کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

انقلاب اسلامی، پروژۀ جهانى‏ شدن و مسئلۀ مهدویت

مرتضی شیرودی

20 فروردين 1394 ساعت 12:32


انقلاب اسلامی، پروژۀ جهانى‏ شدن و مسئلۀ مهدویت
مرتضی شیرودی
چکیده
جهانى شدن یا جهانی‌سازی، بسيارى از کشورها را دچار مشکل کرده است؛ زيرا جهانى شدن به مفهوم گسترش اقتصاد، فرهنگ و سياست امريکایی در پهنۀ جهان است. از اين‌رو، جهانى شدن با هدف تضعيف حاکميت و اقتدار کشورها و سرانجام براى از بين بردن واحدها يا کشورهاى کوچک، يا استحاله يا ادغام آن‌ها در جهان غرب به کار گرفته شده است. البته نمى‏توان فرصت‏هايى را که جهانى شدن پديد مى‏آورد انکار کرد، ولى اين فرصت‏ها در مقابل تهديدها و مشکل‌ها، اندک و ناچيزند. به عبارت ديگر، جهانى شدن عبارت است از رقابت بى‏قيد و شرط در سطح جهان که براى کشورهاى غنى، درآمد بيش‌تر و براى کشورهاى فقير، فقر بيش‌تر به همراه مى‏آورد. از همین‌رو، فيدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا مى‏گويد: «جهانى شدن، گرسنگى، مرض و درماندگى را به دنبال دارد» و جيمز گراف انديشمند غربى بر آن است که جهانى شدن، چهرۀ شيطانى دارد نه انسانى.
چهرۀ شیطانی جهانی شدن چه آثار زیان‌باری بر انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از آن یعنی جمهوری اسلامی دارد؟ در انقلاب اسلامی چه رابطه‌ای میان آسیب‌پذیری از جهانی شدن و مسئلۀ مهدویت می‌توان ترسیم نمود؟ گمان نگارنده آن است که رویکرد مهدوی می‌تواند مانع از آسیب‌های جهانی شدن بر کشور ایران شود.

مقدمه
مقاله حاضر، بر چند مفروض بنا شده است:
- جهانی شدن همان جهانی‌سازی است، ولی با دو نام متفاوت. لذا در مقالۀ پیش‌رو، این دو به یک معنا به کار رفته است؛
- جهانی شدن یا جهانی‌سازی بیش از آن‌که دارای آثار مثبت و سازنده برای جهانیان باشد، تولیدکنندۀ پیامدهای زیان‌بار است؛
- چون جهانی شدن، آثار زیان‌بار فراوانی دارد، مقابله با آن، طبیعی، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است؛
- جهانی شدن، بیش‌تر از فرهنگ سلطه‌جویانۀ امریکایی سرچشمه می‌گیرد و از این‌رو، بیش‌تر از سوی آنان هدایت و مدیریت می‌شود؛
- نتیجۀ چند مفروض پیشین، مفروض دیگری است؛ آن‌که نمی‌توان با نگاه خوش‌بینانه به جهانی شدن نگریست.
در تلاش برای یافتن پاسخ به پرسش‌های فوق، نخست آثار زیان‌بار جهانی شدن در ابعاد فرهنگ، امنیت، اقتصاد و سیاست بر انقلاب اسلامی بررسی می‌شود، پس از آن راهبردها و استراتژی‌های پیش‌روی انقلاب اسلامی در رودررویی با جهانی شدن به میان‌ می‌آید تا آن‌گاه راهکار و تاکتیک مبارزه با آن با رویکرد مهدوی مطرح می‌شود.
آثار فرهنگى، امنيتى، اقتصادى‏ و سياسى‏ جهانى‏ شدن‏ بر ايران
انتخاب چهار گزينۀ فرهنگ، امنيت، اقتصاد و سياست به آن معنا نيست که همۀ ابعاد زيان‏بار جهانى‏ شدن را محدود به آن‏ها کنيم، بلکه اين گزينش به آن دليل صورت گرفته که اولاً، مهم‏ترين ابعاد جهانى شدن را تشکيل مى‏دهند و ثانياً جهانى شدن هم‌اينک در اين چهار عرصه بيش‌تر شناخته مى‏شود.
الف) فرهنگ
فرهنگ امريکايى در نهاد جهانى شدن قرار دارد. فرهنگ امريکايى خود را برترين فرهنگ مى‏داند و درصدد است به شيوه‏ها و ابزار مختلف، خود را فرهنگ مسلط جهانى بنمایاند. انديشۀ سلطه‌جويانۀ فرهنگ امريکايى، تأثيرات زيان‌بار زير را در جوامع انسانى و ايران مى‏گذارد:
1. رهبرى فرهنگی: فرهنگ امريکايى در پى دست‌يابى به رهبرى فرهنگی جهانى است. اين فرهنگ، در بستر روشن‌گرى اروپايى شکل گرفته، ولى امروزه تفسيرى کاملاً امريکايى پيدا کرده است. فرهنگ امريکايى نگاه تک‌بعدى يا مادى‏گرايانه به انسان دارد. بر اين پايه، در حوزۀ رهبرى فرهنگی امريکايى، همۀ تجزيه و تحليل‏ها در حيطۀ فن‌آورى مادى صورت مى‏گيرد و همۀ دل‌مشغولى‏ها به بهينه‏سازى و بهره‏ورى اين‌دنيايى محدود است. به علاوه، رهبرى فرهنگی يا هژمونيک امريکا، به معناى محدودسازى انتخاب براى غيرامريکاییان است و به همين دليل، فرهنگ امريکايى نقش پالايشگاهى پيدا مى‏کند. در اين صورت، تنها اوست که مى‏گويد چه چيزى خالص و درست يا نادرست و ناخالص است. اين سلطه‏جويى فرهنگى با موانعى چون فرهنگ انقلاب اسلامى مواجه است که درصدد ايفاى نقش جهانى بر اساس دو پايۀ ماديت و معنويت است. جدال بين اين دو فرهنگ جهان‏نگر، از بدو پيروزى انقلاب اسلامى آغاز شده و با طرح پروژۀ جهانى‏سازى دوچندان شده است. (دهشیار، 1379: 457)
2. معناسازى فرهنگى: يکى از ابعاد جدال مقدس بين فرهنگ انقلاب اسلامى و فرهنگ جهانى‏سازان امريکايى، در معناسازى فرهنگى است. گاه فرهنگ به معنای نظام معنادهنده است. بنابراين معنا، فرهنگ در پى نظارت بر ديگران است. براى نظارت بر ديگران، فرهنگ امريکايى مى‏کوشد ارزش‏هاى همسو و همگن با امريکا را در کشورهاى اسلامى و ايران پديد آورد. در صورت تحقق اين همسويى، تفسير واحدى از پديده‏هاى پيرامونى بين مردم و مسئولان دو کشور صورت مى‏گيرد و اين آغاز تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى فرهنگى است. يکى از راه‏هاى معناسازى فرهنگى، هويت‏زدايى فرهنگى است. مسخ تاريخى يا هويت‏زدايى تاريخى يعنى پاک‏سازى گذشتۀ افتخارآميز و فراهم آوردن اسباب بی‌توجهی به آينده از ذهنيت يک ملت و محصور شدن و محصور کردن آن در زمان حال و به مسائل روزمره (روزمرگى). ملت بى‏تاريخ يا برخوردار از گسل تاريخى، مجذوب ايده‏هاى ديگران مى‏شود و بر پايۀ تفسير غيربومى به ارزيابى حوادث مى‏پردازد. خلاصه اين‌که در سه حوزۀ معرفت، قدرت و اخلاق، به پذيرش سلطۀ فرهنگى غرب تن مى‏دهد. (همو: 459)
3. جنگ تمدنى و فرهنگى: امريکا با بهره‏گيرى از ابزار رسانه‏اى در جهت منزوی‏ کردن کشورهاى مخالف خود چون ايران عمل مى‏کند. چامسکى از منتقدان دولت امريکا در اين‌باره مى‏گويد: خبر نشست غيرمتعهدها در کلمبياى 1379 (اجلاس کلمبيا) و اعلاميۀ پايانى اجلاس، در مطبوعات امريکا منتشر نشد؛ زيرا همان‏گونه که امريکا پيش‏بينى مى‏کرد، در اعلاميۀ پايانى اجلاس، به کارگيرى اصطلاح دفاع از حقوق بشر براى مداخله در امور داخلى کشورها، محکوم شد و آن را نوعى استفادۀ ابزارى از حقوق بشر براى نظارت بر کشورهاى مخالف دانستند. با اين وصف، چگونه امريکا مى‏خواهد با تمدن‏ها و فرهنگ‌ها به گفت‏وگو بپردازد، در حالى‌که حاضر نيست حرف ملت‏هاى غيرمتعهد را که هشتاد درصد جمعيت جهان را تشکيل مى‏دهند، بشنود؟ به عقيدۀ چامسکى تا زمانى که جنوبى‏ها آرامند، کسى به فکر آنان نخواهد بود. مثال ديگر وى براى اثبات سخنانش آن است ‌که آموزش و آموختن نظريۀ تکاملى داروين در ايران ممنوع نيست، ولى اين اقدام در کانزاس قدغن است. البته اگر افرادى در امريکا عقيده دارند که نظريۀ داروين درست نيست، اين حق آن‌هاست، اما آن‌ها حق ندارند، عقيدۀ خود را به ديگران تحميل کنند. (چامسکی، 1379: 12)
4. غربى‏سازى فرهنگى: غرب با جهانى‏سازى، غرب به دنبال غربى‏سازى فرهنگى جهان و ايران است. آن‌ها درصددند ایرانیان از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شوند؛ هرچه دارند بر زمين نهند و هرچه فرنگى‏ها مى‏گويند، بر دوش گیرند. جهانى‏سازان غربى القا مى‏کنند پيروى از فرهنگ غرب، تنها راه نجات يا دست‌يابى به توسعه است. از اين‌رو، ايرانيان مى‏خواهند در زندگى شخصى و اجتماعى از آداب غربى استفاده کنند و همان‏گونه که زمانى سعيد نفيسى مطرح کرد، به تغيير الفباى فارسى به لاتين بپردازند. آنان سفارش می‌کنند که مرزها را برداريد، ديوارها را جمع کنيد و دلار را برگزينيد. (ولایتی و دیگران، 1380: 80) آن‌ها براى رسیدن به غربى‏سازى ايران و جهان، به توليد و تجارت جهانى کالاهاى فرهنگى بيش از پيش توجه دارند. برای مثال، تجارت جهانى کالاهاى فرهنگى غربى در سال‏هاى 1980 تا 1991 (1359 تا 1370) سه برابر و از 67 ميليارد دلار به دویست ميليارد دلار رسيد. در سال‌هاى 1991 تا 1996 (1370 تا 1375) تعداد رستوران‏هاى مک دونالد از 12418 به 21022 عدد در سراسر جهان رسيد و در اين مدت، تعداد شرکت‌هاى الکترونيکى چندمليتى از چهارده به هفده و مؤسسات مخابراتى از دو به پنج شرکت افزايش يافت که اغلب در صنايع سرگرمى‏سازى مشغولند، يعنى شيوۀ توليد در فرآیند جهانى‏سازى از عرضۀ کالاهاى صنعتى ارزان به کالاهاى فرهنگى ارزان گرايیده است. کالاهاى فرهنگى ارزان، گسترش‌دهندۀ تفکر سرمايه‏دارى و سمبل فرهنگى غرب است. (همو: 83)
ب) امنيت
جهانى‏شدن نتوانسته و نمى‏تواند امنيت داخلى و خارجى ايران را به‌طور بنيادى و اساسى زير و رو کند، ولى تأثير جهانى شدن در امنيت ايران را نبايد ناديده گرفت. در واقع، ايران هم بايد تهديدهاى سنتى عليه امنيت خود را جدى بگيرد و هم بايد به تغييرات و خطراتى توجه کند که تحولات نوين در عرصۀ جهانى عليه آن ايجاد مى‏کند. برخى از اين تغييرات جديد که جهانى شدن را برانگيخته است، عبارتند از:
1. پيدايى محيط جديد الکترونيکى و اطلاع‌رسانى؛ اقتصاد در جهانى شدن به سوى اقتصاد مبتنى بر توليد اطلاعات و فن‌آورى پيشرفته سوق يافته است. سرمايه‏گذارى در توليد دانش و اطلاعات، عرصۀ جديدى در رقابت‌هاى نظامى پديد آورده است. برای مثال، اسرائيل غاصب که با اغلب کشورهاى خاورميانه از جمله ايران بر سر مسئلۀ مرزهاى آرمانى مشکل دارد، اقتصاد خود را در دو دهۀ گذشته به سوى اقتصاد مبتنى بر توليد اطلاعات و فن‌آورى مدرن رايانه‏اى سوق داده است و با استفاده از دانش جديد به طراحى جديد امنيتى عليه کشورها و ايران دست زده است. در محيط جديد الکترونيکى، اهميت اطلاع‏رسانى و انتقال کارآ و سريع اطلاعات، ابعاد ارتباطى امنيت را برجسته کرده و موجب پيدايی بازيگران تازه شده است. مثلاً شبکه الجزيره، به يکى از اصلى‏ترين منابع تعيين و تأمين اطلاعات و نيز به يکى از مهم‏ترين بازيگران در عرصۀ تصميم‏گيرى سياسى و امنيتى در منطقه و گاه جهان تبديل گرديده است. (سجادپور، 1379: 556)
2. بازيگران و تهديدهاى امنيتى جديد: در محيط جديد جهانى، ابزار سنتى قدرت دگرگون شده، به گونه‏اى که امنيت ديگر تنها در کنار لولۀ تفنگ تأمین نمی‌شود، بلکه توانايى‏هاى مختلف در عرصه‏هاى اقتصادى، ارتباطى و... آن را تأمين‏ می‌کند. برای مثال، آثار جهانى‏شدن اقتصاد، اقتصاد کشورهاى آسيايى را با بحران و امنيت آنان را با مشکل مواجه کرده است. البته آن‌چه باعث شده ايران و کشورهاى حاشيۀ جنوبى خليج فارس، آثار منفى جهانى‏شدن را در عرصۀ اقتصاد و امنيت حس نکنند، اتکا بر درآمدهاى نفتى و تسکين و تحميل اين درآمدها بر اقتصاد داخلى است. با این حال، در همين وضعيت کشورهاى حاشيۀ جنوبى خليج فارس و شوراى همکارى خليج فارس، على‏رغم رویکرد غيرامنيتى، شديداً متغيرهاى امنيتى ايران را برانگیخته‌اند، به شکلى که اين کشورها که تا ديروز تهديد امنيتى براى ايران نبوده‏اند، در دو دهۀ گذشته به تهديد جديد امنيتى عليه ايران تبديل شده‏اند. با توسعۀ موج جهانى شدن، اين کشورها، بيش از گذشته به ابزارهاى تهديد يا جهانى‏سازى عليه ما مبدل شده‏اند و از اين‌رو، درصددند کشورهاى مخالف جهانى‏سازى چون ايران را مرعوب يا مطيع کنند. (همو: 558)
3. تضعيف حاکميت خارجى ايران: عمده‏ترين پيامد سياسى امنيتى جهانى‏شدن، تضعيف و به چالش کشيدن حاکميت دولت‏هاست. جهانى‏شدن به ناتوانى دولت‌ها در تأمين رفاه عمومى و اين مسئله به ايجاد شکاف بين دولت و ملت مى‌انجامد. شکاف چنان زیاد می‌شود که درّۀ بحران پديد مى‏آيد. آن‌گاه بستر ناامنى فراهم می‌شود و دست‏يابى به توسعه غيرممکن مى‏گردد. از این‌رو، امروزه عوامل تهديدکنندۀ امنيت، از حوزۀ اقتدار دولت خارج شده و بُعد جهانى به خود گرفته است. از اين‌رو، مقابله با تهديدات امنيتى نسبت به گذشته سخت‏تر شده، به‌گونه‏اى که مقابله با عوامل تهديد کننده‏اى چون ايدز، پارگى لايۀ اُزن و... ديگر کار يک دولت نيست. البته مى‏توان با حرکت به سوى تأسيس اتحاديه‏هاى جمعى منطقه‏اى در برابر اين بحران‏ها ايستاد. (بیگدلی، 1380: 4)
4. تهديد عليه دموکراسى: گسترش بيش از پيش شرکت‏هاى چندمليتى از دیگر ابعاد جهانى‏شدن است. اين شرکت‌ها که بر فضاى عمومى جهان سايه افکنده‏اند، در صورت به خطر افتادن منافعشان يا به منظور سود بيش‌تر به اقدامات غيردموکراتيک در کشورهاى جهان دست مى‏زنند و در صورت لزوم عليه دموکراسى حاکم بر اين کشورها وارد عمل مى‏شوند. البته گاه نيز جناح‏هاى سياسى حاکم بر کشورهايى چون ايران، براى رسیدن به پيشرفت‏هاى صنعتى، مجبورند يا مايلند خارج از ضوابط و نهادهاى دموکراتيک چون مجلس، با اين شرکت‌ها قراردادهايى منعقد کنند و براى حفظ مشروعيت سياسى خود، آن را از نگاه مردم دور نگاه ‏دارند، اما تجربۀ پس از جنگ جهانى دوم نشان داده که عملکرد شرکت‌هاى چندمليتى، گسترش جهانى فقر را در پی دارد. همچنين، جهانى‏ شدن به افزايش سرمايه‏گذارى خارجى می‌انجامد، سرمايه‏گذاران خارجى براى کسب سود بيش‌تر، دست‌مزدهاى ناچیزی به کارگران مى‏پردازند. اين امر به گردش فقر بيش‌تر و کاهش سطح رفاه عمومى کارگران و در نتيجه، شورش‏هاى اجتماعى می‌انجامد. سازمان ملل متحد در اين‏باره گزارش داده که ترويج اقتصاد آزاد به ناامنى‏هاى فرهنگى در ملل ضعيف دامن زده است. (بیگدلی، 1380: 6) هربرت مارکوزه فرآیند ديگرى از تهديد دموکراسى به وسيله جهانى شدن را ترسيم مى‏کند. به اعتقاد او، جهانى‏شدن به اشاعۀ ارزش‏هاى امريکايى ختم مى‏شود که در آن نگرش انتقادى به پديده‏هايى چون حکومت وجود ندارد. بنابراين، اشاعۀ اين ارزش‌ها، نوعى تسليم‏پذيرى در برابر حکومت‏هاى ديکتاتورى را در فرد پديد مى‏آورد. (مارکوزه، 1359: 204) پس گسترش فقر به افزايش اعتراضات و آن گاه به شکل‏گيرى احزاب سياسى و دموکراتيزه کردن کشور مى‏انجامد، ولى چنين دموکراسى‏هايى به علت ريشه داشتن در فقرى که اجانب پديد مى‏آورند، غيرواقعى و نمايشى است.
ج) اقتصاد
جهانى شدن اقتصاد بيش از آن‌که براى ايران فرصت ايجاد کند، تهديد مى‏آفريند و ايران را به انزواى اقتصادى مى‏اندازد. تضعیف موقعيت ايران در زمينۀ تجارت جهانى، سرمايه‏گذارى خارجى، صنعت جهان‏گردى و... به دلایل زیر است:
1. مخاطرات جهانى شدن در تجارت خارجى ايران: جهانى ‏شدن که از سال‏هاى آغازين دهۀ 1370 شمسی (1990میلادی) رشد پرشتابى يافت، موجب کاهش رشد تجارت ايران شد. با گسترش عملى ايدۀ جهانى ‏شدن، تنزل رشد تجارتى ايران نيز تشديد مى‏شود. در دهۀ هفتاد اغلب صادرات ايران از نظر ارزش ريالى و حجمى با کاهش و واردات با افزايش مواجه بوده است. از اين‌رو، کاهش نرخ رشد صادرات غيرنفتى ايران در فاصلۀ سال‏هاى 1372تا 1376 به منفى 2/5 درصد، جاى شگفتى ندارد، حتى صادرات سرانه کشور در 1376 پايين‏تر از بسيارى از کشورهاى در حال توسعه بود. البته به روند اين کاهش‏ها، عوامل داخلى اقتصادى چون ضعف بنيۀ توليدى، تغيير قوانين اقتصادى، بروکراسى و تشريفات، کاهش سهم فن‌آورى، فعال نبودن مراکز پژوهشى، مشکلات حمل و نقل و... را بايد افزود، ولى سهم عوامل داخلى در مقايسه با عوامل شيطانى خارجى، چون ايجاد موانع غيرتعرفه‏اى، تحريم‏هاى اقتصادى، اخذ ماليات‏هاى اضافى، مخالفت مستمر امريکا با عضويت ايران در سازمان تجارت جهانى اندک است. (جعفری، 1380: 141)
2. جهانى‏ شدن و بى‏ميلى سرمايه‏گذارى خارجى در ايران: ميزان سرمايه‏گذارى مستقيم خارجى در ايران، در دهۀ هفتاد شمسی اغلب کم و منفى بوده است. اين امر در حد زیادی ناشى از تشويق دولت‏هاى خارجى به انتقال سرمايه داخلى به خارج و مخالفت با سرمايه‏گذارى خارجى در ايران بوده است. بنابراین، در اين مورد هم نقش عوامل خارجى بيش‌تر از عوامل داخلى است، از جمله نقش تحريم‏هاى همه‌جانبۀ امريکا عليه ايران، بسيار تعيين‌کننده ارزيابى مى‏شود. اين مخالفت‏ها به آن جهت صورت مى‏گيرد که اگر سرمايه‏گذارى خارجى درست انجام شود، آثار منفى استقراض خارجى را برطرف مى‏کند و مانع از استقراض خارجى جديد مى‏گردد. سرمايه‏گذارى خارجى مى‏تواند در گسترش اشتغال، تربيت نيروى انسانى ماهر، افزايش کارايى توليد، رشد بهره‏ورى و سرانجام تقويت بنيۀ اقتصادى کشور مؤثر شود. البته در عمل برخلاف شعار آزادى سرمايه‏گذارى خارجى، بخش اعظم سرمايه‏گذارى در کشورهاى ثروتمند جهان انجام مى‏گيرد و قليلى از کشورهاى جهان سوم از آن بهره‏مند شده‏اند، آن هم به ميزان اندک. اين به آن معناست که جهان سومى‏ها به حال خود رها شده‏اند و این رهاشدگی در عصر جهانی شدن (جهانی‌سازی) افزایش می‌یابد. ( جعفری، 1380: 145)
3. تلاش براى کاهش درآمدهاى توريستى ايران: ايران يکى از ده کشور جهان از نظر دارا بودن جاذبه‏هاى گردش‏گرى است. مراکز دينى، آثار باستانى، جلوه‏هاى طبيعى و... به جاذبه‏هاى کم‏نظير گردش‏گرى ايران افزوده است، اما از لحاظ جذب گردش‏گر، ايران در مقام هفتادمين کشور جهان قرار دارد. ايران از نظر در آمدهاى صنعت گردش‏گرى، در رتبۀ هشتاد و نهمين کشور جهانى جاى مى‏گيرد! اين مسئله در حد بسياری به موانع ادارى، سياسى و تبليغى برمى‏گردد که جهان غرب عليه ايران به راه انداخته است.
البته نقش عوامل داخلی هم جای توجه دارد، ولی نقش دستگاه‏هاى تبليغى و رسانه‏هاى گروهى غرب در ارائۀ چهرۀ بد، نامطلوب، پليد و شيطانى از ايران، انقلاب اسلامى و اسلام شيعى هم برجسته و مؤثر بوده است. اين اقدام نه تنها به کاهش گرایش توريسم به ايران انجامیده، بلکه به افزايش مهاجرت‏ها يا سفرها و انتقال پول و سرمايۀ ايرانيان به خارج کشور مدد رسانده است. برای مثال، در 1376 رقم گردش‏گران در سطح دنيا 613 ميليون نفر و درآمدهاى ارزى آن 444 ميليارد دلار، ولى در ايران، اين رقم به 764 هزار نفر و 352 ميليون دلار بود. در عوض، در همين سال، حدود 000/400/1 ايرانى به کشورهاى خارجى سفر کرده‏اند. (جعفری، 1380: 149)
4. افزایش تهديدات عليه نفت و گاز ايران: با پايان جنگ سرد، رقابت بر سر گسترش تجارت و دسترسی آسان‏تر به انرژى و کانون‏هاى توليد آن (خاورميانه، خليج فارس و درياى خزر) شدت يافت. به ديگر بيان، طرح نظم نوين امريکا با حمله به عراق در 1991 عملياتى شد و کشمکش سال‏هاى آغازين هزارۀ سوم ميلادى بين عراق و امريکا، جهانى‏ شدن (جهانی‌سازی) به رهبرى امريکا را سرعت بيش‌ترى بخشيد. از اهداف اين جنگ و گريزها، نظارت و دخالت مستقيم بر بازار نفت و قيمت‏گذارى و نظارت آن است. اين مسئله از نظر آنان با افزايش رو به رشد نيازمندى‏هاى غرب به نفت، اجتناب‏ناپذير است. به همين دليل، با کاهش قدرت ملى روسيه و پيدايش ملى‏گرايى و استقلال کشورهاى جديد در حوزۀ درياى خزر، حضور شرکت‏هاى بزرگ نفتى غربى به منطقه افزايش يافت. در اين شرايط، اميدى به اوج‏گيرى اختلافات امريکا و روسيه هم نمى‏رود تا فضايى براى بيرون‌رفت ايران از فشارهاى غرب فراهم شود، بلکه غرب مى‏کوشد روسيه را به شکل‏هاى مختلف، به سوى خود جذب کند. پذيرش عضويت روسيه در گروه کشورهاى صنعتى جهان که عملکرد و اهداف آن، با عملکرد ساير اعضا تفاوت معنادارى ندارد، در همين راستا تفسير می‌پذیرد و البته وابسته بودن اقتصاد ايران به نفت که قيمت آن در بيرون از مرزهاى ملى مشخص مى‏شود، يک تهديد است که اينک بيش از گذشته، دست‏مايۀ سردمداران جهانى‏شدن عليه ايران شده است. (جعفری، 1380: 154)
5. فشار براى حذف يارانه‏ها در ايران: يکى از جلوه‏هاى جهانى شدن (جهانی‌سازی)، سازمان تجارت جهانى است و اين سازمان، متولى تعيين حد و مرزهاى تجارت و مقررات تجارى بين‏المللى به شمار مى‏رود. از توصيه‏هاى جدى سازمان تجارت جهانى به کشورهاى متقاضى عضويت، حذف يارانه‏هاى آشکار و پنهان است، در حالى که در هيچ کشور جهان، يارانه‏ها به کلى حذف نشده است، مثلاً در همۀ دنيا قاعده آن است که براى کاهش آلودگى محيط زيست، به بخش حمل و نقل عمومى يارانه بپردازند، ولى اين سازمان و حتى بانک جهانى، خواهان حذف يارانه‏ها در ايرانند، اما گاه با حذف يارانه‏ها، ممکن است مردم گرسنه بمانند، بميرند يا به شورش دست بزنند. هیچ یک از این‌ها برای سازمان تجارت جهانی که از بازوهای جهانی شدن (جهانی‌سازی) به شمار می‌رود مهم نیست. جالب آن‌که غربى‏ها که شعار اقتصاد آزاد را در فرآیند جهانى ‏شدن سر مى‏دهند، نه به رقابت منصفانه اقتصادى دست می‌زنند و نه عدالت اقتصادى را اجرا می‌کنند، بلکه حاصل اقتصاد غربى برای جهان‌سومی‌ها، فقر بيش‌تر و رکود افزون‏تر بوده است. (ولایتی و دیگران، 1380: 79)
6. جلوگيرى از صدور فن‏آورى پيشرفته به ايران: کشورهاى غربى از صدور دانش فنى به ايران مخالفت مى‏کنند و از مشارکت ايران در عرضۀ فن‏آورى توليد، بازاريابى توزيع و فروش محصولات صنعتى ناخشنودند. آنان مايل نيستند با افزايش قيمت نفت، ايران به رشد اقتصادى بيش‌تر دست يابد و درصددند با افزايش قاچاق مواد مخدر به ايران، امنيت اجتماعى ايران را که شرط اساسى در توسعه اقتصادى است به هم بزنند. به طرق مختلف فرار مغزها و جذب آن را تعقيب مى‏کنند، و اين به معناى تهى کردن ايران از نيروى کارآمد براى ساختن اقتصادى پويا به شمار مى‏رود. شرکت و کشورهاى خارجى طرف قرارداد يا مايل به همکارى با ايران را تحت فشار قرار مى‏دهند. البته هيچ يک از اقدامات فوق، تازگى ندارد، ولى بر شدت آن در يک و نيم دهۀ گذشته افزوده شده، يعنى از زمانى که نخست نظم نوين جهانى و سپس جهانى‏ شدن به سردمدارى امريکا مطرح و تعقيب شده است. (ولایتی و دیگران، 1380: 80)
د) سياست
در سلسه مراتب قدرت نظام بين‏الملل، ايران را از گروه کشورهاى «متوسط» به شمار مى‏آورند. «متوسط» به کشورهايى گفته مى‏شود که هم بر مسائل داخلى تأثير مى‏گذارند و هم بر مسائل منطقه‏اى، در حالى که انقلاب ايران حتى در سطح جهان هم تأثير گذارده است. البته اين به معناى آسيب‌ناپذيرى ايران در فرآیند جهانى‏ شدن نيست.
1. ستيز با استقرار نظم جديد اسلامى: سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در تضاد با جهانى ‏شدن است؛ زيرا اصول و اهداف سياست خارجى ايران عبارتند از:
- تلاش در جهت برقرارى حکومت جهانى اسلام؛
- حمايت از مستضعفان جهان در قبال مستکبران؛
- دفاع از حقوق مسلمانان در سراسر جهان؛ (محمدی، 1366: 37)
- اجراى سياست نه شرقى و نه غربى و...، در حالى که امريکا با عنوان سردمدار جهانى‏سازى، تنها در پى برقرارى حکومت جهانى به رهبرى مسيحيت دولتى امريکايى است، حمايت از مستضعفان را مردود و مذموم مى‏داند، مسلمانان جهان را تروريسم مى‏شمارد و هر کس با او همراه نباشد، عليه خود می‌شمارد. بنابراين، هر يک از اصول و اهداف سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در تناقض آشکار با جهانى‏سازى به سبک و شيوه غربى است. علاوه بر اين، جمهورى اسلامى ايران، نظام حاکم بر جهان را نظامی غيرعادلانه، زورگر، غارت‏گر مى‏شناسد که اصلاً براى معنويت و عقلانيت الهى و آسمانى ارزشى نمی‌نهد. در عوض، انقلاب اسلامى به دنبال استقرار نظمى جديد است که در آن، ماديت و معنويت هم‏سنگ و هم‏آهنگ پيش مى‏روند. امريکا براى استقرار ايدۀ جهانى‏شدن خود به مقابله با انديشۀ غيرزمينى انقلاب اسلامى آمده است. با توجه به اين در چند دهه پس از انقلاب اسلامى، با وجود وقوع رفتارهاى گوناگون در سياست خارجى، تغيير مبنايى در سياست خارجى ايران اتفاق نيفتاده است. در اين راستا، افزودن سه اصل عزت، حکمت و مصلحت به تدبیر مقام معظم رهبرى به مجموعه اصول سياست خارجى، به معناى تقویت سياست خارجى ايران به شمار مى‏رود.(فاخری، 1379: 578)
2. غيرايدئولوژيک‏سازى سياست خارجى ايران: جهانى ‏شدن (جهانی‌سازی)، تعداد بازيگران ملى و منطقه‏اى را افزايش مى‏دهد که حاصل آن، تجزيۀ قدرتى خواهد بود که پيش از اين، مقاومت بيش‌ترى در برابر سياست‏هاى يک سويۀ جهانى‏سازان داشت. در اين شرايط جديد، جهانى‏سازان با توجه به امکانات مالى و ارتباطى وسيعى که در اختيار دارند، کشورهايى چون ايران را وامى‏دارند که از شعارهاى ضداستکبارى خود دست بردارند و نيز، موانع بى‏شمارى را براى کاهش امکانات توزيع ارزش‏هاى جهانى انقلاب اسلامى ايجاد مى‏کنند. همچنين، از جابه‌جایی مفهوم شرق و غرب با شمال و جنوب خوددارى مى‏کنند؛ به آن جهت که عبارت شمال و جنوب يک مفهوم باارزش اقتصادى‌تر است، اما عبارت شرق و غرب از اهميت ايدئولوژيک و فرهنگى‏تر برخوردار است. جهانى‏سازان از ترويج اصطلاح دارالکفر و دارالاسلام بيم‌ناکند و ترجيح مى‏دهند که به جاى آن، همان اصطلاح سنتى و کم‏تأثيرتر مسلمانان و غيرمسلمانان به کار رود. تصميم‏سازان و تصميم‏گيران جهانى شدن از گسترش مفاهيمى چون مستضعفان و مستکبران نگرانند و درصدند آن را با اصطلاحات کم‌خطرترى مانند کشورهاى مرکز و پيرامون پر نمايند. به هر روى، مقابلۀ آشکار و روبه رشد با ارزش‏هاى سياسى متأثر از انقلاب اسلامى به معناى مخالفت غرب با صدور انقلابى ارزش‏هاى جهان اسلام و به بيان ديگر، به مفهوم غيرايدئولوژيک کردن سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران است. در صورت غيرايدئولوژيک شدن سياست خارجى ايران، ايران به جاى اصالت دادن به مصالح اسلامى در سياست خارجى، تنها به منافع ملى توجه خواهد کرد. ( فاخری، 1379: 579)
3. ايجاد نگرش اقتصادى به تحولات بين‏المللى در نظام سياسى کشور: محور برنامه‏ريزى و برنامه‌سازى جهانى شدن يا جهانى‌سازى، اقتصاد و امور مالی است. البته اين به معناى آن نيست که جهانى شدن تنها داراى ابعاد اقتصادى، تجارى و مالى است، ولى بيش‌ترين ابعاد جهانى شدن در اقتصاد ظهور يافته، مؤسسات اقتصادى بين‏المللى در عرصۀ اقتصاد فعال‏تر بوده و شرکت‏هاى چندمليتى، اغلب اقتصادى‏اند يا با انگيزه‏هاى اقتصادى فعاليت مى‏کنند. به همين دلیل، نگرش اقتصادى به تحولات بين‏المللى و در تجزيه و تحليل امور سياسى و ديپلماسى از ملزومات جهانى شدن به شمار مى‏آيد. به هر روى، نقش تجارت خارجى در حمايت مالى از سياست خارجى را نمى‏توان ناديده گرفت. از اين‌رو، آن دو را مکمل هم مى‏دانند و به ترکيب آن‏ها، ديپلماسى تجارى نام مى‏نهند. همچنين بايد توجه داشت که مردان سیاست در چرخۀ دموکراتيک غرب با حمايت‏هاى مالى گسترده بنگاه‏هاى مالى به قدرت مى‏رسند و لذا در دورۀ تصدى‏گرى سياسى، ناچار به تبعيت از خواسته‏هاى پشتيبان مالى خود هستند. خلاصه اين‌که مسائل فوق، منطق اقتصادى را در سياست خارجى دامن مى‏زند و سياست خارجى را به سوى هماهنگى و مشارکت با بخش اقتصادى سوق مى‏دهد. در اين راستا، پيش‌قراولان جهانى‌سازى مى‏کوشند ديدگاه‏هاى دستگاه سياست‌گذارى خارجى ايران را بر منافع اقتصادى استوار سازند. در اين صورت، تشابه فراوانى بين تصميم‏گيرى‏هاى سياست خارجى ايران و غرب پديد خواهد آمد. (فاخری، 1379: 577)
4. همسان‏سازى حقوق بشر(؟!): کلينتون رياست جمهورى دهۀ نود امريکا، در يک سخنرانى در سازمان ملل متحد، حقوق بشر را وديعه‌ای الهى ناميد که به همۀ انسان‏ها ارزانى شده تا از اين موهبت الهى در سراسر جهان يک‌نواخت يکسان است. به نظر مى‏رسد مراد وى از يکى بودن حقوق بشر در همۀ جهان آن بود که بايد اين حقوق، امريکايى باشد. به اين دليل، آن‏ها ارزش‏هاى ديگر را نمى‏پذيرند و آن ارزش‏هاى بومى، ملى و مذهبى را با هياهوى تبليغاتى به حاشيه مى‏رانند. البته گاه نيز مساعى ديگر مکاتب حقوقى در جدال با مکتب حقوقى مسيحيت دولتى امريکايى به پيروزى انجاميده است. اگر مقاومت کشورهاى اسلامى و واتيکان نبود، آن‏ها در يکى از کنگره‏هاى اجتماعى سازمان ملل متحد که هم در پکن و هم در کپنهاگ برگزار شد، ازدواج دو مرد و دو زن با همديگر را به منزلۀ قانون بين‏المللى تصويب مى‏کردند. بنابراين، حقوق بشر در فرآیند جهانى شدن، مفهوم امريکايى دارد و بر اين پايه، بارها امريکايى‏ها و سازمان‏هاى بين‌المللى که امريکا در آن نفوذ فراوانی دارد، وضعيت حقوق بشر در ايران را محکوم کرده‏اند، در حالى که کم‌تر اتفاق افتاده که امريکا و سازمان‏هاى مذکور وضعيت اسف‏بار حقوق بشر در دورۀ پهلوى دوم را محکوم کرده باشند و اينک نيز به رغم تعرض پى در پى و عميق به حقوق بشر در فلسطين اشغالى، هيچ‌گاه اسرائيل غاصب در نزد امريکاى جنايت‌کار محکوم نشده و مهم‏تر از آن، تضييع حقوق بشر سياهان و سرخ‌پوستان امريکايى، عمداً از نگاه سياست‌مداران آن کشور و سازمان‏هاى مسئول بين‌المللى مخفى مانده است. (ولایتی و دیگران، 1379: 92)
5. ترويج ارزش‏هاى سياسى امريکايى: آلبرايت، مجرى سابق سياست خارجى امريکا، با حضور آقاى هايدر در حکومت ائتلافى اتريش که در انتخابات آزاد و دموکراتيک برگزيده شد، مخالفت ورزيد؛ تنها به آن علت که هايدر با سياست‏هاى امريکا موافق نبود. اين مسئله نشان مى‏دهد که امريکا مى‏کوشد سياست‏مداران هماهنگ که با ارزش‏هاى سياسى آن کشور را ترويج، تقویت و تثبيت نمايد. چنين نگرشى در درون مرزهاى امريکا هم وجود دارد. برای مثال، على‌اکبر ولايتى، وزير امور خارجۀ سال‏هاى جنگ مى‏گويد: از پرز دکوئيار، دبير کل سابق سازمان ملل متحد، در جريان مذاکرۀ ايران و عراق پرسيدم، در انتخابات رياست جمهورى امريکا، دکاکيسِ يونانى‌الاصل رأى مى‏آورد يا بوش پدر؟ او گفت: امريکايى‏ها به کسانى که رنگ مو، پوست و چشم‏شان مثل من و توست، رأى نمى‏دهند، اين‏ها به بوش رأى مى‏دهند که چشم‏هايش سبز است. دکوئيار غربى و مسيحى که در رأس بزرگ‏ترين سازمان بين‌المللى قرار دارد، بر اين باور بود که در جهانى شدن امريکايى، هيچ چيز غيرامريکايى وجود ندارد. بر اين اساس، امريکايى‏ها، بعد از انقلاب اسلامى، تنها از آن دسته جريانات سياسى حمايت کرده‏اند که به ارزش‏هاى دموکراتيک امريکا معتقد بوده‏اند. اين حمايت‏ها در دورۀ موسوم به جهانى شدن (جهانی‌سازی) شدت يافته، تا حدى که بوش پسر، رسماً از جريان سياسى خاصى در ايران پشتيبانى نموده است. هدف امريکا آن است که از طريق حمايت‏هاى سياسى از سياست‌مداران متمايل به ارزش‏هاى سياسى امريکايى، نظام جمهورى اسلامى برآمده از انقلاب اسلامی را استحاله کند يا تغيير دهد. (ولایتی و دیگران، 1379: 93)
انقلاب اسلامی ايران، راهبرد و راه‏کار ‏مقابله ‏با جهانى‏شدن (جهانی‌سازی)
جهانى شدن، چه به منزلۀ پروسه‌ای طبيعى تاريخى، يا پروژه‌ای برنامه‌ريزى‌شده، واقعيت اجتناب‏ناپذير عصر حاضر است. با وجود این دست‏يابى به توسعه نيازمند تعامل و مفاهمه با جامعۀ جهانى يا پديدۀ جهانى شدن است و از سوى ديگر، تعامل با جهانى شدن، خطر هضم يا دست‌کم، استحالۀ باورهاى دينى را به دنبال دارد. از اين‌رو، باید دید جمهورى اسلامى ايران که حاصل انقلاب اسلامی است، چه راهبرد و راه‌حلى براى مقابله با جهانى شدن (جهانی‌سازی) باید برگیرد تا از آسيب‏هايش که بيش‏از مزاياى آن است، در امان بماند؟ گمان نگارنده بر این است که رویکرد مهدوی می‌تواند انقلاب اسلامی را از آسیب‌های جهانی شدن یا جهانی‌سازی غربی برهاند و آن را به زمینه‌ساز ظهور منجی عالم بشریت مبدل نماید.
مواجهه با جهانی شدن یا جهانی‌سازی از دیدگاه اسلامی (رویکرد مهدوی) را باید در سه سطح زیر دید؛ سه سطحی که انقلاب اسلامی جرقۀ آن را زد و در نیل به آن، زمینه و بسترش را فراهم می‌آورد:
سطح اول. فراهم‌آوری انگيزه‏ها و معيارها
مصلحان اجتماعى و صاحب‏نظران فلسفۀ سياسى، درمان دردهاى جامعه بشرى و برطرف شدن تضادها، استثمارها، استبدادها، استعمارها، فاصله کشورها و انسان‏ها و... را در پرتو نظام واحد و جهانى‏سازى مديريت اجتماعات انسانى، امکان‏پذير مى‏دانند؛ مديريت واحدى که از هر گونه جانبدارى، نژادگرايى، طبقه ‏پرورى و... دور باشد و بر پايۀ قانون عدل و مساوات با همه رفتار کند و نه تنها در روابط فردى و گروهى، بلکه در روابط کشورها و روابط ميان ملل، قانون عدل و معيارهاى انسانى را حاکم کند.
انديشمندانى که به چنين اصولى پى بردند، در شکستن مرزهاى جغرافيايى و زبانى و... تلاش کردند تا هر آن‌چه را که مانع يکى شدن انسان‏ها مى‏شود، از سر راه بردارند. بنابراين، مى‏توان گفت موضوع انديشۀ جهانى، پيشينه‏اى به درازاى تاريخ تمدن و فرهنگ انسانى دارد و در اين منظر، اصل جهانى شدن پديده‏اى است که روند طبيعى دارد و در آن، دنياى انسان‏ها، جهانى يگانه و داراى شرايطى همسان است و جهانى شدن به مجموعه انگيزه‏ها، هدف‏ها و انديشه‏ها و تلاش‏هاى کسانى بستگى دارد که برای اين برنامه می‌کوشند و براى تحقق آن، وسايل را فراهم مى‏کنند، و به زمينه‏سازى‏هاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى آن مى‏پردازند يا مانع آن مى‏شوند. در اين صورت است که نگرش مثبت و منفى به جهانى‏سازى به وجود مى‏آيد و ممکن است حرکت جهانى‏سازى مفيد و انسانى باشد يا منفى و غيرانسانى. انگيزۀ جهانى‏سازى سوق دادن انسان‏ها و جامعه‏ها به شرايط واحد اقتصادى و سطح معيشتى و بينش‏هاى فراگير و رفع تبعيض در سطح همه جامعه‏هاى انسانى است و گاه نيز انگيزه‏هاى سياست‌مداران، اقتصاددانان و جامعه‏شناسانى که در روند جهانى‌سازى مى‏کوشند جهانى نابرابر به محوريت و برترى نظام‏هاى فکرى و اقتصادى، سياسى غرب بيافريند، هدفشان تسلط يک قاره يا بلوک بر کل بشريت است. (سجادی، 1382: 11)
قرن‏هاست که مصلحان و انديشمندان، طرح ادارۀ اجتماعات انسانى از يک مرکز و توزيع عادلانۀ منابع ميان همۀ افراد انسانى را مطرح کرده‌اند، و شايد انديشۀ سازمان‏هاى منطقه‏اى، سازمان ملل متحد، بانک جهانى، يونسکو، بهداشت جهانى و... همه با استفاده از همين زمينۀ قبلى و تمسک به همين منطق مطرح شده باشد، ولى انگيزۀ کلى دعوت‌کنندگان غربى در اين راستا، تأسيس نظام سرمايه‏دارى سودطلبانه است و در اين راه، از شعارها و آرمان‏ها سوءاستفاده مى‏کنند. حتى مؤسسات جهانى چون بانک جهانى، سازمان ملل و... را براى گسترش سلطۀ بيش‌تر خودشان تشکيل داده و به کار گرفته‏اند، و از جهانى‏سازى مفهومى ضدانسانى اراده مى‏کنند که منظور آنان سلطۀ بلوک غرب بر ديگر بخش‏هاى جهان است. البته انسان‏هاى عدالت‏خواهى نيز بوده‌اند که از فاصله‏ها و تبعيض‏ها به ستوه آمده و درصدد چاره‌ای برای دردهاى انسان بوده‌اند و با طرح شعار جهانى‏سازى براى همۀ انسان‏ها، در اين انديشه بسر مى‏بردند تا تبعيض‏ها را محو کنند و انسان‏ها را به سرمنزل آرامش و آسايش برسانند. بهترين تعبير در اين‌باره سخن امام صادق‏ است:
فَإِنَّكَ إِذَا تَأَمَّلْتَ الْعَالَمَ بِفِكْرِكَ وَ خَبَرْتَهُ بِعَقْلِكَ، وَجَدْتَهُ كَالْبَيْتِ الْمَبْنِيِّ الْمُعَدِّ فِيهِ جَمِيعُ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ عِبَادُهُ... الْإِنْسَانُ كَالْمَلِكِ ذَلِكَ الْبَيْتِ وَ الْمُخَوَّلِ جَمِيعَ مَا فِيهِ؛ (حنفی، بی‌تا: 47)
چنان‌چه در انديشۀ خود دربارۀ جهان تأمل کنى و به عقل خود درصدد شناخت آن برآيى، آن را همچون خانه‏اى خواهى ديد که ساخته و پرداخته شده و هرچه مورد نياز بندگان بوده در آن فراهم آمده است... و انسان همچون مالک اين خانه شده که هر آن‌چه در آن است به خواست خدا در اختيار وى قرار گرفته است.
در تعاليم اسلامى، کرۀ زمين، به «بيت» و خانه، تعبير شده و انسان به‌طور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان مالک اين خانه به حساب آمده است. اين تعبير، آموزش نگرش‏هاى فرامنطقه‏اى و فراقاره‏اى و آموزش اصل جهان‏وطنى و جهان‏گرايى با اهداف انسانى است. اين رسالت جهانى دربارۀ پيامبر اسلام بهتر مطرح شده است:
قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً؛ (اعراف: 158)
بگو: اى مردم، من پيامبر خدا به سوى همۀ شما هستم.
پيامبر اسلام، حکومت‏ها و دولت‏هايى را که ميان ملت‏ها فاصله افکنده‏اند و سرزمين‏ها را ميان خود تقسيم کردند به رسميت نمى‏شناسد و همۀ آن‌ها را به يک دين و دولت واحد فرامى‏خواند. در واقع، نگرش قرآن به انسان و رهبران الهى به جامعۀ انسانى، فراگير و جهانى است که هيچ حد و مرز و مانعى نمى‏شناسد. از ويژگى‏ها و امتيازهاى جهانى‏سازى اسلامى، تبيين روشن اصول، معيارها و انديشه‏هاى جهانى و انسان‏گرايى راستين، در عين جهان‏نگرى و جهانى‏سازى و کنار زدن هدف‏ها و انگيزه‏هاى غيرانسانى در آن است.
جهانى‏سازى اسلامى بر محور حق و عدل استوار است و با هر گونه مانعى براى دست‌يابى به حقوق انسان‏ها مى‏ستيزد. در نتيجه امت واحده و اجتماعى يگانه از همۀ افراد انسانى تشکيل مى‏گردد. جهانى‌سازى اسلامى راهى به ميانه در پيش مى‏گيرد و فردگرايى سرمايه‏دارى را اساس قرار نمى‏دهد، بلکه با گرايش بنيادى و اصولى به محور حق و عدل در حيات انسان، رشد و تعالى هويت فردى و آزادى‏هاى انسانى را با ارزش‏هاى جمع‌گرايى و منافع و حقوق اجتماعى همراه مى‏سازد. اسلام در گام‏هاى اوليه جهانى‏سازى، به فرهنگ‏سازى اقدام مى‏کند و انديشۀ وحدت و نظر را ميان انسان‏ها به وجود مى‏آورد، عوامل تفرقه‏افکن را نفى مى‏کند و انديشۀ برادری و برابری همۀ انسان‌ها را ترويج مى‏کند. اسلام به جهانى‏سازى علم، دانش، دانايى، فن‏آورى و بيدارى فکر مى‏کند و پيامبران الهى به گسترش دانايى و بيدارى احساس‏هاى خفته در همۀ انسان‏ها پرداخته‏اند. از اصول جهانى‏سازى‏ اسلامى، نفى هر گونه سلطه‏طلبى و خودکامگى انسان‏هاى مظلوم در سطح جهان است که قانون اساسی جمهوری اسلامی بدان اشاره دارد. از معيارهاى بسيار اصولى در جهانى‏سازى، جهانى‏سازى عدل، در روابط افراد و گروه‏هاست. اصول عدالت در اسلام، جهانى است و هيچ يک از حد و مرزها را نمى‏شناسد و در جهانى‏سازى اسلامى عدالت ميان انسان‏ها به دقت عملى مى‏شود. (حکیمی، 1381: 105)
روابط استثمارى مشکل بشريت در همۀ زمان‏ها بوده است و هر ايدئولوژى که به انسان‏ها مى‏انديشد بايد با اين پديدۀ ويران‏گر در سطحى جهانى به ستيز بپردازد. پيامبران در دعوت‏هاى خود انسان‏ها را از استثمار ديگران بيم می‌دادند و هر گونه استثمار را محکوم مى‏کنند. اصولاً جهانى‏سازى که در دوران ما تبليغ مى‏شود، مفهومى سلطه‏طلبانه و استعمارى دارد. جهانى‏سازى غربى شاخه‏هايى دارد، مثل شیوۀ تجارت جهانى که صنايع داخلى جهان سوم را دچار ورشکستگى مى‏کند و بسيارى از صنايع آن کشورها را می‌برد و از بين افکار عمومى را از طريق تبليغات و مخارج گزافى که براى آن صرف مى‏شود، در اختيار مى‏گيرد و با نفوذ در شبکه‏هاى تلویزيونى و سانسور انتقادات، بر آن‌ها نظارت مى‏کند.
از ويژگى‏هاى تعاليم اسلامى که در انقلاب اسلامی تبلور یافته، وعده به جهانى‏سازى و آيندۀ تاريخ است. حقيقت اين است که بشر با همۀ تضادها و جنگ‏ها در طول تاريخ، سرانجام به يگانگى دست پيدا مى‏کند. اين وعدۀ راستين، جهانى‏سازى در دوران عدل مهدى است. خطوط کلى اين جهانى‏سازى از قرن‏ها پيش مشخص و از آغاز دعوت جهان اسلام به اين جهانى‌سازى اشاره شده است. معيارها و اصول و اهداف جهانى‏سازى مهدوى بر پايۀ انسان‏گرايى و حقوق انسان‏ها و ارزش‏هاى والاست. از برنامه‏هاى امام مهدى تشکيل حکومتى فراگير جهانى است و بدترين و ضدارزش‏ترين نظام‏هاى کنونى را پايان تاريخ مى‏نامند. (حکیمی، 1381: 106)
سطح دوم. اسلام و ارائۀ تصویری از جهانى‌سازى
در گام نخست، اسلام به انگیزه‌ها رویکرد به جهان‌گرایی مهدوی و معیارهای آن ارائه کرده است و در گام بعدی، نمایی از جهانی‌سازی غربی را به تصویر می‌کشد. این مطلب را می‌توان بدین شکل توضیح داد:
نگرش‏ها و رويکردهاى متفاوتى در مورد پديدۀ جهانى ‏شدن وجود دارد؛ شايد به آن علت که جهانى‏شدن داراى دو چهرۀ ايدئولوژى و تکنولوژى است. اسلام و تعاليم دينى با روند تکنولوژى جهانى‏ شدن بيش‌تر مى‏تواند تعامل و سازگارى داشته باشد، اما در روند ايدئولوژيک، اسلام و جهانى شدن تعارض بيش‌ترى دارند. وجوه گوناگون جهانى شدن از چهره‏هاى مختلف را رابرتسون و کاستلز نیز تأييد مى‏کنند.
به گفتۀ رابرتسون، جهانى‏ شدن پديده‌ای چندبعدى در ابعاد سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى است. کاستلز معتقد است که همۀ جهان جديد به صورت شبکه‏اى درآمده که بافت اصلى و تار و پود آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الکترونيک تشکيل مى‏دهد. ريشه و عوامل شکل‏گيرى جهان نو يا جهان شبکه‏اى بر اثر تقارن تاريخى سه فرآیند مستقل پديدار شد: انقلاب تکنولوژيک اطلاعات، بحران‏هاى اقتصادى و رشد سرمايه‏دارى. از اين‌رو به عقيدۀ کاستلز يکى از ويژگى‏هاى مهم جهانى شدن تکنولوژى اطلاعات، سرعت و شتاب بى‏سابقه‏اى است که سپرهاى طبيعى و فرهنگى را در معرض تغيير و تحول اساسى قرار داده است و در نتيجه برای زيست و حيات در نقاط مختلف جهان الگوى جديد ایجاد کرده است. منظور کاستلز از بُعد و چهرۀ تکنولوژيک جهانى شدن، توسعه و گسترش تکنولوژى ارتباطى جمعى به ويژه تکنولوژى اطلاعاتى است و نيز تجارت کشورها از طريق شبکه‏هاى اينترنت، ماهواره و رايانه تأمين مى‏شود. امروزه مردم قادر هستند که اطلاعات موردنياز خود را به صورت مستقيم از اين وسايل به دست بياورند. بنابراين، جهانى‏ شدن تکنولوژى، توسعۀ ابزارهاى جديد اطلاعاتى به منظور تبادل افکار، نگرش‏ها و باورهاست و اين تکنولوژى جديد ممکن است آثار مثبت و منفى از خود به جاى بگذارد. انقلابى که در غرب صورت گرفت ساختار اجتماعى، اقتصادى غرب را تغيير و تحول داد و تکنولوژى به صورت يک انقلاب، ساختار اجتماعى اقتصادى جوامع سنتى را نيز تغيير داد. تکنولوژى جديد داراى ماهيت فراگير و انعطاف‏پذير است. تکنولوژى يکى از دست‌آوردهاى بشرى در فرآیند جهانى شدن است و به نقاط مختلف انتقال پيدا کرده است. به هر روى، اسلام با بعد تکنولوژى جهانى‏شدن سازگار است و آن را قبول دارد. (شیرخانی، 1381: 15)
تکنولوژى به منزلۀ دانش فنى برای دست‏يابى به اهداف اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى در حوزۀ روش‏هاست و اين روش‏ها از طريق تجربه‏هاى جوامع انسانى به دست مى‏آيد و جامعۀ اسلامى نيز مى‏تواند اين تجربيات و فنون را به استخدام گيرد، تکنولوژى به منزلۀ ابزار و پديده‌ای فراارزشى است و مشروط و منوط به فرهنگ و انديشۀ خاص نمى‏شود. البته دين به منزلۀ مجموعه‏اى از احکام و عقايد همۀ امور زندگى را در حوزۀ خود قرار مى‏دهد و ناگزير است که از تکنولوژى فرهنگى و اجتماعى استفاده کند. بنابراين، جهان اسلام در مسير دست‏يابى به توسعه، به علم و فن‏آورى غربى نيازمند است ولى مسلمانان مى‏دانند که استفاده از علم غربى بدون اخذ ارزش اخلاقى آنان امکان‏پذير نيست.
بعد ايدئولوژيک جهانى شدن تعارض‏هاى بيش‌ترى با اسلام دارد. بعد ايدئولوژيک جهانى‏شدن مربوط به بايد و نبايدهاى زندگى انسان‏هاست و جهانى شدن از نظر فرهنگ نيز بعضى از ارزش‏ها و آرمان‏ها را به جوامع بشرى مى‏آموزد و آن‌ها را راهنمايى مى‏کند. در اين راستا مى‏توان گفت جهانى‏شدن سياست، فرهنگ و... برخى از ارزش‏هاى غربى را با خود دارد که با باورهاى اسلام در تعارض است. به نظر نوام چامسکى متفکر معروف امريکايى، جهانى‏شدن به مفهوم جهانى‏سازى فرهنگى چيزى جز تبليغات نيست. هدف از اين جهانى شدن، سلطه بر کشورهاى ديگر است، بنابراين، جهانى شدن، جهان عرب و اسلام را تهديد مى‏کند. به نظر وى ميان باورهاى فرهنگى جهانى شدن با فرهنگ اسلامى تعارض و تضاد وجود دارد. روژه گارودى هم در اين‌باره مى‏گويد: وحدتى که حاکمان امريکايى و سياست‌مداران اسرائيلى پديد آورده‏اند بر پايۀ هدف واحد ستيز با اسلام و آسياست؛ زيرا اين دو مانع سلطه‏جويى‏هاى امريکا و صهيونيسم هستند. جهان کنونى امکان دسترسى فرهنگ‏هاى جهان سوم به اطلاعات را ناممکن کرده است و اطلاعات به صورت يک سويه جريان دارد و کشورهاى جهان سوم به صورت مصرف‌کنندۀ اطلاعات عمل مى‏کنند. شايد از اين‌روست که بيش‌تر انديشمندان مسلمان دربارۀ پديده جهانى ‏شدن نگرشی انتقادى دارند، ولى نبايد ناديده گرفت که جهانى‏ شدن در آغاز با رشد و توسعه تجارت آزاد و به صورت اقتصاد واحد جهانى مطرح مى‏شود و به تدريج عالم‌گير مى‏شود. (دهشیری، 1380: 17)
پس اگر ريشۀ مشکلات جهانى شدن را در عدم توسعۀ دموکراسى و جهانى شدن را عالم‌گير شدنِ ارزش‏هاى فرهنگى و الگوی اقتصادى غربى بدانند، در اين ميان جوامع اسلامى با تعارض باورها و آموزه‌هاى سياسى و فرهنگى مواجه مى‏شوند که مهم‏ترين تعارض، بعد ايدئولوژيک است، بنابراين، جهانى‏ شدن، دگرگونى‏هايى را نيز در شخصيت افراد ايجاد مى‏کند و اين تغييرات و دگرگونى‏ها آن‌قدر وسيع است که زندگى خصوصى افراد را دچار تحول مى‏کند. کشورهاى اسلامى براى صنعتى شدن، تلاش زيادى در استفاده از غرب کرده‌اند، بدون اين‌که به پيامدهاى جهانى شدن از بعد فرهنگى و مذهبى توجه کنند. در اصل دين و باورهاى اسلامى هويت جامعه مسلمانان مطرح است و از اين‌رو، مرزى بين خودى و بيگانه وجود دارد، در حالى که در فرآیند جهانى‏ شدن، کشورهاى اسلامى چندان به اين مرزبندى توجهى نکرده‏اند. گسترش فرهنگ مسلط از طريق بازارهاى جهانى و شبکه ارتباطى و بين‏المللى شدن بر اساس ارزش‏هاى فرهنگى کشورهاى صنعتى در واقع همان غربى‌سازى و امريکايى‌سازى است و اين دو مقوله با فرهنگ اسلامى تعارض دارند؛ چون اين‏ها، فرهنگ دينى و نظام ارزشى را تضعيف مى‏کنند. (سجادی، 1381: 296)
برخى نظريه‌پردازان جهانى‏ شدن را به عنوان جهانى - محلى شدن ياد مى‏کنند و معتقدند که جامعۀ اطلاعاتى با تضادی درونى همراه است؛ زيرا هم‌زمان با جهانى ‏شدن، هويت‏هاى مذهبى، قومى، ملى در حال اوج‏گيرى در برابر جهانى‏ شدن است و جهانى ‏شدن با هويت ملى و مذهبى در تعارض است. پیام انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آن است که حقیقت جهانى شدن از غرب آغاز شد و با توسعۀ انديشه، ارزش و تکنولوژى غرب در ارتباط است. تقليد کورکورانه جوامع مسلمانان، از غرب باعث وابستگى و همبستگى به فرهنگ غرب شده و بدین سبب این جوامع هويت اسلامى خود را از دست داده‏اند. از نظر پيشينۀ تاريخى نهضت اصلاح و احياى انديشۀ اسلامى در جوامع اسلامى به تأثیر از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی اغلب در واکنش با گسترش استعمار فرانوین غربى، در جهان شرق به وجود آمده است. (آقایی، 1381: 13)
سطح سوم. مهدويت، جهانى‏شدن اسلامى
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در فراهم‌آوری انگیزه‌ها و معیارهای جهانی شدن یا جهانی‌سازی اسلامی و ارائۀ نمایی از جهانی‌سازی غربی و اینک و در گام سوم، در ارائۀ الگوی مهدوی به منزلۀ شکل عالی جهانی‌سازی یا جهانی شدن مهدوی مؤثر است، به واقع، مهدويت و جهانى شدن هر دو از مباحث مهم روزگار ماست. اعتقاد به ظهور منجى و مهدويت در يک معناى عام، باوری دينى در بين همۀ انسان‏هاست و از منجى تعابير مختلفى چون کاکلى در آيين هندو، مسيحا در يهود و مسيحيت و مهدى در فرهنگ اسلامى ياد شده است. منجى يعنى گشودن يک راه جديد براى رسيدن به سعادت ابدى، اما از طرف ديگر با پديدۀ ديگرى به نام جهانى‏ شدن، يا به نظر مارشال مک‏لوهان، دهکدۀ جهانى روبه‌رو هستيم. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم تحت‌تأثير چنين پديده‏اى در قرن 21 خواهيم بود و اين پديده با مهدويت و ظهور منجى موعود ارتباط دارد. در واقع نسبتى بين جهانى شدن و حکومت حضرت وجود دارد و شايد جهانى شدن براى ما درک بهتر و روشن‏ترى را از حکومت جهانى موعود ايجاد مى‏کند. البته جهانى شدن در معرض انتقادهايى قرار مى‏گيرد که لزوماً جهانى شدن در تمامى قرائت‏هاى خود با مهدويت اسلامى سازگارى ندارد. البته در سنت اسلامى ما تعبير جهانى شدن به کار نرفته اما تعابيرى چون حکومت جهانى اسلام، حکومت جهانى حضرت مهدى و... به کار رفته است. (دهشیری، 1382: 72)
کشورگشايى‏هاى پيشين امپراتورى‏ها و سلاطين نیز در حقيقت با نگاهى به جهانى شدن بوده است. مالکوم واترز هم عقیده دارد که جهانى شدن از زمان شروع تاريخ بشريت بوده است، ولى آن را بيش‌تر همزاد تجدد مى‏داند؛ چون با فرآیندهاى اجتماعى و صنعتى همراه بوده است. تاميلنسون نيز معتقد است که جهانى شدن، شبکه‏اى است که به سرعت گسترش پيدا کرده و مشخصۀ امروز آن، زندگى اجتماعى مدرن است. از این‌رو، اين دو بر يک وضعيت ارتباطى خاص و فشرده در پديدۀ جهانى شدن تأکيد دارند.
تطبيق مهدويت اسلامى و جهانى شدن ضرورت بسيارى دارد. بايد بر بعد فکرى و فرهنگى تأکيد کرد تا بتوان به آسانى انديشۀ جامعۀ فاضله را با جهانى شدن امروزين مقايسه نمود. نتیجۀ اين مقايسه، غربى بودن جهانى‏شدن است. در حالى‌که جهانى‏شدن از طريق ماهواره و تکنولوژى ارتباطات غسل تعميد داده شده است، ولى جنبش اسلام‏گرايى با درک واقعيات، در ستيز با غرب است و عقيده دارد مدينۀ فاضلۀ اسلامى مهدوى به هيچ وجه با آن‌چه در غرب است، سازگارى ندارد، نگرش اسلام از معرفت و اعتقاد به انسان بر اصول منطقى قرار دارد و با نگرش مدرن يا با نگرش جهانى شدن بيگانه است. در جهانى شدن غربى، روش سکولاريسم حاکم است و در آن فهم بشريت در عقلانيت ابزارى خلاصه شده و آن نيز، حکم به مرگ خدا نموده و امر قدسى را از زندگى بشرى جدا کرده است. جهانى‏ شدن به دليل رشد تکنولوژى ارتباطى در قرن 21 به صورت کامل صورت گرفته و شايد به‌زودی به حد کمال خود برسد. در دوره‏هاى قبل کلام وسيلۀ ارتباط بوده و انسان‏ها مى‏توانستند از طريق لفظى و کتبى با ديگران ارتباط برقرار کنند، اما با تحولاتى که امروزه صورت گرفته ارتباط به صورت کمى و کيفى انجام مى‏شود. در گذشته افراد آگاهى چندانى به محيط پيرامون خود نداشتند، اما در حال حاضر اين آگاهى به علت رشد جهانى‏ شدن فزونى پيدا کرده است. در دوره‏هاى گذشته قبايل و اقوام به دلیل تعلق مکانى و زمانى داراى هويت‏هاى مختلفى بودند، اما پديدۀ جهانى شدن باعث بحرانی در هويت آنان شده است. (سیدنورانی، 1379: 158)
از نگرش اسلامى سرانجام تاريخ بشرى تحقق وعدۀ الهى، حاکميت حق و مدينه فاضلۀ اسلامى است. عصر مهدوى به قوم و قبيله و نژاد خاصى تعلق ندارد و اين تدبير الهى براى همۀ انسان‏هاست. انتظار کشيدن ظهور منجى موعود، همان انتظار بشريت است که بر جهان حاکم است. مهدويت اسلامى بر فطرت بشرى تأکيد مى‏کند. انسان‏ها فطرتاً هويت الهى دارند و از اين‌رو، طالب جامعه‏اى جهانى و عادلانه‏اند. امام در جامعۀ مهدوى، امام لطف الهى است و مردم را هدايت مى‏کند و به سوى سعادت دعوت مى‏کند و ويژگى عصر مهدوى بر خلاف عصر جديد تأکيد بر فضيلت و سعادت بشر است. علم در عصر ظهور حضرت مهدى پيشرفت مى‏کند و فهم و آگاهى انسان دوچندان مى‏شود. روايت شده است زمانى که امام ظهور کند دست خود را بر سر انسان‏ها مى‏کشد و فهم و آگاهى آن‌ها را تکامل مى‏دهد. علت تأخير حکومت جهانى آن حضرت هم عدم شرايط و لوازم يا جهل و ناآگاهى مردم است.
اما اگر جهانى شدن را به معناى غربى‏ شدن يا امريکايى ‏شدن بدانيم با آموزۀ دينى مهدويت اسلامى سازگارى ندارد. مهم‏ترين وجه تمايز آن‌ها در ايده‏ها و نظرات است. اگر جهانى شدن با اقتصاد و گسترش نظام سرمايه‏دارى غربى همراه و همگام باشد با مهدويت سازگارى ندارد، اما اگر جهانى شدن، همان فرآیند گسترش تکنولوژى ارتباطى باشد، با مهدويت اسلامى سازگارى دارد. پس جهانى‏ شدن مى‏تواند در راستاى مهدويت قرار گيرد هر چند وضعيت فعلى جهانى شدن از چنين کار ويژه‏اى برخوردار نيست، اما با ظهور و گسترش مهدويت محتواى چنين توانايى در وضعيت جهانى فراهم خواهد شد. این امر در سه دهۀ اخیر توسط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دنبال می‌شود. تأکید انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی آن است که از صدر اسلام تا پیش از انقلاب اسلامی را دورۀ شکل‌گیری انگیزه‌ها و ارائۀ معیارها در جهت رویکرد مهدوی تعیین و تبلیغ نماید و سی سال پس از آن را دورۀ نشان دادن چهرۀ زشت جهانی شدن و جهانی‌سازی غربی و هم‌زمان و البته پس از آن،با تصویرسازی از جهانی شدن و جهانی‌سازی مهدوی، میل به تحقق آن را فراهم آورد. (بهروزلک، 1381: 138)
نتیجه
جهانی شدن یا جهانی‌سازی پروژه‌ای است که کشورهای غربی به سردمداری امریکا برای چپاول جهان غیرغرب به راه انداخته‌اند و البته برای فریب دادن جهان غیرغرب، آن را به رنگ و لعاب فریبنده آراسته‌اند. این رنگ و لعاب همان آثار مفید ولی اندک جهانی شدن است، ولی تجربۀ کوتاه جهانی شدن نشان داده که مضرات آن برای جهان غیرغرب بیش از فوایدش است. ایران و انقلاب اسلامی هم از مضرات فراوان جهانی شدن مصون نیست. به علاوه، ایران انقلابی به علت تضاد ریشه‌ای با جهانی شدن غربی در معرض آسیب‌های بیش‌تری از جهانی شدن قرار دارد. تضاد اساسی ایران پس از انقلاب با پروژۀ جهانی شدن (جهانی‌سازی) به تفاوت جهان‌بینی آن دو برمی‌گردد یعنی انقلاب اسلامی در پی درانداختن جهان مطلوب دینی است و جهانی شدن نیز درصدد استقرار جهانی با الگوهای زورمدارانه امپریالیستی است. لذا انقلاب اسلامی ایران در مقابل جهانی شدن قرار دارد و جهانی شدن در برابر آن. در نتیجه انقلاب اسلامی ایران برای پرهیز از آسیب‌های جهانی شدن و مستقر کردن جهانی با الگوهای دینی باید و ناچار راهبردها یا استراتژی‌هایی برگیرد که برپایۀ آن، تاکتیک‌ها یا راه‌حل‌هایی را بیابد تا بتواند:
اولاً از میزان آسیب‌های جهانی شدن بر خود بکاهد و در مرحلۀ بعد باید بکوشد از سد جهانی شدن بگذرد تا زمینه‌های استقرار حکومت مطلوب جهانی را که همان حکومت مهدوی است فراهم سازد.

منابع
1. آقایی، مهدى، «ايران، فرصت‏هاى منطقه‏اى و جهانى شدن» هفته نامه پگاه حوزه، ش50 ، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 4/3/1381ش.
2. بهروزلک، غلام‌رضا، «مهدويت و جهانى ‏شدن»، کتاب نقد، ش24 و 25، تهران، پژوهش‌گاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاييز و زمستان 1381ش.
3. بیگدلی، على، «جهانى شدن و امنيت ملى ايران»، فصل‌نامه امنيت، ش21 و 22، تهران، دانشگاه امام حسین، بهار 1380.
4. تافلر، آلوين، جابه‌جايى قدرت، ترجمه: شهين‌دخت خوارزمى، تهران، سيمرغ، 1374ش.
5. جعفری، اصغر، «جهانى شدن اقتصاد و جايگاه ايران»، فصل‏نامه پژوهش‏ها و سياست‏هاى اقتصادى، ش20، تهران، وزارت اقتصاد و امور دارایی، زمستان 1380ش.
6. جعفری، محمدتقى، تکاپوگر انديشه‏ها، به اهتمام: عبدالله نصرى، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1376ش.
7. چامسکى، نوام، «ايران و فرآیند جهانى شدن»، روزنامه حيات نو، تهران، بخش خصوصی، 6/11/1379.
8. حکیمی، محمد، «جهانى‏سازى اسلامى، جهانى‏سازى غربى»، کتاب نقد، ش24 و 25، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاييز و زمستان 1381ش.
9. حنفی، مفضل بن عمر، توحید المفضل، قم، نشر داوری، چاپ دوم، بی‌تا.
10. دهشيار، حسین، «جهانى شدن: تک‌هنجارى‏طلبى ايالات متحده امريکا»، فصل‌نامه سياست خارجى، ش2، تهران، وزارت امورخارجه، تابستان 1379ش.
11. دهشیری، حمیدرضا، «ايران و جهانى شدن، تهديدها و فرصت‏ها»، فصل‌نامه مصباح، ش37، تهران، دانشگاه امام حسین، بهار 1380ش.
12. ـ، «جهانى شدن و ارزش‌هاى دينى»، مجموعه مقالات جهانى شدن و دين، قم، دبيرخانه دين‌پژوهان کشور، 1382ش.
13. رهدار، احمد، «جهانى شدن و خروج از تاريخ»، هفته‏نامه پگاه حوزه، ش90، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 10/12/1381ش.
14. زاهدانی، زاهد، «جهانى شدن و اديان الهى»، مجموعه مقالات جهانى شدن و دين، قم، دبيرخانه دين‌پژوهان کشور، 1382ش.
15. سجادپور، محمدکاظم، «جهانى شدن و امنيت خارجى جمهورى اسلامى ايران»، فصل‏نامه سياست خارجى، ش2، تهران، وزارت امورخارجه، تابستان 1379ش.
16. سجادی، عبدالقيوم، «اسلام و جهانى ‏شدن»، کتاب نقد، ش24 و 25، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاييز و زمستان 1381ش.
17. «جهانى شدن؛ چالشى بر مفاهيم ملى»، هفته‌نامه پگاه حوزه، ش45، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 31/1/1382ش.
18. سیدنورانی، محمدرضا، «جهانى شدن، کشورهاى در حال توسعه و ايران»، دوماه‌نامه سياسى _ اقتصادى، ش155 - 156، تهران، روزنامه اطلاعات، مرداد و شهريور 1379ش.
19. شیرخانی، على، «آينده‌باورها و اعتقادات دينى در پروسه جهانى شدن»، هفته‌نامه پگاه حوزه، ش80، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 30/9/1381.
20. فاخری، مهدى، «جهانى ‏شدن و سياست خارجى، با تأکيد بر جمهورى اسلامى ايران»، فصل‌نامه سياست خارجى، ش2، تهران، وزارت امور خارجه، تابستان 1379ش.
21. مارکوزه، هربرت، انسان تک‌ساختى، ترجمه: محسن مؤيدى، تهران، نشر پايان، 1359ش.
22. محمدی، منوچهر، اصول سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران، تهران، اميرکبير، 1366.
23. ولايتى، علی‌اکبر و ديگران، «فرآیند جهانى شدن، آثار و پيامدهاى آن»، ماه‌نامه معرفت، ش44، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، مرداد 1380ش.


کد مطلب: 1000

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/1000/انقلاب-اسلامی-پروژۀ-جهانى-شدن-مسئلۀ-مهدویت

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir