تاریخ انتشاردوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۴۷
کد مطلب : ۸۱۹
۰
plusresetminus
پاسخ به شبهاتی درباره نهاد وکالت
پاسخ به شبهاتی درباره نهاد وکالت

نصرت‌الله آیتی
چکیده
یکی از نویسندگان وهابی معاصر در کتابی با عنوان اصول مذهب الشیعة الامامیة؛ عرض و نقد _ که در سال‌های اخیر نوشته شده و در محافل وهابیت شأن والایی یافته _ کوشیده است همۀ باورهای شیعه و از جمله اندیشۀ مهدویت را به نقد بکشد. مقالۀ پیش رو تلاشی برای پاسخ‌گویی به برخی از شبهاتی است که نویسندۀ یادشده دربارۀ نهاد وکالت مطرح کرده است. وی مدعی شده است در آغاز پی‌ریزی این نهاد، ریاست آن بر عهدۀ یک زن _ مادر امام حسن عسکری _ بود و همو اولین شخصی بود که به عنوان نایب امام مهدی رهبری شیعیان را بر عهده گرفت. سپس شیوخ شیعه به دلیل انکار تولد فرزندی برای امام حسن عسکری از سوی بیت آن امام، مجبور شدند نیابت را از بیت امام حسن عسکری خارج کنند و آن را به عثمان بن سعید بسپارند. در ادامه نویسندۀ یادشده مدعی شده است نایبان امام غایب، خود را معصوم می‌پنداشتند و برای خود حق تشریع قائل بودند، در حالی که چنین اعتقادی شرک است.
پاسخ ادعاهای مذکور این است که با مراجعه به همان منابعی که نویسندۀ مورد نظر به آن‌ها استناد کرده روشن می‌شود که به هیچ عنوان رهبری شیعه بر عهدۀ مادر امام حسن عسکری نبوده است و او تنها در برهه‌ای از زمان در شهر مدینه، وکیل امام مهدی بوده است و در همان زمان، نیابت مطلق امام مهدی بر عهدۀ عثمان بن سعید _ نخستین نایب خاص امام عصر _ بوده است.
از آن‌چه گفته شد درمی‌یابیم که ادعای دوم نویسندۀ مورد نظر نیز باطل است؛ چرا که اساساً مادر امام حسن هیچ‌گاه نایب امام زمان نبود تا بزرگان شیعه به سبب بروز مشکلات مجبور به انتقال قدرت به خارج از بیت امام حسن شوند و در نهایت با مراجعه به روایات اهل‌بیت و سخنان اندیشه‌وران شیعه، روشن می‌شود که حق تشریعی _ که قفاری به شیعه نسبت داده است _ طبق نظر شیعه نیز باطل و ناپذیرفتنی است.

مقدمه
نهاد وکالت که در عصر آغازین غیبت عهده‌دار نیابت از امام غایب و مدیریت جامعۀ شیعه در یکی از حساس‌ترین و پرتلاطم‌ترین دوران تاریخ تشیع بود، از دیرباز مورد هجوم شبهات و اتهامات مخالفان بوده است. توطئۀ پنهانی برای ابداع اندیشۀ تولد فرزند امام حسن عسکری، دعوی دروغین نیابت از فرزند امام حسن به قصد کسب قدرت و ثروت، گسترش نزاع و درگیری در میان مدعیان نیابت و... برخی از این اتهامات‌اند. یکی از نویسندگان وهابی معاصر کوشیده است در یک بررسی تاریخی اثبات نماید در آغاز تأسیس این نهاد، شیوخ شیعه _ که به زعم او دروغ مدعی وجود فرزند غایب برای امام حسن عسکری بودند _ یک زن را به عنوان رهبر شیعه معرفی کردند و در نهایت به دلیل مشکلاتی که به وجود آمد، مجبور به انتقال قدرت به خارج از بیت امام عسکری شدند. نویسندۀ یادشده در ادامه مدعی شده است که آنان برای توسعۀ حوزۀ قدرت خود، مدعی شدند نواب امام غایب حق تشریع دارند.
در این نوشتار، ادعاهای یادشده نقل و سپس نقد خواهند شد.
شبهۀ یکم. رهبری شیعه توسط یک زن
قفاری در فصلی با عنوان «نیابت از منتظر» چنین می‌نویسد:
همچنان‌که گذشت، پایه‌های اندیشۀ غیبت فرزند حسن عسکری استوار شد و به ناچار می‌بایست وکیل صاحب‌اختیاری وجود داشته باشد تا در اثنای دوران غیبت، متولی امور پیروان باشد و واسطه و باب کسی باشد که در سرداب یا کوه‌های رضوی یا نواحی مکه غایب شده است.
پس به اعتراف کتاب‌های شیعه، اولین رهبری که عهده‌دار امور شیعه شد یک زن بود ... و همچنان‌که پیامبر فرمود: «قومی که زنی بر آن‌ها حکم براند هرگز رستگار نشوند»؛ چرا که بعد از وفات حسن عسکری و گسترش ایدۀ وجود فرزند پنهان و بدون امام آشکار ماندن شیعه، برای آن‌ها این سؤال مطرح شد که به چه کسی رجوع کنند؟
پس در سال 262 _ یعنی دو سال پس از وفات حسن عسکری _ برخی از شیعیان به خانۀ حسن عسکری رجوع کرده و از خدیجه _ دختر محمد بن علی الرضا _ از فرزند پنداریِ حسن عسکری پرسش می‌کنند و او نامش را می‌گوید. راوی می‌گوید: به او گفتم فرزند کجاست؟ او گفت: مخفی است. گفتم: پس شیعه به که پناه بَرَد؟ پاسخ داد: به جدۀ مادر ابومحمد.
نقد و بررسی:
بررسی سندی
حکایت مورد نظر قفاری از نظر سندی ضعیف است و بر این اساس اشکال او نیز بی‌اساس است.
بررسی محتوایی
پاسخ اول: هیچ‌گاه رهبری شیعه به دست یک زن نبوده است
در نقد این بخش از سخنان قفاری باید گفت پاسخ اشکال قفاری به صراحت در ذیل روایت مورد نظر او آمده است. البته آقای قفاری با آن همه ادعای آزاداندیشی و حقیقت‌جویی از آوردن آن خودداری کرده است که اگر آن را می‌آورد، مشتش نزد خوانندگان باز می‌شد. متن کامل روایت که شیخ صدوق به سند خود از احمد بن ابراهیم نقل می‌کند بدین قرار است:
در سال 282 در شهر مدینه بر حکیمه _ دختر محمد بن علی الرضا، خواهر ابی‌الحسن العسکری _ وارد شدم و از پشت پرده با او سخن گفتم و از دینش پرسیدم. او نام امامان را گفت و سپس گفت: فلان فرزند حسن و نامش را برایم گفت. عرض کردم: فدایت شوم! او را دیده‌اید یا خبرش را شنیده‌اید؟ گفت: این خبری است که ابومحمد برای مادرشان نوشته‌اند. پرسیدم: پس مولود کجاست؟ فرمود: مستور است. پرسیدم: پس شیعه به که پناه ببرد؟ فرمود: به جدۀ مادر ابومحمد. پرسیدم: به کسی اقتدا کنم که به یک زن وصیت کرده است؟ فرمود: به حسین بن علی بن ابی‌طالب اقتدا کرده است؛ همانا حسین بن علی در ظاهر به خواهرش زینب دختر علی بن ابی‌طالب وصیت نمود و دانشی که از علی بن حسین صادر می‌شد برای پنهان ماندن علی بن حسین به زینب دختر علی نسبت داده می‌شد. سپس فرمود: همانا شما مردمی هستید که از روایات اطلاع دارید. آیا برایتان روایت نشده است که نهمین فرزند از نسل حسین در حالی که زنده است میراثش
تقسیم می‌شود؟
بر اساس آن‌چه در ذیل این روایت آمده است، شأن مادر امام حسن عسکری منحصراً انعکاس دیدگاه‌ها و فرمایشات امام مهدی بوده است و از جانب خود سخنی نمی‌گفته و اقدامی نمی‌کرده است، همچنان‌که حضرت زینب به منظور محفوظ ماندن جان امام علی بن الحسین فرمایشات آن حضرت را از زبان خود بیان می‌کرد و روشن است که چنین چیزی از سنخ حکم راندن زن نیست. از این‌رو شیعیان را نمی‌توان مصداق فرمایش پیامبر گرامی اسلام خواند.
پاسخ دوم: عثمان بن سعید، اولین زعیم شیعه
قفاری مدعی شده که نخستین رهبر شیعیان در دوران غیبت، یک زن بوده است. روشن است که این ادعا زمانی درست است که به لحاظ تاریخی کسی پیش از مادر امام حسن عهده‌دار منصب وکالت نباشد، و الّا اگر در منابع از وکالت شخصیت دیگری پیش از مادر امام عسکری سخن به میان آمده باشد، دیگر ایشان را نمی‌توان اولین زعیم شیعیان برشمرد. خوشبختانه با مراجعه به منابع، روشن می‌شود که پیش از سال 262 _ که طبق حدیث مورد نظر قفاری، مادر امام حسن در آن زمان وکیل امام مهدی بوده‌اند _ شخص دیگری منصب وکالت را بر عهده داشته است. به عنوان نمونه می‌توان به این روایت شیخ صدوق اشاره کرد:
چون آقای ما ابومحمّد حسن بن علی درگذشت، از قم و بلاد کوهستان نمایندگانی که معمولاً وجوه و اموال را می‏آوردند درآمدند و از درگذشت امام حسن خبر نداشتند و چون به سامرّاء رسیدند، از امام حسن پرسش کردند. به آن‌ها گفتند که وفات کرده است. گفتند: وارث او کیست؟ گفتند: برادرش جعفر بن علی. آن‌گاه از او پرسش کردند، گفتند که او برای تفریح بیرون رفته و سوار زورقی شده است؛ شراب می‏نوشد و همراه او خوانندگانی هم هستند. آن‌ها با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: این‌ها از اوصاف امام نیست. و بعضی از آن‌ها گفتند: بازگردیم و این‏اموال را به صاحبانشان برگردانیم.
ابوالعبّاس محمّد بن جعفر حمیریّ قمی گفت: بمانید تا این مرد بازگردد و او را به درستی بیازماییم. راوی گوید: چون بازگشت، به حضور وی رفتند و بر او سلام کردند و گفتند: ای آقای ما، ما از اهل قم هستیم و گروهى از شیعیان و دیگران همراه ما هستند و ما نزد آقای خود ابومحمّد حسن بن علی اموالی را می‏آوردیم. گفت: آن اموال کجاست؟ گفتند: همراه ماست. گفت: آن‌ها را به نزد من آورید! گفتند: این اموال داستان جالبی دارد. گفت: آن داستان چیست؟ گفتند: این اموال از عموم شیعه یک دینار و دو دینار گردآوری می‏شود، سپس همه را در کیسه‏ای می‏ریزند و بر آن مهر می‏کنند و چون این اموال را نزد آقای خود ابومحمّد می‏آوردیم می‏فرمود: مجموع آن چند دینار است و چند دینار آن از کی و چند دینار آن از چه کسی است و نام همۀ آن‌ها را می‌گفت و نقش مهرها را هم می‏فرمود. جعفر گفت: دروغ می‏گویید! شما به برادرم چیزی را نسبت می‏دهید که انجام نمی‏داد؛ این علم غیب است و کسی جز خدا آن را نمی‏داند.
راوی گوید: چون آن‌ها کلام جعفر را شنیدند به یکدیگر نگریستند و جعفر گفت: آن مال را نزد من آورید! گفتند: ما مردمی اجیر، و وکیل صاحبان این مال هستیم و آن را تسلیم نمی‏کنیم، مگر به همان علاماتی که از آقای خود حسن بن علی می‌دانیم. اگر تو امامی، بر ما روشن کن و الّا آن را به صاحبانش برمی‌گردانیم تا هر کاری که صلاح می‏دانند بکنند.
راوی گوید: جعفر به نزد خلیفه _ که در آن روز در سامرّاء بود _ رفت و علیه آن‌ها دشمنی کرد و خلیفه آن‌ها را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید. گفتند: خدا امیرالمؤمنین را به صلاح آورد! ما گروهی اجیر و وکیل این اموال هستیم و آن‌ها سپردۀ مردمانی است و به ما گفته‏اند که آن را جز با علامت و دلالت به کسی ندهیم، و با ابومحمّد حسن بن علی نیز همین عادت جاری بود. خلیفه گفت: چه علامتی با ابومحمّد داشتید؟ گفتند: دینارها و صاحبانش و مقدار آن را گزارش می‏کرد، و چون چنین می‏کرد، آن‌ها را تسلیم وی می‌کردیم. ما مکرّر به نزد او می‏آمدیم و این علامت و دلالت ما بود و اکنون او در گذشته است؛ اگر این مرد صاحب‌الأمر است باید همان کاری را که برادرش انجام می‏داد انجام دهد و الّا آن اموال را به صاحبانش برمی‏گردانیم. جعفر گفت: ای امیرالمؤمنین، اینان مردمی دروغ‌گو هستند و بر برادرم دروغ می‏بندند و این علم غیب است. خلیفه گفت: این‌ها فرستاده و مأمورند «وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ»‏. جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخی بدهد و آن‌ها گفتند: امیرالمؤمنین بر ما منّت نهد و کسی را به بدرقۀ ما بفرستد تا از این شهر به در رویم.
و چون از شهر بیرون آمدند، غلامی نیکومنظر که گویا خادمی بود به طرف آن‌ها آمد و ندا می‏کرد: ای فلان بن فلان، ای فلان بن فلان، مولای خود را اجابت کنید! گوید: گفتند آیا تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذ اللَّه! من بندۀ مولای شما هستم، نزد او بیایید. گویند: ما به همراه او رفتیم تا آن‌که بر سرای مولایمان حسن بن علی وارد شدیم و به ناگاه فرزندش، آقای ما، قائم را دیدم که بر تختی نشسته بود و مانند پارۀ ماه می‏درخشید و جامه‏ای سبز دربر داشت. بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد. سپس فرمود: همۀ مال چند دینار است و چند دینار از فلانی و چند دینار از فلانی است و بدین سیاق همۀ اموال را توصیف کرد. سپس به وصف لباس‌ها و اثاثیه و چهارپایان ما پرداخت و ما برای خدای تعالی به سجده افتادیم که امام ما را به ما معرّفی فرمود و بر آستانۀ وی بوسه زدیم و هر سؤالی که خواستیم از او پرسیدیم و او جواب داد. آن‌گاه اموال را نزد او نهادیم و قائم فرمود که بعد از این مالی را به سامرّاء نبریم و فردی را در بغداد نصب می‏کند که اموال را دریافت کند و توقیعات از نزد او خارج شود. گوید: از نزد او بیرون آمدیم و به ابوالعبّاس محمّد بن جعفر قمّی حمیری مقداری حنوط و کفن داد و به او فرمود: خداوند تو را در مصیبت خودت اجر دهد.
راوی گوید: ابوالعبّاس به گردنۀ همدان نرسیده درگذشت و بعد از آن اموال را به بغداد و به نزد وکلای منصوب او می‏بردیم و توقیعات نیز از نزد آن‌ها خارج می‏گردید.
این روایت و روایات متعدد دیگری که به صراحت از منصوب شدن عثمان بن سعید توسط امام حسن عسکری به عنوان نایب امام مهدی سخن می‌گویند به روشنی بر این نکته دلالت دارد که بلافاصله پس از شهادت امام حسن عسکری نایب امام مهدی در شهر بغداد فعالیت خود را آغاز کرده و محل مراجعات شیعیان گردیده است، در حالی که از روایت مورد نظر قفاری بیش از این استفاده نمی‌شود که در سال 262 _ یعنی دو سال پس از شهادت امام حسن _ مادر آن حضرت در شهر مدینه محل مراجعات شیعیان بوده است. بنابراین از روایت مورد نظر قفاری به هیچ عنوان نمی‌توان این مطلب را استنتاج کرد که اولین پیشوای شیعیان پس از شهادت امام حسن یک زن بوده است.
پاسخ سوم: مادر امام حسن عهده‌دار وکالت بوده است، نه نیابت خاص
با توجه به سایر روایاتی که در آن‌ها امام حسن عسکری به صراحت از عثمان بن سعید به عنوان نایب اول امام مهدی یاد کرده‌اند، مقصود از وکیل امام مهدی در بغداد _ که در روایت پیش‌گفته از آن سخن به میان آمد _ هموست. بنابر این، وکالت مادر امام حسن عسکری می‌تواند به این معنا باشد که ایشان در شهر مدینه وکیل _ و نه نایب خاص _ امام مهدی بوده است، چنان‌که در سایر شهرها وکلای دیگری وجود داشتند که همگی زیر نظر نوّاب خاص فعالیت می‌کردند. آن‌چه نکتۀ پیش‌گفته را تأیید می‌کند، این است که اولاً به اجماع شیعیان، نواب خاص امام مهدی چهار نفر بیشتر نبوده‌اند: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سمری؛ و هیچ‌کس در طول تاریخ تشیع از مادر امام حسن به عنوان نایب خاص امام مهدی یاد نکرده است. ثانیاً کسانی چون شیخ صدوق و شیخ طوسی _ که روایت مورد نظر قفاری را در کتاب خود آورده‌اند _ وقتی درصدد شمارش نواب خاص بوده‌اند از مادرامام حسن به عنوان نایب خاص یاد نکرده‌اند. بنابر این، نویسندگان یادشده نیز از این روایت این تلقی را نداشته‌اند که مادر امام حسن نایب خاص امام مهدی بوده است. از این‌رو اولاً مادر امام حسن زعیم نبوده است، بلکه یکی از ده‌ها نایب امام مهدی بوده و منحصراً در حیطۀ مسئولیت‌های یک وکیل _ و نه یک زعیم _ فعالیت می‌کرده است. ثالثاً ایشان وکیل تمام شیعیان نبوده و از روایت مورد نظر قفاری بیش از این استفاده نمی‌شود که ایشان تنها در شهر مدینه و در میان شیعیان این شهر، ایفای مسئولیت می‌کرده است.
با توجه به آن‌چه گذشت، روشن شد که اساساً اشکال قفاری از این‌جا ناشی شده است که گمان کرده شیعیان پیش از سال 262 از جریان نیابت امام مهدی تصویر روشنی نداشته‌اند و به همین دلیل، از روایت مورد نظر خود که مربوط به سال262 است چنین استنباط کرده که برای اولین‌بار مادر امام حسن به عنوان نایب امام مهدی معرفی شده است، در حالی که منابع کهن شیعه به روشنی بر این مطلب دلالت دارند که مسئلۀ نیابت عثمان بن سعید سال‌ها پیش از آن _ یعنی در زمان حیات امام حسن _ از سوی آن حضرت طرح و تثبیت شده بود و _ همچنان‌که در بخش‌های گذشته گفته شد _ به همین دلیل بود که نیابت عثمان بن سعید هیچ مخالفی نداشت و هیچ‌کس در این‌باره با اوبه منازعه برنخاست. البته مقصود ما از طرح و تثبیت نیابت عثمان بن سعید، آگاهی همۀ شیعیان دنیا از این مسئله نیست؛ چرا که این امر هم به دلیل فقدان ابزار اطلاع‌رسانی مناسب و هم به دلیل شرایط خفقان، امکان‌پذیر نبود. بنابراین طبیعی است شیعیانی که جایگاه اجتماعی ممتازی نداشتند یا از سامرا و بغداد _ که محل زندگی امام حسن و مرکز فعالیت نواب بود _ فاصله داشتند، احیاناً از این مسئله بی‌اطلاع باشند. از این‌رو این‌که شخص مجهول‌الهویه‌ای به نام احمد بن ابراهیم از این مسئله بی اطلاع بوده باشد را نمی‌توان به همۀ شیعیان سرایت داد.
شبهۀ دوم. انتقال قدرت به خارج بیت امام حسن عسکری
وی در ادامه چنین می‌نویسد:
به نظر می‌رسد بزرگان شیعه مایل بودند نیابت از غایب در بیت حسن عسکری باشد. به همین دلیل در ابتدا در میان پیروانشان چنین شایع کردند که مادر حسن عسکری وکیل منتظر است و او [به نیابت از امام مهدی] سرپرست مسلمانان است. ظاهراً مقصود از این تعیین، ایجاد فضای مناسب برای این تلقی در میان پیروان بود که مادر حسن پس از وفات او وصی اوست، همچنان‌که روایات شیعه می‌گوید. بنابراین طبیعی بود که پس از وفات پسرش، به جای پسرش متولی امور شود، ولی نزاع بیت حسن عسکری با اندیشۀ فرزند داشتن او همچنان‌که می‌آید، باعث شد بزرگان شیعه شخصی را از خارج بیت حسن عسکری برگزینند. به همین دلیل در الغیبة طوسی چنین آمده است: «مهدی در سال 256 متولد شد و وکیل او عثمان بن سعید بود. پس از رحلت او به ابوجعفر محمد بن عثمان وصیت کرد و او نیز به ابوجعفر ابوالقاسم حسین بن روح وصیت کرد و ابوالقاسم نیز به ابوالحسن علی بن محمد سمری وصیت کرد.» اینان نواب چهارگانه‌اند که از بیت حسن نبودند و کسان دیگری با آن‌ها دربارۀ نیابت به نزاع برخاستند و نیابت آنان نمایان‌گر ارتباط شخصی مستقیم با مهدی منتظر است و به همین دلیل دوران نیابت آن‌ها در عرف شیعه به غیبت صغرا نامیده می‌شود.
...
https://ayandehroshan.ir/vdcbu9bwprhb8.iur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما