تاریخ انتشارسه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۲۱
کد مطلب : ۸۲۸
۰
plusresetminus
جایگاه امامت درنظام اخلاقی اسلام

چکیده
توجه به مبدأ و معاد و نیز انسان‌شناسی و هستی‌شناسی در تنظیم روابط اخلاقی انسان با خود، خدا و سایر موجودات تأثیری مستقیم دارد. نهاد امامت، در شناخت انسان از این موضوعات دارای نقشی اساسی است و از انحراف فکری در این حوزه‌ها جلوگیری می‌کند.
مرجع و معیار شناخت فضایل و رذایل در اسلام، قرآن و سنت است؛ ولی این دو منبع به مبیّن و مفسر نیاز دارند و امام معصوم بهترین و کامل‌ترین مبیّن قرآن و سنت به شمار می‌رود. همچنین اسلام برای تحقق اخلاق اسلامی در جامعه دو راهکار عملی در نظر گرفته است؛ یکی تشکیل حکومت دینی و دیگری معرفی الگوهای عملی. امامان معصوم به عنوان بهترین حاکمان و نیز الگوهای عملی در جامعه حضور دارند.
بنابراین امامت و امامان هم از نظر پایه‌ریزی شالوده اخلاق اسلامی و هم ارائه الگوی عملی و تحقق اخلاق اسلامی در جامعه، نقشی اساسی و بی‌بدیل ایفا می‌کنند.
مقدمه
کلمه «اخلاق» جمع «خُلق» به معناى شکل درونى انسان و سرشت و سجیّه آمده است. به غرایز، ملکات، صفات روحى و باطنى که در انسان وجود دارد، اخلاق گفته مى‌شود. به کردارها و رفتارهای برآمده از این خلقیات، نیز اخلاق یا رفتار اخلاقى مى‌گویند.
ابن‌منظور دربارۀ آیۀ چهارم سورۀ قلم «وَإِنَّکَ لَعَلَى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ» مى‌نویسد:
الخُلق بضمّ اللام و سکونها و هوالدین والطبع والسجیة و حقیقة أنّه لصورة الانسان الباطنه وهى نفسه و أوصافها و معانیها المختصة بِها بمنزلة الْخَلق لصورته الظاهرة و أوصافها و معانیها و لها اوصاف حسنة و قبیحة. (ابن‌منظور، 1405)
واژه «اخلاق» و «خُلق» از نظر لغوى، به معناى «سرشت و سجیه» _ اعم از سجایاى نیکو و پسندیده _ به کار می‌روند؛ مانند امانت‌دارى، راست‌گویى یا سجایاى ناپسند مثل غیبت، نفاق و دروغ‌گویى.
به گفته راغب اصفهانى _ لغت‌‌شناس بزرگ _ «خُلق» با «خَلْق» هم‌ریشه است و هر دو واژه به معناى آفریدن و خلقت هستند؛ مانند «شَرْب» و «شُرْب» (آشامیدن). این دو واژه از نظر آوایى با هم متفاوت‌اند نه معنایى، اما معمولاً در موارد متفاوتى به کار مى‌روند؛ به این صورت که اگر بخواهیم به شکل ظاهرى افراد اشاره کنیم و خلقت صورى آنان مدّ نظرمان باشد از تعبیر «خَلق» استفاده مى‌کنیم؛ اما اگر بخواهیم از ویژگى‌هاى درونى افراد _ که با چشم دیده نمى‌شود _ یاد کنیم از واژه «خُلق» بهره مى‌گیریم. به دیگر سخن، آن‌چه با چشم سر دیده مى‌شود «خَلق» است و آن‌چه تنها با چشم دل دیده مى‌شود «خُلْق» نام مى‌گیرد.
گاهى به جاى «خُلْق» از «خُلُق» استفاده مى‌شود که باز به همان معناست. قرآن کریم نیز درباره خلق و خوى پاکیزه پیامبر(ص): می‌فرماید: «وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِـیمٍ» (نک: همو: ج4، 194؛ زبیدى، 1414: ج6، 337؛ جوهرى، 1407: ج4، 1471).
با این بررسى لغوى مى‌توانیم اخلاق را به معناى ویژگى‌هاى روحى و نفسانى بدانیم؛ اما این ویژگى‌ها باید در وجود فرد، «ملکه» شده باشند؛ یعنى چنان با شخص، در هم آمیخته باشند که گویى جزئى از سرشت اوست. به دیگر سخن، صفتى در فرد چنان ریشه بدواند که بى‌هیچ تکلّفى خود را نشان دهد؛ مثلاً اگر فردی ترسو به سبب شرط‌بندى، شبى را تا به صبح در گورستانى متروک بماند تا در شرط‌بندى برنده شود به او «نترس و شجاع» نمى‌گویند؛ زیرا کار او با تکلّفات بسیار بوده است. شجاع کسى است که دلاورى عادتش شده باشد و بدون تکلّف انجام دهد و همچنین از روى اراده باشد. منظور از «ارادى» این است که فردى از روى اختیار و ارادۀ خود، کاری نیک انجام دهد؛ برای مثال، اگر کسى را مجبور به انفاق کنند، عمل او اخلاقى نیست؛ چون از اراده او بیرون است. بنابراین اخلاق، عبارت است از ویژگى‌هاى پایدار نفسانى که با اراده و اختیار صورت گیرد.
دانشمندان مسلمان، اخلاق را این‌گونه تعریف کرده اند:
صفات و ویژگى‌هاى پایدار در نفس که موجب مى‌شوند کارهایى متناسب با آن صفات، به طور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل از انسان صادر شود. (فیض کاشانى، 1383: ج5، 95)
ابوعلى مِسکَویه درباره تعریف اخلاق گفته است:
اخلاق، حالتى نفسانى است که بدون نیاز به تفکر و تأمل، آدمى را به سمت انجام کار، حرکت مى‌دهد. (ابن‌مسکویه، بی‌تا: 51)
باز گفته‌اند:
علم اخلاق، علمى است که صفات نفسانى خوب وبد و اعمال و رفتارهاى اختیارى متناسب با آن‌ها را معرفى مى‌کند و شیوه تحصیل صفات نفسانى خوب و انجام اعمال پسندیده و دورى از صفات نفسانى بد و اعمال ناپسند را نشان مى‌دهد. (نراقى، بی‌تا: ج1، 26؛ شیرازى، 1981: ج4، 116 - 117؛ طوسى، بی‌تا: 48)‌
نظام اخلاقی چیست؟
به مجموعه‌ای از عناصر مرتبط که در جهتی خاص عمل کرده و هدفی معین را دنبال می‌کنند «نظام» می‌گویند. بر این اساس مجموعه‌ای از عناصر اخلاقی که مرتبط و همسو با هم، اهداف اخلاقی ویژه‌ای را پی می‌گیرند، نظام اخلاقی گفته می‌شود. مبانی هر نظام اخلاقی به مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی، روش‌شناختی و انسان‌شناختی خاص آن بازمی‌گردد.
مثلاً وجود خدا برای یک نظام اخلاقی یک اصل است و قواعد و اصول و اهداف آن نظام بر مبنای آن تعریف می‌شود؛ یا یک نظام اخلاقی انسان را موجودی تک‌ساحتی برمی‌شمارد و نظام اخلاقی دیگر او را دارای چند ساحت می‌داند که هر کدام متناسب با دیدگاه خود نظامی خاص را درباره رفتار انسان بنا می‌کنند. اخلاق دینی مبتنی بر نظام خاصی است، همان‌گونه که اخلاق سکولار بر پایه نظامی ویژه استوار شده است. از این‌رو تعریف نظام اخلاقی و بیان مؤلفه‌های آن ضروری می‌نماید. اصطلاح «نظام» در جایی به کار می‌رود که مجموعه‌ای از عناصر مرتبط با هم موجود باشد. این مجموعه کارکردی خاص دارد و برای دنبال کردن هدفی به کار گرفته می‌شود.
نگاهی گذرا به نظام‌های اخلاقی
به طور عمده نظام‌های اخلاقی به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
1. نظام اخلاقی ضددینی
در اروپاى مسیحى پیش از عصر نوزایى (رنسانس) _ که دوران تجدید حیات علوم و دانش‏هاى تجربى است _ اخلاق با دین مسیحیت همراه بود و مفاهیم اخلاقى از متون دینى گرفته مى‏شد. از این‌رو، از قداست و مرتبتی ویژه برخوردار بود. اما پس از این دوره، کم‌کم صبغه دینى در اخلاق ضعیف شد و این اندیشه در اذهان دانشمندان و فلاسفه اروپا مطرح شد که: چه لزومى دارد اخلاق را از دین و از کتب مقدس بگیریم؟ بلکه مى‏توانیم براساس دستاوردهاى علوم تجربى و اندیشه بشرى خود، نظامى اخلاقى را طراحى کنیم و آداب معاشرت و حدود رفتارهاى اجتماعى انسان‏ها را مشخص سازیم.
برخى از متفکران غربى از جمله کارل ریموند پوپر (متولد 1902م) در قرن اخیر تا آن‏جا پیش رفتند که رسماً اخلاق منهاى خدا را مطرح کردند و اعلام داشتند براى پرورش اخلاقى، انسان‏ها نیازمند اعتقاد به خدا نیستند (غرویان، 1379: 40).
2. نظام اخلاقی یونانی
این نظام اخلاقی مبتنی بر توجه به فواید دنیوىِ فضایل و تحسین افکار عمومى است؛‏ به این معنا که در نظر داشتن فواید دنیایى فضایل و فواید علوم و آرایى که مردم آن را می ستایند، خود ملاک عمل به اخلاقیات است؛ مثلاً می گویند: عفت نفس (کنترل خواسته‏هاى شهوانى) و قناعت (اکتفا به آن‌چه خود دارد، و قطع طمع از آن‌چه مردم دارند) دو صفت پسندیده‌اند؛ زیرا فواید بسیاری دارند، از جمله این‌که آدمى را در دنیا عزت مى‏دهند، در چشم همگان بزرگ می‌نمایند و نزد همه مردم محترم و موجه مى‏سازند. علم سبب روی‌آوری مردم و عزت و جاه و انس در مجالس خواص می‏گردد؛ چشمى براى انسان است که هر مکروهى را به او نشان می‌دهد و با آن هر محبوبى را مى‏بیند، بر خلاف جهل که نوعی کورى است. در حقیقت علم، حافظ آدمى است، در حالى که مال را باید آدمى حفظ کند.
این طریقه و نظام اخلاقی، همان روشی است که علم اخلاق قدیم، اخلاق یونان و غیر آن بر آن اساس بنا شده و قرآن کریم اخلاق را از این راه به کار نبرده و زیربناى آن را مدح و ذم مردم قرار نداده که ببینیم چه چیزهایى در نظر عامۀ مردم ممدوح و چه چیزهایى مذموم است؛ چه چیزهایى را جامعه می ‏پسندد و چه چیزهایى را نمی پسندد و قبیح میداند (موسوی همدانی، 1383: ج‏1، 534)!
...
https://ayandehroshan.ir/vdcbuwbwprhb5.iur.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما