نقد برخی روایتهای مهدوی در کتب شیخ ابوالحسن مرندی
محمد شهبازیان
چکیدهدر دوره قاجار به سبب پیدایش تفکر مشروطیت و آغاز فعالیت فرقه بابیه و بهاییه، توجه عالمان و واعظان دینی به مباحث مهدویت بیش از پیش شد و آنان در اینباره کتابهایی تدوین کردند. اما برخی از این کتب، آسیب جعل و تطبیق را به همراه دارند و گویا نویسندگان آنها خود را ملزم به اثبات ادعایشان از هر طریقی میدانستهاند. متأسفانه این آسیبها در دوره بعد نیز نقد نشده، در منابع بعدی رسوخ کرده و پذیرفته شدهاند. یکی از این نویسندگان، ابوالحسن مرندی است که در کتابهای خود، تطبیقها و سخنان بدون استناد فراوانی آورده است.
در این نوشتار با روش توصیفی _ تحلیلی به سه اثر از این نویسنده با نامهای براهین الفرقان، فجائع الدهور و لمعان الانوار پرداختهایم و حاصل پژوهش، دست یافتن به روایتهای نامعتبر، جعلی و تطبیقهای بدون دلیل است. از سوی دیگر، مرندی برخی روایتها را از کتبی نقل کرده که هیچکس جز وی ندیده و فهرستنگاران نیز از این کتابها نامی نبردهاند!
واژگان کلیدی
نقد، روایتهای مهدوی، ابوالحسن مرندی.
مقدمه
آشکار شدن وقایعی مانند:مشروطیت،تشکیل شورای ملی و رایگیری در ایران برای انتخاب صاحب منصبان، فرقهگرایی و سوءاستفاده مدعیان از مباحث مهدویت مانند بابیه و بهائیه،تخریب قبور اهل بیتعلیهم السلام در بقیع، تعرض به حرم مطهر رضوی توسط لشکر روس و مخالفت با دستورات صریح اسلام توسط غربزدگان و مرعوبین صنعت غربی باعث گردید تا عدهای از واعظان در شهر تهران به این موارد حساسیت نشان داده و در نقد آنها کتابهای متعددی را تدوین نمایند.اگر چه حرکت ابتدایی آنان قابل تقدیر بوده و غیرت دینی این گروه را ارج مینهیم اما تعدادی از این نویسندگان مسیر را اشتباه پیموده و بدون توجه به آسیبهای مباحث خود از احادیثی غیرمعتبر و جعلی و همچنین تطبیقهای بیاساس در القای تفکر بهره بردهاند. این گروه گمان نمودند که هدف وسیله را توجیه نموده و میتوانند در جهت اغنای تفکر توده مردم و بر انگیختن غیرت دینی آنان از هر مطلبی که گمان بر صحتش باشد استفاده نمایند؛ این نگرش موجب گردید تا به صرف نقل قولی از یک کتاب یا نویسنده اکتفا نموده و فارغ از روشهای متقن دینی و عقلی به ارائه نظرات خود بپردازند. از طرف دیگر تساهل برخی عالمان دینی در نقد این تفکرات باعث گردیده تا مطالب بدون سند جزو عقاید روزمره عموم مردم شده و پس از مدتی به عقیدهای مشهور و معروف تلقی گردد تا جایی که متاسفانه در برخی از کتب معاصر دیگر زحمت تحلیل و تحقیق به خود نداده وبا این عنوان که روایتی مشهور از فلان معصوم نقل شده است به ارائه آن دست میزنند.
با توجه به اینکه تعدادی از این وقایع ذکر شده و روایتهای بدون اعتبار مرتبط با مباحث مهدویت و نشانههای ظهور بوده وبرخی از سخنرانان و نویسندگان در کتب خود از آن بهره بردهاند ضرورت تدوین مطلبی در نقد تفکرات و نگاشتههای فردی با عنوان شیخ ابوالحسن مرندی به نظررسید که تا کنون جز یادداشتهای حجت الاسلام رسول جعفریان را در این باره نیافتیم و تلاش نموده ایم تا با غنا بخشیدن به مطالب آن و بیان نکات جدید روزنهای در تحقیق جدیتر پیرامون مهدویت را به خوانندگان تقدیم نماییم.
مختصری از شرح حال شیخ ابوالحسن مرندی
اگرچه با توجه به اجازه نامههای علما در نقل روایت و سپردن مزرعهای موقوفه در مرند به ایشان میتوان او را اعلم و اشهر علمای مرند دانست (نک: مرندی، 1328: 7 و 272) و علمایی همچون محمد غروی شرابیانی، محمدعلی خوانساری نجفی، محمد علی رشتی غروی و محمد حسین حائری مازندرانی تأییدیه بر کتاب مجمع النورین نوشته و ایشان را با عناوینی مانند: العالم، المجتهد و الفقیه نام بردهاند؛ اما در مورد تولد و موقعیت علمی ایشان اطلاع زیادی در اختیار نداریم و مفصلترین بیان را میتوان به علامه آقابزرگ تهرانی نسبت داد که او را با عنوان عالمی صاحب تصنیف ذکر میکند که پس از مهاجرت از نجف به شاگردی فاضل شربیانی پرداخته و در بازگشت به ایران در ری ساکن شده و در تاریخ محرم 1349 ق وفات نموده است (تهرانی، 1404: ج1، 34).
مؤلف در کتاب مجمع النورین به اساتید اجازه خود در نقل حدیث اشاره کرده و متن اجازه نامه فاضل شرابیانی را به صورت کامل ذکر مینماید (مرندی، 1328: 7). علامه آقا بزرگ نیز در دو جای دیگر از کتاب خود به اجازه روایی او از آیت الله محمد علی خوانساری اشاره نموده است (تهرانی، 1403: ج1، 224و ج11، 217).
شیخ محمد رضا مامقانی محقق کتاب تنقیح المقال در تتمه شرح حال آیت الله شیخ محمد حسن مامقانی به تعدادی از شاگردان ایشان که اجازه اجتهاد یا نقل روایت را از شیخ محمد حسن داشتهاند اشاره میکند و یکی از آن افراد را شیخ ابوالحسن مرندی دانستهاند (مامقانی، 1423: 250). اگر چه علامه آقا بزرگ تهرانی و صاحب مخزن المعانی رحلت ایشان را در سال 1349 ق ذکر کردهاند (مامقانی، 1423: 250) اما در دو موردآقابزرگ به خلاف سخن خود سال وفات ایشان را حدود 1340 ق و 1352ق ذکر میکند (تهرانی، 1403: ج8، 248 و ج18، 364). و آیت الله سید محسن امین نیز با توجه به مسودهای که در کتاب ایشان دیدهاند زمان وفات را 1352ق تلقی نموده است (امین، 1403: ج2، 338).
تألیفات
تألیفات ایشان متعدد بوده و نوع کتب ایشان نشان میدهد که توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی دوران خود داشته است و این مطلب از نقدهای او به وهابیت در ایام تخریب قبور ائمه بقیع و موضع گیریهایشان در مورد مشروطیت و حمایتش از شیخ فضل الله نوری به دست میآید (نک: مرندی، 1303 و 1344). آقابزرگ کتب ایشان را نور الانوار در پنج جلد و در هر یک از آنها به گوشهای از معارف دینی اشاره شده است (تهرانی، 1403: 24، 361). بستان الانوار یا لمعان الانوار به عنوان جلد پنجم نامگذاری شده است (همو: 361؛ همچنین نک: همو: ج3، 106 و ج18، 364). صواعق محرقه که این کتاب در علائم ظهور و تخریب قبور ائمه بقیععلیهم السلام به زبان فارسی نگارش شده است (همو: ج15، 95). مجمع النورین و ملتقى البحرین فیما وقع من الجور على والدة السبطین (همو، 1328: ج20، 46)، دلائل براهین الفرقان، فى ابطال القوانین الناسخات لمحکمات القرآن (همو، 1303: ج8، 248)، فجایع الدهور فی انهدام قبور در علائم ظهور (پژوهشکده حج و زیارت، بیتا)، جرائد سبعه (ج13، 173).
1. کتاب دلائل براهین الفرقان
منبع مورد اشاره در این مقاله،نسخه موجود از این کتاب در کتابخانه آیت الله بروجردی (مسجداعظم) است که در مطبعه حاج عبدالرحیم به چاپ رسیده است.و با توجه به گزارش علامه آقابزرگ تهرانی و شناسنامهای که برای کتاب ذکر کردهاند تاریخ چاپ آن سال 1303ش است (تهرانی، 1403: ج8، 248). مؤلف این کتاب را در رد تفکر مشروطیه نگاشتهاند ودر ابتدای کتاب متذکرشده است که در دوره ایشان احکام اسلام مورد بیمهری قرار گرفته و عدهای تصمیم به نسخ آیات الهی گرفتهاند و دستورات شرع را اطاعت نمیکنند و از طرفی پیامبر اسلام(ص) دستور دادهاند که عالم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر و آگاهسازی مردم را دارد،از این روی در ادامه میگویند:
لهذا محض امتثال فرمان واجب الاذعان حضرت رسالت پناهی(ص) با قلت بضاعت این وجیزه را برای بیداری برادران ایمانی خود مینگارد و آن را مسمی نمود به (دلائل براهین الفرقان فی بطلان قوانین نواسخ محکمات القرآن. (مرندی، 1303: 3)
ساختار کتاب دلائل براهین الفرقان
این کتاب مشتمل بر دوازده برهان و یک خاتمه است و مباحث آن در رد تفکر مشروطیت است.ایشان در قسمتهای مختلف کتاب به نقد تفکر مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی پرداخته و با توجه به اینکه در این مجلس مصوباتی خلاف اسلام صورت میپذیرد و دستورات الهی نقض میشود،مخالفت خودرا اعلام میکند.البته در قسمتی از کتاب که به درخواست مؤلف و توسط یکی از همفکران ایشان نگارش گردیده چنین توضیح میدهد که با سلطنت استبدادی نیز مخالف است و اگر مشروطه فقط به امر سیاست میپرداخت و متعرض احکام دین نمیشد، بهتر از سلطنت استبدادی بود، و در نتیجه با تشکیل مجلسی مخالف با قوانین اسلام مقابله مینماید (همو: 55 و 92). در مجموع کتاب شامل:وجوب اطاعت سلطان وقت و پادشاه زمانه است (همو: 3). پاسخگو بودن اسلام به تمام نیازهای مردم (همو: 5)، مذمت اشخاص بیدین و تجاوز کنندگان به حدود شرعی (همو: 12)، ذم و قبح انتخاب وکلاء در جعل احکام توسط عقول ناقصه و آراء باطله (همو: 18) بیان دوستی با کفار و زیاد شدن شوکت مخالفان دین خدا و تمایل به اجرای دستورات یهود و نصاری به جای دستورات الهی (همو: 25) بیان علائم ظهور حضرت مهدی است.که در مورد برخی از آن علائم در ادامه مقاله اشاره خواهیم کرد (همو: 30).
ایشان در برهان هفتم کتاب خود در قبح ذاتی حرمت شراب و اینکه قائل به حلال بودن آن کافر سخن گفته و از فروش علنی مشروبات الکلی در خیابان لاله زار تهران و مجاورت حرم حضرت عبدالعظیم(ع) انتقاد نمودهاند. سپس شعری از فرهاد میرزا در مذمت مردم تهران میخواند و تفصیل بحث را به جلد پنجم کتاب نورالانوار با عنوان (لمعان الانوار) ارجاع میدهد (همو: 40). در خاتمه کتاب نیز در بیان فساد چهار طایفه گمراه و فساد عقایدشان مطالبی ذکر کرده (همو: 111) و در این قسمت یکی از دستههای گمراه را بلشویکها و مشروطه چیها میداند و معتقد است عبارت مشروطه از نظر حروف ابجد مساوی با عبارت مشرک است (همو: 112-114). در پایان نیز تکملهای بر برهان یازدهم زدهاند (همو: 118).
آخرالزمان و نشانههای ظهور در این کتاب
الف) تطبیقات در روایت کنزالفوائد
روایتی را از کنزالفوائد (کراکجی، 1410: ج1، 143) نقل کرده که در آن وقایعی را برای آینده امت اسلام پیش بینی نموده است و مرحوم مرندی با توجه به پیش زمینه ذهنیاش که مخالفت با مجلس شورای ملی و مشروطه است و البته بدون هیچ قرینهای قطعیه آن را به روزگار خود نسبت میدهد و سعی در تطبیق برخی از فرازها مینماید.به عنوان نمونه:
زمانی که بینیاز شوند مردان شما به مردان شما و زنهای شما مستغنی شوند به زنهای شما (یعنی مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا نمایند) و نسبت داده شوید به غیر نسبتتان (چنانکه حالا به فرس قدیم و مجوس اسامی خود را میدهند، از اسامی ائمه و انبیاءعلیهم السلام اعراض کرده کیقباد و کیخسرو مسمی و منتسب میسازند). (مرندی، 1303: 33)
یا در جایی دیگر میگوید:
و لعن و طعن میکنند آخر امتتان با اول امتتان (اگرچه شیخ کراجکی علیه الرحمة این را حمل کرده است بلعن کردن معاویه و اتباع ظالمین او (علیهم لعائن الله)به سب و لعن حضرت امیرالمؤمنین(ع) ولی معاویه و اتباعش آخر امت نبودند، بلکه تقریباً معاصر بودند) شاید موافق باشد با مجددین این زمان (روشنفکران غربزده دوره ایشان) که بد میگویند و طعن میزنند به قدماء و اعمال آنها. (همو: 34)
آنچه که در این تطبیقها خود را نشان میدهد عدم دلیل و قرینهای بر ادعای ایشان است و نمیتوان به صرف احتمالات موجود در هر دورهای روایت را تفسیر نمود.
ب) مذمت شورای ملی در روایتی ادعایی
ایشان در قسمتی از کتاب به مذمت چهار شورا اعم از: دارالندوة،سقیفه،شورای
کوفه برای قتل امام حسین(ع) و شورای ملی ایران اشاره میکنند.سپس در تأیید حرف
خود به روایتی از حضرت رسول(ص) و به نقل از کتاب مناقب العترة تمسک جسته و
چنین میگوید:
حذیفه یمانی از حضرت رسالت پناه(ص) روایت میکند که فرمود:
الویل الویل لامتی من الشوری الکبری و الشوری الصغری.سئل(ص) فی تعیینهما.قال(ص) الشوری الکبری تنعقد فی بلدی بعد وفاتی لغصب خلافتة اخی و حق بنتی و الصغری تنعقد فی الغیبة الکبری فی الزوراء لتغییر سنتی و تبدیل احکامی.
حاصل ترجمه کلام معجز نظام حضرت نبوی(ص) آنکه با کمال تأسف و سوز دل میفرماید: وای وای بر امت من از شورای بزرگ منعقد میشود در شهر من بعد از وفات من برای غصب خلافت برادر من علی بن ابیطالب و غصب حق دختر من صدیقه طاهره و شورای کوچک منعقد میشود در زمان غیبت کبرا در زوراء برای تغییر دادن سنت سنیه من و عوض کردن احکام من.
زوراء چنانکه معاویة بن وهب از بعض محدثان روایت میکند شهرری است. (همو: 89؛ همو، 1344: 57)
نقد: با توجه به این روایت،مرندی قصد دارد که مشروطه و مجلس شورای ملی را از نشانههای پیشگویی شده توسط حضرت محمد(ص) بداند و به نوعی آن را از فتن آخرالزمان بشمارد اما در بیان اشتباه ایشان و تحلیل روایت به این نکات باید توجه نمود:
1. در هیچ منبعی فهرستی کتاب مناقب العترة به ابنفهد حلی نسبت داده نشده است و مستندی بر وجود این کتاب در اختیار نداریم،به گونهای که علامه آقابزرگ تهرانی نیز از اختصاصات کتاب دلائل براهین الفرقان این جمله را ذکر میکند:
مناقب العترة للشیخ أحمد بن فهد الحلى، ینقل عنه المولى أبو الحسن المرندى المعاصر فی" دلائل براهین الفرقان. (تهرانی، 1403: ج22، 330)
مناقب العترة به احمد بن فهد حلی نسبت داده شده و ابوالحسن مرندی از آن در کتاب دلائل براهین الفرقان نقل نموده است.
2. این روایت هیچ گونه مشابهی در منابع شیعی ندارد و نمیتوان ادعا نمود که رسول خدا(ص) این سخن را فرموده باشند، به ویژه اینکه مرحوم مرندی فردی دقیق در بیان روایات نیست.
3.عبارت «الغیبة الکبری» در روایتهای اهل بیتعلیهم السلام معهود نیست و در هیچ یک از روایتهای بیان کننده غیبت کبرا این عبارت استفاده نشده است.که این امر میتواند یکی از قرائن ساختگی بودن این روایت باشد.
ج) مذمت روزنامه
ایشان در قسمتی دیگر از کتاب خود به مذمت روزنامههای موجود در دوره خود پرداخته و سخن خود را مستند به چنین روایت مینماید:
چنانکه در کتاب تحف التحف فاضل سلماسی از جراید ابن عقده بسند معتبر از حضرت جواد محمد بن علی بن موسیعلیهم السلام روایت میکند: کانی بجرائد شتی تدعی باسماء شتی لا اری لهم رشدا و لا لدینهم صیانة کلما مالوا الی جانب انهدر منهم الآخر یعارضهم رجل طبری.
حاصل ترجمه شریف حضرت جواد(ع) آنکه گویا میبینم جراید و روزنامههای عدیده مختلف العبایر که نامیده میشوند باسامی مختلفه متشتته و نمیبینیم برای صاحبان آنها رشدی و تدین و نمیینیم برای دین آنها صیانت و ندارد برای آنها حافظه. به هر طرف که میل مینماید نابود و باطل میشود از آنها طرف. کنایه است از آنکه مطلب اول که در ورق اول مینویسید در ورق دوم عکس او را رقم میزنند در این هنگام معارضه میکند با آنها مردی طبری و تکذیب مینماید ایشان را. (مرندی، 1303: 108؛ همو، 1338: 70)
نقد: این روایت نیز از جمله روایتهای جعلی دوران مشروطه است که هیچ سند و دلیل بر آن وجود ندارد و صرف بیان یک کتاب در دوره معاصر نمیتوان بدان تمسک نمود. و عبارت «یعارضهم رجل طبری»دلالتی آشکار بر مقابله شیخ فضل الله نوری با جریان مشروطه دارد.از طرف دیگر نگارنده پس از جستوجو در اینترنت و کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،آیت الله بروجردی (مسجد اعظم)،آستانه حضرت معصومه(س)،مدرسه حجتیه و مدرسه فیضیه به نسخهای از این کتاب دست نیافتیم تا بتوان با مراجعه به اصل نقل فاضل سلماسی تحلیلی دقیقتر نمود.
د) تخریب قبور ائمه بقیععلیهم السلام
ایشان روایتی را در مورد آخرالزمان به کتاب (حقایق فی حدیث خیر الخلائق) نسبت داده چنین میگوید:
یاتی علی الناس زمان یخربون قباب الائمة بالبنادیق.
حاصل فرمایش معجز نظام حضرت رسول خدا خاتم انبیا(ص) به زودی میآید از امتان من زمانی که خراب میکنند در آن زمان قباب ائمه را با بنادیق (گلولهها). (همو، 1303: 110؛ همو، 1344: 121)
استدلال ایشان بر این مبناست که در زمان حاضر تخریب قبور ائمه بقیع و حرم امام رضا(ع) صورت پذیرفته است. و در تأیید سخن خود کلامی از فیض کاشانی آورده و میگوید:
چنانکه در تفسیر صافی در ترجمه وافی هدایة و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله اشاره بر خرابی قبه سامیه ثامن حجج(ع) و خرابی مسجد گوهر شاد به ضرب گلوله توپ مسلسل و شنیدر سلطان جابر و کافر روس اشاره فرموده «من اراد التحقیق فلیرجع الی کتاب لمعان الانوار جلد خامس نور الانوار». (همو، 1303: 110؛ همو، 1344: 34)
نقد: 1. کتاب کنوز الحقائق من حدیث خیر الخلائق، از کتب عبدالرؤوف مناوی (1031ق) است و به صورت حروف الفبا قسمتی از احادیث را از کتب دیگر نقل نموده است. اما همانند موارد دیگر، حدیث ذکر شده در این کتاب و دیگر کتب مشابه یافت نگردید و گویا از ساختههای جناب مرندی است که بدون دلیل به مناوی نسبت داده است.
2. در تفسیر صافی مطلبی صریح از فیض کاشانی نیافتم و مشخص نسیت که استناد مرندی به کدام مطلب ایشان است.
هـ ) بنو قنطوراء
نویسنده در موارد متعدد از کتب خود به تطبیقهای بدون دلیل دست زده و به عنوان نمونه در تحلیل یکی از روایات آخرالزمانی میگوید:
و در حدیث حذیفه یوشک بنو قنطورا ان یخرجوا اهل العراق من عراقهم شاید حاصل مضمون کلام امیرالمؤمنین(ع) این شد که تصرف میکند لشکر هندی (انگلیس)بلده بصره را و محل جنگ قرار میدهد او را و طایفه عرب ضایع میشود و عجمهای ایران وزیر و فرمانفرما و حکمران مینمایند عجمهای ترک را شاید که عبارت از نصاری و یهود اروپا که مستشار و مشاورهای دوایر دولت اسلام مینمایند و باطل میکنند حدود و احکام خدا را. (مرندی، 130: 115؛ همو، 1344: 10 و 78)
برداشت ایشان در حالی است که آنچه که از روایات به ذهن میرسد بهکارگیری لفظ بنوقنطورا برای ترکان و مغولان است. و در روایتهایی مشابه و همخانواده با این روایت که اشاره به ملاحم و فتن دارد حمله مغول به عراق و بصره را ذکر نمودهاند و خصوصیتهایی مانند داشتن چشمان ریز و صورت پهن و حرکت از منطقه خراسان ویژگیهای قوم مغول و نژاد زرد است (برای دیدن برخی روایتهای مورد بحث، نک: ابنطاووس، 1416: 182-184، 189، 191، 192، 254، 256، 332؛ ابنمنظور، 144: ج5، 119). پس وجهی برای تطبیق این روایت بر لشکر انگلیس وجود ندارد کما اینکه مرندی نیز این تطبیق را با عبارت شاید و ممکن است، آوردهاند.
و) اشاره به شهید نوری
ایشان به نقل از خطبهای آخرالزمانی از حضرت علی(ع) میگویند:
و در فقره خطبه ملاحمه حضرت امیر(ع) اشاره بقتل و صلب شیخ شهید نوری میفرمایند که عین خطبه مبارکه را رقم مینمایم از بحار. و منها لکأنی اری منیة الشیخ علی ظاهر اهل الحصینة قد وقعت به وقعتان یخسر فیها الفریقان. حاصل کلام معجز نمای آن حضرت آنکه گویا میبینم کشتن شیخ را در محضر اهل حصار محکم به تحقیق واقع خواهد شد به شیخ دو فقره هایله که شاید یکی اشاره به تیر خوردن آن مرحوم و یکی صلب و قتل باشد که زیانکار و خاسر میشوند در آن هر دو فرقه که حاضر و ناظرو مخالف و موافق باشند با شیخ. (مرندی، 1303: 115)
ایشان در کتاب دیگر خود این دو واقعه را چنین توضیح دادهاند:
لعله اشارة الی قضیة صلب الشیخ الشهید النوری قدس سره لعل المراد من الوقعتین وقعة الجرح علی فوق الیعفور جنب المدرسة المروی و الثانیة صلبه فی الحصینة اعنی میدان التوپخانه. (همو، 1338: 33)
بسا این اشاره به داستان، به دار آویختن شیخ شهید نوری باشد. همچنین بسا مقصود از دو واقعه، یکی زدن ضربه به وی نزدیک مدرسه مروی، و دیگری به دار آویختن وی در الحصنیه یعنی میدان توپخانه باشد.
نقد: اولاً: اصل این خطبه در مناقب ابن شهر آشوب است و چنین آمده است:
لَکَأَنِّی أَرَى مَنِیَّةَ الشَّیْخِ عَلَى ظَاهِرِ أَهْلِ الْحِصَّةِ قَدْ وَقَعَتْ بِهِ وَقْعَتَانِ یَخْسَرُ فِیهَا الْفَرِیقَانِ یَعْنِی وَقْعَةَ الْمَوْصِلِ حَتَّى سَمَّى بَابَ الْأَذَانِ وَ وَیْلٌ لِلطِّینِ مِنْ مُلَابَسَةِ الْإِشْرَاکِ وَ وَیْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ مُخَالَطَةِ الْأَتْرَاکِ _ وَیْلٌ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ إِذَا لَمْ تَحْمِلْ أَهْلَهَا الْبُلْدَانُ وَ عَبَرَ بَنُو قَنْطُورَةَ نَهَرَ جَیْحَانَ وَ شَرِبُوا مَاءَ دِجْلَةَ _ وَ هَمُّوا بِقَصْدِ الْبَصْرَةِ وَ الْأُبُلَّةِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى جَامِعِهَا کَجُؤْجُؤِ سَفِینَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة؛ (ابنشهرآشوب، 1379: ج2، 276)
و هر آینه گویا من میبینم مرگ شیخ را بر محلّ سکونت اهل حصة، و در آنجا دو واقعه صورت میپذیرد که هر دو فریق و دسته خسارت میبینند و زیان مینمایند _ و مراد حضرت، واقعۀ موصل است _ تا جائی که موصل باب أذان نامیده میشود. و وای بر گِلهای زمین از جای پای اسبها، و وای بر عرب از همنشینی و همآمیختگی با ترکها، و وای بر امّت محمّد در وقتی که شهرها اهل خود را در خود جای ندهند و در وقتی که بنوقنطورة از رود جیحون عبور کنند و به نهر دجله برسند و از آب آن بیاشامند و به قصد بصرة و ایله حرکت نمایند. و سوگند به خدا که این شهر شما که بصره است شناخته خواهد شد تا به جایی که گویا من دارم نگاه میکنم به مسجد جامع آن که همچون سینۀ یک کشتی است و یا همچون شترمرغ است که بر زمین چسبیده است.
علامه مجلسی با مقداری تفاوت در عبارت نیز آن را از مناقب نقل نموده است. و به جای «الشیخ» چنین میگوید:
لَکَأَنِّی أَرَى مَنْبِتَ الشِّیحِ عَلَى ظَاهِرِ أَهْلِ الْحِضَّةِ قَدْ وَقَعَتْ بِهِ وَقْعَتَانِ یَخْسَرُ فِیهَا الْفَرِیقَانِ یَعْنِی وَقْعَةَ الْمَوْصِل؛ (مجلسی، 1403: ج41، 322)
و هر آینه گویا من میبینم که گیاه شِیْح (گیاه خوشبو و معطّر) بر محلّ سکونت اهل حضَّه روییده است، و در آنجا دو واقعه صورت میپذیرد که هر دو فریق و دسته خسارت میبینند و زیان مینمایند _ و مراد حضرت، واقعۀ موصل است _ .
پس آنچه ایشان آدرس داده است مطابق عبارت بحار الانوار نیست، بلکه مطابق منبع اصلی یعنی مناقب است. اگرچه به نظر میرسد که متن بحار الانوار صحیح باشد؛ چرا که مشابه این روایت در منابع روایی اهلسنت با عبارت (منابت الشیح) ذکر شده است و این نشان میدهد که این عبارت در قصه اتراک و بنو قنطوراء معمول بوده است.
ثانیاً تطبیق کلمه «الشیخ» به شیخ فضل الله نوری،تطبیقی بیدلیل است که از اعتبار
ساقط میشود.
ثالثاً: ادامه روایت از واقعهای در موصل خبر میدهد و با توجه به صراحت روایت،نمی توان آن را حمل بر دو واقعۀ تیر خوردن و به دار آویخته شدن شیخ فضلالله نوری در تهران نمود؛ بلکه انتهای روایت را میتوان به وقایع رخداده در منطقه بصره تطبیق داد.چنانکه شارحان نهج البلاغه در تبیین خطبهای مشابه با این خطبه مراد از عبارتهای «وَ ایْمُ اللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى جَامِعِهَا کَجُؤْجُؤِ سَفِینَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة» را وقوع سیل در منطقه بصره در دوره بنیالعباس میدانند (ابنأبیالحدید، 1404: ج1، 253؛ مجلسی، 1403:ج32، 247).
2. کتاب لمعان الانوار
این کتاب جلد پنجم کتاب نور الانوار است که مرندی به مباحثی در مورد امام مهدی(ع) اشاره نموده است و بنابر نقل علامه آقابزرگ تهرانی این کتاب را با عنوان بستان الانوار نیز یاد کردهاند (تهرانی، 1403: ج24، 361). منبع مورد تحقیق در این نوشتار نسخهای خطی موجود در کتابخانه آستانه حضرت معصومه(س) است که در ذیحجة 1338 نگارش گردیده و نسخه موجود به تاریخ 1340 قمری تحریر شده است. در انتهای این نسخه مستطرفات لمعان الانوار نیز ذکر شده است.
ساختار کتاب
این کتاب دارای یک مقدمه و چهارده لمعه بدین شرح است: توحید و متوقف بودنش بر شناخت حجت الهی،تولد امام مهدی(ع)،در بیان هتک حرمت مرقد رضوی،خروج دجال و یارانش، برخی علائم ظهور و تخریب قبور ائمهعلیهم السلام،بسته شدن حج و پارهای از علائم ظهور، عالمان مذاهب گمراه و مقابله با امام مهدی(ع)، رد بابیه و صوفیه، در تکذیب وقتگذاران، در علائم ظهور و اختلاف سلاطین، بیان تعداد یاران حضرت مهدی(ع).
محتوای کتاب
عمده مطالب این کتاب همان چیزی است که در مظهر الانوار و دلائل براهین الفرقان نیز ذکر شده است و تنها به موارد جدید اشاره میکنیم.
الف) جلوگیری از حج از نشانههای ظهور
ایشان از جمله علامتهای ظهور را جلوگیری از رفتن حجاج به حج عنوان نموده و به روایتی از امام صادق(ع) استناد نموده است که فرمودهاند:
حُجُّوا قَبْلَ أَنْ لَا تَحُجُّوا حُجُّوا قَبْلَ أَنْ یَمْنَعَ الْبَرُّ جَانِبَهُ؛ (مرندی، 1338: 27؛ همو، 1344: 7)
حجّ کنید پیش از آنکه نتوانید به حجّ بروید، حجّ کنید پیش از آنکه راه خشکى بسته شود.
نقد: روایت مورد اشاره مرندی در برخی از منابع کهن شیعه (مفید، 1413: 64) و هم خانواده و نزدیک به محتوای آن نیز در تعدادی دیگر ذکر گردیده است (جمعی از علما، 1423: 354؛ ابنشهرآشوب، 1379: ج2، 258؛ طبری، 1413: 184).
با توجه به متن روایت در منابع ذکر شده به این نکات باید توجه نمود:
1. متن نقل شده به صورت «البر جانبه» نقل شده است و جناب مرندی درکتاب خود این لغت را ذکر کردهاند،اما عجیب است که ایشان در کتاب دیگر خود با عنوان «فجائع الدهور» همین روایت را ذکر کرده و به جای آن عبارت «البریطانیة» را قرار میدهد (مرندی، 1344: 6). و استنباط میکنند که مراد جلوگیری از سفر حج توسط بریتانیاست.
2. در نوادر علی بن اسباط و نقل علی بن عباس خزاز به صراحت بیان شده است که این روایت از جمله پیشگوییهای امام(ع) است که در سالهای پس از ایشان رخ داده است و ارتباطی با نشانههای ظهور ندارد و تمام موارد را با وقایع دوران خود تطبیق میدهد (جمعی از علما، 1423: 354). مؤید تاریخی بودن این روایت بیان سلیلی از علمای اهلسنت و ذیل روایت رسول خدا(ص) است که منع از حج را مرتبط با دوران قرامطه میداند (ابنطاوس، 1416: 261). همچنین انتهای روایت اشارهای صریح به قوم مغول و حملات آنان دارد و این صفات آن چیزی است که در دیگر روایات نیز به عنوان ویژگی قوم مغول اشاره شده است. از اینروی علامه حلی داستانی را از پدر خود نقل میکند که با تمسک به این دسته روایات، منطقه حله، کوفه و مشهدین شریفین را از تاراج مغول نجات بخشیدهاند (حلی، 1411: 80).
ب) شمندفر
ایشان در برداشتی بدون دلیل قسمتی از روایت منسوب به امام یجاد(ع) را به شکلگیری خط آهن و قطار تطبیق داده و چنین میگویند:
و عن زین العابدین ع إذا ملأ هذا نجفکم السیل و المطر و ظهرت النار فی الحجارة و المدر و ملکت بغداد التتر فتوقعوا ظهور القائم المنتظر.
و کذا مراد زین العابدین من ظهور النار فی الحجاز و سایر المدن و البلاد اشتداد نار الحرب فی البلاد بین الملوک الجبابرة و احتمل ان یکون مرادهما من النار سکة الحدید مثل شمندفر المعمول فی البلاد؛ (سفارینی حنبلی، 1402: 33)
موقعى که سیل نجف را پر کند و باران فراوان باشد،و آتش در سنگ و گل آشکار شود و قوم تاتار بغداد را مالک شوند منتظر قائم(ع) باشید. و همچنین مراد امام زین العابدین(ع) از آشکار شدن آتش در حجاز و سایر شهرها شدت گرفتن آتش جنگ بین حاکمان باشد و احتمال دارد که مراد این دو روایت از آتش، راه آهن و دو خط موازی آهنی مثل قطار باشد که در شهرها وجود دارد.
باید توجه داشت که روایت فوق اولین بار در کتاب ملاحم سید بن طاوس (ابنطاوس، 1416: 369) ذکر شده و ایشان بدون بیان سندی این روایت را از نوشتههای پسر عمویش ابومنصور _ که شرح حالش مشخص نیست _ ذکر نموده است (ابنطاوس، 1416: 369). افزون بر این مطلب،قرینه و دلیل نیز وجود ندارد که مراد از آتش در سنگ و گل حرکت قطار بر روی خط آهن باشد بهویژه اینکه حرکت قطار در عربستان خصوصیتی ندارد که مورد ذکر در روایت قرار گیرد و به فرض صحت این روایت سالهاست که از ورود خط آهن به کشورها گذشته و ظهور اتفاق نیفتاده است.
ج) مدرسه عصمتیه
یکی دیگر از مواردی که ایشان از وقایع آخرالزمان دانسته و به روزگار خود تطبیق میدهد مدیریت زنان در مناصب دولتی و مدارس دخترانه است و در ادامه نقلی از امام صادق(ع) را ذکر کرده و چنین نتیجه میگیرند:
و سئل الصادق(ع) عن ظهوره فقال إذا حکمت فی الدولة الخصیان و النسوان... أقول مصداق قول الصادق(ع) ظهوره فی زماننا هذا أظهر من الشمس و أبین من الامس لان اکثر اولیاء امور الدولة هم الشبان و الصبیان و مدیرات المدارس النسوان کمدرسة العصمتیة من مدارس النسوان و غیرها؛ (سفارینی حنبلی، 1402: 33)
و از امام صادق(ع) در مورد ظهور سؤال شد فرمودند: وقتی که خواجگان و زنان حکومت را به دست گیرند [ظهور خواهد بود]...می گویم مصداق سخن امام صادق(ع) ظهور این امر در زمان ماست که از خورشید روشنتر است؛ چراکه اکثریت متولیان امر دولتی جوانان و کودکان بوده و مدیران مدارس دخترانه نیز زنان هستند مانند مدرسه عصمتیه.
این تطبیق نیز بسیار بعید بوده و دلیل بر آن ارائه نگردیده است.و احتمال دارد با توجه به انتهای روایت که چنین است: «فذلک الوقت زوال ملک بنی عمّی العباس» پس آن در زمان زوال حکومت فرزندان عموی ما عباس است،مراد حاکم شدن زنان و خواجگان و غلامان ترک در دولت عباسی است که منجر به سقوط حکومت عباسی گردیدند (نک: ابنطاوس، 1416: 370).
د) سخنان محیالدین عربی
مرندی در قسمتی از کتاب خود عبارتهایی را به محی الدین عربی نسبت میدهد و با عنوان پیشگوییهای ابن عربی در مورد سال 1321 ق از آن یاد میکند که در این سال قحطی میآید و نبرد میان روسیه وآلمان و اختلافی در ایران صورت میپذیرد (همو: 110). یکی از نویسندگان معاصر نیز در کتاب خود این سخنان را به خلاف مرندی به انقلاب اسلامی ایران نسبت داده و چنین میگوید:
مؤلف کتاب لمعان الأنوار مرحوم شیخ ابو الحسن مرندى مطلبى را در رابطه با علائم قریب به ظهور از یکى از دانشمندان مشهور اسلامى قرن ششم هجرى قمرى نقل کرده است که چون بیانگر همۀ واقعیات موجود عصر ما، وجریان انقلاب، وفرار شاه وبازگشت پیروزمندانۀ رهبرى انقلاب از تبعید، وحرکت انقلابى تشیع، ووحدت ویکپارچگى ملت مسلمان ایران، وانقراض رژیم ستمشاهى است آن را براى خوانندگان گرامى نقل مىکنیم. عین عبارت عربى متن کتاب چنین است:
واما الایران فیدوم اختلالها بسنتین وساقطها یعود ولا یستریح بالقعود تتحد أرکانها فیکون مستقلا ان شاء الله - الى أن قال قم یاسین، واخطب یا لام، واحکم یا میم واجمع المسلمین قد مضت الملوک الجبابرة، جاء الحق وزهق الباطل؛
واما ایران اوضاعش مختل مىشود واین وضع تا دو سال ادامه مىیابد، وساقط کنندۀ
رژیم - از تبعید- برمى گردد وآرام نمى نشیند، پایههاى حکومت ایران محکم واستوار مىگردد، وایران به خواست خدا کشور مستقلى خواهد بود _ تا اینکه مىگوید: _
اى سفیانى به پا خیز، و اى جبرئیل! منادى آسمانى بانگ برآور، و اى «مهدى» زمام امور حکومت را به دست گیر ومسلمانان جهان را گردآورى نما که پادشاهان ستمگر رفتند وحق آمد وباطل از میان رفت.
در این گفتار مطلب مبهمى نیست که نیاز به شرح وتوضیح داشته باشد جز اینکه در جمله آخر، نام «سفیانى» ونام جبرئیل(ع) و نام حضرت مهدى با رمز وکنایه بیان شده است که بر اهل فن پوشیده نیست وکسانى که با اخبار واحادیث اهلبیتعلیهم السلام سر وکار دارند این رموز را به خوبى تشخیص مىدهند.
شاید برخى از ناباوران اینگونه خبرهاى غیبى را خرافه بپندارند ولى هر تعبیرى که از آن بشود خبر مذکور یک خبر غیبى ویک معجزۀ علمى است که گویندهاش متجاوز از 700 سال قبل، و پیش از وقوع حادثه از آن خبر داده است و گویا بازگو کنندۀ این خبر که به زمان معصومینعلیهم السلام از ما نزدیکتر بوده است منابعى در دست داشته که سخنانش از آن منابع _ که از منبع وحى بوده _ سرچشمه گرفته است، وجاى هیچگونه تعجب هم نیست.
نقد: نکته مهم در مورد این اشعار بیسندی و عدم اعتبار آن است. مرندی و تابعین ایشان از نویسندگان معاصر بدون تأمل در اعتبار مصدر و گزارش به هر سخنی تمسک یافتهاند. عنوان صحیح کتاب نیز «الشجرة النعمانیة فی الدولة العثمانیة» است که این متن را در آن کتاب نیافتیم. از طرف دیگر این گزارش و شعر در هیچ منبع دیگری یافت نمیشود. البته امروزه انتساب اشعار به افرادی مانند ابنعربی، شاه نعمتالله ولی (نک: فرزام، 1348: 26) و نوستراداموس، یکی از شیوههای اغوای مردم محسوب میگردد. عجیب است که نویسنده معاصر نیز تحلیلهای دیگری را بر گزارشی بدون سند استوار نموده است.
3. کتاب فجایع الدهور فی انهدام القبور و علائم الظهور
گزارشی از این کتاب در الذریعة مشاهده نگردید و با توجه به نسخهای که نگارنده از این کتاب در اختیار دارد،به عنوان جلد دوم کتاب دلائل براهین الفرقان معرفی شده است. البته با توجه به اتحاد ظاهر متن این کتاب با کتابی که علامه آقابزرگ تهرانی با نام صواعق محرقه گزارش دادهاند، احتمال اتحاد دو کتاب میرود. همچنین در مقالهای، کتابی دیگر با عنوان صواعق سبعة علی مفارق زنادقة خارجة وهابیة در حادثه انهدام قبه ائمة بقیع علیهم الاف التحیه را به ایشان نسبت داده که در باره انهدام قبور ائمه بقیع تألیف گردیده است (پژوهشکده حج و زیارت، بیتا).
با توجه به آنچه در ابتدای کتاب و نویسنده گفته است این کتاب جلد دوم دلائل براهین الفرقان است (مرندی، 1344: 110). در مورد انهدام قبور ائمه بقیع و امام رضاعلیهم السلام است. این کتاب در ماه ربیع الثانی سال 1344 قمری نگارش گردیده است.
نسخه کتاب
نسخهای که مورد بررسی قرار گرفته است از نسخههای موجود در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی قم به شماره 33/317 است. ساختار کتاب نیز مشتمل بر:شرح هتک حرمت و هابیت به قبور ائمه بقیععلیهم السلام،پیرامون منع از سفر حج توسط بریتانیا، تصرف کفار بر انهار خمسه و بیانیه علامه شرف الدین در تخریب قبور است.
دیدگاههای ایشان در نشانههای ظهور
ایشان در این کتاب نیز بدون هیچ قرینه و دلیلی مشخص تلاش در تطبیق وقایع پیرامون خود به روایتهایی دارد که به گمان خود بیانگر نشانههای ظهور است. او پس از معرفی وهابیت به عنوان اخوان الجن (همو: 11) و تطبیق بیدلیل عبارت «بنو قنطورا» به افرنج و بریتانیا و نبرد آنها با مردم عراق در حدیث حذیفه که بدین صورت نقل شده است:
یوشک بنو قنطوراء أن یخرجوا أهل العراق من عراقهم؛ (همو: 10 و 78)
نزدیک است که به سرعت بنو قنطورا اهل عراق را از شهرشان بیرون کنند.
مطالب گذشته خود در کتب قبلی را مانند: مدت مشروطه،تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام و اخراج حجاج از حرمین توسط بریتانیا را مجدد ذکر نموده و تلاش در اثبات عقیده خود با استفاده از روایتهای جعلی،غیر معتبر و غیر مرتبط دارد و با توجه به نقد این تفکرها در دیگر کتب ایشان از تحلیل دوباره این کتاب پرهیز نمودهایم (نک: همو: 19، 57، 75، 77، 79، 121).
نتیجهگیری
شیخ ابوالحسن مرندی یکی از نویسندگان دوره قاجاریه بوده که در کتاب دلائل براهین الفرقان، لمعان الانوار و فجائع الدهور به مباحث مهدویت پرداخته است. او در این سه اثر روایتهایی را درباره نشانههای ظهور استفاده کرده که تا کنون در منابع شیعه و سنی ذکر نشده است و شائبه جعل در آن وجود دارد. همچنین ایشان روایتهایی را به برخی از کتب نسبت داده که اثری از آن مطالب در کتابهای آدرس داده شده نیست یا هیچ فهرستنگاری از آن کتاب و نسبتش به مؤلف مطلبی درج نکرده و نکته قابل تأمل اینکه جز ایشان نیز کسی کتاب را ندیده است. در قسمت تطبیقات نیز با توجه به دیدگاههای ضد مشروطهای که در این فرد وجود داشته تلاش نموده تا مشروطه را از جمله فتنههای آخرالزمان بنامد و تطبیقهای بدون قرینه را در مورد عصر خود به خواننده القا کند. تمام این موارد گویای این مطلب است که ایشان دارای روحیهای علمی نبوده و نمیتوان به منفردات و نقلهای این فرد بدون مراجعه به مصادر اصلی تمسک یافت. عجیب اینکه برخی از سخنرانان و نویسندگان معاصر بر مبنای روایتهای نقل شده توسط مرندی به ارائه سخنانی غیرعلمی پیرامون ظهور و وقایع آن دست زدهاند.
منابع
_ ابنأبیالحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم، آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1404ق.
_ ابنشهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب:، قم، علامه، چاپ اول، 1379ش.
_ ابنطاوس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، چاپ اول، مؤسسة صاحب الامر7، 1416ق.
_ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
_ امین، سید محسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
_ پژوهشکده حج و زیارت، کتابشناسی بقیع، http://phz.hajj.ir/163/10537
_ تهرانی، آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دارالأضواء، چاپ سوم، 1403ق.
_ _______________ ، طبقات اعلام الشیعة، مشهد، دارالمرتضی، چاپ دوم، 1404ق.
_ جمعی از علما، الأصول الستة عشر، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1423ق.
_ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق.
_ حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین7، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، 1411ق.
_ سفارینی حنبلی، محمد بن احمد بن سالم، لوامع الانوار البهیة، دمشق، مؤسسة خافقین، چاپ دوم، 1402ق.
_ طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.
_ فرزام، حمید، شاه ولی و دعوی مهدویت، اصفهان، دانشگاه اصفهان، چاپ اول، 1348ش.
_ کراجکى، محمد بن على، کنز الفوائد، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق.
_ مامقانی، عبدالله، مخزن المعانی، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1423ق.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
_ مرندی، ابوالحسن، دلائل براهین الفرقان، نسخه خطی موجود در کتابخانه مسجد اعظم (آیتالله بروجردی)، 1303ش.
_ ___________________ ، فجایع الدهور، نسخه خطی موجود در کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1344ق.
_ __________________ ، لمعان الانوار، نسخه خطی موجود در کتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه3، 1338ق.
_ __________________ ، مجمع النورین، نسخه خطی موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1328ق.
_ مفید، محمد بن محمد، الامالی، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
_ ahmedchahen.wordpress.com
_ http://www.vetogate.com/
_ http://ahmed-chahen.board-idea.com