تاریخ انتشاردوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۶
کد مطلب : ۱۲۵۴
۰
plusresetminus
قاعده وجوب هدایت و مسائل مهدویت
امیر غنوی
چکیده
قاعده وجوب هدایت در اندیشه های کلامی شیعه نقشی کلیدی دارد که پیش تر در نوشته ای مستقل به آن اشاره شد، اما نقش پررنگ این قاعده در مباحث مهدویت کاملاً مغفول مانده است. بسیاری از مسائل مهدویت با این قاعده ربطی وثیق دارند و توجه به این قاعده می¬تواند به تحلیلی متفاوت از این مسئله ها و پاسخی عمیق و کاربردی بیانجامد؛ تحلیل و پاسخی که کلام اهل بیت نیز مؤید آن است. در این مسیر، تحلیل دوباره برخی از مهم¬ترین مسائل مهدویت و نسبت سنجی آن با قاعده وجوب هدایت، نقطه آغاز مناسبی است برای روشن شدن نقش پررنگ قاعده وجوب هدایت.
گام دوم، ارائه تحلیلی است دقیق تر از قاعده وجوب هدایت و نتایج آن در عرصه های مختلف. بررسی نتایج به دست آمده در پرتو روایات اهل بیت می تواند سنجه ای باشد بر درستی نتایج و تکمله ای باشد بر بهره های مستفاد از تحلیل های کلامی.
کلیدواژگان
وجوب هدایت، مسائل مهدویت، امامت، نیابت، مشاهده، علایم ظهور.

مقدمه
هرچند ابرهای غیبت مانع از رؤیت سیمای امام هدایت است، بار راهنمایی حق بر زمین نمی ماند؛ چرا که خود عهده دار آن است که فرمود «انّ علینا للهدی.» غیبت زمینه ساز مسائل و مشکلات تازه ای است؛ مسائلی که مشتاقان قدرت با خالی دیدن عرصه از حجت و وسوسه استفاده از ابزار دیانت پدید میآورند.
توجه به عالم دیگر و جهان ماوراء به مثابه ابزاری برای رسیدن به قدرت، تاریخی به قدمت حیات انسان دارد. آثار اجتماعی باورهای دینی همواره برای مشتاقان قدرت و ثروت جذاب بوده است و آن را به شکل های مختلف، دست آویز رسیدن به مقاصد خویش قرار داده اند.
حضور معصوم و اعتماد مؤمنان به او، راه را بر بسیاری از انحرافات می بندد. امام، جلودار زمان و زمانه است و با اشراف بر وضعیت اجتماعی، مشکلات را پیش از وقوع می بیند و زمینه های برخورد مناسب را فراهم می آورد. او با آموزش هایش، ذهنیتی آماده در شاگردان و پیروان پدید می آورد و زمینه های نفوذ و انحراف را به حداقل می رساند.
غیبت، محروم شدن از مدیریت مستقیم اوست. اکنون جامعه ای که امام و پدرانش پدید آورده اند، با مشکلات متنوعی روبه رو خواهد بود؛ مشکلاتی که امامان راه برخورد با آنها را آموزش داده و زمینه‌های لازم را فراهم آورده اند، ولی ممکن نبودن موضع گیری آشکار امام دشواری های مختلفی را پدید می آورد.
هدایت و مسائل عصر غیبت
غیبت امام، فرصتی است برای بازی¬های دنیاطلبان؛ از ادعای دیدن امام در خواب و داشتن پیام از سوی او تا ادعای امامت و مهدویت. حرفهایی که عمدتاً یا زاییده توهم های ذهنی است یا برخاسته از نقشه های فریب کارانه. برخی از این ادعاها با قراین صدقی نیز همراهند و همین وضعیت، کار تشخیص را دشوار می کند و امکان قضاوت کلی را از میان میبرد.
الف) امامت و مهدویت
شیعه تا رحلت امام صادق(ع)، دغدغه ای برای شناخت امام خویش نداشت. وصایت بی تردید علی(ع) و دو فرزندش از رسول خدا(ص) و همچنین جایگاه متفاوت امام سجاد، امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) در میان بنی هاشم، راه را بر هر شبهه ای می بست. حساسیت حکومت نسبت به خاندان پیامبر و قدرت نیافتن جامعه شیعی نیز جایی برای بازی گران عرصه قدرت فراهم نمی آورد.
گسترش جامعه شیعی در عصر امام صادق(ع) و سوء استفاده عباسیان از عنوان بنی هاشم و خاندان پیامبر برای رسیدن به قدرت، دیگران را نیز متوجه ابزار تازه ای کرد که می توانست به قدرت اجتماعی و اقتصادی بیانجامد. تلاش های بنی الحسن که در قیام نفس زکیه از آموزه مهدویت برای جذب مردم استفاده کرد، گامی دیگر در همین مسیر بود. خود بنی هاشم نیز گرفتار بازی قدرت شده بود.
ادعای امامت و تلاش برای سوء استفاده از این جایگاه با ادعای عبدالله افطح شکل تازه ای یافت. فرزند بزرگ امام صادق(ع) با استفاده از ابهام و تقیه موجود در وصیت علنی امام، ادعای جانشینی پدر کرد. این ادعا با مرگ زودهنگام عبدالله به جایی نرسید و صرفاً سبب شد منصور دوانیقی با توجه به بروز اختلاف در جامعه شیعی، نیازی به قتل امام هفتم نبیند و از این تصمیم منصرف شود.
جایگاه امام رضا(ع) و فرزندانش تا عصر امام عسکری(ع)، فرصتی جدّی برای ادعای امامت باقی نگذارد. ادعای جعفر فرزند امام هادی(ع) نیز به جایی نرسید و فریادهای او با توجه به سوابق زشت وی و زمینه سازی های امام هادی(ع) و عسکری(ع)، طنینی در اجتماع شیعی نیافت. در این میان، ناشناختگی و نبود ارتباط آشکار امام مهدی(عج) با جامعه شیعه، این امکان را به مدعیان می داد تا خود را «مهدی» بخوانند و امام دوازدهم شیعیان بنامند. البته ادعای مهدویت، سخنی تازه نبود، بلکه پیش از آن، کیسانیه و فرقه های مختلف شیعه و سنی مطرح کرده بودند. در میان شیعیان دوازده امامی، مهدویت با امامت گره می خورد و جایگاهی خاص می یافت. عصر غیبت، شاهد ظهور مدعیان زیادی بوده که معروف ترین آنها، سید علی محمد شیرازی معروف به سید باب است که در آغاز ادعای بابیت کرد و در ادامه، مدعی مهدویت و حتی نبوت شد و آیین خود را ناسخ دین اسلام دانست.
ب) بابیت
تعبیر «باب» در روایات بسیاری در خصوص ائمه به کار رفته و از آنان با عنوان «ابواب الله» یاد شده است. (صفار، 1404: 61، 199 و 201 ؛ کلینی، 1407: ج 1: 145، 196 _ 198) برخی اصحاب خاص ائمه نیز «باب» یا «بوّاب» آن امام خوانده شده اند. برای نمونه، سلمان را «باب علی(ع)» خوانده اند یا ابوخالد کابلی و یحیی ام طویل را «باب امام سجاد(ع)» (ابن شهر آشوب، 1379: ج ۴: ۷۷، ۱۷۶، ۲۱۱، ۲۸۰، ۳۲۵، ۳۶۸، ۳۸۰، ۴۰۲ و ۴۲۳ ؛ ابن صباغ، ؟ : 241، 262، 274، 281 و 299) و نواب اربعه را «ابواب امام مهدی(عج)».
تعبیر «باب» را نمی¬توان معادل «بوّاب» دانست؛ زیرا «باب» بودن از شغلی خاص حکایت ندارد و فقط از سطحی متفاوت از ارتباط و جایگاهی خاص نزد یکی از بزرگان خبر می دهد. نواب اربعه و سلمان اگر «باب» خوانده شده اند، به دلیل ارتباط نزدیک با امام بوده است و آگاهی ایشان از اسرار و وساطتشان برای ارتباط با ایشان. نواب اربعه را نیز به درستی «باب» خوانده اند؛ زیرا ارتباط با امام معصوم از طریق ایشان ممکن می شد.
تعبیر «بوّاب» معادل «دربان» در زبان فارسی است و بر شغلی خاص دلالت دارد. «بوّاب» به کسی گفته می¬شود که برای ورود به محضر بزرگی باید از او رخصت طلبید. (رحمانیان و سراج، 1390: 53؛ زرگری نژاد و سراج، 1390: 79) این وظیفه در تشکیلات امامت اهمیت دارد و هماهنگی برای ارتباط و ملاقات با امام غالباً از طریق این افراد صورت می پذیرفت. «بوّاب» از افراد مورد اعتماد امام محسوب می¬شد؛ زیرا او یاران امام را می شناخت و از رفت و آمدها خبر داشت.
شیخ طوسی در کتاب الغیبه از افرادی نام می برد که ادعای بابیت کرده اند. (شیخ طوسی، 1411 : 397) بنا بر نقل شیخ، اولین مدعی، فردی است به نام شریعی که از اصحاب امام هادی(ع) و عسکری(ع) است و مدعیان بعدی در عصر امام عسکری(ع) و نواب اربعه ظهور کرده و از پذیرش نیابت نواب اربعه سر باز زده اند.
پس از شروع غیبت کبری، جامعه شیعه با ادعایی جدّی در بابیت روبه رو نبود مگر در عصر قاجار که در فضای فکری شیخیه و مقبولیت نظریه «رکن رابع» مجالی برای مدعیان فراهم آمد؛ مجالی که با حمایت استعمار به فتنه بابیه منجر شد.
در نظریه «رکن رابع» که شیخیه کرمان آن را برگرفته از اندیشه های شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی می دانند، در هر دوره، افرادی ویژه و بزرگانی از شیعه _ نقباء و نجبا _ حضور دارند که با امام زمان(ع) مرتبطند و واسطه فیض او به مردمان هستند. اینان رجال الغیب و لایق الهامات الهی اند و واسطه ی امام عصر در آموزش شیعیان. شیعه نیز باید به وجود اینان اعتقاد داشته باشد و برای شناختشان بکوشد. (رحمانیان و سراج، 1390: 53؛ زرگری¬نژاد و سراج، 1390: 79)
نظریه شیخیه در خصوص نقبا و نجبا برگرفته از اندیشه های عرفانی است، (فرغانی، 1428 : ج 2: 77) اما این نکته در روایات نیز وارد شده که حجت خدا در عصر غیبت، یاورانی دارد که در انجام کارها به او مدد می رسانند. روایات از خصوصیات این افراد و نوع مسئولیت آنان سخنی نگفته اند و آنچه در کلام اندیشمندان شیخیه وارد شده، برگرفته از فرهنگ و آموزه های عرفانی است.
پذیرش وجود نقبا و نجبا مدرکی ندارد، اما تا جایی که به معرفی اشخاصی با این عناوین نپردازد، مشکل ساز نیست. پذیرش این عنوان در حق هر کس به معنای ادعای ارتباط اوست با امام زمان در عصر غیبت و قبول بابیت اوست نسبت به حضرت حجت. این معنا از بابیت را در بسیاری از مدعیان امروزین نیز می توان مشاهده کرد. کسانی که خود را مرتبط با آن سو می پندارند و حامل حرف ها و دستورها می دانند، در حقیقت، مدعی بابیت هستند.
ج) نیابت
اصطلاح «نیابت» در فرهنگ شیعی صرفاً در خصوص چهار نفر به کار می رود: عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سیمری. اینان کسانی هستند که پس از آغاز غیبت، جانشینان امام زمان(عج) محسوب شدند و رهبری جامعه شیعی را بر عهده داشتند.
نواب اربعه پیش از تصدی مقام نیابت، از وکلای بزرگ ائمه بودند. نیابت از امام به معنای رهبری سازمان وکالت نیز بود. همان گونه که وکلای امام افزون بر شأن تصرف در وجوه، لازم الاطاعه بودند، نایبان امام چنین شأنی را حتی نسبت به دیگر وکلا داشتند. نوّاب تنها کسانی بودند که به ارتباطشان با حجت خدا تصریح شده و در جامعه شیعی مقبولیت یافته بود. نایب از جانب امام سخن می گفت و از سوی او نامه و پیام می آورد و همه اینها سخن امام تلقی می شد.
ادعای نیابت، ادعای شأنی فراتر از وکالت و حتی بابیت است که نایب، هم واجد شأن وکالت و بابیت است و هم سرپرستی وکلا را بر عهده دارد و تنها مرجع قطعی برای تعیین نظر و دستور امام نیز تلقی می شود.
تاریخ عصر غیبت از کسانی خبر می دهد که تلاش کردند تا چنین شأنی را به خود نسبت دهند؛ تلاشی که به دلیل آگاهی جامعه شیعی از علایم نایب، درایت علمای شیعه و وکلای امام و همچنین دستورها و تدبیرهای حجت خدا به جایی نرسید.
د) تشرّف و نقل مطالب از امام
افراد بسیاری در عصر غیبت صغری و پس از آن، مدعی ملاقات با امام زمان(عج) و شنیدن مطالبی از ایشان شده اند. برخی از این موارد با قراینی همراه است که ما را از صحت ادعا مطمئن می کند. برخی مدعیان تشرّف، ادعیه و سخنانی را از زبان امام نقل کرده اند یا توصیه ها و دستورهایی را از جانب او ابلاغ می کنند. آیا این سخنان پذیرفتنی است و می توان ادله حجیت خبر واحد را در چنین مواردی مستند قرار داد و با مطالب نقل شده همان رفتاری را کرد که با روایات معصومان انجام می دهیم؟
هـ) مشاهده امام
افراد بسیاری در عصر غیبت از توفیق مشاهده از حضرت حجت سخن گفته اند. مشتاقان بسیاری با چله نشینی و توسل به این مهم دست یافته و برخی نیازمندان و مصیبت زدگان نیز ایشان را ملاقات کرده و از تفقدشان بهره مند شده  اند.
ادعای مشاهده گاه زمینه ساز نوعی اعتبار اجتماعی در جامعه دینی است و شیعیان نگاه و التفاتی خاص به فرد مدعی دارند. آیا این رویه و رویکرد را می توان پسندیده و مقبول دانست؟ آیا با چنین مدعیاتی می توان با حسن ظن برخورد کرد؟
و) رؤیت در خواب
افراد بسیاری ادعای رؤیت امام زمان را دارند، اما نه در بیداری. این ادعا هنگامی قوت می یابد که روایات عدم تمثل شیطان به ائمه(شیخ صدوق، 1413: ج‏2: 585) نیز مستند قرار می گیرد و تعبیر «من رآنی فی منامه فقد رآنی» از رسول خدا(ص) به چنین خواب هایی اعتبار می بخشد. چنین ادعایی گاه برتر از ادعای رؤیت در بیداری قرار می گیرد؛ زیرا با توجه به روایات عدم تمثل شیطان و شناخت معصوم در عالم رؤیا جایی برای تردید باقی نمی ماند، حال آنکه در بیداری، شبهه اشتباه در تطبیق و احتمال برخورد با نیکوکاران پنهان کار وجود دارد و نسبت دادن حادثه و مطالب به امام معصوم دشوار است.
ز) علایم ظهور
قرن هاست که اشتیاق به تعجیل در ظهور در کنار وجود ابهام و اجمال در روایات علایم ظهور موجب شده است تا جامعه شیعه هر از گاهی شاهد پیش بینی هایی برای ظهور حجت خدا باشد. داستان این پیش بینی ها به سخنان کسانی از قبیل شاه نعمت الله ولی و امثال او محدود نیست و بزرگانی چون مرحوم مجلسی نیز به این وادی گام نهاده اند. سخن از نزدیکی ظهور و تطبیق علایم روایی بر حوادث خارجی بحثی است که همچنان جذابیت خود را برای برخی افراد حفظ کرده است.
فضای مبهمی که از روایات علایم ظهور بر ذهن می نشیند، بیش از آنکه راه گشا باشد و ابزاری برای شناخت در اختیار بگذارد، به بهانه ای برای مدعیان بدل شده و حتی زمینه بدبینی و انکار را فراهم آورده است. آیا می توان رویکردی تازه به این احادیث داشت و به ملاکی مناسب برای تشخیص حدوث علایم ظهور دست یافت؟
ریشه های مشترک و قاعده وجوب هدایت
این مسائل با هم فرق دارند، اما ریشه های مشترکی دارند که تحلیل آن و ارائه پاسخی مبنایی به آن می تواند راهی متفاوت را در جواب گویی به این شبهه ها پیش روی ما قرار دهد.
1. آنجا که هدایت بر عهده خداست، سطح توقع تغییر می کند و شکل کار متفاوت خواهد بود. هنگامی که سخن از اثبات امامت و مهدویت است، باید فراموش نکنیم که تشخیص امام از مدعی جز به راهنمایی حق مقدور نیست. اتصال به غیب و عصمت از گناه و اشتباه امری نیست که چشمان کم سوی مردمان قادر به تشخیص آن باشد. اثبات رسالت یا امامت به ارائه معجزه یا کرامتی نیاز دارد که حضور و حمایت خدا از مدعی را ثابت کند.
نباید فراموش کرد که نیروهای بسیاری در درون انسان و هستی وجود دارد که با روش های مختلفی به تسخیر در می آید؛ روش هایی که از خدا و دیانت در آن خبری نیست. مدعی می تواند با خبر دادن از امور پنهان، با تسخیر نفوس ناتوان یا تصرفاتی در اشیا، دیگران را جذب و با خود همراه کند. اکنون بار اثبات ادعا بر عهده خداست. پس باید سطح توقع را بالا برد و مطالباتی کرد که تأمین آن صرفاً در وسع اوست؛ مطالباتی چون تصرف در نفوس قوی و خبر دادن از درون این افراد و از آینده.
این سخن را در ادعای نیابت و بابیت و حتی آنجا که آوردن پیامی از سوی معصوم ادعا شده است، می توان تکرار کرد؛ زیرا با پذیرش عصمت معصوم، این دعاوی چه در باب منصب نیابت و بابیت باشد و چه در آوردن پیام، همگی به اثبات اموری نیاز دارد که جز با دخالت و حمایت حق قابل اثبات نیست. نایب، باب و حامل پیام ادعای اتصال با منبعی را دارند که اعجاز و کرامت، جلوه های کوچکی از توان مندی اوست و ادعایی کرده اند که جز با ارائه چنین اموری قابل اثبات نیست.
2. حجیت منقولات از امام محتاج احراز شروط حجیت خبر است. حجیت خبر را چه موکول به وثوق و اطمینان به صدور بدانیم و چه وثاقت راوی را برای پذیرش خبر کافی بشماریم، اثبات اعتبار خبر از امام زمان(عج) بسیار دشوار است.
آنچه از امام در عصر غیبت نقل شده، گاه دعا و توسل هایی است که قوت و نورانیت متن آن می تواند شاهدی محکم برای اطمینان به صدور باشد. در دیگر موارد، با توجه به ناشناختگی امام و همچنین احتمال توهم، تحلیل نادرست یا فریب کاری از سوی مدعی، پذیرش خبر نیازمند بررسی های زیادی است. شاید روایاتی مانند نقل حاج علی بغدادی در تشرّف معروفش(نوری، 1384 : ج 2: 573) را بتوان مصداق چنین خبرهایی دانست.
4. احراز ملاقات فرد با امام یا مشاهده ایشان معمولاً ممکن نیست؛ چون سیمای امام برای شیعیان شناخته نیست و فردی که ادعای تشرّف دارد، نمی¬تواند قراین اطمینان آوری بر ملاقات با حجت  خدا ارائه کند. اطمینان او به مواجهه با امام زمان(عج) برای دیگران اطمینان آور نیست. از این رو، در صورت نقل مطالبی از فرد ملاقات شده نمی توان با این مطالب به مثابه سخنان امام عمل کرد.
5. ملاقات با امام و مشاهده ایشان، دلیلی بر فضیلت فرد محسوب نمی شود و امتیازی را ثابت نمی کند. مشاهده رسول یا امام و ملاقات با ایشان امکانی است برای بهره مندی و توفیقی است برای هدایت، اما ملاک  امتیاز و معیار فضیلت در نگاه دینی چنین اموری نیست. آن کس که چنین توفیقی داشته است، مسئولیت بیشتر و توقعی فزون تر متوجه اوست. قرآن به ما می آموزد که از مرتبطان با رسول توقعی فزون تر داشته باشیم و بدانیم که داشتن نزدیک ترین رابطه ها با اولیای خدا، ملاک های ارزیابی را تغییر نخواهد داد.
ملاقات با فردی در عصر غیبت می¬تواند پاسخی باشد به نیاز دردمندی که تاب و توان از کف داده یا از بین بردن دغدغه هایی باشد که به سبب نبود طولانی امام در عصر غیبت حاصل شده است. فراموش نکنیم که بسیاری از مدعیان، جز خودفروشی قصدی ندارند و جز نفسانیات خود چیزی ندیده اند. عاشقان، عشق خود را بر سکوی بازار عرضه نمی کنند و حکیمان، دل ها و چشم ها را به خود نمی خوانند؛ که اسرار غیب در دل آنانی است که دهانشان به حکمت مُهر است.
6. دیدن اولیای خدا حتی در خواب می تواند بشارتی باشد و مایه ای برای تحول، اما آنچه در خواب دیده یا شنیده می شود، نمی تواند مبنای قضاوتی یا مستند سخنی باشد. ما همگی تجربه ها و شنیده های از خواب های مطابق واقع داریم؛ خواب هایی که از وقایع آینده خبر داده و بشارت یا انذاری در دل خود داشته اند. خواب حتی برای بیننده  آن حجیتی ندارد و مستند سخن یا قضاوتی نیست، چه رسد به دیگران که راهی برای احراز تحقق خواب و صحت درک و نحوه نقل آن ندارند. تکیه بر خواب، دل سپردن به سراب است و خانه ساختن بر موج آب.
7. حادثه عظیمی چون ظهور نمی تواند با علایمی مبهم و اشاراتی غامض نشانه گذاری شده باشد. علایم ظهور نشانه گذاری های پروردگار است برای راهنمایی بندگان تا هنگام ظهور، شبهه ای باقی نماند و حجت بر همگان تمام شود. آنجا که او عهده دار علامت گذاری باشد، جایی برای شبهه و زمینه ای برای تردید بر جا نخواهد گذارد.
عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أَیْ لَا تَخْرُجُوا عَلَى أَحَدٍ فَإِنَّ أَمْرَكُمْ لَیْسَ بِهِ خَفَاءٌ أَلَا إِنَّهَا آیَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ لَیْسَتْ مِنَ النَّاسِ_ أَلَا إِنَّهَا أَضْوَأُ مِنَ‏ الشَّمْسِ‏ لَا تَخْفَى عَلَى بَرٍّ وَ لَا فَاجِرٍ أَ تَعْرِفُونَ الصُّبْحَ فَإِنَّهَا كَالصُّبْحِ لَیْسَ بِهِ خَفَاءٌ. (نعمانی، 1397 : 200)
از جابر بن یزید از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: تا زمانی که آسمان و زمین آرامند، شما نیز آرام بگیرید؛ یعنی بر کسی خروج نکنید؛ زیرا در مسئله شما امری پنهان نیست. آگاه باشید که به راستی، نشانه ای از خدای عزّ و جلّ است نه از مردم. آگاه باشید که به راستی، روشن تر از خورشید است؛ بر نیک و بد پنهان نخواهد ماند. آیا صبح را می شناسید؟ به راستی، همانند صبح است که در آن پوشیدگی نیست.
روایات و مسائل عصر غیبت
احاطه معصومان بر مشکلات پیش روی سبب شد تا پیش از بروز مشکل، راه حل ها آماده باشد و زمینه های برخورد فراهم شود. به مسائل عصر غیبت، ده ها سال پیش از آغاز آن توجه شده و ابزارهای مقابله با آن در دسترس قرار گرفته است.
1. علایم امامت و مهدویت
از نگاه شیعه، امام مهدی(عج)، دوازدهمین رهبری است که وصایت رسول خدا(ص) و امامت امت را بر عهده دارد. عصر غیبت، عصر رهبری آخرین بازمانده از امامان معصوم است. ادعای مهدویت به معنای ادعای امامت است و آن که مدعی این جایگاه است، باید با علایم آن همراه باشد.
کلینی در بابی مستقل(کلینی، 1407 : ج 1: 284) از جلد اول کتاب کافی، روایاتی را نقل کرده که به نظر او، حجتی است بر امامت و دلیلی است بر صحت ادعا. او موارد زیر را از حجت های امامت می شمارد:
1. شهرت به وصی بودن؛
2. فضل و نبودن شبهه آلودگی؛
3. همراه داشتن سلاح پیامبر؛
4. اولویت نسبت به امام قبل؛
5. پاکی در تولد؛
6. خوب تربیت یافتن؛
7. پاسخ گو بودن به پرسش ها و آغازگری در هدایت؛
8. خبر دادن از آینده؛
9. سخن گفتن به همه زبان ها و آگاهی از زبان همه انسان ها و حیوانات؛
10. به سرگرمی و بازی نپرداختن؛
11. فرزند بزرگ تر امام پیشین بودن.
برخی از این امور، علامتی برای همگان نیست. مثلاً پاکی در تولد، علامتی برای کسانی است که آن هنگام حاضر بوده یا نقل افراد حاضر به طریقی معتبر به ایشان رسیده باشد. سلاح نیز با شروط مشابهی می تواند علامت محسوب شود. پاسخ گو بودن به پرسش ها، علامتی است برای اهل علم که پاسخ وزین را از جواب سخیف تشخیص می دهند. ارشدیت در اولاد نیز علامتی کامل نیست؛ زیرا در روایات، دو مورد از این قاعده، استثنا شده است: اول، امامت حسین بن علی و دوم، وجود عیب و زشتی در فرزند بزرگ تر. خوب تربیت یافتن نیز علامتی است که در بیشتر اولاد ائمه به چشم می خورد. البته اموری مانند شهرت به وصایت، خبر دادن از آینده، برتری نسبت بر دیگر اولاد و همچنین آشنایی با همه زبان ها می تواند قرینه ای عام برای امامت تلقی شود. در تشخیص امام مهدی(عج) از مدعیان گزافه گو صرفاً خبر دادن از آینده و آشنایی با همه زبان های انسان ها و حیوانات قابل استفاده است و دیگر علایم با توجه به ناشناختگی امام و ناآشنایی ما با زندگی ایشان کارآیی نخواهد داشت. در روایات دیگر، استجابت دعوت و خبر دادن از دل دیگران نیز علایم امام تلقی شده است که در خصوص مدعی مهدویت نیز امکان به کارگیری آن وجود دارد.
افزون بر این همه، برخی علایم ظهور را می توان علامتی برای شناخت امام مهدی(عج) نیز دانست؛ علایمی از قبیل ندای آسمانی، خروج سفیانی و یمانی، فرو رفتن لشکریان در زمین و کشته  شدن نفس زکیه. البته از میان علامات روایی، صرفاً مورد اول را می توان علامتی جدّی در روزگار ما دانست؛ زیرا تشخیص سفیانی، یمانی و نفس زکیه با توجه به پراکندگی سخنان وارد شده و کثرت مدعیان در عصر غیبت چندان مقدور نیست و نمی توان از این قبیل امور به مثابه علامت و نشانه بهره برد. فرو رفتن لشکریان در زمین نیز اگر چه امری غریب است، ساختن نمونه دروغین از آن چندان دشوار نیست.
2. نیابت و بابیت
دشواری های ادعای امامت، مدعیان را به دعوی نیابت و بابیت می کشاند؛ ادعایی که با توجه به در دسترس نبودن امام غایب در غیبت کبری، راهی برای تکذیب آن نیست. مرور تاریخ مدعیان مهدویت از رواج بیشتر این شکل از ادعا حکایت دارد، گر چه برخی مدعیان پس از فریفتن جمعی و سیطره بر فکر و عقل آنها، ادعای خود را بالاتر برده و از امامت، رسالت و حتی الوهیت نیز سخن گفته اند.
در حقیقت، ادعای نیابت یا بابیت، ادعای ارتباط مستمر با حجت خداست و آوردن پیام از سوی او. پیش تر گفتیم که ادعای نصب به عنوان رسول یا امام به ارائه نشانه ای از سوی خدا نیاز داشت و ادعای نصب از سوی امام نیازمند حمایت و ارائه نشانه از سوی امام پیشین بود. نوّاب اربعه از یک¬سو، نصب و تأیید امامان پیشین و نایبان گذشته را داشتند و از سوی دیگر، با ارائه کرامات، هر گونه تردید را از میان می بردند.
پذیرش نوّاب اربعه از سوی قاطبه ی جامعه شیعی مرهون چند امر بود:
1. تأیید شخصیت، اعتبار و نیابت دو نایب اول از سوی ائمه پیشین و تعیین نایبان بعدی از سوی نایب قبل؛(شیخ طوسی، 1411 : 353 _ 396)
2. همراهی و تأیید سازمان وکلا.
افزون بر این، ارائه کرامات متعدد از سوی نوّاب در پذیرش جامعه شیعه نقش مهمی داشت؛ کراماتی از قبیل:
1. توضیح دهی کامل نوّاب در خصوص اموال به دست آمده؛
2. خبر دادن از آینده؛
3. انجام تصرفات خارق¬العاده؛
4. اطلاع دادن از درون و باطن افراد؛
5. خبر دادن از اموری که بر همگان پنهان بوده است؛
6. امور خارق¬العاده در توقیعات.
جمع¬بندی فشرده بحث نیابت و نکات مستفاد از آن
3. مشاهده و نقل مطالب
افراد بسیاری در عصر غیبت ادعای تشرّف به حضور امام عصر را کرده اند که نام و شرح تشرّف ایشان در برخی کتاب ها مانند نجم الثاقب و جنة المأوی جمع آوری شده است. با مرور محتوای این کتاب ها می توان جهت تشرّف را در چند عنوان دسته بندی کرد: معالجه افراد، آموزش دعا به افراد گرفتار، پاسخ به برخی پرسش ها و ایجاد توجه در برخی افراد.
در بسیاری از حکایات، احراز صحت ادعا دشوار است، ولی کثرت موارد و قراین موجود در برخی از آنها به گونه ای است که از وقوع تشرّف می توان اطمینان یافت. سه نکته در این تشرّفات قابل توجه است: اول، فرد تشرّف یافته از آن سو انتخاب می شود و خود، امکانی برای مشاهده ندارد. دوم، تشرّف معمولاً تکرار نمی شود و به برخوردی کوتاه محدود می گردد. نکته سوم، بزرگانی که به این جهت مشهور شده اند و نامشان در این تشرّفات آمده است، ادعایی در این زمینه ندارند.
نکته اخیر را می توان این گونه توضیح داد که ابراز تشرّف، متوجه کردن چشم ها و دل هاست به سوی خویش و چنین رفتاری از کسانی دغدغه توحید دارند، زیبنده نیست. افزون بر این، بهره مندی از لطف حضور معصوم امری است که با ابراز تشرّف و جلب توجه دیگران سازگار نیست؛ چون شایبه ریا و عُجب در آن بسیار است و محرومیت را به دنبال خواهد داشت.
در آخرین توقیع وارد شده از امام عصر(عج) به مسئله ادعای مشاهده نیز پرداخته شده است:
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ‏ بْنُ‏ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبُ‏ قَالَ: كُنْتُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فِی السَّنَةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ بسم الله الرحمن الرحیم‏_ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِیكَ فَإِنَّكَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ یَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ الثَّانِیَةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ_ قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا التَّوْقِیعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَلَمَّا كَانَ الْیَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَیْهِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِیلَ لَهُ مَنْ وَصِیُّكَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ مَضَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَهَذَا آخِرُ كَلَامٍ سُمِعَ مِنْهُ. (شیخ صدوق، 1395: ج 2: 516)
ابومحمد حسن بن احمد مكتب می گوید: سالى كه شیخ على بن محمد سمرى وفات كرد، من در بغداد بودم. چند روز پیش از مرگش نزد او حاضر شدم. دست خطى براى مردم بیرون آمد كه این نسخه آن است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.‏ اى على بن محمد سمرى، خدا اجر برادرانت را درباره تو بزرگ گرداند. تو در فاصله شش روز دیگر خواهى مرد. كارهاى خود را جمع كن و به هیچ کس وصیت مكن كه پس از مرگت بر جایگاه تو بنشیند. همانا غیبت كامل واقع شد و ظهورى نیست مگر پس از اجازه خداى عزّ و جل و این پس از مدت دراز و سختى و تیرگى دل ها و پر شدن زمین از بیداد است. به زودى كسانى نزد شیعیان من می آیند كه مدعى مشاهده امام  هستند. آگاه باشید که هر كس پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى دعوى مشاهده كند، دروغ گو و فریب کار است و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظیم.
این توقیع را رونویس كردیم و از نزد او بیرون شدیم. روز ششم نزد او برگشتیم در حالی که جان می داد. به او گفته شد: وصى پس از تو كیست؟ گفت: براى خدا امری است كه او خود رساننده آن است و درگذشت _ خدا از او راضی باشد _ و این، آخرین سخنى بود كه از او شنیده شد.
توقیع صرفاً با یک واسطه _ حسن بن احمد المکتِّب _ از سمری نقل شده است که او نیز از مشایخ صدوق محسوب می شود. نقل آخرین توقیع امام زمان(عج) از حسن بن احمد می تواند قرینه ای بر اعتماد صدوق به او باشد. همچنین استحکام و قوت متن توقیع نیز قرینه ی دیگری است بر صدور آن از جانب امام.
در این توقیع، مدعی مشاهده، دروغ گو و فریب کار شمرده شده است و به نظر نمی رسد صرف ادعای تشرّف منظور باشد، بلکه مراد، کسی است که ادعای امکان رؤیت و ملاقات با امام را دارد؛ ادعایی که مقدمه ای است بر ادعای بابیت و نیابت.
با توجه به اینکه خروج سفیانی و صیحه آسمانی، آغازی است بر ظهور و آشکار شدن امام، این روایت، هر گونه رابطه ی پنهان با افراد مدعی مشاهده را نفی کرده و امکان تماس را برای چنین افرادی منتفی دانسته است. مطالبی که از امام در قالب نقل تشرّفات مطرح شده، بسیار محدود است. این مطالب اگر تمامی شروط اعتبار یک خبر را داشته باشند و اطمینان به صدور آن از جانب امام حاصل شود، در خور اعتمادند. بررسی تشرّفات از نادر بودن چنین مواردی حکایت دارد.
4. دیدن معصومان در خواب
بر خلاف تشرّف که کمتر کسی ادعای آن را دارد، دیدن معصومان در خواب از جمله ادعاهایی است که از زبان یا به نقل از بسیاری از افراد شنیده می شود. با توجه به ابهام در منشأ خواب و بی اعتمادی اهل دانش به وقایعی که هنگام خواب در ذهن شکل می گیرد، کمتر کسی به محتوای خواب اعتماد کامل می کند. البته وجود رؤیاهای صادقه و همچنین برخی روایات باعث شده است ادعای اعتبار این قبیل رؤیاها در خور بررسی بیشتر باشد؛ روایاتی که دیدن پیامبر و معصومان را در رؤیا مواجهه ای واقعی با ایشان تلقی کرده اند:
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(ع)‏ أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِی الْمَنَامِ كَأَنَّهُ یَقُولُ لِی كَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا دُفِنَ فِی أَرْضِكُمْ بَضْعَتِی وَ اسْتُحْفِظْتُمْ وَدِیعَتِی وَ غُیِّبَ فِی ثَرَاكُمْ نَجْمِی فَقَالَ الرِّضَا(ع) أَنَا الْمَدْفُونُ فِی أَرْضِكُمْ وَ أَنَا بَضْعَةٌ مِنْ نَبِیِّكُمْ وَ أَنَا الْوَدِیعَةُ وَ النَّجْمُ أَلَا فَمَنْ زَارَنِی وَ هُوَ یَعْرِفُ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ حَقِّی وَ طَاعَتِی فَأَنَا وَ آبَائِی شُفَعَاؤُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ كُنَّا شُفَعَاءَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ نَجَا وَ لَوْ كَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّه(ص) قَالَ مَنْ رَآنِی فِی مَنَامِهِ فَقَدْ رَآنِی لِأَنَّ الشَّیْطَانَ لَا یَتَمَثَّلُ فِی صُورَتِی وَ لَا فِی صُورَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْصِیَائِی وَ لَا فِی‏ صُورَةِ أَحَدٍ مِنْ‏ شِیعَتِهِمْ‏ وَ إِنَّ الرُّؤْیَا الصَّادِقَةَ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِینَ جُزْءاً مِنَ النُّبُوَّةِ. (شیخ صدوق، 1376: 64)
از امام رضا(ع) روایت است كه مردى خراسانى به او عرض كرد: یا بن رسول الله، من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من می فرمود: چه طور باشید وقتى كه در زمین شما دفن شود پاره‏اى از تن من و امانت تن من به شما سپرده شود و ستاره من در زمین شما غروب كند؟ حضرت رضا(ع) فرمود: منم مدفون در زمین شما و منم پاره تن پیغمبر شما و منم امانت و منم آن ستاره. هر كس مرا زیارت كند و آنچه خداى تبارك و تعالى از حق و طاعت من واجب كرده است، بشناسد من و پدرانم در روز قیامت، شفیعان اوییم و هر كه ما شفیعان او باشیم، در روز قیامت نجات یابد، گرچه بر او مانند گناهان انس و جن باشد. همانا پدرم از جدّم و او از پدرش كه رسول خدا(ص) باشد، نقل کرد که فرمود: هر كس مرا در خواب ببیند، خود مرا دیده است؛ زیرا شیطان در صورت من در نیاید و نه در صورت هیچ کسی از اوصیایم و نه در صورت هیچ کسی از شیعیانشان و به راستى، خواب راست یكى از هفتاد جزو نبوت است.
این روایت، مواجهه در خواب با پیامبر، اوصیا و شیعیان را همسان مواجهه با ایشان در بیداری تلقی کرده است. از این رو، شنیدن مطلبی در خواب از رسول خدا(ص) و معصومان به منزله شنیدن آن در بیداری است و همان اعتبار را خواهد داشت.
این بیان در روایات دیگر از خاصه و عامه نقل شده است و شاید بتوان ادعای اطمینان به صدور آن داشت. با این حال، چند نکته در این استناد به مطالب منقول از معصوم در رؤیا در خور توجه است:
1. رؤیای فرد، دریافتی است درونی برای او که دیگری هیچ راهی برای کشف صحت رؤیا و درستی دریافت فرد از آن ندارد. این ویژگی باعث می شود تا جز در اندک مواردی نتوان به منقولات دیگران اعتماد کرد. عوامل متعددی مانند صداقت نداشتن مدعی و توهم و بی دقتی در او یا حکایت کنندگان، در شکل گیری بدگمانی مؤثر هستند.
2. شناخت معصوم در خواب نیازمند آشنایی با سیمای او در بیداری است. چگونه می توان مطمئن شد کسی که در خواب رؤیت شده، شخص امام معصوم است؟ آری، گاه در خواب، قراینی روشن بر این مطلب دلالت می کند و فرد خواب دیده به تشرّف اطمینان می یابد، اما این اطمینان کمتر رخ می دهد و بسیار کمتر قابل انتقال به دیگری است.
3. دیدن معصوم در خواب همانند تشرّف به محضر او در بیداری از الطاف و هدایت های الهی است و آن کسی که صلاحیتش را می یابد، کمتر زبان به نقل آن می گشاید. دیدن معصوم در خواب، بالاتر از تشرّف به محضرش در بیداری نیست و پذیرش این ادعا نیز همان دغدغه و مراقبت ها را می طلبد.
4. در دعوای میان اهل ادیان و مذاهب، استناد به خواب هایی از پیامبران و ائمه هدی(علیهم السلام) بسیار دیده می شود. این حجم از ادعا، اعتبار خواب های یادشده را به طور کلی زیر سؤال می¬برد. آیا می توان این منقولات رؤیایی را از قبیل خبرهای منقول از معصومان دانست و قواعد تعادل و تراجیح را در مورد آن به کار برد؟ آیا می توان همه این افراد را به دروغ گویی و گرفتاری در اوهام متهم کرد؟
5. اهمیت دستورها و آموزه های دینی اقتضا دارد از ابزاری مناسب تر در ارائه آنها استفاده شود؛ ابزارهایی روشن و بی شبهه. به این بیان عقلانی در روایات معتبر نیز اشاره شده است:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ: مَا تَرْوِی هَذِهِ النَّاصِبَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِیمَا ذَا فَقَالَ فِی أَذَانِهِمْ وَ رُكُوعِهِمْ وَ سُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ كَعْبٍ رَآهُ فِی النَّوْمِ فَقَالَ كَذَبُوا فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَعَزُّ مِنْ‏ أَنْ‏ یُرَى‏ فِی النَّوْمِ. (کلینی، 1407: ج 3: 482)
6. علامه حلی در پاسخ به پرسش سید مهنّا در خصوص لزوم عمل به دستورهایی که فرد از رسول  خدا(ص) در خواب دریافت کرده، فرموده است:
ما یخالف الظاهر فلا ینبغی المصیر الیه، و أما ما یوافق الظاهر فالأولى المتابعة من غیر وجوب، و رؤیته(ص) لا یعطی وجوب اتباع المنام. (علامه حلی،1401 : 98)
سزاوار نیست رفتن به سوی چیزی که با ظاهر ادله مخالف است، ولی در آنچه با ظاهر ادله موافقت دارد، بهتر است از آن تبعیت شود. البته این تبعیت واجب نیست؛ زیرا دیدن او، وجوب تبعیت از خواب را نتیجه نمی دهد.
5. علایم ظهور
علایم ظهور یکی دیگر از مصداق های هدایت¬های الهی است؛ هدایت هایی که ذهن ها را برای پذیرش حجت خدا آماده می کند و جایی برای شبهه و سؤال باقی نمی گذارد. امروزه این علایم نیز خود معرکه¬ آرا شده و در شمارش، قطعیت، معنای حقیقی و تطبیق آن بر وقایع دیروز و امروز اختلافات گسترده ای بروز کرده است.
این نوشته درصدد ورود به اختلافات در علایم ظهور نیست و صرفاً بر این نکته تأکید دارد که آنجا که قرار است پروردگار با عرضه علامتی از حجت خود حمایت کند، علامتی خدایی و در خور شأن حق عرضه خواهد کرد. آنچه در روایات به ما وعده  شده، کنار رفتن هر گونه شبهه و تردید است. علامت گذاری او برای خروج قائم همانند علامت گذاری هایش برای انبیا و اولیای خویش است که هیچ بهانه ای برای کسی باقی نمی گذاشت تا عذری نماند و همگان در روشنی تصمیم بگیرند.
مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ عِنْدَهُ فِی الْبَیْتِ أُنَاسٌ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ إِنَّمَا أَرَادَ بِذَلِكَ غَیْرِی فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ‏ لَیَغِیبَنَّ عَنْكُمْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَیَخْمُلَنَّ هَذَا حَتَّى یُقَالَ مَاتَ هَلَكَ فِی أَیِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السَّفِینَةُ فِی أَمْوَاجِ الْبَحْرِ لَا یَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَهُ وَ كَتَبَ الْإِیمَانَ فِی قَلْبِهِ وَ أَیَّدَهُ‏ بِرُوحٍ مِنْهُ‏ وَ لَتُرْفَعَنَّ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَایَةً مُشْتَبِهَةً لَا یُدْرَى أَیٌّ مِنْ أَیٍّ قَالَ فَبَكَیْتُ فَقَالَ مَا یُبْكِیكَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَیْفَ لَا أَبْكِی وَ أَنْتَ تَقُولُ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَایَةً مُشْتَبِهَةً لَا یُدْرَى أَیٌّ مِنْ أَیٍّ قَالَ وَ فِی مَجْلِسِهِ كَوَّةٌ تَدْخُلُ فِیهَا الشَّمْسُ فَقَالَ أَ بَیِّنَةٌ هَذِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَمْرُنَا أَبْیَنُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ. (کلینی، 1407: ج 1: ص 338)
مفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق(ع) بودم. در اتاق، مردم دیگرى هم نزدش بودند كه من گمان كردم روى سخنش با دیگرى است. امام فرمود: همانا به خدا سوگند كه صاحب الامر از میان شما پنهان شود و گمنام گردد تا آنجا كه می گویند او مرد، هلاك شد، در كدام دره افتاد و شما مانند كشتى گرفتار امواج دریا، متزلزل و واژگون شوید و نجات نیابید جز كسى كه خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت كرده و او را با روحى از جانب خود تقویت کرده است. همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد كه هیچ یك از دیگرى شناخته نشود (حق از باطل مشخص نگردد). زراره گوید: من گریه كردم. امام فرمود: چه چیز تو را به گریه آورد اى اباعبداللَّه؟ عرض كردم: قربانت، چگونه نگریم كه شما می فرمایید: دوازده پرچم مشتبه است و هیچ یك از دیگرى شناخته نشود. زراره گوید: در مجلس آن حضرت، روزنی بود كه آفتاب از آنجا می تابید. حضرت فرمود: این آفتاب آشكار است؟ گفتم: آرى. فرمود: امر ما از این آفتاب روشن‏تر است.
نتیجه گیری
آفرینش انسان به گونه ای است که برای راه یابی به کمال خویش محتاج هدایت حق است. هدایت  حق، جلوه های گوناگونی دارد که به تفاوت نیاز مخاطب و توان او و به تناسب وضعیت ها رخ نشان می دهد و همه جا، حجتی رسا عرضه می کند و جایی برای عذر باقی نمی گذارد. هدایت حق پس از تجلی در شکل تعیین پیامبران و امامان با تبیین راه تشخیص ایشان در قالب اعجاز و کرامت ادامه می¬یابد. هر کس که سخن از اتصال از آن سو می زند،
باید چنین مؤیدی را همراه داشته باشد. علامت گذاری های او خدایی است و جایی برای تردید باقی نمی گذارد.
مشاهده و حتی مصاحبت و معاشرت با اولیای خدا دلیلی بر مزیّت نیست که چه بسیار همراهانی که با عذاب مضاعف روبه رو شدند و چه فراوان مشتاقانی که با وجود فاصله در زمان و مکان، در کنار بودند و همراه.

منابع
ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم (1397هـ .ق). الغیبة ( للنعمانی)، 1جلد، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
ابن بابویه، على بن حسین (1404 هـ .ق). الإمامة و التبصرة من الحیرة، 1جلد، قم: مدرسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشریف، چاپ اول.
ابن بابویه، محمد بن على (1376). الأمالی (للصدوق)، 1جلد، تهران: كتابچى، چاپ ششم.
 (1378هـ .ق). عیون أخبار الرضا(ع)، 2جلد، تهران: نشر جهان، چاپ اول.
(1395هـ .ق). كمال الدین و تمام النعمة، 2جلد، تهران: اسلامیه، چاپ دوم.
(1413 هـ .ق). من لا یحضره الفقیه، 4جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على (1379 هـ .ق). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، 4جلد، قم: علامه، چاپ اول.
ابن طاووس، على بن موسى (1330 هـ .ق). جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، 1جلد، قم: دار الرضى، چاپ اول.
ابن عربى، محیى الدین (بی تا). الفتوحات المكیة، 4جلد، بیروت: دار الصادر، چاپ اول.
ابویعلی موصلی، احمد بن علی (بی تا). مسند ابی¬یعلی، 13 جلد، دمشق: دار المأمون للتراث، چاپ اول.
احمد بن حنبل (بی تا). مسند أحمد، 6 جلد، بیروت: دار صادر.
اربلى، على بن عیسى (1381هـ .ق). كشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط _ القدیمة)، 2جلد، تبریز: بنى هاشمى، چاپ اول.
بحرانی، یوسف بن احمد (1423 هـ .ق). الدرر النجفیة من الملتقطات الیوسفیة، 4 جلد، بیروت: دار المصطفی لاحیاء التراث.
بخاری، محمد بن اسماعیل (1401 هـ .ق). صحیح بخاری، 8 جلد، استانبول: دار الفکر.
جباری، محمدرضا (1382). سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(علیهم السلام)، 2 جلد، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول.
حنبلی، ابن العماد (بی تا). شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، 8 جلد، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.
رحمانیان، داریوش و محسن سراج (1390). «اصل معرفت به رکن رابع»، مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شماره 8 .
زرگری¬نژاد، غلام حسین و محسن سراج (1390). «اصول دین و مذهب و نظریه ناطق واحد در اندیشه¬ی شیخیه»، مجله مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شماره 10.
سیوطی، عبدالرحمان بن ابی ¬بکر (1385). العَرْفُ الوَرْدِی فی أخبار المَهْدِی، 1 جلد، تهران: المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه.
شیخ حر عاملى، محمد بن حسن (1418هـ .ق). الفصول المهمة فی أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، 3جلد، قم: مؤسسه معارف اسلامى امام رضا(ع)، چاپ اول.
(1425 هـ .ق). إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، 5 جلد، بیروت: اعلمى، چاپ اول.
صفار، محمد بن حسن (1404 هـ .ق). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، 1جلد، قم: مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم.
طبرانی، سلیمان بن احمد (بی تا). المعجم الکبیر، 25 جلد، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
طبرسى، احمد بن على (1403 هـ .ق). الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، 2جلد، مشهد: نشر مرتضى، چاپ اول.
طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم (1427 هـ .ق). نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام، 1جلد، قم: دلیل ما، چاپ اول.
طوسى، محمد بن الحسن (1411هـ .ق). الغیبة للحجة، 1جلد، قم: دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول.
(1414هـ .ق). الأمالی، 1جلد، قم: دار الثقافة، چاپ اول.
علامه حلی، حسن بن یوسف (1401 هـ .ق). اجوبه المسائل المهنائیه، 1 جلد، قم: چاپ خانه خیام.
فتال نیشابورى، محمد بن احمد (1375). روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط _ القدیمة)، 2جلد، قم: انتشارات رضى، چاپ اول.
فرغانى، سعیدالدین (1428 هـ .ق). منتهى المدارك فى شرح تائیة ابن فارض، 2جلد، بیروت: دار الكتب العلمیة، چاپ اول.
قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله (1409 هـ .ق). الخرائج و الجرائح، 3جلد، قم: مؤسسه امام مهدى (عج)، چاپ اول.
قمى، على بن ابراهیم (1404هـ .ق). تفسیر القمی، 2جلد، قم: دار الكتاب، چاپ سوم.
كشى، محمد بن عمر (1409 هـ .ق). رجال الكشی _ إختیار معرفة الرجال، 1جلد، مشهد: مؤسسۀ نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول.
كلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407 هـ .ق). الكافی، 8 جلد، تهران: دار الكتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
مبلغی، عبدالله (1373). تاریخ ادیان و مذاهب جهان، 2 جلد، قم: انتشارات منطق (سینا)، چاپ اول.
متقی هندی، علی بن حسام الدین (1409 هـ .ق). کنزالعمال فی سنن القول و الافعال، 16 جلد، بیروت: مؤسسه الرساله.
مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى (1403 هـ .ق). بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 111جلد، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
مفید، محمد بن محمد (1413 هـ .ق). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، 2جلد، قم: كنگره شیخ مفید، چاپ اول.
میرسلیم، سیدمصطفی، (1375). دانش نامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
نجاشی، احمد بن على (1365). رجال النجاشی، 1جلد، قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ ششم.
نوری، حسین (1384 هـ .ق). نجم الثاقب فی أحوال الإمام الغائب‏، 2 جلد، قم: مسجد جمکران، چاپ دهم.
نیشابوری هندی، میر حامد حسین (بی تا). عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، تهران: بی نا، چاپ اول.
نیشابوری، مسلم بن حجاج (بی تا). صحیح مسلم، 8 جلد، بیروت: دار الفکر.
هلالى، سلیم بن قیس (1405هـ .ق). كتاب سلیم، 2جلد، قم: الهادى، چاپ اول.
هیثمی، علی بن ابی بکر (1408 هـ .ق). مجمع الزوائد و منبع الفوائد، 10 جلد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
https://ayandehroshan.ir/vdcd.k0f2yt0xoa26y.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما