چکیده
درباره آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرا»(انسان: 8) در میان مفسران فریقین، مباحث گوناگونی شکل گرفته است که عمدتاً به سبب نزول این آیه برمیگردد. شیعه به استناد دلایل متقن درونمتنی و برونمتنی تنها سبب نزول مرتبط با اهلبیت را پذیرفته وبه هیچ روی عام بودن آیه را نمیپذیرد. درمقابل، مفسران اهلسنت در اینباره اتفاق نظری ندارند؛ برخی از آنان همچون سید قطب، سبب نزول مرتبط با اهلبیت را مطلقاً نمیپذیرند و به دلایل درونمتنی و برونمتنی متعددی استناد میکنند. برخی دیگر نیز از سبب نزولی که درباره انفاق ابوبکر و عمر و چند تن از مهاجرین است سخن به میان آوردهاند. اما دستهای دیگر از آنان، ضمن پذیرش سبب نزول مرتبط با اهلبیت با دلایلی به عمومیت تعابیر آیه و اختصاص نداشتن آن به اهلبیت معتقد شدهاند. در این راستا اصلیترین دلیل آنان برای عدم تخصیص شأن نزول به اهلبیت، تعمیم آیه به افراد و مصادیق دیگر است که بطلان این مطلب در جای خود اثبات میشود.
مقدمه
شیعه برای اثبات افضل بودن اهلبیت پس از پیامبر به آیات و روایات متعددی استناد میکند که برخی از آنها تنها برای بیان فضیلت ایشان نازل شدهاند. آیۀ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرا از جمله آیات مطرح شده در اینباره است. اما برخی از اهلسنت رویکرد دیگری را در مواجه با این آیه در پیش گرفتند. گروهی از آنها با استناد به چندین شأن نزول، تلاش میکنند شأن نزول آیه را به افرادی جز اهلبیت انتساب دهند. به عنوان نمونه، آلوسی میگوید: این آیه به انفاق هفت نفر از مهاجرین یعنی : حضرت علی (ع)، ابوبکر، عمر، ، زبیر، عبدالرحمن، سعد و ابوعبیده جراح _ اشاره دارد (آلوسی، 1415: ج15، 173). دستهای دیگر از این گروه تلاش میکنند به سبب روایاتی مبنی بر مکی بودن این سوره و نیز با استفاده از سیاق آیات آن، سبب نزول مرتبط با اهلبیت را رد کرده و در اصلِ ماجرای نزول این سوره مناقشه کنند. برای نمونه سید قطب با تکیه بر قرائنی از آیه _ که مؤید مکی بودن آن است _ سبب نزول اهلبیت را رد میکند (شاذلی، 1412: ج6، 3777). ترمذی نیز این شأن نزول را نامتناسب با مقام اهلبیت میداند (قرطبی، 1364: ج20، 135).
گروه دیگری از اهلسنت هم میکوشند با استناد به تحلیل درونی از آیات سوره انسان به اثبات مدعای خود بپردازند. لذا دستهای از آنها که سبب نزول اهلبیت را پذیرفتهاند، سعی میکنند آن را تنها منحصر به ایشان ندانند و استدلال عام بودن آیه را مطرح میسازند (رازی، 1420: ج30، 747).
روشن است که با اثبات ضعف و نادرستی این دیدگاهها، صحت دیدگاه شیعه اثبات میشود؛ هرچند دیدگاه شیعه مبتنی بر دلایل محکمی از قرآن و روایات فریقین است که در ادامه خواهد آمد.
پس از ذکر این مسئله، ابتدا دیدگاه اهلسنت را به تفصیل بیان میکنیم، سپس به ارزیابی این دیدگاه خواهیم پرداخت.
دیدگاه اهلسنت
در تفاسیر اهلسنت دربارۀ مصداق اطعام دهنده به مسکین و یتیم و اسیر، نظریات گوناگونی وجود دارد، به طوری که این نظریات، منشأ بروز دیدگاههای متشتّت و متعارضی از سوی آنان شده است. از اینرو هر یک از آنان برای اثبات مدعای خود، به دلایل متعدد درونمتنی و برونمتنی استناد کردهاند که عبارتاند از: 1. استناد به روایات واقوال صحابه و تابعین؛2. تحلیل درونی از دلالت آیات.
1. استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
اهلسنت اسباب نزول متفاوتی را ذیل این آیه بیان کردهاند. افرادی چون ابوالدّحداح انصاری، هفت نفر از مهاجرین (حضرت علی (ع)، ابوبکر، عمر، زبیر، عبدالرحمن، سعد و ابوعبیده جراح)، و ابنعمر از کسانی هستند که ادعا شده آیه درباره آنان نازل شده است. مستندات این اسباب نزول درکتب اهلسنت بدین شرح است:
الف) نزول آیه درباره ابوالدّحداح انصاری
مقاتل در تفسیر خود، ماجرای ابوالدّحداح انصاری را به عنوان سبب نزول آیه ذکر
میکند و میگوید:
و «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» نزلت فى أبى الدحداح الأنصارى ...و یقال ذلك أنه صام یوماً فلما أراد أن یفطر دعا سائل، فقال: عشونی بما عندکم فإنى لم أطعم الیوم شیئاً. قال أبو الدحداح: قومی فاثردى رغیفاً و صبی علیه مرقة، و أطعمیه. ففعلت ذلك فما لبثوا أن جاءت جاریة یتیمة فقالت: أطعمونى فإنى ضعیفة لم أطعم الیوم شیئاً، قال: یا أم الدحداح قومی فاثردى رغیفاً و أطعمیها، فإن هذه و اللّه أحق من ذلك المسکین، فبینما هم کذلك إذ جاء على الباب سائل أسیر ینادى: عشوا الغریب فى بلادکم، فإنى أسیر فى أیدیکم و قد أجهدنى الجوع فبالذی أعزکم و أذلنى لما أطعمتمونى.فقال أبو الدحداح: یا أم الدحداح، قومی ویحك فاثردى رغیفاً و أطعمى الغریب الأسیر، فإن هذا أحق من أولئك فأطعموا ثلاث أرغفة، و بقی لهم رغیف واحد .فأنزل اللّه _ تبارک و تعالى _ فیهم یمدحهم بما فعلوا. فقال «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً». (بلخی، 1423: ج4، 525)
ب) نزول آیه درباره تعدادی از مهاجرین
آلوسی ذیل آیه محل بحث، به نقل از ابنعساکر و او نیز به نقل از مجاهد به ذکر هفت نفر از مهاجرینِ پیشگفته میپردازد و مینویسد:
لما صدر النبیّ بالأسارى من بدر أنفق سبعة من المهاجرین أبوبکر و عمر و علی و الزبیر و عبدالرحمن و سعد و أبوعبیدة بن الجراح على أسارى مشرکی بدر، فقالت الأنصار: قتلناهم فی اللّه و فی رسوله و تعینونهم بالنفقة؟ فأنزل اللّه تعالى فیهم تسعة عشرة آیة «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ» إلى قوله تعالى: «عَیْناً فِیها تُسَمَّى سَلْسَبِیلًا». (آلوسی، 1415: ج15، 172)
ج) نزول درباره ابنعمر
ابنکثیر نیز به نقل از بیهقی سبب نزول آیه را دربارۀ ابنعمر ذکر کرده و نوشته است:
روى البیهقی من طریق الأعمش عن نافع قال: مرض ابن عمر فاشتهى عنباً أول ما جاء العنب فأرسلت صفیة، یعنی امرأته، فاشترت عنقوداً بدرهم فاتبع الرسول سائل فلما دخل به قال السائل: السائل. فقال ابنعمر: أعطوه إیاه فأعطوه إیاه، فأرسلت بدرهم آخر فاشترت عنقوداً فاتبع الرسول السائل، فلما دخل قال السائل: فقال ابنعمر: أعطوه إیاه فأعطوه إیاه، فأرسلت صفیة إلى السائل فقالت و اللّه إن عدت لا تصیب منه خیراً أبداً، ثم أرسلت بدرهم آخر فاشترت به. (دمشقی، 1419: ج8، 295)
اینها روایاتی هستند که برخی منابع اهلسنت برای سبب نزول این آیه آوردهاند. در واقع آنان با بیان این سخنان و نیز ذکر دلایل و ادعاهای بسیار، برآناند سبب نزول دیگرِ این آیه که مرتبط با اهلبیت است را نادیده انگارند یا کماهمیت جلوه دهند. یکی از دلایل آنان نیز برای نادیده گرفتن این سبب نزول، استناد به دستهای از اقوال و گزارشات متقدمین است که بیان میکنند این سوره مکی است. برای نمونه ابوجعفر نحّاس (338ق) از طریق مجاهد، اظهار نظر ابنعباس را دربارۀ مکی و مدنی بودن سورهها ذکر میکند (نحاس، بیتا: 131-261).
دربخشی از این نقل، سوره مدثر تا آخر سوره علق مکی به شمار آمده است (همو: 255). بر این اساس، سوره انسان که با یک فاصله پس از مدثر قرار دارد مکی به شمار میآید. ابوبکر بن انباری (328ق) نیز با سند اسماعیل بن اسحاق قاضی، از حجاج بن منهال از هشام از قتاده بیانی دارد که بر اساس آن، راوی 26 سوره مدنی را به ترتیب کنونی قرآن برمیشمرد و دیگر سورهها را مکی میداند؛ در آنجا نیز از سوره انسان در میان سورههای مدنی نامی به میان نیست (سیوطی، 1394: ج1، 44).
در نهایت ابوعبید قاسم بن سلّام (224ق)، به نقل از عبدالله بن سالم، از معاویة بن سالم، از علی بن ابیطلحه نقلی دارد که بر اساس آن، راوی، 24 سوره را مدنی و بقیه سور را مکی میداند و در اینجا نیز در بین سورههای مدنی نشانی از سوره انسان نیست (هروی، 1419: 221).
از دیگر دلایلی که اهلسنت برای نادیده گرفتن شأن نزول اهلبیت مطرح کردهاند استناد به سیاق آیات سوره انسان برای مکی بودن این سوره و نیز به زیر سؤال بردن فداکاری اهلبیت در آیۀ شریفه است؛ یعنی اهلسنت نهتنها شأن نزول آیۀ مذکور را درباره دیگران میدانند، بلکه این ماجرا را درباره اهلبیت مذموم تلقی میکنند.
سید قطب در تأیید مکی بودن سوره انسان به دو نکته اشاره میکند:
1. موضع و سیاق و علامات آیات، مؤید مکی بودناند؛ چراکه نعمتهای بهشتی به صورت مفصل مطرح شده و عذابهای غلیظ قیامت یادآوری شده است.
2. خداوند در این سوره پیامبرش را به صبر و بردباری دعوت کرده و از اطاعت آثم و کفور برحذر داشته است؛ همچنان که همین دستورات در سورههای قلم، مزمل و مدثر که مکی هستند آمده است (شاذلی، 1412: ج6، 3777).
افراد دیگری از همین دسته سعی دارند در اصل این ماجرا شبهه ایجادکنند و ایثار و گذشت مطرح شده در شأن نزول مذکور را غیرواقعی و نامتناسب با مقام ائمه جلوه دهند. ابنجوزی از جملۀ این افراد است. وی بعد از آنکه روایت ایثار اهلبیت را در الموضوعات خود میآورد دربارۀ آن و اشعار وارده در اینباره میگوید:
و هذا حدیث لا یشك فی وضعه ولو لم یدل على ذلك إلّا الاشعار الرکیکة والافعال التى یتنزه عنها أولئك السادة. (ابنجوزی، بیتا: ج1، 392)
ابنجوزی خود قسمتی از این اشعار را ذکر کرده است:
... وَإِذَا مِسْکِینٌ بِالْبَابِ یَقُول: یَا أهل بَیْتِ مُحَمَّدٍ، مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ عَلَى بَابِکُمْ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَى مَوَائِدَ الْجَنَّةِ، قَالَ: فَرَفَعَ عَلِیٌّ یَدَهُ وَرَفَعَتْ فَاطِمَةُ وَالْحُسَیْنُ، وَأَنْشَأَ یَقُولُ:
(همو: 391)
قرطبی نیز به نقل از نوادرالأصول ترمذی چنین میگوید:
این داستان را که نقل کردهاند ساختگی است و سازندهاش با زرنگی خاص امر را بر شنوندگان مشتبه کرده است. آدمهای جاهل به اصل این داستان، از روی تعجب لبانشان را زیر دندان میگیرند که ما چرا دارای این فضلیت نباشیم؛ در حالی که چنین ایثار و گذشتی مذموم است. آیۀ قرآن مؤید نظر ماست: «وَ یَسْئَلُونَكَ مَا ذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» (بقره: 219). روایتی نیز از پیامبر در همین مضمون است: «خیر الصدقة ما کان عن ظهر غنى». همچنین نفقه همسر و فرزندان بر مرد واجب است. این بخشش نمیتواند عاقلانه باشد و این داستان را فقط انسانهای جاهل ترویج میدهند که آفت دین است. (قرطبی، 1364: ج20، 135)
2. تحلیل درونی از دلالت آیات
گفتنی است اهلسنت تنها به ذکر روایات اکتفا نکرده و علاوه بر آنها به تحلیل درونی از آیه نیز برای اثبات مدعای خود روی آوردهاند که در ادامه، سخنان آنان به تفصیل ذکر میشود.
الف) «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ»، تعمیم اطعام دهندگان به جمیع ابرار
برخی از مفسران اهلسنت با استناد به دلایلی، مقصود از اطعام دهندگان را در عبارت «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ» همه ابرار میدانند. دلایل آنان بر این سخن عبارتاند از:
دلیل اول: عام بودن سبب نزول و عدم اختصاص آن به فردی خاص: خداوند در اول سوره انسان فرموده که انسان را برای آزمودن و امتحان آفریده است. سپس به بیان هدایت آنان پرداخته که گروهی شاکر و گروهی کافر به آن شدند. آنگاه عاقبت کافر را بیان میکند و وعده شاکران را نیز توضیح میدهد. از آیۀ پنجم این سوره میتوان دریافت که منظور از این آیات، جمیع ابرار است نه شخصی واحد؛ چراکه نظم سوره از آغاز، اقتضای همین مسئله را دارد و اگر آن را به شخصی خاص انحصار دهیم، نظم سوره به هم میخورد. همچنین باید گفت با توجه به جمع بودن تعابیر این آیات (إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ ... یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ ... وَ یُطْعِمُونَ) موصوفین به این صفات هم به صیغه جمع هستند. البته تردیدی نیست که علی بن ابی طالب داخل در این آیه است؛ اما چنانکه میدانیم آن حضرت مورد اشارۀ تمامی آیات مربوط به شرح حال مطیعین است. پس باید گفت همانطور که ایشان داخل در این آیه است، دیگر اتقیا از صحابه و تابعین نیز در این آیه داخلاند و این آیه تنها به آنان اختصاص ندارد. دلیل دیگر این است که سوره به سبب اطاعت مخصوص از خدا نازل شده و چنانکه در اصول فقه آمده، اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب (رازی، 1420: ج30، 747).
دلیل دوم: اطعام طعام، کنایه از احسان به نیازمندان: فخر رازی در تفسیر خود مینویسد:
دلیل کسانی که میگویند این آیه به علی بن ابیطالب اختصاص دارد، روایاتی در باب اطعام ایشان به مسکین و یتیم و اسیر است. و اما منظورکسانی که میگویند آیه عام است و در حق جمیع ابرار نازل شده، این است که اطعام طعام، کنایه از احسان به نیازمندان ومواسات با آنان است به هر وجهی که باشد، هرچند با طعام کمک نکند. البته وجه ذکر آیه به طعام این است که بالاترین احسان، احسان به طعام به شمار میرود؛ چراکه نیروی بدن به آن است و زندگی بدون آن امکان ندارد. اما احسان شامل جمیع وجوه نفع رساندن به دیگران است. (همو)
قرطبی نیز پس از بیان نظریات متعارض در بارۀ سبب نزول آیه میگوید:
الصحیح أنها نزلت فی جمیع الأبرار، و من فعل فعلاً حسناً، فهی عامة. (قرطبی، 1364: ج20، 130؛ همچنین نک: آلوسی، 1415: ج15، 174)
ب) عَلى حُبِّهِ، ارجاع ضمیر «هاء» در «علی حبّه» به «الطعام»
در تفاسیر اهلسنت دربارۀ مرجع ضمیر «هاء» در «حبّه» دو دیدگاه بیان شده است:
1. ضمیر «هاء» به «الطعام» برمیگردد؛ 2. ضمیر «هاء» مربوط به خداوند است.
ابنجوزی همین دو قول را ذکر میکند و ضمن نسبت دادن قول اول به جمهور مینویسد:
و فی هاء الکنایة فی قوله عزّ و جلّ: عَلى حُبِّهِ قولان: أحدهما، ترجع إلى الطعام، فکأنهم کانوا یؤثرون و هم محتاجون إلیه، و هذا قول ابن عباس، و مجاهد، و الزّجّاج، و الجمهور. و الثانی، أنها ترجع إلى اللّه تعالى، قاله الدّارانیّ. (ابنجوزی، 1422: ج4، 377)
همچنین نظر غالب در میان اهلسنت این است که باید ضمیر «هاء» به «الطعام» برگردد
نه خداوند.
آلوسی پس از بیان این دوقول، نظر ارجح خود را همان برگشت ضمیر به «الطعام» میداند و علت آن را وجود آیۀ «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ» میداند؛ زیرا این فراز یعنی «لِوَجْهِ اللهِ» ما را بینیاز میکند از اینکه بخواهیم مرجع ضمیر «حبه» را خداوند سبحان بدانیم (نک: آلوسی، 1415: ج15، 173).
طبری، ابنکثیر، ابنجزی غرناطی و برخی دیگر نیز همین دیدگاه را ابراز داشتهاند
(طبری، 1412: ج29، 129؛ همچنین نک: دمشقی، 1419: ج8، 295؛ غرناطی کلبی، 1403: ج4، 167).
از مضمون سخنان اهلسنت دربارۀ این فراز از آیه میتوان گفت اگر ضمیر «هاء» به «الطعام» برگردد، پس باید اطعام به مسکین و یتیم و اسیر، در یک شرایط خاص و ویژه صورت گرفته باشد. شرایطی که حکایت از نوعی نیاز و وابستگی به آن طعام را دارد.
پس باید برای اثبات میزان صحت هر کدام از اسباب نزول ذکر شده، به این مسئله توجه ویژهای داشته باشیم؛ یعنی یکی از شرایط صحت آنها، اطعام با وجود علاقه و نیازمندی است.
ج) «أَسِیرا» و معانی گوناگون آن
اهلسنت در بیان معنای دو واژۀ مسکین و یتیم اختلافی ندارند؛ لذا در تفاسیر ایشان هیچگونه بحثی دربارۀ آنها نشده، اما دربارۀ «اسیر» دیدگاهها متفاوت است.
ابنجوزی برای اسیر چهار قول بیان کرده است:
أنه المسجون من أهل القبلة، قاله مجاهد، و عطاء و سعید بن جبیر. و الثانی: أنه الأسیر المشرك، قاله الحسن، و قتادة. و الثالث: المرأة، قاله أبوحمزة الثّمالیّ. و الرابع: العبد، ذکره الماوردیّ. (ابنجوزی، 1422: ج4، 377)
آلوسی نیز به نقل از قتاده این اسیر را مشرک میداند (آلوسی، 1415: ج15، 171).
سیوطی نیز چندین روایت در باب هویت این اسیر آورده است و آنها را مشرک، اسیری عرب از هند، اهل قبله و مملوک و مسجون میداند (سیوطی، 1404: ج6، 299). جصاص پس از آنکه چندین نظر را میآورد میگوید:
و قَالَ أَبُو بَکْرٍ الْأَظْهَرُ الْأَسِیرُ الْمُشْرِكُ لِأَنَّ الْمُسْلِمَ الْمَسْجُونَ لَا یُسَمَّى أَسِیرًا عَلَى الْإِطْلَاق. (جصاص، 1405: ج5، 370)
غرناطی نیز به بیان ارجح بودن دیدگاه اسیر مشرک میپردازد ودر بیان علتش میگوید:
لأنه روی أن النبی ان یؤتى بالأسیر المشرك فیدفعه إلى بعض المسلمین و یقول له أحسن إلیه. (غرناطی، 1403: ج4، 168)
طبری نیز پس از آنکه تمامی اقوال گذشته را نقل مینماید، اظهار میدارد این درست که فصل مشترک اقوال گفته شده اسیر مشرک است، با این حال این کلمه را باید تعمیم دهیم و بر مشرک و مسلمان اطلاقش دهیم (قرطبی، 1364: ج29، 130).
دیدگاه شیعه و ارزیابی دیدگاه اهلسنت
چنانکه گفته شد، اهلسنت ادله روایی و دلالی فراوانی ذیل این آیه ذکر کردهاند که بر اساس آنها گاه سبب نزول اهلبیت کاملاً نادیده انگاشته شده و گاه نیز پذیرفته شده است. هرچند گروه اخیر سعی داشته آیه را تنها به اهلبیت اختصاص نداده و آن را در شأن تمامی ابرار بدانند، اما از دیدگاه شیعه این آیه هرگز مرتبط با اسباب نزول گفته شده نیست و تنها مصداق آیه، اهلبیت رسالت هستند.
از آنجا که اهلسنت در دو حوزه _ یعنی «استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین» و «تحلیل درونی از دلالت آیات» _ به بیان استدلالات خود پرداخته بودند، دیدگاه آنان در همان دو حوزه بررسی وارزیابی میشود.
1. بررسی استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
پیش از این گفته شد برخی از علمای اهلسنت، سه سبب نزول برای این آیه مطرح کردهاند. از اینرو به بررسی اسناد هر یک از آنها پرداخته میشود تا میزان درستیشان روشن گردد.
الف) نقل مقاتل درباره ابیالدحداح انصاری
این نقل با اشکالات متعدد سندی روبهروست:
اولاً، مقاتل در این سند متفرد است و نیز سندی برای ادعای خود ذکر نکرده؛ لذا این روایت مرسل است و اعتبار ندارد.
ثانیاً، وی در کتب رجال اهلسنت تضعیف شده است؛ چنانکه عجلی میگوید: «مقاتل بن سلیمان البلخی متروک الحدیث» (عجلی کوفی، 1405: ج2، 295؛ همچنین نک: عقیلی، بیتا: ج8، 408؛ ابنجوزی، 1406: ج3، 136). همچنین کذاب و دجال بودن دو وصف دیگری است که در کتب رجالی اهلسنت درباره مقاتل ذکر شده است (نک: حسینی میلانی، بیتا: ج2، 289).
ثالثاً، مقاتل در آغاز این سبب نزول، مردّد است که آیا آیه دربارۀ حضرت علی است یا ابیالدحداح؛ یعنی خود وی نیز نسبت به این سبب، اطمینان ندارد.
با این بیانات میتوان گفت سند این روایت ضعیف است؛ پس قابل استناد نیست.
ب) نقل مجاهد درباره هفت نفر از مهاجرین
سند کامل این نقل بدین شرح است:
أخبرنا أبو غالب و أبو عبد الله ابنا البنا قالا نا أبو جعفر بن المسلمة نا أبو طاهر المخلص نا احمد بن سلیمان نا الزبیر بن بکار حدثنی ابراهیم بن محمد بن عبد العزیز الزهری عن اسماعیل بن شیبة عن ابن ابی نجیح عن مجاهد ... .(ابنعساکر، 1415: ج35، 286)
نقل مجاهد نیز با این اشکالات سندی روبهروست:
اولاً، مجاهد از تابعین است و حدیث وی مرسل و استنادناشدنی است.
ثانیاً، ابراهیم بن محمد بن عبد العزیز الزهری شخصی ضعیف به شمار میرود. ذهبی دربارۀ او میگوید:
إبراهیم بن محمد بن عبد العزیز الزهری المدنی عن ابیه واه قال ابن عدی عامة حدیثه مناکیر. (ذهبی، 1995: ج1، 181؛ همچنین نک: جرجانی، 1409: ج1، 251)
ثالثاً، زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر موردجرح رجالیون قرار گرفته است. احمد بن علی سلیمانی او را منکر الحدیث میداند (عسقلانی، 1326: ج13، 12). گذشته از موقعیت رجالی زبیر بن بکار، وی همانند جدش عبدالله بن زبیر از جهت اعتقادی، از مخالفان و دشمنان اهلبیت بود و نسبت به مقام شامخ امیرالمؤمنین دشمنی و کینه بسیاری داشت (حلی، بیتا: 470).
رابعاً، این قول مجاهد، با قول دیگر وی که سبب نزول این آیه را درباره اهلبیت میداند، در تعارض است (نک: ثعلبی، 1422: ج10، 99).
در نتیجه سند این روایت نیز ضعیف است.
ج) نقل بیهقی دربارۀ ابن عمر
سند کامل این نقل نیز چنین است:
أخبرنا أبو محمد عبد الله بن یوسف الأصبهانی أنبأ أبوسعید بن الأعرابی ثنا سعدان بن نصر ثنا أبو معاویة عن الأعمش عن نافع. (بیهقی، 1414: ج4، 185)
این نقل نیز به دلایل سندی زیر مردود شمرده میشود:
اولاً، این روایت روایتی شاذ است؛ زیرا تنها از سوی بیهقی نقل شده است و علمای اهلسنت هیچ اشارهای به این روایت نداشتهاند (نک: آلوسی، 1415: ج15، 173؛ سیوطی، 1394: ج6، 299؛ قرطبی، 1364: ج20، 130؛ ثعلبی، 1422: ج10، 98؛ بغوی، 1420: ج5، 191 و دیگر بزرگان اهل سنت).
ثانیاً ابوزرعه درباره ابومعاویه میگوید: «محمد بن خازم أبومعاویة الضریر قال أحمد بن طاهر کان یدلس». آنگاه از قول یعقوب بن شیبه، به وی نسبت تدلیس میدهد (عرقی، 1415: ج1، 83).
مزی نیز محمد بن خازم را با عبارت «مرجئاً خبیثاً» مورد جرح قرار میدهد (مزی، 1400: ج25، 133).
ثالثاً، نقل اعمش از نافع با تردید جدی روبهروست تا آنجا که مزی میگوید: «اعمش از نافع حدیثی نشنیده است» (همو: ج23، 300).
همچنین نافع از سوی ابن عمر متهم به دروغگویی بوده است:
وقال أبو خلف الخزاز عن یحیى البکاء سمعت بن عمر یقول لنافع اتق الله ویحك یا نافع ولا تکذب علی کما کذب عکرمة على بن عباس. (عسقلانی، 1326: ج22، 267)
از ضعف اسناد اسباب نزولهای یادشده میتوان نتیجه گرفت که استناد به این اسباب و ذکر آنها ذیل آیه، نشان دهندۀ سستی ادعاهای اهلسنت است. از اینرو _ افزون بر ضعفهایی که در بخش دلالی خواهد آمد _ با اثبات ضعف دلایل اهلسنت صحت سبب نزول مورد پذیرش مفسران شیعه _ که به طور مشهور و با طرق متعدد از جانب فریقین نقل شده است _ اثبات میشود. این سبب نزول چنین است:
بسیاری از مفسران فریقین ذکر کردهاند که امام حسن و امام حسین بیمار شدند و
رسول خدا با جمعى از صحابه از آنان عیادت کرد. مردم به على گفتند: چه خوب است براى بهبودى فرزندانت نذرى کنى! امام على(ع)، حضرت فاطمه و فضه _ کنیز آن دو _ نذر کردند که اگر کودکان بهبودى یافتند سه روز روزه بدارند. بچه ها بهبودى یافتند و اثرى از آن کسالت باقى نماند. پس از بهبودى کودکان، امام على(ع) از شمعون خیبرى یهودى، سهمن قرص جو قرض کرد وحضرت فاطمه یکمن آن را دستاس و سپس خمیر کرد و پنج قرص نان به عدد افراد خانواده پخت. آنگاه سهم هر کس را جلویش گذاشت تا افطار کنند. در همین بین سائلی به در خانه آمد و گفت: سلام بر شما اهلبیت محمد! من مسکینى از مساکین مسلمینم؛ مرا طعام دهید که خدا شما را از مائدههاى بهشتى طعام دهد! خاندان پیامبر آن سائل را بر خود مقدم شمرده، افطار خود را به او دادند و آن شب جز آب چیزى نخوردند و ننوشیدند و با شکم گرسنه دوباره نیت روزه کردند. هنگام افطار روز دوم، طعام را پیش روى خود نهادند تا افطار کنند که یتیمى بر در سراى ایستاد. آن شب نیز یتیم را بر خود مقدم داشتند. در شب سوم اسیرى آمد و همان عمل را با او تکرار کردند.
صبح روز چهارم که شد، امام على دست امام حسن وامام حسین را گرفت و نزد رسول خدا آمدند. پیامبر اکرم وقتى بچه ها را دید که چون جوجهای ضعیف از شدت گرسنگى مىلرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار مىآید که من شما را به چنین حالى ببینم! آنگاه با امام على و کودکان به طرف حضرت فاطمه رفت و او را در محراب خود یافت و دید شکمش از گرسنگى به دندههاى پشت چسبیده و چشمهایش گود افتاده است. پیامبر از دیدن این حال ناراحت شد. در همان حال جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: این سوره را بگیر؛ خدا تو را به داشتن چنین اهلبیتى تهنیت می گوید. آنگاه سوره را قرائت کرد.
این روایت در کتب شیعه و اهلسنت از کثرت طرق برخوردار است و از سوی صحابه و تابعین بسیاری نقل شده است. از صحابه میتوان به افرادی چون امام علی، ابنعباس و زید بن ارقم (حسکانی، 1411: ج2، 394 - 411) اشاره کرد. از تابعین نیز امام جعفرصادق در طریقی مستقل (طبرسی، 1372: ج10، 612) و مجاهد، أبیصالح، سعید بن جبیر و عطا از طریق ابنعباس (حسکانی، 1411: ج2، 394 - 411)، و قنبر _ مولى أمیرالمؤمنین _ (قرطبی، 1364: ج20، 131) و ابنمهران (آلوسی، 1415: ج15، 174) هر کدام در طرق مستقل این رخداد تاریخی را گزارش کردهاند.
عضدالدین ایجی نیز هنگام برشماری فضایل بیشمار آن حضرت، در فصلی با عنوان «الکرم»، این آیه را در شأن ایشان ذکر میکند (ایجی، 1997: ج3، 637).
فخر رازی نیز پس از نقل روایت از زمخشری و ذکر سبب نزولی که درباره اهلبیت است، آن را رد نمیکند، بلکه تنها درصدد آن است که دیدگاههای گوناگون را درباره آیه بیاورد (رازی، 1420: ج30، 746).
از شیعه نیز شیخ صدوق با سند متصل از امام باقر نقل میکند که این آیه در شأن اهلبیت نازل شده است (صدوق، 1376: 256).
علی بن ابراهیم قمی نیز ماجرای نزول این آیه درباره اهلبیت را با استناد به روایتی از امام صادق بیان میدارد (قمی، 1404: ج2، 398).
در میان مفسران شیعه نیز علّامه طباطبایی با استناد به روایات فراوان از کتب عامه و خاصه، شأن نزول این آیه را اطعام طعام اهلبیت ذکر کرده که در میان آنها دو روایتِ مورد احتجاج امیرالمؤمنین شایان توجه است:
و فی الاحتجاج، عن علی فی حدیث یقول فیه للقوم بعد موت عمر بن الخطاب: نشدتکم بالله هل فیکم أحد نزل فیه و فی ولده «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً» إلى آخر السورة غیری؟ قالوا: لا.
و فی کتاب الخصال، فی احتجاج علی على أبی بکر قال: أنشدك بالله أنا صاحب الآیة: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً» أم أنت؟ قال: بل أنت. (طباطبایی، 1417: ج20، 132)
طبرسی نیز روایاتی از ابنعباس و امام صادق در اینباره نقل کرده است (طبرسی، 1372: ج10، 612).
چنانکه گفته شد، از جمله بهانههایی که برای نپذیرفتن شأن نزول اهلبیت بیان شده، شبهۀ مکی بودن این سوره است. اما توجه به این نکته ضروری است اقوال مستند ذیل مکی بودن این آیه به دلایل بسیار قابل پذیرش نیست؛ چراکه در گزارش نحاس، روایت مجاهد از ابنعباس، با دوروایت در تعارض است: اول، روایت ابنندیم که روایت مجاهد را در برشماری سورههای مکی گزارش میدهد و از سوره انسان نام نمیبرد (ابنندیم، 1417: 42-43) و دوم، با نقل حاکم حسکانی که با همان طریق روایت میکند و آن سوره را در زمرۀ سورههای مدنی ذکر میکند (حسکانی، 1411: ج2، 411).
همچنین مکی بودن سورۀ مورد بحث، با نقل دیگری که مجاهد به نقل از ابنعباس
مبنی بر مدنی بودن همین سوره دارد، در تناقض است (ابنعاشور، بیتا: ج29، 343). همچنین مفسرانی به نقل از مجاهد و قتاده، مدنی بودن سورۀ انسان را یادآور شدند (بغوی، 1420: ج5، 188؛ ابنعطیه، 1422: ج5، 408؛ ابنجوزی، 1422: ج4، 374؛ آلوسی، 1415: ج15، 166؛ ابنعاشور، بیتا: ج29، 243). بدینسان تعارض گفتار نحاس با روایاتی که از همان طریق، بیانگر مدنی بودن سوره است، سبب ساقط شدن روایاتی از او _ که مؤید مکی بودن است _ میشود.
درباره گفتار ابنانباری نیز باید گفت او که در گزارش روایت قتاده، سوره انسان را از قلم میاندازد، گویا دیگر روایات او را در مدنی بودن سوره از نظر میاندازد؛ زیرا در چندین منبع دیگر از قول قتاده مدنی بودن این سوره ذکر شده است (بغوی، 1420: ج5، 191؛ ابنجوزی، 1422: ج4، 374؛ آلوسی، 1415: ج15، 166).
در پایان باید توجه داشت که روایت ابنابیطلحه در گفتار ابوعبید، در برابر انبوه روایات صحابه و نیز تابعان قبل و معاصر او توان استقامت ندارد. گذشته از آنکه وی صحابی را ذکر نمیکند و خود نیز شایستگی اجتهاد در اینباره را ندارد.
حال که ضعف و سستی روایات مؤید مکی بودن این سوره اثبات شد، به بیان طرق روایاتی میپردازیم که بیان کرده این سوره مدنی است؛ روایاتی که از شهرت برخوردارند و ما به دلیل کثرت، تنها بعضی از آنها را ذکر میکنیم:
_ سعید بن مسیب از علی بن ابی طالب (طبرسی، 1372: ج10، 614-615).
_ ابنضریس از عبدالله بن عباس (بجلی، 1408: 33-34).
_ ابنندیم از طریق ابنجریج از عطاء خراسانی (سیوطی، 1394: ج1، 43).
همچنین گفته شد که اهلسنت افزون بر دیدگاههای مذکور در جهت ایجاب، نسبت به این رخداد درباره اهلبیت در جهت سلب مناقشه کردهاند. در این میان سید قطب سعی کرده با اثبات مکی بودن آیه از طریق سیاق، شأن نزول اصلی آیه (اهلبیت) را نادیده انگارد. در پاسخ به سید قطب باید گفت متأسفانه وی تنها در سورۀ انسان دلیل اولش را قبول دارد و در آیات و سورههای دیگر قرآن این دلیل را فراموش کرده یا قبول ندارد. برای نمونه او سورۀ حج را به جز آیههای 52-55 مدنی میداند، در حالی که عذابهای یادشده در این سوره شدیدتر از سوره انسان است:
«یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شىَْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَ مَا هُم بِسُکَارَى وَ لَکِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدِید». (حج: 1-2)
همچنین در سوره رحمن _ که طبق روایت ابنعباس، ابنضریس و دیگران در مدینه نازل شده است _ مملو از نعمتهای مفصل بهشتی و عذابهای دردناک روز قیامت است.
و اما درباره دلیل دوم سید قطب باید گفت به فرض هم که ادعای او درباره دستۀ دوم آیۀ 8 به بعد سورۀ انسان صحیح باشد، میتوان اینگونه گفت مقصود از اینکه میگویند این سوره مدنی است، تمام آیات آن نیست، بلکه تنها هشت آیۀ اول آن _ که مرتبط با اهلبیت است _ مدنی است و اگر اثبات شود آیاتی از این سوره مکی است، مربوط به قسم دوم آن است که مورد اختلاف قرار دارد؛ زیرا پیش از این بیان شد که حتی مخالفان اختصاص آیه به اهلبیت نیز معتقدند هشت آیۀ نخست این سوره سبک و سیاقی یکسان دارد، چنانکه فخر رازی مینویسد:
و هذه صیغة جمع فتتناول جمیع الشاکرین و الأبرار، و مثل هذا لا یمکن تخصیصه بالشخص الواحد، لأن نظم السورة من أولها إلى هذا الموضع یقتضی أن یکون هذا بیاناً لحال کل من کان من الأبرار و المطیعین. (رازی، 1420: ج30، 747)
علامه طباطبایی نیز درباره دلیل دوم سید قطب آورده است:
و اما اینکه گفت در این سوره رسول خدا امر به صبر کرده، و از اطاعت آثم و کفور، و مداهنه با آنان نهى کرده و دستور داده در برابر آنچه بر او نازل مىشود ثبات قدم به خرج دهد، در پاسخ مىگوییم این اوامر در فصل دوم از سوره مورد بحث آمده که از آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا» شروع و تا آخر سوره ادامه می یابد ، و ما هم به طور جدى احتمال میدهیم که این فصل از آیات که سیاقى مستقل و تام دارند، در مکه نازل شده باشند. و مؤید این احتمال مطلبى است که در بسیارى از روایات گذشته آمده بود که میفرمود آنچه در باره اهلبیت نازل شده، همان فصل اول از آیات است، و بنابراین باید گفت اول سوره در مدینه و آخر آن در مکه نازل شده است.
و بر فرض هم که قبول کنیم که سوره مورد بحث یک دفعه نازل شده، مىگوییم امر به صبر هم اختصاص به سوره هاى مکى ندارد، به شهادت اینکه مىبینیم همینگونه دستورات در سوره کهف آمده، میفرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا» (کهف: 28).
و این آیه به حکم روایات در مدینه نازل شده، و درست همان معنایى را خاطرنشان میسازد که آیه «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّكَ ...» در مقام بیان آن است و سیاقش بسیار شبیه به آیات این سوره است که با مراجعه به سوره کهف و تأمل در مضمون آن آیه و آیات آخر این سوره مطلب روشن میشود. علاوه بر این، مگر رنج و محنت و آزارى که رسول خدا در مدینه از منافقین و بیماردلان و جفاکاران سستایمان دید، کمتر و آسانتر از محنتهایى بود که در مکه از مشرکین دید؟ مراجعه به اخبار راجع به زندگى آن جناب ثابت مىکند که اگر دشوارتر نبوده، کمتر هم نبوده است.
عنوان آثم و کفور هم تنها شامل کفار مکه نیست، در مدینه هم کفار و آثم بودند و اصولاً قرآن کریم در آیاتى چند آثم را براى جمعى از مسلمانان اثبات کرده، نظیر آیه «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ» (نور: 11).
و آیه «وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً». (نساء: 112). (طباطبایی، 1417: ج20، 136)
همچنین درباره این نظر سید قطب بایسد بگوییم نظر وی در اینباره، نظری شاذ است؛ چراکه اکثر دانشمندان اهلسنت اعتقاد به مدنى بودن این سوره دارند، اما آنان بر دو دستهاند: گروهى به صراحت گفتهاند که این سوره در مدینه نازل شده است و گروهی دیگر این مطلب را به طور صریح نگفته اند، ولى شأن نزولى که درباره امام على(ع) و اعضاى خانوادهاش نقل شد را در ذیل آیات سوره انسان آوردهاند و این بدان معناست که این سوره مدنى است.
مرحوم قاضی نورالله شوشتری این علما را نام برده و روایات متعدد به همراه طرق گوناگونی که از سوی ایشان دربارۀ سبب نزول اهلبیت مطرح شده را بیان میدارد و نیز اظهار میکند که این افراد، افرادی مورد اعتماد هستند و کلامشان نیز مورد استشهاد است. برخی از این افراد عبارتاند از: زمخشرىّ، واحدی، فخر رازی، سبط ابنالجوزی، گنجى در کفایة الطالب»، قرطبی، محبالدین طبری در ذخائر العقبى، ابنابىالحدید، نیشابوری، خازن، سیوطی در الدر المنثور، میرمحمد صالح کشفى ترمذی حنفی در مناقب مرتضوى، شوکانى در فتح القدیر و آلوسى در روح المعانی (شوشتری، 1409: ج3، 157-168).
با تمام این دلایل و شواهد _ که همگی از گفتههای اهلسنت است _ جای هیچگونه تردیدی باقی نمیماند که سوره انسان در مدینه نازل شده است یا دستکم هشت آیۀ نخست آن مدنی است.
درباره این شبهه که انفاق و گذشت مذکور در آیه غیرواقعی وغیرمتناسب با شأن ائمه است، در جواب ابنجوزی _ که اشعار آمده در شأن نزول مرتبط با اهلبیت در این آیه را رکیک دانسته و ائمه را از آن منزّه میداند _ ذکر این نکات بسیار مهم است که اولاً این اشعار تنها در برخی از طرق شأن نزولهای مرتبط با اهلبیت آمده است، نه درهمۀ آنها تا با استناد به آن اشعار، همۀ طرق روایات مربوطه را نادیده گرفته شود. ثانیاً پیش از این مشهور بودن طرق این شأن نزول اثبات شد. لذا هیچ توجیهی برای موضوع بودن آن نیست (مازندرانی، 1379: ج3، 373).
در جواب ترمذی نیز باید گفت انفاق و ایثار دو مقولۀ متفاوتاند. در آیۀ نهم سوره حشر در وصف انصار آمده است: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ». همّت گروهى از مؤمنان به قدرى بالاست که به مقام «ایثار» رسیدهاند و بهرغم نیاز شدید خویش، انفاق مىکنند. در شأن نزول آیه فوق چنین آمده است: مردی نیازمند به خدمت پیامبر اسلام رسید و عرض کرد: گرسنه ام، فقیرم، نیازمندم، کمکم کنید! پیامبر به یکى از اصحاب فرمود: به منزل ما برو؛ اگر چیزى که به درد این شخص بخورد یافتى بیاور تا به او بدهیم. آن فرد به منزل پیامبر رفت و برگشت و چیزى نیافت. پیامبر خطاب به اصحابش فرمود: کدامیک از شما مىتواند امشب این شخص را مهمان خود کند و به او غذا دهد؟ یکى از اصحاب آمادگى خویش را براى این کار اعلام کرد و به همراه آن شخص نیازمند به منزلش رفت. پس از ورود به منزل، سرى به آشپزخانه زد و جز غذایى که همسرش براى او و فرزندانش تهیّه کرده بود، چیزى نیافت. مرد گفت: همسرم، بچّه ها را پیش از خوردن شام بخوابان، سپس غذا را بیاور! همسرش بچّه ها را گرسنه خوابانید و سپس سفره را پهن کرد. صاحبخانه پس از آماده شدن شام، چراغ را خاموش کرد و به همراه مهمان نیازمند مشغول خوردن غذا شد. او دستش را به سوى غذا دراز میکرد و بدون اینکه غذایى بردارد به نزدیک دهانش میبرد تا مهمان متوجّه نشود او غذا نمیخورَد و کاملاً سیر شود. بدینسان او و خانوادهاش آن شب را گرسنه خوابیدند و غذاى مورد نیاز خود را به آن فقیر ایثار کردند.
روز بعد به خدمت پیامبر اسلام رسید. پیامبر همین که او را دید فرمود: دیشب با مهمانت چه کردى؟ آن مرد تمام داستان را براى حضرت تعریف کرد. پیامبر فرمود:
به خاطر این ایثار تو دیشب آیه اى از قرآن بر من نازل شد. آنگاه حضرت آیه مورد بحث را تلاوت کرد.
این سبب نزول را بسیاری از مفسران فریقین نقل کردهاند (نک: ثعلبی، 1422: ج9،
279؛ ابنعطیه، 1422: ج5، 278؛ آلوسی، 1415: ج14، 246). قرطبی پس از نقل این ماجرا مینویسد:
هذا حدیث حسن صحیح، خرجه مسلم أیضاً. (قرطبی، 1364: ج19، 24)
حتی اهلسنت ادعا کردهاند که ابوبکر تمام اموال خود را انفاق کرد و چیزی برای اهل خود باقی نگذاشت. قاسمی مینویسد:
و من هذا المقام تصدّق الصّدیق بجمیع ماله، فقال له رسول الله: ما أبقیت لأهلك؟ فقال: أبقیت لهم اللّه و رسوله. (قاسمی، 1418: ج9، 188)
بنابراین کسى که چنین بهانه جویىهایى را مطرح مىکند تمام آیات و روایات را مطالعه نکرده است، وگرنه باید مىدانست که ایثار، مقامى به مراتب بالاتر از انفاق است که همگان سعادت آن را ندارند و از صفات ویژه مؤمنان واقعى به شمار میرود.
افزون بر این، حضرت على در داستان سوره انسان، تنها غذاى خودش را به فقیر داد، نه غذاى همه افراد خانواده؛ سپس حضرت فاطمه نیز با میل و اختیار غذایش را در اختیار نیازمند قرار داد و امام حسن و امام حسین نیز این کار را با میل و اختیار انجام دادند. این نهایت ایثار است که در قرآن مجید ستوده شده و از ارزشهاى والا به شمار میآید.
و امّا درباره آیه «قُلِ الْعَفْوَ» دو نظریّه وجود دارد؛ نخست اینکه منظور از «عفو»، وسایل مازاد بر نیاز است؛ ولى احتمال دوم این است که «الْعَفْوُ هُوَالطَّیِّبُ مِنَ الْمالِ؛ عفو، گزیده و بهترین قسمت اموال است.» (طریحی، 1375: ج1، 299) و از این نوع اموال باید به نیازمندان کمک شود نه اینکه هرچه اضافه باشد و مورد مصرف قرار نگیرد را به فقرا داد؛ چون در این صورت نمیتوان به حقیقت برّ و نیکوکارى رسید، همانگونه که خداوند متعال مىفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران: 92).
بنابراین، آیه «قُلِ الْعَفْوَ» به احتمال فراوان، به پرداخت اموال بىمصرف و مازاد بر نیاز سفارش نمىکند، بلکه توصیه مىکند که از بهترینها انتخاب کرده و به فقرا داده شود و این، همان ایثارى است که در آیات سوره انسان به آن اشاره شده است.
با توجّه به مطالب فوق، آیه «قُلِ الْعَفْو» نهتنها با شأن نزول آیات سوره انسان تضادّ و منافاتى ندارد، بلکه هماهنگ با آن است و آن را تأیید میکند (مکارم شیرازی، 1386: 231-234).
2. بررسی تحلیل درونی از دلالت آیات
الف) بررسی فراز «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ» چنانکه گفته شد، دو گروه مخالف این مطلب بودند که سبب نزول این آیه تنها به امام علی نسبت داده شود و بیان کردند که منظور از اطعام دهندگان درآیه، جمیع ابرار است. استدلالات آنان نیز این بود که سبب نزول عام است و اختصاص به فردی خاص ندارد. برای این ادعا نیز دو دلیل بیان شد:
اولاً، چون از آیۀ پنجم سوره انسان به بعد، آیات به صیغۀ جمع آمدهاند. پس با توجه به سیاق آیات باید بگوییم مقصود، جمیع ابرار است نه فردی خاص. ثانیاً این سوره به سبب اطاعت مخصوص از خدا نازل شده و چنانکه در اصول فقه آمده، اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب.
استدلال دیگر نیز این بود که اطعام طعام، کنایه از احسان به نیازمندان ومواسات با آنان است.
در ردّ ادعاهای فوق باید گفت اولاً _ چنانکه پیش از این با استناد به ادلۀ روایی اثبات شد _ سبب نزول صحیح آیه درباره اطعام امام علی و اهلبیت ایشان _ یعنی حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین _ است. در نتیجه این نظر آنها که اطعام دهندگان را تنها محصور به امام علی میکنند، نظری نادرست است و پذیرفتنی نیست. همچنانکه گفته شد، تقریباً تمام روایاتی که به بیان اسباب النزول آیه میپردازند از اطعام دادن ایشان آن هم به صورت جمعی خبر میدهند که به صورت مفصل بدانها پرداختیم. پس باید گفت این نظر مخالفان که ابرار باید جمع باشد، میتواند مورد پذیرش قرار گیرد، اما نمیتواند مستند آنان برای دخول افراد دیگر غیر از اهلبیت ذیل آیۀ فوق باشد؛ بلکه به این سبب ابرار به صورت جمع آمده که شمولیت آیه بر اهلبیت را انعکاس دهد.
حال اگر آنان باز هم بر این مسئله تأکید کنند که ابرار در این آیه جمع است، پس عام است و به اهلبیت اختصاص نمییابد، باید گفت فرق است بین اینکه لفظ جمع را اطلاق کنند و واحد را اراده نمایند. در حقیقت لفظ جمع را در واحد استعمال کنند و بین اینکه قانونى کلى و عمومى بگذرانند و از آن به طور عموم خبر دهند، در صورتى که مشمول آن قانون جز یک نفر کسى نباشد و جز بر یک نفر منطبق نشود. این امر مطابق با کاربرد عرف است؛ همچون آیۀ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنه: 1) تا آنجا که مىفرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»؛ زیرا دلیل معتبر و روایت صحیح وجود دارد مبنی بر اینکه مرجع ضمیر «الیهم» با اینکه ضمیر جمع است، یک نفر بیش نیست و آن حاطب بن ابىبلتعه است که با قریش و دشمنان اسلام مکاتبه سرّى داشت.
دربارۀ آیۀ «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» (منافقون: 8) روایت صحیحی وجود دارد که قائل این سخن یک نفر بیش نیست و او عبد الله بن ابى بن سلول رئیس منافقان است. همچنین است دربارۀ آیه «یَسْئَلُونَكَ ما ذا یُنْفِقُونَ» (بقره: 215)، حال آنکه فاعل «یسئلون» با اینکه صیغه جمع است، یک نفر است و نیز دربارۀ آیۀ «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» (بقره: 274) روایت صحیحی وارد شده که این آیه درباره یک نفر است و او على بن ابى طالب یا بنا به روایت خود اهلسنت ابوبکر است! همچنین آیات بسیاری که در همه، نسبتهایى به صیغه جمع به شخص معین و واحدى داده شده است (طباطبایی، 1417: ج6، 9).
درباره مخصص و مقید نبودن سبب یا شأن نزول _ که مورد پذیرش بیشتر مفسران و دانشمندان علوم قرآن از جمله سیوطی است (سیوطی، 1394: ج1، 107) _ باید گفت در برخى آیات به دلیل قرائنى که وجود دارد، روشن و مسلّم است که از لفظ عام معناى خاص اراده شده و به اصطلاح، قضیهاى که در آیه وجود دارد، قضیهای خارجیه است و لفظ عام عنوانى است که با آن به مورد خاصى که در زمان نزول آیه وجود داشته، اشاره شده است. در چنین مواردى، قاعده مخصّص نبودن سبب نزول کاربرد ندارد و نمىتوان با تکیه بر آن، آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. در این موارد، در واقع مفهوم عامى وجود ندارد تا به استناد این قاعده که سبب نزول مخصص آن نیست، آن را به همه افراد تعمیم دهیم. براى مثال مفسران و متکلمان با توجه به قرائنى که در آیه شریفه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکݡاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (مائده: 55) وجود دارد و از جمله آنها روایات معتبر و متعددى است که ذیل آیه وارد شده، نتیجه گرفتهاند که جمله «الَّذِینَ آمَنُوا ...» با اینکه لفظ آن عام است، به صورت «قضیه خارجیّه» به واقعه معینى که در خارج تحقق یافته اشاره دارد و عنوان مشیر به فردی خاص _ یعنی على _ است که انگشتر خود را در حال رکوع به مسکین داد.
تعداد آیاتی که مشمول این قضیه میشوند نیز کم نیست. مثلاً فرّاء ذیل آیۀ «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه: 1) میگوید:
إنما نزلت فى رجل واحد کان یهمز الناس، و یلمزهم: یغتابهم و یعیبهم، و هذا جائز فى العربیة أن تذکر الشیء العام و أنت تقص قصد واحد من هذا. (فرّاء، بیتا: ج3، 289)
این قاعده تنها شامل افراد هم نیست. مثلاً پس از نزول آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام: 82) رسول خدا ظلم را به شرک تفسیر کرده و بدان محدود ساخت، در حالی که صحابه به طور عام هر گونه ظلم را از آیه استفاده مىکردند؛ ولى آن حضرت دایره این عام را تنها به شرک، محدود و منحصر نمود (عروسی حویزی، 1415: ج1، 739).
در نتیجه موردى براى اجراى قاعده «مورد یا سبب نزول مخصص نیست» باقى نمیماند و نمىتوان به استناد این قاعده، آیه کریمه را به غیرسبب نزولش تطبیق داد.
همچنین گفته شد که دستۀ دوم، اطعام طعام را کنایه از احسان به نیازمندان میدانند و در نتیجه از معنای حقیقی آیه عدول کرده و معنای کنایی آن را برگزیدهاند. اما باید گفت که اصل در معنای واژگان، حقیقت آنهاست و پذیرفتن معنای کنایی مستلزم وجود قراین است. طعام در لغت عرب به معنای مأکول و خوردنی است، چنانکه خلیل بن احمد فراهیدی در اینباره میگوید:
طعام اسمی جامع است برای هرچه که خورده شود. (فراهیدی، 1410: ج2، 25)
ناگفته نماند واژۀ طعام در مجموع 22 بار در قرآن به کار رفته که در همۀ موارد به معنای حقیقی به کار رفته است. آلوسی نیز اطعام طعام در این آیه را حقیقی دانسته و کنایی بودن آن را رد میکند و مینویسد:
الظاهر أن المراد بإطعام الطعام حقیقته. (آلوسی، 1415: ج15، 171)
پس دیدگاه این گروه نیز دربارۀ کنایی بودن معنای اطعام نادرست و ناپذیرفتنی است.
ب) بررسی فراز «عَلى حُبِّهِ»
چنانکه گفته شد، اهلسنت معتقدند «هاء» در «عَلَی حُبِّهِ» به «الطعام» برمیگردد و اطعام سه گروه پیشگفته _ یعنی مسکین و یتیم و اسیر _ در شرایطی خاص و ویژه صورت گرفته است؛ شرایطی که حکایت از نوعی نیاز و وابستگی به آن طعام دارد. پس باید برای اثبات میزان صحت هر کدام از اسباب نزول ذکر شده به این مسئله توجهی ویژه شود. یعنی یکی از شرایط صحت آنها، اطعام با وجود علاقه و نیازمندی است. البته اگرچه روایات اسباب نزول نقل شده ذیل بررسی استناد به اقوال صحابه وتابعین ضعیف ومرسل دانسته شد، با این حال در این بخش نیز هرکدام از این اسباب نقل میشود تا نادرستی آنها به سبب این فراز از آیه و نظر اهلسنت مشخص شود:
یکم. سبب نزول ابیالدحداح انصاری: در این سبب نزول چند نکتۀ قابل تأمل وجود دارد:
اولاً، در متن این سبب نزول احتیاج وعلاقه شدیدی نسبت به آن طعام دیده نمیشود؛ چراکه در پایان این سبب نزول آمده است: «و بقی لهم رغیف واحد». ثانیاً، چنانکه در سبب نزول ذیل آیات 17 و 18 سوره لیل آمده است، ابیالدحداح شخصی فقیر نبوده، بلکه بسیار هم ثروتمند بوده است؛ زیرا به جای آنکه پول یک درخت خرما را بدهد، آن را به چهل برابر قیمتش خریداری کرده و به پیامبر هدیه میکند. ثالثاً، این روایت در کتب اهلسنت دچار اضطراب متن است (نک: ثعلبی، 1422: ج10، 98). رابعاً، آیات سوره انسان مؤید آن است که ابتدا نذری صورت گرفته است و در پی آن ماجرای سه روز روزه گرفتن و اطعام به سه گروه انجام پذیرفته است:
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً». (انسان: 7)
اما در این سبب، خبری از هیچ نذری نیست. پس با توجه به جمیع این موارد، شأن نزول ابیالدحداح رد میشود.
دوم. سبب نزول هفت نفر از مهاجرین: این سبب نزول نیز به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:
اولاً، در این سبب نزول نیز از شرایط سخت و اطعام با وجود نیازمندی خبری نیست؛ یعنی در متن خود سبب نزول، اشارهای به آن نشده است.
ثانیاً، نذری هم از سوی اشخاص فوق در این سبب نزول صورت نگرفته است.
ثالثاً، به طور قطع علمای بزرگی از اهلسنت به جمعآوری فضایل درباره ابوبکر پرداختهاند و اگر در شأن نزول ذیل آیات از ابوبکر ردّپایی میدیدند، قطعاً اظهار میکردند. چهرۀ شاخص آنان را میتوان ابنحجر هیثمی به شمار آورد. اما وی ذیل باب «الفصل فی النصوص السمعیة الدالة على خلافت ابوبکر من القرآن والسنة» هیچ اشارهای به این آیه در فضل ابوبکر نکرده است (هیثمی، 1997: ج1، 45). در نتیجه بیارتباطی این سبب با متن آیه را میتوان حمل بر جعلی بودن آن دانست.
سوم. سبب نزول ابنعمر: در این سبب نزول هم از فراز «عَلَی حُبِّهِ» خبری نیست؛ زیرا ابنعمر پس از چند انفاقی که به سائلین داشته، در پایان باز هم به همسرش میگوید که برایش خرما بخرد: «ثم أرسلت بدرهم آخر فاشترت به» (دمشقی، 1419: ج8، 295). این مسئله نشان میدهد که وی نیازمالی نداشته است تا برای خرید دوباره دچارمشکل شود.
همچنین این سبب با سیاق آیات نیز که اثبات میکند نذری صورت گرفته تطابقی ندارد و اساساً اصل این ماجرا درباره ابنعمر ربطی به آیات این سوره ندارد؛ چون سخن از سائلی است که پشت سر هم سهبار به وی انگور عطا میشود و روی سخن به مسکین و یتیم و اسیر نیست.
ج) بررسی فراز «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»
این فراز از آیه نیز مؤید دیگری برای رد کردن دو سبب نزول مرتبط با هفت نفر از مهاجرین و ماجرای ابنعمر است؛ زیرا در نقل ایشان از یتیم و اسیر خبری نیست.
چنانکه گفته شد، بیشتر علمای اهلسنت معتقدند منظور از اسیر در آیۀ فوق، اسیر مشرک بوده است؛ زیرا به فرد زندانی مسلمان، اسیر نمیگویند، بلکه حتماً باید مشرک بوده باشد تا عنوان اسیر به خود گیرد. این مسئله چنان در نظر آنان صحیح و اثبات شده است که همه بر آن اتفاق نظر داشتند؛ اما _ چنانکه در دیدگاه اهلسنت بیان شد _ طبری شخصی بود که دیدگاه گفته شده را با وجود موافقان فراوان آن رد کرد و گفت چون کلمۀ اسیر در این آیه عام است نه خاص، لذا تنها به اسیر مشرک اختصاص نمییابد، بلکه تمام اسیران مشرک و مسلمان را تا قیامت دربر میگیرد؛ اما چنانکه _ ذیل فراز «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ» بیان شد _ آیه به سبب قضیۀ خارجیه ازعمومیت خارج میشود؛ زیرا در واقع مفهوم عامى در آیه وجود ندارد و اطعام طعام به مسکین و یتیم و اسیر بیانگر قاعدهای کلی نیست، بلکه شاهد شأن نزولی خاص است که تنها به سبب نزول مرتبط با اهلبیت اختصاص مییابد.
نتیجه
دلایل اهلسنت برای اثبات دیدگاه خود، ضعیف است و نقصهای فراوانی به همراه دارد. روایات مورد نظر آنان علاوه بر ضعف سندی و تعارض، با ظاهر آیات این سوره نیز ناسازگار و ناهماهنگ است. اشکالات آنان به دیدگاه مورد پذیرش مفسران شیعه نیز با پاسخهای نقضی و حلی مناسبی روبهرو شد. مفسران شیعه بر اساس روایات مشهوری که با طرق متعدد در کتب فریقین نقل شده و نیز با اثبات هماهنگی این روایات با ظاهر آیات سوره انسان و پاسخ مناسب به اشکالات اهلسنت،معتقدند سبب نزول اصلی این آیه درباره اهلبیت است و آیات سوره انسان یکی از فضایل بیشمار اهلبیت را بیان میدارد.
منابع
_ ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق.
_ الضعفاء و المتروکین، تحقیق: عبدالله القاضی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1406ق.
_ الموضوعات لابن الجوزی، بیجا، دار الکتب العلمیة، بیتا.
_ ابنعاشور، محمد بن طاهر، التحریر والتنویر، بیجا، بینا، بیتا.
_ ابنعساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن بن هبة الله، تاریخ دمشق، تحقیق: عمرو بن غرامة العمروی، بیجا، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415ق.
_ ابنعطیه، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1422ق.
_ ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق: شیخ ابراهیم رمضان، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1417ق.
_ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
_ اندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل، بیروت، دارالفکر، 1420ق.
_ ایجی، عضدالدین عبدالرحمن بن أحمد، کتاب المواقف، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، بیروت، دارالجیل، 1997م.
_ بجلی، ابنضریس ابوعبدالله محمد بن ایوب، فضائل القرآن و ما أنزل من القرآن بمکة و ما أنزل بالمدینة، دمشق، دارالفکر، 1408ق.
_ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.
_ بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: عبدالله محمود شحاته، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
_ بیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبوبکر، سنن البیهقی الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، مکه، مکتبة دارالباز، 1414ق.
_ ثعلبی نیشابوری، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
_ جرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبوأحمد، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1409ق.
_ جصاص حنفی، أحمد بن علی، أحکام القرآن، تحقیق: محمد صادق القمحاوی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1405 ق.
_ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمدباقر محمودی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411ق.
_ حسینی میلانی، علی، استخراج المرام من استقضاء الافحام، بیجا، بینا، بیتا.
_ حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین، بیجا، بینا، بیتا.
_ دمشقی (ابنکثیر)، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.
_ ذهبی، شمسالدین محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد معوض و عادل أحمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1995ق.
_ رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
_ زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
_ سیوطی، جلالالدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیجا، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1394ق.
_ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی،1404ق.
_ شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412ق.
_ شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1409ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، تهران، نشر کتابچی، 1376ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجواد بلاغی، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372ش.
_ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1412ق.
_ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
_ عجلی کوفی، ابوالحسن احمد بن عبدالله بن صالح، معرفة الثقات، تحقیق: عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مدینه، مکتبةالدار، چاپ اول، 1405ق.
_ عرقی (ابوزرعه)، أحمد بن عبدالرحیم، المدلسین، تحقیق: رفعت فوزی عبدالمطلب و نافذ حسین حماد، بیجا، دارالوفاء، چاپ اول، 1415ق.
_ عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
_ عسقلانی (ابنحجر)، أحمد بن علی بن محمد، تهذیب التهذیب، هند، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، چاپ اول، 1326ق.
_ عقیلی، محمد بن عمرو بن موسی بن حماد، الضعفاء الکبیر للعقیلی، بیجا، موقع جامع الحدیث، بیتا.
_ غرناطی کلبی، محمد بن أحمد بن محمد، التسهیل لعلوم التنزیل، لبنان، دار الکتاب العربی، 1403ق.
_ فراء، ابوزکریا یحیی بن زیاد، معانی القرآن، تحقیق: احمد یوسف نجاتی، محمدعلی نجار، عبدالفتاح اسماعیل شلبی، مصر، دارالمصریة للتألیف و الترجمة، چاپ اول، بیتا.
_ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
_ قاسمی، محمد جمالالدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
_ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول، 1364ش.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق: طیب موسوی جزائری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
_ مازندرانی (ابنشهرآشوب)، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب، قم، نشر علّامه، چاپ اول، 1379ق.
_ مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال مع حواشیه، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق.
_ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1360ق.
_ مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ سوم، 1386ش.
_ نحاس، ابوجعفر محمد بن احمد بن اسماعیل صفار، الناسخ و المنسوخ فی القرآن، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، چاپ دوم، بیتا.
_ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
_ هروی، ابوعبید قاسم بن سلّام، فضائل القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1419ق.
_ هیثمی (ابنحجر)، أبیالعباس أحمد بن محمد بن محمد بن علی، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول،1997م.
درباره آیه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرا»(انسان: 8) در میان مفسران فریقین، مباحث گوناگونی شکل گرفته است که عمدتاً به سبب نزول این آیه برمیگردد. شیعه به استناد دلایل متقن درونمتنی و برونمتنی تنها سبب نزول مرتبط با اهلبیت را پذیرفته وبه هیچ روی عام بودن آیه را نمیپذیرد. درمقابل، مفسران اهلسنت در اینباره اتفاق نظری ندارند؛ برخی از آنان همچون سید قطب، سبب نزول مرتبط با اهلبیت را مطلقاً نمیپذیرند و به دلایل درونمتنی و برونمتنی متعددی استناد میکنند. برخی دیگر نیز از سبب نزولی که درباره انفاق ابوبکر و عمر و چند تن از مهاجرین است سخن به میان آوردهاند. اما دستهای دیگر از آنان، ضمن پذیرش سبب نزول مرتبط با اهلبیت با دلایلی به عمومیت تعابیر آیه و اختصاص نداشتن آن به اهلبیت معتقد شدهاند. در این راستا اصلیترین دلیل آنان برای عدم تخصیص شأن نزول به اهلبیت، تعمیم آیه به افراد و مصادیق دیگر است که بطلان این مطلب در جای خود اثبات میشود.
مقدمه
شیعه برای اثبات افضل بودن اهلبیت پس از پیامبر به آیات و روایات متعددی استناد میکند که برخی از آنها تنها برای بیان فضیلت ایشان نازل شدهاند. آیۀ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیرا از جمله آیات مطرح شده در اینباره است. اما برخی از اهلسنت رویکرد دیگری را در مواجه با این آیه در پیش گرفتند. گروهی از آنها با استناد به چندین شأن نزول، تلاش میکنند شأن نزول آیه را به افرادی جز اهلبیت انتساب دهند. به عنوان نمونه، آلوسی میگوید: این آیه به انفاق هفت نفر از مهاجرین یعنی : حضرت علی (ع)، ابوبکر، عمر، ، زبیر، عبدالرحمن، سعد و ابوعبیده جراح _ اشاره دارد (آلوسی، 1415: ج15، 173). دستهای دیگر از این گروه تلاش میکنند به سبب روایاتی مبنی بر مکی بودن این سوره و نیز با استفاده از سیاق آیات آن، سبب نزول مرتبط با اهلبیت را رد کرده و در اصلِ ماجرای نزول این سوره مناقشه کنند. برای نمونه سید قطب با تکیه بر قرائنی از آیه _ که مؤید مکی بودن آن است _ سبب نزول اهلبیت را رد میکند (شاذلی، 1412: ج6، 3777). ترمذی نیز این شأن نزول را نامتناسب با مقام اهلبیت میداند (قرطبی، 1364: ج20، 135).
گروه دیگری از اهلسنت هم میکوشند با استناد به تحلیل درونی از آیات سوره انسان به اثبات مدعای خود بپردازند. لذا دستهای از آنها که سبب نزول اهلبیت را پذیرفتهاند، سعی میکنند آن را تنها منحصر به ایشان ندانند و استدلال عام بودن آیه را مطرح میسازند (رازی، 1420: ج30، 747).
روشن است که با اثبات ضعف و نادرستی این دیدگاهها، صحت دیدگاه شیعه اثبات میشود؛ هرچند دیدگاه شیعه مبتنی بر دلایل محکمی از قرآن و روایات فریقین است که در ادامه خواهد آمد.
پس از ذکر این مسئله، ابتدا دیدگاه اهلسنت را به تفصیل بیان میکنیم، سپس به ارزیابی این دیدگاه خواهیم پرداخت.
دیدگاه اهلسنت
در تفاسیر اهلسنت دربارۀ مصداق اطعام دهنده به مسکین و یتیم و اسیر، نظریات گوناگونی وجود دارد، به طوری که این نظریات، منشأ بروز دیدگاههای متشتّت و متعارضی از سوی آنان شده است. از اینرو هر یک از آنان برای اثبات مدعای خود، به دلایل متعدد درونمتنی و برونمتنی استناد کردهاند که عبارتاند از: 1. استناد به روایات واقوال صحابه و تابعین؛2. تحلیل درونی از دلالت آیات.
1. استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
اهلسنت اسباب نزول متفاوتی را ذیل این آیه بیان کردهاند. افرادی چون ابوالدّحداح انصاری، هفت نفر از مهاجرین (حضرت علی (ع)، ابوبکر، عمر، زبیر، عبدالرحمن، سعد و ابوعبیده جراح)، و ابنعمر از کسانی هستند که ادعا شده آیه درباره آنان نازل شده است. مستندات این اسباب نزول درکتب اهلسنت بدین شرح است:
الف) نزول آیه درباره ابوالدّحداح انصاری
مقاتل در تفسیر خود، ماجرای ابوالدّحداح انصاری را به عنوان سبب نزول آیه ذکر
میکند و میگوید:
و «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» نزلت فى أبى الدحداح الأنصارى ...و یقال ذلك أنه صام یوماً فلما أراد أن یفطر دعا سائل، فقال: عشونی بما عندکم فإنى لم أطعم الیوم شیئاً. قال أبو الدحداح: قومی فاثردى رغیفاً و صبی علیه مرقة، و أطعمیه. ففعلت ذلك فما لبثوا أن جاءت جاریة یتیمة فقالت: أطعمونى فإنى ضعیفة لم أطعم الیوم شیئاً، قال: یا أم الدحداح قومی فاثردى رغیفاً و أطعمیها، فإن هذه و اللّه أحق من ذلك المسکین، فبینما هم کذلك إذ جاء على الباب سائل أسیر ینادى: عشوا الغریب فى بلادکم، فإنى أسیر فى أیدیکم و قد أجهدنى الجوع فبالذی أعزکم و أذلنى لما أطعمتمونى.فقال أبو الدحداح: یا أم الدحداح، قومی ویحك فاثردى رغیفاً و أطعمى الغریب الأسیر، فإن هذا أحق من أولئك فأطعموا ثلاث أرغفة، و بقی لهم رغیف واحد .فأنزل اللّه _ تبارک و تعالى _ فیهم یمدحهم بما فعلوا. فقال «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً». (بلخی، 1423: ج4، 525)
ب) نزول آیه درباره تعدادی از مهاجرین
آلوسی ذیل آیه محل بحث، به نقل از ابنعساکر و او نیز به نقل از مجاهد به ذکر هفت نفر از مهاجرینِ پیشگفته میپردازد و مینویسد:
لما صدر النبیّ بالأسارى من بدر أنفق سبعة من المهاجرین أبوبکر و عمر و علی و الزبیر و عبدالرحمن و سعد و أبوعبیدة بن الجراح على أسارى مشرکی بدر، فقالت الأنصار: قتلناهم فی اللّه و فی رسوله و تعینونهم بالنفقة؟ فأنزل اللّه تعالى فیهم تسعة عشرة آیة «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ» إلى قوله تعالى: «عَیْناً فِیها تُسَمَّى سَلْسَبِیلًا». (آلوسی، 1415: ج15، 172)
ج) نزول درباره ابنعمر
ابنکثیر نیز به نقل از بیهقی سبب نزول آیه را دربارۀ ابنعمر ذکر کرده و نوشته است:
روى البیهقی من طریق الأعمش عن نافع قال: مرض ابن عمر فاشتهى عنباً أول ما جاء العنب فأرسلت صفیة، یعنی امرأته، فاشترت عنقوداً بدرهم فاتبع الرسول سائل فلما دخل به قال السائل: السائل. فقال ابنعمر: أعطوه إیاه فأعطوه إیاه، فأرسلت بدرهم آخر فاشترت عنقوداً فاتبع الرسول السائل، فلما دخل قال السائل: فقال ابنعمر: أعطوه إیاه فأعطوه إیاه، فأرسلت صفیة إلى السائل فقالت و اللّه إن عدت لا تصیب منه خیراً أبداً، ثم أرسلت بدرهم آخر فاشترت به. (دمشقی، 1419: ج8، 295)
اینها روایاتی هستند که برخی منابع اهلسنت برای سبب نزول این آیه آوردهاند. در واقع آنان با بیان این سخنان و نیز ذکر دلایل و ادعاهای بسیار، برآناند سبب نزول دیگرِ این آیه که مرتبط با اهلبیت است را نادیده انگارند یا کماهمیت جلوه دهند. یکی از دلایل آنان نیز برای نادیده گرفتن این سبب نزول، استناد به دستهای از اقوال و گزارشات متقدمین است که بیان میکنند این سوره مکی است. برای نمونه ابوجعفر نحّاس (338ق) از طریق مجاهد، اظهار نظر ابنعباس را دربارۀ مکی و مدنی بودن سورهها ذکر میکند (نحاس، بیتا: 131-261).
دربخشی از این نقل، سوره مدثر تا آخر سوره علق مکی به شمار آمده است (همو: 255). بر این اساس، سوره انسان که با یک فاصله پس از مدثر قرار دارد مکی به شمار میآید. ابوبکر بن انباری (328ق) نیز با سند اسماعیل بن اسحاق قاضی، از حجاج بن منهال از هشام از قتاده بیانی دارد که بر اساس آن، راوی 26 سوره مدنی را به ترتیب کنونی قرآن برمیشمرد و دیگر سورهها را مکی میداند؛ در آنجا نیز از سوره انسان در میان سورههای مدنی نامی به میان نیست (سیوطی، 1394: ج1، 44).
در نهایت ابوعبید قاسم بن سلّام (224ق)، به نقل از عبدالله بن سالم، از معاویة بن سالم، از علی بن ابیطلحه نقلی دارد که بر اساس آن، راوی، 24 سوره را مدنی و بقیه سور را مکی میداند و در اینجا نیز در بین سورههای مدنی نشانی از سوره انسان نیست (هروی، 1419: 221).
از دیگر دلایلی که اهلسنت برای نادیده گرفتن شأن نزول اهلبیت مطرح کردهاند استناد به سیاق آیات سوره انسان برای مکی بودن این سوره و نیز به زیر سؤال بردن فداکاری اهلبیت در آیۀ شریفه است؛ یعنی اهلسنت نهتنها شأن نزول آیۀ مذکور را درباره دیگران میدانند، بلکه این ماجرا را درباره اهلبیت مذموم تلقی میکنند.
سید قطب در تأیید مکی بودن سوره انسان به دو نکته اشاره میکند:
1. موضع و سیاق و علامات آیات، مؤید مکی بودناند؛ چراکه نعمتهای بهشتی به صورت مفصل مطرح شده و عذابهای غلیظ قیامت یادآوری شده است.
2. خداوند در این سوره پیامبرش را به صبر و بردباری دعوت کرده و از اطاعت آثم و کفور برحذر داشته است؛ همچنان که همین دستورات در سورههای قلم، مزمل و مدثر که مکی هستند آمده است (شاذلی، 1412: ج6، 3777).
افراد دیگری از همین دسته سعی دارند در اصل این ماجرا شبهه ایجادکنند و ایثار و گذشت مطرح شده در شأن نزول مذکور را غیرواقعی و نامتناسب با مقام ائمه جلوه دهند. ابنجوزی از جملۀ این افراد است. وی بعد از آنکه روایت ایثار اهلبیت را در الموضوعات خود میآورد دربارۀ آن و اشعار وارده در اینباره میگوید:
و هذا حدیث لا یشك فی وضعه ولو لم یدل على ذلك إلّا الاشعار الرکیکة والافعال التى یتنزه عنها أولئك السادة. (ابنجوزی، بیتا: ج1، 392)
ابنجوزی خود قسمتی از این اشعار را ذکر کرده است:
... وَإِذَا مِسْکِینٌ بِالْبَابِ یَقُول: یَا أهل بَیْتِ مُحَمَّدٍ، مِسْکِینٌ مِنْ مَسَاکِینِ الْمُسْلِمِینَ عَلَى بَابِکُمْ أَطْعِمُونِی أَطْعَمَکُمُ اللَّهُ عَلَى مَوَائِدَ الْجَنَّةِ، قَالَ: فَرَفَعَ عَلِیٌّ یَدَهُ وَرَفَعَتْ فَاطِمَةُ وَالْحُسَیْنُ، وَأَنْشَأَ یَقُولُ:
یَا فَاطِمَةُ ذَاتَ السَّدَادِ وَالْیَقِینِ
أَمَا تَرَى الْبَائِسَ الْمِسْکِینَ
قَدْ جَاءَ إِلَى الْبَابِ لَهُ حَنِینٌ
یَشْکُو إِلَى اللَّهِ وَیَسْتَکِینَ
حُرِّمَتِ الْجَنَّةُ عَلَى الضَّنِینِ
یَهْوَى إِلَى النَّارِ إِلَى سِجِّین
أَمَا تَرَى الْبَائِسَ الْمِسْکِینَ
قَدْ جَاءَ إِلَى الْبَابِ لَهُ حَنِینٌ
یَشْکُو إِلَى اللَّهِ وَیَسْتَکِینَ
حُرِّمَتِ الْجَنَّةُ عَلَى الضَّنِینِ
یَهْوَى إِلَى النَّارِ إِلَى سِجِّین
فأجابته فَاطِمَة:
أَمرك یَا ابْن عَمِّ سَمْـعُ طَاعَهْ
مَالِی مِنْ لَوْمٍ وَلا وَضَاعَهْ
أَرْجُو إِنْ أَطْعَمْتُ مِن مَجَاعَهْ
فَدَفَعُوا الطَّعَامَ إِلَى الْمِسْکِینِ...
أَمرك یَا ابْن عَمِّ سَمْـعُ طَاعَهْ
مَالِی مِنْ لَوْمٍ وَلا وَضَاعَهْ
أَرْجُو إِنْ أَطْعَمْتُ مِن مَجَاعَهْ
فَدَفَعُوا الطَّعَامَ إِلَى الْمِسْکِینِ...
(همو: 391)
قرطبی نیز به نقل از نوادرالأصول ترمذی چنین میگوید:
این داستان را که نقل کردهاند ساختگی است و سازندهاش با زرنگی خاص امر را بر شنوندگان مشتبه کرده است. آدمهای جاهل به اصل این داستان، از روی تعجب لبانشان را زیر دندان میگیرند که ما چرا دارای این فضلیت نباشیم؛ در حالی که چنین ایثار و گذشتی مذموم است. آیۀ قرآن مؤید نظر ماست: «وَ یَسْئَلُونَكَ مَا ذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» (بقره: 219). روایتی نیز از پیامبر در همین مضمون است: «خیر الصدقة ما کان عن ظهر غنى». همچنین نفقه همسر و فرزندان بر مرد واجب است. این بخشش نمیتواند عاقلانه باشد و این داستان را فقط انسانهای جاهل ترویج میدهند که آفت دین است. (قرطبی، 1364: ج20، 135)
2. تحلیل درونی از دلالت آیات
گفتنی است اهلسنت تنها به ذکر روایات اکتفا نکرده و علاوه بر آنها به تحلیل درونی از آیه نیز برای اثبات مدعای خود روی آوردهاند که در ادامه، سخنان آنان به تفصیل ذکر میشود.
الف) «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ»، تعمیم اطعام دهندگان به جمیع ابرار
برخی از مفسران اهلسنت با استناد به دلایلی، مقصود از اطعام دهندگان را در عبارت «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ» همه ابرار میدانند. دلایل آنان بر این سخن عبارتاند از:
دلیل اول: عام بودن سبب نزول و عدم اختصاص آن به فردی خاص: خداوند در اول سوره انسان فرموده که انسان را برای آزمودن و امتحان آفریده است. سپس به بیان هدایت آنان پرداخته که گروهی شاکر و گروهی کافر به آن شدند. آنگاه عاقبت کافر را بیان میکند و وعده شاکران را نیز توضیح میدهد. از آیۀ پنجم این سوره میتوان دریافت که منظور از این آیات، جمیع ابرار است نه شخصی واحد؛ چراکه نظم سوره از آغاز، اقتضای همین مسئله را دارد و اگر آن را به شخصی خاص انحصار دهیم، نظم سوره به هم میخورد. همچنین باید گفت با توجه به جمع بودن تعابیر این آیات (إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ ... یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ ... وَ یُطْعِمُونَ) موصوفین به این صفات هم به صیغه جمع هستند. البته تردیدی نیست که علی بن ابی طالب داخل در این آیه است؛ اما چنانکه میدانیم آن حضرت مورد اشارۀ تمامی آیات مربوط به شرح حال مطیعین است. پس باید گفت همانطور که ایشان داخل در این آیه است، دیگر اتقیا از صحابه و تابعین نیز در این آیه داخلاند و این آیه تنها به آنان اختصاص ندارد. دلیل دیگر این است که سوره به سبب اطاعت مخصوص از خدا نازل شده و چنانکه در اصول فقه آمده، اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب (رازی، 1420: ج30، 747).
دلیل دوم: اطعام طعام، کنایه از احسان به نیازمندان: فخر رازی در تفسیر خود مینویسد:
دلیل کسانی که میگویند این آیه به علی بن ابیطالب اختصاص دارد، روایاتی در باب اطعام ایشان به مسکین و یتیم و اسیر است. و اما منظورکسانی که میگویند آیه عام است و در حق جمیع ابرار نازل شده، این است که اطعام طعام، کنایه از احسان به نیازمندان ومواسات با آنان است به هر وجهی که باشد، هرچند با طعام کمک نکند. البته وجه ذکر آیه به طعام این است که بالاترین احسان، احسان به طعام به شمار میرود؛ چراکه نیروی بدن به آن است و زندگی بدون آن امکان ندارد. اما احسان شامل جمیع وجوه نفع رساندن به دیگران است. (همو)
قرطبی نیز پس از بیان نظریات متعارض در بارۀ سبب نزول آیه میگوید:
الصحیح أنها نزلت فی جمیع الأبرار، و من فعل فعلاً حسناً، فهی عامة. (قرطبی، 1364: ج20، 130؛ همچنین نک: آلوسی، 1415: ج15، 174)
ب) عَلى حُبِّهِ، ارجاع ضمیر «هاء» در «علی حبّه» به «الطعام»
در تفاسیر اهلسنت دربارۀ مرجع ضمیر «هاء» در «حبّه» دو دیدگاه بیان شده است:
1. ضمیر «هاء» به «الطعام» برمیگردد؛ 2. ضمیر «هاء» مربوط به خداوند است.
ابنجوزی همین دو قول را ذکر میکند و ضمن نسبت دادن قول اول به جمهور مینویسد:
و فی هاء الکنایة فی قوله عزّ و جلّ: عَلى حُبِّهِ قولان: أحدهما، ترجع إلى الطعام، فکأنهم کانوا یؤثرون و هم محتاجون إلیه، و هذا قول ابن عباس، و مجاهد، و الزّجّاج، و الجمهور. و الثانی، أنها ترجع إلى اللّه تعالى، قاله الدّارانیّ. (ابنجوزی، 1422: ج4، 377)
همچنین نظر غالب در میان اهلسنت این است که باید ضمیر «هاء» به «الطعام» برگردد
نه خداوند.
آلوسی پس از بیان این دوقول، نظر ارجح خود را همان برگشت ضمیر به «الطعام» میداند و علت آن را وجود آیۀ «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ» میداند؛ زیرا این فراز یعنی «لِوَجْهِ اللهِ» ما را بینیاز میکند از اینکه بخواهیم مرجع ضمیر «حبه» را خداوند سبحان بدانیم (نک: آلوسی، 1415: ج15، 173).
طبری، ابنکثیر، ابنجزی غرناطی و برخی دیگر نیز همین دیدگاه را ابراز داشتهاند
(طبری، 1412: ج29، 129؛ همچنین نک: دمشقی، 1419: ج8، 295؛ غرناطی کلبی، 1403: ج4، 167).
از مضمون سخنان اهلسنت دربارۀ این فراز از آیه میتوان گفت اگر ضمیر «هاء» به «الطعام» برگردد، پس باید اطعام به مسکین و یتیم و اسیر، در یک شرایط خاص و ویژه صورت گرفته باشد. شرایطی که حکایت از نوعی نیاز و وابستگی به آن طعام را دارد.
پس باید برای اثبات میزان صحت هر کدام از اسباب نزول ذکر شده، به این مسئله توجه ویژهای داشته باشیم؛ یعنی یکی از شرایط صحت آنها، اطعام با وجود علاقه و نیازمندی است.
ج) «أَسِیرا» و معانی گوناگون آن
اهلسنت در بیان معنای دو واژۀ مسکین و یتیم اختلافی ندارند؛ لذا در تفاسیر ایشان هیچگونه بحثی دربارۀ آنها نشده، اما دربارۀ «اسیر» دیدگاهها متفاوت است.
ابنجوزی برای اسیر چهار قول بیان کرده است:
أنه المسجون من أهل القبلة، قاله مجاهد، و عطاء و سعید بن جبیر. و الثانی: أنه الأسیر المشرك، قاله الحسن، و قتادة. و الثالث: المرأة، قاله أبوحمزة الثّمالیّ. و الرابع: العبد، ذکره الماوردیّ. (ابنجوزی، 1422: ج4، 377)
آلوسی نیز به نقل از قتاده این اسیر را مشرک میداند (آلوسی، 1415: ج15، 171).
سیوطی نیز چندین روایت در باب هویت این اسیر آورده است و آنها را مشرک، اسیری عرب از هند، اهل قبله و مملوک و مسجون میداند (سیوطی، 1404: ج6، 299). جصاص پس از آنکه چندین نظر را میآورد میگوید:
و قَالَ أَبُو بَکْرٍ الْأَظْهَرُ الْأَسِیرُ الْمُشْرِكُ لِأَنَّ الْمُسْلِمَ الْمَسْجُونَ لَا یُسَمَّى أَسِیرًا عَلَى الْإِطْلَاق. (جصاص، 1405: ج5، 370)
غرناطی نیز به بیان ارجح بودن دیدگاه اسیر مشرک میپردازد ودر بیان علتش میگوید:
لأنه روی أن النبی ان یؤتى بالأسیر المشرك فیدفعه إلى بعض المسلمین و یقول له أحسن إلیه. (غرناطی، 1403: ج4، 168)
طبری نیز پس از آنکه تمامی اقوال گذشته را نقل مینماید، اظهار میدارد این درست که فصل مشترک اقوال گفته شده اسیر مشرک است، با این حال این کلمه را باید تعمیم دهیم و بر مشرک و مسلمان اطلاقش دهیم (قرطبی، 1364: ج29، 130).
دیدگاه شیعه و ارزیابی دیدگاه اهلسنت
چنانکه گفته شد، اهلسنت ادله روایی و دلالی فراوانی ذیل این آیه ذکر کردهاند که بر اساس آنها گاه سبب نزول اهلبیت کاملاً نادیده انگاشته شده و گاه نیز پذیرفته شده است. هرچند گروه اخیر سعی داشته آیه را تنها به اهلبیت اختصاص نداده و آن را در شأن تمامی ابرار بدانند، اما از دیدگاه شیعه این آیه هرگز مرتبط با اسباب نزول گفته شده نیست و تنها مصداق آیه، اهلبیت رسالت هستند.
از آنجا که اهلسنت در دو حوزه _ یعنی «استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین» و «تحلیل درونی از دلالت آیات» _ به بیان استدلالات خود پرداخته بودند، دیدگاه آنان در همان دو حوزه بررسی وارزیابی میشود.
1. بررسی استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
پیش از این گفته شد برخی از علمای اهلسنت، سه سبب نزول برای این آیه مطرح کردهاند. از اینرو به بررسی اسناد هر یک از آنها پرداخته میشود تا میزان درستیشان روشن گردد.
الف) نقل مقاتل درباره ابیالدحداح انصاری
این نقل با اشکالات متعدد سندی روبهروست:
اولاً، مقاتل در این سند متفرد است و نیز سندی برای ادعای خود ذکر نکرده؛ لذا این روایت مرسل است و اعتبار ندارد.
ثانیاً، وی در کتب رجال اهلسنت تضعیف شده است؛ چنانکه عجلی میگوید: «مقاتل بن سلیمان البلخی متروک الحدیث» (عجلی کوفی، 1405: ج2، 295؛ همچنین نک: عقیلی، بیتا: ج8، 408؛ ابنجوزی، 1406: ج3، 136). همچنین کذاب و دجال بودن دو وصف دیگری است که در کتب رجالی اهلسنت درباره مقاتل ذکر شده است (نک: حسینی میلانی، بیتا: ج2، 289).
ثالثاً، مقاتل در آغاز این سبب نزول، مردّد است که آیا آیه دربارۀ حضرت علی است یا ابیالدحداح؛ یعنی خود وی نیز نسبت به این سبب، اطمینان ندارد.
با این بیانات میتوان گفت سند این روایت ضعیف است؛ پس قابل استناد نیست.
ب) نقل مجاهد درباره هفت نفر از مهاجرین
سند کامل این نقل بدین شرح است:
أخبرنا أبو غالب و أبو عبد الله ابنا البنا قالا نا أبو جعفر بن المسلمة نا أبو طاهر المخلص نا احمد بن سلیمان نا الزبیر بن بکار حدثنی ابراهیم بن محمد بن عبد العزیز الزهری عن اسماعیل بن شیبة عن ابن ابی نجیح عن مجاهد ... .(ابنعساکر، 1415: ج35، 286)
نقل مجاهد نیز با این اشکالات سندی روبهروست:
اولاً، مجاهد از تابعین است و حدیث وی مرسل و استنادناشدنی است.
ثانیاً، ابراهیم بن محمد بن عبد العزیز الزهری شخصی ضعیف به شمار میرود. ذهبی دربارۀ او میگوید:
إبراهیم بن محمد بن عبد العزیز الزهری المدنی عن ابیه واه قال ابن عدی عامة حدیثه مناکیر. (ذهبی، 1995: ج1، 181؛ همچنین نک: جرجانی، 1409: ج1، 251)
ثالثاً، زبیر بن بکار بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر موردجرح رجالیون قرار گرفته است. احمد بن علی سلیمانی او را منکر الحدیث میداند (عسقلانی، 1326: ج13، 12). گذشته از موقعیت رجالی زبیر بن بکار، وی همانند جدش عبدالله بن زبیر از جهت اعتقادی، از مخالفان و دشمنان اهلبیت بود و نسبت به مقام شامخ امیرالمؤمنین دشمنی و کینه بسیاری داشت (حلی، بیتا: 470).
رابعاً، این قول مجاهد، با قول دیگر وی که سبب نزول این آیه را درباره اهلبیت میداند، در تعارض است (نک: ثعلبی، 1422: ج10، 99).
در نتیجه سند این روایت نیز ضعیف است.
ج) نقل بیهقی دربارۀ ابن عمر
سند کامل این نقل نیز چنین است:
أخبرنا أبو محمد عبد الله بن یوسف الأصبهانی أنبأ أبوسعید بن الأعرابی ثنا سعدان بن نصر ثنا أبو معاویة عن الأعمش عن نافع. (بیهقی، 1414: ج4، 185)
این نقل نیز به دلایل سندی زیر مردود شمرده میشود:
اولاً، این روایت روایتی شاذ است؛ زیرا تنها از سوی بیهقی نقل شده است و علمای اهلسنت هیچ اشارهای به این روایت نداشتهاند (نک: آلوسی، 1415: ج15، 173؛ سیوطی، 1394: ج6، 299؛ قرطبی، 1364: ج20، 130؛ ثعلبی، 1422: ج10، 98؛ بغوی، 1420: ج5، 191 و دیگر بزرگان اهل سنت).
ثانیاً ابوزرعه درباره ابومعاویه میگوید: «محمد بن خازم أبومعاویة الضریر قال أحمد بن طاهر کان یدلس». آنگاه از قول یعقوب بن شیبه، به وی نسبت تدلیس میدهد (عرقی، 1415: ج1، 83).
مزی نیز محمد بن خازم را با عبارت «مرجئاً خبیثاً» مورد جرح قرار میدهد (مزی، 1400: ج25، 133).
ثالثاً، نقل اعمش از نافع با تردید جدی روبهروست تا آنجا که مزی میگوید: «اعمش از نافع حدیثی نشنیده است» (همو: ج23، 300).
همچنین نافع از سوی ابن عمر متهم به دروغگویی بوده است:
وقال أبو خلف الخزاز عن یحیى البکاء سمعت بن عمر یقول لنافع اتق الله ویحك یا نافع ولا تکذب علی کما کذب عکرمة على بن عباس. (عسقلانی، 1326: ج22، 267)
از ضعف اسناد اسباب نزولهای یادشده میتوان نتیجه گرفت که استناد به این اسباب و ذکر آنها ذیل آیه، نشان دهندۀ سستی ادعاهای اهلسنت است. از اینرو _ افزون بر ضعفهایی که در بخش دلالی خواهد آمد _ با اثبات ضعف دلایل اهلسنت صحت سبب نزول مورد پذیرش مفسران شیعه _ که به طور مشهور و با طرق متعدد از جانب فریقین نقل شده است _ اثبات میشود. این سبب نزول چنین است:
بسیاری از مفسران فریقین ذکر کردهاند که امام حسن و امام حسین بیمار شدند و
رسول خدا با جمعى از صحابه از آنان عیادت کرد. مردم به على گفتند: چه خوب است براى بهبودى فرزندانت نذرى کنى! امام على(ع)، حضرت فاطمه و فضه _ کنیز آن دو _ نذر کردند که اگر کودکان بهبودى یافتند سه روز روزه بدارند. بچه ها بهبودى یافتند و اثرى از آن کسالت باقى نماند. پس از بهبودى کودکان، امام على(ع) از شمعون خیبرى یهودى، سهمن قرص جو قرض کرد وحضرت فاطمه یکمن آن را دستاس و سپس خمیر کرد و پنج قرص نان به عدد افراد خانواده پخت. آنگاه سهم هر کس را جلویش گذاشت تا افطار کنند. در همین بین سائلی به در خانه آمد و گفت: سلام بر شما اهلبیت محمد! من مسکینى از مساکین مسلمینم؛ مرا طعام دهید که خدا شما را از مائدههاى بهشتى طعام دهد! خاندان پیامبر آن سائل را بر خود مقدم شمرده، افطار خود را به او دادند و آن شب جز آب چیزى نخوردند و ننوشیدند و با شکم گرسنه دوباره نیت روزه کردند. هنگام افطار روز دوم، طعام را پیش روى خود نهادند تا افطار کنند که یتیمى بر در سراى ایستاد. آن شب نیز یتیم را بر خود مقدم داشتند. در شب سوم اسیرى آمد و همان عمل را با او تکرار کردند.
صبح روز چهارم که شد، امام على دست امام حسن وامام حسین را گرفت و نزد رسول خدا آمدند. پیامبر اکرم وقتى بچه ها را دید که چون جوجهای ضعیف از شدت گرسنگى مىلرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار مىآید که من شما را به چنین حالى ببینم! آنگاه با امام على و کودکان به طرف حضرت فاطمه رفت و او را در محراب خود یافت و دید شکمش از گرسنگى به دندههاى پشت چسبیده و چشمهایش گود افتاده است. پیامبر از دیدن این حال ناراحت شد. در همان حال جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: این سوره را بگیر؛ خدا تو را به داشتن چنین اهلبیتى تهنیت می گوید. آنگاه سوره را قرائت کرد.
این روایت در کتب شیعه و اهلسنت از کثرت طرق برخوردار است و از سوی صحابه و تابعین بسیاری نقل شده است. از صحابه میتوان به افرادی چون امام علی، ابنعباس و زید بن ارقم (حسکانی، 1411: ج2، 394 - 411) اشاره کرد. از تابعین نیز امام جعفرصادق در طریقی مستقل (طبرسی، 1372: ج10، 612) و مجاهد، أبیصالح، سعید بن جبیر و عطا از طریق ابنعباس (حسکانی، 1411: ج2، 394 - 411)، و قنبر _ مولى أمیرالمؤمنین _ (قرطبی، 1364: ج20، 131) و ابنمهران (آلوسی، 1415: ج15، 174) هر کدام در طرق مستقل این رخداد تاریخی را گزارش کردهاند.
عضدالدین ایجی نیز هنگام برشماری فضایل بیشمار آن حضرت، در فصلی با عنوان «الکرم»، این آیه را در شأن ایشان ذکر میکند (ایجی، 1997: ج3، 637).
فخر رازی نیز پس از نقل روایت از زمخشری و ذکر سبب نزولی که درباره اهلبیت است، آن را رد نمیکند، بلکه تنها درصدد آن است که دیدگاههای گوناگون را درباره آیه بیاورد (رازی، 1420: ج30، 746).
از شیعه نیز شیخ صدوق با سند متصل از امام باقر نقل میکند که این آیه در شأن اهلبیت نازل شده است (صدوق، 1376: 256).
علی بن ابراهیم قمی نیز ماجرای نزول این آیه درباره اهلبیت را با استناد به روایتی از امام صادق بیان میدارد (قمی، 1404: ج2، 398).
در میان مفسران شیعه نیز علّامه طباطبایی با استناد به روایات فراوان از کتب عامه و خاصه، شأن نزول این آیه را اطعام طعام اهلبیت ذکر کرده که در میان آنها دو روایتِ مورد احتجاج امیرالمؤمنین شایان توجه است:
و فی الاحتجاج، عن علی فی حدیث یقول فیه للقوم بعد موت عمر بن الخطاب: نشدتکم بالله هل فیکم أحد نزل فیه و فی ولده «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً» إلى آخر السورة غیری؟ قالوا: لا.
و فی کتاب الخصال، فی احتجاج علی على أبی بکر قال: أنشدك بالله أنا صاحب الآیة: «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً» أم أنت؟ قال: بل أنت. (طباطبایی، 1417: ج20، 132)
طبرسی نیز روایاتی از ابنعباس و امام صادق در اینباره نقل کرده است (طبرسی، 1372: ج10، 612).
چنانکه گفته شد، از جمله بهانههایی که برای نپذیرفتن شأن نزول اهلبیت بیان شده، شبهۀ مکی بودن این سوره است. اما توجه به این نکته ضروری است اقوال مستند ذیل مکی بودن این آیه به دلایل بسیار قابل پذیرش نیست؛ چراکه در گزارش نحاس، روایت مجاهد از ابنعباس، با دوروایت در تعارض است: اول، روایت ابنندیم که روایت مجاهد را در برشماری سورههای مکی گزارش میدهد و از سوره انسان نام نمیبرد (ابنندیم، 1417: 42-43) و دوم، با نقل حاکم حسکانی که با همان طریق روایت میکند و آن سوره را در زمرۀ سورههای مدنی ذکر میکند (حسکانی، 1411: ج2، 411).
همچنین مکی بودن سورۀ مورد بحث، با نقل دیگری که مجاهد به نقل از ابنعباس
مبنی بر مدنی بودن همین سوره دارد، در تناقض است (ابنعاشور، بیتا: ج29، 343). همچنین مفسرانی به نقل از مجاهد و قتاده، مدنی بودن سورۀ انسان را یادآور شدند (بغوی، 1420: ج5، 188؛ ابنعطیه، 1422: ج5، 408؛ ابنجوزی، 1422: ج4، 374؛ آلوسی، 1415: ج15، 166؛ ابنعاشور، بیتا: ج29، 243). بدینسان تعارض گفتار نحاس با روایاتی که از همان طریق، بیانگر مدنی بودن سوره است، سبب ساقط شدن روایاتی از او _ که مؤید مکی بودن است _ میشود.
درباره گفتار ابنانباری نیز باید گفت او که در گزارش روایت قتاده، سوره انسان را از قلم میاندازد، گویا دیگر روایات او را در مدنی بودن سوره از نظر میاندازد؛ زیرا در چندین منبع دیگر از قول قتاده مدنی بودن این سوره ذکر شده است (بغوی، 1420: ج5، 191؛ ابنجوزی، 1422: ج4، 374؛ آلوسی، 1415: ج15، 166).
در پایان باید توجه داشت که روایت ابنابیطلحه در گفتار ابوعبید، در برابر انبوه روایات صحابه و نیز تابعان قبل و معاصر او توان استقامت ندارد. گذشته از آنکه وی صحابی را ذکر نمیکند و خود نیز شایستگی اجتهاد در اینباره را ندارد.
حال که ضعف و سستی روایات مؤید مکی بودن این سوره اثبات شد، به بیان طرق روایاتی میپردازیم که بیان کرده این سوره مدنی است؛ روایاتی که از شهرت برخوردارند و ما به دلیل کثرت، تنها بعضی از آنها را ذکر میکنیم:
_ سعید بن مسیب از علی بن ابی طالب (طبرسی، 1372: ج10، 614-615).
_ ابنضریس از عبدالله بن عباس (بجلی، 1408: 33-34).
_ ابنندیم از طریق ابنجریج از عطاء خراسانی (سیوطی، 1394: ج1، 43).
همچنین گفته شد که اهلسنت افزون بر دیدگاههای مذکور در جهت ایجاب، نسبت به این رخداد درباره اهلبیت در جهت سلب مناقشه کردهاند. در این میان سید قطب سعی کرده با اثبات مکی بودن آیه از طریق سیاق، شأن نزول اصلی آیه (اهلبیت) را نادیده انگارد. در پاسخ به سید قطب باید گفت متأسفانه وی تنها در سورۀ انسان دلیل اولش را قبول دارد و در آیات و سورههای دیگر قرآن این دلیل را فراموش کرده یا قبول ندارد. برای نمونه او سورۀ حج را به جز آیههای 52-55 مدنی میداند، در حالی که عذابهای یادشده در این سوره شدیدتر از سوره انسان است:
«یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شىَْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَ مَا هُم بِسُکَارَى وَ لَکِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدِید». (حج: 1-2)
همچنین در سوره رحمن _ که طبق روایت ابنعباس، ابنضریس و دیگران در مدینه نازل شده است _ مملو از نعمتهای مفصل بهشتی و عذابهای دردناک روز قیامت است.
و اما درباره دلیل دوم سید قطب باید گفت به فرض هم که ادعای او درباره دستۀ دوم آیۀ 8 به بعد سورۀ انسان صحیح باشد، میتوان اینگونه گفت مقصود از اینکه میگویند این سوره مدنی است، تمام آیات آن نیست، بلکه تنها هشت آیۀ اول آن _ که مرتبط با اهلبیت است _ مدنی است و اگر اثبات شود آیاتی از این سوره مکی است، مربوط به قسم دوم آن است که مورد اختلاف قرار دارد؛ زیرا پیش از این بیان شد که حتی مخالفان اختصاص آیه به اهلبیت نیز معتقدند هشت آیۀ نخست این سوره سبک و سیاقی یکسان دارد، چنانکه فخر رازی مینویسد:
و هذه صیغة جمع فتتناول جمیع الشاکرین و الأبرار، و مثل هذا لا یمکن تخصیصه بالشخص الواحد، لأن نظم السورة من أولها إلى هذا الموضع یقتضی أن یکون هذا بیاناً لحال کل من کان من الأبرار و المطیعین. (رازی، 1420: ج30، 747)
علامه طباطبایی نیز درباره دلیل دوم سید قطب آورده است:
و اما اینکه گفت در این سوره رسول خدا امر به صبر کرده، و از اطاعت آثم و کفور، و مداهنه با آنان نهى کرده و دستور داده در برابر آنچه بر او نازل مىشود ثبات قدم به خرج دهد، در پاسخ مىگوییم این اوامر در فصل دوم از سوره مورد بحث آمده که از آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا» شروع و تا آخر سوره ادامه می یابد ، و ما هم به طور جدى احتمال میدهیم که این فصل از آیات که سیاقى مستقل و تام دارند، در مکه نازل شده باشند. و مؤید این احتمال مطلبى است که در بسیارى از روایات گذشته آمده بود که میفرمود آنچه در باره اهلبیت نازل شده، همان فصل اول از آیات است، و بنابراین باید گفت اول سوره در مدینه و آخر آن در مکه نازل شده است.
و بر فرض هم که قبول کنیم که سوره مورد بحث یک دفعه نازل شده، مىگوییم امر به صبر هم اختصاص به سوره هاى مکى ندارد، به شهادت اینکه مىبینیم همینگونه دستورات در سوره کهف آمده، میفرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا» (کهف: 28).
و این آیه به حکم روایات در مدینه نازل شده، و درست همان معنایى را خاطرنشان میسازد که آیه «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّكَ ...» در مقام بیان آن است و سیاقش بسیار شبیه به آیات این سوره است که با مراجعه به سوره کهف و تأمل در مضمون آن آیه و آیات آخر این سوره مطلب روشن میشود. علاوه بر این، مگر رنج و محنت و آزارى که رسول خدا در مدینه از منافقین و بیماردلان و جفاکاران سستایمان دید، کمتر و آسانتر از محنتهایى بود که در مکه از مشرکین دید؟ مراجعه به اخبار راجع به زندگى آن جناب ثابت مىکند که اگر دشوارتر نبوده، کمتر هم نبوده است.
عنوان آثم و کفور هم تنها شامل کفار مکه نیست، در مدینه هم کفار و آثم بودند و اصولاً قرآن کریم در آیاتى چند آثم را براى جمعى از مسلمانان اثبات کرده، نظیر آیه «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ» (نور: 11).
و آیه «وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً». (نساء: 112). (طباطبایی، 1417: ج20، 136)
همچنین درباره این نظر سید قطب بایسد بگوییم نظر وی در اینباره، نظری شاذ است؛ چراکه اکثر دانشمندان اهلسنت اعتقاد به مدنى بودن این سوره دارند، اما آنان بر دو دستهاند: گروهى به صراحت گفتهاند که این سوره در مدینه نازل شده است و گروهی دیگر این مطلب را به طور صریح نگفته اند، ولى شأن نزولى که درباره امام على(ع) و اعضاى خانوادهاش نقل شد را در ذیل آیات سوره انسان آوردهاند و این بدان معناست که این سوره مدنى است.
مرحوم قاضی نورالله شوشتری این علما را نام برده و روایات متعدد به همراه طرق گوناگونی که از سوی ایشان دربارۀ سبب نزول اهلبیت مطرح شده را بیان میدارد و نیز اظهار میکند که این افراد، افرادی مورد اعتماد هستند و کلامشان نیز مورد استشهاد است. برخی از این افراد عبارتاند از: زمخشرىّ، واحدی، فخر رازی، سبط ابنالجوزی، گنجى در کفایة الطالب»، قرطبی، محبالدین طبری در ذخائر العقبى، ابنابىالحدید، نیشابوری، خازن، سیوطی در الدر المنثور، میرمحمد صالح کشفى ترمذی حنفی در مناقب مرتضوى، شوکانى در فتح القدیر و آلوسى در روح المعانی (شوشتری، 1409: ج3، 157-168).
با تمام این دلایل و شواهد _ که همگی از گفتههای اهلسنت است _ جای هیچگونه تردیدی باقی نمیماند که سوره انسان در مدینه نازل شده است یا دستکم هشت آیۀ نخست آن مدنی است.
درباره این شبهه که انفاق و گذشت مذکور در آیه غیرواقعی وغیرمتناسب با شأن ائمه است، در جواب ابنجوزی _ که اشعار آمده در شأن نزول مرتبط با اهلبیت در این آیه را رکیک دانسته و ائمه را از آن منزّه میداند _ ذکر این نکات بسیار مهم است که اولاً این اشعار تنها در برخی از طرق شأن نزولهای مرتبط با اهلبیت آمده است، نه درهمۀ آنها تا با استناد به آن اشعار، همۀ طرق روایات مربوطه را نادیده گرفته شود. ثانیاً پیش از این مشهور بودن طرق این شأن نزول اثبات شد. لذا هیچ توجیهی برای موضوع بودن آن نیست (مازندرانی، 1379: ج3، 373).
در جواب ترمذی نیز باید گفت انفاق و ایثار دو مقولۀ متفاوتاند. در آیۀ نهم سوره حشر در وصف انصار آمده است: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ». همّت گروهى از مؤمنان به قدرى بالاست که به مقام «ایثار» رسیدهاند و بهرغم نیاز شدید خویش، انفاق مىکنند. در شأن نزول آیه فوق چنین آمده است: مردی نیازمند به خدمت پیامبر اسلام رسید و عرض کرد: گرسنه ام، فقیرم، نیازمندم، کمکم کنید! پیامبر به یکى از اصحاب فرمود: به منزل ما برو؛ اگر چیزى که به درد این شخص بخورد یافتى بیاور تا به او بدهیم. آن فرد به منزل پیامبر رفت و برگشت و چیزى نیافت. پیامبر خطاب به اصحابش فرمود: کدامیک از شما مىتواند امشب این شخص را مهمان خود کند و به او غذا دهد؟ یکى از اصحاب آمادگى خویش را براى این کار اعلام کرد و به همراه آن شخص نیازمند به منزلش رفت. پس از ورود به منزل، سرى به آشپزخانه زد و جز غذایى که همسرش براى او و فرزندانش تهیّه کرده بود، چیزى نیافت. مرد گفت: همسرم، بچّه ها را پیش از خوردن شام بخوابان، سپس غذا را بیاور! همسرش بچّه ها را گرسنه خوابانید و سپس سفره را پهن کرد. صاحبخانه پس از آماده شدن شام، چراغ را خاموش کرد و به همراه مهمان نیازمند مشغول خوردن غذا شد. او دستش را به سوى غذا دراز میکرد و بدون اینکه غذایى بردارد به نزدیک دهانش میبرد تا مهمان متوجّه نشود او غذا نمیخورَد و کاملاً سیر شود. بدینسان او و خانوادهاش آن شب را گرسنه خوابیدند و غذاى مورد نیاز خود را به آن فقیر ایثار کردند.
روز بعد به خدمت پیامبر اسلام رسید. پیامبر همین که او را دید فرمود: دیشب با مهمانت چه کردى؟ آن مرد تمام داستان را براى حضرت تعریف کرد. پیامبر فرمود:
به خاطر این ایثار تو دیشب آیه اى از قرآن بر من نازل شد. آنگاه حضرت آیه مورد بحث را تلاوت کرد.
این سبب نزول را بسیاری از مفسران فریقین نقل کردهاند (نک: ثعلبی، 1422: ج9،
279؛ ابنعطیه، 1422: ج5، 278؛ آلوسی، 1415: ج14، 246). قرطبی پس از نقل این ماجرا مینویسد:
هذا حدیث حسن صحیح، خرجه مسلم أیضاً. (قرطبی، 1364: ج19، 24)
حتی اهلسنت ادعا کردهاند که ابوبکر تمام اموال خود را انفاق کرد و چیزی برای اهل خود باقی نگذاشت. قاسمی مینویسد:
و من هذا المقام تصدّق الصّدیق بجمیع ماله، فقال له رسول الله: ما أبقیت لأهلك؟ فقال: أبقیت لهم اللّه و رسوله. (قاسمی، 1418: ج9، 188)
بنابراین کسى که چنین بهانه جویىهایى را مطرح مىکند تمام آیات و روایات را مطالعه نکرده است، وگرنه باید مىدانست که ایثار، مقامى به مراتب بالاتر از انفاق است که همگان سعادت آن را ندارند و از صفات ویژه مؤمنان واقعى به شمار میرود.
افزون بر این، حضرت على در داستان سوره انسان، تنها غذاى خودش را به فقیر داد، نه غذاى همه افراد خانواده؛ سپس حضرت فاطمه نیز با میل و اختیار غذایش را در اختیار نیازمند قرار داد و امام حسن و امام حسین نیز این کار را با میل و اختیار انجام دادند. این نهایت ایثار است که در قرآن مجید ستوده شده و از ارزشهاى والا به شمار میآید.
و امّا درباره آیه «قُلِ الْعَفْوَ» دو نظریّه وجود دارد؛ نخست اینکه منظور از «عفو»، وسایل مازاد بر نیاز است؛ ولى احتمال دوم این است که «الْعَفْوُ هُوَالطَّیِّبُ مِنَ الْمالِ؛ عفو، گزیده و بهترین قسمت اموال است.» (طریحی، 1375: ج1، 299) و از این نوع اموال باید به نیازمندان کمک شود نه اینکه هرچه اضافه باشد و مورد مصرف قرار نگیرد را به فقرا داد؛ چون در این صورت نمیتوان به حقیقت برّ و نیکوکارى رسید، همانگونه که خداوند متعال مىفرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران: 92).
بنابراین، آیه «قُلِ الْعَفْوَ» به احتمال فراوان، به پرداخت اموال بىمصرف و مازاد بر نیاز سفارش نمىکند، بلکه توصیه مىکند که از بهترینها انتخاب کرده و به فقرا داده شود و این، همان ایثارى است که در آیات سوره انسان به آن اشاره شده است.
با توجّه به مطالب فوق، آیه «قُلِ الْعَفْو» نهتنها با شأن نزول آیات سوره انسان تضادّ و منافاتى ندارد، بلکه هماهنگ با آن است و آن را تأیید میکند (مکارم شیرازی، 1386: 231-234).
2. بررسی تحلیل درونی از دلالت آیات
الف) بررسی فراز «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ» چنانکه گفته شد، دو گروه مخالف این مطلب بودند که سبب نزول این آیه تنها به امام علی نسبت داده شود و بیان کردند که منظور از اطعام دهندگان درآیه، جمیع ابرار است. استدلالات آنان نیز این بود که سبب نزول عام است و اختصاص به فردی خاص ندارد. برای این ادعا نیز دو دلیل بیان شد:
اولاً، چون از آیۀ پنجم سوره انسان به بعد، آیات به صیغۀ جمع آمدهاند. پس با توجه به سیاق آیات باید بگوییم مقصود، جمیع ابرار است نه فردی خاص. ثانیاً این سوره به سبب اطاعت مخصوص از خدا نازل شده و چنانکه در اصول فقه آمده، اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب.
استدلال دیگر نیز این بود که اطعام طعام، کنایه از احسان به نیازمندان ومواسات با آنان است.
در ردّ ادعاهای فوق باید گفت اولاً _ چنانکه پیش از این با استناد به ادلۀ روایی اثبات شد _ سبب نزول صحیح آیه درباره اطعام امام علی و اهلبیت ایشان _ یعنی حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین _ است. در نتیجه این نظر آنها که اطعام دهندگان را تنها محصور به امام علی میکنند، نظری نادرست است و پذیرفتنی نیست. همچنانکه گفته شد، تقریباً تمام روایاتی که به بیان اسباب النزول آیه میپردازند از اطعام دادن ایشان آن هم به صورت جمعی خبر میدهند که به صورت مفصل بدانها پرداختیم. پس باید گفت این نظر مخالفان که ابرار باید جمع باشد، میتواند مورد پذیرش قرار گیرد، اما نمیتواند مستند آنان برای دخول افراد دیگر غیر از اهلبیت ذیل آیۀ فوق باشد؛ بلکه به این سبب ابرار به صورت جمع آمده که شمولیت آیه بر اهلبیت را انعکاس دهد.
حال اگر آنان باز هم بر این مسئله تأکید کنند که ابرار در این آیه جمع است، پس عام است و به اهلبیت اختصاص نمییابد، باید گفت فرق است بین اینکه لفظ جمع را اطلاق کنند و واحد را اراده نمایند. در حقیقت لفظ جمع را در واحد استعمال کنند و بین اینکه قانونى کلى و عمومى بگذرانند و از آن به طور عموم خبر دهند، در صورتى که مشمول آن قانون جز یک نفر کسى نباشد و جز بر یک نفر منطبق نشود. این امر مطابق با کاربرد عرف است؛ همچون آیۀ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنه: 1) تا آنجا که مىفرماید: «تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»؛ زیرا دلیل معتبر و روایت صحیح وجود دارد مبنی بر اینکه مرجع ضمیر «الیهم» با اینکه ضمیر جمع است، یک نفر بیش نیست و آن حاطب بن ابىبلتعه است که با قریش و دشمنان اسلام مکاتبه سرّى داشت.
دربارۀ آیۀ «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» (منافقون: 8) روایت صحیحی وجود دارد که قائل این سخن یک نفر بیش نیست و او عبد الله بن ابى بن سلول رئیس منافقان است. همچنین است دربارۀ آیه «یَسْئَلُونَكَ ما ذا یُنْفِقُونَ» (بقره: 215)، حال آنکه فاعل «یسئلون» با اینکه صیغه جمع است، یک نفر است و نیز دربارۀ آیۀ «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» (بقره: 274) روایت صحیحی وارد شده که این آیه درباره یک نفر است و او على بن ابى طالب یا بنا به روایت خود اهلسنت ابوبکر است! همچنین آیات بسیاری که در همه، نسبتهایى به صیغه جمع به شخص معین و واحدى داده شده است (طباطبایی، 1417: ج6، 9).
درباره مخصص و مقید نبودن سبب یا شأن نزول _ که مورد پذیرش بیشتر مفسران و دانشمندان علوم قرآن از جمله سیوطی است (سیوطی، 1394: ج1، 107) _ باید گفت در برخى آیات به دلیل قرائنى که وجود دارد، روشن و مسلّم است که از لفظ عام معناى خاص اراده شده و به اصطلاح، قضیهاى که در آیه وجود دارد، قضیهای خارجیه است و لفظ عام عنوانى است که با آن به مورد خاصى که در زمان نزول آیه وجود داشته، اشاره شده است. در چنین مواردى، قاعده مخصّص نبودن سبب نزول کاربرد ندارد و نمىتوان با تکیه بر آن، آیه را به غیر آن مورد خاص تعمیم داد. در این موارد، در واقع مفهوم عامى وجود ندارد تا به استناد این قاعده که سبب نزول مخصص آن نیست، آن را به همه افراد تعمیم دهیم. براى مثال مفسران و متکلمان با توجه به قرائنى که در آیه شریفه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکݡاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (مائده: 55) وجود دارد و از جمله آنها روایات معتبر و متعددى است که ذیل آیه وارد شده، نتیجه گرفتهاند که جمله «الَّذِینَ آمَنُوا ...» با اینکه لفظ آن عام است، به صورت «قضیه خارجیّه» به واقعه معینى که در خارج تحقق یافته اشاره دارد و عنوان مشیر به فردی خاص _ یعنی على _ است که انگشتر خود را در حال رکوع به مسکین داد.
تعداد آیاتی که مشمول این قضیه میشوند نیز کم نیست. مثلاً فرّاء ذیل آیۀ «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه: 1) میگوید:
إنما نزلت فى رجل واحد کان یهمز الناس، و یلمزهم: یغتابهم و یعیبهم، و هذا جائز فى العربیة أن تذکر الشیء العام و أنت تقص قصد واحد من هذا. (فرّاء، بیتا: ج3، 289)
این قاعده تنها شامل افراد هم نیست. مثلاً پس از نزول آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام: 82) رسول خدا ظلم را به شرک تفسیر کرده و بدان محدود ساخت، در حالی که صحابه به طور عام هر گونه ظلم را از آیه استفاده مىکردند؛ ولى آن حضرت دایره این عام را تنها به شرک، محدود و منحصر نمود (عروسی حویزی، 1415: ج1، 739).
در نتیجه موردى براى اجراى قاعده «مورد یا سبب نزول مخصص نیست» باقى نمیماند و نمىتوان به استناد این قاعده، آیه کریمه را به غیرسبب نزولش تطبیق داد.
همچنین گفته شد که دستۀ دوم، اطعام طعام را کنایه از احسان به نیازمندان میدانند و در نتیجه از معنای حقیقی آیه عدول کرده و معنای کنایی آن را برگزیدهاند. اما باید گفت که اصل در معنای واژگان، حقیقت آنهاست و پذیرفتن معنای کنایی مستلزم وجود قراین است. طعام در لغت عرب به معنای مأکول و خوردنی است، چنانکه خلیل بن احمد فراهیدی در اینباره میگوید:
طعام اسمی جامع است برای هرچه که خورده شود. (فراهیدی، 1410: ج2، 25)
ناگفته نماند واژۀ طعام در مجموع 22 بار در قرآن به کار رفته که در همۀ موارد به معنای حقیقی به کار رفته است. آلوسی نیز اطعام طعام در این آیه را حقیقی دانسته و کنایی بودن آن را رد میکند و مینویسد:
الظاهر أن المراد بإطعام الطعام حقیقته. (آلوسی، 1415: ج15، 171)
پس دیدگاه این گروه نیز دربارۀ کنایی بودن معنای اطعام نادرست و ناپذیرفتنی است.
ب) بررسی فراز «عَلى حُبِّهِ»
چنانکه گفته شد، اهلسنت معتقدند «هاء» در «عَلَی حُبِّهِ» به «الطعام» برمیگردد و اطعام سه گروه پیشگفته _ یعنی مسکین و یتیم و اسیر _ در شرایطی خاص و ویژه صورت گرفته است؛ شرایطی که حکایت از نوعی نیاز و وابستگی به آن طعام دارد. پس باید برای اثبات میزان صحت هر کدام از اسباب نزول ذکر شده به این مسئله توجهی ویژه شود. یعنی یکی از شرایط صحت آنها، اطعام با وجود علاقه و نیازمندی است. البته اگرچه روایات اسباب نزول نقل شده ذیل بررسی استناد به اقوال صحابه وتابعین ضعیف ومرسل دانسته شد، با این حال در این بخش نیز هرکدام از این اسباب نقل میشود تا نادرستی آنها به سبب این فراز از آیه و نظر اهلسنت مشخص شود:
یکم. سبب نزول ابیالدحداح انصاری: در این سبب نزول چند نکتۀ قابل تأمل وجود دارد:
اولاً، در متن این سبب نزول احتیاج وعلاقه شدیدی نسبت به آن طعام دیده نمیشود؛ چراکه در پایان این سبب نزول آمده است: «و بقی لهم رغیف واحد». ثانیاً، چنانکه در سبب نزول ذیل آیات 17 و 18 سوره لیل آمده است، ابیالدحداح شخصی فقیر نبوده، بلکه بسیار هم ثروتمند بوده است؛ زیرا به جای آنکه پول یک درخت خرما را بدهد، آن را به چهل برابر قیمتش خریداری کرده و به پیامبر هدیه میکند. ثالثاً، این روایت در کتب اهلسنت دچار اضطراب متن است (نک: ثعلبی، 1422: ج10، 98). رابعاً، آیات سوره انسان مؤید آن است که ابتدا نذری صورت گرفته است و در پی آن ماجرای سه روز روزه گرفتن و اطعام به سه گروه انجام پذیرفته است:
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً». (انسان: 7)
اما در این سبب، خبری از هیچ نذری نیست. پس با توجه به جمیع این موارد، شأن نزول ابیالدحداح رد میشود.
دوم. سبب نزول هفت نفر از مهاجرین: این سبب نزول نیز به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:
اولاً، در این سبب نزول نیز از شرایط سخت و اطعام با وجود نیازمندی خبری نیست؛ یعنی در متن خود سبب نزول، اشارهای به آن نشده است.
ثانیاً، نذری هم از سوی اشخاص فوق در این سبب نزول صورت نگرفته است.
ثالثاً، به طور قطع علمای بزرگی از اهلسنت به جمعآوری فضایل درباره ابوبکر پرداختهاند و اگر در شأن نزول ذیل آیات از ابوبکر ردّپایی میدیدند، قطعاً اظهار میکردند. چهرۀ شاخص آنان را میتوان ابنحجر هیثمی به شمار آورد. اما وی ذیل باب «الفصل فی النصوص السمعیة الدالة على خلافت ابوبکر من القرآن والسنة» هیچ اشارهای به این آیه در فضل ابوبکر نکرده است (هیثمی، 1997: ج1، 45). در نتیجه بیارتباطی این سبب با متن آیه را میتوان حمل بر جعلی بودن آن دانست.
سوم. سبب نزول ابنعمر: در این سبب نزول هم از فراز «عَلَی حُبِّهِ» خبری نیست؛ زیرا ابنعمر پس از چند انفاقی که به سائلین داشته، در پایان باز هم به همسرش میگوید که برایش خرما بخرد: «ثم أرسلت بدرهم آخر فاشترت به» (دمشقی، 1419: ج8، 295). این مسئله نشان میدهد که وی نیازمالی نداشته است تا برای خرید دوباره دچارمشکل شود.
همچنین این سبب با سیاق آیات نیز که اثبات میکند نذری صورت گرفته تطابقی ندارد و اساساً اصل این ماجرا درباره ابنعمر ربطی به آیات این سوره ندارد؛ چون سخن از سائلی است که پشت سر هم سهبار به وی انگور عطا میشود و روی سخن به مسکین و یتیم و اسیر نیست.
ج) بررسی فراز «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً»
این فراز از آیه نیز مؤید دیگری برای رد کردن دو سبب نزول مرتبط با هفت نفر از مهاجرین و ماجرای ابنعمر است؛ زیرا در نقل ایشان از یتیم و اسیر خبری نیست.
چنانکه گفته شد، بیشتر علمای اهلسنت معتقدند منظور از اسیر در آیۀ فوق، اسیر مشرک بوده است؛ زیرا به فرد زندانی مسلمان، اسیر نمیگویند، بلکه حتماً باید مشرک بوده باشد تا عنوان اسیر به خود گیرد. این مسئله چنان در نظر آنان صحیح و اثبات شده است که همه بر آن اتفاق نظر داشتند؛ اما _ چنانکه در دیدگاه اهلسنت بیان شد _ طبری شخصی بود که دیدگاه گفته شده را با وجود موافقان فراوان آن رد کرد و گفت چون کلمۀ اسیر در این آیه عام است نه خاص، لذا تنها به اسیر مشرک اختصاص نمییابد، بلکه تمام اسیران مشرک و مسلمان را تا قیامت دربر میگیرد؛ اما چنانکه _ ذیل فراز «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ» بیان شد _ آیه به سبب قضیۀ خارجیه ازعمومیت خارج میشود؛ زیرا در واقع مفهوم عامى در آیه وجود ندارد و اطعام طعام به مسکین و یتیم و اسیر بیانگر قاعدهای کلی نیست، بلکه شاهد شأن نزولی خاص است که تنها به سبب نزول مرتبط با اهلبیت اختصاص مییابد.
نتیجه
دلایل اهلسنت برای اثبات دیدگاه خود، ضعیف است و نقصهای فراوانی به همراه دارد. روایات مورد نظر آنان علاوه بر ضعف سندی و تعارض، با ظاهر آیات این سوره نیز ناسازگار و ناهماهنگ است. اشکالات آنان به دیدگاه مورد پذیرش مفسران شیعه نیز با پاسخهای نقضی و حلی مناسبی روبهرو شد. مفسران شیعه بر اساس روایات مشهوری که با طرق متعدد در کتب فریقین نقل شده و نیز با اثبات هماهنگی این روایات با ظاهر آیات سوره انسان و پاسخ مناسب به اشکالات اهلسنت،معتقدند سبب نزول اصلی این آیه درباره اهلبیت است و آیات سوره انسان یکی از فضایل بیشمار اهلبیت را بیان میدارد.
منابع
_ ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1422ق.
_ الضعفاء و المتروکین، تحقیق: عبدالله القاضی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1406ق.
_ الموضوعات لابن الجوزی، بیجا، دار الکتب العلمیة، بیتا.
_ ابنعاشور، محمد بن طاهر، التحریر والتنویر، بیجا، بینا، بیتا.
_ ابنعساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن بن هبة الله، تاریخ دمشق، تحقیق: عمرو بن غرامة العمروی، بیجا، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1415ق.
_ ابنعطیه، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1422ق.
_ ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق: شیخ ابراهیم رمضان، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1417ق.
_ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
_ اندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل، بیروت، دارالفکر، 1420ق.
_ ایجی، عضدالدین عبدالرحمن بن أحمد، کتاب المواقف، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة، بیروت، دارالجیل، 1997م.
_ بجلی، ابنضریس ابوعبدالله محمد بن ایوب، فضائل القرآن و ما أنزل من القرآن بمکة و ما أنزل بالمدینة، دمشق، دارالفکر، 1408ق.
_ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.
_ بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق: عبدالله محمود شحاته، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
_ بیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبوبکر، سنن البیهقی الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، مکه، مکتبة دارالباز، 1414ق.
_ ثعلبی نیشابوری، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
_ جرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبوأحمد، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1409ق.
_ جصاص حنفی، أحمد بن علی، أحکام القرآن، تحقیق: محمد صادق القمحاوی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1405 ق.
_ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمدباقر محمودی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1411ق.
_ حسینی میلانی، علی، استخراج المرام من استقضاء الافحام، بیجا، بینا، بیتا.
_ حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین، بیجا، بینا، بیتا.
_ دمشقی (ابنکثیر)، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق.
_ ذهبی، شمسالدین محمد بن أحمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد معوض و عادل أحمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1995ق.
_ رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
_ زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
_ سیوطی، جلالالدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیجا، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1394ق.
_ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی،1404ق.
_ شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412ق.
_ شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1409ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، تهران، نشر کتابچی، 1376ش.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجواد بلاغی، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، 1372ش.
_ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1412ق.
_ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
_ عجلی کوفی، ابوالحسن احمد بن عبدالله بن صالح، معرفة الثقات، تحقیق: عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مدینه، مکتبةالدار، چاپ اول، 1405ق.
_ عرقی (ابوزرعه)، أحمد بن عبدالرحیم، المدلسین، تحقیق: رفعت فوزی عبدالمطلب و نافذ حسین حماد، بیجا، دارالوفاء، چاپ اول، 1415ق.
_ عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
_ عسقلانی (ابنحجر)، أحمد بن علی بن محمد، تهذیب التهذیب، هند، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، چاپ اول، 1326ق.
_ عقیلی، محمد بن عمرو بن موسی بن حماد، الضعفاء الکبیر للعقیلی، بیجا، موقع جامع الحدیث، بیتا.
_ غرناطی کلبی، محمد بن أحمد بن محمد، التسهیل لعلوم التنزیل، لبنان، دار الکتاب العربی، 1403ق.
_ فراء، ابوزکریا یحیی بن زیاد، معانی القرآن، تحقیق: احمد یوسف نجاتی، محمدعلی نجار، عبدالفتاح اسماعیل شلبی، مصر، دارالمصریة للتألیف و الترجمة، چاپ اول، بیتا.
_ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
_ قاسمی، محمد جمالالدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق.
_ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول، 1364ش.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق: طیب موسوی جزائری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
_ مازندرانی (ابنشهرآشوب)، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب، قم، نشر علّامه، چاپ اول، 1379ق.
_ مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال مع حواشیه، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق.
_ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1360ق.
_ مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ سوم، 1386ش.
_ نحاس، ابوجعفر محمد بن احمد بن اسماعیل صفار، الناسخ و المنسوخ فی القرآن، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، چاپ دوم، بیتا.
_ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: کمال بسیونی زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
_ هروی، ابوعبید قاسم بن سلّام، فضائل القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1419ق.
_ هیثمی (ابنحجر)، أبیالعباس أحمد بن محمد بن محمد بن علی، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول،1997م.