مفهومشناسی اصطلاح جامعۀ زمینهساز
نصرتالله آیتی
چکیده
جامعۀ زمینهساز جامعهای است که ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم و بسط ید او را در خود فراهم کرده و مهیای پذیرش ولایت معصوم است. مسیر دستیابی به سطح عالی این ظرفیت، التزام جامعه به مسئولیتهای دینی با هدف فراهم کردن بسترهای ظهور امام زمان است. اگر افراد جامعه نسبت به انجام وظایفی که نسبت به یکدیگر دارند و نیز مسئولیتهایی که نسبت به امام خود بر عهده دارند، متعهد باشند و این همه را آگاهانه و با هدف رسیدن به ظرفیت همراهی با معصوم انجام دهند، چنین جامعهای به عالیترین سطح زمینهسازی دست یافته است و اگر جامعهای غیردینی به ارزشهای انسانی _ که همان ارزشهای دینی است _ متعهد باشد و از همینرو به صورت ناخودآگاه، توان پذیرش حاکمیت معصوم _ که احیاکنندۀ ارزشهای انسانی است _ را بیابد، شاید بتوان آن را نازلترین سطح جامعۀ زمینهساز خواند.
مقدمه
نوشتۀ پیش رو، بخشی از طرحی کلیتر با عنوان شاخصههای جامعۀ زمینهساز است. ورود به بحث شاخصها نیازمند حل دو مسئله است: نخست باید ثابت کنیم که عملکرد انسانها در ظهور تأثیرگذار است و سپس تعریفی از جامعۀ زمینهساز ارائه داده و ضرورت تشکیل چنین جامعهای را به اثبات برسانیم. با حل این دو مسئله، فضا برای ورود به بحث شاخصهای جامعۀ زمینهساز فراهم خواهد شد. در نوشتاری دیگر به مسئلۀ نخست پرداخته شد و در این مقاله میکوشیم به مسئلۀ دوم بپردازیم تا مقدمات بحث شاخصهای جامعۀ زمینهساز فراهم شود.
مفهوم و ضرورت جامعۀ زمینهساز
درک مسئلۀ اضطرار به امام از یکسو و رویارویی با غیبتش و محرومیت از هدایتهای او از سوی دیگر، به شکلگیری احساس خسارت در صورت غیبت امام میانجامد. این احساس خسارت، آدمی را به کوشش برای نجات از این وضعیت وامیدارد، اما تلاش برای نجات در گرو یافتن پاسخ منطقی به این پرسش اساسی است که آیا آدمی در تغییر این وضعیت نقشی دارد و آیا کوششهای او میتواند در تغییر این وضعیت مؤثر باشد؟ روشن است که تلاش برای رهایی از وضعیت موجود در گرو پاسخ به پرسش یاد شده است و آدمی تنها در صورتی برای فاصله گرفتن از وضعیت خسارتبار موجودش انگیزهمند خواهد شد که خود را محکوم به خسارت ابدی نبیند و دستهای خود را برای تغییر این وضعیت بسته نداند.
در جایی دیگر به پرسش یادشده به تفصیل پاسخ داده شده است و توضیح داده شده که آری، آدمی در تغییر این وضعیت مؤثر است و او همچنانکه در شکلگیری این محرومیت بزرگ دخیل بود، در پایان بخشیدن به این خسارت نیز میتواند تأثیرگذار باشد. او میتواند با زمینهسازی ظهور، زمینۀ تعلق ارادۀ الهی به ظهور را مهیا نماید و با بهرهمند شدن از هدایتهای ولیّ خداوند، به اوج مقام انسانیت بار یابد. به تعبیر دیگر، اگر آدمی مدتزمانی را در محرومیت از امام سپری کرد، این محرومیت نه از سر ارادۀ ازلی پروردگار بر محرومیت او، بلکه به دلیل غفلت و سوءرفتار خود اوست؛ بنابراین اگر به هوش آید و خود را اصلاح کند، چرا محرومیتش استمرار داشته باشد و چرا فرصتهای حیاتش را با خسارتهای جبرانناپذیر سپری کند؟
بر این اساس، اگر آدمی به امام مضطر است و زندگی بدون حجت برایش ثمری جز خسارت و تباهی به ارمغان نمیآورد و از سوی دیگر، میداند نه او محکوم به محرومیت ابدی از امام است و نه تلاشهای او در مسیر رفع این محرومیت بیثمر است، این نگاه، او را به قانع نشدن به وضعیت موجود و تکاپو برای رهایی از آن و تلاش برای فروریختن دیوار محرومیت وامیدارد. حال پرسش این است که این تلاش چیست و آن تکاپو کدام است که او را از این وضعیت نجات میدهد و او دقیقاً باید چه کند تا بتواند وضعیت موجود را تغییر دهد و از خسارت رهایی یابد؟ پرسش یادشده در واقع پرسش از زمینهسازی است؛ پرسش از اینکه زمینههای ظهور چیست و برای زمینهسازی ظهور چه باید کرد؟
تعریف جامعۀ زمینهساز
زمینهسازی در لغت به معنای فراهم کردن بسترها و مقدمات یک امر است. بر این اساس، زمینهسازی ظهور نیز به معنای فراهم کردن مقدمات ظهور و بسترهای لازم برای ظهور است؛ یعنی فراهم کردن آنچه که به واسطۀ آن، حاکمیت معصوم تحقق میپذیرد و امام بسط ید پیدا میکند و امرش نافذ میشود. حال پرسش این است که چه چیزی بستر تحقق حاکمیت معصوم است و مؤمنان باید دقیقاً چه کنند و چگونه باشند تا بتوانند در جرایان بسط ید معصوم و نفوذ امرش تأثیرگذار باشند؟
در جایی دیگر توضیح داده شده است که اساساً مؤمنان در عصر غیبت به چیزی جز همان مسئولیتهای دینی مکلف نیستند و اصولاً اگر مؤمنان نسبت به انجام چیزی که در تحقق ظهور و حاکمیت معصوم تأثیرگذار است مکلف باشند، آن چیز نمیتواند امری خارج از مسئولیتهای دینی باشد. بر این اساس، اگر از ضرورت تلاش برای تغییر وضعیت موجود و تکاپو برای رفع محرومیت بشر و یا به تعبیر دیگر، از زمینهسازی برای ظهور امام مهدی سخن میگوییم، مقصود تعریف وظیفهای مستقل از تکالیف دینی نیست و اگر مؤمنان در عصر غیبت نسبت به انجام همان تکالیفی که در شریعت آمده متعهد و ملتزم باشند، این کار دستکم بخشی از زمینهسازی ظهور است.
آنچه گذشت منحصراً ناظر به زمینهسازی فردی و مسئولیتهای شخصی مؤمنان نیست و به همین مقیاس میتوان از جامعۀ زمینهساز نیز تعریفی ارائه کرد. جامعۀ زمینهساز جامعهای است که بسترهای حاکمیت و بسط ید معصوم را فراهم کرده باشد. بنابراین جامعهای تأثیرگذار در تحقق ظهور و کوشا در مسیر رفع محرومیت از بشر و به تعبیر دیگر، جامعۀ زمینهساز ظهور، زمانی شکل خواهد گرفت که به تمام مسئولیتهای دینی خود متعهد باشد و از آنجا که در هر جامعه دو نوع رابطه، یعنی رابطۀ جامعه با رهبر و رابطۀ افراد اجتماع با یکدیگر وجود دارد، جامعۀ زمینهساز جامعهای است که از یکسو اعضای آن وظایفی که نسبت به جامعه دارند را به بهترین شکل انجام میدهند و از سوی دیگر، در انجام وظایفی که نسبت به امام خود برعهده دارند میکوشند. البته گفتنی است که اگر زمینهسازی به معنای انجام مسئولیتهای دینی تفسیر میشود، باید در نظر داشت که عمل به تکالیف دینی باید در نسبتی خاص با امام زمان قرار گیرد و با این توجه همراه باشد که اینها همه مسیر را برای او مهیا میکند و شرایط رابرای بسط ید او و نافذ شدن امرش مهیا مینماید.
جامعۀ دینی و جامعۀ زمینهساز
با توجه به تعریف یادشده، ناخودآگاه این پرسش به ذهن میرسد که اگر جامعۀ زمینهساز همان جامعۀ متعهد به مسئولیتهای دینی است، میان جامعۀ زمینهساز و جامعۀ دینی مطلوب چه تفاوتی وجود دارد؟ اگر تفاوت وجود دارد، در چیست و اگر وجود ندارد، جعل این اصطلاح به چه هدفی بوده است و بار معنایی آن چیست؟
بر اساس تعریف یادشده، به لحاظ مصداقی هیچ تفاوتی میان این دو واژه نیست، اما جعل این اصطلاح افزون بر اینکه ریشه روایی دارد، حاوی بار معنایی خاصی است که عبارت است از توجه ویژه به اندیشۀ مهدویت و نیز توجه به این معنا که تمام تلاشهای مؤمنان باید با رویکردی مهدوی صورت گیرد و با انگیزه ایجاد بسترهای ظهور باشد. به تعبیر دیگر، سخن گفتن از جامعۀ زمینهساز، این حقیقت را به مخاطبان الهام میبخشد که اولاً آیندۀ بشر، روشن و امیدبخش است؛ دوم اینکه جامعه در برابر تحقق این رخداد مسئول است؛ دیگر اینکه تلاش افراد جامعه برای انجام مسئولیتهای دینی خویش، تلاش در مسیری است که سرانجام آن ظهور امام مهدی و تحقق جامعهای سرشار از همۀ خوبیها و زیباییهاست. روشن است که چنین نگاهی افزون بر اینکه امام مهدی را کانون توجه خود قرار میدهد _ که به لحاظ شأن امام در هستی باید چنین باشد _ انگیزۀ افراد جامعه در تلاش برای زیست مؤمنانه را دوچندان خواهد کرد و باعث شتاب گرفتن روند آمادگی و آمادهسازی خواهد شد. از همه مهمتر اینکه نگاه زمینهسازانه، اهداف، نقش و جایگاه وظایف دینی را نیز دستخوش تحول قرار خواهد داد. جامعهای که معتقد به تأثیر عملکرد خود در ظهور است و هدف خود را از انجام وظایف دینی ایجاد زمینههای ظهور میداند، در نحوۀ هدفگذاری و برنامهریزی و اولویتبندی تکالیف دینی و نیز در مقام تزاحم وظایف دینی و ترجیح یک وظیفه بر وظیفۀ دیگر با جامعهای که مسئولیتهای دینیاش را تنها به دلیل انجام وظیفۀ شرعی انجام میدهد، معیارهایی متفاوت خواهد داشت؛ همچنان که وقتی به جای جامعه دینی مطلوب، از واژه جامعه زمینهساز استفاده میکنیم، طبیعتاً اموری به عنوان شاخصههای این جامعه مطرح خواهند شد که با اندیشۀ مهدویت پیوند ویژهای دارند و بر مؤلفههایی تأکید خواهد شد که در تحقق حاکمیت معصوم و بسط ید او تأثیرگذارترند.
به تعبیر دیگر، استفاده از واژه جامعه زمینهساز، با هدف توجه دادن به یکی از عناصر کلیدی و در عین حال فراموش شدۀ جامعه دینی مطلوب، یعنی مسئلۀ امام مهدی، ظهور و نقش جامعه در فرآیند تحقق ظهور است.
تذکر این نکته در پایان این بخش ضروری است که مراد از جامعۀ مطلوب دینی، جامعهای است که حقیقتاً بر اساس آموزههای دینی شکل گرفته است و ولایت از ارکان اصلی آن است _ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة (ع)کلینی، 1363: ج2، 18) _ جامعهای که در آن، امام محور همۀ فعالیتها، و رضا و سخط او معیار تمام حرکتها و سکونهاست؛ جامعهای که خود را در طرح امام قرار میدهد و هدفی جز عملی شدن آرمانهای امام ندارد و تمام رفتارهای خود را متناسب با اهداف او تنظیم میکند. بر این اساس، اگر از وحدت مصداقی جامعۀ زمینهساز با جامعۀ مطلوب دینی سخن گفته شد، مقصود چنین جامعهای است نه جامعۀ دینی موجود.
ضرورت جامعۀ زمینهساز
پس از اثبات تأثیرگذار بودن عملکرد مردم در ظهور و تعریف جامعه زمینهساز، این پرسش رخ مینماید که آیا تشکیل جامعه زمینهساز یک ضرورت است و آیا مؤمنان موظف به تشکیل چنین جامعهای هستند؟
پاسخ به این پرسش نیز از این نظر مهم است که در گام نخست گمان میرود که اثبات نقش انسانها در ظهور لزوماً به معنای ضرورت وجود جامعه زمینهساز نیست؛ زیرا این احتمال وجود دارد که وجود افراد مؤمنی که مهیای ظهور هستند، اما به صورت پراکنده در دنیا زندگی میکنند و با یکدیگر هیچگونه ارتباط و انسجامی ندارند، میتواند برای زمینه ظهور کافی باشد. به تعبیر دیگر، از ادلۀ موجود درمییابیم که فراهم شدن انسانهایی مؤمن که حاضر به هرگونه فداکاری در مسیر اهداف امام مهدی هستند، مقدمۀ ظهور ایشان است _ البته حکومتی در مقیاس کل جهان که میخواهد همۀ انسانها را به بهترین شکل مدیریت کند و آنها را در مسیر هدایت و رشد دستگیری نماید، مستلزم وجود تعداد درخور توجهی از انسانهای مؤمن و توانمند است _ این افراد در هنگامۀ ظهور باید در کنار یکدیگر و منسجم و تحت رهبری امام باشند، اما پیش از آغاز حرکت امام ضرورتی وجود ندارد که افراد یادشده در جامعهای منسجم و به هم پیوسته زندگی کنند و به بیانی دیگر، جامعهای زمینهساز تشکیل بدهند. بنابراین چه ضرورتی برای تشکیل جامعۀ زمینهساز وجود دارد و چرا ما موظف به تشکیل جامعه زمینهسازهستیم؟
ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ مقدمۀ ظهور یا به مثابۀ تکلیفی دینی
به مسئلۀ یادشده از دو منظر میتوان نگریست: از یکسو میتوان ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز را به لحاظ ارتباطی که با تحقق ظهور دارد بررسی کرد؛ یعنی میتوان ادعا کرد که ما موظف به تشکیل جامعۀ زمینهساز هستیم و تحقق چنین جامعهای یک ضرورت است؛ زیرا با تحقق آن، حتماً ظهور اتفاق میافتد. بنابراین تشکیل جامعۀ زمینهساز از آنجا که مقدمۀ ظهور است ضرورت دارد. در نگاهی دیگر، به مسئلۀ ضرورت تلاش برای تشکیل جامعۀ زمینهساز نگاه مقدمهای نمیشود، بلکه از این منظر مورد توجه قرار میگیرد که اساساً دین تکالیفی را بر عهده ما نهاده است و موظفیم مسئولیتهای دینی را انجام دهیم و انجام این مسئولیتها خودبهخود به تشکیل جامعهای که به لحاظ مصداقی همان جامعۀ زمینهساز است خواهد انجامید، چه با تشکیل چنین جامعهای ظهور اتفاق بیفتد و چه نیفتد و چه با فقدان آن، ظهور منتفی باشد و چه نباشد.
در نگاه نخست، وقتی از ضرورت وجود جامعه سخن میگوییم، ضرورت را از جهت نسبتی که جامعۀ زمینهساز با ظهور دارد ثابت میکنیم. اما در نگاه دوم، جدا از اینکه رابطۀ تشکیل جامعۀ زمینهساز با ظهور چیست، با رویکردی وظیفهگرایانه از ضرورت انجام مسئولیتهای دینی سخن میگوییم؛ انجام تکالیفی که _ با توضیحاتی که خواهد آمد _ خودبهخود به تحقق جامعهای میانجامد که به لحاظ مصداقی همان جامعۀ زمینهساز است. بنابراین اگر میان تحقق جامعۀ زمینهساز و ظهور هیچ ارتباطی هم نباشد، باز بنابر مسئولیت دینی، تشکیل آن ضرورت خواهد داشت.
بررسی این مسئله از منظر دوم این مزیت را دارد که میتوانیم بر اساس آن، حتی کسانی که به تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور معتقد نیستند و وجود هرگونه رابطه میان تحقق جامعۀ زمینهساز و تحقق ظهور را نفی میکنند را نیز با خود همراه کنیم و اثبات کنیم که حتی بر مبنای آنها نیز تشکیل جامعۀ زمینهساز، امری ضروری و تکلیفی دینی است و برای تحقق آن باید سیاستگذاری و برنامهریزی کرد. البته مقصود از اینکه حتی بر اساس نگاه دوم، تحقق جامعۀ زمینهساز یک ضرورت است، این نیست که طبق این دیدگاه، جامعه متصف به وصف زمینهساز میشود، بلکه مقصود این است که حتی بر اساس دیدگاه دوم، تحقق مصداقی از جامعه ضرورت دارد که همان مصداق جامعۀ زمینهساز بر اساس نگاه اول است. به تعبیر دیگر، در هر دو نگاه اثباتکنندۀ ضرورت تشکیل مصداق واحدی از جامعه هستیم، ولی در نگاه نخست، آن جامعه متصف به وصف زمینهساز میشود، اما در نگاه دوم چنین جامعهای متصف به وصف زمینهساز نمیگردد، گرچه به لحاظ مصداقی آنچه در این نگاه ضرورتش اثبات میشود، هیچ تفاوتی با آنچه از منظر نخست ثابت میگردد ندارد و هر دو اثباتکنندۀ یک مصداق خارجی از جامعه هستند.
ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به عنوان مقدمۀ ظهور
اگر بر اساس مباحث پیشین، نقشآفرینی انسانها در ظهور و مقدمهچینی برای آن با فراهم آمدن افرادی مؤمن و نیز تحقق ظهور با تربیت چنین افرادی ثابت شده باشد، برای اثبات ضرورت جامعۀ زمینهساز، نیازمند دلیلی مستقل نیستیم؛ زیرا برای تحقق ظهور به افرادی مؤمن نیاز داریم. از منظر دین مؤمن کسی نیست که گوشۀ عزلت اختیار کند و به غاری پناه ببرد، بلکه در نگاه دین، مؤمن نسبت به دیگران مسئولیتهایی دارد؛ او مأمور به ارشاد و دستگیری است؛ مأمور به یارگیری و نیروسازی است؛ مأمور به تکثیر و تولید است و پس از ارشاد و نیروسازی، مأمور به عهدهداری، سرکشی، مراقبت و... است. این وظایف و مسئولیتهایی از این دست که در دین برای مؤمنان تعریف شده است به معنای ضرورت تلاش آنان برای تشکیل جمعیتی به هم پیوسته از مؤمنان است که دارای اهداف و دغدغههای مشترک باشند و با یکدیگر روابطی منسجم و تنگاتنگ داشته باشند.
به تعبیر دیگر، وجود فردی مؤمن برای تحقق ظهور ضرورت دارد که از دیدگاه دین، مؤمنی مرتبط باشد، نه مؤمنی گوشهگیر که تنها متولد میشود و تنها میمیرد. مؤمن مرتبط یعنی مؤمنی که موظف به ارتباط و تأثیرگذاری فرهنگی و همراه کردن عدهای با خود است. بنابراین اگر ضرورت تحقق یک مؤمن زمینهساز اثبات شود، ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز نیز اثبات میگردد؛ زیرا تعریف دین از مؤمن چنین اقتضایی دارد. به تعبیر دیگر، برای اینکه ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز را از منابع دینی استنباط کنیم، لزوماً نباید دنبال تعبیری صریح مانند «تشکیل جامعۀ زمینهساز بر شما واجب است» باشیم، بلکه وقتی اثبات شد که برای تحقق ظهور، حضور مؤمنانی که در تعریف دین، به معنای کسانی است که موظف به ارتباط و تأثیرگذاری و پرورش و... هستند ضروری است، بدین معناست که مؤمن موظف به تشکیل جامعۀ زمینهساز است و برای تحقق ظهور، وجود چنین جامعهای ضرورت دارد.
مدعای یادشده را میتوان با این بیان نیز اثبات کرد که اساساً اگر مبنای ما پذیرش تأثیرگذاری انسانها در ظهور باشد و فراهم شدن افراد مؤمن را مقدمۀ ظهور بدانیم، تشکیل جامعۀ زمینهساز نیز ضرورت دارد؛ زیرا تشکیل چنین جامعهای به فرآیند تربیت افراد مؤمن سرعت میبخشد. بنابراین اگر تربیت افراد مؤمن مقدمۀ ظهور و یک ضرورت است، آنچه مقدمۀ شکلگیری این مقدمه است نیز به حکم عقل ضرورت دارد.
ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ تکلیفی دینی
پیش از پرداختن به استدلال مدعای موردنظر، بار دیگر باید توجه کرد که مقصود ما از ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ تکلیف دینی این نیست که حتی بنابر دیدگاهی که معتقد به تأثیر رفتار انسانها در ظهور نیست تشکیل جامعه با وصف زمینهساز ضرورت دارد، بلکه مقصود این است که حتی بر اساس دیدگاه یادشده تحقق جامعهای ضرورت دارد که به لحاظ مصداقی همان جامعه موردنظر معتقدان به نقش داشتن انسانها در ظهور است.
استدلال بر ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ تکلیفی دینی از چند مقدمه تشکیل شده است:
1. بدون تردید در دین تکالیف متعددی وجود دارد.
2. انجام تکالیف دینی هیچ وقت از عهدۀ همه مکلفان برداشته نمیشود.
3. در دین افزون بر تکالیف شخصی، تکالیف اجتماعی نیز وجود دارد و مؤمن نسبت به جامعهای در آن زندگی میکند، بلکه نسبت به جامعۀ بشری تا اندازهای که در توان اوست نمیتواند بیتفاوت باشد.
4. بخشی از تکالیف دینی مؤمنان، تکالیفی است که نسبت به امام خود بر عهده دارند؛ تکالیفی همچون معرفت ، محبت ، اطاعت ، تسلیم ، احیای امر ، همراهی ، اقتدا ، دشمنی با دشمنان ، نصرت و... که از جملۀ این تکالیف، آمادگی برای ظهور آن حضرت است. این آمادگی حتی اگر به ظهور نینجامد، تکلیفی دینی است که بر اساس روایات باید نسبت به آن اهتمام ورزید، بلکه از مجموع روایات اهل بیت درمییابیم که جامعۀ مطلوب اسلامی بر محور امام شکل میگیرد و همۀ طرحها، برنامهریزیها و فعالیتها باید با محوریت امام باشد و همه موظف به قرار گرفتن در طرح او و حرکت در راستای مقاصد او هستند.
مؤمن متعهدی که افزون بر وظایف اجتماعی، خود را در برابر امام زمانش مسئول میداند و پس از معرفت و درک اضطرار به او و رسیدن به عشقی عمیق نسبت به آن حضرت، تسلیم او شده و خود را وقف او و آرمانهایش نموده و دغدغهای جز تحصیل رضا و پرهیز از سخط او ندارد و نیز برای هر اقدام یا پرهیز، رضا و سخط معصوم را معیار قرار میدهد و از سوی دیگر، در پی کسب آمادگی برای حضور اوست و خود را از نظر معرفتی و احساسی و رفتاری مهیای پذیرش امر معصوم کرده است، نمیتواند با وجود چنین حجم بالایی از مسئولیت بیکار بنشیند و تنها نظارهگر وضعیت موجود باشد. او با آن پشتوانۀ معرفتی و احساس عشق عمیقی که به حجت خداوند دارد و حجم بالای مسئولیتهایی که بر دوش خود احساس میکند، از جهاتی گوناگون برای تلاش در مسیر امام زمان و احیای آرمانهای او و آماده ساختن جامعه برای درک حضور معصوم انگیزهمند میشود.
از یک جهت، تعلق و دلدادگی مؤمن به معصوم و اهداف او و علاقهمندی او به عملی شدن اهداف معصوم و فراگیر و همگانی شدن آنها و توجه به اینکه با وجود جمعی از مؤمنان، اهداف امام دستیافتنیتر است، باعث میشود که مؤمن در لاک خود فرو نرود و گوشۀ عزلت اختیار نکند و به ارشاد و اصلاح دیگران و یارگیری و نیروسازی رو بیاورد و تلاش کند دغدغههایی را که معصوم نسبت به دستگیری و هدایت افراد جامعه دارد تا حد میسور به انجام رساند. او که امام را تنها برای خودش نمیخواهد و او را از آنِ تمام شیعیان و بلکه برای تمام انسانها میداند، میکوشد همه را با او آشنا کند و آنان را مهیای آمدنش نماید.
از سوی دیگر، وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر، مؤمن را برای اصلاح وضع موجود و تربیت انسانهای متعهد برمیانگیزد. وقتی مؤمن، غفلت جامعه از امام خود را مشاهده کرد و بیتفاوتی آنان را نسبت به امام و اهداف او مشاهده نمود، در برابر این منکر بزرگ آرام نمینشیند و میکوشد مردم را با این وظیفۀ بزرگ فراموش شده آشنا نماید و آنها رابرای احیای این معروف برانگیزاند.
از جهت دیگر، وظایفی همچون تکافل و عهدهداری ایتام آل محمد و ارشاد جاهل و امثال آن، به مؤمن برای دستگیری از افراد انگیزه میدهد.
انگیزۀ متراکم برآمده از این مسئولیتها و دغدغههای سر برآورده از آنها مؤمن را رها نکرده و آرام نمیگذارد و او را برای تغییر وضع موجود جامعه و زدودن غفلت مردم و تربیت انسانهایی در تراز اهداف معصوم و نیروهایی همسو با دغدغههای امام و هماهنگ با خواست او برمیانگیزاند.
روشن است که تلاشهای فردفرد مؤمنان در این مسیر، به میزان همت و جدیتشان آرامآرام جواب خواهد داد و حاصل آن، شکلگیری جمعیتی از مؤمنان با هدف واحد و دغدغههای مشترک است که جریان سازندگی و نیروسازیشان پیوسته استمرار دارد و هر روز رویشی جدید را تجربه خواهد کرد و چتر دایرۀ اجتماع خود را مدام خواهد گسترانید و جامعهای مؤمنانه تشکیل خواهد داد. البته مقصود از تشکیل جامعۀ زمینهساز، لزوماً تشکیل جامعهای بر اساس تعریف علم جامعهشناسی که در سرزمین خاصی استقرار یافته و قدرت سیاسی را به دست گرفته باشد نیست. گرچه ممکن است این تلاشها به چنین سرانجامی نیز بینجامد، اما دستکم نتیجۀ تلاش مؤمنان، شکلگیری گروهی از افراد مؤمن با هدف مشترک و دغدغههایی همسو است که برای رسیدن به هدف خود طرح و برنامهای دارند. این گروه به لحاظ برخورداری از هدف مشترک و وجود انسجام و بههمپیوستگی و داشتن طرح و برنامۀ منسجم و انگیزۀ قوی برای پیگیری آرمانهای جمعی و پرهیز از تشتّت و خودرأیی و خودسری، تشکیلدهندۀ یک جامعه هستند و اگرچه بر اساس تعاریف متداول از آنها با عنوان یک جامعه یاد نشود، اما از تمام ویژگیهای یک جامعه منسجم برخوردارند.
بر اساس آنچه گذشت، روشن شد که حتی اگر معتقد به تأثیر تلاشهای مؤمنان در تحقق ظهور هم نباشیم و رابطۀ زیست مؤمنانه با تقدیم و تأخیر ظهور را رابطهای خنثی بدانیم، باز هم تلاشهای مؤمنان در مسیر عمل به تکالیفی که نسبت به امام زمان خود و نیز جامعه بر عهده دارند، به طور طبیعی به تشکیل جامعۀ زمینهساز _ بر اساس دیدگاه نخست _ خواهد انجامید و بلکه با تعریفی که از مسئولیتهای یک مؤمن در دین، همچون ارتباط با دیگر مؤمنان، تأثیرگذاری، پرورش، عهدهداری، تکافل و امثال آن وجود دارد، مؤمنان موظف به تشکیل چنین جامعهای هستند و چنانکه پیش از این گذشت، مأمور بودن مؤمنان به برقراری روابط اجتماعی با سایر مؤمنان، خود به معنای تکلیف به تشکیل جامعهای مؤمنانه است؛ جامعهای که به لحاظ مصداقی، همان جامعۀ زمینهساز بر اساس دیدگاه نخست است؛ یعنی دیدگاهی که معتقد به تأثیرگذاری رفتار انسانها در ظهور است.
جامعۀ زمینهساز؛ جامعۀ دینی یا فرا دینی
پرسش دیگری که در اینجا طرح میشود این است که اگر تفسیر ما از جامعۀ زمینهساز، جامعهای است که ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم را دارد و بر اساس روایات، این ظرفیت با التزام جامعه به باورها، اخلاقیات و رفتارهای دینی قابل دستیابی است، آیا از جامعۀ زمینهساز منحصراً در حوزۀ عالم تشیع و یا نهایتاً دنیای اسلام میتوان سخن گفت یا اینکه این مسئله حتی در جوامع غیراسلامی نیز قابل طرح است؟ به تعبیر دیگر، آیا اگر جامعهای بخواهد زمینهساز ظهور باشد، لزوماً باید شیعه باشد و یا حداکثر اسلامی باشد، یا اینکه حتی جوامع غیراسلامی نیز میتوانند زمینهساز ظهور باشند؟
برای پاسخ به پرسش یادشده باید به این نکته توجه کرد که رابطۀ میان ظرفیت برای تحمل حاکمیت معصوم و مسئولیتهای دینی که پیش از این از آن سخن رفت رابطهای قراردادی نیست، بلکه پیوندی واقعی و تکوینی است، به این معنا که التزام به دین با تمام ابعاد و جوانب آن حقیقتاً به تکامل و رشد آدمی میانجامد و این رشد موجب تحقق ظرفیت همراهی با معصوم میشود. به تعبیر دیگر، آنچه در دین وجود دارد اعم از آنچه در نظام اعتقادی و نظام اخلاقی و نظام رفتاری اسلام وجود دارد، هر کدام به منزلۀ پلههایی هستند که آراسته شدن و عمل کردن به آنها نفس آدمی را به میزان وزن آن عقیده یا اخلاق یا رفتار ترقی میبخشد و حاصل این ترقی، یافتن ظرفیت تحمل و همراهی با معصوم است و شاید شکلگیری ظرفیت تحمل معصوم، به این دلیل ریشه در التزام به آموزههای دینی دارد که اساساً امام مهدی احیاگر شریعت به معنای واقعی آن هستند و مهمترین رسالت و بلکه تمام رسالت آن حضرت، احیا و اجرای اسلام واقعی با تمام ابعاد و جوانب آن اعم از ابعاد فردی تا ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تربیتی و... است. بنابراین کسانی که از باور، اخلاق و سلوک دینی برخوردارند و دغدغۀ دین دارند و دلبستۀ آن هستند، برای پذیرش امامی که احیاگر دین است مهیا خواهند بود و در مسیر حاکمیت او و بسط ید و نفوذ امرش با تمام وجود جانفشانی خواهند کرد؛ زیرا امام را مظهر همۀ اهداف و آرمانهای خود میبینند.
به تعبیر دیگر، همراهی و همدلی واقعی، همیشه ریشه در اهداف و دغدغههای مشترک دارد. آدمی زمانی کسی را در حرکت همراهی میکند که با او در هدف مشترک باشد و هر دو یک غایت را اراده کرده باشند. بدون وجود هدف مشترک مسیرها بالأخره از هم جدا خواهد شد. بنابراین کسانی ظرفیت تحمل حکومت معصوم را خواهند داشت و او را در رسیدن به اهدافش یاری خواهند کرد که با امام در اهداف و دغدغهها مشترک باشند و آنچه برای امام مهم است، برای آنان نیز مهم باشد. بنابراین بهطور طبیعی کسی که دیندار و دینمدار است، با امامی که دغدغۀ دین و احیای آن را دارد، همسو و همنوا خواهد شد.
از توضیحات پیشگفته، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که اگر جوامع غیراسلامی به سمت احیای ارزشهای دینی مانند ارزشهایی چون عدالتخواهی، ظلمستیزی، نوعدوستی، مسئولیتپذیری، قانونپذیری، احترام به حقوق دیگران، وقتشناسی، وظیفهشناسی و... حرکت کنند، در واقع متخلق به احکام اسلامی هستند و گرچه به لحاظ عقیدتی به آنها نمیتوان مسلمان گفت، اما آنها را میتوان مؤدب به پارهای از آداب اسلامی و متخلق به بخشی از اخلاق اسلامی خواند. بنابراین با همان تحلیل پیشگفته که اشتراک در اهداف و دغدغهها به همراهی و همسویی منجر میشود. اگر در جوامع غیراسلامی چنین ارزشهایی وجود داشته باشد و مردم نسبت به رعایت آنها اهتمام بورزند _ که یقیناً وجود دارد و چهبسا در برخی از جوامع غیرمسلمان در قیاس با بسیاری از جوامع اسلامی چنین ارزشهایی زندهتر باشند و اهتمام آنان به بسیاری ارزشهای انسانی که همان ارزشهای دینی هستند، بیشتر از اهتمام مسلمانان باشد _ به همان نسبت ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم که در واقع حاکمیت همان ارزشهاست در آنها وجود خواهد داشت. از اینرو، اگر از جامعۀ زمینهساز سخن میگوییم، این مسئله را نباید در حوزۀ دنیای اسلام و یا عالم تشیع محصور کنیم، بلکه به نظر میرسد سطحی از جامعۀ زمینهساز، یعنی جامعهای که ظرفیت حاکمیت معصوم را دارد و او را در اهداف و آرمانهایش یاری میکند و اسباب بسط ید او را فراهم مینماید، در بین غیرمسلمانان نیز قابل طرح است، البته با این تفاوت که جامعه شیعی با توجه به حضور امام و محوریت او، مسیر زمینهسازی را طی میکند و به تعبیر دیگر، زمینهسازیاش امری قصدی و ارادی است. اما در جوامع دیگر این توجه وجود ندارد و به صورت ناخواسته و ناخودآگاه زمینهها برای تحقق حاکمیت معصوم و بسط ید او فراهم میشود و شاید روایاتی که از پیوستن غیرمسلمانان به امام مهدی سخن میگوید، به دلیل وجود قابلیتهایی است که پیش از ظهور در آنان وجود داشته و زمینه را برای لبیک گفتن به ندای امام و پیوستن به آن حضرت مهیا کرده بوده است. برای مثال، از امام صادق چنین روایت شده است:
إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ خَرَجَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَرَى أَنَّهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ دَخَلَ فِيهِ شِبْهُ عَبَدَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَر. (ع)نعمانی، 1422: 332)
نتیجه
جامعۀ زمینهساز، جامعهای است که ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم را دارد و اسباب بسط ید او و نفوذ امرش را مهیا کرده است، بهگونهای که از ناحیۀ او نهتنها هیچ تهدیدی برای معصوم وجود ندارد، بلکه همسو و همنوا با امام برای تحقق آرمانهای امام مهیاست. تحقق چنین جامعهای در دنیای اسلام با التزام به آموزههای اسلام حقیقتی دستیافتنی است. البته این سطح عالی زمینهسازی امری قصدی و ارادی است و جامعه با التفات به اینکه رفتار او در ظهور امام تأثیرگذار است و با توجه به اینکه التزام او به دین موجب تعجیل در ظهور میشود، ظهور امام را هدف خود قرار میدهد و آگاهانه میکوشد به مسئولیتهای دینی خود که موجبات شکلگیری ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم و در نتیجه تحقق ظهور است عمل نماید. در این سطح عالی از زمینهسازی، همۀ فعالیتها حول محور امام و ایجاد آمادگی برای ظهور او انجام میپذیرد و مؤمن هر حرکت و سکون خود را به نیت نزدیکتر شدن ظهور انجام میدهد. با هدف قرار گرفتن آمادگی برای ظهور، افزون بر اینکه انگیزۀ مومنان برای زیست مؤمنانه مضاعف میشود، برنامهریزی و اولویتبندی تکالیف دینی شکل دیگری پیدا میکند و نیز در مقام تزاحم وظایف دینی و ترجیح یک وظیفه بر وظیفۀ دیگر معیارها متفاوت میشوند.
زمینهسازی سطح دیگری نیز دارد؛ در این سطح که نازلترین سطوح زمینهسازی است نیز جامعه تا حدودی مهیای پذیرش ارزشهایی است که امام مهدی احیاکنندۀ آن است و افراد جامعه مهیای همراهی با امام در تحقق آرمانهای الهی و انسانی هستند. این سطح از زمینهسازی که با التزام به ارزشهای انسانی _ که همان ارزشهای اسلامیاند _ شکل میگیرد، غیرارادی و ناآگاهانه است؛ اما از آنجا که از یکسو حرکتی مثبت و متعالی است و از سوی دیگر، در مسیر شکلگیری ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم و بسط ید اوست، میتوان به آن زمینهسازی گفت و چنین جامعهای را جامعۀ زمینهساز خواند. البته شکلگیری ظرفیت تحمل معصوم، مسیر دیگری نیز دارد. آن مسیر، فرو رفتن جوامع در فساد و تباهی و در نتیجه سرخوردگی و ناامیدی از اصلاحهای زمینی و در نهایت از سر ناچاری و به اضطرار چشم دوختن به آسمان است. اما این آمادگی از آنجا که برآمده از حرکتی رو به رشد و متعالی نیست، آن را نمیتوان حرکتی زمینهسازانه خواند.
منابع
1. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1370ق.
2. قزوینی، ابن ماجه، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، بیتا.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، 1363ش.
4. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.
جامعۀ زمینهساز جامعهای است که ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم و بسط ید او را در خود فراهم کرده و مهیای پذیرش ولایت معصوم است. مسیر دستیابی به سطح عالی این ظرفیت، التزام جامعه به مسئولیتهای دینی با هدف فراهم کردن بسترهای ظهور امام زمان است. اگر افراد جامعه نسبت به انجام وظایفی که نسبت به یکدیگر دارند و نیز مسئولیتهایی که نسبت به امام خود بر عهده دارند، متعهد باشند و این همه را آگاهانه و با هدف رسیدن به ظرفیت همراهی با معصوم انجام دهند، چنین جامعهای به عالیترین سطح زمینهسازی دست یافته است و اگر جامعهای غیردینی به ارزشهای انسانی _ که همان ارزشهای دینی است _ متعهد باشد و از همینرو به صورت ناخودآگاه، توان پذیرش حاکمیت معصوم _ که احیاکنندۀ ارزشهای انسانی است _ را بیابد، شاید بتوان آن را نازلترین سطح جامعۀ زمینهساز خواند.
مقدمه
نوشتۀ پیش رو، بخشی از طرحی کلیتر با عنوان شاخصههای جامعۀ زمینهساز است. ورود به بحث شاخصها نیازمند حل دو مسئله است: نخست باید ثابت کنیم که عملکرد انسانها در ظهور تأثیرگذار است و سپس تعریفی از جامعۀ زمینهساز ارائه داده و ضرورت تشکیل چنین جامعهای را به اثبات برسانیم. با حل این دو مسئله، فضا برای ورود به بحث شاخصهای جامعۀ زمینهساز فراهم خواهد شد. در نوشتاری دیگر به مسئلۀ نخست پرداخته شد و در این مقاله میکوشیم به مسئلۀ دوم بپردازیم تا مقدمات بحث شاخصهای جامعۀ زمینهساز فراهم شود.
مفهوم و ضرورت جامعۀ زمینهساز
درک مسئلۀ اضطرار به امام از یکسو و رویارویی با غیبتش و محرومیت از هدایتهای او از سوی دیگر، به شکلگیری احساس خسارت در صورت غیبت امام میانجامد. این احساس خسارت، آدمی را به کوشش برای نجات از این وضعیت وامیدارد، اما تلاش برای نجات در گرو یافتن پاسخ منطقی به این پرسش اساسی است که آیا آدمی در تغییر این وضعیت نقشی دارد و آیا کوششهای او میتواند در تغییر این وضعیت مؤثر باشد؟ روشن است که تلاش برای رهایی از وضعیت موجود در گرو پاسخ به پرسش یاد شده است و آدمی تنها در صورتی برای فاصله گرفتن از وضعیت خسارتبار موجودش انگیزهمند خواهد شد که خود را محکوم به خسارت ابدی نبیند و دستهای خود را برای تغییر این وضعیت بسته نداند.
در جایی دیگر به پرسش یادشده به تفصیل پاسخ داده شده است و توضیح داده شده که آری، آدمی در تغییر این وضعیت مؤثر است و او همچنانکه در شکلگیری این محرومیت بزرگ دخیل بود، در پایان بخشیدن به این خسارت نیز میتواند تأثیرگذار باشد. او میتواند با زمینهسازی ظهور، زمینۀ تعلق ارادۀ الهی به ظهور را مهیا نماید و با بهرهمند شدن از هدایتهای ولیّ خداوند، به اوج مقام انسانیت بار یابد. به تعبیر دیگر، اگر آدمی مدتزمانی را در محرومیت از امام سپری کرد، این محرومیت نه از سر ارادۀ ازلی پروردگار بر محرومیت او، بلکه به دلیل غفلت و سوءرفتار خود اوست؛ بنابراین اگر به هوش آید و خود را اصلاح کند، چرا محرومیتش استمرار داشته باشد و چرا فرصتهای حیاتش را با خسارتهای جبرانناپذیر سپری کند؟
بر این اساس، اگر آدمی به امام مضطر است و زندگی بدون حجت برایش ثمری جز خسارت و تباهی به ارمغان نمیآورد و از سوی دیگر، میداند نه او محکوم به محرومیت ابدی از امام است و نه تلاشهای او در مسیر رفع این محرومیت بیثمر است، این نگاه، او را به قانع نشدن به وضعیت موجود و تکاپو برای رهایی از آن و تلاش برای فروریختن دیوار محرومیت وامیدارد. حال پرسش این است که این تلاش چیست و آن تکاپو کدام است که او را از این وضعیت نجات میدهد و او دقیقاً باید چه کند تا بتواند وضعیت موجود را تغییر دهد و از خسارت رهایی یابد؟ پرسش یادشده در واقع پرسش از زمینهسازی است؛ پرسش از اینکه زمینههای ظهور چیست و برای زمینهسازی ظهور چه باید کرد؟
تعریف جامعۀ زمینهساز
زمینهسازی در لغت به معنای فراهم کردن بسترها و مقدمات یک امر است. بر این اساس، زمینهسازی ظهور نیز به معنای فراهم کردن مقدمات ظهور و بسترهای لازم برای ظهور است؛ یعنی فراهم کردن آنچه که به واسطۀ آن، حاکمیت معصوم تحقق میپذیرد و امام بسط ید پیدا میکند و امرش نافذ میشود. حال پرسش این است که چه چیزی بستر تحقق حاکمیت معصوم است و مؤمنان باید دقیقاً چه کنند و چگونه باشند تا بتوانند در جرایان بسط ید معصوم و نفوذ امرش تأثیرگذار باشند؟
در جایی دیگر توضیح داده شده است که اساساً مؤمنان در عصر غیبت به چیزی جز همان مسئولیتهای دینی مکلف نیستند و اصولاً اگر مؤمنان نسبت به انجام چیزی که در تحقق ظهور و حاکمیت معصوم تأثیرگذار است مکلف باشند، آن چیز نمیتواند امری خارج از مسئولیتهای دینی باشد. بر این اساس، اگر از ضرورت تلاش برای تغییر وضعیت موجود و تکاپو برای رفع محرومیت بشر و یا به تعبیر دیگر، از زمینهسازی برای ظهور امام مهدی سخن میگوییم، مقصود تعریف وظیفهای مستقل از تکالیف دینی نیست و اگر مؤمنان در عصر غیبت نسبت به انجام همان تکالیفی که در شریعت آمده متعهد و ملتزم باشند، این کار دستکم بخشی از زمینهسازی ظهور است.
آنچه گذشت منحصراً ناظر به زمینهسازی فردی و مسئولیتهای شخصی مؤمنان نیست و به همین مقیاس میتوان از جامعۀ زمینهساز نیز تعریفی ارائه کرد. جامعۀ زمینهساز جامعهای است که بسترهای حاکمیت و بسط ید معصوم را فراهم کرده باشد. بنابراین جامعهای تأثیرگذار در تحقق ظهور و کوشا در مسیر رفع محرومیت از بشر و به تعبیر دیگر، جامعۀ زمینهساز ظهور، زمانی شکل خواهد گرفت که به تمام مسئولیتهای دینی خود متعهد باشد و از آنجا که در هر جامعه دو نوع رابطه، یعنی رابطۀ جامعه با رهبر و رابطۀ افراد اجتماع با یکدیگر وجود دارد، جامعۀ زمینهساز جامعهای است که از یکسو اعضای آن وظایفی که نسبت به جامعه دارند را به بهترین شکل انجام میدهند و از سوی دیگر، در انجام وظایفی که نسبت به امام خود برعهده دارند میکوشند. البته گفتنی است که اگر زمینهسازی به معنای انجام مسئولیتهای دینی تفسیر میشود، باید در نظر داشت که عمل به تکالیف دینی باید در نسبتی خاص با امام زمان قرار گیرد و با این توجه همراه باشد که اینها همه مسیر را برای او مهیا میکند و شرایط رابرای بسط ید او و نافذ شدن امرش مهیا مینماید.
جامعۀ دینی و جامعۀ زمینهساز
با توجه به تعریف یادشده، ناخودآگاه این پرسش به ذهن میرسد که اگر جامعۀ زمینهساز همان جامعۀ متعهد به مسئولیتهای دینی است، میان جامعۀ زمینهساز و جامعۀ دینی مطلوب چه تفاوتی وجود دارد؟ اگر تفاوت وجود دارد، در چیست و اگر وجود ندارد، جعل این اصطلاح به چه هدفی بوده است و بار معنایی آن چیست؟
بر اساس تعریف یادشده، به لحاظ مصداقی هیچ تفاوتی میان این دو واژه نیست، اما جعل این اصطلاح افزون بر اینکه ریشه روایی دارد، حاوی بار معنایی خاصی است که عبارت است از توجه ویژه به اندیشۀ مهدویت و نیز توجه به این معنا که تمام تلاشهای مؤمنان باید با رویکردی مهدوی صورت گیرد و با انگیزه ایجاد بسترهای ظهور باشد. به تعبیر دیگر، سخن گفتن از جامعۀ زمینهساز، این حقیقت را به مخاطبان الهام میبخشد که اولاً آیندۀ بشر، روشن و امیدبخش است؛ دوم اینکه جامعه در برابر تحقق این رخداد مسئول است؛ دیگر اینکه تلاش افراد جامعه برای انجام مسئولیتهای دینی خویش، تلاش در مسیری است که سرانجام آن ظهور امام مهدی و تحقق جامعهای سرشار از همۀ خوبیها و زیباییهاست. روشن است که چنین نگاهی افزون بر اینکه امام مهدی را کانون توجه خود قرار میدهد _ که به لحاظ شأن امام در هستی باید چنین باشد _ انگیزۀ افراد جامعه در تلاش برای زیست مؤمنانه را دوچندان خواهد کرد و باعث شتاب گرفتن روند آمادگی و آمادهسازی خواهد شد. از همه مهمتر اینکه نگاه زمینهسازانه، اهداف، نقش و جایگاه وظایف دینی را نیز دستخوش تحول قرار خواهد داد. جامعهای که معتقد به تأثیر عملکرد خود در ظهور است و هدف خود را از انجام وظایف دینی ایجاد زمینههای ظهور میداند، در نحوۀ هدفگذاری و برنامهریزی و اولویتبندی تکالیف دینی و نیز در مقام تزاحم وظایف دینی و ترجیح یک وظیفه بر وظیفۀ دیگر با جامعهای که مسئولیتهای دینیاش را تنها به دلیل انجام وظیفۀ شرعی انجام میدهد، معیارهایی متفاوت خواهد داشت؛ همچنان که وقتی به جای جامعه دینی مطلوب، از واژه جامعه زمینهساز استفاده میکنیم، طبیعتاً اموری به عنوان شاخصههای این جامعه مطرح خواهند شد که با اندیشۀ مهدویت پیوند ویژهای دارند و بر مؤلفههایی تأکید خواهد شد که در تحقق حاکمیت معصوم و بسط ید او تأثیرگذارترند.
به تعبیر دیگر، استفاده از واژه جامعه زمینهساز، با هدف توجه دادن به یکی از عناصر کلیدی و در عین حال فراموش شدۀ جامعه دینی مطلوب، یعنی مسئلۀ امام مهدی، ظهور و نقش جامعه در فرآیند تحقق ظهور است.
تذکر این نکته در پایان این بخش ضروری است که مراد از جامعۀ مطلوب دینی، جامعهای است که حقیقتاً بر اساس آموزههای دینی شکل گرفته است و ولایت از ارکان اصلی آن است _ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة (ع)کلینی، 1363: ج2، 18) _ جامعهای که در آن، امام محور همۀ فعالیتها، و رضا و سخط او معیار تمام حرکتها و سکونهاست؛ جامعهای که خود را در طرح امام قرار میدهد و هدفی جز عملی شدن آرمانهای امام ندارد و تمام رفتارهای خود را متناسب با اهداف او تنظیم میکند. بر این اساس، اگر از وحدت مصداقی جامعۀ زمینهساز با جامعۀ مطلوب دینی سخن گفته شد، مقصود چنین جامعهای است نه جامعۀ دینی موجود.
ضرورت جامعۀ زمینهساز
پس از اثبات تأثیرگذار بودن عملکرد مردم در ظهور و تعریف جامعه زمینهساز، این پرسش رخ مینماید که آیا تشکیل جامعه زمینهساز یک ضرورت است و آیا مؤمنان موظف به تشکیل چنین جامعهای هستند؟
پاسخ به این پرسش نیز از این نظر مهم است که در گام نخست گمان میرود که اثبات نقش انسانها در ظهور لزوماً به معنای ضرورت وجود جامعه زمینهساز نیست؛ زیرا این احتمال وجود دارد که وجود افراد مؤمنی که مهیای ظهور هستند، اما به صورت پراکنده در دنیا زندگی میکنند و با یکدیگر هیچگونه ارتباط و انسجامی ندارند، میتواند برای زمینه ظهور کافی باشد. به تعبیر دیگر، از ادلۀ موجود درمییابیم که فراهم شدن انسانهایی مؤمن که حاضر به هرگونه فداکاری در مسیر اهداف امام مهدی هستند، مقدمۀ ظهور ایشان است _ البته حکومتی در مقیاس کل جهان که میخواهد همۀ انسانها را به بهترین شکل مدیریت کند و آنها را در مسیر هدایت و رشد دستگیری نماید، مستلزم وجود تعداد درخور توجهی از انسانهای مؤمن و توانمند است _ این افراد در هنگامۀ ظهور باید در کنار یکدیگر و منسجم و تحت رهبری امام باشند، اما پیش از آغاز حرکت امام ضرورتی وجود ندارد که افراد یادشده در جامعهای منسجم و به هم پیوسته زندگی کنند و به بیانی دیگر، جامعهای زمینهساز تشکیل بدهند. بنابراین چه ضرورتی برای تشکیل جامعۀ زمینهساز وجود دارد و چرا ما موظف به تشکیل جامعه زمینهسازهستیم؟
ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ مقدمۀ ظهور یا به مثابۀ تکلیفی دینی
به مسئلۀ یادشده از دو منظر میتوان نگریست: از یکسو میتوان ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز را به لحاظ ارتباطی که با تحقق ظهور دارد بررسی کرد؛ یعنی میتوان ادعا کرد که ما موظف به تشکیل جامعۀ زمینهساز هستیم و تحقق چنین جامعهای یک ضرورت است؛ زیرا با تحقق آن، حتماً ظهور اتفاق میافتد. بنابراین تشکیل جامعۀ زمینهساز از آنجا که مقدمۀ ظهور است ضرورت دارد. در نگاهی دیگر، به مسئلۀ ضرورت تلاش برای تشکیل جامعۀ زمینهساز نگاه مقدمهای نمیشود، بلکه از این منظر مورد توجه قرار میگیرد که اساساً دین تکالیفی را بر عهده ما نهاده است و موظفیم مسئولیتهای دینی را انجام دهیم و انجام این مسئولیتها خودبهخود به تشکیل جامعهای که به لحاظ مصداقی همان جامعۀ زمینهساز است خواهد انجامید، چه با تشکیل چنین جامعهای ظهور اتفاق بیفتد و چه نیفتد و چه با فقدان آن، ظهور منتفی باشد و چه نباشد.
در نگاه نخست، وقتی از ضرورت وجود جامعه سخن میگوییم، ضرورت را از جهت نسبتی که جامعۀ زمینهساز با ظهور دارد ثابت میکنیم. اما در نگاه دوم، جدا از اینکه رابطۀ تشکیل جامعۀ زمینهساز با ظهور چیست، با رویکردی وظیفهگرایانه از ضرورت انجام مسئولیتهای دینی سخن میگوییم؛ انجام تکالیفی که _ با توضیحاتی که خواهد آمد _ خودبهخود به تحقق جامعهای میانجامد که به لحاظ مصداقی همان جامعۀ زمینهساز است. بنابراین اگر میان تحقق جامعۀ زمینهساز و ظهور هیچ ارتباطی هم نباشد، باز بنابر مسئولیت دینی، تشکیل آن ضرورت خواهد داشت.
بررسی این مسئله از منظر دوم این مزیت را دارد که میتوانیم بر اساس آن، حتی کسانی که به تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور معتقد نیستند و وجود هرگونه رابطه میان تحقق جامعۀ زمینهساز و تحقق ظهور را نفی میکنند را نیز با خود همراه کنیم و اثبات کنیم که حتی بر مبنای آنها نیز تشکیل جامعۀ زمینهساز، امری ضروری و تکلیفی دینی است و برای تحقق آن باید سیاستگذاری و برنامهریزی کرد. البته مقصود از اینکه حتی بر اساس نگاه دوم، تحقق جامعۀ زمینهساز یک ضرورت است، این نیست که طبق این دیدگاه، جامعه متصف به وصف زمینهساز میشود، بلکه مقصود این است که حتی بر اساس دیدگاه دوم، تحقق مصداقی از جامعه ضرورت دارد که همان مصداق جامعۀ زمینهساز بر اساس نگاه اول است. به تعبیر دیگر، در هر دو نگاه اثباتکنندۀ ضرورت تشکیل مصداق واحدی از جامعه هستیم، ولی در نگاه نخست، آن جامعه متصف به وصف زمینهساز میشود، اما در نگاه دوم چنین جامعهای متصف به وصف زمینهساز نمیگردد، گرچه به لحاظ مصداقی آنچه در این نگاه ضرورتش اثبات میشود، هیچ تفاوتی با آنچه از منظر نخست ثابت میگردد ندارد و هر دو اثباتکنندۀ یک مصداق خارجی از جامعه هستند.
ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به عنوان مقدمۀ ظهور
اگر بر اساس مباحث پیشین، نقشآفرینی انسانها در ظهور و مقدمهچینی برای آن با فراهم آمدن افرادی مؤمن و نیز تحقق ظهور با تربیت چنین افرادی ثابت شده باشد، برای اثبات ضرورت جامعۀ زمینهساز، نیازمند دلیلی مستقل نیستیم؛ زیرا برای تحقق ظهور به افرادی مؤمن نیاز داریم. از منظر دین مؤمن کسی نیست که گوشۀ عزلت اختیار کند و به غاری پناه ببرد، بلکه در نگاه دین، مؤمن نسبت به دیگران مسئولیتهایی دارد؛ او مأمور به ارشاد و دستگیری است؛ مأمور به یارگیری و نیروسازی است؛ مأمور به تکثیر و تولید است و پس از ارشاد و نیروسازی، مأمور به عهدهداری، سرکشی، مراقبت و... است. این وظایف و مسئولیتهایی از این دست که در دین برای مؤمنان تعریف شده است به معنای ضرورت تلاش آنان برای تشکیل جمعیتی به هم پیوسته از مؤمنان است که دارای اهداف و دغدغههای مشترک باشند و با یکدیگر روابطی منسجم و تنگاتنگ داشته باشند.
به تعبیر دیگر، وجود فردی مؤمن برای تحقق ظهور ضرورت دارد که از دیدگاه دین، مؤمنی مرتبط باشد، نه مؤمنی گوشهگیر که تنها متولد میشود و تنها میمیرد. مؤمن مرتبط یعنی مؤمنی که موظف به ارتباط و تأثیرگذاری فرهنگی و همراه کردن عدهای با خود است. بنابراین اگر ضرورت تحقق یک مؤمن زمینهساز اثبات شود، ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز نیز اثبات میگردد؛ زیرا تعریف دین از مؤمن چنین اقتضایی دارد. به تعبیر دیگر، برای اینکه ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز را از منابع دینی استنباط کنیم، لزوماً نباید دنبال تعبیری صریح مانند «تشکیل جامعۀ زمینهساز بر شما واجب است» باشیم، بلکه وقتی اثبات شد که برای تحقق ظهور، حضور مؤمنانی که در تعریف دین، به معنای کسانی است که موظف به ارتباط و تأثیرگذاری و پرورش و... هستند ضروری است، بدین معناست که مؤمن موظف به تشکیل جامعۀ زمینهساز است و برای تحقق ظهور، وجود چنین جامعهای ضرورت دارد.
مدعای یادشده را میتوان با این بیان نیز اثبات کرد که اساساً اگر مبنای ما پذیرش تأثیرگذاری انسانها در ظهور باشد و فراهم شدن افراد مؤمن را مقدمۀ ظهور بدانیم، تشکیل جامعۀ زمینهساز نیز ضرورت دارد؛ زیرا تشکیل چنین جامعهای به فرآیند تربیت افراد مؤمن سرعت میبخشد. بنابراین اگر تربیت افراد مؤمن مقدمۀ ظهور و یک ضرورت است، آنچه مقدمۀ شکلگیری این مقدمه است نیز به حکم عقل ضرورت دارد.
ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ تکلیفی دینی
پیش از پرداختن به استدلال مدعای موردنظر، بار دیگر باید توجه کرد که مقصود ما از ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ تکلیف دینی این نیست که حتی بنابر دیدگاهی که معتقد به تأثیر رفتار انسانها در ظهور نیست تشکیل جامعه با وصف زمینهساز ضرورت دارد، بلکه مقصود این است که حتی بر اساس دیدگاه یادشده تحقق جامعهای ضرورت دارد که به لحاظ مصداقی همان جامعه موردنظر معتقدان به نقش داشتن انسانها در ظهور است.
استدلال بر ضرورت تشکیل جامعۀ زمینهساز به مثابۀ تکلیفی دینی از چند مقدمه تشکیل شده است:
1. بدون تردید در دین تکالیف متعددی وجود دارد.
2. انجام تکالیف دینی هیچ وقت از عهدۀ همه مکلفان برداشته نمیشود.
3. در دین افزون بر تکالیف شخصی، تکالیف اجتماعی نیز وجود دارد و مؤمن نسبت به جامعهای در آن زندگی میکند، بلکه نسبت به جامعۀ بشری تا اندازهای که در توان اوست نمیتواند بیتفاوت باشد.
4. بخشی از تکالیف دینی مؤمنان، تکالیفی است که نسبت به امام خود بر عهده دارند؛ تکالیفی همچون معرفت ، محبت ، اطاعت ، تسلیم ، احیای امر ، همراهی ، اقتدا ، دشمنی با دشمنان ، نصرت و... که از جملۀ این تکالیف، آمادگی برای ظهور آن حضرت است. این آمادگی حتی اگر به ظهور نینجامد، تکلیفی دینی است که بر اساس روایات باید نسبت به آن اهتمام ورزید، بلکه از مجموع روایات اهل بیت درمییابیم که جامعۀ مطلوب اسلامی بر محور امام شکل میگیرد و همۀ طرحها، برنامهریزیها و فعالیتها باید با محوریت امام باشد و همه موظف به قرار گرفتن در طرح او و حرکت در راستای مقاصد او هستند.
مؤمن متعهدی که افزون بر وظایف اجتماعی، خود را در برابر امام زمانش مسئول میداند و پس از معرفت و درک اضطرار به او و رسیدن به عشقی عمیق نسبت به آن حضرت، تسلیم او شده و خود را وقف او و آرمانهایش نموده و دغدغهای جز تحصیل رضا و پرهیز از سخط او ندارد و نیز برای هر اقدام یا پرهیز، رضا و سخط معصوم را معیار قرار میدهد و از سوی دیگر، در پی کسب آمادگی برای حضور اوست و خود را از نظر معرفتی و احساسی و رفتاری مهیای پذیرش امر معصوم کرده است، نمیتواند با وجود چنین حجم بالایی از مسئولیت بیکار بنشیند و تنها نظارهگر وضعیت موجود باشد. او با آن پشتوانۀ معرفتی و احساس عشق عمیقی که به حجت خداوند دارد و حجم بالای مسئولیتهایی که بر دوش خود احساس میکند، از جهاتی گوناگون برای تلاش در مسیر امام زمان و احیای آرمانهای او و آماده ساختن جامعه برای درک حضور معصوم انگیزهمند میشود.
از یک جهت، تعلق و دلدادگی مؤمن به معصوم و اهداف او و علاقهمندی او به عملی شدن اهداف معصوم و فراگیر و همگانی شدن آنها و توجه به اینکه با وجود جمعی از مؤمنان، اهداف امام دستیافتنیتر است، باعث میشود که مؤمن در لاک خود فرو نرود و گوشۀ عزلت اختیار نکند و به ارشاد و اصلاح دیگران و یارگیری و نیروسازی رو بیاورد و تلاش کند دغدغههایی را که معصوم نسبت به دستگیری و هدایت افراد جامعه دارد تا حد میسور به انجام رساند. او که امام را تنها برای خودش نمیخواهد و او را از آنِ تمام شیعیان و بلکه برای تمام انسانها میداند، میکوشد همه را با او آشنا کند و آنان را مهیای آمدنش نماید.
از سوی دیگر، وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر، مؤمن را برای اصلاح وضع موجود و تربیت انسانهای متعهد برمیانگیزد. وقتی مؤمن، غفلت جامعه از امام خود را مشاهده کرد و بیتفاوتی آنان را نسبت به امام و اهداف او مشاهده نمود، در برابر این منکر بزرگ آرام نمینشیند و میکوشد مردم را با این وظیفۀ بزرگ فراموش شده آشنا نماید و آنها رابرای احیای این معروف برانگیزاند.
از جهت دیگر، وظایفی همچون تکافل و عهدهداری ایتام آل محمد و ارشاد جاهل و امثال آن، به مؤمن برای دستگیری از افراد انگیزه میدهد.
انگیزۀ متراکم برآمده از این مسئولیتها و دغدغههای سر برآورده از آنها مؤمن را رها نکرده و آرام نمیگذارد و او را برای تغییر وضع موجود جامعه و زدودن غفلت مردم و تربیت انسانهایی در تراز اهداف معصوم و نیروهایی همسو با دغدغههای امام و هماهنگ با خواست او برمیانگیزاند.
روشن است که تلاشهای فردفرد مؤمنان در این مسیر، به میزان همت و جدیتشان آرامآرام جواب خواهد داد و حاصل آن، شکلگیری جمعیتی از مؤمنان با هدف واحد و دغدغههای مشترک است که جریان سازندگی و نیروسازیشان پیوسته استمرار دارد و هر روز رویشی جدید را تجربه خواهد کرد و چتر دایرۀ اجتماع خود را مدام خواهد گسترانید و جامعهای مؤمنانه تشکیل خواهد داد. البته مقصود از تشکیل جامعۀ زمینهساز، لزوماً تشکیل جامعهای بر اساس تعریف علم جامعهشناسی که در سرزمین خاصی استقرار یافته و قدرت سیاسی را به دست گرفته باشد نیست. گرچه ممکن است این تلاشها به چنین سرانجامی نیز بینجامد، اما دستکم نتیجۀ تلاش مؤمنان، شکلگیری گروهی از افراد مؤمن با هدف مشترک و دغدغههایی همسو است که برای رسیدن به هدف خود طرح و برنامهای دارند. این گروه به لحاظ برخورداری از هدف مشترک و وجود انسجام و بههمپیوستگی و داشتن طرح و برنامۀ منسجم و انگیزۀ قوی برای پیگیری آرمانهای جمعی و پرهیز از تشتّت و خودرأیی و خودسری، تشکیلدهندۀ یک جامعه هستند و اگرچه بر اساس تعاریف متداول از آنها با عنوان یک جامعه یاد نشود، اما از تمام ویژگیهای یک جامعه منسجم برخوردارند.
بر اساس آنچه گذشت، روشن شد که حتی اگر معتقد به تأثیر تلاشهای مؤمنان در تحقق ظهور هم نباشیم و رابطۀ زیست مؤمنانه با تقدیم و تأخیر ظهور را رابطهای خنثی بدانیم، باز هم تلاشهای مؤمنان در مسیر عمل به تکالیفی که نسبت به امام زمان خود و نیز جامعه بر عهده دارند، به طور طبیعی به تشکیل جامعۀ زمینهساز _ بر اساس دیدگاه نخست _ خواهد انجامید و بلکه با تعریفی که از مسئولیتهای یک مؤمن در دین، همچون ارتباط با دیگر مؤمنان، تأثیرگذاری، پرورش، عهدهداری، تکافل و امثال آن وجود دارد، مؤمنان موظف به تشکیل چنین جامعهای هستند و چنانکه پیش از این گذشت، مأمور بودن مؤمنان به برقراری روابط اجتماعی با سایر مؤمنان، خود به معنای تکلیف به تشکیل جامعهای مؤمنانه است؛ جامعهای که به لحاظ مصداقی، همان جامعۀ زمینهساز بر اساس دیدگاه نخست است؛ یعنی دیدگاهی که معتقد به تأثیرگذاری رفتار انسانها در ظهور است.
جامعۀ زمینهساز؛ جامعۀ دینی یا فرا دینی
پرسش دیگری که در اینجا طرح میشود این است که اگر تفسیر ما از جامعۀ زمینهساز، جامعهای است که ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم را دارد و بر اساس روایات، این ظرفیت با التزام جامعه به باورها، اخلاقیات و رفتارهای دینی قابل دستیابی است، آیا از جامعۀ زمینهساز منحصراً در حوزۀ عالم تشیع و یا نهایتاً دنیای اسلام میتوان سخن گفت یا اینکه این مسئله حتی در جوامع غیراسلامی نیز قابل طرح است؟ به تعبیر دیگر، آیا اگر جامعهای بخواهد زمینهساز ظهور باشد، لزوماً باید شیعه باشد و یا حداکثر اسلامی باشد، یا اینکه حتی جوامع غیراسلامی نیز میتوانند زمینهساز ظهور باشند؟
برای پاسخ به پرسش یادشده باید به این نکته توجه کرد که رابطۀ میان ظرفیت برای تحمل حاکمیت معصوم و مسئولیتهای دینی که پیش از این از آن سخن رفت رابطهای قراردادی نیست، بلکه پیوندی واقعی و تکوینی است، به این معنا که التزام به دین با تمام ابعاد و جوانب آن حقیقتاً به تکامل و رشد آدمی میانجامد و این رشد موجب تحقق ظرفیت همراهی با معصوم میشود. به تعبیر دیگر، آنچه در دین وجود دارد اعم از آنچه در نظام اعتقادی و نظام اخلاقی و نظام رفتاری اسلام وجود دارد، هر کدام به منزلۀ پلههایی هستند که آراسته شدن و عمل کردن به آنها نفس آدمی را به میزان وزن آن عقیده یا اخلاق یا رفتار ترقی میبخشد و حاصل این ترقی، یافتن ظرفیت تحمل و همراهی با معصوم است و شاید شکلگیری ظرفیت تحمل معصوم، به این دلیل ریشه در التزام به آموزههای دینی دارد که اساساً امام مهدی احیاگر شریعت به معنای واقعی آن هستند و مهمترین رسالت و بلکه تمام رسالت آن حضرت، احیا و اجرای اسلام واقعی با تمام ابعاد و جوانب آن اعم از ابعاد فردی تا ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تربیتی و... است. بنابراین کسانی که از باور، اخلاق و سلوک دینی برخوردارند و دغدغۀ دین دارند و دلبستۀ آن هستند، برای پذیرش امامی که احیاگر دین است مهیا خواهند بود و در مسیر حاکمیت او و بسط ید و نفوذ امرش با تمام وجود جانفشانی خواهند کرد؛ زیرا امام را مظهر همۀ اهداف و آرمانهای خود میبینند.
به تعبیر دیگر، همراهی و همدلی واقعی، همیشه ریشه در اهداف و دغدغههای مشترک دارد. آدمی زمانی کسی را در حرکت همراهی میکند که با او در هدف مشترک باشد و هر دو یک غایت را اراده کرده باشند. بدون وجود هدف مشترک مسیرها بالأخره از هم جدا خواهد شد. بنابراین کسانی ظرفیت تحمل حکومت معصوم را خواهند داشت و او را در رسیدن به اهدافش یاری خواهند کرد که با امام در اهداف و دغدغهها مشترک باشند و آنچه برای امام مهم است، برای آنان نیز مهم باشد. بنابراین بهطور طبیعی کسی که دیندار و دینمدار است، با امامی که دغدغۀ دین و احیای آن را دارد، همسو و همنوا خواهد شد.
از توضیحات پیشگفته، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که اگر جوامع غیراسلامی به سمت احیای ارزشهای دینی مانند ارزشهایی چون عدالتخواهی، ظلمستیزی، نوعدوستی، مسئولیتپذیری، قانونپذیری، احترام به حقوق دیگران، وقتشناسی، وظیفهشناسی و... حرکت کنند، در واقع متخلق به احکام اسلامی هستند و گرچه به لحاظ عقیدتی به آنها نمیتوان مسلمان گفت، اما آنها را میتوان مؤدب به پارهای از آداب اسلامی و متخلق به بخشی از اخلاق اسلامی خواند. بنابراین با همان تحلیل پیشگفته که اشتراک در اهداف و دغدغهها به همراهی و همسویی منجر میشود. اگر در جوامع غیراسلامی چنین ارزشهایی وجود داشته باشد و مردم نسبت به رعایت آنها اهتمام بورزند _ که یقیناً وجود دارد و چهبسا در برخی از جوامع غیرمسلمان در قیاس با بسیاری از جوامع اسلامی چنین ارزشهایی زندهتر باشند و اهتمام آنان به بسیاری ارزشهای انسانی که همان ارزشهای دینی هستند، بیشتر از اهتمام مسلمانان باشد _ به همان نسبت ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم که در واقع حاکمیت همان ارزشهاست در آنها وجود خواهد داشت. از اینرو، اگر از جامعۀ زمینهساز سخن میگوییم، این مسئله را نباید در حوزۀ دنیای اسلام و یا عالم تشیع محصور کنیم، بلکه به نظر میرسد سطحی از جامعۀ زمینهساز، یعنی جامعهای که ظرفیت حاکمیت معصوم را دارد و او را در اهداف و آرمانهایش یاری میکند و اسباب بسط ید او را فراهم مینماید، در بین غیرمسلمانان نیز قابل طرح است، البته با این تفاوت که جامعه شیعی با توجه به حضور امام و محوریت او، مسیر زمینهسازی را طی میکند و به تعبیر دیگر، زمینهسازیاش امری قصدی و ارادی است. اما در جوامع دیگر این توجه وجود ندارد و به صورت ناخواسته و ناخودآگاه زمینهها برای تحقق حاکمیت معصوم و بسط ید او فراهم میشود و شاید روایاتی که از پیوستن غیرمسلمانان به امام مهدی سخن میگوید، به دلیل وجود قابلیتهایی است که پیش از ظهور در آنان وجود داشته و زمینه را برای لبیک گفتن به ندای امام و پیوستن به آن حضرت مهیا کرده بوده است. برای مثال، از امام صادق چنین روایت شده است:
إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ خَرَجَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَرَى أَنَّهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ دَخَلَ فِيهِ شِبْهُ عَبَدَةِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَر. (ع)نعمانی، 1422: 332)
نتیجه
جامعۀ زمینهساز، جامعهای است که ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم را دارد و اسباب بسط ید او و نفوذ امرش را مهیا کرده است، بهگونهای که از ناحیۀ او نهتنها هیچ تهدیدی برای معصوم وجود ندارد، بلکه همسو و همنوا با امام برای تحقق آرمانهای امام مهیاست. تحقق چنین جامعهای در دنیای اسلام با التزام به آموزههای اسلام حقیقتی دستیافتنی است. البته این سطح عالی زمینهسازی امری قصدی و ارادی است و جامعه با التفات به اینکه رفتار او در ظهور امام تأثیرگذار است و با توجه به اینکه التزام او به دین موجب تعجیل در ظهور میشود، ظهور امام را هدف خود قرار میدهد و آگاهانه میکوشد به مسئولیتهای دینی خود که موجبات شکلگیری ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم و در نتیجه تحقق ظهور است عمل نماید. در این سطح عالی از زمینهسازی، همۀ فعالیتها حول محور امام و ایجاد آمادگی برای ظهور او انجام میپذیرد و مؤمن هر حرکت و سکون خود را به نیت نزدیکتر شدن ظهور انجام میدهد. با هدف قرار گرفتن آمادگی برای ظهور، افزون بر اینکه انگیزۀ مومنان برای زیست مؤمنانه مضاعف میشود، برنامهریزی و اولویتبندی تکالیف دینی شکل دیگری پیدا میکند و نیز در مقام تزاحم وظایف دینی و ترجیح یک وظیفه بر وظیفۀ دیگر معیارها متفاوت میشوند.
زمینهسازی سطح دیگری نیز دارد؛ در این سطح که نازلترین سطوح زمینهسازی است نیز جامعه تا حدودی مهیای پذیرش ارزشهایی است که امام مهدی احیاکنندۀ آن است و افراد جامعه مهیای همراهی با امام در تحقق آرمانهای الهی و انسانی هستند. این سطح از زمینهسازی که با التزام به ارزشهای انسانی _ که همان ارزشهای اسلامیاند _ شکل میگیرد، غیرارادی و ناآگاهانه است؛ اما از آنجا که از یکسو حرکتی مثبت و متعالی است و از سوی دیگر، در مسیر شکلگیری ظرفیت تحمل حاکمیت معصوم و بسط ید اوست، میتوان به آن زمینهسازی گفت و چنین جامعهای را جامعۀ زمینهساز خواند. البته شکلگیری ظرفیت تحمل معصوم، مسیر دیگری نیز دارد. آن مسیر، فرو رفتن جوامع در فساد و تباهی و در نتیجه سرخوردگی و ناامیدی از اصلاحهای زمینی و در نهایت از سر ناچاری و به اضطرار چشم دوختن به آسمان است. اما این آمادگی از آنجا که برآمده از حرکتی رو به رشد و متعالی نیست، آن را نمیتوان حرکتی زمینهسازانه خواند.
منابع
1. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1370ق.
2. قزوینی، ابن ماجه، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر، بیتا.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، 1363ش.
4. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.