تاریخ انتشارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۵۰
کد مطلب : ۸۱۵
۰
plusresetminus

کارکردهای اجتماعی نهاد امامت

سید محمدکاظم طباطبایی . علی‌رضا بهرامی
کارکردهای اجتماعی نهاد امامت
کارکردهای اجتماعی نهاد امامت
سید محمدکاظم طباطبایی
علی‌رضا بهرامی
چکيده
امامت، نهادی الهی است که تدبیر امور جامعه را با اتصال به منبع اصلی هدایت بر عهده دارد. کسب معرفت و فهم مصالح و مفاسد دین و دنیا، مسئلۀ مهمی است که وجود حجت الهی در جامعه را ضروری می‌سازد. از سوی دیگر، نیاز و همراهی همیشگی بشر با عنصر هدایت، پرسش از وجود راهنما را تقویت می‌کند. نقش نهاد امامت در کنترل لغزش‌ها و انحراف‌ها کارکرد مهم دیگری است که روابط میان مؤمنان را تنظیم کرده و عقاید آنان و دین خدا را در میان مردم راهبری می‌کند. این نوشتار، به بررسی وجود و تأثیر کارکردهای نهاد امامت در جامعه پرداخته است.

مقدمه
بی‌گمان امامت از پرچالش‌ترین مباحث حوزۀ کلام اسلامی است و اهل بیت(ع) بر تعمیق عقاید مردم در این بخش تأکید فراوان داشته‌اند. از سوی دیگر، طرح این واژه از سوی مخالفان، نوعی انفعال و در جهت کم‌رنگ ساختن این باور نزد مسلمانان به شمار می‌رود. اولین اختلاف بین مسلمانان نیز همین مسئله معرفی شده و طبیعی است هرچه حرکت شیعه در تقویت و تعمیق این عقیده محکم‌تر شود، تقابل مخالفان نیز قوی‌تر خواهد شد. منازعات در مسئلۀ امامت، آن‌گاه که به حیطۀ «مسألة الحکم» و ادارۀ سیاسی جامعه کشیده می‌شود، تا حدی پردامنه است که فرقه‌نگاران مدعی‌اند در طول تاریخ در هیچ مسئله‌ای به اندازۀ آن شمشیر کشیده نشده است. امامت در اندیشۀ شیعه به عنوان یک نهاد دارای ابعاد گوناگون معرفی می‌شود؛ نهادی که جنبه‌های مختلفی از زندگی بشر را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. تعریف ناصحیح از این نهاد و برداشت نادرست از کارکردهای آن سبب می‌شود هم در شناخت و هم تطبیق، لغزش و خطا رخ دهد. اهل‌سنت این نهاد را قضیه‌ای صرفاً منوط به مصحلت جامعه و اختیار امت و بر آمده از ضرورت اجتماع بشری برمی‌شمرند، در حالی که شیعه، اتمام تحقق وعده‌های الهی در حق مردم را وابسته به معرفت حجت می‌داند و امام را عنصری به شمار می‌آورد که در سایه‌سار او این نهاد، ادامه می‌یابد و هدایت و سعادت بشری رقم می‌خورد.
امیرالمؤمنین(ع) امام را این‌گونه معرفی می‌کند:
امامان از طرف خدا تدبیرکنندگان امور مردم و کارگزاران آگاه بندگانند.
این به معنای نیابت الهی در ادارۀ جامعه است که قوانین خداوند را در جامعه پیاده می‌کند. بر اساس این طراحی، تعریف و تطبیق اهل‌سنت از مسئلۀ امامت به چالش کشیده می‌شود و جای‌گذاری آن در محدودۀ فروع هم نمی‌تواند برای خطای آنان در خاستگاه و مصداق‌جویی، توجیهی منطقی فراهم آورد. این نوشتار، فارغ از بحث تطبیقی پردامنه و جنبۀ تاریخی بحث، به بازخوانی کارکردهای اجتماعی نهاد امامت و پیش‌فرض‌های آن پرداخته است. نهادینه شدن پنج کارکرد مهم یادشده در این نوشتار، افزون بر رشد معرفت و فهم جامعه و ارتقای افراد آن و نیز هدایت دائمی، با کنترل لغزش‌ها و تنظیم روابط به حفظ شیعیان و حوزۀ عقاید آنان می‌انجامد. این الگو، نیاز همیشگی اجتماع است که ضرورت توجه به این کارکردها در هر زمان را توجیه می‌کند.
1. حجت، واسطۀ معرفت و فهم
نخستین پلۀ تکامل و سعادت، کسب معرفت است، تا جایی که دین خدا در دو امر گرد آمده؛ معرفت خدا و عمل بر اساس رضوان الهی. حلقۀ معرفت الهی نیز با حجت گره خورده است. از طرف دیگر، ارتقای فهم و عقل بشر از اهداف فرستادگان الهی خوانده شده است. در پیوندی عمیق با جامعه، اهل‌بیت(ع) مجرای کسب معارف و ارتقای فهم بشر خوانده شده‌اند. در فرازی از زیارت جامعۀ کبیره به این کارکرد مهم اشاره شده است:
بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا؛
به برکت ولایت شما، خدا نشانه‌های دین (کتاب و سنت) را به ما آموخت، و آن‌چه را از دنيامان كه فاسد شده بود صالح ساخت.
توجه به کارکرد واسطه‌ای با دو ابزار موالات و اطاعت تکمیل می‌شود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبۀ اعجاب‌انگیز خود به نقش اطاعت اشاره کرده و ضمن استناد به آیۀ 71 سورۀ احزاب، پیامبر(ص) را مایۀ نجات از گمراهی و رهایی از جهل معرفی می‌کند. این در حالی است که تعبیر به حجت به خلاف سایر الفاظ رایج در مقام، به شیعه اختصاص دارد و کلینی (ت329ق) در ابتکاری منحصر به فرد، بر همین اساس به تبویب احادیث مرتبط پرداخته است. آن‌گونه که از معنای لغوی حجت برمی‌آید، دو حیطۀ بحث و جست‌وجوی از امام و اثبات مدعای خویش و آمادگی غلبه بر گفتمان‌های مخالف در این واژه نهفته است.
از سوی دیگر، واسطه بودن حجت بین خدا و خلق در مفهوم این واژه پیداست. نتیجۀ ملاحظۀ این ارتباط، حاکی از وجود دو حیث اساسی و مهم در تبیین گسترۀ وجودی امام است؛ یکی ترسیم معنادار مفاهیم بلند خداشناسی در مقابل بندگانی که از درک آن ناتوانند و نیاز به هدایت الهی در فهم آن دارند وگرنه دچار خلط و تشبیه و تعلطیل می‌شوند، و دیگری در ارتباط با شئون زندگی مردم است که به سبب اتصال امام به منبع اصلی هدایت، مصالح و منافع آنان را تبیین می‌کند. این مهم در کلام امام صادق(علیه السلام) به زندیق، به روشنی مشاهده می‌شود:
إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً ... حَكِيماً مُتَعَالِياً ... ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ، يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ، وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُم؛‏
هنگامی که ثابت کردیم که خالقی حکیم و متعالی داریم، ثابت می‌شود که او فرستادگانی در میان مخلوقاتش دارد که او را به بندگانش می‌شناسانند، و آنان را به مصالح و منافعشان و آن‌چه مایۀ حیاتشان است و ترکش نابودی‌شان را سبب می‌شود، رهنمون می‌شوند.
این تعالیم به اصحاب نیز منتقل می‌شود تا آنان در گفت‌وگوهای خویش به کار بندند. از جمله عرصه‌های بروز این تعالیم در دو باب «الاضطرار الی الحجة» و «فرض طاعة الأئمة» انعکاس یافته است. روایت منصور بن حازم به عنوان پرورش‌یافتۀ مدرسۀ اهل‌بیت(علیه السلام) منعکس‌کنندۀ روش تربیتی اهل‌بیت(علیه السلام) در دفاع از حوزۀ عقاید شیعی به شاگردان خویش است. منصور بن حازم شناخت رضا و سخط الهی را ثمرۀ معرفت خداوند برمی‌شمرد و جلب رضایت و دوری از سخط خدا را به حکم عقل لازم می‌داند. تعبیر دقیق او در شناخت منبع طاعت خداوند و ضرورت وجود ترجمان قرآن درخور تأمل است؛ او می‌گوید:
من در قرآن نظر افکندم و دیدم مرجئی و قدری و حتی زندیقی که به آن ایمان ندارد، به واسطۀ آن جدل می‌کند تا بر دشمن خویش فائق آید. پس دریافتم که قرآن حجت نیست، مگر به نگاهبانی که به اسرار آن آگاه است.
همان‌گونه که او بیان می‌کند، قرآن دارای بطون و معارفی است که نشناختن تأویل و تفسیر آن، سبب برداشت‌های متفاوت و حتی متعارض از آن می‌شود. نمونۀ آشکار این برداشت‌ها، بحث جبر و اختیار است که هر کدام از دو گروه متنازع به آیاتی از قرآن استدلال می‌آورند. پذیرش این جایگاه برای امامان شیعه، مرجعیت مطلق علمی و عقیدتی آنان را در جامعۀ هر عصر ثابت می‌کند.
2. حجت، هدایت متصل
هدایت، عصاره و برآیند همۀ تلاش‌های امامان معصوم در رهبری جامعه و افراد آن است. ریشۀ این هدف ارزشمند، در ارشاد قرآن به حکم عقل یافت می‌شود. قرآن کریم اصل هدایت را بر عهدۀ خدا می‌داند و بر همین اساس، هدایت امری پوشیده نیست و همراه آیات بیّنات بر مردم نازل شده است. هدایت معصومان نیز برگرفته از قرآن و هدایت الهی، و تکمیل کنندۀ این فرآیند به شمار می‌رود و تجلی و کمال‌بخش گونه‌های متعدد این مسئله است. ابو‌بصیر در روایتی از امام صادق(ع) دربارۀ تفسیر آیۀ هفتم سورۀ رعد می‌پرسد. امام پس از تطبیق «مُنْذِر» بر پیامبر اکرم(ص) و «هٰاد» بر علی بن ابی‌طالب(ع) از او می‌پرسد: «يا أبامحمد، هل من هاد اليوم؟» پاسخ او دارای تأکید بر استمرار هدایت است و تصریح می‌کند که امام(ع) مصداق کنونی هدایت انسان‌هاست. امام نیز ضمن بیان توارث هدایت در میان ائمه، بر جاودانگی قرآن و آیاتش و جریان آن در همۀ اعصار تأکید می‌کند.
تأثیر این هدایت به قدری مهم و عمیق است که هر کس که در عبادت خدا خویش را به سختی بیندازد، ولی امامی را به عنوان پیشوا نپذیرفته باشد، همۀ تلاش‌ها و عبادت‌هایش بی‌اثر و نامقبول است. مَثَل چنین شخصی در کلام امام باقر(ع) به مانند گوسفند بی‌چوپانی است که شب‌هنگام _ که سرپرستی صاحبش را لازم دارد _ سرگردان می‌شود و به دیگر گله‌ها می‌پیوندد یا خوراک گرگ‌ها می‌گردد. انسانِ جداشده از هدایت الهی نیز با اندک‌نسیمی به چپ و راست رانده می‌شود و در گرداب‌های هجمه به عقاید غرق خواهد شد. بر همین اساس مرگ او، مرگ کفر و نفاق خوانده شده و در روز حشر و جزا که «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» است، پیشوایان کفر _ که خود به گمراهی کشیده شده‌اند و پیروانشان را به گمراهی کشانده‌اند _ نه می‌توانند عذابی را از خویش دور سازند و نه از گمراه شدگان، و تنها راه فرار را تبری از انتساب و رفتار پیروان خویش می‌دانند.
هدایت با عناوینی همچون دلیل، منار و نور بودن اهل‌بیت(ع) در روایات آمده است. کلینی در «باب أن الأئمه نور الله عزوجل» شش روایت و در «باب معرفة الإمام و الرد علیه» سه روایت با این کلیدواژه‌ها آورده است.
تذکر این نکته که اطاعت، نتیجۀ طبیعی و انکارناپذیر و حتی غیرقابل مناقشۀ گسترۀ مذکور و کارکردهای فوق است، تکرار مکررات خواهد بود. امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید:
السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ أَبْوَابُ الْخَيْرِ، السَّامِعُ الْمُطِيعُ لَا حُجَّةَ عَلَيْهِ، وَ السَّامِعُ الْعَاصِي لَا حُجَّةَ لَهُ، وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ تَمَّتْ حُجَّتُهُ وَ احْتِجَاجُهُ يَوْمَ يَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. ثُمَّ قَالَ: يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم‏؛
شنیدن و اطاعت کردن درهای خیر هستند که هیچ مؤاخذه‌ای بر شنوندۀ مطیع نیست و شنوندۀ گنه‌کار دلیلی بر کارش ندارد و حجت امام مسلمانان در روز قیامت بر همگان تمام است؛ روزی که خداوند می‌فرماید: «روزى را که هر گروهى را با پيشوايشان فرامى‏خوانيم».
اتصال و همراهی این هدایت با خلقت انسان از آغاز تا انجام اهمیت این کارکرد را دو چندان می‌کند. تأکید بر این‌که اگر تنها دو نفر بر روی زمین مانده باشند، قطعاً یکی از آن‌‌‌ها حجت الهی است و پس از آن‌که حجت‌های خداوند از زمین رخت بربندند، اهل آن فرو برده می‌شوند، دلایل محکمی بر تعلق سنت قطعی الهی بر هدایت دائمی بشر و قرار دادن آن در میان خاندان پیامبر(ص) است. گفتنی است پایه و اساس این هدایت، امری الهی است و به بندگانی اختصاص دارد که ظرفیت پذیرش آن را داشته باشند و ‌خداوند برایشان خیر اراده کرده است. از این‌روست که اصحاب از اصرار بر مخالفان در مسیر پذیرش امر امامت بازداشته شده‌اند. این هدایت، خاص و متوجه مؤمنانی است که جهاد در راه خدا، عمل صالح و پیرایش قلب را از پیش آماده ساخته‌اند.
به هر روی، نیل به هدایت اصیل، آرمان بلندی است که تلاش برای تحقق آن ستایش شده و آثار مهمی بر آن یاد شده است. امام سجاد(ع) در صلوات بر پیروان پیامبران و تصدیق‌کنندگان آنان به این مهم اشاره کرده و می‌فرماید:
و در دلشان شائبۀ ترديد پديد نيامد تا از راهشان منحرف سازد يا در پيروى آثار آنان خلل آورد و از اقتدا به فروغ تابناک هدايتشان بازدارد، بلکه همواره پشتيبان و ياور آنان باشند، آيينشان را پيروى کنند و به فروغ هدايتشان راه جويند.
نتیجۀ پیروی آثار، در دعای 42 صحیفه _ که در ختم قرآن است _ منعکس شده است. پاکی از هر آلودگی و نیز پرهیز از تباهی خدعه و فریب، ثمرۀ پیروی از راه کسانی است که قرآن می‌خوانند و آن را به کار می‌بندند.
...
https://ayandehroshan.ir/vdchtmn6d23nz.ft2.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما