شرقشناسی و مهدویت در برخی دایرةالمعارفهای بزرگ
خدامراد سلیمیان
حمید سعادت
چکیدهحمید سعادت
مباحث مربوط به مهدی موعود(عج) همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از جهات گوناگون بررسی شده است. به موازات تلاش ارزشمند دانشمندان مسلمان در تبیین صحیح آموزههای مهدوی، اسلامشناسان غربی نیز از این موضوع غافل نمانده و دربارۀ این باور اصیل اسلامی به اظهار نظر پرداختهاند. بیشتر دیدگاههای مستشرقان و مهدیپژوهان غربی، خواسته یا ناخواسته، از حقیقت مهدویت فاصله گرفته است که این امر، همت دوچندان مدافعان حریم امامت و مهدویت را در پاسخگویی به شبهات مطرح شده طلب میکند. اما با وجود تلاشهای انجام شده، روند نقد و بررسی مقالات و نوشتههای اندیشمندان غربی، بهویژه آنچه در دایرةالمعارفهای معتبر آمده، به کندی صورتپذیرفته است. نوشتار پیش رو، گام کوچکی در مسیر آشنایی با کلیاتی در اینباره است.
مقدمه: شرقشناسی و اسلامشناسان غربی
امروزه شرقشناسی از دیدگاه اندیشمندان و پژوهشگران غربی _ به عنوان بحثی نوپدید _ یکی از عرصههای برجستۀ پژوهشی بهشمار میآید. این گستره، دین، آداب و رسوم، فرهنگ و تمدن مردم شرقی را دربر میگیرد و گاه با اندکی تسامح در مفهوم، به اسلام و تاریخ آن محدود میشود. از اینرو به اسلامشناسان غربی، مستشرق یا شرقشناس نیز میگویند.
برخی بر این باورند که برجستهترین انگیزۀ مستشرقان در اهتمام به بررسیهای شرقشناسانه، نخست جنبۀ دینی داشته و سپس جنبۀ سیاسی، اقتصادی و استعماری پیدا کرده است. در این میان، جذابیتهای ویژۀ اسلام و انگیزههای گوناگون شرقشناسان، آنان را بر آن داشته تا نسبت به اسلام و موضوعات مربوط به آن، توجه بیشتری نشان دهند.
با توجه به آنچه به اختصار بیان شد، اسلامشناسان غربی را میتوان به سه گروه تقسیم کرد:
1. گروهی که به مفهوم دقیق کلمه، شرقشناسند؛ یعنی آن گروه از اندیشمندان غربی غیرمسلمان که در مورد باورها، اندیشهها، تمدن و فرهنگ شرقی پژوهش میکنند.
2. گروهی از اندیشمندان غربی همچون «رنه گنون» و«مارتین لینگر» که پس از پژوهش دربارۀ اسلام، مسلمان شده و آثاری را در اینباره از خود بر جای گذاشتهاند.
3. اندیشمندان مسلمان که در اصل شرقی هستند، اما زندگی خود را در غرب سپری کرده، در مراکز علمی به پژوهش، بررسی و تدریس دربارۀ تمدن و فرهنگ شرقی پرداختهاند؛ به گونهای که در دهههای گذشته، بیشتر نویسندگان و پژوهشگران دایرةالمعارفها و دانشنامهها و نیز مدرّسان مراکز دانشگاهی دربارۀ اسلام و تمدن شرقی، از این گروه هستند. «جاسم حسین»، «ساشادینا» و «حامد الگار» از این دسته افرادند که اگرچه آنان را نمیتوان از مصادیق واقعی مستشرقان دانست، اما به سبب زندگی متمادی در فرهنگ غرب و آشنایی با روش و نگرش آنان به موضوعهای گوناگون، ویژگی افراد بومی را پیدا کردهاند.
به نظر میرسد این نوع تفکیک میان اسلامشناسان غربی، تصویر بهتری از خاستگاه اندیشههای آنان دربارۀ آموزههای اسلامی ارائه خواهد داد. بررسی محتوای نوشتهها و تحلیلهای شرقشناسان دربارۀ رویدادهای اسلام و مسلمانان _ بهویژه شیعیان _ انگاره و نظام فکری _ تحلیلی آنان و شاخصههای آن را روشن خواهد ساخت. طبیعی است که نظام فکری _ تحلیلی حاکم بر اندیشۀ این دینپژوهان نیز متأثر از محیط پیرامون آنها خواهد بود. همین عامل باعث شده آن دسته از اسلامشناسان غربی که اصالتاً شرقی و مسلمان هستند اما سالها در محافل علمی غرب حضور داشتهاند، از لحاظ روش تحقیق در موضوعهای اسلامی، به دو دستۀ دیگر نزدیک شوند. از اینرو معمولاً تخصصگرایی، دقت نظر، روشمندی، انسجام و پیگیری، از ویژگیهای علمی مشترک میان هر سه دسته از اسلامشناسان یادشده است.
1. زمینهشناسی ورود اسلامشناسان غربی به موضوع مهدویت
اگرچه اسلامشناسان غربی بهطور عموم به برخی مباحث مهدویت پرداختهاند، اما هرگز به طور کامل با یک انگیزه وارد این عرصه نشدهاند و زمینهها و انگیزههای گوناگونی در ورود آنها به این عرصه نقش داشته است که برخی از این قرارند:
الف) جذابیّتهای فرهنگ و تمدن اسلامی
جذابیّتهای تمدن اسلامی در مجموعۀ تمدنی مشرقزمین، به اندازهای بوده است که مستشرقان ورود به آن را بهطور جدّی در برنامههای تحقیقاتی خود قرار دادهاند. البته در این ورود، جایگاه موضوعهایی چون فلسفۀ اسلامی، کلام، تاریخ اسلام، عرفان اسلامی، قرآنپژوهی، حدیث، ملل و نحل و دیگر علوم مربوط به تمدن اسلامی تأثیر شگرفی داشته است.
ب) اهداف استعماری و تبشیری
در میان کسانی که با انگیزههای سالم پا به این عرصه نهادند، کسانی بودهاند که با اهداف تبشیری و استعماری به این میدان آمدهاند که پیآمد آثار آنها، ضربه به اسلام و ایجاد تفرقه در میان امت اسلامی بوده است. این شرقشناسان برای خاورشناسی، بیشتر به سوی مؤسسات و بنیادهایی با عناوین علمی و بشردوستانه گسیل میشدند و به طور عمده وابسته به گرایشهای ضد اسلامی بودند.
«همیلتون گیب» _ شرقشناس برجسته _ دربارۀ برخی از خاورشناسان، بر این باور است که بعضی از آنان گاه خود را در موضع برتر میدیدند و با این تصور که تمدن و مذهبشان برتر از تمدن شرقیان است، دربارۀ تمدن و فرهنگ اسلامی قضاوتهای نادرست و ضعیفی ارائه میدادند.
ج) نگاه اندیشمندانه به آموزههای اسلامی
بر خلاف دیدگاه کسانی که شرقشناسی را بهطور کلی، و تلاش اسلامشناسانۀ غربیان را بهطور خاص، یک حرکت حسابشدۀ استعماری و مایۀ تضعیف دین میدانند، گروهی دیگر بر این باورند که توجه غرب به تمدن شرق و بهویژه تمدن اسلامی و در پی آن، آموزههای اسلامی، نتیجۀ نگاهی علمی و تحقیقی است که بر اهداف استعماری تقدم داشته است؛ هرچند استعمار در دورههایی از آن بهرهبرداری کرده است.
اسلامشناسان غربی _ چه آنها که به صورت تحقیقی و عالمانه به اسلام پرداختهاند یا آنها که مغرضانه در این وادی وارد شدهاند _ به مباحث کلامی و تاریخی، بهویژه موضوعات مورد اختلاف فرقههای اسلامی توجهی ویژه داشتهاند. در برخی زمانها شرایط خاص، سبب میشد توجه به اسلام و تشیع به صورت جدیتر در دستور کار آنها قرار گیرد.
برخی صاحبنظران برآنند که غربیان در زمان جنگهای صلیبی (قرن پنجم هجری) با مکتب تشیع آشنا شدند و به بررسی آن پرداختند و در دورۀ صفویه به شکل ویژهای به مطالعه دربارۀ آن روی آوردند. آشنایی غربیان با شیعیان ایران و دیگر مناطق و پدید آمدن کتابها و سفرنامههای فراوان دربارۀ تشیع، افزایش نوشتههای غربیان در اینباره را به دنبال آورد. این نوشتهها به آرامی به آثار و اسناد مهمی در تاریخ تشیع و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان بدل شد. اگرچه این مطالعات به مسائل مهم و درخوری میپردازند، کاستیهای فراوانی نیز دارند و از شیعه و روحانیان آن تصویری واقعی و درست ترسیم نمیکنند. این کمبود در نوشتههای پیشین غربیان بیشتر است.
د) توجه به نهضتهای اصلاحطلبانۀ اسلامی
در دو قرن گذشته، با توجه به برخی رخدادها و وقایع پیشآمده در سرزمینهای اسلامی، همچون ادعای بعضی از مدعیان دروغین مهدویت در سرزمینهای اسلامی و به وجود آمدن مذاهبی مانند کیسانیه، اسماعیلیه، شیخیه، بابیت و بهاییت، برخی از اندیشمندان غربی بر موضوع مهدویت تکیه کرده و دربارۀ نگرش مسلمانان و متون اسلامی پیرامون مهدویت سخن گفتهاند. همزمانی برخی مستشرقان مانند گلدزیهر، دارمستتر، ادوارد براون، فان فلوتن و... با برخی از جریانهای مدعی مهدویت، در علاقهمندی بیشتر آنها به این مباحث نقش داشته است. در هر صورت، موضوع مهدویت به عنوان یک اصل پذیرفته شده در میان فرقههای اسلامی، در فراز و نشیب تاریخ، مورد توجه و حتی سوء استفاده قرار گرفته و گاهی این حرکات با انگیزههای استعماری همراه شده و توجه ویژۀ اسلامشناسان غربی را برانگیخته است و سبب شده دربارۀ مباحث مهدویت و مفاهیم مربوط به آن به بحث و گفتوگو بپردازند و در این راستا مسائل متعددی را مطرح کنند.
هـ ) نگاه کلان به موضوع منجی و جامعۀ آرمانی
بحث مهدویت _ که در آموزههای اسلامی جایگاهی برجسته و ویژه دارد _ در نگاهی کلی و به صورت بینالادیانی نیز مورد توجه قرار گرفته است. در همۀ ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی (سامی و غیرسامی) این باور در شکلها و گونههای گوناگون پدید آمده است و همۀ مذاهب، آرمان نهایی جوامع بشری را ظهور و تجلی شخصیت آسمانی و یک منجی دینی میدانند. بر پایۀ این باور دینی، بسیاری از دینپژوهان غربی ذیل عناوینی همچون منجیگرایی، بازگشت مسیح، هزارهگرایی، نجات، رستگاری، پایان تاریخ، آیندهپژوهی و مانند آن، به این موضوع پرداختهاند و دربارۀ نگرش ادیان به این موضوع، کتابها و مقالات فراوانی نگاشتهاند.
افزون بر اسلامشناسان غربی _ که موضوع مهدویت را در پی مباحث کلی منجیگرایی و آیندهپژوهی و... دنبال کردهاند _ و همچنین دینپژوهانی که به طور ویژه به موضوع مهدویت در اسلام توجه کردهاند، میتوان از دستۀ سومی نیز نام برد که مباحث و نظریات آنان میتواند به پربارشدن مباحث مهدوی بیفزاید. این دسته از اندیشمندان، فیلسوفان اجتماعی و جامعهشناسان یا اندیشمندان فلسفۀ سیاسی هستند که بهطور لزوم دربارۀ مباحث کلامی و دینی _ از جمله مبحث مهدویت یا منجیگرایی _ بحث نکردهاند، اما به فراخور موضوعات تخصصی خویش به گونهای به مباحث مربوط به مهدویت و منجیگرایی پرداختهاند.
2. روششناسی دینپژوهان غربی
آنچه به اختصار گذشت، در تعریف اسلامشناسان غربی و زمینههای کلی ورود آنان به مباحث اسلامی، بهویژه موضوع مهدویت بود. اما نکتۀ مهم در پی این بحث، این است که «روششناسی» شرقشناسان در شناخت شرق چه بوده که این نتایج را به همراه داشته است و چرا میان شرقشناسان در نگاه به شرق، این همه ناهمگونی و ناهماهنگی پدید آمده است؟ به طوری که گاه برخی از این نگاهها موافق با فرهنگ شرقیان و برخی دیگر مخالف با نگرش آنان است؛ از اینرو بجاست به روششناسی شرقشناسی، اهتمام و توجهی ویژه شود و مشخص شود که چرا برخی از شرقشناسان مدعی ناتوانی مردم مشرقزمین در شناسایی خود هستند و بر این باورند که این امر باید توسط غربیان صورت پذیرد.
امروزه روشهای علمی _ پژوهشی گوناگون، به عنوان ابزاری مناسب برای تحقیق در رشتههای گوناگون پدید آمده است؛ روشهایی همانند روش عقلی و تحلیلی، نقلی و تاریخی، نقلی و وحیانی، تجربی و علمی و روش شهودی وعرفانی که گزینش روش متناسب با هر موضوع برای نتیجهگیری مطلوب و درک بهتر آن میتواند کمکی شایان باشد. بدیهی است برای تحلیل و بررسی آرای اسلامشناسان غربی لازم است روش پژوهشی آنها نیز مشخص گردد؛ زیرا نوع روش، زاویۀ نگرش را تغییر میدهد. در هر حال، آثار خاورشناسان و اندیشههای مطرح شده در نوشتههای آنان، مرجع تحقیقی نو برای بسیاری از پژوهشگران به شمار میرود و پژوهشهای برخوردار از چنین استنادها، نزد اندیشمندان و محقّقان، ارزش علمی بیشتری دارند. از اینرو، ارزیابی و نقد این آثار یکی از بایستههای پژوهشی کشور است که زمینه را برای عرضۀ سخنان درست و منصفانه دربارۀ اسلام و تشیع فراهم میکند.
شیوۀ خاورشناسان در برخورد با مؤلّفهها و بنیادهای اعتقادی مسلمانان و بهویژه شیعیان به دو دسته تقسیم میشود:
الف) روش تاریخینگری: خاورشناسان با این روش میکوشند مؤلّفههای اعتقادی شیعه را با توجه به ریشهها و تحولهای تاریخی بررسی کنند؛ زیرا این مؤلّفههای اعتقادی، همانند امامت و مهدویت، در بستری از رویدادهای تاریخی پدید آمدهاند. شیوۀ بیشتر دین پژوهان پیش از قرن بیستم تا آغاز آن، مانند «فان فلوتن»، «دارمستر»، «گلدزیهر» و... چنین بوده و هنوز هم وجود دارد.
ب) روش پدیدارشناسی: با این روش، به بیان و توصیف آموزههای شیعه میپردازند و کارکردها و تأثیرات آموزهها را در درون نظام و سیستم اعتقادی و فکری شیعه بررسی میکنند. روش افرادی مانند «هانری کربن» و «آنه ماری شیمل» این گونه است.
تأثیرات نگرش فردی بر نوع پژوهش
در برخی موارد در نقد و بررسی آثار اسلامشناسان غربی، آنچنان که بایسته است دقت نشده و معمولاً با عنوان کلی آرای دینپژوهان غربی، به اظهار نظر دربارۀ اندیشههای آنان پرداختهاند؛ اما _ چنانکه پیش از این اشاره شد _ اسلامشناسان غربی الزاماً همگی اصالت غربی و غیر اسلامی ندارند. بر این پایه، تأثیر این گوناگونی را در چگونگی نگرش آنها نمیتوان نادیده انگاشت. زمانی یک دینپژوه غربی غیرمسلمان با نگاهی کاملاً بیرونی، یک مطلب مهم دینی را به بوتۀ نقد و بررسی میگذارد و گاهی یک دینپژوه غربی مسلمان، با اصالت شرقی به چنین کاری اقدام میکند. به نظر میرسد روح حاکم بر مطالب و نظریات آن دو یکسان نباشد. این دسته از اندیشمندان شرقی به سبب تعلّق خاطر به فرهنگ شرقی و توانایی بیشتر نسبت به موضوعات تحقیقی خود، در قلمروی شرقشناسی از قابلیت افزونتری برخوردار بوده و حتی در دانشگاههای غرب، در زمینۀ اسلام یا دیگر تمدنهای شرقی دارای کرسی هستند؛ به طوری که در چند دهۀ اخیر، بسیاری از نویسندگان و محقّقان دایرةالمعارفها، دانشنامهها و مدرسان مراکز علمی در زمینۀ اسلام و تمدنهای شرقی _ بر خلاف پژوهشگران و نویسندگان دایرةالمعارفهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که معمولاً از محقّقان غربی بودهاند _ نوعاً در این دسته از محقّقان جای دارند.
نخستین گام برای نقد محتوایی و تحلیل آثار آنان دربارۀ اسلام و تشیع، تنظیم شاخصههای نظام فکری آنان با توجه به مطالعات گسترده در مجموعۀ آثار و سپس بررسی مصداقی تحلیلها دربارۀ مؤلفههای اساسی دین در رتبۀ دوم قرار میگیرد. معمولاً هر نظریهپرداز و تحلیلگر بر اساس مقدمات و معلومات ذهنی خویش و دانستههای پیشین، به تعریف، تحلیل و نتیجهگیری میپردازد و چارچوب نظری و مهندسی معرفتی نویسنده در سرتاسر نوشته مشخص میشود. از اینرو با بررسی تحلیلها میتوان به شاخصهها دست یافت.
...