مقدمه
شعر سخنی است شورانگیز و تسخیرکننده احساسات و عواطف، سخنی بسیار تأثیرگذار بر روی مخاطبان خود و ماندگاریش در دل تاریخ به اثبات رسیده است. هرچند که امروز رسانههای نوظهور به ظاهر جایگاه اشعار و داستانهای زیبا را پر کرده است، اما با اندک دقت میتوان دریافت که حضور همین رسانههای پر زرق و برق و ظاهرفریب، خود نیازمند شعر و هنر است و بدون وجود آنها تهی از محتواست. در جای جای برنامههای این رسانهها شعر به خوبی نقش اثرگذاری خود را ایفا میکند و رسانهها را به وجود خود نیازمند مینماید. پرواضح است که شعر، همانند گذشته در بین مردم جاری و ساری است. روزگاری در قهوهخانهها مردم را به خود جلب میکرد، و امروز در میان رسانههای گوناگون. پس تأثیرگذاریش برجاست؛ اما وسیله نمودش تغییر کرده است. حال این موجود دلفریب وشور برانگیز چگونه مرزبندی شده است، و برای مخاطبان خود چگونه ظهور پیدا میکند و آنها را مجذوب و مسحور خود میکند، سخنی دیگر است که به پیوست گفته خواهد شد.
شعر کلامی است پیوستار در دل تاریخ و وسیلهای است برای تبلیغ عقیده و باور که خود مرزی و حدودی دارد که این مرز وحدود است که آن را از دیگر سخنان جدا میکند و شاخصهای کاملاً مشخص عرضه میدارد. شعر در میان دیگر سخنان، در روح و جان مخاطبان خود حرف اول را میزند؛ چون موزون و آهنگی است، تأثیر بیشتری بر احساسات و عواطف دارد.
مرزبندی
چون شاکله شعر از واژگان به وجود آمده است و واژه هم قراردادی است، لذا زشتی و زیبایی آن وابسته به زشتی و زیبایی محتوا و مفاهیم آنهاست؛ پس زشتی و زیبایی هر شعری برگرفته از زشتی و زیبایی محتواست. واژگان، سیرت زیبای محتوا را به نمایش میگذارد و شعر زیبا میشود، و یا برعکس؛ پس وقتی که میگوییم شعری زیبا یا زشت است، بدون تردید عارضهای را بیان میکنیم که محتوا میخواهد و همین مطلب خود ایجاد مرزبندی میکند و حدود شعر را معلوم مینماید؛ یعنی با این مرزبندی، گونههای شعری از نظر مفاهیم شناخته میشوند و بر همین باور است که ما میگوییم شعر موعودگرا چگونه شعری است؛ چون اعتقاد داریم که شعر موعودگرا محتوایی جدای از دیگر اشعار دارد و با مرزی خاص و محتوای مخصوص عرضه میگردد.
اما مرزی که ما از آن سخن میگوییم، مرز خاکی و سرزمینی و ملیتی نیست؛ بلکه مرزی جهانی و فراتر از این جهان است. برای شعر موعودگرا تفاوتی ندارد با چه زبانی عرضه شود و در کجای جهان خودنمایی کند؛ تنها کافی است در چارچوب باورهای مهدویت، آن هم از نوع خاص که برگرفته از افکار و باورهای اهلبیت پیامبر(ص) یعنی چهارده معصوم(ع) است ولاغیر؛ چون مکاتب و باورهای زیادی چشم به راه منجیاند؛ اما منجی شناخته شده معصومین(ع) کاملاً واقعی، جهانی و دینمحور است. منجی که دنیا را خواهد نوردید و آن را مرزعهای برای آخرت آماده خواهد کرد. پس شعر موعودگرا جدا از مکان، زمان و زبان، خود حد و مرزی دارد و دارای نشانهها و ویژگیهای خاص خود است.
در این راستا آمده است:
لذا کافی است که شعری بیان و عقیده و باور مهدویت را به نمایش بگذارد تا بتوان به آن شعر موعودگرا گفت؛ هرچند که در پیدایش اینگونه اشعار، عوامل مختلفی از قبیل: محیط اجتماعی، موقعیت اجتماعی، موقعیت تربیتی، جهانبینی حاکم بر اشعار و افکار شاعر و جریانهای سیاسی حاکم زمان شاعر، نقش انکارناپذیری دارند و هیچگاه نمیتوان به طور انتزاعی و جدا از عوامل فوق به شناسایی شعر مهدویت پرداخت؛ اما باید آنها را شناسایی کرد.
اولین ویژگی: توحیدگرایی
نخستین ویژگی شعر موعودگرا، توحیدگرایی آن است؛ یعنی شعری که جهان را از آنِ خدای یکتا بداند و آن را تابع خواست او بشمار آورد و از مکاتب عجیب و غریب و متعدد در این روزگار تبعیت نکند و تحت تأثیر انفجار اطلاعات و تبلیغات رسانهای آنان نباشد و در این راستا وسعت خود را گسترش دهد و با بال زیبای هنر و محتوا، حریف را به زانو درآورد و پشت پر طمطراق او را بر خاک بساید؛ مخصوصاً در این عصر بی در و پیکر رسانهای که با چهرههای گوناگون ظهور پیدا میکند و ارزشها و باورهای تهی از خدای خود را تبلیغ میکند. شاعر موعودگرا و شعر مهدودیت در اینجا باید با سلاح محکم اسلامی و فقهی، خود را آماده مبارزه کند؛ آن هم مبارزهای ناجوانمردانه. باید محصول افکار خود را که برگرفته از افکار معصومین است، با کلام زیبای شعر به جهان و جهانیان عرضه کند و لحظهای از شناخت عمیق مفاهیم اسلامی دریغ نورزد و خود را با سلاح قرآن و کتب فقهی مجهز نماید، و از زبان و هنر روز هم بهره گیرد. شاعر موعودگرا با شعر موعود خود، غواصی ماهر در دریای طوفانی امروز است؛ لذا باید به هنر زبان و شعر گویا، بندگی خدا را به مخاطبان خود بیاموزد و رسالت عظیم خود را در حد توان به سرانجام رساند. مولای متقیان علی (ع) بسیار زیبا فرموده است: «الحمدالله الذی یُبلّغ مَدحَته القائِلون و لا یُحصی نَعماءُ هُ العادون» (چه زیبا فرموده مولای ما که قادر به وصف خالق نیستم؛ اما باید تلاش خود را بنماییم).
شعر زیر گویای همین مطلب است:
خدا را نشاید در اندیشه جست
که دیو است هر آنچه در اندیشه رست
که اندیشهای که بود در ضمیر
خیالی بود آفرینش پذیر
به غفلت نشاید شد این راه را
که ابر ارچه پنهان کند ماه را
به پیروزی خود قوی دل مباش
ز ترس خدا هیچ غافل مباش
هرچند که انسان قادر به وصف خدای یکتا نیست و نمیتواند با زبان الکن خود به توصیف بینهایت وسعت بپردازد، اما میتواند قطرهای از دریای عظمت او را با زبان زیبای شعر به همنوعان خود بنمایاند. برای انجام این کار باید رشد یافته باشد و اشعار خود را برپایه عقلانیت و محاسبات علمی پیریزی نماید؛ هرچند که سایه خیال به چهره شعر آشکار است و چارهای جز استفاده از قوه تخیل، که آن هم نعمتی از نعمتهای خداست، ندارد؛ اما چه خوب است این نعمت را وسیلهای قرار دهد برای شناسایی ولی نعمت و بر محور توحید، شعرهای خود را آزین بندد و از قرآن و احادیث بهره گیرد و واژگان را به درستی در خدمت گزیند و در این مسیر تقوا پیشه کند تا مشمول این آیه شریفه قرآن بشود: «اِنَّ اکرَمَکُم عندِ اللهِ اَتقاکُم اِنّ اللهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»
آنگاه شعرش خدایگونه و خدایپسندانه میشود و خط سیر افکارش موعودگرا میگردد؛ پس این نخستین ویژگی شعر موعودگراست.
درباره توحیدی و اشعار توحیدگرا نمونههایی آورده میشود:
نعمتالله ولی گفته است:
موجود به واجب الوجودیم همه
هستیم، ولی هیچ، نبودیم همه
از جود وجود عشق موجود شدیم
بی جود وجود بیوجودیم همه
ای آنکه طلبکار خدایی به خود آ
از خود به طلب کز تو خدانیست جدا
اول به خود آ، چون به خود آیی بخدا
اقرار بیاری، به خدایی خدا
به نام آنکه دارای جهان است
خداوند تن و عقل و روان است
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
در دو عالم خدا یکی است یکی
مالک دو سرا یکی است یکی است
بر در کبریای حضرت او
پادشاه و گدا یکی است یکی است
آینه در جهان فراوان است
جام گیتی نما یکی است یکی است
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستعمان فهم کند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
دومین ویژگی: ولایتمداری
شعر در واقع بیانی است از واقعیات جامعه که با زبانی زیبا از دورن اتفاقات زندگی جاری میشود؛ شعر برگرفته از روابط انسانها، با خود و با زمان و مکان خود است. شاعر باید با دیدی واقعی و روشنگرانه به اطراف بنگرد تا بتواند با شناخت درست، بهترین انتخاب را داشته باشد و لحظهای آگاهی خود را به پای بهترین انتخاب خود نثار کند و به محتویات درونی خود شکل دهد. بنابراین انتخاب اصلح برای بیان موزون، یکی از کارهای مهم شاعر است؛ اما شاعر موعودگرا، باید بدون هیچ تعصب و خشکاندیشی از میان دنیای واقعی، صالحترین را برگزیند و از او پیروی کند؛ چون به نظر یک عقیده سالم، اصلح کسی است که دارای شرایط ویژه فطری است؛ شرایطی که هدف خلقت است و خدا آنها را برای انسان خلق کرده است و شاعر موعودگرا این هدف را دنبال میکند؛ نه تنها خودش را نجات میدهد، بلکه راهی را که خدای منان فرموده است به دیگران نشان میدهد؛ یعنی راه ولایت اصلح و آن ولیّ را که خدا اصلح میداند، بشناسد و به دیگران بشناساند.
بیدل هندی گفت است:
تا کی افسرده! دمی از فکر خود وارسته باش
سر برون آر از گریبان معنی برجسته باش
مخصوصاً در این عصری که زرق و برق دنیا آراسته و دلفریب است، شاعر باید دقیق باشد و دقیق بررسی کند.
دنیای امروز مانند جادوگری ظاهرفریب، انسانها را فریب میدهد. شاعر موعودگرا باید ولایت و ولیّ را خوب بشناسند و از قدرت تخیل و تفکر خود برای تفهیم ولایت بهره گیرد؛ در غیر این صوروت موفق نمیشود.
ولایتپذیری از خداوند شروع میشود تا به دانشمندانی که مطابق دستورات خدا در زمان غیبت ولیّ حقیقی بر زمان ولایت دارند. نمیتوان گفت من ولایت خدا را قبول دارم، اما ولایت کسی را که از طرف خدا انتخاب شده است یا کسی که در زمان غیبت ولیّ حقیقی زمام امور را دارد، قبول ندارم. اگر اینگونه تصوری در عقیده شاعری باشد، مطلقاً موعودگرا نیست. همانظور که در سطور قبل گفتیم، ولیّ شایستهترین اصلح است و نباید گول ظواهر را خورد و در وادی گمراهی گام نهاد. زمان ما زمانی است که به قول شاعر:
به کوچه کوچه دنیای غریب مانده بشر
به دور خویش تنیده است و هالهای بی در
زدوده است ز فطرت صفا و زیبایی
سپرده است دلش را به خرمن آذر
چه میشود که شناسد گل همیشه بهار
و در رهش بسپارد تمام گوش و بصر
ولایتش بپذیرد سرشت تازه کند
به روی دیده نشاند بهترین اختر
در این روزگاری که مروّت و جوانمردی کمیاست و انسانیت به فراموشی سپرده شده است، انسان بیش از پیش به ولایت و ولایتمداری نیازمند است تا بتواند با رهبری او راه درست را از نادرست تشخیص دهد. امروز رسانههای گوناگون، انسانها را احاطه کردهاند و تشخیص راه درست را از او سلب نمودهاند. بدون هدایت هادی الاهی، گمراهی در پیش است. این گفته شعار نیست؛ بلکه برگرفته از واقعیات زمان ماست که همه میبینیم و میشنویم و در این واقعیات هیچگونه تردیدی نیست و با این واقعیت است که میگوییم از شعرا امروز باید کمال استفاده را برای ولایتمداری برد؛ چون شعر امروز مخصوصاً شعر انقلاب به جایگاهی رسیده است که هویتمند شده است و همانگونه که ویژگی انقلابی خود را حمل میکند، باید ویژگی ولایتمداری خود را نیز حمل کند.
شعر ذیل نمونهای است که شاعر برای موعود سروده است:
پلک میزنی سپیده میشود
آسمان دوباره دیده میشود
میوههای کال باغ برزخی
با اشاره¬ات رسیده میشود
از گلوی زخمی ستمکشان
بانگ سرخوشی شنیده ¬می¬شود
آنچه زاید است نیست میشود
آنچه لازم است دیده میشود
قامت بلند و پر غرور کوه
در برابرت خمیده میشود
در رگ و پی فسرده¬ زمین
خون عاشقی دمیده میشود
قدر عالمان به عرش می¬رسد
گوش جاهلان کشیده¬ می¬شود
حاصل کلام آنچه هست و نیست بار دیگر آفریده میشود
در شعر فوق، شاعر میگوید با آمدن ولیّ حقیقی و انسان کامل و رهبر الاهی، جهان تغییر میکند و محرومان به حق خود میرسند. این شعر نمونهای است از احساس یک شاعر ولایتمدار که با سرودهاش خطمشی ولیّ خود را برای دیگران به نمایش میگذارد.
نعمت الله ولی برای ظهور ولی الله اعظم میگوید:
چون یوسف باد در چمن میآید
بویی ز زلیخا به یمن میآید
یعقوب دلم نعره زنان میگوید
فریاد که بوی پیرهن میآید
در این راستا شعرای زیادی با زبان و بیان زیبای خود اشعاری سروده اند که از آن جمله است:
مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی
که بتان فروگذارند اساس خودنمایی
شده انتظارم از حد چه شود ز در درآیی
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
بالاخره وعده خداوند ذوالجلال به واقعیت خواهد پیوست و باغبان باغ ولایت خواهد آمد و آمدنش به دست خدا و با صلاحدید اوست.
نداند بجز ذات پرودگار که فردا چه بازی کند روزگار
برد کشتی آنجا که خواهد خدای وگرجامه بر تن درد ناخدای
دلبستگی به نظام حقوقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بشریت که با مغزهای محدود انسانها پیریزی شدهاند، پایهای سست دارد و تنها نظامی که میتواند بشریت را از منجلاب خودمحوری و خودخواهی و بسیاری صفات رذیله نجات دهد، نظام دینی است؛ آن هم نظام دینیای که بر پایه ولایت باشد و لاغیر. همانگونه که شاعر میگوید:
آنچه تغیّر نپذیرد تویی وآنچه نمرده است و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تو راست ذات تعالی و تقدس تو راست
همانگونه که ذات خداوند پاینده و همیشگی است، نظام برگرفته از دین او هم پیدار و فطری است و شایسته انسانی است که خیلفه خدا بر روی زمین است. لذا ما که ادعای پیروی از ولایت را داریم، باید در حین حمایت از نایب او، انتظار آمدنش را با آماده شدن خود با دل و جان پذیرا باشیم.
تیره شد جان من ای مهر تولا بدرخش در سپهر دلم ای زهره زهرا بدرخش
ای زمین مات تو از مشرق اسرار بتاب ای فلک خاک تو از بام ثریا بدرخش
تا ابد دست من و دامنت ای گوهر پاک آفتابی کن و در این دل شیدا بدرخش
پس ولایتمداری از ویژگیهای مهم شعر موعودگراست و بر شاعر موعودگرا فرض است که قلم افکار خود را در راه حمایت از ولیّ به کار گیرد و در این زمانه پرآشوب، در حد توان خود از ولایت حمایت نماید و نگذارد دستگاههای رسانهای غرب و دشمنان پر کینه، فرهنگ دون خود را با زور تبلیغات بر جهان پیروز گردانند؛ هرچند که کاری ظریف و فرضیهای است لازم.
شهر زیبای ولایت جنسش از آیینه است
کوچه های روشن آن در درون سینه است
تا صدای زندگی میآید از قلب زمان
زخم قلب دشمنش آلوده تر از کینه است
عاقبت گل میدهد بذر ولایت در زمان
گرچه دنیای کنونی دشمنی دیرینه است
باید توجه داشت ولایتمداری از اهم مهمات است. امام صادق(ع) فرموده است: «مَن قالَ فینا بَیتَ شِعرٍ بَنیَ اللهُ تَعالی لَهُ بیتاً فی الجَنّهِ»؛ «هرکس درباره¬ ما یک بیت شعر بگوید، خداوند متعال خانهای در بهشت برای او خواهد ساخت.»
و پیامبر اعظم فرموده است: «اِنَّ الموَمِن َ مُجاهِدٌ بِسَیفهِ و لِسانِه»؛ «همانا مؤمن با شمشیر و زبانش جهاد میکند.»
لذا شاعری که به تبلیغ آیین ولایت میپردازد، در واقع جهادگری پر تلاش است.
مبارزه با ظلم (ظلم ستیزی)
شاعر موعودگرا به خوبی میداند که انسانیت، مرهون مبارزات بزرگمردانی است که با مجاهدت و فضیلت جویی، جان خود را برای هموار کردن فراز و نشیبهای زندگی انسانها فدا کرده اند و در این مسیر و معبر، چونان صخرهای عظیم و محکم ایستادهاند و در برابر مصائب و مشکلات همنوع خود، جانفشانی کرده اند. تاریخ لبریز از این فداکاری هاست. شاعر آگاه، بیدار و ستم ستیز، نه تنها از ظالمان گریزان است، بلکه در برابر ظلم چونان کوهی محکم ایستادگی میکند و با سلاح هنر خود سعی میکند ظالم را بشناساند و در برابرش ایستادگی کند و در خط مقدم ظلمستیزی قرار گیرد و چونان چراغی پر فروغ، روشنگر راه اصحاب موعود باشد و چشماندازهای آینده را فرا روی دوستان مهدویت قراردهد و لذت عدالت محوری را به انسانهای موعودگرا بچشاند و مستبکرین را خوار و ذلیل کند. باید بداند قدرت استعماری و استعمارگر، هر لحظه دندان ظلم بر بدن جامعه انسانی فرو میبرد. این پیامبر هنرمند که باید در خط مقدم، مردم را علیه استعمار و استعمارگر بشوراند، باید آگاه باشد؛ به ویژه امروزه که با روی کار آمدن نظام ارزشمند اسلامی، خط جدیدی در جهان چهره نشان داده است و پر واضح است که ظالمان و مستبدان و مستکبران، حداکثر تلاش خود را برای جلوگیری از رشد اسلام به کار میگیرند. شاعران باورمند به اسلام ناب محمدی، وظیفه سنگینی بر دوش دارند؛ با قلم توانمند خود باید به دفاع از عقیده و مکتب خود برخیزند و به جهان یادآوری کنند که پیروان مهدی همواره منتظر واقعی و آماده مبارزه با ظلماند. همانگونه که شاعر انقلاب، قیصر امین پور گفته است:
اسطوره بی بال پریدن ماییم
پروانه¬ بی پریم و بی پرواییم
لاگوی خدایان و بلی گوی خدا
ماییم که در حجم زمان تنهاییم
خانم سیمین دخت وحیدی گفته است که ما باید باور کنیم که چه کار مهمی کردهایم؛ باید به حرکت انقلابی خود که در حجم جهان پیش میرود، باورمند باشیم؛ باید بدانیم که از چه مکتبی حمایت میکنیم و چه کسانی صد راه ما شدهاند:
یک آبشار هستی و بار نمیکنی
این مرکب است و آیینه و قرآن شتاب کن
فصل بهار هستی و باور نمیکنی
چابک سوار هستی و باور نمیکنی
این خاک با حضور تو سیراب میشود
جان میدهی و طعمه دشمن نمیشوی
یک چشمه سار هستی و باور نمیکنی
تو ماندگار هستی و باور نمیکنی
شعر فوق خطاب به آنانی است که در دریای بیکران انقلاب شناورند، ولی هنوز خود را باور ندارند و جای بسیار شگفتی است:
من از تبار شقایق تو از تبار خار
ز سالهای گذشته میان ما دعواست
منم نسیم محبت تویی چمن آزار
تمام طایفه من ز نسل تو بیزار
تو از قبیله پر جنب و جوش دزدانی
شباهتی نبود بین ما برو گم شو
من از قبیله همراه کوچه و بازار
دوباره بغض مرا در گلو مكن بيدار
منم چو كوه بلندي به راه تو قائم تويي چو باد پريشي به سينه ديوار
الگوشناسي
لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللهِ اسوةٌ حَسَنَة
اين يك حقيقت غيرقابل انكار است كه پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) برگزيدگان خدايند، و ضمناً حقيقتي ديگر وجود دارد كه آنان نيز مثل ما انساناند و در عين برخورداري از برگزيدگي الاهي، ويژگيهاي خاص انساني را دارند؛ مثل عقل، احساس، عواطف، غريزه و نيازهايي همانند انسانهاي ديگر. همانطوري كه قرآن مجيد گفته است «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحي اليَّ اِنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ» خدا به پيامبرش میفرمايد: اي پيامبر به امت بگو كه من بشري مثل شما هستم؛ بشري خاكي و زميني مثل شما؛ غذا نياز دارم؛ كار ميكنم؛ همسرداري ميكنم؛ بچه پرورش ميدهم. با توجه به مطالب فوق، پيامبر(ص) و امامان(ع) ميتوانند كاملاً الگو واقع شوند؛ چون هم مثل انسانهاي ديگرند و هم انساني كاملاند؛ و خوشبختانه اين الگوهاي انساني در تاريخ كاملاً شناخته شدهاند و تمام اعمال و رفتار آنان حتي سكوتهايشان ثبت شده است و قابل درك و فهم انسانهاست.
لذا شاعران ميتوانند از وجود آنان بهره گيرند و اشعار خود را با نوع رفتار و كردار آنان زينت دهند؛ ميتوانند ويژگيهاي آنان را با هنر شعر درآميزند و به انسانهاي ديگر بشناسانند. شعر موعودگرا اين زمينههاي كاملاً الاهي و انساني را دارد كه محتواي اشعار خود را با الگوي خود پربار كند. اما بايد توجه داشت كه معرفي الگو به گونهاي بايد باشد كه مخاطبان در ضمن پذيرش الگو بتوانند از رفتار و گفتار و كردارش به روز به رهگيري كنند.
دل بسته ام به شيوه مهر و جمال تو
معناي عاشقي ز تو آموخت خاطرم
در كوچههاي تنگ خيالم قدم زدم
الگوپذيري از تو شده افتخار من
پرواز ميكنم كه دهم جان به راه تو
سرسبزي وجود من از توست اي عزيز
گر دست من به دامن تو گل كند دمي
كاري نمي كنم كه شوم بي خيال تو
هرچند بوده ام به زمانه وبال تو
با گامهاي عاشقانه و با ذكر و حال تو
مستیم از سبوي شراب وصال تو
با بالهاي سبز و گل بيمثال تو
خورشيد من بيا، كه شوم مست قال تو
پرواز میكنم به شيوه پرواز بال تو
در زمانه ما شاعران موعودگرا ميتوانند شاخصهاي زيادي را علاوه بر معصومين(ع) معرفي نمايند. علماي زمان، شهدا، دانشمندان، مردان بزرگ علم و هنر كه با بيان ويژگيهاي آنان ميتوانند الگوهاي همعصر خود را به زمان خود و آينده نشان دهند و ميتوانند فرهنگ غني اسلامي را با روش و لباس اسوهشناسي معرفي نمايند و فرهنگ جامعه را به سوي سيره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) سوق دهند.
شاعر در مورد الگو بودن، جوانمردي و از خود گذشتگي حضرت عباس گفته است:
از دست نميدهیم دامان تو را
گويند كه دست همه را ميگيري
در سينه گرفتهایم ايمان تو را
با اين که بريدهاند دستان تو را
خلاصه اينكه الگوشناسي ميتواند شاخص مهمي براي شاعران موعودگرا باشد و ميتواند با داشتن الگوهاي برتر، همانند معصومين و علما، شعر خود را پر بار و فرهنگساز نمايند.
اخلاقگرايي
اخلاق در واقع خوني است كه در مويرگهاي اجتماع جريان دارد؛ اما نامرئي و حياتبخش است و هر انسان شايستهاي لاجرم بايد از اين خون بهره گيرد؛ زيرا اخلاق انسانها را وادار به انجام قانون و قانونمندي میكند و اگر شعري عاري از اشائه اخلاق و رفتار اخلاقگرا باشد، نهتنها شعر به مفهوم انساني نيست، بلكه مخربي براي گريز از قانون در جامعه است. براي اثبات شعر اخلاقي، نيازی نيست كه به كتابها و منابع مختلفي مراجعه كنيم؛ تنها نگاهي به ابيات سعدي، مولوي و شاعران اين سرزمين در طول تاريخ كافي است تا با شيوه اخلاقگرايي آشنا شويم. شعر موعودگرا بايد اخلاقساز باشد، همانگونه كه فرهنگساز است و براي ساختن از وسيلهاي به نام زبان بهره گيرد و تا آن را به جريان نيندازد، كسي شاعر اخلاقساز را نخواهد شناخت؛ همانگونه كه سعدي گفته است:
زبان در دهان اي خردمند چيست كليد است در نزد صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسي كه گوهر فروش است يا پيشه ور
با اين ابيات، سعدي مفهوم درست گفتن و زيبا بيان كردن را، كه يكي از موارد مهم اخلاقي است، بيان كرده است و توجه خواننده را به آن جلب كرده است؛ مخصوصاً امروزه كه ياوهگويي و پرحرفي به صورت عادتي درآمده است كه خود موجب افت اخلاقي و تنزل فرهنگي شده است و اين خطر عظيمي براي يك جامعه است.
اخلاق پايبنديهايي را به قانون و قانونمداري ايجاد میكند و تا حدودي فراتر از قوانين عمل میكند. در واقع اخلاق ضمانتي براي اجرای قانون میشود و شايسته است كه شاعر موعودگرا با سرودن اشعار اخلاقي، مخاطبان خود را به رعايت اصول ثابت و كلي اخلاق سوق دهد. پرواضح است كه يك بيت شعر میتواند آنقدر تأثيرگذار باشد كه دهان به دهان گردش كند و به صورت ضربالمثلي درآيد؛ به عنوان نمونه بیت:
برو كار میكن مگو چيست كار كه سرمايه جاوداني است كار
سالها پيش به وسيله شاعر اخلاقگرا ناصر خسرو سروده شده است و امروزه، هر ايراني آن را میداند و يا بيت:
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
از سعدي، که عام و خاص آن را میشناسند.
در شعر كهن فارسي، اشعار اخلاقي بیشتر سروده شده است، و متأسفانه در اشعار متأخرين مخصوصاً در قرون معاصر، اشعار اخلاقي كمتر سروده شده است؛ از این رو برای نمونه از اشعار كهن بيشتر آوردهايم:
ز نامحرم نظر هم دور میدار
مشو پابند لذات بهيمي
روز هشياري نگشتم بتپرست
بس كسا كز خمر، ترك دين كند
قيمت خود به ملاهي و مناهي مشكن
دست حاجت چو بري پيش خداوندي بر
گنج زر گر نبود گنج قناعت باقي است
از غرور بينيازي بارها بال هما
كه از ديگر نظر گردي گرفتار
اگر جوياي آن خرم نعيمي
بت پرستيدم چون گشتم مست مست
بي شكي ام الخبائث اين كند
گرت ايمان درست است به روز موعود
كه كريم است و رحيم است و غفور است و دود
آنکه آن داد به شاهان به گدايان اين داد
بر سر من سايه افكنده است و سر پيچيدهام
نخواهي كه باشد دلت دردمند
خنك آنكه آسايش مرد و زن
اگر بد كني چشم نيكي مدار
چو بيني يتيمي سر افكنده پيش
مكن عيب خلق اي خردمند فاش
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن
دل دردمندان برآور ز بند
گزيند بر آسايش خويشتن
كه هرگز نيارد گز انگور بار
مده بوسه بر روی فرزند خويش
به عيب خود از خلق مشغول باش
وه كه بس بي خبر از غلغل بانگ جرسي
حيف باشد چو تو مرغي که اسير قفسي
به جز غفلت در اين دنيا چه كرديم
سواي دوستي با ما سوايت
كتاب عشق يكسر خواندني بود
شهيدان آنچه میبايست كردند
به غير از گم شدن پيدا چه كرديم
خداوندا خداوندا چه كرديم
ولي ما حال با ديبا چه كرديم
نمي دانيم اما ما چه كرديم
درونمايه شعري كه بر معرفت و شناخت از رفتار و كردار نمايد، برگرفته از اخلاق عملي است و سخن كه نيكو و مفيد باشد، بالاتر از آن چه خواهد بود؛ زيرا كلام نيكو از قلب سليم برخيزد و انسان سالم میتواند شعر سالم بسرايد و هرگرنه شعري را نتوان شعر سالم ناميد.
آدمي مخفي است در زير زبان
چون كه بادي پرده را در هم كشيد اين زبان پرده است بر درگاه جان
سر صحن خانه شد بر ما پديد
خلاصه اينكه يكي از ويژگيهاي مهم شعر مهدويت، اخلاقگرايي است؛ آن هم اخلاقي كه برگرفته از سيره اهلبيت(ع) است؛ زیرا اخلاقي كه از مسير و سيره اهلبيت(ع) جدا باشد، بيگمان انسان را به گمراهي خواهد كشيد؛ چراکه خلق و خوي را هر ملتي براي خود به گونهاي خاص تعريف كرده است و چهبسا اخلاقي بر خلاف فطرت را اخلاق دانند، كه امروزه ما نمونههاي بارز آن را در كشورهاي غربي از جمله آمريكا و انگليس میبينيم كه انحراف را پيشه كرده و خوي نامردمي و غيرانساني را فرا روي خود قرار دادهاند.
خصيصه ديگر شعر مهدويت (موعودگرا): مسئول بودن و مسئوليت سازي
خودآگاهي و آزادي، دو ويژگي به هم پيوسته هويت انساني است؛ در واقع خودآگاهي، سرچشمه آزادي است و آزادي، نتيجه آگاهي را به نمايش میگذارد؛ و از طرفي شعر به مفهوم انساني آن، سخني است كه آزادانه از دل زندگي برميخيزد و بر دل زندگان مینشيند. لذا شعر مسئوليتساز داراي ويژگيهاي خاص خود است و شعر موعودگرا كه از دل جهانبيني توحيدي و اسلامي سرچشمه گرفته است، در جامعه مطابق درون مايههاي اسلامي خود نقش مهمي را ايفا میكند و خود را در پيشگاه پروردگار جوابگو میداند و شاعر مسئول، هر واژهاي را كه به كار میگيرد به زمينهسازي و نتايج آن توجه دارد و آنگونه میسرايد كه از فطرت انساني نشأت میگيرد. او در برابر انسانها، خود و خداي خود مسئول است و نبايد زندگاني انسانها را به تباهي بكشد. او بايد اثري را خلق كند كه با خلق آن، انسانها و جوامع را اصلاح كند، نه تخريب. با انديشههاي بديع و احساسات لطيف، به كمك تعبيرات زيبا و محكم، افكار خداخواهانه را به نمايش بگذارد و انسانهاي مورد خطاب خود را با انديشههاي مخلصانه و حكيمانه بيدار كند و پرچم فضيلتگرايي و مسئوليتپذيري را بر بام اجتماعات بشري به اهتزاز دآورد تا به كمك افكار سالم و نيت پاك، عقيده خود را به جهان و جهانيان ارائه دهد و آنها را به سوي اهداف تعهدآميز فرا خواند. پبنابراین از مهمترين رسالت شاعر موعودگرا، تعهد است؛ چون شعر او زمينهساز حكومتي متعهد و جهاني است. درباره مسئوليت و مسئول بودن شاعر، شاعري گفته است:
شعر مسئول، بود حق پرور
شعر مسئول پيام است و خروش
شعر مسئول حماسي تپش است
نه ستايشگر زور است و نه زر
از خدا نعمت و از غيب سروش
بعثت و نهضت شور و جهش است
با توجه به نقش شعر در مسئوليتپذيري و مسئول بودن شاعر، بايد گفت شاعر از فرهنگ پيوستاري جامعه خود و نيازهاي معنوي و مادی جامعه ياري میجويد؛ لذا بايد آن را به خوبي بشناسد و مطابق با باورهاي ديني جامعه، محتويات دروني خود را به نمايش بگذارد تا مشمول اين فرموده پيامبر اكرم(ص) گردد: «الشِعرُ بِمَنزَلَهِ الكَلامِ فَحَسَنَهُ حُسنُ الكلامِ وَ قَبيحُهُ قُبحُ الكلامِ.»
اقبال لاهوري شعر زيبايي دارد كه واژه واژه هايش از مسئوليت و مسئول بودن حكايت میكند:
خدا آن ملتي را سروري داد
به آن ملت سر و كاري ندارد كه تقديرش به دست خويش بنوشت
كه دهقانش براي ديگران كشت
و شاعر ديگري گفته ات:
بيا تا گل زخم را بو كنيم
به شوق پريدن از خاك وهم
ازين هاي هوي حزين بگذريم
به سويي كه عاشق شدن قصه نيست
طلسم غم و درد را بشكنيم
و دست تهي را بيا رو كنيم
توسل به بال پرستو كنيم
در آيينه شوق هو هو كنيم
بیا تا به عاشق شدن رو كنيم
به شوق دل خويش جادو كنيم
و شاعری چنین حکایت میکند:
نميهراسد از تيشه، جنگل انبوه
نمي هراسد او
ميداند
كه راز رويش جنگل
ز خاك و باران است
و آفتاب
كه میتابد از كرانه صبح
بگو
بلند بگو
تا كه بشنوند
اگر تو تيشه برآري و
ريشه برفكني
جوانه میزند از خاك
دانه
و دانه ها چه صبورند
صبور باش برادر
كه دانه هاي باورمان
سفر میكنند
و باد
بوي درختان جنگل
تمام لاله هاي بيابان را
به هر كرانه اين خاك پاك خواهد برد
و عطر پاك شهيدان
هميشه خواهد ماند
در آسمان اين خاك و جنگل انبوه
نتيجه
با توجه به ويژگيهايي كه هرچند مختصر و در حد توان مقاله گفته شد، به نظر میرسد كه اين نوع گفتار میتواند راهگشايي براي بشر باشد و ما را در راه غني شدن فرهنگ جهاني ياري كند؛ اما با چند شرط:
1. شاعري كه ادعاي موعودگرايي دارد، خود بر دانش خود عامل باشد؛
2. افكار و انديشه شاعر، برگرفته از دانش اسلامي و سيره معصومين(ع) و علماي اسلامي باشد؛
3. با ادبيات جهان جهت جهانيشدن شعر خود آشنايي داشته باشد؛
4. قالب كهن و جديد در شعر موعودگرا مفهوم ندارد؛ بنابراین در هر قالبي كه سروده شود ارزشمند است (به شرط داشتن شايستگي موعودگرايي)؛
5. شعر مخصوص گروه و جامعهاي خاص نباشد.
براي نمونه ابيات:
بني آدم اعضاي يكديگرند
چو عضوي به درد آورد روزگار كه در آفرينش ز يك گوهرند
دگر عضوها را نماند قرار
به زمان و مكان و جوامع يا مردمي خاص كاري ندارد، به انسانيت و انسان در طول تاريخ نظر دارد؛ از این رو اين ابيات در دل تاريخ زندهاند تا انسان زنده است. در انتها با ابياتي از ساعد باقري، به مقاله پايان میدهيم:
اي به تو ختم آمده پيغمبري
بر همه خلق، سرآمد تويي
كفر نفرين رنگ به رنگ آمده
گاه شده يار، كه ياري كني
با نفسي بر تن ما جان فرست
چون تو بري نام فرج بر زبان يافته بر جمع رسل سروري
در دو جهان نعمت بيحد تويي...
امت توحيد به تنگ آمده
ذائقه خاك بهاری كني
مهدي موعود به ميدان فرست
يكسره آمين شنوي از جهان
فهرست منابع:
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد تقی جعفری،1381ش.
3. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، 1360 ش.
4. اسرار توحید سنایی.
5. در خلوت علی(ع).
6. دیوان اقبال لاهوری.
7. دیوان حافظ.
8. دیوان شاه نعمتالله ولی.
9. دیوان عراقی.
10. دیوان ناصر خسرو قبادیانی.
11. سه شاعر.
12. فصلنامه شعر.
13. کِلک و کلام.
14. کلیات آثار قیصر امین پور.
15. کلیات سعدی.
16. مثنوی معنوی.
شعر سخنی است شورانگیز و تسخیرکننده احساسات و عواطف، سخنی بسیار تأثیرگذار بر روی مخاطبان خود و ماندگاریش در دل تاریخ به اثبات رسیده است. هرچند که امروز رسانههای نوظهور به ظاهر جایگاه اشعار و داستانهای زیبا را پر کرده است، اما با اندک دقت میتوان دریافت که حضور همین رسانههای پر زرق و برق و ظاهرفریب، خود نیازمند شعر و هنر است و بدون وجود آنها تهی از محتواست. در جای جای برنامههای این رسانهها شعر به خوبی نقش اثرگذاری خود را ایفا میکند و رسانهها را به وجود خود نیازمند مینماید. پرواضح است که شعر، همانند گذشته در بین مردم جاری و ساری است. روزگاری در قهوهخانهها مردم را به خود جلب میکرد، و امروز در میان رسانههای گوناگون. پس تأثیرگذاریش برجاست؛ اما وسیله نمودش تغییر کرده است. حال این موجود دلفریب وشور برانگیز چگونه مرزبندی شده است، و برای مخاطبان خود چگونه ظهور پیدا میکند و آنها را مجذوب و مسحور خود میکند، سخنی دیگر است که به پیوست گفته خواهد شد.
شعر کلامی است پیوستار در دل تاریخ و وسیلهای است برای تبلیغ عقیده و باور که خود مرزی و حدودی دارد که این مرز وحدود است که آن را از دیگر سخنان جدا میکند و شاخصهای کاملاً مشخص عرضه میدارد. شعر در میان دیگر سخنان، در روح و جان مخاطبان خود حرف اول را میزند؛ چون موزون و آهنگی است، تأثیر بیشتری بر احساسات و عواطف دارد.
مرزبندی
چون شاکله شعر از واژگان به وجود آمده است و واژه هم قراردادی است، لذا زشتی و زیبایی آن وابسته به زشتی و زیبایی محتوا و مفاهیم آنهاست؛ پس زشتی و زیبایی هر شعری برگرفته از زشتی و زیبایی محتواست. واژگان، سیرت زیبای محتوا را به نمایش میگذارد و شعر زیبا میشود، و یا برعکس؛ پس وقتی که میگوییم شعری زیبا یا زشت است، بدون تردید عارضهای را بیان میکنیم که محتوا میخواهد و همین مطلب خود ایجاد مرزبندی میکند و حدود شعر را معلوم مینماید؛ یعنی با این مرزبندی، گونههای شعری از نظر مفاهیم شناخته میشوند و بر همین باور است که ما میگوییم شعر موعودگرا چگونه شعری است؛ چون اعتقاد داریم که شعر موعودگرا محتوایی جدای از دیگر اشعار دارد و با مرزی خاص و محتوای مخصوص عرضه میگردد.
اما مرزی که ما از آن سخن میگوییم، مرز خاکی و سرزمینی و ملیتی نیست؛ بلکه مرزی جهانی و فراتر از این جهان است. برای شعر موعودگرا تفاوتی ندارد با چه زبانی عرضه شود و در کجای جهان خودنمایی کند؛ تنها کافی است در چارچوب باورهای مهدویت، آن هم از نوع خاص که برگرفته از افکار و باورهای اهلبیت پیامبر(ص) یعنی چهارده معصوم(ع) است ولاغیر؛ چون مکاتب و باورهای زیادی چشم به راه منجیاند؛ اما منجی شناخته شده معصومین(ع) کاملاً واقعی، جهانی و دینمحور است. منجی که دنیا را خواهد نوردید و آن را مرزعهای برای آخرت آماده خواهد کرد. پس شعر موعودگرا جدا از مکان، زمان و زبان، خود حد و مرزی دارد و دارای نشانهها و ویژگیهای خاص خود است.
در این راستا آمده است:
در جهان تا گل کند عطر کلامش با صفا
می شود مرز زمینی زیر پایش بی بها
تا کبوترهای پیغامش جهان را طی کند
محو میگردد تمام مرزهای غصهها
در کویر خشک طوفانی بروید دشت سبز
رسم عاشق میشود همگام مردان خدا
قاب دلها تا لباب از محبت میشود
در حریم عشق او مرزی نباشد جز وفا
دل نبندد کس دگر بر هر ردیف و قافیه
تا نباشد روح زیبایی درون محتوا
خواه ترک و خواه فارس و خواه عرب
نیستد بیرون ز مرز باور موعود ما
هر زبانی تا شود پیغامدار عهد او
مرز موعود است بیشک با بلندی رسا
مرحوم امین پور گفته است:
چه خوب میشد اگر نام ما کبوتر بود
که روز و شب هله بر اوج آسمان باشیم
همین خلاصه آیین آسمانی ماست
که حجم وسعت پیروز آسمان باشیم
و علی معلم گفته است:
هله ماییم که چون تیغ علی برّانیم
امت واحده آنجاست که ما عریانیم
می شود مرز زمینی زیر پایش بی بها
تا کبوترهای پیغامش جهان را طی کند
محو میگردد تمام مرزهای غصهها
در کویر خشک طوفانی بروید دشت سبز
رسم عاشق میشود همگام مردان خدا
قاب دلها تا لباب از محبت میشود
در حریم عشق او مرزی نباشد جز وفا
دل نبندد کس دگر بر هر ردیف و قافیه
تا نباشد روح زیبایی درون محتوا
خواه ترک و خواه فارس و خواه عرب
نیستد بیرون ز مرز باور موعود ما
هر زبانی تا شود پیغامدار عهد او
مرز موعود است بیشک با بلندی رسا
مرحوم امین پور گفته است:
چه خوب میشد اگر نام ما کبوتر بود
که روز و شب هله بر اوج آسمان باشیم
همین خلاصه آیین آسمانی ماست
که حجم وسعت پیروز آسمان باشیم
و علی معلم گفته است:
هله ماییم که چون تیغ علی برّانیم
امت واحده آنجاست که ما عریانیم
لذا کافی است که شعری بیان و عقیده و باور مهدویت را به نمایش بگذارد تا بتوان به آن شعر موعودگرا گفت؛ هرچند که در پیدایش اینگونه اشعار، عوامل مختلفی از قبیل: محیط اجتماعی، موقعیت اجتماعی، موقعیت تربیتی، جهانبینی حاکم بر اشعار و افکار شاعر و جریانهای سیاسی حاکم زمان شاعر، نقش انکارناپذیری دارند و هیچگاه نمیتوان به طور انتزاعی و جدا از عوامل فوق به شناسایی شعر مهدویت پرداخت؛ اما باید آنها را شناسایی کرد.
اولین ویژگی: توحیدگرایی
نخستین ویژگی شعر موعودگرا، توحیدگرایی آن است؛ یعنی شعری که جهان را از آنِ خدای یکتا بداند و آن را تابع خواست او بشمار آورد و از مکاتب عجیب و غریب و متعدد در این روزگار تبعیت نکند و تحت تأثیر انفجار اطلاعات و تبلیغات رسانهای آنان نباشد و در این راستا وسعت خود را گسترش دهد و با بال زیبای هنر و محتوا، حریف را به زانو درآورد و پشت پر طمطراق او را بر خاک بساید؛ مخصوصاً در این عصر بی در و پیکر رسانهای که با چهرههای گوناگون ظهور پیدا میکند و ارزشها و باورهای تهی از خدای خود را تبلیغ میکند. شاعر موعودگرا و شعر مهدودیت در اینجا باید با سلاح محکم اسلامی و فقهی، خود را آماده مبارزه کند؛ آن هم مبارزهای ناجوانمردانه. باید محصول افکار خود را که برگرفته از افکار معصومین است، با کلام زیبای شعر به جهان و جهانیان عرضه کند و لحظهای از شناخت عمیق مفاهیم اسلامی دریغ نورزد و خود را با سلاح قرآن و کتب فقهی مجهز نماید، و از زبان و هنر روز هم بهره گیرد. شاعر موعودگرا با شعر موعود خود، غواصی ماهر در دریای طوفانی امروز است؛ لذا باید به هنر زبان و شعر گویا، بندگی خدا را به مخاطبان خود بیاموزد و رسالت عظیم خود را در حد توان به سرانجام رساند. مولای متقیان علی (ع) بسیار زیبا فرموده است: «الحمدالله الذی یُبلّغ مَدحَته القائِلون و لا یُحصی نَعماءُ هُ العادون» (چه زیبا فرموده مولای ما که قادر به وصف خالق نیستم؛ اما باید تلاش خود را بنماییم).
شعر زیر گویای همین مطلب است:
خدا را نشاید در اندیشه جست
که دیو است هر آنچه در اندیشه رست
که اندیشهای که بود در ضمیر
خیالی بود آفرینش پذیر
به غفلت نشاید شد این راه را
که ابر ارچه پنهان کند ماه را
به پیروزی خود قوی دل مباش
ز ترس خدا هیچ غافل مباش
هرچند که انسان قادر به وصف خدای یکتا نیست و نمیتواند با زبان الکن خود به توصیف بینهایت وسعت بپردازد، اما میتواند قطرهای از دریای عظمت او را با زبان زیبای شعر به همنوعان خود بنمایاند. برای انجام این کار باید رشد یافته باشد و اشعار خود را برپایه عقلانیت و محاسبات علمی پیریزی نماید؛ هرچند که سایه خیال به چهره شعر آشکار است و چارهای جز استفاده از قوه تخیل، که آن هم نعمتی از نعمتهای خداست، ندارد؛ اما چه خوب است این نعمت را وسیلهای قرار دهد برای شناسایی ولی نعمت و بر محور توحید، شعرهای خود را آزین بندد و از قرآن و احادیث بهره گیرد و واژگان را به درستی در خدمت گزیند و در این مسیر تقوا پیشه کند تا مشمول این آیه شریفه قرآن بشود: «اِنَّ اکرَمَکُم عندِ اللهِ اَتقاکُم اِنّ اللهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»
آنگاه شعرش خدایگونه و خدایپسندانه میشود و خط سیر افکارش موعودگرا میگردد؛ پس این نخستین ویژگی شعر موعودگراست.
درباره توحیدی و اشعار توحیدگرا نمونههایی آورده میشود:
نعمتالله ولی گفته است:
موجود به واجب الوجودیم همه
هستیم، ولی هیچ، نبودیم همه
از جود وجود عشق موجود شدیم
بی جود وجود بیوجودیم همه
ای آنکه طلبکار خدایی به خود آ
از خود به طلب کز تو خدانیست جدا
اول به خود آ، چون به خود آیی بخدا
اقرار بیاری، به خدایی خدا
به نام آنکه دارای جهان است
خداوند تن و عقل و روان است
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
در دو عالم خدا یکی است یکی
مالک دو سرا یکی است یکی است
بر در کبریای حضرت او
پادشاه و گدا یکی است یکی است
آینه در جهان فراوان است
جام گیتی نما یکی است یکی است
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستعمان فهم کند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
دومین ویژگی: ولایتمداری
شعر در واقع بیانی است از واقعیات جامعه که با زبانی زیبا از دورن اتفاقات زندگی جاری میشود؛ شعر برگرفته از روابط انسانها، با خود و با زمان و مکان خود است. شاعر باید با دیدی واقعی و روشنگرانه به اطراف بنگرد تا بتواند با شناخت درست، بهترین انتخاب را داشته باشد و لحظهای آگاهی خود را به پای بهترین انتخاب خود نثار کند و به محتویات درونی خود شکل دهد. بنابراین انتخاب اصلح برای بیان موزون، یکی از کارهای مهم شاعر است؛ اما شاعر موعودگرا، باید بدون هیچ تعصب و خشکاندیشی از میان دنیای واقعی، صالحترین را برگزیند و از او پیروی کند؛ چون به نظر یک عقیده سالم، اصلح کسی است که دارای شرایط ویژه فطری است؛ شرایطی که هدف خلقت است و خدا آنها را برای انسان خلق کرده است و شاعر موعودگرا این هدف را دنبال میکند؛ نه تنها خودش را نجات میدهد، بلکه راهی را که خدای منان فرموده است به دیگران نشان میدهد؛ یعنی راه ولایت اصلح و آن ولیّ را که خدا اصلح میداند، بشناسد و به دیگران بشناساند.
بیدل هندی گفت است:
تا کی افسرده! دمی از فکر خود وارسته باش
سر برون آر از گریبان معنی برجسته باش
مخصوصاً در این عصری که زرق و برق دنیا آراسته و دلفریب است، شاعر باید دقیق باشد و دقیق بررسی کند.
دنیای امروز مانند جادوگری ظاهرفریب، انسانها را فریب میدهد. شاعر موعودگرا باید ولایت و ولیّ را خوب بشناسند و از قدرت تخیل و تفکر خود برای تفهیم ولایت بهره گیرد؛ در غیر این صوروت موفق نمیشود.
ولایتپذیری از خداوند شروع میشود تا به دانشمندانی که مطابق دستورات خدا در زمان غیبت ولیّ حقیقی بر زمان ولایت دارند. نمیتوان گفت من ولایت خدا را قبول دارم، اما ولایت کسی را که از طرف خدا انتخاب شده است یا کسی که در زمان غیبت ولیّ حقیقی زمام امور را دارد، قبول ندارم. اگر اینگونه تصوری در عقیده شاعری باشد، مطلقاً موعودگرا نیست. همانظور که در سطور قبل گفتیم، ولیّ شایستهترین اصلح است و نباید گول ظواهر را خورد و در وادی گمراهی گام نهاد. زمان ما زمانی است که به قول شاعر:
به کوچه کوچه دنیای غریب مانده بشر
به دور خویش تنیده است و هالهای بی در
زدوده است ز فطرت صفا و زیبایی
سپرده است دلش را به خرمن آذر
چه میشود که شناسد گل همیشه بهار
و در رهش بسپارد تمام گوش و بصر
ولایتش بپذیرد سرشت تازه کند
به روی دیده نشاند بهترین اختر
در این روزگاری که مروّت و جوانمردی کمیاست و انسانیت به فراموشی سپرده شده است، انسان بیش از پیش به ولایت و ولایتمداری نیازمند است تا بتواند با رهبری او راه درست را از نادرست تشخیص دهد. امروز رسانههای گوناگون، انسانها را احاطه کردهاند و تشخیص راه درست را از او سلب نمودهاند. بدون هدایت هادی الاهی، گمراهی در پیش است. این گفته شعار نیست؛ بلکه برگرفته از واقعیات زمان ماست که همه میبینیم و میشنویم و در این واقعیات هیچگونه تردیدی نیست و با این واقعیت است که میگوییم از شعرا امروز باید کمال استفاده را برای ولایتمداری برد؛ چون شعر امروز مخصوصاً شعر انقلاب به جایگاهی رسیده است که هویتمند شده است و همانگونه که ویژگی انقلابی خود را حمل میکند، باید ویژگی ولایتمداری خود را نیز حمل کند.
شعر ذیل نمونهای است که شاعر برای موعود سروده است:
پلک میزنی سپیده میشود
آسمان دوباره دیده میشود
میوههای کال باغ برزخی
با اشاره¬ات رسیده میشود
از گلوی زخمی ستمکشان
بانگ سرخوشی شنیده ¬می¬شود
آنچه زاید است نیست میشود
آنچه لازم است دیده میشود
قامت بلند و پر غرور کوه
در برابرت خمیده میشود
در رگ و پی فسرده¬ زمین
خون عاشقی دمیده میشود
قدر عالمان به عرش می¬رسد
گوش جاهلان کشیده¬ می¬شود
حاصل کلام آنچه هست و نیست بار دیگر آفریده میشود
در شعر فوق، شاعر میگوید با آمدن ولیّ حقیقی و انسان کامل و رهبر الاهی، جهان تغییر میکند و محرومان به حق خود میرسند. این شعر نمونهای است از احساس یک شاعر ولایتمدار که با سرودهاش خطمشی ولیّ خود را برای دیگران به نمایش میگذارد.
نعمت الله ولی برای ظهور ولی الله اعظم میگوید:
چون یوسف باد در چمن میآید
بویی ز زلیخا به یمن میآید
یعقوب دلم نعره زنان میگوید
فریاد که بوی پیرهن میآید
در این راستا شعرای زیادی با زبان و بیان زیبای خود اشعاری سروده اند که از آن جمله است:
مه من نقاب بگشا ز جمال کبریایی
که بتان فروگذارند اساس خودنمایی
شده انتظارم از حد چه شود ز در درآیی
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
بالاخره وعده خداوند ذوالجلال به واقعیت خواهد پیوست و باغبان باغ ولایت خواهد آمد و آمدنش به دست خدا و با صلاحدید اوست.
نداند بجز ذات پرودگار که فردا چه بازی کند روزگار
برد کشتی آنجا که خواهد خدای وگرجامه بر تن درد ناخدای
دلبستگی به نظام حقوقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بشریت که با مغزهای محدود انسانها پیریزی شدهاند، پایهای سست دارد و تنها نظامی که میتواند بشریت را از منجلاب خودمحوری و خودخواهی و بسیاری صفات رذیله نجات دهد، نظام دینی است؛ آن هم نظام دینیای که بر پایه ولایت باشد و لاغیر. همانگونه که شاعر میگوید:
آنچه تغیّر نپذیرد تویی وآنچه نمرده است و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بس تو راست ذات تعالی و تقدس تو راست
همانگونه که ذات خداوند پاینده و همیشگی است، نظام برگرفته از دین او هم پیدار و فطری است و شایسته انسانی است که خیلفه خدا بر روی زمین است. لذا ما که ادعای پیروی از ولایت را داریم، باید در حین حمایت از نایب او، انتظار آمدنش را با آماده شدن خود با دل و جان پذیرا باشیم.
تیره شد جان من ای مهر تولا بدرخش در سپهر دلم ای زهره زهرا بدرخش
ای زمین مات تو از مشرق اسرار بتاب ای فلک خاک تو از بام ثریا بدرخش
تا ابد دست من و دامنت ای گوهر پاک آفتابی کن و در این دل شیدا بدرخش
پس ولایتمداری از ویژگیهای مهم شعر موعودگراست و بر شاعر موعودگرا فرض است که قلم افکار خود را در راه حمایت از ولیّ به کار گیرد و در این زمانه پرآشوب، در حد توان خود از ولایت حمایت نماید و نگذارد دستگاههای رسانهای غرب و دشمنان پر کینه، فرهنگ دون خود را با زور تبلیغات بر جهان پیروز گردانند؛ هرچند که کاری ظریف و فرضیهای است لازم.
شهر زیبای ولایت جنسش از آیینه است
کوچه های روشن آن در درون سینه است
تا صدای زندگی میآید از قلب زمان
زخم قلب دشمنش آلوده تر از کینه است
عاقبت گل میدهد بذر ولایت در زمان
گرچه دنیای کنونی دشمنی دیرینه است
باید توجه داشت ولایتمداری از اهم مهمات است. امام صادق(ع) فرموده است: «مَن قالَ فینا بَیتَ شِعرٍ بَنیَ اللهُ تَعالی لَهُ بیتاً فی الجَنّهِ»؛ «هرکس درباره¬ ما یک بیت شعر بگوید، خداوند متعال خانهای در بهشت برای او خواهد ساخت.»
و پیامبر اعظم فرموده است: «اِنَّ الموَمِن َ مُجاهِدٌ بِسَیفهِ و لِسانِه»؛ «همانا مؤمن با شمشیر و زبانش جهاد میکند.»
لذا شاعری که به تبلیغ آیین ولایت میپردازد، در واقع جهادگری پر تلاش است.
مبارزه با ظلم (ظلم ستیزی)
شاعر موعودگرا به خوبی میداند که انسانیت، مرهون مبارزات بزرگمردانی است که با مجاهدت و فضیلت جویی، جان خود را برای هموار کردن فراز و نشیبهای زندگی انسانها فدا کرده اند و در این مسیر و معبر، چونان صخرهای عظیم و محکم ایستادهاند و در برابر مصائب و مشکلات همنوع خود، جانفشانی کرده اند. تاریخ لبریز از این فداکاری هاست. شاعر آگاه، بیدار و ستم ستیز، نه تنها از ظالمان گریزان است، بلکه در برابر ظلم چونان کوهی محکم ایستادگی میکند و با سلاح هنر خود سعی میکند ظالم را بشناساند و در برابرش ایستادگی کند و در خط مقدم ظلمستیزی قرار گیرد و چونان چراغی پر فروغ، روشنگر راه اصحاب موعود باشد و چشماندازهای آینده را فرا روی دوستان مهدویت قراردهد و لذت عدالت محوری را به انسانهای موعودگرا بچشاند و مستبکرین را خوار و ذلیل کند. باید بداند قدرت استعماری و استعمارگر، هر لحظه دندان ظلم بر بدن جامعه انسانی فرو میبرد. این پیامبر هنرمند که باید در خط مقدم، مردم را علیه استعمار و استعمارگر بشوراند، باید آگاه باشد؛ به ویژه امروزه که با روی کار آمدن نظام ارزشمند اسلامی، خط جدیدی در جهان چهره نشان داده است و پر واضح است که ظالمان و مستبدان و مستکبران، حداکثر تلاش خود را برای جلوگیری از رشد اسلام به کار میگیرند. شاعران باورمند به اسلام ناب محمدی، وظیفه سنگینی بر دوش دارند؛ با قلم توانمند خود باید به دفاع از عقیده و مکتب خود برخیزند و به جهان یادآوری کنند که پیروان مهدی همواره منتظر واقعی و آماده مبارزه با ظلماند. همانگونه که شاعر انقلاب، قیصر امین پور گفته است:
اسطوره بی بال پریدن ماییم
پروانه¬ بی پریم و بی پرواییم
لاگوی خدایان و بلی گوی خدا
ماییم که در حجم زمان تنهاییم
خانم سیمین دخت وحیدی گفته است که ما باید باور کنیم که چه کار مهمی کردهایم؛ باید به حرکت انقلابی خود که در حجم جهان پیش میرود، باورمند باشیم؛ باید بدانیم که از چه مکتبی حمایت میکنیم و چه کسانی صد راه ما شدهاند:
یک آبشار هستی و بار نمیکنی
این مرکب است و آیینه و قرآن شتاب کن
فصل بهار هستی و باور نمیکنی
چابک سوار هستی و باور نمیکنی
این خاک با حضور تو سیراب میشود
جان میدهی و طعمه دشمن نمیشوی
یک چشمه سار هستی و باور نمیکنی
تو ماندگار هستی و باور نمیکنی
شعر فوق خطاب به آنانی است که در دریای بیکران انقلاب شناورند، ولی هنوز خود را باور ندارند و جای بسیار شگفتی است:
من از تبار شقایق تو از تبار خار
ز سالهای گذشته میان ما دعواست
منم نسیم محبت تویی چمن آزار
تمام طایفه من ز نسل تو بیزار
تو از قبیله پر جنب و جوش دزدانی
شباهتی نبود بین ما برو گم شو
من از قبیله همراه کوچه و بازار
دوباره بغض مرا در گلو مكن بيدار
منم چو كوه بلندي به راه تو قائم تويي چو باد پريشي به سينه ديوار
الگوشناسي
لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللهِ اسوةٌ حَسَنَة
اين يك حقيقت غيرقابل انكار است كه پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) برگزيدگان خدايند، و ضمناً حقيقتي ديگر وجود دارد كه آنان نيز مثل ما انساناند و در عين برخورداري از برگزيدگي الاهي، ويژگيهاي خاص انساني را دارند؛ مثل عقل، احساس، عواطف، غريزه و نيازهايي همانند انسانهاي ديگر. همانطوري كه قرآن مجيد گفته است «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحي اليَّ اِنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ» خدا به پيامبرش میفرمايد: اي پيامبر به امت بگو كه من بشري مثل شما هستم؛ بشري خاكي و زميني مثل شما؛ غذا نياز دارم؛ كار ميكنم؛ همسرداري ميكنم؛ بچه پرورش ميدهم. با توجه به مطالب فوق، پيامبر(ص) و امامان(ع) ميتوانند كاملاً الگو واقع شوند؛ چون هم مثل انسانهاي ديگرند و هم انساني كاملاند؛ و خوشبختانه اين الگوهاي انساني در تاريخ كاملاً شناخته شدهاند و تمام اعمال و رفتار آنان حتي سكوتهايشان ثبت شده است و قابل درك و فهم انسانهاست.
لذا شاعران ميتوانند از وجود آنان بهره گيرند و اشعار خود را با نوع رفتار و كردار آنان زينت دهند؛ ميتوانند ويژگيهاي آنان را با هنر شعر درآميزند و به انسانهاي ديگر بشناسانند. شعر موعودگرا اين زمينههاي كاملاً الاهي و انساني را دارد كه محتواي اشعار خود را با الگوي خود پربار كند. اما بايد توجه داشت كه معرفي الگو به گونهاي بايد باشد كه مخاطبان در ضمن پذيرش الگو بتوانند از رفتار و گفتار و كردارش به روز به رهگيري كنند.
دل بسته ام به شيوه مهر و جمال تو
معناي عاشقي ز تو آموخت خاطرم
در كوچههاي تنگ خيالم قدم زدم
الگوپذيري از تو شده افتخار من
پرواز ميكنم كه دهم جان به راه تو
سرسبزي وجود من از توست اي عزيز
گر دست من به دامن تو گل كند دمي
كاري نمي كنم كه شوم بي خيال تو
هرچند بوده ام به زمانه وبال تو
با گامهاي عاشقانه و با ذكر و حال تو
مستیم از سبوي شراب وصال تو
با بالهاي سبز و گل بيمثال تو
خورشيد من بيا، كه شوم مست قال تو
پرواز میكنم به شيوه پرواز بال تو
در زمانه ما شاعران موعودگرا ميتوانند شاخصهاي زيادي را علاوه بر معصومين(ع) معرفي نمايند. علماي زمان، شهدا، دانشمندان، مردان بزرگ علم و هنر كه با بيان ويژگيهاي آنان ميتوانند الگوهاي همعصر خود را به زمان خود و آينده نشان دهند و ميتوانند فرهنگ غني اسلامي را با روش و لباس اسوهشناسي معرفي نمايند و فرهنگ جامعه را به سوي سيره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) سوق دهند.
شاعر در مورد الگو بودن، جوانمردي و از خود گذشتگي حضرت عباس گفته است:
از دست نميدهیم دامان تو را
گويند كه دست همه را ميگيري
در سينه گرفتهایم ايمان تو را
با اين که بريدهاند دستان تو را
خلاصه اينكه الگوشناسي ميتواند شاخص مهمي براي شاعران موعودگرا باشد و ميتواند با داشتن الگوهاي برتر، همانند معصومين و علما، شعر خود را پر بار و فرهنگساز نمايند.
اخلاقگرايي
اخلاق در واقع خوني است كه در مويرگهاي اجتماع جريان دارد؛ اما نامرئي و حياتبخش است و هر انسان شايستهاي لاجرم بايد از اين خون بهره گيرد؛ زيرا اخلاق انسانها را وادار به انجام قانون و قانونمندي میكند و اگر شعري عاري از اشائه اخلاق و رفتار اخلاقگرا باشد، نهتنها شعر به مفهوم انساني نيست، بلكه مخربي براي گريز از قانون در جامعه است. براي اثبات شعر اخلاقي، نيازی نيست كه به كتابها و منابع مختلفي مراجعه كنيم؛ تنها نگاهي به ابيات سعدي، مولوي و شاعران اين سرزمين در طول تاريخ كافي است تا با شيوه اخلاقگرايي آشنا شويم. شعر موعودگرا بايد اخلاقساز باشد، همانگونه كه فرهنگساز است و براي ساختن از وسيلهاي به نام زبان بهره گيرد و تا آن را به جريان نيندازد، كسي شاعر اخلاقساز را نخواهد شناخت؛ همانگونه كه سعدي گفته است:
زبان در دهان اي خردمند چيست كليد است در نزد صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسي كه گوهر فروش است يا پيشه ور
با اين ابيات، سعدي مفهوم درست گفتن و زيبا بيان كردن را، كه يكي از موارد مهم اخلاقي است، بيان كرده است و توجه خواننده را به آن جلب كرده است؛ مخصوصاً امروزه كه ياوهگويي و پرحرفي به صورت عادتي درآمده است كه خود موجب افت اخلاقي و تنزل فرهنگي شده است و اين خطر عظيمي براي يك جامعه است.
اخلاق پايبنديهايي را به قانون و قانونمداري ايجاد میكند و تا حدودي فراتر از قوانين عمل میكند. در واقع اخلاق ضمانتي براي اجرای قانون میشود و شايسته است كه شاعر موعودگرا با سرودن اشعار اخلاقي، مخاطبان خود را به رعايت اصول ثابت و كلي اخلاق سوق دهد. پرواضح است كه يك بيت شعر میتواند آنقدر تأثيرگذار باشد كه دهان به دهان گردش كند و به صورت ضربالمثلي درآيد؛ به عنوان نمونه بیت:
برو كار میكن مگو چيست كار كه سرمايه جاوداني است كار
سالها پيش به وسيله شاعر اخلاقگرا ناصر خسرو سروده شده است و امروزه، هر ايراني آن را میداند و يا بيت:
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
از سعدي، که عام و خاص آن را میشناسند.
در شعر كهن فارسي، اشعار اخلاقي بیشتر سروده شده است، و متأسفانه در اشعار متأخرين مخصوصاً در قرون معاصر، اشعار اخلاقي كمتر سروده شده است؛ از این رو برای نمونه از اشعار كهن بيشتر آوردهايم:
ز نامحرم نظر هم دور میدار
مشو پابند لذات بهيمي
روز هشياري نگشتم بتپرست
بس كسا كز خمر، ترك دين كند
قيمت خود به ملاهي و مناهي مشكن
دست حاجت چو بري پيش خداوندي بر
گنج زر گر نبود گنج قناعت باقي است
از غرور بينيازي بارها بال هما
كه از ديگر نظر گردي گرفتار
اگر جوياي آن خرم نعيمي
بت پرستيدم چون گشتم مست مست
بي شكي ام الخبائث اين كند
گرت ايمان درست است به روز موعود
كه كريم است و رحيم است و غفور است و دود
آنکه آن داد به شاهان به گدايان اين داد
بر سر من سايه افكنده است و سر پيچيدهام
نخواهي كه باشد دلت دردمند
خنك آنكه آسايش مرد و زن
اگر بد كني چشم نيكي مدار
چو بيني يتيمي سر افكنده پيش
مكن عيب خلق اي خردمند فاش
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
بال بگشا و صفير از شجر طوبي زن
دل دردمندان برآور ز بند
گزيند بر آسايش خويشتن
كه هرگز نيارد گز انگور بار
مده بوسه بر روی فرزند خويش
به عيب خود از خلق مشغول باش
وه كه بس بي خبر از غلغل بانگ جرسي
حيف باشد چو تو مرغي که اسير قفسي
به جز غفلت در اين دنيا چه كرديم
سواي دوستي با ما سوايت
كتاب عشق يكسر خواندني بود
شهيدان آنچه میبايست كردند
به غير از گم شدن پيدا چه كرديم
خداوندا خداوندا چه كرديم
ولي ما حال با ديبا چه كرديم
نمي دانيم اما ما چه كرديم
درونمايه شعري كه بر معرفت و شناخت از رفتار و كردار نمايد، برگرفته از اخلاق عملي است و سخن كه نيكو و مفيد باشد، بالاتر از آن چه خواهد بود؛ زيرا كلام نيكو از قلب سليم برخيزد و انسان سالم میتواند شعر سالم بسرايد و هرگرنه شعري را نتوان شعر سالم ناميد.
آدمي مخفي است در زير زبان
چون كه بادي پرده را در هم كشيد اين زبان پرده است بر درگاه جان
سر صحن خانه شد بر ما پديد
خلاصه اينكه يكي از ويژگيهاي مهم شعر مهدويت، اخلاقگرايي است؛ آن هم اخلاقي كه برگرفته از سيره اهلبيت(ع) است؛ زیرا اخلاقي كه از مسير و سيره اهلبيت(ع) جدا باشد، بيگمان انسان را به گمراهي خواهد كشيد؛ چراکه خلق و خوي را هر ملتي براي خود به گونهاي خاص تعريف كرده است و چهبسا اخلاقي بر خلاف فطرت را اخلاق دانند، كه امروزه ما نمونههاي بارز آن را در كشورهاي غربي از جمله آمريكا و انگليس میبينيم كه انحراف را پيشه كرده و خوي نامردمي و غيرانساني را فرا روي خود قرار دادهاند.
خصيصه ديگر شعر مهدويت (موعودگرا): مسئول بودن و مسئوليت سازي
خودآگاهي و آزادي، دو ويژگي به هم پيوسته هويت انساني است؛ در واقع خودآگاهي، سرچشمه آزادي است و آزادي، نتيجه آگاهي را به نمايش میگذارد؛ و از طرفي شعر به مفهوم انساني آن، سخني است كه آزادانه از دل زندگي برميخيزد و بر دل زندگان مینشيند. لذا شعر مسئوليتساز داراي ويژگيهاي خاص خود است و شعر موعودگرا كه از دل جهانبيني توحيدي و اسلامي سرچشمه گرفته است، در جامعه مطابق درون مايههاي اسلامي خود نقش مهمي را ايفا میكند و خود را در پيشگاه پروردگار جوابگو میداند و شاعر مسئول، هر واژهاي را كه به كار میگيرد به زمينهسازي و نتايج آن توجه دارد و آنگونه میسرايد كه از فطرت انساني نشأت میگيرد. او در برابر انسانها، خود و خداي خود مسئول است و نبايد زندگاني انسانها را به تباهي بكشد. او بايد اثري را خلق كند كه با خلق آن، انسانها و جوامع را اصلاح كند، نه تخريب. با انديشههاي بديع و احساسات لطيف، به كمك تعبيرات زيبا و محكم، افكار خداخواهانه را به نمايش بگذارد و انسانهاي مورد خطاب خود را با انديشههاي مخلصانه و حكيمانه بيدار كند و پرچم فضيلتگرايي و مسئوليتپذيري را بر بام اجتماعات بشري به اهتزاز دآورد تا به كمك افكار سالم و نيت پاك، عقيده خود را به جهان و جهانيان ارائه دهد و آنها را به سوي اهداف تعهدآميز فرا خواند. پبنابراین از مهمترين رسالت شاعر موعودگرا، تعهد است؛ چون شعر او زمينهساز حكومتي متعهد و جهاني است. درباره مسئوليت و مسئول بودن شاعر، شاعري گفته است:
شعر مسئول، بود حق پرور
شعر مسئول پيام است و خروش
شعر مسئول حماسي تپش است
نه ستايشگر زور است و نه زر
از خدا نعمت و از غيب سروش
بعثت و نهضت شور و جهش است
با توجه به نقش شعر در مسئوليتپذيري و مسئول بودن شاعر، بايد گفت شاعر از فرهنگ پيوستاري جامعه خود و نيازهاي معنوي و مادی جامعه ياري میجويد؛ لذا بايد آن را به خوبي بشناسد و مطابق با باورهاي ديني جامعه، محتويات دروني خود را به نمايش بگذارد تا مشمول اين فرموده پيامبر اكرم(ص) گردد: «الشِعرُ بِمَنزَلَهِ الكَلامِ فَحَسَنَهُ حُسنُ الكلامِ وَ قَبيحُهُ قُبحُ الكلامِ.»
اقبال لاهوري شعر زيبايي دارد كه واژه واژه هايش از مسئوليت و مسئول بودن حكايت میكند:
خدا آن ملتي را سروري داد
به آن ملت سر و كاري ندارد كه تقديرش به دست خويش بنوشت
كه دهقانش براي ديگران كشت
و شاعر ديگري گفته ات:
بيا تا گل زخم را بو كنيم
به شوق پريدن از خاك وهم
ازين هاي هوي حزين بگذريم
به سويي كه عاشق شدن قصه نيست
طلسم غم و درد را بشكنيم
و دست تهي را بيا رو كنيم
توسل به بال پرستو كنيم
در آيينه شوق هو هو كنيم
بیا تا به عاشق شدن رو كنيم
به شوق دل خويش جادو كنيم
و شاعری چنین حکایت میکند:
نميهراسد از تيشه، جنگل انبوه
نمي هراسد او
ميداند
كه راز رويش جنگل
ز خاك و باران است
و آفتاب
كه میتابد از كرانه صبح
بگو
بلند بگو
تا كه بشنوند
اگر تو تيشه برآري و
ريشه برفكني
جوانه میزند از خاك
دانه
و دانه ها چه صبورند
صبور باش برادر
كه دانه هاي باورمان
سفر میكنند
و باد
بوي درختان جنگل
تمام لاله هاي بيابان را
به هر كرانه اين خاك پاك خواهد برد
و عطر پاك شهيدان
هميشه خواهد ماند
در آسمان اين خاك و جنگل انبوه
نتيجه
با توجه به ويژگيهايي كه هرچند مختصر و در حد توان مقاله گفته شد، به نظر میرسد كه اين نوع گفتار میتواند راهگشايي براي بشر باشد و ما را در راه غني شدن فرهنگ جهاني ياري كند؛ اما با چند شرط:
1. شاعري كه ادعاي موعودگرايي دارد، خود بر دانش خود عامل باشد؛
2. افكار و انديشه شاعر، برگرفته از دانش اسلامي و سيره معصومين(ع) و علماي اسلامي باشد؛
3. با ادبيات جهان جهت جهانيشدن شعر خود آشنايي داشته باشد؛
4. قالب كهن و جديد در شعر موعودگرا مفهوم ندارد؛ بنابراین در هر قالبي كه سروده شود ارزشمند است (به شرط داشتن شايستگي موعودگرايي)؛
5. شعر مخصوص گروه و جامعهاي خاص نباشد.
براي نمونه ابيات:
بني آدم اعضاي يكديگرند
چو عضوي به درد آورد روزگار كه در آفرينش ز يك گوهرند
دگر عضوها را نماند قرار
به زمان و مكان و جوامع يا مردمي خاص كاري ندارد، به انسانيت و انسان در طول تاريخ نظر دارد؛ از این رو اين ابيات در دل تاريخ زندهاند تا انسان زنده است. در انتها با ابياتي از ساعد باقري، به مقاله پايان میدهيم:
اي به تو ختم آمده پيغمبري
بر همه خلق، سرآمد تويي
كفر نفرين رنگ به رنگ آمده
گاه شده يار، كه ياري كني
با نفسي بر تن ما جان فرست
چون تو بري نام فرج بر زبان يافته بر جمع رسل سروري
در دو جهان نعمت بيحد تويي...
امت توحيد به تنگ آمده
ذائقه خاك بهاری كني
مهدي موعود به ميدان فرست
يكسره آمين شنوي از جهان
فهرست منابع:
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد تقی جعفری،1381ش.
3. ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، 1360 ش.
4. اسرار توحید سنایی.
5. در خلوت علی(ع).
6. دیوان اقبال لاهوری.
7. دیوان حافظ.
8. دیوان شاه نعمتالله ولی.
9. دیوان عراقی.
10. دیوان ناصر خسرو قبادیانی.
11. سه شاعر.
12. فصلنامه شعر.
13. کِلک و کلام.
14. کلیات آثار قیصر امین پور.
15. کلیات سعدی.
16. مثنوی معنوی.