بررسی مدیریت تعارض در سازمان وکالت
نعمتالله صفری فروشانی
حسین قاضیخانی
چکیدهسازمان وکالت، شبکهای از وکلای به هم پیوسته بود که در عصر حضور ائمه(علیهم السلام) وظیفۀ ساماندهی امور شیعیان را در امور مرتبط با امام بر عهده داشت. به دلایل خاص سیاسی آن روزگار، باید این سازمان به صورت سرّی به فعالیت میپرداخت. اهمیت مسئله به قدری بود که هر گونه تنش در پی تعارضهای روی داده میتوانست موجودیت آن را با خطر مواجه سازد. از اینرو میطلبید دستاندرکاران و گردانندگان آن با شناخت بسترهای بروز تعارض و تنش در مجموعۀ خود، به مدیریت تعارضها همت گمارند تا بتوانند به سلامت از خطرهای پیش رو گذر کنند. استقرای اطلاعات تاریخی مرتبط با وکلای ائمه(علیهم السلام) از منابع کتابخانهای و سپس بررسی و تحلیل آنها مؤید این فرضیه است که ائمه(علیهم السلام) با آگاهی از بسترهای بروز تعارض و تنش در سازمان وکالت ابتدا درصدد پیشگیری از بروز تعارض بودهاند و به هنگام رویارویی با تنشها با بهره گرفتن از راهکارهای مناسب، سازمان را از خطرهای احتمالی حفظ کردهاند.
واژگان کلیدی
امام، مدیریت تعارض، تنش، سازمان وکالت، وکلا.
مقدمه
افزایش جمعیت شیعیان، دوری مناطق شیعهنشین از مركز زندگی امام، جو خفقان ایجاد شده از سوی خلفا و دشواری دسترسی مستقیم شیعیان به پیشوای خویش و... از جمله علتهایی بود که امامان شیعه را بر آن داشت تا با استفاده از برخی افراد تحت عنوان وکیل، شبکۀ ارتباطی میان امام و شیعیان را بنیان نهند که امروزه از آن با عنوان نهاد و سازمان وکالت یاد میشود. از آنجا که فعالیت این وکلا در عصر امام کاظم(ع) ظهور و بروز خاصی پیدا کرد برخی آغاز فعالیت این سازمان را از این دوره میدانند (مدرسی طباطبایی، 1374: 20) این در حالی است که برخی دیگر امام صادق(ع) را آغازگر این راه برشمردهاند (حسین، 1367: 134).
این سازمان نقش ارتباطی میان امام و شیعیان را عهدهدار بود. از اینرو میطلبید وکیلان در استتار کامل به ایفای نقش بپردازند؛ زیرا با توجه به شرایط سیاسی عصر ائمه(علیهم السلام) آشکار شدن فعالیتهای آنان خطرهایی را متوجه امام و شیعیان ایشان میکرد. همین امر مسئولان این سازمان را بر آن میداشت تا با شناخت آسیبهای فرارو به مدیریت آنها بپردازند تا از خطرهای احتمالی به سلامت عبور نمایند. از جمله خطرهای فراروی سازمان بروز تعارض و تنش در میان کارگزاران، یا میان ایشان و شیعیان بود؛ تعارضی که در صورت عدم مدیریت میتوانست بنیان سازمان را با خطر جدی مواجه سازد.
فرایندی که این مقاله برای دستیابی به پاسخ این مسئله که «با توجه به شرایط خاص سازمان وکالت، ائمه(علیهم السلام) برای پیشگیری از بروز تعارض یا برونرفت سازمان وکالت از تعارضهای رخ داده، چه راهکارهایی اندیشیدند تا نهاد وکالت با گذر از چالشهای فرارو در این مسئله و رهایی از آسیبهای احتمالی به سوی اهداف از پیش تعیین شدۀ خود طی مسیر نماید؟» پیموده است، از مسیری میانرشتهای بین «علم مدیریت» و «تاریخ» انتخاب شده است. از اینرو لازم است ابتدا عوامل و مؤلفههایی که میتوانست در نهاد وکالت تنشآفرینی کنند، شناسایی شوند، سپس با بررسی اقدامات انجام گرفته در راستای به سلامت گذر کردن وکلا از این تنگناها، به ترسیم چگونگی مدیریت تعارض انجام گرفته همت گماشته شود. دست یازیدن به این مسئله تنها در سایۀ استقرای اطلاعات تاریخی موجود در منابع پیرامون وکلای ائمه(علیهم السلام) و بررسی و تحلیل آنها میسر خواهد بود.
از آنجا که چنین نگاهی به اینگونه مسایل امری قرین به سابقۀ دیرین نیست، بدین سبب تنها میتوان از رسالۀ «بررسی مفهوم تعارض از منظر قرآن کریم»( قانع، 1385)، مصاحبۀ «امام كاظم(ع) و مدیریت پیشگیری از تعارض»(الویری، 1387) و چند مقاله از نگارنده (قاضیخانی و هاشمیان، 1391؛ قاضیخانی، 1392) به عنوان پیشینۀ تحقیق یاد کرد.
مروری بر ادبیات بحث مدیریت تعارض
الف) تعریف واژگان
در نوشتار حاضر، مفاهیم ذیل با این معانی استفاده شدهاند:
1. مدیریت
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و براساس نظام ارزشی مورد پذیرش، صورت میگیرد (رضاییان، 1376: 6).
2. تنش
این اصطلاح اینگونه تعریف شده است: «کشمکش پنهان، تعارض، تخالف یا وضعی در مناسبات دو کشور، دو گروه یا بین افراد که امکان دارد به قطع روابط آنها بینجامد» (آقابخشی و افشاریراد، 1379: 581). تنش حالتی است که به هنگام رخ نمودن آن به دلیل تخاصم ایجاد شده از بازدهی مثبت افراد در نقشهایشان کاسته میشود و چهبسا به پدید آمدن درگیری منجر شود که حاصل آن بازماندن سازمان از اهداف در نظر گرفته شده، خواهد بود.
3. تعارض
با شنیدن واژه تعارض اغلب دعوا و زدوخورد را تجسم میکنیم؛ در صورتی که این تجسم بارزترین نمود خصمانۀ تعارض است. با کمی دقت در امور روزمرۀ زندگی، به انواع ملایمتر تعارض مانند انتقادها، جدالها و... برمیخوریم. از این واژه تعاریف زیادی ارائه شده است:
تعارض را وضعیتی اجتماعی که در آن دو یا چند نفر دربارۀ موضوعهای اساسی مربوط به سازمان با هم توافق ندارند یا نسبت به یکدیگر قدری خصومت احساسی نشان میدهند، دانستهاند (رضاییان، 1387: 6). برخی دیگر تعارض را عدم توافق، مخالفت و یا کشمکش میان دو یا چند نفر یا گروه تعریف کردهاند(همو).
به صورت جامع میتوان تعارض را اینگونه تعریف کرد: «فرایندی که بدینگونه آغاز میشود که یک دسته یا گروه چنین میپندارند که گروه دیگر اثرات منفی بر جای میگذارد یا قرار است اثرات منفی بهبار آورد، البته درباره همان چیزهایی که مورد توجه طرف یا گروه اول است»(رابینز، 1389: ج3، 784).
هرچند امروزه برخی اندیشمندان تعارض را دارای کارکرد مثبت نیز میدانند(جوهچ و کانلیف: 1389، 506) اما در اینجا تأکید بر جنبۀ تنشزایی آن است. به همین روی تنش و تعارض را به یک معنا به کار بردهایم.
4. مدیریت تعارض
با توجه به اختلاف نگاه اندیشمندان به نقش و جایگاه تعارض در سازمان (رضاییان، 1387: 9-8؛ رابینز، 1386: 358-359)، تعریف آنها از اصطلاح مدیریت تعارض با قیدهای مختلفی انجام خواهد پذیرفت. آنان که در تعارض کارکرد مثبت میبینند مدیریت تعارض را به «فرایند تشخیص نقش مناسب تعارض در میان گروهها و استفادۀ مناسب از فنون مربوطه برای برطرف کردن یا تحریک آنها برای اثر بخشی سازمان» تعریف میکنند (درگاهی و همکاران، 1387: 66). در این نگاه فرایند ایجاد، كنترل، كاهش و بهرهبرداری از تعارضها در سازمان مد نظر قرار میگیرد، در حالی که فرایند کنترل و کاهش تعارض، قیدهای موجود در تعریف کسانی است که به تعارض، تنها از نگاه مخرب بودن آن توجه میکنند.
5. وكیل و وکالت
وكیل بر وزن فَعیل و به معنای مفعول است؛ یعنی امر، موكول به او شده و برای جمع
و مؤنث نیز استعمال شده است و جمع آن وكلا است (حسینی الواسطی، 1414: ج 15، 785).
از وكالت (به فتح و كسر واو)، معنای عهد كردن با دیگری كه عملی را برای او انجام دهد اراده میشود. وكالت در برخی از منابع فقهی به «واگذاری كاری یا ارجاع سامان دهی و پیش برد امری از امور به غیر، تا در زمان حیات موكل انجام دهد» تعریف شده است (خمینی، بیتا: ج2، 39).
در اینجا وكالت بدین معناست که امام معصوم(ع) افرادی را به ساماندهی امور مرتبط میان ایشان و شیعیانشان میگماشتند تا به فعالیتهایی مانند پاسخ به پرسشهای عقیدتی و فقهی، جمعآوری اموال شرعی شیعیان _ كه باید به دست معصوم میرسید _ هدایت فكری شیعیان برای قرار نگرفتن در فتنههای سیاسی و عقیدتی و... همت گمارند.
ب) تکنیکهای مدیریت تعارض
برخی تکنیکهایی که از سوی اندیشمندان علم مدیریت برای کنترل تعارض برشمرده شدهاند، بدین قرار است (رضاییان، 1387: 73-68؛ رابینز، 1386: 376-370):
1. حل مسئله
گروههای مخالف جلسه تشکیل میدهند تا مسئله را شناسایی کنند و با تبادلنظر در پی راهحل برمیآیند.
2. هدفهای عالی
هدفهای مشترک و بسیار عالی در نظر گرفته میشوند. هدفها به گونهای است که بدون مشارکت طرف مخالف نمیتوان به آنها دستیافت (Scott, 2003: 271).
3. افزایش منابع
هنگامی که کمبود منابع موجب بروز اختلاف باشد میتوان با افزایش آن مشکل را برطرف کرد.
4. اجتناب
در این تکنیک با کنار کشیدن یکی از طرفین زیان حاصل از برخورد منتفی میشود.
5. مصالحه
هر یک از طرفهای مخالف کوتاه میآید.
6. دستور
مدیر از اختیارات خود استفاده میکند و نظر قطعی خود را به آگاهی طرفین میرساند.
7. تغییر دادن متغیر انسانی
با استفاده از روشهایی درصدد تغییر رفتار برمیآیند و با دادن آموزشهایی در زمینۀ تغییر نگرشها موجب از بین بردن رفتارهایی میشوند که باعث بروز اختلافات شده است.
8. تغییردادن متغیرهای ساختاری
با تغییر دادن برخی ساختارهای رسمی سازمان، پدیده تعارض را از بین میبرند (رابینز، 1389: ج 3، 800).
زمینه های بروز تعارض در سازمان وکالت
پدید آمدن تعارض نیازمند بسترهای مناسب است. بسترهای بروز آن را میتوان به عوامل ساختاری و انسانی تقسیم کرد. البته ممکن است برخی بسترها هم آبشخور ساختاری داشته باشند و هم انسانی، که در این صورت منتسب به جنبهای میشوند که بیشتر با آن تناسب داشته باشند.
گسترش جمعیت شیعیان و قلمرو جغرافیایی سکونتگاههای ایشان، دسترسی نداشتن آسان به امام، جو خفقان حاکم بر فضای سیاسی و ...از دورهای امامان را بر آن داشت تا با استفاده از برخی شیعیان تحت عنوان وکیل به ساماندهی امور همت گمارند. برخی بر این باورند که این حرکت از دوران امام صادق(ع) آغاز شده است، اما رصد تاریخی آن در عصر امام کاظم(ع) بیشتر رخ مینمایاند.
با انتقال ائمه(علیهم السلام) از مدینه به عراق و کنترل ایشان نقش وکلا در سرپرستی امور پررنگ میشود و با نزدیک شدن به عصر غیبت از وکلا و فعالیتهای ایشان بیشتر میشنویم. آگاهی از آنچه در روزگار غیبت صغرا بر امامیه گذشت بدون بررسی فعالیتهای وکلا امکانپذیر نیست.
با نگاهی به اطلاعات موجود میتوان نقش ارتباطی در ساماندهی امور مالی و رساندن نامهها، فعالیت علمی و پاسخگویی به مسائل، جایگاه مبارزاتی ضد منحرفان و مدعیان دروغین وکالت، نقش هدایت شیعیان و... برای سازمان وکالت متصور شد (جباری، 1382: 280-334)؛ در حالی که برخی تلاش دارند فعالیت این سازمان را محدود به امور مالی جلوه دهند (الکاتب،1998: 226) تا از این رهگذر بخشی از تاریخ شیعه را مانند عصر غیبت صغرا که در پیوند با وکلا است به نوع خاصی تفسیر نمایند (همو: 159 و 225).
از جمله چالشهای فراروی سازمان وکالت مسئلۀ تعارض بود. با توجه به شرایط خاص آن زمان و گسترۀ مکانی و زمانی فعالیت سازمان، عدم مدیریت امر تعارض میتوانست خطرآفرین باشد. در این بخش از عواملی سخن گفته میشود که امکان بروز تعارض در سازمان وکالت را فراهم میآورد.
الف) عوامل ساختاری
هر سازمانی با توجه به اهداف پدیدآورندگانش به شکل خاصی بروز و ظهور پیدا میکند. در واقع این اهداف سازمانهاست که چیدمان نیروها، هرم قدرت، چگونگی روابط میان رئیس و مرئوس، گسترۀ جغرافیایی و... را مشخص میسازد. برخی تعارضهای روی داده در سازمانها برآمده از ساختار شکلی آنها هستند. از جمله عوامل ساختاری تنش ساز در نهاد وکالت میتوان به این موارد اشاره کرد:
1. سرّی بودن
شاخصۀ مهم نهاد وکالت است که میطلبید فعالیتهای آن در استتار و به دور از چشم حکومتیان انجام گیرد. این مسئله به قدری دارای اهمیت بود که تمامی فعالیتهای این نهاد متأثر از آن بود.
چون ابوسهل نوبختی _ از متکلمان بزرگ شیعه در عصر غیبت صغرا _ مورد سؤال قرار میگیرد که چگونه است با جایگاهی که تو داشتی ابنروح به عنوان نایب سوم امام زمان(عج) برگزیده شد؟ وی در پاسخ از رازداری و لزوم حفظ اسرار و ممتاز بودن حسین بن روح در این امر سخن به میان میآورد (طوسی، 1411: 391). عثمان بن سعید عمری (سروکیل عصر امام عسکری(ع) و امام زمان(عج)) در لباس روغن فروشی وظایف وکالت را به انجام میرسانید (همو: 354). در گزارشی از کشی مشخص میشود که شیعیان قم اموال مختص به امام را از طریق تجّار به بغداد ارسال میکردند. این در حالی بود که حاملان اموال نه با نهاد وکالت آشنا بودند و نه از نیّت فرستادگان آن خبر داشتند(همو: 294-295). به هنگامی که بزرگان شیعه پس از شهادت امام جواد(ع) در منزل محمد بن فرج _ وکیل امام جواد و امام هادی(علیهم السلام) _ گرد آمده تا در مورد امام بعدی تکلیف خود را بدانند، وکیل امام در صدد برمیآید این خبر انتشار نیابد(کلینی، 1407: ج1، 324).
لازمۀ این سری بودن، تلاش برای عدم انتشار اخبار درون سازمانی به بیرون، درگیر نشدن با مأموران حکومت، فعالیت مخفی و اموری اینچنینی بود. اموری که عدم پایبندی به آن، خطرات جدی را متوجه امام، وکیلان ائمه یا شیعیان میکرد.
2. جایگاه مالی سازمان
در میان وظایف وکلا جمعآوری وجوه شرعی و رسانیدن آنها به امام نمود بیشتری داشته است، به گونهای که احمد الکاتب از این امر به عنوان تنها وظیفۀ وکلا سخن یاد میکند و بر وسوسهانگیز بودن آن تأکید دارد (الکاتب، 1998: 226) که البته هدف وی از این ادعا نادیده گرفتن جایگاه وکالت در اثبات وجود تاریخی امام زمان(عج) است(همو).
وجود اموال فراوان در نزد وکلای امام کاظم(ع) برخی از ایشان را به انکار مرگ امام(ع) و توقف در امامت حضرتش کشانید (طوسی، 1409: 404). سیهزار دیناری که نزد حیان سراج از وکلای امام کاظم(ع) بود او را بر آن داشت تا نوای عدم درگذشت امام را سر دهد (همو: 459-460) و به همراه برخی دیگر از وکلای امام مانند زیاد بن مروان قندی، علی بن ابی حمزه که اموال درخور توجهی از امام کاظم(ع) نزدشان به امانت بود، پایهگذار مذهب وقف گردند. شیخ طوسی به نقل از یونس بن عبدالرحمن مینویسد:
حضرت موسى بن جعفر (ع) كه از دنیا رفت هر یک از متصدیان اموال پول زیادى در نزدشان بود. همین مطلب باعث توقف در موسى بن جعفر (ع) و انكار مرگ آن جناب گردید (همو: 467).
در اختیار زیاد بن مروان قندى، هفتاد هزار دینار بود و نزد على بن ابىحمزه سى هزار دینار بود. چون من وضع را چنین دیدم و برایم حقیقت آشكار بود و در امامت حضرت رضا(ع) شكى نداشتم، مردم را دعوت به امامت ایشان میكردم. به من پیغام دادند: تو را چه وادار به این كار كرده؟ اگر منظورت پول است آنقدر میدهیم كه بىنیاز شوى! ده هزار دینار تضمین كردند، گفتند: از تبلیغ خوددارى كن، ولى من امتناع كردم، ... (طوسی، 1411: 64).
طمع در اموال امام زمان(عج) ابنبلال را _ که وکیل امام عسکری(ع) بود _ در عصر غیبت صغرا به معارضه با نایب دوم کشانید (همو: 400).
3. منزلت اجتماعی
به سبب پیوند نهاد وکالت با امام معصوم، کارگزاران آن در میان شیعیان با دیدۀ احترام نگریسته میشدند و جایگاه اجتماعی خاصی مییافتند. حتی احمد الکاتب نیز _ که در تلاش است بحث وکالت را در عصر غیبت به چالش بکشد _ باز بر منزلت اجتماعی وکلا معترف است (الکاتب، 1998: 226). با شهادت امام رضا(ع) (مسعودی، 1384: 412-414) و امام جواد(ع) (کلینی، 1407: ج1، 324) گروههایی از شیعیان با اجتماع در منزل وکلای ایشان خواهان راهنمایی در شناخت امام بعدی بودهاند. به نظر میرسد طمع در مقام نیابت حضرت حجت(عج) احمد بن هلال عبرتایی از وکلای دوران امام یازدهم(ع) و سالهای آغازین غیبت صغرا را به معارضه با محمد بن عثمان کشانیده باشد (طوسی، 1411: 399). وجود این جایگاه اجتماعی هنگامی چالشزا میشد که یکی از وکلا یا کارگزاران از مسیر منحرف گردد؛
زیرا به سبب کسب وجۀ اجتماعی در میان شیعیان، باز ستاندن عنوان از ایشان به آسانی میسر نمیشد.
چون ابنهلال _ که سابقۀ وکالت امام عسکری(ع) را داشت _ به روزگار غیبت صغرا با نایب دوم امام زمان(عج) به رویارویی برخاست، از سوی ناحیۀ مقدسه لعن و طرد گردید، اما به دلیل نفوذ محبت وی در قلوب شیعیان این امر به دیدۀ تردید نگریسته میشود و چون بر طرد وی تأکید میشود باز هم باور آن بر برخی مشکل است(طوسی،1409: 535). در پی ادعاهای غالیانۀ شلمغانی _ که از کارگزاران سازمان وکالت بود _ با اینکه ابنروح _ نایب سوم امام زمان(عج) _ شیعیان را از وی و افکارش برحذر میدارد، باز برخی از شیعیان بر گرد وی جمع هستند (طوسی، 1411: 404).
4. غیبت دوازدهمین امام
با شهادت امام عسکری(ع) شیعه و به تبع آن نهاد وکالت، وارد دوران جدیدی از حیات خود شد؛ دورانی که امام مانند گذشته در دسترس نبود و یکی از وکلا به امر حضرت به ساماندهی امور مشغول گشت. امام نیز به وقت نیاز، خود اوامری را صادر میفرمود. غیبت امام میتوانست تنشهایی را در پی داشته باشد. مسئلهای که در دوران نایب دوم رخنموده و نیابت وی را با چالش از سوی افرادی مانند ابنهلال و ابنبلال مواجه ساخته بود(طوسی، 14011: 399-400).
5. گستردگی جغرافیایی قلمرو سازمان
گستردگی جغرافیایی مناطق شیعهنشین(جباری، 1382: 71) علاوه بر آنکه تعداد
وکیل بیشتری را میطلبید، گاه باعث دخالت وکلا در کار یکدیگر میشد(طوسی، 1409: 514). ضمن آنکه دوری برخی از این مناطق از مکان زندگی امام، امکان سوء استفادههایی را
فراهم میآورد.
6. مناسب بودن بستر ادعای وکالت
وکالت ائمه(علیهم السلام) منشأ پیدایش جایگاه ممتاز اجتماعی و همچنین دسترسی به وجوه و اموال شرعیای بود که شیعیان از طریق وکلا به ساحت مقدس ائمه تقدیم میداشتند. از اینرو بستری مناسب فراهم بود تا برخی با ادعای وکالت از امتیازهای یاد شده بهره ببرند؛ بهویژه آنکه سرّی بودن فعالیتها پوشش مناسبی برای رواج این ادعاها بود.
محمد بن فرات بن احنف جعفی، احمد بن محمد بن سیار، علی بن حسکه حوار قمی، قاسم شعرانی یقطینی قمی، حسن بن محمد بابای قمی، اسحاق احمر، باقطانی، ابومحمد حسن شریعی، محمد بن نصیر نمیری، حسین بن منصور حلاج و شلمغانی از افرادی هستند که در منابع از ایشان با عنوان مدعیان دروغین وکالت در دوران فعالیت سازمان وکالت یاد شده است(همو: 554-555 و 520 ؛ طبری، 1413: 520؛ طوسی، 1411: 397 و 401).
7. تهدید و آزار
به سبب آنکه این سازمان در ارتباط با امام بود از دو جهت وکلا در معرض آزار قرار داشتند. اول از سوی شیعیان به دلیل وجود برخی روایاتی که خادمان ائمه(علیهم السلام) را شرار خلق خدا معرفی میکرد و دوم از سوی دستگاه خلافت عباسی که ایشان را دشمن میانگاشت.
محمد بن صالح همدانی با ارسال عریضه به جانب امام زمان(عج) بیان میدارد که به سبب وجود روایت «خُدَّامُنَا وَ قُوَّامُنَا شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ» از جانب اهلبیتم آزار میبینم (طوسی، 1411: 345). ایوب بن نوح بن دراج وکیل امام هادی(ع) _ که از اذیتهای جعفر بن عبدالواحد به تنگ آمده بود _ با ارسال نامه به آن حضرت درخواست کمک دارد(اربلی، 1421: ج2، 894).
ب) عوامل انسانی
گاه تعارضهای رخ داده برآمده از ساختار سازمان نیست، بلکه ریشه در رفتارهای کارگزاران سازمان دارد. رفتارهایی که برآمده از باورها، شخصیت، وابستگی، آرزوها و... ایشان است. از عوامل بروز تعارض در سازمان وکالت میتوان به این موارد اشاره کرد:
1. حسادت
خصلتی نهفته در درون که کشف آن در ظاهر برای دیگران به آسانی میسور نخواهد بود، مگر آنکه خود نشانی به همراه داشته باشد. برخی معارضۀ شلمغانی با حسین بن روح را به دلیل حسادت وی به ابنروح دانستهاند(نجاشی، 1365: 378).
2. انحرافات اعتقادی و فکری
از جمله چالشهای جدی در سازمان وکالت بحث انحراف عقیدتی کارگزاران بود؛
انحرافی که میتوانست با توجه به جایگاه اجتماعی، دینی و مالی وکلا، خطرات جدی را در پی داشته باشد.
فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی وکیل امام هادی(ع) _ که رابط سازمان وکالت و شیعیان مناطق جبال در ایران بود و در سامرا فعالیت میکرد _ در اواخر دوران امامت حضرت مسیر انحراف را در پیش گرفت. او ابتدا با علی بن جعفر همانی وکیل دیگر امام _ که وی نیز در سامرا به فعالیت مشغول بود _ درگیر شد و کار را به مشاجره کشاند که حاصل آن ایجاد دلنگرانی در میان شیعیان منطقه و پرداخت نکردن وجوه شرعی از جانب آنان شد. از سوی دیگر، وکیلان مناطق دیگر در حیرت بودند که اموال امام(ع) را به کدامیک از این دو در سامرا تحویل دهند (همو: 523 و 527). فارس در دوران زندگی با نزدیک نشان دادن خود به سید محمد _ فرزند بزرگ امام هادی(ع) _ در میان طرفداران خود، امامت محمد را ترویج میکرد. با شهادت امام هادی(ع) _ هر چند فارس کشته شده بود _ اما گروه کوچک طرفدار وی، امامت جعفر _ برادر امام عسکری(ع) _ را علم کرده، اینگونه مطرح میکردند که جعفر توسط سید محمد به جانشینی و امامت برگزیده شده است (خصیبی، 1419: 384-385).
عروة بن یحیی دهقان فرد دیگری است که راه انحراف در پیش گرفت و به دروغ بستن بر امامین عسکریین(علیهم السلام) روی آورد(طوسی، 1409: 573). علی بن حسکه نیز در عصر عسکریین(علیهم السلام) باورهایی را در میان پیروان خود نشر میداد که با اعتقادات اسلامی همخوانی نداشت (همو: 519). انحراف دیگر پایهگذاری مکتب وقف بود که وکلای مبرز امام کاظم(ع) منادی آن بودند؛ مسئلهای که منجر به افتراق در میان شیعه شد و چون طمع در اموال امام اینان را به سوی این ادعا کشانید در ادامه از آن سخن خواهیم گفت.
محمد بن علی شلمغانی (ابنابی العزاقر) از فقهای بزرگ امامیه بود (نجاشی، 1365: 378) که در عصر حسین بن روح به عنوان کارگزار وی در نهاد وکالت به فعالیت مشغول بود. در دورانی که ابنروح در اختفا به سر میبرد شلمغالی مسئولیت ساماندهی امور را از جانب وی عهدهدار بود (طوسی،1411: 303). اما سرانجام وی مسیر انحراف در پیش گرفت و از آیین امامیه خارج شد. گفته شده است گزارشهایی که باعث شد ابنروح وی را طرد کند، نشان از غالیگری وی داشت(همو: 404-405).
مدیریت تعارض در سازمان وکالت
مدیریت آن است که با بهرهگیری از امکانات موجود برای دستیازیدن به اهداف از پیش تعیین شده، موانع سر راه را برطرف کرد؛ موانعی که در صورت رخ نشان دادن در مسیر دستیابی به اهداف خلل ایجاد میکنند. در این میان باید به چند نکته توجه داشت؛ اول آنکه از مدیر به تناسب امکانات و ابزار موجود و آنچه تحت اختیار ایشان است باید انتظار داشت و دوم آنکه مدیریت یک مسئله به معنای برطرف کردن تمامی مشکلات فرارو نیست. از اینرو مدیریت آن است که برآیند فعالیتهای انجام گرفته در راستای به ثمر نشستن اهداف از پیش تعیین شده مؤثر واقع شود.
پس از آشنایی با بسترهایی که میتوانست در سازمان وکالت ایجاد تعارض نماید با بررسی اقدامات ائمه و وکلای ایشان در راستای مدیریت تنش در سازمان وکالت، میتوان فعالیتهای انجام شده در این مسئله را در دو گروه دستهبندی کرد:
الف) تکنیکهای مورد استفاده در راستای پیشگیری از بروز تعارض پیشگیری در مدیریت امری است که اندیشمندان این علم بر آن تأکید دارند. با پیشگیری میتوان جلوی هدر رفت سرمایهها به هنگام بروز تنش را گرفت و یا از میزان آن کاست. از اینرو مدیری موفق است که با تأثیر بر انگیزانندههای زیردستانش آنان را به سوی بروز رفتارهای مورد نظر خود سوق دهد (هرسی، بلانچارد، 1373: 38-37). در این قسمت برآنیم تکنیکهای استفاده شده توسط ائمه(علیهم السلام) یا وکلای آنان را در راستای پیشگیری از بروز تنش در سازمان وکالت رصد نماییم. این تکنیکها عبارتاند از:
1. دستور به انجام وظایف در محدودۀ تعیین شده
به دلیل گستردگی قلمرو جغرافیایی سازمان وکالت و لزوم متعدد بودن وکلا، امکان تداخل وظایف وجود داشت؛ تداخلی که میتوانست تنشهایی را همراه آورد. امام با پیشبینی این امر، وکلای خویش را به فعالیت در محدودۀ مشخص شدۀ خویش فرمان داده و از دخالت در وظایف سایر وکلا نهی میفرمود.
امام هادی(ع) در نامهای به ایوب بن نوح _ که وکیل ایشان در ناحیۀ کوفه بوده است _ وی و ابوعلی بن راشد _ که مسئولیت مناطق بغداد، مدائن و قرای سواد بر عهدهاش بود _ را به انجام وظیفه در محدودۀ مشخص شده و دخالت نکردن در امور یکدیگر فرمان میدهد. متن نامه چنین است:
ای ایوب بن نوح، من به تو فرمان میدهم که ارتباطات فراوان خود با ابوعلی بن راشد را قطع کنی! و هر یک از شما دو نفر، ملتزم به امری باشد که بدان مأمور است و فعالیتش محدود به ناحیهای شود که برای آن نصب شده است؛ چرا که شما اگر به آنچه مأمور شدهاید پایبند باشید از مراجعۀ مکرر به نزد من بینیاز خواهید شد. و ای اباعلی، تو را نیز بدانچه به ایّوب امر کردم فرمان میدهم. [ای ایوب] نباید از اهل بغداد و مدائن چیزی بپذیری و برای ملاقات با من اذن صادر کنی، و آنکس را که از غیر ناحیۀ خودت برای تو چیزی آورد به سوی وکیل ناحیۀ خودش رهنمون شو. و ای اباعلی، به تو نیز به مثل آنچه به ایوب فرمان دادم، امر میکنم. و هر یک از شما تنها باید به آنچه مأمور شده است عمل نماید. (طوسی، 1409: 514)
نضر و ایوب _ که هر دو از وکلای امام جواد(ع) بودند _ توسط حضرت از دخالت در امور مربوط به ابراهیم بن محمد همدانی نهی میشوند و امام(ع) به آنان متذکر میشود به ابراهیم متعرض نشوند (همو: 612).
این گزارشها نشان میدهد احتمالاً تعارضهایی در وظایف این وکیلان رخ نموده که البته به حد تنش و درگیری نرسیده بود. از اینرو امام با راهنمایی لازم راه را بر ادامۀ تعارض و بروز تنش میبندد.
2. اهتمام به دسترسی مردم به وکلا
از گزارشهای موجود برمیآید که ائمه(علیهم السلام) به امکان دسترسی مردم به وکلا توجه داشتهاند. از اینرو هر گاه به دلیلی وکیل قبلی امکان انجام وظیفه نداشت، فردی جدید عهدهدار وظایف او میشد.
ابراهیم بن محمد همدانی _ وکیل امام جواد(ع) در همدان _ نامهای از امام دریافت میدارد با این شرط که تا زمان درگذشت یحیی بن ابی عمران وکیل امام(ع) در قم آن را نگشاید. در پی رحلت یحیی و گشودن نامه، مضمون آن از جانشینی ابراهیم به جای یحیی حکایت میکرد (ابنشهر آشوب، 1379: ج4، 398). فردی از مرو، دویست دینار از طریق حاجزبن یزید وشاء _ که از کارگزاران وکالت در عصر نایب اول و دوم امام زمان(عج) بود _ برای ناحیۀ مقدسه ارسال میدارد؛ توقیعی مبنی بر وصول مال ارسالی و بیان کل مبلغ (هزار دینار که تنها دویست دینار آن ارسال شده بود) صادر میگردد و به وی دستور داده میشود زین پس با احمد بن اسحاق رازی در ارتباط باشد. پس از چندی خبر وفات حاجز به وی میرسد (صدوق، 1395: ج2، 488). با مرگ عثمان بن سعید، فرزندش محمد جانشین او قرار داده میشود و جانشینی محمد برای پدر در توقیعی که برای محمد بن ابراهیم بنمهزیار صادر شد آمده است (طوسی، 1411: 362). در آخرین روزهای حیات محمد بن عثمان، حسین بن روح به جانشین وی منصوب میگردد (همو: 370-371) و حسین نیز به امر امام(عج) علی بن محمد سمری را به جانشینی خود میگمارد (صدوق، 1395: ج2، 432). با مرگ سمری باب وکالت مسدود میشود و این نکته در توقیعی به وی و شیعیان اعلان میگردد (همو: ج2، 516).
3. آمادهسازی برای دوران غیبت
از آنجا که با آغاز عصر غیبت صغرا دیدار امام مانند قبل مقدور نبود، امکان بروز تنش در سازمان وجود داشت. از اینروی باید چارهای اندیشیده میشد.
امام عسکری(ع) با پیشبینی این امر، اقدامات لازم را به انجام میرساند. برای مثال، در مجلسی که حدود چهل تن از بزرگان شیعه در محضر امام یازدهم(ع) حاضر بودند، آن حضرت پس از نشان دادن فرزندشان به آن جمع و معرفی وی به عنوان امام بعدی فرمود:
شما زین پس او (مهدی(عج)) را نخواهید دید. پس از عثمان [بن سعید] بپذیرید آنچه را که میگوید و امرش را تبعیت کنید که او خلیفۀ امام شماست و امور دایر مدار اوست. (طوسی، 1411: 357)
در موردی دیگر، چون گروهی از شیعیان یمن بر حضرتش وارد میشوند، امام عسکری(ع) پس از بیان جایگاه عثمان بن سعید و دستور به تحویل اموال به وی، آن جمع را شاهد میگیرد که عثمان وکیل حضرت و پسرش محمد وکیل مهدی(عج) است(همو: 356).
4. تبیین جایگاه و مقام وکیلان
به دلیل جایگاه اجتماعی، اقتصادی، دینی و... سازمان، ائمه(علیهم السلام) با تبیین جایگاه و مقام وکیلان شرایط لازم برای فعالیت آنان را فراهم میآوردند؛ زیرا لازم بود شیعیان با اطمینان به وکلا رجوع کنند. در مواقعی تردیدها باعث شده بود شیعیان از تحویل اموال به وکیل امام خودداری کنند که در جای خود از آن سخن خواهیم گفت.
امام هادی(ع) در نامهای به علی بن بلال مینویسد:
... من ابوعلی [بن راشد] را به جای [علی بن] حسین بن عبد ربّه [وکیل امام هادی(ع) در منطقۀ بغداد، مدائن و قرای سواد] قرار دادم و بر او اعتماد نمودم به سبب شناختی که نسبت به صلاحیتهای او دارم؛ صلاحیتهایی که کسی نسبت به او در آنها پیشی نمیگیرد... . (طوسی، 1409: 513)
همچنین امام(ع) در نامهای به شیعیان بغداد و مناطق اطراف، پس از آنکه ابوعلی را فردی کاردان معرفی مینماید اطاعت از وی را اطاعت از حضرت و نافرمانی از دستوراتش را نافرمانی از فرامین امام میخواند(همو: 513-514). حسن بن عبدالحمید میگوید:
در مورد وکالت حاجز بن یزید به شک افتادم. اموالی فراهم آورده و به سامرا رفتم. رقعهای برایم صادر شد که: «لَیْسَ فِینَا شَكٌ، و لَافِیمَنْ یَقُومُ مَقَامَنَا بِأَمْرِنَا، رُدَّ مَا مَعَكَ إِلى حَاجِزِ بْنِ یَزِیدَ». (کلینی، 1407: ج1، 521)
در موردی دیگر، شخصی در اینباره که اموال شرعی را به چه کسی باید تحویل دهد دچار تردید میشود. وی که از این حیرت به تنگ آمده بود با شنیدن این ندا از هاتفی که او را به تحویل اموال به حاجز امر کرد، از دودلی رهایی مییابد (طوسی، 1411: 499). هنگامی که احمد بن اسحاق از امام هادی(ع) سؤال میکند که اموال مخصوص امام را به دست چه کسی برساند و از چه کسی حرفشنوی داشته باشد، امام(ع) از عثمان بن سعید نام میبرد و او را با وصف ثقه و امین ممتاز میسازد. احمد بعدها همین سؤال را از امام عسکری میپرسد که امام با معرفی عثمان بن سعید و پسرش محمد از آن دو باز هم با عناوین ثقه و امین یاد میکند (همو: 243). امام عسکری(ع) در نامهای به اهالی نیشابور،به هنگام ذکر نصب «ابراهیم بن عبده» به وکالت و دستور به پرداخت حقوق واجب از جانب شیعیان به وی، از ابراهیم با عناوینی چون ثقه و امین یاد میکند(طوسی، 1409: 509).
5. اطلاعرسانی
اطلاعرسانی صحیح و بهموقع، علاوه بر افزایش راندمان کار، در مواقعی کارگزاران را از قرار گرفتن در خطر نیز رهایی میبخشد. این امر در مدیریت تعارض در سازمان وکالت از دو منظر دیده میشود.
_ اطلاعرسانی در راستای جلوگیری از خطر: دو نفر از یاران بدر حسنی _ ندیم معتضد عباسی _ اطلاعاتی از وکلای امام دوازدهم در اختیار عبیدالله بن سلیمان وزیر _ که در صدد دستگیری وکلای امام بود _ مینهند. اما خلیفه معتضد (279-289ق) از وزیر میخواهد به جای دستگیری وکلا در پی یافتن خود امام(عج) باشد. از اینرو وزیر جاسوسی را در لباس شیعیان برای تحویل وجوه شرعی نزد محمد قطان _ وکیل امام عصر(عج) _ میفرستد. اما وکیل حضرت طبق دستورالعملی که از ناحیۀ مقدسه دریافت کرده بود نهتنها از پذیرفتن اموال خودداری میکند، بلکه وکالت خود را نیز منکر میشود. سایر وکلا نیز که چنین دستوری بدانها رسیده بود بهسان محمد قطان عمل میکنند و این توطئه خنثی میشود(کلینی، 1407: ج1، 525).
_ اطلاعرسانی در راستای شناساندن وکیل امام: امام جواد(ع) با ارسال نامه به شیعیان همدان، علاوه بر آگاه کردن آنان از وکالت ابراهیم بن محمد همدانی برای حضرتش، شیعیان را به پیروی و اطاعت از اوامر ابراهیم دستور میدهد (طوسی، 1409: 612). به علی بن بلال _ که طبق تصریح نامۀ امام هادی(ع) از بزرگان منطقۀ خود بوده است _ دستور داده میشود:
...پس بر تو باد اطاعت از او (ابوعلی بن راشد) و تسلیم همۀ حقوق مالی به او، و آگاه کردن شیعیان نسبت به جایگاه او، و کمک و یاریاش، که این مطلوب ماست... . (همو: 513)
محمد بن فضل موصلی از شیعیانی بود که منکر وکالت حسین بن روح بود و اعتقاد داشت وجوه شرعی به غیر محل خود داده میشود. سرانجام وی توسط حسن بن وجناء النصیبی که از کارگزاران سازمان وکالت در دورۀ محمد بن عثمان و حسین بن روح بود به بغداد آورده میشود و به حضور ابنروح میرسد. این دو، نامهای بدون مرکب نوشته بودند و ابنروح با پاسخ به آن نامه صحت وکالت خود را بر محمد بن فضل ثابت کرد (طوسی، 1411: 316).
پس از شهادت امام عسکری(ع) حسن بن نضر قمی، ابوصدام و برخی دیگر از وکلای قم گرد هم آمدند و پس از گفتوگو نسبت به تعیین تکلیف اموالی که در دست وکلای امام بود تصمیم بر تحقیق و جستوجوی بیشتر گرفته شد. حسن بن نضر در آن سال قصد حج کرد و چون به بغداد آمد منزلی اجاره کرد. در مدت سکونت وی در بغداد از سوی سایر وکلای آن ناحیه اموال فراوانی به نزد او گسیل شد و حسن از این وقایع و اینکه اموال را باید به چه کسی تحویل دهد در حیرت بود. سرانجام توقیعی را از ناحیۀ مقدسه دریافت میکند که وی را به همراه اموال به سامرا فرا خوانده بود. در طول مسیر تا تحویل اموال اتفاقاتی رخ میدهد که احتمالاً این برنامه از سوی حضرت(عج) ترتیب داده شده بود تا حسن از شک خارج گردد (کلینی، 1407: ج1، 517-518)؛ زیرا سرگردانی او میتوانست بر رفتار سایر وکلای قم تأثیر منفی نهد.
6. سلسلهمراتب
وجود سلسلهمراتب مقامی در سازمانها امری متوقع است و رعایت آن میتواند در پدید آمدن تعارض، مانعی مؤثر باشد.
امام عسکری(ع) در نامهای به شیعیان نیشابور، بیهق و مناطق اطراف آن، امر میکند که وجوه شرعی را به ابراهیم بن عبده _ وکیل ناحیۀ بیهق _ بپردازند و او نیز اموال را به احمد بن اسحاق رازی یا فردی دیگر که رازی مشخص میکند تسلیم نماید. رازی نیز مکلف است وجوه شرعی را به عثمان بن سعید عمری برساند (طوسی، 1409: 579). احمد بن ابیروح دینوری از سوی ابوالحسن خضر بن محمد مأمور میشود تا اموالی را به نایب دوم (محمدبن عثمان) تحویل دهد؛ ولی هنگامی که با محمد در بغداد دیدار میکند، وی از تحویل گرفتن اموال خودداری کرده و احمد را به نزد ابوجعفر محمد بن احمدبن جعفر قمی _ از کارگزاران سازمان وکالت در عصر نایب اول و دوم _ هدایت میکند و میگوید اموال را به او تحویل دهد؛ زیرا وی مأمور تحویل اموال است (راوندی، 1409: ج2، 702). امام کاظم(ع) از تحویل گرفتن مستقیم اموال خودداری میکرد و شیعیان را به سوی وکیل خود مفضل راهنمایی میکرد(طوسی، 1411: 347). بنابر نقل نجاشی قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی به همراه ابوعلی بسطام بن علی و عزیر بن زهیر از وکلای همدوره در همدان (در عصر غیبت) بودند که تحت نظارت حسن بن هارون بن عمران همدانی به فعالیت میپرداختند (نجاشی، 1365: 344).
7. تقیه
بهترین راه مواجه نشدن با تنشآفرینی دشمن، ندادن بهانه به دست اوست؛ موضوعی که از آن با تعبیر تقیه یاد میشود.
در مجلسی عمومی که اهلسنت حاضران آن بودند، چون سخن از افضل بعد از رسولخدا به میان آمد ابنروح برخلاف آنچه شیعه اعتقاد دارد از نظر اهلسنت در اینباره سخن راند. یکی از شیعیان که در مجلس حاضر بود با تبسم خود نزدیک بود تقیۀ ابنروح را برملا سازد. پس از اتمام مجلس، ابنروح به منزل آن شیعه رفته و وی را برای تبسمش توبیخ میکند (طوسی، 1411: 385). در ماجرایی دیگر حسین بن روح خادم خود را که با لعن معاویه تقیۀ لازم را رعایت نکرده بود اخراج میکند (همو: 386).
ب) راهکارهای مورد استفاده به هنگام مواجهه با تنشهای روی داده
از آنجا که در سازمان، تعامل انسانها مدنظر است، بروز تعارض و به تبع آن رخ دادن تنش و ایجاد درگیری امری دور از ذهن نیست. از اینرو نمیتوان متوقع بود که تنها با پیشگیری بتوان به مدیریت تعارض دست یازید. بنابراین بخشی از مدیریت تعارض را باید در تکنیکهای مورد استفاده به هنگام روی دادن تنشها رصد کرد. تکنیکهای ذیل را میتوان از اطلاعات موجود در مورد سازمان وکالت استخراج کرد.
1. تلاش برای بازگرداندن وکلای خائن و منحرف به مسیر حق
با توجه به آگاهی وکلا از اسرار سازمان و تهدیداتی که جدا شدن آنها میتوانست در پی داشته باشد یکی از اقدامات مهم به هنگام انحراف وکلا تلاش برای بازگرداندن آنها به مسیر حقیقت بود.
بر اثر تلاشهای امام رضا(ع) سرانجام عثمان بن عیسی رواسی _ که منادی مذهب واقفی شده بود _ از ادعای وفات نکردن امام کاظم(ع) دست برمیدارد (طوسی، 1409: 597-598). محمد بن فرات نیز از افرادی است که امام(ع) تلاش فراوانی کرد تا وی به مسیر حق بازگردد (همو: 554). ابوعبدالله باقطانی نامی است که در میان سران شیعۀ حاضر بر بالین نایب دوم در آستانه وفات دیده میشود. از سوی دیگر نام چنین فردی به عنوان مدعی دروغین وکالت در آغاز غیبت صغرا دیده میشود. به نظر میرسد وی در آغاز ادعایی باطل داشته که موفق به توبه شده باشد (طوسی، 1411: 371). مورد دیگر ترتیب ملاقات ابنهلال با ولیّعصر(عج) است که در این دیدار حضرت واقع مطلب را بر وی مشخص میسازد، هر چند وی بر ادعای خود پای میفشارد و متنبه نمیشود (همو: 400-401). صالح بن محمد بن سهل متولی رسیدگی موقوفات قم به نزد امام جواد(ع) آمده اظهار میدارد که دههزار از این اموال را به مصرف شخصی خود رسانیده است و از امام میخواهد ذمۀ وی را بری نماید. امام نافرمانی انجام گرفته را به روی او نمیآورد، اما سخن امام حکایت از آزردگی خاطر ایشان است (کلینی، 1407: ج1، 548). به نظر میرسد این رفتار امام در راستای جلوگیری از تبعات بعدی مسئله و جدا شدن وکیل از سازمان باشد.
2. بهرهگیری از نفوذ سران شیعه برای حل مسئله
به نظر میرسد استفاده از افراد صاحب نفوذ در راستای شناساندن وکلا و جلوگیری از درگیری شیعیان با ایشان میتوانست راهکار مناسبی به هنگام بروز تنش در منطقهای خاص باشد. تکنیکی که شاهد استفاده آن از سوی ائمه(علیهم السلام) هستیم.
پس از آنکه به دلایلی شیعیان نیشابور از پذیرش وکیل امام عسکری(ع) خودداری کرده و از تحویل اموال امام به وی سر باز میزنند، امام عسکری(ع) با فرستادن وکیل دیگری به نام ابراهیم بن عبده، این مسئله را توسط نامه به اطلاع عبدالله بن حمدویه بیهقی و اسحاق بن اسماعیل نیشابوری _ که هر دو از بزرگان شیعه در منطقه بودند _ میرساند و آن دو را به تبعیت از وی فرا میخواند (طوسی، 1409: 509 و 579) و آن هنگام که شبههای در صحت نامۀ امام(ع) به عبدالله بن حمدویه پدید میآید در نامهای دیگر، حضرت(ع) علاوه بر تأیید صحت انتساب نامه به ایشان بر مطالب نامۀ پیشین تأکید میکند(همو: 580-581).
3. توبیخ
از جمله تکنیکهای رویارویی با تنش، توبیخ عاملان بروز آن است. افرادی که به دلیل عدم دقت کافی در حساسیت امر، با رفتار خود باعث میشوند بستر مناسبی برای بروز تعارض فراهم آید؛ بهویژه هنگامی که بزرگی خود را درگیر امری نماید که به تبع رفتار او حامیانش نیز وارد معرکه خواهند شد و بر وخامت اوضاع خواهند افزود.
گویا در نیشابور، فضل بن شاذان وکالت وکیل ارسالی امام عسکری(ع) (ایوب بن ناب) را به دلیل نشست و برخاست وکیل با شیعیان متهم به غلو، زیر سؤال میبرد و باعث میشود شیعیان از تحویل وجوه شرعی به وکیل امام خود داری کنند. در پی شکایت ایوب از رفتار فضل، امام عسکری(ع) با صدور توقیعی از رفتار فضل گله کرده و او را از ادامۀ چنین برخوردی برحذر میدارد (همو: 543). آنچه از گزارش نامۀ عبدالله بن حمدویه بیهقی به امام عسکری و پاسخ امام(ع) توسط کشی برمیآید، اینگونه است که در میان نیشابوریان اختلافاتی در باورها رخ نمایانده بود. فضل در جبهه مقابل شیعیانی بود که به زعم او باورهای غلوگونه داشتند. از اینرو در مقابل آنان موضعگیری کرده و کار را به جایی رسانیده بود که برخی شیعیان با تأسی به وی از دادن وجوه شرعی به وکیل امام عسکری(ع) رخ برتافته بودند. در این گزارش هم امام(ع) با بیان نارضایتی خویش از فضل، وی را از ادامۀ رفتارش نهی کردهاند (همو: 539-541). همچنین امام عسکری(ع) در نامهای به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری شیعیان نیشابور را به دلیل رفتار نامناسبشان با وکیل ارسالی خود (ایوب بن ناب) و تحویل ندادن اموال شرعی به وی، مورد توبیخ قرار میدهد (همو: 577).
4. جایگزینی وکیل
گاه به هر روی وکیل امام در منطقهای موفق به بسط نفوذ خود در میان شیعیان نشده و در انجام مسئولیتهای محوله ناموفق است. در چنین مواقعی جابهجایی کارگزاران میتواند به حل مشکل کمک کند. جایگزینی ابراهیم بن عبده به جای ایوب بن ناب در منطقۀ نیشابور میتواند نمونهای از این امر باشد(همو: 577).
5. اطلاعرسانی
آگاه کردن سایر وکلا و شیعیان از انحراف و خیانت وکلای طرد شده میتواند علاوه بر جلوگیری از هدر رفت اموال مانعی بر سوء استفادههای محتمل از جانب آنان باشد.
علی بن عمرو عطار _ از وکلای قزوین _ برای تحویل اموال به فارس وارد سامرا میشود. عثمان بن سعید _ سروکیل سازمان _ علی بن عبدالغفار را طلبیده، وی را مأمور میسازد فرد مورد اطمینانی را نزد علی بن عمرو فرستاده، وی را از وضعیت فارس و لعن او از سوی امام هادی(ع) آگاه سازد. سرانجام اموال به جای فارس به عثمان بن سعید تحویل داده میشود (همو: 526). امام هادی(ع) در پاسخ به نامۀ علی بن عبیدالله دینوری که حکایت از تحویل وجوهات شرعی به فارس داشت، مرقوم داشتند که آن اموال به امام(ع) تحویل نشده است. از اینرو دیگر به فارس چیزی داده نشود و از طریق ایوب بن نوح وجوهات ارسال شود (همو: 525). امام هادی(ع) همچنین با ضمیمه کردن دستخط جعلی وصول اموال به امام(ع) _ که توسط فارس صورت گرفته بود _ ایوب بن نوح را از جریان مطلع نموده و از وی میخواهد خیانت فارس را نزد شیعیان افشا نماید (همو: 525).
6. رفع تهدید و اذیت
مسئولان سازمان وظیفه دارند تا حد امکان کارگزاران خود را از در معرض خطر و تهدید و اذیت بودن به دور دارند؛ زیرا این کار کمک فراوانی به جلوگیری از بروز تعارض و درگیری خواهد کرد.
ایوب بن نوح بن دراج وکیل امام هادی(ع) _ که از اذیتهای جعفربن عبدالواحد قاضی کوفه به تنگ آمده بود _ با ارسال نامه به حضرتش درخواست کمک دارد. امام(ع) وعده میدهد تا دو ماه دیگر شرّ او دفع خواهد شد. طبق وعدۀ امام او در این مدت عزل میگردد(اربلی، 1421: ج2، 894). هنگامی که علی بن جعفر همینیایی _ که در زندان متوکل گرفتار آمده بود _ از تصمیم متوکل برای کشتن وی آگاه گردید، مکتوبی از زندان بدین مضمون برای امام هادی(ع) فرستاد: «ای سید من، شما را به خدا برایم چارهای بیندیشید؛ چرا که میترسم با این تصمیم متوکل، در ادامۀ راه دچار لغزش و تردید شوم.» امام نیز در پاسخ چنین نگاشت: «حال که وضع تو چنین است با خداوند متعال دربارهات مناجات خواهم کرد.» پس از این بود که متوکل دچار تبی شد که وی را تا آستانۀ مرگ پیش برد و در این ایام وی دستور آزادی برخی زندانیان از جمله علی بن جعفر را صادر کرد(طوسی، 1409: 609).
محمد بن صالح از رفتار اطرافیان خویش به سبب خدمتگزاری به حضرتش به دلیل وجود برخی روایات گلهمند است. امام دوازدهم(عج) در پاسخ، با بهرهگیری از آیهای از قرآن و و تشبیه جایگاه کارگزاران خویش به دلجویی برمیآید (طوسی، 1411: 345- 346). مورد دیگر، دستور امام به محمد قطان مبنی بر تحویل نگرفتن اموال است که اینچنین وی از خطری که از جانب دستگاه عباسی وی را تهدید میکرد رهایی مییابد (کلینی، 1407: ج1، 525). از جمله قرائن دیگری که میتوان بر این مدعی آورد، ورود علی بن یقطین با راهنمایی امام کاظم(ع) در دستگاه عباسیان است تا در مواقع نیاز به یاری شیعیان همت گمارد و چون علی از همکاری با خلیفۀ عباسی اظهار ناراحتی میکند، امام به او میفرماید:
ای علی، همانا خدا را اولیایی است در کنار اولیای ظالمان که به وسیلۀ آنان از اولیای خودش دفع بلا کند؛ و تو از آنانی. (طوسی، 1409: 434)
7. جانبداری
گاه در دعوای میان دو نفر لازم است مافوق جانب کارگزاری را که برحق است گرفته تا علاوه بر تطهیر چهرۀ او در ادامۀ فعالیتش خللی وارد نشود.
در سفر حجی ابوطاهر بن بلال از علی بنجعفر همینیایی _ وکیل مبرّز امام عسکری(ع) _ در بخشش اموال، گشادهدستی مشاهده میکند. از اینرو در بازگشت با ابراز نارضایتی از این عمل شکایت وی را نزد امام(ع) میبرد. حضرت در پاسخ به طرفداری از علی بن جعفر مینویسد:
ما ابتدا به او صدهزار دینار عطا کردیم و سپس مثل آن را بر وی عرضه داشتیم، ولی او برای رعایت جانب ما، از قبول امتناع کرد؛ مردم را به دخالت در اموری که به آنها مربوط نیست چه کار؟ (طوسی، 1411: 350)
در جریان اختلاف علی بن جعفر همینیایی با فارس بن حاتم قزوینی، چون ابراهیم بن محمد همدانی از امام هادی(ع) درباره رجوع شیعیان به کدامیک از آن دو کسب تکلیف میکند، حضرت(ع) در پاسخ چنین مینگارد:
این امر نیازمند سؤال نبوده و دربارۀ علی بن جعفر تردید روا نیست. خداوند جایگاه وی را رفیع ساخته و ما را از اینکه وی را با مثل فارس بن حاتم مقایسه کنیم منع نموده است؛ و شما و اهالی جبال برای رسیدگی به امورتان به علی بن جعفر مراجعه کنید. (همو، 1409: 523 و 527)
8. پنهان نگهداشتن اخبار در راستای عدم تحریک کارگزاران معزول
کارگزاران با توجه به اطلاع از اسرار سازمان و... به هنگام عزل و طرد به عناصری خطرناک تبدیل میشوند که باید مراقب فتنهجوییهای آنان بود. دقت نکردن در این نکته میتواند عواقب سویی به بار آورد.
فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی وکیل برجستۀ عصر امام هادی(ع) و رابط سازمان وکالت و شیعیان مناطق جبال در ایران بود که در سامرا فعالیت میکرد. وی در اواخر دوران امامت حضرت مسیر انحراف را در پیش میگیرد. ابتدا با علی بن جعفر همانی _ وکیل دیگر امام _ درگیر میشود و کار را به مشاجره میکشاند که حاصل آن ایجاد دلنگرانی در میان شیعیان منطقه و پرداخت نکردن وجوه شرعی از جانب آنان میشود. از سوی دیگر، وکیلان منطقه در حیرت بودند که اموال امام(ع) را به کدامیک از این دو تحویل دهند. امام(ع) در این مسئله جانب علی بن جعفر را گرفته از وکلای خود میخواهد دیگر با فارس در ارتباط نباشند (همو: 523 و ص527). البته با نکتهسنجی خاصی میخواهند این دستور را مخفی و سرّی نگاه دارند و از تحریک فارس خودداری کنند تا وی ایجاد شر نکند (همو: 522). سر این دستور را باید در کانال ارتباطی بودن فارس برای شیعیان مناطق جبال (بخش مرکزی و غربی ایران) و کسب وجههای که از منصب وکالت به دست آورده بود، جستوجو کرد. امام هادی(ع) همچنین با ضمیمه کردن دستخط جعلی وصول اموال به امام(ع) _ که توسط فارس صورت گرفته بود _ ایوب بن نوح _ وکیل دیگر خویش _ را از جریان مطلع کرده و از وی میخواهد خیانت فارس را نزد شیعیان افشا نماید. البته امام، ایشان را از آشکار کردن مطلب نزد مخالفان به دلیل امکان شیطنت و خطرآفرینی فارس برحذر میدارد (همو: 525).
9. برخورد
تنشآفرینی گاه صفت استمرار پیدا میکند و آن هنگامی است که فردی بر لجاجت پای فشرده و با تمامی تلاشها برای هدایت وی، باز بر رفتار اختلافافکن خود اصرار ورزد. در چنین مواقعی لازم است متناسب با رفتارهای تنشزا برخورد لازم انجام گیرد.
_ معرفی به شیعیان: پرده برداشتن از چهرۀ واقعی خاطیان و آگاهانیدن مردم از اهداف پنهان ایشان کمک زیادی خواهد کرد تا مردم از فرو افتادن در دام ایشان مصون بمانند و به مهرۀ ایشان تبدیل نشوند.
امام رضا(ع) در تلاش برای مبارزه با تفکر واقفیگری که برخی از وکلای سرشناس عصر امام هفتم بنیانگزار آن بودند، افزون بر آنکه خود به مناظره و محاجه با ایشان برمیخیزد (همو: 463-465) در پاسخ به نامۀ یحیی بن مبارک از وی میخواهند علم عداوت با این گروه را برافرازد (همو: 462). در پی معارضۀ احمد بن هلال با نایب دوم، توقیعی از سوی ناحیۀ مقدسه بدین مضمون برای وکلای عراق صادر شد که: «احذروا الصوفی المتصنع». دلیل این خطاب بدان جهت بود که وی ظاهری زاهدانه در میان شیعیان داشت به گونهای گفته شده از پنجاه و چهار سفر حجی که به جای آورد، بیست تای آن را با پای پیاده به انجام رسانیده بود. همین ظاهر عابدانه باعث شد گروهی از شیعیان و وکلا با دیدۀ تردید به این دستور بنگرند. لذا در پی استفسار از ناحیۀ مقدسه برآمدند. از اینروی توقیع دیگری بدین مضمون صادر شد:
امر ما دربارۀ ابنهلال ریاکار _ که رحمت خدا از او دور باد _ بدان صورت که میدانی برای تو صادر شد. و او که همواره بدون اذن و رضایت ما دخالت در امر ما مینمود؛ و استبداد در رأی داشت؛ و از پرداخت دیون و اموال ما پرهیز میکرد؛ و جز طبق هوای نفس و خواستۀ خودش به امر ما عمل نمیکرد. (همو: 535-536)
در ادامۀ این ماجرا، کسانی بودند که باز باور امر برایشان سخت مینمود که سرانجام توقیع سومی صادر میشود که در آن با ذکر سرانجام عروه بن یحیی دهقان که او نیز پس از سالها خدمت راه خیانت در پیش گرفته و لذا عزل و طرد شد، تکلیف نهایی ابنهلال نیز مشخص گردید (همو: 536-537).
در ادامۀ مسیر انحراف، فارس بن حاتم نهتنها بر خلاف دستور امام(ع) از تحویل گرفتن اموال ارسالی از سوی شیعیان خودداری نمیکرد، بلکه اموال تحویلی را به خدمت امام ارسال نمیداشت (همو: 525). سرانجام حضرت(ع) از وکلای خود میخواهد خلع فارس از وکالت را علنی کنند تا شیعیان دیگر وجوهات را به وی تحویل ندهند (همو: 525-526). امام هادی(ع) همچنین با ضمیمه کردن دستخط جعلی وصول اموال به امام(ع) _ که توسط فارس بن حاتم صورت گرفته بود _ ایوب بن نوح _ وکیل دیگر امام _ را از جریان مطلع کرده و از وی میخواهد خیانت فارس را نزد شیعیان افشا نماید(همو: 525). در پی تسلیم نکردن اموال از سوی ابوطاهربن بلال به نایب دوم، محمد بن عثمان _ که منصب نیابت را از سوی امام زمان(عج) در اختیار داشت _ با ترتیب دادن ملاقات ابنبلال با حضرت(عج)، حجت را بر وی تمام میکند؛ زیرا امام(عج) او را به تسلیم اموال به محمد بن عثمان امر مینماید. نایب دوم با حضور در جمع ابنبلال و دوستانش با یادآوری ملاقات او با امام(عج) و فرمان حضرت و گرفتن اقرار از وی مبنی بر انجام این ملاقات و دستور امام، راه هر انکاری را بر وی میبندد (طوسی، 1411: -401). از آنجا که افکار غالیانۀ شلمغانی در میان برخی از شیعیان ریشه دوانیده بود و ارتباط خود را با وی قطع نکردند، ابنروح بر مبارزه با افکار شلمغانی همت گماشت(همو: 405). محمد بن نصیر نمیری از جمله افرادی است که در ردیف غالیان شمرده شده است و در عصر امام هادی(ع) انحراف خود را آشکار ساخت به همین روی از سوی امام(ع) مورد تبری واقع شد(طوسی، 1409: 520). از آنجا که شیخ طوسی از وی با عنوان صحابی امام عسکری(ع) یاد کرده است، گویا در دوران امام یازدهم(ع) به ظاهر تغییر رویه داده، لذا در میان شیعیان وجههای کسب میکند. اما در عصر غیبت صغرا نمیری مدعی مقام نایب دوم شد و به معارضه با وی روی آورد و دعوی مقام بابیت حضرت(عج) را کرد. محمد بن عثمان وی را طرد کرد و شیعیان که سابقۀ وی را در ذهن داشتند از او کناره گرفتند. نمیری که اوضاع را بسامان نمیدید، سعی کرد با اظهار ندامت دروغین موفق به دیدار با نایب دوم شود تا به ترمیم چهرۀ مخدوش شدهاش همت گمارد. اما محمد بن عثمان _ که گویا مقصود وی را درک کرده بود _ به وی هرگز اجازۀ ملاقات نداد و نمیری تا آخر عمر در این رسوایی باقی ماند (طوسی، 1411: 398). ادعای حسین بن منصور حلاج مبنی بر بابیت ولیّ عصر(عج) در توقیعی از ناحیۀ مقدسه رد شد (طبرسی، 1403: ج1، 474). علی بن حسکه فردی بود که علاوه بر ادعای وکالت در عصر عسکریین(علیهم السلام) باورهایی را در میان پیروان خود نشر میداد که با اعتقادات اسلامی همخوانی نداشت. امام هادی(ع) در پاسخ نامۀ یکی از شیعیان که به برخی از افکار علی بن حسکه اشاره کرده بود علاوه بر دروغگو خواندن علی بن حسکه میفرماید :«من او را جزو موالی خود نمیشناسم» (طوسی، 1409: 519). امام در پاسخ به نامههای دیگری که از افکار قاسم شعرانی یقطینی _ شاگرد علی بن حسکه _ استفسار شده بود نوشت: «اینها از دین ما نیست؛ از این سخنان دوری کنید!» (همو: 517).
امام جواد(ع) در مقابله با ادعای وکالت احمد بن محمد بن سیار در توقیعی چنین مرقوم میکند: «انه لیس فی المکان الذی ادعاه لنفسه و ألّا تدفعوا الیه شیئاً» که هم بطلان ادعای وی را در بر داشت و هم شیعیان را از تحویل اموال به وی منع میکرد (همو: 606).
_ عزل و طرد: هنگامی که نصیحت و راهنمایی کارگر نیفتد لازم است عناصر فاسد از منصب و مقام دور نگاه داشته شوند تا امکان سوء استفاده از ایشان گرفته شود.
عروة بن یحیی دهقان(همو: 536-537) و فارس بن حاتم(طوسی، 1411: 352)، از جمله افرادی هستند که به دلیل ادامۀ مسیر انحراف و خیانت مورد عزل از مقام و طرد از جمع شیعیان واقع میشوند. یکی از وکلای امام عسکری(ع) که در بیت ایشان فعالیت میکرد قصد انجام فعل ناشایستی میکند که امام(ع) به طریقی خارقالعاده جلوی انجام این فعل را گرفته و فرد خاطی را از وکالت عزل میکند (کلینی، 1407: ج1، 511). چون ابنروح از طریق دختر سفیر دوم که با زنان بنیبسطام در ارتباط بود از افکار شلمغانی آگاه شد وی را از خود راند و تبری خود از او را به صورت مکتوب به اطلاع سایر وکلا و بزرگان شیعه رسانید. وی از وکلا خواست ارتباط خود را با شلمغانی قطع نمایند (طوسی، 1411: 404-405). طرد محمد بن نصیر نمیری و حسن بن محمد بابای قمی _ از دیگر مدعیان وکالت و بابیت _ در مرقومۀ دیگری از امام هادی(ع) به محمد عبیدی دیده میشود (طوسی، 1409: 520).
نتیجه
سازمان وکالت در حدود دو قرن فعالیت خود مسئولیتهای خطیری را عهدهدار بود. نقش ارتباطی، معرفتی، ساماندهی به امور اقتصادی و... از جمله فعالیتهای کارگزاران آن بود. با توجه به عواملی مانند سرّی بودن سازمان، نقش مالی، غیبت امام دوازدهم(عج)، انحرافات اعتقادی و فکری و... امکان بروز تعارض در این سازمان را فراهم میساخت. مسئلهای که مدیریت نکردن آن میتوانست ائمه(علیهم السلام) و شیعیان را در معرض خطرهای جدی قرار دهد. با بررسی و تحلیل اطلاعات تاریخی موجود در مورد وکلای ائمه(علیهم السلام) به این نتیجه میرسیم که معصومین(علیهم السلام) با آگاهی از بسترهای تعارضآفرین در سازمان ابتدا سعی در پیشگیری از بروز آن داشتند و در مواقعی که به هر روی تنشی برآمده از تعارضها در سازمان رخ مینمود، با اندیشیدن راهکارهای مناسب در تلاش برای رفع مشکل و جلوگیری از بازماندن سازمان از اهداف فرارو برآمدند.
منابع
ابنشهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه، 1379ش.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، قم، رضی، 1421ق.
آقابخشی، علی؛ مینو افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، 1379ش.
الویری، محسن، «امام کاظم(ع) و مدیریت پیشگیری از تعارض»، روزنامه قدس، سال بیست و یکم، دوشنبه 7 مرداد 1387ش.
جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه:، قم، مؤسسه امام خمینی;، 1382ش.
جوهچ، ماری؛ آن آل کانلیف، نظریه سازمان: مدرن، نمادین _ تفسیری و پستمدرن، ترجمه: حسن داناییفرد، تهران، مؤسسه کتاب مهربان نشر، 1389ش.
حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم4، ترجمه: سیدمحمدتقی آیتاللهی، تهران، امیرکبیر، 1367ش.
حسینی الواسطی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت دارالفكر، 1414ق.
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، البلاغ، 1419ق.
خمینی، سید روحالله، تحریر الوسیله، قم، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، بیتا.
درگاهی، حسین و همکاران، «مدیریت تعارض و راهبردهای مختلف»، پیاورد سلامت (مجله دانشکده پیراپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران)، دوره 2، ش1و 2، بهار و تابستان 1387ش.
رابینز، استیفن، تئوری سازمان، ترجمه: سید مهدی الوانی و حسن داناییفرد، تهران، صفار، چاپ هجدهم، 1386ش.
____________ ، رفتار سازمانی، ترجمه: علی پارساییان و سید محمد اعرابی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1389ش.
راوندی، قطبالدین، الخرائج و الجرائح، قم، مدرسة الامام المهدی4، 1409ق.
رضاییان، علی، اصول مدیریت، تهران، سمت، 1376ش.
_____________ ، مدیریت تعارض و مذاکره، تهران، سمت، 1387ش.
صدوق، محمدبن علی، علل الشرائع، قم، داوری، 1385ش.
_____________________ ، عیون اخبار الرضا7، تهران، نشر جهان، 1378ش.
_____________________ ، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه، 1395ق.
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، بعثت، 1413ق.
طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، مشهد، نشر دانشگاه مشهد، 1409ق.
_______________________ ، الغیبة، قم، دارالمعارف الاسلامیة، 1411ق.
قاضیخانی، حسین، «نقش اقتصاد در ایجاد تعارض در مدینه و چگونگی برخورد پیامبر6 با آن»، دو فصلنامه مطالعات تاریخی جهان اسلام، قم، جامعة المصطفی العالمیة، پاییز و زمستان 1392ش.
____________________ ، مسئله پیشگیری مدیریت تعارض در مدینه عصر رسول خدا6، دوفصلنامه سخن تاریخ، قم، جامعة المصطفی العالمیة، پاییز و زمستان 1392ش.
قاضیخانی، حسین؛ سید محمدحسین هاشمیان، «رسول خدا6 و مدیریت نزاعهای مدینه»، فصلنامه تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، قم، دانشگاه معارف اسلامی، ش7، تابستان 1391ش.
قانع، سیدمسعود، بررسی مفهوم تعارض از منظر قرآن کریم (رساله ارشد مدیریت)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی;، 1385ش.
الکاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی من الشوری الی ولایة الفقیه، بیروت، دارالجدید، 1998م.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1407ق.
كبار المحدثین و المورخین، تاریخ اهل بیت، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1410ق.
مدرسی طباطبایی، حسین، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه: هاشم ایزدپناه، نیوجرسی، داروین، 1374ش.
مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، قم، انصاریان، 1384ش.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1365ش.
هرسی، پاول؛ کنت ایچ بلانچارد، مدیریت رفتار سازمانی، ترجمه: قاسم کبیری، تهران، نشر جهاد دانشگاهی، 1373ش.
Scott, W. Richard, Organizations: Rational, Natural, Open systems, Pearson Education, 2003.