مقدمه
مسلمانان صدر اسلام، بعد از فتح عراق عرب، در دوره خلافت خليفه دوم، براي اسكان نيروهاي رزمنده كه به صورت قبيلهاي در جنگها شركت ميكردند، دو شهر بزرگ در جنوب عراق بنا نهادند كه اولي «بصره» و دومي «كوفه» ناميده شد. اين دو شهر از آغاز تأسيس، در سال هفدهم و هجدهم قمري، از بزرگترين مراكز نظامي مسلمانان بودند و حضور صحابه و تابعين و سرازيرشدن غنايم جنگي ايران و ماوراءالنهر و موقعيت جغرافيايي مناسب، موجب رونق فرهنگي و اقتصادي اين دو شهر گشت، تا اينكه اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) براي سركوب فتنه اصحاب جمل به همراه صدها نفر از صحابه و تابعين به سوي عراق حركت كردند و بعد از جنگ جمل، در سال 36 قمري كوفه را مركز خلافت اسلامي قرار دادند. بدين ترتيب شهر كوفه، علاوه بر امتيازهاي نظامي و اقتصادي، به مركز سياسي ممالك اسلامي نيز تبديل شد و اين سه عامل، بر رونق علمي آن افزود، ولي با انتقال حكومت به بنياميه، از تبديلشدن به قطب علمي بازماند و مدينه ـ با وجود فعاليت امامان معصوم(علیهم السلام)، صحابه و تابعين ـ همچنان حوزه اصلي علوم اسلامي باقي ماند، به گونهاي كه اكثر مسلمانان و حتي كوفيان براي تحصيل علوم اسلامي به اين شهر مهاجرت ميكردند. اين روند تا زمان شهادت امام باقر(علیه السلام) در سال 114قمري ادامه داشت و تنها با ظهور سستي در اركان حكومت بنياميه در آغاز قرن دوم و اوايل حكومت بنيعباس كه عراق را به جاي شام مركز خود قرار داده بودند، شهر كوفه در عرصه علمي درخشيد و تربيتشدگان مكتب امام باقر(علیه السلام) و شاگردان امام صادق(علیه السلام) آن را به مركز علمي ممالك اسلامي و بزرگترين حوزه علميه، تبديل كردند.
از نظرگاه تاريخ شيعه، حوزه علميه شيعي كوفه، سه مرحله را پيموده است:
مرحله اوّل كه بايد آن را مرحله تأسيس ناميد، از سال 114 قمري زمان امامت امام صادق(علیه السلام) آغاز ميشود. در اين دوره به علت انتقال دولت از بنياميه به بنيعباس و مسافرتهاي بسيار امام صادق(علیه السلام) به عراق كه به اجبار سفاح و منصور عباسي، انجام ميگرفت، حوزه علميه كوفه رونق بسياري يافت و تا سال 148قمري سال وفات امام صادق(علیه السلام) ادامه پيدا كرد.
مرحله دوم، دوره امامت امام موسي كاظم(علیه السلام) است كه از سال 148قمري تا سال 183قمري به طول انجاميد. اين مرحله را بايد مرحله اوج علمي كوفه بدانيم. حسن بن علي بن وشاء، از اصحاب امام رضا(علیه السلام) ميگويد:
من در اين مسجد [كوفه] تعداد نهصد شيخ را درك كردم كه همگي ميگفتند از جعفر بن محمد حديث شنيدهاند... .
مرحله سوم كه مرحله نزول و كمرونقشدن حوزه علميه كوفه است، با ظهور واقفيه و مهاجرت امام رضا(علیه السلام) به مرو در حدود سالهاي 195قمري به بعد آغاز ميشود. با تقويت حوزه علميه قم كه امام رضا(علیه السلام) باني آن بود و گرايش طالبان اهل سنت به تحصيل در بغداد، حوزه علميه كوفه رونق خود را كمكم از دست داد، تا اينكه در اواخر قرن سوم هجري، يعني عصر غيبت صغرا، جايگاه علمياش را به كلي از دست داد.
حوزه علميه كوفه كه حدود دو قرن (از اوايل قرن دوم تا اواخر قرن سوم) بزرگترين مركز علمي ممالك اسلامي بود، در مقايسه با ساير مراكز علمي، ويژگيهاي منحصر به فردي داشت كه به برخي از آنها به اختصار اشاره ميشود:
1. همزمان با تأسيس حوزه كوفه، قيامهاي نظامي نيز كمكم به فرقههاي كلامي تبديل ميشد؛ قيامهايي چون خوارج، كيسانيه و زيديه.
2. غير از مكتب اماميه كه به دليل تبعيت از امامان معصوم(علیهم السلام)، اصول و فروع مشخصي داشت، ساير مكاتب و مذاهب، به هنگام ظهور از سازمان و اصول و فروع منظمي برخوردار نبودند. با شكوفايي حوزه كوفه، مكاتب و مذاهب فقهي و كلامي اهل سنت، چون معتزله، مرجئه، خوارج، حنفيه و مالكيه و همچنين فرقههاي جداشده از شيعه، نظير كيسانيه و زيديه سازمان يافتند و شكل مكتب به خود گرفتند.
3. مهمترين ويژگي حوزه كوفه، همانطور كه در دو مورد فوق نيز به آن اشاره شد، اجتماع تمام فرقهها و نحلهها در آن بود كه كمتر در مراكز علمي اتفاق ميافتاد؛ به خصوص كه اين فرقهها و نحلهها در كنار هم به بحث و گفتوگو و تحصيل و تدريس مشغول بودند و همديگر را تحمل ميكردند. رجوع به احتجاجات امام صادق(علیه السلام) و شاگردان آن حضرت و به خصوص مناظرات مؤمنالطاق با اصحاب فرقههاي گوناگون، تصويري شفاف از اين ويژگي حوزه كوفه به دست میدهد.
4. چهارمين ويژگي كوفه، آغاز تفكيك و زايش علوم اسلامي، مانند: كلام، فقه و تاريخ اسلامي از علم حديث است. در اين حوزه بود كه دانشمندان اسلامي، قالبهاي جديدي را براي علوم اسلامي ارائه دادند.
5. آغاز تكنگاريهاي حديثي، همزمان و يا قبل از تبويب موسوعههاي حديثي در ميان شيعه و اهل سنت.
در نهايت بايد گفت كه حوزه علميه كوفه در واقع مادر تمام حوزههاي علمي جهان اسلام است و دانشمندان و راويان بسياري از اين حوزه برخاستهاند. براي مثال، 2387 نفر از کسانی که شيخالطائفه در رجال خود از ميان 6428 راوي نام برده كوفي به شمار میرفتهاند كه همگي از شاگردان امام باقر(علیه السلام) تا امام حسن عسكري(علیه السلام) بودهاند. اگر اصحاب پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت علي تا امام سجاد(علیهما السلام) را كه بيشتر از ديگر مناطق بودهاند، كسر كنيم، بيش از نيم اصحاب ديگر ائمه(علیهم السلام) كوفي بودهاند. البته اين فقط آماري است كه شيخ نقل ميكند و در مقدمه هم به كمبود منابع و عدم دسترس به نام تمام راويان و اصحاب امامان(علیهم السلام) اعتراف ميكند اگر تحقيقي جامع صورت گيرد، شمار اصحاب كوفي بيش از اين تعداد است.
انديشه مهدويت در حوزه كوفه
سياست دستگاه خلافت تا آغاز خلافت عمر بن عبدالعزيز(99قمري) اقتضا ميكرد كه از نقل و كتابت احاديث پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جلوگيري شود، ولي بعد از قدرتيافتن عمر بن عبدالعزيز، اين سياست تغيير يافت و نوشتن روايتهاي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آزاد شد. به همين دليل، حركت بزرگي براي جمعآوري احاديث نبوي ايجاد گردید و كتابهاي بسياري به صورت تكنگاري و موسوعه حديثي تأليف و تدوين شد كه در بسياري از آنها، يك يا چند بخش و فصل به مباحثی مانند مهدويت و نشانههاي ظهور میپرداخت. چنانکه گفته شده، شيعيان در حوزه كوفه بيش از ششهزار كتاب تأليف كردهاند كه چهارصد اصل حديثي، از مهمترين آنها به شمار ميآيد. البته تأليفاتي كه نام و نشان آنها به ما نرسيده و تأليفات فرقههاي مختلف اهل سنت از این شمار بیرون است.
به هر حال، امامت يكي از مسائل مهم و اصلي مطرح در حوزه كوفه بود كه تأثير مستقيمي در علوم كلامي، فقهي، تفسيري و ... داشت. مسلمانان بر اساس مسئله امامت به دو گروه عمده اهل سنت و شيعه تقسيم ميشدند. شيعيان نيز به دليل اختلافهاي درون گروهي، به چند فرقه شيعي تبديل شده بودند. به همين دليل، در دوره آغازين حوزه كوفه، تكنگاريهاي متعددي درباره مسئله امامت وجود داشته كه بر اساس گزارشهاي نجاشي، تعداد آنها بيش از 65 عنوان است. اين تكنگاريها علاوه بر بحث در مورد امامت بعد از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به بحث درباره امامت، در زمان حال و آينده نيز مي پرداختند. مسئله امام قائم و مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، يكي از اركان مهم بحث امامت به شمار ميآید. بنابراين، ميتوان گفت در حوزه علميه كوفه مسئله مهدويت و قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در دو ساحت حديثي وكلامي، به خصوص تأليفات مربوط به امامت مطرح بوده، اما مورد نظر اين مقال، توجه و بررسي تكنگاريهايي است كه تنها درباره مسئله قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و مهدويت و منجي موعود اسلام به بحث پرداختهاند. از اينرو، بايد بيشتر به بررسي تأليفاتي توجه كنيم كه فرقههاي نشأتگرفته از مسئله مهدويت، نوشتهاند.
فرقههاي موجود در حوزه علميه كوفه
شيعيان در ميان مكاتب و مذاهب حاضر در حوزه كوفه، حضور چشمگير داشتند. اركان اين حوزه، شاگردان و تربيتشدگان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) بودند، اما با شهادت امام صادق(علیه السلام) در سال 148قمري و به دليل اختناق حاكم بر جامعه شيعيان كه مانع از معرفي رسمي و همه جانبه امامت امام موسي كاظم(علیه السلام) شده بود، تفرقه جديدي به وجود آمد و پيروان امام صادق(علیه السلام) به شش فرقه تقسيم شدند:
1. ناووسيه: اين گروه معتقد بودند كه امام صادق(علیه السلام) نمرده و او مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. چون اين گروه تعدادشان كم و ناچيز بود، خيلي زود از ميان رفتند و اثري از آنان نماند. اطلاعات ما از آنها از برخي كتابهاي مربوط به ملل و نحل است. همچنين شيخ طوسي به ردّ ادعاي آنان پرداخته است.
2. اسماعيليان ويژه: اينان نيز مدعي بودند كه اسماعيل بن جعفر، بعد از امام صادق(علیه السلام) امام است و نمرده و او همان مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. اين گروه هم در ميان ساير اسماعيليان كه اولاد اسماعيل را امام ميدانستند، از بين رفتند.
3. مباركيه: اينان ميگفتند: «بعد از امام صادق(علیه السلام)، محمد بن اسماعيل نوه آن حضرت، امام است.»
4. سميطيه: اين گروه بعد از امام صادق(علیه السلام) به امامت محمد ديباج، ديگر فرزند آن حضرت معتقد بودند.
5. فطحيه: به كساني كه بعد از شهادت امام صادق(علیه السلام) به امامت عبدالله افطح باور داشتند، فطحيه گفته ميشد.
6. موسويه: كساني بودند كه بعد از امام صادق(علیه السلام)، امام موسي كاظم(علیه السلام) را امام ميدانستند. اين گروه، اكثر شيعيان بودند و بزرگاني چون، هشام بن سالم، مؤمنالطاق، جميل بن دراج، هشام بن حكم، ابويعفور، بياع سابري و دیگران از اين گروه به شمار ميرفتند.
از ميان اين شش گروه، تنها سه گروه درباره موضوع مهدويت كتاب نوشتهاند كه به آنها اشاره ميشود:
تأليفات فطحيه در باب مهدويت
پيروان عبدالله افطح، بعد از چند روز متوجه شدند كه وي شايستگي امامت را ندارد و به امامت امام موسي كاظم(علیه السلام) ايمان آوردند و برخي نيز كه هنوز بر امامت عبدالله اصرار داشتند، پس از مرگ وي به امامت امام موسي كاظم(علیه السلام) معتقد شدند. چند نفري هم بودند كه امام كاظم(علیه السلام) را امام ميدانستند، اما بر امامت عبدالله افطح اصرار ميورزيدند. افرادي چون عبدالله بن بكير بن اعين و عمار بن موسي ساباطي از آن شمارند كه هيچيك تأليفي درباره مهدويت ندارند، اما دو نفر از اين فرقه بودند كه در موضوع مهدويت كتاب نوشتهاند: اوّلي حسن بن علي بن فضّال است كه چون بنابر نقل عالمان شيعه، در آخر عمر از عقيده خود برگشت و امامي شد، از كتاب وي در ضمن تأليفات اماميه سخن خواهيم گفت؛ شخص دوم فرزند او علي بن حسن بن علي بن فضّال است كه تا آخر عمر فطحي مذهب ماند. با اين توضيح كه وي بعد از وفات عبدالله افطح به امامت امام موسي كاظم(علیه السلام) معتقد شد، اما امامت عبدالله افطح را انكار نكرد؛ يعني اعتقاد فطحيه و اماميه را جمع كرد. كشي(ره) درباره وي ميگويد:
انّه كان يقول بعبدالله بن جعفر ثم بأبي الحسن موسي(علیه السلام).
و شيخ هم ميگويد:
كان قريب الامر إلي أصحابنا الاماميه القائلين بإثني عشر.
وي حتي در اثبات امامت عبدالله افطح هم كتابي به همين نام نوشته بود. به هر حال، از ميان فطحيه، فقط علي بن حسن بن علي بن فضال، در موضوع مهدويت كتاب نوشته و چون امامت ائمه بعدي را نيز قبول داشته، معلوم ميشود وي از جمله افرادي نبوده كه عبدالله را امام غايب ميدانستند. الملاحم و الغيبه كتابهاي وي در موضوع مهدويت به شمار میروند.
تأليفات واقفيه در زمينه مهدويت
تا زمان شهادت امام كاظم(علیه السلام) همه فرقههايي كه از شيعه جدا شده بودند، از بدنه علمي شيعه به حساب نميآمدند. فرقههايي چون كيسانيه و زيديه در حقيقت حركتي نظامي و سياسي بودند كه بعد از شكست در جنگ، به فرقه كلامي تبديل شدند و تنها براي تثبيت مواضع و استمرار حركت خود از موضوع مهدويت استفاده كردند. فرقه فطحيه نيز برخي از دانشمندان شيعي را به خود جذب كرد، ولي خيلي زود همه آنان به دامن شيعه اماميه بازگشتند. بعد از شهادت امام موسي كاظم(علیه السلام) فرقه جديدي پديد آمد كه اوّلاً شكافي در ميان علما و بدنه علمي شيعه ايجاد كرد، ثانياً كار آنان حركت نظامي تبديل شده به فرقه كلامي نبود، بلكه از اوّل بر اساس اصل مهدويت پا گرفته بودند. اين گروه كه بر اساس كتاب رجال شيخ طوسي بيش از پنجاه نفر از شاگردان امام كاظم(علیه السلام) را جذب كرده بودند، نهتنها مهديبودن امام كاظم(علیه السلام) را پذيرفتند، بلكه كتابهاي متعددي نيز در اين زمينه تأليف كردند كه احاديث عامي را در مورد ظهور قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دربرداشت و امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را از نسل امام حسين(علیه السلام) ياد ميكرد. آنان برخي از احاديث متشابه و حتي جعلي را نيز ميآوردند تا ثابت كنند مهدي موعود همان امام كاظم(علیه السلام) است. علماي اماميه، به خصوص شيخ طوسي، ضمن نقل اينگونه احاديث در كتاب الغيبه به تكتك آنها پاسخ دادهاند. در ادامه، فقط به ذكر اسامي كتابهاي واقفيه در مورد مهدويت و نام مؤلفان آنها اشاره ميكنيم:
1. كتاب الغيبه تأليف حسن بن علي بن ابيحمزه بطائني كوفي كه از بزرگان و بنيانگذاران واقفيه به شمار ميرود. وي كه از امام كاظم(علیه السلام) وكالت داشت، اموال آن حضرت را كه نزديك به سههزار دينار ميارزيد، نزد خود نگاه داشت و بعد از شهادت آن حضرت براي آنكه اموال را به امام رضا(علیه السلام) ندهد، مرگ امام كاظم(علیه السلام) را انكار كرد و عدهاي را نيز گمراه ساخت.
2. كتاب القائم الصغير نيز تأليف حسن بن علي بن ابيحمزه بطائني است و از آن ميتوان نتيجه گرفت كه وي كتاب ديگري به نام القائم يا القائم الكبير داشته است.
3. الفتن و الملاحم تأليف حسن بن علي بن ابيحمزه بطائني.
4. الرجعة نيز تأليف حسن بن علي بن ابيحمزه بطائني است.
5. كتاب الغيبه تأليف علي بن حسن بن محمد طائي جرمي كه وي يكي از بزرگان فرقه واقفيه بود و به دليل فروختن نوعي لباس به نام «الطاطريه» به طاطري معروف شده بود.
6. كتاب الغيبه تأليف حسن بن محمد بن سماعه كه در سال 263قمري، در شهر كوفه درگذشت. وي يكي از اصحاب امام كاظم(علیه السلام) و از بزرگان واقفيه به شمار ميآيد. نجاشي با وجود اينكه وي را با اوصاف «فقيه» و «ثقه» توصيف كرده، او را واقفي متعصب ناميده است.
7. كتاب الغيبه تأليف علي بن عمر اعرج كوفي. وي از معاصران امام رضا(علیه السلام) و از واقفيه بوده است.
8. كتاب الغيبه تأليف علي بن محمد بن علي سوّاق است. وي و دو برادر ديگرش احمد و محمد، هر سه از فرقه واقفيه بودهاند.
9. كتاب الصفة في الغيبة علي مذاهب الواقفه تأليف عبدالله بن جبلة بن حيان كناني، كه در 219قمري درگذشت. وي نيز واقفي بود و عقيده داشت امام كاظم(علیه السلام) همان مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است.
10. كتاب الغيبه تأليف ابوالحسن شاطري.
تأليفات اماميه درباره مهدويت در حوزه كوفه
شيعيان اماميه در موضوع مهدويت كتابهاي متنوعي در حوزه علميه كوفه، تأليف كردهاند كه ميتوان آنها را به دو دسته تقسيم كرد:
الف) كتابهايي كه در ردّ واقفيه تأليف شدهاند؛ به دليل آنكه واقفيها مدعي غيبت امام كاظم(علیه السلام) بودند و وي را مهدي موعود و امام غايب ميدانستند، كتابهاي متعددي در اثبات ادعاي خود تأليف كردند كه بخش اعظم آنها در اثبات اصل مسئله مهدويت بود و البته در اين قسمت با شيعه اماميه موافق بودند. تنها اختلاف آنها تعيين مصداق مهدي موعود و اصرار بر غيبت امام كاظم(علیه السلام) بود كه براي اثبات اين ادعا به برخي احاديث متشابه و برخي احاديث جعلي استناد ميكردند. اماميه براي ردّ ادعاي آنان كتابهايي به نام الردّ علي الواقفيه نوشتند كه بر اساس كتاب رجال نجاشي تعداد آنها بيش از هشت مورد است. براي مثال ميتوان به كتاب الردّ علي الواقفه تأليف اسماعيل بن علي بن اسحاق بن نوبختي اشاره كرد كه در زمان وفات امام حسن عسكري(علیه السلام) زنده بوده است.
ب) كتابهايي كه به صورت مستقل درباره امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شدهاند:
1. كتاب الغيبه تأليف ابراهيم بن صالح انماطي كوفي؛ نجاشي در رجال خود انماطي كوفي را توثيق كرده و مينويسد:
كتابهاي وي از بين رفته و تنها همين كتاب، يعني كتاب الغيبه از وي به جا مانده است.
بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه كتاب وي تا قرن ششم هجري، موجود بوده است. به هر صورت، وي از اصحاب امام باقر(علیه السلام) بوده و كتاب خود را دستكم صدسال پيش از ولادت امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تأليف كرده است.
2. كتاب ماسئل عن الصادق(علیه السلام) من الملاحم تأليف علي بن يقطين، (متوفاي 182قمري).
3. كتاب الملاحم تأليف محمد بن ابيعمير، (متوفاي 217 قمري). وي از بزرگان اصحاب امام كاظم و امام رضا(علیهما السلام) بود و چون چهارسال از عمرش را در زندان مأمون سپري كرد، بسياري از تأليفات وي در اين مدت از بين رفت.
4. كتاب الغيبه تأليف ابوالفضل ناشري (متوفاي 220قمري). نجاشي در رجال خود وي را ستوده و شيخالطائفه نيز در رجال خود نقل كرده كه وي معروف به «عبيس» بوده و از جمله اصحاب امام رضا(علیه السلام) به شمار ميآمده است.
با توجه به اينكه مؤلف به سال 220 قمري وفات كرده، ميتوان نتيجه گرفت كه وي اين كتاب را دستكم 35 سال پيش از ولادت حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته است و چون از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بوده و علماي رجال نيز او را توثيق كردهاند و وي هيچ نسبتي با فرقههاي ديگر نظير فطحيه، ناووسيه و واقفيه نداشته، ميتوان نتيجه گرفت كه او اين كتاب را در اثبات اصل غيبت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و ردّ ديدگاه ساير فرقهها تأليف كرده است؛ يعني به صورت مطابقي بر اثبات غيبت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت داشته و التزاماً اقوال ساير فرقهها را كه هركدام يكي از ائمه قبل از امام رضا(علیه السلام) را امام غایب معرفي ميكردند، رد كرده است.
5. كتاب المشيخه تأليف حسن بن محبوب (متوفاي 224قمري). اين كتاب، از اصول مهم شيعه به حساب ميآمده و موضوعش غيبت است. مؤلف در اين كتاب چند حكايت را ثبت كرده که بیشتر آنها به ائمه(علیهم السلام) نسبت داده میشود. اين اثر از ميان رفته، ولي نقل قولهايي از آن، در منابع موجود اماميه در دست است. براي مثال از امام صادق(علیه السلام) روايت ميكند:
لقائم آل محمد(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) غيبتان: واحدة طويلة و الاخري قصيرة؛
براي قائم آل محمد، دو غيبت يكي طولاني و ديگري كوتاه است.
بر اساس گزارش معالم العلما، وي از اصحاب امام كاظم و امام رضا(علیهما السلام) بوده و ميتوان گفت كتاب وي ميتوانسته ردّيهاي بر فرقههايی مانند واقفيه و ناووسيه باشد.
6. كتاب الملاحم تأليف حسن بن علي بن فضال (متوفاي 224قمری). طبق نقل نجاشي وي ابتدا فطحيمذهب بوده، سپس از عقيده خود بازگشته و امامت امام رضا(علیه السلام) را پذيرفته است. ابن شهرآشوب و ساير علماي رجالي نيز وي را توثيق كردهاند.
7. كتاب دلائل خروج القائم تأليف حسن بن احمد صفار. مؤلف، امام رضا(علیه السلام) را درك كرده است و از عبّاد رواجني كه از علماي اهل سنت بوده و كتاب اخبار المهدي را تأليف كرده، حديث نقل كرده است.
8. كتاب القائم تأليف علي بن مهزيار اهوازي. وي از بزرگان اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادي(علیهم السلام) بوده كه امام جواد و امام هادي(علیهما السلام) او را به مقام وكالت در منطقه اهواز و خوزستان منصوب كردند.
9. كتاب الملاحم تأليف علي بن مهزيار اهوازي.
10. كتاب القائم تأليف فضل بن شاذان نيشابوري (متوفاي 260قمری). آقابزرگ تهراني در الذريعه نام اين كتاب را الحجة في ابطاء القائم ذكر كرده است. فضل بن شاذان از دانشمندان و مؤلفان نامدار شيعه و از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادي(علیهم السلام) بود و چند روز قبل از شهادت امام حسن عسكري(علیه السلام) درگذشت. امام حسن(علیه السلام) قبل از درگذشت او، خبر از وفات وي داده و برايش طلب آمرزش كرده بود.
11. كتاب الملاحم تأليف فضل بن شاذان نيشابوري.
12. كتاب الغيبه تأليف فضل بن شاذان نيشابوري.
13. كتاب اثبات الرجعه تأليف فضل بن شاذان نيشابوري. از اين كتاب تنها گزيدهاي به نام منتخب اثبات الرجعه مانده است. برخي از پيروان واقفيه معتقد بودند که امام كاظم(علیه السلام) فوت شده، اما رجعت ميكند و جهان را پر از عدل و داد مينمايد. آنان نقل ميكردند:
سمي القائم قائماً لانه يقوم بعد ما يموت؛
به قائم، قائم گفته ميشود، چون بعد از مرگ زنده ميشود.
از اينرو، ميتوان احتمال داد كه فضل بن شاذان در كتاب خود اين عقيده واقفيه را نيز رد كرده است.
دو كتاب ديگر به نام حذو النعل بالنعل و التنبيه من الحيرة و التيه نيز از تأليفات وي به شمار ميرود كه منابع مربوط به امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) موضوع اين دو كتاب را مسئله غيبت و مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، دانستهاند.
14. كتاب الملاحم تأليف اسماعيل بن مهران بن ابينصر كوفي. نجاشي وي را از اصحاب امام رضا(علیه السلام) دانسته و گفته كه وي از اصحاب امام صادق(علیه السلام) نيز حديث نقل كرده است.
15. كتاب الملاحم تأليف محمد بن حسن بن جمهور العمي. وي از اصحاب امام رضا(علیه السلام) به شمار ميرود و 110 سال زندگي كرده است.
16. كتاب صاحب الزمان تأليف محمد بن حسن بن جمهور العمي.
17. كتاب وقت خروج القائم تأليف محمد بن حسن بن جمهور العمي.
18. كتاب الملاحم تأليف ابيخيون. نجاشي در مورد وي اطلاعات ديگري نميدهد، اما آنچه در الذريعه آمده، نشان ميدهد كه احمد بن محمد بن خالد برقي (متوفاي 274قمري)، كتاب ملاحم را از وي نقل كرده است. پس بايد ابوخيون را از عالمان پيش از آغاز غيبت دانست.
تأليفات اهل سنت در موضوع مهدويت در حوزه كوفه
قبلاً گفته شد كه در حوزه كوفه همه فرقهها و نحلهها حضور داشتند و اهل سنت نيز از بيشتر فرقههايش در اين حوزه نمايندگاني داشت، لكن حضور آنان در سايه حضور دانشمندان شيعي كمرنگ بود و چون دستگاه خلافت از آنان حمايت ميكرد و از امكانات فراوان برخوردار بودند، دليلي براي تمركز در حوزه كوفه نداشتند و در همه مناطق ممالك اسلامي از ماوراءالنهر تا مصر و مراكش پراكنده بودند و بيشتر در پي احاديثي ميگشتند كه خليفههاي اموي و عباسي از آن خرسند گردند. با اين همه، به دليل كثرت و تواتر احاديث مهدويت، چارهاي جز نقل آنها در كتابهاي حديثي خود نداشتند و اتفاقاً اوّلين كتاب به نام اخبارالمهدي را عالمان اهل سنت نوشتهاند و چون منظور اين نوشته تنها بررسي كتابهاي تأليفشده در دوره رونق حوزه كوفه است، به دو مورد از كتابهايي كه اهل سنت در موضوع مهدويت و در دوره مذكور نوشتهاند، اشاره ميشود:
1. كتاب الفتن تأليف حافظ ابوعبدالله نعيم بن حماد مروزي. وي مورد وثوق علماي اهل سنت بوده و احمد بن عبدالله بن صالح عجلي كوفي (متوفاي 261قمري) و محمد بن حيان بن احمد تميمي (متوفاي 354قمري) و ديگر رجاليهاي اهل سنت، او را توثيق كردهاند.
نعيم بن حماد، كتاب خود را در ده بخش تنظيم كرده است. در بخش اوّل تا بخش چهارم به اموري ميپردازد كه بعد از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واقع شده يا واقع خواهد شد و در بخش چهارم به امور مربوط به آخرالزمان، به خصوص سفياني پرداخته و بخش پنجم را به مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، اختصاص داده و در آن از اسم، صفت، نسب آن حضرت گزارشي ميدهد و در بخشهاي ششم تا دهم نیز به مسائلي چون خروج دجال، نزول عيسي بن مريم و يأجوج و مأجوج اشاره ميكند.
جالب توجه كه این كتاب او از اوّلين تكنگاريهاي تاريخ اسلام به شمار میرود و قبل از نوشتهشدن، صحاح سته اهل سنت نوشته شده است.
2. كتاب اخبار المهدي تأليف عباد بن يعقوب رواجني كوفي (متوفاي 250 قمري). مؤلف اين كتاب از مشايخ بخاري، ترمذي، ابن ماجه، ابوحاتم، بزار و ديگر محدثان اهل سنت است. وي را بايد يكي از افراد استثنايي دانست؛ زيرا با اينكه وي را اهل سنت توثيق كردهاند، ولي به دليل تشيع او را نكوهيدهاند و از وي با عناويني چون «شيعي» و «غال» نام بردهاند. از سوي ديگر، با اينكه اكثر علماي رجالي اماميه از وي نام بردهاند و كتاب اخبار المهدي او را معرفي كردهاند، وي را عامي و سني مذهب دانستهاند و او را از عالمان و راويان شيعه به حساب نياوردهاند. از اينرو، معلوم نيست كه وي از جمله علماي شيعه است، يا از جمله علماي اهل سنت. به تعبير ديگر، همگان كتابها و روايتهاي وي را نقل كردهاند و اكثر آن را پذيرفتهاند، اما خود او را سني يا شيعي ندانستهاند. شايد بررسيهاي دقيق نشان دهد كه وي نميتواند از علماي شيعه باشد و دليل آنكه اهل سنت وي را شيعي معرفي ميكنند، مربوط به عادت آنهاست كه معمولاً با ناقلان احاديث فضايل اهل بيت(علیهم السلام) ميانه خوشي ندارند و هركس را كه اندك تمايلي به نقل چنين احاديثي داشته باشد، به رفض و تشيع و حتي غلو متهم ميکنند. بنابراين، بهتر است براي معرفي وي از اصطلاح «شيعه عراقي» استفاده كنيم؛ اصطلاحي كه مؤلف تاريخ تشيع در ايران براي چنين افرادي وضع كرده است.
كتاب رواجني، از آن روي اهميت دارد كه گويا در ميان اهل سنت، اوّلين كتاب مستقل در باب مهدويت و با نام اخبارالمهدي است. چنانکه در منابع تاريخي نقل شده:
رواجني شمشيري بالاي سرش آويخته بود. هنگاميكه از او پرسيدند: اين شمشير براي چيست؟ در پاسخ گفت: آن را مهيّا كردهام كه با آن در محضر حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) شمشير بزنم.
3. الملاحم تأليف ابويعقوب اسماعيل بن مهران بن ابينصر سكوني كه همعصر امام رضا(علیه السلام) و از راويان احاديث وي بوده است.