تاریخ نشان میدهد که انسان با اختیار خود چه چيز را برگزيده و سرانجامِ این گزينش چه بوده است؛ اگر گزينشش مفید بوده، پایان نیکی برای خود رقم زده و اگر در دام انتخاب بد افتاده، نتیجهای جز بدبختي نداشته است. پس انسان باید از این تجربه خود در انتخابهای بعدی نیز بهره بگيرد و بهترینها را برگزیند. بنابراین، حق انتخاب و حس کنجکاوی دو عامل مهم انسان برای جستوجوي انسان درباره آینده است. اگر پيام پیامبران الهی درباره آخرت و روز قیامت را بر این دو عامل بيفزاييم، خواهیم دید که همه انسانها مشتاق خواهند شد تا بدانند آن روز چه هنگام و چه وقت اتفاق خواهد افتاد روزی که همگان نتیجه انتخابهای خویش را در دنیا خواهند دید. شاید به همین دلیل بيشتر پیروان ادیان، براي تعیین زمان وقوع قیامت و روز حسابرسی كوشش كردهاند و با تمسک به برخی مستندات و استمداد از قواعد سدهگرایی و هزارهگرایی، زمانهای متفاوتی را برشمردهاند.
مسلمانانِ نخستین نیز برای تعیین وقت قیامت شوق داشتند. آیات قرآنيِ توصیفكننده آن روز نيز بر شعلههای این شوق افزودهاند. در برخی از آیات چنين آمده است:
«وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لاَ رَيْبَ فِيهَا»؛
و [هم] آنكه رستاخيز آمدنى است [و] شكى در آن نيست.
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ»؛
نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه.
اینگونه آیات باعث افزایش علاقه تازه مسلمانان به تعیین زمان برپایی رستاخیز ميشد و از پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ميپرسیدند: چه هنگام، قیامت برپا خواهد شد؟ قرآن در سوره نازعات و احزاب در پاسخ اینگونه پرسشها میفرماید:
«يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا»؛
مردم از تو در بارة رستاخيز مىپرسند؛ بگو: «علم آن فقط نزد خداست.» و چه مى دانى؟ شايد رستاخيز نزديك باشد.
این آیه و آیات همگون ديگر با قاطعیت، تعیین زمان قیامت از سوي غیرخدا را منع ميكند و علم آن را منحصر در ذات الهی ميداند. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز به همین دليل تنها برخی از علامتهای آن را بيان فرموده است. و ما همچنين در میان احادیث نبوی حدیثی را نمييابيم که برای روز قیامت، زمانی را مشخص کند یا مطلب را به گونهای بیان دارد که بتوان از آن، زمان رستاخیز را استخراج کرد. با وجود اين، پس از وفات آن حضرت، بین ثقلین یعنی کتابالله و عترت النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که جانشینان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تبیین و تفسیر شریعت اسلام بودند، فاصله انداختند و با خانهنشین كردن اهلبیت(علیهم السلام) نه تنها دیگر رهبری برای ادامه نهضت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تبیین اصول و فروع اسلام وجود نداشت، بلکه فرصت مناسبی برای تازه مسلمانان یهودی و مسیحی پیش آمد تا به راحتی پیشدانستههای خود از ادیان سابق را به اسم روایت و حدیث وارد فرهنگ اسلامی كنند و به مذهبسازی و فرهنگسازی بپردازند.
از نمودهای این هجمه فرهنگی و دینی، وارد کردن اندیشه هزارهگرایی، تعیین زمان وقوع قیامت و مدت عمر برای امت اسلامی از میان فرهنگ یهود، نصاری و اختلاط بحث مهدویت با مباحث قیامت بود. به همين دليل در اين دو دوره، یعنی نیمههای هزاره اول اسلامی و اواخر آن، تألیفات متعدد و مختلف درباره اندیشه مهدویت و ردّ و اثبات مدعیان آن بسيار شد و علمای اهل سنت بیشتر از همیشه و بیش از شیعیان منتظر ظهور، در اینباره کتاب و مقاله تألیف کردند. این رفتار دليل ایجاد این سؤال شد که چرا در دوره شکوفایی حوزه علمیه شیعه در حلّه و همچنین به هنگام تأسیس حکومت قدرتمند صفوی، اهلسنت بیشتر از شیعیان درباره مهدویت کتاب و مقاله نوشتند. اين نوشتار برای پاسخگویی به این سؤال ميكوشد تا تعیین وقت برای قیامت را از علل این رفتار بيان نمايد. فرهنگ تعیین وقت برای قیامت که از ادیان سابق وارد فرهنگ اسلامی شد، کارگزاران متعددي را در استخدام داشت که در ذیل تنها به چند نماد از این جریان ميپردازيم:
1. کعب الاحبار؛ از علمای بزرگ یهود که در خلافت عمر بن خطاب مسلمان شد و به مدینه آمد. در دوره خلافت عثمان مستشار وی شد و با برخی از صحابه به خصوص ابوذر غفاری که در مقابل بدعتهای او واکنش نشان میداد، درگیریهایی داشت تا اینکه به شام و نزد معاویه بن ابیسفیان رفت و در همان جا در سال 34 قمری درگذشت. وی اولین کسی است که در میان مسلمانان برای قیامت وقت تعیین کرد و عمر دنیا را شش هزار سال بيان مينمود.
2. وهب بن منبه؛ گفته شده که وی در سال 34 هجری، یعنی همزمان با مرگ کعب الاحبار در یمن به دنیا آمده است. پدرش از اهالی هرات بوده و آنگاه که دولت ساسانی سپاهیانی را برای فتح یمن ميفرستد، به همراه آن سپاه وارد یمن ميشود. به همین دلیل، مورخان وهب بن منبه را ایرانی میدانند. او درباره یهودیت و مسیحیت بسيار مطالعه كرده بود و به تعبیر تذکرة الحفاظ «عنده من علم اهل الکتاب شيء کثیرٌ». همچنین او به قول مؤلف میزان الاعتدال از کتابهای اسرائیلیات بسيار نقل کرده است. وی بعد از ورود به حجاز به نقل حدیث از ابوهریره، عبدالله بن عمر و ابنعباس پرداخت و مدعی شد که علم عبدالله بن سلام و کعب الاحبار را كه اعلم اهل زمان خودشان بودهاند، جمع کرده است.
وی دومین مسلمان بود که به تعیین زمان برپایی رستاخیز پرداخته و میگفت:
از دنیا پنجهزار و ششصد سال گذشته است و من همه پادشاهان و انبیایی را که در آن زمانها بودهاند، میشناسم. از او پرسیدند عمر دنیا چه اندازه است؟ گفت: ششهزار سال... .
وهب بن منبه در سال 114 هجری وفات کرد. بنابراین، از ديدگاه وي رستاخیز بعد از پانصد هجری و نهایت 514 هجری ميدانست.
3. ابنعباس (متوفای 68 قمري)؛ وی بر خلاف کعب الاحبار و وهب بن منبه، زمانی را برای پایان جهان تعیین نکرده و میگوید: یهوديان هنگام ورود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه، عمر دنیا را هفت هزار سالِ بيان ميكردند. در ادامه نيز از وی نقل شده که به اعتقاد یهودیها خداوند در روز قیامت به ازای هر هزار سال دنیا به اندازه یک روز آخرت، مردم را عذاب خواهد کرد و روزهای آخرت هفت روز است.
همچنین از وی نقل شده که پیامبر فرمود:
الدنیا جمعة من جمع الآخرة؛
دنیا هفتهای از هفتههای آخرت است.
4. انس بن مالک (متوفای 93 قمري)؛ قتاده از وی چنين نقل میکند: «روزی کم مانده بود خورشید غروب کند و تنها گوشهای از آن دیده میشد، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اصحابش فرمود: قسم به آنکه جان محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دست اوست، از دنیای شما در مقایسه با آنچه گذشته، همان اندازه باقی مانده که از امروز باقی مانده است.»
5. ابوهریره (متوفای 59 قمري)؛ وی به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت میدهد که آن حضرت فرمود:
بعثت و الساعة کهاتین و أشار بالسبّابة و الوسطی؛
بعثت من و قیامت مانند این دو انگشت است و به انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد.
این روایت از انس بن مالک و دیگران نیز نقل شده است.
بنابر جمعبندی مطالب بيان شده؛ یهودیان، مسیحیان تازه مسلمان و همچنین راویانی که تحت تأثیر این افراد بودند، فرهنگ حاکم بر جوامع یهودی و نصرانی را که به صورت لجام گسیختهاي شیفته تعیین عمر جهان بودند، به جامعه اسلامی منتقل کردند و به تأویل و تحریف برخی از احادیث نبوی پرداختند و مسلمانان را به آفت تعیین زمان برای پایان تاریخ آلوده ساختند.
اهلسنت بعد از آنکه عمر بن عبدالعزیز کتابت حدیث را اجازه داد، روایات و منقولات درباره تعیین عمر دنیا را در کتابها و تألیفات خود گرد آوردند. هر چند ما از وجود چنین منقولاتي در مجموعههای حدیثی سده دوم هجری و اوایل سده سوم خبر داریم، اما از تبعات آن بیاطلاع هستیم. مهمترین و متعینترین آگاهی ما به قرن سوم و تألیفات محمد بن جریر طبری بازمیگردد که دو اثر وی، یعنی تفسیر طبری و تاریخ طبری از تألیفات مهم این سده به شمار میرود. بنابر بررسی منابع موجود طبری اولین کسی به شمار ميرود که روایات تعیین عمر جهان را در ابتدای کتاب تاریخی خود به نام تاریخ الامم و الملوک گردآورده است. وی در آغاز کتاب بعد از خطبه كتاب به گفتوگو درباره چیستی زمان ميپردازد. سپس درباره مقدار زمان، آغاز و انجام تاریخ سخن میگوید و با نقل يك به يك روایاتی که در صفحات قبل بدانها اشاره شد، احتمال میدهد که اگر عمر دنیا هفت هزار سال، یعنی به اندازه هفت روز قیامت باشد، عمر امت اسلامی هم نصف روز، یعنی پانصد سال خواهد بود.
طبری همچنین در سال 289 هجری هنگام نوشتن کتاب تاریخی خود مینویسد: طبق نظر وهب بن منبه از زمان ما تا قیامت 215 سال مانده، یعنی وقوع قیامت را در سال 514 هجری دانسته است. وي چنین زمانی را از زمان مرگ وهب در سال 114 هجری به دست آورد و اگر فرض کنیم که وهب بن منبه چهارده سال قبل از مرگش، گفته چهارصد سال از عمر دنیا باقی مانده در آن صورت همانند سخن ابنعباس پانصد هجری، سال برپایی قیامت خواهد بود.
بنابر مطالب یاد شده و آگاهیهای ما از منابع موجود، طبری بعد از وهب بن منبه دومین عالم سنی به شمار ميرود که با استناد به برخی از گفتههای راویان در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم به تعیین مدت عمر جهان پرداخته و نتیجه گرفته كه این رویداد در اوایل قرن ششم اتفاق خواهد افتاد. بنابراین، باید منتظر وقوع حوادث بسياري از اشراط الساعة ميبود؛ زیرا منابع روایی اهلسنت، ظهور مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، خروج دجال، نزول عیسی بن مریم(علیه السلام)، دخان، دابّه و... را از شرایط برپایی قیامت ميداند كه این وقایع قبل از قیامت اتفاق ميافتد.
از حسن اتفاق قیام و ظهور مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، كه از اشراط الساعة بود در سده سوم و اوائل سده چهارم، مدعیان بسياري داشت. خلفای بنیعباس بسيار كوشيدند كه خود را همان مهدي موعود معرفي كنند، استفاده از القاب «منصور»، «هادی»، «رشید»، «مأمون» و حتی نامیدن یکی از آنان به نام «مهدی» در راستاي همين هدف بود. هنگامي که طبری نظریه خود را مدوّن میکرد، واقعه مهم دیگری در جریان قیامهای شیعی رخ ميداد و آن اينكه تا آن زمان همه قیامها با شعار «الرضا من آل محمد» كه توسط زید شهید پايهگذاري و از سوي بنیعباس مورد سوءاستفاده قرار گرفته بود، آغاز ميشد. در نیمه دوم سده سوم هجری درست همزمان با دوره طبری، یحیی بن حسین بن قاسم ملقب به هادی زیدی در یمن با همین شعار براي تأسیس حکومت ميكوشد در حاليكه همزمان با آن، یعنی در سال 296 هجری عبیدالله بن احمد معروف به مهدی بالله حرکتی را در شمال افريقا آغاز نمود كه پیروان وی به جای شعار «الرضا من آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» از ادعای مهدی بودن وی بهره گرفتند و خود را دعوتگر مردم به مهدی منتظر از آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواندند. بعد از این زمان به تدریج شعار «الرضا من آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» از میان برداشته شد.
پس میتوان گفت مطالب مندرج در تاریخ طبری زمینه مناسبی برای استفاده مدعیان مهدویت در آن عصر آماده كرده بود و ميتوانست عاملی برای مخالفت بنیعباس با اینگونه محاسبات شده و نویسندگان رسمی و همراه با خلافت را علیه طبری بشوراند. به همین دلیل، مؤلفان و تاریخنگاران سدههای چهارم و پنجم اين دیدگاه طبری را نقد كردند؛ عدهای به حمایت از وی و حتی در رابطه با اشراط الساعه کتابهایی را تألیف نمودند تا به این وسیله وقوع قیامت در سال 500 قمري را اثبات کنند و عدهای نیز به نقد و ردّ گفتار طبری پرداختند که در ذیل به چند مورد اشاره میشود:
1. سلیل بن احمد بن عیسی، از شاگردان طبری که در سال 307 کتابی به نام الفتن و الملاحم نوشت.
2. در نیمه اول سده چهارم احمد بن جعفر بن محمد معروف به المنادی متوفای 336 کتاب دیگری را به نام الملاحم نگاشت.
3. علی بن محمد ماوردی (متوفای 429 قمري) در سده پنجم با تفصیل اقوال مختلف، درباره عمر دنیا را نقل کرد. وی در کتاب اعلام النبوه با اختصاص فصلی به تعیین مدت عمر دنیا، آن را هفت هزار سال ميداند و بيان ميدارد كه چون توراتها سه گونهاند، زمان و مدت عمر دنیا را سه گونه میتوان برشمرد:
الف) بنابر توراتی که به یونانی ترجمه شده (ترجمه سبعین) 6216 سال از اول جهان تا هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طول کشیده است. بنابراین، قیامت باید در سال 784 هجری، یعنی اواخر قرن هشتم واقع شود. این گفتار با سخن رسولالله که فرمود: «دنیا هفت هزار سال است و من در هزاره آخر مبعوث شدهام» تناسب دارد.
ب) بر اساس تورات عبرانی از هفت هزار سال عمر دنیا تا هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) 4841 سال سپری شده است. بنابراین، قیامت در سال 2159 هجری اتفاق خواهد افتاد.
ج) بنابر قول تورات سامری به هنگام هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) 5137 سال از عمر دنیا گذشته بود و اگر این مقدار را از هفت هزار سال کم کنیم، قیامت در سال 1833 قمري واقع خواهد شد.
ماوردی بعد از مطالب بيان شده در نتیجهگیری میگوید: این مطالب مورد قبول ما نیست؛ چون خداوند میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ...»
4. همزمان با ماوردی دانشمند نامی دیگری در ماوراءالنهر روش جدیدی برای احتساب مدت عمر دنیا معرفی میکند. ابوریحان بیرونی (متوفای 440 قمري) در کتاب آثار الباقیه خود نقل میکند که اهل فارس و مجوس گمان میکنند دنیا دوازدههزار سال دارد و در زمان ظهور زرتشت سه هزار سال از آن گذشته است. از آن زمان تا حمله اسکندر 258 سال و از آن تاریخ تا هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حدود 923 سال سپری شده است. بنابراین، از هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا آخر دنیا 7819 سال باقی ميماند.
5. از چهرههای مهم سده پنجم که درباره اشراط الساعه و ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) کتاب نوشته، ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی (متوفای 430 قمری) است. وی کتابی به نام المهدی دارد و همچنین در کتاب حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء به بيان حدیثي از کعب الاحبار ميپردازد که عمر دنیا را شش هزار سال ميدانست.
6. محمد بن احمد بن ابوسهیل سرخسی در آغاز سده ششم هجری که طبری (متوفاي 500 قمري) آن را روز نخست رستاخیز ميدانست، یعنی حدود پانصد هجری وفات یافت. وی در کتابی به نام صفة اشراط الساعه به بیان وقایع قبل از قیامت پرداخته است.
7. چهره نامی اوایل قرن ششم، مقدسی (متوفای 507 قمري) مؤلف کتاب تاریخی البدء و التاریخ است که در آغاز کتابش به نقل اقوال درباره عمر جهان میپردازد، ولی همانند ماوردی آنها را نميپذيرد و میگوید: «فکیف تطمئنّ النفس إلی قول من یزعم أنّه قد أحصی سنی الدنیا و شهورها و أسابیعها و عدد أیّامها... .»
8. شیرویه بن شهردار (متوفای 509 قمري) همزمان با مقدسی، کتابی به نام الفردوس بمأثور الخطاب نگاشت. وی حدیث دیگری نقل میکند که فردی به نام ابن زمل جهنی به پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت داده بود، به این مضمون: «دنیا هفت هزار سال است و من در آخر این هزاره هستم و بعد از من نه پیامبری خواهد بود و نه امتی... .»
9. تألیفات متعددی در نیمه دوم قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم به اشراط الساعه و قیام امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پرداختهاند. کتاب اخبار المهدی تألیف ابوالعلاء همدانی (متوفای 569 قمري)، همچنین اشراط الساعه نوشته عبدالغنی بن عبدالواحد مقدسی حنفی (متوفای 600 قمري) و كتابهاي متعدد ابن عربی اندلسی (متوفای 638 قمري) درباره علامات یوم القیامه، مهدویت و ولایت با تفسیري خاص درباره آن، از جمله این تألیفات است.
10. ابن اثیر جزری يا طبری ثانی که در اواخر قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم زندگی میکرد. وی تمام اقول موجود درباره مدت عمر دنیا را در اول کتابش جمع آورده و نوشته: «مجوس معتقدند از خلقت کیومرث (که همان آدم ابوالبشر است) تا هجرت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) 3139 سال سپری شده و این غیر از سخن یهود و نصاری است که چندین قول درباره مدت عمر جهان دارند.» ابناثیر برخلاف طبری چندان علاقهای به این بحث ندارد و همان گونه که این بحث را با بیمیلی آغاز ميكند، با همان بیمیلی نيز به پایان میرساند و بدون هیچ قضاوتی ميكوشد خود را گزارشگر اقوال دیگران نشان دهد و از تعیین قول صحیح طفره رود.
11. محمد بن احمد ذهبی (متوفای 748 قمري) در سده هشتم دو کتاب درباره بعضی از اشراط الساعه به نام «الروع و الأوجال فی نبأ المسیح الدجال» و «مسألة الغیبه» تأليف كرده است.
12. محمد بن ابوبکر حنبلی (متوفای 751 قمري) مؤلف نقد المنقول ضمن رد تعیین مدت عمر دنیا، روایتی که عمر دنیا را هفتهزار سال برميشمرد از مجعولات میداند و میگوید: اگر این حدیث صحیح بود همه میدانستند که از زمان ما (749قمري) تا قیامت، 251 سال باقی مانده در حالی که قرآن میفرماید:
«يَسْأَلُونَكَ عَنْ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي »؛
از تو درباره قيامت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، تنها نزد پروردگار من است.»
وی همچنین در المنار المنیف این حدیث را مخالف صریح قرآن به شمار میآورد.
13. ابنکثیر (متوفای 774 قمري) از دیگر مؤلفان قرن هشتم است که چندین تألیف درباره مسائل آخرالزمان و پایان جهان دارد، از جمله علامات یوم القیامه، المهدی، نهایة البدایة و النهایة. این کتاب در خاتمه البدایة و النهایه آمده و بعد آن را در کتاب النهایه، فتن و اهوال آخرالزمان خلاصه کرده است. الفتن و الملاحم الواقعة فی آخر الزمان ابنکثیر را نيز محمد بن احمد کنعان، گزینش و چاپ نموده است.
ابنکثیر در کتاب النهایة فی الفتن و الملاحم به شدت با اندیشه تعیین وقت برای پایان جهان و آغاز قیامت مخالفت ميكند و مینویسد: «در هیچ حدیثی از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ثابت نشده که ایشان حدود وقت قیامت را در مدت محصوری مشخص کرده باشد. آن حضرت تنها مقداری از شرایط، نشانهها و علامتهای قیامت را بيان کرده است.» وی بر آن است كه بسياري از علما، اسرائیلیات و تألیفات اهل کتاب را درباره تعیین وقت، مردود شمردهاند و احادیثی را هم که برای رستاخیز، زمان معین کردهاند، بیپایه و اساس ميداند.
قرن هشتم با ابنکثیر به پایان رسید و درپی آن، قرن نهم از مهمترين و بحرانيترين سدهها براي اندیشه تعیین مدت عمر جهان، آغاز شد. عده بسياري مدعی تحقق یافتن شرایط قیامت بودند و چندین نفر چون ملا عرشی (در سال 850 قمري)، سیدمحمد مشعشع (در سال 870 قمري)، میرزای بلخی (در سال 890 قمري) و عبدالقدری بخارایی (در سال 900 قمري)، مدعی مهدویت شدند. تألیفات متعددی نیز درباره اشراط الساعه، اثبات و ردّ ادعای مدعیان مهدویت و... نوشته شد. این شرایط واکنشهای دیگر علمای اهلسنت را در پی داشت. مهمترین واکنش، نظریات قاطع و محکم احمد بن علی بن حجر عسقلانی شافعی (متوفای 852 قمري) بود كه احادیث تعیین زمان وقوع رستاخیز را رد ميكرد. وی در کتاب فتح الباری ابتدا گفتههای طبری را باطل ميكند و یکایک احادیث مورد تمسک وی را در موضوع وقت و زمان آغاز قیامت ميآورد، تضعیف و تأویل میکند و درباره حدیث پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که دو انگشت سبابه و وسطی را به هم ميچسباند و فرمود: بعثت من و قیامت مثل این دو هستند، میگوید: از این حدیث، زمان قیامت، عمر جهان و... معلوم نمیشود و تنها میتوان گفت که قیامت نزدیک است و شرایط آن پشت سر هم میآیند.
بعد از سپری شدن قرن ششم و روشن شدن کذب تاریخی که از گفتار طبری درباره زمان وقوع رستاخیز به دست ميآمد، ابنحجر با پشتگرمی بهتری توانست به نقد طبری و پیروان وی بپردازد. او در کتاب الاصابه حدیث عبدالله بن زمل جهنی را که میگفت: «دنیا هفت هزار سال است و من در هزاره آخر آمدهام»، مجهول السند و غیر معروف و در نهایت مردود میشمارد. همچنین استفاده از حروف مقطعه قرآنی در اول برخی از سورهها را برای تعیین زمان قیامت باطل ميداند و با آن مخالفت میکند.
بعد از ابنحجر عسقلانی، جلالالدین سیوطی كه در نیمه دوم قرن نهم و اوایل قرن دهم ميزيسته، خواه ناخواه وارد جریانهاي هزارهگرایی شد؛ زمانی که زمینه آغاز هیجانهاي هزاره اول اسلام وجود داشت. آنچه در هزاره اول مسیحی برای مسیحیانِ منتظر بازگشت عیسی وقوع یافته بود، برای اهلسنت منتظر رسیدن روز قیامت نيز که ظهور مهدی و نزول عیسی بن مریم(علیه السلام) را از شرايط آن ميدانستند، زمينه وقوع مییافت. معتقدان به نزدیکی قیامت در میان اهلسنت که وقوع قيامت را در پایان هزاره اول اسلامی ميدانستند، چندین دلیل بر ادعای خود میآوردند:
1. احادیث؛ در این زمان احادیثی را که طبری و برخی دیگر نقل کرده بودند، دوباره و با تفسیری جدید از ادلّه وقوع قیامت در پایان هزاره میشمردند. براي مثال، سیوطی در کتاب الحاوی مینویسد:
مدت عمر دنیا هفت هزار سال است و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اواخر هزاره ششم مبعوث شده، یعنی در نیمه دوم این هزاره. بنابراین، عمر این امت (امت اسلامی) بیشتر از هزار سال و کمتر از 1500 سال خواهد بود و ممکن نیست این مدت 1500 سال باشد.
يادآور ميشويم که سیوطی با بيان این حدیث بر خلاف مدعیان هزاره ميكوشد ثابت كند كه وقوع قیامت بعد از هزاره واقع خواهد شد. به تعبیر دیگر، وی با اینکه به نوعی برای قیامت وقت تعیین میکند، اما با عقیده وقوع قیامت در اولین هزاره اسلامی مخالفت مینمايد.
2. دومین دلیل هزارهگرایان حدیثی بود که میگفت: «جسم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیش از هزار سال در زیر خاک نمیماند.» بنابراین، در آخر هزاره اول اسلامی و به صورت دقیق در 1013 محشر و قیامت به پا خواهد شد و چون برپایی قیامت شرایطی دارد، پس باید تا آن زمان آن شرایط مثل ظهور مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، نزول عیسی(علیه السلام) و... تحقق يابد تا جهان به پایان رسد.
سیوطی رسالهای به نام الکشف عن مجاوزة هذه الامة الالف دارد که در آن، ضمن ردّ حدیث ياد شده، وقوع پایان جهان را بعد از هزاره اول ثابت ميكند.
از دیگر کسانی که این حدیث را نقد و انکار کردهاند، مؤلف عون المعبود است. وی میگوید: «این حدیث اصل ندارد و در کتابهای حدیث ذکر نشده است.»
3. سومین دلیلي كه ميتوانست زمینه و بسترساز هزارهگرایان درباره پایان جهان و آغاز رستاخیز باشد احادیثی بود که میگفتند خداوند در هر صد سال شخصی را برمیانگیزد تا دین اسلام را احیا کند. این احادیث، يعني مهمترین مستند سدهگرایان و از مستمسكهاي هزارهگرايان را بايد به تفصيل بررسی نمود. سیوطی در رساله التنبیه فی من یبعثه الله علی رأس المائه اشخاصی را نام ميبرد که در هر صد سال دین را تجدید کردهاند. از دیدگاه وی عمر بن خطاب مجدّد سده اول، شافعی مجدّد سده دوم، ابنسریح مجدّد سده سوم، باقلانی مجدّد سده چهارم به شمار ميروند. وي امیدوار است که خود نیز مجدّد قرن نهم باشد. در قرن دهم نيز آخرين مجدّد دين اسلام، عیسی نبیالله خواهد آمد كه بعد از آن تا برپايي قيامت دیگر مجدّدی نخواهد بود، یعنی فاصله حضرت عیسی(علیه السلام) تا پایان جهان و آغاز قیامت، کمتر از یک سده خواهد بود.
مسیحیان نیز درباره بازگشت حضرت عیسی(علیه السلام) در حدود سال 1583 میلادی پیشبینیهایی داشتند که همزمان با هزاره اول هجری بوده است. ریچارد هاروی و سیپریان لئووتیز از جمله مسیحیانی بودند که 1583 میلادی را سال بازگشت عیسی و پایان جهان پیشبینی کرده بودند.
اینگونه پیشبینیها و گفتوگوها درباره پایان جهان، نتایج و آثار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... را به دنبال داشت كه ميتوان به ایجاد دین جدید «توحید الهیه»، توسط جلالالدین محمد اکبر، سومین پادشاه گورکانی هند اشاره نمود. اکبرشاه عمر دین اسلام را هزار سال ميدانست و در آخر هزاره اوّل که پایان عمر اسلام بود، آیین خود ساختهاش را که بعدها به آیین اکبریه معروف شد، بنیان نهاد.
این نوشتار درپي يافتن آثار فراوان تعیین تاریخ پایان جهان و وقوع قیامت در میان مسلمانان نیست. از اینرو، تنها به بيان چند حادثه درباره اندیشه مهدویت ميپردازد:
الف) از آثار پیشبینیهای یاد شده درباره زمان برپایی رستاخیز، گفتوگو، پرسوجو و در نهایت تألیف و تدریس مسائل درباره با اشراط الساعه به صورت کلی بود. و طبيعي است كه كتابهاي متعدد در اين تأليف شده باشد. در صفحات قبلی به برخی از اين کتابها اشاره شد ولي بايد اضافه كرد اگر بخواهيم كتابهايي را كه نام «اشراط الساعه، علامات آخرالزمان، المهدی، نزول عیسی بن مریم، ظهور دجال و...» نام ببريم، دهها مورد خواهد بود. جالب است بدانیم که تألیفات سده دهم اهلسنت درباره مهدویت که ظهورش یکی از شرایط برپایی قیامت است، رشد چشمگیری داشته، یعنی در حالی که هر پژوهنده تاریخی انتظار دارد علمای شیعه به دلیل ظهور دولت صفوی در اول قرن دهم و حمایت بیشائبه آنان از علما در رواج مذهب شیعه، کتابهای فراوانی درباره با امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تألیف کرده باشند، برخلاف انتظار علمای شیعه تألیفی در این زمینه ارائه ندادهاند، ولی از میان اهلسنت سیوطی به تنهایی چهار رساله در اینباره نوشته و بعد از او متقی هندی نیز سه کتاب در اینباره تألیف کرده است.
ب) اثر دیگر پیشبینی هزارهگرایان، ظهور مدعیان مهدویت است. این گونه پیشبینیها زمینه و بستر خوبی را برای مدعیان مهدویت فراهم ساخت. به همین دلیل، در قرن نهم و دهم چندین نفر ادعای مهدویت کردند که قبلاً به نام برخی از آنها اشاره شد. از میان این مدعیان دو نفر تأثیرگذارتر بودند: اولی سیدمحمد تقی مشعشع (متوفای870 قمري) بود که توانست در جنوب بینالنهرین و خوزستان ایران حکومتی را بنیان گذارد که بعدها به نام فرمانروایان آلمشعشع معروف شدند و دومی سیدمحمد جونپوری (متوفای 910 قمري) بود که در شمال شبه قاره هند و در سال 901 هجری ادعای مهدویت کرد و بعدها پیروان وی به فرقه مهدویه معروف شدند.
ج) طبيعيترين واكنش درباره مدعيان و حوادث بيان شده نوشتن ردّيه بود به همين دليل عدهای نیز به ردّ آنها و به ردّیهنویسی رو آوردند و کتابهایی در تبیین صحیح اشراط الساعه، پایان جهان، امام مهدی، نزول عیسی و... نوشتند که در ذیل به نام چند تن از آنان و آثارشان ميپردازيم.
1. جلالالدین سیوطی (متوفای 911 قمري) از مؤلفان پرکار اواخر سده نهم و اوایل سده دهم و مخالف نظریه پایان تاریخ و برپایی رستاخیز در پايان هزاره اول هجری و آغاز هزاره دوم هجری بود. وي اعتقاد داشت، دجال در سال هزار یا 1100 قمري خروج خواهد کرد و عیسی(علیه السلام) نیز چهل سال در زمین خواهد بود و مردم بعد از طلوع خورشید از مغرب 120 سال باقی خواهند بود و بین دو نفخه نیز چهل سال فاصله است. بنابراین، پایان جهان حداقل در 1200 هجری یا حداکثر 1300 هجری خواهد بود. به تعبیر دیگر، پایان جهان بعد از هزاره اول هجری و قبل از سال 1500 هجری واقع خواهد شد. وی برای اثبات ادعای خود و تبیین موضوع، چندین تألیف درباره این موضوع دارد که عبارتند از: العرف الوردی فی اخبار المهدی، البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، رسالة فی ردّ من أنکر أنّ عیسی انزل و یصلی خلف المهدی، نزول عیسی بن مریم فی آخر الزمان و الکشف عن مجاوزة هذه الامة الالف.
2. علی بن حسام الدین بن عبدالملک بن قاضی خان معروف به «متقی هندی» از دیگر مؤلفان پر کار این دوره است که کتابهای زیر را درباره پایان جهان و علامتهای آن، یعنی ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و اشراط الساعه نوشته است: البرهان فی علامات ظهور آخرالزمان، تلخیص البیان فی علامات مهدی آخرالزمان، و الرد علی من حکم و قضی ان المهدی الموعود جاء و مضی.
وی همچنین در ردّ سیدمحمد جونپوری، مدعی مهدویت تألیفاتی دارد.
3. ابنحجر هیثمی مکّی (متوفای 937 قمري) نیز کتاب قول المختصر فی علامات مهدی المنتظر را نوشته است.
4. نورالدین علی بن سلطان محمد قاری معروف به «ملاعلی قاری» (متوفای 1014) از دیگر نویسندگان نامی این دوره کتابهای زير را در موضوع مهدویت نوشته است: مهدی آلرسول، المشرب الوردی فی المهدی و رسالة فی حق المهدی و الردّ علی من حکم و قضی ان المهدی جاء و مضی.
ابنکمال پاشای حنفی (متوفای 940 قمري) مؤلف تلخیص البیان فی علامات مهدی آخر الزمان، شمسالدین محمد بن طولون مؤلف المهدی الی ما ورد فی المهدی، شمسالدین محمد بن عبدالرحمن عقیلی شافعی (متوفای 1001 قمري) مؤلف النجم الثاقب فی البیان ان المهدی من اولاد علی بن ابیطالب، و مرعی بن یوسف حنبلی (متوفای 1032 قمري) مؤلف مرآة الفکر فی المهدی المنتظر و ارشاد ذوی الافهام لنزول عیسی از دیگر نویسندگان این دوره هستند.
بعد از گذشت هزاره اول و فرا رسیدن سدههای دوازدهم و سیزدهم و روشن شدن کذب پیشگوییهای هزارهگرایان، پیشگویی و پیشبینی زمان پایان جهان کمکم از رونق افتاد و تنها در مباحث حدیثی و تفسیری مطالبی در ردّ و انکار برخی از احادیث منتسب به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اقوال منقول از کعب الاحبار، وهب بن منبه، ابنعباس و... گفته و نوشته شد. تا پایان قرن چهاردهم هیجان خاصی درباره پایان جهان دیده نشد، اما با آغاز قرن پانزدهم که همزمان با اواخر قرن بیستم میلادی و به پایان رسیدن هزاره دوم میلادی است، بحث پایان جهان در میان جهان مسیحیت هیجانهاي فراوانی را در جامعه غرب ایجاد كرد. نمود این جریانها در کشورهای اسلامی، بررسی همه جانبهاي را در فرصت بیشتری میطلبد. با وجود اين، میتوان تألیفات امین محمد جمالالدین را درباره مدت عمر امت اسلامی به عنوان نماد مباحث ژورنالیستی این هیجانات در میان اهلسنت مورد تحقیق و تفحص قرار داد. وی در بحث پایان جهان و تعیین عمر امت اسلامی با اينكه به شدّت تحت تأثير هيجانات موعودگرايان مسيحي هست ميكوشد تا بدون تأثیرپذيري از فضای هیجان زده فرارسیدن سال دوهزار میلادی و تنها با استناد به منابع اهلسنت به تعیین زمان پایان جهان و عمر امت پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بپردازد. به همین دليل کتاب عمر امة الاسلام و قرب ظهور المهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را بعد از 1417 هجري تألیف کرد. وی در این کتاب، با بيان چندین روایت و جمع میان آنها اينگونه نتیجه میگیرد که اولاً: مدت عمر امت یهود برابر با مدت عمر امت نصاری و امت اسلام است و نمودار زیر را ارائه میدهد:
مدت عمر یهود = مدت عمر نصاری + مدت عمر امت اسلامی.
ثانیاً: بنابر روایتی که بخاری از سلمان نقل کرده، مدت عمر نصاری ششصد سال است.
ثالثاً: مدت عمر یهود و نصاری بیش از دو هزار سال (طبق نقل تاریخنگاران بیش از صد سال) است و اگر ششصد سال عمر نصاری را کم کنیم، فرمول زير به دست میآید:
عمر امت یهود = 600 ـ 2000 = بیش از 1400 سال و حدود 1500 سال.
پس میتوان فرمول زیر را درباره عمر امت اسلام به دست آورد:
عمر امت اسلام = 1500 ـ 600 = 900 سال
و به دلیل حدیث سعد بن ابیوقاص باید پانصد سال را هم به عدد نهصد سال افزود كه در آن صورت عدد 1400 به دست میآید و اگر این تاریخ را از بعثت پیامبر حساب کنیم، 1413 سال به دست میآید و... . در نهایت نتیجه میگیرد که پایان جهان آغاز شده و ملاحم و فتنی که از اشراط الساعه به شمار ميروند، کمکم ظاهر میشوند و... .
كتاب ياد شده با وجود اشتباه در حسابها و بیمبنايي در فرمولها، به دليل همزمانی تألیفش با تبلیغات گسترده هزارهگرایان مسیحی، حضور نظامی امریکا در منطقه خاورمیانه، حوادث عراق و افغانستان خوانندگان بسیاری را به خود جلب کرد و همچنین بسياري از علمای اهلسنت را به ردّ و انکار وی واداشت. امين محمد جمالالدين نیز در جواب اعتراضات دو کتاب دیگر به نام ردّ السهام عن کتاب عمر اُمة الاسلام و القول المبین فی الاشراط الصغری لیوم الدین استقصاءً و شرحاً و بیاناً لوقوعها را تأليف نمود. بعد از آن مؤلف دیگری به نام ابوعمرو شریف مراد در سال 1419 قمري در کتابی به نام الردّ الامین به ابطال نظریات امین محمد جمالالدین و نقد هر سه کتاب وی پرداخت. وی در این کتاب نخست كتابها و مطالب افراد مخالف با وی را بيان میکند و سپس به نقد روش امین محمد جمالالدین ميپردازد. از تندگوییها و روشهای غلط وی در حمله به مخالفان و همچنین چگونگی طرح بحث و استفاده از ادله، انتقاد و بعد از آن تمسک وی به احادیث ضعیف و مرسل را برميرسد و در رد آن از گفتهها و استدلالهای دیگر نویسندگان اهلسنت در ابطال نظریههایی که به تعیین زمان پایان جهان پرداختهاند و تاریخ وقوع قیامت و محشر را معین کردهاند، کمک و یاری میگیرد.
اینگونه اثبات و انکارها درباره پایان جهان و وقوع یا عدم وقوع اشراط الساعه و ملاحم و فتن که در احادیث بدانها اشاره شد، آثار اجتماعی و سیاسی بسیاری در میان مسلمانان و مسیحیان به خصوص ساکنان منطقه خاورمیانه که محل برخورد هزارهگرایان مسیحی، منجیگرایان یهود، مصلحگرایان و منتظران ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، به جا گذاشت. همچنین با نمود بسيار در سایتها و وبلاگهای عربی از مباحث پرهوادار اینترنتی به شمار میرود و همان اندازه که شیعیان مباحث مهدویت را پیگیری میکنند، اهلسنت نیز علاقهمند پیگیری مسائل پایان جهان و اشراط آن هستند که یکی از آنها ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است.
نكته پاياني ميتواند اين باشد كه كه آثار و تألیفات شیعی درباره آخرالزمان چندان متأثر از هزارهگرایی و یا پدیدههای غیرمرتبط با اختیار انسان نيست و تنها به دلیل مختار بودن انسانها، آنها را در نزدیکی و دوری ظهور دخیل دانسته و به ارتباط تنگاتنگ منتظران و منتظر تأکید كردهاند. آنان با استفاده از علم بیکران اهلبیت و قرآن از مباحث حاشیهای در امانند و آلوده پیشگوییها و پیشبینیها و یا اسرائیلیات نشدهاند. اما دیگران که خود را از این منبع محروم کردهاند، در دام هزارهگرایان یهودی و مسیحی افتادهاند.