مقدمه
هر كس كه از منزل روانه بيرون ميشود، با انحرافها و ناهنجاريهاي متعددي روبهروست كه روح و روان او را ميآزارد. از مهمترين اين ناهنجاريها كه نمود عيني يافته و آثار سوء آن بنيانهاي جامعه ديني را نشانه گرفته و اُمّالمفاسد به شمار ميرود، اعتياد است. بر اساس گزارش جهاني سازمان ملل، به نقل از مسئولان وزارت بهداشت جمهوري اسلامي ايران، بيش از 7/3 ميليون نفر از مردم ايران مواد مخدر مصرف ميكنند كه از اين ميزان 5/2 ميليون نفر آنها معتاد به شمار ميروند و 137000 نفر هم هر از گاه مواد تزريق ميكنند. بر اساس همين گزارش، در سال 2004 ميلادي، ايران با مصرف 8/2% كل مواد مخدر دنيا، بيشترين مصرف دنيا را داشته است. از سوي ديگر بيش از 60 % صادرات مواد مخدر، در مسير رسيدن به دست مشتريان آن در ساير كشورها، وارد ايران ميشود و ايران ناگزير است مبلغ 800 ميليون دلار (معادل 3/1% بودجه كشور) و حدود دو برابر امريكا براي كنترل روند دادوستد مواد مخدر هزينه نمايد. همين گزارش گوياي آن است كه در سال 2003 ايران با كشف و ضبط 97575 كيلوگرم مواد مخدر، 44 % ميزان كشف و ضبط آن را در دنيا داشته و اين در حالي است كه ميزان توليد مواد مخدر افغانستان در سال 2004، 4200 تن بوده و طبق بررسيها، توليد مواد در سال 2006 نسبت به سال قبل آن افزايش داشته است.
بررسيها بيانگر آن است كه در ايران سن اعتياد به شدت كاهش يافته است. اعتياد، حتي در مدارس راهنمايي نيز به چشم ميخورد و به طور كلي 20% دانشجويان و 13% دانشآموزان كشور در معرض اعتياد قرار گرفتهاند. نگرانكنندهتر از اين موضوع آن است كه طبق اظهارنظر روانپزشك دفتر اعتياد سازمان بهزيستي استان خراسان رضوي، الگوي مصرف مواد مخدر از مصرف سنتي (شيره و ترياك) به مصرف كريستال تغيير كرده است.
بنابر نتايج بررسيها، با وجود آگاهي مردم از زيانهاي مصرف مواد مخدر، تشديد مجازاتها و تبليغات وسيع، همچنان انگيزه مصرف مواد افيوني، بهويژه در جوانان، رو به افزايش است. چنانكه پيداست، اعتياد را ميتوان «اُمُّ الجرايم» به شمار آورد كه بسياري از ناهنجاريها و انحرافات اجتماعي ديگر را مستقيم و غيرمستقيم با خود به همراه ميآورد. سرقت، قتل، خودكشي، چك بيمحل، لااباليگري، و دهها جرم ديگر كه آثار سوء كوتاهمدت و بلندمدت آنها بر كسي پوشيده نيست، ناشي از اعتياد است و متأسفانه در سالهاي اخير به شدت افزايش يافته است؛ بهگونهاي كه 60 % مجرمان، به دليل جرايم مرتبط با مواد مخدر زنداني ميشوند و برخي بيماريهاي خانمانسوز و مرگبار امروزي، همانند ايدز نيز (بهويژه در ايران) ناشي از همين پديده شوم است. چنانچه بر اين همه لئامت و شومي، آثار ديگري از جمله سستي و تحليل رفتن توان و انرژي را بيفزاييم و متذكر گرديم كه حداقل چهار برابر افراد معتاد را خانوادهها و نزديكان آنها تشكيل ميدهند كه مستقيماً متأثر از آنانند، بر حساسيت موضوع افزوده خواهد شد. اين در حالي است كه عليرغم تلاشهاي فراوان و 3200 شهيدي كه در مبارزه با مواد مخدر تقديم شده، طبق نظر رييس كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي تاكنون فقط توانستهايم از كاهش قيمت مواد مخدر جلوگيري نماييم و تمركز ستاد مبارزه با مواد مخدر بيشتر بر كشفيات بوده نه چيز ديگر. به گفته رييس انجمن مددكاري و آسيبشناسي كشور، مشكل هميشگي ما در مبارزه با اعتياد آن است كه همواره معلول را جستهايم و علت را فراموش كردهايم.
آثار اجتماعي اين پديده محدود به معتادان نيست و به كل جامعه گسترش يافته است. تحقيقي كه در سال 1384 در مشهد صورت گرفت، نشان داد 1/74% مردم معتقدند در آينده فساد، انحراف و جرم در جامعه بيشتر خواهد شد. همچنين ارزيابي 3/65% آنها اين است كه در آينده مشكلات آنها افزايش خواهد يافت و نگران كنندهتر آنكه 2/58% معتقدند دينداري در آينده كمتر خواهد شد. همچنين تحقيق كشوري ديگر كه ميان جوانان 15 تا 29 سال انجام گرفت نشان داد 7/72% آنها معتقدند دينداري در آينده كاهش خواهد يافت، در حالي كه 9/78% آنها معتقدند دينداري جلو انحراف و جرم را ميگيرد. گرچه آنگونه كه گذشت، اعتياد اُمّالمفاسد به شمار ميرود، پديده نابهنجار حاشيهنشيني در شهرهاي بزرگ نيز زمينههاي مناسب براي رشد و گسترش انحرافات و كجرويهاي اجتماعي از جمله اعتياد و مصرف مواد مخدر را فراهم ميكند. طبق بررسيهاي صورت گرفته در شهر مشهد بيش از 700 هزار نفر حاشيهنشين زندگي ميكنند كه از بسياري امكانات بهداشتي، رفاهي و خدماتي بيبهرهاند. افرادي كه در اين مناطق زندگي ميكنند به دلايل فقر، سطح پايين تحصيلات و بيكاري، در معرض ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي فراواني قرار دارند. آنها به دليل جدايي از محيط اجتماعي اوليه و سنتي خويش و قرار گرفتن در ميان خردهفرهنگهاي متعدد و متنوع حاشيه شهر، تمايل بسياري به شكستن هنجارهاي اجتماعي و نديده گرفتن ارزشهاي اجتماعي دارند. در ميان اين افراد روابط صحيح اجتماعي عمدتاً آسيب ديده، انسجام و همبستگي اجتماعي كاهش يافته و زمينههاي بسياري براي رشد ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي فراهم شده است. طبق نظر جامعهشناسان، اين وضعيت نابسامان اجتماعي باعث شده جامعه امروز دچار بحران شود و اضطراب و نگراني شهروندان افزايش يابد. به نظر اريك فروم انسان امروزي با خود، همنوعانش و با طبيعت بيگانه شده و به كالايي مبدل گشته كه بايد نيرو و زندگي خود در بازار را به حداكثر سود تبديل كند. نتيجه اين بيگانگي از نظر او احساس ناامني و اضطراب است.
وجه غالب جامعه قبل از ظهور «منجي» نيز همين ويژگيهاست از جمله اينكه در اين دوره:
ـ انسانها ظاهري آراسته و باطني تباه دارند؛
ـ افراد در برابر يكديگر همه چون گوسفنداني سليم و در پشتسر هم، گرگهايي آدمخوارند؛
ـ انسانها فساد و تباهي را ارزش ميدانند؛
ـ ارزشها تبديل به ضدارزش و ضدارزشها تبديل به ارزش شدهاند؛
ـ تباهي اخلاقي و ضعف عواطف خانوادگي بيش از آن چيزي است كه بتوان توصيف كرد؛
ـ آرايشهاي ظاهري، مردان را به زنان و زنان را به مردان شبيه كرده است؛
ـ فسق و فجور در جامعه افزايش يافته است؛
ـ امر به معروف و نهي از منكر فراموش شده و معروف به منكر و منكر به معروف مبدّل گرديده است؛
ـ رفتار فرزندان با والدين وارونه است؛ به مرگ آنها خرسندند، صلهرحم فراموش شده و بزرگ و كوچك حدود خود را نميدانند؛
ـ آشفتگي در اركان جامعه نفوذ كرده و هرجومرج بر آن حاكم گرديده است؛
ـ افراد مال يكديگر را ميخورند و به جان هم سوء قصد ميكنند؛
ـ آتش كينه همهجا را فرا گرفته و كشتارهاي وحشيانه گسترش يافته است؛
ـ دروغگويي رواج يافته و شهادتهاي ناروا معمول گرديده است؛
ـ سنتهاي پسنديده گذشتگان فراموش شده و به جاي آنها بدعتهاي بيپايه و اساس گسترش يافته است؛
ـ تعهدات اجتماعي كاهش يافته است؛
ـ پايبندي به دين الهي سست گرديده است.
با توصيفي كه از ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي گذشت، روشن است كه عليرغم افزايش سطح آگاهيها و شناخت مردم، گسترش توان نظام سياسي براي كنترل و نظارت بر جامعه، تشديد مجازاتها و... نه تنها از سرعت گسترش انحرافات كاسته نشده، بلكه روز به روز بر سرعت آن افزوده شده است كه اين به معناي ناكارآمدي روشهاي گذشته است. اكنون سؤال اين است كه آيا نميتوان با مراجعه به دين، راهي را پيشنهاد كرد كه زمينه كنترل ناهنجاريهاي اجتماعي را فراهم كند؟ در پاسخ به اين سؤال، فرض اصلي اين پژوهش آن است كه از راهبردهاي اصلي كاهش ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي «انتظار فرج» است. براي آشكارشدن اين فرض، ضروري است تبيينهايي كه از كجرويها و انحرافات صورت گرفته بررسي شود، علل و عوامل آنها مشخص، و با تعمق در معناي «انتظار فرج» چگونگي حل مشكل كجروي با آن روشن گردد.
تعريف مفاهيم
الف) ناهنجاري اجتماعي
اگر هنجار قاعده كنش اجتماعي باشد، ناهنجاري نقض اين قاعده خواهد بود. قواعد كنش را گاه دين و وحي الهي، گاه جامعه و توافق اكثر و گاه قانون مشخص ميكند. انحرافات را به انحرافات نخستين و ثانويه، انحرافات فردي و گروهي و انحرافات آگاهانه و ناآگاهانه تقسيمبندي ميكنند.
ب) انتظار
انتظار در لغت به معناي درنگ كردن، نگهباني دادن، چشم به راه بودن و نوعي اميد داشتن به آينده است، اما در اصطلاح ميتوان دو برداشت كاملاً مجزا براي آن در نظر گرفت: از يك جهت انتظار به «مترصّد بودن» ترجمه ميشود كه در آن افراد خود را تسليم وضع موجود ميدانند و هيچ اقدام آيندهنگرانهاي براي اصلاح امور نميكنند. آنها دست روي دست ميگذارند و منتظر منجي ميشوند تا از راه برسد و امور را ساماندهي كند و به آنها واگذارد. در اين شرايط، مسئوليتهاي اجتماعي و فردي تعطيل شده و راه براي گسترش و اشاعه فساد و فحشا باز ميشود. انتظار به اين معنا، آثار عجيب و فراوان ديگري نيز دارد؛ از جمله تعطيلي بسياري از حدود و فرمانهاي الهي در دين كه مسئوليتهاي اجتماعي و فردي هر مسلمان به شمار ميرود. در چنين شرايطي قطعاً جامعه قبل از رسيدن منجي بر اساس سنتهاي الهي، نابود و منقرض خواهد شد. بنابراين، اين برداشت از انتظار مخدّر و نابودكننده است و طبيعي است كه منظور روايات شريف آن نيست؛ چراكه انتظار بهترين عمل امت اسلام شمرده شده و براي آن پاداش فراواني در نظر گرفته شده است. در طول تاريخ گروهها و افرادي بودهاند كه با تمسك به چنين برداشت سطحي از انتظار، مدتها خود و اطرافيان خويش را سرگرم كردهاند، اما اين كجا و احكام مترقي و پوياي دين كجا! با اين حال، انتظار گرچه معناي چشم بهراه بودن و اميدواري را در ذات خود دارد، ميتوان آن را به گونهاي ديگر تبيين كرد. در برداشت دوم، انتظار جزو فطرت انسان است و حالتي را براي انسان به وجود ميآورد كه از وضع موجود ناراضي است و براي اصلاح امور تلاش ميكند. انتظار به اين معنا، در حقيقت تفكر نفي ظلم و ستم است و تحركبخش، تعهدآور، پويا، سازنده، مسئوليتآفرين و بيداركننده است. همچنين انتظار در اين برداشت به معناي عمل و اقدام، پويايي و تحرك، زمينهسازي و آمادگي و نيز براي هر فرد برنامهريز و آيندهنگر، راهبردي اساسي در زندگي اجتماعي، اقتصادي و سياسي است. انتظار، راهي براي آيندهنگري و وصول به اهداف بلند در آينده است. بايد اذعان كرد هر كار بزرگ و رسيدن به هر هدف بلندي بدون داشتن دورهاي انتظار، ابتر باقي خواهد ماند و چنانچه اين دوره براي آن طي نگردد، كار به خوبي صورت نخواهد گرفت. هرچه هدف بزرگتر باشد، دوره انتظار نيز وسيعتر و گستردهتر خواهد بود.
ريشهيابي ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي
تبيينهايي كه از پديده كجروي ارائه گرديده، با توجه به رويكردهاي مختلف، آشكارا تفاوت يافته است؛ براي مثال، ديدگاه زيستشناسانه نقص عضو را عامل اصلي كجروي به شمار ميآورد، در حالي كه در ديدگاه روانشناسانه مسائل رواني زمينهساز و علت كجروي قلمداد ميشوند. تبيينهاي جامعهشناسانه با هر دو تبيين تفاوت اساسي دارد و واقعيت اجتماعي را زمينهساز و علت كجروي ميداند. در اين نوشتار سعي ميشود بعضي از تبيينهاي جامعهشناسي مورد بررسي قرار گيرد. علتيابي كجروي در حوزه جامعهشناسي را در سه پارادايم «نظم اجتماعي»، «تضاد اجتماعي» و «كنش متقابل اجتماعي» ميتوان طرح و بررسي كرد. گرچه تاكنون دستهبنديهاي متفاوت و مناسبي از علل نظري كجروي ارائه گرديده، ممكن است دستهبندي زير جوابگوي پرسش نخست اين مقاله باشد.
الف) ضعف و سستي نظارت و كنترل اجتماعي
بررسيها نشان ميدهد در سه ركن جامعه امروز، يعني خانواده، وضعيت شغلي و اجتماعات محلي، تغييراتي به وجود آمده كه آثار آن در كنشهاي اجتماعي همه شهروندان مشهود است. براي مثال خانواده كه نقش عمدهاي در تأمين نيازهاي جسمي، رواني، روحي، عاطفي و اجتماعي فرزندان دارد و زمينه خودشناسي و هويتيابي افراد را فراهم و در رشد و شكوفايي استعدادها به آنها كمك ميكند، دچار تغيير در كاركردهاي اساسي گرديده است. اعضاي خانواده امروزي مدتهاي طولاني را خارج از خانواده به سر ميبرند و گاه تنها براي خوابيدن به منزل مراجعه ميكنند، به همين دليل روابط اجتماعي متقابل در خانواده كاهش يافته و صميميت و دوستي اعضا بهتدريج به روابط رسمي و عقلاني تبديل گرديده است. خانوادهاي كه در گذشته بخش عمدهاي از جريان جامعهپذيري را برعهده داشت و نظارت و كنترل او بر اعضا تا حدود بسياري رفتارها را اصلاح ميكرد، سست و ضعيف گرديده است. از سوي ديگر، به دليل اينكه بعضي اعضاي خانواده نميتوانند نقش خود را به خوبي ايفا كنند، خانواده دچار گسيختگي شده است. درباره اجتماعات محلي نيز بايد گفت در جامعه امروز اجتماعات محلي ضعيف شده و افراد از حمايتهاي آنها برخوردار نيستند. اگر در گذشته ميزان ماندگاري افراد و خانوادهها در محله بالا بود و نظارت و كنترل اجتماع محلي بر افراد محله مانع جدي در بروز كجروي به شمار ميرفت، در حال حاضر ميزان ماندگاري افراد در اجتماعات محل كاهش يافته و جابهجاييها بسيار گسترش يافته است. از سوي ديگر گسترش مهاجرتها، تنوع فرهنگي و قومي بهويژه در شهرهاي بزرگ، امكان نظارت و كنترل اجتماعي محلي را بسيار كاهش داده و شايد در بسياري از شهرهاي بزرگ، اجتماع محلي ديگر با كاركردهاي گذشته مصداق نداشته باشد. نمونه بارز اين وضعيت را در حاشيه شهرها ميتوان به خوبي مشاهده كرد و به همين دليل ميزان جرم و جنايت در حاشيه شهرها نسبت به محلههاي ديگر بسيار بيشتر است.
مشاغل نيز در جامعه امروز با تغيير اساسي روبهرو گرديدهاند و بيشتر جنبه قراردادي و موقت يافتهاند. به همين دليل هويت شغلي پايدار در افراد شكل نميگيرد و مشاغل همانند گذشته قادر به كنترل رفتار افراد نيستند. بنابراين، احساس امنيت در ميان شهروندان كاهش يافته و افراد از اين طريق به سمت رفتارهاي كجروانه گرايش يافته، وارد شبكه اعتياد و قاچاق مواد مخدر ميشوند. البته آنچه گذشت در خصوص كنترل بيروني است، ولي بايد گفت كه تأثير كنترل دروني بيش از كنترلهاي بيروني است كه متأسفانه با كاهش بيشتري نيز روبهرو بوده، چراكه ميزان پايبندي به تعهدات اجتماعي، ارزشي و ديني كاهش يافته است. بر اساس نظر بسياري از جامعهشناسان، كاهش نظارت و كنترل اجتماعي باعث كاهش انسجام، همبستگي و يكپارچگي اجتماعي ميشود كه از اين طريق اقتدار ناشي از يكپارچگي اجتماعي در جامعه كاهش و به تبع آن توان پيشگيرانه ناهنجاريهاي اجتماعي هم كاهش مييابد. همه اين موارد يك نتيجه دربردارد؛ افزايش ناهنجاري و كجروي اجتماعي.
به طور طبيعي براي كاهش ناهنجاريهاي اجتماعي، بايد ميزان نظارت و كنترل اجتماعي افزايش يابد. به عبارت ديگر، بايد زمينههاي دروني شدن كنترلهاي اجتماعي را در افراد فراهم و كنترل و نظارت بيروني را تقويت نمود تا از طريق آن يكپارچگي اجتماعي افزايش و ناهنجاريها كاهش يابند. با اين حال، تغييرات اجتماعي و فرهنگي به وجود آمده، امكان بازگشت به راهها و شيوههاي تقويت نظارت و كنترل اجتماعي گذشته را مسدود ميكند. بنابراين، بايد راهي گزينش و اجرا گردد كه ضمن داشتن نقاط قوت روشهاي گذشته، از پويايي و قدرت همآهنگي با شرايط جديد و زمان حال نيز برخوردار باشد. ادعاي اين مقاله آن است كه اين راه از طريق «انتظار فرج» حاصل ميگردد كه توضيح آن در جايگاه خود ارائه خواهد شد.
ب) كاهش وابستگي و تعلق خاطر به جامعه و ارزشها
يكي از پايههاي شكلگيري گروه، احساس تعلق خاطر و وابستگي به گروه است كه چهار عنصر اساسي دارد:
1. علاقه: تراويس هيرشي معتقد است كجروي در درجه نخست ناشي از ضعف و كاهش وابستگي و تعلق خاطر به جامعه است. اگر كسي به جامعه و گروه خويش علاقهمند باشد، به هيچ وجه حاضر نخواهد شد هنجارهاي اجتماعي آن را نقض كند. او نه تنها خود ناقض هنجارها نخواهد بود، بلكه جلو افراد ديگري را كه قصد شكستن هنجارها را دارند نيز خواهد گرفت.
2. تعهد: تعهد نيز به معناي دينِ فرد به جامعه است كه چهار شكل ميتواند داشته باشد؛ تعهد ارزشي، تعهد اجتماعي، تعهد به اهداف جمعي و تعهد به منابع اقتصادي. هر چه احساس دينِ فرد در اين چهار جهت به جامعه بيشتر باشد، كمتر دچار انحراف و كجروي خواهد شد.
3. مشاركت اجتماعي: اين عنصر نيز عنصر ديگر وابستگي به جامعه است كه به ميزان و نوع فعاليتهاي اجتماعي انسان اشاره دارد. هر چه اين فعاليتها بيشتر و گستردهتر باشد، خطر انحراف و كجروي، افراد را كمتر تهديد ميكند، لكن افراد بيكار و كساني كه مشاركت اجتماعي كمتري دارند، بيشتر در معرض خطرند.
4. ايمان و عقيده: ايمان و عقيده به ارزشها و باورهاي ديني در جامعه عنصري اساسي در حفظ و حراست افراد به شمار ميرود. هر چه ايمان افراد قويتر و مستحكمتر باشد، كمتر دچار انحراف و كجروي ميشوند.
آنگونه كه پيداست، چهار عنصر وابستگي و تعلق خاطر به جامعه نيز ابزار كنترل اجتماعي به شمار ميروند و با آن ارتباط تنگاتنگي دارند. بنابراين، اگر علاقه افراد به جامعه و فرهنگ كاهش يابد و تعهد آنها به جامعه به سستي گرايد و نيز اگر مشاركت اجتماعي افراد اندك گردد و پايبنديهاي ديني و اخلاقي آنها كاسته شود، به شدت در معرض انحراف و كجروي خواهند بود. بايد كاري كرد كه علاقهمندي افزايش يابد، تعهدات اجتماعي و ارزشي فزوني گيرد، مشاركت اجتماعي همهگير و گسترش يابد و نيز پايبندي ديني و اخلاقي انسانها تعميق و افزايش يابد. گرچه ممكن است راههاي گذشته نيز تأثيري توجهپذير در اين جهت داشته باشند، لكن تأثير دين و بهويژه عنصر ويژه آن يعني انتظار فرج شگفتآفرين است.
ج) كاهش سرمايه اجتماعي
يكي از مفاهيم و سازههايي كه اخيراً در جامعهشناسي و حتي مديريت، ظهوري پررنگ و معنادار يافته، مفهوم «سرمايه اجتماعي» است. به دلايل متعدد، فهم و سنجش اين مفهوم روز به روز از اهميت بيشتري برخوردار شده و محققان بيشتري را به خود مشغول كرده است. مواردي مانند گسترش لجام گسيخته شهرنشيني، اضمحلال جوامع سنتي و ارزشها و هنجارهاي مربوط به آن، زوال خانواده و سست شدن بنيان آن و... شرايطي را دامن زده كه مباحث مربوط به سرمايه اجتماعي از اولويتهاي پژوهشي هر كشوري بهويژه كشورهاي در حال توسعه قرار گرفته است. در شهر و ديار ما نيز نشانههاي بسياري گوياي آن است كه بايد به موضوع «سرمايه اجتماعي» توجه جدي نمود. آنچه پيداست و احساس عمومي نيز آن را درك ميكند اين است كه صداقت و راستي، اعتماد متقابل، علاقه و... در جامعه ما به زوال و تجرد و انزوا كشيده شده و در مقابل، استرس، اضطراب و... رو به افزايش است.
«فوكوياما» سرمايه اجتماعي را هنجاري غيررسمي ميداند كه همكاري بين افراد را ارتقا ميدهد. از نظر او سرمايه اجتماعي خود هنجار است، اما محصول هنجارهاي اجتماعي نيز به شمار ميرود. بر اساس تعريف «فوكوياما» عناصري همانند اعتماد اجتماعي، روابط متقابل اجتماعي و مشاركت اجتماعي همه نتيجه سرمايه اجتماعي هستند و سرمايه اجتماعي را به وجود ميآورند و شكل ميدهند. «پوتنام» نيز سرمايه اجتماعي را عبارت از ويژگيهاي نظاممند سازمان اجتماعي همچون اعتماد، هنجارها و شبكههاي ارتباطي ميداند كه با تسهيل اقدامات همآهنگ، كارآمدي جامعه را افزايش ميدهد.
عناصر اصلي سرمايه اجتماعي عبارتند از: اعتماد اجتماعي، مشاركت اجتماعي، روابط متقابل اجتماعي، پايبندي اخلاقي و ديني و روابط اقتدار. چنانچه در جامعهاي اعتماد اجتماعي كاهش يابد، بدبيني به همديگر افزايش يافته و زمينه كاهش روابط متقابل اجتماعي و كاهش مشاركت اجتماعي را فراهم ميكند كه خود زمينهساز كاهش روابط اقتدار در جامعه به شمار ميرود. چنانكه گفته شد، مشاركت اجتماعي، روابط متقابل اجتماعي و پايبنديهاي اخلاقي و ديني از عناصر وابستگي و تعلق خاطر به گروه و جامعهاند كه در صورت روبهرو شدن با ضعف و سستي باعث افزايش ناهنجاريهاي اجتماعي خواهند شد. از سوي ديگر، همين عناصر از اجزاي اصلي تأمينكننده نظارت و كنترل اجتماعي به شمار ميروند كه اگر ضعف و سستي يابند، نظارت و كنترل اجتماعي (بيروني و دروني) كاهش خواهد يافت.
به گمان نگارنده، «انتظار فرج» عنصري پويا و تحركآفرين در فرهنگ تشيع است كه توان افزايش سرمايه اجتماعي را به كاملترين شكل داراست كه توضيح آن خواهد آمد.
د) فقدان اجماع ارزشي و هنجاري در جامعه
از آنجا كه هنجارهاي اجتماعي، قواعد كنش اجتماعي افراد به شمار ميروند و جهتگيري كنشي افراد را معين ميكنند، شكستگي و گسستگي در هنجارهاي اجتماعي، باعث سردرگمي و هرجومرج اجتماعي ميشود. در اين شرايط نابسامان، افراد قادر به برقراري روابط منطقي خويش با جامعه نيستند و نميتوانند اهداف و كنشهاي خود را در شرايط مختلف تنظيم كنند؛ چراكه قواعد كنش در هم ريخته است. اين شرايط، يكپارچگي و انسجام اجتماعي را از هم ميپاشد و باعث بروز انحراف و كجروي در جامعه ميشود. از سوي ديگر عدم وفاق ارزشي و هنجاري در جامعه، باعث از هم پاشيدن اقتدار ناشي از يكپارچگي اجتماعي و عدم كنترل و نظارت جامعه بر افراد ميشود. اين وضعيت كه از آن به «آنومي» (بيهنجاري) نيز ياد ميشود، وضعيت اجتماعي ويژهاي است كه در آن فرد در شرايطي قرار ميگيرد كه به درون خويشتن خود پناه ميبرد و بدبينانه، همه پيوندهاي اجتماعي را نفي ميكند و دچار انحراف و كجروي ميشود و از آنجا كه نظارت و كنترل اجتماعي جامعه هم بر او كاهش يافته، ناهنجاريها و كجرويهاي اجتماعي وي افزايش مييابند. فرض اين مقاله آن است كه «انتظار فرج» آنچنان وفاقي در ارزشها و هنجارها ايجاد ميكند كه هيچگاه جامعه دچار آنومي نخواهد شد و گسستگي در ارزشها و هنجارها نيز به وجود نخواهد آمد.
هـ) عدم تعادل ساختاري
بررسي سياستهاي اجتماعي در بعضي جوامع نشان ميدهد بين اهدافي كه براي مردم تعريف ميشود و فرصتها و ابزاري كه براي رسيدن به اين اهداف در اختيار آنها قرار ميگيرد، فاصله و شكاف عميقي وجود دارد. براي نمونه، اگر در جامعهاي پولدار و ثروتمند شدن ارزش اجتماعي باشد و براي آن به گونهاي تبليغ شود كه جزو اهداف هر فردي از افراد جامعه قرار گيرد، لازم است امكانات و فرصتهاي رسيدن به اين هدف براي همه يكسان فراهم گردد، در حالي كه به هيچ وجه اين گونه نيست و تنها عدهاي اندك ميتوانند از طريق در اختيار داشتن فرصتها و ابزار مناسب به هدف مورد نظر نايل گردند و براي اكثر مردم چنين فرصت و ابزاري وجود ندارد و به قول مرتن آنها براي رسيدن به اهداف خويش از طريق راههاي غيرمشروع اقدام ميكنند. در حالي كه ادعاي اين نوشته آن است كه در فرهنگ انتظار، اهداف به گونهاي تعريف ميشوند كه همه افراد توان رسيدن به آن را دارند و ابزار و فرصتهاي مورد نياز براي وصول به اين هدف به صورت يكسان در اختيار همه قرار ميگيرد. يكپارچگي و انسجام در فرهنگ انتظار آنقدر بالاست كه به معناي واقعي، همه خود و ديگران را يكي ميپندارند و هدف واحد و مشخصي را با عشق و عاطفه تعقيب ميكنند.
و) تضاد و تعارض ارزشها و هنجارها
در جامعه امروز به دليل تنوع سليقهها و تمايلات، شكاف نسلي، تنوع فرهنگي و قومي و گسترش رسانههاي ارتباط جمعي، ارزشهاي متفاوت و گاه متضادي در جامعه تبليغ و ارائه ميگردد. نگاهي محققانه به آنچه از اين رسانهها ارائه ميگردد، نشان ميدهد گاه زندگي تجملي، پول، قدرت و دنياگرايي تبليغ ميشود و گاه اهداف و ارزشهاي والاي ديني ارائه ميشود كه كاملاً با آن شرايط در تضاد قرار دارند. گاه انساندوستي، كمك به ديگران و ازخودگذشتگي و ايثار به مردم آموزش داده ميشود و زماني ديگر يا همزمان، ارزشهاي عكس اين موارد ارائه ميگردند. در خانواده، ارزشها و هنجارهايي به فرد ارائه ميگردد كه در جامعه يا مدرسه ضدارزش به شمار ميروند. براي مثال، در تعليمات مذهبي و ديني، دنياگرايي و پولپرستي ضدارزش تلقي ميشود در حالي كه در واقعيت اجتماعي، بدون توجه جدي به دنياگرايي و پول، امكان زندگي براي افراد فراهم نيست. گاه پوشيدن چادر همچون ارزشي براي زن تبليغ ميشود و گاه ضدارزش تبليغ ميگردد. تضاد ارزشي، به وجود آورنده تضاد هنجاري در جامعه است كه جامعه را به دو يا حتي چند قطب گاه كاملاً متضاد تقسيم ميكند. همچنين تضاد هنجاري و ارزشي نظم و يكپارچگي اجتماعي را با مشكل مواجه ميكند، روابط اجتماعي را كاهش ميدهد، زمينه كاهش اعتماد اجتماعي را فراهم ميآورد و روابط عاطفي و دوستانه را محدود و خاصگرايانه ميكند. اين وضعيت باعث كاهش سرمايه اجتماعي و نيز تضعيف نظارت و كنترل اجتماعي در جامعه ميشود كه از اين طريق انحرافات اجتماعي به شدت افزايش مييابند.
البته بايد توجه داشت نظريات ديگري وجود دارند كه به تبيين كجروي پرداختهاند. با دقت نظر ميتوان گفت آنها را نيز ميتوان با راهبرد نظارت و كنترل اجتماعي تبيين كرد و مدعي شد چنانچه فرآيند نظارت و كنترل اجتماعي كارآمدي لازم را داشته باشد، امكان كجروي از طريق «برچسب زدن»، «همنشيني» و «يادگيري» كاهش خواهد يافت. نظريات ديگري نيز در اين حوزه وجود دارد كه ضرورتي به طرح آنها نيست. در هر صورت عوامل زمينهساز كجروي و انحراف آنقدر گسترده و تأثيرگذارند كه چنانچه بتوان با راهبردي مشخص و كارآمد آنها را اصلاح كرد، بخش عمدهاي از انحرافات و كجرويهاي اجتماعي كاهش خواهند يافت. ادعاي اين مقاله اين است كه با راهبرد «انتظار فرج» زمينههاي كجروي و انحرافات را ميتوان اصلاح كرد و ميزان آنها را ميتوان كاهش داد.
انتظار فرج؛ راهبرد دين براي رشد و تعالي بشر
قرآن كريم در سيزدهمين آيه سوره شوري ميفرمايد:
«شَرَعَ لكُم مِنَ الدّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذّي أَوحَينا إليكَ و ما وَصّينا بِهِ ابراهيمَ وَ موسي وَ عيسي أَن أَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفرَّقُوا فِيه...»؛
از [احكام] دين، آنچه را به نوح درباره آن سفارش كرد، براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را درباره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را بر پا داريد و در آن تفرقهاندازي مكنيد.
خداوند متعال در اين آيه شريفه تمام شرايعي را كه از ابتدا تا كنون ظهور يافته و ميتوانستهاند بشر را به كمال و سعادت واقعي خويش برسانند، برشمرده و آنها را در پنج شريعت نوح، ابراهيم، موسي و عيسي(علیهم السلام) و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منحصر مينمايد؛ زيرا اگر شريعت ديگري وجود ميداشت، خداوند بزرگ بايد در اينجا كه مقام بيان جامعيت شريعت
است، از آن نام ميبرد. بنابراين، اين پنج تن كه در آيه شريفه آمدهاند، بزرگان انبيا هستند و آيه شريفه «اِذ اَخَذنا مِنَ النَّبيَّينَ ميثاقَهُم و مِنكَ و مِن نوح وَ ابراهيَمَ وَ مُوسي وَ عيسَي بنِ مَريَم» تأييد آن به شمار ميرود.
از آيه شريفه فوق ميتوان استفاده كرد كه غير از اين پنج دين، هر دين ديگري كه از ابتدا تا كنون وجود داشته يا بعد ادعاي ظهور كند، ساخته دست بشر است و چون بر كسي پوشيده نيست كه آنچه از انديشه، علم و قوانين و مقررات به وسيله بشر حاصل ميشود، به سرعت در حال تغيير و تحول است و اعتبار خويش را از دست ميدهد، لازم است كسي غير از خود بشر راهنماي سعادت او باشد و آن كسي نيست جز ذات باري تعالي.
بر اساس آنچه در سيزدهمين آيه سوره مباركه شوري بر پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل گرديده «بر همه مردم واجب است دين خدا را به طور كامل به پا دارند و در انجام اين وظيفه تبعيض قائل نشوند، يعني پارهاي از احكام دين را به پا دارند و پارهاي را رها كنند. اقامه كردن دين، يعني بايد آنچه خدا بر انبيا نازل كرده ـ كه يك دين است ـ به تمامي اقامه شود و در آن ايجاد تفرقه نكنند؛ زيرا پارهاي از احكام الهي در همه اديان بوده و معلوم است كه چنين احكامي مادام كه بشر عاقل و مكلفي در دنيا باشد، آن احكام نيز باقي است و وجوب اقامه آن واضح ميباشد و پارهاي ديگر از احكام وجود دارند كه در شرايع قبلي بوده و در شريعت بعدي نسخ شده، اينگونه احكام در حقيقت عمر كوتاهي داشته، مخصوص طايفهاي از مردم و در زمان خاصي بوده است و معناي نسخ شدن آن، آشكار شدن آخرين روز عمر آن احكام است، نه اينكه معناي نسخ شدنش اين باشد كه آن احكام باطل شده باشد. پس حكم نسخ شده نيز تا ابد حق است. چيزي كه هست آن است كه اين احكام مخصوص طايفه و زمان معيني بوده و آن طايفه و اهل آن زمان بايد به آن حكم هم ايمان داشته باشند و هم به آن عمل كرده باشند، اما بر ديگران واجب است تنها به آن ايمان داشته باشند و بس و ديگر واجب نيست كه به آن عمل كنند. معناي اقامه اين احكام همين است كه قبولش داشته باشند... جمله «أن أقيمُوا الدّينَ...» به اطلاقش باقي است و شامل همه مردم در همه زمانها ميباشد.»
ترتيب زماني پنج شريعت مذكور بدين صورت بوده: شريعت حضرت نوح(علیه السلام)، شريعت حضرت ابراهيم(علیه السلام)، شريعت حضرت موسي(علیه السلام)، شريعت حضرت عيسي(علیه السلام) و سرانجام شريعت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم). بنابر آيه مذكور، پيروان حضرت نوح(علیه السلام) بايد فقط به آنچه آن حضرت از نزد خدا آورده، ايمان ميداشتند، اما پيروان حضرت ابراهيم(علیه السلام) علاوه بر ايمان به آنچه پيامبرشان از نزد خدا آورده بود، بايد به شريعت حضرت نوح(علیه السلام) نيز اعتقاد ميداشتند. همچنين پيروان حضرت نوح و عيسي(علیهما السلام) نيز لازم بود علاوه بر اعتقاد به شريعت پيامبران خود، به شرايع پيامبران گذشته نيز ايمان داشته باشند. در نهايت پيروان حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، پيامبر خاتم، لازم است علاوه بر اعتقاد به شريعت محمدي به چهار شريعت قبل نيز اعتقاد داشته باشند. البته منظور از اعتقاد داشتن، همان چيزي است كه به نقل از تفسير الميزان گذشت و نه چيز ديگر. از سوي ديگر دو آيه زير را نيز بايد مورد توجه قرار داد:
«نَزَّلَ عَلَيكَ الكِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيهِ وَ أَنزَلَ التَّوراتَ و الإنجيلَ»؛
اين كتاب را در حالي كه مؤيد آنچه [از كتابهاي آسماني] پيش از خود ميباشد، به حق [و به تدريج] بر تو نازل كرد و تورات و انجيل را... .
«وَ إذ قالَ عيسيَ ابنُ مَريمَ يا بَني اِسرائيلَ إنّي رَسُولُ اللهِ إِليْكُم مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التّوْراتِ و مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأتي مِنْ بَعدِي اسْمُهُ اَحْمَدٌ...»؛
و هنگامي را كه عيسي پسر مريم گفت: اي فرزندان اسراييل، من فرستاده خدا به سوي شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق ميكنم و به فرستادهاي كه پس از من ميآيد و نام او احمد است، بشارتگرم... .
اين دو آيه نشان ميدهد كه همه اين پنج پيامبر بر پيامبري كه بعد از آنها خواهد آمد، تصريح كردهاند. او را با اسم و مشخصات معرفي و شريعت قبلي خويش را نيز تصديق كردهاند. اين موضوع نشان ميدهد ارتباط اين پنج شريعت با يكديگر به گونهاي نزديك و تنگاتنگ است كه ظاهراً هيچ اختلاف و تناقضي بين آنها وجود ندارد و در حقيقت اين پنج شريعت، پنج شأن از شئون يك واقعيتند كه در پنج مرحله زماني و در طول يكديگر واقع شدهاند.
از اين مسئله نتيجه ميگيريم كه اصولاً «دين» نزد خداي سبحان يكي است، اختلافي در آن نيست و خداوند، بندگان خود را امر نكرده، مگر به پيروي از همان دين و بر انبياي خود هيچ كتابي نازل ننموده، مگر درباره همان دين و هيچ آيت و معجزهاي نياورده، مگر براي همان دين و آن دين واحد عبارت است از «تسليم شدن» در برابر «بياني» كه مقام ربوبي در مورد عقايد و اعمال يا معارف و احكام صادر مينمايد. گرچه اين «بيان» به طوري كه قرآن حكايت نموده، از نظر كميت و كيفيت در شرايع پنج پيامبر الهي متفاوت است، اما از نظر حقيقت چيزي جز همان امر واحد نيست. به عبارت ديگر، معناي جامع و مشخصي كه در همه آنها وجود دارد، عبارت است از تسليم شدن در برابر خدا جهت انجام شرايعي كه فرستاده و اطاعت از او در آنچه در هر عصري (با زبان پيامبرش) از بندگانش ميخواهد. «بنابراين، مجموعه دين الهي از نظر اساس و ريشه، همواره و در همه زمانها يكي بيش نيست. به همين دليل در ساير آيات قرآن، شواهد نشان ميدهد كه اصول كلي عقايد، احكام و وظايف در همه اديان يكسان و يكپارچه است.»
قرآن شريف در آيه 136 سوره بقره نيز ميفرمايد:
«قُولُوا ءامَنّا بِاللهِ وَ ما أُنزِلَ إلينا وَ ما أُنزِلَ إلي اِبراهيَم وَ اِسمعيلَ وَ إسحقَ وَ يعقوبَ وَالأسباطَ وَ ما أُوتيِ موسي وَ عيسي وَ أوتيِ النَّبيّون مِن رَبِّهِم لا نُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِنهُم وَ نَحنُ لهُ مُسلِمُونَ»؛
بگوييد: ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسي و عيسي داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده، ايمان آوردهايم. ميان هيچيك از ايشان فرق نميگذاريم و در برابر او تسليم هستيم.
اين آيه شريفه و نيز آيات ديگري از قرآن بيان ميكنند كه همه پيامبران خدا يك هدف را تعقيب ميكردهاند و هيچگونه جدايي در ميان آنها نيست؛ زيرا همگي وحي و الهام را از يك منبع دريافت نمودهاند. بنابراين، از نظر عقلي نيز هيچ توجيهي ندارد كه خداوند دانا در زمانهاي مختلف چيزهايي به پيامبران خويش وحي نمايد كه با يكديگر در تضاد باشند، يا همديگر را نقض كنند. بنابر حكم آيات الهي و عقل انسان، به دليل تكامل نسلهاي بشر در طول تاريخ (از نظر عقلي و قدرت دريافت وحي الهي) «پيامبران خدا همانند معلماني بودند كه هر يك جامعه بشريت را در يك كلاس پرورش دادند. بديهي است با پايان يافتن دوران تعليم هر يك، افراد بشر به دست معلم ديگري در كلاس بالاتر سپرده ميشدند». به همين دليل قرآن مجيد در آيه شريفه يادشده «به مسلمانان توصيه ميكند براي تمام پيامبران الهي احترام يكسان قائل شوند».
در هر زمان متناسب با رشد و تكامل جوامع بشري، خداوند بخشي از شريعت را ميفرستاد و تنها تفاوت آنها «از نظر اجمال و تفصيل و ميزان فروع» بود و نه چيز ديگر. تا اينكه بشر به تدريج و پله پله پس از دورهاي انتظار به حدي از بلوغ فكري و عقلي رسيد كه ظرفيت پذيرش عاليترين معارف الهي را پيدا نمود. در اين شرايط، «بشر از نظر معرفت و علم به عاليترين موقف رسيد» و همين رشد و تكامل باعث شد رسالت ختم گردد و حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، پيامبر خاتم، (ضمن تصديق پيامبران گذشته) كاملترين شريعت را كه دربرگيرنده همه شرايع گذشته بود، براي هميشة بشر از طرف خداوند بياورد.
به طور طبيعي، رسالت آخرين پيامبر الهي كه اساس شريعت او همان اساس و پايه شرايع پيامبران گذشته و از نظر هدف نيز با آنها يكسان است و ماهيت شريعت او نيز همانند پيامبران گذشته «تسليم شدن» در برابر «بيان» الهي است، بايد به صورت صحيح، مورد پذيرش دينداران پيامبران گذشته قرار ميگرفت؛ زيرا به دليل ماهيت پلكاني و انباشتگي شرايع الهي، هر يك از پيامبران گذشته كه در زمان پيامبر بعد از خود حاضر ميبودند، قطعاً از او فرمان ميبردند و به شريعت او گردن مينهادند. همچنين اگر همه پيامبران خدا در زمان آخرين فرستاده الهي زنده ميبودند، تحت فرمان او قرار گرفته، از او فرمان ميبردند و در زمره پيروان شريعت او درميآمدند.
ظاهراً تنها دليل سرپيچي پيروان پيامبران گذشته از اين فرمان، نداشتن ايمان واقعي به پيامبر خويش و دستورهاي او و نيز وجود منافع شخصي، قومي و نژادي خود در شريعت الهي است؛ زيرا هر يك از پيامبران گذشته، پيامبران بعد از خود را با اسم، مشخصات، شرايط و زمان و حتي مكان ظهور وي مشخص نموده و به پيروان خويش گفته بودند و آنها نيز دورهاي انتظار گاه طولاني را گذرانده بودند.
براي نمونه ميتوان به آيه شريفه 41 سوره بقره اشاره كرد كه ميفرمايد:
«وَ ءامِنوا بِما أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا اَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِاياتي ثَمَناً قَليلاً و اِيّايَ فَاتَّقُونِ»؛
و بدانچه نازل كردهام ـ كه مؤد همان چيزى است كه با شماست ـ ايمان آريد؛ و نخستين منكر آن نباشيد، و آيات مرا به بهايى ناچيز نفروشيد، و تنها از من پروا كنيد.
خداوند بزرگ در صدر اين آيه شريفه به يهود كه بيشترين مخالفت و تضاد را با پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشتند، دستور ميدهد: به قرآن و پيامبر ايمان بياوريد؛ زيرا قرآن، مصدق و گواه تورات است كه تورات نيز صفات پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معتقدات صحيح را بيان ميكند. اگر شما صفات پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با آنچه در كتاب تورات مييابيد، تطبيق دهيد، خواهيد يافت كه قرآن از طرف خدا و آورنده آن نيز راستگوست. قرآن، مصدق كتابي است كه نزد خود شما (يهود) وجود دارد؛ همان بشاراتي كه تورات و پيامبران پيشين براي پيروان خود آوردهاند: «پيامبري با چنين اوصافي خواهد آمد، آن بشارت را قرآن نيز تصديق ميكند.»
در شأن نزول بخش پاياني اين آيه شريفه كه دليل عدم ايمان يهود را به پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بيان ميكند، از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده است كه فرمود:
جمعي از [ثروتمندان] يهود مانند «حي بن اخطب» و «كعب بن الاشرف»، بر تودههاي يهود فرض و لازم كرده بودند كه هر سال غذا و طعامي به آنها بدهند و چون اسلام اين حكم را باطل نمود، صفات رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در تورات تحريف كردند تا آنچه از مردم ميگرفتند، باقي بماند.
تا اينجا نتايج و اصول زير را ميتوان استنباط و ارائه كرد:
1. پيامبران الهي كه داراي شريعت بودهاند، پنج نفر بيشتر نيستند كه عبارتند از حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي(علیهم السلام) و حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ساير پيامبران (124 هزار پيغمبر) مبلّغ اين شرايع بودهاند؛
2. هر ديني غير از پنج شريعت مزبور، ساخته دست بشر بوده و مورد پذيرش قرآن مجيد نيست؛
3. تمام پيامبران الهي، وحي را از منبعي واحد دريافت كرده، هدف واحدي را پيگيري كردهاند؛
4. ماهيت شرايع همه پيامبران الهي يكپارچه و واحد و عبارت از «تسليم شدن» در برابر خداوند بوده است؛
5. تفاوت شرايع پيامبران در اجمال و تفصيل و نيز ميزان فروع در آنها بوده است؛
6. همه پيامبران الهي، پيامبر قبل از خود را تصديق و به پيامبران بعد از خود بشارت دادهاند؛
7. انتظار ظهور منجي در تمام شرايع الهي وجود داشته و در فاصله ظهور شريعتي تا شريعت بعدي، مردم در انتظار فرج به سر ميبردهاند؛
8. شرايع پيامبران الهي در حقيقت پنج شأن از شئون يك واقعيت و حقيقت هستند كه به صورت پلكاني، حكايتگر يك مسير و يك هدف هستند؛
9. شريعت پيامبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، آخرين مرحله و درجه تكاملي دين الهي است كه تمام نيازهاي بشر را جوابگوست و همه شرايع گذشته را دربرميگيرد؛
10. شرايع پيامبران الهي حقيقت واحدي هستند كه عبارت است از «تسليم شدن» انسان در برابر «بيان» خداوند. در سير تكاملي دين از ديدگاه قرآن، «انتظار فرج» راهبرد اصلي و اساسي رشد و تكامل فكري و عقيدتي بشر است.
11. دين عبارت است از «تسليم شدن» در برابر اراده تشريعي خداوند كه از اراده تكويني او ناشي ميشود و فطرت نيز آن را اقتضا ميكند. بنابراين، دين خدا همواره يكي است و دينداران نسبت به آن بر اساس آيه شريفه 67 سوره آلعمران با يك نام و نه بيشتر و آن هم با نام «مسلمان» خوانده ميشوند.
آنچه گذشت، نشان ميدهد هر كدام از شرايع الهي با دورهاي از انتظار همراه بودهاند و اگر آن دوره طي نميشده و به انتها نميرسيده، شريعت بعدي نازل نميگرديده است؛ زيرا رشد و تكامل فكري بشر در هر دورهاي اقتضاي ميزاني از معارف و احكام الهي را داشته و بشر بيشتر از آن را نميتوانسته بپذيرد. در نتيجة چهار مرحله تكاملي و چهار دوره انتظار، مرحلهاي از رشد و تكامل فرا رسيد كه انسان توانست عهدهدار معارف و احكام الهي به طور كامل و تمام باشد. بر اساس مطالب پيشگفته مشخص ميشود تلاش همه انبيا و شرايع الهي، براي شكلگيري آخرين شريعت الهي و كاملترين آنها (كه همه آنها را دربردارد) بوده است و آنهم در پي شكلگيري جامعه مهدوي پس از طي دورهاي انتظار است. بنابراين، ميتوان گفت ثمره و نتيجه تلاش همه انبياي الهي شكلگيري جامعه مهدوي پس از طي دورههاي انتظار در طول تاريخ بوده است. اين تلاش همزمان با نزول شريعت حضرت نوح(علیه السلام) شروع و تا كنون به صورت يكپارچه و با هدف واحد پيگيري شده است؛ چراكه بر اساس مطالب پيشگفته، دين الهي حقيقتي واحد و يكپارچه دارد كه شئون آن مختلف اما در طول يكديگر است و هر كدام از اين شئون را يكي از پيامبران الهي پايهگذاري و آنان نيز همديگر را تصديق و تكميل ميكنند. جامعه مهدوي كه نتيجه شرايع الهي است، اختصاص به قوم، جامعه و فرهنگ خاص و مشخص ندارد و طي مراحل مختلف رشد فكري و عقيدتي بشر در طول تاريخ، پس از بعثت رسول اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شكل خواهد گرفت.
در اين دوره نيز رشد و تكامل فكري و عقيدتي انسانها، فقط از طريق انتظار فرج امكانپذير است، همچنانكه با راهبرد انتظار، رشد و تعالي فكري و عقيدتي انسانها در گذشته نيز فراهم گرديد و در تاريخ ميتوان نمونههايي از آن را يافت. بدون اتخاذ چنين راهبردي، اصولاً تكامل و رشد بشر امكانپذير نيست و به همين دليل است كه در احاديث و روايات درباره مهدويت، رسول اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اولين كساني است كه اين موضوع را بشارت داده و آيندگان را به آن، سفارش نموده است و به همين دليل است كه در روايات متعدد «انتظار فرج» بهترين اعمال امت اسلام قلمداد گرديده و حضرت اباعبدالله الحسين و امام صادق(علیهما السلام) آرزوي بودن در ركاب منجي را داشتهاند. بررسي تاريخ نيز نشان ميدهد كه بالندگي، پويايي و تحرك رو به رشد تشيع و اينكه هيچگاه با تغييرات سريع اجتماعي ـ فرهنگي در معرض خطر قرار نگرفته و روز به روز بر پويايي آن افزوده شده، همين راهبرد است. از سوي ديگر دليل ركود، ايستايي و تحجر در ساير فرق مسلمان نيز نداشتن همين راهبرد يا كمرنگ بودن آن در عقايدشان است؛ چراكه تكامل و رشد بدون آن ميسر نيست.
البته مسيحيت و يهوديت با درك اين موضوع توانستهاند به نتايج بسيار عجيبي دست يابند و از تلفيق اين دو، فرقهاي به نام «صهيونيسم مسيحي» شكل گرفته كه راهبرد اصلي و اساسي آن همين انتظار فرج است، جالب آنكه اين فرقه نظامهاي سياسي را در اكثر كشورهاي غربي و از جمله امريكا در قبضه قدرت خويش گرفته و ظاهراً تمام اقدامات سياسي و نظامي آنها تحت همين راهبرد تفسير و توجيه ميشود.
اكنون ادعا اين است كه آيا موضوعي با اين همه كارآيي و اهميت كه همواره در طول تاريخ مورد عنايت خداوند بزرگ بوده، نبايد در راهبردهاي اجتماعي و فرهنگي ما جايگاه ويژهاي داشته باشد؟ اگر انتظار فرج زمينه رشد و تعالي بشر را در طول ظهور اديان الهي فراهم كرده، قطعاً ميتواند نابسامانيهاي اجتماعي و فرهنگي را اصلاح كند و سامان دهد.
انتظار فرج؛ راهبرد ايجاد اميد و از ميان بردن كجروي و انحراف
شايد بتوان اميد به آينده را از مهمترين عوامل تحرك، پويايي و رشد جامعه، فرهنگ، شخصيت و حتي اقتصاد و سياست دانست. اميد به آينده، راه را بر بسياري از انحرافات و كجرويها ميبندد و در جنبههاي مختلف زندگي، شخص را به تحرك و تلاشي مضاعف وادار مينمايد. افراد نااميد معمولاً گوشهگير، منزوي و حداقل ساكنند، اما افراد اميدوار نه تنها در مقابل خطرات و آسيبهاي مختلف سر فرو نميآورند و تسليم شرايط سخت و ناگوار نميشوند، بلكه سختي شرايط را فرصتي مناسب براي ادامه مسير خويش مييابند. در مقابل، انسانهاي نااميد بدون هيچ مقاومتي تسليم طوفان حوادث شده، در برابر تغييرات، توان و استعداد انساني خويش را از ياد ميبرند و گاه حتي هستي خويش را نيز بر باد رفته ميبينند. بنابراين، وجود اميدواري، به جامعه نشاط، تحرك و پويايي ميدهد و زمينه رشد و شكوفايي استعدادها را فراهم مينمايد. انقراض و اضمحلال جامعهاي كه در آن اميد مرده است، اگر حتمي نباشد، قطعاً نزديك خواهد بود.
تأثير اميد بر نظام اقتصادي و سياسي جامعه بسيار ژرف و عميق است، لكن اثر آن بر فرهنگ و عناصر فرهنگي از اهميت بيشتر و در خور توجهي برخوردار است؛ چراكه اگر اميد و اميدواري به صورت اصل و اساس فرهنگ درنيامده باشد، هم خود دچار انقراض و مرگ خواهد شد و هم تأثيراتي بسيار منفي در ساير خردهنظامهاي جامعه دارد و نظام شخصيتي افراد را نيز نابود خواهد كرد. شايد به همين دليل است كه در فرهنگ اسلامي، نااميدي (يأس) از جمله گناهان كبيره به شمار آمده و از همين روست كه در نظام فرهنگ ديني (تشيع)، عناصر بسيار عظيم فرهنگي براي تزريق اميد به جامعه در سطوح مختلف وجود دارد كه بهرهگيري از آنها (همراه با برنامهريزي) جامعه را دچار تحولي شگرف و عميق خواهد كرد. از جمله اين عناصر كه اميد را وارد خردهنظامهاي جامعه ميكند، شخصيت افراد را به آينده خوشبين و اميدوار مينمايد و از هجوم عناصر فرهنگي بيگانه جلوگيري ميكند، انتظار ظهور منجي است. متأسفانه نتايج بررسيهاي اجمالي از فرآيندهاي فرهنگي رايج و در حال گسترش، نشان از بهرهگيري اندك نظام سياسي و برنامهريزان فرهنگي ما از اين سرمايه عظيم دارد. در حالي كه همان بررسيها چنان كه گذشت، حاكي از استفادههاي فراوان و گاه افراطي ساير مذاهب (بهويژه مسيحيت) از همين عقيده، حتي در مسائل نظامي و كشورگشايي است و اين غفلت گاه در حدي است كه بعضي از مسلمانان با وجود در اختيار داشتن چنين منابع عظيمي، باز هم به آنان گرايش مييابند.
شايد يكي از نقشهاي مهم و اساسي هر نظام سياسي، اميدوار كردن افراد و جامعه باشد؛ چراكه سرزندگي و گامهاي رو به جلو افراد و جامعه، زمينه استقرار و پايداري نظام سياسي را تقويت و مستحكم ميكند. بنابراين، هر اندازه كه حساسيت نظام سياسي نسبت به بقاي خود بيشتر باشد، بايد بر اميدوار كردن اعضاي جامعه تأكيد بيشتري نمايد. ناگفته پيداست كه نااميدي و گسترش آن در سطح جامعه ميتواند تغيير نظام سياسي را در پي داشته باشد.
انتظار فرج به زندگي اجتماعي نشاط و اميد ميدهد، نظام فرهنگي را بالنده و پويا ميكند و با اميدوار كردن افراد جامعه، نظام سياسي را از حوادث و ناملايمات محفوظ ميدارد. با روح اميد كه از طريق انتظار به ساختارهاي اجتماعي تزريق ميشود، افراد در برابر امواج نيرومند فساد و انحراف بيمه ميگردند و نه تنها با گسترش دامنه آن، مأيوس نميشوند، بلكه به مقتضاي «وعده وصل چون شود نزديك، آتش عشق تيزتر گردد»، وصول به هدف را در برابر خويش ميبينند و براي مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق بيشتري تلاش ميكنند.
طبيعت انسان به گونهاي است كه با گسترش آلودگي و فساد پس از يأس و نااميدي از اصلاح شرايط، تصور ميكند كار از كار گذشته و ديگر نميتوان اميدي به اصلاح امور داشت. بنابراين، خود به تدريج جذب شرايط موجود ميشود و تلاشش را براي اصلاح امور بيهوده تصور ميكند. اما اميدي كه از طريق «انتظار فرج» بر ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي تزريق ميگردد، اميد به اصلاح نهايي و شكلگيري جامعه عدالتمحور و آرماني دين است كه دين، هر تلاشي در راستاي تحقق آن را پيروزي به شمار ميآورد. به عبارت روشنتر، تلاش براي تحقق جامعه مهدوي با هيچ شكستي همراه نيست؛ چراكه حتي مرگ در اين راه فوز عظيم و آرزوي هر آزادهاي است. شايد به همين دليل است كه منتظران منجي هيچگاه با يأس و نااميدي مواجه نميشوند و چون همواره اميدواري آنها در اوج قرار دارد، جذب فساد، فحشا و كجروي نميشوند و درصدد اصلاح آن بر ميآيند. راهبرد انتظار فرج با القاي اميدي كه همراه با عشق، محبت و صميميت همراه است، توان كنترل و مهار ناهنجاريها و آسيبهاي اجتماعي را دارد. آنگونه كه پيداست، اين اميد با چنين ويژگياي زمينههاي عشق و علاقه افراد را به جامعه و دين افزايش داده، پايبندي و تعهد آنها را به نحو چشمگيري دو چندان ميكند و از همه مهمتر، به دليل احساس مسئوليتي كه همه افراد نسبت به همديگر دارند، ضريب نظارت و كنترل اجتماعي به شدت افزايش مييابد.
انتظار فرج؛ راهبرد اصلاح ساختار شخصيتي افراد
از عوامل اصلي انحراف و كجروي، شكل نگرفتن شخصيت پيشرفته و منطبق با ارزشها و باورهاي ديني و اجتماعات است. انتظار فرج زمينهاي را فراهم ميكند كه منتظران، ارزشها و باورهاي ديني را دروني كرده، خود را به گونهاي بسازند كه در آينده در صف انقلابيها قرار گيرند. آنها باور دارند تنها با داشتن اعمالي پاك و روحي لطيف و برخورداري از آگاهي و صداقت، ميتوانند منتظر جامعهاي باشند كه ثمره و نتيجه تلاش همه انبياست. آنها ميدانند كه اگر فاسد و كجرو باشند، نميتوانند در انتظار نظامي باشند كه با افراد منحرف و كجرو مبارزه ميكند و افراد منحرف و كجرو هيچگونه نقشي در چنين نظامي ندارند. بنابراين، منتظران اين نظام سياسي بايد باورها و عقايد ديني را به گونهاي دروني كنند كه دين جزء ذات آنها قرار گيرد و از تمايلات و گرايشهايي برخوردار گردند كه چيزي جز اهداف دين را پيگيري نكنند. آنها بر اساس آيه دويست سوره آلعمران، با امام خويش «مرابطه» دارند و بنابراين، به درجه «أشدّ حبّاً لله» ميرسند و همه چيز را جز او فراموش ميكنند. منتظران به دليل اينكه اعتقاد به نظارت لحظه به لحظه امام و رهبر خويش دارند، خود را همواره در ارتباط با او ميپندارند و سعي ميكنند كنشها و رفتارهاي اجتماعي و فردي خويش را به گونهاي تنظيم كنند كه از چشم رهبر خويش نيافتند. طبيعت چنين شرايطي كه با صبر و مراقبت شديد همراه است، شكلگيري شخصيتي مقاوم، پايدار، مستحكم و كاملاً پيشرفته است كه از تعادل و پويايي لازم و كافي برخوردار است. چنين شخصيتي هيچگاه دچار انحراف و كجروي نميشود و همواره خود را در معرفي قضاوت رهبر حي خويش ميپندارد و لذا به صورت مدام خطري را متوجه خود ميداند و به همين دليل مراقبت او لحظه به لحظه بيشتر و بيشتر ميشود و اين افزايش مراقبت، خود بر استحكام و پايداري بيشتر شخصيت او ميافزايد. در همين زمينه قرآن مجيد ميفرمايد:
«أِنَّ الّذين قالُوا رَبُّنا اللهُ ثُمَّ استقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ الملائكةُ ألاَّ تَخافُوا وَ لا تَحَزَنُوا وَ أَبشِرُوا بِالجَنّةِ التَّي كُنتُم تُوعَدُونَ»؛
در حقيقت، كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند:] هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.
دروني شدن باورهاي اوليه در سازندگي انتظار بسيار مهم و اساسي است، لكن طبق آيه شريفه مذكور، آنچه شخصيت افراد را تبديل به فولاد آبدادهاي ميكند كه چشمههاي معرفت و عرفان از آن جاري ميشود، استقامت، پايداري و صبر است.
بنابراين، انتظار فرج كه با استقامت، پايداري و صبر عجين شده، راهبردي اساسي براي سازندگي شخصيت افراد به شمار ميرود. البته بايد توجه داشت كه اگر بر اساس انتظار فرج، اميدواري در اوج قرار گيرد، استقامت و پايداري در دوره انتظار مشكل نخواهد بود.
اميد، نقشي اساسي در استقامت و پايداري و در نتيجه ساختن شخصيت افراد دارد كه بر اساس مطالب پيشگفته انتظار فرج، اميدواري را به مرحلهاي ميرساند كه هيچ يأس و نااميدي در آن نفوذ نميكند.
انتظار فرج؛ راهبرد افزايش نظارت و كنترل اجتماعي
چنانكه گذشت، نظارت و كنترل اجتماعي به دو بخش تقسيم ميشود: دروني و بيروني. نظارت و كنترل دروني زماني كارآمد ميشود كه شخصيت افراد به گونهاي شكل گرفته باشد كه خودكنترلي در آن تقويت شده، و هر كس موعظهگر خويش باشد. به عبارت ديگر باورها، ارزشها و هنجارها، آنگونه دروني شده باشند كه جزو ذات فرد قرار گرفته و با تغييرات اجتماعي و فرهنگي، پويا و در حال رشد باشند. آنگونه كه در بخش قبل اشاره شد، انتظار فرج باعث ميشود شخصيت افراد به گونهاي شكل گيرد كه استحكام، پايداري و پيشرفته بودن از ويژگيهاي اوليه آن باشد. به دليل ويژگي خاص انتظار كه همراه با استقامت، صبر و مراقبت هميشگي است، پويايي و تحرك در شخصيت به گونهاي به وجود ميآيد كه هيچگاه همراه با تحجر و واپسگرايي نخواهد بود. در چنين افرادي با اين شخصيت، كنترلهاي دروني به نحو اكمل و اتم آن شكل گرفته و مراقبت از خويش در تمام جهات از ويژگيهاي آنهاست.
كنترلهاي بيروني، از طريق جامعه و مراكز رسمي تحقق مييابد. اگر افراد جامعه نسبت به همديگر حساس باشند و احساس مسئوليت در آنها قوي باشد و براي سرنوشت جامعه و گروه خويش اهميت قائل شوند، نظارت و كنترل بيروني در آن جامعه تقويت خواهد شد؛ چراكه آنها مدام، هر گونه انحراف و كجروي را در نظر قرار داده، با آن برخورد منطقي و شايسته ميكنند. آنها هيچگاه منتظر كنترل رسمي و اقدام دستگاههاي مسئول نميشوند؛ گرچه كنترل بيروني، نظارت و كنترل رسمي را نيز شامل ميشود. افراد در جامعهاي كه «انتظار» راهبرد اصلي آن به شمار ميرود، شخصيت ساختهشده و مستحكمي پيدا ميكنند و داراي احساس مسئوليتهاي اجتماعي تقويت شده و روابط عاطفي و عامگرايانه هستند كه اساس نظام اجتماعي را شكل ميدهد. افراد در چنين جامعهاي به دليل اينكه منتظر تحقق جامعه مهدوي هستند، داراي احساس مسئوليتهاي اجتماعي قوي بوده، خطاها و انحرافات ديگران را از چشم دور نميدارند و به دليل اهميتي كه براي سرنوشت جامعه خويش قائلند، مانع و سدّ راه منحرفان و كجروان اجتماعياند.
از آثار انتظار آن است كه انسان را به حركتها و فرآيندهاي همجهت با خود برميانگيزد و از حركتها و گرايشهاي متضاد با آن و يا همجهت با آن جلوگيري ميكند. از سوي ديگر تحقق انتظار در حقيقت با انتظار لحظه به لحظه ممكن است؛ چراكه براي ظهور وقت تعيين نشده و تحقق آن امري ناگهاني است. همچنين امام و رهبر منتظران، زنده و همواره شاهد اعمال و رفتار پيروان خويش است. اين اعتقاد نيز باعث ميشود پيروان وي خود را همواره در منظر او بدانند و كاري نكنند كه خلاف جهت و اهداف او باشد. چنين ساختاري باعث افزايش حساسيتها و احساس مسئوليتها شده، خطر انحراف و كجروي را به صفر ميرساند. گذشته از اين، اگر هم كساني اعتقاد به اين شرايط و اين ويژگيها نداشته باشند، اصولاً به دليل فشار هنجاري رو به تزايدي كه در اين ساختار اجتماعي ايجاد ميشود، جرئت حركت خلاف جهت انتظار را به خود نميدهند. به عبارت روشنتر چنانچه شخصيت افراد بر اساس راهبرد انتظار به خوبي شكل گرفته و از استحكام و پايداري همراه با پويايي برخوردار باشد، ساختارهاي اجتماعي نيز به گونهاي شكل ميگيرند كه جهتگيري آنها در تضاد با انحراف و كجروي است. چنين همآهنگي اگر بين نظام شخصيت، نظام اجتماعي و نظام فرهنگ به وجود آيد، تعادل، رشد و پويايي فرهنگي و اجتماعي را در پي خواهد داشت.
انتظار فرج؛ راهبرد افزايش سرمايه اجتماعي
بر اساس مطالب پيشگفته، انتظار فرج باعث افزايش پايبندي به تعهدات اجتماعي، ارزشي و… ميشود. از سوي ديگر، افراد به ارزشها، هنجارها و باورها به شدت پايبند ميگردند و از آنها مراقبت ميكنند. آنها منتظر شكلگيري جامعه جهاني مهدوي هستند كه دين، اساس و پايه آن خواهد بود. به طور طبيعي، اين احساس مسئوليت و اعتقاد، آنها را بر آن ميدارد كه همه جهان را ميهن خويش دانسته، از انحراف آن جلوگيري و در آباداني آن كوشش كنند. هنگامي كه گرايشهاي قوممدارانه افراد به كمترين اندازه رسد، گرايشهاي عامگرايانه به بيشترين خواهد رسيد و همه با هم روابط دوستانه و عامگرايانه برقرار خواهند كرد؛ چراكه از عناصر اصلي نظام مهدوي اين است كه حضرت حجة بن الحسن العسكري(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در آخرالزمان همه جهان را زير يك پرچم متحد ميكند و نژاد و قوميت در اين نظام سياسي رنگ خواهد باخت. در اين جامعه همه افراد برابرند و به آنها با يك چشم نگاه ميشود. اگر چنين است، منتظران اين نظام سياسي نيز بايد چنين باشند و رنج ديگران را رنج خود و نيكي و شادي آنها را نيز از خود بدانند. آنها با روابط عاطفي و دوستانهاي كه با همه برقرار ميكنند، به ياري آنها ميشتابند و «دل آزردگان را مرهم مينهند و دشواريها و مشكلات مشكلداران را تا حد توان بر طبق خواست و رضاي امامشان برطرف ميكنند. اگر چنين شد، در قلمرو جامعه منتظر، محروم، تهيدست، بيمار بيدرمان، دلتنگ، افسرده، اندوهگين و گرفتار باقي نميماند... شايد يكي از معاني برخي از احاديث كه گفتهاند: "انتظار فرج خود فرج است." همين معنا باشد كه جامعه منتظر اگر انتظاري راستين و صادقانه داشته باشد، حداقل در حوزه خود [جامعه] مشكلات و نابسامانيهاي مردمي را برطرف ميكند و خواستهها و آرمانهاي امام موعود را در محيط خويش تحقق ميبخشد. از اينرو، سوره عصر نيز به عصر غيبت تفسير شده است».
گسترش روابط تعاوني و حمايتي اجتماعي در جامعه، باعث كاهش نابرابريهاي اجتماعي و كاهش تضادهاي ارزشي و هنجاري و افزايش وفاق ارزشي ميشود و تعهدات اجتماعي افراد جامعه افزايش و روابط عاطفي و دوستانه گسترش مييابد. از سوي ديگر، با گسترش روابط حمايتي اجتماعي در جامعه، محروميت، خودكشي، يأس، استثمار و انفعال اجتماعي كاهش مييابد. اين شرايط باعث افزايش اعتماد اجتماعي و گسترش روابط اجتماعي ميشود و افراد در فعاليتهاي اجتماعي كه عمدتاً رنگ و بوي دين دارد، مشاركت گسترده خواهند داشت. به دليل تعهد، پايبندي و صداقت منتظران در دوره انتظار، ميزان اعتماد بسيار بالا ميرود و روابط اجتماعي گسترش مييابد. به همين دليل، سرمايه اجتماعي افزايش مييابد و از همين جهت زمينه انحراف و كجروي در جامعه به شدت كاهش مييابد.
انتظار فرج؛ راهبرد افزايش وابستگي به جامعه و توافق ارزشي
از آنچه گذشت، به خوبي استفاده ميشود در دوره انتظار با ساختارهاي اجتماعياي كه شكل ميگيرد و نظام شخصيتياي كه ايجاد ميشود، تضاد ارزشي و هنجاري به شدت كاهش و توافق ارزشي افزايش مييابد. در چنين شرايطي وابستگيهاي اجتماعي نيز افزايش مييابد. البته روشن است كه مكانيسم اين كاهش و افزايشها بايد تحقيق و مشخص گردد و خود محتاج بحثي مفصل است. براي نتيجهگيري ميتوان بر موارد زير تأكيد كرد:
1. انتظار فرج، زمينه شكلگيري شخصيت پيشرفته و پويا را در جامعه فراهم ميكند؛
2. انتظار فرج، يأس و نااميدي را در جامعه از ميان ميبرد و اميدواري را در اوج نگه ميدارد؛
3. انتظار فرج، باعث افزايش نظارت و كنترل دروني و بيروني در جامعه شده، هزينههاي اجتماعي و سياسي كنترل رسمي را كاهش ميدهد؛
4. انتظار فرج، باعث افزايش اعتماد اجتماعي، روابط اجتماعي، مشاركت و تعهد اجتماعي ميشود و سرمايه اجتماعي را افزايش ميدهد؛
5. انتظار فرج، وابستگيهاي عاطفي و اجتماعي را افزايش ميدهد و احساس مسئوليت را در افراد تقويت ميكند؛
6. انتظار فرج، باعث كاهش شديد تضادهاي اجتماعي، هنجاري و ارزشي و به نحو شايستهاي سبب پر شدن شكافهاي اجتماعي و اقتصادي ميشود؛
7. انتظار فرج، باعث ميشود همه افراد اهداف واحد و يكپارچهاي را پيگيري كنند و وفاق ارزشي و هنجاري افزايش يابد؛
8. همه اين شرايط باعث ميشود ساختارهاي اجتماعي و شخصيتي، به گونهاي شكل گيرند كه انحراف و كجروي كاهش يافته، خاص محافل خصوصي و شخصي گردد؛
9. در دوره انتظار، احساس امنيت و آرامش خاطر افزايش و دغدغههاي شخصي كاهش مييابد؛
10. در دوره انتظار، عدالت و برابري محور ساختارهاي اجتماعي قرار گرفته، احساس محروميت نسبي كاهش مييابد؛
11. در دوره انتظار، احساس مسئوليت و احساس دين به ديگران افزايش يافته، قومگرايي، خودمحوري، غرور و خودبزرگبيني كاهش مييابد؛
12. در دوره انتظار، احساس تعلق خاطر به جامعه و گروه افزايش مييابد و وابستگيهاي عاطفي و تعميميافته گسترش مييابد.