کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

امام مهدي احياگر شريعت 2 / نصرت الله آيتي

20 تير 1388 ساعت 14:48


شبهه چهارم
از دیگر احادیثی که نویسنده یاد شده به آن خرده گرفته است این روایت است:
«انه یحکم بثلاث لم یحکم بها احد قبله یقتل الشیخ الذانی و یقتل مانع الزکاۀ و یورث الاخ اخاه فی الاظلۀ»
نقد و بررسی:
اولاً در پاسخ این سؤال که آیا واقعاً آن‌چنان‌که جناب آقای قفاری مدعی هستند این حدیث را عالمان شیعی پذیرفته‌اند و مضمون آن از اعتقادات شیعیان است یا خیر باید گفت: مضمون این حدیث با اندکی تفاوت در این حدیث منعکس شده است: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: دمان فی الاسلام حلال من الله لایقضی فیهما احد حتی یبعث اله قائمنا اهل البیت فادا بعث الله عزوجل قائمنا اهل البیت حکم فیهما بحکم الله لایرید علیهما بینۀ الذانی المحصن یرجمه و مانع الزکاۀ یضرب عنقه
در اسلام دو خون از سوی خداوند حلال شمرده است که هیچ‌کس به آن قضاوت نمی‌ند تا این‌که خداوند قائم ما اهل بیت را برانگیزاند پس چون خداوند بلند مرتبه قائم ما اهل بیت را برانگیزاند او بدون این‌که شاهدی بخواهد در مورد آنها طبق حکم خداوند داوری خواهد کرد و زناکار محصن را سنگسار خواهد کرد و کسی که زکات نمی‌پردازد را گردن خواهد زد.»
عمده تفاوت این دو حدیث در فقره سوم حدیث نخست است که در روایت دوم نیامده است از میان این دو حدیث، حدیث دوم، حدیث دوم را نویسندگان کتاب‌های کافی، من لایحضره الفقیه، محاسن، وسائل الشیعۀ، مستدرک وسائل الشیعۀ، منتهی المطلب، حدائق، جواهر و... در کتاب‌های خود ثبت کرده‌اند چرا که این روایت از نظر دلالت خالی از هر نوع ابهام و اشکال است و به مضمون آن هم اهل سنت فتوا داده‌اند هم عالمان شیعه.
اما [کسانی چون کلینی، برقی، شی حر عاملی، علامه حلی، صاحب جواهر و... که حدیث دوم را در کتاب‌های خود ذکر کرده‌اند] از نقل حدیث نخست با این‌که مضمونی شبیه حدیث دوم را در سرباز زده‌اند و از میان عالمان شیعه فقط شیخ صدوق در خصال و نویسنده مختصر بصائر الدرجات و علامه مجلسی و میرزا حسین نوری به نقل از شیخ صدوق این روایت را در کتاب‌های خود ثبت کرده‌اند. گذشت که علامه مجلسی و میرزا حسین نوری را نمی‌توان از زمره معتقدان به این روایات دانست هم‌چنان‌که از عدم ذکر این حدیث در من لایحضره الفقیه که کتاب فتوای شیخ صدوق است می‌توان به عدم اعتماد ایشان به روایت مورد نظر پی می‌برد البته اعراض دانشمندان شیعه از این حدیث به دلیل وجود فقره سوم بوده، مابقی تقسیم ارث بر اساس خویشاوندی در عالم ارواح با این وجود چگونه جناب آقای قفاری مضمون این حدیث را از اعتقادات شیعه معرفی کرده و بر اساس آن مدعی شده است که عالمان شیعه معتقدند امام مهدی(علیه السلام) شریعت اسلام را نسخ می‌کند و آن را تغییر می‌دهد؟
ثانیاً صرف‌نظر از حکم تقسیم ارث که از عدم نقل آن توسط محدثان شیعه می‌توان نظر منفی آنها نسبت به این حکم را دریافت در خصوص دو حکم نخست یعنی قتل شیخ زانی و قتل مانع زکات باید گفت عالمان سنی مذهب یش از فقهای شیعه بر صحت این دو حکم تأکید کرده‌اند که ما پاره‌ای از کلمات آنان در این رابطه را نقل می‌کنیم:
1-‌ قتل شیه رانی
اهل سنت بر این باورند که جمله «الشیخ و الشیخۀ اذاز نیا فارجموهما التبۀ پیرمرد و پیرزن چون زنا کردند آن دو را رجم کنید حتماً» از آیات قرآن مجید بوده است که لفظ آن نسخ شده و لذ از قرآن حذف شده است اما حکمش هم‌چنان باقی‌مانده است و حتی عمر در صدد افزون این جمله به قرآن بوده است اما از ترس از چنین اقدامی خودداری کرده است. امام شافعی در مسند خود چنین روایت می‌کند:
عمر بن خطاب گفت: هشدار که به خاطر آیه رجم هلاک نشوید. مبادا کسی از شما بگوید ما حکم دو حد را در کتاب خدا نیافتیم. زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رجم کرد و ما نیز رجم کردیم سوگند به خدایی که جانم به‌دست اوست اگر مردم نمی‌گفتند عمر به کتاب خدا چیزی افزود در آن این جمله را می‌نوشتم الشیخ و الشیخۀ اذاز نیا فارجموهما التبۀ همانا ما پیش از این، این آیه را قرائت می‌کردیم.
و بیهقی در السنن الکبری از عمر چنین حدیث می‌کند:
هراس دارم زمان بر مردم بگذرد تا جایی که کسی بگوید ما رجم را در کتاب خدا نیافتیم و با ترک فریضه‌ای که خداوند بلند مرتبه آن را نازل کرده است گمراه شوند. همانا رجم حق است اگر مرد محصن باشد و شاهد بر آن اقامه شود یا حمل وجود داشته باشد یا اعتراف باشد و ما در قرآن این‌چنین قرائت می‌کردیم الشیخ و الشیخۀ اذاز نیا فارجموهما التبۀ همانا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رجم کرد و ما نیز پس از او رجم کردیم. این را بخاری در حدیث صحیحی از علی بن عبدالله و مسلم از ابوبکر روایت کرده است.
و نووی در شرح این جمله «فکان مما انزل الله علی آیۀ الرجم» می‌نویسد: مقصود از آیه رجم این آیه است الشیخ و الشیخۀ اذاز نیا فارجموهما التبۀ و آن آیه از آیاتی است که لفظش نسخ شده است اما حکم آن باقی‌مانده است.
2-‌ قتل مانع زکات
در مورد حکم قتل مانع زکات باید گفت اولین کسی که در طول تاریخ اسلام به بهانه اجرای این حکم عده‌ای از مسلمانان را به قتل رساند خلیفه اول ابوبکر بود. بخاری در این خصوص از ابوهریره چنین روایت می‌کند:
چون رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رحلت نمود و ابوبکر جانشین آن حضرت شدو کسانی از عرب کافر شدند عمر به ابوبکر گفت تو چگونه با مردم می‌جنگی با این‌که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «به من دستور داده شد که با مردم بجنگم تا این‌که لااله‌الا الله بگویند پس کسی که چنین گفت مال و جانش محفوظ است مگر به حقش و حساب او با خداست». ابوبکر پاسخ داد: به خدا سوگند با کسی که میان نماز و زکات فرق بگذارد خواهم جنگید چرا که زکاتحق مالی است و به خدا سوگند اگر زانوبند شتری را که به پیامبر دادند از من دریغ کنند با آنها خواهم جنگید. پس عمر گفت: به خدا سوگند جزایی نبود که دیدم خداوند سینه ابوبکر را برای جنگ گشود و دانستم که این کار حق است.
نووی در شرح این حدیث می‌نویسد:
احتمالاً ابوهریره به اعتماد دانش مخاطبینی نخواسته تمام ماجرا را نقل کند چرا که آنها کیفیت ماجرا را می‌دانسته‌اند. شاهد ما بر این‌که حدیث ابوهریره مختصر است این است که عبدالله بن عمر و انس این حدیث را با اضافه‌ای که ابوهریره آن را نقل نکرده روایت کرده‌اند. در حدیث ابن عمر از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین آمده است: به من دستور داده شد که با مردم بجنگم تا اینکه لااله‌الا الله و محمد رسول‌الله بگویند و نماز بگذارند. و زکات بپردازند. چون چنین کردند جان و مالشان محفوظ است مگر به حق اسلام و حساب آنها بر خداست... و از استدلال ابوبکر و اعتراض عمر فهمیده می‌شود که آنها از حدیثی که ابن عمر، انس و ابوهریره همراه با این اضافه در مجلس دیگری از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیده بودند بی‌اطلاع بوده‌اند.
و بلکه ابن مجر معتقد است ابابکر نه تنها معتقد به قتال با مانعین زکات بود بلکه بر این باور بود که پس از پیروزی با آنها هم‌چون کفار اموالشان به غنیمت برده می‌شود و زن و فرزندانشان به اسارت گرفته می‌شوند.
از آن‌چه گذشت روشن شد که حکم قتل شیخ زانی و قتال با مانع زکات حکمی نو خطور نیست و امام مهدی(علیه السلام) در صدد ایجاد بدعت در دین اسلام نیست بلکه این دو حکم از مسلمات مذهب اهل سنت است به گونه‌ای که یکی را عمر می‌خواسته به قرآن بیافزاید و دیگری را در دنیای اسلام اولین بار ابابکر به اجرا در آورد.
قتل مانع زکات توسط امام مهدی(علیه السلام) را می‌توان ناظر به قتال با مانعین زکات دانست یعنی در صورتی که کسی از پرداخت زکات امتناع بورزد، امام مهدی(علیه السلام) با او خواهد جنگید و او را خواهد کشت که در این صورت رفتار امام مهدی(علیه السلام) دقیقاً با دیدگاه دانشمندان اهل سنت مطابقت دارد.
شبهه پنجم
از دیگر احادیثی که نویسنده یاد شده به شیعه نسبت می‌دهد و بر اساس آن به اعتقادات شیعه خرده می‌گیرد این روایت است: «انه یقتل من بلغ العشرین و لم یتفقه فی الدین امام مهدی کسانی را که به سن بیست‌ سالگی رسیده‌اند اما دین‌شناس نشده‌اند را می‌کشد»
نقد و بررسی:
گویا جناب آقای قفاری هرگز احتمال نمی‌داده‌اند که کسانی که کتاب ایشان را مطالعه می‌کنند به منابع اصلی رجوع کنند و در خصوص صحت و سقم ادعاهای ایشان کنکاش نمایند و الا هرگز به خود اجازه نمی‌دادند حدیث یاد شده را به عنوان اصول اعتقادات شیعه طرح و نقد نمایند.
واقعیت این است که از روایت مورد نظر ایشان در هیچ یک از کتاب‌های حدیثی و غیر حدیثی شیعه اثری نیست و هیچ‌یک از امامان اهل بیت(علیهم السلام) چنین سخنی بر زبان نرانده‌اند. تنها درکتاب اعلام الوری ـ و البته در بحارالانوار نیز متن عبارت اعلام الوری نقل شده است ـ در مقام پاسخ‌گویی به شبهات اهل سنت چنین آمده است:
مسأله هفتم: گفته‌اند وقتی که به اجماع مسلمین بعد از پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبری نیست چگونه شما می‌گویید هنگامی که قائم قیام کند از اهل کتاب جزیه نمی‌گیرد و کسی که به سن بیست‌ سالگی رسیده اما دانش دین را نیاموخته می‌کشد و...؟ پاسخ این است‌که: ما از آن‌چه در سؤال آمده که امام مهدی(علیه السلام) از اهل کتاب جزیه نمی‌گیرد و کسانی که به سن بیست سالگی رسیده‌اند و دانش دین نیاموخته‌اند را می‌کشد اطلاع نداریم و اگر در این‌باره حدیثی باشد قطعی نیست».
آن‌چه گذشت تنها منبع حدیث مورد نظر آقای قفاری است بنابراین اولاً این حدیث را هیچ عالم شیعی ذکر نکرده و آن را به هیچ یک از امامان اهل بیت(علیهم السلام) نسبت نداده است. ثانیاً این مطلب نسبتی است که از سوی مخالفین به شیعه داده شده است و اگر بتوان در خصوص اعتقادت یک مذهب به نسبت‌هایی که مخالفان می‌دهند اعتماد کرد معیاری برای تشخیص واقعیات از اتهامات و دروغ‌پردازی‌ها وجود نخواهد داشت. و ثالثاً به تصریح امین‌الاسلام طبرسی ما از این روایت اطلاعی نداریم و این بهترین گواه بر دروغ بودن انتساب این حدیث به شیعیان است.
شبهه ششم
وی در ادامه چنین می‌نویسد:
دولت منتظر برای اهل هر دینی طبق کتاب خودشان حکم می‌کند با این‌که به اتفاق مسلمانان دین اسلام به کسی اجازه نمی‌دهد بهغیر شریعت قرآن حکم نماید. در روایات شیعیان چنین آمده است: «اذا القائم قسم بالسویۀ و عدل فی الرعیۀ و ستخرج التوراۀ و سائر کتب الله تعالی من غار بانطاکیۀ حتی یحکم بین اهل التوراۀ بالتوراۀ و بین اهل الانجیل بالانجیل و بین اهل الزبور بالزبور و بین اهل القرآن بالقرآن» این قانونی که جعل‌کنندگان این احادیث در صدد اجرای آن هستند و وعده‌ عملی شدن آن توسط مهدی منتظر را می‌دهند تا حد زیادی شبیه اندیشه دین جهانی است که آیین ما سوی منادی آن است. اندیشه‌ای الحادی که با شعار آزادی فکر و عقیده ادیان آسمانی را انکار می‌کند.
نقد و بررسی
اولاً روایت مورد نظر ایشان را نه تنها دانشمندان شیعه بلکه پاره‌ای از عالمان اهل سنت نیز روایت کرده‌اند و از این‌رو اگر در محتوای آن اشکالی وجود داشته باشد گریبان اهل سنت را نیز خواهد گرفت و اهل سنت نیز باید از آن پاسخ دهند. به عنوان نمونه ابن حماد استاد بخاری بزرگ‌ترین محدث اهل سنت در کتاب خود الفتن چنین روایت می‌کند:
المهدی... یستخرج تابوت السکینۀ من غار بانطاکیۀ فیه التوراۀ التی انزل الله تعالی علی موسی(علیه السلام) و الانجیل الذی انزله الله عزوجل علی عیسی(علیه السلام) یحکم بین اهل التوراۀ بتوراتهم و بین اهل الانجیل بانجیلهم
مهدی... تابوت سکینه را که در آن توراتی که خداوند بر موسی(علیه السلام) و انجیلی که خداوند بر عیسی(علیه السلام) فرو فرستاد وجود دارد غاری در انطاکیه بیرون می‌آورد و میان اهل تورات طبق توراتشان و میان اهل انجیل طبق انجیلشان حکم می‌کند.
ثانیاً حکم به تورات برای اهل تورات و حکم به انجیل برای اهل انجیل و حکم به زبور برای اهل زبور و حکم به قرآن برای اهل قرآن در روایاتی مشابه امام علی(علیه السلام) نسبت داده شده است. ثعلبی از دانشمندان اهل سنت در تفسیر خود از امام علی(علیه السلام) چنین حدیث می‌کند:
و الذی خلق الحبۀ و برأ النسمه لو ثنیت لی و سادۀ فاجلست علیها لحکمت بین اهل التوراۀ بتوراتهم و بین اهل الانجیل با نجیلهم و بین اهل الزبور و بزبروهم و بین اهل الفرقان بفرقانهم
قسم به آن‌که دانه را شکافت و آدمی را آفرید اگر برای من بساط داوری گسترده شود و بر آن بنشینیم میان اهل تورات به توارتشان و میان اهل انجیل به انجیلشان و میان اهل زبور به زبورشان و میان اهل قرآن به قرآنشان حکم خواهد کرد.
این حدیث را حاکم حکانی دیگر دانشمند اهل سنت در شواهد التنزیل و ایجی متکلم سنی مذهب در مواقف ذکر کرده است. دانشمندان یاد شده این روایت را در کتاب‌های تفسیری و کلامی خود ذکر کرده و بر مضمون آن خرده نگرفته‌اند و این بهترین قرینه است بر این‌که فهم جناب آقای قفاری از این حدیث و الحادی دانستن مضمون آن به‌دور از واقعیت است.
به گفته ابن ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه ابوعلی به روایت یاد شده خرده گرفته و آن را حدیثی ساختگی شمرده است چرا که: «جایز نیست علی(علیه السلام) حکم به امر غیر مشروع را به خود نسبت دهد و روشن است که چه برای آن حضرت بساط داوری گسترده شود و چه نوشد برای همه جز طبق قرآن حکم نخواهد کرد».
ابن ابی‌الحدید از اشکال یاد شده چنین پاسخ می‌دهد:
اما این‌که ابوعلی حدیث علی(علیه السلام) را بعید شمرده است، استبعد وی بی‌جاست چرا که او به مقصود آن حضرت پی نبرده است. مقصود آن حضرت ای این کلام این است که من با آنها بر اساس کتاب‌هایشان که به پیامبر ما و صحت شریعت او بشارت داده‌اند داوری می‌کنم. از این‌رو بر آنها طبق مقتضای کتاب‌های خودشان، بر اساس شریعت اسلام و احکام قرآن حکم می‌کنم.
ثانیاً:
مسئله حکم طبق کتاب‌های آسمانی نه اندیشه‌ای بر آمده از روایات که حقیقتی قرآنی است و البته این حقیقت قرآنی را می‌توان هم‌چون آقای قفاری به صورت نادرست تفسیر کرد و آن را اندیشه‌ای الحادی و بدعت‌آمیز دانست و می‌توان فهم درستی از آن داشت و آن را هم‌نوا و هم سو با خاتمیت شریعت اسلام تفسیر کرد. مفهوم صحیح حکم بر اساس تورات و انجیل و زبور این است که از آن‌جا که با نزول قرآن هیچ کتب آسمانی دیگری از حجیت و اعتبار برخوردار نیست و تنها پیامبری که سیرت و سنتش حجت است و شایسته پیروی پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بنابراین کتاب‌های آسمانی از آن جهت می‌توانند معیار عمل قرار بگیرند که به آمدن پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشارت میدهند و بر حجیت و اعتبار آیین او دلالت می‌کنند. بنابراین در دل‌ حکم بر طبق مجموعه تورات و انجیل و زبور، حکم بر اساس قرآن نهفته است و عمل به مجموعه و نه بخش‌های گزینش شده تورات و انجیل و زبور جز در سایه تبعیت از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کتاب آسمانی او حاصل نخواهد شد. یکی از آیاتی که بر مسئله حکم طبق بر مسئله حکم طبق غیر قرآن دلالت دارد و دقیقاً در آن واژه‌ای از ماده حکم آمده (لیحکم) هم‌چنان‌که در حدیث مورد نظر از واژه‌ای از همین ماده استفاده شده (یحکم) آیه شریفه «وَلْيحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِيهِ»‌ است که کلمات تعدادی از مفسران اهل سنت در این خصوص را ذکر می‌کنیم:
ابن کثیر در تفسیر این آیه می‌نویسد:
برخی لیحکم به جزم قرائت کرده‌اند تا این‌که لام امرا باشد یعنی اهل انجیل باید به تمام آن‌چه در انجیل است ایمان بیاورند و به تمام دستورات آن عمل نمایند که یکی از آنها بشارت به بعثت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امر به تعبیت و تصدیق اوست هم‌چنان‌که خداوند می‌فرماید: قل یا اهل الکتاب لستم علی شئ حتی تصیموا التوراۀ و الانجیل و ما انزل الیکم من ربکم و می‌فرماید: الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراۀ تا المفلحون.
ابی السعود نیز حکم طبق انجیل را به معنای عدم حکم به قرآن نمی‌داند و به زیبایی میان حکم به قرآن و حکم به انجیل آشتی برقرار می‌کند وی می‌نویسد:
و لیحکم امر ابتدایی به آنهاست که حکم کنند و عمل کنند به آن‌چه در انجیل است که از جمله آنهاست دلایل و شواهدی که بر رسالت و نبوت حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دلالت می‌کند و احکامی که شریعت آن حضرت اقتضا می‌کند. اما احکام منسوخ تورات حکم طبق آنها حکم بما انزل الله فیه نیست بلکه ابطال و تعطیل ما انزل‌الله است زیرا خودش بر نسخ و پایان یافتن وقت عمل به آن شهادت می‌دهد. دلیل مطلب یاد شده این است که شهادت انجیل به صحت شریعتی که انجیل را نسخ می‌کند در واقع شهادت به نسخ خودش است هم‌چنین شهادت به این‌ است که احکام انجیل در واقع همان احکامی است که در آن شریعت [ناسخ] آمده است.
آلوسی نیز در تقسیم خود عین کلمات ابی سعود را نقل و تأیید می‌کند.
جالب است بدانیم ابن تیمیه که به گفته جناب آقای قفاری بر این احادیث جزوه گرفته و چنین اشکال کرده است: «دولت منتظر برای اهل هر دینی به کتاب خودشان حکم می‌کند با این‌که به اتفاق مسلمانان اسلام اجازه نمی‌دهد که به جز شریعت قرآن به کتابی حکم کرد». خود در تفسیر آیه و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه چنین نوشته است:
برخی از دانشمندان گفته‌اند این آیه به کسانی که انجیل واقعی نزد آنان بوده است امر می‌کند که به آن‌چه خداوند در انجیل نازل کرده است عمل کنند بر این اساس «و لیحکم» امر به مسیحیان است پیش از بعثت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ولی تعدادی دیگر از دانشمندان گفته‌اند نیازی به این تکلف نیست چرا که کلام در خصوص انجیل مانند کلام در رابطه با تورات است. خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: «يا أَيهَا الرَّسُولُ لاَ يحْزُنكَ الَّذِينَ يسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَينَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يضُرُّوكَ شَيئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَينَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ وَكَيفَ يحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يحْكُمُ بِهَا النَّبِيونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآياتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ وَكَتَبْنَا عَلَيهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَينَ بِالْعَينِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ وَقَفَّينَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينَ يدَيهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَينَاهُ الإِنجِيلَ» این آیات به صراحت می‌گوید نزد یهودیانی که برای داوری پیش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفته بودند تورات بوده و در آن حکم خدا وجود داشته است ولی با این وجود از آن روی می‌گرداندند پس از این‌که آن را بر زبان پیامبرش محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جاری ساخته و امر به کسانی که پیش از این خطاب مرده‌اند ممتنع است بنابراین این امر متوجه کسانی است که پس از این‌که خداوند بندگانش را مورد خطاب قرار داده به آن ایمان آورده‌اند. در نتیجه این آیه به کسانی که در این زمان [زمان خطاب] موجود هستند امر می‌کند طبق آن‌چه خداوند در انیجل نازل کرده حکم کنند و خداوند در انجیل به پیروی از محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امر کرده هم‌چنان‌که در توران بدان دستور داده است. پس آنها باید طبق آن‌چه خداوند در انجیل نازل کرده و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را نسخ نکرده حکم کنند هم‌چنان‌که به اهل تورات دستور داده است که طبق آن‌چه در تورات آمده و مسیح(علیه السلام) آن را نسخ نکرده است حکم کنند اما در موارد نسخ شده باید از مسیح(علیه السلام) پیروی نمایند. و به کسانی که می‌خواهند بعد از بعثت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق آن‌چه خداوند در تورات و انجیل نازل کرده است حکم کنند و نمی‌خواهند از حکم محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت نمایند در انجیل امر شده است که از محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروی نمایند و این وظیفه‌ای است که هم در تورات آمده و هم در انجیل خداوند می‌فرماید: «‌ الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذین یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراۀ و الانجیل»‌.
از آن‌چه گذشت روشن شد که می‌توان روایت مورد نظر آقای قفاری را این‌گونه معنی کرد که: امام مهدی(علیه السلام) کتاب‌های آسمانی را از مخفی‌گاهش بیرون می‌آورد و بر اساس بشارت‌هایی که نسبت به آمدن پیامبر آخرالزمان و لزوم تبعیت از او ـ و چه بسا بشارت به آمدن موعود ـ در آنها وجود دارد از آنها می‌خواهد اسلام بیاورند و از آن حضرت پیروی نمایند. مضمون یاد شده را محدثان اهل سنت با تعابیری دیگر در کتاب‌های خود بیان کرده‌اند از جمله عبدالرزاق در کتاب خود المصنف چنین روایت می‌کند:
انها سمی المهدی لانه یهدی لامر قد خفی و یخسترج التوراۀ و الانجیل من ارض یقال لها انطاکیۀ
همانا به مهدی مهدی گفته می‌شود چرا که او به امری مخفی هدایت می‌کند. او تورات و انجیل را از جایی در انطاکیه بیرون می‌آورد و ابن حماد نیز چنین حدیث کرده است:
انما سمی المهدی کانه یهدی الی اسفار من اسفار التوراۀ یستخرجها من حیال الشام یدعوالیها الیهود فیسلم عل یتلک الکتب جماعۀ کثیرۀ
به مهدی مهدی گویند چرا که به اسفاری از تورات هدایت می‌کند او آنها را از کوه‌های شام بیرون می‌آورد و یهودیان را بدان می‌خواند و به وسیله آن کتاب‌ها تعداد فراوانی اسلام می‌آورند.
آن‌چه گذشت مفهوم صحیح روایت مورد بحث است نه آن‌چه جناب آقای قفاری گمان کرده‌اند. این‌که ایشان و هم‌فکرانشان علی‌رغم تشابه تعبیر آیات یاد شده و روایت مورد نظر، آیات را به صورت خاصی تقسیم کرده‌اند و از روایت تقسیم و دیگری ارائه داده‌اند و بر آن تفسیر نادرست خرده گرفته‌اند بدور از منطق و بلکه انصاف است و نشان می‌دهد در پس‌پرده این قضاوت‌ها اهداف دیگری جز شناخت حقیقت وجود دارد.
شبهه هفتم
نویسنده یاد شده در ادامه چنین می‌گوید:
در کنار چنین تفکری که در صدد نسخ شریعت قرآن و جایگزینی احکام تازه بدعت‌آمیز به جای آن و رجوع حکم داوود و شریعت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ـ بعضی اجرای احکام سایر ادیان و نه احکام قرآن ـ با تفکر مسموم دیگری که نتیجه مقدمات گذشته است مواجه می‌شویم. محتوای این تفکر منقضی شدن زمان حکم به قرآن و جایگزین شدن کتاب دیگری به جای قرآن است و این مطلب در حدیثی که نعمانی از ابوبصیر روایت کرده است ذکر شده است وی می‌گوید ابوجعفر رضی‌الله عنه فرمودند: قائم به امر جدید، کتاب جدید و قضاوت جدیدی قیام خواهد کرد. و فرمودند گویا قائم را میان رکن و مقام می‌بینم که بامردم بر اساس کتاب جدیدی بیعت می‌کند.
و روایات دیگرشان توضیح می‌دهد که منتظرشان به ادعای محرف بودن قرآن مردم را از آن منع می‌کند و کتاب دیگری که مخالف با قرآن است را جایزگین آن می‌کند و می‌کوشد با این ادعا که کتابش همان کتاب کاملی است که بر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده مردم را گمراه می‌کند و عجم‌ها تلاش می‌کنند آن را میان مردم منتشر کنند و آن را به مردم یاد دهند و برای تغییر آن‌چه در قلب و ذهن مردم از کتاب خدا ثبت شده است با مشکلات فراوانی مواجهه می‌شوند.
نقد و بررسی
در روایات متعددی از سوی پیشوایان معصوم(علیه السلام) بر این مطلب تأکید شده است که در عصر ظهور قرآن کریم هم‌چنان به عنوان تنها کتاب معتبر آسمانی معیار عمل قرار خواهد گرفت. در این احادیث با تعابیر متفاوتی هم‌چون احیاء قرآن، عمل به قرآن، دعوت به قرآن و قضاوت بر اساس قرآن به این نکته پافشاری شده است که برخلاف تصور جناب آقای قفاری امام مهدی(علیه السلام) به هیچ عنوان در صدد کنار زدن قرآن کریم و جایگزین کردن کتاب دیگری به جای آن نیستند پاره‌ای از روایات یاد شده بدین قرارند:
امام علی(علیه السلام) فرمودند:
یعطف الهوی علی الهدی از اعطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی... فیریکم کیف عدال السیرۀ و یحیی میت الکتب و السنۀ
او خواسته‌ها را تابع هدایت می‌کند هنگامی که هدایت را تابع هواها می‌کنند و نظریه‌ها و اندیشه‌ها را تابع قرآن می‌سازد هنگامی که قرآن را تابع نظریه‌ها می‌کنند... پس به شما سیرت عادلانه را نشان خواهد داد و کتاب و سنت را احیا خواهد نمود.
و امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
ان الدنیا تذه حتی یبعث الله عزوجل رجلاً منّا اهل البیت یعمل بکتاب الله لایری فیکم منکراً الا انکره
دنیا به پایان نخواهد رسید تا این‌که خداوند بلند مرتبه مردی از ما اهل بیت را برانگیزاند که طبق کتاب خداوند رفتار می‌کند و منکری نمی‌بیند مگر این‌که از آن نهی می‌نماید.
و باز فرمودند:
فیدعو الناس الی کتاب الله و سنته نبیه(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
او مردم را به کتاب خداوند و سنت پیامبرش فرا می‌خواند.
و فرمودند:
یدعو الی کتاب الله و سنته نبیه
او سفیان را به کتاب خداوند و سنت پیامبرش فرا می‌خواند
و فرمودند:
و تؤتون الحکمۀ فی زمانه حتی ان المراۀ لتقضی فی بیتها بکتاب الله و سنته رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در زمان او چندان به شما حکمت آموخته شود که زن در خانه‌اش بر اساس کتاب خداوند و سنت پیامبرش قضاوت می‌کند.
و از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:
ان العلم بکتاب الله عزوجل و سنته نبیه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی قلب مهدنیا کما نیبت الزرع علی احسن نباته
دانش کتاب خداوند بلند مرتبه و سنت پیامبرش در قلب مهدی ما می‌روید آن‌چنان‌که گیاه به بهترین شکلش می‌روید.
با وجود این مجموعه متنوع حدیثی بر محوریت قرآن در عصر ظهور دلات دارند و محدثان بزرگی هم‌چون شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ نعمانی، عیاشی و... آن را روایت کرده‌اند جا داشت اگر جناب آقای قفاری به خبر فهم حقیقت انحرافی دیگری را دنبال نمی‌کردند و به انصاف داوری می‌نمودند این مجموعه روایات را معیار قضاوت قرار دهند و در پرتو آنها احادیث متشابه را معنی نمایند نه این‌که از این همه تصریح چشم بپوشند و بر اساس روایات دو پهلو شیعه را آماج اتهامات بی‌اساس قرار دهند.
بر اساس روایات یاد شده روشن می‌شود که مفهوم احادیثی که از آورده شدن کتاب جدید توسط امام مهدی(علیه السلام) سخن می‌گویند آن‌چه جناب آقای قفاری فهمیده‌اند نیست. در توضیح مفهوم واقعی این روایات آیت‌ا... محمد صدر(رحمه الله) توضیحات زیبایی داده‌اند. ایشان در این‌باره چنین می‌نویسد:
در نظر ابتدایی برای «کتاب جدید» چند معنی قابل تصور است:
1-‌ مقصود از کتاب جدید قرآن جدیدی است غیر از قرآن کریم و معجزه ماندگار اسلام که امام مهدی(علیه السلام) آن را به بشریت عرضه می‌کند. چنین معنایی به قطع و یقین باطل است زیرا بدیهی است که امام مهدی(علیه السلام) بر دین اسلام است و طبق کتاب خداوند و سنت پیامبرش رفتار می‌کند و احدی از مسلمانان علی‌رغم اختلاف مذاهب‌شان در این مسأله تردید نکرده است. و روایات متواتری بر آن دلالت دارند و هم‌چنان‌که ما پیش از این بیان کردیم برنامه عام الهی نیز همین را اقتضا می‌کند.
اگر امام مهدی(علیه السلام) قرآن جدیدی بیاورد یعنی قرآن کریم را نسخ کرده و از اسلام خارج شده است و این برخلاف ادله قطعی و ضروری است. به هر حال بی‌تردید امام مهدی(علیه السلام) نه کتاب مستقلی می‌آورد و نه حتی یک آیه جدید می‌آورد چه رسد به یک کتاب کامل.
2-‌ مقصود از کتاب جدید این است که امام مهدی(علیه السلام) قرآن را به همان صورتی باز می‌گرداند که در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است. این صورت برای جامعه اسلامی پیش از ظهور شناخته شده نیست و از این‌رو به وصف جدید توصیف شده است. احتمالات مختلفی در نوع تغییرات احتمالی در قرآن کریم وجود دارد که اگر همه این احتمالات یا برخی از آنها درست باشد معنای دوم قابل پذیرش خواهد بود و اگر همه آنها باطل باشد معنای دوم نیز باطل خواهد بود.
احتمال اول: امام مهدی(علیه السلام) قرآن کریم را با آیات بیشتری بیاورد و آیاتی که پیش از ظهور شناخته شده نبوده‌اند.
چنین فرضی مبتنی بر پذیرش روایاتی است که بر اساس آنها قرآن در زمان پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاوی آیاتی بوده که پس از رحلت آن حضرت از قرآن حذف شده است. اگر این فرض صحیح باشد اضافه شدن آیات حذف شده توسط امام مهدی(علیه السلام) نیز صحیح خواهد بود چرا که سزاوارترین کسی که می‌تواند قرآن را به وضعیت طبیعی خود برگرداند و دوباره آن را به مردم عرضه نماید امام مهدی(علیه السلام) است.
اما هم‌چنان‌که در جای خود ثابت شده است احادیثی که به وجود حذف در قرآن کریم دلالت دارند قابل اثبات نیستند و از این‌رو احتمال نخست نیز پذیرفتنی نخواهد بود.
احتمال دوم: امام مهدی(علیه السلام) قرآن کریم را همراه با تقدیم و تأخیر آیات و به ترتیب نازل شده بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه می‌نماید زیرا بدون تردید قرآنی که آلان در اختیار ماست به ترتیب نزول نیست.
ما در احتمال سوم خواهیم گفت که تغییر در ترتیب نزول به فرمان پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است پس چنین تغییری مشروع بوده و نیازی به تبدیل آن نیست و بلکه چنین تبدیلی مخالف با فرمان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود و امام مهدی(علیه السلام) به آن اقدام نخواهد کرد.
احتمال سوم: آن حضرت قرآن کریم را با تغییر آیات و سور و به همان ترتیبی که در زمان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است عرضه خواهد نمود چرا که در جای خود ثابت شده است که قرآن کریم در زمان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحت اشراف و فرمان آن حضرت به صورت خاصی ترتیب یافته بوده است. پس قرآن با ترتیب نزول تفاوت داشته ولی این تفاوت به فرمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده که از سر هوا سخن نمی‌گوید و سخنش جز آن‌چه بر او وحی شده نیست.
این احتمال مبتنی بر این پیش فرض است که ترتیب قرآن کریم پس از رحلت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تغییر یافته و لذا امام مهدی(علیه السلام) آن را به شکل نخستش باز می‌گرداند. ولی بر چنین مطلبی دلایل کافی وجود ندارد بلکه مسلماً قرآن کریم به همین صورت کنونی‌اش به فرمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چینش شده است.
بر این اساس از آن‌جا که یکی از احتمالات سه گانه قابل اثبات نیست معنای دوم نیز قابل پذیرش نخواهد بود. البته در مجامع روایی یک حدیث وجود دارد که احتمال دوم را تأیید می‌کند این حدیث را شیخ مفید در راشاد به صورت مرسل از جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است که حضرت فرمودند: «اذقام قائم ال محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضرب فسا طیط و یعلم الناس القرآن علی ما انزل الله عزوجل فاصعب مایکون علی من حفظ الیوم لانه یخالف فیه التألیف چون قائم ال محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کند خیمه‌هایی را برپا خواهد کرد و به مردم قرآن را به همان صورتی که خداوند نازل کرده خواهد آموخت و بر کسانی که در آن روز قرآن را از حفظ‌اند بسیار سخت خواهد بود چرا که از نظر تألیف با قرآن تفاوت خواهد داشت.» ظاهراً مقصود این حدیث بازگرداندن قرآن به ترتیب نزول است «علی ما انزل الله» ولی دلایلی که بر بطلان این احتمال و احتمالات دیگر دلالت دارند قوی‌تر از این هستند که با چنین حدیث مرسلی بتوان از آن دست کشید. افزون بر این‌که هم‌چنان‌که به زودی خواهد آمد این حدیث را می‌توان به صورت دیگری نیز فهم کرد.
تعبیر کما انزل الله علی محمد آمده است بنابراین اگر روایاتی که از تفاوت قرآن امام مهدی(علیه السلام) با قرآن موجود سخن می‌گویند از نظر سند قابل اطمینان باشند به نظر می‌رسد می‌توان به اعتماد این حدیث معتبر و مرسله جابر تفاوت را ناظر به شیوه ترتیب آیات و سور دانست یعنی قرآن امام مهدی(علیه السلام) بدون این‌که کلمه‌ای از قرآن کم یا اضافه داشته باشد به ترتیب نزول چینش شده است. در پاسخ این سؤال که چنین تغییری مخالف فرمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبنی بر چینش قرآن به شکل کنونی است می‌توان گفت اقدام امام مهدی(علیه السلام) به تغییر ترتیب آیات و سور قرآن خود بهترین دلیل بر این است که فرمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مربوط به پیش از عصر ظهور بوده است. روایت یاد شده به این شرح است:
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصلی فرمودند:
و لو قام قائمنا و تکلم متکمنا ثم استأنف بکم تعلیم القرآن و شرایع الدین و الاحکام و فرائض کما انزل الله علی محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اهل البصائر فیکم انه الیوم انکاراً شدیداً.
3-‌ مقصود از کتاب جدید این است که امام مهدی(علیه السلام) از قرآن تفسیری جدید، عمیق و گسترده ارائه خواهد کرد یا این‌که آن حضرت قواعد عام جدیدی ارائه خواهد داد که به ایجاد شیوه جدیدی در تفسیر و فهم قرآن کریم منجر شود. و این مطلب صحیحی است که گریزی از آن نیست زیرا این واقعیت نشان‌گر بخش مهمی از عمق و گستردگی بینش بشری در عصر دولت عدل جهانی است و بعد نازکی آن از این جهت است که این فهم جدید عمیق‌تر از تمام فهم‌های پیشین است که با حقایق خود تمام اختلافات موجود در فهم قرآن کریم و تفسیر آن را از میان می‌برد. و شاید این مقصود حدیث پیشین باشد و مراد از «القرآن علی ما انزل الله» مفاهیم و معانی واقعی قرآن کریم باشد مفاهیمی که به اندازه کافی در عصر پیش از ظهور روشن نبوده است و مقصود از تفاوت در تألیف تفاوت شیوه جدید تفسیر امام مهدی(علیه السلام) با فهم سنتی مرسومی است که در عصر پیش از ظهور رایج بوده است.
شبهه هشتم
جناب آقای دکتر قفاری در ادامه فصل جدیدی با عنوان «سیره قائم منتظر» باز کرده چنین می‌نویسد:
و اما سیره قائم منتظر در بردازنده نشانه‌هایی از شریعت جدی اوست چرا که او نسبت به مقدسات مسلمین و مساجدشان سخت‌گیری می‌کند و اقدام به تخریب حرمین شریفین می‌نماید چرا که در روایات شیعیان تصریح شده است که «ان القائم یهدم المسجد حتی یرده‌ الی اساسه و مسجد الرسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اساسه و یرد البیت الی مرضعه و اقامته علی اساسه»
نقد و بررسی
مضمون این حدیث ـ لزوم تخریب خانه کعبه و احداث آن بر اساس اولیه‌اش ـ را پیش از آن که عالمان شیعه از امام صادق(علیه السلام) روایت کنند محدثان اهل سنت از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرده‌اند. به عنوان نمونه بخاری و مسلم در صحاح خود و شافعی و بسیاری دیگر از محدثان اهل سنت حدیثی به این مضمون روایت کرده‌اند که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عایشه فرمودند:
...ان الحطیم ای الجر من البیت الا ان قومک حضرت بهم النفقۀ ای الحلال فاخرجوه من البیت و لولا حدثان قومک بالجاهلیۀ لنقضت بناء الکعبۀ و اظهرت قواعد الخلیل و ادخلت الحطیم فی البیت و الصقت العتبۀ علی الارض و لئن عشت الی قابل لافعلن ذلک
... حطیم ـ حجر اسماعیل ـ جزئی از کعبه است ولی خاندان تو به دلیل کمبود مال حلال آن را از کعبه بیرون گذاردند و اگر نبود که خاندان تو به عهد جاهلیت نزدیکند بنای کعبه را خراب می‌کردم و پایه‌هایی را که ابراهیم خلیل(علیه السلام) کعبه را بر آن استوار کرد آشکار می‌کردم و حطیم را داخل کعبه می‌نمودم و آستان در را بر زمین قرار می‌دادم و اگر تا سال دیگر زنده بمانم چنین خواهم کرد.
ابن کثیر پس از نقل مضمون یاد شده می‌گوید:
این حدیث به طرق متعددی در کتاب‌‌های صحاح، حسان و مسانید از عایشه روایت شده است.
این روایت آن‌قدر مشهور بوده است که عبدالله بن زبیر به استناد آن خانه کعبه را خراب و بازسازی کرد. سرخسی در این خصوص چنین می‌نویسد:
تا این‌که زمان عبداله بن زبیر شد و او این حدیث را شنیده بود پس به آن عمل کرد و پایه‌هایی را که ابراهیم خلیل(علیه السلام) کعبه را بر آن استوار کرده بود آشکار کرد و در برابر دیگدگان مردم کعبه را بر همان پایه‌ها بنا نهاد و حطیم را جز کعبه قرار داد. اما پس از آن‌که کشته شد حجاج از این کار ابن زبیر ناخشنود بود به همین دلیل آن را خراب کرد و به همان صورت عصر جاهلیت آن را بنا نمود.
این حدیث می‌توانست دست‌آویز مناسبی برای دانشمندان شیعه باشد تا به استناد آن درباره طرح‌های پنهانی و دسیسه‌های شوم اهل سنت برای تخریب خانه کعبه و هدم شریعت اسلام داستان‌سرایی کند ـ هم‌چنان‌که جناب آقای قفاری به استناد احادیث مشابه نسبت به شیعه چنین کرده است ـ اما تقوا و انصاف دانشمندان شیعی آنها را از این قضاوت‌های عجولانه و ناعادلانه بر حذر داشته است و توقع این است که برادران اهل سنت ما نیز در مواجهه با احادیث مشابه چنین کنند و در تفسیر روایات منبع و سند آن را دخالت ندهند.
حقیقت این است که هم‌چنان‌که محدثان اهل سنت روایت کرده‌اند تخریب خانه کعبه و احداث آن به شکل اولیه‌اش از آرزوهایی بود که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) موفقه با اجرای آن نشدند ولی نواده گرامی آن حضرت مهدی موعود(علیه السلام) این آرزو را عملی خواهد ساخت و تخریب خانه کعبه نه به هدف هدم نمادهای اسلامی که برای عمل کردن خواسته قبلی پیامبر گرامی اسلام است.
البته حدیث مورد نظر نویسنده یاد شده در کنار تخریب خانه کعبه از تخریب مسجدالحرام به هدف بنا نهادن آن بر اساس اولیه‌اش سخن به میان آمده است ولی با توجه به روایات دیگری که اساس اولیه‌ مسجدالحرام را توضیح داده‌اند روشن می‌شود که مسجدالحرامی که توسط ابراهیم خلیل(علیه السلام) بنا نهاده شده بود حتی از مسجدالحرام فعلی نیز وسیع‌تر بوده و تخریب آن توسط امام مهدی(علیه السلام) به هدف توسعه دادن آن است.
حسن به نعمان می‌گوید از امام صادق(علیه السلام) درباره قسمتی که به مسجدالحرام افزوده‌اند سؤال کردم آن حضرت فرمودند:
ان ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) حد المسجد الحرام ما بین الصفا و المروۀ
ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) حد مسجدالحرام را مابین صفا و مروه قرار دادند.
قرینه گویای دیگری که نشان می‌دهد ادعای جعل این احادیث توسط عالمان شیعه به هدف انهدام بنیان شریعت بی‌اساس و ساخته پرداخته ذهن مشوش جناب آقای قفاری است احادیثی است که در کنار تخریب خانه کعبه و مسجدالنبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از تخریب مسجد کوفه نیز سخن گفته است.
به این توضیح که: مسجد کوفه بیش از آن‌که مورد توجه اهل سنت باشد مورد تکریم و بزرگداشت شیعیان است و از این‌رو نمادی شیعی محسوب می‌شود. با این وجود اگر شیعیان به انگیزه دشمنی با شریعت اسلام این روایات را جعل کرده باشند طبیعتاً نمی‌بایست به این احادیث تخریب مسجد کوفه را اضافه نمایند و از آن‌جا که در احادیث مورد نظر در کنار مسجدالحرام و مسجدالنبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از تخریب مسجد کوفه نیز سخن به میان آمده است و بلکه در تعدادی از احادیث به شکل مستقل تنها به مسأله تخریب مسجد کوفه توسط امام مهدی(علیه السلام) اشاره شده است می‌توان دریافت تحلیل جناب آقای قفاری از ساختگی بودن این احادیث بی‌اساس است.
امام صادق(علیه السلام) در این‌باره فرمودند:
ان القائم رد البیت الحرام الی اساسه و مسجدالرسول الی اساسه و مسجد الکوفۀ الی اساسه
چون قائم(علیه السلام) قیام کند بیت‌الحرام را بر اساس سابقش باز خواهد گرداند و مسجد النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسجد کوفه را نیز چنین خواهد کرد.
در روایتی دیگر اصنبع بن نباته می‌گوید چون امام علی(علیه السلام) به مسجد کوفه رسیدند فرمودند:
ویل لمن هدمک و ویل لمن سهل هدمک و ویل لبانیک بالمطبوخ المغیر قبلۀ نوح طوبی لمن شهد هدمک مع قائم اله بیت اولئک خیار الامۀ مع ابرار العترۀ
وای بر کسی که تو را ویران کرد وای کسی که اسباب ویرانی تو را مهیا کرد وای بر کسی که تو را با گل پخته بنا نهاد و قبله نوح(علیه السلام) را تغییر داد. و خوشا به حال کسی که شاهد تخریب تو توسط قائم خاندان من باشد آنها بهترین امت همراه با نیکان خاندان عترت‌اند.
و امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
اذا قام القائم(علیه السلام) دخل الکوفۀ و امر بهدم المساجد الاربعۀ حتی یبلغ اساسها
چون قائم(علیه السلام) قیام کند داخل کوفه شده و دستور تخریب مساجد چهارگانه را صادر خواهد کرد تا این‌که به صورت آغازین آن برگردد.
و البته به گواهی روایات دیگری این تخریب هم برای توسعه است امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
و کان امیرالمؤمنین(علیه السلام) یقوم علی باب‌المسجد ثم یرمی بسهمۀ فیقع فی موضع النمادین فیقول ذلک من المسجد
امام علی(علیه السلام) ترد در مسجد کوفه می‌ایستادند و تبری پرتاب می‌کردند و آن تبر در محل نمادین (خرما فروشان) فرود می‌آمد و می‌فرمودند آن‌جا نیز جز مسجد است.
شبه نهم
وی در ادامه چنین می‌نویسد:
منتظر شیعیان به آن‌چه گذشت اکتفا نمی‌کند بلکه نژاد عرب را قتل عام کرده و ریشه آنها را منقرض می‌نماید و از همین‌رو احادیث آنها به عرب وعده می‌دهد که وقتی امام غائب‌شان بازگشت جنگ بزرگی علیه اعراب به راه انداخت و بر مرد و زن و بزرگ و کوچک رحم نخواهد کرد واحدی از آنها را باقی نخواهد گذاشت نعمانی از حارث بن مغیره و ذریح محاربی از اباعبداله چنین حدیث می‌کند:
«میان ما و عرب جز کشتن باقی ‌نمانده است» و گویا این روایت میان شیعه و غیر شیعه فرق نمی‌گذارد لکن روایات دیگرشان تأکید می‌کند که هیچ عربی با قائم همراهی نمی‌کند و به همین دلیل از آنها بر حزر داشته شده و چنین گفته شده است «از عرب بپرهیز برای آنها خبری ناگوار است حتی یک نفر از آنها با قائم خروج نخواهد کرد». لکن در میان شیعه اعراب فراوانی وجود دارند ولی طبق روایات شیعیان، آنها امتحان می‌شوند و از آنها جز مقدار اندکی باقی نمی‌ماند. و روایات آنها می‌گوید: قائم خون هفتاد قبیله عرب را می‌ریزد... روشن است که اختصاص این کشتارها به عرب نشان‌گر شدت جهت‌گیری‌های قومیتی از سوی جعل‌کنندگان این احادیث است و این روایات از میزان دشمنی مؤسسین رفض با نژاد عرب پرده برمی‌دارد و نشان می‌دهد آنها مشتاق‌اند با تقل اعراب تشفی خاطر یابند و به واقع این دشمنی‌ها نه به دلیل نژاد مثال که به دلیل دینی است که به آن اعتقاد دارند.
نقد و بررسی:
اولاً ای کاش پیش از آن که جناب آقای قفاری قلم به‌دست گرفته از دشمنی فارسی‌زبانان با نژاد عرب زبان داستان‌سرایی کند اندکی به منابع اهل سنت مراجعه می‌کرد آو وقت هرگز به خود اجازه نمی‌داد عجولانه این احادیث را ساخته و پرداخته شیعیان فارسی‌زبان بخوانند و با ارائه تحلیل‌های نژادپرستانه به نزاع‌های نژادی و قومیتی دامن بزند ناخواسته و نا‌آگاهانه ـ البته انشاءالله ـ آب در آسیاب دشمن بریزد چرا که این مضمون در منابع معتبر اهل سنت نیز روایت شده است. پاره‌ای از روایات یاد شده بدین قرارند:
بخاری بزرگترین محدث اهل سنت از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین حدیث می‌ند.
ان من اقتراب الساعۀ هلاک العرب
از نشانه‌های نزدیکی قیامت هلاکت عرب است.
از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:
ینابیع الرجل بین الرکن و المقام و لن یستمل البیت الا اهله فاذا استحلوه فلاتشان عن هلکۀ العرب
میان رکن و مقام برای مردی بیعت گرفته می‌شود و کسی جز اهل خانه کعبه حرمت آن را نمی‌شکند پس چون حرمت آن را شکستند از دلیل هلاکت عرب نپرس.
البته در این احادیث از امام مهدی(علیه السلام)، چگونگی هلاک تعرب و شخص یا اشخاصی که عرب به‌دست آنان هلاکت می‌شود ذکری به میان نیامده است اما میان این احادیث و روایات شیعه در مورد اصل نابودی و کشته شدن جمعیت قابل توجهی از عرب در آخرالزمان اشتراک نظر وجود دارد و اگر وجود چنین مضمونی در روایات شیعه ناشی از دشمن شیعیان عجم با نژاد عرب باشد پس چرا این مضمون را دانشمندان اهل سنت نیز روایت کرده‌اند؟ آیا آنها نیز با جنس عرب دشمنی دارند؟ و تعصب‌های قومی و نژادی دامن آنها را نیز گرفته است یا این‌که مشکل در طرز تفکر جناب آقای قفاری و دیدگاه‌های لجوجانه و متعصبانه ایشان است؟ منصفان خود باید قضاوت کنند.
خدا را شکر که احادیثی چون:
لوکان الدین معلقاً بالثریا لتناوله ناس من ابناء فارس
اگر دین به ستاره ثریان آویخته باشد مردانی از فارس آن را به‌دست خواهند آورد.
«لوکان العلم بالثریا لتناوله اناس من ابناء فارس
اگر علم در ستاره ثریا باشد مردانی از فارس آن را به‌دست خواهند آورد.
لوکان الایمان عند الثریا لناله رجال من هولاء
اگر ایمان در ستاره ثریا باشد مردانی از سرزمین این (سلمان فارسی) آن را به‌دست خواهند آورد.
را عالمان شیعه روایت نکرده‌اند و بخاری‌ها و مسلم‌ها و ترمذی‌ها و احمد بن حنبل‌ها آنها را نوشته‌اند و روایت کرده‌اند و الا جناب آقای قفاری مدعی می‌شدند شیعیان فارسی زبان می‌خواهند علم و دین و ایمان را به انحصار خود در آورند و دیگران را از آ« منع نمایند.
و ثانیاً اگر در یک حدیث از عدم همراهی اعراب با امام مهدی(علیه السلام) سخن گفته شده است در احادی متعدد دیگری به صراحت این مطلب نفی شده است و ای کاش جناب آقای قفاری و تیم همکارش برای نشان دادن حسن ظن خود حداقل به یکی از این احادیث اشاره می‌کردند.
در کتاب دلائل الامامۀ به سند متصل از انس بن مالک چنین روایت شده است:
روزی پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر ما وارد شدند و چون علی را دیدند دست خود را بر شانه او قرار داده فرمودند:
یا علی لولم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یملک رجل من عترتک یقال له المهدی یهدی الی الله عزوجل و یهتدی به العرب کما هدیت انت الکفار و المشرکین من الضلالۀ.
ای علی اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آن‌قدر طولانی می‌کند ت این که مردی از خاندان تو به حکومت برسد به او مهدی گفته می‌شود. او به سوی خداوند بلند مرتبه هدایت می‌کند و عرب به وسیله او هدایت می‌یابد هم‌چنان که تو کافران و مشرکان را از گمراهی هدایت کردی.
شیخ مفید نیز به سند متصل خود از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین حدیث می‌کند:
اذا کان عند خروج القائم نیادی مناد من السماء ایها الناس قطع عنکم مدۀ الجبارین و ولی الامر خیر امۀ محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فالحقوا بمکۀ فیخرج النجیاد من مصر و الابدالمن الشام و عصائب العراق رهبان باللیل لیوث بالنهار کان قلوبهم زبر الحدید فیبا یعونه بین الرکن و المقام.
هنگام خروج قائم ندا دهنده‌ای از آسمان ندا می‌دهد که ای مردم فرصت ستمگران به پایان رسید و بهترین افراد امت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حکومت رسید پس بشتابید به سوی مکه. در این هنگام نجبا از مصر، ابدال از شام و گروه‌ها از عراق که راهبان شب و شیران روزاند و قلب‌هاشان گویا پاره‌ای آهن است به سوی او روانه می‌شوند و میان رکن و مقام با او بیعت می‌کنند.
شیخ طوسی از فضل بن شاذان و او به سند خود از امام باقر(علیه السلام) چنین حدیث می‌کند:
یبایع القائم بنی الرکن و المقام ثلاثماۀ و نیف عدۀ اهل بدر فیهم النجباء من اهل مصل و الابدال من اهل الشام و الخیار من اهل العراق فیقیم ماشاءالله ان یقیم.
سیصد و اندی نفر به تعداد اهل بدر میان رکن و مقام با قائم بیعت می‌کنند و در میان آنها نجبا از اهل مصر و ابدال از اهل شام و اخبار از اهل عراق وجود دارند و او به اندازه خداوند بخواهد خواهد رساند.
شیخ مفید به سند خود از محمد بن سوید چنین روایت می‌کند:
من و فطر بن خلیفه بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدیم آن حضرت برای ما خرما آورد و ما از آن میل کردیم و حضرت با دست خود از آن به فطر می‌داد. آن‌گاه فرمود: آن‌چه از ابی طفیل ـ رحمت خدا بر او باد ـ درباره ابدال برای من حدیث کردی چه بود؟ فطر عرض کرد: از ابوطفیل شندیم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
الابدال من الشام و النجباد من اهل الکوفۀ یجمعهم الله لشریوم لعدونا فقال جعفر الصادق(علیه السلام): رحمک الله بنا یبدأ البلاء ثم بکم و بنا یبدأ الرخاء ثم بکم رحم الله من حببنا الی الناس و لم یکوهنا الیهم.
ابدال از شام و نجبا از کوفه‌اند خداوند آنها را برای بدترین روز دشمنان ما گرد خواهد آورد. و امام صادق(علیه السلام) فرمودند: خداوند شما را رحمت کند بلا نخست بر ما وارد می‌شود سپس بر شما و آسانی ابتدا به ما رو می‌آورد و سپس به شما خدای رحمت کند کسی را که ما را محبوب مردم قرار دهد و مبغوض آنها نگرداند.
و نعمانی به سند خود از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در وصف اهل یمن چنین حدیث می‌کند:
قوم رقیقۀ قلوبهم راسخ ایمانهم و منهم المنصور یخرج فی سبعین الفاً ینصر خلفی و خلف وصیّی
مردم سرزمین یمن قلب‌های رقیق و ایمان‌های استوار دارند، منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می‌کند و جانشین من و جانشین وصی مرا یاری می‌دهد از آنهاست.
آن‌چه گذشت پاره‌ای از روایاتی است که دانشمندان بزرگ شیعه هم‌چون فضل بن شاذان، شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ نعمانی آن را در کتاب‌های خود ثبت کرده‌اند روایاتی که از حضور عرب در جمع یاران امام مهدی(علیه السلام) و بلکه در جمع سیصد و سیزده یار ویژه آن حضرت که وزیران و امیران‌اند گزارش می‌دهد. وای کاش جناب آقای قفاری متعصبانه و جانب دارانه به گزینش روایات نمی‌پرداخت و در کنار احادیثی که ذکر کرده است حداقل به یک نمونه از احادیثی که ما آوردیم نیز اشاره می‌کرد.
و اما در خصوص روایات مورد اشاره آقای قفاری باید گفت: محققان نیک می‌دانند طبق ضوابط علمی با توجه به کثرت روایاتی که از حضور عرب در جمع یاران و همراهان امام مهدی(علیه السلام) سخن می‌گویند تنها حدیثی که از عدم حضور حتی یک نفر از عرب در جمع سپاهیان حضرت دلالت دارد به دلیل تعارض با مجموعه‌ای از احادیث قابل اعتماد نیست. و اگر روایات دیگر از درگیری و شدت و صلابت امام مهدی(علیه السلام) با نژاد عرب سخن می‌گوید منظور تمام اعراب نیست بلکه اعرابی است که پس از آشکار شدن حقیقت معاندانه و مغرضانه حقیقت را انکار کنند و در برابر خواسته‌های الهی آن حضرت سر تسلیم فرود نیاورند و در امر حکومت جهانی عدالت محور و فضیلت گستر حضرت اخلال ایجاد نمایند هم‌چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: ویل لطغاۀ العرب من امر قد اقترب وای بر طغیان‌گران عرب از امری که نزدیک شده است و البته روشن است که با وجود این معیار میان اعراب و غیر اعراب تفاوتی وجود نخواهد داشت و هرکس بخواهد طغیان‌گری کند مسیر حرکت آن حضرت گردد چه عرب باشد و چه عجم با عکس‌العمل شدید حضرتش مواجه خواهد شد و هرکس چه عرب و چه عجم به ندای خدایی‌اش پاسخ مثبت دهد صمیمانه مورد استقبال آن حضرت قرار خواهد گرفت. و به همین دلیل است که در تعدادی دیگر از روایات در کنار جنگ امام مهدی(علیه السلام) با اعراب از جنگ آن حضرت با فارس نیز سخن گفته است. امام صادق(علیه السلام) در این‌باره فرمودند:
ثلاث عشرۀ مدنیۀ و طائفۀ یجارب القائم اهلها و بحربونه اهل مکۀ و اهل المدینۀ و اهل الشام و بنوامیۀ و اهل البصرۀ و اهل است میسان و الا کراد و الاعراب و ضبۀ و غنی و باهلۀ و ازد و اهل الری
سیزده شهر و طایفه با قائم می‌جنگند و قائم نیز با آنها می‌جنگد: اهل مکه، اهل مدینه، اهل شام، بنی‌امیه، اهل بصره، اله است میسان، کردها، اعراب، حبن، غنی، باهل، ازدو و اهل ری.
این حدیث نشان می‌دهد نژاد و زبان تعیین کننده نوع رفتار امام مهدی(علیه السلام) نیست آن‌چه مهم است و تأثیرگذار عکس‌العمل انسان‌ها در برابر دعوت‌ها و روشن‌گری‌های آن حضرت است.
شبهه دهم
جناب آقای قفاری پس از بیان روایات که از قتل اعراب توسط امام مهدی(علیه السلام) سخن می‌گوید می‌نویسد:
و روایات شیعه قبیله پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قریش ـ که برگزیدگان اصحان آن حضرت متعلق به آن هستند ـ را به صورت خاص ذکر کرده است که توسط امام مهدی(علیه السلام) مشمول عملیات قتل قرار می‌گیرند. در ارشاد مفید از عبدالله بن مغیره از اباعبدالله(علیه السلام) چنین روایت کرده است: چون قائم خاندان محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام کند پانصد نفر از قریش را به پا داشته گردن می‌زند سپس پانصد نفر دیگر را و شش بار این کار را تکرار می‌کند. عبدالله بن مغیره می‌گوید: عرض کردم آیا تعدادشان این مقدار می‌شود؟ حضرت فرمودند: بله از آنها و از دوستانشان.
نقد و بررسی
اولاً روایات مورد نظر جناب آقای قفاری را نه تنها عالمان شیعه بلکه دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز روایت کرده‌اند به عنوان نمونه ابن حماد استاد بخاری از امام علی(علیه السلام) چنین حدیث می‌کند:
یفرج الله الفتن برجل منا یسومهم خسفاً لایعطیهم الاالسیف یضع السیف علی عاتقه ثمانیۀ اشهر هرجاً حتی یقولوا و الله ما هذا من ولد فاطمۀ لوکان من ولدها لرحمنا یغرید الله یبنی العباس و بنی امیۀ
خداوند فتنه‌ها را توسط مردی از ما بر طرف می‌سازد او آنها را خوار و ذلیل می‌کند و با آنها جز با زبان شمشیر سخن نمی‌گوید. او شمشیر را هشت ماه بر دوش حمایل کرده بسیار می‌کشد تا این‌که می‌گوید به خدا سوگند این از فرزندان فاطمه نیست اگر از فرزندان فاطمه بود بر ما رحم می‌کرد. خداوند او را بر بنی‌عباس و بنی‌امیه مسلط می‌گرداند.
این حدیث را افزون بر ابن حماد سیوطی در عرف الوردی و متقی هندی در کنزالعمال روایت کرده‌اند.
ابن ابی‌الحدید معتزلی نیز از امام علی(علیه السلام) چنین روایت می‌کند:
فانظورا اهل بیت نبیکم فان لبدوا فالبدوا و ان استنصروکم فانصروهم فلینفرجن الله الفتۀ برجل منا اهل البیت بابی ابن خیرۀ الاماء لایعطیهم الاالسیف هرجا هرجا موضوعاً علی عاتقۀ ثمانیۀ اشهر حتی تقول قریش لوکان هذا من ولد فاطمۀ لرحمنا یغریر الله بنی امیه حت یجعلهم حطاماً و رفاتاً ملعونین انیما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا سنۀ الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنۀ الله تبدیلا
به خاندان پیامبرتان نگاه کنید اگر اقدامی نکردند شما نیز دست نگه دارید و اگر از شما یار یخواستند یاری‌شان نمایید. بی‌تردید خداوند فتنه را توسط مردی از ما اهل بیت برطرف خواهد ساخت پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان باد. او شمشیر را هشت ماه بر دوش گذاشته از آنها بسیار بسیار می‌کشد تا این‌که قریش می‌گوید اگر این از فرزندان فاطمه بود بر ما رحم می‌ورزید. خداوند او را بر بنی‌امیه مسلط می‌کند تا آنها را خرد و شکسته نماید. «از رحمت خدا دور گردیده و هرکجا یافت شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد. درباره کسانی که پیشتر بوده‌اند [همین] سنت خدا [جاری بوده] است و در سنت خدا هرگز تغییری نخواهی یافت».
ابن ابی‌الحدید پس از نقل این روایت می‌نویسد: این خطبه مستفیض و متداول است و آن را گروهی از سیره‌نویسان نقل کرده‌اند.
ثانیاً اگرچه پاره‌ای از روایات بر کشته شدن تعدادی از قریش توسط امام مهدی(علیه السلام) دلالت دارند لیکن در احادیثی دیگر این مسئله توضیح داده شده است که این کشتن‌ها و کشته‌شدن‌ها مربوط به مؤمنان و صالحان قریش نیست بلکه مخصوص فاجران و زنازادگان و مرتدان از قریش است و شاید این تفکر عصر جاهلیت که معیار ارزش و فضیلت انتسابات قومی و قبیله‌ای است در نهان خانه ذهن جناب آقای قفاری لانه کرده است و همین اعتراض ایشان به احادیث مورد نظر را برانگیخته است که چرا قریش با وجود انتسابی که به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد باید مجازات شود؟ اما ایشان باید بدانند آیاتی هم‌چون ثبت یدا ابی‌لهب و تب و تب که به صراحت عمومی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مورد نفرین قرار می‌دهد این تفکر جاهلی را منسوخ کرد و آن را به زباله‌دان تاریخ سپرد. بر اساس آموزه‌های دین اسلام انتسابات قومی و قبیله‌ای ما به امتیاز نیست و تنها تقواست که به آدمی عزت و کرامت می‌بخشد ان اکرمکم عندالله اتقیکم پاره‌ای از احادیثی که توضیح داده است چه کسانی از قریش توسط امام مهدی(علیه السلام) کشته می‌شوند بدین قرارند؛ امام علی(علیه السلام) فرمودند:
بابی ابن خیرۀ الاماء سیومهم خسفاً و یسقیهم بکأس مصبرۀ و لایعطیهم الاالسیف هرجا فعند ذلک تتمنی فجرۀ قریش لو ان لهامفاداۀ من الدنیا و مافیها لیغفر لها لانکف عنهم حتی یرضی الله
پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان باد آنها را خوار می‌سازد و جام شرنگ به آنها می‌نوشاند و به آنان جز شمشیر مرگ‌آفرین نخواهد داد در این هنگام فاجران قریش آرزو می‌کنند که ای کاش دنیا و آن‌چه در آن است از ایشان بود و آن را می‌دادند تا گناهانشان بخشوده شود ولی ما دست از آنها برنخواهیم داشت تا خداوند راضی شود.
و امام باقر(علیه السلام) فرمودند:
... یسیر الی المدنیۀ فیسیر الناس حتی یرضی الله عزوجل فیقتل الفا و خمسائۀ قدس لیس فیهم الا فرخ زنیۀ
... سپس به سمت مدینه حرکت می‌کند و مردم نیز او را همراهی می‌کنند تا این‌که خدای بلند مرتبه راضی شود پس او هزار و پانصد قریشی را که همگی زنا زاده‌اند می‌کشد.
از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:
اذا قام القائلم و بعث الی بنی امیۀ بالشام فهزبوا الی الروم فیقول لهم الروم لاند خلنکم حتی تنتصروا فیعلقون فی اعناقهم الصلبان فیدخلونهم فاذانزل بحضرتهم اصحاب القائم طلبوا الامان و الصلح فیقول اصحاب القائم لانفعل حتی تدفوعا الناس من قبلکم منا قال فیدفعونهم الیهم قدلک قوله: لاترکضوا و ارجعوا الی ما اترفتم فیه و مساکنکم لعلکم تسئولن قال: سیألهم عن الکنوز و هوا علم بها قال: فیقولون یا ولینا ان کنا ظالمین فما زالت تلک دعواهم حتی جعلنا هم حصیداً خامدین بالسیف.
چون قائم قیام کرد و گروهی را به جهت بنی‌امیه به شام فرستاد بنی‌امیه به روم می‌گریزند. رومیان به آنها می‌گویند به شما اجازه ورود نمی‌دهیم مگر این‌که به آیین نصرانیت بگروید و آنها بر گردن‌هاشان صلیب می‌آویزند و وارد روم می‌شوند. چون رومیان با اصحاب قائم مواجه می‌شوند در خواست امان و صلح می‌کنند اصحاب قائم می‌گویند مشروط به این‌ه کسانی از ما که نزد شمایند را به ما برگردانید و آنها چنین می‌کنند و این همان کلام خداوند است که می‌فرماید: مگریزید و به سوی آن‌چه در آن متنعم بودید و [به سوی] سراهایتان باز گردید باشد که مورد پرستش قرار گیرید» قائم از آنها درباره گنج‌ها پرسش می‌کند در حالی که او به آن داناتر است. پس آنها می‌گویند: «ای وای بر ما که ما واقعاً ستمگر بودیم سختشان پیوسته همین بود تا آنان را دروشده بی‌جان گردانیدیم» با شمشیر.
هم‌چنان‌که این روایات تصریح کرده‌اند فاجران و زنازادگان و مرتدان از قریش مشمول شدت و صلابت مهدوی قرار می‌گیرند و حاشا که آن امام معصوم متعرض افراد بی‌گناه شود.
شبهه یازدهم
ادامه کلمات نویسنده یاد شده چنین است:
روایات آنها بیت پاک نبوی را هم فرو گذار نکرده و مصیبتی از مصائب منتظرشان دامن آن را هم می‌گیرد چرا که آنها می‌کنند ام‌المؤمنین عایشه صدیقه و دختر صدیق و جیب پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قبل از روز قیامت از قبرش بیرون آورده می‌شود چرا که او ـ طبق افترای شیعه ـ از عهد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستحق حد بوده است ولی آن حضرت از اجرای آن خودداری کرده‌اند. در حالی که پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان کسی است که می‌فرماید: «به خدا سوگند اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند دستش را قطع می‌کنم» پس چگونه آن حضرت بر عایشه ترحم کرد با این‌که خداوند می‌فرماید و لاتأخذکم بهاما رأفته فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله. پس آن حضرت بر عایشه حد را جاری نساخت ولی قائمشان ـ آن‌چنان که شیعیه می‌پندارد ـ در عصر پنداری رجعت آن‌چه را که برترین خلیفه‌ها از انجامش عاجز بود اجرا خواهد کرد و این بعضی قائم از خاتم پیامبران کامل‌تر و در اجرای دین خدا از کسی که به عنوان اسوه عالمیان فرستاده شده توانمندتر است.
آن‌چه گفته شد به صراحت در روایاتشان آمده است، بزرگ آنها ابن باوبیه از ابوبصیر روایت می‌کند که اباعبدالله(علیه السلام) در تفسیر آیه هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون فرمود: به خدا سوگند تأویل این آیه هنوز نیامده است و نخواهد آمد تا این‌که قائم(علیه السلام) خروج کند. یعنی قائم مجری چیزی است که تمام انبیا از انجامش ناتوان بودند.
و این مطلبی است که برخی از رهبران معاصر ـ به خیال آنها ـ بزرگشان به آن تصریح کرد و هم‌چنان‌که خواهد آمد و دنیای اسلام آن را محکوم نمود.
اعتقاد یاد شده در این باور ریشه دارد که آنها گمان می‌کنند دانش قائم چندین برابر از دانش انبیا بیشتر است تا جایی که در بحارالانوار و غیر آن چنین روایت شده است:
ابان از اباعبدالله چنین حدیث می‌کند: دانش بیست و هفت بخش است و تمام آن‌چه پیامبران آورده‌اند دو بخش از آن است. پس مردم تا امروز جز دو بخش دانش را فرا نگرفته‌اند و چون قائم ما قیام کند بیست و پنج بخش دیگر آن را بیرون خواهد آورد و میان مردم منتشر خواهد کرد و دو بخش دیگر را به آن ضمیمه خواهد کرد و تمام بیست و هفت قسمت را میان مردم منتشر خواهد کرد.
اشکال یاد شده را این‌چنین می‌توان خلاصه کرد: به باور شیعیان رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) موفق به اجرای برخی از منوبات خود نشدند و امام مهدی(علیه السلام) به این منوبات جامه عمل خواهد پوشاند به عنوان نمونه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نتوانست بر عایشه حد خدا را جاری سازد ولی امام مهدی(علیه السلام) این کار را می‌کند و یا پیامبر(علیه السلام) نتواست دینش را بر تمام ادیان غالب سازد ولی امام مهدی(علیه السلام) چنین خواهد کرد. لازمه چنین باوری اعتقاد به کامل‌تر و برتر بودن امام مهدی(علیه السلام) از پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
نقد و بررسی:
این اعتقاد که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) موفق به اجرای پاره‌ای از منوبات خود نشدند و منوبات آن حضرت پس از رحلت حضرتش توسط شخصیت‌های دیگری شکل واقعیت به خود خواهد گرفت از مختصان شیعه نیست و در میان دانشمندان اهل سنت نیز وجود دارد و اگر چنین باوری به معنای اعتقاد به کامل‌تر بودن آن شخصیت‌ها از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این اشکال به عالمان اهل سنت نیز وارد است و پاسخ آنها به این اشکال پاسخ ما نیز خواهد بود. به عنوان نمونه در تفسیر آیه مورد نظر جناب اقای قفاری «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»‌ بسیاری از مفسران اهل سنت دیدگاهی شبیه دیدگاه اندیشمندان شیعی ارائه کرده‌اند توضیح این‌که:
در خصوص زمان تحقق و عده‌ای که در این آیه وجود دارد ـ غلبه اسلام بر تمام ادیان ـ مفسران اهل سنت سه دیدگاه مختلف ارائه کرده‌اند:
1-‌ وعده یاد شده در زمان حیات رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تحقق یافت. محمدبن ادریس شافعی را می‌توان از طرفداران این نظرهی بر شمرد.
2-‌ وعده مورد نظر پس از رحلت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شکل واقعیت به خود گرفت. جصاص، قرطبی و باقلانی را می‌توان از معتقدین به این دیدگاه شمرد. جصاص در این‌باره چنین می‌نویسد:
این کلام خداوند «لیظهره علی‌الدین کله» از دلائل نبوت است زیرا خداوند از این واقعیت زمانی خبر داد که مسلمانان اندک، ضعیف، ترسان و مقهور بودند ولی در عین حال این وعده به وقوع پیوست چرا که در آن زمان یهودیت، نصرانیت، مجوسیت، صائبه، بت‌پرستان سند و غیر آن وجود داشتند ولی از آنها امتی باقی نماند مگر این‌که مسلمانان بر آنها پیروزی یافتند و آنها را ذلیل کردند و بر تمام یا برخی از سرزمین‌هایشان غلبه یافتند و به مناطق دور دست کوچشان دادند و این تحقیق عملی آیه شریفه‌ای است که خداوند در آن به پیامبرش وعده داده او را بر مام ادیان غلبه دهد و ما می‌دانیم که جز خداوند بلند مرتبه از غیب آگاه نیست و او جز پیامبرانش را از غیب مطلع نمی‌سازد. پس این دلیل روشنی بر همت نبوت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. اگر سؤال شود چگونه این، غلبه پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر تمامی ادیان است با این‌که غلبه مورد نظر پس از رحلت آن بزرگوار اتفاق افتاد. پاسخ این است‌که خداوند به پیامبرش وعده داد که دینش را بر سایر ادیان غلبه دهد [نه رسولش را] چرا که فرمود«هو الذی ارسل رسوله و دین الحق لیظهره علی الدین کله» یعنی دین حق برابرتمام ادیان غالب سازد [ضمیر لیظهره به دین الحق بر می‌گردد نه رسول] افزون بر این‌که اگر مراد پیروز کردن رسول باشد باز هم درست است زیرا وقتی خداوند دنیش و مؤمنان به آن را بر سایر ادیان غلبه بخشید جایز است که گفته شود پیامبرش را غالب کرد هم‌چنان‌که اگر لشگری سرزمینی را بدون جنگ فتح کند می‌توان گفت خلیفه آن سرزمین را فتح کرد گرچه خود لو در جنگ حاضر نباشد چرا که لشگر به دستور او چنین کرده است.
قرطبی نیز در این‌باره می‌نویسد:
از خبرهای غیبی که جز از طریق وحی نمی‌توان از آن اطلاع یافت وعده‌ای است که خداوند به پیامبرش داد که دینش را بر تمام ادیان غالب می‌گرداند «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» و خداوند این وعده راعملی ساخت. ابوبکر هنگامی که سپاهیانش را گسیل می‌داشت به آنها این وعده خداوند را گوشزد می‌کرد تا به پیروزی اطمینان و به ظفر یقین داشته باشند وعمر نیز چنین می‌کرد پس همواره پیروزی از شرق و غرب و خشکی و دریا فرود می‌آمد.
3-‌ وعده غلبه اسلام بر تمام ادیان در آخرالزمان و توسط حضرت عیسی(علیه السلام) و یا امام مهدی(علیه السلام) عملی خواهد شد. این دیدگاه از سوی مفسرانی هم‌چون ابن عباس، مجاهد، سدی، ابن ابی حاتم رازی، سمرقندی، سمعانی، آلوسی، ابن جریر طبری و... اختیار شده است.
ابولیث سمرقندی در تفسیر آیه مورد نظر می‌نویسد:
... و ابن عباس گفته است «لیظهره علی الدین کله» یعنی پس از نزول عیسی(علیه السلام) کسی باقی نمی‌ماند مگر این‌که به دین اسلام می‌گرود.
ابن ابی حاتم رازی می‌نویسد:
وجه سوم در تفسیر این آیه این است که: روایت کرد مرا علی بن حسین از مقدمی از معمر از لیث که مجاهد در تقسیم «لیظهره علی الدین کله» گفت: این نخواهد بود مگر این‌که هیچ یهودی و نصرانی و صاحب دینی جز دین اسلام باقی نماندو گوسفند از گرگ و گاو از شیر و انسان از مار در امان باشد و موثی انبان نجود و تا این‌که جزیه برداشته شود صلیب شکسته شود و خوک کشته شود و این معنای لیظهره علی الدین مکه است.
سمعانی نیز در تفسیر آیه مورد نظر چنین می‌نویسد:
مفسرین گفته‌اند این هنگام نزول عیسی بن مریم(علیه السلام) رخ می‌دهد و کسی در زمین باقی نمی‌ماند مگر این‌که مسلمان می‌شود.
آلوسی نیز پس از طرح دو احتمال درباره مرجع ضمیر لیظهره ـ رسول و دین الحق ـ می‌نویسد:
اکثر مفسرین احتمال دوم را پذیرفته‌اند و گفته‌اند این غلبه هنگام نزول عیسی(علیه السلام) رخ خواهد داد و در آن زمان به جز دین اسلام دین دیگری باقی نخواهد ماند.
ابن جوزی پس از طرح احتمال رجوع ضمین «لیظهره» به دین الحق می‌نویسد: طبق این احتمال در تفسیر این آیه دو نظر وجود دارد اول این‌که خداوند اسلام را بر سایر ادیان غلبه دهد. اما در چه زمانی؟ در این‌باره دو دیدگاه هست: 1- این هنگام نزول عیسی(علیه السلام) است که تمام انسان‌ها از او پیروی می‌کنند و تمام ملت‌ها بر یک ملت مبدل می‌شوند و همگی به اسلام می‌گروند یا جزیه می‌دهند این نظر ابوهریره و ضحاک است 2- این وعده هنگام خروج مهدی عملی خواهد شد مهدی این نظر را اختیار کرده است.
از آن‌چه گذشت روشن شد که به اعتقاد بسیاری از مفسران اهل سنت و عده‌ای که در آیه شریفه «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شد در زمان آن حضرت عملی نشد از میان آن بسیار، اکثریت بر این عقیده‌اند که وعده یاد شده در آخرالزمان و در عصر حضرت عیسی(علیه السلام) تحقق خواهد یافت و این دیدگاه به هر دو صورت آن با دیدگاه شیعه در اصل این‌که این مهم توسط شخصیت یا شخصیت‌های غیر از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عملی خواهد شد اشتراک نظر دارد. و اگر لازمه این دیدگاه نقص در وجود مقدس پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کامل و برتر بودن شخصیت مجریان این وعده الهی از شخصیت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد اهل سنت نیز به این اشکال مبتلاهستند. با این وجود تنها دیدگاه شیعه را منعکس کردن و به آن خرده گرفتن و چشم از دیدگاه مشابه اهل سنت بستن جز خروج از مسیر انصاف در داوری چیز دیگری نیست. و ای کاش جناب آقای قفاری اندکی از آن همه وقتی که صرف خرده گرفتن بر دیدگاه دانشمندان شیعی کرده است را به مطالعه منابع اهل سنت اختصاص می‌داد و اگر چنین می‌کرد نه عرض خود می‌برد و نه زحمت ما می‌داشت.
صرف نظر از پاسخ نقض یاد شده پاسخ حلی اشکال مورد نظر این است که اصولاً برقرار کردن تلازم میان تحقق وعده غلبه اسلام بر سایر ادیان در عصر ظهور امام مهدی(علیه السلام) و کامل‌تر بودن آن حضرت از پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بی‌اساس و فاقد مبنای منطقی است چرا که گاهی شخصیت‌هایی بزرگ مرتبه ایده‌هایی بزرگ ابداع می‌کنند و زمینه‌ها و بسترهای آن را تا حد ممکن و اهم می‌کنند اما ایجاد تمامی شرایط لازم برای تحقق آن ایده نیازمند گذر زمان است تا در کشاکش حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین جوامع انسانی ارتقا یابند و انسان‌ها به بلوغ و رشد مطلوب برسند و پس از فراهم شدن زمینه‌های لازم شخصیت بزرگ دیگری که گاه به عظمت ابداع کننده آن ایده نسبت مدیریت جامعه را به عهده‌ می‌گیرد و جامعه را به سوی آرمان مورد نظر هدایت می‌کند پس این‌گونه نیست که همیشه شخصیت‌های بنلد مرتبه موفق به اجرای تمامی منوبات خود شوند. این واقعیت را نباید فراموش کرد لزوماً همواره شرائط مطلوب برای رادمردان الهی مهیا نبوده است و گاه بخش‌ وسیعی از عواملی که برای تحقق یک ایده لازم است از محدوده قدرت آنها خارج بوده است. از این‌رو نمی‌توان عملی نشدن پاره‌ای ازآرمان‌های مردان بزرگ را دلیل نقص آنها گرفت و یا عملی شدن آن توسط دیگران را به معنای کامل‌تر بودن آنها پنداشت. به عنوان نمونه دانشمندان اهل سنت بالاتفاق ـ به جز تعداد انگشت شمار غیرقابل اعتنایی ـ بر این عقیده‌اند که در آخرالزمان مهدی(علیه السلام) خروج خواهد کرد و جهان را پس از آن‌که از ظلم و ستم آکنده شده از عدل و داد سرشار خواهد کرد. بی‌گمان گسترش عدالت در سرتاسر گیتی از آرمان‌هایی بود که تمامی انبیا و از جمله رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را تعقیب کردند و در مسیر تحقق آن به اندازه توان کوشیدند ولی به دلیل فقدان زمینه‌های لازم به این مهم دست نیافتند. حال آیا می‌توان به استناد این باور به اهل سنت نسبت اعتقاد به برتی مهدی موعود(علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را داد؟
نمونه دیگر گسترش قلمرو سرزمین‌های اسلامی در عصر خلفاست که اهل سنت برای فرار از بدعت و غیرمشروع بودن احترام خلفا بایدآن را از آرمان‌های پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بدانند آرمانی که آن حضرت فرصت عملی ساختن آن را پیدا نکرد و توسط خلفا شکل واقعیت به خود گرفت. حال آیا می‌توان به استناد این مطلب چنین وانمود کرد که به اور اهل سنت خلفا برتر و کامل‌تر از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند چرا که آن‌چه را که به باور اهل سنت خلفا برتر و کامل‌تر از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هسند چرا که آن‌چه را که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نتوانست انجام دهد عملی ساختند. بی‌تردید پاسخ منفی است بنابراین از اعتقاد شیعیان به این که امام مهدی(علیه السلام) دین اسلام را بر تمام ادیان غلبه می‌دهد و حدود الهی را به شکل کامل اجرا می‌کند و... ـ علی‌رغم این‌که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) موفق به آن نشدند ـ نیز نمی‌توان برتر و کامل‌تر بودن امام مهدی(علیه السلام) را نتیجه گرفت.
در خصوص حدیث «علم سبۀ و عشرون صرفاً...» باید گفت این روایت را به دو صورت متفاوت می‌توان معنی کرد اول این‌که تمام دانشی که انبیا داشتند دو قسمت از بیست‌ و هفت قسمت مجموعه دانش ست و... و دوم این‌که تمام دانشی که انبیا برای بشریت عرضه کردند دو بخش از بیست و هفت بخش دانش است و... طبق معنای دوم حدیث مورد نظر در صدد بیان میزان دانش انبیا نیست و هم‌چنان‌که در این‌باره چیزی را ثابت نمی‌کند چیزی را هم نفی نمی‌کند بلکه صرفاً ناظر به این که انبیا دو قسمت از بیست و هفت قسمت دانش را برای بشریت به ارمغان آوردند. بنابراین ممکن است انبیا مجموعه دانش‌ها را در اختیار داشته باشند اما به دلیل فقدان بلوغ فکری بشریت تنها به عرضه اندکی از آن بسنده کرده باشند. آن‌چه از میان این دو احتمال، احتمال دوم را تأیید می‌کند ظهور جمله فجمیع ماجاءت به الرسل است این جمله ظهور در این را که آن‌چه انبیا آوردند و به بشریت عرضه کردند دو بخش آن است نه آن‌چه انبیا می‌دانستند جمله بعد یعنی فلم یصرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین قرینه مناسبی است که نشان می‌دهد جمله قبل در مقام بیان میزان دانش انبیا نیست بلکه در مقام بیان آن علوی است که انبیا بر بشریت عرضه نمودند یعنی چون انبیا دو قسمت از بیست و هفت قسمت علم را برای بشریت به ارمغان آوردند پس مردم از غیر این دو قسمت آگاهی ندارند. دست کم احتمال دوم نیز در معنای حدیث می‌رود بنابراین اشکال جناب آقای قفاری بی‌مورد است.


کد مطلب: 322

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/322/امام-مهدي-احياگر-شريعت-2-نصرت-الله-آيتي

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir