چكيده
انديشهورزان در راستاي زمينهسازي براي ظهور منجي عالم بشريت(عج)، وظايف معتقدان به آن حضرت را به دو دسته تقسيم ميكنند. دستهاي از وظايف، متوجه دولتها و حكومتها، و دستهاي ديگر مربوط به ملتها و جوامع است. در اين مقاله كه به بحث درباره وظيفه افراد جامعه در قبال حضرت مهدي(عج) اختصاص دارد، ضمن طرح نظريهاي با عنوان «نظريه تغيير»، از ظهور منجي به عنوان مهمترين و اساسيترين تغيير و تحول در جهان ياد شده است. سپس بيان ميشود كه تحقق تغيير در امتها به دست خداوند خواهد بود، اما لوازم و مقدمات آن به دست بشر و تحت اختيار اوست. آنگاه اثبات ميكند لوازم و مقدماتي كه در اختيار بشر بوده و زمينهساز تحقق تغيير ـ كه همان ظهور منجي است ـ عبارت است از «ايمان يا اعتقاد به مهدي(عج)» و ديگري، «عمل و رفتار مطابق و سازگار با اين اعتقاد». همچنين اصلاح رفتار شخصي و پيروي از اصول ارزشهاي اخلاقي و عدالتمحوري در رفتار را به عنوان نخستين اقدام عملي و رفتار زمينهساز فرد در راستاي تحقق تغيير و ظهور منجي آخرالزمان معرفي ميكند.
واژگان كليدي
تغيير، عدالت، منجي، مهدي موعود، زمينهسازي براي ظهور، رسالت منتظران، اصلاح نفس، رفتار اخلاقي، انتظار.
درآمد
اعتقاد به منجي آخرالزمان كه در مكتب تشيع، در اعتقاد به مهدي موعود(عج) تجلّي يافته و اميدواري به ظهور آن حضرت كه در مرتبه عالي آن به انتظار تبديل شده است، يكي از حقايق انكارناپذير تشيع به شمار ميرود. اين اعتقاد، از موضوعهایی است كه پژوهش درباره آن همچنان ضروري مینماید و پاسخگویی محققانه به پرسشهاي زيادي كه در اين زمینه وجود دارد، از جمله وظايف مهم محققان و پژوهشگران معارف اسلامي به شمار میرود. این انتظار، به رگهاي مسلمانان بهويژه شيعيان، اميد به زندگي، انگيزه حركت و تلاش تزريق ميكند و به زندگي آنان معنا و مفهومي تازه ميبخشد. بيش از دوازده قرن از غيبت آخرين حجت خدا، يعني همان مهدي موعود(عج) ميگذرد. سالهاست از زبان بسياري از انديشهورزان شنيده ميشود كه در عصر آخرالزمان به سر ميبريم و نور اميد به ظهور مهدي(عج)، بيش از گذشته، در دلها پرتوافكني ميكند. با وجود عشق و علاقه و اميد و انتظار همگاني نسبت به ظهور منجي آخرالزمان و با وجود حجم بسيار وسيع پژوهشهاي انجام شده درباره حضرت مهدي(عج) و موضوعهای پيراموني آن، هنوز پرسشهاي زيادي وجود دارد كه نيازمند پژوهش گستردهتری است. يكي از اين پرسشها آن است كه به راستي، يك منتظر واقعي قبل از ظهور منجي چه وظيفهاي دارد؟ آيا در راستاي تسهيل امر فرج، دولتها و ملتها وظايفي بر عهده دارند يا نه؟ اگر وظيفهاي متوجه افراد جامعه است، آن وظيفه كدام است؟
بر كسي پوشيده نيست كه منتظر، محبتش را به امام زمانش با ادعا ثابت نميكند؛ زيرا ادعاي محبت بدون تلاش برای شناسايي وظيفه و انجام آن، پيش از هر چيز، فريب خود است، نه فريب ديگران. بنابراين، شناخت وظيفه و تلاش برای انجام آن، مهمترين و صادقانهترين حركتي است كه محبّ واقعي در راه وصال محبوب خود انجام ميدهد. اين مقاله نميتواند همه وظايف امت را در امر زمينهسازي ظهور به بحث بگذارد، اما بنا دارد تا با تکیه بر آیات و روایات، از نخستين وظيفه افراد جامعه كه در فراهم آوردن زمينه ظهور، نقشي كليدي ايفا ميكند، سخن بگوید و در تقويت فرهنگ انتظار و زمينهسازي براي ظهور، اندكي سهيم باشد.
مفهوم انتظار
حقيقت اين است كه واژۀ «انتظار»، معناي لغوي دشواري ندارد و نيازمند تبيين معناي لغوي نيست، اما در تبيين حقيقت معنايي آن ميبايست متعلّق انتظار شناسايي شود. به عبارت ديگر، انتظار همواره به چيزي تعلق ميگيرد كه آن چيز معناي انتظار را مشخص و معين ميسازد. درباره موضوع مهدويت، انتظار منتظر، به حضرت مهدي(عج) به عنوان حجت خدا بر روي زمين و منجي جهان آفرينش تعلق گرفته است و به انتظار معنا ميدهد. از آنجا كه ظهور منجي همانگونه كه در احاديث متعدد آمده است، موجب برچيده شدن بساط ستم در جهان و گسترده شدن عدالت خواهد شد، انتظار مهدي(عج) در حقيقت، انتظار تغييري مبارك و تحولي شكوهمند خواهد بود. از اين رو، اين انتظار را ميتوان «انتظار تغيير» ناميد.
به تحقيق، هر كسي كه منتظر منجي است، در واقع، منتظر كسي است كه با آمدنش، بزرگترين و مباركترين تغيير را در نظام سياسي و حكومتي جهان محقق سازد و ستم را در سراسر گيتي ريشهكن كند و عدالت و انصاف را حاكم گرداند. اين تحول بزرگ به دست حجت خدا و با امدادهاي الهي محقق خواهد شد و خداوند، وعده آن را به بندگانش داده است، آنگاه كه فرمود:
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم.
خاستگاه نظريۀ تغيير
بر اساس آيات قرآن كريم، هرگونه تغيير بنيادين و تبديل سرنوشت جامعه، به دست خداوند و با اراده او محقق ميشود و اوست كه ارادهاش در ايجاد تغيير و تحول يا ايجاد مانع بر سر راه آن، به عنوان علت تامّه، نقش مستقيم ايفا ميكند. آنگاه كه بخواهد، تغييري را محقق ميسازد و اگر بخواهد، مانعي بر سر راه آن ايجاد میکند و از وقوع آن جلوگيري ميكند.
هر گونه تغيير و تحولي نيازمند مقدّمات و لوازمي است كه وابسته به عملکرد افراد است. به عبارت ديگر، اگرچه تغيير و تحول به خدا نسبت داده ميشود و علت تامۀ آن خداست، مقدمات و زمينهسازي ايجاد آن در اختيار انسان است و تا آن مقدمات تحقق نيابد، اراده خداوند به تحقق تغيير تحول، تعلّق نخواهد گرفت. خداوند در يكي از آيات قرآن كريم درباره كساني كه با رفتار ناپسند خود پيمانشكني كردند و زمينه تغيير اساسي و ريشهاي را در خود به وجود آوردند، ميفرمايد:
فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ؛
پس به [سزاى] پيمان شكستنشان لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم. [به طورى كه] كلمات را از مواضع خود تحريف مىكنند، و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند.
و نيز ميفرمايد:
فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِآيَاتِ اللَّـهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غَلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّـهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلاً؛
پس به [سزاى] پيمانشكنىشان، و انكارشان نسبت به آيات خدا، و كشتار ناحقّ آنان [از] انبيا، و گفتارشان كه: «دلهاى ما در غلاف است» [لعنتشان كرديم] بلكه خدا به خاطر كفرشان بر دلهايشان مُهر زده و در نتيجه جز شمارى اندك [از ايشان] ايمان نمىآورند.
در آيهاي ديگر، از يك سو، الفت و دوستي قلبي بين مؤمنان را محصول ايمان به خدا و پيروي از پيامبر اکرم(ص) میداند و ايجاد آن را به خدا نسبت ميدهد. از سوي ديگر، تأييد پيامبر و پيروزي آن حضرت را در مبارزه با مشركان، محصول ياري ذات مقدس خداوند و مؤمنان ميشمارد و ميفرمايد:
هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمـُؤْمِنِينَ * وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَاأَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّـهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛
همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان نيرومند گردانيد و ميان دلهايشان الفت انداخت، كه اگر آنچه در روى زمين است همه را خرج مىكردى نمىتوانستى ميان دلهايشان الفت برقرار كنى، ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت، چرا كه او تواناى حكيم است.
در اين آيۀ شريفه، دو مصداق از نظريه تغيير قابل استفاده است:
1. ايمان به خدا و پيامبر + ياري پيامبر خدا توسط امت + القاي محبت از طرف خدا = الفت بين قلوب مؤمنان.
2. ايمان به خدا و پيامبر + ياري پيامبر خدا توسط امت + نصرت خدا = پيروزي مسلمانان.
همچنين در مشهورترين آيه در اين زمینه، تغيير سرنوشت يك ملت را بسته به عمل آنها و منتسب به ذات مقدس خويش میداند و تصريح ميكند:
إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛
در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.
باور به لزوم تغيير + اقدام عملي در جهت تغيير + اراده تحقق تغيير توسط خدا = تحقق تغيير.
در تمام آيات یاد شده و آيات مشابه به خوبي آشكار شد كه هرگونه تغيير به دست خداوند و به اراده او بستگي داشته و لوازم و مقدماتش به نوع رفتار بشر گره خورده است. از اين رو، خداوند بدون توجه به نوع رفتار بشر هيچگونه تغييري را محقق نميسازد. در واقع، انسانها با انتخاب نوع رفتار خود ميتوانند به ايجاد تغيير و تحول اميدوار باشند و نيز مطمئن باشند كه تا تغييرات را از خود شروع نكنند و افراد اجتماع خويشتن را متحول نسازند، هرگز تحولي رخ نخواهد داد.
مفهوم تغيير
ارائۀ تبييني كامل از مفهوم تغيير، نيازمند پژوهشي ديگر است؛ زيرا ميان معاني تغيير، تحول و انقلاب و برخي واژههاي ديگر تا اندازهاي اشتراك معنايي وجود دارد و خود تغيير هم از جنبههای متعدد قابل تقسيم است. آيا تغييرات كوچك يا هرگونه تغيير را ميتوان از مصاديق تغيير در نظريه «تغيير» دانست؟ آيا تغيير پس از تحقق مقدماتش بر اساس يك قانون تكويني اتفاق خواهد افتاد يا بيآنکه يك قانون تكويني باشد، اراده خاص و مستقيم خداوند را ميطلبد؟ اين قبيل پرسشها از جمله مسائلي است كه روشن كردن آنها و ارائۀ پاسخ منطقي، معقول و مستند به آنها كار سادهاي به نظر نميرسد. البته ترديدي نيست كه تمام عالم آفرينش تحت سلطه و سيطرۀ خداوند قادر است و ذرهاي از آن، حتي يك لحظه از نظر او غايب نيست. خداوند بهطور كامل آنها را مديريت میکند و بر آنها احاطه دارد. البته ما در اين نوشتار، از واژه «تغيير» بر اساس برخي از آيات قرآن كريم، صرفاً تغييرات فردي و اجتماعي مهم و اساسي را قصد کردهایم كه به نوعي، شايد بتوان از آن به انقلاب دروني يا بيروني تعبير كرد. البته تغيير در مصاديق كوچك و جزئيات نيز از اين قانون مستثنا نيست و غالباً از اين اصل پيروي ميكند. بنابراين، اگرچه اين نظريه در امور جزئي و كوچكي چون ترك يك عادت نيز صدق ميكند، در گام نخست، ما درصدد اثبات آن در امور مهمي چون تغيير و تحول اساسي فردي، انقلابهاي اجتماعي، گرايش به امور معنوي و يا مادي از سوي افراد اجتماع و تغيير حاكميت سياسي جوامع بودهايم. تغيير ناشي از ظهور منجي و مهدي موعود(عج) نيز يكي از برجستهترين تحولات اجتماعي است كه ميتواند مشمول نظريه تغيير باشد.
انواع تغيير و عوامل اثرگذار بر تحقق تغيير
با عنايت به آيات قرآن كريم، تغيير و تحول را از يك منظر، در دو حوزه «فردي» و «اجتماعي» ميتوان تقسيم كرد. در اينجا ضروري است هر يك از اين دو را كمي به بحث بگذاريم.
تغيير فردي
به یقین، هر يك از ما در طول زندگي، با تغيير و تحول خود يا ديگران روبهرو شدهایم يا خواهيم شد. تحول دروني افراد گاهي سرنوشت آنها را تغيير میدهد و فرد را از گمراهي، به نور هدايت رهنمون میسازد يا خداي ناكرده، از مسير هدايت و نورانيت به گمراهي ميكشاند. اكنون پرسش اين است كه آيا با كمي تأمل و تجزيه و تحليل، ميتوان خاستگاه اين قبيل تحولات اساسي را كشف کرد؟ بديهي است كشف اين عوامل براي ما سودمند خواهد بود؛ زيرا در آن صورت، امكان هموار ساختن مسير هدايت و دستیابی به سعادت و رستگاري و مسدود كردن راه تحول منفي و فاصله گرفتن از مسير هدايت را بيش از پيش فراهم خواهد ساخت.
همانگونه كه پيشتر گفته شد، تغييرات به رفتار آدمي وابسته است و در بُعد تغييرات فردي، آيات متعددي در قرآن وجود دارد. در برخي از اين آيات، هم به تغيير در بُعد مثبت و هم به تغيير در بُعد منفي تصريح شده است و رفتار انسانها را زمينهساز و از جملۀ اسباب آن معرفي ميكند. قرآن كريم در يكي از آيات، علت بيواسطۀ قساوت قلب را اراده خدا و علت باواسطه يا علت زمينهساز را پيمانشكني معرفي ميكند. خداوند، پيامبرش را از پیروی كسي كه قلبش را به دلیل پيروي از هوا و هوسش غافل كرده است، برحذر میدارد و ميفرمايد:
وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛
و از كسى كه دلش را [به سبب كفر و طغيانش] از ياد خود غافل كردهايم و از هواى نفسش پيروى كرده و كارش اسراف و زيادهروى است، اطاعت مكن.
همچنین در آيهاي ديگر، تكذيب اوليه آيات الهي را زمينهساز انحراف قلبي و گمراهي مشركان میداند. در نهايت، به دلیل اعمال زشت آنها، مسدود كردن راه فهم آنها در قلب و گوششان را به ذات مقدسش نسبت ميدهد و ميفرمايد:
انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ * وَمِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ؛
ببين چگونه به خود دروغ گفتند و آنچه ـ به خدا ـ افترا ميبستند، همه از بين رفت و بياثر شد و برخي از آنها به سخن تو گوش ميكنند، اما ما بر قلبهاي آنان پرده افكنديم و در گوشهايشان سنگيني قرار داديم و آنها هر معجزهاي را ببينند، به آن ايمان نميآورند.
آيه شريف، به پرده افكندن بر قلبهاي آنها اشاره ميكند و تأثير آن هم تحول يا تغيير اجتماعي بوده است؛ اما در حقيقت، اين تغيير پيش از آنکه اجتماعي باشد، فردي بوده و از رهآورد اين تغيير فردي، تغيير اجتماعي نيز حاصل شده است.
تغيير اجتماعي
در بعد اجتماعي نيز تغيير و تحول در دست خداست، با اين شرط كه مقدمات و لوازم آن، همچنان در دست افراد اجتماع است. به عبارت ديگر، در حقيقت، افراد يك جامعه و يك ملت ميتوانند با ايجاد تغيير و تحول شخصي در خود، زمينه تغيير و تحول اجتماعي را نيز فراهم آورند تا اينكه خداوند آن تغيير و تحول را در جامعه محقق سازد. از اين رو، در قرآن ميفرمايد: إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ.
و نيز در آيهاي ديگر تصريح ميكند:
ذلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّـهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛
اين بدان جهت است كه خداوند، نعمتي را كه به قومي عطا كرده است، تغيير نميدهد مگر آنکه آنها خودشان را تغيير دهند و خداوند، شنوا و داناست.
اينكه خداوند چگونه در ايجاد تغيير و تحول تأثير ميگذارد، خود، پرسشي است كه ميتوان درباره آن به تحقيق و پژوهش پرداخت، اما مسلّم است كه در این آيات و آيات مشابه آن، تغيير به خود خدا نسبت داده شده است. البته تحقق آن به گونهاي است كه خارج از اختيار انسان نيست و در حقيقت، اوست كه با رفتار خود، تحقق آن را در عالم خارج كليد ميزند.
همچنين به واسطه ايمان به خدا و پيوستن به پيامبرش و ياري كردن آن حضرت، خداوند دلهاي آنان را كه تا پيش از اين با هم دشمن بودند، از الفت و دوستي آكنده كرد و دشمني را از جمع آنان از بين برد.
تقسيم تغيير از منظري ديگر
تغيير را از منظري ديگر ميتوان به «تغيير مثبت» و «تغيير منفي» يا مطلوب و پسنديده و نامطلوب و ناپسند تقسيم كرد. اين تقسيم از آن جهت است كه واژه «تغيير» در دل خود، متضمن معناي مثبت يا منفي نيست و هرگونه تغييري اعم از مثبت يا منفي را شامل ميشود. بنابراين، «تغيير» گاهي از وضعيت نامطلوب و نادرست به وضعيت مطلوب و صحيح است و گاهي نيز از وضعيت مطلوب به نامطلوب اتفاق ميافتد. به نظر ميرسد به فعليت رسيدن تغيير از هر نوع آن كه باشد، به تحقق دو شرط آن بستگي خواهد داشت. به همين دليل، قرآن كريم، در هر دو حالت، به ضرورت تحقق مقدمات آن از سوی انسان تصريح شده و اين نكته در آيات مختلف آمده است. برای نمونه میخوانیم:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ؛
اگر اهل آن روستا ايمان ميآوردند و تقوا پيشه ميساختند، هر آينه، درهاي بركات زمين و آسمان را به روي آنها ميگشوديم.
اين آيه بيانگر تغيير، از وضعيت نامطلوب به وضعيتي بسيار مطلوب است. پس ميفرمايد: ايمان به خدا و رعايت تقوا و پرهيز از گناه، دو شرط اساسي تحقق تحول و گشوده شدن درهاي بركات زمين و آسمان به روي مردم خواهد بود. خداوند در ادامه آيه ميفرمايد: وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.
اين قسمت از آيۀ شريفه به نوع ديگری از تغيير اشاره دارد و بازخواست عذاب خداوند را مترتّب بر تكذيب بندگان دانسته است. بديهي است تكذيب هم كه اقدام عملي است، از اعتقاد باطل آنان ریشه گرفته است. پس چون دو مقدمۀ زمينهساز به وسیله افراد جامعه در خارج محقق گرديد، عذاب خداوند نيز آنها را دربر گرفت و به هلاكت رساند. اين نوع عذاب و هلاكت امتها كه در حقيقت، تحولي اساسي و تغييري بنيادين در ميان يك ملت است، از دو مقدمه زمينهساز توسط افراد آن ملت ریشه گرفته بود كه در نهايت، اراده خداوندي مبني بر هلاكت آنها را موجب شد.
وَكَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ؛
و اينگونه است بازخواست پروردگارت، هر گاه بخواهد ديار ستمكاران را ويران كند؛ چون انتقام و بازخواست خدا بسيار دردناك و شديد است.
كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُقْتَدِرٍ؛
آنها همه آيات ما را تكذيب كردند. ما هم به قهر و اقتدار خود از آنها سخت بازخواست كرديم.
دو ويژگي نظريه تغيير
بررسي آيات قرآن كريم درباره نظريه تغيير، دو ويژگي اين نظريه را آشكار ميسازد. اين ويژگيها عبارت است از:
1. مقدمات زمينهساز تغيير ممكن است موجبات تحقق چندين تغيير را فراهم آورد. به عبارت ديگر، گاهي از دو مقدمه پيشگفته كه انجام آن در اختيار انسان بوده و در واقع، عملکرد اوست، تنها يك تغيير محقق ميشود و خداوند بيش از يك تغيير را تحقق نميبخشد. گاهي نیز ارادهاش به تحقق چند تغيير در عرض هم تعلّق ميگيرد.
2. تغيير يا تغييرات برخاسته از مقدمات، گاهي تكويني و گاهي غيرتكويني و تحققيافته از اراده خاص خداوند است. براي مثال، القاي رعب وحشت بر قلب مشركان در ميدان نبرد، تغييري است كه خدا به واسطه ايمان و اخلاص مؤمنان و ثبات قدم آنها در پيروي از پيامبر بر مشركان عارض کرده است. اين تغيير، از اراده خاص خداوند و مقدماتش، ايمان مؤمنان و اخلاص و توكل و ثبات قدمشان در ياري دين ریشه گرفته است.
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلاَئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ؛
و آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: من با شمايم. شما مؤمنان را به پايدارى واداريد. من در دلهاى كافران بيم خواهم افكند. بر گردنهايشان بزنيد و انگشتانشان را قطع كنيد.
همچنين عذابهاي مختلفي كه بر برخي اقوام و ملل وارد شده، همگي از جملۀ تغييراتي است كه به واسطه اراده خاص خدا به فعليت رسيده و مقدماتش توسط افراد آن جوامع در خارج ايجاد شده است.
ديدگاه علامه طباطبايي درباره تأثير رفتارهاي بشر در تحولات و تغييرها
علامه طباطبايي معتقد است رفتارها ميتواند بر حوادث خارجي اثر بگذارد و اين اثرگذاري را با عنوان «احكام اَعمال» تبيين ميكند. ایشان در تفسير و تبيين اين قبيل آيات، در ذيل چندين آيه، مطالبي را در اين باره بيان داشته است كه به دو نمونه از آن اشاره ميكنيم.
و من أحكام الأعمال: أن بينها و بين الحوادث الخارجيّة ارتباطاً:
و نعني بالأعمال الحسنات و السيّئات الّتي هي عناوين الحركات الخارجيّة، دون الحركات و السكنات الّتي هي آثار الأجسام الطبيعيّة فقد قال تعالى: وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ و قال تعالى: إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ، و قال تعالى: ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ و الآيات ظاهرة في أن بين الأعمال و الحوادث ارتباطاً ما شرّاً أو خيراً.
و يجمع جملة الأمر آيتان من كتاب الله تعالى و هما قوله تعالى: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ، و قوله تعالى: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.
فالحوادث الكونيّة تتّبع الأعمال بعض التبعية، فجرى النوع الإنساني على طاعة الله سبحانه و سلوكه الطّريق الّذي يرتضيه يستتبع نزول الخيرات، و انفتاح أبواب البركات، و انحراف هذا النّوع عن صراط العبوديّة، و تماديه في الغيّ و الضّلالة، و فساد النّيّات، و شناعة الأعمال يوجب ظهور الفساد في البرّ و البحر و هلاك الأمم بفشو الظّلم و ارتفاع الأمن و بروز الحروب و سائر الشّرور الرّاجعة إلى الإنسان و أعماله؛
وجود ارتباط بين اعمال انسان و حوادث خارجى اين جهان:
يكى ديگر از احكام اعمال اين است كه بين اعمال انسان و حوادثى كه رخ مىدهد، ارتباط هست. البته منظور ما از اعمال، تنها حركات و سكنات خارجيهاى است كه عنوان حسنه و سيئه دارند، نه حركات و سكناتى كه آثار هر جسم طبيعى است. به آيات زير توجه فرماييد: وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلَا مَرَدَّ لَهُ، ذلِكَ بِأَنَّ اللّـهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ و اين آيات، ظاهر در اين است كه ميان اعمال و حوادث تا حدّى ارتباط هست؛ اعمال خير و حوادث خير و اعمال بد و حوادث بد.
و در كتاب خداى تعالى، دو آيه هست كه مطلب را تمام كرده و به وجود اين ارتباط تصريح نموده است؛ يكى، آيه شريفه وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ و ديگرى، آيه ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.
پس معلوم مىشود حوادثى كه در عالم حادث مىشود، تا حدّى تابع اعمال مردم است. اگر نوع بشر بر طبق رضاى خداى عمل كند و راه طاعت او را پيش گيرد، نزول خيرات و باز شدن درهاى بركات را در پى دارند و اگر اين نوع، از راه عبوديت منحرف گشته، ضلالت و فساد نيّت را دنبال كنند و اعمال زشت مرتكب گردند، بايد منتظر ظهور فساد در خشكى و دريا و هلاكت امتها و سلب امنيت و شيوع ظلم و بروز جنگها و ساير بدبختيها باشند.
ايشان در جاي ديگري مينويسد:
و بما تقدّم يظهر وجه اتّصال قوله تعالى: إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ و أنّه في موضع التّعليل لقوله: يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ و المعنى أنّه تعالى إنّما جعل هذه المعقّبات و وكلها بالإنسان يحفظونه بأمره من أمره و يمنعونه من أن يهلك أو يتغيّر في شيء ممّا هو عليه لأنّ سنّته جرت أن لا يغيّر ما بقوم من الأحوال حتّى يغيّروا ما بأنفسهم من الحالات الرّوحيّة كأن يغيّروا الشّكر إلى الكفر و الطّاعة إلى المعصية و الإيمان إلى الشّرك فيغيّر الله النّعمة إلى النّقمة و الهداية إلى الإضلال و السّعادة إلى الشّقاء و هكذا.
و الآية أعني قوله: إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ إلخ، يدلّ بالجملة على أن الله قضى قضاء حتم بنوع من التّلازم بين النّعم الموهوبة من عنده للإنسان و بين الحالات النّفسية الرّاجعة إلى الإنسان الجارية على استقامة الفطرة فلو جرى قوم على استقامة الفطرة و آمنوا بالله و عملوا صالحاً أعقبهم نعم الدنيا و الآخرة كما قال: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ و الحال ثابتة فيهم دائمة عليهم ما داموا على حالهم في أنفسهم فإذا غيّروا حالهم في أنفسهم غير الله سبحانه حالهم الخارجيّة بتغيير النّعم نقماً.
و من الممكن أن يستفاد من الآية العموم و هو أن بين حالات الإنسان النّفسيّة و بين الأوضاع الخارجيّة نوع تلازم سواء كان ذلك في جانب الخير أو الشّرّ فلو كان القوم على الإيمان و الطّاعة و شكر النّعمة عمهم الله بنعمه الظّاهرة و الباطنة و دام ذلك عليهم حتى يغيّروا فيكفروا و يفسقوا فيغيّر الله نعمه نقماً و دام ذلك عليهم حتّى يغيّروا فيؤمنوا و يطيعوا و يشكروا فيغيّر الله نقمه نعماً و هكذا.
يك نمونه تاريخي در قرآن
در بين امتهاي پيشين و پيامبراني كه خداوند براي ارشاد و هدايت آنان میفرستاد، سنت الهي بر آن بود كه پيامبرانش را براي هدايت امت رهنمون ميساخت و آنان را مكلّف ميكرد تا با صبر و سعۀ صدر، مردمان را به سوي خداي واحد فرا بخوانند و از شرك و بتپرستي و جهالت و گمراهي نجات دهند. آن دسته از پيامبراني كه در دعوت خود موفق بودند و توانستند اكثريت جامعه را به پيروي از خدا و پيامبرش رهنمون سازند، خداوند نیز سعادت و رستگاري دنيا و آخرت را نصيب آن امتها فرمود و در مقابل، آن دسته از پيامبراني كه در دستيابي به هدف خود ناكام ماندند و امت آنها به دعوت پيامبرشان لبيك نگفت و بر جهالت و گمراهي خود پافشاري كردند، سنت خداوند نیز بر عذاب و هلاكت آنها تعلق گرفت و عذابهاي الهي آن امم را نابود ساخت و امتهاي ديگري را جايگزين آنان ساخت. بنابراين، آيات قرآن كريم گواه آن است كه تغيير در بين هر امتي، مستلزم ايمان و اعتقاد مردم آن ملت و نوع رفتار آنان بوده است.
يكي ديگر از حوادث يا تغيير مهم تاريخ كه در قرآن كريم نيز به آن اشاره شده، موضوع برداشته شدن عذاب از قوم حضرت يونس(ع) بوده است. تغيير عذاب خدا به لطف و رحمت او در قوم حضرت يونس، به تغيير و تبديل رفتار آنها بستگي داشت. آنها که به خدا و قريب الوقوع بودن عذاب الهي ايمان آورده بودند، براي برطرف كردن عذاب، اقدام عملي انجام دادند. پس متناسب با برطرف شدن عذاب خدا، رفتار خود را تغيير دادند و دستهجمعي توبه كردند. خداوند نيز عذاب محتوم را از آنان برداشت و رحمتش را شامل حالشان كرد. اين نمونۀ بارزي از تحول و تغيير است كه دو عامل ايمان و باور به نزول عذاب و رفتار متناسب با برطرف كردن آن؛ يعني توبه و انابه امت حضرت يونس(ع) سبب شد خداوند اراده خود مبني بر نزول عذاب را تغيير دهد و آنان را از هلاكت رهايي بخشد.
ظهور مهدي موعود(عج)، بزرگترين تغيير در تاريخ بشر
ظهور حضرت مهدي(عج) و برچيدن بساط ستم و برپا كردن حكومت عدل مهدوي بر اساس مباني حكومتي دين مبين اسلام، مهمترين تغييري است كه در سرتاسر تاريخ بشريت در اين جهان مادي اتفاق خواهد افتاد. خداوند به تحقق اين تغيير، تصريح كرده است. در روايات نیز تأكيد شده است كه حتي اگر يك روز هم از عمر دنيا باقي مانده باشد، مهدي موعود(عج) ظهور خواهد كرد و وعدۀ الهي مبني بر برافراشتن پرچم عدالت و انصاف را در سرتاسر جهان تحقق میبخشد. امام عسكري(ع) در حديث شريفي، ضمن تصريح به اينكه خداوند تبارك و تعالي، زمين را از آغاز آفرينش آدم(ع) تا زمان برپايي قيامت، از حجت خود بر خلقش خالي نميگذارد، فرزند سه ساله خويش را به عنوان حجت خدا پس از آن حضرت معرفي كرده است. ایشان از تغيير مباركي كه به دست ولي عصر(عج) محقق خواهد شد، اينگونه ياد ميكند:
به يدفع البلاء عن أهل الأرض، و به ينزّل الغيث، و به يخرج بركات الأرض؛
به واسطه او، بلا از روي اهل زمين برداشته ميشود و باران نازل میشود و بركات زمين خارج ميگردد.
به نظر ميرسد اين بيان شريف امام عسكري(ع) به آيه شريفه وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ اشاره دارد.
پس قيام حضرت مهدي(عج)، تغييري بنيادين را در سرنوشت بشريت رقم خواهد زد. همانند آنچه در آيه شريفه ذكر شده است، تحقق آن نيازمند دو مقدمه خواهد بود. بر اساس آنچه تاكنون گذشت، دو مقدمه اساسي تحقق ظهور عبارت است از: «اعتقاد و باور به ظهور منجي» و «تنظيم رفتار افراد جامعه مطابق با زمان ظهور».
درباره مقدمه نخست، به نظر ميرسد تمام فرقهها و مذاهب و حتي مذاهب غير ابراهيمي، هر يك به طريقي، به منجي آخرالزمان معتقدند و تحقق عدالت به دست او را به انتظار نشستهاند. از اين رو، با پژوهش در ميان اقوام و ملل مختلف در خواهيم يافت كه عقيده به ظهور منجي بزرگ براي برچيدن بساط ستم و برقراري حكومت حق و عدالت، به شرقيها و مذاهب شرقي منحصر نيست، بلكه اعتقادي عمومي و جهاني است كه چهرههاي مختلف و (مصاديق آن) در عقايد اقوام گوناگون ديده ميشود. همه اين باورها و انتظارها روشنگر اين حقيقت است كه اين اعتقاد كهن، از فطرت و نهاد انساني سرچشمه ميگيرد و در دعوت همه پيامبران تجلّي يافته است.
اين عامل سبب شده است كه نظريهاي با عنوان نظريه «نجات» در اين موضوع مطرح شود و طرفداران بسياري را به خود جلب كند. البته صاحبنظران در قراردادي يا تكويني بودن اين نظريه با هم اختلاف نظر دارند. براي مثال، استاد مطهري در اين باره مينویسد:
اصل نجات تنها در توان خداوند متعال است؛ نجات او، رحمت عامه است و لطف و عنايت او در همه حال، بندگان را شامل ميشود و آنها را از انواع خطرها، وسوسههاي فكري و روحي و القائات شياطين در امان ميدارد. براي همين هدف اساسي، خداوند متعال، پيامبرانش را براي نجات بشر از ظلمت، گمراهيها و تباهيها فرستاده است. پس نجات، گسترة وسيعي از حيات آدمي ـ از بدو خلقت و حيات فكري و مادي او گرفته تا حيات ديني و معنوي و اخروياش ـ را شامل ميشود. بنابراين، فلسفة نجات در انديشة كمالطلبي و تعاليجويي انسان نهفته است.
در همين زمينه، استاد مطهري استدلال ميكند كه نجات يا رستگاري، تصميم دلبخواهي خداوند نيست، بلكه نتيجه طبيعي زندگي انسان است. به همين دليل، نجات، امري تكويني است، نه قراردادي.
با این حال، بايد توجه داشت كه مسئلۀ «تغيير» كه در اين مقاله مطرح كردهايم، اعم از اصل نجات است. همانگونه كه پیشتر اشاره شد، اصل تغيير، هم تغيير مثبت و هم منفي را شامل ميشود و نوع آن به اعتقاد و عملکرد فرد يا جامعه بستگي دارد. بنابراين، با نظريه نجات كه حركت و مسير تكاملي و نهايي بشر را در آينده ترسيم ميكند، متفاوت است. همچنين به نظر ميرسد نكتهاي كه بايد به سخن استاد مطهري افزود، اشاره به اين است كه نظريۀ نجات، چيزي غير از ظهور حضرت مهدي(عج) است. يعني ظهور آن حضرت، امری تكويني نيست، بلكه وعدۀ الهي است و تحققش به اذن و فرمان خاص خدا بستگی دارد و اگر مقدماتش فراهم شد، به اذن و فرمان او انجام خواهد شد.
درباره مقدمه دوم، دو ديدگاه اساسي درباره نوع رفتارهاي بشر براي زمينهسازي قيام مهدي موعود(عج) وجود دارد. برخي بر اين باورند كه روايات فراواني بيانگر آن است كه بايد همه جهان را ظلم و جور فرابگيرد تا منجي آخرالزمان(عج) ظهور كند و ظلم و جور را ريشهكن سازد و عدل و داد را حكمفرما كند. پس بهترين كار براي زمينهسازي ظهور حضرت مهدي(عج)، ايجاد فساد و تباهي در جهان است؛ زيرا گسترش هرچه بيشتر ظلم و فساد، به نزديكتر شدن ظهور آن حضرت كمك ميكند. ديدگاه ديگر كه ديدگاه اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان است، اين است كه اقدامات و رفتارهاي اصلاحي كه مبتني بر معارف ديني است، ميتواند زمينهساز ظهور باشد. اين ديدگاه، عدالتخواهي و ظلمستيزي جمعي را زمينهساز ظهور ميداند و بر اين باور است كه تا جوامع و ملتها عدالتخواه و خواستار مبارزه با ظلم و فساد نباشند و در اين مسير اقدامی عملي نكنند، زمينۀ ظهور تحقق نمييابد. البته ميان طرفداران اين ديدگاه نيز اختلاف نظرهاي بسياري وجود دارد. در اين مقاله به دنبال طرح ديدگاههاي مختلف و بيان نظر آنها نيستيم. اکنون در پی تبيين اين نکته هستيم كه اگر قول دوم را بپذيريم، كدام اقدام اصلاحي را به عنوان نخستين اقدام عملي ميتوان به جامعه معرفي كرد تا آن اقدام به عنوان نقطۀ شروع حركت امت براي زمينهسازي ظهور به شمار آيد.
پیشتر گفته شد رفتاري كه همسنخ و مطابق با تغيير مورد نظر است، ميتواند مقدمه زمينهساز باشد تا خداوند با تحقق آن به دست انسان، تغيير را تحقق خارجي بخشد. تغيير و تحول در بين امتها بر اساس آنچه در آيات قرآن كريم آمده، همگي گواهي صادق براي اين ادعاست. در اينجا به ويژگيهاي تغيير ناشي از قيام حضرت حجت(عج) اشاره ميكنيم:
1. گفتيم مقدماتي كه به دست انسان تحقق مييابد، بايد با خود تغيير همسنخ باشد. پس از آنجا كه تغيير و تحول ناشي از ظهور منجي آخرالزمان نيز از اين قانون و قاعده مستثنا نيست، رفتار زمينهساز مردمان نيز ميبايست با اعتقاد به مهدويت و انتظار ظهور و برپايي عدالت به دست مهدي(عج) همسنخ باشد. بر اين اساس، نظريهاي كه دامن زدن به ستم را به عنوان اقدامي در جهت زمينهسازي براي ظهور ميداند و معتقد است كه بايد در زمان غيبت به فراگير شدن فساد و ظلم كمك كرد تا هرچه بيشتر براي ظهور زمينهسازي شود، مردود و باطل خواهد بود.
2. قيام حضرت مهدي(عج)، جهاني است. پس مقدمات آن هم بايد جهاني باشد. به عبارت ديگر، به صرف اينكه يك ملت به آن حضرت يا شايد به وجود و لزوم يك منجي اعتقاد داشته باشد يا در مرحله عمل، عدالتطلبي را سرلوحۀ رفتار خود قرار دهد، زمينه ظهور فراهم نميشود، بلكه اين مقدمات بايد فراگير و جهاني باشد. اكثريت جوامع جهاني ميبايست در عمل، عدالت را دنبال كنند و هر فرد به اين بلوغ فكري برسد كه حق و عدالت حتي اگر در جايي به زيان شخص او باشد، باز هم مطلوب است و او مدافع آن باشد. از اين رو، صرف اعتقاد به منجي و دوست داشتن عدالت بدون آنکه در اين راستا اقدامي انجام شود، زمينه ظهور را فراهم نميسازد.
رفتار اخلاقي و عدالتمحور با خود، نخستين گام زمينهساز ظهور
تاكنون بيان كرديم كه رفتار متناسب با اعتقاد، به تغييري كه خواست و اراده خداوند علت تامۀ آن است، منتهي خواهد شد. البته اين نكته به خوبي روشن است كه مقصود ما از رفتار متناسب اين است كه تغيير اجتماعي، اعتقاد و رفتار اجتماعي متناسب را طلب ميكند و تغيير فردي نيز اعتقاد و رفتار متناسب فردي را اقتضا دارد. همچنين تغيير مثبت (تغيير از وضعيت منفي به وضعيت مطلوب)، رفتار مثبت را طلب ميكند و تغييرات منفي و نامطلوب، رفتار نادرست و ناپسند را ميطلبد.
اكنون اين پرسش به ذهن ميرسد كه اگر رفتار متناسب با اعتقاد به مهدويت و انتظار ظهور به عنوان مقدمه دوم، زمينهساز ظهور است و موجب ميشود تا اراده خداوند به ظهور آن حضرت تعلق بگيرد، آن رفتار چگونه رفتاري است؟ به تحقيق، هر مؤمن و هر كسي كه به مهدي(عج) معتقد است، ميداند كه رفتار مبتني بر معارف ديني و شريعت اسلامي ميتواند اين نقش مقدّمي را ايفا كند. با این حال، از ميان رفتارهاي بيشمار، كدام عمل يا دستكم، كدام نوع رفتار، مهمتر است يا از نظر رتبي، بر ديگر رفتارها مقدّم است؟
دانشمندان علم اخلاق رفتارهاي انسان را بهطور كلي به دو دسته «رفتارهاي برونشخصي» و «رفتارهاي درونشخصي» تقسيم ميكنند. رفتارهاي «برونشخصي» نيز خود به سه دسته «رابطه انسان با خدا»، «رابطه انسان با همنوعان» و «رابطه انسان با طبيعت» تقسيم ميشود. اصلاح رفتار خود در تمامي حوزهها از اهميت بسزايي برخوردار است و روايات متعددي اين مهم را گوشزد میکند و تمسك به دين و پايبندي به احكام شريعت را ـ كه متضمن اصلاح رفتار انسان در تمامي
حوزههاست ـ به عنوان مهمترين اقدام منتظران و زمينهسازان ظهور ميداند.
1. يمان تمّار ميگويد:
كنّا عند أبي عبد الله(ع) جلوساً فقال لنا: إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة، المتمسّك فيها بدينه كالخارط للقتاد. ثمّ قال: هكذا بيده فأيّكم يمسك شوك القتاد بيده؟ ثمّ أطرق مليّاً، ثمّ قال: إنّ لصاحب هذا الأمر غيبة فليتّق الله عبد و ليتمسّك بدينه؛
خدمت امام صادق(ع) نشسته بوديم که به ما فرمود: همانا صاحبالامر را غيبتى است. هر كه در آن زمان، دينش را نگه دارد، مانند كسى است كه درخت خار قتاد را با دست بتراشد. سپس فرمود: ـ اين چنين و با اشاره دست، مجسم فرمود ـ كداميك از شما ميتواند خار آن درخت را در دستش نگه دارد؟ سپس لختى سر به زير انداخت و باز فرمود: همانا صاحبالامر را غيبتى است. هر بندهاى بايد از خدا پروا كند و به دين او بچسبد.
2. رسول خدا(ص) فرمود:
و الّذي بعثني بالحقّ بشيراً ليغيبنّ القائم من ولدي بعهد معهود إليه منّي حتّى يقول أكثر النّاس: ما لله في آل محمّد حاجة، و يشكّ آخرون في ولادته، فمن أدرك زمانه فليتمسّك بدينه؛
سوگند به آنکه مرا به مژده دادن فرستاده است، هر آينه، امام قائم از فرزندان من بر اساس دستور معينى از طرف من غایب میشود تا آنکه بيشتر مردم میگويند خدا را در خاندان محمد، حاجتى نيست و ديگران در اصل ولادت او شك میكنند. هر كس آن زمان را درك كرد، به دين خدا تمسك جويد.
3. علي(ع) فرمود:
للقائم منّا غيبة أمدها طويل... ألا فمن ثبت منهم على دينه و لم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه فهو معي في درجتي يوم القيامة؛
براي قيام كنندۀ از ما، غيبتي طولاني است. پس هركس بر ديندارياش ثابتقدم باشد و قلبش به دلیل طولاني شدن زمان غيبت امامش سخت نگردد، در روز قيامت، در درجۀ من همراه من باشد.
4. رسول خدا(ص) فرمود:
يأتي على النّاس زمان الصّابر منهم على دينه له أجر خمسين منكم؛
روزي بر مردم خواهد آمد كه پاداش صبركنندۀ بر دين از بين آنها همانند پاداش پنجاه تن از شما خواهد بود.
با توجه به احاديث یادشده و احاديث مشابه آن، در زمان غيبت، تمسك به دين و پايبندي به شريعت، از مهمترين وظايف مسلمانان دانسته شده است. نكته ديگر اينكه دينداري به سخن و ادعا نيست و تنها وقتي ميتوان فردي را ديندار دانست كه نشانههاي دينداري در رفتار او نمايان باشد. درست به همین دليل است كه خداوند در قرآن كريم، بارها و بارها، ايمان و عمل صالح و رفتار شايسته را در كنار هم ذكر كرده و راه سعادت و رستگاري ابدي را در اين دو، يعني ايمان و عمل صالح دانسته است.
البته روشن است كه عمل صالح يا به عبارت ديگر، اصلاح رفتار انسان در حوزه رفتارهاي درون شخصي، اهميت بيشتري دارد و نخستين گام در مسير زمينهسازي براي ظهور، اين است كه رفتار خود را با خود سامان بخشيم و در مرحله نخست، موازين شرعي، اخلاقي و انساني را در رابطه با خود جامه عمل بپوشانيم. بديهي است كسي كه داعيهدار انتظار ظهور و زمينهسازي براي ظهور منجي عالم بشريت است و خود را دوستدار آن حضرت و از پيروان او ميداند و آرزوي ياوري آن حضرت را در سر ميپروراند، بايد عدالتطلبي را كه از مهمترين و برجستهترين شاخصه انقلاب حضرت مهدي(عج) است، نصبالعين خويش قرار دهد و در گام نخست، با نفس خويش عادل باشد و حقوق خويش را ادا کند و بر خود ستم نكند؛ زيرا آن کس که بر خود ستم كند، بر ديگران ستمكارتر خواهد بود. بنابراين، نقطه آغازين اقدام عملي هر فردي كه اعتقاد به مهدويت با وجود او عجين شده، اصلاح نفس و اداي حقوق نفس خويش است و در راستاي ترويج عدالتخواهي ميبايست هم در حوزه رعايت حقوق جسم مادي خود و هم در حوزه رعايت حقوق وجود غير مادي يا روح و جان خويش، پيشگام باشد.
ژان ژاك روسو، متفكر سوييسي، از جملۀ نخستين روشنگرانی بود که مفهوم حقوق بشر را بهطور مشخص به کار گرفت و در تبيين آرمانهای انقلاب کبير فرانسه نقش بسزايي داشت. وي علاوه بر آنکه حل مشكلات بزرگ بشري را در نظام اجتماعي و نوع حكومت ميديد، معتقد بود انديشه حق و عدالت، يگانهمحوري است كه نجات و سعادت بشر در گرو آن است. او در اين باره نوشته است:
دريافتم كه همه چيز اساساً به علم سياست وابسته است و معضل «بهترين نوع ممكن حكومت»، مرا به مسئله ايجاد ملتي بافضيلت، روشنانديش و خردمند واداشت. خلاصه بهمعناي حقيقي كلمه تا آنجا كه ممكن است، بشر بايد به بهترين شكل حكومت دست يابد تا سعادتمند شود و محور ويژگيهاي اصلي چنين حكومتي، انديشه حق و عدالت است.
در مسير عدالتطلبي، رفتار عادلانه با خود و اصلاح نفس از نظر رتبه، بر هر اقدام اصلاحي ديگر مقدّم است. آياتي نظير آيه شريفه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّـهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ و آيه أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ به لزوم شروع اصلاح از نفس خويش شهادت ميدهد. درباره اهميت اصلاح نفس و تأثير آن بر امور ديگر و لزوم آن براي تحقق تغيير بنيادين حكومت مهدوي(عج)، آياتي همچون آيۀ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ و يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً و نيز آيات متعددي كه ذكر آنها پیشتر به تناسب بحث گذشت، گواهي بسيار رسا و متقن خواهد بود. نموداری که در پی میآید، مراحل زمينهسازي براي ظهور حضرت حجت(عج) را ترسيم كرده است. در اينجا ذكر دو نكته ضروري است:
1. تغيير و تحول اجتماعي از تغيير در افراد اجتماع ریشه ميگيرد. يعني خاستگاه هرگونه تغييري در اجتماع، تغيير افراد آن اجتماع است؛ زيرا اين افراد هستند كه با تجمع در يك منطقه، يك گروه و اجتماع انساني را تشكيل ميدهند.
2. ملاك تحقق مقدّمات در تغييرات اجتماعي، تغيير در اكثريت افراد آن اجتماع است. بنابراين، تغيير اجتماعي زماني اتفاق خواهد افتاد كه اكثريت افراد آن اجتماع به انجام آن تغيير در اجتماع، معتقد باشند و در راستاي تحقق آن اقدام عملي انجام دهند.
3. مقصود از اكثريت در بند بالا، اكثريت افراد فعال اجتماع است. يعني در مقابل افراد خواستار تغيير در اجتماع، گروه مخالفي كه در حركتهاي اجتماعي حضور فعال دارند، وجود نداشته باشد. از اين رو، افراد خاموش جامعه كه همواره بياعتنایند و حضور اجتماعي فعال ندارند، در تغيير یافتن يا نیافتن آن تأثيري نخواهند داشت.
4. درباره ظهور منجي، اكثريت جامعه جهاني، مراد است. از اين رو، به صرف گرايش اكثريت جامعه در يك كشور به عدالتخواهي، زمينه ظهور فراهم نميشود و گرايش جامعه جهاني براي اين تحول جهاني، لازم است.
این نمودار، مراحل تحقق تغيير در جامعه را نشان ميدهد:
اعتقاد به منجي افراد جامعه (اكثريت)
انگيزه اقدام عملي در راستاي زمينهسازي ظهور براي افراد جامعه (اكثريت)
اقدام عملي افراد جامعه برای اصلاح نفس و رفتار عادلانه با خود (اكثريت)
حركت در جهت اصلاح روابط در حوزههاي ديگر (رابطه با خدا، همنوعان و طبيعت حيواني و غير آن) (اكثريت)
حركت جامعه به سمت اصلاح
فراهم آمدن زمينۀ ظهور
اراده خداوند به ظهور منجي
ظهور و تحقق حكومت عدل مهدوي
تحليلي نو از روايات تمسك به دين
برخي صاحبنظران در تبيين وظايف منتظران وليّعصر(عج)، به استناد روايات زيادي ـ كه تعدادي از آن روايات در اين مقاله ذكر شد ـ تمسك به دين و پرداختن به انجام تكاليف شرعي را وظيفۀ اصلي مؤمنان دانستهاند. همچنین با عنايت به برخي ديگر از روايات، صبر در مقابل حاكمان ستمگر و پرهيز از هرگونه اقدام اعتراضآميز نيز جزو وظايف مؤمنان قلمداد شده است و احاديث تمسك به دين را فقط به انجام تكاليف شرعي در حوزه فرايض و نوافل محدود كردهاند، با این حال، به نظر ميرسد در احاديث تمسك به دين تنها براي جلوگيري از ايجاد حساسيت حاكمان جور و مخالفان، به مخالفت و مبارزه با ستمگران تصريح نشده است و به برخي سادهلوحان يا فرصتطلبان اين اجازه را داده است تا از اين روايات چنين برداشت كنند كه تنها پرداختن به عباداتی همچون نماز و روزه و حج را دنبال كنند و منتظر بمانند تا زمان ظهور آخرين حجت خدا فرا رسد. به روشني پيداست كه در دستور تمسك به دين، فرايضي چون امر به معروف و نهي از منكر و همچنين تولّي و تبرّي نيز نهفته است و هر مسلماني وظيفه دارد در صورت برخورداري از توان، نسبت به انجام اين وظايف همچون ديگر تكاليف شرعي اهتمام ورزد و از همه توان خود استفاده كند. همچنين در بسياري از رواياتي كه به «صبر» در زمان غيبت توصيه شده است، دستور به صبر را ميتوان به مفهوم عام آن تفسیر کرد؛ يعني صبر در برابر انجام تكاليف و وظايف ديني و شرعي و صبر در برابر ناملايمات و سختيهايي كه در مبارزه با حاكمان ستمگر از ناحيه آنان متوجه انسان مؤمن ميشود. بنابراين، به نظر ميرسد در نوع ادبيات احاديث مربوط به دوره غيبت، رازي نهفته وجود دارد. رازي كه انسان دانشمند از آن غافل نميماند و دليل باقي ماندن آن احاديث تا به امروز احتمالاً بدان جهت بوده است كه براي حاكمان جائر، امكان سوء استفاده از آن احاديث برای خاموش كردن صداي مسلمانان و تحريك آنان به سكوت و صبر در قبال اقدامات ناصواب و ظالمانۀ آنان و به انزوا كشاندن دين و محصور كردن آن در چهارديواري مساجد و خانهها وجود داشته است. پس بسنده كردن برخي مسلمان در زمان غيبت به ذكر و عبادت و مسجد، ناشي از تمسك به ظاهر برخي روايات و برداشت ناصحيح از معاني آنها بوده و همان چيزي است كه حاكمان ستمگر در طول تاريخ پس از غيبت به دنبال آن بودهاند.
نتيجه
1. نظريه تغيير مبتني بر چند اصل است:
اصل اول. علت تامۀ تحقق هر تغييري در جهانِ خارج، اراده خداوند است كه بدون آن هيچگونه تغيير و تحولي محقق نخواهد شد.
اصل دوم. براي اينكه اراده خداوند به تغييرات و تحولات تعلق گيرد، باید دو مقدمه از ناحيه انسان جامۀ عمل بپوشد. يكي از جنس ايمان و اعتقاد است و ديگري، رفتار متناسب با تغيير مورد انتظار خواهد بود.
اصل سوم. در تغييرات اجتماعي، تغيير اكثريت افراد اجتماع، زمينهساز خواهد بود.
2. تغييراتي كه مقدماتش به دست انسان محقق شود، گاهي با اراده تكويني خداوند و گاهي هم به صورت غير تكويني و توسط اراده خاص الهي، تحقق خارجي خواهد يافت.
3. قيام حضرت مهدي(عج) و برپايي حكومت عدل مهدوي، مهمترين تغييري است كه از ابتداي آفرينش آدم ابوالبشر(ع) تا پايان حيات انسان بر روي زمين رخ خواهد داد. بنابراين، دو مقدمه آن نيز بايد به دست انسانها اتفاق افتد تا ظهورش را متوقع باشيم.
4. ويژگي بارز و شاخص حكومت مهدوي، عدالتمحوري و جهاني بودن است. پس اين تغيير بزرگ، مستلزم اعتقاد جامعه جهاني به مهدويت و منجي آخرالزمان و رفتار متناسب با آن اعتقاد، يعني پايبندي به عدالت و تلاش در جهت آن خواهد بود.
5. اصلاح رفتار با خود و اداي حقوق نفسِ خويش، نخستين اقدام و حركت عدالتخواهانه است كه پيروان حضرت مهدي(عج) و منتظران حضرتش ميبايست از آن شروع كنند. پس اصلاح رفتار و اداي حقوق در همه ابعاد آن بهويژه در حوزه رابطه انسان با نفس خويش، در واقع، حكايتگر خواست حقيقي فرد و جامعه بر لزوم تغيير و ظهور منجي است.
6. تمسك به دين و توصيه به صبر در رواياتي كه به لزوم صبر و تمسك به دين دلالت دارند، در حقيقت، مسلمانان را به زمينهسازي به مفهوم عام آن، يعني اصلاح فردي و اجتماعي و سياسي دعوت ميكند؛ زيرا در دل دين، همه اين امور نهفته است. پس انسان ديندار در برابر ستمگري و بيعدالتي سكوت نميكند. جامعهاي كه همۀ افراد آن، خود را اصلاح كردهاند و در میانشان وحدت و يكدلي برقرار شده است، همچون يد واحدهاي خواهند بود كه حاكميت ستمگران و گناهكاران را برنميتابد و از كرامت و عزت خود دفاع ميكند.
7. اعتقاد امت و گام گذاشتن جمعي آنان در مسير عدالتخواهي، کاری است كه بايد برای زمينهسازي ظهور انجام داد. البته انتظار تحقق یافتن كامل اين مهم، پيش از ظهور حضرت مهدي(عج)، انتظاري بيجاست؛ زيرا تحقق آن به دست خداست و نقش ما در آن، فقط زمينهسازي است تا با ظهور مهدي آل محمد(عج) و تحت حمايت و تأييد خداوند و ياري او به وسیله جوامع بشري تحقق يابد.
8. توصيه به تمسك به دين و متعهد بودن منتظران به رعايت احكام شريعت در واقع، نوعي حساسيتزدايي است تا دشمنان دين و مهديستيزان متعرض مسلمانان نشوند و بر اين باور باشند كه در زمان غيبت، مسلمانان تنها به دنبال انجام فرايض و نوافل هستند و تنها به احكام نماز و روزه و امثال آن ميپردازند و امور سياست را واميگذارند؛ غافل از آنکه توصيه به دينداري، پوستهاي است كه در باطن خود، امر به معروف و نهي از منكر، مبارزه با ظلم و بيعدالتي و دفاع از عزت نفس و كرامت نفس خويش و جامعه اسلامي را دربر دارد.
9. نظريهاي كه معتقد است بايد در زمان غيبت به فراگير شدن فساد و ظلم كمك كرد تا هرچه بيشتر براي ظهور زمينهسازي شود، مردود است؛ زيرا زمينهسازي رفتاري بايد در راستا و مطابق با انتظار و اعتقاد به عدالت مهدوي باشد.
10. هر تغييري، مقدماتي متناسب با آن تغيير ميطلبد؛ يعني مقدمات تغيير اجتماعي نيز بايد به صورت اجتماعي محقق شود.