در بررسی زندگانی انبیاء، امامان و بزرگان گاهی شاهد افرادی از خاندان آن بزرگواران هستیم که برخلاف روش و مشی آباء و اجداد خویش عمل نموده و اثرات نامطلوبی از اینگونه اقدامات خود بر جای گذاشتهاند. برخی از اینان تا پایان عمر خود از عملکردشان روی برنتافته و تا آخرین لحظه از اقدامات سوء خود دست بر نداشتهاند و برخی دیگر پس از سالها عناد و کینهتوزی نسبت به راه راستین اجداد خویش در نهایت متنبّه شده و حقیقت امر را دریافتهاند. آنچه قابل تأمل است اثرات اعمال اینگونه افراد است که گاه و بیگاه صفحات تاریخ را لکهدار نموده و موجب تشویش اذهان گشته و ثمرات جبرانناپذیری در جامعه بر جای گذاشته است. از جمله این افراد جعفر فرزند امام هادی(علیه السلام) است که مدتی مدید در ایام پدر و برادر و برادرزادهاش عنان اختیار از کف داده و در طلب مقام و موقعیت چند روزه دل این بزرگواران را به درد آورده و در مواقعی، موقعیت آن حضرات را به مخاطره انداخته است.
این نوشتار بر آن است گذری اجمالی بر زندگی و عملکرد جعفر برای رسیدن به جایگاهی که مستحق آن نبوده داشته و بر بررسی روایات و مطالب پیرامون وی و اقداماتش بپردازد.
زندگی جعفر و القاب او
هر چند در رابطه با تولد، نحوه زندگی و کلاً بیوگرافی جعفر در منابع، مطالب چندانی ذکر نشده است ولی در مورد اقدامات وی پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز غیبت صغرای امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به برخی مسائل هر چند کوتاه و مختصر اشاراتی شده است. شیخ مفید (م 413هـ.ق) برای امام هادی(علیه السلام)، پنج فرزند ذکر نموده است که عبارتند از: امام حسن عسکری(علیه السلام)، حسین، محمد، جعفر و عایشه و فخر رازی (م 606هـ.ق) به غیر از این پنج تن، علی، موسی، فاطمه و بریهة را نیز بر فرزندان آن حضرت افزوده است و طبری (م 358هـ) در ذکر فرزندان آن حضرت «دلالة» را نیز از دختران امام هادی(علیه السلام) برشمرده است.
ولی نسل آن حضرت فقط از دو فرزندش یعنی امام حسن عسکری(علیه السلام) و جعفر میباشد. مادر جعفر کنیزی به نام «حدق» بوده است. منابع به تاریخ تولد جعفر اشارهای ننمودهاند، ولی با توجه به اینکه وی در 45 سالگی و در سال 271هـ.ق وفات کرده میتوان نتیجه گرفت که تاریخ تولد وی در حدود سال 226هـ.ق بوده است.
شیخ صدوق در کمالالدین در روایتی از صالح بن عبدالله آورده که وی گوید: مادرم فاطمه دختر محمد بن هیثم معروف به ابن سیابه در روز تولد جعفر در خانه امام هادی(علیه السلام) بود و نقل میکرد: آن هنگام که جعفر متولد شد اهل خانه را دیدم که همه شادمانی کرده و از این واقعه خوشحالند، پس به نزد ابوالحسن امام هادی(علیه السلام) رفتم ولی برخلاف دیگران او را مسرور نیافتم. عرض کردم ای مولای من، چه شده است که شما را در تولد این مولود خوشحال نمیبینم؟ آن حضرت فرمود: در آینده علت این امر بر تو روشن خواهد شد چرا که او افراد بسیاری را گمراه خواهد کرد.
این فرمایش حضرت بنا به گفته مرحوم صدر بعدها آشکار شد چرا که جعفر در دوران جوانی از تعالیم اسلام روی برگردانید و به لهو و لعب پرداخت تا آنجا که امام هادی(علیه السلام) اصحاب خویش را از معاشرت با فرزندش منع مینمود.
کنیه جعفر ابوعبدالله و از القاب معروفش «کرین» و «کذاب» بود و از آن جهت به او «کرین» لقب دادند که اولاد و احفاد بیشماری داشت تا آنجا که در برخی از منابع آنان را در حدود 120 نفر ذکر نمودهاند. بیشتر این افراد از شش پسر جعفر یعنی: اسماعیل، طاهر، یحیی، هارون، علی و ادریس بودند. فرزندان جعفر را به جهت انتسابشان به امام رضا(علیه السلام) «جد بزرگوارشان»، رضویون مینامیدند.
از فرزندان معروف جعفر میتوان به ابو رضا محسن بن جعفر که در ایام المقتدر بالله عباسی در دمشق به سال 300هـ خروج نمود و نیز به عیسی بن جعفر که فردی عالم و فاضل و استاد ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری بود اشاره کرد. تلعکبری در سال 325هـ.ق در نزد او به آموختن علم حدیث پرداخته و از وی اجازه روایت أخذ نموده است.
لقب دیگر وی که در تاریخ بیشتر به این لقب مشهور شده «کذّاب» است. منشأ و علت چنین لقبی را شیخ صدوق در کمال الدین، راوندی در الخرائج و الجرائح، مرحوم علامه ابو منصور احمد بن علی طبرسی در الاحتجاج و امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی در اعلام الوری باعلام الهدی از ابو خالد کابلی در ضمن روایتی چنین ذکر کردهاند که ابوخالد گوید:
روزی بر مولایم علی بن حسین زینالعابدین(علیه السلام) وارد شدم و عرض کردم یابن رسولالله مرا آگاه کن از کسانی که خداوند عزوجل طاعت و مودّت آنها را واجب گردانیده است و واجب است بر بندگان خدا که بعد از رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها اقتداء کنند. آن حضرت فرمود: «اولین کسی که خداوند امام قرار داده و اطاعتش را واجب نمود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) است، پس از آن امام حسن(علیه السلام) و سپس امام حسین(علیه السلام) از فرزندان علی بن ابیطالب(علیه السلام)، پس از آن، این امر به من رسیده است.» آن حضرت این را گفت و ساکت شد. عرض کردم: ای سرور من از امیرالمؤمنین روایت شده است که زمین از حجت خدای عزوجل خالی نمیماند پس حجت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمد و اسم او در تورات باقر است و او علم را میشکافد شکافتنی، و او حجت و امام بعد از من است و پس از او فرزندش جعفر است که اسمش در نزد اهل آسمانها صادق است. عرض کردم: چگونه اسم او صادق است در حالی که همة شماها صادق هستید. فرمود: پدرم از پدرش و او نیز از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت کرد که آن حضرت فرمود: زمانی که فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب(علیهم السلام) متولد شد او را صادق نام بگذارید؛ چرا که پنجمین نسل از فرزندان او متولد میشود که نام او نیز جعفر است و ادعای امامت میکند و بر خداوند دروغ میبندد و او نزد خداوند، جعفر کذّاب است زیرا به خداوند افتراء میبندد و چیزی را ادعا میکند که اهل آن نیست در آن روزی که خداوند ولی خود را مستور گرداند، با پدرش مخالفت میکند و بر برادر خود حسادت میورزد. حضرت امام سجاد(علیه السلام) این را فرمود و گریة سختی نمود سپس فرمود: گویا جعفر کذاب را میبینم که طاغیة زمانش را برای تفتیش امر ولیالله وادار میکند. کسی که غائب و در پناه خداست و بر حرم پدرش وکیل میباشد. این در حالی است که جعفر به ولادت آن حضرت جاهل و ناآگاه است و اگر به او دست یابد به قتل او حریص است، و به میراث او چشم طمع دوخته تا آنکه آنها را بدون حق بگیرد و تصاحب کند. ابو خالد گوید عرض کردم: یابن رسولالله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این امر واقع میشود؟ فرمود: بله به خدا قسم این مکتوب است در صحیفهای که در پیش ماست و در آن صحیفه هر چه از سختیها پس از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر ما میرود مذکور است.
با توجه به این روایت، جعفر بنا به اقداماتی که در راستای مخالفت با برادر بزرگوارش و نیز برای گرفتن امامت پس از او و همراهی نمودنش با طاغیه زمان که در بُرههای از زندگی خویش انجام میدهد در نزد خداوند «کذاب» شمرده شده و در صحیفه ائمه هدی(علیهم السلام) نیز این امر ثبت شده است. چنانچه به این نکته شیخ صدوق نیز در ادامه همین روایت اشاره نموده است.
جعفر در ایام پدر و برادر گرامیش
جعفر ایام کودکی و نوجوانی و جوانی خویش را در حیات پدرش امام هادی(علیه السلام) سپری نمود و در شهادت پدرش سال 254هـ.ق در حدود 28 سال بیش نداشت. در طول این مدت تنها مطلبی که در رابطه با وی در منابع متقدم ذکر شده جریان تولد وی و عدم سرور و خوشحالی امام هادی(علیه السلام) از این واقعه میباشد که شیخ صدوق در کمال الدین، شیخ طوسی در کتاب الغیبة و علامه مجلسی در بحارالأنوار آن را ذکر کردهاند.
و روایت دیگری را ابن حمدان خصیبی (م 334هـ) در الهدایة الکبری از امام هادی(علیه السلام) ذکر میکند که آن حضرت فرمودند: از فرزندم جعفر دوری کنید چرا که مَثَل من و فرزندم مَثَل نوح و فرزندش حام میباشد آنجا که نوح عرض کرد:
«... رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي».
و خداوند فرمود:
«يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ».
این دو روایت که هر دو از امام هادی(علیه السلام) میباشند نشان از آگاهی امام از اقدامات آتی وی و عدم رضایتش از وی میباشد و از روایات دیگری که از امام حسن عسکری(علیه السلام) در رابطه با جعفر ذکر شده به نظر میرسد که جعفر در جوانی و در ایام حیات پدرش امام هادی(علیه السلام) نیز برخلاف سیره و روش پدر و اجداد طاهرینش عمل مینموده و باعث ناخشنودی آن حضرت میگردید.
از بیانات امام حسن عسکری(علیه السلام) مشخص میشود که پس از شهادت امام هادی(علیه السلام)، جعفر در مسأله امامت، طمع داشته و نسبت به برادر خود حسد میروزیده است. خصیبی در ضمن روایتی که در رابطه با جعفر ذکر میکند، آورده است که امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند: در آینده از اعمال و کردار جعفر بر شما اموری آشکار میشود، به خدا قسم مَثَل من و او مثل هابیل و قابیل از فرزندان آدم است، آنجا که قابیل بر هابیل در آنچه خداوند بر او از فضلش بخشیده بود، حسد ورزید و او را به قتل رسانید و اگر برای جعفر هم زمینهاش آماده باشد مرا به قتل میرساند ولکن خواست و امر خداوند چنین نیست که او موفق به این امر گردد.
از مواردی که در رابطه با اعمال سوء جعفر در حیات برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) میتوان برشمرد استفاده مفرط وی از مسکرات بود که باعث رنجش خاطر آن حضرت میشد.
شیح طوسی از سعد بن عبدالله و او از چند نفر از جمله ابوهاشم داود بن قاسم جعفری که به خاطر قتل عبدالله بن محمد عباسی در زندان به سر میبردند، نقل میکند که شبی در زندان بودیم که امام عسکری(علیه السلام) و برادرش را دستگیر و به زندان آوردند. ما پس از احوالپرسی از آن حضرت، او و برادرش را در صدر مجلس جای دادیم. در این میان جعفر که در کنار برادرش نشسته بود با صدای بلند گفت: «واشطناه» یعنی نام کنیز خود را برد و این در حالی بود که آثار مستی وجودش را فرا گرفته بود. امام(علیه السلام) بر او ناراحت شده فرمودند: ساکت باش و طولی نکشید که جعفر در آنجایی که نشسته بود به خواب رفت.
قطبالدین راوندی و علامه مجلسی نیز به این روایت اشاره کردهاند. شیخ مفید هم در ضمن بیان مناقب و معجزات امام حسن عسکری(علیه السلام) روایتی نقل میکند که در آن به شرب خمر و فسق و فجور جعفر اشاره شده است. شیخ صدوق نیز به هنگام نقل جریان ورود کاروان قمیها پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) به سامراء آورده است که وقتی اهل کاروان از وارث آن حضرت سؤال کردند، آنها را به جعفر بن علی ارجاع دادند و چون پرسیدند که جعفر کجاست؟ گفته شد که جعفر در کنار دجله همراه آوازخوانان مشغول شرب خمر میباشد که این امر در ابتدا باعث انصراف کاروان قمیها از رفتن به پیش جعفر شد.
اقدامات جعفر پس از شهادت برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام)
جعفر پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) اقدامات فراوانی در راستای به دست آوردن مقام و منزلت برادر خویش نمود که با نگاهی اجمالی به این اقدامات وی، میتوان روحیه زیادهطلبی و حسادت و به تعبیری، خود باختگی او را تصور نمود. راوندی در باب بررسی معجزات پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت اطهار(علیهم السلام) با معجزات سایر پیامبران و اوصیاء در فصلی مینویسد:
حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به عمویش جعفر کذاب گرفتار بود ولکن خداوند شر او را از آن حضرت دفع نمود و او را «کلمة العلیا» قرار داد.
وی در ادامه درباره اولین اقدام جعفر پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) مینویسد:
زمانی که آن حضرت به شهادت رسیدند، اصحاب برای برگزاری نماز بر آن حضرت در خانهاش جمع آمدند. جعفر برای خواندن نماز ایستاد در این هنگام کودکی آمد و ردای جعفر را گرفت و او را از بدن مطهر امام عسکری(علیه السلام) دور ساخت و خود بر او نماز گذارد. مردم نیز با او به نماز ایستادند و جعفر مبهوت و متحیّر مانده بود و چیزی نمیگفت. و چون آن کودک از نماز فارغ شد از بین مردم خارج شده و غایب گشت و معلوم نشد که او از چه طریقی از بین مردم گذشت.
این روایت را شیخ صدوق نیز از ابوالادیان خادم امام حسن عسکری(علیه السلام) نقل میکند که گوید:
چون کودک ردای جعفر را گرفت فرمود: ای عمو برگرد که من از تو به این امر أحق هستم و جعفر کنار کشید در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده و سرخ شده بود.
در اقدام بعدی جعفر برای اینکه میراث برادر را به دست آورد مدعی شد که آن حضرت فرزندی نداشت و پس از برادرش وارث اموال او میباشد. در چنین شرایطی جعفر با حضرت صاحبالزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) روبهرو میشود و آن حضرت میفرمایند: ای جعفر برای چه متعرّض حقوق من میشوی و سپس از دید جعفر غایب میشود و جعفر به دنبال آن حضرت میرود ولی او را نمیبیند.
در مرحله بعدی چون مادربزرگ مادری امام حسن عسکری(علیه السلام) وفات میکند او را برای دفن در منزلش آماده میکنند که باز جعفر از این کار ممانعت میکند و میگوید: این خانة من است و نباید او را در این خانه دفن کنید. این بار نیز جعفر، امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را مشاهده میکند که از وی میپرسد: آیا این خانة توست؟ و پس از آن جعفر هرگز آن حضرت را نمیبیند.
این جریانات باعث شد که جعفر به وجود امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) واقف شده و در صدد لطمه زدن به آن حضرت بر آید و در این راستا نزد حاکمان عباسی رفته و خبر آن حضرت را به عباسیان رسانید وآنان نیز در چند مرحله به خانه امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هجوم آوردند تا هر کجا که به حضرت دست یافتند او را به شهادت برسانند، ولی در هر مرحله آن حضرت با اعجاز الهی توانستند از شر مهاجمان در امان بمانند.
شیخ صدوق در روایتی از ابوالحسین ـ حسن بن وجناء نقل میکند که جدّ پدرم زمان هجوم مأموران عباسی در خانه امام حسن عسکری(علیه السلام) حضور داشت و او نقل میکند که همراه مهاجمان، جعفر نیز وارد خانه شد و همه جا را برای یافتن حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) جستجو کرده و خانه را به غارت بردند و من که سعی داشتم مولایم را ببینم با او رو در رو شدم و آن حضرت بدون آنکه کسی متوجه شود از در خانه خارج شد.
جعفر در اقدام بعدی نزد عبدالله بن خاقان، از بزرگان حکومتی میرود تا بلکه از طریق حکومت مقام و منزلت برادرش را بیابد ولی با عکسالعمل تند وی مواجه میشود. کلینی و ابن شهرآشوب مازندرانی مینویسند: عبدالله بن خاقان در مقابل سخن جعفر که در قبال اعطای موقعیت برادرش هر ساله 20 هزار دینار به سلطان پیشنهاد میکند، به وی میگوید: ای احمق، سلطان شمشیرش را برای این از غلاف کشید که اگر برادر و پدرت بنا به گفته مردم امام باشند آنها را از امامت براندازد ولی موفق به این کار نشد. و حال اگر تو هم نزد شیعه پدر و برادرت، امام باشی حاجتی برای حمایت ما نداری. و اگر چنین نباشد و شیعیان تو را امام خود ندانند هرگز بدان دست نخواهی یافت.»
شیخ صدوق در کمال الدین، جریان دیگری نقل میکند که در آن، جعفر کذاب برای کسب مقام برادرش به نزد خلیفه عباسی «المعتمد» میرود و در آنجا نیز توفیقی نمییابد.
تلاشهای جعفر برای به دست آوردن مقام و منزلت برادر خویش در هیچ مرحلهای به ثمر نرسید و وی در اقدام بعدی در صدد بر آمد با مکاتبه با شیعیان پدر و برادر خود اموالی که هر ساله به خدمت آن بزرگواران از طرف شیعیان میرسید به طرف خود جلب کند در این راستا نامهای به احمد بن اسحاق قمی مینویسد و از او اموال اهالی قم را طلب میکند. احمد بن اسحاق پس از مشورت با مردم قم نامهای که متضمن چندین سؤال بود به نزد جعفر میفرستد و از او جواب آن مسائل را میخواهد و اضافه میکند که این روشی است که گذشتگان ما نسبت به آباء و اجداد شما اعمال مینمودند و در صورت ارائه جواب مسائل، اموال را به آن بزرگواران تحویل میدادند و تو نیز اگر جواب مسائل را بگویی ما اموال را به سوی شما، ارسال خواهیم نمود. پیک قمیها به سوی جعفر رهسپار میشود و مدتی نیز در آنجا اقامت میکند، ولی هیچگونه جوابی از جعفر نمیگیرد و این در حالی بود که جعفر قبل از این نیز وقتی که کاروان قمیها پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) وارد سرمن رأی شده بودند از آنان مطالبه اموال را نموده بود که قمیها از وی علامات و نشانههای اموال و صاحبان آنها را پرسیده بودند و جعفر در جواب گفته بود که از من میخواهید علم غیب بگویم در حالی که علم غیب را جز خدا کسی نمیداند و شما نسبت به برادرم در اینگونه امور دروغ میگویید. پس از آن جعفر به نزد خلیفه میرود تا به این طریق اموال را تصاحب کند ولی موفق به آن نمیشود. جعفر در نامة دیگری به یکی از بزرگان شیعه پس از معرفی خود آورده است که پس از برادرش قیّوم و متولی امور است و علوم حلال و حرام و آنچه بدان نیاز است از تمامی علمها نزد اوست.
احمد بن اسحاق قمی میگوید: پس از آنکه این نامه را مشاهده نمودم نامهای به خدمت صاحبالزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته و نامه جعفر را نیز بدان الحاق نمودم که پس از مدتی جواب آن نامه از طرف حضرتش بر من رسید. حضرت پس از ذکر مطالبی در ضمن بیاناتی راجعبه جعفر مینویسند:
... به خدا قسم که حلال و حرام را نمیشناسد و بین صواب و خطا فرقی نمیگذارد نه حق را از باطل تشخیص میدهد و نه محکم را از متشابه، و نیز حدّ نماز و وقت آن را نیز نمیشناسد. خداوند شاهد است که او نماز واجب را به مدت چهل روز در طلب سحر و جادو ترک کرد.
حضرت نامهاش را با جملاتی دیگر در رابطه با احوال جعفر به پایان میرساند که نشان از عدم رضایت حضرتش از عملکرد جعفر میباشد.
جریان این نامه را به غیر از شیخ طوسی، علامه طبرسی و علامه مجلسی نیز ذکر کردهاند. در ادامة اقدامات جعفر برای رسیدن به اموال و جایگاه برادرش میتوان به حبس نمودن جاریهها و کنیزان امام حسن عسکری(علیه السلام) اشاره کرد، وی نه تنها بر ماترک امام دست برده و کنیزان آن حضرت را حبس نمود بلکه پا را فراتر گذاشته اقدام به فروش برخی از آنها نمود که در ضمن آنها دختر بچهای از اولاد جعفر بن ابیطالب بود که تحت سرپرستی و پرورش خانه امام عسکری(علیه السلام) قرار داشت. یکی از علویون کسی نزد خریدار فرستاد و او را از این موضوع مطلع ساخت، خریدار گفت: من آن را به دلخواه بر میگردانم و پولی که دادهام در برابر او کم نمیکنم او را با خود ببرید. آن علوی پس از اطلاع اهل ناحیه از این واقعه 41 اشرفی نزد خریدار فرستادند و او را ملزم نمودند که آن دختر را به صاحبش ـ یعنی به سرپرست او از خاندان جعفر بن ابیطالب ـ رد کند.
اینگونه رفتارها در نهایت باعث شد که جامعه شیعه آن روز از جعفر روی برتافته و دنبال نایب اصلی امام حسن عسکری(علیه السلام) باشند؛ هر چند که خواص یاران امام عسکری(علیه السلام) از تولد و نیابت حضرت مهدی(علیه السلام) پس از پدر بزرگوارش مطلع بودند، ولی به علت پنهانکاری که از طرف امام عسکری(علیه السلام) نسبت به تولد و وجود حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که برای حفظ جان امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) صورت گرفته بود اکثریت مردم از این واقعه بیخبر بودند و لذا برخی از آنها در ابتداء پیرو جعفر بوده، و پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام) به او تعزیت گفته و بر امامتش تبریک میگفتند که در نهایت با اقدامات منفی و پیدرپی جعفر از عقیده خود نسبت به وی بازگشتند. و به جستجوی امام پس از امام عسکری(علیه السلام) پرداختند. و در این بُرهه از تاریخ بود که امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با تعیین وکلایی با جامعة شیعه ارتباط برقرار کرده و آنان را در مسیر اصلی و الهی امامت قرار دادند. با این حال عدة اندکی نیز بر امامت جعفر پس از امام عسکری(علیه السلام) باقی ماندند ولی آنان نیز در طول تاریخ منقرض شده و از بین رفتند.
شیخ طوسی در رد این افراد مینویسد:
امام باید معصوم و أعلم مردم به احکام الهی باشد. جعفر نه معصوم بود و نه به احکام الهی آگاهی داشت و افعال جعفر نشان از عدم عصمت او، و عدم علم و آگاهی او نسبت به احکام الهی داشت.
نوبختی در ضمن بیان فرقههایی که پس از شهادت امام هادی(علیه السلام) به وجود آمدند، مینویسد:
عدة اندکی از مردم نیز قائل به امامت جعفر بن علی شدند و معتقد بودند که پس از آن که محمد بن علی «برادر جعفر» از دنیا رفت پدرش وی را وصی قرار داد.
نوبختی سپس در بیان فرقههای بعد از امام حسن عسکری(علیه السلام) چهار فرقه را میشمارد که قائل به امامت جعفر پس از امام حسن عسکری(علیه السلام) بودند.
علامه تستری در قاموس الرجال خویش آورده است که سعد بن عبدالله قمی کتابی در ردّ اصحاب جعفر بن علی نوشته است.
سرانجام جعفر
آنچه از منابع به دست میآید این است که جعفر هر چند در راه رسیدن به مقامی که شایسته آن نبود، تلاش فراوانی نمود و با افعال و اعمال سوء خود موجبات رنجش خاطر پدر و برادر گرامیش و امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را فراهم ساخت (و پس از آن بزرگواران، مدعی امامت و طالب ارث و میراث برادرش گردید و مرتکب اعمالی چون شرب مسکرات و مجالست با آوازهخوانان، فروش دختر بچه از اولاد جعفر بن ابیطالب و... شد) ولی در نهایت از کرده خود پشیمان شده، توبه نمود و از توقیعی که از جانب حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) صادر شده میتوان این مطالب را به طور مشخص استنباط نمود. شیخ طوسی در کتاب الغیبة خود در بخش توقیعات آورده است که اسحاق بن یعقوب توسط محمد بن عثمان عمری(رحمه الله) نامهای خدمت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میفرستد که در آن چند سؤال مطرح کرده بود و از جمله سؤالات راجعبه جعفر و عاقبت وی میباشد، حضرت ضمن توقیعی که به خط مبارک خود مینویسند راجعبه جعفر آوردهاند که:
... پس بدان همانا بین خدا و بین احدی هیچ قرابتی نیست و هر کس «از اهلبیت ما» مرا انکار کند از ما نیست و راه او راه فرزند نوح(علیه السلام) میباشد. و اما راه عمویم جعفر و فرزندانش، همانند راه برادران یوسف «علی نبینا و آله و علیه السلام» میباشد... .
اینکه حضرت، منکرین خود را همانند فرزند نوح معرفی میکند از این روست که فرزند نوح از اطاعت پدر خویش برتافت و مطیع اوامر الهی نشد و با همان حال نیز از دنیا رفت، ولی در مورد عمویش جعفر از تعبیر برادران یوسف استفاده نمود و برادران یوسف با اینکه در ابتدا در حق پدر و برادر خویش جفا نمودند، ولی عاقبت از عملکرد بد خویش پشیمان شده به راه حق بازگشتند و استفاده از چنین عنوانی برای جعفر، نشان از بازگشت جعفر به راه حق و پذیرش امامت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دارد و این یعنی توبه از تمام آنچه که در ابتدا مدّعی آن بود و پذیرش آنچه در ابتدا منکرش شده بود یعنی ولایت و امامت حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف).
این روایت در منابع بسیاری از جمله: الاعلام الوری باعلام الهدی امین الاسلام طبرسی، الاحتجاج علامه طبرسی، کشف الغمه اربلی، الخرائج و الحرائج راوندی، بحارالأنوار مجلسی، المجدی فی انساب الطالبین علی بن محمد علوی نسابه )از بزرگان قرن پنجم هجری)، ینابیع المودة قندوزی حنفی و نیز علامه سید محمد صادق بحرالعلوم در تعلیقهای که برای کتاب سرّ السلسلة العلویه ابی نصر بخاری (ح 341هـ) زده، آمده است.