کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بهائیت در سایه استعمار

امیر علی حسنلو

25 مرداد 1390 ساعت 12:22

بهائیت و شکل‌گیری و ترویج آن بدون حمایت استعمارگران که در پی اهداف استعماری خود در کشورهای اسلامی بودند، امکان‌پذیر نبود، آن‌چه بهائیت در پیدایش و ادامه حیات در زیر سایه استعمار در پی آن بود تنها هدف‌گیری عقاید شیعه نبود، بلکه هدف اصلی ایجاد کنندگان آن ضربه‌ای سهمگین بر پیکر اسلام و شکست وحدت اسلامی و عوامل وحدت آفرین آن بود، یکی از اهداف آنها اختلاف افکنی میان است اسلام و تجزیه کشورهای واحد اسلامی به قطعه‌های کوچک بود که پس از تقسیم در بین خود بعنوان مستعمرات تصاحب کرده و ذخایر آنرا به یغما ببرند، ارزش‌های اسلامی از توحید تا عبادات و احکام فقهی اسلام در اهداف تخریبی آنان قرار داشت تا بدین وسیله تمام معیارهای دینی را به سخره گرفته و دین اسلام را منسوخ اعلام کرده و آنرا پایان پذیرفته تلقی و به آغاز دوره فرادینی و اباهی‌گری بشارت دهند و جهان آینده را براساس آموزه‌های استعماری ترسیم و ایریالیسم را تنها حاکم بر سرنوشت انسان معرفی نمایند و به این وسیله مسلمانان را برده و نوکر اهداف استعماری خویش قرار دهند، دولتهای عثمانی، روس و انگلیس در این ماجرا نقش اساسی را ایفا کرده و از هر نوع حمایت مادی و فرهنگی بهائیان را مورد ملاطفت خود قرار داده و در ترویج اندیشه بهائیت که ارمغان جهان سرمایه‌داری برای اسلام بود پرداختند.



بهائیت در سایه استعمار

نویسنده: امیر علی حسنلو

 

فهرست عناوین:

مقدمه

آغاز بهائی‌گری

1- شکل‌گیری در حمایت عثمانی

2- بهائیت در سایه استعمار روس

3- بهائیت در سایه استعمار انگلیس

4- ترویج بهائی‌گری در سایه انگلیس

5- نتیجه

6- راه‌کارها


چکیده:

بهائیت و شکل‌گیری و ترویج آن بدون حمایت استعمارگران که در پی اهداف استعماری خود در کشورهای اسلامی بودند، امکان‌پذیر نبود، آن‌چه بهائیت در پیدایش و ادامه حیات در زیر سایه استعمار در پی آن بود تنها هدف‌گیری عقاید شیعه نبود، بلکه هدف اصلی ایجاد کنندگان آن ضربه‌ای سهمگین بر پیکر اسلام و شکست وحدت اسلامی و عوامل وحدت آفرین آن بود، یکی از اهداف آنها اختلاف افکنی میان است اسلام و تجزیه کشورهای واحد اسلامی به قطعه‌های کوچک بود که پس از تقسیم در بین خود بعنوان مستعمرات تصاحب کرده و ذخایر آنرا به یغما ببرند، ارزش‌های اسلامی از توحید تا عبادات و احکام فقهی اسلام در اهداف تخریبی آنان قرار داشت تا بدین وسیله تمام معیارهای دینی را به سخره گرفته و دین اسلام را منسوخ اعلام کرده و آنرا پایان پذیرفته تلقی و به آغاز دوره فرادینی و اباهی‌گری بشارت دهند و جهان آینده را براساس آموزه‌های استعماری ترسیم و ایریالیسم را تنها حاکم بر سرنوشت انسان معرفی نمایند و به این وسیله مسلمانان را برده و نوکر اهداف استعماری خویش قرار دهند، دولتهای عثمانی، روس و انگلیس در این ماجرا نقش اساسی را ایفا کرده و از هر نوع حمایت مادی و فرهنگی بهائیان را مورد ملاطفت خود قرار داده و در ترویج اندیشه بهائیت که ارمغان جهان سرمایه‌داری برای اسلام بود پرداختند.

 

واژگان کلیدی:

بهائیت، استعمارگران، امیریالیسم، ارزش‌های دینی.


     مقدمه:

در شماره‌های پیشین روشن شد که اساس بهائیت فرقه گمراه گر و گمراه بابیت است و بابیت کاملاً با طرح و نقشه استعمارگران روس و انگلیس بوجود آمد و دولت عثمانی نیز ناخودآگاه و بی‌خبر از پیامدهای این فرقه گمراه از بدو تشکیل با دولت‌های استعمار همکاری نمود.

بابیت فرقه‌ای بود که بعنوان گروه انتقالی به بهائیت مورد استفاده قرار گرفت. اگر اهدافی که استعمارگارن در تشکیل بابیت به دنبال آن بودند، نتوانستند به آن برسند، این ناکامی حاصل تلاش و کوشش علمای بزرگ و آگاه شیعه در مبارزه با آن بود و دیگر این‌که برخورد شایسته میرزا تقی‌خان امیرکبیر آن مرد مقتدر و شایسته ایران در عهد قاجار سبب ناکامی استعمارگران گردید، اگرچه فتنه و آشوب فکری و تشویش خاطر و بهم خوردن امنیت در سراسر ایران و بسیاری از شهرها از این آشوب برخاست. اما به هر روی، آن‌گونه که استعمارگران به دنبال آن بودند محقق نشد؛ بهائیت در دوره قاجار با تغییر شکل و فعالیت‌ها و فرم اندیشه شروع به شکل‌گیری و دعوت نمود، رویکرد و حرکت خزنده با هدایت استعمارگران از سوی رهبران بهائی و پیروان سیاسی آنها آغاز شد.بهائیت در این ‌دوره بیشتر متمرکز به چند موضوع:

1-‌ تشکل دادن به فرقه.

2-‌ تحکیم پایه‌های قدرت اقتصادی

3- تلاش برای گستردگی در تمام کشورها

4- نفوذ در ارکان سیاسی ایران و تبلیغ افکار بهائیت.

پس از این‌که بهائیت در بین مردم ایران و از سوی علما منفور و طرد و سرکوب شد آنها به فکر فرم نو دادن به حزب خود افتادند، با وجود اختلاف بین رهبران این حزب، آنها سعی در مخفی کردن و حرکت به سوی انسجام و همبستگی نموده و برای این امر به فکر تشکل جدید و ساختار بخشیدن به درون گروهی افتادند و اقداماتی در این راستا انجام دادند.[1]

برخورداری از قدرت اقتصادی و رسیدن به ثروت از هر راهی که ممکن بود برای بهائیت یک هدف جهت استمرار و بقا و گسترش نفوذ در بین ملت‌ها بود. این روش و فکر از القائات امپریالیسم استعماری بود که با ثروت و پول می‌توان قدرت را در دست داشت و گستری نفوذ خود را افزود این رگ حساس (گرایش به ثروت) در بیشتر فرقه‌های انحرافی که مورد حمایت استعمار هستند وجود دارد که می‌توان برای نمونه در چند نمونه از این موارد اشاره کرد: 1-‌ فرقه گمراه اسماعیلیه (آقاخانیه) همیشه مورد حمایت استعمارگران بوده و بودجه از این دولت‌ها جهت حفظ و استمرار موجودیت خود داشته‌اند.

2-‌ فرقه وهابیت نیز از جمله این فرقه‌های گمراه بوده است که با ثروت‌اندوزی و با استفاده از پول نفت سرشار عربستان در راه تحقق اهداف و آرمان‌های استعمارگران تلاش می‌کنند و در جهان اسلام به فتنه‌انگیزی و آشوب و دشمنی با تشیع و تخریب اسلام اصیل معروف‌اند.

بهائیت نیز با گرایش به ثروت و تجارت به راهی رفت که امپریالیسم جهانی دیگر فرقه‌های دشمن شیعه را به آن هدایت کرده است، آنها گرایش به ثروت را جهت انباشت پول و ثروت و فعالیت اقتصادی را با چند هدف تعقیب کردند:

1- حمایت فرقه‌ای از محرومان و فقرا جهت جذب به فرقه و مرام بهائیت

2- حفظ قدرت اقتصادی که حیات هر جامعه و هر گروه و هر تلاش حزبی به این عنصر وابسته است

3- استمرار کارهای فرهنگی و چاپ و نشر آثار و حمایت از اعضای بهائی که وضع مالی آنها نامطلوب است که برای حفظ اساس بهائیت بسیار لازم و ضروری می‌نمود.

بهائیت و رهبران آن در برنامه‌های کاری خود به گسترش این فرقه در جهان نیز اهمیت می‌دهند براساس نقل منابع موثق این مرام تنها مرامی است که در تمام کشورها دارای پیرو است، جمعیت بهائی اکنون در تمام کشورهای اروپایی و آمریکایی و آسیایی و آفریقایی پراکنده‌اند که با مرکز مرتبط‌ و با سیستم منظم از حال همدیگر با خبر و از فعالیت‌های پیروان و حوادث آنها مطلع بوده و دارای برنامه‌های ماهانه و هفتگی خاص هستند؛ یکی از رموز ماندگاری و گستردگی آنها، ارتباط مستمر تمام بهائیان با مرکز و حرکت و اطاعت آنها از تصمیمات مرکزی است، وحدت و انسجام آنها پس از مرگ شوقی بسیار نهادینه و روبه رشد بوده است تا جائیکه در سازمان ملل و جوامع بین‌المللی نیز نفوذ دارند و از این طریق گاهی از خواسته‌های حزبی خود دفاع می‌کنند، برای مثال بارها آنها از طریق کشورهای عضو شورای امنیت از دولت ایران خواسته‌اند که در ایران بهائیت را رسمیت داده و حقوق آنها را رعایت کنند.

بهائیت در سایه استعمارگران:

باب در کتاب خود به تقلید از کتاب‌های آسمانی که بشارت آمدن پیامبران بعدی می‌دادند، خبر از آمدن موعودی داده و از فردی سخن گفته بود که خود را ظاهر می‌کند که او جانشین باب خواهد بود.

از این‌روی عده‌ای از بابیان با شتاب برای رسیدن به جانشینی باب مدعی مقام «من یظهره الله» شدند[2]، پی‌آمد این ادعاها، اختلافاتی بود که بین پیروان بوجود آمده و منجر به درگیری‌هایی گردید.

بهاء (میرزا حسنیعلی با شروع درگیری بغداد را ترک و مدت‌ها در سلیمانیه کردستان عراق به جمع صوفیان آنجا پیوست[3]. درگیری بین بابیان و آشوب آنها در شهرهای مقدس و درگیری با شیعه کشور عراق که از اقمار دولت عثمانی بود به آشوب کشانید. دولت عثمانی برای فروکش شدن آشوب در سال 1279 بابیان را به استانبول منتقل نمود، پس از اندکی به درنه کوچانیده شدند بدین ترتیب بهاء (حسینعلی) مناسب دید در اینجا علم من یظهراللهی را بپا کند و عده‌ای را به دور آن جمع نماید و بهائیت را تحت حمایت دولت عثمانی که از پیامدهای آن بی‌خبر بود آغاز کند، بهاء برای رها شدن از اعتراض میرزا یحیی و پیروانش که او را جانشین باب می‌دانستند، اظهار نمود که من مورد بشارت باب هستم، ازل برای مدتی کوتاه این امر را عهده‌دار بوده تا جایگاه مهم من محفوظ باشد و از گزندها مصون بمانم، این فکر بهاء بیشتر شبیه اندیشه‌های استعماری و موافق با طرح‌های پیچیده آنها بود، از این پس بهاء رسماً آغازگر تأسیس بهائیت گردید.

1- حمایت‌های جاهلانه‌ی دولت عثمانی از رشد بهائیت:

دولت عثمانی بصورت ناآگاهانه از اهداف استعمار که لبه‌ی تیز تهاجم استعمار در پی متلاشی کردن این قدرت بزرگ و روبه رشد جهان بود، از بهائیت حمایت کرد، وجود بهائیت در ادرنه از طرفی دشمنی و اختلاف شیعه و سنی را بیشتر می‌نمود و دشمنی بین دو فرقه بزرگ جهان اسلام ایجاد می‌کرد و هم در داخل خاک و مرکز پایتخت عثمانی، استانبول و ادرنه، آشوب و اختلاف را دامن می‌زد، از طرف علمای اسلام و شیعیان را نسبت به دولت عثمانی بدبین و بدگمان می‌کرد، این روند در نهایت به افزایش تخم کینه و نفاق در جهان اسلام منجر می‌شد. این نتیجه‌ای بود که استعمارگران در پی آن بوده و تلاش می‌کردند با این فتنه‌ها چندین هدف استراتژیک را در منطقه خاورمیانه تعقیب کنند:

1ـ آسیب فرهنگی و عقیدتی و آشفته کردن ارزشها و مقدسات دینی،

2ـ تجزیه خاک امپراطوری بزرگ عثمانی و جدا کردن کشورهای اسلامی از جغرافیای بزرگ اسلام که تا مرزهای اروپا پیشرفته و متصرفاتی در قلمرو اروپا داشت.[4] پیشرویهای دولت عثمانی و قدرت‌نمایی آن در اروپا و گسترش، جغرافیای اسلامی، جهان غرب را به شدت به هراس انداخته و نگران کرده بود. اسلام در شبه جزیره‌ی بالکان و صربستان و قبرس و تا مرزهای مسکو و آلبانی و یونان شمالی و ... و از طرفی تا دروازه‌های پاریس پیش رفته بود که اروپائیان را وحشت زده کرد.[5]

از نظر عقیدتی و جغرافیایی مرزهای اروپا را درهم نور دید، این پیشرفت که توسط ترکان عثمانی پس از سقوط خلافت عباسیان و جنگهای صلیبی برای غرب بسیارگران تمام می‌شد. از این روی غرب برای کاستن از نفوذ اسلام سرزمینی و عقیدتی[6] در اروپا و گذشتن از مرزهای فکری مسیحیت با روسیه در طرح مشترک جهت کوتاه کردن دست رقیب از معادلات بزرگ دنیا و ثروت‌های کشورهای اسلامی جهت فروپاشی قدرت بزرگ و روز افزون عثمانی در بین ملتهای اسلامی و فرقه‌های مختلف شعارها و نمادهای ملی‌گرایی و ناسیونالیستی نظیر پان عربسیم[7]، و پان ترکسیم را احیاء و دامن زدند[8]، آنها به ملل عربی القاء کردند که شما سالهاست که در زیر سلطه و استثمار ترک‌ها هستید برای رهایی از سلطه این نژاد ما از شما حمایت می‌کنیم، در این راستا آنها علاوه بر راه انداختن جنگ جهانی اول که بریتانیا هدف نابودی عثمانی را تعقیب می‌کرد این بار به راه انداختن هیئتهای فرهنگی و تبلیغی و سیاسی ملی‌گرا که مخالف عثمانی‌ها بودند از میان جوانان و اقشار تحصیل کرده در غرب بر علیه عثمانی‌ها قیامهایی را شکل دادند، در این راه از تشکل‌های حزبی تا فرقه‌های ساختگی با توجه به گرایشات مردم بهره‌های فراوانی بردند.[9] از جمله این فرقه سازی‌ها که نوعی تهاجم ریشه‌دار و برنامه‌ریزی شده بر علیه فرهنگ شیعه بود، بهائیت بود که در شکل نوین استعماری مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت دولت عثمانی نیز با عدم شناخت دسیسه‌های غرب برای فروریختن هیبت و شکوه قدرت عثمانی از این نوع گرایشات ضد ارزشی حمایت کرد، به تصور اینکه این فرقه دشمن رقیب مذهبی عثمانی‌ها (ایران) است، از اینروی بهائیت ریشه‌های اولیه را در دامن قدرت عثمانی پروراند و به تدریج بال و پر گشود از همین سایه بود که بهاء به مناطق مختلف نامه می‌نوشت و به دین جدید دعوت می‌کرد، الواحی که بها به ایران می‌فرستاد[10]، بدون حمایت عثمانیان نمی‌توانست براحتی صورت پذیرد.

آغاز به کار ناهماهنگ بهاء به درگیری با برادرش یحیی منجر شد، این درگیری‌ها نزاع و اختلاف طرفداران هریک از آنها را در پی داشت، منازعات آنها که سرانجام به حضور در دادگاه و سب صدور دستور تبعید به همراه طرفداران به مناطق مختلف، گردید.

1-1- بهاء در عکا:

جالب است که بهاء همراه طرفداران به عکا رهسپار شد که در فلسطین قرار داده و یحیی به منطقه‌ای متروک و تبعیدگاهی مثل جزیره‌ی قبرس که از اغمار عثمانی بود منتقل شد و نتوانست از آن جزیره صدای خود را به راحتی به خشکی‌ها برساند، این نیز دسیسه‌ی استعماری بود. چون دوره‌ی بابیت که نقش مقدمی برای تاسیس بهائیت داشت به سر آمده بود و یحیی از زکاوة حسینعلی برخوردار نبود به همین لحاظ استعمار او را رها کرد و بهاء را برگزید و بهترین نقطه خاورمیانه را برای استقرار او انتخاب کرد، و بوسیله نفوذیهای خود در دولت عثمانی بصورت سری این  جریان را رهبری کرد چنان‌که مهارت و ریز بینی در آن مد نظر بود به نحوی هیچگونه ردپایی از آنها وجود نداشته باشد.

حسین‌علی در عکا تحت الحفظ زندگی خود را همراه تبلیغات گسترده شروع کرد از طرفی بابیان و بهائیان در هرجا که بودند به شدت درگیر و از کشتن همدیگر دریغ نداشتند؛ ترور و کشتار همدیگر، درصدد ترویج عقاید خود بودند، بهائیان در جاسوسی ید طولانی و مهارت خاص داشتند، جاسوسی در قلمرو عثمانی برای انگلیس و روس و اختلاف افکنی میان امت اسلام از برنامه‌های مهم آنها بود.

2-1- ریاکاری‌های بهاء:

از رفتارهای مزورانه و نفاق آمیز بهاء و زندگی ریاکارنه او همین بس که در عکا و قبل از آن در ترکیه در جمع مسلمانان به عبادت و فرائض بر اساس موازین اسلام اهمیت می‌داد. در عکا به نماز جماعت اهل تسنن حاضر می‌شد[11]، او با تزویر کامل به نماز جمعه می‌رفت و به قول صبحی: «روزهای آدینه پیش از نیمروز به مسجد می‌رفت و پشت سر پیشوای مسلمانان سنی که در آنجا روش حنفی داشتند دست بسته نماز می‌خواند و خود را مسلمان مینمود و در ماه رمضان هم خویش را روزه‌دار نشان میداد و گاهی که در انجمنی با دانشمندان و بزرگان مسلمانان روبرو می‌شد از برتری کیش مسلمانی (اسلام) سخن می‌گفت و چنان رفتار می‌کرد که مردم آن سرزمین آنها را مسلمان می‌دانستند و گمان می‌کردند که دین تازه آورده‌اند و فرمانهای قرآن را سترده و به جای نماز و روزه و دستورهای دیگر مسلمانی چیز تازه آوردند و فرمانهای نوی بکار بسته و اگر می‌پرسیدند چرا خویشتن را بهائی نامید؟ می‌گفت: «بهائی دین جداگانه نیست شاخه‌ای از مسلمانی است».[12]

3-1- دشمنی و کینه بهائیان با شیعیان و علمای شیعه:

وقتی از سران بهائی درباره‌ی بهائیت می‌پرسیدند دینی که شما دارید چه دینی است؟ آنها خصوصاً عبدالبها در پاسخ می‌گفت: «التسمیه بالبهائیة کالتسمیه بالشاذلیه» نام نهادن بهائی‌گری چون نام نهادن بگروه شاذلی‌هاست (گروهی هستند از مسلمانان که نام شاذلی به خود نهاده‌اند. صبحی گفته: من در عکا سرکرده‌ی این گروه را که نامش شیخ محمود شاماتی و بسراغ عبدالبها آمده بود دیدم مثل درویشان (صوفیان) خودمان بودند که خود را بیدار دل و آگاه روان می‌دانستند. عبدالبها از شیعه بودن ایرانیان به سود خود استفاده می‌کرد برای اینکه خود را به مسلمانان بچسباند اظهار می‌کرد که ایرانیان شیعه هستند و خلفا را ناسزا می‌گویند و ما آنها را نکوهش می‌کنیم، آن گروه که جانشینان پیامبر را دوست دارند و ناسزا نمی‌گویند بهائی هستند. از اینرو بهائیان در فلسطین و در بین مسلمانان دیگر، با تزویر با این مشخصات معرفی می‌کردند. و شخص عبدالبها دشمن سرسخت شیعه بود و پس از کلمه‌ی شیعه کلمه‌ی «شنیعه» را می‌آورد و این لقب را به علمای شیعه می‌داد.[13]

4-1- پیوند با مارکسیسم و امیریالیسم:

اگر غیر مسلمانان از اروپا و غیر آن درباره‌ی بهائیت سئوال می‌کردند، جواب دیگری می‌دادند و می‌گفتند: بهاء برای نجات و هدایت انسان‌ها آمده و برتر از تمام پیامبران است و او فرستاده‌ی خداست یا تجلی خدا در لباس آدمی است، یا از غیب به او امداد می‌شود ... از این‌گونه ادعاها برای جذب پیروان مسیح و یهود و دیگر مردم دریغ نمی‌کردند و در پیش اروپائیان که در جهان مدرن زندگی می‌کردند و با صنعت و تکنولوپی آشنا بودند، صحبت از مدرنیته و اظهار صلح دوستی و بیزاری از جنگ و بشر دوستی می‌کرد تا بدین وسیله آنها را جذب کند. این تظاهر و نمایش بهاء ریشه در افکار امپریالیسمی داشت و از این مکتب آموخته بود، در واقع می‌توان گفت افکار بهائیت آمیزه‌ای از مکاتب منحرف غرب مثل کمونیسم و امپریالیسم بود که می‌خواستند با این روش خود را با مدرنیته و روشنفکر نشان دهند و دین اسلام و تشیع را فکری پوسیده و کهنه که وقت آن به سر آمده در اذهان ترسیح نمایند، این دوگانگی و یک بام دو هدائتی به این جهت بود که آنها مدت‌ها در دامن روس‌ها پرورش یافتند و از حمایت بی‌دریغ آنها برخوردار بودند لذا خبر از گرایشات آنها با مارکسیسم همخوانی داشت، بی دینی و لاابالی‌گری و بی‌قیدی و پشت زدن به ارزشهای اسلامی و برخی از رفتارهای آنها از اندیشه‌ی مارکسیسم نشأت می‌گرفت و گرایش به تجدد و اظهار توافق و حرکت با زمان و سازگاری با نوآوریهای سرمایه‌داری و غرب نیز از امپریالیسم تأثیر می‌پذیرفتند و یا لااقل اینگونه اظهار می‌کردند، گاهی نیز از شعارها و آرمانها ادیان دیگر مثل زردشت دم می‌زدند[14]، و با هر نیرنگی در جذب مردم به جمع خود کوشش می‌کردند. مهمترین هدف آنها دشمنی با شیعه و برهم زدن نظم فکری شیعه و ایجاد تنش‌ها و بحران‌هایآشوب‌های اجتماعی در بین مردم بود، روی کرد آنها با سایر ملل جهت جذب نیرو و سرمایه مادی و دیگر امکانات با هدف ضربه زدن اساسی به شیعه و اسلام بود این تنها هدف استعماری بود که در پی تهدیم آرمان بزرگ شیعه انجام می‌گرفت.

5-1- همگرایی با سلفی‌ها در دشمنی با شیعه:

دشمنی سرسخت با شیعه برای دولت عثمانی و دولت روس و انگلیس کاملاً خوشایند بود، چون شیعه در هر نقطه‌ای با اهداف استعماری در ستیز بود. دولت عثمانی به تصور اینکه ایران بعنوان کشور رقیب در نابودی قدرت عثمانی که با مبانی اهل تسنن در جهان اسلام قدرت داشت با بیگانگان بر سر دشمنی با شیعه دشمنی همگرایی داشت و برای این منظور جاسوسان روس و انگلیس در ترغیب این دولت و برانگیختن احساسات مذهبی شیعه بر علیه اهل سنت و متقابلاً اهل سنت بر علیه شیعه نقش پنهانی داشتند. اگر جریان‌ها و شورش‌ها و آشوب‌ها و جنگهای فرقه‌ای این مقطع از تاریخ را در کشورهای اسلامی بررسی شود به دستهای پنهان اختلاف افکنان پی برده می‌شود. برای نمونه در تخریب مراقد در مکه و عتبات مقدسه‌ی عراق که برای شیعه بعنوان مکان‌های بسیار مقدس محسوب می‌شد دولت عثمانی هیچ نقشی نداشته چنانکه شواهد تاریخی موجود نیز در مکه از جمله بنای گنبد خضراء بر بالای حرم رسول خدا به همت ترکان عثمانی بوده و آنها همچنین در تعمیر و بازسازی برخی از مشاهد رهبران و اولیاء شیعه نیز نقش داشتند، لذا با تخریب آنها مخالف بودند و به هر روی این مشاهد یک‌باره از سوی عده‌ای سلفی‌ها مورد تخریب و اهانت و غارت واقع شد و با دسیسه‌های پنهانی استعمارگران به، آتش کشیده شد، این وقایع در حالی صورت می‌گرفت که شیعیان به ظاهر قضیه اهل سنت را در این هتک حرمتها متهم می‌کردند، چون سلفی‌های نجد با اندیشه‌ای پوسیده به این جنایات هولناک دست زدند، اما در این زمان قدرتهای استعماری در قلمرو و امپراطوری عثمانی خصوصاً در خاورمیانه به فکر گسترش مستعمرات خود بودند تا ذخایر غنی و ثرورتهای انباشته در این کشورها را به یغما و چپاول ببرند.

6-1- بهاء و جاسوسی و مزدوری بیگانه:

اتباع بیگانه در سراسر قلمرو عثمانی زندگی و حضور داشتند[15] و از جزئیات تحولات اجتماعی و سیاسی و ساختار حکومتی این دولت با مطالعه‌ی عمیق آگاه بوده و گسلها و آسیبها را به خوبی شناسائی و به دولتهای متبوع خود گزارش نموده و دولت‌های استعماری نیز با توجه به همین گسلها برنامه‌هایی برای فروپاشی امپراطوری عثمانی و کاستن از خطرات آن بر اروپا و روسیه طراحی کرده و به تدریج با غالب‌های فرهنگی اصلاح‌طلبانه و نظامی به اجرا می‌گذاشتند.

درباره‌ی حمایت عثمانی‌ها همین بس که خود عبدالبها معترف است که عثمانی‌ها به من «نشان» فرستادند ولی من پس از پذیرفتن بر دیگران بخشیدم.[16]

2- تولد بهائیت در سایه استعمارگران روس:

حمایت روس‌ها از فرقه‌ی منحرف بهائیت بیشتر تا پیدایش بابیت کار آمد بود که از رهبران بابی حمایت کامل می‌کرد، میرزا حسینعلی بعنوان موسس فرقه‌ی بهائیت پس از انشعابات بابیت و تفرقه میان پیروان باب، تحت حمایت روس‌ها قرار می‌گرفت، و روس‌ها به او نظر خاص و توجه ویژه داشتند، چنانکه در استخلاص او از زندان پس از ماجرای ترور ناصرالدین‌شاه سفیر روس با وساطت میرزا آقاخان نوری که همشهری او بود و با سفارت و روس و انگلیس مراوده داشت و با حمایت روس‌ها به قدرت و صدارت رسیده بود. خود میرزا حسین علی درباره‌ی حمایت سفیر روس از وی جهت آزادی از حبس چنین نوشته:

این مسئله خالی از اهمیت نیست که تمام زندانها و ... زنجیرهای آن یگانه آفاق (بهاءالله) طعمه‌ی قهر و غضب سلطانی شدند و خود آن حضرت با همه شهرت و اهمیت در حبس متخلص گشت و اگرچه شاید دست قنسول روس بر نجات آن حضرت مددی داده ولی همینن نطبق و بیان .... دخالت داشت»[17]

کنیاز دالگورکی در اعترافات خود در این باره که از چهره‌ی نوکر مآبی میرزاحسینعلی پرده برداشته و او را رسوا کرده می‌نویسد: «برای پذیرایی از رفقا و دوستانم اطاق مخصوصی ساخته بودم که دارای دربی یک لنگه و دو پنجره بود و همچنین روزنه‌ای کوچک داشت که از آن می‌شد پاکت‌نامه‌ها را به داخل صندوقی که درون اتاق پایین روزنه بود انداخت، هرکدام از دوستانم اگر خبری داشت می‌نوشت و داخل صندوق می‌انداخت، میرزا حسین‌علی بهاء اولین کسی بود که وارد این اطاق شد و خبرهای جداً مهمی به من داد ...»[18]

1-2- جاسوسی در حوزه‌ها: (مقدس آبان):

او به صراحت اقرار می‌کند که من پس از نفوذ در جمع روحانیون و تظاهر به اسلام و تحصیل علوم ودینی در تهران منزل شیخ احمد گیلانی، به لباس روحانی ملبس شدم و کارم تربیت جاسوس برای دولت روس بود «... در حالی که من عده‌ای از یاران هم راز خود را به عنوان جاسوس تربیت می‌کردم ولی هیچ‌کدام از آنان مانند میرزا حسین‌علی بها و برادرش میرزا یحیی صبح ازل استعداد این کار (جاسوسی) را نداشتند.»[19] از این اعتراف بر می‌آید که رهبر بهائیان تحت تربیت خاص قنسول روس دوره‌ی جاسوسی دیده و چه میزان در کار خود خبره بود که نخستین قنسول روس را نسبت به خود برانگیخته است او از جنایات میرزا حسینعلی بهاء در این دوره نیز پرده برداشت و دخالت و نقش او را در قتل و مسموم کردن میرزا احمد گیلانی که از علمای بزرگ ایندوره بوده آشکار کرده و می‌گوید: «به خانه رفتم و زهر کشنده‌ای را آماده نمودم و میرزا حسین علی بهاء را خواستم و زهر را به همراه یک سکه طلا از سکه‌های فتح علی شاه به او دادم و به او امر نمودم که به هر وسیله‌ی ممکن این زهر را در غذای حکیم قرار داده و او را هلاک نما، دیدم بهاء در روز 28 ماه صفر 1251هـ.ق از راهی که خود می‌دانست زهر را در غذای حکیم قرار داد و او را کشت ...»[20] درباره‌ی مرگ قائم مقام و دخالت دولت روس در آن که به دستور شاه قاجار بوده مطالبی آورده که در تصدیق دخالت روس در امور ایران بسیار مفید است.[21]

2-3- دوستان درباری بهاء (نفوذی‌های استعمار در دربار قاجار که حامی بهاء بودند):

قنسول روس از میرزا آقاسی و میرزا آقا خان نوری بعنوان دوست و مطیع دولت روس یاد می‌کند که با دخالت وی هریک در کار دولت صاحب منصب شدند[22]، میرزا آقاخان نوری بعنوان صدراعظم ایران خدمات زیادی به رهبر بهائیان نمود، همو بود که با اشاره‌ی دولت روس برای رهیایی میرزا حسینعلی از زندان تلاش پی‌گیر و مفید نمود و همو بود که پس از تبعید بهاءاله توسط امیرکبیر به بغداد او را دوباره به ایران دعوت و برای او بهترین امکانات و را فراهم کرد. آقا خان نوری با میرزا حسینعلی بهاء علاوه بر اینکه سابقه‌ی دوستی داشتند از او حمایت می‌کرد، از آنها جهت که نوکری روس‌ها را عده‌دار بود این وظیفه را به بهترین شکل انجام می‌داد و برای نجات و حمایت (بهاء) اقدامات لازم را بدون هیچ منتی انجام می‌داد.

از اسناد و مدارک روشن می‌شود که میرزا حسینعلی بهاء سالها از دولت روس مستمری و حقوق ماهیانه دریافت داشته و برای آنها جاسوسی کرده و قبل از باب با کنسول روس که بعداً بعنوان سفیر روس معرفی شد با دولت روس همکاری داشته و برای آنها جاسوسی نموده است.[23] میرزا حسینعلی از طرف سفارت روس در تکیه‌ی نوروزخان مراسم عزاداری و مجالس روضه برپا می‌داشته ظاهراً این حرکات روس‌ها جهت اختلاف افکنی میان شیعه و سنی انجام می‌گرفته یا به جهت اینکه بعدها برای بهاء سیاهی لشکر و مرید جذب و جلب کنند انجام می‌گرفت. در ماجرای ادعای باب با اشاره‌ی سفیر روس بها و برادرش یحیی از جمله اولین حامیان او بودند و پس از دستگیری او در تهران اقدام به آشوبگری کرده و هیاهو بپا کرده‌اند که صاحب الامر را گرفته‌اند.

2-4- بهاء از اصحاب سر روس‌ها:

دالگورکی درباره‌ی حمایتش از حسینعلی بهایی برای رهایی از زندان چنین می‌نویسد: «... در این میان میرزا حسینعلی بهاء و تعداد دیگری از اصحاب سرّ، من بودند که دستگیر شدند من از آنها حمایت کردم و با هزار مشقت اثبات کردم که آنها گناهکار نیستند و تمام کارکنان و مأموران سفارت حتی خودم شهادت دادم که آنان بابی نیستند پس آنان را از مرگ رهانیدم و به سوی بغداد فرستادم و من به میرزا حسینعلی بهاء گفتم بردارت را از مردم دور دار تا اظهار مقام من یظهره اللهی کند...»[24] ظاهراً میرزا حسینعلی زرنگ‌تر از سفیر روس بود و احتمال می‌رود که او با دولت انگلیس نیز مرتبط بود لذا از دستور سفیر روس درباره‌ی مقام من یظهره اللهی که متعلق به یحیی صبح ازل بود، سرپیچی کرده و پس از مدتی که اطاعت از برادر کوچکش کرد خودش مدعی این مقام شده و بهائیت را بنیان‌گذاشت.

2-5- انتشار آثار توسط روس‌ها:

در این میان دولت روس در نوشتن و چاپ و جمع‌آوری آثار باب و به راه اندازی بهائیت بعنوان فرقه‌ای جدید در اسلام بر اساس اعترافات سفیر روس نقش مهمی بازی کرده است.

«... من نیز کتاب‌هایی که از سید نزدم باقی مانده بود بعد از اصلاح و غلط‌گیری برای آنان فرستادم و دستور دادم نسخه‌های فراوانی از آن تهیه کنند. در هر ماه نوشته‌هایی تهیه می‌نمودند و برای کسانی که گول سید را خورده بودند هر ... می‌فرستادیم و یکی از کارهای روس در ایران تهیه‌ی همین نوشته‌ها و کارهای بابیت بود ... من مبلغ زیادی به عنوان زیارت کربلا برای حسین علی بهاء در بغداد می‌فرستادم تا به (مردم) بدهد (و به طرف ما جلب کند) دولت روسیه پیوسته آنان را تقویت می‌نمود و خانه و مسکن برای آنان می‌ساخت و قسمت عمده‌ی نوشته‌ها توسط وزارت خارجه (روسیه) تهیه می‌شد.[25]

... ما مجبور شدیم باببیت را به بهائیت تبدیل نماییم ... اعلام مقام من یظره اللهی را به او اعلام کردیم و نوشته‌هایش را ما آماده کردیم ... او در نوشته‌های ما که مفهوم و معنای چندان جالب نداشت دخل و تصرف می‌نمود و آنها را بی‌‌مزه‌تر می‌کرد ولی مردم به فدری در جهالت بودند که حق را تشخیص نمی‌دادند.[26]

2-6- فقر اجتماعی عامل رشد فرقه‌های انحرافی:

هرکس در تهران بهایی می‌شد ما او را یاری و مساعدت مالی می‌نمودیم فقر اجتماعی در جامعه ایران از عوامل گرایش به فرقه‌های انحرافی بوده است، امروزه داویش منحرف و بهائیت و مبلغان میحی از راه حمایت مالی طبقات فقیر، و اقشار کم درآمد و بیکار را جذب محافل خود می‌کنند از آنرو که آنها از نظر فرهنگی نیز فقیرند و تحت فشار روحی و روانی حاصل از فقر مادی به امید رسیدن به زندگی حرفه جذب مجالس آنها می‌شدند، گزارشات مستند تاریخی و اجتماعی حاکی از فعالیت‌های مبلغان بهائی و مسیحی و وهابی در بین اقشار فقیر جامعه در مرزها و نقاط مختلف هستند از طرفی طرد نیروهای خودی با بهانه‌های حزبی نیز از جمله عوامل اجتماعی رونق بهائیت و فرقه‌های دیگر در جامعه ایران است، براساس اظهار قنسول روس: بهترین مبلغین ما بعضی از (عالم نمایان) نادان بودند که مجرد اینکه با کسی اختلافی داشتند او را به بابی با بهائی بودن تهمت می‌زدند و ما نیز از فرصت استفاده می‌کردیم از افراد طرد شده استقبال نموده و او را یاری می‌کردیم و او ناچار چون پناهگاهی نداشت جبراً و از ناچاری جذب ما می‌شد، ما بین (برخی از افراد روشن‌فکر) و روحانیون دشمنی ایجاد می‌کردیم تا آخوندها او را بهایی نامیده و طرد نمایند تا به سوی ما جلب شود و برای ما کار کند، اکثر آنهایی که بهایی می‌شدند به خاطر ترس از این مسائل بود.[27] ... با توجه به گزارش سفیر روس، دولت استعماری روس با ایجاد جنگ روانی در میان مردم عامی و خواص اقدام به آشوب فکری و اختلاف افکنی نموده و برای خود حذب نیرو می‌نمود، از این اقدامات دشمنان می‌توان درس گرفت که هرگز با اختلاف افکنی دشمنان به نیروهای خود بدگمان و آنها را متهم به دشمنی نکنیم، این حرکت دشمن پسند بعنوان خودکشی و قلع و قمع دوستان است، پس از انقلاب اسلامی بسیاری از دوستان انقلاب با همین شیوه‌ها از انقلاب دل زده شده و به صف دشمنان رفته‌اند که باید از این ریزشها جلوگیری شود تا سیاهی لشکر دشمنان زیادنشود، برخی از بی تدبیری‌ها و سوء تدابیر از سوی برخی از دوستان که با غفلت و ناآگاهی با مسائل روبرو شده و با عنوان طرفداری از جناح و حزب بسیاری را با اتهامات واهی از جمع حامیان انقلاب اسلامی دل زده کرده‌اند.  این روند به زیان انقلاب و کشور است، گاهی برخی از نخبگان سیاسی با این چوب‌ها رانده می‌شوند، تربیت نخبه به این آسانی نیست که به این آسانی از دست برود.

2-7- تکفیرهای نادرست و عجولانه عامل ترویج بهائیت

اگر به سیره‌ی پیامبر اکرم (ص) و ائمه نظر بیندازیم می‌بینیم که آن حضرات با دشمنان سرسرخت دین و معاندین با نرمش برخورد کرده و آنها را هدایت نموده‌اند روش پیامبر با برخی از بت‌پرستان که آنها را دلباخته‌ی آیین اسلام نمود رفتار نرم امام صادق با ابوالجارود بهترین الگوی عملی برای تمام مسئولین است، گفتگوهای مهربانانه و مشفقانه امام رضا7 با رهبران ادیان دیگر و عمران صابی و مردم در پیش روی ما بهترین الگو جهت مدارا با تمام یاران انقلاب و احزاب است اختلافات حزبی و سلایق نباید به جائی منجر شود که دشمنان از بین خانواده‌ی انقلاب بتواند یارگیری و عضوگیری برای خود کند و جاسوس‌های خود را از بین خودی‌ها انتخاب کنند این فرآیند بسیار تاسف‌آور است، در دوره‌ی قاجار با توجه به وضع نابسامان اجتماعی این رفتارها از سوی برخی بروز کرد که عده‌ای را که اصلاً بابی و بهایی نبودند با اتهامات واهی بهایی و باب معرفی کردند و با آنها قطع رابطه نمودند[28] و از جمله آنها میرزا ابوالفضل گلپایگانی است که خود در اعترافاتش در تهران در سال 1290 پس از دستگیری اظهار داشته، بیانگر طرز برخوردی است که او را جبراً به سوی بهائیت کشانده. او در اظهاراتی در پاسخ این سئوال: با توجه به اقراری که داری اینها باطل‌اند به چه جهتی پیروی و با آنها معاشرت می‌کنی؟ گفته است: «اصل معاشرت بنده از راه الجاء بوده برای حفظ نفس که ناچار یک طلبه فقیر با دو طایفه بزرگ نمی‌تواند معاندت کند ... بواسطه اینکه اهل اسلام و آشنایان سابق از معاشرت بنده اجتناب داشتند ناچار با بعضی از طایفه‌ی بابیه معاشر بودم تاکنون که بهمان حالت باقی هستم او درباره‌ی بابیت عقیده داشت که تردید ندارم که اینها باطل‌اند ... خدا لعنت کند رئیس و مرئوس آنها را (بابیان و بهائیان را)[29] اما شیوه برخورد و رفتار خویشان و هم‌مسلکان او را به سوی بهائیه و بابیه کشانده است.

باید از سرگذشت این افراد دو درس و راهکار برای خود داشته باشیم:

1ـ کسی که تحصیل کرده و از علمای بزرگ و فرزند محمد رضا مجتهد بوده چه عواملی سبب شده که به سرنوشت بدی دچار شود که متهم به بابیت یا بهائیت شود و سرانجام آواره شهرها و کشورها باشد. علل پیدایش این حوادث باید مورد توجه قرار گرفته و درس عبرت دیگران باشد چون امروز نیز کم نیستند که افراد تحصیل کرده در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها به انحراف کشیده شد و معاند نظام اسلامی شده و بر علیه دین و تشیع و نظام و انقلاب یاوه سرایی می‌کنند.

2ـ درس دومی که می‌توان از آن گرفت این است که نباید هرکس را که باب گفتگو و یا معاشرت محض با قوم و فرقه‌ای را باز کرده و هدف هدایت آنها را دارد، متهم به دلبستگی به آن فرقه و گروه دانست و با شتاب حکم تکفیر او را صادر نموده و معاشرت با او را تحریم کرده و او را در بن بست قرار بدهند و او را از سر ناچاری به گروههای منحرف پناهنده شود، انگ زدن و تهمت و افترا, قضاوت ناصحیح و عجولانه و تجسس‌های بی‌مورد درباره‌ی افراد از نظر منطق قرآن محکوم و مردود است. چون پیامدهای ناروا و ناشایست دارد و احتمال دارد جان و عرض و آبروی کسی در این میان در معرض نابودی قرار بگیرد و با یک تهمت حکم ارتداد کسی صادر شده و به اعدام محکوم شود، پس از قضاوت عجولانه درباره‌ی افراد به شدت پرهیز کنیم.

2-8- نام بهائیت و روس‌ها:

درباره‌ی حمایت اساسی دولت استعماری روس از شکل‌گیری بهائیت و بوجود آوردن آن و نامگذاری این فرقه گفته شده که در گذشته دولت ایران را دولت علیه و دولت انگلستان را دولت فخیمه و دولت روسیه را بهیه می‌گفتند روزنامه‌ها و اسناد و تمبرهای فراوانی وجود دارد که بر ابن مطلب دلالت دارد بر اساس برخی از گزارشات و شهرت بین اهل تحقیق وقتی میرزا حسینعلی به سفارت روس پناهنده شد، به سفارت دولت بهیه‌ی روس قول داد که نام آئینش را بهائی نامد[30]. از این گزارش چنین بر می‌آید که میرزا حسینعلی، دین خود را به دولت بهیه‌ی روسیه از نامیدن مرام خود به لقب آن دولت خوب اداء کرده و وابستگی تاریخی خود را به روس به خوبی نشان داده است، از اینرو روشن است که آیینی که با نام آن دولت است باید از حمایتهای بی‌دریغ آن برخوردار باشد. چون بهائیت از اساس و بنیان و نطفه و جودی مدیون این دولت استعمارگر بوده او بپاس قدر دانی از دولت روسیه نه تنها لوحی صادر کرد بلکه نام دخترش را نیز بهیّه نهاد[31] (چنان‌که نام مرام را بهائیه نهاد) تا یاد بود همیشگی و یادآور دینی باشد که در تأسیس آن به دولت روسیه مدیون هستند.

2-9- تقدیر بهاء از دولت روس بپاس، بنیانگذاری:

گزارش دالگورکی و حمایتهای دولت روسیه از بهائیان نشان می‌دهد که دولت روس نیز در حمایت از این فرقه انحرافی سنگ تمام گذاشته و کوتاهی ننموده است.

وقتی میرزا حسینعلی توسط ماموران تعقیب شد و به سفارت روس پناه برد، شاه ماموری گسیل نمود تا او را تحویل گرفته و پیش شاه بیاورند، سفیر روس پرنس دالگورکی خطاب به مامور گفت: سفیر روس از تسلیم میرزا به مامور شاه امتناع کرد ... و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید میرزا حسینعلی را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به او برسد و حادثه‌ای رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود.[32]

بهائیان در کتابهای خود به این مطلب با عبارات مختلف تاکید کرده‌اند که دولت روس از جان بهاء حراست تمام نمود، شوقی در قرن بدیع از این واقعه نقل کرده که هرگز فراموش نشود: «ایامی که این مظلوم در سجن اسیر سلاسل و اغلال بود سفیر دولت بهیه ـ .... ـ  نهایت اهتمام در استخلاص ابن عبد مبذول داشت و مکرر اجازه‌ی خروج از سجن صادر گردید ولی پاره‌ای از علمای مدینه (تهران) در اجرای این منظور ممانعت نمودند تا بلاخره در اثر پا فشاری و مساعی موفور حضرت سفیر استخلاص حاصل گردید. اعلی حضرت امپراطور دولت بهیه‌ی روس حفظ و رعایت خویش را فی سبیل الله مبذول داشت و این معنی علت حسد و بغضای جهلای ارض گردید.»[33]

خود بهاء پس از رهایی و نجات از مرگ سزای عملش بود از دولت روس چنین تشکر کرد: «ای پادشاه روس یکی از سفیران تو مرا از زندان که اسیر زنجیرها و دربند بودم مرا یاری کرد برای این کار خدا برای تو مقامی ثبت کرده که هیچ‌کس از آن خبر ندارد مبادا تو این مقام بزرگ را تبدیل کنی و تغییر دهی»[34].

در این تقدیر و تشکر چند نکته قابل توجه است، عدم ذکر نام سفیر که در برخی از آثار بهائیان به آن تصریح شده ولی خود بهاء در این کتاب او ذکر نام لو امتناع نموده. نکته دیگر توصیه‌ی آخر بهاء به امپراطور روس است که به او متذکر می‌شود که تو به خاطر این یاری به مقامی بلند خواهد رسید که هیچ‌کس از آن خبردار نبوده و نخواهد بود، و مبادا این حمایت را تغییر دهی یعنی حمایت همیشگی دولت روس از بهائیان درخواست حسینعلی از دولت روس بوده که این حمایت مدت‌ها ادامه داشته و دارد. و اساساً پیوندی که بین دولت روس و بهائیان بوجود آمده هرگز قطع نشده.

2-10- آزادی بهائیان در دامن مارکسیسم:

دولت تزار روس از بهائیت در هرجا که بودند حمایت می‌کرد و آنها را در قلمرو خود آزاد گذاشته بود. صبحی در این باره می‌گوید: در این شهر (عشق آباد) و شهرهای دیگر مسلمان نشین همه‌ی بهائیان آزاد بودند و فرمانروائی روس تزاری دست آنها را در هرکار باز گذاشته بود چنانکه بنام شرق الاذکار نمازخانه ساخته بودند و از روز نخست که از گوشه و کنار کشور ایران مردم در آن شهر گرد آمدند و زهر چشمی از مسلمانان گرفتند ... چون بازار داد و ستد و کار بازرگانی عشق آباد گرم بود بسیاری از مردم یزد و آذربایجان و خراسان روی بدان شهر نهادند و پادشاهان و فرمانروایان روس به بهائیان کومک شایانی می‌کردند و چون سازمان روبراهی داشتند، انجمن‌ها (کنفرانس و همایش) برای خواندن مردم بکیش بهائی برپا نمودند ولی چون در کارهای خود آزاد بودند و چیزی از مردم نهان نمی‌داشتند ...[35] او گزارشی از حمایت دادگستری روس از بهائیان نیز می‌دهد که بیانگر حمایت همه جانبه‌ی دولت استعماری روسیه از بهائیت و آزادی کامل آنها در قلمرو روسیه است.[36]

با آزادیی که دولت روس به بهائیان داده بود، بهائیان از شهرهای ایران به شهرهای ترکمنستان و آذربایجان و ازبکستان و دیگر جمهوری‌های تابع روسیه پراکنده شده و با آزادی کامل در آن شهرها برای خود زندگی تشکیل داده و عبادتگاههای مخصوص با حمایت دولت روس بنا کرده بودند و با حمایت دولت روس از مسلمانان سلب آسایش نموده و آنها را در تنگنا قرار می‌دادند.

دولت روس که تابع دین اسلام نبود بلکه از دشمنان درجه‌ی یک اسلام و مسلمانان بود و بسیاری از شهرهای ایران را طی چندین قرار داد استعماری تصرف کرد (آذربایجان، قره‌باغ و شکی و گنجه تاجیکستان و...)، اهدافی را در نابودی اسلام داشت تا ترکیب جمعیتی این شهرها را تغییر داده و شیعیان را تقلیل دهد (همان سیاستی که آمریکا و انگلیس اکنون در عراق با کشتار شیعه دنبال می‌کنند) و فرهنگ اسلام را توسط بهائیان به مسخره گرفته و نابود سازد، از اینروی بود که این شهرها محل امن بهائیان شده بود، شهرهای بخارا، سمرقند و عشق آباد و تاشکند و مرو پاتوق و جولانگاه بهائیان بود، چنانکه صبحی از حمایتهای علنی و بی‌پایان دولت روس از بهائیان پرده برداشته: «... در آن سرزمین فراخ چون بهائیان آزادی داشتند و کیش و آئین خود را نهان نمی‌کردند و رفتارشان ستوده‌ی دیگران نبود با آنکه فرمانروایان روس کومکی شایان با آنها می‌کردند و دست آنها را در هرکار بازگذاشته بودند و سخنگویان زبردست بآنجا آمد و شد داشتند[37] (منظور مبلغین بهائی است که در ایران آزادی تبلیغ تا حدی از آنها گرفته شد ولی در عوض در اغمار روسیه با آزادی کامل تبلیغ می‌کردند).[38]

2-11- اهداف روس‌ها در پوشش بهائی‌گرایی:

بدین ترتیب حمایت‌های علنی روس‌ها از بهائیت و حسینعلی بهاهء از آغاز آن روشن است و تمام اسناد و مدارک بهائیان و غیر بهائیان و اسناد و مدارک که از دولت روس برجای مانده بهترین شاهد و دلیل این حمایتهای بی‌دریغ از بدو و آغاز راه بهائیان است، ابتدا که او مزدور روس‌ها بوده و جاسوسی آنها را کرده تا ظهور باب و پس از آن نیز وفاداری خود را به روس‌ها اثبا نموده و روس‌ها نیز در روز نیاز و خطر او را تنها نگذاشته و در سفارتخانه (زرکنده) پناهش داده و از او حمایت شایان ذکر کرده‌اند، سرانجام که بهاء قصد ترک ایران را داشت ماموران سفیر رس تا مرز او را تحت الحفظ همراهی نمودند، قنسول روس قبل از ترک ایران از او خواست تا به روسیه برود، که دولت روس از او پذیرائی خواهد کرد ولی بهاء نپذیرفت و ترجیح داد که در بغداد حضور یابد.[39]

از حمایتهای جدی سفارت روس و گزارشاتی که به دولت تزاری درباره‌ی وضع بهائیان و شخص بهاهء (حسینعلی) داده است، حیرت هر خواننده را برمی‌انگیزاند که چرا یک دولت تا بدین حد به مسائل داخلی به فرقه‌ای یک کشور اهمیت می‌دهد؟ سرّ این حمایتها چیست؟ چرا سفارت یک دولت به یک فرد آشوبگر این همه عطف توجه کرده و از تروریست‌ها که پادشاه را بعنوان نماد اقتدار یک کشور مورد حجوم و ترور خود قرار می‌دهند، چنین حمایت می‌کند، و اصولاً وظیفه یک سفیر در یک کشور منحصراً به این مسئله محدود می‌شود که از یک آشوبگر فکری و فرهنگی که امنیت یک کشور را مدت‌هاست به خاطر انداخته از او حمایت کند؟ چه هدفی پشت این سناریو حیرت آور است؟ چرا سفیر یک کشور در امور داخلی دیگر کشورها دخالت می‌کند و حکومت و صدراعظم را دباره‌ی یک فرد تروریست و جانی مورد تهدید قرار می‌دهد؟ آیا نگران جان انسانهاست؟ اگر چنین است چرا از انسانهایی که در مناطق مختلف به وضع فجیحی کشته می‌شوند توجه نمی‌کنند؟ تمام این سئوالات حکایت از طرح و برنامه‌ای می‌کند که از قبل، توسط دولت تزاری و استعمارگر آماده سازی شده و سفارت این کشور در حال اجرای آن طرح است. اگر تمام اسناد را فاقد و جاهت و اعتماد قلمداد کنیم، تنها حمایتهای سفارت روس از حفظ جان بهاء در ترور ناصرالدین‌شاه بهترین مدرک برای دخالت هدفدار دولت روس از بهائیت در ایران است.

2-12جوانان چه درسی از این روند می‌گیریم؟

2-12-1 تعامل خصمانه روس با ایران

سئوالات بسیاری را در ذهن تاریخی ملت ایران خصوصاً جوانان هشیار ایجاد می‌کند که چه دشمنی بین ملت مسلمان ایران با دولت روس بوده که این خیانت بزرگ فرهنگی و مذهبی را در ایران هدایت نموده. آیا این خیانتها اکنون نیز ادامه دارد و دولت روس با ظاهر دوستی با مردم ایران دشمنی می‌کند؟ باید مسئولین از گذشته‌ی نه چندان دور تاریخ ایران درس عبرت گرفته و به چنین دولتهایی اعتماد کامل نداشته و در استقلال فرهنگی و اقتصادی و صنعتی خود بکوشند!

2-12-2- جوانان برومند ایران زمین باید با توجه به این خودآگاهی تاریخی دریابند که نباید به راحتی فریفته‌ی فرقه‌های گمراهی چون بهائیت شوند که از بدو پیدایش سنگ نوکری بیگانگان را بر سینه زده‌اند، باید سطح شعور و آگاهی جوانان و توانائی علمی آنها تاجائی پیشرفت داشته باشد که حیله‌ها و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان مطلع شوند و از هویت و استقلال ملی و فرهنگی خود پاسداری نموده و از دام توطئه‌گران جهان در امان باشند.

3-12-3- جوانان هشیار، بهترین قلعه و پناهگاه در مقابل بارش، تیرها و بمب‌های فرهنگی پناه جستن در دامن قرآن و اهل بیت(ع) است اگر به علل عقب‌ماندگی کشورهای اسلامی فکر کنیم یکی از علل مهم آن، ایجاد اختلافات داخلی و روش فرقه‌های انحرافی در غالب‌های عرفانی و... است، که کشور را از لحاظ علمی صدها سال از توسعه و رشد علمی به تأخیر انداخته ما باید هویت اصلی‌مان را در پناه اهل بیت (قرآن و عترت) دریابیم.

3- حیات بهائیت در سایه‌ی دولت استعماری انگلیس:

دولت استعمارگر انگلیس، از جمله‌ی دولتهایی است که در نزد ملت‌ها به خاطر چهره استعمارگری منفور است، اذهان تاریخی ملت ایران و مبارزات تاریخی نشان می‌دهد که چهره‌ی مثبتی از این دولت در نزد ملت ایران نیز وجود ندارد، جنایات و خیانت‌های این دولت نیز در ایران کم نیست، ایران عزیز اکنون از زیان‌های رسیده از ناحیه‌ی دولت استعماری انگلیس و زخم‌های وارد از سوی آن جنایتکاران به پیکره‌ی خود در رنج و عذاب است، جدایی قسمت‌هایی از خاک ایران (افغانستان) از نتایج دخالت‌های استعماری است که هنوز نیز آسیب‌های آن ملت مسلمان افغانستان را می‌رنجاند، به راستی افغانستان پس از جدایی از ایران یک روز خوش ندیده و به واقع تبدیل به محل ناله و افغان مظلومان شده است، زمانی انگلیس و روزگاری روس‌ها، اکنون آمریکا و نوکران او مثل طالبان، امنیت روحی این قسمت از خاک ایران را از بین برده و انسان‌های بیگناهی در این خطه از جهان اسلام که مردمان زحمت‌کش و رنجور دارد به خاک و خون کشیدند. سلفی‌های رمیده از دامن اهل بیت: و دشمنان وحدت امت اسلامی، ابزار و مقصر اصلی این خون‌های ریخته‌اند.

دولت‌های استعماری انگلیس و روس همواره دو رقیب مهم بر سر تسلط به ذخایر معدنی ایران بوده در خیانت به ایران نقش داشته‌اند، آنها مسبب اصلی تجزیه‌ی قسمتهایی از خاک ایران بودند روسیه، جمهوری آذربایجان، ترکمنستان، ارمنستان، ...، تاجیکستان و ... از ایران جدا و ضمیمه‌ی خاک خود کرد و افغانستان و برخی از جزایر ایران در خلیج فارس توسط انگلیس از ایران بریده و مبدل به پایگاه استعمارگران گردید.

نقش انگلیس در پیدایش بابیت با مقاله‌ی پیشین روشن شد، اگرچه دست روس‌ها بیشتر نمایان بود از آن رو، که دولت انگلیس‌ با دست‌های پنهان در تمام مسائل استعماری و خونریزی در جهان حضور نامرئی دارد ولی کمترین اثر نمایان از خود برجای می‌گذارند.[40] این سیاست ثابت استعمارگران در قبال امت اسلام است.

در پیدایش بهائیت و شکل‌گیری آن دولت انگلیس علی رغم پنهان کاریهای حساب شده و دقیق، گاهی حمایتی‌های علنی و آشکار از این فرقه کرده است، چنانکه در شکل‌دهی فرماسونری نقش اول را داشت. و با این شیوه دانشمندان و نخبگان را جذب این انجمن کرد که بعدها معلوم شد بهائیان نیز در آن نقش و حضور فعال داشتند.

1-3- اعتراف به دسیسه‌های امپریالیسم در بهائیسم:

سفیر و کنسول روس درباره‌ی جاسوسیها و پنهانکاریهای انگلیسی‌ها چنین گفته است:

«روزی سرجان ملکم از من هنگام ملاقات، استادم شیخ محمد درخواست کرد تا فرزندم «علی کنیاز» را ببیند و با همدیگر قلیان محتبی بکشیم. معلوم شد که جناب سفیر (انگلیس) یعنی سرجان ملکم ازتمام اوضاع سفارت روس باخبر است و حتی از کارهای شخصی و اوضاع داخلی من نیز باخبر است».[41]

علاوه بر این دو دولت روس و انگلیس علی رغم رقابت بر سر ایران به خاطر داشتن هدف مشترک با همدیگر در برخی از مسائل مشورت و تبادل نظر و همگرایی داشتند، به گزارش قنسول روس بر اساس قرار دادی که بین دولت قاجاریه و روس وجود داشت، روس‌ها متعهد بودند که در صورت اشغال مرزهای ایران و تصرف هرات از ایران حمایت نظامی و دفاعی کنند، همچنین در اشغال جزیره‌ی خارک توسط کشتی‌های انگلیسی روسیه هیچ مساعدتی بر اساس تعهد خود نکرد، لذا ایران مجبور شد افغانستان را رها کند، «در این مذاکرات بر من معلوم گشت که اکثر مسئولان ما رابطه‌ی سرّی با دولت انگلیس دارند و اخبار سرّی را به او گزارش می‌دهند»[42] روش و سیاست انگلیس بر این مبناست که در آغاز کار بسیار محتاطانه و کاملاً پنهان است و به تدریج وارد عمل می‌شوند و تا به ثمر نشستن و عملی شدن نقشه اطلاعات آنرا از علنی نمودن و رو کردن پرونده و هدف خود خودداری می‌کنند ولی پس از کهنه شدن اظهار می‌کنند، اگرچه در برخی از امور سیاستشان برای همیشه مخفی و پنهان است و هرگز حمایت خود را از جریان‌های سیاسی و فرهنگی علنی نمی‌کنند، برای نمونه در حوادث اخیری که در استان خوزستان روی داد (بمب گذاری‌ها) دست آنها آشکار بود ولی هرگز به آن اعتراف نکرند.

بر اساس اظهارات بسیاری از روشنفکران تاریخ معاصر و پژوهشگران ارتباط متقابل دولت استعماری و سران بهائیت غیر قابل انکار است: «... برخی از سران بهائیگری ... با بیگانگان استعمارگر در پیوند بودند عبدالبهاء (عباس افندی) نامه‌ای به زبان عربی به ملکه‌ی انگلیس نوشت و در آن نامه ضمن تبلیغ مذهب بهائیگری و یاد آوری مطالب دیگر ملکه‌ی انگلیس را در دو مورد سخت ستود: «ما بدست آورده‌ایم که شما فروش غلامان و کنیزان را ممنوع ساخته‌اید، این همان چیزی است که خدا در «ظهورالبدیع» امر فرموده، ما نیز شنیده‌ایم که شما نظارت بر مشورت را به عهده‌ی عموم قرار داده‌اید، آفرین».[43]

2-3- نوگرایی و همگرایی بهاء با استعمار پیر:

رهبران بهایی برای همسو کردن خود با جریانات سیاسی و جذب توجه استعمارگران و روشن فکر جلوه دادن خود و جامع نشان دادن مذهبشان با دموکراسی غربی و انگلیسی نیز همنوا شده و آنرا مورد تایید قرار داده‌ تا شاید بدین وسیه جایی برای خود در دلهای آلوده‌ی استعمارگران باز کنند.

3-3- پیشگویی استعماری از رونق بهائیت:

وقتی باب اعدام شد، سفیر انگلیس با تاسف این واقعه را گزارش داده و پیش‌بینی می‌کند که پس از اعدام باب، بابهای دیگری در راه‌اند[44]، آیا منظور و پیش‌داوری او حکایت از نهان آگاه آنها از ادامه بابیت در شکل و فرم بهائیت نمی‌تواند باشد، آنچه واقع شده و تحلیل روند چنان نشان می‌دهد که دولت انگلیس و سفیر کهنه کار او از شکل‌گیری بهائیت کاملاً آگاه و برای آن برنامه‌ریزی داشته تا از این داستان سود خود را بیابند، ظهور مدعیان جانشینی باب، و انشعاب بابیت در شاخه‌های مختلف، که محقق شد، با پیشگوئی آن سفیر مطابق می‌نماید، این فرضیه در صورتی قابل قبول است که سفیر از ادامه بابیت در فرم بهائیت خبر داشته و برای آن برنامه‌ریزی نموده باشد وگرنه هیچ امری قابل پیشی نبوده و با قاطعیت نمی‌توان گفت که برای باب جانشینان فراوانی در راه هستند، با اینکه اعدم باب بر اساس منطق و عرف باید مورد عبرت دیگران باشد تا باعث جرعت پیدا کردن دیگران نباشد نه اینکه عده‌ای پس از او همچنان مدعی شده و آشوب‌های اجتماعی را دامن زنند. بنابراین بدون برنامه‌ریزی دقیق نمی‌توان با این قاطعیت از تحقق مسئله‌ای در آینده خبر داد.

4-3- جاسوسی و خوش خدمتی بهاء به ارباب خود:

انگلیسی‌ها جاسوسان فراوان جهت اطلاع از اوضاع در تمام مناطق ایران داشتند. از این‌رو، دور از ذهن نیست که میرزا حسینعلی با توجه به ارتباط و ارادتی که به دولت انگلیس داشته به جاسوسی برای دولت انگلیس و سفارت این دولت مشغول باشد. به همین بهانه پس از اینکه، مقر نشر عقاید بهائیان در عکا و حیفا قرار گرفت که قبلاً از اقمار دولت عثمانی بود، با تضعیف عثمانی این مناطق به دست انگلیسی‌ها افتاد و میرزا حسینعلی تحت قیومیت انگلیسی‌ها در آمد و برای ملکه‌ی انگلیس دعا و الواح فراوانی از ساحت خود صادر کرد، دولت انگلیس نیز به پاس قدردانی از وی حمایت‌های مالی همه جانبه کرد، حسینعلی بهاء از سال 1285 تبعید شد و تا سال 1309 در آنجا زندگی تحت الحمایگی انگلیسی‌ها قرار گرفت و در این منطقه حساس کاخ و قصر و قبله و معبد برای آیین خود درست کرد[45] و برای خانواده‌اش زمین‌هایی از فلسطینیان خرید یا به زور تصاحب کرد و در آنها زراعت و گندم مایحتاج برای ارتش انگلیسی را تامین و خدمات شایسته‌ای به آنها انجام داد.[46]

5-3- میوه‌های بهائیت برای انگلیس:

چنانکه معروف است که در اواخر دوره‌ی قاجار که سیدضیائ باکودتای از پیش تعیین شده و سناریوی انگلیسی در ایران قدرت را برای موقت تحویل گرفت و مقدمه‌ی حضور کودتای رضاخان را فراهم کرد[47] این مهره (سیدضیاء) بعدها به فلسطین رفت و در آنجا برای انگلیسی‌ها و بهائیان و صهیونیسم‌ها دلالی کرده و از اعراب زمین می‌خرید و به آنها واگذار می‌کرد، هیچ استبعادی ندارد که تمام این برنامه‌ها براساس نقشه‌های انگلیس برای تشکیل دولت صهیونیسم بوده تا بدین‌وسیله آشوب‌هایآشوب‌های اجتماعی و فرهنگی که در ایران و جهان اسلام به راه افتاد و منطقه خاورمیانه مبدل به مرکز بحران‌ها، آشوب‌ها گردید که بر علیه امپراطور عثمانی و گاهی از طرف مردم بر علیه حضور دولت‌های استعماری جنبش‌هایی در کشورهای اسلامی در آفریقا که جزء مستعمرات فرانسه و ایتالیا و ... بود صورت می‌گرفت و جنگ‌های پارتیزانی و چریکی شکل می‌گرفت، گاهی هزاران، انسان در این آشوب‌ها به خاک و خون کشیده می‌شد. همه این بحران‌ها زاییده، توطئه و طرح‌های سلطه‌طلبانه‌ی استعمارگران خصوصاً انگلیس بود، قتل و غارت و ناامنی‌های فراوانی در کشورهای اسلامی در این قرن فراگیر شده بود، علمای ایران بیدار بودند.

از آنرو که ایران که از نظر فرهنگی متمایز از کشورهای دیگر و دارای اقتدار نسبی به جهت برخورداری از حمایت علمای بزرگ شیعه و مرجعیت بود، برای آنها غیر قابل نفوذ می‌نمود. از اینرو آشوبها در ایران پس از فتنه باب و شروع بهائیگری با تشویق و حمایت روس و انگلیس و حتی فرانسه رو به فزونی نهاد و منجر به بحران‌های وضع اقتصادی بهداشت و فرهنگ گردیده و شیوع برخی از بیماری‌ها امنیت اجتماعی را مخاطره‌آمیز نمود.

وقتی این مسائل با آینده‌ی ایران و رویدادهای بعدی پیوسته و مرتبط مورد تحلیل قرار بگیرد و توطئه‌ی تقسیم ایران بین دولت روس و انگلیس، به خوبی ریشه‌یابی و بازکاوی شود از توطئه چینی مشترک دو قدرت استعمارگر در پیدایش بهائیت، آگاه می‌شویم، چون آنها در ایران در پی رسیدن به منافع مشترک بودند. و آرمان طرحهای همگرایانه داشته واز آن‌ها حمایت کردند. اگر بابیت و بهائیت را در شکل‌گیری توطئه روس‌ها قلمداد کنیم، دست انگلیس نیز بصورت نیمه پنهان و بسیار مؤثر در این ماجرا دیده می‌شود. به گونه‌ای که از روس‌ها نیز بعنوان ابزار در این راه سود برده و فرزند خود (بهائیت) را در دامن (روس‌ها) پرورش داده.

اقدامات حمایتی که در آتیه از سوی دولت انگلیس نسبت به بهائیت و سران بهائی‌ها دیده می‌شود از حمایت‌های روس‌ها بسیار برجسته‌تر است. فرانسه که رقیب دیگر انگلیس در ایران بود با هدف دست یازی به مستعمره بزرگ انگلیس (هند) قصد نفوذ در منطقه را از طریق ایران داشت ولی در جلب توجه رهبران بهائی نتوانست به این منظور موفقیت داشته باشد، چون در پیدایش مبانی آن، چندان هزینه نکرده بود، برعکس انگلیسی‌ها که ولی‌نعمت رهبران بهایی بودند، از انگلیسی‌ها اطاعت می‌کردند و جای آن را به همکاری با فرانسوی‌های تبدیل نمی‌کردند. علاوه بر آن رهبران بهائی دوستی و حمایت از سیاست‌های انگلیس را بر دولت روس را که در بنیان بهائیت نقش اساسی داشت، ترجیح می‌دادند، اگرچه فرانسه کم و بیش نیز از آنها حمایت نموده[48] که در جای خود قابل بحث است. اما انگلیسی‌ها ولی نعمت بهائیان بودند، به همین روی نمک انگلیسی‌ها را بر دیگران ترجیح می‌دادند و بعداً رابطه‌ای که با امپریالیسم داشتند با کمونیست و روس‌ها نداشتند، از این‌روی بهتر دیدند که در دامن صهیونیسم‌ها پناه گیرند و از شیر استعماری تغذیه کرده و رشد یافته و بالنده شوند، گرایش بهائیان و میوه‌دادن این شجره خبیثه در سایه انگلیس که به منزله مادر امپریالیسم است؛ بهترین دلیل بر این حقیقت است که انگلیس از علل مهم موجده بهائیت است، چون ارتباط معلول با علت، لزوماً پیوسته، برقرار است. پیدایش بهائیسم در سایه امپریالیسم، حکایت‌گر این واقعیت است که مبنای بهائیت برای رسیدن به آرمان‌های استعماری امپریالیسم جهانی بوده که در این راستا از حمایت‌های روس‌ها نیز در معماری آن بعنوان ابزار استفاده کردند و روس‌ها نیز به اندازه هزینه‌ای که صرف کردند، میوه‌های دل بخواه خود را چیده و به آمال خود رسیدند. اما اصل این نهال شوم و بذر و تخم آن توسط انگلیسی‌ها کاشته شده و آب آن از سوی روس رسیده و در خاکی (بستر اجتماعی ایران) که به خاطر تدبیر سوء سیاستمداران بایر بوده رشد کرد، همین نهال در ایران جوانه زد و ریشه انداخت و نهال‌های فراوان از آن رویید که در کشورهای مختلف منتقل و بعنوان بهائیت کاشته و منتشر گردید و برای استعمارگران مدت‌ها میوه داده و خواهد داد،  بقول رائین «بدین ترتیب بهائیت به تدریج به عنوان وسیله و حربه موثر در دست قدرت‌های سیاسی بزرگ افتاد که صفحات تاریخ کشورهای مختلف نتایج و ثمرات وضع جدید را در سینه خود محفوظ داشته»[49] بقول مستشارالدوله که در قرار داد 1919[50] (1297 ش و 1337 ق)به انگلیس اعتراض کرد: «هر وقت خارجی‌ها یک خواب‌هایی برای اغفال مردم ایران می‌بینند دستگاه دین‌سازی درست می‌شود.»[51]

پس از اینکه روسیه با انقلاب کمونیستی مواجه شد و جنگ جهانی به سود دشمنان عثمانی تمام شد و قلمرو عثمانی بین کشورهای اروپایی تقسیم گردید و فلسطین و شامات و حیفا و عکا از آن انگلیس شد بهائیت بصورت رسمی مورد حمایت انگلیس‌ها قرار گرفت، عبدالبها فرزند میراحسینعلی در برخی از نوشته‌هایش سفارت انگلیس را بهیه خواند تا از این موقعیت بهره ببرد و ادعا کند: «ای رهبران بزرگوار رؤسای عادل و دادگستر قوم انگلیس! بدانید کلمه بهائیت مشتق از سفارت بهیه انگلیس است نه از سفارت دولت بهیه روس، او بدین ترتیب شناسنامه بهائیت را که پدرش به نام روس‌ها گرفته بود تغییر داد و به نام انگلیسی‌ها زد!»[52] شاید پدرش مأموریت داشت به روس منتسب باشد ولی پسر مأمور شد هویت واقعی بهائیت را علنی و شناسنامه بهائیت را دقیقاً به نام سفارت انگلیس برگرداند و این فرزند را از گمنامی و انتساب به دیگران رها ساخته و به آغوش پدر واقعی‌اش برگردانده و از غربت و جدایی نجات داد.

گزارشات موثق حکایت از آن دارد که بهائیان ساکن در حیفا و در رأس آنها خود بهاء ایفاگری نقش جاسوس چند جانبه را سال‌ها عهده‌دار بود، از طرفی ثنای گوی عثمانی‌ها در حیفا بود. و سال‌ها که در بغداد و درنه و شهرهای تابعه دیگر عثمانی مستقر بودند موظف به چاپلوسی برای آنها بودند، از طرفی به تمجید و دعا بر دولت روس مداومت و از آنها نیز مدت‌ها استفاده کردند، از طرفی فرانسه نیز از جاسوسی آنها بی‌بهره نبود. بطور قطع و مسلم در حیفا جاسوسی انگلیسی‌ها را علیه دولت عثمانی عهده‌دار بودند، عثمانی‌ها پس از آنکه دقیقاً به نقش جاسوسی عباس افندی در قلمروی خاک عثمانی پی برده و متوجه شدند که در خلال ایام بحرانی شدید و در اوج اختلافات سیاسی بین دو دولت متخاصم خاصه انگلستان، وی جاسوس کامل انگلیس بوده[53]، بر آن شدند که او را اعدام نمایند، شوقی افندی خود چنین می‌گوید: «فرمانده کل قوای عثمانی تصمیم گرفت عباس افندی را به جرم جاسوسی اعدام کند»[54].

6-3- دستمزد انگلیس به بهاء:

انگلیسی‌ها به همت جاسوسان خود از جنس بهایی‌ها که به تحریک احساسات ناسیونالیستی جوانان عرب و به وسیله سلاح‌هایی که در اختیار ملت‌های عرب قرار داد، توانست بزودی به آرمان دیرین خود که تسلط بر خاورمیانه و مناطق نفت‌خیز آن برسد، خوش خدمتی‌هایی که در فرآیند خلع ید عثمانی‌ها از کشورهای عربی بهائیان به سرکردگی نوکر تمام عیارشان عبدالبها انجام داده بود، برای بهائیان نتیجه‌ای نه چندان دلچسب داد، چون آنچه انگلیسی‌ها به او دادند بنام نشان لیاقت (سر) در واقع نشان نوکری حلقه‌به گوش بودن برای خدمت به استعمار بود، که برای همیشه افسار او را به دست انگلیسی‌ها می‌داد، تا در راه خدمت به آنها به ثمن بخس راضی بوده و عشق به وطن (ایران) و وفاداری به هویت (اسلامی) را آن نوکر بهاء (عبدالبها) به بهای کم ارزش بفروشد، عبدالبها را نباید مقصر اصلی دانست چون کسی که با لقمه‌های استعماری بزرگ شده پدرش  میرزاحسینعلی او را با لقمه‌های شبهه‌ناک تربیت داده بود، غیر از نوکر مآبی انتظاری دیگر از چنین موجودی نیست. چون بر سر سفره استعمار و دشمن اسلام بزرگ شده. از این‌روی او درباره ارباب خود چنین، ابراز رضایت می‌کند:

7-3- چاپلوسی‌های متعارض بهاء:

«و از امت و دولت انگلیس راضی هستم این آمدن من اینجا سبب الفت بین ایران و انگلیس است ارتباط تمام حاصل می‌شود نتیجه به درجه‌ای می‌رسد که به زودی از افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می‌کنند، همین‌طور انگلیس خود را برای ایران فدا می‌نماید...»[55] قسمت اول افاضات افندی درست است، که برخی از ایرانیان اسرائیلی تبار و صهیونیسم زده همچون بهاء و نسل او و برخی از هم مسلکان آنها به خاطر استعمار فدایی سر می‌دهند ولی انگلیس به خاطر نفت ایران بسیاری از مردم ایران را به خاک و خون کشیده و فرهنگ و هویت ایرانیان را نشانه تیرهای خود قرار داد و بسیاری از سرمایه‌های فرهنگی را غارت کرد.

عبدالبهاء برای دولت استعمار پیر چنان اظهار وفاداری و دعاگویی می‌کند که گویی دولت انگلیس، خدای این مدعی خدایی است:[56] «خدایا! براستی سراپرده‌ داد بر خاور و باختر این زمین پاک میخش کوبیده شد، سپاس و درود می‌گوییم تو را به رسیدن این فرمانروایی دادگر و فرمانداری چیره که نیروی خود را در آسایش زیردستان و تناسانی مردمان بکار می‌برد.

خدایا کمک ده امپراطور بزرگ ژورژ پنجم پادشاه بزرگ انگلیس را به کامیابی‌های بخشایش خود و پایدار کن سایه گسترده او را بر این کشور بزرگ...»[57]

این چاپلوسانامه عبدالبها درست وقتی صادر شده که قوای انگلیسی به قوای عثمانی به خاطر خیانت اعراب ناسیونالیستی غالب شد و حیفا و فلسطین از قلمرو عثمانی جدا گشت و فرماندهان نیروی انگلیسی به حضور او رفتند در این حال او هیجان زده در حق آنها این ثناگویی‌های بلند را کرد، در حالی‌که اندکی بیش از این، به دولت عثمانی دعاگویی می‌کرد و برای جلب نظر آنها تظاهر به اسلام نموده و در نمازها و مراسم مسلمین حضور می‌یافت، حتی از دولت ایران نیز تقدیر می‌نمود[58].

تقدیر و ثناگویی از عثمانی: «خدایا خدایا تو را به تأییدات غیبی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانی خود که دولت عثمانی و خلافت محمدی را موید فرما و در زمین مستقر و مستدام دار»[59] اما پس از منفی بودن نتیجه جنگ جهانی برای عثمانی این دولت را به ابرهای تیره و متلاشی شده تشبیه می‌کند و از دولت انگلیس به نور راحت و آسایش و دولت عادله یاد می‌کند.[60] خواننده عزیز این تناقض و تعارضات برای چه منظوری صورت می‌گیرد.

در کدام مرام و مسلک و در کدام رهبر خردمند این نابخردی دیده می‌شود که هر روز در قبال حوادث یک سیاست اتخاذ کند؟ اگر مسلک او دارای چارچوب ثابت و معیار و قانون محکم و متین بود چه لزومی داشت که هماهنگ با حوادث جهان، در مواضع خود چرخش صد و هشتاد درجه نموده به دولت‌مردان اظهار چاپلوسی کند؟ در میان کدام یک از پیامبران چاپلوسی دیده شده همه‌ی پیامبران الهی مبارزه با طاغوت و ستمگرانرا در سرلوحه‌ی خود داشتند از هیچ حاکمی و پادشاهی چاپلوسی نکردند، ابراهیم موشی و محراص همه مبارزه‌ی سرسخت با جهل و طاغوت داشتند.

کسی که مدعی رهبری یک مذهب و مرام و حزب است، سزاوار است که این‌قدر منفعلانه و عاجزانه چاپلوسی کند، آیا عزت و کرامتی که در قرآن برای انسان یاد می‌کند، باید این‌گونه پایمال شود، با این رویکرد منفعلانه به یقین می‌توان گفت که رهبر بهائیان از اصول انسانیت بی‌خبر بوده، با این حال چگونه عده‌ای را اغفال و جذب فرقه گمراه نموده؟ درست به همین خاطر عده‌ای از آنها جدا شدند. و برعلیه آنها کتاب نوشتند و مصاحبه کردند و پرده از جنایات آنها برداشتند.

8-3- عبدالبهاء و انگلیس:

دولت انگلیس پس از تصرف حیفا به فرمانده سپاه خود در فلسطین دستور می‌دهد که به تمام توان و نیرو از عبدالبهاء (عباس افندی) و خانواده و دوستان او صیانت و حراست نماید.[61]

عباس افندی دوستی بسیار نزدیک با انگلیسی‌ها داشت، او برای خوش خدمتی این دولت، به نمایندگانش در ایران دستور می داد براساس برنامه‌های ویژه از سیاست‌های دولت انگلیس تبعیت و در ترویج آنها کوشش نمایند؛ چنان‌که آیتی تمام اسرار آنها را در این‌گونه تعاملات فاش نموده و چهره واقعی دو طرف را به روشنی در معرض قضاوت، چشمان تیزبین قرار می‌دهد.[62]

سیاستمداران و سفیران انگلیس در هر نقطه از جهان با بهائیان پیوند داشته و از آنها با نفوذ خود در دولت‌ها حمایت می‌کردند، رهبران بهایی پیروان خود را از دخالت در سیاست بر حذر می‌کردند ولی عملاً سران بهائیت در ایران و سایر نقاط در امور سیاسی مشارکت و به تصدی پست‌های مهم فرهنگی و دولتی علاقه نشان داده و به مراتب عالی اجرایی در کشورها دست می‌یافتند، وقتی در برابر این سؤال واقع می‌شدند که چرا دخالت می‌کنید مگر در آیین بهائی، از این امور نهی نشده است؟ آنها در پاسخ به دوستان خود اظهار می‌کردند، این عین سیاست انگلیسی‌هاست.[63] !

9-3- طرح اغفال جوانان:

بهائیان ابزاری برای نابودی نیروی جوان جهان اسلام برنامه‌هایی در بین جوانان که از سوی انگلیس ارائه می‌شد به اجراء می‌گذاشتند از این روی روشن می‌شود که بهائیت هیچ اختیار و برنامه‌ای مستقل از خود نداشته بلکه آینه‌ی تمام نمای دولت استعماری در کشورهای اسلامی بود آنها با لباس و بهره‌ی جدایی از اسلام و آوردن مذهب جدیدی که قوانین اسلام را نسخ و تمام ادیان گذشته را باطل کرده، به رواج اباهی‌گری و ترویج نهلیسم در میان جوانان مسلمان پرداختند و نوعی جنگ روانی برای از بین بردن هویت دینی در جهان اسلام به راه انداختند، به همین جهت بود که آنها ارتباط‌های نامشروع جنسی را جایز شمرده و قوانین خود ساخته‌ای درباره امور خانواده و احکام زناشویی و سایر مسائل مذهبی ارائه می‌کردند، تا بدین‌وسیله تمام جوانان را در دوره‌ای که کشورهای اسلامی در اشغال استعمارگران بود، تخدیر و با اهداف استعماری همساز کنند، چنان‌که در پیام عبدالبها نسبت به حضور انگلیس در فلسطین این ذهنیت القاء می‌شود که مسلمانان از ظلم نجات یافتند و به دولت عدالت‌گستر رسیدند. در حالیکه روند حضور استعمار و وقایع تلخ جهان اسلام کاملاً مغایر با اظهارات منافقانه‌ی عبدالبها می‌باشد، آنها با نمایاندن دختران جوان به پسران آنها را جذب محافل خود کرده و پس از جذب با انحرافات جنسی، زمینه‌ی جذب دیگران را فراهم می‌نمایند، آزادی جنسی یکی از شعارهای استعمار و امپریالیسم در جهان برای تسیز با ادیان الهی و اسلام می‌باشد که در غرب مسیحیت را کاملاً منفعل و منزوی کرده و آموزه‌های حضرت عیسی را به سخره گرفته ندر جان اسلام نیز بهائیت با این شعارها در صدد محو خانواده و فرامین الهی در زمینه‌ی نکاح و ازدواج و طهارت نسل می‌باشد.

4- ترویج بهائیت در سایه انگلیس:

سیاستمداران انگلیسی‌ برای ترویج بهائیت برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری‌های گسترده و در این راستا اقدامات بسیار مهم داشته‌اند، به این روی که هرچه این فرقه ترویج داشته باشد به سود امپریالیسم و به زیان اسلام است، هدف استعمار امپریالیسم تنها نابودی شیعه نیست بلکه آنها با اهدف قرار دادن شیعه در حقیقت از مغز اسلام شروع کرده و به پوسته اسلام که فرقه‌های دیگر اسلامی هستند در حرکت تدریجی هستند و برنامه‌های آنها تخریب اسلام از قلب و حیات آن بوده از این‌رو با ترویج بهائیت این هدف را دنبال می‌کردند.

ارتباط و تعامل نزدیک و صمیمانه بهائیان پس از مرگ عبدالبها افندی در زمان شوقی استمرار داشت و فعالیت‌های آنها با حمایت انگلیس به فراتر از مرزهای خاورمیانه رسید، در کشورهای آفریقایی، انگلیسی‌ها به دنبال جایگزین کردن بهائیت یا مسیحیت به جای اسلام بودند، آنها در فکر از بین بردن اسلام در آفریقا بودند، لذا بهائیان در آفریقا نیز فعالیت‌های خود را آغاز کرده و با همراهی دولت استعمارگر انگلیس فعالیت‌های خزنده فرهنگی و سیاسی انجام می‌دادند.[64]

1-4- ایجاد زمینه‌های تبلیغ:

مقامات عالی‌رتبه انگلیس با حمایت از گسترش بهائیت و دادن آزادی کامل برای آنها در لندن و ایجاد زمینه‌ی تبلیغ در کشورهایی که در دولت‌مردان آنها نفوذ داشتند، برای ترویج بهائیت جهت تأسیس مراکز امر اللهی و محافل بهایی حمایت کامل می‌کردند. نمونه‌ای از رویکرد انگلیس در قبال ترویج بهائیت بود. به متن این سند توجه شود: «مطلبی که بسیار اهمیت دارد این است که جمع ارتباطات با مراجع امور آفریقا باید از طریق لجنه آفریقای انگلستان صورت بگیرد و این مطلب بسیار مهم را باید مهاجرین و محافل ملیه (ملی) در همه جا منظور داشته باشند.[65] به هرحال ما از ذکر این نکته بسیار مشعوفیم که از اول کار لجنه آفریقا که با صراحت به مراجع رسمی حکومت راجع به تبلیغ امرالله در آن قاره مذاکره کرده است، نتایج مطلوبی گرفته است. درباره جواز ورودی مهاجرینی که کار یافته باشند و یا آنکه در صدد باشند که که در آنجا کار آزاد و مشخصی بنمایند می‌توانند به آسانی جواز ورود را به دست آورند و اگر هم مهاجری بخواهد از صندوق لجنه استفاده کند یا می‌تواند اطلاع دهد تا لجنه با لینا به امور مربوطه را در نزد حکومت به انجام رساند»[66].

2-4- استفاده از فقر برای تبلیغ با حمایت انگلیس:

از روش‌هایی که انگلیس برای ترویج بهائیت در آفریقا بکار گرفت تاسیس مدارس بود، بنای معابد بهایی د رکامپالا و اوگاندا را در دوره‌ تسلط شدید انگلیس بر اوضاع آفریقا با عنوان مشرق الاذکار، نیز نقش مهمی در ترویج و تبلیغ بهائیت در آفریقا داشت.[67] هدف بریتانیا از این اقدامات متوقف کردن رشد اسلام و مبارزه با اسلام‌گرایی در آفریقا بود، مردم آفریقا که از هر لحاظ در فقر و محرومیت کامل بودند با وجود اکثریت مسلمان، فقر حاکم بر این مناطق خود سبب جلب آنها به محافل بهائی به خاطر حمایت مالی می‌شد.

3-4- تأسیس مراکز تجاری با حمایت انگلیس:

از جمله راه‌ها و ابزارهای حمایتی انگلیس برای ترویج بهائیت، تأسیس مراکز تجاری بزرگ در نقاط مختلف جهان بود که توسط بهائیان اداره و گاهی در اختیار آنها قرار می‌گرفت، که در آنها فعالیت‌های تبلیغی و فرهنگی نیز وجود داشت به علاوه تأمین نیازهای مادی حزب بهائی از این راه جبران می‌شد و همین درآمد برای توسعه فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی از راه تطمیع فقرا و طبقات محروم، و اقشار جوان در کشورهای مختلف صرف می‌شد.

4-4- برگزاری همایش‌ها با حمایت انگلیس:

روش دیگر برگزاری کنفرانس‌های بین‌المللی و محافل بزرگ بهائی با حمایت و اقدامات انگلیس در تمام نقاط اروپا و قاره آمریکا، و آسیا جهت ترویج و تحکیم پایه‌های بهائیت، بود که با همدستی صهیونیسم‌ها و دیگر دشمنان اسلام انجام می‌گرفت.[68]

تأسیس ساختمان‌های بزرگ در حیفا و برخی از مناطق دنیا توسط بهائیان با حمایت‌های دولت‌های استعماری و صهیونیست‌ها، که در این بناها از معماری و هنر در جهت ترویج بهائیت استفاده می‌شد.[69] بنای مشرق الاذکار و حظیرۀ القدس در فلسطین اشغالی و در کوه کرمل با حمایت صهیونیست‌های جهان و بهائیان و بطور مخصوص باحمایت مالی دولت‌‌های انگلیس و آمریکا صورت می‌گرفت.[70]

5-4- امپریالیسم جزی و حمایت از بهائیت:

رسانه‌های انگلیسی و وابسته به انگلیس در جهان نیز در توسعه بهائیت نقش تبلیغی فراگیر و مهم داشتند، آنها از طریق گزارش‌های حمایت‌آمیز، اخبار جامعه بهائیان و اطلاع‌رسانی درباره حوادث و رویدادهای آن، و انتشار و پخش همایش‌ها و گردهم‌آیی‌هایی بهائیان در سراسر جهان آنرا منتشر و مهم جلوه می‌دادند، و توجهات جهانی را به سوی آنان جلب می‌کردند، این مسئله نیز در جذب و اغفال جوانان و مردم به محافل بهائیان نقش مؤثر داشته انتشار اخبار بهائیان منحصر به صدا و سیمای جهان امپریالیسم نبود بلکه از طریق انتشار در تمام ابزار رسانه‌ای اعم از روزنامه و مطبوعات دیگر صورت می‌گرفت که اکنون دامنه‌ی آن در سایت‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنتی با حمایت دولت‌هایی مثل انگلیس گسترانیده شده.[71]

و در این راستا تبلیغ بهائیت در جراید و مطبوعات به زبان‌ها مختلف عبری، عربی، انگلیسی و فارسی و اختصاص مجلات مخصوص به عقاید بهائی و چاپ و انتشار گسترده آنها از طرف دولت‌های استعماری به منظور ترویج عقاید بهائیت با مقاصد از پیش تعیین شده انجام ‌گرفته و همین اهداف، الان نیز پی‌گیری می‌شود.

با توجه به اینکه فلسطین قلب اسلام و اولین قبله‌ی مسلمانان در آن قرار دارد برای تمام مسلمانان حائز اهمیت است، و در این منطقه از پیروان چهار دین بزرگ سکونت دارند، با مواجه با این جراید و مطبوعات، ناخود آگاه اسباب ترویج این فرقه ضاله شده و مطرح می‌گردند، بهائیان با توجه به همین محوریت منطقه‌ای مسلک خود را در کنار ادیان بزرگ الهی قلمداد کرده و مدعی جهانی بودن آن هستند.

نتیجه این بحث:

درباره رابطه بهائیت با دولت استعمار پیر از اسناد و مدارک و آثار خودشان به این موضوع باید توجه داشته باشیم که دولت انگلیس از دیرباز و از بنیان شکل‌گیری بهائیت در آن نقش داشته است، اگرچه تا مدت‌ها این نقش‌آفرینی بصورت پنهانی و غیرقابل مرئی بوده، چون ردیابی این مسایل در سیاست آنها به خاطر محو اسناد و عدم بازگویی و اظهار بسیار مشکل است. اما رفتار آنها به خوبی بیانگر سیاست‌های خصمانه آنهاست.

حال جای این سؤال مهم است که آیا دولت مذکور در این فرآیند چه نتیجه‌ای از پیدایش بهائیت می‌گرفت که تا این حد از این حزب حمایت کند؟ چه منافعی برای دولت انگلیس وجود داشت که با استقرار بهائیت در حیفا و اعطای نشان لیاقت به رهبر بهائیان از آنها قدردانی کرد؟

درست پس از استقرار بهائیان در حیفا به تحت الحمایگی انگلیس، زمزمه‌های تشکیل دولت اسرائیل و اجتماع یهودیان در سرزمین مقدس شنیده می‌شود؟ بهائیان در مناطقی از فلسطین پراکنده شده و برای مسلمانان آلام و مشکلاتی فراهم نموده‌اند از طرفی یهودیان نیز از نقاط مختلف به این نقطه فراخوانده شدند، دولت استعمارگر انگلیس از هر دو جریان حمایت کامل نموده و با برنامه‌های هدف‌دار آنها را برای رسیدن به مقصد اصلی راهنمایی کرد. بلافاصله پس از اعلان موجودیت کشوری بنام اسرائیل در قلب جهان اسلام و قبله‌گاه نخستین مسلمانان، بهائیان اولین حامیان و تأییدکنندگان این طرح بودند که همکاری خود را با صهیونیست‌ها برای نابودی و اخراج ساکنان اصلی فلسطین و مسلمانان از این منطقه را آغاز کردند؛ بدین ترتیب پیوند مثلث شوم در این منطقه برعلیه جهان اسلام و مسلمانان شکل گرفت: 1- استعمار پیر بعنوان طراح و رهبر اتحاد 2- بهائیت 3-صهیونیسم بعنوان دو ضلع این مثلث شوم، بدنه ضد اسلامی و بلوک امپریالیسم با استقرار در این منطقه برای محو اسلام و مسلمانان حرکت جدید و همسو و هماهنگ آغاز کردند، تا: 1- بحران‌های بزرگی در خاورمیانه بوجود آورده و در سایه این بحران‌ها و آب‌های گل‌آلود، بر چاه‌های نفت و سایر ذخایر و آثار تاریخی کهن این منطقه که مهد تمدن انسانی است دست یابند. 2- از این منطقه که مرکز دین اسلام بوده و سایر مناطق اسلامی در آفریقا و... از این منطقه تغذیه فرهنگی و توازن سیاسی می‌گرفت. بحران فزاینده‌ای از این منطقه به مناطق مزبور سرایت داده تا آنها نیز با بحران هویت و فرهنگ و تزلزل عقاید گرفتار شده و بدین وسیله زمینه حضور و جای پای استوار برای استعمار در آن مناطق فراهم شود و بدین‌وسیله این مناطق نیز در اختیار استعمارگران قرار بگیرد. 3- وجود آشوب و فتنه در کشورهای اسلامی و فقدان امنیت عمومی و استقلال سیاسی که همه در گرو قدرت و اقتدار سیاسی ناشی از وحدت و همبستگی اجتماعی است از بین رفته و دولت‌های استعماری خود را منجی خاورمیانه و کشورهای اسلامی معرفی و برای آنها دولت تعیین نمایند تا بدین‌وسیله سرنوشت کامل مسلمانان با چهره مسالمت‌آمیز و لباس صلح دوستی و انسان دوستی در اختیار آنها قرار بگیرد؛ در این روند طرح تغییر فرهنگ کشورهای اسلامی از برنامه‌های بعدی استعمارگران بوده تا با ارائه فرهنگ مبتذل خود به نسل‌های آتیه کشورهای اسلامی با ظاهر فریبنده تکنولوژی و اختراعات و ابزار و امکانات رفاهی و بهداشتی و... چهره کشورهای اسلامی را مبدل به مدلی از غرب نموده و بدین‌وسیله زمینه‌های جهانی‌سازی با محوریت استعمار و استکبار فراهم آمده و نمادهای فرهنگ‌ اسلامی در طی این فرایند نابود شده، در نتیجه فرهنگ صهیونیسم و امپریالیسمی غالب شود، تا بازار مصرف تولیدات غرب فراهم و در نهایت اسلام نیز بطور کلی محو و نابود یا تبدیل به یک دین منفعل شده تا هرگز قدرت دخالت در سیاست و امور مهم را نداشته باشد، و همچون مسیحیت تبدیل به آیینی بی‌خاصیت و تشریفاتی شده که قرن‌ها توان خودنمایی و تأثیر حضور در سرنوشت مسلمین را نداشته باشد. و در برابر استعمارگران به مبارزه و تشکیل جنبش‌های آزادی‌خواه قادر نباشد.

6- راه‌کارها:

برای پیشگیری از تکرار این تجارب تلخ دینی و عقیدتی اهل فرهنگ و مسئولین رسمی و غیررسمی فرهنگی بایسته است به راه‌کارهای دیل عطف توجه کنند:

1-‌ زنده داشتن روحیه و فرهنگ جهاد و مبارزه با استعمارگران با رعایت جوانب احتیاط، با حفظ  هشیاری و وحدت و همدلی

2- دانشمندان اسلامی آسیب‌ها را شناسایی و برای مسلمانان معرفی و سطح آگاهی آنها را درباره راه‌های نفوذ استعمارگران بالا ببرند.

3- مبارزه با فرقه‌های صوفی مآبانه و درویش مسلکانه در کشورهای اسلامی که در سیمای پشمینه و زهدنمایی به اغفال جوانان اقدام نموده آنها را جذب محافل منحرف خودی می‌کنند.

4- ایجاد محدودیت و ضابطه‌مند کردن روابط دولت‌های اسلامی با کشورهای استعماری.

5- پیروی کامل از دستورات قرآن کریم و سیره اولیاء اسلام و اهل بیت: و پناه بردن به قرآن و ترویج فرهنگ قرآنی در جوامع اسلامی

6- حفظ وحدت اسلامی و پرهیز از شعارهای تفرقه‌انگیز و دوری از بحران‌سازی در زمینه‌ی گسل‌های قومی و مذهبی و پرهیز از تحریک احساسات قومی و نژادی و تأکید بر مشترکات ملی و فرهنگی.

7- توجه به بازسازی و بازخوانی و بازگویی، آموزه‌های دینی و فرهنگی اسلام بر اساس منابع معتبر مثل قرآن کریم و روایات اهل بیت:.

8- آغاز حرکت‌های فرهنگی و آسیب‌شناسی دقیق و اساسی برای برنامه‌ریزی و مقابله با آفت‌های اجتماعی و فرهنگی و رفع فقر و محرومیت از جهان اسلام با توجه به ذخایر بزرگ نفتی که در کشورهای اسلامی است. اگر حاکمان کشورهای اسلامی از درآمد نفت بر تأسیس بانک بزرگ اسلامی برای رفع فقر و محرومیت از جهان اسلام حرکت بزرگ و حساب شده داشته باشند، بسیاری از زمینه‌های فساد و انحراف از جهان اسلام ریشه‌کن خواهد شد.

9- جهت مبارزه با مسلک‌های صوفی‌گری و دراویش و دیگر فرقه‌ها بایسته است، راه‌کار علمی و عملی ارائه شود، معرفی عرفان صحیح اسلامی و منابع عرفانی و روش صحیح سیر و سلوک الی‌الله و برگزاری کلاس‌های اخلاقی و عرفانی توسط اساتید مهذب حوزه در سطح جوانان به این روی که جوانان از هر لحاظ در معرض گرایشات روحی بوده و در بین آنها عده‌ای هستند که به مقتضای سنی به معنویات علاقه داشته و به دنبال ترقی معنوی هستند و روحشان آماده دریافت معارف معنوی است بر این اساس کنجکاوی آنها برای یافتن چنین محافلی بیشتر است، در پی این انگیزه غالباً گرفتار دام حقه‌بازان و دراویش منحرف می‌شوند که به دنبال مقاصد پلید هستند. فقدان کلاس‌های عرفانی و اخلاقی در سطح جوانان در مساجد و بیوت علمای بزرگ و طلاب، گرایش جوانان به راه‌های نادرست و افراد سودجو را زمینه‌سازی می‌کند.

10- بالابردن سطح آگاهی جوانان از آغاز دوره راهنمایی و دبیرستان درباره آثار منفی و پیامدهای گرایش به فرقه‌های انحرافی و نظارت دقیق بر معاشرت جوانان از طریق آگاهی دادن خانواده‌ها به توجه بیشتر در تربیت فرزندان.

11- امروزه مدرسه، و مراکز آموزشی رسمی و غیررسمی از آغاز کودکی متکفل پرورش کودکان و فرزندان ما شده و نقش خانواده‌ها به پایین‌ترین حد رسیده، این مسئله آسیب بزرگ اجتماعی را می‌تواند در پی داشته باشد، بایسته است مسئولین فرهنگی کشور نظارت خانواده‌ها را به فرزندان از راه‌های مؤثر بیشتر کنند و والدین را به اهتمام در تربیت فرزندان ترغیب نمایند، یا از معلمان و مربیان متعهد در این هدف استفاده کنند.

12- حضور جدی روحانیت در نهاد آموزشی رسمی کشور، و نظارت کامل علمای بزرگ به برنامه‌های آموزشی و تدوین آیین‌نامه آموزش مراکز علمی با نظارت کارشناسان و محققان حوزوی.

13- اسلامی کردن روش‌ها و متون آموزشی مراکز علمی، اسلامی کردن به معنای تغییر ظاهری ساختارها نبوده بلکه تغییر و تحول نرم‌افزاری و پرکردن خلاءهای موجود آسیب‌پذیر در نظام آموزشی کشور است.

13- استفاده از حکمت‌های قرآنی با رویکرد به تفاسیر شیعه از المیزان تا تفاسیر ساده و روان و روایات ائمه، و گنجاندن آنها در لابلای متون دروس در سطوح مختلف.

14- توجه ویژه در مراکز تربیت معلم و جذب و گزینش صحیح آنها از میان جوانان نخبه و متعهد با انگیزه معنوی آموزش آنها براساس فرهنگ دینی، و استفاده از آنها و بهره‌مندی در تربیت نونهالان از ظرفیت‌های حوزه علمیه در تأمین نیروی انسانی آموزش و پرورش بسیار مفید خواهد بود.

15- بازگویی جنایات استعمار در جهان اسلامی و اعتراض در سطوح بین‌المللی و همایش‌های جهانی و پرده برداشتن از کشتار انسان‌های بیگناه در کشورهای آفریقایی، آسیایی و دیگر مناطق استعمار زده جهان

 



[1]. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقی رائین ص 10.

[2]. اعتضاد السلطنه، فقنه باب (با توحضیات نوائی) چاپ اول تهران، نشر علم 1377، ص 162.

[3]. همان.

[4]. استانفورد جی، شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان‌زاده، چاپ اول، مشهد آستان قدس رضوی، 1370، ج اول ص 166-175.

[5]- استانفوردجی. شاو، تاریخ امپراطور عثمانی، ترجمه رمضان زاده چاپ اول، مشهد آستان قدس، 1370، ج1، ص427، ص 478.

[6]- استانفوردجی، شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه محمود رمضان زاده، چاپ اول، مشهد، آستان قدس، 1370، ج2، ص507-522.

[7]- همان، 551ـ بطور قطع ناسیونالیستها عرب در انحلان امپراطور عثمانی با دولتهای اروپائی همکاری کردند. «ناسیونالیستهای عرب مستقر در دمشق آشکارا علیه نظامیان مستقر در پادگان عثمانی شوریدند و بدینسان پادگان عثمانی در این شهر تخلیه شد...».

[8]- همان.

[9]- همان، ص45.

[10]- رائین، ص83.

[11]- همان، ص85.

[12]- فضل الله صبحی، مهندی بهائیگری فردا (1357 ص 154-153).

[13]- صبحی همان، ص154.

[14]- رک. اعتقادالسلطنه (مغنه باب) نوائی ص179، به نقل از تاریخ ادبیات فارسی ادوارد براون، جلد اول.

[15]- استانفوردجی، پیشین، ج1، ص282.

[16]- صبحی همان، ص138 (در جلسه‌ی خصوصی اظهار شده).

[17]- مصطفی حسینی ماجرای باب و بهاء، چاپ سوم، تهران روزنه 1380، ص138، به نقل از الکرکب الدریه، ج1، ص336.

[18]- کنیاز دالگورکی، اسرار فاش شده، ترجمه، حیدر بهرمن، چاپ سیزدهم، مجمع فرهنگی میثاق4122ق، ص20.

[19]- همان، ص29.

[20]- همان، ص32.

[21]- همان، ص33.

[22]- همان، ص33.

[23]- همان، ص46.

[24]- همان، ص72.

[25]- همان، ص71-76.

[26]- همان، ص77.

[27]- همان، ص76-77.

[28]- رک. افراسیابی، تاریخ جامعه بهائیت، چاپ دهم تهران، نشر عام 1382، ص442 جریان آواره

[29]- صبحی، بهائیگری، ص50-52.

[30]- رضا سلطان‌زاده، سیری در کتابهای بهائیان، چاپ دوم تهران، دارالکتب اسلامیه، بی تا ص84.

[31]- همان، ص88.

[32]- تاریخ بنیل، ص648.

[33]- قرن بدیع، ص76.

[34]- حسینعلی بهاء کتاب مبین موسسه ملی مطبوعات امر، 12 بدیع، ص58، سلطان زاده، پیشین، ص89.

[35]- صبحی، همان، ص48-46.

[36]- همان، ص48.

[37]- همان، ص56.

[38]- همان، ص69-68.

[39]- موسوی، جمال البهی، پیشین، ص115-123.

[40]- برای نمونه بحرانی طولانی که فلسطین ایجاد شده و روزانه خون ده‌ها مسلمان بی‌گناه ریخته می‌شود از دسیسه‌‌های انگلیس است.

[41]- دالگورکی، پیشین، ص44.

[42]- همان، ص45-46.

[43]- عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر، 1381، ص90.

[44]- افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص331.

[45]- موسوی اردبیلی، جمال ابهی (نقطه اولی) پیش ص145.

[46]- نجفی، «پیشین» ص670.

[47]. سید جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، بی‌تا، ج1، ص 173-180.

[48]- نجفی، پیشین، ص652.

[49]. رائین، پیشین، ص 134.

[50]. قراردادی بود بین ایران و انگلیس که براساس مفاد آن ایران رسماً یکی از مستعمرات انگلیس می‌گردید (مدنی پیشین، ج1، ص 143-147.

[51]. رائین، پیشین، ص 136.

[52]. سلطان‌زاده، پیشین، ص 90.

[53]. نجفی، بهائیان، ص 652.

[54]. همان، ص 669.

[55]. نجفی، ص 675.

[56]. چون عبدالبها در اظهارات خود ادعای الوهیت نیز کرده است.

[57]. صبحی، پیشین، ص 137-138.

[58]. نجفی، پیشین، ص 665-664-656.

[59]. همان، ص 665.

[60]. همان، ص 667-668.

[61]. نجفی، همان، ص 669.

[62]. آیتی، بیان الحقایق، ص 66-67.

[63]، همان، ص 67.

[64]. نجفی، پیشین، ص 679-691-656.

[65]. همان، ص 682.

[66]. همان، ص 682.

[67]. همان، ص 684.

[69]. نجفی، ص 715-720 و ص 724 و ص 742.

[70]. همان، ص 725-726.

[71]. رک. آهنگ بدیع سال 1342 شماره‌های مختلف این نشریه و نشریه‌ی اخبار امری شماره‌های مختلف


کد مطلب: 675

آدرس مطلب :
https://www.ayandehroshan.ir/article/675/بهائیت-سایه-استعمار

آینده روشن
  https://www.ayandehroshan.ir