شاید بتوان گفت، جامعترین بیان برای تعریف دعا، «طلب به معنای عام» است كه طلب تکوینی و سؤال و درخواست فطری را شامل ميشود. در واقع دعا، طلب خلق از خالق هستی و ایجاد ارتباط با او از طریق زبان سر، زبان قلب و زبان تکوین است.
نهضت جهانی دعای فرج/صادق سهرابی
4 خرداد 1391 ساعت 14:33
شاید بتوان گفت، جامعترین بیان برای تعریف دعا، «طلب به معنای عام» است كه طلب تکوینی و سؤال و درخواست فطری را شامل ميشود. در واقع دعا، طلب خلق از خالق هستی و ایجاد ارتباط با او از طریق زبان سر، زبان قلب و زبان تکوین است.
شاید بتوان گفت، جامعترین بیان برای تعریف دعا، «طلب به معنای عام» است كه طلب تکوینی و سؤال و درخواست فطری را شامل ميشود. در واقع دعا، طلب خلق از خالق هستی و ایجاد ارتباط با او از طریق زبان سر، زبان قلب و زبان تکوین است.
در نظام هستی، توجه خاصّ خداوند متعال بر بندگان، زمانی است که آنها از آمادگی، قابلیت و استعداد لازم برخوردار باشند. استعداد پذیرش عنایت خاص الهی، وقتی شکل میگیرد که آدمی به جایگاه فقر و نیازمندی خویش آگاهی یابد و خالق هستی و غنای محض را به خوبی بشناسد. قرآن كريم ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ وَاللَّـهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحـَمِيدُ؛
اى مردم! شما به خدا نيازمنديد، و خداوند بىنيازِ ستوده است.
شناخت مقام فقر خود و مقام غنای او، بسترهای لازم را برای ایجاد قابلیت و استعداد پذیرش عنایت خاصّ الهی، فراهم میسازد. از اینرو، دعا زبان گویای فقر و افتقار آدمی و زبان گویای عبودیت و فلسفه خلقت و آفرینش است. به همين دليل، پیامبر اکرم(ص) سرافرازانه صلا میزند: الفقر فخری و به أفتخر؛ و فقر خویش را ملاک افتخار مینامد. شناخت فقر و افتقار، به آدمی درجه افتخارآفرین میبخشد و قابلیت و عیار او را ارتقا میدهد؛ همچنانکه امام حسین(ع) در روز عرفه نجوا مینمود:
ها أنا أتوسل إلیك بفقری إلیك؛
اکنون به نیاز و فقرم، به تو متوسل شدهام.
از همینرو، قرآن ميفرمايد:
قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ؛
[اي پيامبر] بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما نمىكند.
دعا، مرکز و ثقل کانون توجه و عنایت حضرت حق به بندگان است.
استوارترين زبان پيوند با مستحكمترين تكيهگاه
آدمی پیوسته به «رکن اشدّ» و پایگاه و پناهگاه مستحکمتر میاندیشد تا به آن پناه آورد. همچنين، او «قول اسدّ» و گفتار استوارتر را میجوید تا با آن، پیوند و ارتباط برقرار کند و «خواندن و خواستن» خویش را به نمایش گذارد و به وسیله آن گفتار استوار، درخواست پشتیبانی و کمک نماید:
إلهي! لا رکن لي أشدّ منك فآوي إلی رکن شدید و لا قول لي أسدّ من دعائك فأستظهرك بقول سدید؛
خدای من! رکن و پایه و جایگاهی محکمتر از تو ندارم؛ پس به این جایگاه محکم پناهنده میشوم. گفتاری استوارتر از خواندن و خواستن تو ندارم؛ پس با استوارترین گفتار، از تو کمک و پشتیبانی میجویم.
دعا، همان «قول اسدّ» و استوارترین گویش است که تنها با آن میتوان پیوند و ارتباطی با «رکن اشدّ» برقرار ساخت، درخواست پشتیبانی و کمک نمود و فقر و افتقار خویش را پاسخگو بود.
زبان فطری انسان نیازهای ذيل را فریاد میزند:
1. رکن اشد: «پایه و جایگاه محکمتر»؛
2. فآوی: «پناه آورم»؛
3. قول اسدّ: «استوارترین گفتار»؛
4. دعائک: «خواندن و خواستن»؛
5. فأستظهرک بقول سدید: «درخواست پشتیبانی وکمک از طریق قول سدید».
آدمی پیوسته نیازمند محکمترین تکیهگاه بوده است تا به آن پناه آورد و درخواست پشتیبانی و کمک كند. او برای برآورده شدن این دو نیاز، يعني «تکیهگاه و درخواست کمک»، باید استوارترین گویش و گفتمان را برگزیند و زبان گویای پیوند و ارتباط خویش سازد.
دعا، استوارترین گویش و تنها گفتمان مسلطی است که میتوان با آن، به «استظهار» و کمکخواهی و پشتیبانخواهی چشم امید داشت. از اينرو، تنها سرمایه و ملک آدمی برای جلب رضایت و غفران خداوند متعال است: یا سریع الرضا! إغفر لمن لا یملك الّا الدعاء.
دعا، تنها سرمایه و ملک رخنهناپذیر و اسدّ است که لطف و عنایت و کمکهای آفریدگار هستی را به دنیا میآورد: قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ؛ زیرا دعا، زبان و ترجمان فقر و نیاز آدمی است و فقر و افتقار، تنها سرمایه و ملک انسان به شمار ميآيد که با زبان دعا سخن میراند و فقر خویش را به نمایش گذارده، بر آن افتخار مینماید؛ بدینسان، اوج عبودیت و خاکساری جلوه میکند و مغز عبودیت و بندگی رخ مینماید: الدّعاء مخّ العبادة .
امام سجاد(ع) میفرمایند:
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛ فَسَمَّیْتَ دُعَاءَكَ عِبَادَةً وَ تَرْکَهُ اِسْتِکْبَاراً وَ تَوَعَّدْتَ عَلَی تَرْکِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ؛
[و تو فرمودی:] «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مىورزند، به زودى خوار در دوزخ درمىآيند». پس دعا و درخواست از خود را عبادت و ترک آن را استکبار نامیدهای و تهدید کردهای که ترک دعا، موجب دخول زبونانه در آتش دوزخ میشود.
دعا، شاخص عبودیت و استکبار
دعا، عبادت و عبودیت است و ترک آن استکبار. انسان باید موضع خود را نشان دهد که کدامیک از عبودیت و استکبار را برميگزیند. هریک از اين دو، شاخص خود را دارد؛ «دعا»، شاخص عبودیت و «ترک دعا»، شاخص استکبار است. داستان انسان، داستان عبودیت و استکبار او را نشان ميدهد. تاریخ، گذرگاه جریانهای عبودیت و استکبار آدمی بوده است. از اینرو، ارکان فلسفۀ تاریخ را در فرآیند عبودیت و استکبار انسان میتوان جستوجو کرد.
تاریخ در حرکت قانونمند و هدفمند خویش، به جستوجوی تحقق فلسفۀ خلقت و آفرینش به راه افتاده است و تا گمشدۀ خود، یعنی مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ را به آغوش نکشد، آرام نمینشیند ـ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً. بنابراین، انسان برای دستیابی به هدف آفرینش، هرچه زودتر باید شاخص استکبار، یعنی «ترک دعا» را رها سازد و به شاخص عبودیت، یعنی «دعا» رو آورد؛ بايد گفتمان مسلط و استوارترین گویش خود را سامان دهد و زبان گویای فلسفه آفرینش و عبودیت، یعنی دعا را بگشاید و نجوا سر دهد.
دعا، فرهنگ و زبان رخنهناپذیر و قول سدیدی است که فقر و افتقار ما و غنای او را به صحنه میکشاند و با چنین جریان معرفتی، به استظهار، کمکخواهی و پشتیبانیطلبی رومیآورد.
تا انسان به افتقار و اضطرار خویش نرسد، همواره در فضای آلودۀ استکباری، انانیت، خودپرستی و اومانیسم دست و پا میزند و در «خوض» و فرودستی میخزد؛ همچنانکه داستان انسان کنونی چنین است. از اين رو، امام حسین(ع) در روز عرفه و در سرزمین عرفات و آگاهی، چنین میآموزد:
و أوقفني علی مراکز اضطراري؛
[خداوندا!] مرا بر ریشههای اضطرار و مراکز ضرورت و بیچارگی خود آگاه ساز!
جایگاه افتقار و اضطرار
در تحلیل فرآیند رفتار و عمل انسان، تصور آن است که عمل او پس از معرفت، شکل مییابد و رفتارها به جریان میافتند؛ در صورتی که بارها شاهد بودهایم که بین معرفت و عمل، فاصله ايجاد ميگردد و شناختها به عمل راهیاب نمیشوند. این مسئله، وجود حلقهاي مفقوده بین شناخت و عمل را نشان ميدهد؛ همچنانکه انسان میداند آب در کوزه است، ولی چون تشنه نیست، به سراغ آب نمیرود؛ اما وقتي عطش را در خود حس کند و تشنه باشد، با احتمال اینکه در چند کیلومتری او آب هست، به سمت آن حرکت میکند. پس درک نیاز و افتقار و اضطرار، حلقه واسطی است که در مرحلۀ عمل به آن نیاز داریم.
در مرحله دینشناسی نيز حلقهاي مفقوده وجود دارد که اگر به آن توجه نشود، گرفتار خواهیم شد و آن ضرورت و یا عدمضرورت دین است؛ همچنان که آزاداندیشترین دینشناسان، از این نکته غفلت ورزیدهاند و دینشناسی را از ضرورت و عدمضرورت دین آغاز نکرده و در گرفتاری غنودهاند. در واقع، با این پیشفرض که دین ضروری نیست و راهی در کنار راههای دیگر است، به تحلیل و تعلیل آن پرداخته و در حدّ امر قدسی به آن روی آوردهاند. همین پیشفرض، برای گرفتاری آنها کافی است؛ چون فرض دیگری نيز وجود دارد که ضرورت و اضطرار به دین است. ضرورت و اضطرار به دين تنها راه است، نه راهی در کنار راههای دیگر؛ آن هم با این احتمال که آدمی بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیشتر از یک زندگی راحت و دامپروری بزرگ، به او سرمایه و امکانات دادهاند. زمانی که انسان قدر، استمرار و روابط پیچیدهاش را در هستی بیابد، افتقار و اضطرار به دین در او شکل میگیرد.
استعدادهای عظیم انسان، او را به دنیاهای مظنون و محتمل رهنمون میسازد و مجموعۀ امکانات محدود علمی، عقلی و عرفانی او، نميتواند پاسخگوی زندگی عادی و روش برخورد با فکر، عقل، وهم و خیال آدمی باشد. انسان برای دنیاهای محتمل و مظنونی که از استعدادهای او برداشت میشود، جوابی ندارد. عظمت استعدادهای ما، عطش و نیاز به دنیاهای غیب را فریاد میکند و دیوارهای محدودِ دنیای مشهودِ او را برنمیتابد و فرو میریزد. این درک نیاز و افتقار و اضطرار به دنیاهای فراتر، با اندک توجه به قدر، استمرار و ارتباطهای گستردۀ انسان شکل ميگيرد و ضرورت دین، الله، رسول و امام را به نمایش میگذارد و در حوزۀ شناخت انسان، نقشآفرینی میکند. او با توجه به کششها و عطش ناشی از استعدادهایش، غیب را میداند، میخواهد و ضرورت و اضطرارش را درک میکند. بنابراین، در حوزۀ شناخت و معرفت، ضرورت غیب را مییابد و میشناسد. در حوزۀ ایمان و گرایش، ضرورت غیب را میخواهد و عشق میورزد و در حوزه عمل و رفتار، ضرورت عمل در جهت غیب را حس میکند و بر اساس آن رفتار مینماید.
دليل اینکه انسان به عجز و توسل میرسد، همین درک و اضطرار است؛ وگرنه یأس و ناامیدی در انسان خانه میگرفت. انسان میداند که راهی وجود دارد، ولی او ناتوان است؛ همچنانکه در دعا با این عبارت فاخر روبهرو میشویم:
مکنّ الیقین في قلبي... و اغلبه علی رأیي و عزمي؛
[خداوندا!] یقین را در قلب من جایگزین فرما... و آن را بر رأی و عزم من غلبه ده!
نکته همینجاست که یقین و باور، بدون درک اضطرار و ضرورت، تأثیرگذار نیست؛ همچنان که آیه را ملاحظه میکنید:
وَ جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً؛
و با آنكه دلهايشان بدان (آيات الهي) يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند.
بنابراین، یقین و باور و یا شهود و برهان کارگشا نيست، بلکه اضطرار به خدا و حجت، حتی در ظرف احتمال و گمان تأثیرگذار است. از همینرو، پس از آنکه درخواست کردم که یقین را در قلب من جایگزین فرما، تقاضايي ديگر دارم: و اغلبه علی رأیي و عزمي؛ میخواهم که آن یقین، بر رأی و عزم من غلبه یابد و مرا به درک نیاز و اضطرار برساند. پس درک نیاز، افتقار و اضطرار، حلقۀ واسطی است که هم در مرحلۀ دینشناسی و هم در مرحلۀ عمل، به آن نیاز داریم.
زمانی که انسان به مرحله درک نیاز و افتقار و اضطرار رسید، آغاز بلوغ و قابلیت اوست که در همین حال، زبان گویای او گشوده میشود و دعا از عمق وجودش جاری میگردد. دعا، ترجمان و زبان اضطرار آدمی، جریان عبودیت، و جاری شدن انسان مفتقر و مضطر است. امام صادق(ع) میفرمایند:
علیکم بالدّعاء فإنّکم لاتقرّبون بمثله...؛
بر شما باد به [ملازمت] دعا؛ زیرا با هیچ چیز مانند آن، به خدا نزدیک نميشوید!
دعا زبان افتقار، اظهار اوج نیاز به درگاه خداوند، و بهترین عنصر پیوند و تقرب به سوی اوست. دعا، فلسفۀ خلقت و عبودیت، و ثمرۀ عبودیت، تقرب به حضرت حق است. نیاز اساسی انسان نيز همین به آغوش کشیدن قرب او و غنودن در آستان رضوان معبود است.
دعا، جریان معرفتی و آگاهی اندیشه و دل است، نه لقلقۀ زبان. دغدغۀ انسان جاری است که نیاز اساسی و لذت عالی و برتر خویش را نشان گرفته؛ همچنانکه امیرِ سخن، حضرت علی(ع) ميفرمايند:
لا یقبل الله عزّوجلّ دعاء قلبٍ لاهٍ؛
خداوند، دعای غافلدلان را به هدف اجابت نمیرساند.
همین جریان معرفتی انسان جاری، محبوبترین اعمال در نزد خداوند متعال در روی زمین است؛ همچنان که امیرمؤمنان(ع) چنین فرمودهاند:
أحبّ الاعمال إلی الله عزّوجلّ فی الارض الدّعاء؛
محبوبترين كارها در زمين براي خداوند عزّوجلّ دعاست.
به همین جهت، خود آن حضرت اینچنین بودند و امام صادق(ع) درباره آن حضرت میفرمایند:
و کان امیرالمؤمنین(ع) رجلاً دعّاءً؛
و امیرالمؤمنین(ع) مردی بود که پیوسته بسیار دعا میکرد.
امام باقر(ع) نيز میفرمایند:
إنّ الله عزّوجلّ یقول: إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ. قال: هو الدّعاء و أفضل العبادة الدّعاء، قلت: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ؟ قال: الأوّاه هو الدّعاء؛
خداوند عزّوجلّ میفرماید: «همانا کسانی که از عبادت من سرافرازی کنند، زود است که با خواري به دوزخ درآیند». حضرت فرمودند: [مقصود از عبادت] دعاست، و بهترین عبادت دعاست. راوی حدیث که زراره است میگوید، عرض کردم: مقصود از «اوّاه» در این آیه چیست که خداوند فرماید: «همانا ابراهیم اوّاه و شکیبا بود»؟ فرمود: «اوّاه» یعنی بسیار دعاکننده.
از آنجا که مردان خدا شدت درک نیاز و افتقارشان به خدا بسیار است، «دعّاء» و بسیار دعاکننده هستند. از همینرو، جز او را نمیبینند و نمیخواهند و به خوبی مشاهده میکنند که او هستی را پُر کرده و هر آنچه هست، از اوست.
دعا عالیترین مرتبۀ عبادت
سدیر ميگويد:
قلت لأبی جعفر(ع): أیّ العبادة أفضل؟ فقال: ما من شیءٍ أفضل عندالله عزّوجلّ من أن یسئل و یطلب ممّا عنده و ما أحدٌ أبغض إلی الله عزّوجلّ ممّن یستکبر عن عبادته و لایسأل ما عنده؛
به امام باقر(ع) عرض کردم: کدام عبادت بهتر است؟ فرمود: «چیزی نزد خداوند عزّوجلّ بهتر از این نیست که از او درخواست گردد و از آنچه نزد اوست، خواسته شود، و کسی در نزد خدای عزّوجلّ مبغوضتر از آنکس نيست که از عبادت او تکبر ورزد و از آنچه نزد اوست درخواست ننماید.»
شاخص «افضل عندالله» بودن هرچیز در نزد خداوند، «سؤال» و «طلب» نمودن است از هر آنچه در نزد او وجود دارد، و شاخص «ابغض الی الله» بودن، در استکبار ورزیدن از عبادتش و «سؤال» و درخواست ننمودن است از هر آنچه در نزد او وجود دارد.
دعا، به سبب داشتن دو عنصر «سؤال» و «طلب» از چیزهایی که نزد اوست، به مقام افضل عبادت توصیف ميشود. «خواستن و جستجو» کردن از هر آنچه در نزد اوست، آدمی را به برترین عبودیت میرساند. و استکبار ورزیدن از عبادت او، یعنی «سؤال» و نخواستن از هر آنچه در نزد اوست، آدمی را به مبغوضترین اشخاص در پیشگاه خداوند متعال میرساند.
موانع دعا
میسّر بن عبدالعزیز ميگويد:
قال لی: یا میسّر ادع و لاتقل: إنّ الأمر قد فرغ منه، إنّ عندالله عزّوجلّ منزلةً لاتنال الّا بمسألةً، و لو أنّ عبداً سدّ فاه و لم یسأل لم یعط شیئاً، فسئل تعط، یا میسّر إنّه لیس من باب یقرع الّا یوشك أن یفتح لصاحبه؛
[حضرت صادق(ع)] به من فرمود: ای میسر، دعا کن و مگو که کار از کار گذشته است [و دعا اثری ندارد]. همانان نزد خداوند عزّوجلّ، منزلت و مقامی است که به آن جز از طریق خواستن و مسئلت نمودن، نمیتوان رسید و اگر بندهای دهان خود را ببندد و لب به درخواست نگشاید، چیزی به او نبخشایند. پس درخواست کن تا به تو داده شود. ای میسر، هیچ دری نیست که کوبیده شود، جز این که زود است که به روی کوبنده گشوده گردد.
مفهوم نادرست «ان الامر قد فرغ منه» (کار از کار گذشته است و دعا دیگر اثری ندارد)، یکی از مسائلی است که در مقابل دعا کردن قد میکشد و مانع از دعا کردن میشود، این از تولید مفاهیم شیطان است که با این دستگاه اندیشه، میخواهد انسانها را از دستیابی به کلیدواژۀ عبودیت، یعنی دعا، باز دارد و آنان را به باتلاق ناامیدی فرو برد. این همان اندیشهای است که یهود و بعضی از حکما را هم به گرداب خود درافکنده است ـ يَدُ اللّـهِ مَغْلُولَةٌ ـ و دست خدا را بسته میدانند. و ربوبیت حضرت حق را محدود و کوتاه میپندارند. قرآن درباره اعتقاد یهود میفرماید:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّـهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ؛
یهود گفتند: «دست خدا ـ با زنجیر ـ بسته است». دستهایشان بسته باد! و به سبب این سخن، از رحمت ـ الهی ـ دور شوند! بلکه هر دو دست ـ قدرت ـ او گشاده است؛ هرگونه بخواهد میبخشد!
از روایتهای فراوانی که درباره این آیه به ما رسیده، چنین استفاده میشود که آیه، به تفکر و اعتقادی اشاره دارد که یهود دربارۀ موضوع قضا و قدر و سرنوشت و تفویض داشتند. آنان معتقد بودند که خداوند در آغاز خلقت، همه چیز را معین کرده و آنچه باید انجام گیرد، انجام گرفته است؛ به گونهای که حتی خود خداوند هم نمیتواند تغییری در آن به وجود آورد؛ در صورتی که قرآن لحظهای برنامۀ آفرینش و تدبیر الهی را تعطیلبردار نمیداند: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ؛ خداوند متعال هر زمان در شأن و کاری است و در هر لحظه و زمانی بر اساس حکمت و نظام احسن، خلق جدید و پدیده و حادثۀ تازهاي رخ مینماید و تدبیر میشود. آری، خالقیت و ربوبیت او، هستی را پر کرده و هیچ مکان و زمانی و چیزی را خالی نگذاشته است. بنابراین، نیاز پیوسته و افتقار و اضطرار ما به او، روشن میشود و از طرفی دیگر، پردههای تیرۀ ناامیدی کنار میرود.
بر این اساس، باید دعا کرد و نگفت: «کار از کار گذشته»؛ زيرا انّ عندالله عزّوجلّ منزلة لاتنال الّا بمسألةٍ؛ در نزد خداوند عزّوجلّ، منزلت و جایگاهی است که جز با خواستن به آن نتوان رسید.
دعا مغز عبودیت
سؤال و خواستن و دعا، همان «مخّ العبادۀ» و مغزافزار عبودیت است و عبودیت، همان راز و رمز خلقت و فلسفۀ آفرینش به شمار ميآيد. بنابراین، انسان باید به اوج نیاز، افتقار و اضطرار خود به خداوند متعال برسد و از استکبار و انانیت و اومانیسم و خودمحوری، رها شود؛ تا از طریق دعا و خواستن، به عبودیت و فلسفۀ آفرینش راه یابد و به منزلت و جایگاه رفیع خود در نزد خداوند نایل گردد.
آدمی «عبد» است و به دنبال «معبود» خویش؛ دعا، تنها ملک و سرمایه او برای رسیدن و تقرب به معبود است ـ إغفر لمن لایملك الّا الدّعاء ـ هرچه در این راه بکوشد و به «میزانالاعمال» یعنی امیرالمؤمنین(ع) ـ و کان امیرالمؤمنین دعّاءً ـ نزدیک شود و با آن مقیاس، به خواستن خویش افزاید، مراحل و منازل دستنایافتنی در نزد خدا را در مییابد و به آستانۀ آن رهنمون میشود.
از اينرو، تا انسان ملک و سرمایۀ خود را به جریان نيندازد، به او هیچ ندهند و بهرهای به دست نیاورد ـ و لو انّ عبداً سدّ فاه و لم یسأل لم یعط شیئاً ـ پس باید خواست و سرمایه را به کار گرفت تا مشمول عطا و بخشش گردید ـ «فسئل تعط» ـ نکته آنکه کوبندهای نیست، دری را بکوبد و آن باز نشود ـ یا میسّرانّه لیس من بابٍ یقرع الّا یوشك أن یفتح لصاحبه ـ کوبش درب و خواستن، دریچههای منازل دستنایافتنی در نزد معبود را میگشاید.
کوبش در و خواستن و دعا، زبان افتقار پیوستۀ عبد است و ترجمان اضطرار مستمر آدمی به آفریدگار و مربی هستی. هرگاه کوبۀ درب صدا کند، اجابت شود و درب را باز کنند ـ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ؛ درخواست دعاکننده را اجابت میکنم، آنگاه که دعا کند. در جای دیگر نيز میفرماید: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ بخواهید و بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را؛ همانگونه که در جاي ديگر میفرماید:
أَمَّن يُجِيبُ الْمـُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّـهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ؛
آیا [معبودهای بیارزش شما بهترند] یا کسی که دعای مضطر و درمانده را به اجابت میرساند و گرفتاری و بلا را برطرف میکند و شما را خلفای زمین قرار میدهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر یادآور میشوید.
انسان زمانی که به مقام دعا کردن برسد و زبان اضطرار و نیازمندی حقیقی او گشوده گردد، استجابت خواستههایش را شاهد خواهد بود. بنابراین گام نخست، ایجاد اضطرار و درک اضطرار است و سپس بر زبان راندن، درخواست نمودن و ترجمان آن افتقار و اضطرار؛ یعنی دعا ـ أَمَّن يُجِيبُ الْمـُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ ـ گرفتار و درماندهای که نیاز و افتقارش را به خدا دریافته است و حس میکند و تنها راه نجاتش را خداوند متعال میداند و بس، زمانی که لب بگشاید و دعا که زبان نیاز اوست را آغاز کند، از او کشف سوء میشود و گرفتاریهایش برطرف میگردد و به خلافت زمین دست مییابد.
باید مضطری باشد و دعا کند تا خداوند متعال او را اجابت نمايد و خواستهاش را برآورد. رسیدن به اضطرار و درک افتقار ما به خداوند متعال حرف اول است. سپس خواستن و دعا که زبان اضطرار است، جریان مییابد و عبودیت آدمی را به نمایش میگذارد و خداوند در سایۀ همین دعا و عبودیت مضطر، خواستههایش را اجابت میکند و گرفتاریها را از او برطرف ميسازد و او را به خلافت زمین میرساند.
کشف سوء و برطرفشدن گرفتاریها و به خلافت زمین رسیدن آدمی، زمانی است که او به اضطرار رسیده باشد و زبان اضطرارش یعنی دعا را هم بگشاید.
آدمی پیوسته در گرفتاریها غوطهور است و هیچگاه به خلافت بر زمین نمیرسد و به مقام خلافت الهی و نمایندگی «الله» در زمین، دست نمییابد، مگر آنکه به اضطرار برسد و دعا و خواستنش شکوفا شود؛ همچنان که در آغاز دعای علقمه میگوییم:
یا مجیب دعوة المضطرّین؛
ای اجابتکنندۀ دعای مضطرها.
دعا، رمز دستیابی بشر به آرمانشهر
آرمان دیرینه بشر این بوده است که از تمامی گرفتاریها، رهایی یابد و به خلافت و جانشینی الهی در روی زمین نایل گردد و نمایندۀ او شود و صفاتش پرتویي از صفات پروردگار باشد. خالق هستی هم به همین منظور او را آفریده است:
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً؛
به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد.
امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ أَمَّن يُجِيبُ الْمـُضْطَرَّ... میفرمایند:
نزّلت فی القائم من آل محمد(ع) هو و الله المضطرّ إذا صلّی فی المقام رکعتین و دعا الی الله عزّوجلّ فأجابه و یکشف السّوء و یجعله خلیفة فی الأرض؛
این آیه در مورد قائم آل محمد نازل شده است. به خدا سوگند! او مضطر واقعی است، هنگامی که در مقام ابراهیم(ع) دو رکعت نماز به جا میآورد و به درگاه خداوند دست دعا برمیدارد و خدا هم دعای او را اجابت مینماید و ناراحتیها را برطرف میسازد و او را خلیفۀ روی زمین قرار میدهد.
بنابراین، حضرت صاحب الامر(عج) مضطر واقعی است. و او در اوج افتقار و اضطرار به خالق هستی، به سر میبرد و تنها راه را حاکمیت خداوند و دین او میداند. این آخرین ذخیره الهی هم همانند جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع)، «میزان الاعمال» است و انسانها باید تمامی اعمال و احوال خویش را با آن مقیاس بسنجند و تا میتوانند به ایشان تقرب جويند و رفتار و ويژگيهاي خویش را به ایشان نزدیک سازند.
انسانها اینگونه باید به اضطرار برسند و سپس آستانۀ اضطرار خویش را تا حد توان، به اضطرار امام معصوم نزدیک سازند. بشر باید به این معنا برسد که به خدا، وحی، رسول و امام نیاز و افتقار و اضطرار دارد و دین، تنها راه است، نه راهی در کنار راههای دیگر. او بايد محدودیت امکانات علمی، فلسفی و شهودی خود را با توجه به قدر، استمرار و ارتباطهای گستردهاش در هستی، بیابد و بفهمد با این محدودیتها، به محرومیتها دچار میشود و باید بداند که او ناچار و مضطر به خدا و دین اوست تا برای تمامی عوالم غیب و شهود او برنامه و تدبیر نماید. از اینرو، اضطرار به حجت و درک نیاز و افتقار به امام معصوم(ع)، تنها راه نجات انسان و تنها نشان بلوغ آدمی است و تا محدودیت امکانات و سپس محرومیتهایش را حس نکند و اضطرار به حجت و امام معصوم را نیابد، نابالغ و ناکام خواهد بود و در نتیجه، کشف سوء و «استخلاف فی الارض» را نخواهد داشت و در گرفتاریها، غوطهور بوده، در چنگال حکومت ستمگران دست و پا میزند.
دعا و مهندسی بلوغ اجتماعی بشر توسط عالمان دین
هرگاه انسان از خودسریها رها شود و از خودمحوریها خسته و ملول گردد و از خودپرستی به خداپرستی رو آورد و به اضطرار حاکمیت خدا، رسول و امام برسد، در آستانۀ بلوغ اجتماعی قرار میگیرد. بدینسان، فرآیند سهگانۀ «رغبت اجتماعی به دولت کریمه»، «شکایت اجتماعی» و «استعانت اجتماعی»، به مثابه شاخصهای بلوغ اجتماعی شکل مییابد و انسان، زمینههای لازم را برای کشف سوء و رفع گرفتاریها و استخلاف در زمین و ایجاد حکومت صالحان، فراهم میسازد. هر زمان که انسانها زاویۀ دیدشان به انسان در حوزههای قدر، استمرار و ارتباطهای گستردهاش عوض شود، اضطرار به حاکمیت الهی و امام معصوم مییابند و میل و رغبت آنها تنها به دولت کریمه معطوف میشود ـ إنا نرغب إلیك فی دولة کریمة ـ و به رغبت اجتماعی میرسند و در این صورت، به مرحلۀ شکایت نايل ميشوند ـ إنا نشکوا إلیك فقد نبیّنا(ص) و غیبة و لیّنا ـ و از غیبت مولا و سرور خود به خدا شکایت میکنند؛ زيرا ذائقۀ و رغبتشان به عطر دولت کریمه آشنا شده و اشتیاق یافته است. از اینرو، با درک نیاز و افتقار و اضطرارشان به دولت کریمه و انزجارشان از وضعیت لئیمۀ جهانی، زبان اضطرار یعنی دعا و استعانت از خداوند متعال گشوده میشود ـ و أعنّا علی ذلك بفتح منك تعجّله ـ خداوندا ما را در فتح پرشتاب و تعجیل فرجش یاری فرما.
اینگونه است که از پروردگار هستی استعانت میجوییم و فتح و گشایش را از او درخواست مینماییم و زبان دعا و خواستن ما شکل میگیرد. اين خواستن، «لیقوم الناس» و به پا ایستادن و توانستن را به همراه دارد و کشف سوء میکند و استخلاف صالحان را به دنبال میآورد. در نهایت، اين دعا و زبان اضطرار آدمی، نماد بلوغ اجتماعی است. از اینرو، جامعه به مهندسی بلوغ اجتماعی نياز دارد و در عصر غیبت، به حسب مأموریتی که از ناحیۀ پاکان هستی و معصومان(ع) بر عهدۀ علما و فقها گذاشتهاند، آنها موظف هستند با راهبرد فرهنگی متناسب با عصر غیبت، آن دوران را مدیریت و رهبری نمایند و فرآیند مهندسی بلوغ اجتماعی را سامان دهند. امام هادی(ع) ميفرمايند:
لو لا من یبقی بعد غیبة قائمنا(ع) من العلماء الدّاعین إلیه و الدّالّین علیه، و الذّابّین عن دینه بحجج الله، و المنقذین لضعفاء عبادالله من شباك إبلیس و مردته... لما بقی أحدٌ إلّا ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الّذين یمسکون أزمّة قلوب ضعفاء الشّیعة کما یمسك صاحب السّفینة سکّانها اولئك هم الأفضلون عندالله عزّوجلّ؛
اگر بعد از غیبت قائم ما، دانشمندانی نبودند که به سوی او دعوت کنند و دلالت و رهنمون شوند و از دین او دفاع نمایند و بندگان ناتوان را از دامهای شیطان و مریدهای او نجات دهند، هيچ كس باقی نمیماند جز اینکه از دین خدا مرتد میگشت. ولی علما، رهبری و مدیریت دلهای ناتوانان شیعه را عهدهدار ميشوند، همچنان که ملوانها زمام کشتی را به دست میگیرند و سرنشینهای آن را حفظ میکنند. این علما نزد خداوند عزّوجلّ، برترین هستند.
علما در عصر غیبت، با راهبرد فرهنگی «دعوت»، «دلالت»، «ذبّ» و «انقاذ»، کشتی جامعه را سکانداری میکنند و آن را از طوفانها و امواج چهارگانۀ «فترت»، «حیرت»، «فتنه» و «یأس»، به ساحل سلامت رهنمون میشوند. بدين گونه علما، اضطرار به حجت را در جامعه ایجاد میکنند و فرآیند مهندسی بلوغ اجتماعی را شکل میدهند، تا اینکه زبان دعا و عشق و عطش آنان، به تعجیل فرج گشوده میشود و درخواست و استعانت از خالق هستی جریان مییابد. بر این اساس، لطافتهای توقیع شریف حضرت بیشتر آشکار میشود که فرمودند:
و أکثروا الدّعاء بتعجیل الفرج فانّ ذلك فرجکم؛
برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید؛ زيرا در همین زیاد دعا کردن برای تعجیل فرج، گشایش و فرج شما خواهد بود.
حضرت در اين، توقیع از ما خواستهاند که برای تعجیل فرج، بسیار دعا کنیم و فرمودهاند که در همین بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج، گشایش برای شماست. از اینرو، اگر دعا کردن و دعاکننده زیاد شود، فرمایش حضرت، عملی ميگردد و اینگونه، نماد بلوغ اجتماعی در عمق وجود افراد جامعه مینشیند و فرج را در هر دو ساحت غیبت و ظهور به ثمر میرساند، یعنی با بسیار دعا کردن برای تعجیل فرج، هم ظهور حضرت نزدیک میشود و به آستانۀ دولت یار میشتابیم و هم در همان دوران غیبت، از برکات و آثار دعا برای تعجیل فرج بهره ميبريم و به گشایشهای فراوان نایل میشویم؛ زیرا حضرت که قطب عالم امکان است ـ «السلام علیك یا قطب العالم» ـ مجرای فیض خالق هستی محسوب ميگردد و هرچه بیشتر به ایشان توجه و تقرب داشته باشیم، از توجهات و عنایات ایشان فزونتر بهره خواهیم برد:
بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض و السّماء؛
خلق به برکتش بهرهمند میشوند و روزی مییابند و زمین و آسمان به وجودش برجاست.
بنابراین، راهبرد نهضت دعاي فرج، ظرفیت و ظرافتهای لازم براي برطرف شدن گرفتاریها و زمینهسازی حکومت صالحان را داراست. لذا فرآیند اضطرار، دعا، اجابت، کشف سوء و خلیفۀ زمین شدن را میتوان اینگونه بیان کرد:
اضطرار دعا اجابت کشف سوء
خلیفۀ زمین
بر این اساس، برای برطرف شدن گرفتاری بشر و رسیدن به مقام خلیفۀاللهی و حکومت صالحان، دو مرحلۀ اضطرار و دعا ضروری مینماید. بیجهت نیست که حدیثهای فراوانی درباره سفارش به دعا برای حضرت صاحبالامر(ع) و فرج ایشان وارد شده است. یونس بن عبدالرحمان در مورد دعاي امام رضا(ع) برای حضرت حجت(عج) میگوید:
أنّه کان یأمر بالدعاء للحجّة صاحب الزمان(عج)؛
امام رضا(ع) پیوسته به دعا کردن برای حضرت صاحبالامر امر میکردند.
یکی از یاران حضرت امام هادی(ع) از آن حضرت دربارۀ وظیفه شیعیان در زمان غیبت امام عصر(عج) پرسيد:
کیف تصنع شیعتك؟
در زمان غیبت، شیعیان شما چه کاری انجام دهند؟
امام هادی(ع) فرمودند:
علیکم بالدّعاء و انتظار الفرج؛
بر شما باد دعا و انتظار فرج!
وظیفه ما در عصر غیبت، دعا و رسیدن به مقام خواستن و خواندن است؛ خواستنی که از اضطرار ما به حجت ناشي ميشود. و از رغبت و شکایت و استعانت اجتماعی ما به درگاه خالق هستی سرچشمه ميگيرد و اضطرار ما را به خدا و حجت خدا مینماید. اینگونه خواستن، ما را به آستانۀ دومین وظیفه، يعني انتظار فرج، روانه میسازد و به انتظار و آمادهباش بودن و فراهم ساختن زمینههای فرج فرامیخواند. اینگونه خواستن، آمادگی و توانستن را میآفریند و به پا ایستادن و لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ را شکل میدهد. از اين رو دعا، مقدم آورده شده و سپس انتظار فرج آمده است. بنابراین، دعا خواستنی است که با آمادگی و آمادهسازی گره میخورد و وظیفۀ شیعه در عصر غیبت، یکپارچه حرکت و اقدام است، نه سکوت و سکون در عرصههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.
خواستن و دعا جمعی جوامع بشری، به گونهای تحرک و تحول اجتماعی میآفریند که به دنبال آن خداوند متعال، تغییر و تحول در احوال اقوام به وجود میآورد؛ همچنان که بر اساس سنت الهی آمده است:
إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛
در حقيقت، خدا حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.
بنابراین، اگر قوم و گروهی به درگاه خداوند متعال و حجت خدا اضطرار یابند و در این سطح تغییر و تحول پیدا کنند و لب به دعا بگشايند و ضجه و ناله که تجلی اضطرار آنان است، بنمایند، خدا آنچه را که به آن قوم مربوط میشود، متحول میسازد و تغیر میدهد.
بر این اساس، با دعا و خواستن، هر قومی به آمادگی و قابلیت و ظرفيتهایی میرسد که میتواند مستعد پذیرش توجهات و عنایات خداوند شود. از اینرو، دعا و انتظار فرج با همدیگر ارتباطی همآهنگ مییابند و خواستن و آمادهسازی و توانمندی شکل میگیرد. زمانی که قوم و گروهی با اضطرار به درگاه خدا رو میکنند، دو چیز در آنان شکل ميگيرد: دعا و انتظار فرج، «خواستن» و «آمادگی، قابلیت و توانمندی». در این صورت، بارش عنایات و توجهات او آغاز میشود. امام صادق(ع) میفرمایند:
فلّما طال علی بنیاسرائیل العذاب ضجّوا و بکوا إلی الله أربعین صباحاً فأوحی الله إلی موسی و هارون یخلّصهم من فرعون، فحطّ عنهم سبعین و مائة سنة. هکذا أنتم لو فعلتم لفرّج الله عنّا فأمّا إذ لم تکونوا فإنّ الأمر ینتهی إلی منتهاه؛
زمانی که عذاب بنیاسرائیل به طول انجامید، آنان چهل روز به درگاه خداوند ضجه و گریه نمودند تا اینکه خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آنان را از دست فرعون رهایی بخشد. در نتیجه، خداوند از 170 سال باقیمانده عذاب آنان درگذشت. شما هم چنین هستید؛ اگر اینگونه عمل کنید، خداوند حتماً گشایش برای ما به وجود میآورد و اگر اینگونه نباشید، همانا کار این امر به نهایتش میرسد و تا آخرین مرحله را طی خواهد کرد.
چه بلایی بالاتر از غیبت حضرت:
اگر ما با تمام وجود، عظمت بلاء غیبت ولیّ خدا را درک کنیم و «الهی عظم البلاء » را سر بدهیم و دعا و تضرّع به درگاه خالق هستی بنماییم، باید بدانیم که مدت طولانی بودن غیبت به سر آمده و کوتاه شده است.
همچنان که در کلام امام کاظم(ع) آمده است:
« ما مِن بَلاءٍ یَنزِل علی عبدٍ مؤمنٍ فَیُلهِمه الله عزّوجلّ الدّعاء الاّ کان کَشفُ ذلک البلاء وَشیکاً و ما مِن بلاء یَنزِلُ علی عبد مؤمنٍ فیُمسک عن الدُّعاء الاّ کان ذلک البلاء طویلاً فاذا نَزل البلاء فعلیکم بالدّعاء و التضرُّعِ الی الله عزّ وجلّ.»
هر بلایی که خدا بر بنده¬اش نازل کند او دعا کردن را بر او الهام نماید؛ آن بلاء به سرعت برطرف خواهد شد و در صورتی که از دعاکردن خودداری کند، آن بلاء طولانی شده و به درازا می¬انجامد. بنابراین در هنگام نزول بلاء بر شما باد دعا کردن و تضرع به درگاه خداوند.
راستی چه بلایی بزرگتر از غیبت امام زمان(عج) ؟! اگر خواستۀ واقعی ما ظهور حضرتش باشد و با تضرّع جمعی و گروهی از خداوند متعال تعجیل فرجش را بخواهیم؛ زمان غیبت به سر می¬رسد و کوتاه می¬شود و در آستان ظهورش قرار خواهیم گرفت. همان¬گونه که امام صادق(ع) به هشام بن سالم فرمودند:
« هَل تَعرِفونَ طولَ البَلاءِ مِن قِصَرِهِ؟ قلنا: لا، قال: إذا اُلهِمَ اَحَدُکم الدِّعاء عندالبَلاء فَاعلَموُا أنَّ البَلاءَ قَصیرٌ.»
حضرت فرمودند: می¬دانید چه وقت بلاء طولانی می¬شود و چه وقت کوتاه می¬شود؟ هشام می¬گوید: گفتیم نه. حضرت فرمودند: هر وقت هنگام نزول بلاء به شما دعا الهام شد و توفیق دعا کردن یافتید؛ بدانید که مدت بلاء کوتاه است.
بیایید با دعا و تضرع مدت بلند عصر غیبت را کوتاه کنیم و پردۀ غیبت را کنار زنیم و جمال زیبای یوسف زهرا را در آسمان چشمانمان بنشانیم.
نهضت دعاي فرج : (کشوری)
براساس مباحثی که ارائه گردید، محورهای ذیل براي تحقق نهضت دعای فرج پیشنهاد میشود:
1. رهنمود مراجع و علماي دینی در جهت تشکیل جلسات معرفت امام عصر(عج) و دعا برای تعجیل فرج، یک روز در هفته در تمام مکانهای مقدس کشور؛
2. شرکت شخصیتهای بزرگ علمی و دینی؛
3. تولید مفاهیم فاخر و نو توسط مراکز و مؤسسات مهدوی و ارائۀ آن به مبلغان و استادان براي آگاهیبخشی مردم در این جلسات؛
4. پوشش خبری رسانهها؛
5. تشکیل نمایشگاههای بزرگ محصولات فرهنگ انتظار؛
6. رونمایی از تولیدات فاخر فرهنگ انتظار.
7. توسل و تضرع عموم مردم در ایام و مناسبت¬های ویژه همانند از عاشورا تا اربعین به جهت تعجیل فرج
8. تجمع با شکوه مردمی در هر ماه یا هر فصل برای انجام دعای تعجیل فرج.( به شکل مستمر و پیوسته)
نهضت دعاي فرج: (جهانی)
یادآور میشویم که بسیاری از مفاهیم، بلند و فاخر هستند؛ از جمله، موضوع دعا برای تعجیل فرج که به دلیل نبود سازوکارها و برنامههای کاربردی در عرصۀ فرهنگ عمومیِ انسانها، در حاشیه میمانند. از اینرو، با توجه به خستگی انسانها از بافتههای اومانیستی برای ادارۀ ساحتهای مختلف بشری و چشمپوشی آنان از آسمان وحیانی و کفرورزی به آن، آمادگیهای خوبی برای بازگشت به فطرت الهی فراهم شده است و بشر کنونی احساس میکند كه به پیوند و ارتباط با خداوند متعال نیاز دارد و باید از او نجات خويش را درخواست نماید. بنابراین، فضای مناسبی برای پیشنهاد «روز جهانی دعا» یا «هفته جهانی دعا» وجود دارد.
روز یا هفتۀ جهانی دعا داراي دو محور است:
الف) مردم جهان از خداوند درخواست نمایند که توفیق شناخت موعود حقیقی را به آنان عنایت کند.
ب) مردم جهان از خداوند بخواهند تا موعود حقیقی را برساند و در فرجش تعجیل نماید.
اگر این پیشنهاد با پرهیز از پیرایهها در جهان فرهنگسازی شود، برکات گستردهای را به همراه خواهد داشت و با نهضت دعاي فرج، زمینههای بلوغ جوامع بشری و تحقق عدالت فراگیر به وجود خواهد آمد.
بایستهها:
1. پرهیز از سیاسی شدن این طرح و پیشنهاد؛
2. مراقبت و پیشگیری از مصادره آن توسط استکبار جهانی؛
3. دقت و تأمل در راهکارهای فراگیر شدن طرح (از ناحیه چه شخصیت، نهاد یا گروهي پیشنهاد گردد؟)؛
4. برقراري نشستها و همایشهای علمی جهانی؛
5. استفاده از رسانهها و ابزار هنر براي فرهنگسازی جهانی.
پينوشتها
کد مطلب: 719