فصل نهم: تاریخ سکولار یا مقدس
مقدمه
آقای دکتر سروش در بخشی از سخنان خود میگوید: شیعه بر آن است که تاریخ را مقدس بداند نه سکولار. البته ما نمیگوییم ایشان تاریخ را سکولار میدانند یا مقدس اما شایسته است قدری در این باب سخن بگوییو.
قطار تاریخ به کجا میرود؟ به صورت استدلالی به این بحث پرداخته شده و میتوان با استفاده آن قوانین تاریخ را به سوی هدفی مشخص و مقدس ببریم یا چگونه یا این که ارابة تاریخ از روی ما عبور خواهد کرد؟ آیا میتوان تاریخ را به سوی ظهور که اتمام علمها و اکمال عقلهاست، راند یا این که تحقق ظهور از مسیر تاریخ در طی هزاران سال یک فرآیند طبیعی است؟ آیا میتوان بر آن بود که مستدلاً مورد بحث واقع نشده که میتوان با استفاده از آنها عوامل عزت و ذلت تمدنها را شناخت و با بکارگیری آنها به سوی شکوفایی اسلام گام نهیم و خود را در مسیر تابش آن خورشید عالم تاب، مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهیم؟ آیا قطار تاریخ رو به تکامل و پیشرفت و توسعه و عدالت و برجسته شدن ارزشهای انسانی پیش میرود و یا رو به ظلمت و تاریکی و فساد؟ آیا تاریخ رو به فساد و تباهی پیش میرود تا این که هیچ اصلاح و صالحی باقی نماند و بعد انفجار ظهور رخ میدهد و یا این که تاریخ به سوی تکامل عقلها و پیشرفت علمها و برجسته شدن ارزشها گام مینهد و از طریق سنن و قوانین تاریخی میتوان به این حرکت شتاب داد و زمینهسازی ظهور کرد؟ آیا قطار تاریخ رو به مقدس شدن میرود یا حرکتی است سکولار؟ آیا حرکت تاریخ یک حرکت اختیاری است یا جبری؟ آیا مقدس کردن تاریخ نیز بر عهدة انسان نهاده شده است؟
ما بر آنیم تا در این وجیزه به پاسخ این سؤالها و روشن شدن نسبت بین حرکت تاریخ و ظهور بپردازیم.
1. ماهیت ظهور
در مورد ظهور و چگونگی تحقق آن، در یک نظر کلی، سه دیدگاه و نظریه وجود دارد:
الف) نظریه انفجاری بودن ظهور
در این نظریه، قیام و انقلاب مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) صرفاً ماهیت انفجاری دارد. آن گاه که صلاح به نقطة صفر رسید و قحط الصالحین شد، این انفجار رخ میدهد و دستِ غیب برای نجات حقیقت از آستین بیرون میآید. طبق این نظریه هر اصلاحی محکوم است و هر گناه و فساد و ظلم و تبعیضی، انفجار را قریبالوقوع میکند؛ پس در تعجیل ظهور باید ترویج ظلم و اشاعة فساد کرد. تحقق ظهور از طریق اسباب غیبی اساس و ستون این نظریه است؛ یعنی حضرت(علیه السلام) با شمشیر قیام میکنند و با معجزه پیروز میگردند. انتظار چنین ظهوری، انتظار ویرانگری و بازدارنده و فلج کننده است و نوعی اباحیگری محسوب میشود.
ب) نظریة تکامل طبیعی و تدریجی بودن ظهور
در این نظریه، ظهور یک فرآیند طبیعی است که با طی دهها هزار سال در طبیعت رخ میدهد. ظهور چون سیبی ماند که باید فصل آن فرا رسد و طبیعت آن را رسیده کند. عامل اصلی و تعیین کننده در تحقق ظهور عوامل طبیعی و پدیدههای جبری تاریخ هستند. ظهوری نخواهد بود مگر با تکامل عقل بشری و آمادگی استعدادهای جوامع مختلف در پذیرفتن حکومت عدل الهی، و در تحقق چنین زمینهای اختیار و ارادة انسان در مقابل عوامل طبیعی و حوادث جبری تاریخ بسیار ناچیز است. ارادة انسان یکی از هزاران عواملی است که میتواند در کنار دیگر عوامل در ظهور نقش داشته باشد. جوامع و عقول بشریت به طور جبری در اعصار تاریخ رشد و آرام آرام استعداد پذیرفتن آن امام همام را پیدا میکند. از این رو باید چشم به آسمان تاریخ بدوزیم و دست به دعا برداریم.
ج) نظریة اختیاری بودن ظهور
اختیار و ارادة انسان در این نظریه، تعیین کننده و تعجیل کنندة زمان ظهور است. باید ایدة حکومت موعود را به خوبی ترسیم کنیم و به سوی آن با برنامهای منسجم و دقیق گام برداریم. ظهور هدف بزرگی است که با برنامهریزی بلند مدت و کار و تلاش بیوقفه امکانپذیر است. تعیین اهداف و راهبردهای رسیدن به آنها و اجرای دقیق آنها، شرط لازم و کافی ظهور است. ظهور همچون دیگر پدیدههای طبیعت از طریق اسباب عادی انجام میگیرد پس باید مانند دیگر امورمان مثلاً اصلاح اقتصادمان، با یقین اهداف و راهبردهای رسیدن به آنها به سوی آن گام برداریم. ارادة انسان در طبیعت وقوانین آن دست به گزینش میزند و طبیعت را مسخّر کرده و خود ارابة تاریخ را میراند.
بنابراین زمینههای ظهور با ارادة انسانها در تمام سطوح فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی باید فراهم شود و آن گاه که زمینههای ظهور به کمال تحقق یافت، لطف خداوند متعال نیز واجب میشود و شیعیان با رهبری آسمانی، حکومت جهانی میکنند.
اگر بتوانیم با تسامح افعال و اعمال را در سه میدان تصور کنیم، یعنی افعال خداوند متعال و افعال امام معصوم(علیه السلام) و افعال انسان و شیعیان زمینههای ظهور در میدان افعال شیعیان قرار میگیرد.
کاتالیز در مادهای است که فرآیند ترکیبات شیمیایی را سریعتر میکند. مثلاً اگر در فرآیند رسیدن به نفت خام در طبیعت به هزاران سال احتیاج است میتوان کاتالیز مهمی را تصور کرد که بتواند در مدت یک روز ما را به این طلای سیاه برساند، اراده در نظریه اختیاری بودن ظهور چنین نقشی را میتواند ایفاء کند ولی اراده، در نظریه تکامل طبیعی و تدریجی ظهور همچون دیگر عوامل طبیعی است که نقش بسزایی در تعجیل و یا تأخیر ظهور نخواهد داشت.
شهید صدر میفرمایند:
برای وجود چنین تحول بزرگی (ظهور) تنها وجود رهبر صالح کافی نیست و گر نه در همان زمان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این شرط وجود داشت... با این که خدای بزرگ، توانایی دارند همة مشکلات و همة سختیها را برای پیامرسانیهای آسمانی، هموار و به وسیلة اعجاز فضای مناسب ایجاد کند. این روش را انتخاب نکرده است، زیرا امتحان و ابتلاء و رنجی که مایة تکامل انسان میشود در صورتی تحقق مییابد که تحولات طبیعی و مطابق با شرایط خارجی باشد.
2. ماهیت حرکت تاریخ
1 ـ 2 ـ جبر و اختیار در تاریخ
در دنیای اطراف ما قوانین ثابت طبیعی وجود دارد. مثلاً آب در 100 درجه به جوش میآید. طبق این قوانین ثابت و ضروری حوادث و پدیدهها نیز جبری و ضوروی هستند. اگر در این دنیا ارادهای نبود که دست به گزینش و انتخاب بزند، تمام پدیدهها و حوادث جبری و ضروری بودند و به تبع آن حرکت تاریخ نیز جبری و ضروری بود. استاد شهید مطهری در این باره میفرماید:
جبر در طبیعت به این معنا است که هر حادثة طبیعی بستگی دارد به یک رشته عامل خاص که با وجود آن علل وجود آن حادثه تخلفناپذیر است و با عدم آن علل و یا جانشین شدن یک سلسله علل دیگر به جای آن علل، وجود این معلول ممتنع است قهراً و حتی ما علیّت را در تاریخ قبول کنیم، ناچار پایه جبر تاریخ را هم بپذیریم، یعنی باید بپذیریم که اگر فلان تحول رخ داده است عیناً مانند این است که میگوییم آب در 100 درجه بخار میشود؛ یعنی اگر آبی باشد و حرارت صد درجهای، جبراً و ضرورتاً و با پیشبینی صد در صد میتوان گفت آب به بخار تبدیل میشود. حوادث تاریخی هم همین طور است، هر حادثهای که رخ داده است بستگی دارد به یک سلسله علل خاص با بودن آن علل پیدایش این معلول ضروری و غیر قابل تخلّف است. این میشود جبر تاریخ.
جبر و مسئولیت رابطة عکس و تضاد دارند. هر چه ما در تاریخ بیشتر به جبر قائل شویم مسئولیت انسان را در قبال حوادث تاریخی کمتر کردهایم و هر چه بیشتر به اختیار در تاریخ معتقد شویم، بار مسئولیت انسان را سنگینتر کردهایم. مثلاً اگر ما به جبر مطلق در تاریخ قائل شویم، انسان نه تنها در مورد ظهور امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نمیتواند کاری انجام دهد بلکه حتی دعا کردن نیز برای تعجیل آن، بیمعنا خواهد بود چرا که زمان و پدیدة ظهور بنابراین اعتقاد از قبل تعیین شده و جبراً و ضرورتاً ظهور در آن زمان، از طریق اسباب ضروری رخ خواهد داد. و اگر ما در حرکت تاریخ به اختیار مطلق قائل شویم در این صورت مادامی که در انتظار ظهور بنشینیم، ظهور نیز در انتظار ما خواهد نشست.
در مقابل معتقدان جبر در تاریخ عدهای نیز ه اختیار در تاریخ قائلند. «عدهای از قبیل «پاپر» و «سرایز یا برین» گفتند که تاریخ حوزة عمل انسان است و انسان یک موجود آزاد و مختار است و این موجود مختار آزاد جلو هر تحولی را میتواند بگیرد و بنابراین چون پای انسان و اراده و مسئولیت اخلاقی و اختیار انسان در کار است هیچ گونه جبری در تاریخ حکمفرما نیست.»
منشأ اعتقاد به اختیار در حرکت تاریخ اعتقاد به اختیار و اراده انسان است. اگر انسان را موجودی در کنار سایر موجودات طبیعی بدانیم چارهای جز اعتقاد به جبر در تاریخ نداریم. چرا که همة موجودات مسخّر قوانین ثابت و ضروری طبیعت هستند؛ ولی اگر قائل شویم که انسان دارای اختیار و اراده است و میتواند در میان قوانین طبیعی و پدیدههای طبیعت به گزینش و انتخاب اقدام کند، در این صورت میتوان انتظار پدیدههایی را در تاریخ داشت که اختیاری و هدفمند به ارادة انسان باشند.
حال اگر انسان با اراده را همچون عوامل طبیعت بدانیم حرکت تاریخ باز هم تقریباً جبری خواهد بود چون ارادة انسان در کنار هزاران عامل طبیعی قرار دارد و در این صورت ارادة انسان در بین آن همه عوامل جبری و ضروری، تقریباً بیاثر خواهد بود. ولی اگر عامل ارادة انسان را برترین عامل و مؤثرترین عامل در حرکت تاریخ بدانیم، به رهیافت اختیاری بودن حرکت تاریخ میرسیم. مارکس نیز به اختیاری بودن حرکت تاریخ قائل است و میگوید:
اگر تصادف نبود تاریخ صد در صد در اختیار ارادة انسان بود. چون میشد یک امر کلی و انسان میتوانست آن را تحت ضابطه در آورد. این تصادفات است که تاریخ را از اختیار انسان خارج کرده است ولی تصادفات نقش زیادی ندارند.
2 ـ 2 ـ قوانین و سنن تاریخ
انسان چگونه در دَوَران دوران بر دیگر عوامل طبیعی فائق میآید و سببسازی میکند؟ انسان چگونه خود را از هیولای جبر تاریخ میرهاند تا بر ابرهای اختیاری بودن تاریخ سوار شود و خود را به کهکشان ظهور رساند؟ فیلسوفان تاریخ هر کدام طریقی برگزیدهاند و به رهیافتی رسیدهاند اما آنچه سپس میآید ابتکار و خلاقیت شهید صدر(رحمه الله) است که اختیاری بودن تاریخ را به کُرسی اثبات مینشاند.
قوانین و سنن تاریخ بر سه نوعاند:
الف) قوانین شرطی: یعنی بین دو پدیده یا دو مجموعه از پدیدهها در میدان تاریخ ارتباط برقرار میشود. هر وقت شرط محقق شود، تحقق جزا حتمی است. این صورت را ما در بسیاری از قوانین و سنتهای طبیعی، در سطوح مختلف ملاحظه میکنیم. برای مثال اگر آب بر اثر مجاورت با حرارت به درجة معینی از حرارت مثلاً صد درجه برسد تحت فشار مخصوص، آب جوش میآید. این قانون طبیعی بین شرط و جزا است که با وجود شرط مجاورت آب با حرارت و وجود خصوصیات دیگر، پدیدة غلیان ظاهر میشود. این گونه قوانین، خدمت بزرگی به انسان در زندگی معمولیش میکنند و نقش مؤثری را در انسانسازی دارند، زیرا با شناخت این قوانین، انسان میتواند نسبت به جزای شرط در مورد خودش اقدام کند و در هر حالی که خود را نیازمند به وجود جزا احساس کرد با فراهم کردن شرط به دست خود قانون را عملی سازد. و هر گاه جزای شرط با مصالح او سازگار نبود و آن را نپسندید با پیشگیری از تحقق شرط، مانع تحقق جزا گردد.
درست عین همین خصوصیات را ما در نخستین صورت از سنتهای تاریخ مییابیم. تعداد بسیاری از سنتهای تاریخ به صورت عقیده شرطیه شکل گرفته است. در این قضیه دو حادثة اجتماعی یا تاریخی به هم مربوط هستند. مثلاً « ان الله لا یغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بانفسهم»؛ این یک قانون تاریخ است که به صورت قضیه شرطیه آمده است؛ زیرا بازگشت آن به وجود پیوند بین دو تغییر است، بین تغییر محتوای باطنی انسان و تغییر وضعیت ظاهری او، به این معنی که هر گاه تغییری در باطن مردم پیدا شود، تغییر در بنای ظاهری آنان و کیان مادی و اعتبار جهانی آنها قطعاً پدید میآید.
ب) قوانین قطعی:
این قوانین تاریخی، به صورت منجز یعنی بدون حالت منتظره عرضه میشود. مثلاً وقتی یک حکم بر طبق قوانین گردش سیارات صادر میشود، دیگر هیچ حالت منتظرهای ندارد. مثل این که گفته شود خورشید در فلان روز خواهد گرفت یا ماه در فلان شب خسوف دارد. انسان در این موارد نمیتواند به هیچ وجه شرایط و اوضاع و احوال این قضیه را تغییر دهد، این قضایا هر چند به زمان آینده نگاه دارند ولی خبر از وقوع آن قطعیت دارد.
اما نکته مهم این که برخی آزادی و اختیار انسان را فدای سنتهای تاریخ نمودهاند و برخی دیگر سنتهای تاریخ را فدای آزادی و اختیار انسان، حل معما به این است که اگر سنتهای تاریخ فقط به صورت قوانین قطعی در صحنههای تاریخ تجلّی میکرد، هیچ جای دیگری برای تلاش و کوشش انسان باقی نمیگذارد ولی برای بطلان این توهم توجه به صورت اول از صور سنتهای تاریخ که به شکل قضیه شرطیه معروض میگردد، ما را کافی است. غالباً در شرط این قضیة شرطی، عیناً به ارادة انسان و انتخاب او اشاره شده و درست ارادة انسان در مرکز قضیة شرطیه و شرط اصلی آن قرار گرفته است.
بنابراین سنتهای تاریخ به صورت قضایای شرطی، بر آزادی و ارادة انسان پافشاری میکند و نتایج کار انسان را توضیح میدهد تا بتواند راهی را که بدان نتیجه منتهی میشود، پیش پای انسان بگذارد و در پرتو نور و روشنایی آن به نتیجة کارش راه یابد.
ج) قوانین گرایشی
سنتهایی است که به گونة کششها و گرایشهای طبیعی از حرکت تاریخ انسان قرار گرفته نه به صورت یک قانون قطعی غیر قابل تخلف. این قوانین در حرکت تاریخ و سیر طبیعی انسان مؤثر است. مثل نیاز طبیعی زن و مرد به یکدیگر.
3. نتیجه
خلاصه این که قوانین طبیعی و علمی و سنن تاریخی ـ به جز اندکی ـ به صورت قضایای شرطیه هستند. یعنی مشروط به ارادة انسان هستند؛ پس ارادة انسان عامل اصلی در حرکت تاریخ است نه عامل ثانوی و فرعی. گر چه طبیعت و قوانین طبیعی در حرکت تاریخ نقش دارند ولی آنها به ارادة انسان تأثیر میگذارند. این انسان است که بر گُردة طبیعت و قوانین آن مینشیند و آنها را مسخّر کرده و تاریخ سرنوشت خود را انشاء میکند.
پس روشن شد که تمام پدیدهها و حوادث روزگار ـ مگر اندکی از آنها ـ به ارادة انسان رقم میخورند. فرمانروای شهر تاریخ یَد و خِرد انسان است، بنابراین اگر شیعیان آرمان حکومت عدل جهانی را در سر دارند و برآنند که زمام تاریخ را به مولایشان حضرت حجة (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) سپرند باید قوانین تاریخ را بشناسند و با آنها و با طرح یک برنامة استراتژیک و دقیق به سوی ظهور، تاریخ را برانند.
از سنن قطعی تاریخ، پیروزی مستضعفان است که خداوند کریم میفرماید:
«و نرید اَن نَمُنَّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»؛
ما اراده کردهایم بر مستضعفان روی زمین منت نهاده آنان را امام و وارث روی زمین قرار دهیم.
البته این وعدة الهی از علم غیب سرچشمه گرفته است و تاریخ حتماً آن را تجربه خواهد کرد ولی تعجیل و تأخیر و تحقق آن بنابر اختیاری بودن حرکت تاریخ و ظهور، بر دوش انسان نهاده شده است.
حرکت تاریخ گر چه یک سیر بسیار تدریجی به سوی اکمال عقلها و اتمام علمها دارد ولی جهش تاریخی و انقلاب تاریخی ظهور وقتی روی میدهد که زمینههای آن توسط شیعیان فراهم شود؛ سپس این شیعیان هستند که باید تاریخ را به سوی مقدس شدن سوق دهند تا گنبد سبز ظهور بر ستونهای بازوان شیعیان بنا شود.