نگاهی راهبردی به سیاستگذاری فرهنگی مهدوی (مبتنی بر روایات)
نجمه نجم
حسن ناصرخاکی
چكیدهحسن ناصرخاکی
چندی است مباحث مربوط به سیاستگذاری فرهنگی در نهادهای فرهنگی کشور و تلاش برای تدوین منشورهای مربوط به توسعۀ فرهنگ اسلامی، بیش از پیش مطرح است. مسئلۀ اساسی در تدوین این سیاستها، بهرهگیری از الگوهای جامع و مطمئن فرهنگی است. بیشک تمسّک به سیرۀ اهلبیت(ع)، بهویژه بهرهمندی از شیوهها و راهبردهای حضرت مهدی(عج) در ارتقای فرهنگی جامعۀ پس از ظهور، برای دوران انتظار راهگشاست؛ چرا که میتوان با الگوگیری از راهبردهای فرهنگی معصومین(ع)، از آن برای تقویت فرهنگِ جامعۀ منتظر، بهره برد.
این نوشتار با روش توصیفی و با رویکرد تلفیقی مباحث سیاستگذاری و روایات ارائه شدهاست. بدین منظور با تکیه بر روایات و با نگاهی راهبردی و آیندهپژوهانه، چشمانداز جامعۀ پس از ظهور، مأموریتهای رهبر و کارگزاران در حکومت مهدوی و راهبردهای به کار رفته به منظور تعالی فرهنگی جامعۀ پس از ظهور ترسیم شده تا بتوان با توجه به مقتضیات زمانه در سیاستگذاریهای فرهنگی جامعۀ امروز از آنها استفاده کرد.
مقدمه
تحقق و نهادینهکردن فرهنگ اسلامی بر محوریت قرآن و سنّت اسلامی، به عنوان هدف مهم انقلاب اسلامی ایران به میزان درخور و بایسته، تا کنون صورت نگرفته است. از جمله دلایل این عدم موفقیت، نداشتن نظام جامع فرهنگی _ تربیتی، عدم نظریهپردازی در موضوع تربیت و فرهنگ اسلامی و نبود سیاستگذاری فرهنگی و مهندسی فرهنگی بر این پایه است. با توجه به آنکه جامعۀ اسلامی در عصر غیبت، جامعهای زمینهساز برای ظهور است، به نظر میرسد سیاستها و راهبردهای فرهنگی حضرت مهدی(عج) و ساختار فرهنگی جامعۀ پس از ظهور، از جمله سیاستها و نظامهای تربیتی مهمی به شمار میروند که در تدوین نظام جامع فرهنگی عصر ما و نظریهپردازی بر محور آن، راهگشا هستند، به شرط آنکه جامعۀ منتظر و متولیّان فرهنگی آن به این برنامهها از باب الگوپذیری نگاه کنند و آن را به درستی بفهمند.
در این نوشتار، برآنیم با نگاهی راهبردی به سیاستگذاری فرهنگی مهدوی برای ارتقای فرهنگی جامعۀ عصر ظهور، زمینههای بهرهبرداری از آنها را برای سیاستگذاری فرهنگی جامعۀ منتظر، فراهم سازیم. بدین منظور سعی شدهاست مبتنی بر روایات و با توجه به سطوح تصمیمات راهبردی، راهبردهای فرهنگی و تربیتی حضرت مهدی(عج) ترسیم شود.
1. مفهومشناسی
الف) سیاستگذاری فرهنگی
سیاستگذاری فرهنگی به ارادۀ دولت در ایجاد یا تحکیم و یا تغییر مقررات و تنظیمات در عرصۀ فرهنگ معطوف است. چنین ارادهای مطابق تعریف سیاستگذاری میتواند سلبی یا ایجابی باشد. سیاستگذاری فرهنگی، مفاهیم مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی دارای قرابت هستند. مهندسی فرهنگ عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگی. برای مهندسی فرهنگ، نخست باید فرهنگ آرمانی را شناخت و سپس فرهنگ موجود را شناسایی کرد و با توجه به امکانات و محدودیتهای محیطهای درونی و بیرونی فرهنگ مطلوب (هدف) را تعیین نمود. پس از تعیین فرهنگ مطلوب، نوبت به سیاستگذاری فرهنگی و مهندسی فرهنگی میرسد تا برای رسیدن به هدف مطلوب، راهبردها و اقدامات مناسب طراحی شوند و سیاستهای مناسب اتخاذ گردند. حضرت مهدی(عج) نیز در حکومت عصر ظهور، متناسب با امکانات و اقتضائات و با بهرهمندی از برنامههای تربیتی برای نیل به فرهنگ مطلوب اسلامی، به نوعی از مدل سیاستگذاری فرهنگی بهره میگیرند. به عبارتی برنامههای مدّنظر خود را برای بازسازی سیستم فرهنگی آن دوران، در قالب نظامی جامع و هماهنگ و به صورت راهبردهای عملیاتی ارائه میدهند که از آن به سیاستگذاری فرهنگی مهدوی یادشده است. مراد از سیاستهای فرهنگی تربیتی حضرت، مجموعه تصمیمات و برنامههای اتخاذ شدۀ ایشان در عرصۀ سیاستگذاری فرهنگی است.
ب) سطوح تصمیمات راهبردی
همانطور که در تصویر ذیل میتوان ملاحظه کرد، در علم مدیریت و عرصۀ سیاستگذاری فرهنگی، راهبرد در جایگاهی بین اهداف و برنامههای عملیاتی قرار دارد. بدین ترتیب نخست، چشماندازهای مطلوب ترسیم شده و آنگاه برای رسیدن به این چشمانداز، برای اجزای مختلف سازمان یا جامعه، مأموریتهایی تدوین میگردد و برای تحقق این مأموریتها، راهبردهایی مناسب تدوین و اجرا میشوند.
مراحل و سطوح مختلف سیاستگذاری و مدیریت راهبردی
اکنون به اختصار، به مهمترین مفاهیم مطرح در عرصۀ سیاستگذاری و تصمیمات راهبردی میپردازیم.
یکم. چشمانداز: چشمانداز به مثابۀ مطلوبترین آیندۀ ممکن، ترسیمگر مسیری است که سازمان _ و حکومت _ باید در آینده طی کند. چشمانداز باید افتخارآفرین و اسطورهای باشد و نقش رهبری و پیشگامان را دوباره تعریف کند. به عبارتی دیگر، چشمانداز، مدلی ذهنی و پر از فرضیات، پیشبینیها و قضاوتهای ارزشی، از فرایند تعاملی آیندۀ مطلوب و جذاب محققالوقوع، بر مبنای اطلاعات و دانش است که به خوبی تعریف و تدوین شده و موجب توانمند کردن پیروان میشود و با استفاده از همۀ مهارتها، استعدادها ومنابع تحت تأثیر نیروی محرکه آینده به کمک تعهد و اقدامات افراد عینیت پیدا میکند و موجب تغییر میشود.
دوم. مأموریت: مقصود و ارزشهای اصلی سازمان و حوزۀ عملکرد آن را مشخص میکند. در واقع عبارتی است که دلیل وجود سازمان یا فلسفۀ وجودی آن را بیان میدارد. مأموریت سازمانی موجب پیدایش نوعی ارزش و هدف خواهد شد که به وسیلۀ آن، افراد خارج از مجموعه، آن ارزش را معرّف نهاد خود خواهند دانست.
سوم. راهبرد: استراتژی یا راهبرد یک روش، طرح یا stratagem برای نیل به یک هدف تعریف شده است. در آغاز، استراتژی عمدتاً در عرصههای نظامی کاربرد داشت، اما از اواخر قرن هجدهم به سمت عرصههای مدیریتی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و تکنولوژیک جلب شد. «مینتزبرگ»در کتاب جنگل استراتژی، تعاریف راهبرد را به پنج دسته تقسیم کرده که از جملۀ آنها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. راهبرد به عنوان برنامه: نوعی فعالیت آگاهانه که برای مقابله با وضعیت یا رخدادی خاص در آینده، پیشبینی میشود.
2. راهبرد به عنوان الگو: الگویی که از گذشته به دست میآید.
3. راهبرد به عنوان یک نگرش: تمرکز اصلی به درون سازمان و منابع آن و تأکید به نقاط قوت و ضعف و سعی در رسیدن به آرمانها با استفاده از توان داخلی.
حال پس از تعریف اجزای اصلی سیاستگذاری و سطوح تصمیمات راهبردی، سعی
میشود با تکیه بر روایات وارده، چشمانداز، مأموریت و راهبردهای فرهنگی _ تربیتی مهدوی استخراج شود.
...