چشمانداز تربیت اجتماعی زنان در فرهنگ مهدویت
حسن ملّایی
چکیدهامروزه حضور زنان در میدان بزرگی به نام جامعه، از جمله مهمترین موضوعهای مورد توجه و اولویتبخش در بسیاری از گزینشها و انتخابها در مسیر زندگی آنان به شمار میرود. در فرهنگ اصیل مهدوی نیز توجه به بعد اجتماعی زنان نهتنها مورد توجه است، بلکه برای این پدیده، با نگاه به آرمانهای فرد و جامعه در عصر غیبت که از آن به آمادگی و زمینهسازی برای ظهور مهدی موعود تلقی میشود، تعریف، ضوابط و چارچوب خاصی به لحاظ روح تعالیم اسلامی در نظر گرفته شده است تا تربیت اجتماعی زن بر آن اساس صورت گیرد.
این نوشتار، ماهیت و چشمانداز تربیت اجتماعی زن از منظر این فرهنگ متعالی را با تکیه بر آموزههای مهدوی و به صورت توصیفی _ تحلیلی بررسی میکند.
مقدمه
بر اساس دلایل مختلف نقلی و عقلی که از سوی اندیشهورزان مسائل مهدوی ارائه شده است، پدیدۀ ظهور امام زمان علاوه بر خواست خداوند متعال، نیازمند آمادگی انسانها برای پذیرش حکومت عدل وی است و از اینرو باید همگان در ضمن انتظار ظهور مهدی موعود، شاخصههایی را در خود و جامعۀ خویش _ که حاکی از لیاقت درک حکومت مهدوی است _ به وجود آورند. این امر در ادبیات سالهای اخیر حوزۀ مهدویت با عناوینی چون انسان منتظر و جامعه منتظر شناخته میشود که دانشوران مختلف، در ذیل آن تا حدودی به بررسی صفات گوناگون یک فرد و جامعه منتظر حقیقی پرداختهاند.
آنچه در این بین کمتر به آن توجه شده، مسئلۀ تربیت اجتماعی زن منتظر و کیفیت تلاشهای او در صحنۀ جامعه و در راستای تسریع در امر ظهور است. توجه نکردن به این مقوله سبب شده تا صرفنظر از مواردی محدود، برخی از بانوان در انتظار فعال برای ظهور، تلاشی را از خود نشان ندهند و بیشتر به ابراز احساس عاطفی دربارۀ امام زمان(عج) بسنده کنند. برخی دیگر نیز با وجود فهم ضمنی از لزوم تلاش در امر تربیت و اصلاح خود و جامعه، به علت ضعف در شناخت ماهیت و کیفیت حضور و فعالیتهای اجتماعی، ناخواسته به انجام اموری کمفایده و گاه حضوری زیانبخش در جامعه، اقدام ورزیده و با کمال تعجب، این رویکرد را صحیح و مورد رضایت حضرت مهدی(عج)برشمرند.
رهایی مجموعۀ زنان منتظر از چنین رویکردی ناآگانه از سویی، و دستیابی به الگوی فعالیت اجتماعی سودمند برای ایجاد جامعۀ منتظر از سویی دیگر، لزوم دستیابی به شناختی درست از هدف و چشمانداز تربیت اجتماعی زن منتظر را اجتنابناپذیر کرده و سزاوار است با مراجعه به آیات و روایات، متونی علمی و مستند برای برنامهریزی و تلاشی از روی بینش و بصیرت سامان یابد.
مفهوم تربیت اجتماعی
«تربیت» واژهای عربی است که گفته شده از مادۀ «ربو» و از بردن آن به باب تفعیل، ساخته شده و در لغت، به معنای زیادت، فزونی، رشد و برآمدن است. این واژه در اصطلاح عبارت است از فراهم کردن زمینهها و عوامل به فعلیت رساندن یا شکوفا ساختن استعدادهای شخص در جهت رشد و تکامل اختیاری او به سوی هدفهای مطلوب و بر اساس برنامههای سنجیده شده .
با توجه به ابعاد مختلف وجودی انسان که جامعهگرایی یکی از آنها بوده و تأثیر و تأثر انسان و جامعه در جریان تربیت، امری پذیرفته شده است، بخشی از مسائل تربیت به این جهت اختصاص یافته و از مجموعۀ آنها، به تربیت اجتماعی تعبیر میشود. در حقیقت، تربیت اجتماعی پرورش جنبه یا جنبههایی از شخصیت آدمی است که مربوط به زندگی او در میان جامعه است تا از این طریق به بهترین شکل، حقوق، وظایف و مسئولیتهای خود را نسبت به دیگر همنوعان، همکیشان و هممسلکان خود بشناسد و آگاهانه و با عشق برای عمل به آن وظایف و مسئولیتها قیام کند.
اهتمام اسلام بر بعد اجتماعی انسان
اگرچه انسانهای اولیه در ابتدا به مقولۀ اجتماع با آگاهی برخورد نمیکردهاند و توجه به آن، تنها در قالب تأمین نیازها و با رهبری عواملی چون محیط و وراثت همراه بوده است، اما اجتماعی بودن نوع انسان، امری مسلّم و فطری و نهتنها مورد تأیید و تأکید دین است، بلکه به تصریح قرآن کریم، دین و انبیا عامل اولیۀ توجه دهندۀ بشر به زندگی جمعی به صورت آگاهانه بودند.
البته قوانین و ضوابط مربوط به بُعد اجتماعی انسان، در ادیان گذشته بسیار محدود بوده است و به تدریج، جوامع انسانی با نزدیک شدن هرچه به آخرین پیامبر و دین اسلام، کاملتر میشدند؛ تا جایی که اسلام، همۀ احکام خود را در قالب اجتماع ریخته و روح اجتماع را در همۀ این احکام، تا آخرین حدّ ممکن رسانده است. پیامبر اسلام با آیاتی که بر او نازل میشد مردم را به طور دستهجمعی و همگانی به سوی یک زندگی سعادتمند و پاکیزه فرامیخواند. قرآن، دعوت خود را به دو صورت اعلام کرده است: 1. دعوت به اصل اجتماع و اتحاد؛ 2. دستورِ ساختن اجتماعی اسلامی بر مبنای اتفاق و اتحاد و به هم پیوستگی در مسیر حفظ و حراست منافع و مزایای معنوی و مادی و دفاع از آن اجتماع. بنابر این، میل به اجتماعی بودن در نوع انسان، میلی طبیعی است که باید به صورت صحیح، مهندسی و جهت داده شود و از جمله رسالتهای آیین اسلام همین امر بوده است و بسیاری از دستورها و آموزههای خود همچون ولایتپذیری، نماز جماعت، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، وحدت و نظایر آن، نمونهای از اهتمام اسلام به این موضوع است. با این توضیح، اصل حضور اجتماعی زن، نهتنها مورد تأیید اسلام بوده و هست، بلکه در مواردی _ که تفصیل آن در ادامه خواهد آمد _ مورد تأکید اسلام واقع شده است، اما چگونگی این حضور در مواردی، به دلیل ویژگیهای جسمی و روحی زن، با مرد متفاوت بوده و همین تفاوتها باعث شده آیین نورانی اسلام از طرفی برای حفظ امنیت و کرامت بانوان و از طرفی دیگر به منظور بهرهوری جامعه از ظرفیتها و شایستگیهای آنان، غیر از قوانین عمومی _ که مردان نیز نسبت به رعایت آن مکلفند _ ضوابطی ویژه برای حضور اجتماعی زنان قرار دهد. بدیهی است زندگی مؤمنانه، به صرف جواز دینی فعالیتهای اجتماعی، اجازۀ ورود بیقید و شرط را نخواهد داد و برای یک زن منتظر نیز معرفت و تبعیت از الگوی پیشنهادی اسلام که پشتوانۀ فرهنگ امام زمانی و حکومت عدل مهدوی است، ضروری مینماید.
اسلام و ضرورت حضور اجتماعی زن
هر انسان منصف با مطالعۀ دقیق و کامل آموزههای اسلام، درمییابد که اسلام به خاطر ماهیت انسان و بعد اجتماعی او، نهتنها با فعایتهای اجتماعی افراد _ اعم از زن و مرد _ موافق است و از کنارهگیری فرد از جامعه نهی میکند، بلکه برای رشد و کمال شخص و جوامع انسانی، مهمترین برنامهها و دستورات خود را بر محور اجتماع قرار داده و ارتباط سازنده با افراد را راه دستیابی به قلۀ کمال و برتری معرفی کرده است. امام صادق(ع) فرمود:
صالحترین مردم، مصلحترین و خیرخواهترین آنهاست و بهترین مردم کسی است که مردم از وى بهرهمند گردند.
برای درک اهمیت این مطلب، کافی است به مقولۀ ولایت معصومین برای رهبری جامعۀ اسلامی به عنوان برجستهترین موضوع اجتماعی توجه شود، تا جایی که این امر در آخرین آیات نازل شده بر صاحب شریعت _ حضرت محمد(ص) _ به عنوان تکمیلگر دین و تمام کنندۀ نعمت پروردگار معرفی شده است:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».
معصومین(ع) نیز در احادیث خود بر نقش بینظیر امامت آنان در سعادت اجتماع مسلمانان تأکید دارند.
برای پی بردن به عمق این سخن، باید به نقش جامعه و تأثیر آن در سعادت و شقاوت فرد توجه بیشتری کنیم؛ زیرا بنابر تجربه، روشن است که تأثیر محیط زندگی و اجتماع بر باور و اندیشۀ افراد، به قدری است که برخی متفکران غرب اساساً ماهیت انسان را جز آنچه جامعه به آنها تزریق میکند نمیدانند و برای جنبۀ شخصی انسانها ارزشی قائل نیستند. گرچه این نظر افراطی از دیدگاه اسلام مطرود است و قرآن کریم با آوردن مثالهایی چون حضرت ابراهیم(ع)، اصحاب کهف و حضرت آسیه(ع) آن را مردود میداند، اما این اثرگذاری اجمالی را تأیید نموده و جایگاه حاکم جامعه را در این جهت پررنگتر معرفی کرده است، به گونهای که امیر المؤمنین(ع) در اینباره فرمود:
النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ؛
مردم به امیران خود شبیهترند تا پدران خویش
بنابراین تفکرات حاکم جامعه، بر فرهنگ، اندیشهها و باورهای مردم خود نیز مؤثر است.
حال که جایگاه و نقش والی و زمامدار جامعه روشن شد، میتوان این کلام امام رضا(ع) را بهتر درک نمود که فرمود:
اگر خداوند براى مردم، امام و قیم و امین و حافظ معین نکند، ملت و دین از بین میرود و سخن و احکام تغییر میکند؛ مبدعان در دین زیاد و کم کرده و ملحدان در آن تصرف خواهند کرد و در جامعۀ اسلامى ایجاد شبهه خواهند نمود.
بنابراین باید دانست که از منظر اسلام، برای پرورش و تربیت انسان نمیتوان تنها به جنبههای فردی او توجه کرد و از واقعیتهای جامعه و فرهنگ و نظام و سیاست مسلط بر آن غافل شد و خود را کنار کشید و به رشد تکبعدی او در جنبۀ فردی دل خوش کرد؛ زیرا دین عامل هدایت است و هدایت دو رکن دارد: 1. تربیت، 2. سیاست. تربیت، خط دادن به انسان است. سیاست نیز نظارت بر حرکت انسان در خط و زندگی و فرصتی است که برای حرکت به انسان دادهاند. این فرصت مرکب از دو جریان جداییناپذیر است:
1. جریان حیات فردی،
2. جریان حرکت اجتماعی.
چون چنین است، اسلام به هر دو جریان توجه عمیق کرده تا هیچیک دچار تباهی، فساد و انحطاط نگردد؛ زیرا اگر هر یک دچار تباهی گردد، دیگری را نیز به فساد و انحطاط خواهد کشید. از اینروست که اسلام برای تصحیح حیات فردی، به امر تربیت، و به منظور تصحیح حیات اجتماعی به امر سیاست میپردازد و در این زمینه هم فرد و هم اجتماع را زیر دو پوشش حفظ کننده قرار میدهد؛ فرد را به عنوان فرد، زیر پوشش تربیت اسلامی و به عنوان عضوی از اجتماع، زیر پوشش سیاست اسلامی قرار میدهد. جامعه را نیز به عنوان جامعه، زیر پوشش سیاست اسلامی و به عنوان افراد، زیر پوشش تربیت اسلامی میبرد.
با تبیینی که گذشت، وضعیت حضور اجتماعی زن منتظر ، آن هم نه برای تفریح یا امری مستحبی، که به عنوان یک تکلیف در مقابل جامعه و امام بر حق جامعه واضح میشود؛ زیرا اگر بانوی خداباوری حق دارد در جامعه زندگی کند و دینداری او آسیبی ندیده و با گوهر ایمان از دنیا برود، در برابر چنین حقی، وظایفی نیز نسبت به جامعه دارد که مهمترین آنها در برابر امام جامعه است. امام سجاد(ع) در رسالۀ معروف «حقوق» خود چنین میفرماید:
سپس دایرۀ حق از تو به دیگران رسد که بر تو حق واجب دارند و واجبترین همۀ این حقوق بر تو، حق امامان توست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در تشریح این حق فرمود:
اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیرخواهى کنید؛ هر گاه شما را فراخواندم اجابت نمایید و [هرگاه] فرمان دادم اطاعت کنید.
از اینرو همۀ اقشار جامعه و از جمله زنان، موظف به بیعت با امام و رعایت حقوق وی هستند، چنانکه این امر بارها در تاریخ اسلام و از جمله در جریان صلح حدیبیه صورت گرفت. بنابراین از جمله مسئولیتهای یک زن منتظر آن است که برای استقرار امام حق و تقویت فعالیت او، با باور و بیان و عمل، از وی حمایت و پشتیبانی کند که همانا حقیقت دینداری نیز جز این نیست؛ زیرا در روایتی از رسول خدا(ص) چنین نقل شده است:
الدِّینُ نَصِیحَةٌ. قِیلَ: لِمَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَئِمَّةِ الدِّینِ وَ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ.
...