چکیده
این نوشتار در پی بررسی تطبیقی جایگاه عدالت از منظر اسلام و اندیشههای غربی است و در سه محور مفهومشناختی، مبناشناختی و بررسی شاخصههای عدالت از منظر اسلام و غرب بدان میپردازد. نخست به بحث و كنكاش دربارۀ مفهوم و چیستی عدالت میپردازیم، سپس جایگاه و ضرورت آن را از دیدگاه اسلام، تبیین میکنیم و رابطۀ عدالت با حق و ارزشهای الهی را بررسی خواهیم کرد. در ادامه با طرح مبانی عدالت در رویکرد اسلامی و ارائۀ راهبردهای تضمین عدالت در جامعه به عنوان امری متعالی، درمییابیم كه مكاتب غربی با مبانی عدالت لیبرالیستی یا سوسیالیستی خود نمیتوانند عدالت حقیقی و همهجانبه را محقق سازند و عدالت حقیقی با آموزههای چنین مكاتبی سازگار نیست، بلکه تنها ادیان الهی میتوانند داعیۀ عدالت به مفهوم واقعی آن را داشته باشند.
نظریۀ «عدالت اسلامی _ مهدوی» بر پایۀ جهانبینی الهی و باورهای توحیدی و تعالیم الهی محقق میشود و بین عدالتگرایی و اعتقاد به ارزشهای الهی و كرامت انسانی رابطهای عمیق، ضروری و منطقی وجود دارد و با ارائۀ مدارک و شواهد عقلی، قرآنی و روایی، بر این رویکرد تأكید میشود كه عدالت جز بر مبانی الهی و جز با حاكمیت انسان صالح و عادل در زمین محقق نمیشود و با توجه به مقدمات و پیشفرضهای الهی و دینی عدالت از نظراسلام، میتوان عدالت اسلامی و مهدوی را تنها راهبرد معقول، اجتنابناپذیر و تحدیگرایانه برای همۀ فرهنگهای بشری در عصر حاضر دانست.
پس از نگاه تطبیقی به نظریۀ عدالت غربی و عدالت اسلامی، «عدالت مهدوی» به عنوان نظریهای مبتنی بر عقل، فطرت و حقایق وحیانی، قدسی و منطبق با حكمت الهی تبیین شده و به عنوان تنها رهیافت ضروری و اجتنابناپذیر، برای رشد و كمال بشری ترسیم میگردد.
مقدمه
عدالت یكی از مقولههای مهم و ارزشمند حیات بشری، پایۀ بسیاری از ارزشهای اخلاقی واجتماعی و همچنین نیازی عقلانی برای فرد و جامعۀ انسانی است. فهم متعارف و شهود هر انسان، حسن و ضرورت آن را درک میكند و همواره در جوامع بشری مورد تأکید بزرگان و عقلای قوم بوده است. عدالت یكی از اساسیترین مفاهیم و تعالیم وحیانی و از جمله مهمترین اهداف پیامبران الهی به شمار میرود. همچنین، عدالت از نشانههای عقلانیت و سلامت فكری و اخلاقی جامعه و از جمله شاخصههای مهم رشد و توسعۀ همهجانبۀ جامعه، زمینهساز فضایل اخلاقی و حافظ حقوق و كرامتهای انسانی است. از اینرو، برای تحقق این مسیر تكاملی، اجرای عدالت در همۀ ساحتهای حیات بشری _ اعتقادات، اخلاقیات، روابط فردی و اجتماعی، حکومت و سیاست، اقتصاد و ... _ ضروری مینماید.
از آنجا كه ملتها و مکاتب گوناگون برداشتهای گوناگونی از حقیقت هستی، انسان، كمال و مقصد او دارند، هر یک تفسیری متفاوت از عدالت نیز ارائه کردهاند. این تنوع معرفتشناختی و تعدد هستیشناختی به دیدگاههای مختلفی از انسان، عدالت، آزادی و حقوق انسانی انجامیده است. بنابراین، وجود معیاری برای سنجش اندیشهها و دیدگاهها رخ مینماید. بدین منظور، در بخش نخست به مفهومشناسی عدالت در سنت اسلامی میپردازیم و جایگاه آن را از نظر قرآن و احادیث اهل بیت مورد توجه قرار میدهیم. در ادامه به مبانی قرآنی عدالت اشاره میکنیم و ضمانتهای اجرای عدالت در همۀ ساحتهای زندگی بشر از دیدگاه اسلامی را بررسی میکنیم. بررسی عدالت از دیدگاه برخی متفکران غربی بخش بعدی نوشتار خواهد بود و در پایان، عدالت مهدوی را به عنوان معیار اصلی و شاخص حقیقی عدالت در جهان امروز معرفی مینماییم.
چیستی و مفهوم عدالت
عدالت معانی بسیاری دارد که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
الف) عدالت به معنای اعتدال
عالمان اخلاق در تعریف عدالت گفتهاند كه «عدل»، رعایت حد وسط در امور و پرهیز از افراط و تفریط است. البته گاهی این واژه به معنای تساوی و برابری در نظر گرفته میشود كه این توصیف دقیق و صحیحی از عدالت نیست؛ چراکه تحقق عدالت به معنای تساوی و برابری امكانپذیر نیست و اگرهم ممكن باشد، در بعضی موارد عین بیعدالتی، ظلم و نادیده گرفتن قوانین و نظام خلقت و برخلاف منطق و عقل است. برای مثال، اگر به همۀ افراد بشر بگوییم مثل هم فكر كنند، مثل هم بخورند، همگی مثل هم هنرمند باشند و مثل هم كار كنند، این خود ضد عدالت و تكامل و نادیده گرفتن استعدادها و علایق و واقعیات ذاتی و تكوینی بشر است. به قول شاعری که متفطن این معنا شده است «ابروی کج، ار راست بدی کج بدی».
ب) عدالت به معنای «اعطای كل ذی حقٍ حقّه»
یعنی باید به حق هر ذیحق، به فراخور استعداد و نیاز وجودیاش داد. تعریف یادشده در جملهای كوتاه از علی آمده است كه میفرماید: «العدل یضع الأمور مواضعها». بنابر این معنا، هر گاه چیزی را در همان جایگاه واقعی و شایستهاش قرار دهیم، به عدالت رفتار كردهایم. دربارۀ عدل الهی نیز همین معنا صادق است؛ یعنی خداوند هر چیزی را بر اساس حكمت خود، در جایگاه مناسب آن قرار داده است. بر اساس این تعریف، عدالت هم معنای مساوات را دارد و هم دربر گیرندۀ ارزشهای متعالی و انسانی است و هم مطابق استعداهای طبیعی و تفاوتهای خلقت است. عادلانه بودن یک قانون یعنی اینكه تبعیض میان افراد قائل نشود و رعایت استحقاقها را بكند.
مولانا میگوید:
عدل چهبود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چهبود؟ وضع در ناموضعش
عدل چهبود؟ آب ده اشجار را
ظلم چهبود؟ آب دادن خار را
ظلم چهبود؟ وضع در ناموضعش
عدل چهبود؟ آب ده اشجار را
ظلم چهبود؟ آب دادن خار را
ج) عدالت به معنای موازنه
به این معنا كه میان رعایت حقوق افراد از یک سو، و حقوق اجتماع از سوی دیگر توازن ایجاد گردد و در هیچ شرایطی حقوق افراد نادیده گرفته نشود و حداقلی از حقوق برای همه شناخته شود. بر اساس این نگرش دینی، عدل الهی در سه مورد جلوه میکند:
یکم. عدل در آفرینش و تدبیر: یعنی خدا به هر موجودی كه قابلیت و شایستگی موجود شدن را دارد، هستی بخشیده و لوازم حیات و رشد و تكامل را در اختیار آن قرار میدهد. قرآن در این زمینه میفرماید: الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى.
دوم. عدل در قانونگذاری: یعنی قوانین الهی نسبت به افراد گوناگون یكسان نیست، بلكه هر كس را به مقدار توانایی، امكان و استعدادی مكلف میسازد. قرآن كریم به صراحت به این نوع از عدالت اشاره نموده و میفرماید: لَا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا.
سوم. عدل در مقام جزا: یعنی خداوند مزد و پاداش هر كسی را نیز بر اساس عمل خوب و بد او میدهد و نیكوكاران و گنهكاران را به تناسب اعمال و میزان استحقاقشان پاداش و كیفر میدهد.
از نگاه فلسفی میتوان گفت عدالت دارای مبنایی هستیشناسانه است و بر حقیقتی ازلی تكیه دارد وتنها وصف اعمال وافعال آدمیان نیست، بلكه همواره با حق همنشین و همسو است و حقیقتی است كه نشاندهندۀ نقطۀ تعادل و اعتدال وجود و جایگاه حقیقی و حكیمانۀ هر موجودی در جایگاه حق و بایسته خود است. بنابراین نمیتوان بین حق و عدل تفكیک كرد؛ هر جا حق حاضر و متجلی است، همانجا میتوان شاهد جلوه و خودنمایی عدالت بود. فیلسوفِ متفكر شهید مطهری در اینباره میگوید:
عـدالـت بـر پـایۀ حـقـوق واقـعـی و فطری استوار است و همانگونه كه فرد حق دارد، اجتماع هم حق دارد. عدالت یعنی اینكه حق هر فردی به او داده شود و عدالت یعنی رعایت همین حقوق و بنابراین معنای عدالت در تمام زمانها و شرایط یكی بیشتر نیست؛ بنابراین، اینكه میگویند: عدالت امری نسبی است، حرف درستی نیست.
عدالت در قرآن كریم
قرآن كریم مهمترین عاملی است كه اندیشۀ عدالت را در میان مسلمانان گسترش داده است. این کتاب آسمانی، اندیشههای فلسفی و كلامی را در دنیای اسلام بر روی عدالت و مباحث مربوط به آن متمركز كرد و موجب ایجاد دغدغههای فقهی، فلسفی، اخلاقی و اجتماعی در اینباره شد. قرآن كریم به ابعاد گوناگون عدل اشاره کرده است؛ عدل تكوینی، عدل تشریعی، عدل اخلاقی، عدل اجتماعی و عدالت در حكم و قضاوت، تنها نمونهای از ابعاد قرآنی مسئلۀ عدالت است. قرآن کریم در مقام تشریع بیان میدارد:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.
عدالت در قضاوت نیز از دیگر ابعاد عدل قرآن است، آنجا که میفرماید:
إِنَّ اللهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ....
عدالت اجتماعی از دیگر مسائلی است که قرآن کریم دربارۀ آن فرموده است:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛
به تعبیری میتوان گفت قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت تا امامت و زعامت، و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی، همه بر محور عدل استوار است.
عدالت در اسلام جایگاه و ارزش و اهمیت بسیاری دارد، چنانكه میتوان یكی از ویژگیها و امتیازات مهم دین اسلام را اهمیت دادن به «اصل عدالت» در همۀ جنبهها و شئون حیات بشری دانست. اصل «عدالت» در اسلام دارای چنان ارزش و اهمیتی است كه هم در نظام اعتقادی اسلام به عنوان یكی از صفات خداوند شمرده میشود و هم در نظام خلقت و عالم تكوین، ساری و جاری است و هم در عالم تشریع رابطۀ انسان با جهان هستی، انسان با خداوند و انسان با همنوعانش را ترسیم میكند.
ارزش عدالت در نگاه اهلبیت
اصل عدالت در مكتب تشیع از ممیزههای برجستۀ این مكتب الهی است و عدالت هم در اصول اعتقادی و هم در مسائل فقهی و مبانی رفتاری و اخلاقی شیعه و هم در نظام حكومتی و مسائل اجتماعی و اقتصادی و قضایی جایگاهی درخور توجه دارد. جایگاه عدالت در مكتب اهل بیت چنان مهم و والاست كه همواره سرلوحۀ شعارها و تعالیم اهلبیت بوده است، تا آنجا كه مولای متقیان علی جان شریف و عزیز خویش را در راه برقراری حق و عدالت فدا کرده و پس از آن حضرت، فرزندان وی همواره عدالت را سرلوحۀ همۀ شعارها و دعوتها و برنامههای خود ساختهاند. در احادیث اهلبیت نیز عدالت، مایۀ رشد و امنیت و آسایش جامعه و عامل شكوفایی فضایل اخلاقی و كرامت انسان توصیف ومعرفی شده است. امام علی دربارۀ فلسفۀ عدالت میفرماید:
جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ، وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ.
خداوند سبحان عدل را مایه استحکام زندگی مردم و پاک شدن آن از ستمها و گناهان و موجب آسان شدن اسلام قرار داد.
همچنین آن حضرت دربارۀ فرجام عدالتستیزی و عدالتگریزی میفرماید:
مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَق؛
هر كس عدالت برای او گران و تحملناپذیر باشد، بداند كه ظلم بر او بسی سختتر و ناخوشایندتر خواهد بود.
از نظر امام علی عدالت مهمترین عامل پیشرفت و توسعه است، آنجا که میفرماید:
مَا عُمِرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ؛
شهرها با هيچ چيز بهتر از آن آباد نمىشود كه با عدالت.
امیر مؤمنان در رهنمودی آموزنده و ارزنده دربارۀ نقش اساسی عدالت در اصلاح همهجانبۀ جامعه فرموده است:
الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ؛
مردم را چيزى جز عدالت اصلاح نمىكند.
و همچنین میفرماید:
بِالْعَدْلِ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ؛
تودهها فقط با اجراى عدالت اصلاح مىشوند [و سامان مىيابند].
مبانی اجرای عدالت در جامعه
اینكه گفته میشود توسعۀ سیاسی و اقتصادی، زمینهساز عدالت اجتماعی و اقتصادی است، بیشتر شبیه به شعار سیاسی و اقتصادی است تا نظریۀ علمی؛ چهبسا جوامع نسبتاً رشدیافته و دارای تمدن و فرهنگ در اعصار قدیم و جدید را مشاهده میكنیم كه از عدالت واقعی بیبهره بودهاند. مطمئناً اوضاع عمومی و بود و نبود عدالت اجتماعی در اعمال و اخلاق مردم، و حتی افكار و عقاید مردم تأثیر دارد؛ هم در فكر و عقیده و هم در خلق و خوی و ملكات نفسانی و هم اعمال و رفتار انسانها تأثیرگذار است.
از نظر تعالیم اسلام، عدالت دارای مبانی عمیقِ فلسفی و دینی خاص خود است. اسلام افزون بر دعوت و تأكید به عدالت، مبانی فكری و عملی و زمینههای تحقق آن را مورد توجه قرار داده است كه در اینجا به مهمترین این اصول و مبانی اشاره میکنیم:
اصل اول: عدالت از جمله اصول و اركان نظام تكوینی عالم است؛ یعنی عدالت هم به معنای اعطای حق وجود و حیات به موجودات عالم است و هم به معنای ایجاد زمینههای رشد و كمال موجودات به فراخور استعداد و ظرفیت وجودی هریک. عدالت در تكوین و خلقت اقتضا میكند كه هر چیزی در جای خود باشد و بین موجودات تعامل منطقی حاكم گردد و نظام موجودات دچار هرچ و مرج و بینظمی نباشد. در نظام تكوین و خلقت، خداوند برای همۀ موجودات حقوقی طبیعی قرار داده است.
اصل دوم: اعتقاد به حكمت و عدالت خدای متعال و اینكه فعل خداوند حكیمانه، احسن و اكمل است، از دیگر مبانی عدالت است؛ زیرا عدالت ضرورتاً با اتقان صنع و حسن فعلی و فاعلی ارتباط دارد. مبنای این سخن همان حكمت و عدالت خداوند است كه به اقتضای آن، پایان نظام این جهان بر اساس حق و عدل خواهد بود و این حقیقت جز با رفع و خرق حجب و با ید بیضای حجت حق صورت نپذیرد.
اصل سوم: اصل حسن و قبح عقلی یكی دیگر از مبانی مهم عدالت به شمار میرود و پذیرفتن این مبنا در نظام اعتقادی و عقلی شیعه، نظام معرفتی شیعه را نظامی كامل، عمیق و پویا ساخته است، به گونهای كه ما در نظام اعتقادی تشیع شاهد جمع بین وحی و عقل، ایمان و علم، تعبد و تفقه هستیم.
اصل چهارم: بین حق و ذیحق رابطۀ فاعلی وجود دارد و بین حق و عمل (تكلیف) نیز تلازم برقرار است. در صحنۀ اجتماع هر كس كه حق دارد، تكلیف هم دارد. حفظ حق و فعالیت برای بهرهگیری مطلوب و بهینه از حق و جلوگیری از تضییع آن و كوشش برای استیفای آن از تكالیفی است كه انسان برای گرفتن حق خویش باید انجام دهد. حق و عدل ملازم و قرین یكدیگرند. استاد شهید مطهری در این زمینه میگوید:
حق در اسلام خیلی محترم است، حقوق مردم فوقالعاده احترام دارد و عدالت از نظر اسلام فوقالعاده مقدس است.
اصل پنجم: اعتقاد به اصل همسان بودن افراد بشر در خلقت و كرامت ذاتی انسانها و پذیرش كرامت انسانی در مرحلۀ باور دینی و فرهنگی، جامعه را عدالتباور و عدالتمدار بار میآورد. جامعهای كه برای كرامت و عزت و آزادی انسانها ارزش وحرمت قائل است و عدالت را راه و مبنای حفظ كرامت خود میداند هرگز به جای عدالت تن به بیعدالتی و ظلم نمیدهد. بنابراین جامعهای كه در آن حاكمیت دین و ارزشهای الهی حاكم است، جامعهای عدالتگرا، متوازن، متعادل، عقلگرا، ظلمستیز و عزتطلب خواهد بود.
تضمینهای الهی عدالت در اسلام
قوانین و مقررات مربوط به حقوق و آزادیهای اجتماعی و عدالت وقتی دارای ضمانت اجرای لازم و كافی خواهد بود كه بر پایۀ ارزشهای الهی و اخلاق فاضلۀ انسانی و مبانی عقلانی و فطری بنا نهاده شده باشد. از اینرو اصول اخلاقی و اصول انسانی و نهادهای بشری بدون اتكا به دین نمیتوانند سعادت انسانی را تضمین كنند، مگر اینكه متكی به ایمان و توحید باشند. با دقت در قرآن كریم میتوان به چند ملاک و اصل كلی رسید که اقامۀ عدالت در جامعه را ممكن میسازد:
الف) باور توحیدی
اجرای عدالت اجتماعی و برقراری قسط در جامعۀ انسانی، قطعاً نیازمند زمینهسازی است و آن، چیزی جز حركت انسان و جامعه در مسیر كمال و ارزشهای الهی نیست. اگر انسان بر اساس تعالیم وحی تربیت شود و به آموزههای الهی تعبد واقعی داشته باشد، برای همۀ انسانها شأن و منزلت و كرامت و حقوق طبیعی خدادادی قائل خواهد بود و تجاوز به حقوق آنها و شكستن حرمتشان را مجاز نخواهد دانست و نگاه عادلانه به همۀ خلق الله را وظیفه و تكلیف دینی خود برخواهد شمرد. بر اساس این معیار، اعتقاد به ارزش دینی عدالت و عدم مزیت بین افراد و بندگان خدا در حقوق حیات طبیعی سبب خواهد شد تا در عمل نیز انسان در راستای عدالت حركت كند و عدالت را یک تكلیف قطعی و شرعی بداند نه یک شعار و یک نیاز مقطعی و اجتماعی و سیاسی صرف. عدالت از نظر اسلام، از جمله اهداف مهم انبیای الهی است و عدالت، خود راه و نشانۀ حركت در صراط مستقیم، نیفتادن در ورطۀ افراط و تفریط و یمین و شمال است. به تعبیرامام علی:
الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ؛
چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است.
اگر امروزه جوامعی بهویژه جوامع غربی از دین و ارزشهای دینی فاصله گرفته و در گرداب رذایل اخلاقی گرفتار شدهاند، به این سبب است كه فلسفۀ خلقت خویش و بعثت انبیا را فراموش كرده و معنویت و ارزشهای صحیح اخلاقی را به حاشیه راندهاند. چنین جوامعی به دلیل پایبند نبودن به اخلاق الهی و فضایل معنوی محكوم به زوال و شكست هستند، و هرچند تمام علوم را تحصیل كنند و همۀ نیروهای طبیعی را به تسخیر خویش درآورند، ولی چون از تسخیر و تسلط بر نفس خود ناتوان هستند، از رسیدن به سعادت و نیل به كمال باز خواهند ماند.
از دیدگاه قرآن كریم ریشۀ همۀ بحرانهای معنوی و انحطاطهای اخلاقی دور شدن انسان از دین و تعالیم الهی است:
إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.
شهید مطهری در تبیین تفاوت دو نگرش مادیگرایانه و ارزشگرایانه مینویسد:
تنها با ایمان به خدای عادل و حكیم است كه انسان به این اطمینان و باور میرسد كه خدای رحیم و بخشنده و حكیم و عادل اجر و پاداش تمام كارهای خوب او را خواهد داد و تنها با ایمان به خداست كه انسان میتواند عدالت را در خود و یا در جامعه پیاده كند. بشر واقعاً دو راه بیشتر ندارد: یا باید خودپرست و منفعتپرست باشد و به هیچ محدودیتی تسلیم نشود، و یا باید خداپرست باشد و محدودیتهایی را كه به عنوان اخلاق متحمل میشود، محرومیت نشمارد و جبران شده بداند.
ب) خودسازی و تحقق عدالت درون
یكی دیگر از پیششرطهای اساسی تحقق عدالت، تحقق عدالت در درون خود، و عدالت انسان دربارۀ خویشتن است كه بدون مهار كردن تمایلات نفسانی امكانپذیر نیست. کُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ. نخستین شرط تصعید روح و تزكیۀ نفس، مهار تمایلات و تمنّیات نفسانی و حیوانی است. این امر تنها با دستیابی به نقطۀ اعتدال و شاهراه كمال _ یعنی عدالت _ و تحقق آن در درون خود به دست میآید. امام علی در توصيف بندگانى كه خدا آنان را دوست مىدارد، رهنمودی بسیار راهگشا و ارزنده ارائه فرموده است:
قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ؛
آنكه مراعات عدالت را بر خود لازم گرفته است، و نخستين عدل او زدودن هوىٰ از نفس خويش است.
بنابراین عدالتگرایی و عدالتخواهی كه یک ارزش والای دینی و انسانی است، باید مطلق و برای همه باشد و لازمۀ این امر، این است كه عدالت را حتی نسبت به خود و والدین و اقربین خویش نیز پیاده كرده تا عدالت واقعی قرآنی پیاده شده باشد. در واقع مبنای این سخن حكیمانه این است كه:
ذات نایافته از هستیبخش
كی تواند كه شود هستیبخش؟
خشکابری كه شود زآب تهی
ناید از وی صفت آبدهی
كی تواند كه شود هستیبخش؟
خشکابری كه شود زآب تهی
ناید از وی صفت آبدهی
مهمترین و ضروریترین اصل برای یک فرد و مدیریت عقلانی جامعه، همین اصل است. فردی كه نتواند دربارۀ ادارۀ حیات خویشتن و قوا و استعدادهایی كه دارد، عدالت ورزد و خود را از تباه شدن در توفان هویٰ و هوسها نجات دهد، چگونه میتواند با دیگران به عدالت رفتار کند؟
بیگمان، از افراد هواپرست وخودخواه نمیتوان توقع عدالت وحقیقتطلبی داشت. حكایت این كار حكایت بنا كردن خانهای بر تار عنكبوت و در جای بیبنیاد است. از آنجا كه هر نوع احسان و گذشت و ایثار، انفاق و كمک به دیگران و هم نوعدوستی و خیرخواهی، نوعی تحمل و محرومیت مادی و دست برداشتن از محاسبات و معیارهای مادی زندگی است، تنها بر اساس یک مبنای دینی و عقلانی است كه این محرومیتها و از دست دادنها قابل توجیه و جبرانپذیر است. اما بسیاری از اصول و ارزشهای والای انسانی با منطق مادی حیات و با منطق نظامهای ماركسیستی و لیبرالیستی همخوانی ندارد؛ زیرا اخلاق مادی مبتنی بر خودپرستی و منفعتپرستی است.
ج) تحقق عدالت به دست انبیا و اولیای الهی
عدالت یک اصل مهم و حقیقتی الهی است كه قرآن به آن اشاره و هدایت مینماید و این ارزش قدسی را تنها پیامبران و اولیای الهی _ كه از همۀ عوامل انحراف و خودخواهیها رستهاند _ میتوانند در اختیار بشر قراردهند و این امر مهم از عهدۀ هر کسی برنمیآید.
از دیدگاه امام خمینی عدالت، جوهرهای الهی دارد. ایشان میفرماید:
اينکه انبيا دنبال اين بودند که يک حکومت عدلى در دنيا متحقق کنند، براى اين است که حکومت اگر عدل باشد، حکومتى باشد با انگيزۀ الهى، با انگيزۀ اخلاق و ارزشهاى معنوى انسانى، يک همچو حکومتى اگر تحقق پيدا بکند، جامعه را مهار مىکند و تا حد زيادى اصلاح مىکند. و اگر حکومتها به دست جباران باشد، به دست منحرفان باشد، به دست اشخاصى باشد که ارزشها را در آمال نفسانى خودشان مىدانند، ارزشهاى انسانى را هم گمان مىکنند که همين سلطهجوییها و شهوات است. تا اين حکومتها برقرار هستند، بشريت رو به انحطاط است.
امام خمینی با اشاره به اینکه برقراری عدالت از اهداف مهم پیامبران و اولیای الهی بوده، میفرماید:
پيغمبر اسلام تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاى جهان، لكن با انگيزۀ بسط عدالت اجتماعى ... و حكومت على بن ابیطالب نيز با همان انگيزه، به طور وسيعتر و گستردهتر از واضحات تاريخ است.
د) پذیرش شأن و کرامت و حقوق انسانی دیگران
یکی از شرایط و لوازم تحقق عدالت، اهمیت دادن به کرامت انسانهاست. رعایت کرامت انسانی نیز به شناخت مقام واقعی انسان بستگی دارد که این شناخت خود شامل موارد ذیل است:
1. شناخت حقیقت انسان و ابعاد وجودی او و مسیر كمال حقیقی انسان؛
2. توجه به دین و تعالیم وحی به عنوان مهمترین مبنای معرفتشناختی و غایتشناختی و فلسفۀ حیات و مهمترین عامل تضمینكنندۀ عدالت و كرامت انسانی؛
3. شناخت حقوق واقعی و فطری انسان: عدل درجایی معنا مییابد كه حقی وجود داشته باشد و آن حق شناخته شود. از اینرو میتوان گفت عدالت همواره با حق معنا پیدا میکند و منشأ آن حقوقی است كه ما برای انسانها، طبیعت و سایر موجوداتی كه حق حیات دارند میشناسیم. در هر مكتب دینی، فلسفی یا سیاسی، برای انسانها حقوقی تعیین و ترسیم میشود؛ مانند حق حیات، حق آزادی، حق بهرهمندی از مواهب طبیعی، حق تفكر، حق زندگی عادلانه و شرافتمندانه و عزتمند و حقوق دیگر. لذا لازمۀ محترم شمردن حقوق دیگران، پذیرش این اصل است كه ما انسانهای دیگر را نیز در انسانیت مساوی خود و نظیر خود ببینیم.
امام علی در نهجالبلاغه به این مطلب اشاره کرده و فرمود است:
همانا بدان كه مردم، یا برادران دینی تو هستند و یا همنوع و همگون و مساوی تو در خلقتند.
عدالت غربی با دو رویکرد لیبرالیستی و سوسیالیستی
در نظام فكری فلسفی غرب، تحلیلها و تفسیرهای گوناگونی از مفهوم عدالت صورت گرفته است. در فلسفۀ سیاسی یكی از مشكلات دربارۀ مفهوم عدالت، گستردگی تعاریف و برداشتهاست. از جمله اینكه اساساً چه چیز عادلانه و چه چیز غیرعادلانه است. از نظر مكاتب غربی لازمۀ آزادی و تأمین حقوق مردم، و حق بهرهمندی مردم از حقوق خود، عدالت است. از اینرو مهمترین پیششرطهای عدالت، به رسمیت شناختن این حقوق و نیز نبود ظلم است. ولی مفهوم ظلم، یعنی تعدی به حقوق و قلمرو آزادیهای شخصی افراد و بیعدالتی در واقع به معنای نفی حقوق دیگران و به رسمیت نشناختن و به حساب نیاوردن حق حیات، حق آزادی، حق بهرهمندی مردم از حقوق اجتماعی، فكری و حق تعیین سرنوشت، و حق انتخاب زندگی برای افراد است. از همین جا ریشههای نگاه اومانیستی به این ارزش را میتوان دریافت. از منظر چنین نگاهی، عدالت تنها به عنوان ابزار توزیع مساوی یا عادلانه اشیا و حقوقی است كه بشر غربی بر اساس نگاه اومانیستی به رسمیت شناخته و برای خود ترسیم نموده است و نه بیش از آن. در بین اندیشمندان غربی نوعی عدم تیقّن و تعیّن دربارۀ مفهوم عدالت وجود دارد. عدالت گاهی مترادف با حقوق و گاهی متمایز و عالیتر و مشرف بر آن است. از اینرو در گفتمان غرب دربارۀ مفهوم عدالت، وفاق و اشتراک نظر دیده نمیشود. این فراز و فرود و منحنی پرپیچ و خم برای دستیابی به مفهوم واقعی عدالت اجتماعی، نوعی ابهام و نسبیت در حوزۀ مفهومی این مسئله را به همراه دارد.
افلاطون در طرح «جمهوریت» خود، عدالت را به معنای پرداختن هر كس به كارویژه و وظیفۀ خاص خویش میداند. از نظر ارسطو عدل به معنای «اعطای حق به میزان لیاقت و شایستگی افراد» تعریف شده است. ارسطو عدل را نه در برابری و یكسانانگاری همۀ چیزها و همۀ افراد، بلكه در تناسب مییابد. از اینرو به نظر او باید در تعریف عدالت، استحقاق هر چیزی را در نظر داشت. از نظر ارسطو نیز عدالت به معنای تفاوت و تبعیض ننهادن در حقوق شهروندان، پس از ملاحظۀ تفاوتها و استعدادهای آنان تفسیر شده است.
آگوستین نیز تحقق عدالت مطلق را در روی زمین ناممكن، و آن را تنها در شهر خدا عملی میدانست. اما جان لاک كه فیلسوف آزادی و پدر فلسفۀ سیاسی غرب به شمار میرود، قانون طبیعی را محک عدالت قانون موضوعه میدانست. اصحاب اصالت فایده نیز عدالت اجتماعی را در چیزی جستوجو میكردند كه به نظر آنها خیر و صلاح عامه را پیش ببرد. بنابراین میتوان گفت در نظریات فلاسفۀ سیاسی دربارۀ عدالت اجتماعی وفاق نظری وجود ندارد. در یک نگاه كلی میتوان گفت در فلسفۀ سیاسی كلاسیک و مدرن غرب، عدالت به سه معنای متفاوت زیر تبیین شده است:
1. برابری؛ 2. شایستگی؛ 3. استحقاق و نیاز.
البته دربارۀ منشأ و مبنای برابری یا حق و شایستگی نیز در گفتمان فلسفی غرب ابهام و تردیدهای بسیاری وجود دارد. تاریخ عدالتخواهی در غرب با دو مكتب بسیار مهم معاصر تكمیل و تداوم یافته است. این دو نهضت عبارتند از «لیبرالیسم» و «سوسیالیسم». اولین مكتب حول محور توزیع قدرت و دومی حول محور توزیع ثروت نضج یافته است. نهضت نخست (لیبرالیسم) از اندیشهها و فلسفههای سیاسی و معرفتشناختی و انسانشناختی خاصی آغاز شد و نهایتاً به مشروط كردن قدرت مطلقه انجامید. نقطۀ حملۀ دموكراسی، «قدرت» بود و شاخصۀ مهم عدالت نزد او «توزیع عادلانۀ قدرت» به شمار میرود.
با توجه به آنچه تبیین شد، مفهوم عدالت، مفهومی ارزشی است كه باید در عرصههای مختلف اجتماعی بررسی شود و خود جنبههای مختلفی را دربر میگیرد. برای مثال، ژان ژاک روسو همچون لاک، انسان ابتدایی را در وضع سعادتآمیزی تصور میكند كه از عدالت، آزادی و امنیت كامل برخوردار است، اما پیدایش مالكیت خصوصی، عدالت موجود در وضع طبیعی را با تهدیدی جدید روبهرو ساخت؛ آزادی طبیعی از بین رفت و بیعدالتیها و نابرابری رواج یافت. بنابراین، مردم برای صیانت و امنیت خودشان به قرارداد اجتماعی پناه بردند. بر اساس این پیمان، افراد تحت هدایت عالی ارادۀ عمومی قرار میگیرند و هر عضو، بخشی جداییناپذیر از كل میشود و بدین ترتیب با اصلاح انحرافی كه در طبیعت پدید آمده است، عدالت موجود در وضع طبیعی اعاده میگردد.
در تفكر جدید غرب، نظریۀ جان رالز دربارۀ عدالت مورد توجه بسیاری قرار دارد. وی نظریات خود را در كتاب مشهور نظریهای در باب عدالت ارائه كرده است. او میكوشد عدالت را متلائم با اصول لیبرالیسم غربی به نوعی با اصل اخلاقی انصاف و برابری اجتماعی پیوند زند. تمام كوشش وی بر این محور متمركز است كه منفعتگرایی و فردگرایی لیبرالیسم را با اصول اخلاقی جامعهگرایانه آشتی دهد. بیگمان با توجه به مبانی فلسفی كانتی كه او به آنها وفادار است، چنین امری مستلزم پارادوكس در مبانی فكری و فلسفۀ عدالت است. اگرچه او به ظاهر میکوشد نگاه ابزارگرایانه و منفعتگرایانۀ افرادی مانند هیوم را رد كند، ولی خود او نیز در دام اصل آزادی فردی و اصل منفعت لیبرالی گرفتار است و نمیتواند از این مبانی و اصول، اصول عام اخلاقی و اجتماعی را نتیجه بگیرد. در بالاترین سطح در تفكر امروزی غرب، میتوان عدالت را در دو حوزۀ عدالت اجرایی و عدالت توزیعی از یكدیگر جدا ساخت. از سوی دیگر، میتوان عدالت را به روابط اجتماعی مختلف ناظر دانست. این روابط در سطح خرد، میانی و كلان از یكدیگر تفكیکپذیرند. همچنین در هر یک از حیطههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز میتوان به مصداقیابی این مفهوم پرداخت. به هر حال، در مجموع میتوان تصریح كرد كه مهمترین وجه عدالت اجتماعی در اندیشۀ غرب به چگونگی توزیع عادلانۀ منابع كمیاب جامعه، یعنی قدرت، ثروت و حیثیت ناظر است. این بحث را در ابعاد دیگری همچون نظریههای عدالت، رویكردهای مختلف به عدالت، شاخصسازی مفهوم عدالت و... میتوان پیگیری كرد. اینكه چه مدل و معیاری برای توزیع امكانات و استیفای حقوق انتخاب میكنیم، در سرنوشت عدالت تأثیرگذار است؛ آیا بر اساس نگرش مادیگرایانه، حقوق و منافع خود را در نظر میگیریم یا بر اساس نگاه و ملاکهای دینی، یا بر اساس اصل منفعتگرایی و یا نگاه پراگماتیستی؟ این مسئله، هم در ماهیت حق و عدالت و هم در ابعاد آن دخیل است. یعنی یک فرد لیبرال معتقد به یک دین مثل مسیحیت، گذشته از اعتقاد به اصل آزادی فردی، نوعی باور و نگرش دینی نیز دارد و ممكن است به اعتقادات و الزامات دینی خاصی نیز مقید باشد كه این فرد با فرد دیگری كه لیبرالیستِ سكولار است، قطعاً حق و خواستههای متفاوتی با یكدیگر خواهند داشت. همچنین مسئلۀ عدالت در مكتب سوسیالیسم نیز تفسیر خاص خود را دارد. بنابراین میبینیم كه عدالت با نوع نگاه ما به انسان و غایتمندی هستی او و دیندار بودن و دینمدار نبودن وی ارتباط پیدا میكند.
ماتریالیستها نیز معتقدند كه انقلابها و حركتهای عدالتخواهانه تنها زمینههای اقتصادی دارند، نه علل فكری و دینی و فلسفی. عدالتجویی سوسیالیسم بیشتر معطوف به ثروت و قدرت ناشی از اشرافیت و تبعیض طبقاتی بود و شاخصۀ مهم عدالت اجتماعی نزد او «توزیع ثروت» به شمار میرفت. با مطالعۀ سیر تاریخی مباحث مربوط به عدالت اجتماعی در سراسر تاریخ اندیشۀ سیاسی، چنین برمیآید كه نابرابری در ثروت، قدرت و شأن اجتماعی افراد، از مفاهیم مرتبط و دخیل در تحلیل مفهوم عدالت به شمار میروند. به عبارت دیگر، عدالت در فلسفۀ سیاسی مسئلهای است كه در سطح نهادهای اجتماعی مطرح شده است. از نظر حقوقی، عدالت در تصمیمگیریهای عادلانه جستوجو میشود. بر این اساس، تصمیمی عادلانه است كه مطابق قانون باشد.
پرسشی كه مطرح میشود این است كه قانون عادلانه چیست؟ به تعبیر دیگر، یک جامعه برای تحقق عدالت همهجانبه نیازمند چه نهادها و ساختارهایی است؟
از دیدگاه فلسفۀ سیاسی، عدالت صفت نهادهای اجتماعی است، نه صفت افراد و اعمال آنها. توجه نکردن به ارزشهای دینی و پایبند نبودن به ارزشهای اخلاقی و اجتماعی سبب شده برخی افراد، مبنای دینی عدالت را نادیده انگارند. بر اساس چنین مبنایی باید دید آنان چگونه میتوانند برای دیگران ارزش، كرامت و احترام انسانی قائل باشند. كسانی كه برای مردم هیچ ارزش و احترامی قائل نیستند، چگونه میتوانند از انگیزههای انساندوستانه و تعهدآمیز نسبت به دیگران سخن گویند. با چنین نگاهی به عدالت، بهویژه وقتی كه این ایده به عنوان مبنای فكری، حقوقی و اجتماعی یک حكومت قرار گیرد و در تصمیمگیریهای كلان یک جامعه پذیرفته شود، هرگز نمیتوان حقوق واقعی و ارزشهای ذاتی انسانی را تأمین و تضمین نمود. جامعهای كه بر مبنای نظام و اصول لیبرالیستی بنا نهاده شده و ساختارهای خود را شكل داده و نظام طبقاتی چندقطبی را پرورش داده، چگونه میتواند مدعی عدالت باشد و از حقوق عادلانۀ همۀ افراد سخن گوید؟
در مكتب لیبرال سرمایهداری، اصل بر آموزهها و انگارههای مادیگرایانه و رقابتهای منفعتطلبانه و به رسمیت شناختن اصل قدرت، ثروت و منفعت حاكم است. بر اساس دیدگاه لیبرالیستی، اصل بر آزادی فردی انسان است و در این مكتب، سخن از حقوق دیگران نیست و حق جامعه و حقوق انسانهای دیگر اصالت و اهمیت ندارد. حقوق كودک و حقوق زن و جامعه، هیچیک نمیتوانند مستقلاً در برابر حق و خواستۀ من قرار گیرند. در واقع نوعی مطلقانگاری و اصالت حقوق فردی در برابر حقوق جمعی مطرح است، كه این مبنای عدالت در مكتب لیبرال غربی به شمار میرود. در نظامهای لیبرالیستی كه ارزشهای دینی و اخلاقی كنار گذاشته میشود، عدالت در راستای اهداف و خواستهها و حقوق فردی تفسیر میشود و هرگز عدالت به معنای واقعی آن تحقق نمیپذیرد.
سرنوشت عدالت در جهان امروز
امروزه مهمترین و حیاتىترین دغدغه و پرسش برای همۀ انسانها، مسئلۀ «سرنوشت
بشر در جهان كنونی» و عدالت و كرامت انسانی است. این پرسش همواره برای همۀ انسانها در طول تاریخ مطرح بوده كه عدالت چگونه و توسط چه كسانی و كدام نظام فكری تحققپذیر است؟
چنانكه گذشت، از نظامهای فكری و سیاسی و اقتصادی كنونی حاكم بر جهان، هرگز نمیتوان توقع و امید بهبودی وضع بشر را داشت. در عصر كنونی نهتنها كرامت و شأن و ارزشهای والای انسانی، بلكه حقوق اولیۀ نازلۀ انسانی نیز به شدت در معرض زوال و تهدید قرار گرفته است. نظامهای حاكم بر جهان سیاست و اقتصاد و فرهنگ اگرچه مدعی رشد و توسعه و تأمین حقوق اولیۀ بشر و عدالت و امنیت هستند، ولی از وضع جوامع بشری، آشکار است كه دغدغۀ اصلی بیشتر حكومتها رفع ظلم و تبعیض و برقراری عدالت و حفظ كرامت انسانها نیست و بسی شگفت است كه برخی افراد، از نظام لیبرال سرمایهدارى توقع برقرارى عدالت و تأمین حقوق و رعایت كرامت انسان را دارند! این همان پرسش اساسی است كه اینک فراروی همۀ مدافعان حقوق بشر و كرامت انسانی و طرفداران عدالت و صلح قرار دارد: آیا میتوان مكاتب غیردینی و الحادی و سكولار را شایسته و قادر به تأمین صلح و عدالت و برابری جهانی دانست؟
پیششرطهای عدالت مهدوی
نخستین و مهمترین شرط، شرط فاعلی است. در مطالب پیشین به این اصل اشاره شد كه حكمت الهی اقتضا دارد كه جهان بیفرجام نباشد و حیات بشری رو به كمال و هدایت به پیش رود و انسان از رحمت و هدایت و لطف الهی برخوردار باشد. خداوند از باب حكمت و لطف و رحمت، همۀ هدایتها و تعلیمهای لازم را در اختیار بشر نهاده و حجتهای خویش را نیز برای ابلاغ پیامهای الهی و هدایت بشر، یكی پس از دیگری فرو فرستاده که وجود آخرین حجت نیز مطابق همین سنت حكیمانه و سرشار از لطف اوست. از اینرو علت فاعلی عدالت كه همان حجت الهی و تعالیم بایسته از جانب خداوند است، تمام است.
شرط دیگر عدالت كه از شرایط قابلی آن و از زمینهها ولوازم تحقق عدالت است، رفع موانع آن است كه عبارت است از نابودی ستمگران و اركان كفر، شرک، طاغوت، فتنه و نفاق، و این معنا مصداق آیۀ شریفۀ وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَاتَكُونَ فِتْنَةٌ است. این هدف سترگ و ضروری، از جمله اقدامات و وظایف مهم همۀ انبیا و اولیای الهی به شمار میرود. امام عصر نیز این هدف و وظیفۀ بزرگ را سرلوحۀ اقدامات خود خواهد ساخت. علامه طباطبایی، ذیل این آیه مینویسد:
جهتگیری تعالیم انبیا بر این است كه افراد و اجتماعات انسانی بر كلمۀ توحید كه منطبق بر فطرت آنهاست بگروند، و مقتضای آن وجوب تطبیق اعمال فردی و اجتماعی بر اسلام و گسترش قسط و عدل است؛ یعنی بسط تساوی در حقوق زندگی و آزادی اراده و عمل صالح. و این هدف محقق نمیشود، مگر به قطع ریشههای اختلاف و بغی و استخدام و استبعاد ضعیف از جانب اغنیا و زورگویی قوی بر ضعیف و تعبّد و فرمانبری ضعیف از قوی؛ پس خدا و ربّی جز «الله» نیست و حكم تنها از آن خداوند سبحان است.
اما بُعد دیگر، تحقق شرایط قابلی به مردم مربوط و مرتبط است، به این معنا كه تا مجالی برای فتنۀ مفتونكنندگان و جور ورزی جباران و جورپیشگان باشد و مردم كوركورانه این مجال جولان را به جبهۀ طاغوت بدهند و به هزار وعدۀ فرعونها و سامریها و نمرودها دل خوش داشته باشند، آن شاهد قدسی و آن بقیةالاولیا و وصیّ انبیای الهی قادر به تحقق عدالت در گسترۀ زمین نخواهد بود و این مردم هر دم از آب حیات و سرچشمۀ حقیقت و عدالت دور و دورتر میشوند. وقتی كه هنوز ایدۀ فرهنگسازان پوچگرا و یاوهگویان پرادعایی همانند كامو كه میگوید: «عدالت الهی نمیتواند جانشین عدالت انسانی شود و ما عدالت انسانی را با همۀ نقصهای وحشتآورش برگزیدهایم، فقط با این دغدغه كه آن را با شرافتی كه نومیدانه در حفظ آن میكوشیم، اصلاح كنیم» خریدار دارد، چه كسی از آن عدالت قدسی استقبال خواهد كرد؟ چنین نگاهی به مقولۀ عدالت و عدم توجه به ارزشهای دینی و الهی، هرگز نمیتواند انسان امروز را به سرمنزل عدالت برساند. از اینرو شیعه، فرهنگ غرب را به دلیل آنكه معیارهای دینی و اخلاقی و ارزشهای انسانی را نادیده میگیرد، مکاتب غربی را قادر به تحقق عدالت و صلح و ارزشهای متعالی انسانی نمیداند و تاریخ درازنای بشری، خود بهترین شاهد است كه هیچ كس نتوانسته ایدۀ جهانی صلح و عدالت را محقق سازد و همۀ قیامهای مدعی عدالتطلبی و عدالتگستری در این راه ناكام ماندهاند.
اینک سزاوار است نگاهی نیز به سیمای ملكوتی شاخصههای عدالت مهدوی بیفكنیم تا افزون بر مقایسه مبانی نظری عدالت مهدوی با عدالت در نگرۀ غربی، نگاهی نیز در مشخصههای عینی عدالت مهدوی داشته باشیم.
سیمای مدینۀ فاضلۀ مهدوی
مدینۀ فاضله و ملكوتی مهدی كه حكومت او شرق و غرب عالم را فراخواهد گرفت نمایانگر این ویژگیهاست:
1. حكم بالعدل: بر اساس عدل حكم خواهد كرد.
2. ارتفع الجور فی ایامه: ظلم و ستم بهكلّی برچیده میشود.
3. امنت به السبل: راهها امنیت مییابد.
4. اخرجت الارض بركاتها: زمین بركات خود را خارج میسازد.
5. و ردّ كل حق إلی أهله: حق را به صاحبان اصلی آن برمیگرداند.
6. حكم بین الناس بحكم داوود و حكم محمد، همانند حضرت داوود و محمد حكم خواهد كرد.
7. یقسم المال صحاحاً: یعنی به شكل مساوی اموال را تقسیم میكند.
8. مردم از رشد اخلاقی بهرهمند خواهند شد.
9. منابع و ذخایر زمین را استخراج خواهد كرد.
10. چشمهها و نهرها از دل زمین به جوشش درخواهد آمد و محصولات زمین فراوان
خواهد شد.
11. روحیۀ حرص و آز و دنیاطلبی و ثروتاندوزی از میان خواهد رفت.
12. مساجد را به شكلی كه در زمان پیامبر بود میسازد، به گونهای كه همۀ مساجد یکشكل باشند و از نظر ظاهر همسان.
13. «یملأ الله به الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً».
آن حضرت به گسترش اسلام و برقرارى عدل و داد جهانى مىپردازد. مهدی عادل است و خجسته؛ او ذرهای از حق را فرو نمیگذارد. خداوند به وسیلۀ او دین اسلام را عزیز میگرداند. در حكومت او به احدی بدی و ظلم نمیشود.
حكومت الهی حضرت بقیةالله، حكومت عدالت، مواسات و مساوات و حكومت معنویت و فضیلت است؛ حكومتی است سرشار از عدالت و راستی، صمیمیت، انسانیت، معنویت، فضیلت و اخلاق انسانی كه در آن از حاكمیت زر و زور و تبلیغات مزوّرانۀ قدرتهای شیطانی خبری نیست.
امام علی در اینباره میفرماید:
فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السِّيرَةِ؛
او روش عادلانه در حكومت حق را به شما مىنماياند.
پیامبر گرامی اسلام فرموده است:
أَبْشِرُوا بِالْمَهْدِيِّ قَالَهَا ثَلَاثاً يَخْرُجُ عَلَى حِينِ اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَ زِلْزَالٍ شَدِيدٍ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛
شما را به مهدی بشارت میدهم. او در زمانی كه مردم گرفتار اختلاف، درگیری و آشوبها هستند، در امت من برانگیخته میشود و جهان را از عدالت و برابری پر میسازد، همچنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
به هنگام حكومت او، حكومت جباران و مستكبران، و نفوذ منافقان و خائنان نابود میگردد. حضرت با تشكیل حكومت فراگیر جهانی، همۀ امور جوامع بشری را با یک سیاست و برنامه و هدف الهی اداره میكند. به دست آن حضرت، جامعۀ بزرگ و نظام عادلانۀ بشری تحقق میپذیرد و آرزوی دیرینۀ همۀ پیامبران، امامان، مصلحان و انساندوستان برآورده میگردد. در آن دوران، تضادها، جنگها و خونریزیها بر سر منافع مادی و جاهطلبیها از بین میرود و كژیها، پرخاشگریها، تحقیرها، حقارتها، تبعیضها و بیعدالتیها جای خود را به صلح و صفا، برادری و برابری و عدالت میدهد و با نابود ساختن كانونهای شرک، كفر، فساد، جنگ، استثمار و استعمار، عوامل اصلی جنگ و ظلم و استثمار برچیده میشود.
اسلام به عنوان یک دین كامل و یک نظام جامع كه بر پایۀ عقلانیت و علم، معنویت، كرامت انسانی و عدالت و برابری، امنیت و حقوق فطری بشری بنا نهاده شده است، طبق وعدۀ الهی سرانجام بر همۀ فرهنگها و ادیان پیروز و جهانی خواهد شد.
نتیجه
تحقق عدالت واقعی بدون اتكا بر مبانی دینی و الهی به دست نمیآید. از اینرو در جامعۀ بیعدالت هیچ تضمینی برای رعایت عدالت و كرامت و حقوق انسانی وجود ندارد و برقراری این ارزش بزرگ از نهادها و مبانی غیرارزشی، ناممكن است. بنابراین میتوان به این نتیجه رسید كه عدالت در جامعۀ بیعدالت، سخنی بیمبنا و معناست؛ زیرا عدالت شالودهای الهی و عقلانی دارد، لذا یكی از مشخصههای جامعۀ قرآنی و یكی از اهداف مهم انبیا و اولیای الهی كرامتمداری و عدالتمحوری است. بنابراین تنها پرچمداران راستین عدالت رهبران الهی و امامان شیعه بودهاند كه عدالت زمینی را از شجرۀ قدسی آن برگرفتهاند و رسالت الهی اجرای آن را بر دوش دارند و از این روست كه عدالتگرایی شیعه به قامت حقیقتگرایی این مذهب و به راستای عمر پربهای این مكتب است. با الهام از تعالیم اهلبیتبهطور قطع میتوان چنین نظریهای را مطرح كرد كه حكومت حق و عدل جز حكومت انبیا و اولیا الهی نیست. هر حكومتی كه بر پایۀ تعالیم و آموزههای الهی شكل نگیرد، موفق به اقامۀ عدل به معنای واقعی آن نخواهد بود و هر حكومتی كه بر پایۀ حق و عدل نباشد محكوم به فساد، زوال و فرو پاشی از درون است. عدالت مهدوی نظریهای بیبدیل و بیرقیب است و هیچ مكتب و نظریهای توان احتجاج و تحدی با آن را ندارد؛ چراکه بهجز نظریۀ عدالت مهدوی، هیچ نظریه و مكتبی دارای مبانی و پیشفرضهای قدسی و الهی عدالت نیست.
مبانی تفكرات سكولاریستی، لیبرالیستی و اومانیستی چنین نتیجهای ندارد. مكاتب و جوامع بیدین هرگز نمیتوانند تأمینكنندۀ عدالت همهجانبه، و تضمینكنندۀ كرامت و عزت واقعی انسان باشند؛ زیرا اولاً در مبانی انسانشناختی خود، دارای شناخت صحیح و معقولی از حقیقت انسان نیستند؛ دوم آنکه برداشت درستی از مفهوم عدالت و كرامت انسانی ندارند و دیگر آنکه از مبانی و زمینۀ عملی عدالت كه از امور ضروری حیات بشری و از پیششرطهای لازم حفظ كرامت آدمی است، برخوردار نیستند.
بشر علمزده و خودپرست و عنانگسیخته كه خود را بینیاز از هر پیام و راه آسمانی میبیند، باید به این حقیقت برسد كه انواع ایدهها و نظریههای مدعی عدالت و نجات بشری مانند لیبرالیسم و كمونیسم، ساینتیسم و اومانیسم و سكولاریسم و... التیام و مرهمی بر این دردهای كهنه و نیاز همیشگی بشری را نمیتوانند برآورده سازند. اگر به این حقیقت باور داشته باشیم، فلسفۀ غیبت و فرج را درک كردهایم.
منابع
1. الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، قم، مؤسسة آلالبیت لإحیاء التراث، 1413ق.
2. امام علی عدل و تعادل، محمد حكیمی، قم، انتشارات دلیل ما، 1380ش.
3. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
4. بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، تهران، نشر نی، 1373ش.
5. بیست گفتار، مرتضی مطهری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361ش.
6. «پاسخ دکتر حسین بشیریه به سؤالات میزگرد نامۀ فرهنگ در زمینۀ برابری و نابرابری»، فصلنامۀ نامۀ فرهنگ، تهران، معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سال دوم، شمارۀ هفتم، بهار 1371ش.
7. تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1997م.
8. توزیع قدرت در اندیشۀ سیاسی شیعه، صادق هدایت، تهران، نشر هستی، 1380ش.
9. حكمتها و اندرزها، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1376ش.
10. الحیاة، محمدرضا حكیمی و دیگران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372ش.
11. شناخت انسان در تصعید حیات تكاملی، محمدتقی جعفری، تهران، انتشارات امیركبیر، 1362ش.
12. صحیفۀ امام، سیدروحالله خمینی، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378ش.
13. عدل الهی، مرتضی مطهری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361ش.
14. عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام، بهرام اخوان كاظمی، قم، بوستان كتاب، 1382ش.
15. «عدالت در اندیشۀ سیاسی غرب»، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ش7913، تهران.
16. عقل در سیاست، حسین بشیریه، تهران، نگاه معاصر، 1382ش.
17. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.
18. الكافی، محمد بن یعقوب كلینی، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1362ش.
19. مجموعه مقالات اخلاقی و عرفانی امام خمینی، راضیه دیباجی، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1382ش.
20. مستدرک الوسائل، حسین نوری طبرسی، قم، موسسة آل البیت لإحیاء التراث، 1408ق.
21. نهج البلاغه، شریف رضی، ترجمه: سیدجعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1374ش.
22. وصیتنامه سیاسی و الهی، سید روحالله خمینی، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378ش.