فيلم شناخت
نام فيلم: طلاي سياه؛ Black Gold
محصول: آمريکا؛ 2011
ژانر: تاريخي
کارگردان: جين آنواد
نويسنده: منو ميجس
بازيگران: مارک استرنگ، آنتونيو باندراس، فريدا پينتو، لطفي ديزيري
مقدمه
فيلم طلاي سياه به کارگرداني «جين آنواد» و نويسندگي «منو ميجس»، محصول 2011 کشور آمريکاست که در کشور تونس به دليل لوکيشنهاي خاص آن تصويربرداري شده است.
اين فيلم از رمان «جنوب قلب» به قلم «هانس روش»، نويسنده آلماني- سويسي اقتباس شده است و داستان، رقابتي ميان دو امير («آنتونيو باندراس» و «مارک استرانگ») در شبه جزيره عربستان را در اوايل قرن بيستم و هنگامي که نفت، تازه کشف شده است، بازگو ميکند.
طلاي سياه، دومين فيلم مهمي است که بعد از «لارنس عربستان» ساخته شده و در مورد شکلگيري حکومت عربستان داستانسرايي ميکند. اين فيلم از کارگرداني و تصويربرداري خوبي برخوردار است و به دليل اينکه ارتباط مستقيمي با ناجي مسلمانها دارد، از فيلمهاي مهم مهدوي محسوب ميشود.
داستان فيلم
داستان طلاي سياه، زندگينامه پسري است به نام «آئودا» که با تاريخ تحول و به وجود آمدن کشور کنوني عربستان تنيده شده است. قصه در شبهجزيره عربستان و در اوايل قرن بيستم اتفاق ميافتد. ماجرا در مورد خصومتي قبيلهاي بر سر سرزميني به نام «يلو بلت» (منطقه زرد) است که مابين دو قبيله مسلمان به نامهاي «نسيب» و «عمار» رخ میدهد. در اين جنگ قبيلهاي، عمار متحمل شکست ميشود. او در ازای اين شکست، صالح و آئودا، پسرانش را به پادشاهي نسيب، جهت تضمين بر باقي ماندن پيمان صلح تقديم ميکند. همچنين هريک از رؤساي قبايل متعهد ميشوند که چشمداشتي به سرزمين يلو بلت نداشته باشند و اين سرزمين بدون صاحب باقي بماند.
چند سال بعد با بزرگ شدن صالح و آئودا، فقر و بيماري وبا، قبيله نسيب را فرا ميگيرد و مرگ و مير در قبيله زياد ميشود. همسر رئيس قبيله نسيب نيز بيمار شده و ميميرد. در اين نااميدي که چيزي جز سياهي باقي نمانده، هواپيمايي بر زمين «هبيکا» (مکان قبيله نسيب) مينشيند. سرنشينان هواپيما از سوي شرکت نفتي «تکسان اُيل» هستند که خبر اکتشاف نفت را به نسيب ميرسانند. نسيب از اين خبر استقبال ميکند و حاضر ميشود تعهد چندسالهاش را با عمار نسبت به بيصاحب بودن سرزمين يلو بلت بشکند. او اکتشاف نفت را در سرزمين مورد تعهدشان آغاز ميکند و همين امر موجب درگيري جديدي ميان دو قبيله ميشود.
آئودا بعد از کشته شدن برادرش صالح، با ليلا دختر نسيب ازدواج ميکند و به عنوان پيک دوجانبه به نزد پدرش برگشته، از وي ميخواهد تا با چشمپوشي از خصومت به وجود آمده، بر طبل جنگافروزي نکوبد؛ اما نصايح او تأثيري نميگذارد و جنگ آغاز ميشود.
عمار پادشاه سالما، از دو سو به نسيب يورش ميبرد، که فرماندهي يک جناح را خودش برعهده ميگيرد، و جانب ديگر را به فرزندش آئودا ميسپارد. آئودا موفق ميشود به عنوان جوان تحصيلکرده عربي، از هوش و ذکاوت خود استفاده کند و ضمن متحد نمودن قبايل مختلف، و پيمان با زندانيهاي موجود در سپاهش، جمعيت کثيري را با خود همراه کند و خاکريزها را يکي پس از ديگري فتح نمايد. در اثناء پيروزيها، آئودا بر اثر تيري که به مغزش اصابت میکند، علائم حياتياش را از دست ميدهد و در اوج نااميدي، به صورت معجزهآسايي به هوش ميآيد. مردم بعد از اين ماجرا او را «مهدي»، امام غائبِ حاضرشده ميخوانند که قصد نجات مسلمين از دست کافرين را دارد. در آخر آئودا موفق ميشود شبه جزيره عربستان را با يکديگر متحد نموده و ثروت نفت را در تمامي اين سرزمين تقسيم نمايد.
درباره نامگذاري «طلاي سياه»
نام فيلم از دو کلمه طلا و سياه تشکيل شده است. طلا، چكش خوارترين فلز و رساناترين فلز بعد از نقره و مس ميباشد كه فلزي نرم و هادي بسيار خوب حرارت و الكتريسيته است.
از لحاظ شيميايي، طلا يكي از كمفعالترين فلزات به شمار ميرود. اين فلز در تماس با هوا كدر نميشود؛ در مقابل قويترين محلولهاي قليايي پايدار است؛ و در تماس با تمام اسيدهاي خالص، به جز اسيد سلنيك، كاملاً مقاوم است.
اين فلز ارزشمند وقتي وارد دنياي اقتصاد خانوادهها، جواهرسازيها، ضرب مسکوکات و... شد، بر ارزش ذاتي آن افزوده گشت، و به عنوان گنجينهاي پربها در اقتصاد و سياست بر کشورها فرمانروايي نمود. هماکنون اسم اين فلز به عنوان نمادي براي ارزشمندي شيء يا اشياء استفاده ميشود. بهترين مثال استفاده از اين نماد، زمان است که از آن به عنوان طلاي بيرنگ ياد ميشود.
امروزه کشورهاي گوناگون، محصولات استراتژيکشان را با عنوان طلا ياد ميکنند؛ به طور مثال از زعفران به طلاي سرخ، و از نفت به طلاي سياه ياد میشود. ارزشمندي نفت به تأثيرات واقعي آن در زندگي انسانهاست؛ نفت به عنوان پرمصرفترين مادهاي است که هزاران وسيله مورد احتياج يک زندگي را تشکيل میدهد.
نفت به عنوان يکي از اهرمهاي اقتصادي در معادلات جهاني میتواند نقش محوري ايفا نمايد. کاهش يا افزايش ناگهاني اين ماده زيرزميني، میتواند تحولات ناگهاني را بر روابط بين الملل داشته باشد. در سالهاي اول دهه 1970 شاهد شوک بزرگ نفتي بوديم. با گذشت زمان اهميت اين عامل دوچندان شد و در نبرد دوران جنگ سرد بين شوروي سابق و آمريکا، يا به عبارت بهتر جنگ کاپيتاليسم و سوسياليسم، عامل نفت نقش اصلي ايفا نمود. خاورميانه که مرکز عظيم چاههاي نفت در جهان میباشد در دوران جنگ سرد تبديل به مرکز نزاع دو بلوک شد.
فيلم طلاي سياه نيز با توجه به همين مبنا نامگذاري شده است. فيلمي که علت تمامي اتفاقها و به وجود آمدن کشوري به نام عربستان صعودي را نفت میداند، با نگاهي عميق به فيلم جنگهاي بين قبيلهاي، شکست تعهدنامه بين دو قبيله نسيب و هليکا، ناميدن ناجي عربستان به نام مهدي موعود، به قدرت رسيدن وهابيت در رأس سياست و... سرمنشأ تمامي اتفاقات با پيدا شدن مادهاي به نام نفت در عربستان گره خورده است؛ مادهاي که میتواند باعث تحولات بيشماري در دنياي اقتصاد و سياست اغلب کشورها و تغيير مسير ملتهاگردد. از اين جهت است که اين ماده ارزشمند را با نام طلاي سياه ياد میکنند؛ طلايي که عدهاي را ثروتمند، و گروهي را فقير میسازد. فيلم طلاي سياه در حقيقت بازگويه پيدايش طلاي سياه در عربستان و حواشي که اين ماده حياتي در سياست و مذهب ايجاد نموده است.
بررسي تاريخي فيلم
ريشههاي حکومت عربستان سعودي بر دو رکن ايدئولوژي و سياست استوار گرديده است، که اتحاد اين دو را میتوان در قرن هجدهم ميلادي جستوجو کرد.
بنيان اين همزيستي بر اتحاد ميان محمد بن سعود و شيخ محمد بن عبدالوهاب استوار بود. ابنسعود لقب امام را به عنوان رئيس سياسي ـ نظامي قبيله برگزيد، و عبدالوهاب نيز به عنوان شيخ، يک ايدئولوژي مذهبي پاکديني ارائه داد. تعاليم عقيدتي او براساس عقايد تند ابنحنبل و ابنتيميه استوار بود. شيخ تنها قرآن و سنت را قبول داشت و تمام تفاسير و تعابير الهي ديگر، تصوف و خرافات را به عنوان بدعت رد ميکرد. علاوه بر اين، او مشروعيت سلاطين عثماني را منکر شد و در راه طرفداري شديد از عقايد و اعمال پيامبر(ص) وعظ ميکرد. او استفاده از تسبيح، تنباکو، شراب و اجناس لوکس، و زيارت اماکن مقدس (زيارتگاهها) را ممنوع اعلام کرد. پيروان شيخ، با توجه به تأکيد کلي او بر يگانگي مطلق خدا، موحدين ناميده ميشدند، و در خارج از عربستان نيز به وهابي معروفاند.
اين طرز تفکر را در فيلم به نام گروههاي سنتي میبينيم؛ عمار طرفدار اين طرز تفکر محسوب میشود. آئودا، قهرمان فيلم، شخصيتي است که برخلاف پدرش و پدر زنش، عربي متمدن و نه خدمتکار محسوب میشود. نشانهها و توصيفات متمدن بودن را در تعارض آئودا با محيط پيرامونش و مخافتهاي او در ادامه داستان میبينيم.
اين فيلم اشاره به مثلثي میکند که دو ضلع آن در قرن هجده جهت چندشاخه نمودن مسلمين و افکندن تخم تفرقه بين آنها تشکيل شده است، که به دليل انجام وظيفهاش و اتمام آن جزو طرحهاي سوخته محسوب شده و بايد با تغييراتي و اضافه شدن ضلع سومي مأموريتش را به روز نمايد. به همين جهت وهابيت سعودي در قرن بيستم و با پيدايي نفت در خاورميانه بار ديگر مورد توجه استکبار جهاني قرار میگيرد تا مثلث شومي را در دل اسلام ايجاد نمايد و آن عبارت است از وهابيت، سعوديت و اقتصاد يا مذهب، سياست و اقتصاد؛ که اقتضاي شکلگيري اقتصاد تعديل ايدئولوژي شکننده خشک وهابيت است. بر اين اساس، سلطان عمار نماينده گروه وهابيون سنتي و خشک است، و سلطان نسيب نماينده ضلع سعوديت محسوب میشود و در آخر آئودا يا امام زمان ناجي مسلمين عرب، ضلع سوم و اتحاد دو ضلع ديگر را ايجاد مینمايد. در حقيقت آئودا مثلثي است که شامل وهابيت، سعوديت و اقتصاد است.
آئودا در مناظرهاي که در دقيقه 46 با شيوخ قبيله پدرش دارد، از انديشه خود مبني بر استفاده از ثروت نفت و تعديل ايدئولوژي وهابيوني که بهرهبرداري از نفت را خلاف دستورات اسلام میدانند، میگويد:
خداوند اگرنفت را براي عربها نميخواست، پس چرا آن را زير خاک قرار داد؟ به نظر من، اين باورپذيرتره که خدا نفت را زير زمين قرار داد تا از ثروت نفت شايد بتونيم زندگيهايمان را بهبود ببخشيم.
کارگردان در جاهاي مختلف سعي میکند تا با استفاده از نمايش روحيه خشک عمار و قبايل متحدش، قوانين اسلامي را قوانيني خشک و بياساس جلوه دهد. اگرچه اين قوانين برگرفته شده از ايدئولوژي وهابيت است؛ اما چون اشارهاي به وهابيت در فيلم نميشود، آنچه ملموس و قابل احساس میشود، معرفي دين اسلام به عنوان ديني عقبمانده و غيرعقلايي است. همين امر علت اصلي جنگ عمار با پادشاه نسيب میشود و سبب کشته شدن بسياري از انسانهاي بيگناه میگردد. از ديگر نمايشهاي عقبماندگي قبايل تحت قيموميت عمار، عدم مصرف داروهاي شيميايي است. آئودا وقتي به دارو احتياج دارد، علي برادر او که در نزد عمار زندگي میکند و دکتر نيز هست در جوابش چنين میگويد: «بيشتر داروهاي امروزي در سالما قدغن هستن؛ چون صادرات خارجه است و خارجيهابراي شيطان کار میکنن.»
با نگاهي به تاريخ عربستان، کسي که ايفاي نقش نجاتدهي کشور عربستان را دارد، عبدالعزيز سعودي است.
عبدالعزيز بن عبدالرحمان بن فيصل بن ترکي بن عبدالله بن محمد بن سعود (۱۸۷۶ يا ۱۸۸۰ / ۹ نوامبر ۱۹۵۳) معروف به ملک عبدالعزيز و ابنسعود، اولين پادشاه و بنيانگذار کشور عربستان سعودي بود. وي از سال ۱۹۰۲ حکومت رياض را به دست آورد؛ از ۱۹۲۲ بر کل منطقه نجد (مرکز عربستان) مسلط شد؛ از ۱۹۲۵ حجاز را به قلمرو خود افزود؛ و در سال ۱۹۳۲ کشور جديدي را با نام عربستان سعودي بنيان گذاشت. وي فرزندان بسيار زيادي داشت و تمامي پادشاهان بعدي عربستان (ملک سعود، ملک فيصل، ملک خالد، ملک فهد و ملک عبدالله) تا به اکنون فرزندان مستقيم وي بودهاند. دوران سلطنت او با کشف نفت در عربستان در سال ۱۹۳۸ و بهرهبرداري گسترده از منابع نفتي اين سرزمين همراه بود.
عبدالعزيز و ديگر پادشاهان بعد از او، هميشه سعي نمودهاند، همانگونه که در فيلم نمايش داده شده، مانند آئودا محافظ سه ضلع وهابيت، سياست و اقتصاد باشند؛ لذا از طرفي تکيه بر ايدئولوژي وهابيت دارند و سعي میکنند در اين ايدئولوژي به سلفيها نزديک نشوند، چنانچه آئودا از سد عمار گذشت؛ و در سياست هميشه همتشان را در ارتباط با آمريکا گذاشتهاند، آئودا نيز نسيب را به عنوان نماينده حکومتش به «هيوستن» آمريکا فرستاد؛ و در مورد ضلع اقتصاد با شرکتهاي نفتي آمريکايي کنار آمد تا بواسطه ميليونها دلار، اهدافش را به عنوان ناجي عربستان پيش ببرد.
در دهه 1930، بوي نفت استعمار آمريکا را به تدريج به عربستان کشاند. در واقع، کشف نفت در بحرين و مناطق اطراف، شرکتهاي نفتي امريکا را به وجود نفت در عربستان مطمئن ساخت. بنابراين آمريکا در مه 1931، عربستان را به رسميت شناخت؛ ولي تا قبل از جنگ جهاني دوم کمترين توجهي به اين کشور نکرد و حتي در جده نمايندگي سياسي و کنسولي نداشت. مدت هفت سال شرکتهاي نفت آمريکا بدون آنکه از حمايت رسمي دولت متبوعشان برخوردار باشند، مشغول عمليات [اکتشاف] بودند. به هر حال با کشف نفت در 14 ارديبهشت 1317 (4 مه 1938) در ظهران عربستان و به حرکت درآمدن اولين محموله نفتي (با کشتي نفتکش شفيلد از رأس التنوره) در ارديبهشت 1318 (مه 1939)، همراه با سرمايهگذاريهاي کمپانيهاي آمريکايي، نفوذ سياسي آمريکا در اين کشور [عربستان سعودي] افزايش يافت و سرانجام جنگ جهاني دوم انگيزهاي شد که وهابيها به آمريکا (ارباب جديدشان که قدم در راه سياستهاي استعماري نهاده بود) تمسک جويند.
تحليل محتوايي
مهدويت در فيلم
طلاي سياه از جمله معدود فيلمهايي است که در دنياي سينما، موضوع مهدويت را دستمايه قرار داده است.
مهمترين ويژگي آن در ميان فيلمهاي نجاتبخشي هاليوودي يا آخرالزماني، ارائه تصويري روشن و واضح از ناجي مسلمانان است؛ موضوعي که سينماي کشورهاي مسلمان از به تصوير کشيدن آن تا به الآن خودداري نمودهاند.
نمونه روشن آن سينماي ايران بعد از انقلاب اسلامي است که اگرچه به فيلمسازي در مورد پيامبران الهي و بعضي از ائمه اطهار روي آورده است؛ اما از به تصوير کشيدن دو موضوع استراتژي عاشورا و بالخصوص انتظار که قلب تپنده انقلاب شمرده میشود، کوتاهي نموده است؛ و اين فرصت ويژه اي است جهت تغيير معناي مفاهيم اصولي به دست هاليوود.
طلاي سياه به خوبي نشان میدهد که هاليوود بر بيان اصول خود مبني بر تعريفش از نوع ناجي و نجاتدهي ثابت و پايبند است، و آنچه که در هريک از فيلمها تغيير میدهد، فقط در حوزه مصاديق است؛ لذا فرقي نميکند که ناجي يهودي، مسيحي و مسلمان و يا فردي بيدين باشد؛ همچنين فرقي نميکند انسان باشد يا فرانسان؛ اصل مورد تأکيد در تمامي اينگونه فيلمها، نجاتدهي و رجوع به مدينه بورژوازي سکولار و ليبراليستي آمريکايي است؛ به همين منظور در فيلم طلاي سياه، ناجي از ديدگاه گروهي به نام وهابيت معني میشود که قرابت بيشتري به اصول ليبرالي دارد.
در فيلم طلاي سياه، دو زمان از يکديگر تفکيکپذير است؛ يکي زمان حکومت قبل از آئودا، و ديگري حکومت آئودا به عنوان امام زمان و مهدي موعود. قياس بين اين دو، نکته مهمي را از جعل مذهب و يا به عبارت ديگر اسلام مورد نظر سازندگان و حاميان فيلم به عنوان مذهب و سياست معيار حاصل میکند.
طلاي سياه به گونه زيرکانهاي در ابتدا دو نوع سبک زندگي غربي (زندگي قبيله نسيب) و سلفيگري به نام اسلام (زندگي قبيله عمار) را نشان میدهد. آئودا يا مهدي موعود ابتدا با قبيله نسيب زندگي میکند. اين قبيله عاقلانه زندگي میکنند؛ زيرا وقتي بيماري تمامي مردمان قبيله را تهديد میکند، جهت نجات از اين نياز دست غربيان (شرکتهاي نفتي) را میفشارند و حاضر میشوند. آنان به اندازهاي غربي میشوند که به تعهدشکني با قبيله عمار روي ميآورند.
با اين حال آئودا تصميم میگيرد جناح پدرش عمار را که از بنيادگراها و سنتيهاست بگيرد؛ جناحي که هيچگونه ارزشي براي غربيها قائل نيستند و حتي حاضرند بميرند، ولي از داروهاي شيميايي ساخت غربيها استفاده ننمايند. آئودا بعد از مبارزه با مظهر تکنولوژيک و حکومت غربگراي نسيب و شکست آن، سلطان بيقيد و شرط تمامي قبايل عربستان میشود. او که ويژگيهاي مهم يک منجي مسلمان، ازجمله سواد علمي و ديني را داراست، وقتي قصد دارد بر کشورش حکمراني نمايد، به اين نتيجه میرسد که قوانين اسلامي فقط در حد گذران يک قبيله کارايي دارد و نه بيشتر از آن؛ به همين دليل تنها راه موفقيت و ادامه حيات حکومتش را در عدول از ارزشها و معيارهاي اسلامي میداند؛ پس به نوعي حکومت سکولارِ به ظاهر ديني، به عنوان راه حل میرسد.
در سکانس آخر فيلم علاوه بر همپيماني دوباره آئودا با شرکتهاي آمريکايي، به ارائه نمادي از حکومت موعودگرانه غربي میپردازد. نوع حجاب بانوان نمايش داده شده در قبل از حکومت آئودا، پوششي چادرگونه همراه با برقع میباشد، که همين پوشش در صحنه انتهايي فيلم توسط زن آئودا برداشته میشود.
بررسي فيلمنامه
طلاي سياه فيلمنامه کلاسيکي دارد. در پرده اول بيننده با شخصيتها و داستان فيلم آشنا میشود؛ اين آشنايي تا دقيقه 14 پيش میرود. نقطه عطف اول، که حادثه محرکي است جهت بر هم زدن آرامش شروع داستان و موتور محرکه ادامه آن میشود، پيشنهاد حفر چاه براي استخراج نفت خام توسط سم ثورکيتل، نمايده شرکت نفتي امرکايي تکسان اُيل است. اين پيشنهاد در حقيقت نياز نمايشي سلطان نسيب است که با مانع عدم دسترسي به زمينهاي يلو بلت، طبق توافقنامهاش با سلطان عمار مواجه میشود.
در پرده دوم، پادشاه نسيب میخواهد با فرستاندن گروهي به سوي عمار، او را به سوي آرامش دعوت نمايد تا از جنگ احتمالي به دليل نقض قرارداد جلوگيري نمايد؛ اما موفق نميشود و گروه، دست خالي باز میگردند. نقطه عطف دوم زماني اتفاق میافتد که سعيد برادر آئودا به دست پسر نسيب کشته میشود و اين اتفاق منجر میشود نسيب علاوه بر نقض تعهدنامهاش نسبت به زمينهاي يلو بلت، دستش به خون فرزند پادشاه عمار نيز آغشته شود که آتش جنگ بين دو قبيله را روشن میکند.
نقطه اوج داستان وقتي اتفاق میافتد که ائودا بر اثر تيري بيهوش بر زمين میافتد و علائم حياتياش را از دست میدهد؛ اما ناگهان چشم باز کرده و به نام مهدي موعود خوانده شده و منجر به اتحاد همه قبايل گشته و پيروز میشود.
نام فيلم: طلاي سياه؛ Black Gold
محصول: آمريکا؛ 2011
ژانر: تاريخي
کارگردان: جين آنواد
نويسنده: منو ميجس
بازيگران: مارک استرنگ، آنتونيو باندراس، فريدا پينتو، لطفي ديزيري
مقدمه
فيلم طلاي سياه به کارگرداني «جين آنواد» و نويسندگي «منو ميجس»، محصول 2011 کشور آمريکاست که در کشور تونس به دليل لوکيشنهاي خاص آن تصويربرداري شده است.
اين فيلم از رمان «جنوب قلب» به قلم «هانس روش»، نويسنده آلماني- سويسي اقتباس شده است و داستان، رقابتي ميان دو امير («آنتونيو باندراس» و «مارک استرانگ») در شبه جزيره عربستان را در اوايل قرن بيستم و هنگامي که نفت، تازه کشف شده است، بازگو ميکند.
طلاي سياه، دومين فيلم مهمي است که بعد از «لارنس عربستان» ساخته شده و در مورد شکلگيري حکومت عربستان داستانسرايي ميکند. اين فيلم از کارگرداني و تصويربرداري خوبي برخوردار است و به دليل اينکه ارتباط مستقيمي با ناجي مسلمانها دارد، از فيلمهاي مهم مهدوي محسوب ميشود.
داستان فيلم
داستان طلاي سياه، زندگينامه پسري است به نام «آئودا» که با تاريخ تحول و به وجود آمدن کشور کنوني عربستان تنيده شده است. قصه در شبهجزيره عربستان و در اوايل قرن بيستم اتفاق ميافتد. ماجرا در مورد خصومتي قبيلهاي بر سر سرزميني به نام «يلو بلت» (منطقه زرد) است که مابين دو قبيله مسلمان به نامهاي «نسيب» و «عمار» رخ میدهد. در اين جنگ قبيلهاي، عمار متحمل شکست ميشود. او در ازای اين شکست، صالح و آئودا، پسرانش را به پادشاهي نسيب، جهت تضمين بر باقي ماندن پيمان صلح تقديم ميکند. همچنين هريک از رؤساي قبايل متعهد ميشوند که چشمداشتي به سرزمين يلو بلت نداشته باشند و اين سرزمين بدون صاحب باقي بماند.
چند سال بعد با بزرگ شدن صالح و آئودا، فقر و بيماري وبا، قبيله نسيب را فرا ميگيرد و مرگ و مير در قبيله زياد ميشود. همسر رئيس قبيله نسيب نيز بيمار شده و ميميرد. در اين نااميدي که چيزي جز سياهي باقي نمانده، هواپيمايي بر زمين «هبيکا» (مکان قبيله نسيب) مينشيند. سرنشينان هواپيما از سوي شرکت نفتي «تکسان اُيل» هستند که خبر اکتشاف نفت را به نسيب ميرسانند. نسيب از اين خبر استقبال ميکند و حاضر ميشود تعهد چندسالهاش را با عمار نسبت به بيصاحب بودن سرزمين يلو بلت بشکند. او اکتشاف نفت را در سرزمين مورد تعهدشان آغاز ميکند و همين امر موجب درگيري جديدي ميان دو قبيله ميشود.
آئودا بعد از کشته شدن برادرش صالح، با ليلا دختر نسيب ازدواج ميکند و به عنوان پيک دوجانبه به نزد پدرش برگشته، از وي ميخواهد تا با چشمپوشي از خصومت به وجود آمده، بر طبل جنگافروزي نکوبد؛ اما نصايح او تأثيري نميگذارد و جنگ آغاز ميشود.
عمار پادشاه سالما، از دو سو به نسيب يورش ميبرد، که فرماندهي يک جناح را خودش برعهده ميگيرد، و جانب ديگر را به فرزندش آئودا ميسپارد. آئودا موفق ميشود به عنوان جوان تحصيلکرده عربي، از هوش و ذکاوت خود استفاده کند و ضمن متحد نمودن قبايل مختلف، و پيمان با زندانيهاي موجود در سپاهش، جمعيت کثيري را با خود همراه کند و خاکريزها را يکي پس از ديگري فتح نمايد. در اثناء پيروزيها، آئودا بر اثر تيري که به مغزش اصابت میکند، علائم حياتياش را از دست ميدهد و در اوج نااميدي، به صورت معجزهآسايي به هوش ميآيد. مردم بعد از اين ماجرا او را «مهدي»، امام غائبِ حاضرشده ميخوانند که قصد نجات مسلمين از دست کافرين را دارد. در آخر آئودا موفق ميشود شبه جزيره عربستان را با يکديگر متحد نموده و ثروت نفت را در تمامي اين سرزمين تقسيم نمايد.
درباره نامگذاري «طلاي سياه»
نام فيلم از دو کلمه طلا و سياه تشکيل شده است. طلا، چكش خوارترين فلز و رساناترين فلز بعد از نقره و مس ميباشد كه فلزي نرم و هادي بسيار خوب حرارت و الكتريسيته است.
از لحاظ شيميايي، طلا يكي از كمفعالترين فلزات به شمار ميرود. اين فلز در تماس با هوا كدر نميشود؛ در مقابل قويترين محلولهاي قليايي پايدار است؛ و در تماس با تمام اسيدهاي خالص، به جز اسيد سلنيك، كاملاً مقاوم است.
اين فلز ارزشمند وقتي وارد دنياي اقتصاد خانوادهها، جواهرسازيها، ضرب مسکوکات و... شد، بر ارزش ذاتي آن افزوده گشت، و به عنوان گنجينهاي پربها در اقتصاد و سياست بر کشورها فرمانروايي نمود. هماکنون اسم اين فلز به عنوان نمادي براي ارزشمندي شيء يا اشياء استفاده ميشود. بهترين مثال استفاده از اين نماد، زمان است که از آن به عنوان طلاي بيرنگ ياد ميشود.
امروزه کشورهاي گوناگون، محصولات استراتژيکشان را با عنوان طلا ياد ميکنند؛ به طور مثال از زعفران به طلاي سرخ، و از نفت به طلاي سياه ياد میشود. ارزشمندي نفت به تأثيرات واقعي آن در زندگي انسانهاست؛ نفت به عنوان پرمصرفترين مادهاي است که هزاران وسيله مورد احتياج يک زندگي را تشکيل میدهد.
نفت به عنوان يکي از اهرمهاي اقتصادي در معادلات جهاني میتواند نقش محوري ايفا نمايد. کاهش يا افزايش ناگهاني اين ماده زيرزميني، میتواند تحولات ناگهاني را بر روابط بين الملل داشته باشد. در سالهاي اول دهه 1970 شاهد شوک بزرگ نفتي بوديم. با گذشت زمان اهميت اين عامل دوچندان شد و در نبرد دوران جنگ سرد بين شوروي سابق و آمريکا، يا به عبارت بهتر جنگ کاپيتاليسم و سوسياليسم، عامل نفت نقش اصلي ايفا نمود. خاورميانه که مرکز عظيم چاههاي نفت در جهان میباشد در دوران جنگ سرد تبديل به مرکز نزاع دو بلوک شد.
فيلم طلاي سياه نيز با توجه به همين مبنا نامگذاري شده است. فيلمي که علت تمامي اتفاقها و به وجود آمدن کشوري به نام عربستان صعودي را نفت میداند، با نگاهي عميق به فيلم جنگهاي بين قبيلهاي، شکست تعهدنامه بين دو قبيله نسيب و هليکا، ناميدن ناجي عربستان به نام مهدي موعود، به قدرت رسيدن وهابيت در رأس سياست و... سرمنشأ تمامي اتفاقات با پيدا شدن مادهاي به نام نفت در عربستان گره خورده است؛ مادهاي که میتواند باعث تحولات بيشماري در دنياي اقتصاد و سياست اغلب کشورها و تغيير مسير ملتهاگردد. از اين جهت است که اين ماده ارزشمند را با نام طلاي سياه ياد میکنند؛ طلايي که عدهاي را ثروتمند، و گروهي را فقير میسازد. فيلم طلاي سياه در حقيقت بازگويه پيدايش طلاي سياه در عربستان و حواشي که اين ماده حياتي در سياست و مذهب ايجاد نموده است.
بررسي تاريخي فيلم
ريشههاي حکومت عربستان سعودي بر دو رکن ايدئولوژي و سياست استوار گرديده است، که اتحاد اين دو را میتوان در قرن هجدهم ميلادي جستوجو کرد.
بنيان اين همزيستي بر اتحاد ميان محمد بن سعود و شيخ محمد بن عبدالوهاب استوار بود. ابنسعود لقب امام را به عنوان رئيس سياسي ـ نظامي قبيله برگزيد، و عبدالوهاب نيز به عنوان شيخ، يک ايدئولوژي مذهبي پاکديني ارائه داد. تعاليم عقيدتي او براساس عقايد تند ابنحنبل و ابنتيميه استوار بود. شيخ تنها قرآن و سنت را قبول داشت و تمام تفاسير و تعابير الهي ديگر، تصوف و خرافات را به عنوان بدعت رد ميکرد. علاوه بر اين، او مشروعيت سلاطين عثماني را منکر شد و در راه طرفداري شديد از عقايد و اعمال پيامبر(ص) وعظ ميکرد. او استفاده از تسبيح، تنباکو، شراب و اجناس لوکس، و زيارت اماکن مقدس (زيارتگاهها) را ممنوع اعلام کرد. پيروان شيخ، با توجه به تأکيد کلي او بر يگانگي مطلق خدا، موحدين ناميده ميشدند، و در خارج از عربستان نيز به وهابي معروفاند.
اين طرز تفکر را در فيلم به نام گروههاي سنتي میبينيم؛ عمار طرفدار اين طرز تفکر محسوب میشود. آئودا، قهرمان فيلم، شخصيتي است که برخلاف پدرش و پدر زنش، عربي متمدن و نه خدمتکار محسوب میشود. نشانهها و توصيفات متمدن بودن را در تعارض آئودا با محيط پيرامونش و مخافتهاي او در ادامه داستان میبينيم.
اين فيلم اشاره به مثلثي میکند که دو ضلع آن در قرن هجده جهت چندشاخه نمودن مسلمين و افکندن تخم تفرقه بين آنها تشکيل شده است، که به دليل انجام وظيفهاش و اتمام آن جزو طرحهاي سوخته محسوب شده و بايد با تغييراتي و اضافه شدن ضلع سومي مأموريتش را به روز نمايد. به همين جهت وهابيت سعودي در قرن بيستم و با پيدايي نفت در خاورميانه بار ديگر مورد توجه استکبار جهاني قرار میگيرد تا مثلث شومي را در دل اسلام ايجاد نمايد و آن عبارت است از وهابيت، سعوديت و اقتصاد يا مذهب، سياست و اقتصاد؛ که اقتضاي شکلگيري اقتصاد تعديل ايدئولوژي شکننده خشک وهابيت است. بر اين اساس، سلطان عمار نماينده گروه وهابيون سنتي و خشک است، و سلطان نسيب نماينده ضلع سعوديت محسوب میشود و در آخر آئودا يا امام زمان ناجي مسلمين عرب، ضلع سوم و اتحاد دو ضلع ديگر را ايجاد مینمايد. در حقيقت آئودا مثلثي است که شامل وهابيت، سعوديت و اقتصاد است.
آئودا در مناظرهاي که در دقيقه 46 با شيوخ قبيله پدرش دارد، از انديشه خود مبني بر استفاده از ثروت نفت و تعديل ايدئولوژي وهابيوني که بهرهبرداري از نفت را خلاف دستورات اسلام میدانند، میگويد:
خداوند اگرنفت را براي عربها نميخواست، پس چرا آن را زير خاک قرار داد؟ به نظر من، اين باورپذيرتره که خدا نفت را زير زمين قرار داد تا از ثروت نفت شايد بتونيم زندگيهايمان را بهبود ببخشيم.
کارگردان در جاهاي مختلف سعي میکند تا با استفاده از نمايش روحيه خشک عمار و قبايل متحدش، قوانين اسلامي را قوانيني خشک و بياساس جلوه دهد. اگرچه اين قوانين برگرفته شده از ايدئولوژي وهابيت است؛ اما چون اشارهاي به وهابيت در فيلم نميشود، آنچه ملموس و قابل احساس میشود، معرفي دين اسلام به عنوان ديني عقبمانده و غيرعقلايي است. همين امر علت اصلي جنگ عمار با پادشاه نسيب میشود و سبب کشته شدن بسياري از انسانهاي بيگناه میگردد. از ديگر نمايشهاي عقبماندگي قبايل تحت قيموميت عمار، عدم مصرف داروهاي شيميايي است. آئودا وقتي به دارو احتياج دارد، علي برادر او که در نزد عمار زندگي میکند و دکتر نيز هست در جوابش چنين میگويد: «بيشتر داروهاي امروزي در سالما قدغن هستن؛ چون صادرات خارجه است و خارجيهابراي شيطان کار میکنن.»
با نگاهي به تاريخ عربستان، کسي که ايفاي نقش نجاتدهي کشور عربستان را دارد، عبدالعزيز سعودي است.
عبدالعزيز بن عبدالرحمان بن فيصل بن ترکي بن عبدالله بن محمد بن سعود (۱۸۷۶ يا ۱۸۸۰ / ۹ نوامبر ۱۹۵۳) معروف به ملک عبدالعزيز و ابنسعود، اولين پادشاه و بنيانگذار کشور عربستان سعودي بود. وي از سال ۱۹۰۲ حکومت رياض را به دست آورد؛ از ۱۹۲۲ بر کل منطقه نجد (مرکز عربستان) مسلط شد؛ از ۱۹۲۵ حجاز را به قلمرو خود افزود؛ و در سال ۱۹۳۲ کشور جديدي را با نام عربستان سعودي بنيان گذاشت. وي فرزندان بسيار زيادي داشت و تمامي پادشاهان بعدي عربستان (ملک سعود، ملک فيصل، ملک خالد، ملک فهد و ملک عبدالله) تا به اکنون فرزندان مستقيم وي بودهاند. دوران سلطنت او با کشف نفت در عربستان در سال ۱۹۳۸ و بهرهبرداري گسترده از منابع نفتي اين سرزمين همراه بود.
عبدالعزيز و ديگر پادشاهان بعد از او، هميشه سعي نمودهاند، همانگونه که در فيلم نمايش داده شده، مانند آئودا محافظ سه ضلع وهابيت، سياست و اقتصاد باشند؛ لذا از طرفي تکيه بر ايدئولوژي وهابيت دارند و سعي میکنند در اين ايدئولوژي به سلفيها نزديک نشوند، چنانچه آئودا از سد عمار گذشت؛ و در سياست هميشه همتشان را در ارتباط با آمريکا گذاشتهاند، آئودا نيز نسيب را به عنوان نماينده حکومتش به «هيوستن» آمريکا فرستاد؛ و در مورد ضلع اقتصاد با شرکتهاي نفتي آمريکايي کنار آمد تا بواسطه ميليونها دلار، اهدافش را به عنوان ناجي عربستان پيش ببرد.
در دهه 1930، بوي نفت استعمار آمريکا را به تدريج به عربستان کشاند. در واقع، کشف نفت در بحرين و مناطق اطراف، شرکتهاي نفتي امريکا را به وجود نفت در عربستان مطمئن ساخت. بنابراين آمريکا در مه 1931، عربستان را به رسميت شناخت؛ ولي تا قبل از جنگ جهاني دوم کمترين توجهي به اين کشور نکرد و حتي در جده نمايندگي سياسي و کنسولي نداشت. مدت هفت سال شرکتهاي نفت آمريکا بدون آنکه از حمايت رسمي دولت متبوعشان برخوردار باشند، مشغول عمليات [اکتشاف] بودند. به هر حال با کشف نفت در 14 ارديبهشت 1317 (4 مه 1938) در ظهران عربستان و به حرکت درآمدن اولين محموله نفتي (با کشتي نفتکش شفيلد از رأس التنوره) در ارديبهشت 1318 (مه 1939)، همراه با سرمايهگذاريهاي کمپانيهاي آمريکايي، نفوذ سياسي آمريکا در اين کشور [عربستان سعودي] افزايش يافت و سرانجام جنگ جهاني دوم انگيزهاي شد که وهابيها به آمريکا (ارباب جديدشان که قدم در راه سياستهاي استعماري نهاده بود) تمسک جويند.
تحليل محتوايي
مهدويت در فيلم
طلاي سياه از جمله معدود فيلمهايي است که در دنياي سينما، موضوع مهدويت را دستمايه قرار داده است.
مهمترين ويژگي آن در ميان فيلمهاي نجاتبخشي هاليوودي يا آخرالزماني، ارائه تصويري روشن و واضح از ناجي مسلمانان است؛ موضوعي که سينماي کشورهاي مسلمان از به تصوير کشيدن آن تا به الآن خودداري نمودهاند.
نمونه روشن آن سينماي ايران بعد از انقلاب اسلامي است که اگرچه به فيلمسازي در مورد پيامبران الهي و بعضي از ائمه اطهار روي آورده است؛ اما از به تصوير کشيدن دو موضوع استراتژي عاشورا و بالخصوص انتظار که قلب تپنده انقلاب شمرده میشود، کوتاهي نموده است؛ و اين فرصت ويژه اي است جهت تغيير معناي مفاهيم اصولي به دست هاليوود.
طلاي سياه به خوبي نشان میدهد که هاليوود بر بيان اصول خود مبني بر تعريفش از نوع ناجي و نجاتدهي ثابت و پايبند است، و آنچه که در هريک از فيلمها تغيير میدهد، فقط در حوزه مصاديق است؛ لذا فرقي نميکند که ناجي يهودي، مسيحي و مسلمان و يا فردي بيدين باشد؛ همچنين فرقي نميکند انسان باشد يا فرانسان؛ اصل مورد تأکيد در تمامي اينگونه فيلمها، نجاتدهي و رجوع به مدينه بورژوازي سکولار و ليبراليستي آمريکايي است؛ به همين منظور در فيلم طلاي سياه، ناجي از ديدگاه گروهي به نام وهابيت معني میشود که قرابت بيشتري به اصول ليبرالي دارد.
در فيلم طلاي سياه، دو زمان از يکديگر تفکيکپذير است؛ يکي زمان حکومت قبل از آئودا، و ديگري حکومت آئودا به عنوان امام زمان و مهدي موعود. قياس بين اين دو، نکته مهمي را از جعل مذهب و يا به عبارت ديگر اسلام مورد نظر سازندگان و حاميان فيلم به عنوان مذهب و سياست معيار حاصل میکند.
طلاي سياه به گونه زيرکانهاي در ابتدا دو نوع سبک زندگي غربي (زندگي قبيله نسيب) و سلفيگري به نام اسلام (زندگي قبيله عمار) را نشان میدهد. آئودا يا مهدي موعود ابتدا با قبيله نسيب زندگي میکند. اين قبيله عاقلانه زندگي میکنند؛ زيرا وقتي بيماري تمامي مردمان قبيله را تهديد میکند، جهت نجات از اين نياز دست غربيان (شرکتهاي نفتي) را میفشارند و حاضر میشوند. آنان به اندازهاي غربي میشوند که به تعهدشکني با قبيله عمار روي ميآورند.
با اين حال آئودا تصميم میگيرد جناح پدرش عمار را که از بنيادگراها و سنتيهاست بگيرد؛ جناحي که هيچگونه ارزشي براي غربيها قائل نيستند و حتي حاضرند بميرند، ولي از داروهاي شيميايي ساخت غربيها استفاده ننمايند. آئودا بعد از مبارزه با مظهر تکنولوژيک و حکومت غربگراي نسيب و شکست آن، سلطان بيقيد و شرط تمامي قبايل عربستان میشود. او که ويژگيهاي مهم يک منجي مسلمان، ازجمله سواد علمي و ديني را داراست، وقتي قصد دارد بر کشورش حکمراني نمايد، به اين نتيجه میرسد که قوانين اسلامي فقط در حد گذران يک قبيله کارايي دارد و نه بيشتر از آن؛ به همين دليل تنها راه موفقيت و ادامه حيات حکومتش را در عدول از ارزشها و معيارهاي اسلامي میداند؛ پس به نوعي حکومت سکولارِ به ظاهر ديني، به عنوان راه حل میرسد.
در سکانس آخر فيلم علاوه بر همپيماني دوباره آئودا با شرکتهاي آمريکايي، به ارائه نمادي از حکومت موعودگرانه غربي میپردازد. نوع حجاب بانوان نمايش داده شده در قبل از حکومت آئودا، پوششي چادرگونه همراه با برقع میباشد، که همين پوشش در صحنه انتهايي فيلم توسط زن آئودا برداشته میشود.
بررسي فيلمنامه
طلاي سياه فيلمنامه کلاسيکي دارد. در پرده اول بيننده با شخصيتها و داستان فيلم آشنا میشود؛ اين آشنايي تا دقيقه 14 پيش میرود. نقطه عطف اول، که حادثه محرکي است جهت بر هم زدن آرامش شروع داستان و موتور محرکه ادامه آن میشود، پيشنهاد حفر چاه براي استخراج نفت خام توسط سم ثورکيتل، نمايده شرکت نفتي امرکايي تکسان اُيل است. اين پيشنهاد در حقيقت نياز نمايشي سلطان نسيب است که با مانع عدم دسترسي به زمينهاي يلو بلت، طبق توافقنامهاش با سلطان عمار مواجه میشود.
در پرده دوم، پادشاه نسيب میخواهد با فرستاندن گروهي به سوي عمار، او را به سوي آرامش دعوت نمايد تا از جنگ احتمالي به دليل نقض قرارداد جلوگيري نمايد؛ اما موفق نميشود و گروه، دست خالي باز میگردند. نقطه عطف دوم زماني اتفاق میافتد که سعيد برادر آئودا به دست پسر نسيب کشته میشود و اين اتفاق منجر میشود نسيب علاوه بر نقض تعهدنامهاش نسبت به زمينهاي يلو بلت، دستش به خون فرزند پادشاه عمار نيز آغشته شود که آتش جنگ بين دو قبيله را روشن میکند.
نقطه اوج داستان وقتي اتفاق میافتد که ائودا بر اثر تيري بيهوش بر زمين میافتد و علائم حياتياش را از دست میدهد؛ اما ناگهان چشم باز کرده و به نام مهدي موعود خوانده شده و منجر به اتحاد همه قبايل گشته و پيروز میشود.