حکومت موعود در آخرالزمان يا جامعه ي آرماني از جمله مفاهيم مشتركي است كه،مورد توجه اديان مختلف قرار گرفته و پيرامون چگونگي ظهور موعود ،حکومت داري و ويژگي هاي مردم آن زمان مطالب زيادي در متون کهن اين مکاتب مي توان ديد. در اين ميان مکتب يهود و شيعه از جمله مکاتب صاحب نظر در اين زمينه بوده و از جهات مختلف حکومت منجي موعود را مورد اهميت قرار داده اند،لذا دراين پژوهش سعي شده ضمن بيان تفصيلي از چگونگي مهدويت در انديشه شيعه وحکومت ماشيح در مکتب يهود ،فرايند حکومت آنها در آينده را، به صورت ملموس تر و مطابق با ساختارهاي امروزي مورد بررسي قرار داده و در ضمن آن ،به مقايسه و تطبيق دو مكتب در اين زمينه بپردازيم ، تا بدينوسيله تفاوت ها و تشابهات اين دو نگرش به شکل روشن تري بيان گردد.
پیشگفتار
آرمانشهر يا مدينه فاضله از جمله مفاهيمي است که سالها ذهن انديشمندان زيادي را به خود مشغول کرده است و شايد بتوان گفت از همان ابتدا که بشر توانست مفهوم جامعه بشري را درک کند، از پس سختي ها و مصائب ،آرزوي چنين جامعه اي را با خود همراه مي کرده، که نمونه ي آن را در پهلوان نامه گيل گمش مي توان ديد ،زماني که گيل گمش براي فراراز ترس و مرگ،سفر پر خطر خود را به دنبال يافتن بهشت ديلمون آغاز کرد و اين آرزوهمچنان تا به امروز ادامه يافته و تسکين دهنده بشر براي رهايي از مشکلات گرديده است.
اين آرزوي بشر توسط اديان به اوج خود مي رسد و با ظهور مردي که منجي جهان است ،حقيقت مي يابد. البته بايد گفت که مدينه فاضله پيامبران الهي در مقايسه با آرمانشهرهايي که انديشه بشر آنها را طراحي کرده تفاوت ماهوي دارد،چرا که پيامبران الهي به دنبال استقرار نظامي مطلوب براي زندگي بشر و سعادت او رفته اند که قانونگذار آن خالق انسانهاست، جامعه اي که اجرا کنندگان آن پروا پيشگان وارسته اي هستند که خود را در برابر خدا مسئول مي دانند و مهياي پاسخگويي از عملکرد خويش در روز واپسين اند. اين حکومت آرماني توسط همه اديان الهي مورد توجه قرار گرفته و آينده اي روشن را در پيش پيروان خود ترسيم مي کند،در واقع انبياي بزرگ آمدند تا دست بشر را گرفته وآنان را از شر مدينه هاي فاسق نجات دهند، حال در اين ميان مي توان از دو نگرش بلند شيعي و يهودي در اين زمينه نام برد که هر يک با بيان يک سلسله شرايط و ويژگيهاي چنين جامعه اي در صدد ترسيم آرمانشهر الهي براي پيروان هستند.
پس در ابتداي پژوهش با اين سوال مواجه مي شويم که:«وجوه تشابه و تمايز نظريه آرمانشهري در انديشه سياسي شيعي و يهودي چيست؟» سوالي که در پاسخ به آن سعي مي شود آرمانشهر را از جهت ساختار سياسي،مباني نظري مربوطه و کارکردهاي آن مورد بررسي قرار دهيم و فرضيه اي که در پاسخ به اين سوال مطرح مي گردد، با الهام از روش تحليل مقايسه اي و نظريه نظام سياسي ، الگوي آرمانشهري در ضمن توجه به رويکرد ساختارگرايي _کارکردي است .
استفاده از روش تحليل مقايسه اي، باعث ميشود تا به اطلاعات ارزشمندي دربارهي ويژگي، شکل، دامنه و عملکرد يک نظريه يا نهاد در درون همان نظريه و درمقايسه با نظريه ها و نهادهاي مشابه دست پيدا کرد و در اينجا نيز الگويي است که با بهره گيري از آن ميتوان نظام آرمانشهري شيعه را با آنچه که به عنوان ساختار و نهاد در درون آرمانشهر يهود ارائه ميشود به مقايسه در آورد.
در اين ميان براي کارايي بهتر رهيافت تحليل مقايسهاي از مدل هايي براي تنظيم مطالعات بهره گرفته ميشود، که مدل تحليل سيستمي نظام سياسي يکي ازمهمترين آنها است، تا به وسيلهي آن بهتر بتوان ساختار و کارکرد نظريه هاي دولت را تشريح کرد.
در اين رويکرد محور نظام سياسي است و درحقيقت تبيين رويکرد ساختاري- کارکردي بدون بکارگيري مفاهيم نظام سياسي ناممکن است. اين رويکرد با نام متفکراني چون پارسونز، آلموند، ريگز همراه است و مرکز ثقل اين رويکرد، نظام سياسي و کارکردهاي آن است. پيرامون اين رهيافت ميتوان گفت، هر نظام سياسي مجموعهاي از کنشهاي متقابل است که از طريق آن ارزشها، خدمات و کالاها برحسب قدرت معتبر براي همهي بخشهاي جامعه سهم بندي ميشود. نظام هاي سياسي در حقيقت جامع ترين وسيلهي دستيابي به هدفهاي جمعي هستند که ابزار قهري مشروع را در اختيار دارند. نظام سياسي مانند هر نظام ديگر براي انجام فعاليتهاي خود داراي ساختارهايي است، که هر يک از اين ساختارها، کارکرد خاص خود را در کنار وظايف ديگري که به نوبهي خود، نظام سياسي را قادر به تنظيم و اجراي هدفهايش ميکند، انجام ميدهد. رابطهي ميان ساختارها و کارکردها براي بررسي عملکرد نهايي نيز مهم است.
علاوه بر اين در رابطه با نظام سياسي ميتوان گفت که مجموعهاي به هم پيوسته از فعاليت هاي سياسي است که شمار بزرگي از کارگزاران و با هدف خاصي آن را تعهد کرده و انجام داده اند و البته همان سيستم سياسي است که از عناصري همبسته تشکيل شده است و نهادها وگروه هاي معيني را شامل ميشود که اين ويژگي را عناصر ساختاري يا در کل ساختار نظام سياسي مينامند و در مقابل نوع روابط تعريف شده بين ساختارهاي موجود در درون نظام سياسي را، کارکردهاي همان ساختار يا بطور خلاصه کارويژهي نظام سياسي مينامند.
در عين حال آنچه که در رابطه با نظام سياسي به دنبال بررسي ساختارها و کارکردهاست در سه بخش دنبال ميشود:
1)در ابتدا آنچه که به عنوان مباني نظري در درون اين الگو مورد بررسي قرار ميگيرد وعبارت است از، مباحث انسان شناسي، مبناي مشروعيت، غايت حکومت و نگاهي که به سياست وجود دارد.
2)در مبحث بعدي اين الگو ساختار قدرت مورد توجه قرار ميگيرد، مردم که بدنه اصلي نظام يا آرمانشهر را شکل ميدهند، شيوهي توزيع قدرت و مهمتر از همه نقش حاکم يا حاکمان، که در نظام سياسي و نظام آرمانشهري شکلهاي مختلفي به خود ميگيرد .
3)درآخر اهداف وکارويژه هاي نظام سياسي و در واقع کارويژه هاي حکومت در آرمانشهرمطلوب است که در اين بين سه کارويژهي فرآيندي، سيستمي و سياستگذاري مورد بررسي قرار ميگيرد.
همانند نظام سياسي ،آرمانشهر هم مجموعهاي از ساختارها و کارکردها است که در آرمانشهر يهودي وشيعه اين ابزار به شکلهاي مختلف نمايان ميشود،پس با بهره گيري از اين الگو مي توان اين فرضيه را مطرح كرد که:
«آرمانشهر در انديشه هاي شيعي و يهودي به دليل تعلق مشترک آنها به اديان ابراهيمي داراي محورهاي متقارن زيادي چون نقش منجي موعود،حاکميت الهي و ايجاد جامعه يکپارچه ديني است ،اما در مواردي چون قوميت محوري در يهود و فرانگري در نگاه شيعي و زمينه هاي تحقق آرمانشهري با يکديگر تمايز مي يابند.»
حال براي فهم بهتر،ضمن ارائه توضيح کلي پيرامون مفهوم آرمانشهر و نقش آن در نگرش شيعه ويهود به مقايسه و تحليل دوآرمانشهر مي پردازيم.
آرمانشهر
آرمانشهر، مدينه فاضله يا يوتوپيا جامعهاي است آرماني، که درآنجا زندگاني مردم، کامل و قرين رستگاري است. کمالي است که تصوير آن در افق آرزوي آدمي همواره نمونه خير برين، زيبايي وکاميابي است.آدمي در ازناي تاريخ همواره آرزومند دستيابي به جامعهاي بوده که در آن دلخواسته هايش را تحقق بخشد، در فضاي بايسته اش استعدادهاي خود را از قوه به فعل در آورد و کمال معنوي را با آرامش روحي و بي نيازي مادي در آميزد، اما بيان اين آرزو بر حسب زمان ومکان جلوه ها داشته و به مقتضاي پيشرفت عقلي وتجربي آدمي و به تناسب شناخت او از جهان پيرامونش رنگها پذيرفته است.
آرمانشهرطرح يک جامعهي آرماني است، آن را نه ميتوان با افسانه و اسطوره که حافظهي گذشته تخيلي را در بردارد اشتباه کرد و نه با هزاره باوري که خبر از دوران طولاني هرج ومرج و اختلال در روي زمين پيش از رسيدن به آخرالزمان را ميدهد.
آرمانشهرارادهي شکل دادن وتصوير جامعه بر مبناي آرمان اخلاقي، مفهومي از عدالت، مفهومي از خوشبختي و مفهومي از کفايت، کارآمدي و مسئوليت است. در آرمانشهر هميشه موضوع بر سر جستجوي بهترين دنياهاست يا دست کم سعي در يافتن بهترين ها، تا تعريفي براي شرايطي پيدا کنند که انسانها ميتوانند در آن شرايط با يکديگر در صلح و آرامش و خوشبختي زندگي کنند. گاهي آرمانشهرميل به نوعي مکث يا آرزوي رسيدن آخرالزمان، يا پيدايش دنيايي آرام، بدون ماجراهاي پيش بيني نشده و بدون خشونت است که ساکنان آن را علاقه و ايمان مفرطشان به مقررات و نهادهاي ابدي مقدس حفظ و حمايت ميکند و در آن خوشبختي و خوشي و نبود تلاش و کوشش و رنج و درد تضمين شده است.
گاهي گفتار در زمينه آرمانشهر به صورت گفتاري علمي در ميآيد، در اين صورت پذيرفتن حق آرمانشهر به معني پذيرفتن حق فهميدن و تغيير دادن است و به محض اينکه آرمانشهر مطرح ميشود به هر شکلي ميل به علم پديدار ميشود.
آرمانشهر تجسم شهري آرماني است، که از جمله آرزوهاي کهن انسان بوده است، آرزويي کاملا طبيعي که عمري به درازاي عمر آدمي دارد. در واقع با تحقق اين آرزو، مکاني پيدا ميشود که مجمع همهي خيرها و فضيلت هاست و در آن از شر و شيطان خبري نيست. ويژگيهايي که براي اين مکان برشمرده ميشود، آن چنان شوق انگيز است که کمتر کسي هوس رفتن بدانجا را نکند و البته بسياري از انديشمندان سياسي سعي بر ايجاد چنين آرمانشهري داشته اند و به تعبيري ميتوان تاريخ انديشه سياسي را داستان جذاب و پر ماجراي کوشش براي تاسيس آرمانشهر دانست.
آرمانشهر در زبان لاتين از(UTOPIA) گرفته شده است. يوتوپيا واژهاي يوناني است که توماس مور آنرا به کار برده و بعدها سرسلسلهي آثار بسياري درباره جامعه آرماني و ساخت و ساز آن شد.
اصطلاح يوتوپيا از واژهي يوناني (OU-TOPOS) به معناي لامکان و يا (EUTOPOS) به معناي آباد مکان يا بهترين مکان گرفته شده است و به عنوان يک تعريف توسط توماس مور براي کتابي که در سال 1516 منتشر گرديد استفاده شد، اين اصطلاح تعاريف متعددي دارد، گاهي از آن به عنوان تصوري از گذشته دور و بدوي، وقتي که انسان ارتباط بيشتري با خدا يا خدايان داشت و گاهي هم در بعضي فرهنگهاي باستان تصوري از سرزميني بيگانه بود، که ساکنان آن در حکومتي بدون جرم و سختي زندگي ميکردند، و البته در مقابل گاهي اصطلاح يوتوپيا به يک زمان و مکان کاملي در آينده ارجاع داده ميشد، آنجا که، بازيافتن يک بهشت گم شده، تصويري از سلطنت مسيح و يا ايجاد يک جامعهي ايده آل توسط خدا ،بوده است و در اين ميان گاه تصويري از جهان هاي آسماني همچون افسانهي جزاير خوشبختي، سرزمين پاک بودايي ويا تصوير قرآن از بهشت همه به عنوان تصوراتي از يک شهر آرماني است که مطرح ميشود .
البته بايد دانست يوتوپياي مور افسانهي بهشت زميني نيست، بلکه بهانهاي است براي خرده گيري از جامعهي خويش و جزيرهي يوتوپياي مور بيش از آنکه غايتي عملي باشد، مانند جمهوري افلاطون، رويايي است تامل انگيز که مهمترين وجه آن کمونيسم است.
به هر ترتيب هم زمان با کوشش براي توصيف جامعهاي مطلوب و ايده آل وياراههاي دستيابي به آن، تعريفهاي مختلفي نيزبرحسب نظر انديشمندان ازيوتوپيا صورت گرفته است بعضي آنرا منطبق بر کمال معنوي انسان و عدهاي آنرا در آزادي و خوشبختي مادي ميدانند اما بايد گفت، آرمانشهر، محصول تفکر انسان نا خرسند ازوضعيت روزگارو در واقع تجلي آرزوي نويسنده است و هر يک از متفکرا ن نيز به گوشهاي از ابعاد آرمانشهر پرداخته اند، افلاطون هدف را رسيدن به سعادت دانسته و فارابي نيز مدينه فاضلهاي را در نظر دارد که هدف نهايي اجتماع در آن تعاون در اموري است که به سعادت انسان منجر ميشود،از ديگرطراحان آرمانشهر ميتوان به انديشمنداني چون ويل دورانت، بوعلي سينا، ارسطو وخواجه نصيرالدين طوسي وحتي به فيلسوفاني چون کانت، هگل وراسل اشاره کرد که همگي به دنبال اين بهشت گمشده بوده اندو هريک به شکل اثري مستقل ويا به طور غير مستقيم درآثار خود به طرح آرمانشهر مطلوب پرداخته اند.
البته لازم به گفتن است که در قرون اخير گونهاي از تفکر آرمانشهري سکولار به نام مارکسيسم رواج يافته است .آرمانشهري که نتيجه حاصل از آن يک جامعه آزاد از طبقات ومذهب است. مفومي که توسط سياست مداراني چون لنين، استالين ورهبران چين وکره مورد بهره برداري قرار گرفت وبدين صورت سياستهاي مارکس به سمت نوعي يوتوپيايي شدن حرکت کردو بعدها کمونيسم وسوسياليسم شکل هاي مختلفي به خود گرفت ،که اين نوع برداشت در پي توجه به ارزشهاي مادي وزميني است.
در اينجا اين نکته قابل ذکر است که آرمانشهر مورد نظرما در اين پژوهش آرمانشهردينی يا همان آخرالزمان مورد توجه مکاتب مختلف، همراه با ارزشهاي اخلاقي ومعنوي در راستاي رسيدن به سعادت بشراست ، آرمانشهری که تجلي جامعهاي برتر ويا فراتر از روزگار ماست ،جايي که سعادت حال چه دنيوي و مادي وچه معنوي، همراه با کمال در آن جستجو ميشود.مکاني که در طول روزگار آرزوي انسان ها بوده است و البته هر انديشمندي ويژگيهاي مختلفي همراه با نظر خود براي آن ذکر ميکند.
آرمانشهر در انديشه شيعه
يکي از مهمترين مباحثي که همواره در دين اسلام مطرح گشته است، مسئله آخرالزمان، ظهور منجي موعود وتشکيل حکومت آرماني در آن زمان است ، که از امور مسلم و بديهي نزد شيعيان مي باشد.
آرمانشهر يا حکومت مهدوي به اعتقاد شيعه در موعد مقرر تحقق خواهد يافت و انديشه انتظار که از مستحکم ترين عوامل پيشرفت شيعيان است از همين مفهوم سر چشمه ميگيرد، انديشهاي که از بعد از دوران غيبت کبري ،امام دوازدهم شيعيان حضرت حجة ابن الحسن العسگري(عج) شروع گشته، هنوز ادامه دارد و روز به روز محکم تر گشته است. آرمانشهري که در دوره حکومت حضرت مهدي(عج) رخ خواهد داد، زماني که او ظهور کند و حکومت را در دست گيرد و عدالت او در همه جاي جهان گسترده شود.
او دوازدهمين امام شيعيان است که به اعتقاد شيعه از ديده ها غائب گشته وتنها در زماني مقرر که همه جا را ظلم و ستم فرا گيرد ونشانه هاي ظهور آشکار شود، او نيز ظهور خواهد کرد ودر اين زمان است که نعمت فراوان گشته و همه جا را صفا وخوبي فرا ميگيرد، در اين زمان بديها، سختي ها ودشمني ها از بين رفته ومدينه فاضله تحقق مييابد. دورهاي که قرآن واحاديث شيعه به آن اشاره کرده وآن رادوره تکامل انسان ميداند، زيرا از همهي جهات انسان به کمال ميرسد و چنين گرايشي به مفهوم اميد به آيندهاي درخشان توأم با عدالت اجتماعي، در جوهر اعتقادات شيعه نهفته است. اين گرايش حاصل احاديث واخباري است که ظهور مهدي(عج) را در آخرالزمان بشارت داده است. بنابراين در نظرشيعه تاريخ بشري، فرجامي خجسته دارد وبا ظهور مهدي(عج) کار جهان به سامان ميآيد و آدمي به رستگاري دست مييابد.
علامه طباطبايي در الميزان ميفرمايد:
«با اين که شيطان از خدا تا قيامت مهلت ميخواهد،اما مهلت الهي تا وقت معلوم است.»
براساس اين آيه، دوراني ميآيد که زمان خوش دنياست وآن روزديگرشيطان بر انسان ها حاکميت ندارد و مدينهي فاضله تحقق مييابد و درآن موقع همه وعده هاي مربوط به امام زمان وفا ميشود. در اعتقاد شيعه آن زمان جامعهي اسلامي در سراسر دنيا پايه ريزي ميگردد. زماني که او ظهور ميکند، دنيا آکنده از بي عدالتي، جنگ وخونريزي است که با ظهور حضرت مهدي(عج)انسانهاي پرهيزگار وارث زمين ميگرداند وآنانند که سعي در ترويج آرامش و امنيت در بين تمام انسان هاي دنيا ميکنند، قرآن کريم در سوره آل عمران آيه 140ميفرمايد:
« وما به نوبت اين روزها را براي مردمان خواهيم آورد.»
قرآن به عنوان کتاب مقدس مسلمانان از سوي خدا بيانگر اين امر است، که اسلام سراسر دنيا را فرا ميگيرد و اسلام حقيقي با ظهور امام زمان وهدايت ايشان در همه جا پيروزمي گردد(انبياء18ورعد17).
در اين زمان خدا موهبت خويش را شامل حال مسلمانان خواهد کرد وکمال وتماميت، تمام جامعه هاي معتقد را فرا خواهد گرفت و همگان از پيشرفت و تکامل بهره مند ميگردند، براي مثال پيشرفت نظام هاي آموزشي، اجتماعي، اقتصادي، صنعتي وعلمي از جمله گام هاي اين تحول خواهد بود ، در اين ميان تمام ساکنان اين کره خاکي مسلمان خواهند شد ودين خدا، اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت، حتي انسان هاي بي ايمان نيز رو به سوي آن ميآورند.اوهر گونه حکومت ديکتاتوري را ريشه کن ميکند، با استبداد، خود کامگي و بي عدالتي به مبارزه خواهد پرداخت و انسانيت از جهت مادي و معنوي به تکامل ميرسد.آن دوران، دوران روشن فکري، عقل سليم وشکوفايي است وتا پايان جهان مادي ادامه خواهد يافت.
در هر حال آنچه که از آموزه هاي اسلامي معلوم ميگردد اين است که در اين مدينه فاضله اسلامي هدف متحد کردن ملتها و برداشتن ديوار امتيازات واعتبارات لغو و بي اثر وبرقرار کردن کلمهي واحد و همکاري وارتباطي است، که ريشه وپايهي آن کلمه توحيد و ايمان به آن است ،دوره اي که تمام عوامل ترس وناامني برطرف شده و امنيت کامل وآرامش همه جاي زمين را فرا ميگيرد.
آرمانشهر در انديشه يهود
پيرامون يهوديت ونيزآرمانشهر در ديدگاه يهود بايد گفت ،يهوديت ديني کهن است که در تقسيم بندي دين پژوهان همراه با دو دين مسيحيت واسلام در دستهي اديان ابراهيمي ميگنجد. يهوديان مانند اعراب وآشوريان از نژادسامي هستند. کتاب تورات(شريعت)کتاب مقدس يهوديان است که داراي احکام وقوانين زيادي است وجزئي از عهد عتيق به شمار ميرود.عهد عتيق شامل29 کتاب است وبعد از تورات که در ابتداي عهد عتيق است بخش هايي چون حکمت، مناجات، شعر وپيشگوئي هاي انبيا را شامل ميشود.
يهوديت مانند اسلام ومسيحيت از آغاز بر توحيد استوار شده است، قبله يهود، معبد سليمان (مسجدالاقصي)است و معبد آنان کنيسه ناميده ميشود، دراين آيين فرقه هاي مختلفي هم تشکيل شده است.
دررابطه با مدينه فاضله ومسئلهي آخرالزمان ميتوان به اين نکته اشاره کرد که انديشه ظهور مسيحا ماهيتا يهودي است.يهوديان کاميابي وفضيلت را در آينده وروز واپسين ميجويند واين عبارت کتاب مقدس ميان يهوديان رايج است:
«اگرچه ابتدايت صغير بودعاقبت تو بسيار رفيع است.»
يهوديان پس از نخستين ويراني شهر قدس، همواره در انتظار يک رهبر الهي فاتح بودند که اقتدار وشکوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود وسليمان برگرداند، شخصيت مورد نظر ماشيح خوانده ميشودکه اعتقاد به او از اصول ايماني يهود شناخته ميشود و حتي يکي از پايه هاي اساسي آيين يهود، ايمان به ظهور ماشيح ودورهي نجات يا گئولا است. اصل دوازدهم از اصول سيزده گانهي ايمان يهود نيز که توسط هارامبام ( ابن ميمون) مطرح شده مربوط به بحث آرمانشهر و مژدهاي درجهت تشکيل حکومت آرماني است و اينگونه آمده :
« من با ايمان کامل به آمدن ماشيح اعتقاد دارم، اگرچه او تاخير کند با اين حال هر روز در انتظار او هستم تا بيايد.»
طبق نظر هارامبام هر فرد يهودي که اين اصل را قبول نداشته باشد، منکر سخنان حضرت موسي وساير انبياء بني اسرائيل است و يهوديان نيز بر اساس اين اصل معتقد به ظهور ماشيح يا منجي موعود و تشکيل حکومت آرماني هستند ، بر اساس متون يهود نيز، انتظار جوهرهي اصلي يهوديت و موجب پويايي انسان در همهي زمانها است ،حتي هنگامي که ملل روزگار باستان، دوران طلايي خويش را در گذشته هاي تاريک وبسيار دور قرار ميدادند، يهوديان آن را به آينده محول کرده اند، زيرا در واقع گذشته آنان هرگز دوران درخشاني را نشان نميدهد و همه گونه اسارت و بردگي وبندگي وتحقير در گذشته آنان وجود دارد، بنابراين انبياي اسرائيل به کرات، به روزهاي آخر به عنوان دوراني که درآن عظمت ملي يهود به آخرين حد اعتلاي خود ميرسد اشاره کرده اند، که اين اميد به آينده نوراني ومملو از سعادت در دل عامه مردم جايگزين شد وبا گذشت زمان نه فقط شدت پيدا کرد، بلکه روياهاي شگفت انگيزي را نيز که در جهان آينده تحقق خواهد يافت در برگرفت.
در کتب مقدس آنان نيز مژده به نجات انسان ها داده شده وبشارت به پايان رسيدن شر وغلبه خير وخوبي است وحتي امروزه دولت مردان يهود، بعضي از سياستهاي خود را با تکيه بر اين موضوع توجيه کرده و آمادگي جهت حکومت آخرالزمان را به عنوان عامل سياستهاي خود بيان ميدارند .
به طور مثال در تورات مقدس که مبناي اصول اساسي و اعتقادات و انديشهي يهوديت است، در بخشهاي نخستين پس از شرح چگونگي تکوين جهان هستي، خلقت انسان و ذکر تاريخ پيامبران اوليه ظهور منجي موعود را به بشر نويد ميدهد، در صحيفه دانيال نبي نيز آنگاه که از دوره اسارت بابلي سخن ميگويد، بشارت ميدهد که دنياي پر از آفت و شر به پايان خواهد رسيد و بدين ترتيب انديشه مسيحا به انتظار قيام پادشاهي بزرگ وشکوه مند از خاندان داوود مبدل گشت که به فرمان الهي وبا دميده شدن روح خدا در او حکومت شايستهاي در صهيون برپا خواهد شد و براي جهان نمونه خواهد گرديد .
مهمترين مژده مسيحايي در کتاب اشعياي نبي آمده است آنجا که مي گو يد:
«او مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حکم خواهد کرد........زيرا که جهان از نور ومعرفت خداوند پر خواهد شد، مثل آبهايي که دريا را ميپوشاند. »
پس بر اين اساس يهوديان در تمام اين مدت رنج ها و آوارگي ها راتنها به اميد رسيدن به دوره آخرالزمان و دستيابي به حكومتي آرماني و جهاني يهود تحمل كردند.
مقايسه تطبيقي آرمانشهر شيعي ويهودي
انتظار براي ظهور منجي عقيدهاي عمومي و مشترک است که اختصاص به يک قوم و ملت و دين ندارد و اديان و مذاهب گوناگون عموما ظهور او را خبر داده اند، اگرچه در جزئيات موضوع اختلاف دارند. اعتقاد به منجي موعود و تشکيل حکومت جهاني يک اشتياق و ميل جهاني است که اسلام و اديان ديگر نيز با وعده ظهور منجي بزرگ، اين خواسته و شوق دروني را بي پاسخ نگذاشته اند و به نوعي اين عطش را تازه و زنده نگه داشته اند.
علي رغم تحريف کتابهاي ديني اديان گذشته، در بخشهاي زيادي از اين كتب به نمونه هاي نويدهايي که توسط انبيا الهي به امتهايشان رسيده است برمي خوريم و در همين راستا هر دين و مذهبي با الهام گرفتن از سخنان انبيا وکتب آسماني خود دم از حکومت واحد جهاني ميزند و معتقد است فردي مصلح خواهد آمد و جهان را پر از عدل وداد ميکند، چنانچه از ظلم و جور پر شده است. چنين مصلحي به جنايت ها و خيانت هاي ضد انساني خاتمه خواهد داد و شالودهي حکومت واحد جهاني را بر اساس عدالت وآزادي واقعي بنيان خواهد نهاد، کسي که پيامبران و سفيران الهي ظهور او را نويد داده وآن را حتمي مي دانند.در اين ميان بايد گفت هرچند شباهت زيادي در ويژگي آن دوران از منظر اديان گوناگون و بخصوص مکتب تشيع و يهود وجود دارد ولي در عين حال تفاوت چنداني را مي توان از نوع نگاه آنها به اين مسئله برداشت نمود که در ذيل ذکر مي گردد.
مباني نظري
در زمينه نوع برداشتي که درمباني نظري چنين آ رمانشهرهايي وجود دارد در اينجا اين مباني را در نوع نگاه اين مکاتب به سياست ،انسان شناسي ،مبناي مشروعيت و غايت حکومت بررسي مي کنيم.
در زمينه نوع نگاهي که به سياست در اين دومکتب وجود دارد بايد گفت که پيوند بين دين وسياست در هر دومکتب از جمله اصول اساسي به شمار ميرود.
در تفکر اسلامي، مفهوم سياست دقيق تر از ديگر نگرش هاي غايت گرايانه مينمايد و سياست فرآيندي است که ضمن زمينه سازي فضيلت در اين دنيا، زمينهي سعادت اخروي را نيز تامين مينمايد و در مباحث مهدويت ماهيت سياست و جهت گيري ها، بر اساس راهبرد فضيلت و سياست صورت ميگيرد. در دين اسلام از ابتداي تشکيل پيامبر رهبري سياسي جامعه را به دست گرفته و خود تشکيل حکومت ميدهد و بعد از ايشان نيز ائمه اين وظيفه را بر عهده گرفتند، هرچند امکان تشکيل حکومت براي همهي آنها حاصل نشد ولي در عين اينکه رهبري ديني مردم را بر عهده داشتند در زمينه هاي سياسي نيز دخالت کرده و به دنبال تشکيل حکومت بودند که وعدهي حکومت جهاني در زمان منجي موعود نيز از جمله مهمترين موضوعات مطرح شده توسط آنهاست.
در نگاه آرمانشهر يهود نيز اعتقاد به عدم جدايي دو قلمرو دين و سياست از يکديگر است، بر اساس نگاهي که دين يهود به نقش مسيحا دارد، مسيحا در آينده گرايي اين قوم چهرهاي اين جهاني ومربوط به جنبه سياسي اميد اسرائيلي ها به نجات واحياء پادشاهي دارد و در چارچوب کلي دين فهم ميشود.بنابراين سياست، محصول جايگاه انسان در جهان به مثابه نظام آفريدگان بود. در واقع آنچه که از تاريخ اين قوم ديده مي شود، نشان از تشکيل حکومت توسط پادشاهاني چون سليمان و داوود دارد و آنچه که در کتب يهوديان نيز ديده ميشود اميد به پادشاهي يهوه و جانشيني از سوي اوست، که در اين بين ماشيح منجي موعودي است که قرار است از جانب يهوه سايهي حکومت آرماني خود را بر اين جهان بگستراند. پس بايد گفت در نگاهي که به سياست در دين يهود وجود دارد نيزبر ارتباط بين دين وسياست تاکيد داشته و انتظار تشکيل حکومتي ديني در آرمانشهر خود را دارند، هرچند که اين حکومت توسط پادشاهي از نسل داوود است و البته برخلاف آنچه که در کتب و متون يهود است، جنبش صهيونيستي در قرن نوزدهم دين را دستاويزي اساسي براي دستيابي به دولتي قومي که خاص يهوديان باشد قرار داد و اين در حالي بود که عامل تمايز مردمان را بر قوميت ميدانستند ونه در دين و بدين گونه عنصر دين در خدمت اهداف سياسي صهيونيست قرار گرفت.
مبحث انسان شناسي از ديگر مباني نظري مورد توجه است،که مهمترين مسئله ي مطرح در آن، پيرامون نيک سرشت و يا بدسرشت بودن عناصر مشترک انسان هاست و نوع نگاهي که به انسان در نگرش ها وجود دارد از آن جهت مهم است که اين نگاه به دنبال خود بر سياستهاي حکومت تاثير دارد. در نگاهي که در شيعه نسبت به انسان وجود دارد انسان را ذاتا نيک سرشت دانسته و علت شرور بودن بعضي از انسانها را، نه به خاطر سرشت آنها بلکه به دليل زمينه ها و محيطي ميداند که هر فردي در آن به رشد رسيده، پس انسان فطرتا کمال جو و نيک سرشت است و لي امکاناتي که در اختيار او قرار ميگيرد ممکن است او را موحد و خداجو يا مشرک و بت پرست سازد و اين بستگي دارد که انسان آگاهانه و فعالانه بر سرشت خود رفته باشد يا نه.
اما آنچه که از يهود فهميده ميشود دوگانه به نظر ميرسد، يعني اينگونه فهميده ميشود که انسان در مکتب يهود هم نيک سرشت ممکن است باشد و هم بد سرشت و در واقع ذات و سرشت انسانها دوگانه است. بر اين اساس هر انساني ممکن است به دنبال سرشت نيک عادل و حکيم باشد و يا بر اساس سرشت بد شرور گردد و بر خلاف آنچه که شيعه همهي انسانها را داراي سرشت نيک ميداند و آنچه را که عامل شرارت است محيط و زمينه ها ميداند اما يهود معتقد است انسانها خود داراي سرشت نيک يا سرشت ناپاک هستند.
اما از بعد ديگر اعتقاد به کمال و اينکه انسان به دنبال کمال است مسئله مشترک بين دو دين است، که در آرمانشهر موعود همگي افراد کمال را دنبال کرده و سعادت را در خشنودي خدا جستجو خواهند کرد و هدف اين آرمانشهر نيز چيزي جز کمال جويي نيست.
مسئلهي مهم ديگري که در اينجا مطرح ميگردد اهميت فرد وجامعه در نگاه دين است. در نگاه شيعه هم بعد فردي و هم بعد اجتماعي در جاي خود اهميت يافته و انسان هم خود، به شکل يک فرد داراي حقوق است و هم زماني که به صورت يک جامعه مطرح ميگردد، و در واقع وجود انسانهاي صالح مقدمهي تشکيل جامعهي صالح است.
اما آنچه که در انديشهي يهود ميبينيم علاوه بر اينکه به فرد اهميت داده شده و از کاهنان و پادشاهان به نيکي ياد ميگردد ولي مهمترين اصول يهوديان بر محور جامعهي يهودي است و اگر فردي هم به شايستگي دست يابد اين افتخار شامل اطرافيان و قبيلهي او نيز بوده و در واقع بيشتر از اينکه بر فرد يهودي تکيه شود سخن از قوم يهود است.
قوم يهود، که در نگاه يهوديان قوم برتر بوده و اصولا آنچه که در نگاه شيعه از تساوي و برابري بين انسان هاست در دين يهود جاي خود را به برتري قوم يهود داده است. قوم يهود از تمام اقوام و ملل ديگر برتر بوده و مورد توجه خدا قرار گرفته و اين به معناي پست بودن اقوام و انسانهاي ديگر است.
مبناي مشروعيت از ديگر مباني نظري مورد توجه و از جمله پايه هاي اساسي يک حکومت است. مشروعيت را ميتوان باور عمومي اعضاي يک جامعه، بر اين مبنا که قدرت دولت براي وضع و اجراي قوانين، قدرت به حق و مستوجب فرمانبرداري است در نظر گرفت. در صورتي که شهروندان باور داشته باشند که بايد از قوانين اطاعت کنند در اين صورت، مشروعيت حکومت چشمگير است ولي اگر آنان هيچ دليلي براي اطاعت نيابند مشروعيت حکومت نيز پايين ميآيد و در عمل تمامي حکومتها حتي زورگوترين آنها نيز ميکوشند تا لزوم اطاعت از قوانين حکومت و مشروعيت حکومت را به شهروندان بباوراند. حکومتي که از مشروعيت بالايي برخوردار است در تدوين و اجراي سياستها موفق تر خواهد شد و احتمال بيشتري دارد که بتواند بر سختي ها و فراز و نشيب ها غلبه نمايد.
براين اساس درانديشه شيعه حاکميت حاکم هنگامي مشروع خواهد بود که ريشه در رضايت وخواست خداوند سبحان داشته باشد وبر خلاف آنچه که در حکومت هاي ديگرجريان دارد وحاکم مشروعيت خود را توسط مردم به دست مي آورد،در اينجا حاکم مشروعيت خود را از خدا گرفته واين مقبوليت حاکم است که با انتخاب وپذيرش مردم به دست مي آيد، پس در بينش اسلامي منشا حق حاکميت، خداوند است و آنچه به قدرت حاکم مشروعيت ميبخشد انتساب وي به خداوند است، عاملي که به موجب آن اطاعت شهروندان عقلاني ميگردد، زيرا به باور آنان خداوند است که به آدميان دستور اطاعت از پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار را داده است:
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»(نساء 59)
(خدارا اطاعت کنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت کنيد.)
به اعتقاد شيعيان در عصر غيبت هم اطاعت از حاکم اسلامي که در حاکميت فقيه متبلور ميگردد ناشي از اوامر معصومان است، پس حکومت مهدوي مشروعيت الهي دارد ودر واقع حضرت مهدي (عج) حجت خدا بر روي زمين است، ايشان با خواست قلبي مردم قيام کرده ودست به تاسيس حکومت مي زند ودر اين زمان مشروعيت الهي ومردمي همزمان به ظهور رسيده ،پايه هاي حکومت را تحکيم مي بخشد و آرمانشهر موعود شکل مي گيرد.
آنچه که در يهود نيز ديده ميشود تقريبا به همين منوال است، موعود يهود کسي است که از طرف يهوه، خداي بني اسرائيل منصوب ميگردد و ملزم به اطاعت از او و اجراي فرامين و دستورات اوست،پس مشروعيت درآيين يهود زماني به پادشاه يا حاکم داده ميشود، که شاه وفاداربه يهوه باشد و مطابق فرامين او حرکت کند. لذا بخت شاه همواره به تبعيت مردم از او نيست، بلکه تبعيت او از يهوه نيز مهم است، به گونهاي که از پادشاه با عنوان پسر يهوه نام برده ميشود.
بر طبق توصيف مزامير نيز، شاه آينده بيش از يک مرد عادي است، او داراي ماهيتي الهي است و ميتواند قهرمان الهي ناميده شود و به عنوان «مشير» و حاکم«شگفت انگيز»از او نام برده شده است ،پس ميتوان گفت که پادشاه آينده در نظر يهود «با قوت يهوه حکم خواهد راند، باجلال نام يهوه خدايش» ،به گونهاي که مردم براي او حيات ابدي را آرزو ميکند و مشروعيت براي او قائل گشته واو رانماينده خدا براي حکم راندن برخود ميدانند و با اين موهبت الهي به دفاع از سرزمين وقوم ميپردازد .
پس بر اين اساس هر چند مفهومي که از مشروعيت در دين شيعه فهميده ميشود با آنچه پيروان ديگر مطرح ميکنند داراي يکسري تمايزات است، اما به طور کل ميتوان گفت، يکي از نقاط اشتراک آرمانشهر در يهود و شيعه، الهي بودن حکومت آنهاست ،وبر اساس اصول هر دو دين موعودي که قرار است در آخرالزمان بيايد کسي است که مورد تاييد خدا قرار گرفته و در واقع نمايندهي او بر روي زمين است، لذا اين حاکم ملزم به تبعيت از خداست، چنانکه تا قبل از اين هم کساني که براي هدايت ميآمدند از طرف خدا و از سوي او براي نجات انسانها فرستاده ميشدند، حال چه پيامبراني که در بني اسرائيل دست به دعوت زدند و چه پيامبر و امامان شيعه که هدفشان هدايت مردم به سوي خدا بود.
غايت حکومت از ديگر مباني نظري مورد اشاره است،در واقع هر نظام سياسي و حکومتي که تشکيل ميگردد در پي رسيدن به هدف و غايتي تاسيس شده است و طبيعي است که تمام گروه هاي اجتماعي داراي هدف هاي مشخصي هستند که بر حسب آن سامان يافته اند و کارآيي هر سازمان از هر نوع بايد بر حسب نسبت موفقيت آن در به دست آوردن هدفهاي تعيين شده، ارزيابي گردد.
پيرامون غايت آرمانشهرشيعي و در واقع حکومت مهدوي اهداف زيادي ذکر شده و هر يک به گوشه اي از اين حکومت نگاه مي کنند،اما بايد گفت که مهم ترين دغدغه زندگي سياسي از منظر اسلام، آماده سازي انسانها براي رسيدن به سعادت اخلاقي و در واقع اصلاح خلق و تقويت فضيلت هاي اخلا قي ومعنوي در انسانها ذکر شده و مهم ترين کارويژه دولت اسلامي را هم زمينه سازي براي رسيدن به سعادت اخلاقي ذکر کرده اند. دولت مهدوي سياست، اجتماع، اخلاق، اقتصاد و فرهنگ را به سمت فضيلت هاي اخلاقي وخيرات مي کشاند وبا پيوند ميان سياست واخلاق در تعالي و تکامل اخلاقي مردم مي کوشد. پس سعادت، کمال و تعالي معنوي و مادي، اجراي قوانين الهي در جامعه، گسترش فضايل، تزکيه و در حقيقت دستيابي به کمال و تعالي انسان مهم ترين اهدافي است که براي چنين حکومتي بيان شده است و هر دو دين و به خصوص دين شيعه به طور محسوس بر آن تکيه دارد، چنانکه مهم ترين هدف شيعه از حکومت موعود همان تعالي انساني و قرب بيشتر به سوي خداوند جهانيان است.
اعتقاد عامه يهوديان نيزاين است که ظهور ماشيح و فعاليتهاي او همگي در راه بهبود وضع جهان وتامين سعادت بشري است و انسان در جهاني که خداوند آن را در نهايت کمال خلق کرده، رو به آيندهاي دارد که ظهور منجي موعود درآن نشانه برقراري عدالت الهي است.اين اعتقاد در تمام متون مذهبي يهوديان استمرار مييابد و افزون بر آن انديشهي نجات يافتن وانتظار براي منجي موعود که خواهد آمد و نظامي منطبق بر قوانين الهي و آسماني برقرار خواهد کرد، از جمله بخشهاي اعتقادي، اديان توحيدي است.
حکومت آرماني براي يهوديان صلح جهاني وعصر عدالت و پارسايي را وعده ميدهد، عصري که در آن همه انسانها خواهند دانست که، خدا يکي ونام او يکي است و قومي که خدا براي ابلاغ رسالت خود به جهانيان برگزيده، خواهد توانست مسؤليت خويش را در اصلاح معنويات جهان انجام دهد و يهوديان در کنار کاهنان وانبياء شاهد گسترش گونهاي از پاکي و قداست باشند که تحقق آن در شرايط کنوني ممکن نيست، به ديگر سخن در آن زمان امکان ادامه يک زندگي مقدس و مطابق با اراده الهي فراهم ميشود .
البته هدف مهم ديگري نيز مطرح ميشود که همان وحدت ميان اقوام پراکنده ومتفرق بني اسرائيل است، به گونهاي که اورشليم مرکز جهان و افتخار همه نسلها گشته و همه امتها به آن جامعه باز يافته کرنش خواهند کرد وحقايق سترگ مورد قبول بني اسرائيل را خواهند پذيرفت. براين اساس همه حوادث به احياي پادشاهي مسيحا و اتحاد مسالمت آميز حکومت تجزيه شدهي فلسطين و شکوه از دست رفتهي سلطنت داوود ميانجامد.
پس بر اساس آنچه که از آموزه هاي دين يهود ميتوان فهميد نجات قوم برگزيده از اهداف عمدهي حکومت آرماني يهود است، تا بعد از تمام مصيبت ها و گرفتاري هايي که براي اين قوم در طول تاريخ ايجاد شد، همه يهوديان مجددا از اقصا نقاط جهان به سرزمين خود فلسطين باز گشته وحکومت مطلوب توسط قوم يهود بر پا گردد و آرمان مسيحايي اين وعده را به يهوديان داده که يهود يک قدرت جهاني در فلسطين تاسيس خواهد کرد، زيرا در نظر آنها آرمان مسيحايي از آزادي يهوديان گسترده تر واز تاسيس يک دولت يهودي مستقل فراگير تراست و اهداف بلندي را براي بشريت و تکامل نژاد بشري در نظر گرفته ولي در عين حال، در يک زمينه يهودي و با مفهومي کاملا يهودي باقي خواهد ماند.
پس بايد گفت علاوه بر اينکه دستيابي به سعادت و کمال در کتب يهوديان به دفعات بيان گرديده ، اما آنچه که مورد توجه است اهميت يافتن اهداف مادي به ظاهر معنوي در ديد يهوديان است، چنانکه رابرت هيوم در کتاب خود اينگونه مينويسد:
«شواهد زيادي حکايت از اين ميکنند که در متن کتب مقدس دين يهودي ايده يک آينده پرشکوه مادي در قالب اميد به يک نظم اجتماعي آرماني و جهاني صورت معنوي به خود گرفته است»
البته دراينکه وعده به دنيايي آباد در زمان موعود از جمله وعده هاي است که در تمام اديان وجود دارد حرفي نيست، اما نکته مهم اين است که زماني که به آثار يهود نگاه ميکنيم اين وعده هاي دنيوي از اولويت بيشتري نسبت به وعده هاي اخروي برخوردارند و اهداف ديگر را نيز ممکن است در بر گيرند، چنانکه يهوديان وحدت اقوام بني اسرائيل و بازگشت آنها به فلسطين را يکي از مهمترين دلايل تشکيل حکومت آرماني ميدانند و بر آن تکيه ميکنند و اين مسئله بسياري از رفتار امروزي آنها را هم تحت الشعاع قرار داده است چرا که يهود خودش را در تبعيد ميداند، تبعيدي دو هزار ساله که آرزوي آمدن منجي براي بازسازي آن دوران نقطه اصلي اعتقادات آنهاست.
در هر حال ميتوان به طور کل کمال يابي و تلاش براي دستيابي به سعادت را از جمله اهداف مشترک و البته بيشتر مورد تاکيد شيعيان ،و تلاش يهود براي بازگشت به سرزميني خاص يعني فلسطين و وابستگي به آن را، از هدف هاي متفاوت که بسياري از اعمال آنها را تحت تاثير قرار ميدهددانست.
2)ساختارقدرت
يکي ديگر از مسائلي که براي مقايسه بهتر دو آرمانشهر بايد مورد توجه قرا ر گيرد ،چگونگي ساخت قدرت يا حکومت در جوامع مد نظر است.اينکه حاکم چه کسي است ،مردم چگونه عمل مي کنند وقدرت چگونه توزيع مي شوداز جمله اموري است که در اين مبحث مورد توجه قرار مي گيرد.
رهبريا حاكمان جامعه مرکز تصميم گيري در يک نظام سياسي هستند که نحوه ارتباط بين بخشهاي مختلف جامعه را مشخص مي سازند و در واقع حاکم در يک جامعه نقش کليدي بر عهده دارد.
در انديشه تشيع، رهبري حکومت واحد جهاني را خداي متعال، بر عهده بنده صالح خود حضرت حجة بن الحسن (عج) قرار داده و اوست که از هرگونه پستي، آلودگي، خطا واشتباه معصوم است.
بر اساس روايات آن حضرت گنجينه دانش الهي در زمين است وتمام علوم پيامبران گذشته به حضرتش به ارث رسيده است. حضرت علي (ع)در وصف او ميفرمايند:
«بدانيد آن کس از ما که فتنه هاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گام مينهد وبر همان سيره و روش پيامبر وامامان رفتار ميکند تا گره ها را بگشايد، بردگان ملت هاي اسير را آزاد سازد، جمعيت هاي ستمگر وگمراه را پراکنده و حق جويان پراکنده را جمع آوري ميکند.»
صبرو شکيبايي وتحمل سختي وبردباري از ديگر صفات اوست که از عوامل مهم در پيشبرد اهداف الهي است و از طرفي انسانيت، بزرگواري، گذشت وقدرشناسي که از فضايل اولياي الهي است را ميتوان در او ديد.
در رابطه با نوع رهبري امام عصر اين نکته قابل توجه است که او نه تنها رهبري ظاهري بلکه از نظر معنوي نيز رهبري مردم را در اختيار دارد، علامه طباطبايي در کتاب شيعه در اسلام اينگونه بيان ميکنند:
« کسي که رهبري امتي را به امر خدا بر عهده دارد چنانکه در مرحلهي اعمال ظاهري رهبر و راهنماست، در مرحلهي حيات معنوي نيز رهبر است و حقايق اعمال با رهبري او سير ميکند.»
پس رهبري چنين آرمانشهري بر عهدهي کسي است که آگاهي فوق العاده وسيع و بينشي ژرف و عميق، ديد ونظري به وسعت جهان، شهامت و بلند نظري و همت فوق العاده، پاکي، تقوي، درستکاري و نهايتا نگاه به همهي ابعاد زندگي داشته و تنها در بعد مادي محصور نميشود. در اين ساخت قدرت حضرت مهدي پس از فتح جهان وتسلط خود، امامت و رهبري را عهده دار شده و رياست عالي و مديريت کامل بر جهان را در دست ميگيرد. سياستگذاري ها، برنامه ريزي ها و تصميم گيري ها زير نظر او صورت ميگيرد و مسئوليتها و وظايف با دستور او مشخص و تقسيم ميشود. از برنامه هاي اساسي امام مهدي (عج ) تشکيل حکومت فراگير جهاني و ادارهي اجتماعات از يک نقطه و همراه با سياست وبرنامه است. دولت او دولتي اخلاقي و مبتني بر ساختار امامت است. امام از حيث درجهي کمالات وجودي در برترين نقطه قرار دارد و به کامل ترين شکل، شئون امامت را در عرصهي جهان جلوه گر و نمايان خواهد کرد و زعامت ديني- سياسي و هدايت وارشاد انسانها را عهده دار خواهد بود. اودر عمق جانهاي مرده و وجدانهاي خفته نفوذ کرده و در آنها تصرف و تحول مينمايد و از سوي ديگر در وجدان وتفکر عمومي جامعه روح وحيات جديدي دميده و فرد وجامعه را در مسير تکامل قرار ميدهد.
در رابطه با رهبر جامعه ي آرماني از منظر يهود نيزبايد گفت که در دوره هاي پس از سقوط اخلاقي وسپس سياسي پادشاهي اسرائيل، انبياء وعده ميدادند که گر چه اکنون اوضاع اسرائيلي ها نابسامان است اما در آينده پادشاهي از نسل داوود ظهور خواهد کرد وما را از ظلم و فساد پادشاهي و يا شر دشمنان نجات خوهد داد. اشعيا وعده ميدهد که آن پادشاه مطلوب«برتخت پادشاهي داوود خواهد نشست و بر سرزمين او تا ابد سلطنت خواهد کرد.» ، ارميا نيز آرزويش را از قول خداوند چنين بيان ميکند:
«روزي فرا خواهد رسيد که من شخص عادلي را ازنسل داوود به پادشاهي منصوب خواهم نمود که با حکمت و عدالت حکومت ميکند...»
بر اين اساس نام داوود با نام نجات بخش يهود گره خورده واز علائم مسيحايي راستين به شمار ميرود.در اين بين مهم ترين مژده مسيحايي را ميتوان در کتاب اشعياي نبي ديد که با توصيف خود از کودکي به نام عمانوئيل سخن گفته:
«نهالي از تنه يسي (پدر داوود)بيرون آمده، شاخهاي از ريشه هايش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعني روح حکمت وفهم، روح مشورت و قوت و روح معرفت وترس از خداوند، خوشي او در ترس از خداوند خواهد بود و موافق رويت چشم خود داوري نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهاي خويش تنبيه نخواهد نمود.»
تلمود نيز اينگونه به تصوير مسيح ميپردازد، يک انسان که نهالي از خاندان سلطنت داوود است و قداست او تنها به سبب موهبت هاي طبيعي او خواهد بود، امتهاي مشرک به دست او نابود خواهند شد و بني اسرائيل قدرت جهاني خواهد گرفت.
اين امر که فردي حکومت اسرائيل را با شکوه وجلال مجددا برپا ميکند، در کتب عهد قديم بسيار آمده است،چنانكه آمده:
«اين باور بدان اندازه قطعي بودکه گفته ميشود، داوود نيز آن را به پسرش سليمان مژده داده است»
در دين يهود، اين نجات بخش نهايي (ماشيح)«messiah» به معناي مسح وتدهين شده و يا مسيح رهايي بخش نام دارد، که به عبري ها- ماشياح، به آرامي - مشيحا و به يوناني- کريست تلفظ ميشود. مشح يعني پاک کردن با روغن مقدس و ماشيح لقب پادشاهان بني اسرائيل بوده، زيرا بر اساس يک سنت، پيامبران در حضور جمع اندکي روغن بر سر آنان ميماليدند تا نشانهي موقعيت جديد آنها و نيز علامت آن باشد که روح الهي در آنها حلول کرده است بدين شيوه نوعي قداست برايشان پديد ميآمد که بعدا اين لقب به پادشاه آرماني يهود اطلاق ميشد. البته بايد گفت که اين مفهوم رفته رفته گسترش يافته ونهايتا به تمام پادشاهان و پيامبران قوم يهود و يا هرکس که خداوند او را مامور انجام کار خاصي ميکرد اشاره داشت.
در هر حال آنچه که امروزه به نام ماشيح مطرح ميگردد، همان موعود يهود است، کسي که از سوي خداوند فرستاده شده و قداست خاصي دارد، انساني آسماني وموجودي معجزه گر، که خداوند قبل از خلقت جهان وي را آفريده و او در آسمان ميماند تا زمان فرستادن وي برسد، به او پسر انسان نيز ميگويند، زيرا به شکل انسان ظاهر ميشود، هرچند که سرشت وي آميختهاي از خدا وانسان است.وي نقطه اصلي و کامل حلول خدا در انسان است که خواهد آمد تامسير تاريخ يهود بلکه بشريت را اصلاح کند.
اين حاکم آينده کسي است که به او نيروها وقابليت هاي فرا انساني، دست کم به ميزان پادشاه مطلوب تاريخي عطا شده است وتقريبا تمام ويژگي ها و توانايي هايي که در سنت اسرائيل کهن به پادشاه مطلوب نسبت داده شده ميتوان بر او اطلاق کرد:
«او واسط ميان يهوه و قوم براي رساندن برکت خواهد بود ودر مقام پادشاه کاهن به عدالت و انصاف حکمراني خواهد کرد.»
از طرف ديگر صفات اخلاقي پادشاه وعدالت و ظلم ستيزي او هم مورد توجه است، او حاکم شگفت انگيز، قهرمان الهي، پدر جاوداني و امير سلام وسلامتي ناميده خواهد شد که تا ابد بر اساس عدالت و درستکاري حکومت خواهد کرد و اين را يهوه اراده کرده است. عدالت ورزي از ويژگي هاي عمدهي مسيحا و مهمترين خصيصهي اخلاقي اوست، چرا که وظيفه او در پادشاهي آينده حکم کردن به جاي يهوه است و بر اساس عدالت حکم ميکند وداد ضعيفان را ميستاند. او به رنج ومحروميت يهوديان پايان داده، آنها را رهايي بخشيد وبه صهيون بازخواهد گرداند، اورشليم را به پايتختي برخواهد گزيد، براساس شريعت شفاهي وکتبي حکم خواهد راند و بهشت را که هزار سال ميپايد، بنا خواهد کرد.
او رهبري آرماني است که از سوي يهوه مامور اجراي عدالت وبرپايي حکومت است، او نه تنها رهبر قوم يهود بلکه رهبرهمه اقوام وملل شده و پس از باز گرداندن يهوديان به اورشليم از همان جا برجهان حکومت خواهد کرد، پس نه تنها موجب رهايي قوم يهود گرديده، بلکه آنها به عنوان قوم مقدس جايگاه خود را باز خواهند يافت.
حال اولين مطلبي که در رابطه با تفاوتها و تشابهات موعود و رهبر حکومت آرماني از منظر دو مكتب بايد گفت اينکه از نظر شيعه اين موعود، مهدي(عج) فرزند امام يازدهم شيعيان بوده و از نسل و ذريهي پيامبر اسلام است و اين مسئله بي ترديد مورد قبول شيعه قرار گرفته واو را از آن جهت که از نسل پيامبر و معرفي شده توسط پيامبر از سوي خدا است، رهبر آرمانشهر ديني خود ميدانند، چرا که در نظر شيعه تنها امام، که رهبري ديني است ميتواند چنين حکومتي را تشکيل دهد.
اما در رابطه با دين يهود بايد گفت، که درست است که در اين دين نيز تکيه بر موعودي ديني است که او را ماشيح مينامند و از سوي يهوه خداي يهود براي حکومت فرستاده ميشود، اما نکته مورد توجه اينکه در کتب يهود اين موعود از ذريهي داوود و يا حتي خود او ميباشد و اين امر از آن رو که يهوديان داوود را پيامبر نميدانند، مورد توجه قرار گرفته است، زيرا در نظر آنها داوود و سليمان، نخستين پادشاهان و نماد قدرت و شوکت يهود هستند و در حالي که در دربار آنها ناتان نبي حاضر بود که واسطه ارتباطشان با يهوه محسوب ميشد، اما تکيه آنها بر ظهور شخصي از نسل و ذريهي داوود است:
«اي خدا تو را در ميان امتها حمد خواهم گفت و به نام تو سرود خواهم خواند که نجات عظيمي به پادشاه خود داده و به مسيح خويش رحمت نموده است، يعني به داوود و به ذريت او تا ابدالاباد»
مطلب ديگر در زمينهي اين رهبر آرمانشهر اينکه، زماني که به کتب شيعه مراجعه شود، مي بينيم که پيرامون اين موعود، از همان ابتداي ظهور اسلام سخن گفته شده است و حضرت محمد(ص) که از سوي خدا مردم را به اين دين دعوت کرده و موسس اين دين محسوب ميشوند(در عين حال که دين اسلام ادامه اديان الهي ديگر است)، پيرامون مهدي(عج)سخنان و احاديث متعددي را بيان فرموده ا ند، به طور مثال در کتاب صحاح اهل سنت نقل شده که عبدالله از پيامبر روايت فرمود که:
«دنيا سپري نخواهد شد تا اينکه مردي از اهل بيت من که نامش نام من است برعرب حکومت کند.»
ويادر حديثي که شيعه وسني به تواترش اذعان دارند ميفرمايد:
«هيچگاه زمين از حجت خدا تهي نميماند.»
در عين حاليکه جانشينان پيامبر از امام علي (ع) تا ائمه ديگر به اين مطلب اشاره فرموده و بارها پيرامون آن رواياتي را بيان کرده اند، مرحوم صدوق از امام حسين (ع)روايت ميکند که:
«قائم اين امت، نهمين از فرزندان من است، اوست داراي غيبت و اوست که ميراث او تقسيم ميشود در حالي که زنده است.»
و از اين قبيل روايات بسياري که همگي با بيان نام و ويژگيهاي آن دوران، به وضوح خبر از آيندهاي درخشان را ميدهد.
اما آنچه که در مکتب يهود ديده ميشود با اين امر متفاوت است و به گونهاي به نظر ميرسد که مسئلهي موعود و وجود آرمانشهري در آخرالزمان از ابتدا در اين دين نبوده است . در عين حال که گفته ميشود پيش از اسارت يهود هيچگاه در ادبيات عبري، مذهبي و غير مذهبي ونيز در افسانه ها و اساطير و روايات مکتوب و شفاهي بني اسرائيل موردي که به ظهور منجي اشاره کند، مشاهده نميشود.ولي به طور ناگهاني در سده دوم پيش از ميلاد(150ق م)ظهور نجات بخش در اذهان و افکار يهود توسعه يافته همگاني ميشود. در چنين ايامي، که بني اسرائيل از جانب آنتي کوس سخت مورد تجاوز تعدي قرار گرفت، دانيال که مردي وارسته و خوشبين به سرانجام قوم يهود بود، براي دلداري قوم رسالهي خود را مينويسد و در صحيفه کتاب دانيال باب دوم ميگويد:
«ودر ايام اين پادشاهان، يهوه خداي آسمانها، سلطنتي را که تا ابد جاويد است بر پا خواهد کرد و اين سلطنت به قومي ديگر غير از قوم بني اسرائيل منتقل نخواهد شد، بلکه تمامي آن سلطنت ها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش براي هميشه پايدار و جاويدان خواهد ماند.»
البته در اين زمينه نظرات ديگري نيز وجود دارد، چنانکه جلال الدين آشتياني در کتاب خود معتقد است که طرح اين آرزو از جانب يهوديان بي وطن و آواره که به اميد تجديد هويت خود بودند صورت گرفت، آنها در حقيقت حکومت الهي و سلطنت يهوه را در شکل مسيح او مجسم ميساختند که با شکل سلطنتهاي زميني کاملا تفاوت داشت، فون گال نيز پس از بررسي جامع به اين نتيجه رسيد، که يهوديان پس از برخورد با ايرانيان اين فکر را از آنان اقتباس کرده و به مسيحيان تحويل داده اند. در هر حال بايد گفت عوامل متعددي براي شکل گيري يک فرهنگ در طول زمان نياز است، اماآنچه که از کتب يهود دريافت ميگردد عدم وجود مفهوم موعود و حکومت آرماني از آغاز ظهور يهود است، بلکه مفهومي است که به مرور در دين يهود ايجاد گرديده است.
مطلب ديگري که در رابطه با موعود قابل بيان است اينکه، موعود شيعيان به دنيا آمده و حتي سال تولد و چگونگي احوال او و ديگر ويژگيهاي پيرامون محل تولد، والدين و امور ديگر در رابطه با او مشخص است و در نظر شيعه مهدي موعود پس از يک دوره غيبت صغري، هم اکنون در غيبت کبري به سر ميبرد تا زماني که موعد ظهور او فرا رسد و در اين مدت ارتباط روحي و معنوي مردم با او برقرار است و تنها از ديد افراد پنهان است، ولي وي بر اعمال و رفتار مردم نظارت دارد و در قول شيعه همچون خورشيد در پشت ابر ميماند، که همين امر عاملي در جهت ايجاد مسئله انتظار و يقين شيعه به دادن ظهور منجي مورد نظر است.
ولي يهوديان، هر چند که در انتظار ماشيح به سر ميبرند، اما اعتقاد دارند که موعودشان قبلا نيامده است و در نماز خود ميخوانند:
«من ايمان کامل دارم، مسيح خواهد آمد حتي اگر آمدنش به تاخير افتاده باشد، باز در آغاز هر يک از روزهاي زندگيم به انتظار اوخواهم ماند.»
و زماني که به متون مقدس آنها مراجعه شود، برخلاف شيعه که معتقد است مهدي موعود هم اکنون نيز حضور دارد، ولي ظهور نکرده است و از ديده ها غايب است، يهوديان همواره معتقدند که حضور و ظهور موعودشان با هم خواهد بود و زماني که موعد مقرر برسد او به يکباره ظهور خواهد کرد و در اين ميان ويژگي ها و محل تولد چنانکه در شيعه مشخص گرديده، بارز و مبرهن نشده است.
از ديگر مسائلي که پيرامون اين رهبر آرماني ميتوان ذکر کرد، در رابطه با نقش رهبري او در برقراري وضعيت آرماني و در واقع حکومت موعود است، آنچه که با مطالعهي دو مکتب شيعه و يهود حاصل ميشود اين است که نقش اين منجي بعد از ظهور به دست گرفتن يک حکومت آرماني است و در نظر هر دو دين، چنين رهبري نميآيد مگر اينکه با حکومتهاي ظالم و فاسد روي زمين مبارزه کند و ظلم و بي عدالتي که در جهان همه گير شده را از بين ببرد، اين رهبر آرماني حکومتي بر پا ميکند که از منظر هر دو انديشه جهاني است، حکومتي که تاکنون نظير نداشته است و از تمام جهات بي نظير بوده و توسط اين موعود(مهدي يا ماشيح)اداره ميشود و البته از جانب خدا نيز مورد لطف و عنايت قرار ميگيرد.
اين رهبر آرماني خود داراي ويژگي ها و خصوصياتي است که سبب بارز شدن او در ميان ديگر رهبران است، او علاوه اينکه جهان را به سمت عدالت سوق ميدهد و به مبارزه با ستمگران ميپردازد خود داراي قداست است و موهبت هاي زيادي از جانب خدا يا يهوه به او ميرسد، چنانکه در صفات اخلاقي همچون شجاعت، انصاف و درستکاري بي نظير بوده و مردم را به سمت کمال سوق ميدهد و به گونهاي در عمق جان مردم زمان خود نفوذ ميکند که کل جامعه هدايت يافته و به همين خاطر، انسانها تحول يافته و درجات کمال را طي ميکنند تا به بعد تکاملي خود برسند.
نهايتا بايد گفت علاوه بر يکسري تشابهاتي که پيرامون مهدي (عج)و ماشيح ذکر گرديد، عدهاي معتقدند که موعود يهود همان منجي شيعه است، چرا که يهوديان معتقدند، ماشيح از بني اسرائيل است، در حاليکه مادر امام زمان نيز نرجس خاتون، دختر پسر قيصر روم و مادرش از فرزندان شمعون است، که بدين وسيله ميتوان گفت بر موعود شيعه مطابقت دارد.
در عين حال از بعضي سخناني که در کتب يهود بيان گرديده، مفسران همان موعود شيعه را در مييابند از جمله آنچه که در مزمور 27 در کتاب زبور بيان شده است و به نظر، پيامبر بزرگوار اسلام و حضرت مهدي (عج)مورد نظر است:
«اي خدا شرع واحکام خود را به «ملک»و عدالت را به«ملکزاده» عطا فرما. تا اين که قوم تو را به عدالت و فقراي تو را به انصاف حکم نمايد.به قوم کوهها سلامت و کويرها عدالت برساند و.....»
اين بشارت به اعتقاد شيعه، پيامبر اسلام را به عنوان «ملک»و حضرت مهدي(عج)را به عنوان «ملکزاده» معرفي کرده و به بعضي ويژگيهاي ديگر نيز اشاره مينمايد و از آن جهت که از زبان خود حضرت داوود بوده، به نظر اين مفسران نميتواند بر حضرت داوود و سليمان اشاره داشته باشد، بلکه سخن از پيامبري است که در آينده ميآيد و صاحب شرع و کتاب است و فرزند او مظهر عدالت و مورد انتظار عموم مردم جهان است و چون به شکل دعا مطرح ميگردد، به نظر همان موعود شيعه است.
يا در سفر پيدايش تورات که اينگونه آمده است:
«نام تو ابراهيم است........اما در خصوص اسماعيل تو را اجابت فرمودم، اينک او را برکت داده، بارور گردانم و او را بسيار کثير گردانم.دوازده رئيس از وي پديد آيند و امتي عظيم از وي به وجود آورم....»
که بايد گفت از نسل حضرت اسماعيل تنها يک پيامبر وآن هم وجود مقدس پيامبر اکرم به رسالت بر گزيده شد و به علاوه تمامي جانشينان آن حضرت از نسل حضرت اسماعيل هستند.
علاوه بر آنچه گفته شد، بعضي ديگر از مفاهيم کتب عهد عتيق در اين رابطه توسط مفسران به عنوان دليل بر اثبات اين مطلب قرار گرفته است.
مردم يا شهروندان جامعه در ساختار قدرت نقشي اساسي داشته وپايه هاي اصلي حکومت را شکل ميدهند.عضويت مردم در يک دولت بيشتر غير ارادي است و اغلب انسانها بدون هيچ گزينش عمدي يا عملي آگاهانه، از همان ابتداي تولد شهروند يک دولت و فرمانبردار قواعد آن مي شوند.
در ساختار آرمانشهر شيعي نيز مردم از اهميت ويژهاي برخوردارند، زيرا تحقق اين مدينه بسته، به آمادگي مردم است و تنها هنگامي چنين جامعه اي ايجاد ميشود که مردم زمينه هاي ظهور منجي را در خود ايجاد کرده باشند.اين چنين حکومتي حکومت بر دل ها خواهد بود وآرزوي انسان ها اين است که در چنين حکومتي زندگي کنند. به اينگونه در پرتو ارشاد و هدايت مهدي (عج) و در زير دست عنايت او انديشه ها در مسير کمال به حرکت در آمده و شکوفا ميگردند وتمام کوته بيني ها وتنگ نظري ها و افکارپست و کوتاه، که سرچشمه بسياري از تضادها وتزاحم ها و برخورد هاي خشونت آميز اجتماعي است برطرف ميگردد. مردمي بلند نظر، افکاري باز و سينه هاي گشاده و همتي والا وبينشي وسيع پرورش مييابند که بسياري از مشکلات اجتماعي را در روح خود حل ميکنند و جهاني از صلح وصفا ميسازند.
بر اساس آنچه گفته شده ميتوان گفت که مردم در حکومت مهدوي يا آرمانشهر شيعي نقشي فعال و پويا دارند، زماني که آنان مهيا هستند آرمانشهر نيز با ظهور منجي تشکيل ميگردد والبته در اين حکومت پرورش و تربيت روحي ومعنوي آنان مد نظراست و فعاليت مشارکت جويانهي مردم در درون اين جامعه به خوبي نمايان است، زيرامردم در آن زمان از نظر سطح دانش و فرهنگ به درجه بالايي خواهند رسيد واز آنجا که تبعيض وتفاوتي هم بين مردم وجود ندارد تمامي مردم در امور مربوط به جامعه دخيل هستند.
بدين شکل با تکميل عقول و نظر لطف الهي مردم خودشان فهميده وطالب حکومت حق وعدل مهدي(عج) ميگردند و به همين دليل است که تشکيل چنين جامعهاي به وقتي موکول شد که اجتماعات انساني رشد کافي يابند و افکار آمادگي پيدا کنند و در اصل ايجاد چنين شهري خود دليل وجود سطح فکر والاي مردم آن است.
در جامعه آرماني يهود هم مردم داراي ويژگيهاي ممتاز و عالي نسبت به مردم زمانهاي ديگر هستند ولي نکته قابل توجه اين است که هنگام صحبت از مردم آن دوره، قوم يهود داراي اولويت ويژهاي است و مسئلهي محوري تر اينکه همهي افراد اين قوم به کنعان يا فلسطين هدايت ميشوند تا در آنجا ساکن شوند. در کتب يهود به جمع آوري قوم يهود اشاره شده به طور مثال از قول خداوند آمده است که، در جهان آينده براي جمع آوري پراکندگان اسرائيل، من بادي را به جهان خواهم آورد که از هر دو جهت بوزد چنانکه نوشته است:
« به شمال خواهم گفت که بده و به جنوب خواهم فرمود که ممانعت مکن، پسران مرا از جاهاي دور و دخترانم را از کرانهاي زمين بياور.»
يا در جايي ديگر به قول از حزقيال نبي آمده که:
« به ايشان بگو که خداوند ميگويد: قوم اسرائيل را از ميان قومها جمع ميکنم و از سراسر دنيا ايشان را به وطن خودشان باز ميگردانم... ... ... آنها در سرزميني که پدرانشان زندگي ميکردند ساکن ميشوند، يعني همان سرزميني که به خدمتگذارم يعقوب دادم... ... ... خدمتگذارم تا به ابد پادشاه آنان خواهد بود و يک شبان براي جميع ايشان خواهد بود و به احکام من سلوک نموده و فرايض مرا نگه داشته آنها را بجا خواهند آورد و من با ايشان عهد ميبندم که تا ابد ايشان را در امنيت نگه دارم، من آنها را در سرزمين شان مستقر کرده جمعيتشان را زياد خواهم نمود و خانهي مقدس خود را تا به ابد در ميان ايشان قرار خواهم داد، خانهي من در ميان ايشان خواهد بود و من خداي ايشان و ايشان قوم من.»
پس در نظر قوم يهود با اسکان دوبارهي اين قو م در کنعان عزت و احترام اين قوم برخواهد گشت و آنان جهان را به سمت خدا هدايت خواهند نمود و در ميان تاريکي ها باعث روشنايي جهان ميشوند و اين جامعهي آرماني با محوريت درستکاران و برگزيدگان تشکيل ميشود. تصوير نويسندهي مزامير سليمان از اين جامعه، جامعهاي معنوي و آرماني است:
« و او يک قوم مقدس را گرد ميآورد که بواسطهي او به راستي رهنمون ميشوند او قبايل قوم را که توسط خداوند، خداي او تقديس شده اند داوري خواهد کرد و او غير درستکاران را ديگر در ميان ايشان جا نخواهد داد و نيز هيچ شخصي که داراي دانش فاسد است در ميان ايشان سکونت نخواهد کرد زيرا او به ايشان خواهد آموخت که همگي پسران خدايشان ميباشند.»
در اين حکومت همانگونه که در مبحث مشروعيت نيز گفته شد تعيين حاکم توسط يهوه صورت گرفته ومردم درزمينه انتخاب نقش اساسي بر عهده ندارند بلکه بايد مطيع اوامر اين حاکم الهي بوده و از او اطاعت کنند.
بنابراين در زمينه جايگاه مردم در اين حکومت هم ميتوان گفت که، بر اساس آنچه از متون فهميده ميشود مرد م صرفا تبعيت خواهند کرد و نقش تعيين کننده ندارند و اين حاکم، يک رهبر الهي بوده ونماينده خدا بر روي زمين است، به همين خاطر توسط يهوه انتخاب ميگردد و انتخاب مردم در اينجا نقشي ندارد چرا که انتخاب يهوه فوق انتخاب مردم است و يهوديان در اين جامعه بايد بر اساس فرامين اين رهبر الهي حرکت کنند تا به نجات دست يابند.
بنابراين جامعه عاري از بدي و گناه و بر اساس اعتقاد به وجود خدا شکل ميگيرد آنان هدايت خواهند يافت و به راستي و نيکي عمل ميکنند.بت پرستي جاي خود را به عبادت خداي واحد خواهد داد و تمام بزرگان زمين در خدمت به کوچکترين ملت ميشتابند، در عصر مسيحا همه به پرستش خدا و تقديس نام او برخواهند خواست. مردمي که هرگز او را نميشناختند به جستجوي او برخواهند پرداخت. تمام زواياي زمين او را خواهند ستود و ملتهاي دور خواهند آمد و تاج سلطنت را به او خواهند داد. بنابراين اين جامعه آرماني با وحدت تمام امتها و البته با محوريت قوم اسرائيل تشکيل ميشود و همانند يک جامعه آرماني به پرستش خدا برخواسته و صلح و همبستگي ميان تمام ملت ها تحقق مييابد و هرچند قوم يهود داراي جايگاه خاصي است اما باعث نميشود که ديگر ملت ها از روند رهايي دور بمانند و بدين ترتيب ملتي که متشکل از يهوديان و ديگر اقوام است به رهبري مسيحا شکل ميگيرد و همه نيکان و تمام گناهکاران توبه کار يهودي و غير يهودي که خداي بني اسرائيل را شناخته باشند به اين جامعه راه مييابند.
بر اين اساس نيکي و عدالت تمام ملت ها و در راس همه قوم يهود را در بر خواهد گرفت و ديگر سختي ها و مشکلات از بين مردم رخت بر خواهد بست و رفاه و آسايش جايگزين آن ميشود، مردم در آن دوره تنها کمال وسعادت را دنبال خواهند نمود.
بر اساس آنچه گفته شد مردم در اين حکومت آرماني چنان نقش مهمي دارند که در نظر هر دو دين تا زماني که مردم آمادگي لازم براي تشکيل چنين جامعهاي و ظهور موعود را نداشته باشند، منجي نيز ظهور نخواهد کرد و به همين خاطر سفارشات زيادي در اين زمينه صورت گرفته است، چنان چه در احاديث و روايات شيعه مکررا به زمينه سازي ظهور، انتظار و دعا براي فرج تکيه شده است. در دين يهود نيز با دادن يکسري دستورات اخلاقي و برگزاري يکسري عبادات و دعاها يهوديان را به انتظار ظهور موعود دعوت کرده و اين امررا از جمله اصول اعتقادي و ايماني خود به شمار ميآورند، همانطور که در تشيع از اصول مسلم است.
نکته ديگر، در رابطه با احوال مردم آن زمان است، آنچه که از متون فهميده ميشود، تکيه چنين جامعهاي بر وجود درستکاران و برگزيدگان براي تشکيل اين حکومت است، که چه در کتب يهود و چه شيعه مورد توجه قرار گرفته است؛مردمي که صالح و درستکار بوده، مشغول عبادت خدا هستند و تلاش آنها در تمام امور سير تکاملي و حرکت به سمت کمال و معنويات دارد . بعضي بشارتهاي عهد عتيق يهود در اين زمينه نيز مورد تاکيد قرآن قرار گرفته است، چنانکه در زبور داوود آمده است:
«اما متواضعان وارث زمين شده و از کثرت سلامتي متلذذ خواهند شد، بند11.خداوند روزهاي صالحان را ميداند و ميراث ايشان ابدي خواهد شد، 18.صديقان وارث زمين هستند، ابدا در آن ساکن خواهند شد، 29»
قرآن کريم درسوره انبياء آيه105 در تأييد اين مطلب ميفرمايد:
«ما علاوه بر ذکر تورات در زبور نوشتيم که، درآينده بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد.»
و يا درسوره نور آيه55 اينگونه می گويد:
«و خدا به کساني که، از شما بندگان ايمان آورد و نيکوکار گردد وعده فرموده که در زمين خلافت دهد، چنان که جانشين کرد آنان را که پيش از ايشان بودند.»
چنانکه ميبينيم آنچه که در زبور يهود آمده و آنچه که در قرآن شيعه آمده است هردو به آيندهي درخشاني بشارت ميدهند که شر و فساد به کلي از عالم انساني رخت بربسته و اشرار و ستمکاران نابود گشته اند و وراثت زمين به افراد پاک و شايسته منتقل گرديده است، زيرا کلمهي « وراثت و ميراث» در لغت، در مواردي استعمال ميشود که شخص و يا گروهي منقرض شوند و مال و مقام و همه هستي آنها به گروهي ديگر به وراثت منتقل شود. پس بر اين اساس به نقل از هر دو دين تنها صالحان و پاکان هستند که شايستگي اين حکومت را دارند.
مردمي که سعادت درک اين آرمانشهر را دارند از نظر يهود يکسري تفاوتهايي با نظر شيعه نيز دارد از جمله اينکه در سخن شيعه هرچند اين منجي، امام دوازدهم شيعيان است اما زماني که ظهور پيدا ميکند همه مردم جهان از همه اديان را به سمت هدايت فرا ميخواند، به گونهاي که حتي در کتب شيعه آمده که بسياري از مردم دينهاي ديگر از همان ابتدا و با ديدن يکسري براهين به او ميپيوندند. به طور مثال از آنجا که به نظر شيعه، حضرت عيسي (ع) نيز همراه با موعود شيعه و در اقتداي به او ظهور ميکند بسياري از مسيحيان نيز همراه با موعود شيعه ميگردند و از اقصاء نقاط جهان، همگي بدون هيچگونه تبعيض و تفاوتي برگرد او آمده و او نيز به عدالت با همه در اين حکومت آرماني رفتار مينمايد و هر چند شيعه اين منجي را از خود ميداند ولي در آن حکومت، بدون قائل شدن به برتري و تبعيض همراه با ديگر مردم زندگي ميکنند.
اما آنچه که در بيان يهود آمده است، تفاوت هايي با اين نظر شيعه دارد، هر چند که يهوديان نيز همچون شيعه قائل به اين هستند که ماشيح يک حکومت جهاني با حضور تمام مردم جهان برپا ميکند، اما آنها بر واژه هايي چون قوم بني اسرائيل، اورشليم، خداي اسرائيل و موعود يهود تکيهي زيادي د ر مطالب پيرامون آخرالزمان خود دارند به گونهاي که از جمله مهمترين اهداف موعود يهود در رابطهي با يهوديان ،جمع آوري قوم بني اسرائيل و سکونت دادن آنها در اورشليم است، آرزويي که امروزه به دفعات بيان گرديده و ديده ميشود. حتي جان بي ناس در کتاب خود به اين مسئله پرداخته و اينگونه مينويسد که :
« نويسندگان و مبشران مسيحا در آغاز ظهور، وي را خاص قوم يهود ميدانسته اند، ليکن بعدا به پيروي از افکار زردشتيان معاصر خود، بشارت ظهور او را عام دانسته و دايرهي ظهور و فرمانروايي او را شامل حال سراسر امم و اقوام انساني قرار دادند و گفتند، تمام صاحبان ارواح خير و شر در محضر عدل الهي به محاکمه دعوت خواهند شد و در برابر مسيحا خوبان و رستگاران از بدان و گناهکاران جدا ميگردند، اشرار را در آتش دوزخ قهر فرو ميافکنند و صالحان و ابرار به بهشت جاودان، در جوار برکت خداوندگار، قرار خواهند گرفت. در بعضي کتب، محل اين سر منزل سعادت و نعيم جاودان در روي زمين، نخست در اورشليم جديد خواهد بود، ولي بعد از هزار سال قيامت برپا ميشود، آنگاه انسان را به فردوس اعلا منتقل خواهند ساخت.»
پس بنابر آنچه که در متون ديده ميشود بايد گفت که مرکزيت اورشليم و قوم يهود از جمله اصول اساسي يهود، براي ياد کردن از مردمي است که حکومت موعود را شکل ميدهند و شايد بتوان گفت اين نظر ريشه در نگاهي دارد که يهوديان نسبت به خود به عنوان قوم و نژاد برتر دارند. پس اين هدايت و کمال نيز در نظر يهوديان ابتدا براي خود آنها بوده و بعدا به ديگر ممالک جهان سرايت ميکند.
مسئله ديگر در رابطه با مردم آن دوران تبعيت آنها از منجي موعود است، به گونهاي که اين امر در هر دو دين مورد تاکيد قرار گرفته است، اما آنچه که مورد توجه است تاريخچه اين دو دين در پيروي مردم از رهبران الهي در ادوار گذشته است، که مسلما به واسطه آن ميتوان به ميزان پيروي مردم از حاکم الهي در آرمانشهر، پي برد.
از تاريخ يهود ومواردي که در کتب عهد عتيق آمده ميتوان به يکسري مخالفت ها و کارشکني هاي قوم يهود از همان ابتدا نسبت به پيامبران الهي پي برد.به طور مثال اندکي بعد از اينکه موسي(ع) بني اسرائيل را از دست ظلم وستم فرعون نجات داده و براي آنها معجزات گوناگوني به نمايش گذارد، آنها از موسي تقاضاي ساخت بت کردند و به موسي گفتند:
«ما به تو ايمان نميآوريم تا پروردگار را به چشم آشکار ببينيم»(بقره 55)
و در نهايت با سرپيچي از فرامين موسي به پرستش گوسالهي سامري پرداختند و حتي هارون (ع)را سازنده اين بت ذکر مينمايند. اين قوم حتي زماني که موسي(ع) آنها را دعوت به فتح کنعان کرد از اين امر سرباز زدند، در عهد عتيق از زبان آنها اينگونه نقل ميکند:
«ما نميتوانيم با عمالقه(مردم جنوب کنعان)مبارزه کنيم زيرا ايشان از ما قوي ترند.......وقوم در آن شب ميگريستند و بر موسي وهارون همهمه کردند و بايشان گفتند:اي کاش در مصر بوديم يا در اين صحرا وفات مييافتيم، چرا خداوند ما را به اين سرزمين آورد؟ و به يکديگر ميگفتند سرداري براي خود انتخاب کنيم و به مصر بازگرديم، موسي وهارون ويوشع وکاليب در حضور قوم جامه هاي خود را دريدند و هر چه قوم را نصيحت کردند سودي نبخشيد.»
پس بنابر آنچه که درکتب خود يهود هم آمده سرپيچي از دعوت پيامبران در جاي جاي سرگذشت يهود مشاهده ميشود و شايد با توجه به اين رفتار آنها با پيامبران الهي، بايدنسبت به اطاعت محض آنها از ماشيح موعود نيز با تامل نگريست.
قوم يهود در رابطه با اکثر فرستادگان الهي بر همين رويه عمل کرده اند چنانچه علاوه بر اينکه گاهي خداپرستي را رها کرده و به بت پرستي روي ميآوردند، از اهانت و تهمت بر پيامبران الهي نيز ابايي نداشته و نسبت بت پرستي، زنا و شهوت راني به آنها ميدادند، در کتاب اول پادشاهان نسبت به سليمان اينگونه آمده:
«سليمان حرمسراي خود را از 700زن عقدي و300متعه تشکيل داد و در وقت پيري زنانش او را به پيروي خدايان غريب متمايل ساختند.......سليمان در نزد خداوند شرارت ورزيد و مثل پدر خود داوود خداوند را پيروي ننمود.»
پس آنچه که از تاريخ يهود ميتوان فهميد نه تنها پيروي صرف از رهبران الهي است بلکه در هر جا که لازم ديده شده دست به تحريف کتاب مقدس زده اندو گناه خود را به گردن پيامبران انداخته اند تا بدينوسيله گناه بني اسرائيل را پاک گردانده و بتوانند ادعاي برتري قوم يهود را نمايند.
از طرف ديگر آنچه که از تاريخ مسلمانان و بخصوص شيعه به دست ميآيد حاکي از حمايت از پيامبراسلام و امامان بدون هيچ چشم داشت و حتي با تحمل انواع سختي ها و ملالت ها و تنها در جهت رضاي الهي است، مسلمانان از همان ابتدا با انواع شکنجه و مجازات از سوي بت پرستان مواجه بودند ولي اين امر نه تنها آنها را از خداپرستي دور نکرد بلکه با مقاومت آنها، روز به روز بر تعداد مسلمانان و قدرت آنها افزوده شدو پيامبر نيز نزد آنها از جان عزيزتر بود، چنانکه در حادثه قيام عاشورا نيز ميتوان اين مطلب را به عينه ديد، که ياران امام براي محافظت از امام از جان خود گذشته و لحظهاي ترديد به خود راه ندادند.
پس شيعيان با اين اعتقاد که حمايت از اولياي الهي را بر خود واجب دانسته و در اين راه حتي حاظرند از جان خود بگذرند، تاکنون از رهبران الهي و پيروان آنها اطاعت کرده و امر آنها را امر خدا ميدانند و مسلما اين عقيده آنها ميتواند در آينده موعود نشان از مطيع محض امر ولايت بودن در آنها باشد .
يکي از مباحثي که دربحث ساختار قدرت مطرح است، شيوهي توزيع قدرت در جامعه است.زماني که حکومتها را براساس تمرکز يا تفکيک ساختاري قدرت بررسي ميکنيم، انواع مختلفي از حکومتها مييابيم، که قدرت در هريک به شکلي توزيع شده است.
از جمله برنامه هاي اساسي حضرت مهدي (عج) در اين امر تشکيل حکومت فراگير جهاني و اداره همه اجتماعات از يک نقطه و با يک سياست و برنامه است. اين امر از جمله عوامل مهمي است که در پرتو آن نابساماني هاي اقتصادي وويراني امور معاش، برطرف ميگردد.
امام با مرکزيت واحد وايدئولوژي واحد که ترتيب ميدهند، کل منابع ثروت ودر آمد را بدون حيف و ميل و تبعيض وامتياز در اختيار کل جامعه بشري ميگذارد و همه سرمايه گذاري ها را به تساوي و عادلانه انجام ميدهد واز اين رهگذر حرکت خودسرانه و آزمندانه گروهي مال پرست در بخشهاي خصوصي و اطرافيان حکومت ها و مراکز قدرت، کنترل دقيق ميشود و عوامل اصلي فقر و کمبود از ميان ميرود.
الگوي حکومتي حضرت مهدي(عج)، با توجه به سيره وروش حکومتي امام علي(ع) در جهان اسلام متصور است. براين اساس امام و رهبر مسلمانان، در رأس قرار ميگيرد وزمامداران را به عنوان والي و حاکم به کشورهاي تحت نفوذ گسيل ميدارد. اين برداشت، به طور کلي بر اساس روايات پراکنده و گوناگون صورت ميگيرد و با در نظر گرفتن شيوه و ساخت حکومتي امام علي(ع) در مورد حکومت جهاني حضرت مهدي (عج) در گستره جهاني تطبيق داده ميشود. بر اساس اين الگو، محور و مرکز تصميم گيريها، سياست گذاريها و اداره جهان، امام است و مناطق و بلاد مختلف توسط واليان منصوب از سوي امام اداره ميشوند. دراين الگو همه از يک قانون اساسي (اسلام) و خط مشي واحد پيروي ميکنند، هرچند ممکن است در اشکال و قوانين داخلي با هم تفاوت کند.
درآن عصر حکومت وسيع و يکپارچه جهاني با عظمت و شکوه فراوان شکل ميگيرد و حکومت اسلامي بر جهان تسلط خواهد يافت و حضرت مهدي (عج) حاکم و فرمانرواي آن خواهد بود. آن حضرت بزرگان و برگزيدگان اصحاب خود را به ساير نقاط وسرزمين هاي مختلف جهان اعزام ميکند و نزديک به 313 تن از ياران خاص خود را حاکمان وفرمانروايان کشورها قرار خواهد داد وبه آنان دستور ميدهد که با عدل و احسان رفتار کنيد و شهرها را آباد سازند.
در هر حال حکومت و دولت حضرت مهدي (عج) فراگيرو جهاني خواهد بود و قدرت و سلطه او از شرق تا غرب دنيا را فراخوهد گرفت. چنان که محدث نوري مينويسد:
« از صفات و ويژگيهاي مهدي (عج)، فراگرفتن سلطنت آن حضرت تمام روي زمين را از شرق تا غرب، بر و بحر، معموره و خراب و کوه و دشت است. نماند جايي که حکمش جاري و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معنا متواتر است.»
پس ميبينيم که مهمترين ويژگي اين حکومت قرار گرفتن تحت يک مديريت کارآمد و واحد است ،در روايتي از امام صادق (ع) است که فرمود:
« گويا قائم را ميبينم که روي منبر کوفه نشسته و يارانش که به تعداد سربازان جنگ بدر سيصد وسيزده مردند دور او را گرفته اند و آنها پرچمداران او و حکمرانهاي الهي در زمين بر بندگان او ميباشند.»
پس بنابر آنچه که گفته شد، در آرمانشهر شيعي دولتي فراگير و مقتدر توسط حضرت مهدي (عج) تشکيل ميگردد که البته مفهوم حکومت مرکزي با آنچه که امروزه به عنوان حکومت خودکامه (که داراي شرايطي خاص است) تلقي ميشود فرق دارد. در نظام هاي اقتدارگرا و تماميت طلب، اهميتي به مردم و نظرات آنان نميدهند و منفعت، موقعيت و خواست خود را بر هر فردي مقدم ميدارند. البته اين نکته قابل قبول است که رهبر اين آرمانشهر حکومت فراگيري دارد و هيچ منطقهاي از سلطه دولت او بيرون نخواهد بود و هدايت وکنترل همه جوامع را در دست دارد اما حکومت حضرت مهدي (عج) به هيچ وجه اقتدارگرا و مبتني بر قدرت نظامي نيست و اساس و بنياد آن بر وفق ومدارا، منطق وحکمت، اخلاق و معنويت، تعامل و تراضي با مردم است. اصولا اين دولت براي رستگاري ونجات انسانها تشکيل شده و هدف آن به دست گرفتن قدرت نظامي و حکومت بر مردم مطابق نظر حکومتهاي توتاليتر نيست، بلکه دولت و قدرت، در جهت خدمت به مردم وهدايت آنان به کمال و تعالي است، پس به هيچ وجه نميتوان گفت دولت نبوي اقتدارگرا و مبتني بر قدرت فيزيکي است و تکيه بر سلاح، بيان نمادين و نشانهاي از قدرت الهي و فر شکوهمند آن حضرت است و دلالت بر سيره و منش خشونت بار و جنگي نميکند و اگر جنگ و نزاعي باشد براي احقاق حق و نابودي ظلم و ستم و فساد صورت ميگيرد و از روايات چنين بر ميآيد که آن حضرت محبوب و مورد علاقه همه مردم خواهد بود و ارتباطي بسيار صميمانه و دوستانهاي بين آنان برقرار خواهد شد و در چنين جامعهاي که عموم مردم از کوچک و بزرگ و پير و جوان به او عشق ميورزند و از صميم قلب دوستش دارند و مطيع اوامر و دستورات او هستند، نيازي دائمي و گسترده به قدرت فيزيکي و خشونت نيست. اين دولت از اقتدارو نفوذي کامل و بي نظير برخوردار است و اين اقتدار و حاکميت ناشي از شان امامت و نصرت الهي است و دستورات و خواسته هاي ايشان در تمامي عالم به خوبي انجام ميشود .
پس اقتدار و نفوذ ايشان معنوي و خداگونه است و رابطه ايشان با مردم رابطه با امام و رهبري مردمي، اخلاقي است و قيام و ظهور آن حضرت نيز براي مردم و نجات و رستگاري دنيوي و اخروي آنان ميباشد.
در انديشه يهود نيزمسيحا يا پسرانسان به مثابه داور از طرف خدا نصب ميشود و عامل ومجري اوست، او به مثابه ميانجي ميان يهوه و قوم او عمل ميکند وعامل دستورات يهوه خداي اسرائيل در ميان مردم است، در عين اينکه داوري او جهاني و کيهاني است:
«و خداوند ارواح شخص برگزيده را بر روي تخت جلال مينشاند و او همه کارهاي مقدسان را در آسمان داوري ميکند، کردارشان بايستي در ترازو سنجيده شود»
با قدرتي که اين ميانجي ميآورد ديگر گناه و بي عدالتي وجود نخواهد داشت، زيرا سرزمين از علم يهوه پرخواهد شد و وظيفهي او در پادشاهي در واقع حکم کردن به جاي يهوه است، حکم کردن در اينجا به معني دفاع از مردم در برابر تهاجمات، راندن دشمن و حکومت کردن بر سرزمين و درستکاري جهت سعادت و رفاه مردم است.( اشعيا 7:9) قدرتي که او دارد يک قدرت مرکزي است که بر سراسر جهان قدرت رانده و حکومت ميکند و منزلتي شبيه منزلت خداوند به او داده ميشود، اما با اين وجود داراي ياوران و کارگزاراني است که او را در حکومتش ياري ميدهند، ياوران صالحي که از طرف خدا براي ياري او برگزيده شده اند. کتاب مزامير داوود در اين باره ميگويد:
« در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور و سلامتي خواهد بود. مادامي که ماه نيست نگردد، او حکمراني خواهد کرد، از دريا و از نهر تا اقصاي جهان، به حضور وي صحرانشينان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاک را خواهند ليسيد.»
اين امر به خوبي نشان ميدهد که مسيحا براي ادارهي جهان از کمک عدهاي از ياوران خود برخوردار خواهد شد کساني که به عنوان صالحان و حکيمان از آنها ياد شده است.
پس بنابر آنچه که مي توان از متون کتب عهد قديم فهميد: مسيحا پادشاه پيروزي است که روزي با دخالت معجزه آ ساي يهوه پادشاهي اش تاسيس خواهد شد، او عبد يهوه و ابزار فعال براي تحقق هدف يهوه ميباشد، (اشعيا4:42) که به کمک ياورانش حکومت مقتدر ومرکزي را ايجاد کرده و قدرتش سراسر عالم را ميگيرد و مردم از روي رغبت حکومت او را پذيرفته و از او اطاعت ميکنند، به گونهاي که حکومت نيز بدون ظلم بر کسي برقرار گرديده و به احقاق حقوق مظلومان ميپردازد.
بنابراين مي توان گفت که درهر دو دين سخن از يک حکومت محوري و مرکزي است، حکومتي که منجي موعود يا امام د ر رأس آن قرار ميگيرد و از طرف خداوند حکم رانده و به عدالت و انصاف در احوال همه مردم حکومت ميکند.
يک چنين حکومتي، حکومتي است که توسط ياوران موعود در اقصا نقاط جهان اداره ميشود هرچند چگونگي و نحوهي اداره به شکل واضح مشخص نيست اما اين حکومت، حکومتي جهاني بوده و به مبارزه با ظلم، جور، تبعيض و ستم د ر بين مردم ميپردازد. در هر حال در رابطه با اين موضوع مطلب چنداني به دست نيامد و سعي شد آنچه که در کل از اين حکومت به نظر ميرسد بيان گردد. چه آنکه ادارهي چنين حکومت گسترده و عادلانهاي مديريتي کارآمد و کارگزاران درستکار ميخواهد که بتوانند به خوبي علاوه بر توزيع عادلانهي قدرت از اجحاف و سوء استفاده از قدرت، جلوگيري کنند که اين لازمهي تشکيل چنين حکومتي است.
3) کارويژه هاي نظام سياسي
نوع روابط تعريف شده بين ساختارهاي نظام سياسي را کارويژه هاي نظام گويند و به عبارتي هر ساختار کارويژه هايي را به اجرا ميگذارد که به نوبهي خود، سازمان سياسي را قادر به تدوين واجراي خط مشي هايش ميسازد ،پس در اينجا کارويژه هاي فرايندي، سيستمي و ساختاري را كه از كارويژهاي اصلي ساختار سياسي است مورد بررسي قرار ميدهيم.
الف) کارويژه هاي فرايندي
کارويژهي فرايندي داراي فعاليت مشخصي است که براي تدوين و اجراي خط مشي ها در هر نوع نظام سياسي ضرورت دارد. اين فعاليت ها را از آن رو کارويژه هاي فرايندي ميخوانيم که، در فرايند تدوين روند حکومت، نقشي مستقيم وضروري دارند.فرايند سياسي هنگامي آغاز ميگردد که اين منافع بيان يا تصريح شوند، ساده ترين شکل تصريح منافع، ارائه تقاضانامه يا درخواست شخصي به عنوان يک وکيل مجلس، يک کارمند يا.. و در يک نظام سنتي تر يک رئيس قبيله است . امروزه تصريح منافع يا بيان خواسته ها وپاسخ به تقاضاها به شيوه هاي گوناگوني همچون تماس فردي، رسانه هاي جمعي، احزاب، مجالس مقننه و.... صورت گرفته ودر پي آن تأليف منافع ويا تنظيم خواسته هاي افراد وگروهها براي سياستگذاري شکل ميگيرد. منافعي که به صورت درونداد وارد نظام ميگردند، براي اثر بخش بودن بايد در قالب سياست هاي بديلي تاليف گردند تا بتوان حمايت سياسي چشمگيري براي آنها دست وپا کرد.
به همين ترتيب با پيشرفت فرايند، از مرحلهي تصريح منافع به مرحلهي تأليف منافع ميرسيم. دراين مرحله خط مشي هاي بديل مد نظر قرار ميگيرند و اين يکي از مهم ترين اقدماتي است که حکومت ها براي شهروندان خود انجام مي دهند، ائتلافي که از منافع سياسي چشمگير برخوردار است واز يکي از اين خط مشي ها حمايت ميکند، درمرحله بعد وضع قوانين يا سياستگذاري آمرانه جامهي عمل ميپوشد، اين، مرحلهي محوري فرايند سياسي است.
اما هر سياستي بايد تنفيذ گردد، به اجرا گذارده شود و در صورت بروز مخالفت در برابر آن يا نقض آن، بايد نوعي فرآيند قضاوت نيز صورت گيرد، در اين مرحله اهداف سياسي بايد عملي گرديده و پيامدهاي آنها مورد بررسي قرار گيرد.
در جامعه مهدوي نيز اين كارويژه وجود دارد اما به صورتي متفاوت با جوامع امروزي،زيرا در جامعهاي که در پرتو سيرت فرهنگي حضرت مهدي(عج)روابط اجتماعي سامان يافته، مطمئنا فرايند تصميم گيري حکومت وخواسته هاي مردم به دشواري امروزي نيست، زيرا يکرنگي و يگانگي ميان مردمان جاري ميشود، رحمت ومحبت، دوستي ومهرباني قلب ها را پر ميسازد، مساوات ومواسات اجتماعي جلوه ميکند، کسي به ديگري ستم روا نداشته و ياري و دستگيري از يکديگر، واجبي همگاني ميشود. در خبر از امام صادق (ع) آمده است:
« به هنگام ظهور قائم ما اينکه به يکديگر وسايل زندگاني برسانند و نيروبخشند، واجب همگاني ميشود.»
در آن دوران حرص، بخل وطمع ورزي در زندگي و روابط اجتماعي جايي نخواهد داشت و صداقت بر رفتار اجتماعي چنان حاکم شود که همگان برادر وار زندگي کنند، به طوري که هر کس هرچه نياز داشته باشد از جيب برادر ايمانيش بردارد، نه اين شرمنده باشد ونه آن ناراحت، چنين رابطه وپيماني ميان برادران ايماني از ويژگيهاي سيرت اجتماعي آن دوران است، که امانتها بدرستي اداء ميشود، امنيت اجتماعي در حد نهايي فراهم ميگردد مردم به عبادتهاي اجتماعي روي ميآورند، حقوق اجتماعي در همهي امور رعايت شود و هيچگونه ستم اجتماعي بر کسي روا نميشود.
در چنين جامعهاي خواسته ها و بيان مردم براي نيازها و منافعشان به صورتي متفاوت است و در اين آرمانشهر شايد کمتر کسي نيازمند طي مراحل براي بيان خواسته ها و منافعش باشد و امور افراد براحتي و بدون نياز به اعتراض و اموري از اين قبيل حل ميگردد.
در اين ميان تمامي نيازهاي انسان محقق ميشود، زيرا ابتدايي ترين نيازهاي انسان، نيازهاي مادي ومعيشتي اوست و در آن دوره نيازهاي ديگري که تامين آنها در حرکت کمالي انسان نقش اساسي دارند محوريت مييابد. امام صادق (ع) فرموده اند:
« سه چيز است که همه مردمان بدان محتاجند: امنيت، عدالت و فراواني.»
که اين سه معني در دولت مهدي(عج) در حد آرماني خود تحقق مييابد و علاوه بر تمام آنچه گفته شد در دولت مهدي(عج) تسلط حضرت بر امور چنان است که اگر خواسته و نيازي باشد خود متوجه ميگردد .
براين اساس ارتباط امام و مردم بگونهاي است که به طور مستقيم از خواسته و سخن يکديگر آگاه ميشوند و در نتيجه ارتباط مستقيم بوده و نيازي به واسطه هايي چون احزاب و واسطه ها نيست و تاليف وتصريح منافع بدون مشکل صورت ميگيرد.
وضع قوانين و تصميم گيريها نيز در اين حکومت قاطع و عظيم است و در اين ميان اصلاحات ،برخاسته از رسالت عظيم و جهاني اسلام است، و برنامه ريزي هاي عمدهاي براي مبارزه با ظلم و ستم وجود دارد و در اين زمان از آن جهت که امکانات فراوان و گستردگي حکومت افزون است، حکومت مهدوي نياز به برنامه ريزي جامع و جهاد و مبارزه خستگي ناپذير و پيگير و هشيار دارد و سياستگذاري ها بگونهاي دقيق صورت ميگيرد که در مدت کمي امنيت به جامعه بازگردانده ميشود وهمه جا را فرا ميگيرد.
در اين حکومت محور و رکن تمامي قانونگذاري ها و وضع مقررات، احکام الهي و قرآن است و البته غير از قوانين و دستورات، خود امام يکسري قوانيني ميآورد که احکام ثانوي است و خود او آنها را وضع و به کارگزاران و مردم ابلاغ مينمايد. اميرالمومنين علي (ع) درباره اينکه امام مهدي (عج) نظرات، قوانين و خواسته ها را مطابق با قرآن ميکند ميفرمايند:
« او خواسته ها را تابع هدايت وحي ميکند، هنگامي که مردم هدايت را تابع هوس هاي خويش قرار ميدهند و در حالي که به نام تفسير، نظريه هاي گوناگون خود را بر قرآن تحميل ميکنند، او نظريه ها و انديشه ها را تابع قرآن ميسازد.»
و در واقع مهمترين اقدام حضرت در بعد تاليف منافع و سياستگذاري، احياي قوانين اسلام، ارائه برداشت صحيح و درست از آنها و اجراي کامل اين قوانين است. بر اساس اين اعتقاد آموزه هاي حيات بخش اسلام هميشه و در هر مکاني، توانايي پاسخ گويي به نيازهاي مختلف جوامع را دارد و در صورت ضرورت ميتوان با محور قرار دادن قرآن، مقررات و قوانين جديدي وضع نمود،در اين زمان است که او حکم خدا را در زمين اجرا ميکند و حق مظلوم را از ظالم ميستاند. امام صادق (ع) ميفرمايند:
« در هنگامي که قائم آل محمد (ص) قيام کند، به حکم و قضاوت داوود پيامبر، قضاوت ميکند و به شاهد و برهان نيازي ندارد. خداوند احکام الهي را به او الهام ميکند و او نيز بر طبق دانش خود رفتار مينمايد وبر طبق آن قضاوت ميکند.»
و در واقع او در بحث اجرا و قضاوت به بهترين نحو عمل ميکند و البته در اين امر ياران و کارگزاران حضرت او را همراهي کرده و احکام الهي را اجرا ميکنند.
مهدي بر اساس کتاب خدا به عدالت مديريت ميکند و هوي پرستي را به خداپرستي سوق داده و همهي افکار و انديشه ها را تابع قرآن ميسازد و براي حفظ اين اساس مسئولان و کارگزاران ستمگر را با دقت مواخذه مينمايد و هر که را پا از سيرت عدالت بيرون نهاده است، به سختي مجازات ميکند. وي در ادارهي امور براي حفظ عدالت و حقوق مردمان و حيثيت دين به روشي نو و مناسب با عصر خود و تحولاتي که در طول تاريخ رخ داده است تا مردمان به آن نقطه رسيده اند عمل ميکند. در دوره حکومت حضرت مهدي (عج) هر کسي به حق خود ميرسد و بر اساس روايتي از امام باقر (ع):
« پس از ظهور مهدي (عج) هيچ حقي از کسي بر عهدهي ديگري نميماند، مگر آنکه حضرت آنرا بازمي ستاند و به صاحب حق ميدهد.»
و در اين ميان قضاوت آن حضرت نيز بي نظير است و در هيچ دورهاي چنين قضاوتي ديده نشده و بگونهاي عادلانه حکم ميشود که سرسوزني ظلم و بيداد به کسي نشده و هيچ رنج و محنتي بر دلي نمينشيند. مهدي (عج) بر طبق احکام خالص ديني حکم و حکومت ميکند، ميزان عدل را در ميان مردم مينهد و بدين گونه هيچ کس نميتواند به ديگري ستم کند.
امام عصر با پيگيري خط مشي پيامبر اکرم (ص) از طريق نسخ و برانداختن همهي بدعتهاي برآمده از فضاي جاهليت، اسلام را به صورتي نوين تحقق ميبخشد و اجراي احکام اسلام را همانگونه که بر پيامبر اکرم (ص) نازل گرديده انجام ميدهند و در اين ميان کارگزاران حکومتي در ولايات و شهرهاي گوناگون حضرت را ياري ميرسانند و زير نظر امام کار اجراي احکام و قضاوت را برعهده دارند و مسئوليت هايي را به دست خواهند گرفت. در اين زمان استيفاي حقوق به طور قطعي صورت گرفته ودرقضاوت ها ومحاکم، ديگر امکان هيچ خطا واشتباهي پيش نخواهد آمد، زيرا امام خود در ميان مردم زندگي کرده و بين آنها قضاوت وداوري خواهد کرد و در اين امر متکي بر الهام الهي و علم خود است، پس همانند داوود و سليمان حکم کرده ونياز به درخواست بينه وشاهد از مردم ندارد.
بنابر کتب يهود نيزدر آن زمان صلح و صفا و صميميت بر زمين حاکم گرديده و تمامي انسانها نام خدا را خوانده و او را عبادت ميکنند وصلح و صفا هم براي گسترش رفاه مردمان آن روزگار برقرار ميگردد به گونهاي که صلح سراسر جهان را فرا گرفته و فقر برچيده ميشود و ملتها ابزار ويرانگر خود را به ابزار سازنده مبدل خواهند ساخت و تمام مردم دوستدار يکديگر و فضيلت طلب خواهند شد، به گونهاي که در کتاب يهود آمده :
« او صلح را براي قوم به ارمغان ميآورد، تمام ابزارهاي جنگي، لباس ها و چکمه هاي سربازان از بين ميرود.»
يا در جايي ديگراز اشعياء آمده:
« آنها شمشيرهاي خود را شکسته و به گاوآهن و نيزه هاي خود را به قيچي هاي شاخه زني مبدل ميکنند، ملتي بر ملت ديگر شمشير نخواهد کشيد و ديگر جنگ نخواهند آموخت.»
پس از مجموع مطالب عهد عتيق در اين زمينه ميتوان فهميد که از آنجا که اين حکومت يک حکومت آرماني است ديگر نيازي به استفاده از وسايل ارتباط جمعي و احزاب براي دادن اطلاع به حکومت از نياز هاي مردم نيست، بلکه تامين خواسته هاي مادي از اولين مسائلي است که با ورود به آن دوره حل گرديده و اولويت به مسائل معنوي داده ميشود، چرا که نيازهاي اساسي مردم در آن دوره و منافع آنها به بهترين نحو تامين ميگردد واز آنجا که به دنبال فضيلت هستند از بعضي منفعت هاي مادي چشم پوشي مينمايند و به قدر نياز بهره مند ميگردند.
اشعياء نبي به خوبي به بيان سياستگذاري ماشيح در آن دوران ميپردازد و بيان ميکند که در آن زمان بساط ظلم وستم برچيده خواهد شد و عدالت گسترش خواهد يافت و فقراقتصادي از ميان خواهد رفت و نيازمندي هاي مادي و معنوي مردم تامين خواهد گرديد و همگان به اخلاق حميده آراسته خواهند شد و پرده هاي ظلمت وتاريکي کنار خواهد رفت و مردمان در ناز ونعمت زندگي خواهند کرد:
«برگزيدگان من از عمل دستهاي خود تمتع خواهند برد، زحمت بيجا نخواهند کشيد، اولاد به جهت اضطرار نخواهند زاييد، زيرا که اولاد برکت يافتگان خداوند هستند و ذريت ايشان با ايشان اند و قبل از آنکه بخوانند من جواب خواهم داد.»
پس با وجود تکامل در اين حکومت ديگر در زمينه وضع قوانين مشکلي وجود ندارد و ماشيح خود فرامين الهي را وضع و سپس اجرا ميکند.
اشعيا در کتاب خود اينگونه مسئله قضاوت و اجراي سياست را مطرح ميکند:
«بلکه مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حکم خواهد نمود، جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخهي لبهاي خود خواهد کشت، کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند ميانش امانت، گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پرواري با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند.گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاي آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شيرخوار بر سوراخ مار بازي خواهد کرد و طفل از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت و در تمامي کوه مقدس من ضرر و فسادي نخواهند کرد.»
اين سخن به خوبي نشان ميدهد که در آن زمان عدل وداد چنان گسترش مييابد که جانوران ودرندگان با هم سازش کرده و در کنار يکديگر زندگي ميکنند و حکومت ماشيح و رفتار او به گونهاي است که ديگر ضرر و زياني به هيچ موجودي نميرسد. در عين حال ماشيح با عدالت خود به خوبي به اداره امور پرداخته و جلوي هرگونه کم وکاستي گرفته ميشود، زيرا او رهبري آرماني است که از همه امور به لطف الهي آگاه گشته و جلوي زيان را ميگيرد.
در کتاب دانيال زماني که او رويايي ميبيند وبه دنبال فهم آن است، جبرئيل به پيش او ميآيد و روياي او را اينگونه تفسير ميکند:
«اي پسر انسان بدان که اين رويا روز بازپسين را آشکار ميکند.......پادشاهي با چهره مغرور که گشودن معماها داند، بر خواهد خواست، قدرتش فزوني خواهد گرفت-ليک نه به قدرت خود او- تباهي هاي شگفت به بار خواهد آورد، در کارهاي خويش کام خواهد يافت، قدرتمندان را نابود خواهد ساخت و به هوشمندي او، خيانت در دستانش کامياب خواهد گشت.»
بر اين اساس با قدرتي که ماشيح دارد و اقدامات او، مشکلات بر طرف ميشود، در باب عدالت عالم گير او نيز سخنان بسياري به چشم ميخورد، در مزمور اينگونه آمده است:
«زيرا به قوم خود ومقدسان خويش به سلامتي خواهد گفت، تا به سوي جهالت بر نگرديد.راستي، از زمين و از آسمان به عدالت خواهد نگريست، خداوند چهره هاي نيکو خواهد بخشيد و زمين محصول خود را خواهد داد و عدالت پيش روي او خواهد خراميد»
پس با اين حساب او علاوه بر اينکه به خوبي امور حکومت وجامعه را کنترل ميکند با توجه به خواسته هاي و نيازهاي مردم برنامه ريزي کرده و عدالت را سرلوحه خود قرار ميدهد، به گونهاي که از جمله خصائل پسر انسان يا مسيحا را نقش او در داوري جهاني نام برده اند، که گاه منزلتي شبيه منزلت خدا به او ميدهد.
نهايتا در مزمور، قضاوت شايسته او را به خوبي بيان ميکند که:
«قوم ها را به انصاف داوري خواهد نمود، آسمان شاد وزمين مسرور ميگردد، دريا و پري آن غرش نمايند، صحرا وهر چه در آن است به وجد آيد، آنگاه تمام درختان جنگل ترنم خواهند نمود به حضور خداوند، زيرا که ميآيد، زيرا که براي داوري جهان ميآيد، آسمان ها عدالت او را اعلام ميکنند و جميع قوم ها جلال او را ميبينند.»
و بدين گونه او به قضاوت در جهان ميپردازد.
در هر حال زماني که از جامعهي آرماني سخن به ميان آيد، اين نکته در نظر مردم جلوه تر مينمايد که خواسته ها و نيازها چگونه مرتفع ميگردد، بايد گفت اين سوال در نظر مردمي که به اين جامعه از دور مينگرند مطرح ميگردد و گر نه با آنچه که از درجات معنوي و کمال براي مردم آن زمان گفته شد مسلما اين مسئله بدين شکل مهم جلوه نميکند.
اما با اين حال از آنجا که رفع نيازهاي مادي لازمهي زندگي بشري است در حکومت آرماني که چه در دين يهود و چه در دين شيعه مطرح ميگردد به مسئلهي نيازها و خواسته هاي مردم هم پرداخته شده و روايات زيادي در چگونگي ادامه جريان زندگي در آن دوران بيان گرديده است.
تصريح و تاليف منافع و خواسته ها طي احاديث شيعه به دليل اينکه درآن زمان هيچ امري بر صاحب الامر پوشيده و مخفي نيست، با تسلط کامل ايشان بر اوضاع به راحتي رفع گرديده، چون آگاهي از نيازها به راحتي و به صورت مستقيم صورت ميگيرد. در اين زمينه، در دين يهود مطلبي که به طور دقيق گوياي چگونگي ارتباط مردم با رهبر خود باشد مشاهده نشد، ولي بنابر متون کتب مقدس در آرمانشهر يهود نيز رهبر موعود بر جهان حکومت رانده و امنيت و صلح و صفا که لازمهي زندگي بشري است را به ارمغان ميآورد. در سخن اشعياء آمده که « قبل از آنکه بخوانند من جواب خواهم داد» که به نظر اين مطلب را ميتوان بر آگاهي از نياز مردم بدون بيان خواسته منطبق کرده و د ر حقيقت همان مفهومي را که در شيعه مطرح ميگردد در اينجا هم بيان نمود.
در زمينهي سياستگذاري نيز،موعود شيعه نيازها و خواسته هاي مردم را مطابق با قرآن و شرع در آورده و سپس به آن اجرا ميکند و در دين يهود هم اين تصميم گيريها با توجه به قواعد الهي در راس حکومت اتخاذ ميشود و از آنجا که مسلما رهبر چنين جامعهاي از خواسته هاي مردم آگاهي دارد پس نيازي به وجود راههاي غير مستقيم آنچنان که امروزه از احزاب، وسايل ارتباط جمعي و قواي سه گانه مشاهده ميگردد نيست و تصميمات مستقيما توسط رهبر الهي وبا عنايت خداوند، گرفته شده و سپس به مرحلهي اجرا در ميآيد.
يکي ديگراز مهمترين ويژگيهايي که براي هر جامعهي آرماني ذکر ميگردد، چگونگي قضاوت و اجراي احکام است، زماني که به اين دو دين الهي مراجعه ميکنيم نيز در اين زمينه سخنان و روايات بيشماري مشاهده ميگردد به طوري که به نظر از شاخصه هاي حکومت آرماني محسوب ميگردد. در آيين تشيع آنچنان بر نحوهي قضاوت و اجراي عدالت د ر دورهي موعود سخن گفته ميشود که بي نظير و بي همتا خوانده شده و شيعيان معتقدند د ر هيچ دورهاي مشاهده نشده است. د ر منصب قضا و داوري حتي اعتقاد بر وجود عنايات و امدادهاي غيبي است، به گونهاي که هيچ خطا و اشتباهي صورت نگرفته و حتي مردگان نيز آرزوي بهره مندي از اين عدالت و رعايت حقوق را دارند. چنانکه پيامبر اکرم (ص) طي حديثي ميفرمايد:
« اگر از عمر دنيا بيش از يک روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولاني خواهد گردانيد تا سرانجام مردي از امت و خاندان من که اسمش، اسم من است، ظاهر خواهد شد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد همانگونه که از ظلم و ستم پر شده بود.»
در دين يهود نيز اين مسئله بسيار مورد تاکيد قرار گرفته است و در پيشگوييهاي انبيايي چون دانيال و اشعياء، اين موعود با صفاتي چون عدالت و انصاف شناخته ميشود:
« بلکه مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حکم خواهد نمود... و در تمامي کوه مقدس من ضرر و فسادي نخواهد بود.»
پس بر اين اساس قضاوت و عدالت د ر جامعهي آرماني يهود نيز مورد توجه قرار گرفته و از شاخصه هاي آن دوران محسوب مي گردد.
در هر حال بايد گفت از جمله مسائل محوري که مورد اشتراک هر دو دين است پيرامون کارويژهي فرآيندي و بخصوص نحوهي قضاوت و اجراي عدالت در درون آرمانشهر موعود است که به نظر در هر دو مکتب بسيار مورد تاکيد قرار گرفته و آنرا از مهمترين اقدامات موعود در جامعهي آرماني ميدانند.
ب)کارويژه هاي سيستمي
يکي ديگر ازکارويژه هاي اساسي در جامعه کارويژه هاي سيستمي است که تعيين کننده تغيير يا حفظ نظام هستند.سه کاويژه جامعه پذيري، گزينش کارگزاران وارتباط گيري را کارويژه سيستمي ميخوانيم، که دخالت مستقيم در تدوين واجراي سياست هاي عمومي ندارند، ولي براي نظام سياسي اهميتي بنيادين داشته ودر تقويت فرايند سياسي ونفوذ يافتن در ارکان آن نقش تعيين کننده دارند. جامعه پذيري راهي است براي انتقال انديشه ها و باورهاي يک نسل به نسل بعد، همان فرايندي که انتقال فرهنگ خوانده مي شود.کارويژه بعدي يعني گزينش کارگزاران سياسي، به انتخاب افراد براي فعاليت هاي سياسي ومناصب حکومتي اشاره دارد واز طريق آن تعيين ميشود که چه افرادي براي احراز عضويت فعال اين ساختارها، برگزيده ميشوند و براي چه مدتي در اين جايگاه باقي ميمانند. آخرين کارويژهي سيستمي ارتباط گيري است، که ارتباط گيري سياسي نيز ناظر بر جريان يافتن اطلاعات در دل جامعه و ساختارهاي مختلف تشکيل دهندهي نظام سياسي است.
در اين زمينه ميتوان گفت، دوران مهدوي اساسا ساختار هاي اجتماعي دگرگون خواهد شد، زيرا آن حضرت به حکم و سنت جديد قيام خواهد کرد و قيام او همچون پيامبر اکرم (ص) است که اکثر احکام جاهلي و قوانين باطلهي قبل از خويش را نسخ فرموده و فرمان و روشي نوين جايگزين آنها کرد. او خردهاي مردمان را به اکمال ميرساند، در نتيجه آرمان هاي اصلاحي در وجوه سياسي، اجتماعي و اقتصادي تحقق يافته، ريشه دار گرديده و پا برجا ميماند و انقلاب فرهنگي او چنان عميق و فراگيراست که همه مردم علم وحکمت را ميآموزند.
براساس روايات آن حضرت همه اجتماع بشري را اصلاح ميکند وجامعهاي اسلامي به تمام معنا ايجاد مينمايد، از وسايل تربيتي به طور کامل بهره ميگيرد واز اين طريق تعليمات مربوط به تربيت درست والهي گونه را صادر مينمايد و از آنجا که مردم به درجه کمال ميرسند پس در جامعه پذيري نيز همان الگو راهگشاي افراد است.البته اين امر به خاطر گسترش علم وفرهنگ است، چنانکه امام صادق (ع) ميفرمايند:
«علم ودانش به بيست وهفت قسمت تقسيم شده، اما تاکنون بيش از دو قسمت آن در دسترس بشر قرار نگرفته است، وقتي قائم ما قيام کند، بيست وپنج قسمت ديگر را آشکار ميکند ودر بين بشر پخش مينمايد.»
يا در جايي ديگراز امام باقر(ع) روايت شده که:
«هرگاه قائم ما خروج کرد، دست خود را بر سر بندگان ميگذارد، پس جمع مينمايد به سبب آن عقلهاي ايشان را و کامل ميگردد به آن خردهايشان.»
پس عقول مردم کامل گرديده و فرهنگ متعالي در جامعه رواج مييابد، چرا که هر فرد در درون خودش به کمالات رسيده واز صفات رذيله پاک ميگردد و کسي هم محتاج ديگري نيست، چنانکه امام علي (ع)مي فرمايند:
«در آن وقت، علم قذف ميشود در دلهاي مومنان، پس محتاج نميشود مومن به علمي که در نزد برادر اوست.»
وبا اين حساب جامعه پذيري مردم وبالا رفتن فرهنگ وعلم آنها در جامعه آخرالزمان از درون هر انسان آغاز ميشود و با عنايتهاي امام زمان تکميل ميگردد.
گزينش کارگزاران نيزبراي هدايت جامعه نقش مهمي ايفا ميکند و در اين ميان افرادي که در آرمانشهر اين نقش را به عهده ميگيرند بايد از شرايط ويژهاي برخوردار باشند. ياران حضرت مهدي (عج) بزرگواراني هستند که بسان آنان در تاريخ بشر کم پيدا شده در عين حال اين نيروها از مليت هاي گوناگون تشکيل شده اند و به هنگام قيام با شيوهي خاصي فراخواني ميشوند. اين افراد که از پيش براي فرماندهي تعيين شده اند، هدايت لشکريان و عمليات جنگي را به عهده ميگيرند و در روايات نيز ترکيب دولت امام مهدي (عج) از پيامبران، جانشينان آنان، تقواپيشگان، صالحان روزگار، امت هاي پيشين و از سران و بزرگان اصحاب پيامبران شکل ميگيرد، که ميتوان در اين ميان نام بعضي از آنان و مسئوليتشان را به نقل از روايات فهميد.
همچون حضرت عيسي (ع) که در روايات از ايشان با واژه هاي گوناگون مانند وزير، جانشين، فرمانده و مسئول در حکومت ياد شده است ،در روايتي نقل شده که حضرت عيسي (ع) به حضرت مهدي (عج) ميفرمايد همانا من به عنوان وزير فرستاده شده ام نه امير و فرمانروا. در اين ميان از افراد ديگري نيز ياد ميشود چنانچه امام صادق(ع) روايت ميکند :
« هنگامي که حضرت قائم قيام ميکند 25 تن از قوم موسي (ع) آنان که به حق قضاوت کرده و با عدالت رفتار ميکنند، هفت نفر از اصحاب کهف، يوشع وصي موسي، مومن آل فرعون، سلمان فارسي، ابادجانه انصاري و مالک اشتر را از پشت کعبه بيرون ميآورد.»
و علاوه بر اين امام مهدي (عج) ياوراني دارند که ايشان را در جهاد و جنگ عليه دشمنان ياري ميکنند، در کتاب کمال الدين به نقل از امام ششم آمده که :
« در همين مسجد شما يعني در مکه به زودي 313 مرد ميآيند که اهل مکه به خوبي بدانند، آنها را پدران و نياکان آنان نزاييده اند بر دست آنان شمشيرها باشد و بر هر شمشيري کلمهاي نوشته باشد که از آن هزار کلمه گشوده گردد پس خداي تبارک و تعالي بادي فرستد تا هر وادي جار کشد که اين است مهدي به روش داوود و سليمان قضاوت کند و گواه بر حکم خود نطلبد.»
در ميان احاديث از اين 313 نفر به تکرار ياد ميگردد که همراه و ياور امام عصر هستند، اميرالمومنين در وصف آنان فرموده است:
« خداوند دلهاي آنها را انس و الفت بخشد، آنها از رفتن کسي وحشت نکرده و از آمدن کسي ابراز مسرت نمينمايند. تعداد آنها به شمارهي اصحاب بدر 313 نفر است، که در ميان گذشتگان آنها نظير نداشته و درآينده نيز نظير نخواهند داشت وشماره آنها به تعداد اصحاب طالوت 313است که از آب رودخانه گذشتند.»
يا در روايت ديگري به نقل از پيامبراکرم(ص) آمده است:
«او گنجهايي دارد که نه طلا ونه نقره است، بلکه اسبهاي نيرومند و مردان ناموري است، بعدد اصحاب بدريعني 313نفر که از اقطار جهان بدو روي گرد آيند، صحيفهي مهر کردهاي با اوست که تعداد يارانش با اسامي وشهرها وطبايع و اوصاف و کنيه ها در آن نوشته شده است و آنها همه سعي در فرمانبرداري او دارند.»
اغلب کارگذاران حکومت را جزء اين 313نفر ميدانند، که از اين گروهها با نام هاي نجباء، رفقا، نقبا، عصائب، اوتاد، رجال الهي، اعوان وقواد، فقها، خزان، اهل قضاوت و......ياد شده است، البته بايد توجه داشت که درآغاز ظهور ياران امام زمان(عج)313نفرند و بعد از آن به طور سريع بر ياران آن حضرت افزوده خواهد شد، به طوري که در همان آغاز به ده هزار نفر ميرسد، چنانچه امام صادق (ع)فرمود:
«امام زمان خروج وظهور نميکند مگر همراه ياران نيرومند و رشيد واين ياران کمتر ازده هزار نفر نيستند.»
پس براين اساس ياران خاص آن حضرت 313 تن بيش نيستند که در واقع فرماندهان لشکري و کشوري دولت کريمهي مهدي موعود (عج) ميباشند و آن حضرت حرکت اصلاح گرانه خويش را با لشکر ده هزار نفري آغاز مينمايد.
اين افراد داراي ويژگيهاي بارزي هستند، براي اينکه بتوانند حکومت جهاني را به دوش کشند، اميرالمومنين در اين باره ميفرمايند:
« آنها قومي هستند که با صبر و شکيبايي خود بر خدا منت نمينهند و جانبازي خود را در راه حق بزرگ نميشمارند، آنها همگي شيرهاي ژياني هستند که از جنگلهاي خود بيرون آمده اند، اگر اراده کنند که کوهها را از جاي برکنند، بي ترديد انجام ميدهند، آنها به حقيقت توحيد خدا راه يافته اند، براي آنها در دل شب از ترس خدا ناله هايي است چون نالهي مادران داغ پسر ديده، شب زنده داران در دل شب و روزه داران در طول روز هستند، گويي اخلاق و آداب آنها يکي است، دلهاي آنها بر محبت و شفقت و خيرخواهي گرد آمده است.»
اين کارگزاران داراي ويژگيهاي خاص خود هستند، امام خميني(ره) فرموده اند:
«از کارگزاران امام زمان ظلمي صادر نميشود، چون افراد صالحي هستند، در صورت ظلم ظالم تحت پيگرد قرار ميگيرد ومجازات ميشود، جرم و گناه در حکومت ايشان به حداقل ميرسد.»
پس در واقع مسئله ناشايستگي و بي عدالتي در مورد کارگزاران حکومت مهدوي ناممکن ميگردد، زيرا که در گام نخست کارگزاران اين آرمانشهر انسانهاي ساخته شده وتربيت يافتهاي هستند که ترس خدا و پايبندي به تعهد وتکليف با خون آنان عجين شده و ايمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است، آنان در سير باطني وروحي که پيموده اند، از قيد اميال، شهوات، گرايشها و کنشهاي نفساني آزاد گشته و به ملکه عدالت راستين دست يافته اند.
ارتباطات نيزدر دوران آن حکومت به شکوفايي فاحش خود ميرسد، مسافتهاي طولاني در مدت اندکي طي ميشود، دريا زيرپاي مردمان در نورديده ميشود و برخي روايات اشاره به سوار شدن بر ابرها دارد و حتي گاهي سخن از مسافرت بدون وسيله هاي ظاهري چون سفرهاي سليمان دارد، که اشاره ميکنيم.
از نظر ارتباطات صوتي وتصويري جهاني نيز آن دوران ويژگي هاي خاصي دارد ،
درروايتي اشاره به برقراري ارتباطات بدون نياز به وسايل خارجي دارد:
«هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند به گوشها و چشم هاي شيعيان ما نيرويي عطا ميکند که ميان آنان وقائم پيک وبست نخواهد بود که ارتباط برقرار کند. پس آن حضرت هرجا که باشد با ايشان سخن ميگويد و آنان سخن حضرتش را ميشنوند واو را ميبينند، در حالي که حضرتش در مکان خود ميباشد.»
و بد ين لحاظ در آن دوره يک سيستم نيرومند و مجهز براي انتقال تصويرها بوجود ميآيد، چنانکه نه موانع مرتفع ونه گودي هاي زمين، مانع از رويت موجودات نخواهد بود.
سهولت رفت وآمد وجابه جايي از ديگر مواردي است که در احاديث به آن اشاره شده، رسول خدا (ص)در رابطه با چگونگي حمل ونقل درآن زمان ميفرمايند:
«پس از شما قومي خواهد آمد که زمين زير پايشان طي وپيموده ميشود و درهاي جهان به رويشان باز ميگردد......زمين در کمتر از يک چشم به هم زدن پيموده ميگردد، به گونهاي که اگر کسي از آنان بخواهد، شرق وغرب را در ساعتي بپيمايد، اين کار را انجام ميدهد.»
اين روايات همگي بيانگر ارتباطات سهل و آسان، در جامعه مهدوي و به طبع در ساختارهاي نظام است و به دنبال اين مردم بدون مشکلي با کارگزاران و حاکم جامعه سخن ميگويند.
جامعه پذيري يا چگونگي يکي شدن مردم در فرهنگ و آموزش از مسائلي است که درحکومت آرماني يهود هم براي رشد وتعالي مردم مورد توجه قرار مي گيرد در آن زمان زمينه مطلوب براي کسب کمال اخلاقي و عقلاني فراهم ميشود که اين امر لازمه تشکيل حکومت آرماني از نظر يهود است.ابن ميمون فيلسوف و دانشمند يهودي معتقد است آنچه که عصر مسيحا را ممتاز ميسازد، دانش الهي و دين است نه مواهب و معجزات طبيعي، به گونهاي که بزرگترين نعمت آن روزگار در نظر او اين است که انسان خواهد توانست فارغ از موانع جنگ وستيز، تمام وقت خود را وقف مطالعه حکمت و عمل به شريعت الهي کنند، او علم، حکمت و حقيقت را از ويژگيهاي آن دوران شکوهمند دانسته و معتقد است که خود مسيحا، از سليمان حکيم تر و تقريبا به عظمت موسي خواهد بود، او کلمهي خدا را به همه خواهد آموخت و تمام امتها به او گوش فرا خواهند داد.
در قسمتي از وقايع عصر گئولا يا دوره نجات نهايي نيز به درک الهيت و آگاهي واقعي از وجود خداوند اشاره شده است و در «يرميا»هم آمده که خداوند ميفرمايد:
«پس از آن ايام دانش خود را در نهاد آنها گذارده و تعاليم خود را بر قلب آنها خواهم نوشت، به گونهاي که ديگر کسي هم نوعش را تعليم نخواهد داد که خدا را بشناسيد، زيرا همه انسانها مرا خواهند شناخت از کوچکترين تا بزرگترين آنها»
و يا در اشعياء:
«جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد، مثل آبهايي که دريا را ميپوشاند.»
با اين اوصاف ميتوان گفت در آن زمان چنان تحول عظيم علمي و فرهنگي به وجود ميآيد که همه مردمان به خداي يگانه ايمان خواهند آورد، درهاي رشته هاي گوناگون علم و دانش به روي انسانها گشوده ميشودو سطح معلومات بشري بالا ميرود.
در قسمتهاي مختلف از کتاب مقدس نيزبه اتحاد و يکي شدن قومها و مردم همه جهان تاکيد شده است، اما در بعضي روايات کتب مقدس نيز صهيون يا اورشليم به عنوان تنها منبع الهام ديني معرفي شده است، در جايي آمده:
«بياييد تا به کوه خداوند و خانه خداي يعقوب برآييم تا طريقت هاي خويش را به ما تعليم دهد و به راههاي وي سلوک نماييم، زيرا که شريعت از صهيون و کلام خداوند از اورشليم صادر خواهد شد.»
بنابراين بايد گفت ،تمام علوم و دانش هاي الهي در آن زمان مورد توجه قرار گرفته و مردم به دنبال کمال هستند و در چنين شرايطي مردم به يکرنگي رسيده وجامعهي آرماني شکل ميگيرد، حال اگر چه صهيون و اورشليم تنها مکان هاي تعليم مردم است ولي بنابر اعتقاد يهود تمامي مردم بدان سو حرکت ميکنند تا تعاليم لازم را فرا گرفته و به راههاي سلوک دست يابند.
در مورد گزينش کارگزاران هم، کساني که قرار است جامعه آرماني را به رهبري ماشيح اداره کنند، مسلما بايد ويژگي هاي خاصي داشته باشند.از طرفي آنها برگزيدگان خدا هستند، نه اينکه همچون حکومت هاي امروزي از طريق راي گيري و يا عوامل ديگر بر سر کار آمده باشند، در اشعياء آمده است:
« و قوم تو همگي عادل و نيکوکار خواهند بود و براي هميشه زمين را به ميراث خواهند برد.»
در مزمور هم اينگونه آمده است:
«اما منتظران خداوند وارث زمين خواهند بود، اما حليمان وارث زمين خواهند شد و از فراواني سلامتي متلذذ خواهند شد.»
بنابراين ميتوان فهميد کساني که در حکومت ماشيح خدمت ميکنند، افرادي هستند که خدا آنها را براي اين مقام برگزيده و از زشتي و دورويي برکنار بوده، به دنبال خدمت به ماشيح وجامعه آرماني هستند، در مکاشفهي عزرا آمده است که:
«عبد من مسيحا ظاهر خواهد شد، همراه با آناني که درايشان نفس انساني است»
با اين حساب او، همراهاني با خود دارد که لزوما معادل جامعه آسماني نيست و ممکن است برخي افراد سعادتمند زميني او را همراهي کنند، افرادي که به علت تقدسشان و اعمالشان در اين دنيا برگزيده بوده و افتخار همراهي با منجي يهود را براي کمک به او در هدايت جامعه دارند والبته بسياري از آنچه که خدا براي جامعه آرماني انجام ميدهد به خاطر وجود همين کارگزاران و برگزيدگان است و خود اين افراد زمينه ساز ظهور هستند و امکان ظهور را برقرار ميکنند:
«و من آسمان را دگرگون ميسازم و آن را برکت و نور خواهم داد و من زمين را دگرگون خواهم ساخت وآن را برکت خواهم داد و من برگزيدگانم را بر روي آن سکني خواهم داد، اما گناهکاران و شروران بر روي آن قدم نخواهند گذاشت»
با اين حساب کارگزاران در حکومت ماشيح کساني هستند که از طرف خدا برگزيده شده اند و مسلما چنين افرادي جز تلاش براي سعادت جامعه آرماني، هدف ديگري را دنبال نخواهند کرد.
ارتباطات نيز در جامعه آرماني به بهترين وجه تحقق مييابد، اين امردر مکاشفه عزرا اينگونه توصيف ميشود:
«آن روز نه خورشيد خواهد بود و نه ماه ونه ستارگان، نه ابر ونه رعد ونه برق، نه باد ونه هوا، نه تاريکي ونه شامگاهان ونه بامدادان، نه تابستان ونه بهار، نه پاييز و نه زمستان، نه يخبندان ونه سرما، نه تگرگ ونه باران وشبنم، نه ماه ونه شب ونه سپيده دم، نه تابش ونه درخشش و نه روشنايي، مگر تنها جلال و شکوه خداي بلند مرتبه که بوسيله آن همگان هر آنچه رادر پيش رويشان نهاده شود، مشاهده خواهد کرد، زيرا آن روز مانند هفته سالها خواهد بود.»
پس بنابراين د رآن زمان به راحتي ميتوان با يکديگر ارتباط برقرار کرد و در آن زمان چشمان بينندگان تار نخواهد شد و گوش هاي شنوندگان اذکار خواهد کرد و دل شنوندگان معرفت را خواهد فهميد، در اشعياء آمده حتي کساني که نميبينند ونمي شنوند، در آن زمان بينا وشنوا خواهند شد:
«آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوشهاي کران مفتوح خواهد گرديد، آنگاه لنگان مثل غزال جست وخيزخواهند نمود و زبان گنگ خواهد سراييد.»
با اين حساب ديگر براي ارتباط بين حکومت ومردم مشکلي وجود ندارد و علاوه بر افزايش بينايي و شنوايي تمام افراد، رفت و آمد نيز به راحتي صورت ميگيرد:
«اما آناني که منتظر خداوند ميباشند، قوت تازه خواهند يافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد، خواهند دويد و خسته نخواهند شد»
با وجود اين قدرت، ديگر مشکلي در روابط اجتماعي و مسائل ناشي از آن وجود نخواهد داشت و روابط ميان افراد، گروهها، حکومت کنندگان وحکومت شوندگان به راحتي صورت ميگيرد ومسلما در اين شرايط به کسي ظلم نشده و در حق کسي اشتباه صورت نميگيرد و رهبر جامعه علاوه بر اينکه از مشکلات جامعه آگاه است، جلوي رواج ظلم وستم را هم ميگيرد.
نهايتا بايد گفت که در آرمانشهر يهود و شيعه، اصلاح و تربيت مردم از جمله اصول اساسي در برنامه ريزي اين حکومت آرماني است.چرا که بنابر آنچه که گفته شده، مردم در آن دوره به سطحي از عقل و آگاهي ميرسند که باعث افزايش ميزان درک آنها گرديده و عقول آنها به درجه کمال ميرسد، به گونهاي که همه به پرستش خداي يگانه روي آورده و تنها او را ميخوانند، در زمينه ديگر مسائل هم به خاطر تربيت الهي که بر جامعه حاکم ميگردد، مردم از کژيها و نادرستي ها حفظ گرديده، و ضمن گسترش علم و حقيقت و فهم عميق، مردم به کمال اخلاقي و عقلاني دست مييابند.
البته تفاوتي که در اين قسمت به نظر ميرسد اينکه در مذهب تشيع، اين نوع کمال و تعاليم اخلاقي، صرفا به فرد يا مردم يک منطقه اختصاص ندارد و امري فراگير است، در حاليکه در بعضي سخنان نقل شده در کتب يهود، مکان اين تعليم و تربيت بشري و تنها منبع الهي، اورشليم معرفي شده است و هرچند براي تمام مردم جهان نيز اين تعليم صادر ميشود، اما مکان اصلي اين علوم و احکام از ميان يهوديان و توسط آنهاست و از اورشليم به عنوان محل صدور قوانين الهي ياد شده است.
از طرف ديگريکي از بديهياتي که در هر دو مکتب برآن تاکيد گرديده وجود افرادي از پاکان و برگزيدگان براي اداره حکومت است. کساني که قابل اعتماد بوده و مورد لطف وعنايت الهي قرار گرفته و لياقت خدمت در کنار موعود برگزيده را داشته اند و بدين وسيله او را در امر بزرگ نجات جهان از ظلم و فساد و هدايت آن به سعادت همراهي ميکنند،چرا که آنها برگزيدگاني هستند که تا قبل از ايجاد حکومت آرماني اين شايستگي را از خود نشان داده و مورد لطف و عنايت الهي قرار گرفته اند.
خداونددر قرآن کريم پيرامون ياوران حضرت مهدي(عج) ميفرمايد:
«بندگاني از خود را که داراي قوت ونيروي شگرف هستند به سوي شما ميفرستم.»
و در کتاب اشعياء نيز اينگونه آمده:
«دروازه را بگشاييد تا امت عادل که امانت را نگه ميدارند داخل شوند، طريق راستان، استقامت است. »
پس بر اين اساس ميتوان گفت افرادي که به عنوان کارگزاران حکومت آرماني انتخاب ميشوند همه کساني هستند که مورد تائيد خدا قرا گرفته اندو اين از هر نوع تائيدي برتر است.
نکته قابل ذکر ديگر اين است که، در مکتب شيعه به نام بعضي از اين کارگزاران اشاره شده و تعداد آنها طي احاديث متعدد ذکر گرديده است و حتي در ميان آنها به افرادي از مکاتب و اديان الهي ديگر اشاره شده است، چون حضرت عيسي(ع) که به عنوان وزير معرفي شده اند و يا يوشع وصي موسي، که اين امر خود عاملي در جهت گرايش برخي پيروان مسيحي و يهودي به موعود شيعه ميشود، اما در کتب يهود نامي ازبندگان الهي اديان ديگر در ميان کساني که قرار است مسؤليت اداره حکومت را برعهده بگيرند ديده نشد، که اين امر را ميتوان به خاطر قدمت دين يهود نسبت به اديان الهي ديگر دانست و يا هم با مسئله خود برتر بيني قوم يهود توجيه کرد.
در زمينه ارتباطات هم در اين آرمانشهرها سخن از وسايل ارتباط جمعي پيشرفته است که باعث سهولت رفت و آمد و ارتباط ميگردد، چنانکه در روايات شيعه از بهره گيري از ابزاري همچون، ابر و در کتب يهود هم از، پرواز همچون عقاب سخن گفته شده که به نظر همهي اينها مثالهايي، براي فهم بهتر پيشرفت ارتباطات در آن زمان است. علاوه بر اين به تکرار سخن از نوعي ارتباط ديداري و شنيداري بين امام يا موعود با مردم و يا بين مردم با يکديگر است، که به نظر نوعي معرفت و بصيرتي است که براي آنها بخاطر دستيابي به کمالات روحي و معنوي حاصل ميگردد، چنانکه در مکاشفهي عذرا آمده:
«آنروز نه خورشيد خواهد بود و نه ماه و ستارگان، نه ابر و رعد و برق و... مگر تنها جلال و شکوه خداي بلند مرتبه که به وسيلهي آن همگان هرآنچه را در پيش رويشان نهاده شود مشاهده خواهند کرد.»
که شبيه اين سخن در روايتي از بحارالانوار اينگونه آمده است:
«پس آن حضرت هرجا که باشد با ايشان سخن ميگويد و آنان سخن حضرتش را ميشنوند و او را ميبينند، در حاليکه ايشان در مکان خود ميباشد.»
پس ميبينيم سخن از نوعي بصيرت و شهود در دل مردم آن زمان است که علاوه بر اينکه همراهي و همدلي مردم را بيشتر ميکند، ارتباط آنها با رهبر و موعود خود را به بهترين نحو صورت ميدهد و البته اين امر خود عاملي جهت تداوم حکومت است، چون باعث ميگردد تا ديگر در قضاوت و داوري نياز به شهود و جستجو براي فهم حقيقت نباشد زيرا همهي امور واضح بوده و آن رهبر آسماني از همهي امور به لطف خداوند آگاه است و مسائل براي او به عينه واضح و روشن است.
ج) کارويژه هاي سياستگذاري
سومين دسته از کارويژه هاي نظام سياسي مربوط به بروندادها يعني نمودهاي اجرايي فرايند سياسي است، اين کارويژه را که کارويژه هاي سياستگذاري ميخوانيم كه همان اثرات اساسي وارد بر جامعه، اقتصا د وفرهنگ هستند. اين بروندادها در واقع انواع سياستهاي عمومي است که دولت براي دستيابي به اهدافش اتخاذ ميکند.اين کارويژه ها شامل اشکال مختلف عملکرد تنظيم به معناي تنظيم رفتار و اعمال کنترل بر رفتار افراد و گروههاي موجود در جامعه، استخراج منابع يا به دست آوردن منابع در قالب ماليات ها ونظاير آن وعملکرد توزيع يا تقسيم مزايا وخدمات ميان گروههاي مختلف مردم و در واقع استخراج، تنظيم وتوزيع ميباشد،که نتايج تمامي اين فعاليت هاي سياسي، با دور زدن سيستم به صورت درون دادهاي جديد تقاضاهاي تازه اي رابراي اقدام به قانونگذاري يا اجراء وافزايش يا کاهش ميزان حمايت از نظام سياسي تحويل سيستم ميگردد.
حال درآرمانشهرمهدوي يکي از مهم ترين ويژگي ها وفور نعمت است ، زيرا از آنجا که مردم به اطاعت خدا روي ميآورند و بر فرمان حجت او گردن مينهند، ديگر دليلي ندارد که زمين وآسمان از برکاتش بر بندگان خدا مضايقه کند، از اين رو باران هاي موسمي شروع به باريدن ميکند، رودخانه ها پراز آب ميشود، زمين ها حاصلخيز ميگردد و کشاورزي شکوفا ميشود و وضعيت عمومي جامعه به بهبودي اوضاع اقتصادي منجر ميشود، زيرا يکي از مشکلاتي که باعث ناکامي دولتها ميشود، عدم تامين منابع مورد نياز مردم است، اما خداي متعال گنجينه هاي پنهاني خويش را در اختيارحجت خود قرار ميدهد و در دوران آن حکومت مشکلي مطرح نميشود و خدا تمام تواناييهاي پيامبران پيشين و قدرتهاي پيامبر اسلام وامامان(ع) را به حضرت مهدي (عج) ارزاني داشته، تا بدين وسيله حکومت خود را در سراسر جهان مستحکم سازد.
در زمينه انبوهي نعمت ومنابع و اموال روايات بسياري ذکر گرديده، پيامبر اکرم(ص) در حديثي ميفرمايند:
«زمين بار محصول خويش را ميدهد و در دل خود چيزي بر جاي نميگذارد. در آن روز گار مال و ثروت خرمن ميشود .هرکسي در برابر مهدي بايستد و بگويد:اي مهدي به من مالي بده!مهدي بي درنگ گويد :بگير.»
اينها نيست مگر به خاطر نيکي و پارسايي مردم و عدل و انصافي که در جامعه برقرار گشته، خدا در قرآن کريم به اين امر در جامعه تقوا پيشه گان اعتراف کرده، آنجا که ميفرمايد:
«پس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد که او آمرزنده است تا از آسمان برايتان پي درپي باران فرستد وشما را به اموال و فرزندان مدد کند و برايتان بستانها ونهرها بيافريند.»(نوح12)
پيامبر اکرم در روايتي به اين امر اشاره دارند:
«امت من در زمان مهدي به نعمت هايي دست يابند که پيش از آن در هيچ دورهاي دست نيا فته بودند.در آن روزگار آسمان باران فراوان دهد و زمين هيچ روييدني را در دل خود نگه ندارد.»
يا در روايت ديگري فرمود:
«ساکنان آسمان و زمين از او خوشنود ميشوند، آسمان از ريزش باران قطرهاي دريغ نکرده و زمين از رويش گياهان خودداري نميکند، بگونهاي که زنده گان آرزو ميکنند که کاش مردگان زنده ميشدند.»
که حکايت از فراواني نعمت دارد، در حديث ديگري در بحار الانوار نيز آمده:
«زمين گنجينه هايش را براي او خارج ميسازد و وي مال و سرمايه بي شمار بين مردم پخش ميکند.»
همه اين روايات حکايت از اين دارد که در دوره حکومت مهدوي، زمينه براي مردم فراهم است تا از زمين و آنچه که از معادن و مزارع در آن است بهره مند شوند، در نتيجه ثروت هاي مردم و برکات افزون خواهد گرديد و از آن پس ناداري، محروميت و گرسنگي از ميان مردم رخت برخواهد بست واز طرف ديگر علاوه بر سرمايه و ثروت ،امکانات رفاهي و امور ديگر سامان مييابد و در احاديث به آباداني راهها نيز اشاره شده و اينگونه آمده که احداث آبراهها و ساختن پلها و بستن سدها بر روي رودخانه ها، به ويژه بين کربلا و نجف صورت ميگيرد و در مسير آن آبها، آسيابها ساخته ميشود که در آن دانه ها آرد ميشوند و هرکس را اين امکان وجود خواهد داشت که از آن آسياب ها رايگان و بدون عوض استفاده نمايد.
اين دورهاي است که در آن همه نيازها وخواسته ها برآورده شده و منابع موجود در محيط استخراج گرديده ونه تنها مشکلي در اين زمينه نيست، بلکه گرسنه وتشنهاي نميماند، در حديثي امام باقر (ع) فرمودند:
«هرگاه قائم ما ظهور کند، جارچي از مکه جار کشد، هلا کسي خوردني ونوشيدني با خود برندارد و آن حضرت حجر موسي بن عمران(ع) را که يک بار شتري است با خود بردارد وبه منزلي بار نيندازد، مگر آنکه چشمه از آن روان شود و هرکس گرسنه باشد واز آن نوشد وسير شود وهرکس تشنه باشد، سيراب گردد و مراکب ايشان هم سيراب شود، تا وارد نجف که در وادي کوفه است بشوند.»
با اين حساب نعمت و رحمت بر مردم آخرالزمان کامل گشته و نياز نيازمندان رفع ميگردد.
در آرمانشهر شيعي توزيع منابع موجود بين افراد نيزبه شکلي عادلانه صورت ميگيرد و همه از حقوق خود برخوردار ميشوند،بنابراين رعايت قاطع اصل مساوات و عدالت مو جب تعديل ثروت ها و برابري در توزيع کالاها و مواد مورد نياز همهي مردم است و از تراکم وذخيره سازي جلوگيري ميکند و زمينه کمبود و بي نيازي را فراهم ميکند .
رسول خدا (ص) ميفرمايد:
«در آخرالزمان، خليفهاي ظهور ميکند که مال را بدون شمارش ميبخشد.»
ويادر جايي ديگر که فرمود:
«در روزگار نااميدي و پيدايش فتنه ها، شخصي به نام مهدي ظهور ميکند که بخشش هاي او بر مردم گوارا خواهد بود.»
وي همچنين ميفرمايد:
«در آخرين دوران امت من، خليفهاي خواهد بود که اموال را مشت مشت به مردم ميدهد و آن را نميشمارد.»
پس بر اين اساس آن دوران علاوه بر اينکه دورهي وفور و فراواني است، توزيع اموال نيز به گونهاي صورت ميگيرد که حتي مردم براي دادن صدقه و زکات کسي را پيدا نميکنند و مردم در بي نيازي بسر ميبرند، چنانکه امام باقر (ع) فرمودند:
« مهدي (عج) اموال را ميان مردم چنان به مساوات تقسيم ميکند که ديگر محتاجي ديده نميشود تا به او زکات دهند.»
يا در رابطه با چگونگي توزيع و پرداخت اموال فرموده اند:
« گويا مشاهده ميکنم دين شما را همچون پرندهاي که ميگريزد و در خون خود ميتپد و کسي آن را به شما باز نميگرداند مگر مردي از خاندان ما اهل بيت، در آن هنگام وي در سال دو پاداش و در ماه دو روزي به شما ميدهد و در زمان او به حکمت دست مييابيد.»
بر اساس اين روايت هر شش ماه يک پاداش و بخشش مالي از بيت المال و توزيع مواد غذايي و خواروبار هر دو هفته يکبار صورت ميگيرد و بگونهاي تنظيم شده که از زياده روي و کوتاهي در توزيع اموال جلوگيري گردد.
اين مطلب خود به خوبي گواه است که بخشندگي امام در توزيع بگونهاي است که به هر کس که بخواهد ميبخشد و البته نيازمندي نيست.
از طرفي برنامه ريزي هاي دقيق، کنترل امور و بکارگيري آنها در حکومت مهدوي همراه با استفاده از دانش بي کران الهي توسط امام است که ميتواند همهي مناطق را آباد کرده و براي تامين زندگي و رفاه مردم راه و روشهايي عرضه گرداند و همين طرح ها و برنامه ها از عوامل پيشرفت جامعه است و تنظيم دقيق عاملي ميگردد، در جهت بهره وري و استفاده بهتر از مزارع و منابع قابل برداشت و تا زماني که به خوبي کنترل اوضاع به دست رهبري حکيم باشد از جهت جلوگيري در هدر رفتن اموال مشکلي وجود ندارد.
همچنين از آنجا که کنترل جامعه در دست مستمندان است و آنان نقش اساسي در اين امر دارند دقت لازم را براي کنترل اوضاع و جلوگيري از سوء استفاده انجام ميدهند، اما در عين حال آن حضرت در ادارهي امور از نظر اقتصادي گشاده دست بوده و اموال را براي آسايش و رفاه مردم با سخاوت به کار گرفته و ديگر کسي دچار فقر نميگردد و سراسر گيتي در کنترل او و ياورانش است.
در رابطه با يهوديان نيزمسلما وقتي که قوم يهود در حکومت آرماني خود مشکلي را از جهت دولت و اقدامات آن در حکومت ماشيح نميبينند در مورد برآورده شدن خواسته ها و نيازها و آنچه که مايحتاج مردم آن دوران را تامين ميکند نيز کمبودي احساس نميکنند به طوريکه برقراري صلح وامنيت که از بروندادهاي نظام و از نياز هاي عمدهي مردم است به بهترين وجه در آن زمان تامين ميگردد، چنانکه آمده:
«در آن روز به جهت ايشان با حيوانات صحرا و مرغان هوا وحشرات زمين عهد خواهم بست و کمان و شمشير و جنگ را از زمين خواهم شکست و ايشان را به امنيت خواهم خوابانيد»
آنچه که در کتب عهد عتيق بيان گرديده دليل اين مدعاست، در هر حال هر چند که گروهي از انديشمندان يهودي بر جنبهي معنوي حکومت آرماني تاکيد داشته اند اما براي ايجاد اميدواري در عامه مردم از بيان نعمتهاي مادي آن دوران غفلت نورزيدند که البته افسانه ها و اسطوره هايي نيز در اين رابطه در بين يهوديان شايع گرديده است. در پيشگويي هاي عاموس در رابطه با وفور نعمت آمده است:
« ايشان شهرهاي مخروب را بنا نموده، در آنها ساکن خواهند شد، تاکستانها غرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشيد و باغها ساخته، ميوه آنها را خواهند خورد.»
که اين امر دليل اعتقاد يهوديان به آباداني و سرسبزي اسرائيل در آن دوران است. در يحزقل آمده که:
« شما را از تمام ناپاکيها و پليدي هايتان نجات ميدهم، غله را بارور نموده و آن را زياد خواهم کرد و ديگر براي شما قحطي قرار نخواهم داد.»
يا در سخنان ديگري که بعضي از نعمتها را نيز بر شمرده و بدين وسيله وفور نعمت آن دوران را گوشزد ميکند، زيرا از جمله وعده هايي که به بني اسرائيل داده شده وجود آباداني و فراواني است چنان که آمده :
«خرمن شما به قدري زياد خواهد بود که کوبيدن آن تا هنگام چيدن انگور ادامه خواهد داشت و انگور شما به قدري فراوان خواهد بود که چيدن آن تا کاشتن بذر طول خواهد کشيد، خوراک کافي خواهيد داشت و در سرزمين شما صلح و آرامش خواهم بخشيد و شما با خاطري آسوده به خواب خواهيد رفت.»
بر اين اساس وضعي که جهان تحت نظر ماشيح خواهد داشت، به بهترين وجه توصيف شده است. نيروي باروري طبيعت تا ميزاني شگفت انگيز و معجزه آسا فزوني خواهد يافت و در اين ميان پيرامون چگونگي بعضي محصولات نيز توصيفاتي در کتب يهود يافت ميشود، چنانکه گفته ميشود:
« در دوران ماشيح، انسان يک حبه انگور را با گاري يا قايق ميآورد و آن را گوشه خانه خود ميگذارد و از آن به قدر يک خم بزرگ آب انگور ميگيرد و بقاياي آن را در آشپزخانه ميسوزاند و يک حبه انگور که سي پيمانه شراب ندهد يافت نخواهد شد.»
در آن زمان غلات نيز سريع رشد ميکنند همچون درختان که ظرف مدتي کوتاه ميوه خواهند داد، ربي يوسه گفته است:
« در لبنان گندم ها به خواست خدا، به بلندي درخت خرما خواهند شد و باد براي پربار و مرغوب شدن آن وزيدن خواهد گرفت، و دانه هاي گندم مانند دو قلوهي گاو بزرگ درشت است.»
و حتي گفته ميشود:
« در جهان ماشيح درسرزمين اسرائيل، گرده هايي ازعالي ترين آرد و پارچه هايي از نفيس ترين پشم درزمين خواهدروييد.»
و در شبات آمده :
« در جهان آينده زنان هر روز خواهند زاييد و درختان هر روز ميوه خواهند داد.»(شبات، 30ب)
در حزقيال نيز مواردي ذکر شده:
« درختان را وادار ميکند تا هر ماه ميوه آورند و انسان از آن ميوه ها ميخورد و شفا مييابد و بر لب آن نهر(نهري که اورشليم جاري است و هر کس به واسطهي آن شفا خواهد يافت) در اين طرف و آن طرف هر نوع درخت خوراکي خواهد روييد، که برگ آن پژمرده نخواهد شد و ميوه اش تمام نخواهد گشت و هر ماه ميوهاي تازه خواهد آورد، زيرا که آبش از مَقدِس جاري ميشود و ميوهي آن براي خوراک و برگ آن به جهت علاج و شفا خواهد بود.»
براين اساس منابع در حد فراوان استخراج گرديده و مورد استفاده قرار ميگيرند.
در دين يهود علاوه بر اين موارد نکاتي ديگر نيز پيرامون گسترش منابع و وفور آنها ذکر شده که همگي بر گسترش رفاه و آسايش تکيه دارند. البته بايد گفت که وعده هاي بعضي از ربانيون پيرامون بعضي از موارد همچون لباسهاي دوخته و نانهاي پخته که زمين توليد خواهد کرد و يا مواردي شبيه اين تعبيرهايي کاملا مجازي هستند که بر آسان شدن تحصيل معاش در آن دوره دلالت دارند و همگي به دنبال نشان دادن وفور نعمت و گسترش رفاه در آن زمان است.
علاوه بر اين بر اساس آنچه که از عدالت و مساوات ماشيح ذکر گرديده بعيد به نظر ميرسد که منابع به خوبي کنترل نشود بلکه با وجود يک چنين حکومتي، به اعتقاد يهود ديگر نه تنها بي عدالتي در رابطه با مردم وجود ندارد بلکه منابع نيز با کنترل حکومت تنظيم ميگردد، خود ماشيح و ياران او در نقاط مختلف جهان با عدالت و درستکاري در جهت سعادت و رفاه مردم تلاش ميکنند و به خوبي بر رفتار افراد و گروه ها و به خصوص کارگزاران حکومت، در جهت هرچه بهتر شدن اوضاع رفاهي مردم نظارت دارند:
«بلکه براساس عدالت حکم ميکندوداد ضعيفان را ميستاند.»
پس به واسطهي برنامه ريزي ماشيح امور به خوبي و از جهات مختلف تنظيم و کنترل ميگردد ومنابع کسب شده و برنامه ريزي شده هم به خوبي توزيع نيز ميگردد و هرچند در کتب عهد عتيق پيرامون وفور نعمت و گسترش رفاه در بين قوم بني اسرائيل تاکيد گرديده ،در عين حال به گسترش در بين اقوام و ملل ديگر نيز اشاره گرديده است بگونهاي که تمام شهرهاي ويران شده را از نو آباد کرده و در جهان جايي ويرانه يافت نخواهد شد. در حزقيال آمده:
« و خواهرانت شهر سدوم و دخترانش (دهات اطراف) به حالت نخستين باز خواهند گشت.»
پس با اين حساب منابع بين جميع امت ها تقسيم گرديده تا هيچ گله و شکايتي صورت نگيرد و همه از نعمات الهي بهره مند گردند:
« تو را حفظ نموده، عهد قوم خواهم ساخت تا زمين را مامور سازي و نصيبهاي خراب شده را تقسيم نمايي.»
پس بنابراين علاوه بر گسترش و وفور منابع زميني اين منابع به خوبي بين همه مردم جهان توزيع و کنترل ميگردد و همه از اين الطاف الهي بهره مند ميشوند.
براساس آنچه گفتيم يکي از مهمترين عواملي که سبب ايجاد آسايش و رفاه در آرمانشهر يهود و شيعه گرديده وجود نعمت فراوان و آباداني است. البته همانطور که در دو مکتب گفته شد روح متعالي و کمال طلب مردم آن دوران در سايهي حکومت رهبري خردمند باعث ميشود تا مردم از بسياري نيازها و خواسته هاي امروزي چشم بپوشند و از حرص و طمع دوري جويند اما در عين حال آن دوران دوراني است که گفته ميشود وفور نعمت و سرسبزي و آباداني به آخرين حد خود ميرسد. بگونهاي که زمين همهي منابع و گنجهاي خود را آشکار کرده و ديگر فرد محتاج و نيازمندي پيدا نميشود و البته در اين زمان برکت نعمتها نيز افزون ميگردد، چنانکه يهوديان از ربي يوسه نقل ميکنند که:
«در زمان ماشيح غلات ظرف پانزده روز به عمل خواهند آمد و درختان در مدت يک ماه ميوه خواهند داد.»
شيعيان نيز در روايتي از پيامبر اکرم (ص) گستردگي نعمت را اينگونه مطرح ميکنند:
«امت من در زمان مهدي (عج) به نعمتهايي دست يابند که پيش از آن در هيچ دورهاي دست نيافته بودند. د ر آن روزگار آسمان باران فراوان دهد و زمين هيچ روييدني را در دل خود نگه ندارد.»
در هر حال همانگونه که به بيانهاي مختلف گفته شد ، هر دو مکتب آباداني و زيادي نعمت و روزي را از جمله ويژگيهاي دوران حکومت موعود خود ميدانند که البته اين خود عاملي است که ميل و اشتياق مردم دوران هاي مختلف را به ديدن آن دوران شدت ميبخشد.
در زمينه عدالت و انصاف و داوري در آن زمان نيز، ميتوان يقين کرد که در رابطه با اين دو کارويژه هم امور به نحو احسن صورت ميگيرد و اين لازمه وجود آرمانشهر است.چنانکه در روايات اسلامي در زمينه توزيع منابع و نعمتها در آن دوران، معتقدند به خاطر وفور نعمت، حتي اين اموال بدون شمارش در اختيار مردم قرار ميگيرد، در حديثي رسول اکرم(ص) ميفرمايند:
«آخرين دوران امت من خليفهاي خواهد آمد که اموال را مشت مشت به مردم ميدهد و آن را نميشمارد.»
پس تنظيم و کنترل امور نيز با وجود بصيرت و آگاهي منجي موعود و عدالت و انصافي که او از خود بروز ميدهد ، مسلما به بهترين نحو صورت گرفته و علاوه بر اينکه با عدالت به امور رسيدگي ميکند نسبت به مردم در شهرهاي مختلف بدون هيچ نوع برتري دادن حکم کرده و به بهبود امر آنها ميپردازد. نهايتا بايد گفت ،آرمانشهر مطرح شده در اين دو مكتب با وجود يكسري تفاوت ها ، اما در مواردي نيز به يكديگر شباهت دارند كه شايد بتوان آنرا ناشي از الهي بودن آنها دانست،كه در اين مقاله سعي شد تا حد امكان به بررسي اين ويژگي ها پرداخت وگوشه اي از اين آرمانشهر موعود را به تصوير كشانيم.
نتيجه گيري
در اين پژوهش سعي شد آنچه را که در دو نگرش يهود و شيعه پيرامون مسئلهي آرمانشهر و حکومت موعود داراي تشابه و تفاوت هستند بيان کنيم.
در زمينهي موارد مشابه بايد گفت از آنجاکه هر دو مکتب از اديان الهي بوده و توسط پيامبران الهي نازل شده اند تشابهات فراواني در زمينهي دورهي ظهور منجي وجود دارد.
همانند مسئلهي انتظار براي ظهور منجي، رسيدن به سعادت اخروي به عنوان غايت نهايي، نامشخص بودن زمان ظهور منجي والبته يقين به ظهور چنين فردي که رهبري حکومت آرماني را از سوي خدا برعهده ميگيرد، عدالت و انصاف در قضاوت بين مردم و وجود ياوران و کارگزاران صديق که در کنار منجي به اصلاح و ادارهي جامعه ميپردازند، وفور نعمت و آباداني زمين و ... از جمله موارد مشابهي هستند که هر دو مکتب در متون خود به آن اشاره کرده اند.
از طرف ديگر يکسري از مطالب نشان از تفاوت بين دو ديدگاه در اين زمينه را داشت، از جمله نوع نگاه قوم يهود به يکسري از مباني نظري حکومت آرماني و مشخص نمودن فلسطين به عنوان محل تشکيل حکومت آرماني، ترديد در زمان مطرح شدن مبحث منجي در دين يهود براي اولين بار، مسئلهي برتري نژادي و اقداماتي که هم اکنون گروهي از يهوديان به بهانه انتظار براي ظهور منجي تحت عنوان رژيم اسرائيل انجام ميدهند و ... از جمله موارد تفاوت مکتب يهود با شيعه در اين زمينه گرديده است، که وجود اين مسائل عاملي ميگردد تا بتوان گفت مکتب شيعه از مباني و اصول محکم تر و پايدارتري نسبت به مکتب يهود در زمينهي مسئلهي آرمانشهر موعود برخوردار است.
پي نوشت ها