چکیده
با بررسی منابع شیعی عصر غیبت صغرا، درمییابیم که این دسته از منابع، نسبت به شبکۀ وکالت و خصوصاً وکلای اربعه توجه ویژهای نداشتهاند و در موارد بسیاری حتی نامی از وکلا به میان نیاوردهاند. شاید این امر، برآمده از فضای سیاسی آن عصر باشد؛ جوّی که به شدت علیه شیعیان غلیان پیدا کرده بود و حکومت عباسی را علیه شیعیان تحریک میکرد. از جمله عوامل تحریککننده میتوان به قیام صاحب زنج، قرامطه، تشکیل حکومتهای شیعی علویان در طبرستان و فاطمیان در مصر اشاره کرد. این عوامل سبب شد که عالمان امامی آن عصر مجبور به استفاده از راهکار تقیه شوند، به طوری که این پدیده حتی در منابع امامی آن دوره و تعاملات بین وکلا و علمای امامی نیز اثر گذاشت. از اینرو شایسته است نخست تاریخچهای از سازمان وکالت ارائه شود، سپس فضای سیاسی عصر غیبت صغرا ترسیم گردد، آنگاه منابع امامی آن دوره جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. در پایان به این نتیجه اشاره میشود که منابع امامی توجه بسیار اندکی به سازمان وکالت داشتهاند که این امر متأثر از فضای تقیۀ حاکم بر آن دوره بوده است؛ فرضیهای که نویسندۀ این پژوهش، میکوشد آن را اثبات کند.
واژگان کلیدی
امام عصر(عج)، منابع امامی، غیبت صغرا، سازمان وکالت، وکلا، تقیه، عالمان امامی.
مقدمه
از آنجا که شیعیان در عصر حضور به امام دسترسی داشتند، تدوین جوامع روایی را احساس نمیکردند، حال آنکه در غیبت صغرا فقدان امام حاضر، ضرورت تدوین جوامع روایی شیعی را رقم زد و اولین کتاب از سلسله کتابهای چهارگانۀ شیعه در همین زمان تألیف شد. همچنین کتابهای دیگری در زمینههای گوناگون فکری و عقیدتی نگاشته شد که بخشی از این آثار به غیبت صغرا توجه داشته و بخشی نیز مرتبط به آن عصر نبودهاند.
واکاوی و جستوجو در آثار این دوره حاکی از آن است که منابع نگاشته شده در آن زمان اعم از نقلی و عقلی و پژوهشهای دیگر، کمترین توجه را به شبکۀ وکالت، بهویژه وکلای اربعه داشتهاند. این نکته از آنجا بااهمیت است که طبق باورهای امامیه، این سازمان و در رأس آن وکلای اربعه حلقۀ اتصال بین امام و شیعیان بودهاند و شیعیان، بسیاری از مشکلات خویش را توسط وکلا به امام عرضه میکردند و حتی وجوهات شرعی خود را نیز بدینوسیله به امام میرساندند. به بیان دیگر، عمده مسائل جامعۀ امامیه در این زمان توسط وکلا حل و فصل میشده است (طوسی،1387: 599).
با توجه به گستردگی شبکۀ وکالت، این گمان که عالمان شیعی آن عصر از چنین شبکهای مطلع نبودهاند، پذیرفتنی نیست. در این صورت این پرسش مطرح میشود که چرا عالمان آن عصر در منابع خویش به وکلای اربعه توجه بسیار اندکی داشتهاند؟ آیا این امر بدان دلیل بوده است که اساساً عالمان امامی آن دوره موجودیت چنین شبکهای را نپذیرفته بودند. به طوری که بعضی از خاورشناسان مدعی شدهاند گزارشی از ائمه وجود ندارد که آنان شخصی را به عنوان نماینده (وکیل) خویش بهویژه در عصر غیبت معرفی کرده باشند، به همین دلیل وکالت سفیران، مورد تأیید ولایات مختلف از جمله قم و بغداد نبوده است (نیومن،1386: 377).
در پاسخ به این سؤال چند نظریه مطرح میشود:
1. چهبسا نزاع بین دو مکتب عقلگرای بغداد و نقلگرای قم، سبب چنین پدیدهای شده است؛ به طوری که منابع قم کم و بیش به وکلا و شبکۀ وکالت توجه داشتهاند، اما علمای امامیۀ بغداد چنین نمیاندیشیدند. شاید به همین دلیل است که حسین بن روح نوبختی وکیل سوم امام عصر(عج) با آنکه در بغداد زندگی میکند کتاب التکلیف شلمغانی را نزد علمای قم برای بازبینی میفرستد (طوسی،1387: 677) و در اینباره از عالمان بغدادی کمک نمیطلبد.
2. به نظر نگارنده، تقیه سبب چنین مخفیکاری در منابع امامی آن دوره شده است؛ پدیدهای که نگارنده درصدد اثبات آن است و نظریههای رقیب را مردود میداند. به همین جهت لازم دیده شد که ابتدا تاریخچهای اجمالی از شبکۀ وکالت ارائه، سپس با ترسیم فضای سیاسی حاکم بر آن عصر، قرائن بر تقیه به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
تاریخچۀ سازمان وکالت
با تشکیل سازمان وکالت دراواسط قرن دوم هجری (حسین،1367: 136) از سوی امامان شیعه به منظور ساماندهی شیعیان در امور مختلف، تشکیلات کارآمدی پدید آمد که توانست نیروی درونی شیعیان را متمرکز و عملاً به عنوان بازویی قدرتمند در مقابل حاکمیت قرار گیرد.
دو امر در شکلگیری این سازمان نقش اساسی داشته است. عامل نخست، فضای خفقانآوری بود که حکومت عباسی بر شیعیان و خصوصاً امامان آنان تحمیل کرده بود که ضرورت تشكیل این سازمان را میرساند، به طوری که عدهای از شیعیان در عصر هارون و متوکل عباسی به سبب تشیع و برخی از وکلا به جرم وکالت ائمه(ع) دستگیر، شکنجه و حتی عدهای از آنان به شهادت رسیدند (كشی، 1348: 607). در این شرایط امامان شیعی میکوشیدند به اندازۀ ضرورت با شیعیان خویش ارتباط داشته باشند.
عامل دیگری که سبب پدید آمدن چنین سازمانی شد، دسترسی نداشتن شیعیان به امام به سبب حبس، شهادت یا غیبت بوده است. از جمله امام کاظم(ع)مدت درخور توجهی در زندان به سر برد و از همان مکان به سختی شیعیان را اداره میکرد (مفید، 1389: 305). وجود این عوامل سبب شکلگیری این سازمان در عصر امام صادق(ع)و بسط آن در زمان امام کاظم(ع)شد. پس از شهادت امام کاظم(ع)نیز سازمان وکالت نقش تعیینکنندهای در منحرف نشدن شیعیان داشت؛ به طوری که در برخورد با جریان انحرافی قدرتمندی همچون واقفه، یونس بن عبدالرحمن وکیل شایستۀ امام کاظم(ع)نقش تأثیرگذاری در پذیرش امامت امام رضا(ع)در میان شیعیان داشته است (طوسی،1412: 43).
این جریان پس از شهادت امام رضا(ع)و در پی این پرسش که آیا امامت فرزند خردسال ایشان ممکن است یا خیر، مجدداً نقش قدرتمند خویش را در گسترش مفهوم امامت در هر سنی نشان داد (مسعودی، 1955: 212) و نقش این سازمان بهویژه پس از شهادت امام عسکری(ع)بسیار پررنگ شد. وکلای آن عصر در این زمان در هدایت عمومی شیعیان و رهنمون ایشان به امام غایب بسیار مؤثر بودند (مجلسی،1376: ج51، 300). گفتنی است گستردگی شبکۀ وکالت به میزان پراکندگی شیعیان در جغرافیای اسلام بازمیگشت، به طوری که از مدینه به عنوان محل استقرار امامان شروع (طوسی،1412: 210) و تا مکه (حسین،1367: 151)، یمن و بحرین (كلینی، 1376: ج1، 519، ح12)، عراق (جباری، 1382: ج1، 79)، کوفه (نجاشی، بیتا: 74)، بغداد (مسعودی، 1955: 213 - 215)، سامرا (طوسی، 1412: 214)، واسط (مسعودی، 1955: 215)، بصره (حسین، 1367: 136 - 137)، مصر (كلینی، 1376: ج1، 494، ح4)، قم (اشعری، 1313: 211) و دیگر شهرها امتداد یافته بود.
در بسیاری از مواقع عزل و نصب وکلا در مناطق مختلف توسط خود امام صورت میپذیرفت؛ چنانکه این امر دربارۀ مفضل بن عمر جعفی (طوسی،1412: 210) و عثمان بن سعید و پسرش (همو: 216 - 217) و بسیاری دیگر از وکلا در منابع شیعه ثبت شده است.
این پدیده دربارۀ وکلای درجۀ دوم نیز صورت میپذیرفت (كشی، 1348: 501 و 509، ح983). از اینرو امام باید شخصیتهای مورد قبول وکلا را از شخصیتهای دروغین و مدعیان آن منصب به شیعیان معرفی میکرد. شاید مهمترین این توثیقها نسبت به وکیل اول و دوم توسط امامان دهم و یازدهم(ع) صورت پذیرفت (طوسی، 1412). در مقابل نیز برخورد شدید امام رضا(ع)با سران مذهب واقفی به عنوان کسانی که در امر وکالت به پدر بزرگوار ایشان خیانت کرده بودند در تاریخ ثبت شده است (كشی، 1348: 403، ح406). همچنین برخورد امام هادی(ع)نسبت به فارس بن حاتم مثالزدنی است، به طوری که حضرت به خاطر خیانت فارس بن حاتم و نقش تعیینکنندۀ وی در انحراف فکری شیعیان از امامت، برخورد شدیدی با او داشتند (همو: 525، ح1006).
سرانجام این سازمان با توقیع آخر امام عصر(عج) به وکیل چهارم به پایان رسید، به طوری که امام تصریح کرده بودند که با شروع غیبت کبرا دیگر هیچ ارتباط حضوری بین امام و شیعیان صورت نخواهد گرفت و کسی که چنین ادعایی کند دروغگو خواهد بود (طوسی،1387: 684) و این پایانی بر فعالیتهای سازمان وكالت بود.
اما در بخش بعد لازم است منابع امامی در آن دوره مورد برسی قرار گیرد تا میزان توجه هر یک از این منابع به سازمان وكالت، بهویژه وكلا مشخص شود.
بررسی وكلا در منابع عصر غیبت صغرا
1. بصائر الدرجات، اثر ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار قمی (290ق)
نجاشی (450ق) او را ثقه و عظیمالقدر و وی را یکی از بزرگان اصحاب قم برشمرده است (صفار، 1404: 8). همچنین شیخ طوسی (460ق) صفار را از اصحاب امام عسکری(ع)میداند (همو: 9).
کتاب او در جمعآوری احادیث اهلبیت(ع) از نمونههای اولیه مجامع روایی شیعی است که حدود دوهزار حدیث از آن باقی مانده است. با توجه به سال وفات مؤلف (290ق) تدوین این کتاب باید در عصر غیبت صغرا صورت گرفته باشد؛ در عین حال، از رخدادهای تاریخی ائمه(ع) و مسائل این عصر تهی است.
بصائرالدرجات در ده باب تدوین شده و عمدتاً حول مباحث کلامی اهلبیت(ع) است. روایاتی شامل فضیلت علم، معرفت به اهلبیت پیامبر(ع) و شأن نزول بسیاری از آیات دربارۀ آنان، میزان و حدود علم ائمه، تفاوت بین نبوت و امامت، برتری اهلبیت بر انبیا به غیر از پیامبر اکرم(ص) و... مؤلف این اثر بیتردید متعلق به مکتب قم و از خاندان اشعری بوده است. به همین دلیل بیشترین راویان وی نیز از اصحاب قم به شمار میآیند (نیومن، 1386: 220).
صفار نیز از آن دسته عالمان شیعی عصر غیبت صغرا محسوب میشود که هیچگونه اشارهای به شبکۀ وکالت، بهویژه وکلا نکرده است.
2. فرق الشیعة، منسوب به حسن بن موسی نوبختی (310ق)
او خواهرزادۀ ابوسهل نوبختی بوده و از طریق مادر، نسبش به خاندان نوبختی میرسد. وی از بزرگان و سران شیعه و از متکلمان امامیه به شمار میرود. وی بهجز فرقالشیعة، آثار دیگری نگاشته که تنها همین کتاب به دست ما رسیده است (نوبختی، 1386).
این کتاب همانطور که از عنوانش پیداست، به فرقههای گوناگون شیعیان از آغاز تا غیبت صغرا داشته است.
وی که خود شاهد فرقهفرقه شدن شیعیان در ابتدای عصر غیبت صغرا بوده است، توانست با به تصویر کشیدن این فرقهها در آن عصر، اطلاعات بسیار مفیدی به دست ما برساند. نوبختی فرق منشعب از شیعه را بعد از شهادت امام عسکری چهارده فرقه میداند و به معرفی همگی آنها میپردازد (همو: 84).
در این کتاب نیز هیچگونه اثری از شبکۀ وکالت و وکلا موجود نیست و این بیگمان به موضوع کتاب مربوط است که دربارۀ تاریخچۀ فرقهها بحث میکند.
3. التنبیه فی الامامة، اثر ابوسهل نوبختی (311ق)
ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابیسهل نوبختی، از بزرگان و متکلمان شیعۀ امامی به شمار میرود. نجاشی او را شیخالمتکلمین و دارای جلالت عظیم در دین و دنیا میداند (نجاشی، بیتا: 31).
ابوسهل در دوران نیابت حسین بن روح نوبختی نقش عمدهای در هدایت شیعیان و برخورد با غالیان و مدعیان دروغین نیابت امام عصر(عج) به عهده داشت.
همچنین ابوسهل دستیار وکیل دوم محمد بن عثمان شمرده میشد. چنانکه نقل شده سفیر دوم در حضور وی و تعدادی دیگر از بزرگان، حسین بن روح را به امر وکالت و جانشینی خود انتخاب کرد (طوسی، 1387: 645).
برای ابوسهل آثار بسیاری نقل شده که همۀ این کتابها از بین رفته است و تنها صفحاتی از کتاب التنبیه فی الامامة او بر جای مانده است (صدوق، 1388: 177 - 178).
این کتاب در اثبات وجود و امامت امام زمان(عج) است و در عصر غیبت صغرا تدوین شده است. وی بر دو غیبت امام عصر که یکی از دیگری شدیدتر خواهد بود، اشاره کرده است.
ابوسهل در این کتاب تنها به ذکر کنایه دربارۀ وکلای اربعه _ البته تا زمان خود _ اشاره و از بیان نام آنان خودداری میکند (همو).
از این کتاب صفحاتی چند باقی نمانده و نمیدانیم در قبل و بعد از این صفحات آیا وی نامی از وکلاء برده است یا خیر؟ همچنین در چند صفحۀ باقیماندۀ کتاب او از وکلای دیگر نیز سخنی به میان نیاورده و عمدتاً مباحث کتاب خویش را حول محور کلام قرار داده است.
4. الکافی، اثر محمد بن یعقوب کلینی
بیگمان مؤلف کتاب کافی از بزرگترین عالمان عصر غیبت صغرا به شمار میآید. نویسندۀ این کتاب محمد بن یعقوب کلینی (م329ق) است که به سبب گرایشهای روایی خود متعلق به مکتب قم بوده است، اما در عین حال به شهرهای مختلف از جمله بغداد سفر کرد و دست به تألیف كافی زد که از جمله کتابهای چهارگانه شیعه به شمار میرود. کافی به روش حدیثی نوشته شده و سه بخش دارد: 1. اصول: شامل روایات اعتقادی؛ 2. فروع: حاوی روایات فقهی؛ 3. روضه: دربر گیرندۀ احادیث متفرقه.
بخش بزرگی از اصول کافی به عنوان «کتاب الحجة به نقل روایات و مسائل مربوط به امامت اختصاص پیدا کرده است. این روایات به طور عمده در مسائل کلامی و ضرورت وجود امام بود که شرایط حاکم بر عصر امامان شیعه(ع) را بیان میکند (كلینی، 1376: ج1، 367).
همچنین در این کتاب روایات درخور اعتنایی دربارۀ وکلا و سازمان وکالت بهویژه در عصر غیبت نقل شده و بحث نسبتاً مفصلی دربارۀ امام عصر، تولد و کسانی که آن حضرت را ملاقات کردهاند، مطرح گردیده است (همو). در این بخش به چند نمونه از این روایات اشاره میشود:
1. کلینی از وکلای اربعه، تنها از وکیل اول و دوم روایات اندكی را مطرح کرده است. بنابر روایت وی، عبدالله بن جعفر حمیری، پرسشهایی را از عثمان بن سعید میپرسد؛ از جمله اینکه آیا وی امام عصر(عج) را زیارت کرده است یا خیر؟ در پاسخ، عثمان نیز با تأیید دیدار خود با امام عصر(عج) هرگونه پرسش دربارۀ نام حضرت و مانند آن را حرام میداند (همو: ج1، 370، ح861).
این روایت، جایگاه عثمان بن سعید را نیز روشن میکند و وی را چنان مورد وثوق شیعیان میداند که به گفتۀ او اعتماد کامل دارند. این بدان سبب است که امامان شیعه در ضمن روایاتی به تأیید عثمان بن سعید و پسرش محمد بن عثمان پرداختهاند؛ به طوریكه امام هادی(ع)اطاعت از عثمان را لازم و وی را مورد اعتماد میداند. همچنین امام عسكری(ع)نیز اطاعت از آن دو را لازم میشمارد، و بر مورد وثوق بودن ایشان تأكید میورزد (همو: 369).
این روایات گویای چند امر دربارۀ عثمان و پسرش است:
الف) هر دو شخصیت مورد اعتماد کامل دو امام دهم و یازدهم و به تبع ایشان مورد اعتماد شیعیان بودهاند.
ب) میزان وثوق و اعتماد امام به آن دو به اندازهای در این روایت گسترده است که گویی حضرت جواب پرسشهای علمی و دینی را نیز به ایشان حواله داده است؛ چهبسا این امر به سبب توان علمی آنان در پاسخگویی به پرسشها، بهویژه مسائل شرعی بوده است که امام عسکری(ع)گفتۀ آنان را به منزلۀ گفتار خویش دانسته است.
ج) گرچه کلینی به وکالت آنان اشارهای ندارد، اما از قسمت آخر روایت، وکیل بودن آنان قابل برداشت است (جباری،1382: ج2، 548).
آنچه که کافی از وکیل اول و دوم نقل کرده همین مقدار است. گرچه وی از وکلای دیگر نیز نقل قولهای گوناگونی دارد، اما در عین حال از وکیل سوم (حسین بن روح نوبختی) و وکیل چهارم (علی بن محمد صیمری) هیچگونه بحثی به میان نیاورده است.
2. کلینی در سلسلهسند روایتی که شیخ طوسی (460ق) در کتاب الغیبة نقل کرده، قرار گرفته است. طبق این روایت امام زمان(عج) در ضمن توقیعی، وثاقت وکیل اول و دوم را تأیید کرده است. کلینی خود این روایت را در کافی نقل نکرده است (طوسی، 1387: 630، ح326).
3. کلینی در ضمن روایتی از محمد بن ابراهیم چنین نقل کرده است:
نزد پدرم پس از درگذشت امام عسکری(ع)وجوه بسیاری وجود داشت. وی به قصد رساندن این وجوهات به امام عصر(عج) به سفر میرود، اما بیمار میشود و مرگ خویش را نزدیک میبیند. به همین دلیل به من وصیت میکند که او را برگردانم و همچنین اموال را در کمال امانتداری به صاحبش برسانم. محمد بن ابراهیم اموال را به عراق کنار شط میبرد که ناگاه پیکی همراه نامهای نزد وی میآید و ویژگیهای همۀ اموال را بیان و اموال را مطالبه میکند و محمد اموال را تحویل وی میدهد، و بعد از مدتی حضرت نیز وی را در مقام پدرش به وكالت منسوب میكند. (كلینی، 1376: 592، ح7)
4. در روایت دیگری چنین نقل شده که بعد از امام عسکری(ع)عدهای از سادات که در مدینه قائل به فرزند برای ایشان بودند، همچنان مستمری خویش را دریافت میکردند (همو).
5. در روایت دیگری در کافی چنین آمده است:
محمد بن صالح میگوید: زمانی که پدرم وفات یافت، وی اموالی بر گردن دیگران داشت که مربوط به امام زمان(عج) بود. امام(ع)نیز به من دستور دادند که اموال را برایشان بگیرم. همگی اموال خود را تحویل دادند بهجز یک نفر. وی و پدرش علاوه بر عدم استرداد اموال با من برخورد بدی داشتند. به هر ترتیب توانستم مال را از ایشان بازستانم و به امام عصر(عج) تحویل دهم. (همو: 595 - 596، ح15)
این روایت مؤیّد دو امر است: یکی قرائن فراوان در این نوع روایات و خصوصاً روایت فوق دلالت میکند كلینی آگاه به شبكۀ وكالت بوده و به آن اعتماد داشته است. همچنین از این روایت درمییابیم که علاوه بر محمد بن صالح، پدرش نیز از جمله وکلا شمرده میشده است.
6. در داستان دیگری چنین نقل شده که عبیدالله بن سلیمان وزیر، قصد داشت وکلا را دستگیر کند، اما خلیفۀ عباسی به او فهماند که باید مخفیگاه امامشان را کشف کند. از اینرو باید افراد ناشناسی را برای پرداخت وجوهات نزد وکلا بفرستد و هرکدام از وکلا که اموال را دریافت کرد، دستگیر کند. لذا توقیع شریفی صادر شد که هیچکدام از وکلا تا اطلاع بعدی هیچگونه وجوهاتی دریافت نکنند و آن را رد و خود را در این زمینه بیاطلاع معرفی کنند (همو: 599، ح30).
7. در روایتی دیگر چنین آمده:
نزد محمد بن شاذان نیشابوری چهارصد و هشتاد درهم جمع شد. وی خواست آن را تکمیل کند. به همین سبب بیست درهم بر روی آن گذاشت و به اسدی (وکیل دیگر) داد و از ماجرا چیزی بیان نکرد که توقیع شریف به آن اشاره کرد. (همو: 598، ح23)
8. در روایتی دیگر، شخصی که از اهالی سواد بود مالی برای امام میفرستد، اما جواب میرسد که حق عموی خود را از آن بیرون کن (همو: 593، ح1).
9. همچنین روایات درخور توجهی در کافی نقل شده که بر موارد زیر دلالت میکند:
الف) طلب کفن و جواب حضرت به اینکه آن را در سال دویست و هشتاد احتیاج خواهد داشت (همو: 598، ح27).
ب) طلب دعا برای شفا که حضرت ضمن دعای خیر برای مریضی او را دعا میکند که خداوند وی را در دنیا و آخرت همراه امام گرداند (همو: 593، ح11).
ج) دعا برای راوی جهت فرزنددار شدن وی، اما حضرت فقط برای یک فرزند وی دعا میکند و همان نیز از مرگ نجات مییابد (همو: ح9).
10. کلینی در ضمن روایتی دربارۀ حاجز بن یزید وشاء چنین نقل کرده است:
حسن بن عبدالحمید گفت: در امر [وکالت] حاجز شک کردم. لذا توقیع شریف مرا از این امر برحذر داشت. (همو: 595، ح14)
آنچه در پایان از كافی فهمیده میشود این است كه كلینی به گونهای روایات این بخش را گزینش كرده است كه حاكی است وی سازمان وكالت را به درستی میشناخته و مجریان آن را تأیید میكرده است.
در هر صورت كلینی از وكلای سوم و چهارم بحثی به میان نیاورده كه در بخشهای آینده به چرایی این امر اشاره خواهد شد.
5. الامامة و التبصرة من الحیرة، اثر ابنبابویه (329ق)
مؤلف این کتاب ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (صدوق اول) است. نجاشی (450ق) دربارۀ وی میگوید:
ابوالحسن شیخ قمیون در زمان خودش و فقیه و مورد اطمینان ایشان بود. (نجاشی، بیتا: 261)
وی پدر صدوق دوم (372ق) و از اساتید او بوده است. با توجه به سال وفات او در 329قمری، درمییابیم که وی تمام عصر غیبت صغرا را درک کرده است.
الامامة و التبصرة در عصر غیبت صغرا نگاشته شده و دربارۀ ضرورت وجود امام در روایات ائمه و وجوب نصب الهی ائمه(ع) است. در عین حال نام هیچکدام از وکلای اربعه ذکر نشده که با توجه به همعصر بودن مرحوم ابنبابویه با وکلای اربعه و نام نبردن از آنان در کتاب خود، باید امر مهمی در جریان بوده باشد که وی چنین عمل کرده است.
همچنین ابنبابویه از شبکۀ وکالت بحثی مطرح نمیکند. اما در ضمن راویان این کتاب، بسیاری از راویان حدیث وی از وکلا بودهاند. برای مثال، از جمله راویان وی که در وکالتش تردیدی نیست، عبدالله بن جعفر حمیری است که از او روایات شمارۀ 14، 15، 90، 104، 131و همچنین از محمد بن صالح همدانی حدیث شمارۀ 166 و از محمد بن شاذان نعیم نیشابوری حدیث شمارۀ 167 را نقل کرده است.
ابنبابویه حتی در سلسلۀ راویان خود از احمد بن هلال عبرتایی در حدیث شمارۀ 102 نقل روایت کرده است. این در حالی است که احمد بن هلال از وکلا بوده، اما از مسیر وکالت منحرف شده است.
با آنکه ابن بابویه از وکلای اربعه بحثی به میان نیاورده، اما بسیاری از جمله شیخ طوسی و نجاشی (همو: 261) روابط او را با شیخ ابوالقاسم حسین بن روح و سفیر چهارم علی بن محمد صیمری متذکر شده و آن را ستودهاند. چنانکه نقل شده وی پس از آنکه از دخترعموی خود بچهدار نشد، در ضمن نامهای از حسین بن روح خواست که از امام بخواهد بدین جهت برای او دعا کند و حضرت نیز مژدۀ فرزند به ابنبابویه میدهد (طوسی: 1387).
همچنین خبر رحلت او توسط سفیر چهارم علی بن محمد صمیری (همو: 686، ح367) نمونهای دیگر از این ارتباط و نشان پیوستگی فکری وی با وکلا بوده است.
به هر روی، ابنبابویه نیز از جمله عالمان شیعی عصر غیبت صغرا بوده که از وکلا در اثر خویش بحثی به میان نیاورده است.
6. الانوار فی تاریخ الائمة الاطهار، اثر محمد بن همام اسکافی (336ق)
وی از نویسندگان قرن سوم وچهارم هجری است که غیبت صغرا را درک کرده است. بزرگان رجال از جمله نجاشی او را ستوده و با الفاظ عظیمالمنزله و کثیر الحدیث از وی یاد کردهاند.
شیخ طوسی، اسکافی را از جمله دستیاران وکیل دوم میداند که به هنگام وفات محمد بن عثمان بر بالین وی حاضر بوده است (طوسی،1387: 645). او خود نیز مؤید این روایت است و چنین نقل میکند:
محمد بن عثمان ما را که از بزرگان و مشایخ بودیم جمع کرد و گفت: هرگاه حادثۀ مرگ به من رو آورد، امر وکالت به حسین بن روح واگذار میشود. (همو: 644 - 645)
اسکافی از جمله کسانی است که گاهی توقیعات ناحیۀ مقدسه به دست او خارج میشد. همچنین در دورۀ محبوس بودن حسین بن روح بهویژه پس از انحراف شلمغانی نقش جانشینی را برای حسین بن روح ایفا میکرد (همو: 710).
بر اساس گزارشهای موجود، بیتردید اسکافی از جمله وکلا محسوب میشده است. اسکافی کتاب خود الانوار فی تاریخ الائمة الاطهار را در عصر غیبت صغرا نگاشت (آفتاب علی، 1390: 88). کتاب مذکور موجود نیست و تنها منتخبی از آن باقی مانده است و در آن سیزده باب دربارۀ اسماء، القاب، اولاد، مادران و آباء پیامبر اکرم(ص)، حضرت زهرا(س) و امامان شیعه ذکر شده و بخش مربوط به امام عصر(عج) در آن نیامده است.
وی نام هیچکدام از وکلای اربعه و غیر آنان را نبرده است که این امر میتواند ناشی از دو امر باشد؛ یکی اینکه نام وکلا در تاریخ امام زمان(عج) آمده و از آنجایی که این قسمت ناپدید شده، نام وکلا نیز حذف گردیده است. همچنین ممکن است به سبب تقیه دست به چنین کاری زده باشد. در هر صورت، اسکافی نیز از ورود به بحث وکلا اجتناب کرده است.
پس از بررسی اجمالی منابع امامی در آن دوره، در این بخش لازم است فضای سیاسی حاكم در عصر غیبت صغرا تبیین شود.
بررسی فضای سیاسی بر عصر غیبت صغرا
بررسی فضای سیاسی عصر غیبت صغرا و سه دهه پیش از آن نشان میدهد که بنیعباس به شدت علیه امامان شیعه و دستگاه وکالت فعالیت میکردند.
با روی کار آمدن متوکل عباسی در سال 232قمری اوضاع برای شیعیان بسیار سخت شد؛ به طوری که وی از طرفی با حبس دو امام هادی و عسکری(س) سبب کاهش روابط شیعیان با امام خویش شد و از سوی دیگر، شدیداً با وکلای امام هادی(ع)برخورد میکرد. چنانکه نقل شده او وکلایی همچون علی بن جعفر همانی را دستگیر کرد و حتی حاضر نشد وساطت وزیرش عبیدالله بن یحیی بن خاقان را بپذیرد و در جواب وی برای آزادی علی بن جعفر گفت: خودت را برای آزادی او و امثالش رنج مده؛ زیرا وی رافضی و وکیل علی بن محمد(ع)است (كشی، 1348: 607، ح1129). همچنین متوکل در اقدامی دیگر چند تن دیگر از وکلا را دستگیر کرد و در زندان خود به قتل رساند (طوسی، 1387: 610).
عامل دیگری که حساسیت هیئت حاکمه علیه شیعیان را تحریک کرد، تشکیل حکومت زیدی علویان در سال 250قمری در طبرستان بود. این افراد دارای گرایشهای شیعی (زیدی) بارز بودند و عملاً از حاکمیت عباسی خارج شدند و آن را به رسمیت نمیشناختند (طبری، 1358: ج3، 1857؛ حسین، 1367: 176).
همچنین قیام صاحب زنج در سالهای 255 - 270قمری از آن دسته شورشهایی به شمار میآمد که عباسیان را تحت فشار قرار داد. این قیام موقعیت امامیه را به صورت حادی درآورد؛ چراکه نسب علی بن محمد رهبر این شورش طبق ادعای خودش به زید شهید میرسد. به همین دلیل بخش قابل ملاحظهای از علویان به او پیوستند (همان منابع). گرچه امام عسکری(ع)رهبر قیام زنج را از اهلبیت(ع) ندانست (اربلی،1364: ج4، 428)، اما حکومت ممكن بود این دسته از قیامها را متصل به شیعه بداند و چهبسا دامنۀ برخورد با این شورشها را به شیعۀ امامی نیز میکشاند. به گفتۀ شیخ طوسی، در این زمان چنان فضای نامناسبی علیه شیعیان شکل گرفت که نمیتوانستند مناسک دینی خود را آشکارا تبلیغ کنند (طوسی،1382: ج6، 111 - 112).
همچنین در همین زمان دو جریان اسماعیلی (قرامطه و اسماعیلیه) فعالیتهای زیرزمینی خود را شدت بخشیدند. گرچه این دو گروه شیعۀ امامی نبودند، اما در مجموع از شاخههای اصلی تشیع محسوب میشدند (حسین، 1367).
این گروهها درست همان زمانی که شیعیان امامی معتقد به غیبت امام خویش بودند و چنین میاندیشیدند که وی روزی ظهور خواهد کرد، روایاتی از پیامبر اکرم(ص) مبنی بر غیبت مهدی(عج) نقل میکردند، به طوری که با نقل این دسته از روایات و فعالیتهای گستردۀ خود توانستند در سال 297قمری حکومت مستقلی از عباسیان با مناسبات فکری کاملاً مخالف، در شمال آفریقا شکل دهند.
همچنین در این زمان قرامطه تحرکات خود را گسترش دادند، به طوری که نوبختی از جمعیت یکصد هزار نفری آنان در اطراف کوفه خبر میدهد (نوبختی،1386: 76). این فرقه فعالیتهای تبلیغی خود را در سواحل غربی خلیج فارس و یمن انجام میدادند (اشعری، 1963: 86) و توانستند قیام خویش را در روستاهای کوفه رقم زنند (طبری، 1358: ج3، 2124).
همگی این موارد با توجه به آنکه امامیه نیز چنین روایاتی را نقل میکرد و با قرامطه و در یک ناحیه میزیستند و مراسم مذهبی یکسان داشتند، سبب تحریک خلافت عباسی علیه شیعیان امامی نیز میشد. در این شرایط امامیه از خطر قرامطه که مخالفان خویش را به کوچکترین بهانه میکشتند آگاه بود (اشعری، 1963: 85)؛ چراکه حکومت بنیعباس ممکن بود آنان را به این عقیده متهم کند و به امامیه متعرض شود.
اتهام (قرمطی) خاندان بنیفرات وزیر را به نابودی کشاند (حسین،1367: 177) و در همین زمان بود که امام زمان(عج) سعی کرد که پیروان خویش را از خطر نفوذ قرامطه باز دارد و حکومت وقت را وادارد میان قرامطه و هواداران خود تفاوت قائل شود. شاید بدین سبب بود که حضرت در ضمن توقیعی به سفیر دوم (محمد بن عثمان) ابوالخطاب و پیروان او (قرامطه) را به جهت همفكری آنان در غلو لعن کرد و دستور داد شیعیان در تجمعات آنها حضور نیابند. گرچه این رفتار شیعیان نیز نتوانست سوءظن عباسیان را نسبت به خویش برطرف کند.
در این شرایط، وکلا بهویژه وکیل اول (عثمان بن سعید) میکوشد به دنبال تقویت این نظریه باشد که از امام عسکری(ع)فرزندی باقی نمانده است و خیال عباسیان را از بابت آنکه ممکن است شیعیان با امام غایب خویش برایشان دردسرساز باشند، آسوده سازد (كلینی، 1376: ج1، 369 - 370، ح1).
همچنین از مؤیّدات بارز تلقی سیاسی حاکمیت عباسی نسبت به فعالیتهای وکلا در عصر غیبت صغرا، جریان عبیدالله بن سلیمان وزیر بود كه به آن اشاره شد (همو: ج1، 599، ح3).
مورد دیگر، تغییر مکان حضرت از سامرا به حجاز بوده است (طوسی، 1387: 158 - 161). تحلیل برخی محققان از بعضی روایات آن است که به علت شکنجههای معتضد و مکتفی و سختگیریهای آنان بر امامیه بین سالهای 278 - 295 قمری امام(ع)مقر خود را از سامرا به حجاز تغییر داد (همو: 422، ح24).
همچنین اگر این گزارش را بپذیریم که خلیفه جایگاه امام عصر(عج) را کشف و به سه نفر دستور داد که به خانۀ پدر امام یورش برند و هر که را یافتند به قتل رسانند (راوندی، 1409: 67؛ حسین، 1367: 181).
این خبر و موارد مشابه آن نشان از شدت حکومت و پیگیری جدی عباسیان برای دستیابی به امام بوده است و تا به آنجا پیش رفتند که مکان و زمان حضور حضرت را نیز یافتند.
در این شرایط به طور طبیعی راهكار تقیه بهترین مجال برای علمای عصر غیبت صغرا بوده تا بدینوسیله بتوانند به وظایف خود عمل کنند. همچنین قرائن دیگری در همین زمان وجود دارد که حکایت از فضای شدید تقیه بوده و حتی بر آثار علمی آنان نیز اثر گذاشته است که در ادامه ذکر میشود.
نقش تقیه در عدم ذکر وکلا در منابع غیبت صغرا
تبیین فضای سیاسی در آن عصر نشان از جوی شدید علیه شیعه امامی بوده است؛ امری كه میتوانست به استفاده از راهكار تقیه سرعت بخشد. افزون بر این فضا، دلایل دیگری بر تقیه وجود دارد كه بدانها اشاره میشود.
شغل سفرا خود پوشش دیگری برای پیشبرد اهداف سازمان وکالت بود، چنانکه نقل شده که وکیل اول و دوم هر دو پیشۀ روغنفروشی داشتند و بسیاری از وجوهات و نامهها را از همین طریق دریافت میکردند؛ چنانکه طوسی به این امر اشاره كرده است (طوسی، 1387: 615).
همچنین عثمان بن سعید نامهها را در ظروف و خیکهای روغن کرده، به امام میرساند (همو: 615). شاید به همین دلیل بوده که عمدتاً سفرا در مباحث عالمانۀ شیعیان به طور جدی مشارکت نداشتند، چهبسا در آن صورت شهره شدن آنان در اینگونه مباحث نظرها را به ایشان جلب میکرد؛ امری که سفرا از آن احتراز داشتند.
استفاده از نام مستعار توسط سفرا از جمله سفیر دوم (محمد بن عثمان) خود دلالت بر تقیه و در خطر بودن شبکۀ وکالت و وکلا بوده است، به طوری که کشی چنین نقل کرده:
حفص بن عمرو کان وکیل ابي محمد و اما ابوجعفر محمد بن حفص بن عمرو فهو ابن العمرو و کان وکیل الناحیة و کان الامر یدور علیه. (كشی، 1348: 533، ح1015)
کشی وی را وکیل ابیمحمد امام عسکری(ع)دانسته و در ادامه افزوده که محمد بن حفص بن محمد معروف به ابنعمری وکیل ناحیه بوده است.
از بین بردن توقیعات توسط سفیر دوم خود مؤید دیگری بر فضای تقیه در آن عصر است. بنابر گزارش صدوق در یک مورد سفیر دوم محل ملاقات خود با ابنمتیل را در یکی از خرابههای عباسیه در بغداد تعیین کرد تا توقیع را برایش بخواند و در آنجا نیز پس از قرائت توقیع آن را از بین برد (صدوق، 1388: 498، ح20). بدون تردید، این عمل سفیر دوم در راستای بر جای نگذاشتن ردپایی از خود بوده است. به همین دلیل بوده که وکلای اربعه پس از گرفتن وجوهات هیچگونه رسیدی مبنی بر اخذ وجوهات نمیدادند؛ به طوری که شیخ طوسی از قول محمد بن علی اسود چنین نقل کرده است:
در اواخر عمر محمد بن عثمان، مقداری از اموال را برایش بردم. وی گفت: آن را به حسین بن روح بده، من اموال را تحویل دادم و درخواست رسید کردم. حسین بن روح در اینباره (درخواست رسید) به محمد بن عثمان شکایت کرد و سفیر دوم نیز دستور داد از حسین بن روح رسید دریافت نکنم. (طوسی، 1387: 643، ح46)
این امر نشان از آن است که ندادن رسید برای اموال، مربوط به وکلای اربعه بود؛ چرا که راوی میگوید: در اواخر عمر وكیل دوم، یعنی در زمانی که سفیر دوم مشغول فراهم کردن مقدمات وكالت حسین بن روح است و انتظار حسین نیز این بوده که از وی نیز همچون اسلافش رسیدی درخواست نکنند.
گرایشهای عجیب حسین بن روح در پنهانکاری اعتقادات اولیۀ تشیع، بیگمان برای مخفیکاری سازمان وکالت و در راستای تقیه صورت پذیرفته است؛ به طوری که شیخ طوسی با نقل سه روایت، شدت عمل وی به تقیه را تبیین کرده است. از آن جمله، بنا به نقل ابیالحسن بن ابیالطیب روزی دو نفر در زمینۀ افضل الناس بعد از پیامبر به بحث نشستند. یکی از ایشان ابوبکر، سپس عمر و سپس علی را افضل میدانست. اما دیگری علی(ع)را بر عمر افضل دانست و وقتی نظر حسین بن روح را خواستار شدند، وی به آنان چنین گفت: آنچه که صحابه بر آن اجماع دارند، آن است که ابتدا صدیق سپس فاروق (عمر) و بعد عثمان و بعد از ایشان علی(ع)افضلالناس است.
روایت دیگری چنین بیان میدارد که زمانی نگهبان درِ خانۀ حسین بن روح به معاویه لعن و نفرین کرد و حسین بن روح نیز بلافاصله او را اخراج کرد و وساطت دیگران را نیز نپذیرفت. در روایت سوم، گاهی ده نفر که بیشتر آنها وی را لعن کرده و یکی مردّد بود بر او وارد میشدند و هنگامی که مواضع وی را نسبت به صحابه میدیدند یا روایتی از وی میشنیدند که خود تا به حال آن را نشنیده بودند، دوستدار او میشدند (همو: 668 - 671).
بیگمان، گسترۀ تقیه محدود به سازمان وکالت و وکلا نمیشد، بلکه اثرات آن در آثار آن عصر نیز مشهود است.
کافی به عنوان بزرگترین کتاب شیعی در این عصر نمونۀ بارز چنین امری است؛ به طوری که کلینی با آنکه مقداری از کتاب خود را در بغداد نگاشت، اما از مطرح کردن گسترۀ شبکۀ وکالت، بهویژه وکلای اربعه احتراز داشت. وی حتی از ذکر نام امام عصر اجتناب میورزید و در ضمن روایتی معتقد به حرمت آن است (كلینی، 1376: ج1، 37). به همین سبب میکوشد از القاب آن حضرت سود برد. در کافی از حدود نُه واژه برای امام عصر(عج) نام برده شده که عبارتند از: صاحب دار (همو: 387)، الحجة من آل محمد(ص) (همو: 367)، صاحب (همو: 587)، م ح م د (همو: 368)، غلام (همو: 378)، ناحیة (همو: 591، ح4)، رجل (همو)، قیل (همو: 593، ح8)، غریم (همو: 596، ح15). در شرایطی که وی از ذکر نام امام به دلیل حفظ جان آن حضرت اجتناب میورزد، ذکر نام افرادی که مرتبط با امام عصر هستند خود خطر دیگری برای آن حضرت(ع)خواهد داشت. از اینرو در مواردی بسیار اندک به آنان توجه میکند. در این بخش نیز کلینی عمدتاً اسامی وکلایی را متذکر میشود که در زمان تألیف یا انتشار کافی در قید حیات نبودند (نیومن،1386: 270). وی در این موارد به وکلای عصر غیبت صغرا اشاره کرده که عبارتند از:
1. عثمان بن سعید (كلینی، 1376: ج1، 370): تاریخ وفات وی مبهم است، گرچه عدهای معتقدند وی در سال 267قمری یا پیش از آن وفات کرده بود؛ زیرا در این سال احمد بن هلال کرخی به سفارت وکیل دوم معترض بوده، در نتیجه باید وی تا این سال وفات یافته باشد تا پسرش به عنوان وکیل دوم جانشین وی شود (طوسی، 1378: 614؛ جاسم حسین، 1367: 156).
2. محمد بن عثمان (حسین، 1367: 15): او به تصریح شیخ طوسی درگذشتۀ سال 304 یا 305 قمری بوده است (طوسی، 1387: 636، ح42).
3. ابراهیم بن مهزیار: وی به تصریح خود کلینی، در همان ابتدای غیبت صغرا درگذشت (كلینی، 1376: ج1، 369).
4. محمد بن ابراهیم بن مهزیار (همو: ج1، 592): دربارۀ تاریخ وفات وی اطلاعی در دست نیست، اما به هر صورت با توجه به آنکه وی در آغاز عصر غیبت صغرا به مقام وکالت رسید، در این حالت محمد باید جوانی رشید باشد، لذا استمرار حیات وی تا زمان تألیف کتاب کافی و وفات کلینی و همچنین با توجه به آنکه گزارش خاصی از او در منابع وجود ندارد بعید به نظر میرسد.
5 و 6. صالح بن محمد همدانی و محمد بن صالح (پسرش): در روایت کلینی از او و پدرش بحث شده و پدر وی بدون شک در عصر غیبت صغرا وفات یافته (همو: 592) اما وفات فرزند مشخص نیست.
7 و 8 و 9. احمد بن اسحاق (همو: 595 - 596)، محمد بن احمد بن جعفر قمی قطان (همو: 369، ح1) و حاجز بن یزید وشاء (همو: 599، ح30): زمان وفات هیچیک مشخص نیست، بلکه طبق قرائنی احتمالاً در عصر سفیر دوم (محمد بن عثمان) وفات یافتهاند. از جمله آنکه احمد بن اسحاق خود از وکلای امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع) نیز بود (طوسی، 1380: 398 و 427) و در ابتدای عصر غیبت صغرا سن زیادی داشته است و عملاً نمیتوانست تا زمان تألیف کافی در قید حیات باشد. همچنین هر سه وکیل یادشده با آنکه از بزرگان و وکلا به شمار میروند، اما در آخرین روزهای حیات سفیر دوم بر بالین وی حاضر نبودهاند و هیچ خبری از آنان در نیمۀ دوم عصر غیبت صغرا وجود ندارد. مجموع این قرائن دلالت میکند که آن سه به احتمال بسیار در اواخر عصر غیبت صغرا و در زمان انتشار کافی زنده نبودهاند (جباری، 1382: 548 - 560).
10. قاسم بن علاء آذربایجانی (كلینی، 1376: ج1، 593): شیخ طوسی تصریح دارد که وی عمری طولانی را سپری کرده است. او در عصر امام رضا(ع)میزیسته است و تا زمان حسین بن روح زنده بوده است، اما در دوران سفیر سوم وفات کرد (طوسی، 1387: 545، ح19).
گرچه زمان دقیق وفات همگی وکلای مذکور در کافی مشخص نیست، اما بر اساس قرائن ذکر شده، روش کلینی بر ذکر وکلایی بوده که در هنگام تألیف کتاب وی در قید حیات نبودند تا پس از ذکر نامشان خطری آنان را تهدید کند.
پوشش تقیه در آثار دیگری همچون الامامة و التبصرة نیز وجود دارد. با آنکه ابنبابویه مؤلف کتاب از جمله راویان وکلای اربعه برای پسرش شیخ صدوق بود (حسین،1367: 26) و با وکلا در ارتباط بوده، چنانکه شیخ طوسی از این ارتباط خبر میدهد (طوسی،1387: 687، ح73)، اما هیچ گزارشی از وکلا در اثر خویش نیاورده است.
راهكار تقیه حتی در آثار وکلایی همچون ابوسهل نوبختی نیز تأثیر گذاشته است. بیتردید وی از دستیاران اصلی سفیر دوم بوده است (همو: 645، ح50) و به اندازهای در دستگاه وکالت رفعت مقام داشته که دیگران وی را نامزد مقام نیابت میدانستند، به طوری که شیخ طوسی از او داستانی در این زمینه نقل میكند (همو: 678، ح65).
ابوسهل با چنین منزلتی در دستگاه وکالت، اما در مقام یک عالم دینی کمال احتیاط را در اثر خویش مراعات میکند و هیچکدام از وکلا را معرفی نمینماید و تنها اشارۀ غیرمستقیم به مقام وکلای خاص دارد. او چنین آورده است:
و قد ذکر بعض الشیعة ممن کان فی خدمة الحسن بن علی و أحد ثقاته ان السبب بینه و بین ابن الحسن بن علی(ع)متصل و کان یخرج من کتبه و امره و نهیه علی یده الی شیعته الی أن توفی و اوصی الی رجل من الشیعة مستور فقام مقامه فی هذا الأمر.
در این متن وی اشاره دارد که بعضی از افراد موثق واسطۀ امام عصر وشعیان بودهاند و امور شیعیان نیز با کمک همین واسطه رفع میشده، در عین حال ابوسهل از ذکر نام این افراد اجتناب میورزد (صدوق، 1388: 177 - 178).
این بخش از کتاب التنبیه فضای سنگین تقیه را کاملاً روشن كرده است. وی که از اعضای ارشد سازمان وکالت بوده از نام بردن وکلای اربعه احتراز کرده و فقط به اشاره در این زمینه بسنده میکند.
همانطور که بیان شد، همۀ منابع شیعی عصر غیبت صغرا در اقدامی هماهنگ از ذکر نام وکلای اربعه اجتناب ورزیدهاند. این احتمال را نباید نادیده گرفت که چهبسا جامعۀ شیعه در این زمان به دو قسمت تقسیم شده و هرکدام به مسئولیتهای خویش توجه داشته و از ورود به حیطۀ مسئولیتهای دیگری پرهیز میکردند. بخشی متوجه جمعآوری وجوهات، تقسیم آن، ساماندهی شیعیان که از آن به سازمان وکالت تعبیر میشده و بخش دیگر متوجه مسائل علمی شیعیان بود و مشغول جمعآوری روایات و ساماندهی مسائل کلامی شیعۀ امامی بودند، به طوری که گفته شد ابوسهل نیز در جواب کسانی که از وی پرسیده بودند: چرا تو وکیل خاص امام عصر نشدی؟ از نوعی تفکیک ضمنی بین بزرگان تشیع خبر میدهد (همو). در عین حال هر دو گروه از پوشش تقیه برای انجام امور مربوطۀ خود سود میبردند.
همچنین در میان وکلا کمترین توجه به وکیل چهارم (علی بن صیمری) شده است، به طوری که حتی در بعضی از منابع دورۀ غیبت کبرا همچون آثار شیخ مفید نیز به وی توجه نشده است. از اینرو ذکر چند نکته دربارۀ وکیل چهارم ضروری به نظر میرسد:
1. وی آخرین وکیل خاص امام عصر بود که در سال 329قمری چشم از جهان فرو بست. به همین دلیل بسیاری از عالمان این عصر پیش از وی وفات کرده بودند و اساساً وكالت وی را درک نکردند و عدهای دیگر نیز به دلیل فضای سنگین سیاسی مجبور به تقیه دربارۀ وی میشدند.
2. مدت کوتاه وكالتش که حدود سه سال به طول انجامید و عدم رخداد خاص در زمان وی عامل دیگری در مطرح نشدن وی بوده است.
3. با توجه به توقیع پایانی که امام عصر برای علی بن محمد صیمری فرستاد و در آن تأکید شده بود ظهور نخواهد داشت، مگر به اذن خداوند (طوسی،1387: 684). این توقیع را همۀ بزرگان تشیع پذیرفتند، به طوری که بعد از وکیل چهارم کسی مدعی وکالت نشد و بزرگان تشیع نیز ورود به عصر جدید (غیبت کبرا) را پذیرفتند. به طور طبیعی پذیرش این توقیع، وکالت وکیل چهارم را نیز ثابت خواهد کرد؛ زیرا ناقل این توقیع وکیل چهارم بوده است و همگی نیز آن را پذیرفتهاند. پذیرش توقیع بدون پذیرفتن وکالت وی امری غیرمنطقی خواهد بود.
بررسی فرضیه های دیگر
فرضیۀ دیگری كه ممکن است مطرح شود دلیل کمتوجهی به شبکۀ وکالت و وکلا توسط عدهای از علما به اختلاف دو مکتب فکری قم و بغداد بازمیگردد و تقیه در این مورد بیتأثیر بوده است.
مکتب بغداد به جهت عقلگرایی خویش و همچنین نزدیکی مکانی با شبکۀ وکالت و وکلا نسبت به آن بدبین بوده و به عملکرد آن اعتماد نداشته است. همین امر نیز در آثارشان مؤثر بوده است. این روند همچنان که در غیبت صغرا بر آثار بزرگانی همچون کلینی تأثیر گذاشته، در عصر بعد (غیبت کبرا) تا حدود یک قرن همچنان در کتابهای عالمانی همچون نعمانی (الغیبة) و مفید (الارشاد) سایه افکنده بود. شیخ طوسی نیز گرچه در مکتب بغداد پرورش یافته بود، اما به هر صورت درصدد مصالحه بین قم و بغداد بود و شاید بدین جهت هم به شبکۀ وکالت توجه کرده است. به خلاف مکتب قم که نقلگرا بود و عمدتاً به اخبار توجه ویژه داشت و همانند بغداد به عقلگرایی اهتمام نداشت. همین امر نیز سبب پذیرش اخبار وکلاء شده؛ زیرا با مشی نقلگرای آنان هماهنگ بوده است.
همچنین دوری مسافت قم از مرکز شبکۀ وکالت سبب بیاطلاعی آنان از عملکرد وکلا شده بود و به همین دلیل نمیتوانستند نسبت به عملکرد وکلا سوءظن پیدا کنند؛ عاملی که از چشم علمای بغداد مخفی نبود، چرا که آنان از نزدیک نظارهگر رفتار وکلا بودهاند. شاید به همین دلیل بود که حسین بن روح نوبختی کتاب التكلیف را به قم فرستاد تا صحت روایات آن را تأیید کنند (همو: 677). این در حالی بود که کلینی به عنوان یکی از بزرگان شیعی به حسین بن روح بسیار نزدیک بود. اما وکیل سوم از او در این امر بهره نمیبرد. این امر شاید حاصل بدبینی میان مکتب بغداد و وکلا و بالعکس بوده است؛ چهبسا حسین بن روح میدانست در صورت کمک خواستن از عالمان بغداد از جمله کلینی، وی او را یاری نکند.
به نظر نگارنده، در این زمینه میان مکتب قم و بغداد نزاعی وجود نداشته، بلکه علت اصلی ذکر نشدن وکلا در منابع آن عصر، تقیه بوده است. مکتب بغداد با عالمانی همچون ابوسهل نوبختی و کلینی در عصر غیبت صغرا و شیخ مفید و شیخ طوسی در غیبت کبرا مشهور بوده است.
چنانکه گفته شد، در غیبت صغرا ابوسهل (311ق) و اسکافی (336ق) خود به عنوان دو تن از بزرگان متکلمین شیعی بودهاند و از اعضای ارشد سازمان وکالت به شمار میآمدند. بیتردید این عنوان خود دلالت بر عدم نزاع فکری آنان با وکلای اربعه بوده است؛ زیرا در غیر اینصورت آنها نمیتوانستند با نهادی همکاری کنند و از بزرگان آن سازمان به شمار آیند، در عین حال به آن نیز معتقد نباشند. صفحات اندکی که از کتاب التنبیه فی الامامة وی بر جای مانده، خود گویای فضای تقیه است که به آن اشاره شد. همچنین در این عصر، مرحوم کلینی مدتی در این شهر حضور داشت. وی متولد کلین از روستاهای ری بوده است. کتاب وی (الکافی) حاصل بیش از بیست سال تلاش او بوده که در نتیجۀ سفرهای متعدد او به نقاط مختلف برای شنیدن حدیث از راویان اصلی پدید آمده است.
وی را به چند دلیل نمیتوان متعلق به مکتب بغداد به شمار آورد و در نزاع قم و بغداد دخیل دانست:
1. زادگاه کلینی متعلق به مکتب قم بوده و در آنجا پرورش فکری یافته بود؛
2. کتاب وی گویای نقلگرا بودن اوست؛
3. مشایخ کلینی که وی از آنان استماع حدیث کرده، عمدتاً به مکتب قم تعلق دارند (نیومن،1386: 28).
به هر تقدیر میتوان چنین نتیجه گرفت که کلینی یا متعلق به مکتب قم بوده و ارتباطی با عقلگرایی بغداد نداشته و در بهترین شرایط متعلق به هر دو مکتب بوده است و نمیتوان او را متعلق به مکتب بغداد به تنهایی دانست. چهبسا در هنگامی که وی برای استماع حدیث از راویان اصلی به سفر رفته بود، حسین بن روح کتاب التأدیب را به قم فرستاده است و با توجه به آنکه بیشتر راویان او قمی هستند، شاید در همین زمان وی در قم حضور داشته است.
در هر صورت اگر کلینی نسبت به سازمان وکالت یا وکلا تردید داشت، از این سازمان و وکلای آن نام نمیبرد، حال آنکه وی در موارد متعدد به جریان سازمان وکالت و عملکرد وکلا اشاره دارد و حتی از دو وکیل اصلی نام میبرد (كلینی، 1376: ج1، 369).
نعمانی از جمله عالمانی است که هر دو عصر غیبت صغرا و کبرا را درک کرده و کتاب او امروز بر جای مانده است. گرچه کتاب وی در زمینۀ غیبت نگاشته شده، اما وی از عصر غیبت صغرا، اتفاقات تاریخی آن و از جمله سازمان وکالت و وکلا سخنی به میان نیاورده است. این امر بدان دلیل بود که کتاب او اثری حدیثی و در باب فلسفۀ امامت، فلسفۀ غیبت، عدد ائمه، علم آنان و... بوده است و عملاً به مباحث تاریخی _ چه پیش از غیبت صغرا و چه بعد از آن عصر _ نپرداخته است.
بیگمان شیخ مفید (413ق) متعلق به مکتب بغداد بود و گفتمان عقلگرای وی مشهور است. وی در كتابهای مختلف خود وكلا را پررنگ مطرح نكرده و از وكیل چهارم نامی نیاورده است.
در این میان شیخ طوسی (460ق) از علمای اصلی و بزرگ شیعه به شمار میرود که در بغداد پرورش یافت و از عالمان بزرگ این مکتب همچون شیخ مفید و سید مرتضی (435ق) بهره برد. به نظر میرسد طوسی به دلیل دسترسی به منابع اصلی شیعی توانسته است اطلاعات ارزشمندی را دربارۀ وکلای ائمه به آیندگان منتقل کند. از جمله منابع مهمی که به هنگام تدوین اخبار مربوط به وکلا در اختیار شیخ بوده و متأسفانه اکنون موجود نیست، کتاب اخبار الوکلاء الاربعة اثر احمد بن نوح بصری است. وی نه تنها به اخبار وکلای اربعه پرداخته، بلکه به وکلای ممدوح و مذموم دیگری نیز اشاره کرده است. در هر حال شیخ به طور کامل به ذکر وکلای اربعه و غیر ایشان اشاره کرده که در نوع خود تا زمان وی کمنظیر است. گفتنی است مکتب قم نیز در عصر غیبت صغرا به اخبار وکلا نپرداخته است و این نشان از جوّ تقیّۀ سراسری در آن عصر بوده که هم مکتب بغداد و هم مکتب قم از آن متأثر بودهاند.
بدون تردید ذکر نکردن وکلای اربعه در منابع قم به دلیل اختلاف وکلا و قمّیون نبوده است؛ زیرا برای مثال، ابنبابویه که از بزرگان قم به شمار میرود، با وکیل سوم (طوسی، 1387: 543) و چهارم (همو: 685 - 686) مرتبط بوده است و همچنین حسین بن روح کتاب التكلیف را برای بازبینی به قم میفرستد. این امر نشان از ارتباط نزدیک وکلا و مکتب قم دارد. در عصر غیبت کبرا پس از سپری شدن فضای تقیه، شیخ صدوق از قم به تفصیل به اخبار وکلاء پرداخته است. وی عمده اخبار را نیز از پدرش نقل کرده است (حسین،1367: 26).
نتیجه
عصر غیبت صغرا از التهابآورترین ادوار تاریخ تشیع بوده است. در این زمان شیعیان با غیبت امام روبهرو شدند؛ امری که تا به حال تجربه نشده بود و همزمان با فضای سنگین سیاسی ضدشیعی عباسیان روبهرو شدند. همین امر سبب شدت فضای تقیه در آن زمان شد؛ به طوری که شرایط اجتماعی به وجود آمده حتی روابط بین وکلا را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. همچنین پوشش تقیه در مناسبات فکری میان سازمان وکالت و عالمان شیعی آن عصر تأثیر گذاشت؛ به طوری که هر یک مجبور بودند تا جایی که امکان دارد به حوزۀ کاری یکدیگر وارد نشوند.
با این حال تقیه سبب شد که ساماندهی شیعیان چه به لحاظ فکری _ عقیدتی و چه به لحاظ ساختاری توسط بزرگان شیعه و با مدیریت امام عصر به بهترین وجه سامان بیابد و پس از استحکام مبانی تشیع زمینۀ ورود به عصر جدید (غیبت کبرا) را فراهم سازد.
منابع
1. ابنبابویه، ابوالحسن علی بن حسین بن موسی، الامامة والتبصرة من الحیرة، تحقیق: مدرسة الامام المهدی(عج)، قم، بینا، 1404ق.
2. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابیالفتح، کشف الغمة فی معرفة الائمة(ع)، بیجا، نشر ادب الحوزة و کتابفروشی اسلامی، 1364ش.
3. اشعری، ابوالقاسم سعد بن ابیخلف، المقالات والفرق، ترجمه: محمدجواد مشكور، تهران، بینا، 1963م.
4. اشعری، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه: عبدالملک قمی، تصحیح: سید جلالالدین تهرانی، تهران، انتشارات مجلسی، 1313ش.
5. آفتاب علی، وضعیت وکلای امام زمان(عج) در کتب امامیه از آغاز غیبت صغرا تا پایان قرن هفتم (پایاننامه)، قم، مجتمع آموزشی امام خمینی، 1390ش.
6. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1382ش.
7. حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: سید محمدتقی آیتاللّهی، تهران، امیركبیر، 1367ش.
8. راوندی، ابوالحسن سعید بن هبةالله، الخرائج و الجرائح، تحقیق: مؤسسة الامام المهدی(عج)، قم، مؤسسة المهدی(عج)، 1409ق.
9. صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ ششم، 1388ش.
10. صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، تصحیح: حاج میرزا محسن کوچهباغی تبریزی، قم، نشر ایران، 1404ق.
11. طبری، محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358ق.
12. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، بیروت، دارالكتاب الاسلامی، 1412ق.
13. ، تهذیب الاحكام، تصحیح: حسن موسوی خرسان، نجف، مطبعة النعمان، 1382ق.
14. ، رجال الطوسی، نجف، مکتبة الحیدریة، 1380ق.
15. ، کتاب الغیبة، ترجمه: مجتبی عزیزی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1387ش.
16. کشی، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز، اختیار معرفة الرجال، تصحیح: حسن مصطفوی، مشهد، بینا، 1348ش.
17. كلینی، محمد بن یعقوب، الكافی، تهران، دارالاسوة للطباعة والنشر، چاپ اول، 1376ش.
18. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، تهران، بیتا، 1376ق.
19. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیة، قم، مکتبة بصیرتی، 1955م.
20. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه: امیر خان بلوكی، قم، انتشارات تهذیب، چاپ دوم، 1389ش.
21. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی اسدی، رجال النجاشی (فهرست اسماء مصنفی الشیعة)، قم، مکتبة الداوری، بیتا.
22. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ترجمه و تعلیقات: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1386ش.
23. نیومن، آندروجی، دوره شکلگیری تشیع دوازدهامامی؛ گفتمان حدیثی میان قم و بغداد، قم، انتشارات شیعهشناسی، چاپ اول، 1386ش.
با بررسی منابع شیعی عصر غیبت صغرا، درمییابیم که این دسته از منابع، نسبت به شبکۀ وکالت و خصوصاً وکلای اربعه توجه ویژهای نداشتهاند و در موارد بسیاری حتی نامی از وکلا به میان نیاوردهاند. شاید این امر، برآمده از فضای سیاسی آن عصر باشد؛ جوّی که به شدت علیه شیعیان غلیان پیدا کرده بود و حکومت عباسی را علیه شیعیان تحریک میکرد. از جمله عوامل تحریککننده میتوان به قیام صاحب زنج، قرامطه، تشکیل حکومتهای شیعی علویان در طبرستان و فاطمیان در مصر اشاره کرد. این عوامل سبب شد که عالمان امامی آن عصر مجبور به استفاده از راهکار تقیه شوند، به طوری که این پدیده حتی در منابع امامی آن دوره و تعاملات بین وکلا و علمای امامی نیز اثر گذاشت. از اینرو شایسته است نخست تاریخچهای از سازمان وکالت ارائه شود، سپس فضای سیاسی عصر غیبت صغرا ترسیم گردد، آنگاه منابع امامی آن دوره جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. در پایان به این نتیجه اشاره میشود که منابع امامی توجه بسیار اندکی به سازمان وکالت داشتهاند که این امر متأثر از فضای تقیۀ حاکم بر آن دوره بوده است؛ فرضیهای که نویسندۀ این پژوهش، میکوشد آن را اثبات کند.
واژگان کلیدی
امام عصر(عج)، منابع امامی، غیبت صغرا، سازمان وکالت، وکلا، تقیه، عالمان امامی.
مقدمه
از آنجا که شیعیان در عصر حضور به امام دسترسی داشتند، تدوین جوامع روایی را احساس نمیکردند، حال آنکه در غیبت صغرا فقدان امام حاضر، ضرورت تدوین جوامع روایی شیعی را رقم زد و اولین کتاب از سلسله کتابهای چهارگانۀ شیعه در همین زمان تألیف شد. همچنین کتابهای دیگری در زمینههای گوناگون فکری و عقیدتی نگاشته شد که بخشی از این آثار به غیبت صغرا توجه داشته و بخشی نیز مرتبط به آن عصر نبودهاند.
واکاوی و جستوجو در آثار این دوره حاکی از آن است که منابع نگاشته شده در آن زمان اعم از نقلی و عقلی و پژوهشهای دیگر، کمترین توجه را به شبکۀ وکالت، بهویژه وکلای اربعه داشتهاند. این نکته از آنجا بااهمیت است که طبق باورهای امامیه، این سازمان و در رأس آن وکلای اربعه حلقۀ اتصال بین امام و شیعیان بودهاند و شیعیان، بسیاری از مشکلات خویش را توسط وکلا به امام عرضه میکردند و حتی وجوهات شرعی خود را نیز بدینوسیله به امام میرساندند. به بیان دیگر، عمده مسائل جامعۀ امامیه در این زمان توسط وکلا حل و فصل میشده است (طوسی،1387: 599).
با توجه به گستردگی شبکۀ وکالت، این گمان که عالمان شیعی آن عصر از چنین شبکهای مطلع نبودهاند، پذیرفتنی نیست. در این صورت این پرسش مطرح میشود که چرا عالمان آن عصر در منابع خویش به وکلای اربعه توجه بسیار اندکی داشتهاند؟ آیا این امر بدان دلیل بوده است که اساساً عالمان امامی آن دوره موجودیت چنین شبکهای را نپذیرفته بودند. به طوری که بعضی از خاورشناسان مدعی شدهاند گزارشی از ائمه وجود ندارد که آنان شخصی را به عنوان نماینده (وکیل) خویش بهویژه در عصر غیبت معرفی کرده باشند، به همین دلیل وکالت سفیران، مورد تأیید ولایات مختلف از جمله قم و بغداد نبوده است (نیومن،1386: 377).
در پاسخ به این سؤال چند نظریه مطرح میشود:
1. چهبسا نزاع بین دو مکتب عقلگرای بغداد و نقلگرای قم، سبب چنین پدیدهای شده است؛ به طوری که منابع قم کم و بیش به وکلا و شبکۀ وکالت توجه داشتهاند، اما علمای امامیۀ بغداد چنین نمیاندیشیدند. شاید به همین دلیل است که حسین بن روح نوبختی وکیل سوم امام عصر(عج) با آنکه در بغداد زندگی میکند کتاب التکلیف شلمغانی را نزد علمای قم برای بازبینی میفرستد (طوسی،1387: 677) و در اینباره از عالمان بغدادی کمک نمیطلبد.
2. به نظر نگارنده، تقیه سبب چنین مخفیکاری در منابع امامی آن دوره شده است؛ پدیدهای که نگارنده درصدد اثبات آن است و نظریههای رقیب را مردود میداند. به همین جهت لازم دیده شد که ابتدا تاریخچهای اجمالی از شبکۀ وکالت ارائه، سپس با ترسیم فضای سیاسی حاکم بر آن عصر، قرائن بر تقیه به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
تاریخچۀ سازمان وکالت
با تشکیل سازمان وکالت دراواسط قرن دوم هجری (حسین،1367: 136) از سوی امامان شیعه به منظور ساماندهی شیعیان در امور مختلف، تشکیلات کارآمدی پدید آمد که توانست نیروی درونی شیعیان را متمرکز و عملاً به عنوان بازویی قدرتمند در مقابل حاکمیت قرار گیرد.
دو امر در شکلگیری این سازمان نقش اساسی داشته است. عامل نخست، فضای خفقانآوری بود که حکومت عباسی بر شیعیان و خصوصاً امامان آنان تحمیل کرده بود که ضرورت تشكیل این سازمان را میرساند، به طوری که عدهای از شیعیان در عصر هارون و متوکل عباسی به سبب تشیع و برخی از وکلا به جرم وکالت ائمه(ع) دستگیر، شکنجه و حتی عدهای از آنان به شهادت رسیدند (كشی، 1348: 607). در این شرایط امامان شیعی میکوشیدند به اندازۀ ضرورت با شیعیان خویش ارتباط داشته باشند.
عامل دیگری که سبب پدید آمدن چنین سازمانی شد، دسترسی نداشتن شیعیان به امام به سبب حبس، شهادت یا غیبت بوده است. از جمله امام کاظم(ع)مدت درخور توجهی در زندان به سر برد و از همان مکان به سختی شیعیان را اداره میکرد (مفید، 1389: 305). وجود این عوامل سبب شکلگیری این سازمان در عصر امام صادق(ع)و بسط آن در زمان امام کاظم(ع)شد. پس از شهادت امام کاظم(ع)نیز سازمان وکالت نقش تعیینکنندهای در منحرف نشدن شیعیان داشت؛ به طوری که در برخورد با جریان انحرافی قدرتمندی همچون واقفه، یونس بن عبدالرحمن وکیل شایستۀ امام کاظم(ع)نقش تأثیرگذاری در پذیرش امامت امام رضا(ع)در میان شیعیان داشته است (طوسی،1412: 43).
این جریان پس از شهادت امام رضا(ع)و در پی این پرسش که آیا امامت فرزند خردسال ایشان ممکن است یا خیر، مجدداً نقش قدرتمند خویش را در گسترش مفهوم امامت در هر سنی نشان داد (مسعودی، 1955: 212) و نقش این سازمان بهویژه پس از شهادت امام عسکری(ع)بسیار پررنگ شد. وکلای آن عصر در این زمان در هدایت عمومی شیعیان و رهنمون ایشان به امام غایب بسیار مؤثر بودند (مجلسی،1376: ج51، 300). گفتنی است گستردگی شبکۀ وکالت به میزان پراکندگی شیعیان در جغرافیای اسلام بازمیگشت، به طوری که از مدینه به عنوان محل استقرار امامان شروع (طوسی،1412: 210) و تا مکه (حسین،1367: 151)، یمن و بحرین (كلینی، 1376: ج1، 519، ح12)، عراق (جباری، 1382: ج1، 79)، کوفه (نجاشی، بیتا: 74)، بغداد (مسعودی، 1955: 213 - 215)، سامرا (طوسی، 1412: 214)، واسط (مسعودی، 1955: 215)، بصره (حسین، 1367: 136 - 137)، مصر (كلینی، 1376: ج1، 494، ح4)، قم (اشعری، 1313: 211) و دیگر شهرها امتداد یافته بود.
در بسیاری از مواقع عزل و نصب وکلا در مناطق مختلف توسط خود امام صورت میپذیرفت؛ چنانکه این امر دربارۀ مفضل بن عمر جعفی (طوسی،1412: 210) و عثمان بن سعید و پسرش (همو: 216 - 217) و بسیاری دیگر از وکلا در منابع شیعه ثبت شده است.
این پدیده دربارۀ وکلای درجۀ دوم نیز صورت میپذیرفت (كشی، 1348: 501 و 509، ح983). از اینرو امام باید شخصیتهای مورد قبول وکلا را از شخصیتهای دروغین و مدعیان آن منصب به شیعیان معرفی میکرد. شاید مهمترین این توثیقها نسبت به وکیل اول و دوم توسط امامان دهم و یازدهم(ع) صورت پذیرفت (طوسی، 1412). در مقابل نیز برخورد شدید امام رضا(ع)با سران مذهب واقفی به عنوان کسانی که در امر وکالت به پدر بزرگوار ایشان خیانت کرده بودند در تاریخ ثبت شده است (كشی، 1348: 403، ح406). همچنین برخورد امام هادی(ع)نسبت به فارس بن حاتم مثالزدنی است، به طوری که حضرت به خاطر خیانت فارس بن حاتم و نقش تعیینکنندۀ وی در انحراف فکری شیعیان از امامت، برخورد شدیدی با او داشتند (همو: 525، ح1006).
سرانجام این سازمان با توقیع آخر امام عصر(عج) به وکیل چهارم به پایان رسید، به طوری که امام تصریح کرده بودند که با شروع غیبت کبرا دیگر هیچ ارتباط حضوری بین امام و شیعیان صورت نخواهد گرفت و کسی که چنین ادعایی کند دروغگو خواهد بود (طوسی،1387: 684) و این پایانی بر فعالیتهای سازمان وكالت بود.
اما در بخش بعد لازم است منابع امامی در آن دوره مورد برسی قرار گیرد تا میزان توجه هر یک از این منابع به سازمان وكالت، بهویژه وكلا مشخص شود.
بررسی وكلا در منابع عصر غیبت صغرا
1. بصائر الدرجات، اثر ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار قمی (290ق)
نجاشی (450ق) او را ثقه و عظیمالقدر و وی را یکی از بزرگان اصحاب قم برشمرده است (صفار، 1404: 8). همچنین شیخ طوسی (460ق) صفار را از اصحاب امام عسکری(ع)میداند (همو: 9).
کتاب او در جمعآوری احادیث اهلبیت(ع) از نمونههای اولیه مجامع روایی شیعی است که حدود دوهزار حدیث از آن باقی مانده است. با توجه به سال وفات مؤلف (290ق) تدوین این کتاب باید در عصر غیبت صغرا صورت گرفته باشد؛ در عین حال، از رخدادهای تاریخی ائمه(ع) و مسائل این عصر تهی است.
بصائرالدرجات در ده باب تدوین شده و عمدتاً حول مباحث کلامی اهلبیت(ع) است. روایاتی شامل فضیلت علم، معرفت به اهلبیت پیامبر(ع) و شأن نزول بسیاری از آیات دربارۀ آنان، میزان و حدود علم ائمه، تفاوت بین نبوت و امامت، برتری اهلبیت بر انبیا به غیر از پیامبر اکرم(ص) و... مؤلف این اثر بیتردید متعلق به مکتب قم و از خاندان اشعری بوده است. به همین دلیل بیشترین راویان وی نیز از اصحاب قم به شمار میآیند (نیومن، 1386: 220).
صفار نیز از آن دسته عالمان شیعی عصر غیبت صغرا محسوب میشود که هیچگونه اشارهای به شبکۀ وکالت، بهویژه وکلا نکرده است.
2. فرق الشیعة، منسوب به حسن بن موسی نوبختی (310ق)
او خواهرزادۀ ابوسهل نوبختی بوده و از طریق مادر، نسبش به خاندان نوبختی میرسد. وی از بزرگان و سران شیعه و از متکلمان امامیه به شمار میرود. وی بهجز فرقالشیعة، آثار دیگری نگاشته که تنها همین کتاب به دست ما رسیده است (نوبختی، 1386).
این کتاب همانطور که از عنوانش پیداست، به فرقههای گوناگون شیعیان از آغاز تا غیبت صغرا داشته است.
وی که خود شاهد فرقهفرقه شدن شیعیان در ابتدای عصر غیبت صغرا بوده است، توانست با به تصویر کشیدن این فرقهها در آن عصر، اطلاعات بسیار مفیدی به دست ما برساند. نوبختی فرق منشعب از شیعه را بعد از شهادت امام عسکری چهارده فرقه میداند و به معرفی همگی آنها میپردازد (همو: 84).
در این کتاب نیز هیچگونه اثری از شبکۀ وکالت و وکلا موجود نیست و این بیگمان به موضوع کتاب مربوط است که دربارۀ تاریخچۀ فرقهها بحث میکند.
3. التنبیه فی الامامة، اثر ابوسهل نوبختی (311ق)
ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابیسهل نوبختی، از بزرگان و متکلمان شیعۀ امامی به شمار میرود. نجاشی او را شیخالمتکلمین و دارای جلالت عظیم در دین و دنیا میداند (نجاشی، بیتا: 31).
ابوسهل در دوران نیابت حسین بن روح نوبختی نقش عمدهای در هدایت شیعیان و برخورد با غالیان و مدعیان دروغین نیابت امام عصر(عج) به عهده داشت.
همچنین ابوسهل دستیار وکیل دوم محمد بن عثمان شمرده میشد. چنانکه نقل شده سفیر دوم در حضور وی و تعدادی دیگر از بزرگان، حسین بن روح را به امر وکالت و جانشینی خود انتخاب کرد (طوسی، 1387: 645).
برای ابوسهل آثار بسیاری نقل شده که همۀ این کتابها از بین رفته است و تنها صفحاتی از کتاب التنبیه فی الامامة او بر جای مانده است (صدوق، 1388: 177 - 178).
این کتاب در اثبات وجود و امامت امام زمان(عج) است و در عصر غیبت صغرا تدوین شده است. وی بر دو غیبت امام عصر که یکی از دیگری شدیدتر خواهد بود، اشاره کرده است.
ابوسهل در این کتاب تنها به ذکر کنایه دربارۀ وکلای اربعه _ البته تا زمان خود _ اشاره و از بیان نام آنان خودداری میکند (همو).
از این کتاب صفحاتی چند باقی نمانده و نمیدانیم در قبل و بعد از این صفحات آیا وی نامی از وکلاء برده است یا خیر؟ همچنین در چند صفحۀ باقیماندۀ کتاب او از وکلای دیگر نیز سخنی به میان نیاورده و عمدتاً مباحث کتاب خویش را حول محور کلام قرار داده است.
4. الکافی، اثر محمد بن یعقوب کلینی
بیگمان مؤلف کتاب کافی از بزرگترین عالمان عصر غیبت صغرا به شمار میآید. نویسندۀ این کتاب محمد بن یعقوب کلینی (م329ق) است که به سبب گرایشهای روایی خود متعلق به مکتب قم بوده است، اما در عین حال به شهرهای مختلف از جمله بغداد سفر کرد و دست به تألیف كافی زد که از جمله کتابهای چهارگانه شیعه به شمار میرود. کافی به روش حدیثی نوشته شده و سه بخش دارد: 1. اصول: شامل روایات اعتقادی؛ 2. فروع: حاوی روایات فقهی؛ 3. روضه: دربر گیرندۀ احادیث متفرقه.
بخش بزرگی از اصول کافی به عنوان «کتاب الحجة به نقل روایات و مسائل مربوط به امامت اختصاص پیدا کرده است. این روایات به طور عمده در مسائل کلامی و ضرورت وجود امام بود که شرایط حاکم بر عصر امامان شیعه(ع) را بیان میکند (كلینی، 1376: ج1، 367).
همچنین در این کتاب روایات درخور اعتنایی دربارۀ وکلا و سازمان وکالت بهویژه در عصر غیبت نقل شده و بحث نسبتاً مفصلی دربارۀ امام عصر، تولد و کسانی که آن حضرت را ملاقات کردهاند، مطرح گردیده است (همو). در این بخش به چند نمونه از این روایات اشاره میشود:
1. کلینی از وکلای اربعه، تنها از وکیل اول و دوم روایات اندكی را مطرح کرده است. بنابر روایت وی، عبدالله بن جعفر حمیری، پرسشهایی را از عثمان بن سعید میپرسد؛ از جمله اینکه آیا وی امام عصر(عج) را زیارت کرده است یا خیر؟ در پاسخ، عثمان نیز با تأیید دیدار خود با امام عصر(عج) هرگونه پرسش دربارۀ نام حضرت و مانند آن را حرام میداند (همو: ج1، 370، ح861).
این روایت، جایگاه عثمان بن سعید را نیز روشن میکند و وی را چنان مورد وثوق شیعیان میداند که به گفتۀ او اعتماد کامل دارند. این بدان سبب است که امامان شیعه در ضمن روایاتی به تأیید عثمان بن سعید و پسرش محمد بن عثمان پرداختهاند؛ به طوریكه امام هادی(ع)اطاعت از عثمان را لازم و وی را مورد اعتماد میداند. همچنین امام عسكری(ع)نیز اطاعت از آن دو را لازم میشمارد، و بر مورد وثوق بودن ایشان تأكید میورزد (همو: 369).
این روایات گویای چند امر دربارۀ عثمان و پسرش است:
الف) هر دو شخصیت مورد اعتماد کامل دو امام دهم و یازدهم و به تبع ایشان مورد اعتماد شیعیان بودهاند.
ب) میزان وثوق و اعتماد امام به آن دو به اندازهای در این روایت گسترده است که گویی حضرت جواب پرسشهای علمی و دینی را نیز به ایشان حواله داده است؛ چهبسا این امر به سبب توان علمی آنان در پاسخگویی به پرسشها، بهویژه مسائل شرعی بوده است که امام عسکری(ع)گفتۀ آنان را به منزلۀ گفتار خویش دانسته است.
ج) گرچه کلینی به وکالت آنان اشارهای ندارد، اما از قسمت آخر روایت، وکیل بودن آنان قابل برداشت است (جباری،1382: ج2، 548).
آنچه که کافی از وکیل اول و دوم نقل کرده همین مقدار است. گرچه وی از وکلای دیگر نیز نقل قولهای گوناگونی دارد، اما در عین حال از وکیل سوم (حسین بن روح نوبختی) و وکیل چهارم (علی بن محمد صیمری) هیچگونه بحثی به میان نیاورده است.
2. کلینی در سلسلهسند روایتی که شیخ طوسی (460ق) در کتاب الغیبة نقل کرده، قرار گرفته است. طبق این روایت امام زمان(عج) در ضمن توقیعی، وثاقت وکیل اول و دوم را تأیید کرده است. کلینی خود این روایت را در کافی نقل نکرده است (طوسی، 1387: 630، ح326).
3. کلینی در ضمن روایتی از محمد بن ابراهیم چنین نقل کرده است:
نزد پدرم پس از درگذشت امام عسکری(ع)وجوه بسیاری وجود داشت. وی به قصد رساندن این وجوهات به امام عصر(عج) به سفر میرود، اما بیمار میشود و مرگ خویش را نزدیک میبیند. به همین دلیل به من وصیت میکند که او را برگردانم و همچنین اموال را در کمال امانتداری به صاحبش برسانم. محمد بن ابراهیم اموال را به عراق کنار شط میبرد که ناگاه پیکی همراه نامهای نزد وی میآید و ویژگیهای همۀ اموال را بیان و اموال را مطالبه میکند و محمد اموال را تحویل وی میدهد، و بعد از مدتی حضرت نیز وی را در مقام پدرش به وكالت منسوب میكند. (كلینی، 1376: 592، ح7)
4. در روایت دیگری چنین نقل شده که بعد از امام عسکری(ع)عدهای از سادات که در مدینه قائل به فرزند برای ایشان بودند، همچنان مستمری خویش را دریافت میکردند (همو).
5. در روایت دیگری در کافی چنین آمده است:
محمد بن صالح میگوید: زمانی که پدرم وفات یافت، وی اموالی بر گردن دیگران داشت که مربوط به امام زمان(عج) بود. امام(ع)نیز به من دستور دادند که اموال را برایشان بگیرم. همگی اموال خود را تحویل دادند بهجز یک نفر. وی و پدرش علاوه بر عدم استرداد اموال با من برخورد بدی داشتند. به هر ترتیب توانستم مال را از ایشان بازستانم و به امام عصر(عج) تحویل دهم. (همو: 595 - 596، ح15)
این روایت مؤیّد دو امر است: یکی قرائن فراوان در این نوع روایات و خصوصاً روایت فوق دلالت میکند كلینی آگاه به شبكۀ وكالت بوده و به آن اعتماد داشته است. همچنین از این روایت درمییابیم که علاوه بر محمد بن صالح، پدرش نیز از جمله وکلا شمرده میشده است.
6. در داستان دیگری چنین نقل شده که عبیدالله بن سلیمان وزیر، قصد داشت وکلا را دستگیر کند، اما خلیفۀ عباسی به او فهماند که باید مخفیگاه امامشان را کشف کند. از اینرو باید افراد ناشناسی را برای پرداخت وجوهات نزد وکلا بفرستد و هرکدام از وکلا که اموال را دریافت کرد، دستگیر کند. لذا توقیع شریفی صادر شد که هیچکدام از وکلا تا اطلاع بعدی هیچگونه وجوهاتی دریافت نکنند و آن را رد و خود را در این زمینه بیاطلاع معرفی کنند (همو: 599، ح30).
7. در روایتی دیگر چنین آمده:
نزد محمد بن شاذان نیشابوری چهارصد و هشتاد درهم جمع شد. وی خواست آن را تکمیل کند. به همین سبب بیست درهم بر روی آن گذاشت و به اسدی (وکیل دیگر) داد و از ماجرا چیزی بیان نکرد که توقیع شریف به آن اشاره کرد. (همو: 598، ح23)
8. در روایتی دیگر، شخصی که از اهالی سواد بود مالی برای امام میفرستد، اما جواب میرسد که حق عموی خود را از آن بیرون کن (همو: 593، ح1).
9. همچنین روایات درخور توجهی در کافی نقل شده که بر موارد زیر دلالت میکند:
الف) طلب کفن و جواب حضرت به اینکه آن را در سال دویست و هشتاد احتیاج خواهد داشت (همو: 598، ح27).
ب) طلب دعا برای شفا که حضرت ضمن دعای خیر برای مریضی او را دعا میکند که خداوند وی را در دنیا و آخرت همراه امام گرداند (همو: 593، ح11).
ج) دعا برای راوی جهت فرزنددار شدن وی، اما حضرت فقط برای یک فرزند وی دعا میکند و همان نیز از مرگ نجات مییابد (همو: ح9).
10. کلینی در ضمن روایتی دربارۀ حاجز بن یزید وشاء چنین نقل کرده است:
حسن بن عبدالحمید گفت: در امر [وکالت] حاجز شک کردم. لذا توقیع شریف مرا از این امر برحذر داشت. (همو: 595، ح14)
آنچه در پایان از كافی فهمیده میشود این است كه كلینی به گونهای روایات این بخش را گزینش كرده است كه حاكی است وی سازمان وكالت را به درستی میشناخته و مجریان آن را تأیید میكرده است.
در هر صورت كلینی از وكلای سوم و چهارم بحثی به میان نیاورده كه در بخشهای آینده به چرایی این امر اشاره خواهد شد.
5. الامامة و التبصرة من الحیرة، اثر ابنبابویه (329ق)
مؤلف این کتاب ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (صدوق اول) است. نجاشی (450ق) دربارۀ وی میگوید:
ابوالحسن شیخ قمیون در زمان خودش و فقیه و مورد اطمینان ایشان بود. (نجاشی، بیتا: 261)
وی پدر صدوق دوم (372ق) و از اساتید او بوده است. با توجه به سال وفات او در 329قمری، درمییابیم که وی تمام عصر غیبت صغرا را درک کرده است.
الامامة و التبصرة در عصر غیبت صغرا نگاشته شده و دربارۀ ضرورت وجود امام در روایات ائمه و وجوب نصب الهی ائمه(ع) است. در عین حال نام هیچکدام از وکلای اربعه ذکر نشده که با توجه به همعصر بودن مرحوم ابنبابویه با وکلای اربعه و نام نبردن از آنان در کتاب خود، باید امر مهمی در جریان بوده باشد که وی چنین عمل کرده است.
همچنین ابنبابویه از شبکۀ وکالت بحثی مطرح نمیکند. اما در ضمن راویان این کتاب، بسیاری از راویان حدیث وی از وکلا بودهاند. برای مثال، از جمله راویان وی که در وکالتش تردیدی نیست، عبدالله بن جعفر حمیری است که از او روایات شمارۀ 14، 15، 90، 104، 131و همچنین از محمد بن صالح همدانی حدیث شمارۀ 166 و از محمد بن شاذان نعیم نیشابوری حدیث شمارۀ 167 را نقل کرده است.
ابنبابویه حتی در سلسلۀ راویان خود از احمد بن هلال عبرتایی در حدیث شمارۀ 102 نقل روایت کرده است. این در حالی است که احمد بن هلال از وکلا بوده، اما از مسیر وکالت منحرف شده است.
با آنکه ابن بابویه از وکلای اربعه بحثی به میان نیاورده، اما بسیاری از جمله شیخ طوسی و نجاشی (همو: 261) روابط او را با شیخ ابوالقاسم حسین بن روح و سفیر چهارم علی بن محمد صیمری متذکر شده و آن را ستودهاند. چنانکه نقل شده وی پس از آنکه از دخترعموی خود بچهدار نشد، در ضمن نامهای از حسین بن روح خواست که از امام بخواهد بدین جهت برای او دعا کند و حضرت نیز مژدۀ فرزند به ابنبابویه میدهد (طوسی: 1387).
همچنین خبر رحلت او توسط سفیر چهارم علی بن محمد صمیری (همو: 686، ح367) نمونهای دیگر از این ارتباط و نشان پیوستگی فکری وی با وکلا بوده است.
به هر روی، ابنبابویه نیز از جمله عالمان شیعی عصر غیبت صغرا بوده که از وکلا در اثر خویش بحثی به میان نیاورده است.
6. الانوار فی تاریخ الائمة الاطهار، اثر محمد بن همام اسکافی (336ق)
وی از نویسندگان قرن سوم وچهارم هجری است که غیبت صغرا را درک کرده است. بزرگان رجال از جمله نجاشی او را ستوده و با الفاظ عظیمالمنزله و کثیر الحدیث از وی یاد کردهاند.
شیخ طوسی، اسکافی را از جمله دستیاران وکیل دوم میداند که به هنگام وفات محمد بن عثمان بر بالین وی حاضر بوده است (طوسی،1387: 645). او خود نیز مؤید این روایت است و چنین نقل میکند:
محمد بن عثمان ما را که از بزرگان و مشایخ بودیم جمع کرد و گفت: هرگاه حادثۀ مرگ به من رو آورد، امر وکالت به حسین بن روح واگذار میشود. (همو: 644 - 645)
اسکافی از جمله کسانی است که گاهی توقیعات ناحیۀ مقدسه به دست او خارج میشد. همچنین در دورۀ محبوس بودن حسین بن روح بهویژه پس از انحراف شلمغانی نقش جانشینی را برای حسین بن روح ایفا میکرد (همو: 710).
بر اساس گزارشهای موجود، بیتردید اسکافی از جمله وکلا محسوب میشده است. اسکافی کتاب خود الانوار فی تاریخ الائمة الاطهار را در عصر غیبت صغرا نگاشت (آفتاب علی، 1390: 88). کتاب مذکور موجود نیست و تنها منتخبی از آن باقی مانده است و در آن سیزده باب دربارۀ اسماء، القاب، اولاد، مادران و آباء پیامبر اکرم(ص)، حضرت زهرا(س) و امامان شیعه ذکر شده و بخش مربوط به امام عصر(عج) در آن نیامده است.
وی نام هیچکدام از وکلای اربعه و غیر آنان را نبرده است که این امر میتواند ناشی از دو امر باشد؛ یکی اینکه نام وکلا در تاریخ امام زمان(عج) آمده و از آنجایی که این قسمت ناپدید شده، نام وکلا نیز حذف گردیده است. همچنین ممکن است به سبب تقیه دست به چنین کاری زده باشد. در هر صورت، اسکافی نیز از ورود به بحث وکلا اجتناب کرده است.
پس از بررسی اجمالی منابع امامی در آن دوره، در این بخش لازم است فضای سیاسی حاكم در عصر غیبت صغرا تبیین شود.
بررسی فضای سیاسی بر عصر غیبت صغرا
بررسی فضای سیاسی عصر غیبت صغرا و سه دهه پیش از آن نشان میدهد که بنیعباس به شدت علیه امامان شیعه و دستگاه وکالت فعالیت میکردند.
با روی کار آمدن متوکل عباسی در سال 232قمری اوضاع برای شیعیان بسیار سخت شد؛ به طوری که وی از طرفی با حبس دو امام هادی و عسکری(س) سبب کاهش روابط شیعیان با امام خویش شد و از سوی دیگر، شدیداً با وکلای امام هادی(ع)برخورد میکرد. چنانکه نقل شده او وکلایی همچون علی بن جعفر همانی را دستگیر کرد و حتی حاضر نشد وساطت وزیرش عبیدالله بن یحیی بن خاقان را بپذیرد و در جواب وی برای آزادی علی بن جعفر گفت: خودت را برای آزادی او و امثالش رنج مده؛ زیرا وی رافضی و وکیل علی بن محمد(ع)است (كشی، 1348: 607، ح1129). همچنین متوکل در اقدامی دیگر چند تن دیگر از وکلا را دستگیر کرد و در زندان خود به قتل رساند (طوسی، 1387: 610).
عامل دیگری که حساسیت هیئت حاکمه علیه شیعیان را تحریک کرد، تشکیل حکومت زیدی علویان در سال 250قمری در طبرستان بود. این افراد دارای گرایشهای شیعی (زیدی) بارز بودند و عملاً از حاکمیت عباسی خارج شدند و آن را به رسمیت نمیشناختند (طبری، 1358: ج3، 1857؛ حسین، 1367: 176).
همچنین قیام صاحب زنج در سالهای 255 - 270قمری از آن دسته شورشهایی به شمار میآمد که عباسیان را تحت فشار قرار داد. این قیام موقعیت امامیه را به صورت حادی درآورد؛ چراکه نسب علی بن محمد رهبر این شورش طبق ادعای خودش به زید شهید میرسد. به همین دلیل بخش قابل ملاحظهای از علویان به او پیوستند (همان منابع). گرچه امام عسکری(ع)رهبر قیام زنج را از اهلبیت(ع) ندانست (اربلی،1364: ج4، 428)، اما حکومت ممكن بود این دسته از قیامها را متصل به شیعه بداند و چهبسا دامنۀ برخورد با این شورشها را به شیعۀ امامی نیز میکشاند. به گفتۀ شیخ طوسی، در این زمان چنان فضای نامناسبی علیه شیعیان شکل گرفت که نمیتوانستند مناسک دینی خود را آشکارا تبلیغ کنند (طوسی،1382: ج6، 111 - 112).
همچنین در همین زمان دو جریان اسماعیلی (قرامطه و اسماعیلیه) فعالیتهای زیرزمینی خود را شدت بخشیدند. گرچه این دو گروه شیعۀ امامی نبودند، اما در مجموع از شاخههای اصلی تشیع محسوب میشدند (حسین، 1367).
این گروهها درست همان زمانی که شیعیان امامی معتقد به غیبت امام خویش بودند و چنین میاندیشیدند که وی روزی ظهور خواهد کرد، روایاتی از پیامبر اکرم(ص) مبنی بر غیبت مهدی(عج) نقل میکردند، به طوری که با نقل این دسته از روایات و فعالیتهای گستردۀ خود توانستند در سال 297قمری حکومت مستقلی از عباسیان با مناسبات فکری کاملاً مخالف، در شمال آفریقا شکل دهند.
همچنین در این زمان قرامطه تحرکات خود را گسترش دادند، به طوری که نوبختی از جمعیت یکصد هزار نفری آنان در اطراف کوفه خبر میدهد (نوبختی،1386: 76). این فرقه فعالیتهای تبلیغی خود را در سواحل غربی خلیج فارس و یمن انجام میدادند (اشعری، 1963: 86) و توانستند قیام خویش را در روستاهای کوفه رقم زنند (طبری، 1358: ج3، 2124).
همگی این موارد با توجه به آنکه امامیه نیز چنین روایاتی را نقل میکرد و با قرامطه و در یک ناحیه میزیستند و مراسم مذهبی یکسان داشتند، سبب تحریک خلافت عباسی علیه شیعیان امامی نیز میشد. در این شرایط امامیه از خطر قرامطه که مخالفان خویش را به کوچکترین بهانه میکشتند آگاه بود (اشعری، 1963: 85)؛ چراکه حکومت بنیعباس ممکن بود آنان را به این عقیده متهم کند و به امامیه متعرض شود.
اتهام (قرمطی) خاندان بنیفرات وزیر را به نابودی کشاند (حسین،1367: 177) و در همین زمان بود که امام زمان(عج) سعی کرد که پیروان خویش را از خطر نفوذ قرامطه باز دارد و حکومت وقت را وادارد میان قرامطه و هواداران خود تفاوت قائل شود. شاید بدین سبب بود که حضرت در ضمن توقیعی به سفیر دوم (محمد بن عثمان) ابوالخطاب و پیروان او (قرامطه) را به جهت همفكری آنان در غلو لعن کرد و دستور داد شیعیان در تجمعات آنها حضور نیابند. گرچه این رفتار شیعیان نیز نتوانست سوءظن عباسیان را نسبت به خویش برطرف کند.
در این شرایط، وکلا بهویژه وکیل اول (عثمان بن سعید) میکوشد به دنبال تقویت این نظریه باشد که از امام عسکری(ع)فرزندی باقی نمانده است و خیال عباسیان را از بابت آنکه ممکن است شیعیان با امام غایب خویش برایشان دردسرساز باشند، آسوده سازد (كلینی، 1376: ج1، 369 - 370، ح1).
همچنین از مؤیّدات بارز تلقی سیاسی حاکمیت عباسی نسبت به فعالیتهای وکلا در عصر غیبت صغرا، جریان عبیدالله بن سلیمان وزیر بود كه به آن اشاره شد (همو: ج1، 599، ح3).
مورد دیگر، تغییر مکان حضرت از سامرا به حجاز بوده است (طوسی، 1387: 158 - 161). تحلیل برخی محققان از بعضی روایات آن است که به علت شکنجههای معتضد و مکتفی و سختگیریهای آنان بر امامیه بین سالهای 278 - 295 قمری امام(ع)مقر خود را از سامرا به حجاز تغییر داد (همو: 422، ح24).
همچنین اگر این گزارش را بپذیریم که خلیفه جایگاه امام عصر(عج) را کشف و به سه نفر دستور داد که به خانۀ پدر امام یورش برند و هر که را یافتند به قتل رسانند (راوندی، 1409: 67؛ حسین، 1367: 181).
این خبر و موارد مشابه آن نشان از شدت حکومت و پیگیری جدی عباسیان برای دستیابی به امام بوده است و تا به آنجا پیش رفتند که مکان و زمان حضور حضرت را نیز یافتند.
در این شرایط به طور طبیعی راهكار تقیه بهترین مجال برای علمای عصر غیبت صغرا بوده تا بدینوسیله بتوانند به وظایف خود عمل کنند. همچنین قرائن دیگری در همین زمان وجود دارد که حکایت از فضای شدید تقیه بوده و حتی بر آثار علمی آنان نیز اثر گذاشته است که در ادامه ذکر میشود.
نقش تقیه در عدم ذکر وکلا در منابع غیبت صغرا
تبیین فضای سیاسی در آن عصر نشان از جوی شدید علیه شیعه امامی بوده است؛ امری كه میتوانست به استفاده از راهكار تقیه سرعت بخشد. افزون بر این فضا، دلایل دیگری بر تقیه وجود دارد كه بدانها اشاره میشود.
شغل سفرا خود پوشش دیگری برای پیشبرد اهداف سازمان وکالت بود، چنانکه نقل شده که وکیل اول و دوم هر دو پیشۀ روغنفروشی داشتند و بسیاری از وجوهات و نامهها را از همین طریق دریافت میکردند؛ چنانکه طوسی به این امر اشاره كرده است (طوسی، 1387: 615).
همچنین عثمان بن سعید نامهها را در ظروف و خیکهای روغن کرده، به امام میرساند (همو: 615). شاید به همین دلیل بوده که عمدتاً سفرا در مباحث عالمانۀ شیعیان به طور جدی مشارکت نداشتند، چهبسا در آن صورت شهره شدن آنان در اینگونه مباحث نظرها را به ایشان جلب میکرد؛ امری که سفرا از آن احتراز داشتند.
استفاده از نام مستعار توسط سفرا از جمله سفیر دوم (محمد بن عثمان) خود دلالت بر تقیه و در خطر بودن شبکۀ وکالت و وکلا بوده است، به طوری که کشی چنین نقل کرده:
حفص بن عمرو کان وکیل ابي محمد و اما ابوجعفر محمد بن حفص بن عمرو فهو ابن العمرو و کان وکیل الناحیة و کان الامر یدور علیه. (كشی، 1348: 533، ح1015)
کشی وی را وکیل ابیمحمد امام عسکری(ع)دانسته و در ادامه افزوده که محمد بن حفص بن محمد معروف به ابنعمری وکیل ناحیه بوده است.
از بین بردن توقیعات توسط سفیر دوم خود مؤید دیگری بر فضای تقیه در آن عصر است. بنابر گزارش صدوق در یک مورد سفیر دوم محل ملاقات خود با ابنمتیل را در یکی از خرابههای عباسیه در بغداد تعیین کرد تا توقیع را برایش بخواند و در آنجا نیز پس از قرائت توقیع آن را از بین برد (صدوق، 1388: 498، ح20). بدون تردید، این عمل سفیر دوم در راستای بر جای نگذاشتن ردپایی از خود بوده است. به همین دلیل بوده که وکلای اربعه پس از گرفتن وجوهات هیچگونه رسیدی مبنی بر اخذ وجوهات نمیدادند؛ به طوری که شیخ طوسی از قول محمد بن علی اسود چنین نقل کرده است:
در اواخر عمر محمد بن عثمان، مقداری از اموال را برایش بردم. وی گفت: آن را به حسین بن روح بده، من اموال را تحویل دادم و درخواست رسید کردم. حسین بن روح در اینباره (درخواست رسید) به محمد بن عثمان شکایت کرد و سفیر دوم نیز دستور داد از حسین بن روح رسید دریافت نکنم. (طوسی، 1387: 643، ح46)
این امر نشان از آن است که ندادن رسید برای اموال، مربوط به وکلای اربعه بود؛ چرا که راوی میگوید: در اواخر عمر وكیل دوم، یعنی در زمانی که سفیر دوم مشغول فراهم کردن مقدمات وكالت حسین بن روح است و انتظار حسین نیز این بوده که از وی نیز همچون اسلافش رسیدی درخواست نکنند.
گرایشهای عجیب حسین بن روح در پنهانکاری اعتقادات اولیۀ تشیع، بیگمان برای مخفیکاری سازمان وکالت و در راستای تقیه صورت پذیرفته است؛ به طوری که شیخ طوسی با نقل سه روایت، شدت عمل وی به تقیه را تبیین کرده است. از آن جمله، بنا به نقل ابیالحسن بن ابیالطیب روزی دو نفر در زمینۀ افضل الناس بعد از پیامبر به بحث نشستند. یکی از ایشان ابوبکر، سپس عمر و سپس علی را افضل میدانست. اما دیگری علی(ع)را بر عمر افضل دانست و وقتی نظر حسین بن روح را خواستار شدند، وی به آنان چنین گفت: آنچه که صحابه بر آن اجماع دارند، آن است که ابتدا صدیق سپس فاروق (عمر) و بعد عثمان و بعد از ایشان علی(ع)افضلالناس است.
روایت دیگری چنین بیان میدارد که زمانی نگهبان درِ خانۀ حسین بن روح به معاویه لعن و نفرین کرد و حسین بن روح نیز بلافاصله او را اخراج کرد و وساطت دیگران را نیز نپذیرفت. در روایت سوم، گاهی ده نفر که بیشتر آنها وی را لعن کرده و یکی مردّد بود بر او وارد میشدند و هنگامی که مواضع وی را نسبت به صحابه میدیدند یا روایتی از وی میشنیدند که خود تا به حال آن را نشنیده بودند، دوستدار او میشدند (همو: 668 - 671).
بیگمان، گسترۀ تقیه محدود به سازمان وکالت و وکلا نمیشد، بلکه اثرات آن در آثار آن عصر نیز مشهود است.
کافی به عنوان بزرگترین کتاب شیعی در این عصر نمونۀ بارز چنین امری است؛ به طوری که کلینی با آنکه مقداری از کتاب خود را در بغداد نگاشت، اما از مطرح کردن گسترۀ شبکۀ وکالت، بهویژه وکلای اربعه احتراز داشت. وی حتی از ذکر نام امام عصر اجتناب میورزید و در ضمن روایتی معتقد به حرمت آن است (كلینی، 1376: ج1، 37). به همین سبب میکوشد از القاب آن حضرت سود برد. در کافی از حدود نُه واژه برای امام عصر(عج) نام برده شده که عبارتند از: صاحب دار (همو: 387)، الحجة من آل محمد(ص) (همو: 367)، صاحب (همو: 587)، م ح م د (همو: 368)، غلام (همو: 378)، ناحیة (همو: 591، ح4)، رجل (همو)، قیل (همو: 593، ح8)، غریم (همو: 596، ح15). در شرایطی که وی از ذکر نام امام به دلیل حفظ جان آن حضرت اجتناب میورزد، ذکر نام افرادی که مرتبط با امام عصر هستند خود خطر دیگری برای آن حضرت(ع)خواهد داشت. از اینرو در مواردی بسیار اندک به آنان توجه میکند. در این بخش نیز کلینی عمدتاً اسامی وکلایی را متذکر میشود که در زمان تألیف یا انتشار کافی در قید حیات نبودند (نیومن،1386: 270). وی در این موارد به وکلای عصر غیبت صغرا اشاره کرده که عبارتند از:
1. عثمان بن سعید (كلینی، 1376: ج1، 370): تاریخ وفات وی مبهم است، گرچه عدهای معتقدند وی در سال 267قمری یا پیش از آن وفات کرده بود؛ زیرا در این سال احمد بن هلال کرخی به سفارت وکیل دوم معترض بوده، در نتیجه باید وی تا این سال وفات یافته باشد تا پسرش به عنوان وکیل دوم جانشین وی شود (طوسی، 1378: 614؛ جاسم حسین، 1367: 156).
2. محمد بن عثمان (حسین، 1367: 15): او به تصریح شیخ طوسی درگذشتۀ سال 304 یا 305 قمری بوده است (طوسی، 1387: 636، ح42).
3. ابراهیم بن مهزیار: وی به تصریح خود کلینی، در همان ابتدای غیبت صغرا درگذشت (كلینی، 1376: ج1، 369).
4. محمد بن ابراهیم بن مهزیار (همو: ج1، 592): دربارۀ تاریخ وفات وی اطلاعی در دست نیست، اما به هر صورت با توجه به آنکه وی در آغاز عصر غیبت صغرا به مقام وکالت رسید، در این حالت محمد باید جوانی رشید باشد، لذا استمرار حیات وی تا زمان تألیف کتاب کافی و وفات کلینی و همچنین با توجه به آنکه گزارش خاصی از او در منابع وجود ندارد بعید به نظر میرسد.
5 و 6. صالح بن محمد همدانی و محمد بن صالح (پسرش): در روایت کلینی از او و پدرش بحث شده و پدر وی بدون شک در عصر غیبت صغرا وفات یافته (همو: 592) اما وفات فرزند مشخص نیست.
7 و 8 و 9. احمد بن اسحاق (همو: 595 - 596)، محمد بن احمد بن جعفر قمی قطان (همو: 369، ح1) و حاجز بن یزید وشاء (همو: 599، ح30): زمان وفات هیچیک مشخص نیست، بلکه طبق قرائنی احتمالاً در عصر سفیر دوم (محمد بن عثمان) وفات یافتهاند. از جمله آنکه احمد بن اسحاق خود از وکلای امام جواد، امام هادی و امام عسکری(ع) نیز بود (طوسی، 1380: 398 و 427) و در ابتدای عصر غیبت صغرا سن زیادی داشته است و عملاً نمیتوانست تا زمان تألیف کافی در قید حیات باشد. همچنین هر سه وکیل یادشده با آنکه از بزرگان و وکلا به شمار میروند، اما در آخرین روزهای حیات سفیر دوم بر بالین وی حاضر نبودهاند و هیچ خبری از آنان در نیمۀ دوم عصر غیبت صغرا وجود ندارد. مجموع این قرائن دلالت میکند که آن سه به احتمال بسیار در اواخر عصر غیبت صغرا و در زمان انتشار کافی زنده نبودهاند (جباری، 1382: 548 - 560).
10. قاسم بن علاء آذربایجانی (كلینی، 1376: ج1، 593): شیخ طوسی تصریح دارد که وی عمری طولانی را سپری کرده است. او در عصر امام رضا(ع)میزیسته است و تا زمان حسین بن روح زنده بوده است، اما در دوران سفیر سوم وفات کرد (طوسی، 1387: 545، ح19).
گرچه زمان دقیق وفات همگی وکلای مذکور در کافی مشخص نیست، اما بر اساس قرائن ذکر شده، روش کلینی بر ذکر وکلایی بوده که در هنگام تألیف کتاب وی در قید حیات نبودند تا پس از ذکر نامشان خطری آنان را تهدید کند.
پوشش تقیه در آثار دیگری همچون الامامة و التبصرة نیز وجود دارد. با آنکه ابنبابویه مؤلف کتاب از جمله راویان وکلای اربعه برای پسرش شیخ صدوق بود (حسین،1367: 26) و با وکلا در ارتباط بوده، چنانکه شیخ طوسی از این ارتباط خبر میدهد (طوسی،1387: 687، ح73)، اما هیچ گزارشی از وکلا در اثر خویش نیاورده است.
راهكار تقیه حتی در آثار وکلایی همچون ابوسهل نوبختی نیز تأثیر گذاشته است. بیتردید وی از دستیاران اصلی سفیر دوم بوده است (همو: 645، ح50) و به اندازهای در دستگاه وکالت رفعت مقام داشته که دیگران وی را نامزد مقام نیابت میدانستند، به طوری که شیخ طوسی از او داستانی در این زمینه نقل میكند (همو: 678، ح65).
ابوسهل با چنین منزلتی در دستگاه وکالت، اما در مقام یک عالم دینی کمال احتیاط را در اثر خویش مراعات میکند و هیچکدام از وکلا را معرفی نمینماید و تنها اشارۀ غیرمستقیم به مقام وکلای خاص دارد. او چنین آورده است:
و قد ذکر بعض الشیعة ممن کان فی خدمة الحسن بن علی و أحد ثقاته ان السبب بینه و بین ابن الحسن بن علی(ع)متصل و کان یخرج من کتبه و امره و نهیه علی یده الی شیعته الی أن توفی و اوصی الی رجل من الشیعة مستور فقام مقامه فی هذا الأمر.
در این متن وی اشاره دارد که بعضی از افراد موثق واسطۀ امام عصر وشعیان بودهاند و امور شیعیان نیز با کمک همین واسطه رفع میشده، در عین حال ابوسهل از ذکر نام این افراد اجتناب میورزد (صدوق، 1388: 177 - 178).
این بخش از کتاب التنبیه فضای سنگین تقیه را کاملاً روشن كرده است. وی که از اعضای ارشد سازمان وکالت بوده از نام بردن وکلای اربعه احتراز کرده و فقط به اشاره در این زمینه بسنده میکند.
همانطور که بیان شد، همۀ منابع شیعی عصر غیبت صغرا در اقدامی هماهنگ از ذکر نام وکلای اربعه اجتناب ورزیدهاند. این احتمال را نباید نادیده گرفت که چهبسا جامعۀ شیعه در این زمان به دو قسمت تقسیم شده و هرکدام به مسئولیتهای خویش توجه داشته و از ورود به حیطۀ مسئولیتهای دیگری پرهیز میکردند. بخشی متوجه جمعآوری وجوهات، تقسیم آن، ساماندهی شیعیان که از آن به سازمان وکالت تعبیر میشده و بخش دیگر متوجه مسائل علمی شیعیان بود و مشغول جمعآوری روایات و ساماندهی مسائل کلامی شیعۀ امامی بودند، به طوری که گفته شد ابوسهل نیز در جواب کسانی که از وی پرسیده بودند: چرا تو وکیل خاص امام عصر نشدی؟ از نوعی تفکیک ضمنی بین بزرگان تشیع خبر میدهد (همو). در عین حال هر دو گروه از پوشش تقیه برای انجام امور مربوطۀ خود سود میبردند.
همچنین در میان وکلا کمترین توجه به وکیل چهارم (علی بن صیمری) شده است، به طوری که حتی در بعضی از منابع دورۀ غیبت کبرا همچون آثار شیخ مفید نیز به وی توجه نشده است. از اینرو ذکر چند نکته دربارۀ وکیل چهارم ضروری به نظر میرسد:
1. وی آخرین وکیل خاص امام عصر بود که در سال 329قمری چشم از جهان فرو بست. به همین دلیل بسیاری از عالمان این عصر پیش از وی وفات کرده بودند و اساساً وكالت وی را درک نکردند و عدهای دیگر نیز به دلیل فضای سنگین سیاسی مجبور به تقیه دربارۀ وی میشدند.
2. مدت کوتاه وكالتش که حدود سه سال به طول انجامید و عدم رخداد خاص در زمان وی عامل دیگری در مطرح نشدن وی بوده است.
3. با توجه به توقیع پایانی که امام عصر برای علی بن محمد صیمری فرستاد و در آن تأکید شده بود ظهور نخواهد داشت، مگر به اذن خداوند (طوسی،1387: 684). این توقیع را همۀ بزرگان تشیع پذیرفتند، به طوری که بعد از وکیل چهارم کسی مدعی وکالت نشد و بزرگان تشیع نیز ورود به عصر جدید (غیبت کبرا) را پذیرفتند. به طور طبیعی پذیرش این توقیع، وکالت وکیل چهارم را نیز ثابت خواهد کرد؛ زیرا ناقل این توقیع وکیل چهارم بوده است و همگی نیز آن را پذیرفتهاند. پذیرش توقیع بدون پذیرفتن وکالت وی امری غیرمنطقی خواهد بود.
بررسی فرضیه های دیگر
فرضیۀ دیگری كه ممکن است مطرح شود دلیل کمتوجهی به شبکۀ وکالت و وکلا توسط عدهای از علما به اختلاف دو مکتب فکری قم و بغداد بازمیگردد و تقیه در این مورد بیتأثیر بوده است.
مکتب بغداد به جهت عقلگرایی خویش و همچنین نزدیکی مکانی با شبکۀ وکالت و وکلا نسبت به آن بدبین بوده و به عملکرد آن اعتماد نداشته است. همین امر نیز در آثارشان مؤثر بوده است. این روند همچنان که در غیبت صغرا بر آثار بزرگانی همچون کلینی تأثیر گذاشته، در عصر بعد (غیبت کبرا) تا حدود یک قرن همچنان در کتابهای عالمانی همچون نعمانی (الغیبة) و مفید (الارشاد) سایه افکنده بود. شیخ طوسی نیز گرچه در مکتب بغداد پرورش یافته بود، اما به هر صورت درصدد مصالحه بین قم و بغداد بود و شاید بدین جهت هم به شبکۀ وکالت توجه کرده است. به خلاف مکتب قم که نقلگرا بود و عمدتاً به اخبار توجه ویژه داشت و همانند بغداد به عقلگرایی اهتمام نداشت. همین امر نیز سبب پذیرش اخبار وکلاء شده؛ زیرا با مشی نقلگرای آنان هماهنگ بوده است.
همچنین دوری مسافت قم از مرکز شبکۀ وکالت سبب بیاطلاعی آنان از عملکرد وکلا شده بود و به همین دلیل نمیتوانستند نسبت به عملکرد وکلا سوءظن پیدا کنند؛ عاملی که از چشم علمای بغداد مخفی نبود، چرا که آنان از نزدیک نظارهگر رفتار وکلا بودهاند. شاید به همین دلیل بود که حسین بن روح نوبختی کتاب التكلیف را به قم فرستاد تا صحت روایات آن را تأیید کنند (همو: 677). این در حالی بود که کلینی به عنوان یکی از بزرگان شیعی به حسین بن روح بسیار نزدیک بود. اما وکیل سوم از او در این امر بهره نمیبرد. این امر شاید حاصل بدبینی میان مکتب بغداد و وکلا و بالعکس بوده است؛ چهبسا حسین بن روح میدانست در صورت کمک خواستن از عالمان بغداد از جمله کلینی، وی او را یاری نکند.
به نظر نگارنده، در این زمینه میان مکتب قم و بغداد نزاعی وجود نداشته، بلکه علت اصلی ذکر نشدن وکلا در منابع آن عصر، تقیه بوده است. مکتب بغداد با عالمانی همچون ابوسهل نوبختی و کلینی در عصر غیبت صغرا و شیخ مفید و شیخ طوسی در غیبت کبرا مشهور بوده است.
چنانکه گفته شد، در غیبت صغرا ابوسهل (311ق) و اسکافی (336ق) خود به عنوان دو تن از بزرگان متکلمین شیعی بودهاند و از اعضای ارشد سازمان وکالت به شمار میآمدند. بیتردید این عنوان خود دلالت بر عدم نزاع فکری آنان با وکلای اربعه بوده است؛ زیرا در غیر اینصورت آنها نمیتوانستند با نهادی همکاری کنند و از بزرگان آن سازمان به شمار آیند، در عین حال به آن نیز معتقد نباشند. صفحات اندکی که از کتاب التنبیه فی الامامة وی بر جای مانده، خود گویای فضای تقیه است که به آن اشاره شد. همچنین در این عصر، مرحوم کلینی مدتی در این شهر حضور داشت. وی متولد کلین از روستاهای ری بوده است. کتاب وی (الکافی) حاصل بیش از بیست سال تلاش او بوده که در نتیجۀ سفرهای متعدد او به نقاط مختلف برای شنیدن حدیث از راویان اصلی پدید آمده است.
وی را به چند دلیل نمیتوان متعلق به مکتب بغداد به شمار آورد و در نزاع قم و بغداد دخیل دانست:
1. زادگاه کلینی متعلق به مکتب قم بوده و در آنجا پرورش فکری یافته بود؛
2. کتاب وی گویای نقلگرا بودن اوست؛
3. مشایخ کلینی که وی از آنان استماع حدیث کرده، عمدتاً به مکتب قم تعلق دارند (نیومن،1386: 28).
به هر تقدیر میتوان چنین نتیجه گرفت که کلینی یا متعلق به مکتب قم بوده و ارتباطی با عقلگرایی بغداد نداشته و در بهترین شرایط متعلق به هر دو مکتب بوده است و نمیتوان او را متعلق به مکتب بغداد به تنهایی دانست. چهبسا در هنگامی که وی برای استماع حدیث از راویان اصلی به سفر رفته بود، حسین بن روح کتاب التأدیب را به قم فرستاده است و با توجه به آنکه بیشتر راویان او قمی هستند، شاید در همین زمان وی در قم حضور داشته است.
در هر صورت اگر کلینی نسبت به سازمان وکالت یا وکلا تردید داشت، از این سازمان و وکلای آن نام نمیبرد، حال آنکه وی در موارد متعدد به جریان سازمان وکالت و عملکرد وکلا اشاره دارد و حتی از دو وکیل اصلی نام میبرد (كلینی، 1376: ج1، 369).
نعمانی از جمله عالمانی است که هر دو عصر غیبت صغرا و کبرا را درک کرده و کتاب او امروز بر جای مانده است. گرچه کتاب وی در زمینۀ غیبت نگاشته شده، اما وی از عصر غیبت صغرا، اتفاقات تاریخی آن و از جمله سازمان وکالت و وکلا سخنی به میان نیاورده است. این امر بدان دلیل بود که کتاب او اثری حدیثی و در باب فلسفۀ امامت، فلسفۀ غیبت، عدد ائمه، علم آنان و... بوده است و عملاً به مباحث تاریخی _ چه پیش از غیبت صغرا و چه بعد از آن عصر _ نپرداخته است.
بیگمان شیخ مفید (413ق) متعلق به مکتب بغداد بود و گفتمان عقلگرای وی مشهور است. وی در كتابهای مختلف خود وكلا را پررنگ مطرح نكرده و از وكیل چهارم نامی نیاورده است.
در این میان شیخ طوسی (460ق) از علمای اصلی و بزرگ شیعه به شمار میرود که در بغداد پرورش یافت و از عالمان بزرگ این مکتب همچون شیخ مفید و سید مرتضی (435ق) بهره برد. به نظر میرسد طوسی به دلیل دسترسی به منابع اصلی شیعی توانسته است اطلاعات ارزشمندی را دربارۀ وکلای ائمه به آیندگان منتقل کند. از جمله منابع مهمی که به هنگام تدوین اخبار مربوط به وکلا در اختیار شیخ بوده و متأسفانه اکنون موجود نیست، کتاب اخبار الوکلاء الاربعة اثر احمد بن نوح بصری است. وی نه تنها به اخبار وکلای اربعه پرداخته، بلکه به وکلای ممدوح و مذموم دیگری نیز اشاره کرده است. در هر حال شیخ به طور کامل به ذکر وکلای اربعه و غیر ایشان اشاره کرده که در نوع خود تا زمان وی کمنظیر است. گفتنی است مکتب قم نیز در عصر غیبت صغرا به اخبار وکلا نپرداخته است و این نشان از جوّ تقیّۀ سراسری در آن عصر بوده که هم مکتب بغداد و هم مکتب قم از آن متأثر بودهاند.
بدون تردید ذکر نکردن وکلای اربعه در منابع قم به دلیل اختلاف وکلا و قمّیون نبوده است؛ زیرا برای مثال، ابنبابویه که از بزرگان قم به شمار میرود، با وکیل سوم (طوسی، 1387: 543) و چهارم (همو: 685 - 686) مرتبط بوده است و همچنین حسین بن روح کتاب التكلیف را برای بازبینی به قم میفرستد. این امر نشان از ارتباط نزدیک وکلا و مکتب قم دارد. در عصر غیبت کبرا پس از سپری شدن فضای تقیه، شیخ صدوق از قم به تفصیل به اخبار وکلاء پرداخته است. وی عمده اخبار را نیز از پدرش نقل کرده است (حسین،1367: 26).
نتیجه
عصر غیبت صغرا از التهابآورترین ادوار تاریخ تشیع بوده است. در این زمان شیعیان با غیبت امام روبهرو شدند؛ امری که تا به حال تجربه نشده بود و همزمان با فضای سنگین سیاسی ضدشیعی عباسیان روبهرو شدند. همین امر سبب شدت فضای تقیه در آن زمان شد؛ به طوری که شرایط اجتماعی به وجود آمده حتی روابط بین وکلا را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. همچنین پوشش تقیه در مناسبات فکری میان سازمان وکالت و عالمان شیعی آن عصر تأثیر گذاشت؛ به طوری که هر یک مجبور بودند تا جایی که امکان دارد به حوزۀ کاری یکدیگر وارد نشوند.
با این حال تقیه سبب شد که ساماندهی شیعیان چه به لحاظ فکری _ عقیدتی و چه به لحاظ ساختاری توسط بزرگان شیعه و با مدیریت امام عصر به بهترین وجه سامان بیابد و پس از استحکام مبانی تشیع زمینۀ ورود به عصر جدید (غیبت کبرا) را فراهم سازد.
منابع
1. ابنبابویه، ابوالحسن علی بن حسین بن موسی، الامامة والتبصرة من الحیرة، تحقیق: مدرسة الامام المهدی(عج)، قم، بینا، 1404ق.
2. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابیالفتح، کشف الغمة فی معرفة الائمة(ع)، بیجا، نشر ادب الحوزة و کتابفروشی اسلامی، 1364ش.
3. اشعری، ابوالقاسم سعد بن ابیخلف، المقالات والفرق، ترجمه: محمدجواد مشكور، تهران، بینا، 1963م.
4. اشعری، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه: عبدالملک قمی، تصحیح: سید جلالالدین تهرانی، تهران، انتشارات مجلسی، 1313ش.
5. آفتاب علی، وضعیت وکلای امام زمان(عج) در کتب امامیه از آغاز غیبت صغرا تا پایان قرن هفتم (پایاننامه)، قم، مجتمع آموزشی امام خمینی، 1390ش.
6. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1382ش.
7. حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: سید محمدتقی آیتاللّهی، تهران، امیركبیر، 1367ش.
8. راوندی، ابوالحسن سعید بن هبةالله، الخرائج و الجرائح، تحقیق: مؤسسة الامام المهدی(عج)، قم، مؤسسة المهدی(عج)، 1409ق.
9. صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، قم، مسجد مقدس جمکران، چاپ ششم، 1388ش.
10. صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، تصحیح: حاج میرزا محسن کوچهباغی تبریزی، قم، نشر ایران، 1404ق.
11. طبری، محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعة الاستقامة، 1358ق.
12. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، بیروت، دارالكتاب الاسلامی، 1412ق.
13. ، تهذیب الاحكام، تصحیح: حسن موسوی خرسان، نجف، مطبعة النعمان، 1382ق.
14. ، رجال الطوسی، نجف، مکتبة الحیدریة، 1380ق.
15. ، کتاب الغیبة، ترجمه: مجتبی عزیزی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1387ش.
16. کشی، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز، اختیار معرفة الرجال، تصحیح: حسن مصطفوی، مشهد، بینا، 1348ش.
17. كلینی، محمد بن یعقوب، الكافی، تهران، دارالاسوة للطباعة والنشر، چاپ اول، 1376ش.
18. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، تهران، بیتا، 1376ق.
19. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیة، قم، مکتبة بصیرتی، 1955م.
20. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه: امیر خان بلوكی، قم، انتشارات تهذیب، چاپ دوم، 1389ش.
21. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی اسدی، رجال النجاشی (فهرست اسماء مصنفی الشیعة)، قم، مکتبة الداوری، بیتا.
22. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ترجمه و تعلیقات: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1386ش.
23. نیومن، آندروجی، دوره شکلگیری تشیع دوازدهامامی؛ گفتمان حدیثی میان قم و بغداد، قم، انتشارات شیعهشناسی، چاپ اول، 1386ش.