چکیده
شیعیان در دورههایی از تاریخ، بهویژه از عصر صفویه به بعد، روز نهم ربیعالاول را روزی مبارک برشمرده و در این روز جشنهایی برگزار کردهاند. این نوشتار میکوشد دلیل این بزرگداشت و شادمانی را بیابد و با بهره بردن از منابع معتبر و کهن نشان دهد که حادثۀ اصلی این روز، آغاز امامت حضرت مهدی(عج) است؛ زیرا پدر آن بزرگوار در روز هشتم ربیعالاول به شهادت رسیده و آنچه دربارۀ شادمانی به دلیل مرگ یکی از دشمنان اهلبیت(ع) گفته میشود، مربوط به این روز نیست و در زمانی دیگر رخ داده است.
واژگان کلیدی
نهم ربیع، امام زمان(عج)، امام حسن عسکری(ع)، روز امامت.
مقدمه
بحث دربارۀ روز نهم ربیعالاول به عنوان آغاز امامت حجت دوازدهم الهی، از جنبههای گوناگونی قابل بحث و بررسی است. در این نوشتار برآنیم با نگاهی تاریخی به این موضوع و بررسی اقوال مورخان و عالمان، به این مسئله پاسخ گوییم که چرا و طی چه روندی، اهتمام به آغازین روز امامت ولیّعصر(عج) به روز برائت تبدیل شده است؛ هرچند بیتردید، اصل برائت نیز بخش مهمی از اعتقادات شیعه به شمار میرود و باید بدان اهتمام ورزید.
نوشتار حاضر در دو بخش سلبی و اثباتی به این مقوله میپردازد. جنبۀ سلبی در پی آن است که نشان دهد روز نهم ربیع، ارتباطی به مرگ خلیفۀ دوم ندارد و جنبه اثباتی، از آنروست که مشخص شود از نظر تاریخی، امام زمان(عج) در چنین روزی به امامت رسیده است. این مطلب خود فرع آن است که زمان شهادت امام عسکری(ع) بررسی و مشخص گردد.
بخش اول: جنبۀ سلبی
گفته میشود که نهم ربیعالاول روز مرگ عمر بن خطاب _ خلیفۀ دوم _ است و از آنجا که وی نقش زیادی در غصب خلافت امیرمؤمنان و برخورد با حضرت زهرا _ دختر رسولخدا(ص) _ داشته است، شیعیان به این روز اهتمام میورزند. دلیل این قول، روایتی است که به «رفع القلم» شهرت دارد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
کنکاش دربارۀ پیشینۀ این نظریه نشان میدهد که سخن از مرگ خلیفۀ دوم در روز نهم ربیع، از قرن ششم به منابع راه یافته و پس از دورهای سکوت، بار دیگر در عصر صفویه شهرت پیدا کرده و حتی بخشی از فرهنگ جامعه شیعه شده است. عبدالجلیل رازی قزوینی در کتاب النقض (نوشتۀ حدود سال 560) به قتل خلیفه در نهم ربیع اشاره کرده (رازی، 1358: 353) اما گویندۀ آن و مستند و منبع خود را ذکر نکرده است. هاشم بن محمد _ دیگر عالم قرن ششم _ در کتاب مصباحالانوار روایتی از احمد بن اسحاق مشهور به حدیث «رفعالقلم» را آورده که در آن، قتل عمر به روز نهم ربیع نسبت داده شده است (حلی، 1370: 44). گویا به همین دلیل است که ابن ادریس حلّی (543 - 598) با اشاره به مرگ عمر بن خطاب در 26 ذیحجۀ سال 23 هجرت مینویسد:
این مطلب برای برخی شیعیان اشتباه شده و تصور کردهاند نهم ربیعالاول، روز مرگ اوست. اما این اشتباه و خلاف اجماع مورخان است، چنانکه شیخ مفید نیز بر آن تأکید کرده است. (ابنادریس، 1410: ج1، 419)
حدود یک قرن بعد، ابنطاووس (م664) بدون نام بردن از خلیفۀ دوم یا شخصی دیگر مینویسد:
گروهی از برادران ما و مردم عجم، روز نهم ربیع را بزرگ میدارند و معتقدند یکی از دشمنان خدا و رسولش در این روز مرده است. (ابنطاووس، 1415: ج3، 113)
وی با اشاره به وجود روایتی دربارۀ این روز ادامه میدهد که در کتابها گشتم، ولی مؤیدی برای روایت ابنبابویه نیافتم (همو). البته او به محتوای روایت مورد نظر اشاره نمیکند.
در هر حال این مطلب با وجود ابهام و ناسازگاریاش با گزارش مشهور مورخان شیعه و سنی، مدتی در محاق ماند و در کتابها از آن سخنی به میان نیامد. اما با ظهور صفویه و رواج تشیع در ایران، گویی نهم ربیع به عنوان زمان قطعی مرگ خلیفۀ دوم تلقی شد و مراسمی نیز در این روز برگزار گردید (مجلسی، 1403: ج31، 119 - 120).
برخی قائلان این نظریه، مانند هاشم بن محمد در کتاب مصباح الانوار، مستند این قول را روایت احمد بن اسحاق قرار دادهاند و مستند دیگری برای آن ذکر نمیشود. مجلسی نیز تصریح میکند که دلیل اصلی مرگ عمر در نهم ربیعالاول، همین روایت است (همو: 120) که به رفع القلم شهرت یافت. این در حالی است که عالمان شیعه بر منبع و سند و محتوای این خبر اشکال گرفته و آن را مردود دانستهاند (برای نمونه، نک: صافی گلپایگانی، بیتا: ج2، 395).
این روایت در کتاب المحتضر نوشتۀ حسن بن سلیمان حلی (قرن هشتم) آمده است (حلی، 1370: 44). همچنین مجلسی آن را به نقل از کتاب زوائد الفوائد منسوب به فرزند سید بن طاووس (قرن هفتم) آورده (مجلسی، 1403: همان) که اکنون در دست نیست. گفته میشود در کتاب مصباح الانوار نوشتۀ هاشم بن محمد _ عالم قرن ششم _ نیز وجود داشته است (حلی، 1370: 44). نبود این خبر در منابع روایی دست اول، نخستین خدشه بر آن است.
از نظر سلسلۀ اسناد، راویان نام برده شده در آن جز احمد بن اسحاق در کتب رجالی یافت نمیشوند و در سند روایت دیگری واقع نشدهاند.
مهمترین اشکالی که از نظر متن به این خبر وارد است و آن را از درجۀ اعتبار ساقط میکند، اینکه به نقل از رسولخدا(ص) به خداوند متعال نسبت داده شده است که به فرشتگانِ نویسندۀ اعمال دستور داده تا سه روز قلم را از همۀ مردم بردارند و چیزی از گناهان آنان را ننویسند (حلی، 1370: 51؛ مجلسی، 1403: ج31، 135) که با صریح آیۀ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ مخالفت دارد.
نکتۀ جالب آنکه در برخی نقلهای این روایت که دربارۀ قتل خلیفه در نهم ربیعالاول بدان استناد میشود، نامی از عمر یا خلیفۀ دوم نیست. آنچه از کتاب مصباح نقل شده، چنین است:
محمد بن علاء واسطی و یحیی بن محمد بن جریح گفتند: ما دربارۀ «ابیالخطاب محمد بن ابی زینب الکوفی» اختلاف کردیم و امر بر ما مشتبه شد، پس نزد احمد بن اسحاق رفتیم. (حلی، 1370: 45)
به نظر میرسد اگر اصل روایت و بخشی از آن منشأ صحیحی داشته، دربارۀ ابوالخطاب کوفی _ غالی معروف _ بوده و به جهت تصحیف، تبدیل به «ابنالخطاب» شده و سپس روایت را مربوط به عمر بن خطاب دانستهاند.
این همه در حالی است که مورخان شیعه و سنی تاریخ مرگ خلیفۀ دوم را روزهای آخر ذیحجۀ سال 23 هجرت دانستهاند. ابنسعد، یعقوبی، خلیفة بن خیاط، مسعودی، طبری، ابناعثم و بلاذری، قتل عمر را روز 26 یا 27 ذیحجۀ سال 23 ثبت کردهاند (ابنسعد، 1410: ج3، 278؛ یعقوبی، بیتا: ج2، 159؛ مسعودی، 1409: ج4، 302؛ طبری، 1387: ج4، ص 194). شیخ مفید، 26 ذیحجه را روز ترور و 29 آن ماه را روز مرگ عمر میداند (مفید، 1414: 42). دیگر عالمان شیعه نیز در طول تاریخ همین نظریه را پذیرفته و گزارش کردهاند. حتی مرحوم مجلسی که خود نظریۀ نهم ربیع را نقل کرده است، مینویسد:
اینکه گفتهاند قتل عمر در ماه ذیحجه بوده، بین فقهای شیعۀ امامیه مشهور است. (مجلسی، 1403: ج31، 118)
این قول نه تنها مشهور میان مورّخان و منابع دست اول است، که با دیگر شواهد تاریخی نیز سازگاری دارد. مثلاً بیعت با خلیفۀ بعدی در اواخر ذیحجه یا اول محرم ذکر شده است (طبری، 1387: ج4، 194؛ یعقوبی، بیتا: ج2، 162). حتی گفته شده مردم کاشان که برگزار کنندۀ مراسم نهم ربیع در محل بنای یادبود ابولؤلؤ بودهاند، آن را در اوایل در ماه ذیحجه برگزار میکردهاند (افندی، 1378: 82).
نتیجه آنکه قول درست دربارۀ مرگ خلیفه دوم، اواخر ماه ذیحجه است؛ اما در دورههایی _ که احتمال میرود آغاز آن، عصر آل بویه بوده باشد _ این زمان را که با ایام سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی(ع) تلاقی میکرده است، به بعد از ایام محرم و صفر یعنی ربیعالاول منتقل کردهاند. توضیح آنکه با روی کار آمدن دولت شیعی آل بویه (322 - 448)، مراسمی همچون غدیر و عاشورا گرامی داشته شد (ابناثیر، 1385: ج8، 550 و 589). از اینرو حنابله و متعصبان از اهلسنت به بزرگداشت ایامی چون همراهی ابوبکر با پیامبر در غار یا عزا برای شخصیتهایی چون مصعب بن زبیر اهتمام ورزیدند (همو: ج9، 155). اگرچه دربارۀ نهم ربیع گزارش صریحی نداریم، ولی به نظر میرسد این نزاعهای فرقهای، شیعیان را بدان سو برده که در روز مرگ خلیفۀ دوم شادمانی کنند. گزارشهای تاریخی نشان میدهد که شیعیان در دو مقطع موقعیت خاصی یافتند و برخی مراسم و برنامههای خاص مذهبی را آغاز کردند که تدریجاً به اوج رسید. یکی در عصر آل بویه است که با سقوط این دولت، مراسم شیعی تعطیل شد و دوم، دوران صفویه است که بسیاری از برنامههای آن تا کنون ادامه دارد. از اینکه در قرن ششم سخن از نهم ربیع بهعنوان مرگ خلیفه زده میشود، میتوان حدس زد که منشأ آن، دورۀ آل بویه بوده باشد. این موضوع در برخی کتابها ماند و در عصر صفویه بار دیگر ترویج شد. یکی از مروّجان این مطلب، افندی _ عالم متتبع شیعۀ عصر صفوی _ است که در آثار خود به موضوع نهم ربیع پرداخت (افندی، 1378: 80؛ همو، 1410: ج4، 381). از اینکه کفعمی (م905) _ عالم شیعی پیش از دورۀ صفوی _ این قول را رد کرده (کفعمی، 1405: 510 - 511) میتوان فهمید که پیش از این دوره، جایگاهی نداشته است.
بخش دوم: جنبۀ اثباتی
اکنون به بررسی ارتباط روز نهم ربیعالاول با مهدویت و امامت دوازدهمین حجت الهی میپردازیم.
در همۀ ملل و اقوام، چنین معمول است که هرگاه رهبری از دنیا میرود و جانشین معینی دارد، ضمن تعزیت مرگ رهبر پیشین، جانشینی و صدارت وی را تهنیت میگویند. دربارۀ امامان معصوم و رهبران شیعه نیز این شیوه مرسوم بود و بلافاصله پس از رحلت هر امام، جانشین او _ که از سوی پیامبر و به دستور خدای متعال و با تأکید پیشوای پیشین تعیین شده بود _ به ریاست و زعامت جامعۀ شیعه میرسید و خواص و نزدیکان آن امام، ضمن تسلیت شهادت پدر (یا برادر، دربارۀ امام سوم) با پیشوای جدید بیعت میکردند (مسعودی، 1417: 247)، هرچند اوضاع سیاسی و رعایت تقیه، غالباً مانع از بیعت عمومی یا حتی اطلاع همگانی از موضوع بود.
دربارۀ دوازدهمین امام شیعیان نیز همین روش جاری است. هنگامی که ابوالادیان _ نمایندۀ امام عسکری(ع) _ از مأموریت خود بازگشت، دید مردم به اشتباه سراغ جعفر رفته و او را به مرگ برادر تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند (طوسی، 1419: 608). اگرچه شیعیان در مصداق به خطا رفته بودند، ولی این روایت نشاندهندۀ رواج آن شیوۀ معمول در میان امامیه نیز هست.
مشخص شدن زمان آغاز امامت حضرت ولیّعصر(عج) متوقف بر آن است که زمان شهادت امام عسکری(ع) روشن شود.
کلینی شهادت امام حسن عسکری(ع) را روز جمعه هشتم ربیعالاول سال 260 ثبت کرده است (کلینی، 1405: ج1، 503). شیخ صدوق به نقل از محمد بن حسین بن عباد مینویسد:
آن حضرت هنگام نماز صبح روز جمعه هشتم ربیعالاول سال 260 از دنیا رفت و شب قبل از آن به دست خود نامههای زیادی به اهل مدینه نوشته بود. (صدوق، 1395: ج2، 473)
همچنین وی در خبر مفصل بن خاقان _ که در عظمت شخصیت امام عسکری(ع) از دیدگاه یکی از دشمنان اهلبیت نقل شده _ آورده است که آن حضرت چند روز گذشته از ماه ربیعالاول سال 260 وفات کرد (صدوق، 1395: ج1، 43). شیخ طوسی نیز به این گزارش اشاره کرده (طوسی، 1411: 219) و در جای دیگر بر هشتم ربیع تأکید کرده است (همو، 1406: ج6، 92).
شیخ مفید در دو جای کتاب ارشاد و در کتاب مزار از مقنعه همان روز، یعنی جمعه هشتم ربیع را ضبط کرده (مفید، 1416: ج2، 313 و 336؛ همو، 1413: 485)، اما در کتاب مسار الشیعة ذیل رویدادهای ماه ربیعالاول مینویسد:
در روز چهارم آن از سال 260، وفات مولای ما ابومحمد حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا(ع) واقع شد و خلافت به قائم(ع) منتقل گشت. (همو، 1414: 49)
با توجه به تأکید این عالم بزرگوار در دو کتاب دیگرش و با توجه به شهرت قول هشتم ربیع، به نظر میرسد در نقل مسارالشیعة خطایی صورت گرفته باشد، بهخصوص که در جای دیگری سخن از شهادت امام در چهارم این ماه نیست و این سخن منحصر به فرد است. هرچند اقوال دیگری نیز برخلاف گفتۀ مشهور مورخان وجود دارد. مسعودی در اثبات الوصیة، شهادت امام عسکری(ع) را در ماه ربیعالآخر سال 260 دانسته و دربارۀ روز واقعه سخنی نگفته است (مسعودی، 1417: 256)؛ اما در جایی دیگر مینویسد:
حضرت صاحب در روز جمعه یازدهم ربیعالاول 260 امر امامت را بر عهده گرفت. (مسعودی، 1417: 272)
این نقل با سخن پیشین او سازگاری ندارد؛ چون اگر امام زمان(عج) در ماه ربیعالاول به امامت رسیده باشد، شهادت امام عسکری(ع) باید در همان ماه واقع شده باشد. بنابراین به نظر میرسد در بخش اول، کلمۀ «الآخر» به جای «الاول» اشتباه شده و مسعودی نیز معتقد به رحلت امام در ماه ربیعالاول است. هرچند اینکه وی امامت حضرت حجت را در یازدهم این ماه میداند، بدین معناست که رحلت پدر بزرگوارش در روز دهم ربیع رخ داده باشد که باز هم با قول مشهور نمیسازد، ولی این سخن هم معتنابه نیست؛ زیرا همانند قول شیخ مفید در مسارالشیعة کسی به آن معتقد نیست و در برابر سخن مشهور منحصر به فرد است. این احتمال هم جدی است که وی رحلت امام را با تولدش که در هشتم یا دهم ماه ربیعالآخر بوده خلط کرده باشد.
مورد دیگری که با قول مشهور مخالفت دارد، سخن نجاشی است. وی ذیل شرح حال احمد بن عامر و به نقل از او مینویسد:
امام حسن(ع) در روز جمعه 13 محرم 260 رحلت کرد و معتمد بر او نماز خواند. (نجاشی، 1408: ج1، 251)
این نظر هم به علت آنکه هیچ قرینه و مؤیدی ندارد نمیتواند در برابر قول مشهور بایستد. معاصر وی، شیخ طوسی نیز گرچه در کتاب تهذیب قول مشهور را نقل کرده، لیکن در کتاب مصباح ذیل رویدادهای ماه ربیعالاول مینویسد:
در اول آن، هجرت پیامبر و خوابیدن امیرمؤمنان به جای آن حضرت و در چهارم آن، خروج پیامبر از غار واقع شد. در اول آن، وفات امام عسکری و انتقال امامت به قائم و در دهم آن، ماه ازدواج پیامبر با خدیجه رخ داده است. (طوسی، 1411: ج2، 791)
از آنجا که در این کتاب، حوادث هر ماه به ترتیب روزهای آن ثبت میشود، اینکه پس از اشاره به حوادث روز اول و چهارم و پیش از روز دهم، از شهادت امام در روز اول سخن گفته، جای تأمل است و به احتمال قوی کلمۀ اول با هشتم خلط و اشتباه ثبت شده است، بهخصوص که پس از آن به ازدواج پیامبر(ص) در روز دهم آن ماه اشاره میکند و بین اول تا دهم را حادثهای ذکر نمیکند. در مجموع بسیار بعید است که شیخ طوسی پس از آنکه از حوادث اول تا چهارم ماه ربیع سخن گفته، بار دیگر به روز اول برگردد و شهادت امام را در آن بداند و این با سبک چنین کتابهایی سازگار نیست. ضمن اینکه روز اول ربیع را شروع بیماری _ احتمالاً ناشی از مسمومیت _ امام دانستهاند (ابنشهرآشوب، 1379: ج4، 422).
بنابر آنچه گذشت، سخن از چهارم ربیعالاول، یا ماه ربیعالآخر، یا 13 محرم، یا اول ربیعالاول، نمیتواند در برابر قول مشهور _ که برخی از همین افراد در جای دیگری آن را روایت کردهاند _ برابری کند و این اقوال به دلیل ندرت و عدم مؤید و پشتوانه، پذیرفتنی نیست. آنچه دربارۀ هشتم ربیعالاول مشهور است، به عالمان و مورخان شیعه اختصاص ندارد (برای آگاهی بیشتر از قول مشهور، نک: مجلسی، 1403: ج50، 235 - 238)، بلکه از میان عامه، کسانی چون ابنخشاب، خطیب بغدادی و صفدی، رحلت امام عسکری(ع) را در هشتم ربیعالاول 260 گزارش کردهاند (اربلی، 1421: ج2، 921؛ خطیب بغدادی، 1417: ج7، 378). همچنین ابنطاووس از عالمان و مورخان بسیاری که هشتم ربیعالاول را روز وفات امام عسکری(ع) دانستهاند، نام برده است (ابنطاووس، 1415: ج3، 114).
این موضوع قابل توجه است که اختلاف در تاریخ شهادت امام عسکری(ع) نسبت به دیگر رویدادها یا وفیات بسیار کمتر و اتفاق نظر دربارۀ آن جدّیتر است، بهطوری که یکی از محققان معاصر مینویسد:
اتفاقی مورخان است که رحلت امام عسکری(ع) در هشتم ربیعالاول از سال 260 اتفاق افتاده است. (جعفریان، 1377: 536)
مرحوم شوشتری در رسالۀ تواریخ النبی والآل مینویسد:
دربارۀ وفات امام عسکری(ع) خلاف معتنابهی وجود ندارد که در هشتم ربیعالاول 260 اتفاق افتاده است. افراد زیر به این نظریه تصریح کردهاند: کلینی، نوبختی [در فرق الشیعه] مفید در ارشاد و در موالید، حمیری، ابنخشاب، طبری امامی، تلعکبری، ابنحمدان، خطیب، ابنخزیمه، نصر بن علی جهضمی، محمد بن طلحه، حافظ عبدالعزیز، شیخ در تهذیب و سهل بن زیاد، چنانکه خطیب بغدادی از او نقل کرده است. (شوشتری، 1423: 45)
خلاصۀ کلام آنکه نظریۀ مشهور و معتبر دربارۀ زمان شهادت امام حسن عسکری(ع) روز هشتم ربیعالاول است و اقوالی که با این سخن مخالفت دارد، درخور اعتنا نیست، بهویژه که آن نظریهها هریک به تنهایی توانایی برابری با قول مشهور را ندارند و قرینهای بر صحّت و ترجیح آنها در دست نیست.
نتیجه
بنابر آنچه گذشت، روز نهم ربیعالاول مصادف با نخستین روز امامت حضرت ولیّعصر امام زمان(عج) است. البته امامت آن حضرت از همان لحظۀ وفات پدر آغاز میشود، لیکن به احترام روز شهادت امام عسکری(ع)، روز هشتم را به عنوان آغاز امامت برای تبریکگویی و برگزاری مراسم تلقی نمیکنند.
سید بن طاووس پس از بیان شهادت امام عسکری در روز هشتم ربیعالاول مینویسد:
آغاز امامت مهدی(عج) روز نهم ربیع است و شاید علت بزرگداشت این روز همین باشد. (ابنطاووس، 1415: ج3، 114)
کفعمی به نقل از شیخ مفید در مسارالشیعة مینویسد:
هر که در این روز انفاق کند، آمرزیده میشود؛ همچنین اطعام و گشایش و پوشیدن لباس نو و عیادت در این روز مستحب است. (کفعمی، 1405: 510)
این مطلب در کتاب فعلی مسار الشیعة نیست و ممکن است کفعمی آن را در نسخهای دیگر یا منبع دیگری دیده و به خطا به شیخ مفید نسبت داده است. اگر نقل وی درست باشد، نشان از این است که عید بودن این روز و انجام برخی اعمال مستحب، نزد شیعیان مرتکز بوده و این جز به دلیل بزرگداشت آغاز امامت حضرت مهدی(عج) نیست؛ زیرا همین عالمان، مرگ خلیفه در این روز نپذیرفتهاند و اتفاق دیگری نیز در این تاریخ ثبت نشده است. آنچه گاه در افواه گفته شده که مرگ عمر بن سعد است، نیز دلیلی ندارد.
منابع
1. ابن ادریس، محمد بن منصور، السرائر، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین، 1410ق.
2. ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق.
3. ابنشهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، نشر علّامه، 1379ق.
4. ابنطاووس، رضیالدین علی، الاقبال بالاعمال، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1415ق.
5. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة فى معرفة الأئمه، قم، نشر رضی، 1421ق.
6. افندى، عبدالله، رياض العلماء، قم، كتابخانۀ آيتالله نجفى، 1410ق.
7. ، تحفۀ فیروزیه (گزارشی از کتاب)، به کوشش: رسول جعفریان، قم، بیجا، 1378ش.
8. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انتشارات انصاریان، 1377ش.
9. حلّی، حسن بن سلیمان، المحتضر، نجف، حیدریه، 1370ق.
10. خطيب بغدادى، احمد بن على، تاريخ بغداد، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417ق.
11. رازى قزوينى، عبدالجليل، نقض بعض مثالب النواصب، تهران، انجمن آثار ملى، 1358ش.
12. شوشتری، محمدتقی، رسالة فی تواریخ النبی و الآل، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین، 1423ق.
13. صافی گلپایگانی، لطفالله، مجموعة الرسائل، بیجا، بینا، بیتا.
14. صدوق، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، 1395ق.
15. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
16. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
17. ، تهذيب الأحكام، تحقيق: حسن موسوی خرسان، بيروت، دارالاضواء، 1406ق.
18. ، مصباح المتهجد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعة، 1411ق.
19. طوسی، ابنحمزه، الثاقب فی المناقب، قم، انصاریان، 1419ق.
20. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح (جنة الامان الواقیه)، قم، دارالرضی، 1405ق.
21. كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، تحقيق: علىاكبر غفّارى، بيروت: دارالاضواء، 1405ق.
22. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالرضا، 1403ق.
23. مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، قم، انتشارات انصاریان، 1417ق.
24. ، مروج الذهب، تحقیق: اسعد داغر، قم، دارالهجرة، 1409ق.
25. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، بیروت، مؤسسة آلالبیت، 1416ق.
26. ، مسار الشیعة، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
27. ، المقنعة، قم، کنگرۀ هزارۀ شیخ مفید، 1413ق.
28. نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشى، تحقيق: محمد جواد النائينى، بيروت، دارالاضواء، 1408ق.
29. يعقوبى، احمد بن واضح، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بیتا.
واژگان کلیدی
نهم ربیع، امام زمان(عج)، امام حسن عسکری(ع)، روز امامت.
مقدمه
بحث دربارۀ روز نهم ربیعالاول به عنوان آغاز امامت حجت دوازدهم الهی، از جنبههای گوناگونی قابل بحث و بررسی است. در این نوشتار برآنیم با نگاهی تاریخی به این موضوع و بررسی اقوال مورخان و عالمان، به این مسئله پاسخ گوییم که چرا و طی چه روندی، اهتمام به آغازین روز امامت ولیّعصر(عج) به روز برائت تبدیل شده است؛ هرچند بیتردید، اصل برائت نیز بخش مهمی از اعتقادات شیعه به شمار میرود و باید بدان اهتمام ورزید.
نوشتار حاضر در دو بخش سلبی و اثباتی به این مقوله میپردازد. جنبۀ سلبی در پی آن است که نشان دهد روز نهم ربیع، ارتباطی به مرگ خلیفۀ دوم ندارد و جنبه اثباتی، از آنروست که مشخص شود از نظر تاریخی، امام زمان(عج) در چنین روزی به امامت رسیده است. این مطلب خود فرع آن است که زمان شهادت امام عسکری(ع) بررسی و مشخص گردد.
بخش اول: جنبۀ سلبی
گفته میشود که نهم ربیعالاول روز مرگ عمر بن خطاب _ خلیفۀ دوم _ است و از آنجا که وی نقش زیادی در غصب خلافت امیرمؤمنان و برخورد با حضرت زهرا _ دختر رسولخدا(ص) _ داشته است، شیعیان به این روز اهتمام میورزند. دلیل این قول، روایتی است که به «رفع القلم» شهرت دارد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
کنکاش دربارۀ پیشینۀ این نظریه نشان میدهد که سخن از مرگ خلیفۀ دوم در روز نهم ربیع، از قرن ششم به منابع راه یافته و پس از دورهای سکوت، بار دیگر در عصر صفویه شهرت پیدا کرده و حتی بخشی از فرهنگ جامعه شیعه شده است. عبدالجلیل رازی قزوینی در کتاب النقض (نوشتۀ حدود سال 560) به قتل خلیفه در نهم ربیع اشاره کرده (رازی، 1358: 353) اما گویندۀ آن و مستند و منبع خود را ذکر نکرده است. هاشم بن محمد _ دیگر عالم قرن ششم _ در کتاب مصباحالانوار روایتی از احمد بن اسحاق مشهور به حدیث «رفعالقلم» را آورده که در آن، قتل عمر به روز نهم ربیع نسبت داده شده است (حلی، 1370: 44). گویا به همین دلیل است که ابن ادریس حلّی (543 - 598) با اشاره به مرگ عمر بن خطاب در 26 ذیحجۀ سال 23 هجرت مینویسد:
این مطلب برای برخی شیعیان اشتباه شده و تصور کردهاند نهم ربیعالاول، روز مرگ اوست. اما این اشتباه و خلاف اجماع مورخان است، چنانکه شیخ مفید نیز بر آن تأکید کرده است. (ابنادریس، 1410: ج1، 419)
حدود یک قرن بعد، ابنطاووس (م664) بدون نام بردن از خلیفۀ دوم یا شخصی دیگر مینویسد:
گروهی از برادران ما و مردم عجم، روز نهم ربیع را بزرگ میدارند و معتقدند یکی از دشمنان خدا و رسولش در این روز مرده است. (ابنطاووس، 1415: ج3، 113)
وی با اشاره به وجود روایتی دربارۀ این روز ادامه میدهد که در کتابها گشتم، ولی مؤیدی برای روایت ابنبابویه نیافتم (همو). البته او به محتوای روایت مورد نظر اشاره نمیکند.
در هر حال این مطلب با وجود ابهام و ناسازگاریاش با گزارش مشهور مورخان شیعه و سنی، مدتی در محاق ماند و در کتابها از آن سخنی به میان نیامد. اما با ظهور صفویه و رواج تشیع در ایران، گویی نهم ربیع به عنوان زمان قطعی مرگ خلیفۀ دوم تلقی شد و مراسمی نیز در این روز برگزار گردید (مجلسی، 1403: ج31، 119 - 120).
برخی قائلان این نظریه، مانند هاشم بن محمد در کتاب مصباح الانوار، مستند این قول را روایت احمد بن اسحاق قرار دادهاند و مستند دیگری برای آن ذکر نمیشود. مجلسی نیز تصریح میکند که دلیل اصلی مرگ عمر در نهم ربیعالاول، همین روایت است (همو: 120) که به رفع القلم شهرت یافت. این در حالی است که عالمان شیعه بر منبع و سند و محتوای این خبر اشکال گرفته و آن را مردود دانستهاند (برای نمونه، نک: صافی گلپایگانی، بیتا: ج2، 395).
این روایت در کتاب المحتضر نوشتۀ حسن بن سلیمان حلی (قرن هشتم) آمده است (حلی، 1370: 44). همچنین مجلسی آن را به نقل از کتاب زوائد الفوائد منسوب به فرزند سید بن طاووس (قرن هفتم) آورده (مجلسی، 1403: همان) که اکنون در دست نیست. گفته میشود در کتاب مصباح الانوار نوشتۀ هاشم بن محمد _ عالم قرن ششم _ نیز وجود داشته است (حلی، 1370: 44). نبود این خبر در منابع روایی دست اول، نخستین خدشه بر آن است.
از نظر سلسلۀ اسناد، راویان نام برده شده در آن جز احمد بن اسحاق در کتب رجالی یافت نمیشوند و در سند روایت دیگری واقع نشدهاند.
مهمترین اشکالی که از نظر متن به این خبر وارد است و آن را از درجۀ اعتبار ساقط میکند، اینکه به نقل از رسولخدا(ص) به خداوند متعال نسبت داده شده است که به فرشتگانِ نویسندۀ اعمال دستور داده تا سه روز قلم را از همۀ مردم بردارند و چیزی از گناهان آنان را ننویسند (حلی، 1370: 51؛ مجلسی، 1403: ج31، 135) که با صریح آیۀ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ مخالفت دارد.
نکتۀ جالب آنکه در برخی نقلهای این روایت که دربارۀ قتل خلیفه در نهم ربیعالاول بدان استناد میشود، نامی از عمر یا خلیفۀ دوم نیست. آنچه از کتاب مصباح نقل شده، چنین است:
محمد بن علاء واسطی و یحیی بن محمد بن جریح گفتند: ما دربارۀ «ابیالخطاب محمد بن ابی زینب الکوفی» اختلاف کردیم و امر بر ما مشتبه شد، پس نزد احمد بن اسحاق رفتیم. (حلی، 1370: 45)
به نظر میرسد اگر اصل روایت و بخشی از آن منشأ صحیحی داشته، دربارۀ ابوالخطاب کوفی _ غالی معروف _ بوده و به جهت تصحیف، تبدیل به «ابنالخطاب» شده و سپس روایت را مربوط به عمر بن خطاب دانستهاند.
این همه در حالی است که مورخان شیعه و سنی تاریخ مرگ خلیفۀ دوم را روزهای آخر ذیحجۀ سال 23 هجرت دانستهاند. ابنسعد، یعقوبی، خلیفة بن خیاط، مسعودی، طبری، ابناعثم و بلاذری، قتل عمر را روز 26 یا 27 ذیحجۀ سال 23 ثبت کردهاند (ابنسعد، 1410: ج3، 278؛ یعقوبی، بیتا: ج2، 159؛ مسعودی، 1409: ج4، 302؛ طبری، 1387: ج4، ص 194). شیخ مفید، 26 ذیحجه را روز ترور و 29 آن ماه را روز مرگ عمر میداند (مفید، 1414: 42). دیگر عالمان شیعه نیز در طول تاریخ همین نظریه را پذیرفته و گزارش کردهاند. حتی مرحوم مجلسی که خود نظریۀ نهم ربیع را نقل کرده است، مینویسد:
اینکه گفتهاند قتل عمر در ماه ذیحجه بوده، بین فقهای شیعۀ امامیه مشهور است. (مجلسی، 1403: ج31، 118)
این قول نه تنها مشهور میان مورّخان و منابع دست اول است، که با دیگر شواهد تاریخی نیز سازگاری دارد. مثلاً بیعت با خلیفۀ بعدی در اواخر ذیحجه یا اول محرم ذکر شده است (طبری، 1387: ج4، 194؛ یعقوبی، بیتا: ج2، 162). حتی گفته شده مردم کاشان که برگزار کنندۀ مراسم نهم ربیع در محل بنای یادبود ابولؤلؤ بودهاند، آن را در اوایل در ماه ذیحجه برگزار میکردهاند (افندی، 1378: 82).
نتیجه آنکه قول درست دربارۀ مرگ خلیفه دوم، اواخر ماه ذیحجه است؛ اما در دورههایی _ که احتمال میرود آغاز آن، عصر آل بویه بوده باشد _ این زمان را که با ایام سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی(ع) تلاقی میکرده است، به بعد از ایام محرم و صفر یعنی ربیعالاول منتقل کردهاند. توضیح آنکه با روی کار آمدن دولت شیعی آل بویه (322 - 448)، مراسمی همچون غدیر و عاشورا گرامی داشته شد (ابناثیر، 1385: ج8، 550 و 589). از اینرو حنابله و متعصبان از اهلسنت به بزرگداشت ایامی چون همراهی ابوبکر با پیامبر در غار یا عزا برای شخصیتهایی چون مصعب بن زبیر اهتمام ورزیدند (همو: ج9، 155). اگرچه دربارۀ نهم ربیع گزارش صریحی نداریم، ولی به نظر میرسد این نزاعهای فرقهای، شیعیان را بدان سو برده که در روز مرگ خلیفۀ دوم شادمانی کنند. گزارشهای تاریخی نشان میدهد که شیعیان در دو مقطع موقعیت خاصی یافتند و برخی مراسم و برنامههای خاص مذهبی را آغاز کردند که تدریجاً به اوج رسید. یکی در عصر آل بویه است که با سقوط این دولت، مراسم شیعی تعطیل شد و دوم، دوران صفویه است که بسیاری از برنامههای آن تا کنون ادامه دارد. از اینکه در قرن ششم سخن از نهم ربیع بهعنوان مرگ خلیفه زده میشود، میتوان حدس زد که منشأ آن، دورۀ آل بویه بوده باشد. این موضوع در برخی کتابها ماند و در عصر صفویه بار دیگر ترویج شد. یکی از مروّجان این مطلب، افندی _ عالم متتبع شیعۀ عصر صفوی _ است که در آثار خود به موضوع نهم ربیع پرداخت (افندی، 1378: 80؛ همو، 1410: ج4، 381). از اینکه کفعمی (م905) _ عالم شیعی پیش از دورۀ صفوی _ این قول را رد کرده (کفعمی، 1405: 510 - 511) میتوان فهمید که پیش از این دوره، جایگاهی نداشته است.
بخش دوم: جنبۀ اثباتی
اکنون به بررسی ارتباط روز نهم ربیعالاول با مهدویت و امامت دوازدهمین حجت الهی میپردازیم.
در همۀ ملل و اقوام، چنین معمول است که هرگاه رهبری از دنیا میرود و جانشین معینی دارد، ضمن تعزیت مرگ رهبر پیشین، جانشینی و صدارت وی را تهنیت میگویند. دربارۀ امامان معصوم و رهبران شیعه نیز این شیوه مرسوم بود و بلافاصله پس از رحلت هر امام، جانشین او _ که از سوی پیامبر و به دستور خدای متعال و با تأکید پیشوای پیشین تعیین شده بود _ به ریاست و زعامت جامعۀ شیعه میرسید و خواص و نزدیکان آن امام، ضمن تسلیت شهادت پدر (یا برادر، دربارۀ امام سوم) با پیشوای جدید بیعت میکردند (مسعودی، 1417: 247)، هرچند اوضاع سیاسی و رعایت تقیه، غالباً مانع از بیعت عمومی یا حتی اطلاع همگانی از موضوع بود.
دربارۀ دوازدهمین امام شیعیان نیز همین روش جاری است. هنگامی که ابوالادیان _ نمایندۀ امام عسکری(ع) _ از مأموریت خود بازگشت، دید مردم به اشتباه سراغ جعفر رفته و او را به مرگ برادر تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند (طوسی، 1419: 608). اگرچه شیعیان در مصداق به خطا رفته بودند، ولی این روایت نشاندهندۀ رواج آن شیوۀ معمول در میان امامیه نیز هست.
مشخص شدن زمان آغاز امامت حضرت ولیّعصر(عج) متوقف بر آن است که زمان شهادت امام عسکری(ع) روشن شود.
کلینی شهادت امام حسن عسکری(ع) را روز جمعه هشتم ربیعالاول سال 260 ثبت کرده است (کلینی، 1405: ج1، 503). شیخ صدوق به نقل از محمد بن حسین بن عباد مینویسد:
آن حضرت هنگام نماز صبح روز جمعه هشتم ربیعالاول سال 260 از دنیا رفت و شب قبل از آن به دست خود نامههای زیادی به اهل مدینه نوشته بود. (صدوق، 1395: ج2، 473)
همچنین وی در خبر مفصل بن خاقان _ که در عظمت شخصیت امام عسکری(ع) از دیدگاه یکی از دشمنان اهلبیت نقل شده _ آورده است که آن حضرت چند روز گذشته از ماه ربیعالاول سال 260 وفات کرد (صدوق، 1395: ج1، 43). شیخ طوسی نیز به این گزارش اشاره کرده (طوسی، 1411: 219) و در جای دیگر بر هشتم ربیع تأکید کرده است (همو، 1406: ج6، 92).
شیخ مفید در دو جای کتاب ارشاد و در کتاب مزار از مقنعه همان روز، یعنی جمعه هشتم ربیع را ضبط کرده (مفید، 1416: ج2، 313 و 336؛ همو، 1413: 485)، اما در کتاب مسار الشیعة ذیل رویدادهای ماه ربیعالاول مینویسد:
در روز چهارم آن از سال 260، وفات مولای ما ابومحمد حسن بن علی بن محمد بن علی الرضا(ع) واقع شد و خلافت به قائم(ع) منتقل گشت. (همو، 1414: 49)
با توجه به تأکید این عالم بزرگوار در دو کتاب دیگرش و با توجه به شهرت قول هشتم ربیع، به نظر میرسد در نقل مسارالشیعة خطایی صورت گرفته باشد، بهخصوص که در جای دیگری سخن از شهادت امام در چهارم این ماه نیست و این سخن منحصر به فرد است. هرچند اقوال دیگری نیز برخلاف گفتۀ مشهور مورخان وجود دارد. مسعودی در اثبات الوصیة، شهادت امام عسکری(ع) را در ماه ربیعالآخر سال 260 دانسته و دربارۀ روز واقعه سخنی نگفته است (مسعودی، 1417: 256)؛ اما در جایی دیگر مینویسد:
حضرت صاحب در روز جمعه یازدهم ربیعالاول 260 امر امامت را بر عهده گرفت. (مسعودی، 1417: 272)
این نقل با سخن پیشین او سازگاری ندارد؛ چون اگر امام زمان(عج) در ماه ربیعالاول به امامت رسیده باشد، شهادت امام عسکری(ع) باید در همان ماه واقع شده باشد. بنابراین به نظر میرسد در بخش اول، کلمۀ «الآخر» به جای «الاول» اشتباه شده و مسعودی نیز معتقد به رحلت امام در ماه ربیعالاول است. هرچند اینکه وی امامت حضرت حجت را در یازدهم این ماه میداند، بدین معناست که رحلت پدر بزرگوارش در روز دهم ربیع رخ داده باشد که باز هم با قول مشهور نمیسازد، ولی این سخن هم معتنابه نیست؛ زیرا همانند قول شیخ مفید در مسارالشیعة کسی به آن معتقد نیست و در برابر سخن مشهور منحصر به فرد است. این احتمال هم جدی است که وی رحلت امام را با تولدش که در هشتم یا دهم ماه ربیعالآخر بوده خلط کرده باشد.
مورد دیگری که با قول مشهور مخالفت دارد، سخن نجاشی است. وی ذیل شرح حال احمد بن عامر و به نقل از او مینویسد:
امام حسن(ع) در روز جمعه 13 محرم 260 رحلت کرد و معتمد بر او نماز خواند. (نجاشی، 1408: ج1، 251)
این نظر هم به علت آنکه هیچ قرینه و مؤیدی ندارد نمیتواند در برابر قول مشهور بایستد. معاصر وی، شیخ طوسی نیز گرچه در کتاب تهذیب قول مشهور را نقل کرده، لیکن در کتاب مصباح ذیل رویدادهای ماه ربیعالاول مینویسد:
در اول آن، هجرت پیامبر و خوابیدن امیرمؤمنان به جای آن حضرت و در چهارم آن، خروج پیامبر از غار واقع شد. در اول آن، وفات امام عسکری و انتقال امامت به قائم و در دهم آن، ماه ازدواج پیامبر با خدیجه رخ داده است. (طوسی، 1411: ج2، 791)
از آنجا که در این کتاب، حوادث هر ماه به ترتیب روزهای آن ثبت میشود، اینکه پس از اشاره به حوادث روز اول و چهارم و پیش از روز دهم، از شهادت امام در روز اول سخن گفته، جای تأمل است و به احتمال قوی کلمۀ اول با هشتم خلط و اشتباه ثبت شده است، بهخصوص که پس از آن به ازدواج پیامبر(ص) در روز دهم آن ماه اشاره میکند و بین اول تا دهم را حادثهای ذکر نمیکند. در مجموع بسیار بعید است که شیخ طوسی پس از آنکه از حوادث اول تا چهارم ماه ربیع سخن گفته، بار دیگر به روز اول برگردد و شهادت امام را در آن بداند و این با سبک چنین کتابهایی سازگار نیست. ضمن اینکه روز اول ربیع را شروع بیماری _ احتمالاً ناشی از مسمومیت _ امام دانستهاند (ابنشهرآشوب، 1379: ج4، 422).
بنابر آنچه گذشت، سخن از چهارم ربیعالاول، یا ماه ربیعالآخر، یا 13 محرم، یا اول ربیعالاول، نمیتواند در برابر قول مشهور _ که برخی از همین افراد در جای دیگری آن را روایت کردهاند _ برابری کند و این اقوال به دلیل ندرت و عدم مؤید و پشتوانه، پذیرفتنی نیست. آنچه دربارۀ هشتم ربیعالاول مشهور است، به عالمان و مورخان شیعه اختصاص ندارد (برای آگاهی بیشتر از قول مشهور، نک: مجلسی، 1403: ج50، 235 - 238)، بلکه از میان عامه، کسانی چون ابنخشاب، خطیب بغدادی و صفدی، رحلت امام عسکری(ع) را در هشتم ربیعالاول 260 گزارش کردهاند (اربلی، 1421: ج2، 921؛ خطیب بغدادی، 1417: ج7، 378). همچنین ابنطاووس از عالمان و مورخان بسیاری که هشتم ربیعالاول را روز وفات امام عسکری(ع) دانستهاند، نام برده است (ابنطاووس، 1415: ج3، 114).
این موضوع قابل توجه است که اختلاف در تاریخ شهادت امام عسکری(ع) نسبت به دیگر رویدادها یا وفیات بسیار کمتر و اتفاق نظر دربارۀ آن جدّیتر است، بهطوری که یکی از محققان معاصر مینویسد:
اتفاقی مورخان است که رحلت امام عسکری(ع) در هشتم ربیعالاول از سال 260 اتفاق افتاده است. (جعفریان، 1377: 536)
مرحوم شوشتری در رسالۀ تواریخ النبی والآل مینویسد:
دربارۀ وفات امام عسکری(ع) خلاف معتنابهی وجود ندارد که در هشتم ربیعالاول 260 اتفاق افتاده است. افراد زیر به این نظریه تصریح کردهاند: کلینی، نوبختی [در فرق الشیعه] مفید در ارشاد و در موالید، حمیری، ابنخشاب، طبری امامی، تلعکبری، ابنحمدان، خطیب، ابنخزیمه، نصر بن علی جهضمی، محمد بن طلحه، حافظ عبدالعزیز، شیخ در تهذیب و سهل بن زیاد، چنانکه خطیب بغدادی از او نقل کرده است. (شوشتری، 1423: 45)
خلاصۀ کلام آنکه نظریۀ مشهور و معتبر دربارۀ زمان شهادت امام حسن عسکری(ع) روز هشتم ربیعالاول است و اقوالی که با این سخن مخالفت دارد، درخور اعتنا نیست، بهویژه که آن نظریهها هریک به تنهایی توانایی برابری با قول مشهور را ندارند و قرینهای بر صحّت و ترجیح آنها در دست نیست.
نتیجه
بنابر آنچه گذشت، روز نهم ربیعالاول مصادف با نخستین روز امامت حضرت ولیّعصر امام زمان(عج) است. البته امامت آن حضرت از همان لحظۀ وفات پدر آغاز میشود، لیکن به احترام روز شهادت امام عسکری(ع)، روز هشتم را به عنوان آغاز امامت برای تبریکگویی و برگزاری مراسم تلقی نمیکنند.
سید بن طاووس پس از بیان شهادت امام عسکری در روز هشتم ربیعالاول مینویسد:
آغاز امامت مهدی(عج) روز نهم ربیع است و شاید علت بزرگداشت این روز همین باشد. (ابنطاووس، 1415: ج3، 114)
کفعمی به نقل از شیخ مفید در مسارالشیعة مینویسد:
هر که در این روز انفاق کند، آمرزیده میشود؛ همچنین اطعام و گشایش و پوشیدن لباس نو و عیادت در این روز مستحب است. (کفعمی، 1405: 510)
این مطلب در کتاب فعلی مسار الشیعة نیست و ممکن است کفعمی آن را در نسخهای دیگر یا منبع دیگری دیده و به خطا به شیخ مفید نسبت داده است. اگر نقل وی درست باشد، نشان از این است که عید بودن این روز و انجام برخی اعمال مستحب، نزد شیعیان مرتکز بوده و این جز به دلیل بزرگداشت آغاز امامت حضرت مهدی(عج) نیست؛ زیرا همین عالمان، مرگ خلیفه در این روز نپذیرفتهاند و اتفاق دیگری نیز در این تاریخ ثبت نشده است. آنچه گاه در افواه گفته شده که مرگ عمر بن سعد است، نیز دلیلی ندارد.
منابع
1. ابن ادریس، محمد بن منصور، السرائر، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین، 1410ق.
2. ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق.
3. ابنشهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، نشر علّامه، 1379ق.
4. ابنطاووس، رضیالدین علی، الاقبال بالاعمال، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1415ق.
5. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمة فى معرفة الأئمه، قم، نشر رضی، 1421ق.
6. افندى، عبدالله، رياض العلماء، قم، كتابخانۀ آيتالله نجفى، 1410ق.
7. ، تحفۀ فیروزیه (گزارشی از کتاب)، به کوشش: رسول جعفریان، قم، بیجا، 1378ش.
8. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انتشارات انصاریان، 1377ش.
9. حلّی، حسن بن سلیمان، المحتضر، نجف، حیدریه، 1370ق.
10. خطيب بغدادى، احمد بن على، تاريخ بغداد، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417ق.
11. رازى قزوينى، عبدالجليل، نقض بعض مثالب النواصب، تهران، انجمن آثار ملى، 1358ش.
12. شوشتری، محمدتقی، رسالة فی تواریخ النبی و الآل، قم، انتشارات جامعۀ مدرسین، 1423ق.
13. صافی گلپایگانی، لطفالله، مجموعة الرسائل، بیجا، بینا، بیتا.
14. صدوق، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، 1395ق.
15. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
16. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
17. ، تهذيب الأحكام، تحقيق: حسن موسوی خرسان، بيروت، دارالاضواء، 1406ق.
18. ، مصباح المتهجد، بيروت، مؤسسه فقه الشيعة، 1411ق.
19. طوسی، ابنحمزه، الثاقب فی المناقب، قم، انصاریان، 1419ق.
20. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح (جنة الامان الواقیه)، قم، دارالرضی، 1405ق.
21. كلينى، محمد بن يعقوب، الکافی، تحقيق: علىاكبر غفّارى، بيروت: دارالاضواء، 1405ق.
22. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالرضا، 1403ق.
23. مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، قم، انتشارات انصاریان، 1417ق.
24. ، مروج الذهب، تحقیق: اسعد داغر، قم، دارالهجرة، 1409ق.
25. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، بیروت، مؤسسة آلالبیت، 1416ق.
26. ، مسار الشیعة، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
27. ، المقنعة، قم، کنگرۀ هزارۀ شیخ مفید، 1413ق.
28. نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشى، تحقيق: محمد جواد النائينى، بيروت، دارالاضواء، 1408ق.
29. يعقوبى، احمد بن واضح، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بیتا.