چکیده
آموزههای مهدویت به تأملاتی تازه نیاز دارد؛ تأملاتی در ساختار این اندیشه، تا آن را از قالب پراکندههایی زیبا به سیمای سازمانی پربار درآورد. اندیشۀ مهدویت، شعاعی از پرتوی اصل امامت است که سازمانی بس دقیق و ظریف بر آموزههای آن حکومت میکند. در بازاندیشی این مفهوم باید به ابهامات و سؤالات، توجهی وافر داشت که گاه در میان این سؤالات نیمی از جواب و پیشطرحی از ساختار نهفته است.
این نوشتار تلاش کرده تا گامی در این مسیر بردارد و پایههای اندیشۀ مهدویت را در معارف تربیتی و ولایی ترسیم نموده و اهداف امامت را در عرصه تربیت افراد، روابط میان مؤمنان و کلّیت جامعه مشخص کند. ترسیم مبانی و اهداف امامت و مهدویت، مقدمۀ مناسب و لازمی است برای درک اصولی که امام(ع) در حرکت عظیم خویش به آن وفادار است. با تبیین این اصول، ساختاری ترسیم میشود که پایهای است برای توضیح تفاوت میان مشی معصومین(ع) و گامی است برای درک حکمتهای نهفته در هر یک.
این نوشتار، آغازی است بر سلسلهای از تأملات که میکوشد تا بابی از حکمتهای غیبت را بگشاید و طرحی را در میان آموزههای مهدویت دراندازد.
واژگان کلیدی
مهدویت، جایگاه امام، اصول حرکت، هدایت، اخوت ایمانی، استحکام، استقلال.
مقدمه
اگرچه ادبیات حوزۀ مهدویت در سالهای اخیر از رخوت به در آمده و گفتوگوهای گرمی را شاهد بوده، اما هنوز با حجم پرسشها و هجوم نیازها تناسبی ندارد. پرسشهایی که گاه ظاهری ساده دارند و به راحتی جای خود را در ذهنها باز میکنند، اما یافتن پاسخ دقیق برای آنها، بحثهای گستردهای را طلب میکنند و فهم و تبیین آنها به گفتوگوهای پرحوصلهای نیاز دارد.
مهدویت از گذشته عرصۀ پرشمارترین شبهات و سؤالات بوده و به مثابۀ طرحی پیچیده، زوایای متنوعی را برای بحث و گفتوگو در خود داشته است. بسیاری از پرسشهای دینی قدمتی دیرینه دارند و بارها در قالبها و شکلهای جدیدی در برابر اندیشه دینی به مصاف برخاستهاند. اما پرسشهای نو حتی اگر قالبی تازه برای شبههای کهنه باشند، تأملی تازه را طلب میکنند تا جوابی متناسب با دغدغههای امروز و نیازهایی که در ورای سؤالات پنهان شدهاند، بیابند.
این نوشتار بر آن است تا به سلسله پرسشهایی بپردازد که از بیان غریب روایات دربارۀ مدت حکومت امام عصر(عج) برخاستهاند؛ بیانی که تناسب میان دشواریهای عصر طولانی غیبت را با برهۀ کوتاه حکومت عدل بر هم میزند. توضیح اینکه در آموزۀ شیعی مهدویت، این نکته مسلم است که امامت ولیّعصر(عج) از نخستین روز در پس پرده غیبت قرار گرفت. این غیبت تا کنون نیز ادامه داشته و قریب به یکهزار و دویست سال به طول انجامیده و زمان پایان آن نیز بر ما پوشیده است. شیعه در طول تمامی قرون به آرزوی ظهور ولیّعصر(عج) و به امید شکلگیری حکومت اوست. اما غریب اینکه روایات معتبر و متعددی دورۀ حکومت امام(عج) را کمتر از بیست سال گفتهاند؛ یعنی چندین سده انتظار برای حکومتی بیست ساله. با این تصویر آیا میتوان رهبری امام مهدی(عج) را که در حقیقت زعامتی برای عصر غیبت است، برای عصر حضور دانست؟
به بیانی دیگر، مهدی(عج) امامی است که قرنها رهبری و مدیریت شیعه را در پس پردۀ غیبت بر عهده داشته و پس از دستیابی به حکومت و ویران کردن کاخهای ظلم، مدتی بسیار کوتاه حکومت عدل را برپا خواهد کرد.
این رهبر از پنج سالگی در پس پرده غیبت، عهدهدار زعامت و امامت شده و پس از قرنها غیبت کمتر از دو دهه فرصت برای حکومت خواهد داشت. آیا نمیتوان گفت که این امامت اساساً برای شرایطی متفاوت (غیبت) تعریف شده است؛ شرایطی که امام عصر(عج) با وضعیتی متفاوت از عصر پدران خویش روبهروست؟
در حقیقت عصر غیبت، عصرِ امامتی متفاوت است؛ تفاوتی که ریشۀ آن را باید در تفاوت شرایط جست نه در شخصیت معصوم.
این پرسش، پرسشهای عمیقتری نیز در پی دارد:
1. جایگاه امام و اصول حرکت او چیست؟
2. وضعیت و شرایط اجتماعی هر امام چه اثری بر نوع مدیریت او دارد؟
3. شرایط امام عصر(عج) چه بوده و تأثیر آن بر نوع مدیریت او چگونه است؟
این پرسشها میتوانند به سطوح دیگری از موضوع نیز منتقل شوند و پرسشهای دیگری را سبب گردند؛ پرسشهایی از قبیل:
4. مدیریت متفاوت و دشوار امام عصر(عج) که میتوان از آن به مدیریت پنهان تعبیر کرد، چگونه در زمان ائمۀ سلف زمینهسازی شده و تحقق آن امکان یافته است؟
5. از نگاه مدیریت امروز، مدیریت پنهان در چه شرایطی ضرورت مییابد و دارای چه ویژگیهایی است؟ این مدیریت با چه نوع اهدافی همساز و از کدام ابزارها برخوردار است؟
6. مدیریت امام عصر(عج) چه ویژگیهایی دارد و آیات و روایات چه تصویری از این مدیریت ارائه میدهد؟
در ادامۀ این پرسشها، توجه به دو نکته میتواند بحث را به عرصۀ مهمی از فلسفه تاریخ نیز بکشاند:
نکتۀ اول را در بحث رجعت باید جست. رجعت به معنای بازگشت گروهی از مردگان در آخرالزمان، از اعتقادات مسلم شیعه برشمرده میشود، اما این پرسش در میان اهل تحقیق مطرح است که:
7. آیا این بازگشت، تنها مقارن با ظهور امام مهدی(عج) خواهد بود یا پس از شهادت آن حضرت دوباره از سوی اهلبیت(ع) بازگشتی رخ میدهد و زمین شاهد حکومتهای عدل دیگری خواهد بود؟
نکته دوم در جایی جلوهگر میشود که حکومت ولیّعصر(عج) آخرین حکومت تلقی شود. در چنین فرضی تاریخ زمین با پایان غیبت به پایان خود نزدیک میگردد. در این صورت با این سؤال روبهرو خواهیم شد که:
8. آیا در این تصویر میتوان غیبت را دورۀ نهایی تاریخ بشر تلقی کرد و آن را اوجی دانست که تمامی زمینهسازیهای گذشته به آن ختم شده است؟
در این صورت، مدیریت پنهان نیز ضرورتی است متناسب با اینچنین وضعیتی و برای رسیدن به چنان آرمانی.
پاسخ به این هشت پرسش میتواند تصویری تازه از آموزۀ مهدویت به دست دهد؛ تصویری که بسیاری از ابهامات این حوزه را رفع و با ترسیم طرح کلان این آموزه ما را از دام جزئینگری رهانیده و نظاموارهای را در گسترۀ معارف مهدوی در اختیار گذارد. هر پرسش از زوایایی برخوردار است و پاسخ به آن مقدماتی را میطلبد. از اینرو به هر پرسش، مقالهای مستقل اختصاص یافته و در ترتیب گفتوگوها تلاش شده تا هر مقاله، بخشی از طرحی کلی را نمایان کند و به تدریج طرحواره را در میان معارف مهدوی نمودار گرداند.
این مقاله به بحث دربارۀ جایگاه امام و اصول حرکت او اختصاص یافته است. اهمیت این بحث را با توجه به این نکته میتوان یافت که مسئولیت و تکلیف معصوم(ع) بر اساس جایگاه او در اندیشۀ دینی تعریف شده و شیوۀ مدیریت هر امام در عصر خویش برگرفته از اصول حاکم بر حرکت اوست.
تفاوت میان روش امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) جز بر اساس آن جایگاه و این اصول توضیح نمییابد؛ زیرا ائمه(ع) همگی از نوری واحد بودند (صدوق، 1403: ج1، 31؛ خزاز رازی، 1401: 111؛ جوهری بصری، بیتا: 24، 27) که در ظرفها و شرایط اجتماعی متفاوتی جلوهگر شدند و اگر هر یک در شرایط امامی دیگری عهدهدار امامت میشدند، جز به راه آن امام نمیرفتند.
درک جایگاه امام و اصول حرکت او راه را برای تحلیل شیوۀ مدیریت ائمه میگشاید و تحلیلگر میتواند با تکیه بر چنین درکی به فهم رفتار هر یک از ائمه در شرایط خاص خویش نزدیک شود. گفتوگوی این مقاله در دو گفتار سامان یافته که جایگاه امامت و اصول حرکت امام موضوع بحث این دو گفتار خواهد بود.
1. امامت و جایگاه آن
آموزۀ امامت ریشه در اعتقاد به توحید دارد و از دل آن زاده میشود؛ نکتهای که تولد نماد امامت _ علی(ع) _ در دل نماد توحید _ کعبه _ به آن اشاره دارد (حاکم نیشابوری، 1411: ج3، 483؛ کنجی شافعی، 1404: 407). توحید را نباید به پذیرش معبودی آسمانی و نفی معبودهای دیگر محدود کرد. پذیرش توحید به معنای تندادن به حاکمیت خدا و تنزدودن از حاکمیت غیر اوست. توحید در این تصویر تمامی رفتارهای انسان را تحت تأثیر خود قرار داده و چنین بندگی و آزادگی را طلب میکند؛ مطالبهای که تلاش برای آگاهی از حکم و قانون او و سعی برای تطبیق آن در شرایط مختلف را به دنبال میآورد.
آگاهی از قوانین کلی با فرستادن پیامبران و نزول کتابهای آسمانی مقدور میگردد، اما همین قوانین آماده، با تغییر شرایط، نیاز به تطبیق مناسب دارد و به داوری در هنگام اختلاف در فهم و تطبیق. افزون بر این، حرکت رسول در تبلیغ دین نیاز به تداوم و توسعه دارد؛ برای نسلهایی که او را ندیدهاند، برای سرزمینهایی که کلامش را نشنیدهاند و حتی برای بازماندگان و یاران رسول که غبار غفلت بر فکر و دلهایشان مینشیند.
الف) امام، امین خدا بر زمین و حجت او بر بندگان است
امام در نگاه شیعه برگزیدهای الهی است که هر آنچه در زمین است امانت اوست تا از هر کس و هر چیز حراست کند و آن را در جایگاه خود بنشاند. امام امین خدا بر استعدادهای انسان است تا زمینههای رشد و شکوفایی را فراهم کند و همین است که او را خلیفۀ خدا بر زمین خواندهاند؛ زیرا بر مسند حق نشسته و بار او را بر دوش گرفته است.
خلقت حق از تسویه، تقدیر و هدایتی برخوردار است و هر آفریده در مدار خویش در جریان است و تسبیحگوی. اما در این میانه آدمی را خلقتی دیگرگون است؛ هدایت او هم به تکوین است و هم به تشریع و انتخاب او نه اسیر تکوین است نه محدود به تشریع. او اگرچه از هدایتهای عامی در اصل خلقت برخوردار است، اما برای تعیین گام به گام مسیر خویش نیازمند بیانی است که با کتابهای آسمانی و با رسولان الهی به آن میرسد و با امام تداوم مییابد و به کمال میرسد.
خلقت متفاوت انسان او را چنان محتاج راهنما و راهنماییها میکند که حتی پس از رسول و وحی به سوی کسانی بشتابد که حجت و دلیل او باشند. امام حجت خدا بر بندگان است تا راه را بنماید و جایی برای عذر باقی نگذارد.
ب) امام، کمال دین و تمام نعمت است
بعثت رسول و نزول کتاب، پردههای جهل را کنار میزند و راه را نشان میدهد. اما حراست پیام رسول از کجفهمی و کهنگی، تداوم کار او در حفظ مؤمنان و رساندن سخن به نورسیدهها و نارسیدهها کاری است که بر دوش امام است. بدون نصب و تعیین امام، برنامه و طرح دین کامل نیست و با اوست که دیگر ناگفتهای نمیماند که ناگفتهها را هم او خواهد گفت.
نعمتها بدون امام به تمامیت نمیرسند؛ زیرا آنکه انعامی میکند و ابزاری در اختیار میگذارد اگر راه استفاده و مخاطرات و ظرفیتها را نشان ندهد، انعامی تام نکرده است. این نصب امام است که نعمتها را تام و تمام میکند و امکان بهرهمندی از تمامی امکانات درونی و بیرونی را فراهم میآورد.
اسلام به مثابۀ یک دین تا زمانی که از آن نقصان و این نقیصه رها نشده هنوز مورد پسند حق نیست و با نصب امام است که اسلام نیز چنان میشود که باید.
ج) امام و جریان هدایت
جریان هدایت با بعثت رسولان آغاز شده و با امام تداوم مییابد. تلاوت آیهها در جایگاهی مناسب _ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ - آدمیان را به فضایی تازه میکشاند و فکر و احساس او را با سؤالها و جوابهایی اساسی درگیر میکند.
این درگیری است که به رسول این امکان را میدهد که به تزکیه آنان بپردازد _ یُزݩݩݩݩݦَکِّیهِمْ _ و با شیوههای مختلف آنها را از وابستگیها و آلودگیها برهاند و به سطحی برساند که آمادۀ عمل و تغییر در رابطههای خویش بشوند. در این سطح است که تعلیم دستورالعملهای دینی و آموختن حکمتها _ وَ يُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ (آلعمران: 164) _ راهگشا خواهد بود.
روشنگری رسول و جانشینان او، مردم را با خود و هستی و نقش خود در هستی آشنا میکند و آنان که به معیت رسول میرسند از کتاب (دستورات و مقررات) و از موازین برخوردار میشوند. این تمام آن چیزی است که مردم برای تصمیم بزرگ خویش نیاز دارند؛ تصمیم و اقدام به ایجاد قسط در جامعه. با شکلگیری این تجمع و حرکت اجتماعی، تیزی، صلابت و استواری در اندیشه، روحیه، عمل و ارتباطات برای این جماعت خواهد بود _ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ _ و به آنان در مشکلات و در رویاروییها، سختی و استحکام _ فِيهِ بَأْسݧݧݧݧݧݧݧݧݧݧݧݧݧٌ شَدِيدٌ _ خواهد بخشید.
2. اهداف امام و اصول حرکت او
الف) اهداف امام
امام به عنوان جانشین رسول و ولیّ خدا در پی تحقق چه شرایطی برای افراد و جامعه است؟ تشخیص این هدف کلیدی مهم برای درک درست چگونگی مدیریت و رهبری اوست. اهداف امام را میتوان در سه دسته جای داد:
1. اهدافی که در تربیت تکتک افراد دنبال میکند؛
2. مطلوبهای او در روابط مؤمنان؛
3. اهدافی که در کلیت جامعه در پی دستیابی به آن است.
بحث یکم. در تربیت افراد
1. فراهم کردن فرصت انتخاب؛ آدمی بدون وحی و بدون راهنمایی اولیای خدا، قدر خویش را نمیشناسد و خود نیز حق خود را پاس نمیدارد. او نمیداند که چه جایگاهی در هستی دارد و چه امیدها به او بسته شده و چه جایگاههای بلندی در انتظار اوست؛ همین است که حقِ چنین وجود گرانقدری را ندانسته و آن را با بهرههای بیقدر دنیا معاوضه میکند. اولیای خدا با ارائۀ بیان و دلیل، پردههای جهل و ابهام را کنار میزنند و خودِ او، آینده و خدایش را در برابرش مینشانند. به او راه و بیراه را نشان میدهند و برایش فرصت انتخاب فراهم میآورند.
2. پاکسازی و آموزش برای کسانی که راه را برگزیدند؛ آنکه با تلاوت آیهها به دنبال نشانهها حرکت میکند و راه را برمیگزیند، باید با یاری رسول و جانشینان او از وابستگیها و آلودگیها جدا شود و از آنان دستورات زندگی تازه و حکمتهای چگونه زیستن در جهان واقعی را بیاموزد.
3. حراست از همراهان با تذکر آموزهها؛ در میان جاذبههای دنیا، کششهای هوس و وسوسههای شیطان، خطر غفلت و بازماندن از مسیر، تهدیدی همگانی است. این امام است که باید طراوت گلهای رسول را حفظ کند و ازیادرفتهها را به یاد آورد.
بحث دوم. در روابط اجتماعی
1. دین خواستار سطحی از روابط اجتماعی است که همۀ رابطهها بر اساس عدل و احسان شکل گیرد. اهداف دین را نباید به محدودۀ زندگی فردی فروکاست. حرکت انبیا و امامان(ع) در پی ایجاد شکلی متفاوت در روابط اجتماعی است. مؤمن در پرتو آموزشهای دینی درمییابد که او نسبت به دیگران تکالیفی دارد و آنان بر گردن او حقی دارند (نک: ابنشعبه حرانی، 1404: 255؛ کلینی، 1365: ج2، 169؛ اهوازی، 1404: 42؛ صدوق، 1402: 38 - 42؛ مفید، 1413: 28 - 29)؛ حقوق و تکالیفی که گاه الزامی است و مصداق رفتار عادلانه و گاه الزامی را در خود جای نداده، اما خواستنی، زیبا و مصداق رفتار محسنانه است. عدل و احسان دو حقیقتی است که در ورای همۀ امر و نهیها نهفتهاند.
عدل در لغت، رعایت همسانی در برخوردهاست؛ همسانی میان مجازات و جرم و همسانی در رعایت استحقاقها. به بیان دیگر، عدل رعایت انصاف و بیش از طاقتْ تحمیل نکردن و بیش از جرمْ مجازات ننمودن است. اما احسان، تفضل است؛ خوبی را با خوبی افزون پاسخ گفتن و بر بدی سخت نگرفتن. رعایت عدل در روابط، اعتدال و تعادل را به دنبال دارد و احسان و تفضل به افزایش محبت و صمیمیت در اجتماع میانجامد.
دستورات دینی مصداق یکی از این دو هستند و هنگامی که رابطههای مؤمنان بر چنین اساسی سامان مییابد اعتدال و تعادل در کنار محبت و صمیمیت پدیدار میگردد.
2. هر کس به کسوت اهل ایمان درآمد اگر از مؤمنان یاری بخواهد باید به یاریاش بشتابند و هر کس همراه شد باید هیچ چیز را از او دریغ نکرد. مؤمن حتی اگر ضعیف بوده و آماده برای هجرت و جهاد نباشد، حق دارد از سایر مؤمنان یاری بطلبد و آنان نیز وظیفه دارند این خواسته را بیپاسخ نگذارند. اما تا هجرت نکرد و آماده جدا شدن از شرایطش نشد، پیوند ولایی ندارد و مسئولیتی از این جهت بر عهده دیگران نیست.
هجرت مؤمن و جهاد با مال و جان، او را در وضعیتی تازه قرار میدهد. اکنون میان او و دیگران پیمان ولایت برقرار است و هر یک همانند سرپرستی است نسبت به دیگری. این ولایت در حقیقت نوعی پیوستگی است؛ پیوندی که در میان کافران و ظالمان نیز میتوان از آن سراغ گرفت (انفال: 73؛ جاثیه: 19)، پیوندی که میان آنان بر اساس منافع مشترک شکل گرفته و میان اهل ایمان بر اساس نگاه و راه مشترک ایجاد شده است.
بحث سوم. در جامعه
1. اولیای خدا با کنار زدن پردههای جهل و ابهام و در اختیار گذاردن راه و روش زندگی، میکوشند مردم را برای قیام به قسط آماده کنند. امام نیز خواستار قیام مردم به قسط است.
قسط را به سهم و نصيب توضیح دادهاند. مقسط کسی است که میکوشد این سهم و نصیب پرداخت شود و قاسط ضدّ اوست؛ كسی است كه در برابر مقسط قرار گرفته و نمیخواهد هر كسی به سهم و نصيب خود برسد.
مفهوم قسط بر اين درک استوار است كه در هستی، سهم و نصيبی در كار است؛ سهم و نصیبی که به هر کس و هر چیزی باید داد. هر چیز و هرکس بر اساس اندازههای وجودیاش صاحب حقی است و قیام به قسط به معنای برخاستن برای ادای تمام این حقوق است.
اولیای خدا تلاش میکنند انسان از زندگی طبیعی و غریزی برتر آمده و خود را در سطحی ببیند که به اين سو گام برداشته و سهم و نصيب هر كس و هر چيزی را با رفتار فردی و جمعی خويش ادا كند.
2. هنگامی که عزمها جزم شد و قیام و اقدام برای اقامه قسط رخ داد، امکان دیگری در اختیار خواهد بود: أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ.
تعبیر أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ (حدید: 25) از پیشبینی برای ابزارهای نبرد حکایت دارد و از حدّت و شدتی آسمانی و الهی نیز خبر میدهد؛ همان شدتی که در همراهان رسول خدا(ص) بود و قرآن از آن سخن گفته است.
سخن دوم. اصول حاکم بر حرکت
امام(ع) قدر و اندازههای انسان را و منزلت و جایگاه مناسب او را میشناسد و آن درک مبنایی و این هدف غایی او را به اصولی کلی در مدیریت و تربیت میرساند؛ قواعدی کلی که راهنمای عمل او هستند و شیوهها و شکلهای متناسب را نشان میدهند.
این اصول از همان آغاز تربیت مبنای عمل قرار میگیرند و در تربیت فردی، در تغییر روابط مؤمنان و در تحول در حرکت کلی اجتماع مورد توجه هستند و متناسب با امکانات و شرایط، خود را در قالب شکلها و شیوههای گوناگون نشان میدهند؛ شکلها و شیوههایی که در عین تنوع، از اصول مشخصی الهام گرفته میشود و اصولی که در عین تعدد، از نگاهی خاص به انسان و هستی برخاسته و اهداف مشخصی را مدنظر دارد.
این اصول را میتوان در سه گروه دستهبندی کرد: اصولی که بیشتر به هدایت افراد نظر دارد، اصولی که در ایجاد فضای اخوت ایمانی راهگشایی میکند و دست آخر، اصولی که رعایت آنها میتواند به استحکام و استقلال فرد و جامعه بینجامد.
دسته یکم. اصول ناظر به هدایت
هدایت امری فراتر از ارائه اطلاعات و آموزش افراد است. هدایت، رساندن آدمها به چهارراه انتخاب و نمایاندن عاقبت هر مسیر است. تحقق چنین امری نیازمند بیرون کشیدن آدمها از چنبرۀ زندگی طبیعی و روبهرو کردن آنها با سؤالاتی اساسی است.
اصل 1. رعایت حق انتخاب انسانها: اختیار و انتخاب در خلقت انسان ریشه دارد و دعوت دینی تلاش میکند انسان در این گزینش به سوی بهترینها گام بردارد. این دعوت با آن شکل خلقت هماهنگ است و اولیای دین جز به این نمیاندیشند که راه را نشان داده و از بیراههها حذر دهند تا آدمی آگاهانه انتخاب کند و برخیزد و میان شکر و کفر یکی را انتخاب کند.
این نکته گرچه بدیهی به نظر میرسد اما وفاداری به آن در عمل سخت و دشوار است. باید موانع فهم و انتخاب را کنار زد و راههای پیش روی را نشان داد، اما در نهایت باید اجازه داد که خود انتخاب کنند؛ همان اجازهای که خدا در اصل خلقت آزادی به انسان داده است. هیچکس را به زور نباید و نمیتوان به بهشت برد؛ زیرا بهشت حاصل انتخاب آزادانۀ فرد است و راهی که فرد با تحمیل دیگری و با اجبار طی کرده، برای او امتیازی نخواهد آفرید که اگر اجبار و تحمیل به انسان حسنی داشت، خدا خود چنین میکرد و او را آزاد نمیآفرید.
اصل 2. کنار زدن موانع انتخاب: جامعهای که اولیای خدا در آن دعوت خویش را آغاز میکنند، کلاس درسی نیست که همگان چشم و گوش به پیام تازه بسپارند؛ وراثت، غرایز، محیط و آموزش، بخشی از عوامل گستردهای هستند که شخصیت فرد را شکل داده و او را در خود محصور کردهاند. دین میآید تا آدمی را از این همه فراتر ببرد و از این زندانها آزاد کند تا او بتواند با این همه، باز راه را خود انتخاب کند.
موانع انتخاب در جامعه نیز در برابر دعوت دینی قرار میگیرند. دعوت به بندگی خدا و رها شدن از اسارت اربابان دنیا دعوتی نیست که صاحبان دنیا بتوانند از کنار آن عبور کنند. این پیامی است که دشمنان بسیاری خواهد داشت؛ دشمنانی که برتری اجتماعی و روابط ظالمانه خویش را در خطر میبینند و در برابر دعوت دینی میایستند.
اصل 3. آغاز از استعدادها: هدایت نیازی همگانی است که برای همگان مطابق با قدر و اندازههای وجودی تدارک شده است. خداوند این هدایت و تبیین را عهدهدار شده و جانشینان خدا بر زمین این مسئولیت را بر دوش گرفتهاند.
اما همگان آمادگی یکسانی برای پذیرش هدایت ندارند؛ برخی سرشار از طلب هستند و لبریز از سؤال، اما برخی دیگر را باید مدتها کاوید تا شاهد جوشش قطره سؤالی شد. افزون بر این، پاسخ یافتهها نیز همسان نیستند؛ گروهی با دیدن نشانهها سر به راه میگذارند و دیگران را نیز به راه میکشانند و برخی دیگر با پاسخها به آرامش میرسند و گرفتار رخوت میشوند.
قرآن به رسول خبر داده که او نمیتواند صدای خود را به گوش مردگان برساند و باز خبر داده که او قادر به جلوگیری از گمگشتگی کورها نیست و کرها هنگامی که پشت میکنند پیام او را نخواهند شنید. رسول باید دعوت خود را از کسانی آغاز کند که با تلاوت آیهها و برخواندن نشانههای خدا دچار تحول شده و به این آیهها ایمان میورزند و در برابر حق تسلیم و پذیرا هستند .
به بیان دیگر، رسول باید از کسانی آغاز کند که از او میشنوند؛ کسانی که به نشانههای حق، ایمان میورزند و پذیرای حق هستند. شروع با اینان نتیجهبخش است و با همراهیشان دستها تکثیر میشود و تبلیغ وسعت مییابد.
استعدادیابی برای حرکت دینی به معنای یافتن کسانی است که طالب حق هستند و تسلیم در برابر آن. این استعداد بر اساس ضریب هوشی و یا قوت حافظه تعریف نشده و به سلامت نفس و آمادگی برای هدایت ربط دارد.
اصل 4. دعوت به عبودیت: عبودیتْ غایت خلقت و هدف دعوت است؛ انسان بهگونهای آفریده شده که میتواند تا خدای بینهایت گام بردارد و این سلوک بیپایان، قدرت و علمی بینهایت را میطلبد که در این مسیر با تکیه بر توان محدود خویش به جایی نمیتوان رسید. ترسیم چنین سلوکی احاطه بر انسان و بر راه او را نیاز دارد و این ترسیم را جز از خدای محیط مهربان نمیتوان توقع کرد. عبودیت یعنی مطابق امر او حرکت کردن و لازمۀ آن رها شدن از دغدغههای دیگر و سر سپردن به خواست اوست.
اولیای خدا جز به بندگی خدا دعوت نمیکنند؛ دعوت به زهد و عبادت، به جهاد و شهادت و به اصلاح و خدمت، هنگامی پذیرفته است که از این ریشه برخیزد. زهد، عبادت، جهاد یا هر کار دیگر هنگامی ارزش دارد که از امر او برخیزد و از انگیزههای دیگر خالی شده باشد.
عبودیت تنزدودن از حاکمیت غیر خدا و تندادن به حاکمیت خداست. در هدایت اولیای خدا، آن رهایی و این تعبد هر دو مطلوب است؛ چه در رابطه انسان با خودش و چه در روابط اجتماعی.
عبودیت در این معنای وسیع، نفی بتهایی است که در درون و در جامعه جای گرفته و قدرت را قبضه کردهاند. این نفی متناسب با شرایط فرد و سازمان اجتماع او به شکلهای مختلف خود را نشان داده و از راههای متفاوتی به هدف خود خواهد رسید.
تحقق عبودیت در جنبه اثباتی نیز محتاج تمهید مقدمات و طی مراحلی است تا تمامی آنچه در دستورات الهی آمده و جایگاهشان در موازین مشخص شده در روابط فرد با خود، دیگران و اشیا محقق گردد.
اصل 5. آموزش احکام و موازین: پس از روشن شدن راهها و مشخص شدن گزینهها، کسانی که همراهی رسول خدا(ص) را برمیگزینند در کنار او از کتاب و موازین بهرهمند خواهند شد تا راه و رسم زندگی را بیاموزند. اولیای خدا نهتنها جانشین رسولان الهی در ارائۀ بینات هستند، بلکه آموزش راه و رسم زندگی را نیز بر دوش دارند؛ آموزشی که باید به تدریج و متناسب با شرایط و نیازها شکل گیرد.
انجام این وظایف در شرایط حاکمیت حق جز به تربیت شاگردان و فراهم کردن زمینههای کار برای ایشان نیازی ندارد، اما با حاکمیت طاغوت و وجود حساسیت نسبت به امام ادامه کار با دشواریهای بسیاری روبهرو شده و تدابیر تازهای را طلب میکند؛ تدابیر پیچیده و ظریفی که راهی در این فضای دشوار و ناهمساز باز کند تا بتوان بارها را بر دوش گرفت و جریان دعوت رسول را تداوم بخشید. اوج این پیچیدگی و ظرافت را در جایی باید جستوجو کرد که امام در پس پرده غیبت قرار گرفته و مدیریت جریان هدایت به صورت آشکار امکان ندارد.
اصل 6. تداوم امکان انتخاب: دعوت دینی با تلاوت، تزکیه، تبیین و تعلیم، هر آنچه برای شروع مورد نیاز است در اختیار میگذارد اما هوسها، جاذبهها و وسوسهها میتواند تخم غفلت را بکارد و درخت انحراف را برویاند. این رسول و جانشینان او هستند که وظیفه تذکر را بر عهده دارند تا با توجه دادن به خدا، به جایگاه انسان و به آیندههای در انتظار، زمینههای انحراف را بخشکانند. این تذکرهاست که بهراهآمدهها را در راه حراست میکند و ادامه را ممکن میگرداند.
دشمنان دعوت دینی در برابر آن میایستند و راه خدا را سدّ میکنند. این اولیای خدا هستند که با تدبیرها و تدارکها امکان انتخاب درست را برای مردم حفظ میکنند. این تدبیرها بنبستها را باز و کید دشمنان را خنثی میکند.
اولیای خدا راه انتخاب بد را نیز نمیبندند که گرفتن حق انتخاب مسخ انسان است و دور کردن او از حقیقت انسانیت. آری، باید در برابر بدها با یاری خوبان ایستاد و بدها و بدیها را تحت کنترل درآورد، ولی حذف امکان انتخاب نه مقدور است نه مطلوب، که انسان در بهشت خدا قدرت بر معصیت و هبوط را داشت و خدا خود این امکان را در اختیار او گذارده بود.
دسته دوم. اصول اخوت ایمانی
ساختن روابط اجتماعی بر اساس مبانی و اهداف دینی، رعایت اصول خاصی را در عمل میطلبد؛ اصولی که از دل آنها شیوههای مختلف برخورد بهدست میآید و در شرایط متفاوت راه را به سوی اهداف مشخص میکند.
اصل7. حراست از اخوت و تعمیق آن: دعوت دینی گذشته از تحول فردی به تحول در روابط میان انسانها نیز نظر دارد؛ تحولی که زندگی فرد را به زندگی دیگران گره زند و رفتن خواب از چشمی، خواب را از چشم دیگران برباید و رنج کسی دیگران را نیز به التهاب و تلاطم درآورد.
ظهور ایمان به معنای تغییر در نگاه انسان و در دغدغهها و علاقههای اوست و مؤمن کسی است که تحول در نگاه و در احساس او تثبیت شده و دوستیها و دشمنیهایش را متفاوت از گذشته کرده است. مؤمن، برادر مؤمن خویش را دوست میدارد؛ زیرا همراه و همکار خود میداند و او را جلوهای از زیباییهایی میبیند که به آن دل بسته است. این دوستی در عاطفه و احساس مؤمنان به یکدیگر و در رفتارهایشان نسبت به هم عمیقاً اثر میگذارد، چنانکه گویی اینان با همه تفاوتهایشان اعضای یک پیکرند و این محبت عمیق است که پایهای استوار را برای حقوق و تکالیف مؤمنان نسبت به یکدیگر ایجاد میکند؛ حقوقی که همگی جلوههایی از این یگانگی و یکی شدن هستند.
جریان تربیتی امام(ع) زمینهساز شکلگیری چنین روابطی است. اما این روابط میتواند از غفلتها و نقطهضعفها صدمه ببیند و آفات طبیعی، حوادث و فتنهها آن را دگرگون کند و توطئههای رقبا و دشمنان به سراغ آن بیاید. حراست از این روابط و تعمیق آنها دشوارتر از ایجاد آن است و تدبیر این همه با امام(ع) است.
اصل 8. رعایت ضعفها و ظرفیتها: مسؤولیت بر پایه دادههاست و میزان آن متناسب با توانایی است. تکلیف فقط جایی منتفی است که قدرتی بر انجام آن نیست. اما جهل و ناآگاهی اگر به نفی قدرت و اثبات عجز نینجامد، رافع مسئولیت نیست تا جایی که اگر اختلافنظرها به گوش خورده باشد دیگر عذری و استضعافی در کار نیست که عقل (حجت باطنی) حکم میکند که باید پرسش و تحقیق پیشه کرد و به حق رسید و بر طبق آن زندگی کرد.
اما دعوت الهی برای هدایت مردم به حداقلها اکتفا نکرده و از تمامی راهها و در بالاترین سطح ممکن به روشنگری و راهنمایی اقدام میکند تا جایی که حکمت حق و رحمت او اقتضای آن را دارد.
پاسخها به دعوت دین یکسان نیست؛ برخی تیز میشنوند، زود میآیند و ایمان، هجرت و جهاد را جمع میکنند؛ اما برخی دیگر با اینکه درمییابند و دل میدهند، اما آماده هجرت و جدا شدن نیستند و ظرفیت جهاد با جان و مال را ندارند. اینان گرچه همراه نیستند، ولی همدلی دارند و اگر یاری خواستند باید به یاریشان شتافت که نباید از دست بروند و باید فرصت یابند تردیدها و ترسها را کنار زده و برای هجرت و جهاد آماده شوند.
حرکت دینی باید با چنین تسامح و حوصلهای همراه باشد و تفاوت قابلیتها و ظرفیتها را در نظر گیرد و به سبب ضعفها و سستیها از ایمانآوردهها دست برندارد و سخت نگیرد. این تساهل و تسامح فقط در آغاز حرکت نیست و همه آنهایی که در ظرفیتی بیشتر و درجهای بالاتر هستند، باید با تحمل و حوصله رفتار کنند و با سختگیریها، ضعیفترها را نشکنند و دور نکنند . آنچه شکاف میان استعدادهای مختلف را پر میکند، همین تسامح و حوصله قویترهاست و کمک و یاری به آنهایی که هنوز آمادۀ کندن و آمدن نیستند.
البته تسامح، تساهل و نصرت از روی حکمت است و با هدف فراهم نگهداشتن زمینۀ رشد و آنجا که تساهل به تنبلپروری بینجامد و نصرت به وابستگی و زبونی، باید شیوهای دیگر پیشه کرد و عواطف سادهلوحانه را کنار گذاشت و هدفها را فراموش نکرد.
دسته سوم.اصول ناظر به اقتدار اجتماعی
آخرین سطح رویش انسان در تربیت دینی، رسیدن به استحکام و استقلال است.
در سوره فتح در توصیف همراهان رسول خدا(ص) از مراحل رویش ایشان سخن گفته
شده است.
در این توصیف، انسان به مثابۀ گیاهی در نظر گرفته شده که ابتدا کشتهای است با ظرفیت و تحولات پنهان؛ پس از آن جوانه زدن را دارد و در ادامه، سرکشی و خروج از پوسته و خاک را و سپس قدرت گرفتن و استحکام یافتن را و در نهایت بر شاخههایش استوار شدن را. استحکام و استقلال آخرین مراحل این رویش انسانی و ایمانی است؛ استحکامی و استقلالی که ریشه در تحولات عمیق درونی دارد و در شکستن پوستهها و پیلههای وراثت، غرایز و محیط. استحکام مؤمن، استحکام در اندیشه، در احساس و عمل است و استقلال او حکایت از پایههای استواری در شخصیت او دارد که تنها با تکیه بر همین پایهها به استوا و اعتدال برسد.
این استحکام و استقلال مرحلۀ نهایی رشد اجتماعی نیز هست. به تصریح سورۀ حدید، هدف از ارسال رسولان، برخاستن مردم برای قسط است. آنچه رسولان انجام میدهند ارائۀ بینات و در اختیار گذاردن کتاب و میزان است. اما این مردم هستند که باید خود بهپا خیزند تا قسط را بر پا دارند. این عزم و همت بزرگ و این قیام و ایستادگی از همان استحکام و استقلال خبر میدهد؛ استحکام و استقلال اینبار در عرصۀ اجتماع.
مشی حرکت دینی در جامعه، رساندن آن به چنین استحکام و استقلالی است.جلوههای این مشی در دعوت رسول به جدال احسن و توصیۀ او به مشاوره با اهل ایمان مشهود است، همچنین در واگذاردن تصمیمات اجتماعی به عهده شورا.
این مشی را در تربیت فردی در توصیۀ رسول به جدال احسن میتوان دید و در تربیت اجتماعی در توصیۀ رسول معصوم به مشورت با مردم، واگذاردن امور به عهدۀ شورا و همچنین ایجاد نوعی خودبسندگی در فضای اجتماعی و زندگی اقتصادی مسلمین. اصول این مشی را میتوان در دو عنوان خلاصه کرد؛ استحکام و استقلال.
اصل9. ایجاد استحکام: استحکام اجتماعی امری فراتر از استحکام شخصیت و استحکام در روابط میان افراد است. استحکام اجتماع افزون بر استحکام اعضا و روابط میان آنها، در گروی هدفمندی جامعه و نهادهای آن، حاکمیت قواعد و قوانین بر آن و پایبندی و التزام درونی افراد به این قواعد و قوانین است.
اهداف جامعه دینی در اهداف فردی در تربیت و سلوک فردی و حتی در روابط
میان مؤمنان خلاصه نمیشود. جامعه دینی در کلیت خود، در ارتباط با جوامع دیگر و در
رابطه با محیط زیست آرمانهایی را در پیش چشم دارد. این هدفمندی جامعه در ساختار
کلی و نهادهای آن است که میتواند زمینهساز شکلگیری جامعهای مستحکم باشد. حاکمیت قواعد و قوانین، چه برگرفته از شرع و چه برآمده از قراردادها و توافقات اجتماعی، عامل
دیگر انسجام اجتماعی است. این حاکمیت نیازمند سیاستی کلی است که از آموزش و پرورش تا رسانهها تا قوای انتظامی تا قوۀ مقننه و قضا را به گونۀ متناسبی و در طرحی کلان
به کار گیرد. آنچه این همه را سخت و محکم کرده و در تلاطمها و شکستن دیوارها انسجام و اقتدار اجتماعی را حفظ میکند، التزامی است درونی که در سایه تربیت دینی و اخلاقی میتوان به آن رسید.
در سورۀ صف، خداوند از محبت و علاقه خویش به کسانی خبر میدهد که در راه او تا پای مرگ میایستند و در این کارزار چنان نظم سلحشورانهای دارند که گویی دیواری از پولادند. هر سه عنصر استحکام در این جماعت حاضر است؛ هدفمندی در کار، نظم و انسجام و دست آخر پیوند عمیق و محکمی که اینان را به هم متصل کرده است.
اصل 10. رسیدن به استقلال: استقلال یعنی تکیه بر ظرفیتهای خویش و ادامۀ مسیر بدون تکیه بر دیگری. تعبیر بر شاخههای خویش قرار گرفتن _ فاستوی علی سوقه _ از مرحلهای از رشد خبر میدهد که ریشهها و شاخهها توانمند شده و گیاه میتواند با تکیه بر داشتهها و پایههای خود به قرار و استقراری برسد.
جریان دینی در فرد با درگیر شدن فکر و با رسیدن به شناختهای تازه آغاز میشود و به تحول در احساس و رفتار فرد میانجامد. این انسان از حیث ظرفیتها و قابلیتها همانند یک نهال تازهپاست؛ هنوز غلظت و قوتی ندارد و در تلاطمها نیازمند تکیهگاه و مراقبت دیگری است؛ با رسیدن به استحکام، در معرض آسیبهایی چون شکستن در زیر فشار و از دست رفتن نخواهد بود. اما بالاترین حد استواری گیاه آنجاست که از تلاطمها اثر نمیپذیرد و از چنان قوتی در ساقههایش برخوردار است که میتواند در شرایط مختلف اعتدال و آرامش خود را حفظ کند.
رسیدن به استقلال هم در فرد بالاترین مرحلۀ رویش است و هم در جامعه از رشادت آن خبر میدهد. جامعۀ دینی باید در سطحی قرار گیرد که همانند گیاهی زنده و پویا به رشد و رویش خود ادامه دهد.
فهم اصول حرکت امام(ع) میتواند مبنای خوبی برای درک شیوهها و روشهای مختلفی باشد که ائمه(ع) در شرایط گوناگون از آن بهره جستهاند. اما برای درک عمیقتر باید از تأثیر شرایط بر چگونگی کار سخن گفت و از پایبندی امام(ع) به اصول در تمامی صحنههای متفاوت حرکت، نمونههایی به دست آورد. این بررسیها میتواند از شیوههای و شکلهای پیچیده حرکت معصومین(ع) حکایتی داشته باشد.
نتیجه
امام(ع) در رهبری حرکت دینی، در تربیت افراد، در روابط مؤمنان و در کلیت جامعه، اهداف مشخصی را دنبال میکند. تربیت فردی با فراهم کردن فرصت انتخاب برای همه، پاکسازی و آموزش برای درراهآمدهها و حراست از همراهان محقق میشود و روابط میان مؤمنان با حاکمیت عدل و احسان بر روابط و ولایت و نصرت به شکل مطلوب خود میرسد. در جامعه نیز امام در پی آن است که حرکتی عمومی به سوی قسط یا با تکیه بر قسط شکل گیرد. این رهبری در تلاش برای نیل به اهدافش تابع اصولی است؛ اصولی که از مبانی اندیشه و اهداف پیشاروی او برخاستهاند و مسیر او را تا تحقق هدایت، اخوت ایمانی و اقتدار اجتماعی
نشان میدهند.
منابع
1. ابنشعبه حرانی، حسن، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1404ق.
2. ابنعاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بیروت، مؤسسة التاریخ، بیتا.
3. ابنفارس، ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1404ق.
4. ابنقولویه، جعفر بن محمد، كاملالزيارات، نجف، انتشارات مرتضویه، 1356ق.
5. اهوازى، حسين بن سعيد، المؤمن، قم، انتشارات مدرسه امام مهدى(عج)، 1404ق.
6. پاینده، ابوالقاسم، نهجالفصاحه، تهران، دنیای دانش، بیتا.
7. جوهرى بصرى، احمد بن عبدالعزيز، مقتضب الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، قم، انتشارات طباطبايى، بىتا.
8. جوهری، اسماعیل بن حماد، تاج اللغة و صحاح العربیة (الصحاح)، تحقیق: احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، 1410ق.
9. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتاب العلمیة، 1411ق.
10. حسكانی، عبيدالله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تهران، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411ق.
11. حمدان، مسعود بن عیسی ورام بن ابیفراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر ( معروف به مجموعه ورام)، قم، مکتبة الفقیه، 1410ق.
12. خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، قم، نشر بيدار، 1401ق.
13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالعلم _ دمشق، دارالشامیة، 1412ق.
14. زبیدی، سیدمحمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
15. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، تحقیق: ابراهیم شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق.
16. شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، قم: موسسه نهج البلاغه، 1414ق.
17. صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، تحقیق: محمدحسن آل یاسین، بیروت، عالم الکتاب، 1414ق.
18. صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخب الأثر فی أحوال الإمام الثانی عشر، قم، دفتر مؤلف، 1422ق.
19. صدوق، محمد بن علی بن حسین، التوحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1398ق.
20. _______________________________ ، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1403ق.
21. _______________________________ ، عيون أخبار الرضا(ع)، بیجا، انتشارات جهان، 1378ق.
22. _______________________________ ، كمال الدين و تمام النعمة، قم، دارالكتب الإسلامية، 1395ق.
23. _______________________________ ، مصادقة الإخوان، قم، چاپ ليتوگرافى كرمانى، 1402ق.
24. _______________________________ ، معانی الأخبار، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1361ش.
25. صفایی حائری، علی، حرکت، قم، انتشارات لیلة القدر، 1387ش.
26. ___________________ ، مسئولیت و سازندگی، قم، انتشارات لیلة القدر، 1388ش.
27. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1417ق.
28. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دارالثقافة، 1414ق.
29. قمى، على بن ابراهيم بن هاشم، تفسير قمى، قم، مؤسسه دارالكتاب، 1404ق.
30. فیومی، احمد بن محمد مقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، دارالرضی، بیتا.
31. كلينی، محمد بن یعقوب، الكافی، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1365ش.
32. کنجی شافعی، محمد بن یوسف، كفاية الطالب فی مناقب علیّ بن أبی طالب(ع)، تحقيق: محمّدهادی الأمينی، تهران، انتشارات دارإحياء تراث أهل البيت(ع)، 1404ق.
33. گنابادی، سلطان محمد، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت، موسسة الاعلمی، 1408ق.
34. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
35. مصطفوی، سیدحسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز الترجمة و النشر، 1402ق.
36. مفید، محمد بن محمد، الامالی، تحقیق و تصحیح: حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
37. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الإختصاص، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، 1413ق.
38. نجاشى، احمد بن علی، رجال النجاشی، تصحیح: سیدموسی زنجانی، قم، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1407ق.