بازنمایی ابعاد تکامل در تاریخ از نظرگاه آموزۀ نجاتگرایانۀ مهدویت
مجید کافی
امیرمحسن عرفان
چكیدهامیرمحسن عرفان
از مهمترین آموزههای دین مبین اسلام که در واقع جلوهگری غایتمندی تاریخ به شمار میرود، نظریۀ جامع و کامل «نجاتگرایانه» دین، یعنی «آموزۀ مهدویت» است. این آموزه، آینۀ تمامنمای پیشگویی وحیانی دین اسلام و آیندهای حتمی، روشن، فراگیر، مطلوب و موعود امم است.
این مقاله با رویکردی توصیفی _ تحلیلی میکوشد تا مبانی نظری و ابعاد تکامل را در نظام معنایی اسلام، شناسایی کند. مقاله با فرض گرفتن این نکته که اندیشۀ مهدویت، فرجام متعالی و شکوهمند آیندۀ جهان و سرمنزل متعالی و متکامل تاریخ بشری از دیدگاه اسلام است، به معناشناسی تکامل در اسلام میپردازد. بررسی کارکردهای پیوند مطالعات مهدوی و فلسفه نظری تاریخ، آغازگاهی است كه نویسنده برای ارائۀ تصویری روشن از بحث برمیگزیند. بازگرداندن هویت واقعی آموزۀ مهدویت به چارچوب استانداردهای برخاسته از فرهنگ دینی و گذر از رویکرد منفعل به رویکرد فعال در عرصۀ مطالعات مهدوی از مهمترین فواید این پیوند برشمرده شده است.
نگارنده ابتنای بر ربوبیت الهی، غلبۀ حق در فرجام ستیزش تاریخی و تأثیر ارادههای انسانی در تکامل تاریخ را مهمترین انگارههای اسلامی در تبیین اندیشۀ تکامل تاریخ در اسلام برمیشمارد و فضیلتمحوری، عقلگرایی، آرمانگرایی، فراگیری، جامعیت و ... از جمله یافتههای کاوش نویسنده در ویژگیهای جامعۀ متکامل عصر ظهور است.
مقدمه
اندیشۀ مهدویت در میان اندیشههای دینی، جایگاهی رفیع دارد؛ اندیشهای است که رمز هویت شیعه به شمار میرود و به آیندۀ جهان و بشر، نگاهی جدی و عمیق میاندازد. در این آموزه، هدف و غایت تاریخ، مکانیسم و محرک حرکت تاریخ و مسیر آن به درستی بیان شده است. نظریۀ مهدویت در نزد شیعه دارای عناصر اصلی اعتقاد به وجود یک جریان کلی در نظام طبیعت و جهان، سیر تکاملی تاریخ و اعتقاد به پایان و فرجام خوش برای تاریخ است (مطهری، 1386: 13). این آموزۀ متعالی به گونههای مختلف به تصویر کشیده شده است، اما از منظر فلسفۀ تاریخ، کمتر به آن پرداخته شده و پیوند و رابطه این دو در محاق غفلت فرو رفته است. تبیین و ارائۀ آموزۀ مهدویت در چارچوب فلسفۀ نظری تاریخ، افقهای جدیدی فراروی پژوهشگران و اندیشمندان میگشاید. این نوشتار، كوشش فروتنانهای است در بازترسیم فلسفۀ نظری تاریخ با محوریت آموزۀ مهدویت. مهمترین ویژگی آموزۀ مهدویت در تبیین حرکت تاریخی و سیر تکاملی آن، نقش ارادههای انسانی در حرکت تکاملی تاریخ است. مشکل نظریههای ارائهشده در فلسفۀ نظری تاریخ، جبری بودن آنها و ادعای علمی بودن آنهاست، در حالی که در اندیشۀ قرآنی، حرکت تاریخ جبری نیست. آیات قرآن فرجام خوش و آیندۀ روشنی را برای تاریخ بشر به تصویر میکشند. فطرت کمالطلب و حقیقتجوی انسان، او را به سوی تقرب الهی و اخلاق و معنویت سوق میدهد. این رویداد عظیم هنوز رخ نداده است. این انگاره در فلسفۀ متعالی تاریخ و نظریه «دولت جهانی مهدوی» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
در این نوشتار فرض بر این بوده كه فرجام متعالی و شکوهمند آیندۀ جهان و سرمنزل متعالی و متکامل تاریخ بشری از دیدگاه اسلام، اندیشه مهدویت است و در دین مبین اسلام، مبانی، مؤلفهها و سازوکارهای آینده روشن و جامعه متکامل بشری به روشنی ترسیم شده است. از اینرو برای نشان دادن درستی این استدلال میکوشیم كه نشان دهیم:
1. آیا میتوان به دیدگاهی مستقل دربارۀ تکامل و پیشرفت در نظام فلسفه تاریخ اسلام پی برد؟
2. بهطور مشخص، حکومت مهدوی که غایت تاریخ و جامعۀ آرمانی تکامل و پیشرفت است، بر چه مبانیای استوار است؟
3. ابعاد تکامل در جامعۀ آرمانی عصر ظهور چیست؟
روششناسی تحقیق
روش پژوهش از نوع توصیفی _ تحلیلی است و با توجّه به روش پژوهش، در اینباره، نمونهگیری انجام نشده و همۀ منابع و مراجع در دسترس، مورد بررسی و تحلیل واقع شدهاند. ابزار گردآوری دادهها، فرم فیشبرداری بوده، و نیز از شیوۀ تحلیل كیفی به منظور تحلیل و جمعبندی یافتهها استفاده شده است. مراد از واژۀ تحلیلی در اینجا، معنای مصطلح در برابر تألیفی نیست، بلکه مقصود، روشی است که صرفاً با تحلیل منطقی و نه مشاهده و تجربۀ عینی به کاوش میپردازد.
هدف و کاربرد تحقیق
این مقاله درصدد است پژوهشگران عرصۀ مهدویت را به سوی ابعاد و زوایای پنهان و نهفته در آموزۀ مهدویت سوق داده و آنان را متوجه بنیان معرفتی این آموزه سازد. منظور این است که جریان مطالعات مهدوی، چندان جوان و بنیاد تاریخی آن نیز ضعیف نیست. امّا با توجّه به تحولات پرشتاب کنونی و ورود متغیرهای متعدد در عرصۀ علمی جهان، ناگزیریم از الگو و روشهای سنتی فاصله گرفته و مطالعات مهدوی را با توجه به دانشهای نوبنیاد بهروزرسانی کنیم. بازکاوی و بازپژوهی آموزۀ مهدویت یک ضرورت عینی است تا جریانی که برای نابسازی معرفت دینی اتّفاق میافتد، هماره ناب، زلال و اصیل بماند. چیستی فلسفۀ نظری تاریخ و چگونگی پیوند آن با مباحث مهدوی، مفهوم و انگارهای است که اندیشه و تأمّل دربارۀ آن، نیازمند کاوش فراوان است.
کارکردهای پیوند مطالعات مهدوی و فلسفۀ نظری تاریخ
بر آن نیستم تا تمامی مزایا و کارکردهای پیوند مطالعات مهدوی و فلسفۀ نظری تاریخ را بیان کنم. راه تحلیل این موضوع از پژوهشهایی گسترده و ژرف میگذرد. آنچه در این فرصت با اطمینان یادآور میشویم؛ عبارتند از:
1. بازنمایی فلسفۀ متعالی تاریخ شیعی: تدوین فلسفۀ تاریخ با دو روش متفاوت امکانپذیر است؛ روش نخست، روش عقلی است که تکیه بر خرد و اندیشه دارد و تنها از منطق و استدلال عقلی در فرآیند مطالعه و پژوهش استفاده میکند که در غالب کتابهای فلسفه تاریخ این روش را به عنوان روش تحقیق در فلسفۀ تاریخ نام میبرند. اگرچه برخی بهرهبرداری از روش نقلی، استفاده از روش استقرایی و مطالعه تجربی تمدنها و پدیدههای تاریخی را جهت رسیدن به فلسفۀ تاریخ پیشنهاد میدهند (میرباقری، 1390: 46)، اما به نظر میرسد به جهت ویژگی خاص موضوعات و مسائل مطروحه در فلسفه تاریخ و احاطه نداشتن ذهن انسان به وجوه گسترده تاریخ، تنها کسانی میتوانند نگاهی جامع به تاریخ و قوانین و سنن حاکم بر آن داشته باشند که خود حاکم بر تاریخ باشند. بر این مبنا تنها منبع راهگشا در تدوین فلسفه تاریخ «دین» است. بر این اساس روشن میگردد که مقید شدن فلسفۀ تاریخ به قید شیعی، هم از نظر روش و هم از نظر مبانی و مبادی حاکم بر فلسفه تاریخ قابل توجیه است. از دیگر سو میتوان از مؤلفههای فلسفۀ نظری تاریخ در تحلیل و ارزیابی درست بعضی از آموزههای اسلام و دقیقتر آموزۀ مهدویت بهره جست. تبیین روشن و حتمی فرجام تاریخ از مهمترین کارکردهای این پیوند است.
2. تقویت آیندهنگری: یادآور این نکته است که ما صرفاً در زمان حال زندگی نمیکنیم. گذشته، حال و آینده از هم جدا نیستند. آینده بر مبنای گذشته شکل میگیرد و نقطۀ آغاز آن، شرایط حال است. پیشبینی محتوم و هر نوع غیبگویی مردود و بیمعناست. آینده از قبل طراحی نشده، بلکه ما هستیم که آینده را میسازیم. بر این اساس باید گفت تفسیر تاریخ بشری و ارتباط مستمر گذشته با حال و آینده،بر عهدۀ «فلسفه نظری تاریخ» است (کارگر، 1389ب: 81). بر این اساس، فلسفه نظری تاریخ شاخهای از تحقیقهای فلسفی و اجتماعی است که به تاریخ مینگرد و در پی آن است که از یکسو، منطق حاکم بر تلاش مورخ را دریابد و از دیگرسو، هدف و معنای سیر کلی تاریخ را کشف کند و چگونگی آینده را توضیح دهد (همو). بررسی نقش و جایگاه آموزۀ مهدویت در تحولات و دگرگونیهای آیندۀ جهان و ایجاد آمادگی جمعی و جهانی برای رودرویی با این تغییرات از کارکردهای این بحث است.
3. تعیین جهتگیری مناسب: تاریخ عقلی به ما بصیرت و فهم میدهد. این بصیرت کمک میکند تا تشخیص دهیم کدامیک از عوامل در دستیابی به موفقیت مؤثرند و کدامیک بیتأثیرند. بازترسیم آموزۀ مهدویت بر اساس فلسفۀ نظری تاریخ «چشمانداز» خلق میکند.
4. پیشروی با فرضیهها: در دنیایی سرشار از اطلاعات گوناگون و با وجود محدودیتهای زمانی برای تحلیل آنها، قابلیت فرضیهسازی و آزمون فرضیهها یکی از مهمترین کارکردهای پیوند مطالعات مهدوی و فلسفۀ نظری تاریخ است. در فرآیند رویکرد به پدیدهها بر اساس فلسفۀ نظری تاریخ با زنجیرهای از عبارات منطقی «چه میشود اگر...؟» و «اگر الف سپس ب» پیوند مؤثری بین فرضیهسازی و ابزار تحلیلی (آزمون فرضیه) به وجود میآورد.
5. بازگرداندن هویت واقعی اندیشۀ مهدویت به چارچوب استانداردهای برخاسته از فرهنگ دینی: به این معنا که بررسی آموزۀ مهدویت بدون توجه به فلسفۀ نظری تاریخ ناقص و ناتمام است. اگرچه آموزۀ مهدویت خاستگاهی وحیانی دارد، اما برای قرار گرفتن آن در چارچوب زندگی بشری و برداشتهای عقلانی و فلسفی، نیازمند فلسفۀ نظری تاریخ هستیم (همو: 19).
6. گذر از رویکرد منفعل به رویکرد فعال در عرصۀ مطالعات مهدوی: آموزۀ مهدویت هدف و سرمنزل تاریخ و آیندۀ روشن بشریت است. ارائه نظریهها و انجام پژوهشهای علمی در راستای آینده نیازمند روشهای خاص خود است. مهمترین و رایجترین چهارچوب نظری برای آیندهپژوهی و آیندهنگری فلسفۀ نظری تاریخ است و اگر آموزۀ مهدویت در این قالب قرار گیرد، زوایای ناپیدای آن، آشکار و ابعاد مختلف نظری و علمی آن برجسته میشود.
مفهومشناسی
1. آموزه مهدویت
در اسلام از موعود نجاتبخش با عنوان «مهدی» یاد میشود و در این خصوص تفاوتی میان فرقههای شیعه و سنی وجود ندارد. واژۀ «مهدی» صفت مفعولی از ریشه «هدیْ» به معنای هدایت کردن است و در لغت بر کسی اطلاق میشود که به رشد و رستگاری هدایت شده و از گمراهی به دور باشد. مهدی، اصطلاحاً، لقب فردی از اهلبیت است که رسول اکرم بشارت ظهورش را داده است. او جهان را پس از آکنده شدن از ستم، از عدالت سرشار خواهد ساخت.
به اندیشۀ مهدویت با دو رویکرد «گزارهای» و «آموزهای»میتوان نگریست. مراد از رویکرد گزارهای یا تکواژهای، پرداختن به موضوعات، مسائل، روایات، توقیعات ادعیه و داستانهای مهدوی یا بخشی از آنها به صورت موردی و جزئی است. رویکرد آموزهای به رویکرد جامع و سامانمند در برابر نگاه گزارهای و موردی میگویند (پورسیدآقایی،1386: 6).
آموزۀ مهدویت مجموع معارف منسجم و نظاممند دربارۀ حضرت مهدی است. توضیح بیشتر این آموزه چنین است: اعتقاد به وجود امامی که وارث فرهنگ وحی است؛ جهانیان در انتظار او به سر میبرند؛ او در روزگار غیبت خود حرکت جامعه جهانی و بهطور خاص جوامع اسلامی را در رسیدن به جامعۀ آرمانی و پیروزی حق بر باطل، هدایت و مدیریت میکند. در این رویکرد به روایات مهدوی به صورت کلی و مجموعی نگاه نمیشود، بلکه باید با نگرشی خاص به روایات مهدوی، هر آنچه را که میتواند خاستگاهی برای اصول راهبردی باشد استخراج کرد (همو).
برخی از عناصر ومؤلفههای آموزۀ مهدویت عبارتند از: انتظار و ویژگیهای جامعۀ منتظر پیش از ظهور، جایگاه امامان در عالم هستی، جامعۀ موعود و آرمانشهر مهدوی، نقش ظهور و سقوط تمدنها در ظهور تمدن مهدوی، بازترسیم فلسفۀ نظری تاریخ با محوریت آموزۀ مهدویت، نقش ارادۀ انسانی در تحولات تاریخی، زمینهسازی ظهور و... .
از هر یک از این مؤلفهها یا ترکیب آنها اصولی راهبردی میتوان به دست آورد؛ اصولی که راهنمای عمل ما در عرصههای مختلف حیات جمعی و جهانی باشد. دوری از رهیافت توصیفی و گزارشگونه و نیز نگاه سطحی،عاطفی و حداقلی در آموزۀ مهدویت بسیار مهم است؛ زیرا چنین رویکردی نتوانسته پاسخی جامع و چارچوبی کامل برای تبیین این پدیدۀ بزرگ ارائه دهد، باید نقش مهدویت را فراتر از یک گزارۀ دینی همعرض سایر گزارهها تبیین کرد.
2. تکامل در تاریخ
انگارۀ تکامل، یکی از مباحث چالشبرانگیز فلسفۀ نظری تاریخ به شمار میرود که مبتنی بر حرکت تاریخی است. فیلسوف تاریخ در فلسفۀ نظری تاریخ درصدد فهم معنا و هدف تاریخ، محرک و مکانیسم حرکت تاریخ، و آغاز و انجام تاریخ است (نوذری، 1379: 24). به تعبیر ویلیام دری فلسفۀ نظری یا جوهری تاریخ درصدد کشف معنا و مفهوم روند کلی پدیدههای تاریخی است تا به ماهیت عمومی فرآیند تاریخی دست یابد و فراتر از عقلانیتی است که پژوهشهای متداول انجام میدهند (ادواردز، 1375: 2). فلسفۀ نظری یا جوهری تاریخ، پژوهش فلسفی در باب پدیدهها و وقایع گذشته است و به دیگر سخن، فیلسوف فلسفۀ جوهری تاریخ درصدد ضابطهبندی و قانونمندی روند کلی و سیر تاریخ است. روشنتر آنکه فلسفۀ نظری تاریخ، کوششی است برای کشف معنا، و مفهومی است در سیر روند کلی رویدادها که فراتر از عقلانیتی است که در کار و پژوهش متداول تاریخی یا تاریخنگاری میتواند به آن دست یابد (استنفورد، 1384: 22).
امروزه با پیشرفتهای علوم طبیعی، الگوی تکامل از طرفداران بیشماری برخوردار است. از قرن هفدهم به بعد بیشتر فیلسوفان تاریخ بر این باور بودند که بشر آگاهانه یا ناآگاهانه از وضع بدتر به وضع بهتر در حرکت است. کندرسه پیشرفت عقلانی و اخلاقی انسان را به صعود بینهایت انسان از پلکان تشبیه میکند. در قرن هجدهم نگرش تکاملی به تاریخ و ماهیت، سمت و سویی الهی و دینی داشت، اما از آن پس، رویکردی سکولار و غیردینی پیدا کرد. در رویکرد سکولار به تکامل، همه چیز در قالب ماده و امور ملموس و دنیایی تبیین میگردد. معتقدان به ماتریالیسم تاریخی چون هگل و مارکس نیز تاریخ را دارای حرکت تکاملی میدانند. سیر تکاملی جوامع از نظر هگل و مارکس، به صورت حرکت از جوامع قبیلهای ساده مبتنی بر بردگی و کشاورزی معیشتی به تدوکراسیها، نظامهای سلطنتی و اشرافی و فئودالی مختلف و دموکراسی لیبرال نو و سرمایهداری مجهز به موتور تکنولوژی است. ملاک تکامل در نظر معتقدان ماتریالیسم تاریخی، بعد مادی انسان است (مطهری، 1385، ج1، 251). از این تکامل تاریخی اصطلاحاً تحت عنوان دیالکتیک (ابزاری) تاریخ یاد میشود.
در قرن نوزدهم اندیشۀ تکامل تحت تأثیر گرایشات تجربهگرایی قرار گرفت. «تایلر» در انگلستان و «مورگان» در امریکا از جمله پایهگذاران تکامل تجربی بودند.
تکاملگرایان تاریخی در چیستی تکامل نیز اختلافنظر دارند. معناشناسی تکامل به پیشرفت علوم طبیعی و تسلط انسان بر طبیعت بیشترین طرفدار را دارد. عدهای دیگر نیز جامعه متکامل را جامعهای میدانند که در صنعت و فنآوری پیشرفت کرده باشد. در نظریه سوم، پیشرفت به معنای تسلط بر جوامع و انسانهای دیگر معنا شده است. در نظریۀ چهارم، تکامل را رفاه مادی در بهداشت و تغذیه میدانند. عدهای دیگر، جامعه متکامل را جامعهای برمیشمرند که دارای نظم، امنیت، آزادی، عدالت و برابری و برادری باشد. به تعبیری دیگر، جامعۀ متکامل جامعهای است که آرمانهای اجتماعی و سیاسی داشته باشد. عدهای اندک نیز تکامل را به پیشرفت در اخلاق و معنویت و نیز پیشرفت در قابلیتهای زیستی _ روانی معنا میکنند.
اگر معتقدان به تکامل، هرمی را تشکیل دهند، قاعده این هرم جایگاه کسانی است که به پیشرفت ممتد دانش و علوم طبیعی باور دارند و در رأس آن افرادی هستند که پیشبینی میکنند بهبود در دیگر زمینهها، در غایت امر به بهبود به قابلیتهای جسمی و روحی و دماغی انسان میانجامد (مصباح یزدی، 1368: 163).
توجه به این نکته ضروری است كه تکاملگرایان، تکامل را به خطی مستقیم و بدون انحراف و وقفه معنا نمیکنند. آنان معتقدند سیر جامعه و حرکت تاریخ اگرچه در نهایت دارای سیر صعودی و رو به بالاست، ولی این سیر، دورههای رکورد و فراز و نشیبهای فراوان و چشمگیری دارد (همو: 164).
از دیدگاه شهید مطهری، تکامل و پیشرفت به یک معنا نیست. او معتقد است که هر تکاملی پیشرفت است، ولی هر پیشرفتی تکامل نیست؛ زیرا در معنای تکامل، تعالی نهفته است و تکامل به حرکت عمودی میگویند، در حالی که پیشرفت را حرکت افقی یا عمودی یا خصوص حرکت افقی مینامند (مطهری،1383: ج15، 215).
شهید مطهری با تقسیم تکامل به تکامل حقیقی و مجازی معتقد است تکامل حقیقی تکاملی است که یک شیء از نقص به سوی کمال حرکت میکند و در خود او تغییری به وجود میآید، ولی تکامل مجازی آن است که یک شیء ناقص، محو یا نابود شود و شیء کامل جایگزین آن گردد (همو: 517).
متفکرانی نیز سیر تکاملی تاریخ را نمیپیذیرند و معتقدند حرکت تاریخ تا کنون تکاملی بوده است؛ یعنی گذشتۀ جوامع جهت تکاملی داشته است، اما نمیتوان نتیجه گرفت که آیندۀ تاریخ نیز سیر تکاملی دارد. تکامل، به فرض آنکه تاکنون تحقق داشته، یک«میل» است به معنای گذشتۀ جهتدار یک پدیدۀ خاص، نه یک قانون به معنای نظم تکرارپذیر و وتغییرناپذیر در همۀ زمانها و مکانها (همو: 167).
معناشناسی تکامل در اسلام
قرب الهی و عبودیت كمال نهایی، مراد و مطلوب انسانهای كامل و مبدأ و مقصد اعلای حركت تكاملی بشر و اساس تعالیم پیامبران بوده است. از دیدگاه اسلام، حرکت و سیر تاریخ به سوی عبودیت و حاکمیت ارزشهاست و اگر غیر از این بود، حرکت تاریخ امری پوچ مینمود. از دیدگاه علّامه طباطبایی این حرکت و تکامل بر اساس قانون هدایت عمومی صورت میگیرد. به موجب قانون هدایت عمومی که در همۀ انواع آفرینش جاری است، نوع انسان به حکم ضرورت به نیرویی (وحی و نبوت)مجهز است که او را به سوی کمال انسانیت و سعادت راهنمایی میکند و بدیهی است که اگر این کمال و سعادت برای انسان اجتماعی امکان وقوع نداشته باشد، اصل تجهیز لغو خواهد بود (طباطبایی، 1374: 149).
شهیدمطهری از دیدگاهی دیگر به این انگاره مینگرد. در نظرگاه او حرکت تکاملی در فطرت و گوهر تاریخ و لازمۀ ذات آن است و طبیعت تاریخ نه یک طبیعت مادی محض، بلکه شامل تمام ابعاد انسانی است (مطهری، 1374: 36). هدفی که قرآن برای کاروان بشری ترسیم میکند، «عبادت و عبودیت» است.
راه رسیدن به این كمال بنیادین (قرب الهی و عبودیت)، گذر از كمالات گوناگون است؛ یعنی انسان ابتدا به یکسری كمالات فرعی (غیراصلی) نایل میشود، آنگاه از طریق این كمالات واسطهای (كمال خلقی، كمال عقلی و كمال اجتماعی)، به كمال مطلق دست مییازد. این انسانِ خردورز و مهذّب است كه میتواند به عبودیت و قرب الهی نایل شود و خود را در مدار هستی و فرجام تاریخ قرار دهد (کارگر، 1383: 56).
انگارههای اسلامی در تبیین سیر تکاملی تاریخ بشر
1. تبیین و تفسیر سیر تکاملی حرکت تاریخ بر مبنای ربوبیت الهی
خدای متعال انسان را بر اساس هدف مشخصی آفریده است و او را در مسیر تکامل از بستر جامعه به سوی کمال سوق میدهد. در نگاه اسلامی، رویکرد ما به خلقت و انسان، تأثیری مستقیم در تحلیل ما از فلسفه تاریخ دارد (میرباقری، 1390: 46). برخی اندیشهها جریان حرکت تاریخ را بدون در نظر گرفتن حاکمیت و اراده الهی تحلیل میکنند. در اندیشه اسلامی، حرکت تاریخ و سیر تکاملی آن را بر اساس حاکمیت حضرت حق و اولیای الهی بر هستی تفسیر میکنند و همانگونه که پیدایش جهان هستی را برآمده از اراده و مشیت الهی میدانند، آغاز و انجام تاریخ و سیر حرکت تاریخ را نیز سراسر ناشی از ارادۀ الهی و مسیر تحقق ارادۀ الهی برمیشمرند (همو). در اندیشۀ شیعی، غایت تاریخ یعنی حکومت جهانی حضرت مهدی را بدین جهت «دولت خدا» مینامیم که در راستای ربوبیت الهی است.
2. تکاملی بودن برآیند حرکت تاریخ
بر اساس فلسفۀ تاریخ اسلامی، حرکت جهان به سوی کمال است. اگر باور کنیم حکمت و ربوبیت الهی حاکم بر سیر حرکت تاریخ است، باید بپذیریم که این حرکت به سوی کمال است. با دقت در قرآن کریم، روشن میگردد که تکامل تاریخ از دیدگاه اسلام به صورت «تکامل مجموعی» است؛ یعنی حرکت و سیر تاریخ در مجموع، در جهت پیشرفت است. به عبارت دیگر، گرچه جامعه توقف و صعود، و سقوط و زوال دارد، ولی در نهایت سیر متعالی را طی میکند و به سوی پیشرفت و کمال و سعادت میرود و در مجموع همیشه از مبدأ خود دور و به مقصد نهایی نزدیک میشود (مصباحیزدی، 1368: 164).
بنابراین هر جامعه دورهای معین دارد که آن را سپری میکند، اما جامعۀ جهانی اگرچه با رکوردها و وقفههای مقطعی روبهروست و تمدن یا جامعهای به آخر میرسد، ولی سیر نهایی آن، صعودی و تکاملی است (مقدم، 1378: 38). به دیگر سخن، امتها به وجود میآیند و دورانی را در حالات مختلف توحید و شرک سپری میکنند و سرانجام آفتاب عمرشان غروب میکند، اما در نهایت جامعهای لبریز از عدل و برابری و تأمینکنندۀ کمال و بقای انسان ایجاد میشود؛ زیرا از منظر قرآن، جامعهها، تمدنها و فرهنگها به سوی یگانهشدن و یکشکل شدن سیر میکنند و آیندۀ جوامع انسانی، جامعۀ جهانی تکامل یافته است که در آن بشر به کمال حقیقی و سعادت واقعی و انسانیت اصیل خود خواهد رسید (مطهری، 1363: 371). علّامه طباطبایی به موجب قانون که در همۀ انواع آفرینش جاری است، نوع انسان را به حکم ضرورت به نیرویی (وحی و نبوت) مجهز میداند که او را به سوی کمال انسانیت و سعادت نوعی راهنمایی میکند. بدیهی است که اگر این کمال و سعادت برای انسان که زندگیاش اجتماعی است، امکان و وقوع نداشته باشد، اصل تجهیز لغو میشد، در صورتی که لغو در آفرینش وجود ندارد (طباطبایی، 1374: 221).
3. ستیزهجوییهای حق و باطل و غلبه حق، فرجام این ستیزش تاریخی
بر مبنای مکتب اسلام، موضعگیری ارادی انسان در برابر دو جریان ولایت حق و باطل قرار دارد. ارادههای انسانی هنگامی که یک جامعه را تشکیل میدهند، یا در جهت حق پیش میروند و یا جهتگیری باطل دارند. از اینرو، دو قطب و نظام تاریخی حق و باطل، یکی بر محور اولیای الهی و پیامبران و دیگری بر محور فراعین و طواغیت و مستکبران تاریخ شکل میگیرد.
هر یک از دو جبهۀ حق و باطل در حرکت خود به دنبال گسترش توسعه خویش هستند و به همین دلیل در طول تاریخ درگیرند. اصلیترین تعارضی که در تاریخ بشریت وجود دارد، تعارض ایمان و کفر و عبودیت و استکبار است. تشدید تضاد و تعارض میان جبهه حق و باطل سبب پیدایش دگرگونیهای بنیادی در جامعه و تاریخ است (پایدار، 1336: 204). این کشمکش و تعارض با گذشت زمان عمق بیشتری پیدا میکند.
در نبرد دائمی میان حق و باطل، انسان بر اساس مقولۀ تکامل، به نیازهای فطری از جمله حقیقتجویی و حقگرایی پاسخ مثبت میدهد و در انواع بهتر شدنها در سیر تکامل گام برمیدارد. از آنجا که کمالگرایی در فطرت انسانی است، اصالت حق و عدم اصالت باطل (انفال: 8) معنا پیدا میکند. چون انسان بر اساس اختیار خود در جهت باروری و ثمررسانی نهال مستعد فطرت گام برمیدارد یا باز بر اساس اختیار و ارادۀ خود و خطای تطبیق خواستۀ فطرت، از حق دور میشود و به سمت باطل حرکت میکند، مقولۀ تکامل معنا پیدا میکند (مطهری، 1370: 137).
اگر بپذیریم که همواره در طول تاریخ دو جریان حق و باطل و ایمان و کفر وجود داشته است و بپذیریم که غلبه در نهایت با جبهه حق است، سرانجام تاریخ نیز ظهور ولایت الهی در سراسر جهان است که از آن به عصر ظهور تعبیر میشود. پیروزی حق بر باطل یکی از سنتهای الهی است، چنانکه خداوند در آیه 23 سورۀ فتح میفرماید:
سنّت الهى از پيش همين بوده [ که حق بر باطل غالب شود] و در سنّت الهى هرگز تغييرى نخواهى يافت.
بدیهی است چنین برداشتی از قرآن به معنای پیشبینی کامل آینده، آنگونه که در فلسفۀ تاریخ آمده است، نیست. قرآن در مورد تاریخ، اعتقادی به تحمیل ارادۀ الهی ندارد، بلکه این انسان است که با آزادی کامل، سازندۀ آیندۀ جامعۀ انسانی است. با توجه به آیات قرآنی مرتبط با مسئلۀ حق و باطل، چند نکته در مورد پیروزی حق بر باطل استفاده میشود:
1. ضربۀ نهایی بر باطل زمانی شکل میگیرد که آگاهی در میان اقشار مردم راه یافته باشد و نسبت به رسالت خود احساس مسئولیت نمایند.
2. ایمان کامل به مفاد آیۀ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ در لایههای زیرین جامعه رسوخ کرده باشد.
3. قرآن به هنگام تحلیل سرنوشت اهل باطل، تنها به سرنوشت آنها در قیامت نمیپردازد، بلکه از تلخی سرنوشت دنیوی آنها نیز یاد میکند.
4. عذاب ستمگران تنها از طریق حوادث و بلاهای طبیعی نبوده، بلکه عذاب آنان نیز به دست مردم فراهم میآمده است (صدری، 1384: 102).
4. تأثیر ارادههای انسانی در تکامل تاریخ
انسان، موجودی محکوم به جبر نیست، بهگونهای که رفتار او مستند به علتی خارج از اختیار او باشد. ارادۀ انسان در حوادث زندگی فردی، اجتماعی و تاریخ او سهم بسزایی دارد. حرکت انسان و تاریخ، رفتاری تخلفناپذیر نیست، بلکه انسانها در سرنوشت حرکت اجتماعی و مسیر تاریخی خود تأثیرگذار بوده و ایفای نقش میکنند. البته سهم تأثیر این ارادهها یکسان نیست. بعضی از ارادهها، ارادههای محوری در طول تاریخ هستند و بر کل حرکت تاریخی اثرگذارند. برای مثال، پیامبران اولوالعزم از یکسو و فراعنۀ تاریخ از سویی دیگر، انسانهایی هستند که ارادۀ آنان بر جریان تاریخ اثرگذار است (میرباقری، 1390: 47). آحاد انسانی نیز به نسبت در فرآیند جامعه و تاریخ و سیر تکاملی آن حضور دارند. بر این اساس، میتوان ارادههای انسانی را از حیث تأثیرگذاری آنها به سه سطح «فردی، اجتماعی و تاریخی» تقسیم نمود (همو).
حکومت جهانی حضرت مهدی مهمترین تغییری است که در عالم هستی از ابتدای آفرینش آدم ابوالبشر تا پایان حیات انسان بر روی زمین رخ خواهد داد. علّت تامۀ هر تغییری نیز ارادۀ خداوند متعال است که بدون خواست او هیچگونه تغییر و تحولی محقق نخواهد شد. برای اینکه ارادۀ خداوند متعال به تغییرات و تحولات تعلق بگیرد، باید دو مقدمه از سوی انسان جامۀ عمل بپوشد: یکی از جنس ایمان و اعتقاد و دیگری رفتار متناسب با تغییر مورد نظر (سبحانی، 1388: 28). به عبارتی تحقق تغییر در امتها به دست خداوند خواهد بود، اما لوازم و مقدمات آن به دست بشر و تحت اختیار اوست. شهید صدر دخالت انسان در حرکت تاریخ را سنت الهی میداند و متذکر میشود که سنتها و قانونهای تاریخی هیچ منافاتی با آزادی انسان ندارند، بلکه این خود یک سنت است که تغییر و تکامل در ملتها و اقوام باید به دست خود انسان انجام شود (صدر، بیتا: 26). علّامه طباطبایی نیز در تبیین آیۀ 96 سوره اعراف مینویسد:
پس معلوم میشود حوادثی که در عالم حادث میشود، تا حدی تابع اعمال مردم است. اگر نوع بشر بر طبق رضای خدای متعال عمل کند و راه اطاعت او را پیش گیرد، نزول خیرات و باز شدن درهای برکات را در پی دارند و اگر این نوع از راه عبودیت منحرف گشته ضلالت و فساد نیت را دنبال کنند و اعمال زشت مرتکب گردند باید منتظر ظهور فساد در خشکی و دریا و هلاکت امتها و سلب امنیت و شیوع ظلم و بروز جنگها و سایر بدبختیها باشند. (طباطبایی، 1402: ج2 ،103)
در عرصۀ مطالعات مهدوی از کوشش انسانها در فراهمسازی مقدمات ظهور حضرت مهدی به «زمینهسازی ظهور» تعبیر میشود. بر اساس روایات مهدوی، جامعه منتظِر قبل از ظهور، جامعهای است که مهیای ظهور امام عصر است و مهمترین ویژگی جامعۀ منتظِر قبل از ظهور، «بلوغ اجتماعی» است (سهرابی، 1389: 195). شاخصههای بلوغ اجتماعی عبارتند از: رغبت اجتماعی به معنای میل، اعتقاد و باور قلبی انسانها به دولت کریمۀ مهدوی (همو: 199)؛ شکایت اجتماعی، یعنی اعتراض و شکایت انسانها به درگاه الهی به جهت غیبت رهبر و سرپرست آنها و به عبارتی دیگر شکایت از وضعیت موجود به درگاه الهی (همو: 203) و استعانت اجتماعی، به معنای درخواست گشایش و فتح سریع از خداوند متعال (همو: 212). جامعۀ منتظِر قبل از ظهور وضعیت مطلوبی است که بشر اگر به آن برسد حجت الهی را درک خواهد کرد. این جامعه، در بینش، سلوک فردی و رفتاری و ارزشهای اجتماعی ویژگیهایی دارد که این مختصر، فرصت کاوش دربارۀ آن را به ما نمیدهد. اما تحقق ارزشها و رفتارهای متعالی اسلام در جامعۀ منتظر قبل از ظهور، جامعه را تعالیجو، تحوّلطلب و مهیای ظهور بار میآورد. مجموعۀ آموزهها و اندیشههای اسلامی، انگیزۀ تحولآفرینی قوی و گستردهای در فرد مسلمان ایجاد میکند و او را به سوی اصلاح عمیق، بنیادی و همهجانبۀ خود و جامعه سوق میدهد. این ویژگی اسلام است.
5.عصر ظهور جامعۀ آرمانی تکامل بشری و سرمنزل تاریخ
از دیدگاه اسلام، حکومت جهانی حضرت مهدی فرجام متعالی و شکوهمند آیندۀ جهان و سرمنزل متعالی و متکامل تاریخ بشری است. در دیدگاه متفكرانی چون علّامه طباطبایی و شهید مطهری نیز پیوند كاملی میان كمال نهایی بشر با عصر ظهور مهدوی برقرار شده و شكوفایی ارزشهای انسانی مورد تأكید قرار گرفته است. علّامه طباطبایی میگوید:
به حكم ضرورت، آیندۀ جهان روزی را دربر خواهد داشت كه در آن روز، جامعه بشری پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزیستی نماید و افراد انسانی غرق فضیلت و كمال شوند. البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعهای منجی جهان بشری و به لسان روایات، مهدی خواهد بود. (طباطبایی، 1374: 308)
استاد مطهری نیز مینویسد:
... انسان تدریجاً از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل كمال خود، یعنی مرحلۀ انسان ایدهآل و جامعۀ ایدهآل نزدیکتر میشود تا آنجا كه در نهایت امر، حكومت عدالت، یعنی حكومت كامل ارزشهای انسانی _ كه در تعبیرات اسلامی از آن به حكومت مهدی تعبیر شده است _ مستقر خواهد شد و از حكومت نیروهای باطل و حیوانمآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد بود. (مطهری، 1374: 41)
در روایات به صراحت به این تكامل فراگیر و مطلق بشر (عبودیت و بندگی) اشاره شده است:
المُلكُ لِلرّحمنِ الیَوْمَ وَ قَبْلَ الیَوْمَ وَ بَعْدَ الیَوْمِ و لَكِنْ إذا قَامَ الْقائِمُ لَمْ یَعبد اِلّا الله عَزَّوَجَلّ؛ (استرآبادی، بیتا)
پادشاهی [و حاكمیت] برای خداست، امروز، دیروز و فردا؛ اما زمانی كه قائم قیام میكند، جز خدا عبادت نمیشود.
أَبْشِرُوا بِالْمَهْدِيِّ... يَمْلَأُ قُلُوبَ عِبَادِهِ عِبَادَةً وَ يَسَعُهُمْ عَدْلُه؛ (طوسی، 1411: 179)
بشارت باد به [آمدن] مهدی! او دلهای بندگی را با عبادت و اطاعت پر میكند و عدالتش همه را فرا میگیرد.
و نیز:
فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ صَنَمٍ وَ وَثَنٍ وَ غَيْرِهِ إِلَّا وَقَعَتْ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَ؛ (صدوق، 1395: ج1، 331)
جز خداوند بلندمرتبه، هر معبودی كه در زمین باشد، اعم از بتهای بیجثه باصورت و بیصورت و جز آن، آتش گرفته، میوزد.
شاخصهها و ویژگیهای تکامل و پیشرفت در جامعۀ آرمانی مهدوی
عصر ظهور، دوران رویش و نوزایش اخلاقی، فكری، اعتقادی و سیاسی انسان و حاكمیت قانون الهی، نظم اخلاقی، خردورزی فاضله و طهارت نفس و جامعه است. سؤال اساسی این است که ویژگیها و شاخصههای تکامل بشر در عصر ظهور کدامند؟
شناخت این ویژگیها و الگوها راههای نوینی را برای استفاده از مکانیسمهای حضرت در پیریزی جامعۀ آرمانی میگشاید و در ضمن در تربیت نسل منتظر و شکلگیری جامعۀ منتظر، نقش اساسی ایفا میکند. مهمترین ویژگیهای تکامل در عصر ظهور عبارتند از:
1. فضیلتمحور و معنویتگرا بودن جامعۀ آرمانی ظهور
زیربنای تکامل و پیشرفت در عصر ظهور، پرورش ظرفیتها و تواناییهای روحی و معنوی انسانها، برای زندگی سالم و بهینهسازی فعالیتهای طبیعی و عقلی است. این دو فعالیت و رویکرد، بدون داشتن رنگ و بوی الهی و معنوی، عموماً سر از بیراهه درمیآورند و انسان را گرفتار رفتارهای زودگذر، خشک و بیروح، سودانگارانه و ... میکنند.
عبودیت در عصر ظهور در همۀ ابعاد حیات اجتماعی ظهور مییابد. آهنگ همۀ حیات بشر در عصر ظهور، آهنگ عبودیت است.
گفتنی است، در تکامل و پیشرفت مهدوی، نگاهی فراگیر و جامع به انسانها میشود؛ اما شکوفایی بعد اخلاقی و معنوی او، حیاتی و اساسی است و همۀ فعالیتهای تربیتی و فرهنگی، حول محور «کمال اخلاقی» و «زندگی اخلاقی» انسان دور میزند.
يَدْعُو النَّاسَ إِلَى كِتَابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ... ؛ (مجلسی، 1363: ج52، 343)
[مهدی] مردم را به سوی كتاب خدا، سنت پیامبر و ... دعوت میكند.
و نیز:
يَظْهَرُ عَلَى الثَّقَلَيْنِ وَ لَا يَتْرُكُ فِي الْأَرْضِ الْأَدْنَيْن؛ (نعمانی، 1397: 275، ح55)
بر ثقلین (انس و جنس) پیروز میشود و ریشۀ پستی و انحراف را از روی زمین برمیدارد.
این فرهنگسازی جامع، همان اصلاحگری اخلاقی و الهی است كه جامعه و انسانها را از فساد و انحطاط فرهنگی به دور میسازد:
أَنْ يُصْلِحَ أُمَّةً بَعْدَ فَسَادِهَا؛ (اربلی، 1381: ج2 ،437)
[مهدی] مردم را بعد از تباهیشان اصلاح میكند.
2. عقلگرا و خردورز بودن جامعۀ متکامل عصر ظهور
انسانیت انسان با قوۀ عقلانی آن متقوم است. عقلانیت انسان موجب تفاوت جوهری انسان با سایر مخلوقات از جمله فرشتگان و حیوانات شده است. جامعهای که مدعی تمدنسازی است باید با عقلانیت هماهنگی داشته باشد و آیین و آموزههای آن بر اساس عقل بوده یا دستکم عقلگریز و عقلستیز نباشد.
اگر جامعهای بر خردگرایی مبتنی باشد و بر بستر آزاداندیشی جریان یابد، بیگمان در برابر فرهنگهای دیگر پیروز میدان خواهد بود. یکی از امتیازهای روشن و برجستۀ جامعه عصر ظهور که از منبع اصیل آن یعنی قرآن و سیرۀ رسول خدا سرچشمه گرفته است، اهمیت دادن و اتکا به خِرد است. قرآن از «عقل» جز در مقام تعظیم و توجه به لزوم عمل بر پایۀ عقل و مراجعه به آن یاد نمیکند و از اینرو، تقلید کورکورانه یا از سر ترس را از موانع بزرگ خردگرایی دانسته، بر این باور است که روح خردگرایی در بستر آزاداندیشی رشد میکند و به حقیقت خود بار مییابد.
زیربنای حکومت مهدوی، بالا بردن توان فکری و اندیشهای انسان و بالندگی و شکوفایی خردورزی و عقلگرایی او و ریشهكنی جهل و نادانی و كمخردی است. بر اساس روایت زیبایی، جریان زندگی انسان عبارت است از: پیکار بین جنود عقل و جنود جهل. همۀ فضایل و خوبیها، سربازان عقل و تمامی رذایل و ناراستیها لشکریان جهل هستند. این پیکار ادامه دارد تا اینکه در عصر ظهور، جنود عقل بر جنود جهل چیره شده و دانایی و خردورزی انسان او را به قلۀ کمال، اخلاق و معنویت رهنمون میسازد (کارگر، 1389الف: 128). تکامل عقلانی در عصر ظهور چند رویکرد و جنبۀ مهم و همسو دارد:
الف) پرورش قدرت فکر و خردورزی انسانها؛
ب) عقلانی کردن رفتارها، باورها و گفتارها؛
ج) توضیح عقلانی و اندیشهورانه از محاسن و زیباییهای دین و اخلاق؛
د) زدودن ریشههای جهل و اوهام و ظلمت فکری، از درون انسانها و جامعۀ بشری؛
هـ ) تلاش برای فهمپذیر کردن آموزههای حیاتی و روحیهبخش اسلام؛
و) رفع موانع خردورزی انسان و فراهم ساختن زمینههای تفکّر و تدبّر واقعی در همه چیز (آیات آفاقی و انفسی)؛
ز) تكیه بر اصول و بنیادهای عقلانی و پایبندی به معیارها و ملاکهای خاص و ... . (همو: 130)
در روایت بسیاری به این بعد از كمال فكری و عقلی بشر كه در عصر ظهور در حد بالایی خواهد بود اشاره شده است. امام باقر میفرماید:
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهَا أَحْلَامَهُم؛ (کلینی، 1365: ج1، 25)
وقتی قائم قیام كند، دست [عنایتش] را بر سر بندگان مینهد و بدین وسیله عقل آنها زیاد شده و فهمشان بالا میرود (كامل میگردد).
به نظر میرسد این جمله کنایه از تربیت امت اسلامی توسط آن حضرت است. تعبیر از رءوس (سرها) به آن دلیل است که مردم، سر را مرکز خرد و اندیشه میدانند و دست بر سر نهادن، کنایه از اقناع و تربیت است. منظور از فزونی عقلها، به معنای توافق بر عقیدهای واحد و برنامۀ قانون واحد است (صدر، 1384: 460).
در عصر ظهور به دلیل تکامل عقل انسانی مفهوم لذت مفهوم نیاز و مفهوم ابتهاج تغییر میکند و بسترهای آن نیز متفاوت میشود.
3. هدفمند و آرمانگرا بودن جامعۀ آرمانی عصر ظهور
از مهمترین ویژگیهای جامعۀ متکامل، آن است که برنامههای آن متقن و با یکدیگر هماهنگ باشد، بهگونهای که اولاً با یکدیگر تعارض و ناهمخوانی نداشته و از هرگونه تعارض و ضدیت به دور باشد. ثانیاً برنامههای مختلف آن در عرصههای مختلف مانند اعتقادی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همگی مانند اجزای یک ماشین و دستگاه، نقش خود را برای تحقق یک هدف از پیش تعیینشده ایفا کنند. در آیات متعدد قرآن کریم به اتقان و استحکام این کتاب آسمانی و اختلاف نداشتن آن به دلیل نزول از سوی خداوند متعال تأکید شده است. آیین مقدس اسلام غایت و هدف ذاتی از آفرینش انسان و نبوت را تأمین سعادت اخروی میداند و چون این سعادت، بدون تأمین زندگانی مادی در حد اعتدال، نشدنی یا مشکل است، دین به حیات دنیوی انسان نیز پرداخته و گزارههای دینی خود را بهگونهای تنظیم نموده است که این دو هدف قابل دسترسی باشد.
بر این اساس، سیستمهای مختلف اسلام مانند نظام عبادی، حقوقی، جزایی، اقتصادی و اخلاقی همگی بر محوریت این دو هدف میچرخند. اسلام برای تأمین سعادت اخروی انسان برنامهها و راهکارهای مختلف نظیر عبادات و احکام کیفری برای گناهکاران اخلاقی ملحوظ داشته است. همچنین متذکر شده است که عبادت نباید بهگونهای باشد که به ترک دنیا و رهبانیت منجر شود.
اندیشۀ متعالی مهدویت تحقّقبخش هدف نهایی و آرمان بزرگ انسانها و منشأ و سرچشمۀ اهداف و آرمانهای پویا و ماندگار است. داشتن هدف بزرگ و روشن در زندگی و کوشش در جهت تحقّق و دستیابی به آن، رویکردی اثرگذار و نظاممند است و میتواند نقش بسزایی در تکامل و پیشرفت انسانها ایفا کند. آرمانگرایی و هدفمندی، باعث ایجاد شور و اشتیاق وافر برای رسیدن به مقصود و موجب تلاش و کوشش جدّی برای دستیابی به خواستههاست. آرزوی بالندگی و کمال و شکوفایی، ارادۀ انسان را تقویت میکند و توانایی ویژهای به او میبخشد تا بتواند به خواستۀ خود برسد. در واقع، امید به آیندهای روشن و پرفروغ، بر اندیشۀ انسان تأثیری مستقیم دارد و به او جهت و برنامه میدهد. آنگاه این اندیشه و برنامه، بر ارادۀ او اثر میگذارد و او را وادار میکند تلاشی معنابخش برای رسیدن به آن داشته باشد.
این رویکرد، زیربنای باورهای منجیگرایانۀ ادیان ابراهیمی، بهویژه مکتب پویای تشیع است و این مکتب، حیات و بالندگی خود را مدیون «اندیشۀ مهدویت» میداند و برای رسیدن به آن عصر موعود، لحظهشماری میکند و شکوفاتر میشود.
حال پیشرفت و تکاملی که بر این اساس شکل میگیرد، اهداف روشن و باشکوهی برای جامعه ترسیم میکند؛ مانند رسیدن به عبودیت و معرفت خدا _ که هدف آفرینش انسان است _ و تقرّب به او، دستیابی به کمال اخلاقی (معنویت و عمل صالح)، کمال عقلی (رشد فکری و دانایی) و کمال اجتماعی (عدالت و پیشرفت).
4. فراگیری و جامعیت تکامل بشری در جامعۀ آرمانی ظهور
بایستهترین ویژگی یک آموزه و نظریه، فراگیری آن به تمامی طبقهها و لایههای اجتماع و درنوردیدن همۀ عرصههای زندگی است. آموزۀ مهدویت، برخلاف بسیاری از نظریههای جهانشمول و فراگیر بوده است و نهتنها هیچ بعدی از ابعاد زندگی مورد غفلت قرار نگرفته است، بلکه شامل همۀ افراد بشر نیز میشود. این آموزه، فراقومی، فرامنطقهای و فرادینی است و متضمن رستگاری همه انسانها به شمار میرود؛ در حالی که در سایر نظریهها چنین نبوده و تنها طبقه و گروهی خاص مورد نظر بوده است. برای مارکس، طبقه «کارگر و پرولتاریا»، برای هگل «نژاد برتر آلمانی»، برای یهود «قوم برگزیدۀ بنیاسرائیل» و برای فوکومایا «جهان غرب» دارای اهمیت است (کارگر، 1389ب: 53).
زیربنای شکلگیری اجتماع الهی در عصر ظهور، همسانی و برابری تکتک افراد در لزوم اصلاح رفتارها و افكار است. وجود هر گونه زمینه ناراستی و تباهی، همگان را تحتتأثیر قرار میدهد و موجب انحطاط و فساد دیگران میشود. از اینرو، تکامل در جامعۀ مهدوی، هم باید فراگیر و همگانی باشد و هم تمامی ابعاد و زوایای فکری، اخلاقی، اعتقادی، عملی و حتی عاطفی افراد جامعه را در سطوح مختلف دربر گیرد. دقّت در این نکتۀ روشن، ما را به این مسئله رهنمون میشود که وجود مفسدان در مدینۀ فاضلۀ منتظَر و یا افكار و باورهای ناشایست و غیرانسانی، مانع بزرگی فراروی رشد و بالندگی آن جامعه است و تنها راهکار برونرفت از این مشکل، لزوم برنامهریزی جمعی و فراگیر و چندبعدی برای اصلاح عادتها و رویههای ناسالم و تربیت همگانی و جمعی است.
در این نظام، همۀ آحاد بشر چه کوچک و چه بزرگ، چه دانشمند و چه کمسواد، چه ثروتمند و چه فقیر، چه در شرق و چه در غرب تحت تأثیر برنامههای فرهنگی و تربیتی بوده و همۀ ابعاد اخلاقی آنان دگرگون خواهد شد. نمیتوان در اندیشۀ یک آرمانشهر الهی و فضیلتمحور جهانی بود، اما بخشهای تأثیرگذار و قدرتمند جامعه را به حال خود رها نمود و چشم بر خطرات و کژتابیهای اخلاقی و حتی انحرافگریهای آنان بست.
جامعۀ عصر ظهور در عین حال که از یک کلیت واحد برخوردار است و میتواند برای عموم مردم برنامههای واحد داشته باشد، اما از سلایق، هنجارها، آداب، عادات و ویژگیهای ویژه و متفاوتی نیز برخوردار است که باید به آنها توجه کرد و حتی برای ناصالحان و هنجارگریزان، آموزشهای جدیتر و کاملتری ارائه نمود و دایرۀ تعلیم و تربیت را گسترش داد؛ چنان که امام مجتبی دربارۀ امام مهدی میفرماید:
يَدِينُ لَهُ عَرْضُ الْبِلَادِ وَ طُولُهَا لَا يَبْقَى كَافِرٌ إِلَّا آمَنَ بِهِ وَ لَا طَالِحٌ إِلَّا صَلَحَ؛ (طبرسی، 1403: 283)
عرض و طول شهرها برایش خاضع میشوند، بهطوری که هیچ کافری نمیماند، مگر اینکه ایمان میآورد و انسان ناشایستی نمیماند، مگر اینکه صالح و نیککردار میگردد.
اگر میگوییم تکامل و پیشرفت در عصر ظهور، فراگیر و جامع است به معنای فراگیری آن نسبت به همۀ سنین و جنسیتها، همۀ ابعاد و زوایای انسان و دنیایی و اخروی بودن آن است.
5. قدسی و الهی بودن تکامل و پیشرفت در عصر ظهور
بنابر تفکر شیعی، امام حجت خدا بر روی زمین است. بنابر روایات، حجت خدا در عین اینکه یکی از مخلوقات خداست، احوال و اوصافش کاملاً الهی است (کلینی، 1365: ج1، 168). حال اگر این مفهوم از حجت را بپذیریم، اینکه اندیشۀ شیعی ضروری میداند که موعود آخرالزمان امام حجت باشد، بدین معنا خواهد بود که آنچه در این موعودباوری جوهریتر و اساسیتر است، نه صرفاً برقراری رفاه، عدل و امن در زمین است و نه حتی فقط اجرای احکام و حدود الهی است، بلکه ظهور حق در زمین در همۀ ابعاد الهیاتی، کیهانی، معرفتی، جزایی و حقوقی است؛ چیزی که تاکنون هیچ نبی یا امامی بهطور کامل و آشکار مجال برپایی و تحققش را نیافته است. به عبارت دیگر، قیام حجت خدا در قالب موعود جهانی، قیام و ظهور خداوند در زمین در قالب اوصاف، احوال، گفتار و افعال امام حجت است و تحقق عدل و امن و رفاه و بسامان شدن زمین و آسمان و مانند این کارکردها، تنها بخشی از آثار و برکتهای آن ظهور مقدس به شمار میرود (موحدیان عطار، 1389: 467).
برنامۀ حکومت مهدوی از مبدأ بیپایان ارادۀ الهی سرچشمه میگیرد و همۀ انسانها را متوجه آن منبع فیض و خیرات میکند. در نتیجه این تربیت الهی، آنان در مسیر درست و واقعی زندگی قرار میگیرند و علاوه بر بهرهبرداری از نعمتهای سرشار مادی، از حیات معنوی و قدسی ویژهای برخوردار میشوند. خداوند در شب معراج به رسول اکرم فرمود:
ای محمد، ... تنها به وسیلۀ قائم از شما، زمینم را به تسبیح و تقدیسم و تهلیل و تکبیر و تمجیدم آباد میکنم. تنها به واسطۀ او کلمۀ کسانی را که به من کفر میورزند، در مرتبۀ پایین قرار میدهم و کلمۀ خود را در مرتبۀ والا.
تنها به واسطۀ او سرزمینها و بندگانم را به دانشم زنده میسازم. تنها برای او به مشیتم گنجها و اندوختههای [زمین] را آشکار میکنم. او را به ارادهام، بر رازها و نهانیها چیره میگردانم. او را با فرشتگانم یاری میدهم تا بر تحقّق بخشیدن امرم و آشکار ساختن آیینم یاریاش نمایند. او ولیّ برحق من و مهدی راستین بندگانم است. (صدوق، 1362: 632)
6. عدالت خاستگاه جامعۀ متکامل عصر ظهور
از وجوه بایستۀ یک تئوری و آموزه، تأمین عدالت و ارائۀ راهکارهای عملی در اینباره است؛ به این معنا که یک جامعۀ متکامل باید تحققبخش عدالت برای همگان و در همۀ عرصهها باشد. عدالت امری جامع و کامل است و منحصر در قسط و دادگری نیست. از همینرو، در سیاست، حقوق و اخلاق جایگاهی ویژه دارد و تأمین فراگیر آن، وجه ممیّزۀ یک نظریه و آموزۀ برتر است.
گسترش عدل و قسط، محور اصلی همۀ روایاتی است که دربارۀ تحولات عصر ظهور وارد شده است. حال این پرسش مطرح میشود که گسترش عدالت چه ارتباطی با تحول و تکامل انسان دارد؟
در جواب باید گفت که با تسلط شیطان بر تفکر عالم هستی، تلقی انسان از عدالت نیز عوض شده است، بهگونهای که انسان تحت ولایت شیطان، مناسبات جائرانه را عادلانه و مناسبات عادلانه را جائرانه میبیند. انسان به جایی میرسد که منکر را معروف و معروف را منکر میپندارد. بزرگترین دستآورد حکومت جهانی حضرت مهدی این است که تلقی از عدالت را استوار میگرداند (میرباقری، 1390: 58). پیداست که آنچه از عدل در عصر ظهور فهمیده میشود حتی در جلوۀ اقتصادیاش هم مثل عدل مادی نیست. تناسبات عادلانه اقتصادی در پایان تاریخ تناسباتی است که همۀ تنعّمات بشر، حتی در عرصۀ حیات اقتصادی بر اساس ولایت ولیّالله تعریف میشود (همو: 59).
عدالت مهمترین ویژگی حکومت مهدوی و رکن اساسی آن به شمار میرود. در روایات آمده است:
امام مهدی زمین را از عدل و داد آکنده می سازد، چنانکه از ظلم و ستم مالامال شده است. (کلینی،1365: ج1، 338)
چون قیام کند، به عدالت داوری میکند و در زمان او ستم ریشهکن میشود و... . (اربلی، 1381: ج2، 465)
نتیجه
با اندیشه در آنچه گذشت بهویژه با پرسشهایی که در پیوند با هر یک، ذهن را درگیر میکند به مهمترین نتایج به دست آمده از بحث اشاره میکنم:
1. تنها منبع راهگشا در تبیین و تحلیل فلسفۀ تاریخ، «دین» است و ویژگی منحصربهفرد فرجامشناسی اسلام و به معنای دقیقتر، شیعه، اتکای به وحی و غیب به شمار میرود. حاصل چنین تفسیری پیشبینی حتمی و قطعی آینده است.
2. در دین مبین اسلام، حرکت تاریخ بر اساس ربوبیت الهی و هدف خلقت تفسیر و تبیین میشود. از دیدگاه اسلام حرکت تاریخ خطی و تکاملی است.
3. در نگاه دینی، مراحل تکامل تاریخ بشری بر اساس قرب به خدای متعال سنجیده میشود. در این دیدگاه، کاملترین مرحلۀ تاریخ، مرحلهای است که در آن، جامعۀ بشری بیش از مراحل قبل به عبودیت الهی نزدیک شده باشد.
4. اگرچه ارادۀ الهی علت تامۀ تحقق هر امری است، ولی خواست الهی بر این قرار گرفته است که اختیار و ارادۀ انسان در حرکت تاریخ و سیر تکاملی آن دخیل باشد. از اینرو در اسلام هر گونه جبرگرایی در تحلیل تاریخ مردود دانسته شده است.
5. حرکت تاریخ باید به سمت تحقق هدف و غایت آفرینش که تحقق عبودیت و بندگی انسان و تقرب به خداوند متعال است، باشد.
6. در طول تاریخ، ارادۀ رحمانی و ارادۀ شیطانی در نزاع و درگیری هستند. ارادههای شیطانی بزرگترین موانع انسان در رسیدن به کمال هستند.
7. در نگاه شیعی، تقرّب به خدای متعال که کمال انسانی است، تنها از طریق تشکیل حکومت جهانی حضرت مهدی ممکن است و هر چه جامعۀ جهانی قابلیت بیشتری برای پذیرش ولایت الهی و جریان ولایت اهلبیت داشته باشد به کمال خود نزدیکتر خواهد شد.
8. اگرچه در عصر ظهور، نعمتهای مادی در دنیا گسترش مییابد، ولی اصلیترین مسئله این است که در روزگار ظهور همه چیز بر اساس میل به قرب و عبودیت تغییر میکند.
9. قدسی و الهی، فراگیر و بنیادی، هدفمند و آرمانی، عقلگرا و خردورز بودن از مهمترین ویژگیهای جامعۀ آرمانی عصر ظهور است.
10. مکانیسمها و سازوکارهای حضرت مهدی در تشکیل این جامعه متکامل عبارتند از: شکوفاسازی عقول انسانی، حاکمیت اندیشۀ قرآنی، رفع نیازهای مادی و تعدیل خواسته ها، بازسازی هویت و منزلت انسانی، پالایش ناپاکیهای درونی، مفاسدزدایی از جامعه، بهسازی اخلاق کارگزاران، ایجاد غنای واقعی در بشر، فرهنگسازی جامع، تقویت باورهای اعتقادی و ایمانی، ارشاد و نصیحتگری، تعلیم حکمت و دانش قدسی و... .
به هر روی، نوشتار حاضر این نوید را به مخاطبان پرسشگر خود میدهد كه عرصۀ پژوهش و تحقیق در حوزۀ پرقدر آموزۀ مهدویت، همچنان به همت بلند محققان امینی چشم دوخته است كه در بازنمایی این روند پر رمز و فریب، صادقانه میكوشند.
منابع
1. ادواردز، پل، فلسفه تاریخ (مجموعه مقالات)، ترجمه: بهزاد سالکی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1375ش.
2. اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمّة فی معرفة الائمة، تبریز، مكتبة بنیهاشمی، چاپ اول، 1381ش.
3. استرآبادی نجفی، شرفالدین، تأويل الآيات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، بیجا، بینا، بیتا.
4. استنفورد، مایکل، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه: احمد گلمحمدی، تهران، نشر نی، 1384ش.
5. پایدار، حبیبالله، برداشتهایی دربارۀ فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1336ش.
6. پورسیدآقایی، سیدمسعود، «مهدویت و رویکردها»، فصلنامه مشرق موعود، سال اول، ش4، زمستان 1386ش.
7. حامدمقدم، احمد، سنتهای اجتماعی در قرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1378ش.
8. سهرابی، فرامرز، مهدویت و فلسفه تاریخ، قم، مؤسسه آینده روشن، 1389ش.
9. سبحانی، محمدتقی، «نظریۀ تغییر و تأثیر آن در زمینهسازی ظهور»، فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، ش11، پاییز 1388ش.
10. صدر، سیدمحمد، تاریخ پس از ظهور، تهران، موعود عصر، 1384ش.
11. صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخ در قرآن، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، بیتا.
12. صدری، جمشید، «انجام و غایت تاریخ در قرآن»، مجله مسکویه، پیششماره اول، زمستان 1384ش.
13. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، كمال الدین و تمام النعمة، قم، دارالكتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق.
14. ، الامالی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362ش.
15. طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
16. ، المیزان، قم، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، 1402ق.
17. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.
18. طوسی، محمد بن حسن، كتاب الغیبة، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، 1411ق.
19. کارگر، رحیم، تعلیم و تربیت در عصر ظهور، قم، مرکز تخصصی مهدویت، 1389ش (الف).
20. ، جستارهایی در مهدویت، قم، مرکز تخصصی مهدویت، 1389ش (ب).
21. ، آیندۀ جهان (دولت و سیاست در اندیشۀ مهدویت)، قم، مرکز تخصصی مهدویت، 1383ش.
22. كلینی، محمد بن یعقوب، الكافی، تهران، دارالكتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365ش.
23. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، انتشارات اسلامیه، 1363ش.
24. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.
25. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی (از دیدگاه فلسفه تاریخ)، قم، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم، 1374ش.
26. ، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، انتشارات صدرا، 1375ش.
27. ، نقدی بر مارکسیسم، قم، انتشارات صدرا، 1363ش.
28. ، تکامل اجتماعی انسان، قم، انتشارات صدرا، 1367ش.
29. ، مجموعه آثار، جلد 15، قم، انتشارات صدرا، 1383ش.
30. ، فطرت، تهران، انتشارات صدرا، 1370ش.
31. ، فلسفه تاریخ، تهران، انتشارات صدرا، 1385ش.
32. میرباقری، سیدمحمدمهدی، «درآمدی برفلسفه تاریخ شیعه»، ماهنامه فرهنگ عمومی، سال اول، ش4، خرداد و تیر 1390ش.
33. موحدیان عطار، علی و دیگران، گونهشناسی اندیشۀ منجی موعود در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی، 1389ش.
34. نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ، تهران، طرح نو، 1379ش.