زمینهسازی ظهور؛ چیستی و چگونگی
نصرتالله آیتی
چکیدهاز زمینهسازی ظهور، هم آمادگی برای ظهور را میتوان اراده کرد و هم اقداماتی را که سبب تعجیل ظهور میگردد. بیشک رفتارهایی که تعجیل در ظهور را باعث میشود، به معنای تأثیرگذاری عملکرد انسانها در تعجیل یا تأخیر ظهور است. این نوشتار، کوشیده تا با استناد به روایات، ثابت کند که زمینهسازی، به هر دو معنای آن درست و مستند به روایات است و عملکرد انسانها، تأثیر مستقیمی در غیبت و ظهور امام دارد. از سوی دیگر، کوشیده تا اثبات کند که میان رفتار مردم و غیبت و ظهور امام به صورت کلی، رابطۀ علّی و معلولی برقرار نیست؛ گرچه بیتردید، غیبت معلول سوءرفتار مردم است و با تغییر مثبت در انسانها، ظهور حتماً اتفاق خواهد افتاد. همچنین کوشیده تا این معنا را اثبات کند که زمینهسازی، وظیفهای مستقل و متفاوت با مسئولیتهای معهود دینی نیست، بلکه انجام دادن همین مسئولیتهای معهود دینی، ظرفیت همراهی با امام را در مردم ایجاد میکند و زمینههای ظهور را فراهم میسازد.
مقدمه
واژۀ زمینهسازی ظهور و مشتقات آن همچون دولت زمینهساز، هنر زمینهساز، زمینهسازی فرهنگی و امثال آن، از واژههای نوپدیدی هستند که در سالهای اخیر در ادبیات دینی رواج بسیاری یافتهاند. اما علیرغم این رواج، دربارۀ ماهیت و ابعاد آن پژوهشهای چندانی صورت نگرفته است. ابهامات موجود در اینباره، مانع حصول یک ادبیات مشترک برای گفتوگو در این زمینه شده است. از اینرو، گاه انکار و تردیدها و نقض و ابرامها، متوجه چیزی شده که در صورت داشتن تصویری شفاف از آن، موضعی متفاوت دربارۀ آن اتخاذ میشد. این ابهامات از یکسو و اهمیت بحث زمینهسازی ظهور از سوی دیگر که حداقل به باور معتقدان به آن، تنها مسیر بشری موجود برای دستیابی به ظهور است و نیز به دلیل نقض و ابرامهایی که در این باره وجود دارد، پرداختن به این بحث را ضروری مینماید. از اینرو، در این نوشتار کوشیده خواهد شد از یکسو، مفهوم زمینهسازی ظهور و مصادیق آن بررسی گردد و از سوی دیگر، به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که آیا عملکرد انسانها در ظهور تأثیرگذار است؟ در خلال کاوش برای یافتن پاسخ برای پرسش یادشده، پرسشهای دیگری طرح و بررسی خواهند شد؛ از جمله:
آیا زمینهسازی ظهور وظیفهای مستقل از وظایف معهود دینی است یا نه؟
نقش امام مهدی در این زمینه چیست؟
مفهوم زمینهسازی ظهور
زمینهسازی در لغت، به معنای به وجود آوردن مقدمات انجام دادن امری است (انوری، 1381: ج5، 3877). بر این اساس، زمینهسازی ظهور در نگاه اولیه، به معنای مقدمهچینی و آمادگی برای ظهور است. از این معنا، دو برداشت مختلف میتوان داشت؛ این دو برداشت در عین نزدیکی به یکدیگر، دارای تفاوتی اساسی هستند که بیتوجهی به آن، ممکن است مانع دستیابی به تصویر درستی از این اصطلاح باشد.
مهیا بودن و آمادگی برای ظهور، نخستین برداشت است، بدون اینکه به تأثیرگذاری این آمادگی در ظهور معتقد باشیم؛ یعنی و قتی از زمینهسازی ظهور سخن میگوییم، مقصودمان آمادگی برای ظهور از نظر معرفتی، اخلاقی، رفتاری و مهیا بودن برای پذیرش امر معصوم است؛ بهگونهای که اگر امام ظهور نماید، از ناحیۀ افراد یا جامعۀ زمینهساز، هیچ خطر یا کاستی برای آن حضرت وجود نداشته باشد و زمینهسازان، پذیرای ولایت معصوم شوند. در عین حال، در پسزمینۀ ذهنمان به این نکته توجه داریم که این آمادگی، هیچ نقشی در ظهور امام ندارد؛ مانند اینکه پدری همۀ لوازم موردنیاز نوزادی را که در راه دارد فراهم کرده و از همه جهت برای تولد او آماده شده است و یا مانند کشاورزی که زمین را شخم زده و مسطح کرده و بذر را پاشیده و منتظر بارش باران است. بیشک این کارها آمادگی است، اما این آمادگی در تولد فرزند و بارش باران کمترین تأثیری ندارد. کسانی که از زمینهسازی سخن میگویند، ممکن است از زمینهسازی، چنین معنایی را اراده کرده باشند. البته به نظر میرسد، اگر از این معنا با واژۀ آمادگی تعبیر شود، مناسبتر از واژۀ زمینهسازی باشد؛ زیرا زمینهسازی به معنای مقدمهچینی و تهیۀ مقدمات است و با تهیه شدن مقدمات یک امر، تحقق آن نزدیکتر و در دسترستر خواهد بود. بنابراین به نظر میرسد واژۀ زمینهسازی، جایی به کار میرود که تحقق یک پدیده (زمینه) در تحقق پدیده دیگر (آنچه برایش زمینهسازی میشود) تأثیرگذار است.
آمادگی و ایجاد مقدمات ظهور، دومین برداشت است، با این ذهنیت که این آمادگی، در تحقق ظهور تأثیرگذار است و به تعجیل فرایند ظهور میانجامد. بنابراین وقتی کسی از زمینهسازی سخن میگوید، در صدد القای این معناست که زمینهسازی، انجام دادن رفتارها و رسیدن به ظرفیتهایی است که زمینه را برای ظهور مهیا میکند و تعجیل در ظهور را سبب میشود. به تعبیر دیگر، وقتی از ضرورت زمینهسازی سخن میگوید، مقصودش ضرورت تلاش در مسیری است که در تحقق ظهور تأثیر میگذارد و آن را سرعت میدهد و اهمال در برابر آن، باعث تأخیر ظهور میشود.
تفکیک میان دو برداشت یادشده، از این جهت ضروری است که در مقام بحث، توجه داشته باشیم که منکران زمینهسازی، چه نوع تلقی از آن دارند و مثبتان آن، درصدد اثبات چه حدی از آن هستند.
از نکات پیشگفته، دو مسئله شکل میگیرد:
نخست اینکه اگر طرفداران زمینهسازی آمادگی و تهیۀ مقدمات را از این واژه اراده میکنند، آیا این معنا از روایات نیز استنباط میگردد؟ یعنی روایات نیز از ضرورت آمادگی و تهیه مقدمات ظهور سخن گفتهاند؟ این مسئله طبق هر دو برداشت یادشده از زمینهسازی قابل طرح است. مسئلۀ دوم که تنها طبق برداشت دوم طرحشدنی است، این است که آیا اساساً انسانها در ظهور نقش دارند و میتوان ظهور را متأثر از عملکرد انسانها دانست؟
مسئلۀ نخست: روایات و ضرورت آمادگی
به نظر میرسد دلالت روایات بر ضرورت آمادگی و مهیا بودن مؤمنان برای ظهور بسیار شفاف است.
برای نمونه، به مجموعۀ روایات انتظار میتوان اشاره کرد که مؤمنان را به انتظار توصیه کردهاند و از فضیلت و آثار آن سخن گفتهاند. دلالت این روایات بر لزوم آمادگی و مهیا بودن، به این است که انتظار در اصطلاح روایات، به معنای بیکاری و بیمسئولیتی نیست، بلکه به معنای آمادگی و مهیابودن است: «من انتظر امراً تهیأ له».
برای نمونه، امام صادق در این باره میفرماید:
... کسی که دوست دارد از اصحاب قائم باشد، پس منتظر و اهل ورع باشد و خود را به محاسن اخلاقی بیاراید، در حالی که منتظر است؛ پس اگر بعد از آنکه از دنیا رفت قائم قیام کرد، اجر او مانند کسی است که قائم را درک کرده است... (نعمانی، 1422: 207).
افزون بر روایات باب انتظار، به این روایت حضرت نیز میتوان اشاره کرد:
هریک از شما باید برای خروج قائم و لو یک تیر فراهم نماید. پس اگر خداوند بلندمرتبه نیت او در این باره را بداند، امید دارم که عمرش را طولانی کند تا اینکه از یاران و انصار او باشد. (همو: 335)
در این روایت، امام با صیغۀ امر و با نون تأکید، به شیعیان دستور میدهند که برای خروج قائم مهیا باشند ولو این آمادگی در قالب کاری به ظاهر کممعونه و کمارزش همچون نگهداری یک تیر باشد. اما از آنجا که این آمادگی برای یک حرکت بزرگ است، متناسب با همان هدف بزرگ اهمیت و ارزش دارد.
باز آن حضرت چنین میفرماید:
هر کس که به ما منسوب است و چهارپایی را در انتظار امر ما مهیا میکند، در حالی که دشمن ما را به وسیلۀ آن غضبناک میسازد، خداوند روزیاش را وسیع مینماید و به او شرح صدر میدهد و او را به آرزویش میرساند و به او در رفع نیازمندیهایش کمک میکند. (کلینی، 1363: ج6، 535)
ابوعبدالله جعفی میگوید:
امام باقر از من پرسید: «رباط نزد شما چند روز است؟» عرض کردم: چهل روز. فرمود: «ولی رباط ما همیشۀ روزگار است؛ پس هر کس چارپایی را برای ما مهیا کند تا هنگامی که آن چارپا نزد اوست، به اندازۀ دو برابر وزن آن ثواب خواهد برد و هر کس سلاحی را برای ما مهیا کند، تا زمانی که آن سلاح نزد اوست، به اندازۀ وزنش ثواب خواهد برد. از یکبار و دوبار وسهبار و چهاربار شکست ناراحت نشوید. همانا مَثل ما و شما، مَثل پیامبری است که در بنیاسرائیل بود که خداوند به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان و من به زودی تو را یاری میکنم. پس او آنها را از کوهها و دیگر جاها جمع کرد و همراه با آنها به جنگ پرداخت. آنها شمشیر و نیزهای نزدند مگر اینکه شکست خوردند. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان! من به زودی تو را یاری میکنم. پس او آنها را جمع کرد و همراه با آنها به جنگ پرداخت. آنها شمشیر و نیزهای نزدند مگر اینکه شکست خوردند. خداوند بلندمرتبه بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرابخوان! پس تو را به زودی یاری میکنم. پس او آنها را جمع کرد و به جنگ پرداخت. پس آنها شمشیری و نیزهای نزدند مگر اینکه شکست خوردند. پس قومش گفتند: "تو به ما وعدۀ پیروزی دادی ولی ما پیروز نشدیم." پس خداوند به او وحی فرستاد که به آنها بگو یا جنگ را انتخاب کنند و یا آتش را. پیامبر عرض کرد: خداوندا، جنگ برای من محبوبتر از آتش است. پس آنها را دعوت کرد و از میان آنان 313 نفر به تعداد اهل بدر دعوتش را اجابت کردند. پس به سمت دشمن رفتند و شمشیر و نیزهای نزدند مگر اینکه خداوند بلندمرتبه آنان را پیروز گردانید» (همو: ج8، 381).
در روایت نخست، گرچه امام صادق به صورت خاص از ظهور امام مهدی سخن به میان نیاورده است، عمومیت واژۀ «امرنا»، همۀ ائمه و از جمله امام مهدی را شامل میشود. در روایت دوم نیز به این مطلب که مرابطه ما تا آخر دهر به شمار میرود تصریح فرموده است. از اینرو این روایت، مرابطه برای امام مهدی را نیز شامل میشود؛ همچنان که ملاصالح مازندرانی در شرح این روایت به آن تصریح کرده است. وی در توضیح این روایت چنین مینویسد:
فیه تحریك على اتخاذ الفرس و السلاح و استعمالها و مزاولتها المعتبرة لتحصل ملكه و استعداد للقتال مع الأعداء عند ظهور القائم. (مازندرانی، 1421: ج12، 552)
قرینۀ دیگری که مطلب یادشده را تأیید میکند، این بخش از فرمایش امام است که «لاتجزعوا من مرّة و لا من مرّتین و لا ثلاث و لا من اربع مرآت»؛ از یکبار و دوبار و سه و چهاربار پیروز نشدن ما ناراحت نشوید؛ یعنی بالأخره ما پیروز میشویم. روشن است که پیروزی نهایی ائمه، با ظهور امام مهدی شکل خواهد گرفت. بنابراین امام در این روایت، حداقل به ظهور امام مهدی نیز نظر داشته است.
این روایات، به روشنی بر این نکته دلالت دارند که باید برای ظهور امام آماده بود. بنابراین کسانی که از زمینهسازی سخن میگویند و آن را به معنای آمادگی و تهیه مقدمات میگیرند، سخنشان هماهنگ با روایات است.
مسئلۀ دوم: نقش انسانها در ظهور
پرسش دوم این بود که آیا افزون بر لزوم آمادگی و تهیۀ مقدمات، این آمادگی در تحقق ظهور تأثیرگذار هم هست؟ بنابراین وقتی از ضرورت زمینهسازی سخن میگوییم، مقصودمان اقداماتی است که با شکلگیری آن، جریان ظهور جلو میافتد و با تحقق نیافتن آن، در ظهور تأخیر میشود. پیش از بررسی ادله و تحقیق دربارۀ میزان دلالت آنها، بجاست با دیدگاه دانشمندان بزرگ شیعه در این زمینه نیز آشنا شویم. نتیجۀ آشنایی با دیدگاه عالمان شیعه، این است که چون برداشت ما از ادله، با دیدگاه آنها همسو شد، به برداشت خود اعتماد بیشتری خواهیم یافت.
نقش انسانها در ظهور از منظر اندیشهوران شیعه
شیخ مفید
شیخ مفید از متکلمان برجستۀ شیعه، اعتقاد دارد که رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است. این مطلب را از مواضع مختلفی از کلمات وی میتوان استنباط کرد. برای نمونه، وی در جایی ضمن پاسخ به این پرسش که علت غیبت امام مهدی چیست و اگر صعوبت زمان عامل غیبت بود، این علت در زمان سایر امامان نیز وجود داشت در حالی که آنان غایب نشدند، چنین مینویسد:
از آنجا که امام زمان، همان کسی است که از اول خلقت و در گذر زمانها از شمشیر کشیدنش و جهاد با دشمنان خداوند و برداشته شدن تقیه از دوستانش و ملزم کردن آنها به جهاد در زمان ظهورش سخن گفته شده و بیان شده بود که او همان مهدی است که خداوند حق را به وسیلۀ او آشکار میسازد و گمراهی را نابود میکند و معلوم بود که او با شمشیر قیام نمیکند، مگر با وجود انصار و اجتماع یاران؛ ولی با وجود این، انصار او از زمان وجودش تا زمان ما، آماده و بر یاری او متحد نبودهاند و در تمام کرۀ زمین کسی که برای جهاد آمادگی داشته باشد، وجود نداشت؛ گرچه کسانی بودند که برای نقل آثار و حفظ احکام و دعا به درگاه خداوند برای فراهم شدن اسباب این کار اهلیت داشتند. از اینرو، بر امام زمان لازم شد که به تقیه رو بیاورد و رعایت تقیه بر آن حضرت واجب شد، همچنانکه بر پدران گرامیاش واجب شده بود؛ زیرا اگر بدون یاور آشکار شود با دست خودش، خودش را به هلاکت افکنده است و اگر خودش را به دشمنان بنمایاند، از تلاش برای رساندن ضرر به او و مستأصل کردن شیعیانش و حلال کردن خونشان دریغ نمیورزیدند ... و چون عصمت او ثابت شده، بر او واجب است که مخفی شود تا آنجا که یقین کند که یاران و انصارش مهیا و مجتمع شدهاند و مصلحت عمومی در ظهور او با شمشیر است و بداند که میتواند حدود را اقامه کند و احکام را اجرا نماید. (مفید، 1414: ج4، 12)
در این کلمات نیز شیخ مفید آشکارا، ظهور امام را مشروط به فراهم شدن یاران دانسته است. به اعتقاد وی مردم میتوانند با تلاش خود و ایجاد صفات و ویژگیهایی که در اصحاب امام مهدی لازم است، شرط ظهور امام مهدی را مهیا کنند و تسریع در ظهور را باعث شوند.
وی در جایی دیگر در این باره مینویسد:
روزی در مجلس یکی از صاحبمنصبان حضور داشتم. در آنجا دربارۀ امامت سخن به میان آمد و عنان سخن به بحث غیبت کشیده شد. صاحب مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده است که اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم میگردید، خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» گفتم: آری این حدیث را روایت کرده است. پرسید: «آیا ما یقین نداریم که شیعیان در این زمان بسیارند و چندین برابر اهل بدرند؛ پس چگونه با وجود روایت یادشده، غیبت بر امام رواست؟» گفتم: تعداد شیعه در زمان ما بسیار و چندین برابر اهل بدر است، ولی آن جمعیتی که به تعداد اهل بدرند و اگر فراهم شوند تقیه بر امام روا نیست و ظهور بر او واجب میشود، در این زمان فراهم نگردیده و یا آن صفات و شرایط خاص موجود نشدهاند. (همو: ج3، 11)
از این کلام، به روشنی اعتقاد شیخ مفید مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسانها در ظهور فهمیده میشود. البته از این روایت و تأیید شیخ بر روایت شدن آن، نمیتوان چنین استنباط کرد که به نظر او برای ظهور، آمادگی همه شیعیان و یا آمادگی جهانی در سطح بالای آن لازم نیست و با فراهم شدن تعداد یاران یاد شده، امام مهدی میتواند حکومتی به گسترۀ جهانی را اداره نماید. بلکه ممکن است مقصود این باشد که اگر امام به تعداد یادشده یاران راستین داشته باشد، آنها با تلاش خود، به تربیت و نیروسازی خواهند پرداخت و بسیاری دیگر را که برای امر حکومت جهانی مورد نیاز است مهیا خوهد کرد؛ همچنان که در دوران معاصر ما، امام خمینی در ابتدا کار خود را با تعداد اندکی از شاگردان خود آغاز کرد و شاگردان او با تلاشهای خود، دایره یاران امام را مدام گسترش دادند و زمینههای انقلاب عظیم او را فراهم کردند.
سیدمرتضی
سیدمرتضی به تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور معقتد بود. وی در پاسخ به پرسش از علت نیاز به امام و در ضمن پاسخ به سؤالاتی که در این باره وجود دارد چنین مینویسد:
آیا نمیبینی که ما میگوییم خداوند متعال مردم را به اطاعت امام و فرمانبرداری از او و بهرهمند شدن از او مکلف کرد، در حالی که تمامی اینها در زمان غیبت منتفی است؟ پس با وجود غیبت، باز هم تکلیف ثابت است؛ زیرا ما میتوانیم تقیه امام و ترس ایشان را برطرف کنیم. (شریف مرتضی، 1405: ج1، 312)
سیدمرتضی در این عبارت، تصریح میکند که تکلیف مردم به اطاعت از امام در عصر غیبت، از این جهت بدون اشکال است که مردم میتوانند با اقدامات خود، امام را از حالت تقیه و ترس (غیبت) بیرون بیاورند و پس از بیرون آمدن آن حضرت از غیبت، تکالیفی را که در قبال ایشان دارند انجام دهند. بنابراین به نظر سیدمرتضی، مردم در تبدیل غیبت به ظهور، نقشآفرین هستند.
شیخ طوسی
به اعتقاد شیخ طوسی، همچنان که غیبت امام مهدی برآمده از سوءرفتار مردم است، ظهور آن حضرت نیز از تغییر مثبت در رفتار مردم ناشی میشود. وی پس از تقریر قاعدۀ لطف و اثبات ضرورت وجود امام معصوم و ضمیمه کردن این مقدمه که هماکنون امام معصوم ظاهری وجود ندارد، اثبات میکند که پس آن امام معصومی که قاعده لطف ضرورتش را اثبات میکرد، باید غایب باشد. وی در ادامه به اشکالاتی که به این استدلال گرفته شده پاسخ میدهد و در ضمن پاسخ به یکی از آن اشکالات، چنین مینویسد:
بسط ید امام گرچه برای مکلف حاصل نشده است، این از رفتار خود او نشئت میگیرد و اگر مکلف از امام تمکین میکرد، امام آشکار میشد و بسط ید پیدا میکرد و لطفش حاصل میشد؛ در نتیجه تکلیف مکلف قبیح نبود؛ زیرا حجت علیه اوست و نه به نفع او. (طوسی، 1411: 7)
شیخ طوسی در این عبارت، بر این نکته تصریح کرده که رفتار مردم باعث محرومیت آنها از حضور امام و بسط ید اوست و اگر انسانها در رفتار خود تجدیدنظر کنند و زمینههای بسط ید امام را فراهم نمایند، آن حضرت ظهور میکنند و مردم از منافع ظهور امام برخوردار میشوند.
امام خمینی
امام خمینی به نظریۀ زمینهسازی و تأثیر رفتار مردم در ظهور معتقد است. ایشان در مواضع متعددی از سخنان خود، به این مسئله تصریح کرده است. برای نمونه میگوید:
... ما بتوانيم جلوى ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن، تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم. اما نمىتوانيم بكنيم؛ چون نمىتوانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند. اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديک بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براى آمدن حضرت سلام الله عليه. (خمینی، 1371: ج21، 16 - 17)
انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهور انشاءالله تهيه بشود. (همو: ج8، 374)
به نظر امام خمینی، انتشار اسلام در جهان از زمینههای ظهور امام مهدی است و این مهم باید با همت متفکران مؤمن و در سایه تلاش آنها انجام پذیرد:
سعى كنيد مطالعه كنيد كه در خطبههايتان چه مىخواهيد بگوييد. اميدوارم اسلام به دست شما منتشر شود تا مقدمهاى شود براى ظهور حضرت مهدى _ عجل الله تعالى فرجه الشريف _ . (همو: ج16، 261)
و بلکه امام خمینی اساساً انقلاب اسلامی را مقدمه ظهور امام مهدی میدانست:
ما ... با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احكام محمدى _ صلى الله عليه و آله _ است، به سيطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه مىدهيم و به يارى خدا، راه را براى ظهور منجى مصلح و كل و امامت مطلق حق امام زمان _ ارواحنا فداه _ هموار مىكنيم. (همو: ج20، 345)
شهید مطهری
وی پس از توضیح اینکه یکی از عناصر اساسی اندیشۀ مهدویت، عنصر نفی و ضد تسلیم است چنین مینویسد:
از مطلب بالا یک نکته دیگر روشن میشود و آن رسالت و وظیفۀ مردم است. درست است که عدل جهانی مانند نیروی حیاتی است و جنبۀ ماورایی دارد، ولی تا موانع رفع نشود، حیات تجلی نمیکند. پس وظیفۀ مردم است مبارزه با موانع برای تسریع ظهور عدل مطلق. به عبارت دیگر، تا مردم کمالجو و عدلمطلقطلب نباشند، آن هم طلبی صادق و توأم با تلاش، به آن هدف عالی ماورایی نمیرسند. (مطهری، 1385: ج9، 381)
شهید صدر
از دیگر شخصیتهای معاصری که از تأثیرگذاری عوامل انسانی در ظهور سخن گفتهاند، متفکر شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر است. وی پس از توضیح این مطلب که ظهور امام مهدی از آن جهت که یک دگرگونی اجتماعی است، به فضای مناسب و اوضاع بیرونی وابسته است، چنین مینویسد:
برای اجرای چنین تحول بزرگی، تنها وجود رهبر صالح کافی نیست؛ وگرنه در همان زمان پیامبراین شرط وجود داشت؛ پس این تحول بزرگ، فضای مناسب جهانی میطلبد که همه زمینهها خارجی لازم برای انقلاب عمومی در آن وجود داشته باشد. عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب و پذیرش پیام عدالت از طرف مردم، همانا احساس پوکی و پوچی است که انسان متمدن آن روز خواهد کرد و منشأ این احساس، تجربههای مختلف بشری از تمدن است؛ تمدنی که جنبههای منفی آن پشت او را خم میکند و به آنجا میرسد که میفهمد شدیداً به کمک نیاز دارد و از عمق جان، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول معطوف میدارد. (صدر، 1417: 118)
نقش انسانها در ظهور از منظر عقل و نقل
دومین پرسش این بود که آیا عملکرد انسانها در ظهور امام مهدی تأثیرگذار است و باعث تعجیل و یا تأخیر آن میشود؟ اکنون به پاسخ این پرسش از منظر ادلۀ عقلی و نقلی میپردازیم. به نظر میرسد که پاسخ مثبت باشد و بر این مطلب، هم بتوان دلیل عقلی اقامه کرد و هم از ادلۀ نقلی بهره گرفت. در ادامه به پاسخ این مسئله از دو منظر یادشده میپردازیم و هم خاص امام مهدی دلیل میآوریم و هم روایاتی که درصدد اثبات ضابطهای کلی برای همۀ امامان معصوم هستند.
1. نقش انسانها در ظهور از منظر عقل
در بخشهای آینده، تفصیل برهان عقلی مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسانها در ظهور اقامه خواهد شد، اما در اینجا برای آشنایی اجمالی به آن اشارهای میشود: از نظر عقلی عامل ظهور، یا خداوند است یا غیرخداوند. در فرض دوم، عامل یا غیرمردمند و یا مردم و در فرض اخیر، عامل یا امام است و یا غیرامام. حصر یادشده از آنجا که دَوران میان نفی و اثبات دارد، حصر عقلی است و چیزی خارج از آن مفروض نیست. از میان فروض یادشده، فرض دوم که عاملی غیر از خدا و امام و مردم در ظهور تأثیرگذار باشد، باطل است که توضیح آن خواهد آمد. از میان سه فرض باقیمانده، منعی از ناحیه خداوند و امام نسبت به ظهور نمیتواند وجود داشته باشد؛ زیرا بیشک ظهور هم مطلوب خداوند است و هم مطلوب امام. بنابراین اگر مانعی برای ظهور دیده میشود، نقصی است که در انسانها وجود دارد و با پر شدن این خلأ، امام یقیناً ظهور خواهد فرمود. به تعبیر دیگر، فاعلیت خداوند و امام نسبت به ظهور تام است و جای فاعلیت عوامل انسانی خالی است که با شکلگیری آن، ارادۀ الهی به ظهور تحقق خواهد گرفت.
استدلال یادشده به روشنی تأثیرگذاری انسانها در ظهور را ثابت میکند. این گفته را با این بیان نیز میتوان تأیید کرد که فرض میکنیم همۀ انسانها، با تغییر وضعیت خود، به انسانهایی مؤمن و صالح تبدیل شوند که به تمامیاصول اخلاقی و ضوابط دینی اهتمام کامل دارند و به امام مهدی معرفت کامل و عمیق مییابند و مشتاق ظهور آن حضرت میگردند و تمام لوازم مورد نیاز برای بسط ید امام را فراهم میکنند. حال پرسش این است که آیا با تحقق چنین وضعیتی، باز هم امام در پس پرده غیبت خواهد ماند و آیا منکرانِ تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور، میتوانند ادعا کنند با وجود این باز هم امکان ادامه یافتن غیبت امام وجود دارد؟ بیتردید خیر؛ زیرا غیبت امام در این فرض فاقد توجیه عقلانی و غیرحکیمانه است. بنابراین رفتار مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. البته مقصود ما از استدلال یادشده، اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور است و در اینجا، در صدد بیان این مطلب نیستیم که برای ظهور امام مهدی چه بخشی از انسانها باید مهیا باشند و این آمادگی در چه سطحی باید باشد. استدلال یادشده، توانایی اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور را دارد.
2. نقش انسانها در ظهور از منظر نقل
برای اثبات تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور، به حجم وسیعی از روایات میتوان استناد جست که آنها را به دو دسته تقسیم میکنیم:
الف) روایات خاص
این دسته روایات، مخصوص امام مهدی است؛ از جمله:
1. امام مهدی در توقیع خود به شیخ مفید چنین میفرماید:
... اگر شیعیان ما _ که خداوند آنان را بر اطاعتش توفیق عنایت فرماید _ در وفای به عهدی که بر عهدۀ آنان است، یکدل میشدند، میمنت ملاقات با ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان میگشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما... . (طبرسی، 1368: ج2، 325)
بر پایۀ این روایت، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. همچنین عبارت «علی اجتماع من القلوب» احتمال ناظر بودن این توقیع شریف به بحث ملاقات را نفی میکند؛ زیرا اگر این توقیع، به بحث ملاقات و بیان ضابطهای برای تشرف به محضر مبارک آن حضرت در عصر غیبت ناظر بود، وجهی برای تأکید بر اجتماع قلوب نبود؛ چون عنصر اجتماع قلوب طبیعه برای امری موردنیاز است که به شکل جمعی میخواهد تحقق یابد، در حالی که تشرف به محضر مبارک امام، امری کاملاً فردی به شمار میرود و مشروط بودن تحقق این امر فردی به اجتماع قلوب، فاقد توجیه منطقی است.
2. پیامبر گرامی اسلاممیفرماید:
گروهی از مشرقزمین خروج میکنند، پس زمینهها را برای مهدی فراهم سازند، یعنی زمینههای حکومتش را. (قزوینی، بیتا: ج2، 1368)
این روایت را نیز در زمرۀ روایاتی میتوان محسوب کرد که بر تأثیر عملکرد انسانها در ظهور دلالت دارند؛ زیرا اساساً توطئه، به معنای تمهید و تسهیل است؛ یعنی مقدمات چیزی را فراهم کردن و تحقق آن را آسان نمودن. بنابراین به دلالت این روایت، گروهی که از مشرق خروج میکنند، نقش تسهیلکننده و تهیهکنندۀ مقدمات ظهور را بر عهده دارند. بیتردید هنگامی که پدیدهای نقش تسهیلکننده تحقق امری را دارد، با تحقق آن امر موردنظر به شکل آسانتری تحقق مییابد و این یعنی همان مؤثر بودن.
ب) روایات عام
1. امام باقر میفرماید:
إذا اجتمع للإملام عدة أهل بدر، ثلاثمائة و ثلثة عشر، وجب علیه القیام و التغییر؛ (مغربی، 1383: ج1، 342)
اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم شود، قیام و تغییر بر او واجب است.
2. در جای دیگر میفرماید:
أنه لو اجتمع للإمام عدة أهل بدر ثلاثمائة و بضعة عشر رجلاً لوجب علیه الخروج بالسیف. (مفید، 1414: ج3، 11)
درباره این روایت تذکر چند نکته ضروری است:
2-1. همچنانکه پیش از این گذشت، این حدیث را شیخ مفید در کتاب خود روایت کرده است. به گفتۀ وی در مجلسی، پرسشگری از شیخ میپرسد: «مگر شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده که اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم شده بود خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» شیخ پاسخ میدهد: «بله.» پرسشگر میپرسد: «پس چرا امام مهدی ظهور نمیکند با اینکه تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است؟» و شیخ چنین پاسخ میدهد: «گرچه تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است، اما آن شرایطی را که باید داشته باشند، ندارند.» بنابراین هم طبق برداشت پرسشگر و هم به اعتقاد شیخ مفید، آنچه در این روایت آمده، یک ضابطۀ کلی است که امام مهدی را هم شامل میشود. این برداشت میتواند به این دلیل باشد که گرچه به گفتۀ ادبا «لو» ادات شرط برای زمان گذشته است، این ضابطه یک قاعدۀ کلی استثناپذیر نیست و موارد متعددی وجود دارد که «لو» برای زمان آینده نیز به کار رفته است؛ مانند آیۀ کریمۀ لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء: 22). بیشک مقصود این آیه این نیست که اگر در گذشته در آسمانها و زمین بیش از یک خدا بود، زمین و آسمان فاسد میشدند، ولی اگر در آینده چند خدا باشد موجب فساد نمیشود؛ بلکه به یقین این آیه در صدد دادن یک حکم کلی برای همۀ زمانهاست. البته شاید ادعا شود در اینجا قرینۀ عقلی وجود دارد و همین قرینه، باعث میشود که استعمال «لو» برای فراتر از زمان ماضی را بپذیریم. ولی به هر صورت، اصل این مطلب که گاهی «لو» برای فراتر از زمان ماضی نیز به کار میرود اثبات میشود. در مورد روایت مورد بحث ما نیز میتوان ادعا کرد که این قرینه وجود دارد. قرینه یادشده هم میتواند روایت پیشین باشد که با ادات «اذا» مشروط بودن قیام امام به فراهم شدن یاران را به زمانهای آینده نیز سرایت میدهد و هم میتوان مجموعۀ روایاتی را که از همراه شدن 313 نفر با امام مهدی در ابتدای ظهور سخن گفتهاند (صدوق، 1363: 377، 654 و 672؛ طوسی، 1411: 477) قرینه گرفت؛ زیرا این مجموعه روایات، گرچه از مشروط بودن ظهور امام به فراهم شدن این تعداد سخن نگفتهاند، همراهی این تعداد خاص با امام در آغاز حرکت آن حضرت و تأکید روایات بر این مطلب، نمیتواند اتفاقی باشد. بنابراین روایات، به همان قاعدۀ کلی ناظر است که امام با فراهم شدن این تعداد، باید حرکت خود را آغاز نماید. به تعبیر دیگر، اگر میان فراهم شدن 313 یاور و ظهور امام مهدی هیچ نسبتی وجود ندارد و حرکت جهانی امام مهدی به فراهم شدن این تعداد یاور مشروط نیست، تأکید بر همراهی این تعداد از انسانهای مؤمن با امام مهدی در ابتدای ظهور وجهی ندارد و این خود بهترین قرینه بر این مطلب است که آن روایتی که از وجوب اقدام امام در صورت وجود یاران سخن میگفت گرچه زمانش گذشته بود، منحصر در زمان گذشته نیست و به یک ضابطۀ کلی برای همۀ ائمه و از جمله امام مهدی ناظر است.
2-2. بر خلاف تصور برخی از نویسندگان که گمان کردهاند جملۀ «لوجب علیه الخروج بالسیف» کلام شیخ مفید است (بنیهاشمی، 1384: 260)، با دقت در متن روشن میشود که جملۀ یادشده ادامۀ فرمایش امام صادق است و تأیید شیخ مفید نیز قرینۀ گویایی بر صحت این انتساب محسوب میشود. به تعبیر دیگر، آنچه پرسشگر از آن سؤال کرده، متن فرمایش امام صادق است، نه برداشت شخصی از روایات.
2-3. بر اساس دلالت «لو» که حرف شرط است، این روایت بر وجود تلازم میان وجود یاور و خروج امام دلالت دارد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است و لو به صورت جزء العلة.
2-4. توجه به این معنا نیز ضرورت دارد که دلالت «لو» بر امتناع مشروط به دلیل امتناع شرط که البته مطلب درستی است، غیر از عدم وجود تلازم میان شرط و مشروط است. به تعبیر روشنتر، درست است که «لو» جایی به کار میرود که مشروط به دلیل امتناع شرط ممتنع است، این مطلب نفیکننده وجود تلازم میان شرط و مشروط نیست؛ همچنانکه در آیۀ شریفۀ لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا به دلیل امتناع وجود شریکی برای خداوند، فساد آسمان و زمین هم ممتنع است؛ اما این به معنای عدم وجود لازم میان تعدد اله و وجود فساد نیست؛ بهگونهای که اگر بر فرض محال، تعدد اله صورت میگرفت، زمین و آسمان فاسد نمیشد. بنابراین از فقدان وجود یاور در گذشته و در نتیجه تحقق نیافتن ظهور، فقدان تلازم میان وجود یاور و ظهور را نمیتوان استنباط کرد. بنابر این وجود یاور در ظهور تأثیرگذار است.
3. پیامبر گرامی اسلاممیفرماید:
چون زمان رحلت یوسف شد، شیعیان و خاندانش را جمع کرد، پس حمد و ثنای الهی بهجا آورد و و سختیهایی را که در آینده برایشان اتفاق میافتد و طی آن مردان کشته میشوند و شکم زنان باردار دریده میگردد و کودکان سر بریده میشوند، برایشان بازگو کرد و اینکه این امر ادامه دارد تا اینکه خداوند، حق را در قائم از نسل لاوی بن یعقوب آشکار میکند و او مردی است سبزهرو و بلندقامت و سایر صفاتش را برای آنان بازگو کرد. بنیاسرائیل این سخن یوسف را آویزۀ گوش کردند و پس از آن، غیبت و سختی بر بنیاسرائیل آغاز شد، در حالیکه آنان چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا اینکه به آنان بشارت تولد او داده شد و نشانههای ظهورش را مشاهده کردند وسختیهایشان شدت گرفت و ... و فقیهی که با سخنانش آرامش مییافتند، تحت تعقیب قرار گرفت و پنهان شد. بنیاسرائیل برایش پیام فرستادند که ما در سختیها با سخن تو آرامش مییافتیم. او در صحرایی با آنان ملاقات کرد و بر زمین نشست و برایشان از قائم و صفاتش و نزدیک شدن امرش سخن گفت و آن شب، مهتابی بود. در حالیکه آنان در گفتوگو بودند به ناگاه موسی بر آنان وارد شد و او در آن زمان جوان بود و از خانۀ فرعون برای تفریح بیرون آمده بود. او از همراهانش جدا شد و به سوی آنان آمد، در حالیکه سوار بر استری بود و... چون آن فقیه او را دید، با صفاتش او را شناخت. پس به سوی او رفت و خود را بر پاهای او انداخت و آنها را بوسید و گفت: «سپاس خدای را که مرا نمیراند تا اینکه تو را به من نمایاند.» چون شیعیان این واقعه را مشاهده کردند، فهمیدند که او همان صاحبشان است؛ پس به شکرانۀ خداوند به زمین افتادند و موسی چیزی بیش از این نگفت «که امید دارم خداوند در گشایش کارتان تعجیل کند» و سپس غایب شد و به شهر مدین رفت و نزد شعیب تا مدتی اقامت گزید. پس غیبت دوم بر آنان از غیبت نخست سختتر بود و آن پنجاه و چند سال بود و مشکلات بر آنان شدت گرفت و آن فقیه پنهان شد. پس برایش پیغام فرستادند که ما بر مخفی شدن تو نمیتوانیم صبر کنیم. او به صحرایی رفت و آنان را نزد خود خواند و آنان را دلداری داد و به آنان گفت که خداوند به او وحی فرستاده است که پس از چهل سال، فرج را بر آنان فروخواهد فرستاد. آنان همگی گفتند: «حمد مخصوص خداوند است.» پس خداوند بلندمرتبه به او وحی فرستاد که «به آنان بگو: من به خاطر اینکه گفتید حمد مخصوص خداست، فرج شما را پس از گذشت سی سال قرار دادم.» آنان گفتند: «هر نعمتی از خداست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من فرج را به بیست سال کاهش دادم.» و آنان گفتند: «خیر جز از ناحیه خداوند نیست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من آن را به ده سال کاهش دادم.» آنان گفتند: «بدی را جز خداوند بازنمیگرداند.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: از جای خود تکان نخورند که من به فرج شما اذن دادم.» پس در حالی که آنان بدین حال بودند، موسی در حالی که بر الاغی سوار بود، آشکار شد و فقیه خواست که شیعیان او را بشناسند و موسی نزدیک شد و نزد آنان ایستاد و بر آنان سلام کرد. فقیه از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «موسی.» پرسید: «پسر که؟» گفت: «پسر عمران.» پرسید: «عمران پسر کیست؟» گفت: «پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب.» پرسید: «برای چه آمدهای؟» گفت: «به پیامبری از سوی خداوند بلندمرتبه آمدهام.» پس فقیه به سوی او رفت و دستش را بوسید. سپس میان آنان نشست و دلداریشان داد و فرمان خود را به آنان ابلاغ کرد و آنان را متفرق ساخت. پس میان این زمان و فرجشان به غرق شدن فرعون، چهل سال فاصله بود. (صدوق، 1363: 145)
روایت یادشده، گرچه درباره قوم بنیاسرائیل و تأثیر عملکرد آنها در جلو افتادن ظهور موسی است، با ضمیمه کردن یک مقدمه از آن، میتوان حکمی کلی مربوط به همۀ زمانها و مکانها استنتاج کرد. مقدمۀ یادشده این است که تدابیری که خداوند متعال دربارۀ جوامع انسانی اعمال میفرماید، بر اساس قوانین و به تعبیر قرآن، طبق سنتهایی است که خداوند متعال آنها را مقرر فرموده؛ سنتهایی که تبدیل و تغییری در آن نمیرود و اساساً دلیل توجه خاص قرآن کریم به مباحث تاریخی و تأکید بر ماجراهای اقوام پیشین، همین نکته است که سرنوشت اقوام گذشته، خوب یا بد، بر اساس سنتهای الهی است و تکرار وضعیت اقوام گذشته، ما را دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت آنها خواهد کرد. بنابراین اگر روایت یادشده بر تأثیر عملکرد مردم در ظهور موسی دلالت دارد، از آن میتوان چنین استنباط کرد که ارادۀ الهی بر تحقق ظهور پس از عکسالعمل یادشده از سوی قوم بنیاسرائیل، ارادهای مخصوص زمان گذشته و قوم بنیاسرائیل نبوده، بلکه این اراده، بر اساس سنتی بوده که خداوند جوامع انسانی را بر اساس آن اداره میکند و اساساً مقصود پیشوایان معصوم در نقل این ماجرای تاریخی را صرفاً داستانسرایی نمیتوان دانست. بیشک آنان با نقل اینگونه ماجراها، دنبال هدفی بودهاند و آن هدف، درس آموختن و توجه به این معناست که آنچه بر اقوام گذشته جاری شده، برای ما و آیندگان نیز اتفاق خواهد افتاد.
4. امیرمؤمنان علی میفرماید:
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛ (شریف رضی، 1370: 50)
آگاه باشید! سوگند به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر به خاطر حضور حاضران و اتمام حجت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را به پشتش میافکندم و آخرینش را به همان جام اولینش سیراب میکردم.
در این روایت، گرچه عبارت «لولا حضور الحاضر» تعبیری که دلالت بر عمومیت آن نسبت به همۀ پیشوایان معصوم باشد، ابتدا نیامده و از اینرو اثبات عمومیت آن به دلیل نیاز دارد، در عبارت بعدی، واژه «العلماء» وجود دارد که به روشنی از آن عمومیت استفاده میشود. الف و لام این واژه، استغراق است و بر عمومیت حکم مذکور دلالت مینماید. مقصود امام از علما _ چه امامان معصوم باشند و چه دانشمندان که مصداق اکمل و اتم آن امامان معصوم هستند _ از جنبۀ عمومی امام مهدی را نیز شامل میشود. بنابراین به گواهی این روایت، خداوند از دانشمندان تعهد گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند. روشن است که مقصود امام علی از سکوت نکردن بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، صرفاً نهی منکر زبانی و امثال آن نیست؛ زیرا آن حضرت این فرمایش را در توضیح چرایی پذیرش زمامداری حکومت اسلامی و ولایت بر مسلمانان فرمودهاند. بنابراین مقصود آن حضرت از این تعبیر، قیام به امر حکومت و اقامۀ این فریضه الهی در سایۀ حکومت اسلامی و در گسترۀ جامعۀ اسلامی است و به گواهی این روایت، نهتنها بر امام علی بلکه بر تمامی پیشوایان معصوم و از جمله امام مهدی فرض است که با فراهم شدن یاور، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند و با تشکیل دولت اسلامی به اقامه این فریضه دینی بپردازند.
دسته دیگری از روایات که بر تأثیر رفتار مردم در ظهور دلالت دارند، روایات باب دعا هستند. در این دسته، برخی از روایات ناظر به ظهورند و برخی دیگر به صورت کلی، از تأثیر دعای انسانها در برطرف شدن بلاها و مصیبتها سخن میگویند و از جنبۀ عمومی، غیبت آن حضرت را نیز شامل میگردند که بزرگترین بلا و مصیبت بشریت است، از جمله:
5. فضل بن ابی قراره از امام صادق چنین نقل میکند:
خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که به زودی برای تو فرزندی متولد میشود؛ ابراهیم این مطلب را به ساره اطلاع داد. ساره گفت: «آیا من فرزند به دنیا میآورم در حالیکه پیر هستم؟» پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او به زودی فرزنددار خوهد شد و فرزندانش به خاطر اینکه او کلام مرا رد کرد، چهارصد سال عذاب میشوند. وقتی عذاب بنیاسرائیل طولانی شد، به درگاه خداوند چهل روز ضجه زدند و گریه کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرستاد که آنها را از فرعون خلاصی میدهد و 170 سال عذاب را از آنان کم کرد. شما هم همینطور هستید؛ اگر این کار را انجام داده بودید، خداوند در کار ما گشایش ایجاد کرده بود، اما اگر چنین نکنید، امر به منتهای خودش میرسد. (عیاشی، بیتا: ج2، 154)
دربارۀ این روایت، باید به چند نکته توجه نمود:
5-1. تعبیر امام در این روایت «لفرج الله عنا» است و این تعبیری عام به شمار میآید و اختصاصی به امام صادق ندارد.
5-2. گرچه عبارت «لو فعلتم لفرج الله عنا» به دلیل حرف «لو» برای زمان گذشته است و از اینرو امامان پس از امام صادق را شامل نمیشود، در این روایت قرینهای وجود دارد که نشان میدهد امام صادق در مقامِ بیان یک ضابطۀ کلی برای همه ائمه بوده است. قرینۀ یادشده عبارت «فاما اذا لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» است؛ یعنی اگر در آینده شما هم آن شرایط را ایجاد نکنید، امر به منتهای خودش خواهد رسید. این عبارت که اگر شما هم به درگاه الهی تضرع کرده بودید خداوند فرج ما را رسانده بود، تنها به گذشته مربوط نبوده، بلکه یک ضابطۀ کلی است، وگرنه متفرع کردن مسئلۀ آینده بر قاعدهای که به گذشته مربوط بوده، بدون توجیه است.
به تعبیر دیگر، از تفریع امام چنین استفاده میشود که عبارت «هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا»، به یک سنت الهی ناظر است که بر اساس آن، فرج _ چه در مقیاس بزرگ و چه در مقیاس کوچک _ در صورت خواست مردم و اقدام آنها شکل خواهد گرفت.
5-3. ظاهراً مقصود از تعبیر «فان الامر ینتهی الی منتهاه»، این است که نزد خداوند سبحان، زمانی برای فرج مقرر شده، در عین حال اراده خداوند بر این تعلق گرفته که اگر شیعیان به درگاه الهی تضرع و التجا کنند، فرج از زمان مقررش جلو بیفتد. بنابراین دعا در این زمینه تأثیرگذار است. امام موسی بن جعفر فرمود:
هیچ بلایی بر بندۀ مؤمنی نازل نمیشود که خداوند پس از آن به او دعا را الهام کرده باشد، مگر اینکه برطرف شدن آن بلا سریع خواهد بود و هیچ بلایی بر بنده مؤمنی نازل نمیشود که از دعا سرباز زند، مگر اینکه آن بلا طولانی خواهد بود؛ پس وقتی بلا بر شما نازل شد، بر شما باد به دعا و تضرع به درگاه الهی! (کلینی، 1363: ج2، 471)
و در جایی دگر چنین میفرماید:
بر شما باد به دعا! زیرا دعا برای خداست و درخواست از او بلا را برمیگرداند، در حالیکه آن بلا مقدر شده و قضای الهی به آن تعلق گرفته و جز امضای آن باقی نمانده است؛ پس چون به درگاه الهی دعا شود و از او درخواست گردد، آن را برمیگرداند، برگرداندنی. (همو: 470)
امام صادق نیز میفرماید:
آیا بلای طولانیمدت را از بلای کوتاه بازمیشناسید؟ وقتی به یکی از شما هنگام بلا دعا الهام شد، بدانید که بلا کوتاهمدت خواهد بود. (همو: 471)
کیفیت رابطۀ ظهور با زمینههایش
در مورد مباحث پیشگفته، پرسشهای متعددی را میتوان طرح کرد که پاسخ به آنها، میتواند باعث ایجاد تصویر روشنتری از مباحث یادشده گردد؛ از جمله:
پرسش اول
آیا اعتقاد به نقش داشتن انسانها در ظهور، لزوماً به این معناست که این رابطهای علّی و معلولی است؟
پاسخ: رابطۀ علّی اگر به معنای نفی ارادۀ الهی باشد، بیشک پذیرفتنی نیست، اما معتقدان به این رابطه، درصدد نفی ارادۀ الهی نیستند، بلکه مقصود این است که همچنان که خداوند در عالم طبیعت میان پارهای از پدیدهها رابطه علّی قرار داده، مثلاً آتش را علت حرارت قرار داده و علیت آتش برای حرارت به معنای استقلال آتش در ایجاد حرارت نیست، بلکه همچنان که اصل وجود آتش و حرارت مخلوق خداوند است، رابطه علّی میان آن دو نیز به اراده الهی است، پدیدههای اجتماعی نیز در میان خود و نیز با بیرون از خود، روابط علّی و معلولی دارند که از آنها گاه با عنوان سنتهای الهی یاد میشود. البته رابطه علّی پدیدههای اجتماعی، همچون پدیدههای طبیعی، مخلوق و مسخر اراده الهی است؛ بنابراین معتقدان به تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور، بر این باورند که این تأثیرگذاری بر اساس ارادۀ الهی است. سیدمحمد صدر که رابطۀ شرایط ظهور با ظهور را رابطه علّی و معلولی میداند (همو: 397)، در این باره مینویسد:
خداوند متعال اراده کرده است که ظهور را منوط به تحقق این شرایط نماید. (صدر، 1425: 399)
پرسش دوم
آیا مقصود از رابطۀ علّی این است که انسانها علت ظهورند بهگونهای که اگر رفتارهای مثبتی از خود بروز دهند، مثلاً قدر نعمت امامت را بدانند و لایق حضور امام باشند، امام ضرورتاً ظهور خواهند کرد و اگر آن رفتارها را انجام ندهند، امام ضرورتاً غایب خواهد شد؛ یعنی بین رفتار انسانها از ناحیۀ وجود و عدم رابطۀ علّی و معلولی با ظهور و غیبت برقرار است همچنان که با بودن علت، وجود معلول ضروری است و با فقدان آن، عدم معلول ضرورت مییابد؟ اگر اینطور است، چرا در عصر حضور امامان پیشین با اینکه مردم قدر آنان را نمیدانستند، باز هم ائمه ظاهر بودند و غایب نشدند؛ یعنی با اینکه علت غیبت وجود داشت، معلول موجود نبود؟ آیا این عبارت، به معنای این نیست که رابطه غیبت و ظهور با رفتار مردم رابطه علّی و معلولی نیست (اشکال نخست)؟ همچنان که اگر رابطه ظهور با رفتار مردم را علّی و معلولی دانستیم، باید بپذیریم در صورتی که تغییر مثبت در مردم صورت نپذیرد، ظهور امکانپذیر نخواهد بود. آیا این امر قابل التزام است؛ یعنی میتوان ملتزم شد که حتی اگر هیچگاه در مردم تغییر مثبتی شکل نگیرد ظهور نیز شکل نخواهد گرفت. اگر اینطور است مسئلۀ حتمی بودن ظهور را چگونه میتوان توضیح داد و تبیین کرد (اشکال دوم)؟
پاسخ: در پاسخ باید ابتدا حدود و ثغور مسئله را درست تبیین نماییم. مسئلهای که در اینجا با آن مواجهیم، این است که یک سلسله امامانی داشتهایم که در جامعه به صورت آشکار زندگی میکردهاند، ولی در برههای خاص رشتۀ ظهور آنها قطع شده و این ظهور به غیبت تبدیل گردیده و ما میخواهیم این غیبتی که پس از ظهور رخ داده و نیز ظهوری که پس از غیبت رخ میدهد را تحلیل کنیم و چرایی آن را تبیین نماییم و در مقام حل این مسئله، مدعی هستیم که مردم در تحقق این ظهور پس از غیبت نقش دارند، همچنان که در تحقق غیبت پس از ظهور نقش داشتند. حال باید دید اگر بخواهیم این مدعا را ثابت کنیم، محدوده و برد استدلالمان چقدر باید باشد.
مدعایمان را در قالب چند ضابطه میتوانیم بیان کنیم:
1. تمام نعمتهای خداوند به دلیل لیاقت بندگان است.
2. تمام سلب نعمتها به دلیل سوءرفتار بندگان است.
3. همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت میشود.
4. همیشه اعطای نعمتهای سلبشده به دلیل تغییر مثبت در بندگان است.
5. همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان، موجب وصل شدن نعمتهای قطعشده میشود.
حال ما که مدعی هستیم رفتار مردم در تحقق ظهور نقشآفرین است همچنان که رفتار سوء آنها باعث تحقق غیبت شد، از میان پنج ضابطۀ یادشده به کدامیک از آنها نیاز داریم؟ به تعبیر دیگر، اثبات مدعای ما بر صحت کدامیک از این ضوابط مبتنی است؟ از میان این پنج ضابطه، ضابطۀ دوم و پنجم میتواند مدعای ما را ثابت کند؛ یعنی اگر بتوانیم ثابت کنیم که تمام سلب نعمتها به دلیل سوءرفتار انسانهاست، میتوانیم نتیجه بگیریم که غیبت امام مهدی نیز از سوءرفتار انسانها ناشی میگردد. همچنان که اگر بتوانیم ثابت کنیم که همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان (انجام دادن آنچه بر عهدۀ آنان است) موجب وصل نعمت قطع شده میشود، میتوانیم اثبات کنیم که مردم در تحقق ظهور نقشآفرینند و اگر در آنها تغییر مثبت شکل بگیرد، امام مهدی ظهور خواهد کرد. اما ضابطه اول و سوم و چهارم درست باشند یا نه که البته اولین و سومین آنها بیشک نادرست است، مدعای ما هیچ ابتنایی بر صحت آنها ندارد. تفکیک میان ضابطههای پنجگانه و توجه به اینکه اثبات نقشآفرینی رفتار مردم در ظهور و غیبت، مبتنی بر کدامیک از آنهاست، از این نظر ضروری است. برخی گمان کردهاند کسانی که معتقد به تأثیر عملکرد مردم در ظهور و غیبت امام مهدی هستند، بر این باورند که خداوند هر نعمتی را بر اساس لیاقت به بندگان عنایت میکند (ضابطه اول) و بر اساس این برداشت اشتباه، به تفصیل در نقد آن و اثبات اینکه نعمتهای خداوند بر اساس لیاقت نیست سخن گفتهاند (بنیهاشمی، 1384: 199) و یا گمان کردهاند که اثبات صحت نقشآفرینی مردم در ظهور و غیبت، بر این ضابطه کلی مبتنی است که همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت میشود (همو: 198) (ضابطه سوم)؛ لذا سعی بلیغی در اثبات این موضوع کردهاند که همیشه کفران نعمت موجب سلب نعمت نمیشود، در حالی که با توضیحات یادشده، روشن شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت و ظهور، بر چنین ضابطهای مبتنی نیست.
پس از بیان ضوابط پنجگانۀ پیشگفته و توضیح ارتباط آنها با مدعای موردنظر، به پرسش نخست برمیگردیم که آیا رابطۀ ظهور و غیبت با رفتار مردم رابطۀ علّی و معلولی است؟پاسخ این است که غیبت امام مهدی بیشک معلول سوءرفتار مردم است و از سوی دیگر با ایجاد تغییر مثبت در مردم، بیتردید امام ظهور خواهد فرمود. بنابراین، اگر مقصود از رابطه علّی و معلولی بین ظهور و غیبت از یکسو و رفتار مردم از سوی دیگر این باشد که با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت همچنانکه با فقدان آن ظهور ضروری خواهد بود، چنین ارتباطی را نمیپذیریم؛ زیرا بازگشت اینکه با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت، به ضابطۀ سوم است (همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت میشود) و توضیح داده شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت و ظهور، نیازی به صحت این ضابطه ندارد.
پاسخ اشکال نخست: با توضیحات پیشگفته، پاسخ اشکال نخست نیز روشن میشود؛ زیرا این اشکال که اگر سوءرفتار مردم، علت غیبت است، پس چرا در زمان امامان پیشین سوءرفتار وجود داشت اما غیبت وجود نداشت (همو: 213)، از این تصور اشتباه ناشی میشود که ضابطه سوم را قبول داریم و بلکه رابطه ظهور و غیبت و رفتار مردم را به صورت کلی رابطه علّی و معلولی میدانیم؛ در حالیکه نه ضابطه سوم را میپذیریم و نه علّی و معلولی بودن این ارتباط را به صورت کلی. باز تأکید میکنیم که اثبات تأثیرگذار بودن رفتار مردم در ظهور و غیبت، نه نیازمند پذیرش ضابطه سوم است و نه نیازمند رابطه علّی و معلولی به صورت کلی آن.
پاسخ اشکال دوم: اشکال دوم (در صورتی که در مردم تغییر مثبت صورت نگیرد، ظهور امکانپذیر نیست) نیز همچون اشکال نخست با توضیحات پیشگفته حل میشود؛ زیرا اولاً رابطه علّی و معلولی را به صورت کلی آن تأیید نکردیم و ثانیاً این اشکال مبتنی بر پذیرش ضابطه چهارم است که طبق آن، وصل شدن نعمتهای قطعشده تنها در صورت تغییر مثبت در انسانها اتفاق خواهد افتاد، در حالی که این ضابطه موردنظر ما نیست و اساساً اثبات تأثیرگذاری عملکرد مردم در ظهور و غیبت، بر ضابطه چهارم مبتنی نیست.
اثبات ضابطه دوم و پنجم: اثبات ضابطه دوم چندان دشوار نیست. برای نمونه، به این آیات و روایات میتوان اشاره کرد:
ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ؛ (انفال: 53)
اين [ كيفر] بدان سبب است كه خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند.
وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَ یَعْفُوا عَن كَثِیرٍ؛ (شوری: 30)
و هر [ گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستآورد خود شماست، و [خدا] از بسيارى درمىگذرد.
امام صادق از قول پدر بزرگوارش میفرماید:
قضای حتمی خداوند بر این تعلق گرفته که نعمتی را که به بندهای داده است از او نگیرد، مگر هنگامی که او گناهی مرتکب گردد که به خاطر آن مستحق عقوبت شود. (کلینی، 1363: ج2، 273)
آن حضرت در روایت دیگری میفرماید:
خداوند نعمتی را که به بندهای عنایت فرموده از او سلب نمیکند، مگر اینکه گناهی مرتکب شده و به خاطر آن، مستحق سلب نعمت شود. (همو: 274)
برای اثبات ضابطه پنجم، به این تحلیل عقلی میتوان استناد کرد که وقتی خداوند نعمتی را در اختیار بندگان قرار میدهد، معلوم میشود مقتضی برای اعطای نعمت از سوی خداوند، موجود بوده و مانعی بر سر راه آن وجود نداشته، نه از ناحیه خداوند و نه از ناحیه مردم. وقتی این نعمت سلب میشود، بر اساس ضابطه دوم این سلب از سوءرفتار مردم ناشی شده است. به تعبیر دیگر، سوءرفتار مردم مانع عمل مقتضی گردیده است؛ وقتی این مانع برطرف شود، از آنجا که از طرف خداوند مقتضی موجود بود، تأثیر خود را بر جا میگذارد و نعمت دوباره جریان خواهد یافت. مطلب پیشگفته، حکمی عقلی است که روایات متعددی بر آن صحه گذاردهاند؛ از جمله امام باقر از امام علی چنین روایت فرمود:
سوگند به خداوند، هیچگاه قومی که در خرّمی کرامت نعمتهای دنیوی خداوند بودند و در پرهیزگاری دایم با انجام دادن طاعت خدا و شکر نعمتهای او زندگی خویش را سپری میکردند، نعمتها از کفشان نرفت مگر پس از آنکه خودشان آن را دگرگون کردند و از اطاعت خداوند روی برتافتند و گناهانی مرتکب شدند و توجهشان اندک شد و مراقبتشان نسبت به خداوند بلندمرتبه را ترک کردند و در شکر نعمتهای خداوند سستی ورزیدند؛ زیرا خداوند بلندمرتبه، در کتاب محکمش میفرماید: «در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند» و «چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد، هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود.» و اگر اهل معصیت و گنهکاران، وقتی از زایل شدن نعمتهای خدا و فرود آمدن عذاب خدا و دگرگون شدن عافیتش ترسانده میشدند، یقین میکردند که اینها همه از سوی خداوند بلندمرتبه و به سبب عملکرد خود آنهاست، پس از آن دست میکشیدند و توبه میکردند و از سر صدق نیت و با اقرار به گناهان و بدیهاشان، به درگاه خداوند بلندمرتبه پناه میبردند، خداوند از تمام گناهانشان چشم میپوشید و از تمام لغزشهاشان درمیگذشت و هر نعمتی را که به آنها کرامت کرده بود، برمیگرداند؛ سپس هر آنچه از مصالح و نعمتهایی که به آنان داده بود و از آنها زایل شده بود را به آنان بازمیگرداند. (همو: ج8، 256)
امام صادق نیز میفرماید:
امیر مؤمنان در مجلسی به اصحابش چهارصد باب علم از معارفی که برای دین و دنیای مسلمان مناسب است آموخت. آن حضرت فرمود: ... «چون عهدی بستید، به آن وفا کنید؛ زیرا هیچ نعمت و خرّمی زندگیای از کف نرفت، مگر به دلیل گناهانی که انجام دادند. بیشک خداوند به بندگان ستم نمیکند و اگر آنان وقتی عذابها برایشان نازل شد و نعمتها از دستشان رفت، با صدق نیت به درگاه الهی استغاثه میکردند و سستی نمیورزیدند و اسراف نمیکردند، خداوند هر فاسدی را برایشان اصلاح میکرد و هر صالحی را به آنان برمیگرداند.» (صدوق، 1362: 624)
هیثم بن واقد از امام صادق چنین نقل میکند:
خداوند بلندمرتبه پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومش فرستاد و به او وحی کرد که به قومت بگو: همانا هیچ اهل آبادی و مردمی نیستند که اهل اطاعت من باشند و به آنان آسایشی برسد و سپس از آنچه محبوب من است به آنچه موردپسند من نیست دگرگون شوند، مگر اینکه وضعیت آنان را از آنچه دوست دارند به آنچه نمیپسندند، دگرگون میکنم و هیچ اهل آبادی و خانهای نیست که مرتکب معصیت شوند و به آنان بدی برسد و سپس از آنچه ناپسند من است به آنچه محبوب من است دگرگون شوند، مگر اینکه وضعیت آنان را از آنچه دوست ندارند به آنچه میپسندند، دگرگون میکنم. به آنان بگو: همانا رحمت من بر غضبم پیشی گرفته است، پس از رحمت من ناامید نشوید... . (کلینی، 1363: ج2، 247)
روایات یادشده تصریح کردهاند که سوءرفتار انسانها، باعث قطع نعمتهای الهی میشود. وقتی انسانها گذشتۀ خود را جبران کنند و به صلاح روی آورند، نعمتهای قطع شده همچون گذشته برایشان جریان خواهد یافت.
پرسش سوم
آیا اعتقاد به تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور، به این معناست که لزوماً با انجام دادن مسئولیتهایی که انسانها در این باره بر عهده دارند، امام مهدی ظهور خواهند کرد؛ یعنی اگر ارادۀ الهی را جزء اخیر علت تامه ظهور بدانیم و جزء ماقبل آن را آمادگی انسانها، آیا با شکلگیری این آمادگی، ضرورتاً ارادۀ الهی بر تحقق ظهور تعلق میگیرد و ظهور اتفاق خواهد افتاد یا اینکه با وجود آمادگی، باز احتمال عدم تعلق اراده الهی به ظهور وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا اعتقاد به تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور، به معنای ضرورت تحقق ظهور با تحقق زمینهسازی است و یا اینکه میتوان به تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور معتقد بود و در عین حال پذیرفت که با تحقق زمینهسازی، احتمال عدم ظهور نیز میرود؟ و در فرض اخیر، با وجود احتمال عدم ظهور در فرض تحقق زمینهسازی چگونه از ضرورت زمینهسازی میتوان سخن گفت و انجام دادن مسئولیتهای دینی توسط مؤمنان را در ظهور مؤثر دانست؟
پاسخ: به این پرسش هم از منظر عقلی میتوان نگریست و هم از منظر نقلی:
منظر عقلی
از نظرگاه عقلی، اگر پدیدهای جزءالعلة پدیدۀ دیگری باشد، معلول با تحقق جزءالعلة نمیتواند موجود شود؛ زیرا معلول تنها در فرض تحقق علت تامه وجود خواهد یافت. در فرض مورد نظر ما، آنچه موجود شده، تنها جزئی از علت تامه است و نه مجموعۀ علت تامه. بنابراین اگر جزئی از علت یک معلول محقق شود تا سایر اجزا به جزء موردنظر ضمیمه نگردد؛ معلول محقق نمیشود، حتی اگر این ضمیمه شدن سالها طول بکشد. بنابراین از منظر عقلی، در عین حال که میتوان پدیدهای را در شکلگیری پدیدۀ دیگر مؤثر دانست، ضرورتاً شکلگیری پدیدۀ تأثیرگذار به معنای وجودیافتن بلافاصلۀ پدیدۀ تأثیرپذیر نیست. در نتیجه میتوانیم در عین اینکه به نقشآفرینی عملکرد انسانها در ظهور معتقد باشیم و این تأثیرگذاری را واقعی بدانیم، بر این باور نیز باشیم که آمادگی انسانها به معنای تحقق بلافاصلۀ ظهور نیست. پذیرش این مطلب که از نظر عقلی ضرورتی بر پیوستگی ظهور با شکلگیری آمادگی انسانها ندارد، به معنای کاسته شدن از شأن و منزلت آمادگی و زمینهسازی نیست؛ زیرا وقتی پذیرفتیم که عملکرد مردم در ظهور تأثیرگذار است، یعنی اینکه عملکرد مردم جزءالعلة ظهور است. طبق این دیدگاه تا این جزء از علت ظهور نباشد، ظهور محقق نخواهد شد. بنابراین ممکن است سالها پس از شکلگیری زمینهسازی و آمادگی، امام ظهور نماید، ولی تا این آمادگی نباشد، ظهور نیز نخواهد بود. بنابراین تلاش برای تحقق چنین وضعیتی ضرورت دارد.
به لحاظ عقلی، ظهور امام مهدی از آن حیث که تحولی مربوط به سرنوشت جامعه است، سه ضلع بیشتر ندارد: خداوند، امام و جامعه انسانی. نقش خداوند متعال به این دلیل است که خالق و مدبر هستی است و بدون اراده او حتی برگی از درخت بر زمین نمیافتد. بنابراین تغییری که در سرنوشت جامعه انسانی رخ میدهد، نمیتواند خارج از اراده الهی باشد. نقش امام مهدی از این جهت است که آن حضرت مدیریت این تحول را برعهده دارد. نقش مردم نیز از این جهت است که موضوع تحول، انسان و جامعه انسانی است. البته ممکن است دخالت عوامل دیگری هم فرض شود؛ مثلاً ظهور مشروط باشد به اینکه اجرام آسمانی در یک وضعیت خاص باشند، اما این احتمالات قابل اعتنا نیست؛ زیرا ظهور امام تحولی در سرنوشت جامعه است و این سرنوشت، به دست افراد آن رقم میخورد و نمیتوان آن را با عوامل نامرئی و ناشناخته مرتبط دانست.
اگر مطلب پیشگفته مبنی بر خارج نبودن عوامل ظهور از سه ضلع پذیرفته شود، با تحقق ضلع سوم ظهور نیز تحقق خواهد یافت؛ زیرا تحقق جامعه توحیدی هم مطلوب خداوند متعال است و هم مطلوب امام و با شکلگیری چنین جامعهای، دین خداوند بر زمین تمکین مییابد و خداوند به حقیقت پرستش میگردد و ذرهای شرک به خداوند ورزیده نمیشود (نور: 51). بنابراین از ناحیه خداوند و امام، مانعی برای تحقق ظهور متصور نیست؛ در نتیجه اگر چیزی را بتوان مانع برای ظهور دانست، ضلع سوم یعنی انسانهاست. وقتی این مانع به حکم عقل برطرف شود، امام ظهور خواهد فرمود.
این نکتۀ عقلی را با روایات نیز میتوان تأیید کرد؛ از جمله:
لو اجتمع للإمام عدة أهل البدر لوجب علیه الخروج. (مفید، 1414: ج3، 11)
و لو أن أشیاعنا علی اجتماع من القلوب. (طبرسی، 1386: 325)
لولا حضور الحاضر. (شریف رضی، 1370: 36)
امام حسن مجتبی میفرماید:
والله ما سلمت الأمر إلیه إلّا أنی لم أجد أنصاراً، و لو وجدت أنصاراً لقاتلته لیلی و نهاری. (طبرسی، 1386: ج2، 12)
امام صادق نیز میفرماید:
أما أنا لانخرج فی زمان لانجد فیه خمسة معاضدین لنا نحن أعلم بالوقت. (مازندرانی، 1376: ج3، 363)
أما لو کملت العدة الموصوفة کان الذی تریدون. (نعمانی، 1422: 211)
عدم ابتنای تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور بر قاعدۀ لطف: مطلب پیشگفته دربارۀ خارج نبودن علت ظهور از سه مؤلفه یادشده، بر ضرورت امامت و ادلۀ آن و قاعدۀ وجوب لطف بر خداوند و امثال آن مبتنی نیست. چه نصب امام را بر خداوند واجب بدانیم یا نه و چه این وجوب را از باب لطف بدانیم یا نه، در هر صورت ادعای ما نقض نمیشود؛ زیرا این یک واقعیت است که خداوند پیامبران و امامان آشکاری را در اختیار نسل پیشین بشر قرار داده و روشن است که حضور آشکار پیشوایان معصوم در میان مردم و ایفای نقش پیامبری و امامت، نعمت و فیض بزرگی از سوی خداوند متعال بر بشر است؛ همچنان که امام موسی بن جعفر در تفسیر آیۀ شریفه وَ أَسْبَغَ عَلَیْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً (لقمان: 20) فرمود:
النعمة الظاهرة الإمام الظاهر، و الباطنة الامام الغائب؛ (صدوق، 1363: 368)
نعمت آشکار، امام آشکار است و نعمت پنهان، امام غایب است.
روشن است که قطع این فیض را نه میتوان از ناحیه خداوند متعال دانست و نه از ناحیه امام، بلکه از ناحیه انسانهاست. به تعبیر دیگر، اگر بتوان در قاعدۀ لطف تردید کرد، شکی نیست که ارسال پیامبران و امامان برای بشر، فیض و رحمتی از سوی خداوند بوده است. بنابراین قطع این فیض، باید دلیلی داشته باشد و این دلیل جز از ناحیه مردم نیست. اگر مردم عامل قطع این فیض باشند، با از بین رفتن این عامل فیض خداوند همچون گذشته جریان خواهد یافت.
ممکن است کسی ادعا کند پیشوایان معصومی که در زمانهای گذشته به صورت آشکار در میان مردم زندگی میکردند، برای همان مردم فیض الهی و مایۀ رحمت و برکت بودهاند، اما چهبسا امام آشکار برای انسانهای دوران غیبت فیض نباشد؛ زیرا ممکن است مردم به دلیل انجام ندادن مسئولیتهایی که در قبال امام بر عهده دارند، مستحق دوزخ شوند، بنابراین فیض بودن ظهور امام برای مردم عصر غیبت مورد تردید است و در نتیجه نمیتوان بهطور قاطعانه مردم را علت قطع آن دانست. پاسخ این پرسش در درون خود نهفته است؛ زیرا پرسشگر خود اذعان کرده که اگر ما خداوند را علت قطع ظهور امام بدانیم، باز سوءرفتار مردم علت این قطع است و ما هم ادعایی جز این نداریم و فرقی نیست که به تعبیر ما بگوییم ظهور امام فیض است و سوءرفتار مردم باعث قطع آن میشود، یا اینکه به تعبیر پرسشگر بگوییم سوءرفتار مردم باعث سلب صفت فیض از ظهور امام میشود. بنابراین ادعای تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور و غیبت، هیچ ربطی به قاعده لطف و وجوب نصب امام بر خداوند ندارد. لذا اشکالی که یکی از نویسندگان به شیخ طوسی و خواجه نصیر طوسی کرده، بیاساس است. وی پس از نقل قول این دو دانشمند بزرگ شیعه مبنی بر اینکه عامل غیبت مردم هستند نه خداوند و امام زمان چنین نوشته است:
در گذشته بیان کردیم که ما نمیتوانیم نصب و ایجاد امام را تحت عنوان لطف بر خداوند واجب بدانیم. همچنین توضیح دادیم که هیچ دلیل عقلی بر ظهور امام وجود ندارد و حضور آشکار ائمه پیشین در جامعه، از باب فضل و لطف واقعی (نه لطف اصطلاحی که در برهان لطف واجب دانسته شده) بوده است و اکنون اضافه میکنیم که از قیام امام به انجام مسئولیت امامت (که در کلام شیخ طوسی آمده است) نمیتوان وجوب ظهور ایشان را نتیجه گرفت. (بنیهاشمی، 1384: 225 و 311)
نویسنده گمان کرده که مبنای ادعای شیخ و خواجه که علت غیبت به مردم بازمیگردد، وجوب نصب امام بر خداوند و وجوب ظهور و انجام دادن مسئولیت امامت بر امام است و وقتی این مبنا به گمان او باطل شد، مدعای شیخ و خواجه نیز فرو خواهد ریخت، در حالیکه با توضیحات پیشگفته روشن شد که بازگشت علت غیبت و ظهور به مردم، فارق از قاعده لطف و سایر دلایلی است که بر وجوب نصب امام اقامه شده و اشکال نویسنده ناشی از پی نبردن به مقصود آنهاست.
همچنین روشن میشود که این سخن نویسنده نیز بیاساس است:
قاعدهای که بر اساس فضل الهی مقرر شده، این است که تا وقتی که مردم با سوءرفتار خودشان مستحق سلب نعمتی نشوند، خدا آن نعمت را از آنها نمیگیرد. از این قاعده نمیتوان منطقاً نتیجه گرفت که در صورت سلب نعمت علت آن حتماً ناشکری مردم بوده است. میتوان فرض کرد که مردمی با کفران نعمت مستحق سلب آن شوند، اما خداوند نه به دلیل کفران آنها بلکه به علت دیگری از ایشان سلب نعمت کرده باشد. (همو: 204)
این سخن معنای محصلی ندارد؛ زیرا نویسنده میگوید:
میتوان فرض کرد مردمی با کفران نعمت مستحق سلب آن شده باشند اما خداوند نه به دلیل کفران آنها بلکه به علت دیگری از ایشان سلب نعمت کند.
آن علت دیگر چیست؟ آن علت بیشک از ناحیه خداوند نیست، بلکه از ناحیه انسانهاست. اگر چنین است، اعمال خیر مردم را نیز نمیتوان عامل سلب نعمت دانست. بنابراین علت سلب نعمت حتماً عمل سوء مردم است. پس این عمل سوء باعث غیبت امام شده است. معتقدان به زمینهسازی و نیز کسانی که عامل غیبت را انسانها میدانند، مقصودی جز این ندارند که علت غیبت امام را باید در مردم جستوجو کرد نه در خداوند و اگر از کفران نعمت به عنوان علت غیبت نام میبرند، مقصود ذکر مصداقی از رفتارهای انسانهاست که به غیبت امام انجامیده است.
در پایان این قسمت، تأکید میکنیم که آنچه به حسب تحلیل عقلی قابل دستیابی و استنباط است، این حکم کلی است: «اگر تمام آنچه مربوط به انسانهاست فراهم شود، امام حتماً ظهور خواهد کرد». به تعبیر دیگر، در مقام نظر میتوان پذیرفت که اگر تمام آنچه مربوط به انسانهاست فراهم شود، امام ظهور خواهد فرمود.
منظر نقلی
برخی از روایات نیز بر صحت مدعای پیشگفته دلالت دارند؛ از جمله توقیع شریف امام مهدی به شیخ مفید که پیوستگی ظهور با آمادگی مؤمنان را نشان میدهد:
...ولو أن أشیاعنا _ وفقهم الله _ لطاعته على اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدّقها منهم بنا، فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم ... . (طبرسی، 1368: ج2، 325)
در این توقیع، از تأخیر نیافتن میمنت لقای امام در صورت اجتماع قلوب شیعیان سخن به میان آمده و در ادامه، تصریح شده است که در صورت تحقق این اجتماع، سعادت مشاهده امام معجّلاً نصیب شیعیان میشود.
زمینهسازی و دامنۀ مصداقی آن
حال نوبت بررسی این مسئله است که اساساً معنای دقیق زمینهسازی چیست و از کدامیک از رفتارهای مؤمنان میتوانیم به عنوان رفتار زمینهسازانه یاد کنیم و اساساً آیا زمینهسازی ظهور، وظیفهای مستقل از وظایف معهود دینی و رفتاری خاص است یا اینکه بر همان وظایف معهود دینی اطلاق میشود؟
به نظر میرسد برای فهم معنای دقیق زمینهسازی و محدودۀ مصادیق آن میتوانیم به چند دسته از روایات استناد کنیم:
1. روایاتی که به تهیه تیر و رباط و امثال آن توصیه میکنند و بر اساس مباحث پیشگفته، روشن شد که این آمادگی در ظهور تأثیر دارد. بنابراین آمادگی نظامی، بخشی از زمینهسازی است.
2. روایاتی که وفای به عهد را موجب تحقق ظهور میدانند (توقیع شریف). به نظر میرسد که با توجه به سایر روایات، مقصود از عهد، پذیرش ولایت امام و محبت و یاری اوست. حضرت صادق در تفسیر آیه لَا یَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (مریم: 87)، فرمود:
کسی که ولایت امیر المؤمنین و امامان پس از او را بپذیرد، این همان عهدی است که نزد خداوند است. (کلینی، 1363: ج1، 431)
همچنین در تفسیر آیه وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً (اسراء: 34)، فرمود:
عهد پیمانی است که پیامبر از مردم برای محبت ما و اطاعت امیرالمؤمنین گرفت که با او مخالفت نکنند و بر او پیشی نگیرند و رحم او را قطع نکنند و آنها را به این مطلب آگاه ساخت که در این مورد پاسخگو خواهند بود. (مجلسی، 1403: ج24، 187)
پذیرش ولایت امام و محبت و اطاعت واقعی امام، جز با التزام کامل به ضوابط دینی امکانپذیر نیست. به تعبیر دیگر، اساساً امام پیشوای انسانها در مسیر عبودیت است و محبت و اطاعت از او، چیزی جز اقتدای به او و حرکت در پشت سر او برای سیر در مسیر عبودیت خداوند نیست.
3. روایاتی که از لزوم وجود یاران کارآمد برای امام مهدی سخن میگفتند و از اینکه با وجود چنین یارانی، خروج بر امام واجب خواهد شد (اذا اجتمع للامام عدة اهل البدر وجب علیه القیام). این روایات بر این نکته دلالت داشتند که وجود چنین یارانی، به تعجیل در ظهور خواهد انجامید (وجود یاران توانمند، زمینۀ ظهور است). اما دربارۀ ویژگیهای آنان توضیحی ندارند و میتوانیم با مراجعه به روایاتی که ویژگیهای یاران امام مهدی را برشمرده، این نکته را استنباط کنیم که زمینهسازی به معنای آراسته شدن به این ویژگیهاست. برخی از این ویژگیها عبارتند از:
3-1. بینش عمیق به حق تعالی:
رجال عرفوا الله حق معرفته و هم انصار المهدی فی آخر الزمان. (متقی هندی، 1409)
3-2. انس با ذکر خداوند:
رجال لاینامون اللّیل لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النّحل. (مجلسی، 1403: ج52، 308)
3-3. ولایتپذیری:
یا سلمان! إنّك مدرکه و من کان مثلك و من تولاه بحقیقة المعرفة. (طبری، 1413: 449)
3-4. عشق به امام:
یتمسحون بسرج الامام یطلبون بذلك البرکة. (مجلسی، 1403: ج 52، 308)
3-5. فداکاری در برابر امام:
یحفون به یقونه بأنفسهم فی الحرب. (همو)
3-6. فرمانبرداری از امام:
هم اطوع له من الأمة لسیّدها. (همو)
3-7. شجاعت:
رهبان باللّیل لیوث بالنّهار رجال کان قلوبهم زبر الحدید. (مفید: 1414: 208)
3-8. پرهیز از محرمات الهی:
إنّه یأخذ البیعة عن أصحابه أن لا یسرقوا و لا یزنوا و لا یسبّوا مسلماً و لا یقتلوا محرماً ... . (صافی گلپایگانی، 1419: 581)
از این نوع روایات، میتوان دریافت که اصحاب امام مهدی از نظر معرفتی، بالاترین رتبهها را دارند و رفتارشان نیز کاملاً در چارچوب موازین دینی است و برای انجام دادن مسئولیتهای دینی و پرهیز از محذورات شرعی، اهتمام کامل دارند. بنابراین وقتی روایات، وجود چنین یارانی را از زمینههای ظهور امام میدانند و برای آنها چنین ویژگیهایی را بر شمردهاند، در واقع، وجود چنین ویژگیهایی در میان مؤمنان، زمینه ظهور است.
4. دستهای از روایات، به سایر پیشوایان معصوم مربوط میشود و اقدام آنان به تشکیل حکومت را به وجود ویژگیهای خاصی در مؤمنان مشروط کرده است. برای نمونه، مأمون رقی میگوید:
نزد سرورم امام صادق بودم که سهل بن حسن خراسانی بر آن حضرت وارد شد. او سلام کرد و نشست و عرض کرد: «ای پسر رسول خدا، مهربانی و رحمت بر شماست و شما خاندان امامت هستید. چه چیز باعث شده است از گرفتن حق خود سر باز بزنید، در حالی که شما صدهزار مجاهد شیعه دارید؟» امام فرمود: «بنشین ای خراسانی، خدا حقت را بدهد!» سپس فرمود: «ای حنفیه تنور را روشن کن!» و او چنین کرد تا اینکه تنور همچون آتش برافروخته شد و بالایش سفید گشت. سپس فرمود: «ای خراسانی، بلند شو و در تنور بنشین!» خراسانی عرض کرد: «ای سرورم، ای پسر رسول خدا، مرا به آتش نسوزان؛ از من در گذر خداوند از شما در گذرد!» امام فرمود: «از تو گذشتم.» در این حال هارون مکی در حالی که کفشهایش در دستش بود از راه رسید و عرض کرد: «سلام بر تو ای پسر رسول خدا!» امام فرمود: «کفشهایت را بینداز و در تنور بنشین!» او کفشهایش را انداخت و در تنور نشست و امام شروع به سخن گفتن با خراسانی در مورد خراسان نمود، بهگونهای که گویا آن حضرت در خراسان حاضر بوده است. سپس فرمود:«ای خراسانی، برخیز و تنور را بنگر!» خراسانی میگوید: «به سوی تنور رفتم و دیدم که او در تنور چهار زانو نشسته است. او از آنجا خارج شد و به سوی ما آمده، سلام کرد.» سپس امام به خراسانی فرمود: «در خراسان چند نفر مثل این مییابی؟» عرض کردم: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم یافت نمیشود!» امام فرمود: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم نیست! آگاه باشید ما در زمانی قیام نمیکنیم که پنج نفر نیابیم که به ما کمک کنند؛ ما به وقت داناتریم.» (مازندرانی، 1376: ج3، 362)
این روایت بر این نکته دلالت دارد که شرط قیام امام، وجود یارانی است که در برابر امام تسلیم محض باشند و بیشک چنین تسلیمی، جز با برخورداری از درجات عالی معرفت به امام امکانپذیر نیست و البته زندگی کسی که در این حد از معرفت و تبعیت از امام باشد، در مدار دین خواهد بود و حیاتی مؤمنانه به معنای واقعی کلمه خواهد داشت.
از آنچه گذشت میتوان چنین استنباط کرد که زمینهسازی به معنای داشتن التزام واقعی به آموزههای دین مقدس اسلام در حوزه فکر و عواطف و رفتار است و وقتی به زمینهسازی توصیه میکنیم، مقصودمان این است که مؤمنان، مسئولیتهای دینی را به بهترین وجه ممکن به انجام رسانند. انجام دادن این مسئولیتها، از یکسو عمل به همان عهدی است که در توقیع شریف به آن اشاره شده و از سوی دیگر، زمینهساز پرورش یارانی است که روایات از ظهور امام در صورت مهیا شدنشان سخن گفتهاند. البته مقصود ما از مسئولیتهای دینی، منحصراً وظایف فردی نیست. زمینهسازی به معنای التزام به تمام مسئولیتها و از جمله مسئولیتهای اجتماعی است؛ از جمله: اهتمام به سرنوشت جامعه اسلامی و تلاش در مسیر اصلاح آن، برنامهریزی و اقدام برای زدودن آفتهای آن و اهتمام به پیشرفت آن در همۀ حوزهها، و داشتن دغدغه برای اصلاح وضعیت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی و سایر شئون جامعه.
اقدامات یادشده از این جهت زمینهساز ظهور امام مهدی هستند که با شکلگیری جبههای از مؤمنان راستین متعهد و فداکار در راه اهداف امام، موجبات بسط ید امام و عملی شدن آرمانهای آن حضرت فراهم خواهد شد.
از آنچه گذشت میتوان سه نکته را استنباط کرد:
نکته اول: اساساً تمام روایاتی که به مؤمنان عصر غیبت توصیههای اخلاقی و دینی کردهاند، ناظر به زمینهسازی بودهاند، گرچه در این روایات نامی از ظهور برده نشده باشد؛ یعنی با توجه به اینکه رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است، پیشوایان معصوم تلاش کردهاند رفتار مردم را بهگونهای مدیریت کنند که زمینهها برای ظهور امام فراهم شود.
نکته دوم: کسانی که از زمینهسازی و ضرورت آن سخن میگویند، درصدد تعریف مسئولیت جدیدی متفاوت با وظایف معهود دینی نیستند تا اینکه به مدعای آنان به دیده تردید نگریسته شود، بلکه مقصود آنان از زمینهسازی، انجام دادن همان مسئولیتهای معهود دینی است؛ همچنان که منکران ضرورت زمینهسازی، در مسئلۀ ضرورت انجام دادن مسئولیتهای دینی در عصر غیبت تردیدی ندارند. بحث از ضرورت زمینهسازی و تأثیر عملکرد انسانها در ظهور و یا خنثی بودن رابطه ظهور و رفتار انسانها، نباید باعث شود تا مؤمنان در انجام دادن مسئولیتهای دینی سست گردند و در این اصل بدیهی آیین مقدس اسلام تردید کنند. بنابراین هر دیدگاهی در مورد ظهور و علل آن داشته باشیم، باید ضرورت توجه به انجام دادن وظایف دینی را اصلی تردیدناپذیر تلقی کنیم و برای تحقق آن، هم حکومت اسلامی و هم مؤمنان، باید از همه ظرفیتها به بهترین شکل بهره برند و دیدگاههای متفاوت و بحثها و چالشهایی که در این مورد وجود دارد، نباید فضا را برای میدانداری شیطان و القای فکر شیطانی بیمبالاتی نسبت به دین و مناسک دینی مهیا نماید. به هر روی، معتقدان و منکران به زمینهسازی، در اصل ضرورت انجام دادن وظایف دینی همعقیدهاند؛ گرچه از نظر اعتقاد به تأثیرگذاری انجام دادن مسئولیتهای دینی در ظهور و عدم آن با یکدیگر اختلافنظر دارند. یکی از نویسندگان که تلاش فراوانی به کار برده تا اثبات کند که ظهور امام مهدی کاری الهی است و انسانها در آن هیچ نقشی ندارند و تلاش کرده تمام ادلهای را که بر اثبات نقش انسانها در ظهور اقامه شده به چالش بکشد، نتوانسته این نقش را بهطور کلی انکار کند؛ لذا در جایی دیگر، خود به تأثیر رفتارهای انسانها در ظهور اعتراف کرده است:
... وظیفه شیعیان در همۀ زمانها بهویژه در زمان غیبت، بیش از هر چیز همدل شدن در وفای به عهد و پیمان امامت است و انجام این وظیفه به فضل و لطف پروردگار متعال _ نه بر اساس ضرورت علّی و معلولی و نه وعده لایتخلف الهی _ میتواند در تعجیل ظهور امام عصر مؤثر و کارساز باشد. (بنیهاشمی، 1384: 255)
وی در جایی دیگر مینویسد:
جالب این است که در مقام دعا برای تعجیل فرج نیز یکی از مهمترین شرایط _ و چه بسا از همه مهمتر _ وجود ورع و تقوا در شخص دعاکننده میباشد و این به آن معناست که هرچند کثرت دعا به پیشگاه الهی، میتواند به فضل و رحمت او عامل بسیار مؤثری در جلو انداختن ظهور امام زمان باشد، اما استجابت همین دعا، مشروط به آن است که دعاکننده در انجام وظایف خود در زمان غیبت، کوشا و تلاشگر باشد. (همو: 385)
این دیدگاه، ممکن است دربارۀ کیفیت تأثیرگذاری تلاشهای مؤمنانه در ظهور با دیدگاه مورد نظر ما اندکی اختلاف داشته باشد، اما در اصل تأثیرگذاری آن ظاهراً اختلافی وجود ندارد.
داشتن نگاه زمینهسازانه، تکلیف جدیدی ایجاد نمیکند، بلکه تلقی و نگرش ما نسبت به مسئولیتهای دینی را دستخوش تحول قرار داده، اهداف ما را دگرگون میکند. نگاه زمینهسازانه، بر تمام رفتارهای مؤمنانه سایه میافکند و آن را در نسبتی خاص با امام زمان قرار میدهد و شاید فرمایش امام صادق ناظر به این نکته باشد:
...من سرّه أن یكون من أصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الأخلاق و هو منتظر... . (نعمانی، 1422: 207)
یعنی عمل همراه با ورع و برخورداری از فضایل اخلاقی، باید رویکردی منتظرانه داشته باشد و کسی که میخواهد از اصحاب امام مهدی به شمار آید، باید حتی در ورع ورزیدن و متخلق به اخلاق نیک شدنش، به این معنا توجه داشته باشد که اینها همه در نسبتی خاص با امام زمان و برای فراهم کردن زمینههای ظهور است.
کسی که به تکالیف دینی تنها از آن جهت مینگرد که در دین به رعایت آن دستور داده شده با کسی که وظایف دینی را به مثابۀ خشتهایی میداند که در هر لحظه بنای رفیع ظهور را تکمیل میکنند، این دو نگاه از نظر انگیزشی در یک سطح نیستند. در نگاه دوم، مؤمن پیوسته در هر حرکتی و در هر پرهیزی، خود را در ارتباط با امام زمان میبیند و مدام خود را در نسبتی خاص با او و در مسیری مییابد که به ظهور ختم میشود. شاید به دلیل همین نگاه باشد که در روایات، منتظران به مجاهدانی تشبیه شدهاند که در خیمهگاه امام حضور دارند (صدوق، 1363: 338)؛ زیرا وقتی مؤمن میداند امام اهدافی دارد و این اهداف با ظهور تحقق مییابد و تلاشهای او در ظهور امام و تحقق اهداف امام تأثیرگذار است، او سرباز امام و همراه با او در رسیدن اهداف بلند امام خواهد بود و تفاوتی نمیکند که در عصر غیبت باشد یا در زمان ظهور. امام باقر در این باره فرموده است:
... من مات و هو عارف لامامه لم یضره تقدم هذا الأمر أو تأخّر. (کلینی، 1363: ج 1، 371)
نکته سوم: هر تلاشی که در مسیر اعتلای فرهنگ ناب اسلامی انجام پذیرد و عملی شدن آرمانهای بلند اسلامی را باعث گردد و به رشد انسانها از نظر اعتقادی و اخلاقی و رفتاری بینجامد، تلاش زمینهسازانه خواهد بود، گرچه کسی که در این مسیر فعالیت میکند، نامی از امام مهدی به زبان نیاورد. به تعبیر دیگر، مهم این است که مؤمنان بدانند رفتارهای آنان در ظهور تأثیرگذار است و از اینرو هدف خود را ساختن جامعه زمینهساز قرار دهند و برای تحقق آن، طرح و برنامه داشته باشند و تمام رفتارهای آنان در این چارچوب باشد.
نکته چهارم: با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که برای اثبات ضرورت زمینهسازی و مکلف بودن مؤمنان به زمینهسازی، دلیل مستقلی نیاز نداریم؛ زیرا اساساً زمینهسازی چیزی جز همان مسئولیتهای معهود دینی نیست. بنابراین همان ادلهای که اثباتکنندۀ مسئولیتهای دینی به صورت کلی آن است، برای اثبات ضرورت زمینهسازی و مکلف بودن مؤمنان نسبت به زمینهسازی، کافی خواهد بود.
نقش امام مهدی در زمینهسازی
از آنجا که ظهور امام مهدی منشأ تمام فضیلتها و کمالات است، تحقق آن نیز مطلوب امام و بلکه مهمترین دغدغه و خواست آن حضرت است و اساساً اگر بنابر آنچه گذشت، مؤمنان در برابر تحقق زمینههای ظهور مسئولیت دارند، این مسئولیت به طریق اولا بر عهده امام مؤمنان است. بنابراین، هم تحقق ظهور هدف آن حضرت خواهد بود و هم آن حضرت برای تحقق این مهم طرحی خواهد داشت. از سوی دیگر، آن حضرت به مدیریت رفتار مردم و جهتدهی به آن برای حرکت به سوی تغییر مثبت و تعالی اخلاقی و در نهایت زمینهسازی ظهور توجه دارد. از مصادیق اقدامات حضرت در مسیر زمینهسازی، توصیههای ایشان برای هدایت شیعیان در عصر غیبت صغرا و نیز مراجعه به فقها به عنوان مرزبانان حقیقی دین و رهبران فکری جامعه اسلامی در عصر غیبت است. همچنانکه چهبسا دستان مبارک امام، پشت سر بسیاری از سنتهای خوب اجتماعی و یا مراکز و نهادهای دینی و یا ایدههای اسلامی نقشآفرینی کرده و یا آن حضرت در تضعیف و یا انحلال نهادها و جمعیتهایی که عامل انحطاط جامعهاند نقش داشته و در ظاهر اثری از آن حضرت برای ما مشهود نیست. امام علی در این باره میفرماید:
... بدانید آن کس از ما (اهلبیت) که آن فتنهها را دریابد، با چراغ روشنیبخش در آن گام مینهد و به سیره و روش صالحان رفتار میکند تا گرهها را بگشاید و بردگان را آزاد سازد، گروهی را بپراکند و جماعتی را گرد هم آورد در نهایت پنهانکاری؛ آنگونه که پیجویان، اثر قدمش را نبینند هرچند برای یافتن او بسیار جستوجو کنند ... . (شریف رضی، 1370: خ150)
این اقدامات، همگی تلاشهای حضرت در مسیر زمینهسازی هستند؛ زیرا چنانکه گذشت، تلاش برای انجام دادن مسئولیتهای دینی، تلاشی زمینهسازانه به شمار میآید و اقدامات امام نیز برای آشنایی مؤمنان به وظایف دینی و عمل به آن، و یا زدودن موانع آن است.
نتیجه
اگر از زمینهسازی ظهور، آمادگی مؤمنان برای ظهور را اراده کنیم، به روشنی این معنا از رویات قابل استنباط است، همچنانکه اگر از آن انجام دادن رفتارهایی را در نظر داشته باشیم که باعث تسریع یافتن امر ظهور میشود، هم دلیل عقلی و هم روایات بسیار بر آن دلالت دارد. این مطلب را بسیاری از عالمان متقدم و متأخر شیعه پذیرفتهاند. از سوی دیگر، ثابت شد که حالت انتظار برای ظهور، جز از ناحیه انسانها وجود ندارد و با فراهم شدن آنچه مربوط به انسانهاست، ظهور تحقق خواهد یافت. همچنین زمینهسازی، به معنای التزام به تمامی آموزههای دین مقدس اسلام است و این مهم، وظیفهای جدا از مسئولیتهای معهود دینی نیست و امام مهدی نیز در برابر این مهم مسئول است و بیتردید برای تحقق آن طرح و برنامه دارد. وظیفه مؤمنان نیز همراهی با امام برای تحقق آرمانهای آن حضرت است.
منابع
1. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، انتشارات سخن، 1381ش.
2. بنیهاشمی، سیدمحمد، راز پنهانی و رمز پیدایی، تهران، انتشارات نیکمعارف، چاپ اول، 1384ش.
3. خمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1371ش.
4. شريف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1370 ش.
5. شریف مرتضى، علی بن حسین، رسائل المرتضى، قم، دارالقرآن الكریم، 1405ق.
6. صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخب الاثر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، چاپ اول، 1419ق.
7. صدر، سیدمحمد، تاریخ الغیبة الکبری، قم، انتشارات ذویالقربی، چاپ دوم، 1425ق.
8. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1362ش.
9. ، كمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1363 ش.
10. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، نجف، دار النعمان للطباعة و النشر، 1386ق.
11. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مركز الطباعة و النشر فی مؤسسة البعثة، چاپ اول، 1413ق.
12. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.
13. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المكتبة العلمیة الإسلامیة، بیتا.
14. قزوینی (ابنماجه)، محمد بن یزید، سنن ابن ماجة، بیروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزیع، بیتا.
15. كلینی، محمد بن یعقوب، الكافی، تهران، دارالكتب الإسلامیة، چاپ پنجم، 1363ش.
16. مازندرانی (ابنشهر آشوب)، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب، نجف، المكتبة الحیدریة، 1376ق.
17. مازندرانی، ملا محمدصالح، شرح اصول كافی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1421ق.
18. متقی هندی، علی بن حسامالدین، كنز العمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.
19. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.
20. مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1385ش.
21. مغربی، قاضی نعمان، دعائم الإسلام، قاهره، دار المعارف، 1383ق.
22. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، بیروت، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1414ق.
23. ، رسائل فی الغیبة، بیروت، دارالمفید للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1414ق.
24. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، قم، انوار الهدى، چاپ اول، 1422ق.