تحلیل مقام امامت حضرت مهدی از دیدگاه فریقین
فتحالله نجارزادگان
محمدمهدی شاهمرادی
چکیدهمحمدمهدی شاهمرادی
در فرآیند شخصیتشناسی امام مهدی، بحث دربارۀ رتبه و مقام امامت آن حضرت مطرح است. رتبۀ امامت حضرت مهدی مانند سایر ائمه برتر از رتبه نبوّت و رسالت است. این معنا از یکسو، با تأمّل در مفاد آیۀ امامت حضرت ابراهیم و از سوی دیگر از سیرۀ حضرت عیسی در اقتدا به امام مهدی و پیروی از ایشان در عصر ظهور اثبات شدنی است.
با درک رتبۀ امامت حضرت مهدی حدیث «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّة» (کلینی، 1388: ج1، 376) و احادیث شبیه به آن، که در مصادر فریقین نقل شدهاند، ژرف و واقعبینانه معنا میشوند.
مقدمه
دیدگاه فریقین دربارۀ مقام امامت امام مهدی چیست و با مقام نبوّت و رسالت چه نسبتی دارد؟ دلیل نماز گزاردن حضرت عیسی پشت سر امام مهدی و بهطور کلّی همراهی با ایشان چیست؟ اين نوشتار، درصدد پاسخ به اين پرسشهاست.
به نظر میرسد برای شخصیتشناسی امام مهدی بتوان با تحلیل عناوین «امامت حضرت مهدی»، «اهلبیت رسول الله»، «خلیفةالله»، «پیوند امام مهدی با قرآن کریم»، «درک رسالت ایشان در احیاگری دین حق» و بهطور کلی با امعان نظر در نقاط مشترک فریقین دربارۀ امام مهدی، به ترسیمی واقعبینانه از شخصیت ایشان دست یافت. هر یک از این عناوین که به نوعی در قرآن و مدارک روایی فریقین بیان شده، به بررسی همهجانبه نیاز دارد. آنچه در این مقاله به آن پرداخته میشود _ با توجه به حجم بحث _ تنها تحلیل و بررسی دربارۀ «مقام امامت حضرت مهدی» است. عنوان «امامت» برای حضرت مهدی در مدارک معتبر و کهن فریقین یافت میشود. از این نوع روایات میتوان به حدیث مرحوم کلینی اشاره کرد که در چند باب از ابواب کافی مانند باب «أَنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ» نقل کرده است. (نک: کلینی، 1388: ج1، 177 - 178)
در مصادر اهل سنّت نیز چندین حدیث در این زمینه نقل شده است، مانند حدیث بخاری و مسلم از رسول خدا که میفرماید:
كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْكُم؛ (عسقلانی، 1379: ج6، 491، رقم 3449)
چگونه خواهید بود آنگاه که فرزند مریم در بین شما فرود میآید و امام شما از شما باشد.
و احادیثی دیگر در اینباره که در مدارک اهل تسنّن به چشم میخورد. (نک: گنجی شافعی، 1431: 800 ؛ اربلی، 1426: ج4، 186)
برتری مقام امامت حضرت مهدی از مقام نبوّت و رسالت
در بررسی و تحلیل مقام امامت حضرت مهدی به دو دسته دلیل میتوان استناد کرد:
یکم. درنگ در مقام امامت حضرت ابراهیم؛
دوم. سیرۀ امام مهدی در عصر ظهور با توجه به نزول حضرت عیسی و اقتدای ایشان به امام مهدی.
1. آیۀ ابتلای حضرت ابراهیم
قرآن در آیۀ معروف «ابتلا»، دربارۀ امامت حضرت ابراهیم میفرماید:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً؛ (بقره: 124)
و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم.
خداوند، در این آیه به حضرت ابراهیم مقام امامت را عطا کرده است. با تحلیل این مقام که به عنوان یک اصطلاح تلقّی میشود، میتوان به درک رتبۀ امامت حضرت مهدی نیز نایل شد. بهطور قطع این مقام، برتر از مقام نبوّت و رسالت است.
ادلهای که اثبات میکند مقام امامت در این آیه از مقام نبوّت برتر است به دو دستۀ قرآنی و روایی تقسیم میشود:
ادلّۀ قرآنی
الف) تحلیل ساختار ادبی آیه
از جمله ادلّۀ قرآنی، تحلیل ساختار ادبی آیۀ ابتلا است که بدین شرح است: «امام» در این آیه، مفعول دوم «جاعل» است. اسم مشتق «جاعل» در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا آینده باشد. پس اولاً إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً به این معنا نیست که پیش از این، تو را برای مردم امام قرار دادم، تا بتوان امام را به معنای نبیّ معنا کرد و یا امامت و پیشوایی را در این آیه لازمه نبوّت دانست. ثانیاً، استعمال مشتق در آینده مَجاز و نیاز به قرینه دارد و در اینجا قرینهای نیست تا گفته شود معنای این فراز این است: «من در آینده تو را امام قرار خواهم داد.» پس إِنِىِ جَاعِلُك برای زمان حال است و معنای آیه چنین است: چون ابراهیم ابتلاها را با موفقیّت به پایان برد، خداوند خطاب به وی فرمود : «[هماکنون] من تو را پيشواى مردم قرار دادم [تا پاداش این موفقیّت باشد].» یا بر اساس این احتمال که إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً عبارت از همان «کلمات» باشد، معنای این فراز چنین خواهد شد: «خداوند ابراهیم را به کلماتی تکلیف کرد به اینکه به وی گفت: تو را هماکنون برای مردم امام قرار میدهم». (برای توضیح بیشتر، نک: طبرسی، 1406: ج1، 380؛ حسینی همدانی، 1404: ج1، 236؛ بلاغی، بیتا: ج1، 123؛ طباطبایی، بیتا: ج1، 270)
ب) نزول وحی پیش از امامت
حضرت ابراهیم از طریق وحی به آزمونهای خود آگاه شدهاند و یا دستکم همین خطاب که فرمود: إِنِىِ جَاعِلُك ... از طریق وحی است. پس ایشان باید نبیّ بوده باشد تا وحی دریافت کنند.
ج) درنگ در آزمونها
از جمله آزمونهایی که قرآن با صراحت از آن نام برده و برخی از مفسّران آن را مصداق روشن ابتلا محسوب کردهاند، رخداد ذبح اسماعیل است. قرآن میفرماید: ... قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ .... إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ )صافات: 102 - 106) این رخداد در کهنسالی حضرت ابراهیم و زمانی است که وی صاحب فرزند شده، همانگونه که قرآن از قول ابراهیم میفرماید: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ (ابراهیم: 39) بنابراین، اگر ذبح حضرت اسماعیل را از آزمونها بدانیم، بهطور قطع، زمان اعطای مقام امامت، پس از نبوّت و رسالت و در اواخر عمر حضرت بوده است. (برای توضیح بیشتر، نک: فیض کاشانی، 1376: ج1، 64 ؛ طباطبایی، بیتا: ج1، 268)
د) تأمّل در زمان دعای ابراهیم
حضرت ابراهیم در این آیه از خدا با تعبیر ... وَ مِن ذُرِّيَّتى ... میخواهد این مقام را به فرزندانش عطا کند، یا امامانی که در آینده خواهند بود، از دودمان وی باشند. در هر صورت، این درخواست از حضرت، یا در کهنسالی است که در آن به صورت معجزه، صاحب فرزند شد و عرضه داشت: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ... (ابراهیم: 39) و یا در جوانی و میانسالی است، یعنی در زمانی که فرزند نداشته است، اما بهطور طبیعی امکان فرزنددار شدن او و همسرش فراهم بوده است. در این صورت، درخواست مقام امامت برای فرزندانی است که در آینده نصیبش خواهند شد. اما بین این دو مقطع، یعنی پیش از فرزنددار شدن و پس از دورۀ جوانی و میانسالی، گمان نمیبرد صاحب فرزند شود تا بخواهد برای آنان مقام امامت را درخواست کند. از اینرو، چون فرشتگان به خانهاش میآیند و وی را به تولد اسماعیل بشارت میدهند، از این بشارت در شگفت میماند. قرآن در این باره میفرماید:
... إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تُكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ؛ (حجر: 53-55)
... ما تو را به پسرى دانا مژده مىدهيم. [ابراهیم] آيا با اينكه مرا پيرى فرا رسيده است بشارتم مىدهيد؟ به چه بشارت مىدهيد؟ گفتند: ما تو را به حق بشارت داديم. پس، از نوميدان مباش.
حضرت ابراهیم از مژدۀ فرشتگان به فرزنددار شدن در کهنسالی شگفت زده میشود. شرایط سنّی همسر ابراهیم نیز بهگونهای است که بهطور طبیعی از باردار شدن گذشته است. قرآن پس از آنکه از مژدۀ فرشتگان به همسر ابراهیم یاد میکند، از قول وی چنین میآورد:
يَا وَيْلَتَي ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذَا لَشَيءٌ عَجِيبٌ؛ (هود: 72)
اى واى بر من، آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم، و اين شوهرم پيرمرد است؟ واقعاً اين چيز بسيار عجيبى است.
پس یا باید منصب امامت حضرت ابراهیم در دورۀ فرتوتی و کهنسالی ایشان باشد که در آن صاحب فرزند شده است و در این صورت، مقام امامت برتر از مقام نبوّت و رسالت خواهد بود؛ چون حضرت بدون شک، پیش از دورۀ کهنسالی به مقام نبوّت و رسالت نایل شده، بارها از طریق وحی رسالی مأموریتهای خود را انجام داده است، یا باید در دورۀ جوانی به این مقام نایل شده باشد. علّامه طباطبایی، دربارۀ فرض اول میگوید:
این رخداد (عطای مقام امامت) در اواخر عمر حضرت ابراهیم و پس از کبر سن و تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان حضرت اسماعیل و مادرش در مکه بوده است، چنانکه برخی از مفسّران به آن توجه کردهاند. دلیل آن جملهای است که خداوند از حضرت ابراهیم نقل میکند که گفت: وَ مِن ذُرِّيَّتى امامت را در ذریّهام قرار ده. چون حضرت ابراهیم پیش از آمدن فرشتگان و مژده به تولد اسماعیل و اسحاق، نمیدانست و گمان نمیبرد که صاحب فرزند میشود، حتّی هنگامی که فرشتگان بشارت به فرزنددار شدن به وی دادند، به گونهای با آنان سخن گفت که نومیدی و یأس از اولاددار شدن در آن به چشم میخورد. (طباطبایی، بیتا: ج1، 267)
اما با فرض دوم، یعنی رسیدن به مقام امامت در دوره جوانی و میانسالی حضرت منتفی است؛ چون به تعبیر علّامه طباطبایی:
چنین درخواستی در این شرایط سنّی خلاف ادب است. چگونه ممکن است کسی که کمترین آشنایی با ادب کلام داشته باشد، آن هم مثل ابراهیم خلیل به خود اجازه دهد از پروردگار جلیل خود درخواستی کند که به آن علم ندارد، چون ایشان نه فرزند داشته و نه اطّلاعی از فرزنددار شدنش داشته است. اگر همچنین سخنی را از حضرت ابراهیم احتمال دهیم باید میفرمود: به فرزندانم اگر فرزندانی روزیام کردی، امامت عطا فرما و یا عبارات دیگر که این قید و شرط را برساند. (همو: ج1، 268)
به هر روی، چنانکه برخی مفسّران گفتهاند: درخواست حضرت ابراهیم برای امامت فرزندان خود در اواخر عمر ایشان بوده و دلالت بر الحاق رتبۀ امامت پس از نبوّت و رسالت حضرت دارد. (بلاغی، بیتا: ج1، 123؛ حسینی همدانی، 1404: ج1، 236)
هـ) تمسّک به سیاق آیات
آیۀ «ابتلا» با هفده آیۀ پس از آن (تا آیۀ 141 سورۀ بقره) جملگی دربارۀ ابراهیم و دودمان اوست، تا حیات سراسر توحیدی ایشان و فرزندانش را در همۀ زوایا و شئون به روشنی ترسیم کند. جملگی این آیات از زمانی حکایت میکند که خلیلالرّحمن در دورۀ کهنسالی قرار داشته و دارای فرزند بوده است. مانند تعابیر وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ... در آیۀ 125، وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ ... رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ در آیات 127 و 128، وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ ... در آیۀ 132. در همۀ این آیات، حضور فرزندان ابراهیم را میبینیم. از اینرو، بر اساس سیاق آیات یاد شده، مقام امامت در زمانی به حضرت عطا شد که ایشان در دورۀ فرزندداری و کهنسالی بود و بهطور قطع حضرت ابراهیم پیش از این دوره، صاحب مقام نبوّت و رسالت بود.
و) بررسی مقاطع زندگی حضرت ابراهیم در قرآن
قرآن کریم در چند مورد حضرت ابراهیم را نبیّ و رسول نامیده است. با بررسی موقعیت این خطابها روشن میشود که حضرت ابراهیم پیش از احراز مقام امامت، این دو مقام را داشته و مقام امامت حضرت، فراتر از رسالت و نبوّت اوست. از جمله، قرآن در سورۀ مریم میفرماید:
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَاأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَ لَا يُبْصِرُ ... قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي ... وَ اهْجُرْنِي مَلِيّاً * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي ... وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ ... فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلّاً جَعَلْنَا نَبِيّاً؛ (مریم: 41 - 49)
و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز؛ زيرا او پيامبرى بسيار راستگوى بود. چون به پدرش گفت: پدرجان، چرا چيزى را كه نمىشنود و نمىبيند و از تو چيزى را دور نمىكند مىپرستى؟ ... گفت: اى ابراهيم، آيا تو از خدايان من متنفرى؟ ... [برو] براى مدّتى طولانى از من دور شو. [ابراهيم] گفت: درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم. ... و از شما و [از] آنچه غير از خدا مىخوانيد كناره مىگيرم. ... و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مىپرستيدند كناره گرفت، اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم.
ظاهر این آیات و تصریح به لفظ «نبیّاً» دلیلی است بر اینکه حضرت ابراهیم در آغاز دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی، صاحب مقام نبوّت بوده است.
قرآن کریم دربارۀ رسالت حضرت ابراهیم در زمانی که قوم خود را به توحید دعوت کرد، چنین خبر میدهد: أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ ... أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ (توبه: 70) بنابراین، مقام رسالت حضرت ابراهیم در زمان دعوت قوم خود به توحید پیش از زمانی است که ایشان از عموی خود که در قرآن با تعبیر «أب» از او یاد میشود رویگردان شده و از نزد قوم خود هجرت کند و باز پیش از آن بوده که صاحب فرزند شود.
تفصیل هریک از این موقعیتها، کم و بیش در قرآن آمده است. برای مثال، در آیاتی از سورۀ انبیاء (آیات 71 - 72) شرایط زمانی هجرت ابراهیم از قوم خود با شرح بیشتری نقل شده است. باز بهطور مشخصتر در سورۀ عنکبوت (آیات 14 - 26) این تفصیل به چشم میخورد. البته آیات 19 تا 23 این سوره به صورت جملات معترضه در میان داستان ابراهیم آمده است. علّامه طباطبایی نیز بر همین نظر است. (طباطبایی، بیتا: ج16، 115)
به هر روی، از مجموع این آیات که به بخشی از زندگی حضرت ابراهیم پرداخته میتوان با اطمینان گفت که آن حضرت، پیش از آنکه قوم خود و عموی خود را به توحید دعوت کند، رسول خدا بوده است و پیش از آن بوده که وی را به آتش افکنند و از قوم خود هجرت کند و حضرت لوط به رسالت او گردن نهد و باز پیش از زمانی است که ابراهیم صاحب فرزند شود.
بنابراین فاصلۀ زمانی که حضرت به رسالت مبعوث شد تا زمان فرزنددار شدنش، بسیار زیاد است، بهطوری که تمام ابتلاها از دعوت قوم و محاجه با آنان، افکندن در آتش، هجرت و ... را دربر میگیرد و اگر ابتلاها به این امور باشد، حضرت آنها را پشت سر گذاشته است. افزون بر این، چون دورۀ امامت ایشان بنا به ظاهر آیۀ مورد بحث (بقره: 124) در زمان فرزندداری به وقوع پیوسته، این دوره (امامت) بسیار متأخّرتر از زمان رسالت حضرت خواهد بود و امامت، مقامی فراتر از رسالت است.
ز) تمسّک به فرازهای آیۀ ابتلا
در فراز آخر آیۀ مورد بحث، چنین آمده است:
قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛
[ابراهيم] پرسيد: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پيمان من به ستمگران نمىرسد.
مفهوم مخالف عبارت «پیمان من به ستمگران نمیرسد» این است که این پیمان که همان امامت است به غیرستمکاران خواهد رسید و آنان شایستۀ دریافت چنین مقامی خواهند بود؛ زیرا با جستوجو در قرآن دربارۀ مقامهای دودمان ابراهیم، در میان آنان تنها برخی از افراد را مییابیم که این مقام برای آنان تصریح شده است و در واقع از اجابت درخواست ابراهیم برای رسیدن فرزندان خود به این مقام، پرده برداشته است. مانند حضرت اسحاق و یعقوب که قرآن دربارۀ آنان میفرماید: وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا (انبیاء: 72 - 73) قرآن برای همۀ انبیاء تعبیر «ائمّه» را به کار نبرده و تنها برای برخی از آنان به این وصف، تصریح کرده است. اسحاق و یعقوب به مقام امامت میرسند با آنکه آن دو نفر، مقام نبوّت داشتهاند. (مریم: 49) پس مقام امامتی که ابراهیم در آیۀ «ابتلا» از خداوند برای فرزندانش از جمله اسحاق میخواهد، غیر از نبوّت است.
ح) تأمّل در زمان دعاهای ابراهیم بر فرزندان
چون در آیات قرآن دربارۀ دعاهای حضرت ابراهیم نسبت به فرزندانش تأمّل کنیم به این نتیجه میرسیم که همۀ این دعاها در مقطعی است که حضرت سالخورده بوده و فرزند نداشته، نه آنکه در مقطع جوانی باشد، که بهطور طبیعی امید به فرزنددار شدن داشته است. مانند آیات:
رَبِّ ... وَاجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ ... رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ ... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ...؛ (ابراهیم: 35 - 37)
پروردگارا ... من و پسرانم را از پرستش بتها دور فرما ... پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در سرزمینی بیکشت و زرع ... سکونت دادم ... پس دلهای گروهی از مردم را به آنان گرایش ده ... .
و نیز این آیات:
الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَوةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ؛(ابراهیم: 39 - 40)
سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. به راستى پروردگار من شنوندۀ دعاست. پروردگارا، مرا برپادارندۀ نماز قرار ده، و از فرزندان من نيز. پروردگارا، و دعاى مرا بپذير.
آیاتی که در ادامۀ «ابتلا» است نیز از دعاهای حضرت ابراهیم و اسماعیل دربارۀ فرزندانشان حکایت میکند. مانند این آیه:
رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ...؛ (بقره: 128)
پروردگارا، ما را تسليم [فرمان] خود قرار ده؛ و از نسل ما، امتى فرمانبردار خود پديد آر!
این آیات شاهد آن است که حضرت ابراهیم همواره به ذریّۀ خود در دعاها عنایت داشته و درخواست امامت حضرت برای فرزندان خود، مانند سایر دعاهایی که برای فرزندانش پس از نبوّت و رسالت در زمان کهنسالی و وجود فرزندان بالفعل میکرده است. ابراهیم میدانسته فرزندانش نیز پس از موفقیّت در آزمونها، به این مقام نائل میشوند.
ط) تحلیل شرایط احراز امامت در قرآن
قرآن کریم از اوصاف پیشوایانی خبر میدهد که از میان بنیاسرائیل برگزیده شدهاند و میفرماید:
وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ. (سجده: 24)
در این آیه، شرط قرار دادن امامت از ناحیۀ خداوند برای انسانها، دستیابی به مقام صبر و یقین است. آیا برای اعطای مقام نبوّت نیز این دو شرط لازم است؟ برای پاسخ به این پرسش باید در آیات و روایات تأمّل کرد. اما دربارۀ مقام امامت حضرت ابراهیم ناچار باید ابتلاهای متعدّدی صورت پذیرفته باشد تا ایشان با صبرش آزموده شود و مقام یقینش نیز آشکار گردد و شایستۀ دریافت مقام امامت شود. با تأمّل در آیات قرآن کنیم درمییابیم که از مقام یقین حضرت ابراهیم در زمان نبوّت ایشان در هنگام محاجّه با آزر و قومش خبر میدهد و میفرماید:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَاأُحِبُّ الْآفِلِينَ * ... إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ (انعام: 74 - 79)
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود «آزر» گفت: «آيا بتان را خدايان [خود] مىگيرى؟ من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مىبينم.» و اينگونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقينكنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افكند، ستارهاى ديد؛ گفت: «اين پروردگار من است.» و آنگاه چون غروب كرد، گفت: «غروبكنندگان را دوست ندارم.» ... من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است؛ و من از مشركان نيستم.
دربارۀ مقام صبر حضرت ابراهیم نیز ناچار باید ابتلاهای متعدّدی صورت گرفته باشد تا در یک فرآیند زمانی نسبتاً طولانی، صبر حضرت نمایان شود. در آیات قرآن، دستکم بخشی از این ابتلاها مانند، محاجّه با قوم، القای در آتش، هجرت و ... را در زمان نبوّت ایشان مییابیم. بنابراین، مقام امامت ابراهیم پس از احراز شرط یقین و صبر است و این دو بر اساس آیات شریفۀ قرآن، در زمان نبوّت ایشان پدید آمده است. پس مقام امامت حضرت ابراهیم پس از مقام نبوّت ایشان خواهد بود. قرآن دربارۀ مقام امامت حضرت یعقوب نیز به این احراز صبر و یقین ایشان اشاره کرده، از قول وی در آغاز فراق یوسف میفرماید: ... فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ... (یوسف: 18) و سالیانی دراز بر این شکیبایی پایداری میورزد تا نزدیک وصال باز چنین میفرماید: ... إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللهِ ... (یوسف: 86) دربارۀ یقین ایشان نیز از این آیه میتوان بهره گرفت که میفرماید: ... وَ مَا أُغْنِي عَنكُم مِنَ اللهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ... (یوسف: 67) بر اساس این آیه، حضرت یعقوب بر این باور است که حکم تنها از آن خداست؛ اوست که به اسباب و علل، اثر میبخشد و رشتۀ همۀ امور را در دست دارد. ظاهراً ابتلا به فراق یوسف با آن همه شیفتگی و شیدایی حضرت یعقوب به وی، از شرایط احراز مقام امامت حضرت یعقوب به شمار میآید.
ادلۀ حدیثی
مفسّران شیعی در کنار ادلّۀ قرآنی، به روایات نیز استناد کردهاند (برای مثال، نک: مکارم شیرازی و همکاران، 1386: ج1، 439؛ قمی مشهدی، 1411: ج2، 137 ؛ شریف لاهیجی، 1373: ج1، 250؛ فیض کاشانی، بیتا: ج 1، 187) و جمعی از آنان، این روایات را مستفیض میدانند. (نک: بلاغی، بیتا: ج1، 123؛ طیب، 1378: ج2، 183) از جمله این احادیث عبارتند از:
1. حدیث مرحوم کلینی از طرق محمد بن یحیی از احمد بن محمد عن ابییحیی الواسطی از هشام بن سالم و دُرستَ بن ابیمنصور از امام صادق است که چنین نقل میکند:
وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ الله: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ اللهُ: لَا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاما؛
همانا حضرت ابراهیم پیامبر بود، ولی امام نبود، تا آنکه خداوند فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم. [ابراهيم] پرسيد: از دودمانم [چطور]؟» فرمود: پيمان من به ستمگران نمىرسد.» کسی که بت پرستیده باشد [ستمگر است و] امام نخواهد بود.
محمّد بن صفار نیز در بصائر الدرجات همین حدیث را از طریق محمد بن هارون از ابی یحیی الواسطی ... نقل کرده است. (صفار، 1404: 509، ح 11)
مرحوم شیخ مفید نیز با سند مرحوم کلینی این حدیث را آورده و در آن تصریح میکند «احمد بن محمد» در سند حدیث، «احمد بن محمد بن عیسی» است. (مفید، 1413: 22)
2. باز مرحوم کلینی با سند «محمد بن الحسن عمّن ذکره عن محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن زید الشّحام» چنین میآورد:
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ يَقُولُ: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ إِنَّ اللهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قَالَ: لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِي؛ (کلینی، 1388: ج1، 175)
[زید شحّام] میگوید از امام صادق شنیدم که فرمود: خداوند ابراهیم را بندۀ [خاص] خود قرار داد، پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان نبیّ برگزید، پیش از آنکه رسول خود سازد و او را رسول خدا انتخاب کرد، پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود انتخاب کند و او را خلیل خود قرار داد، پیش از آنکه او را امام قرار دهد. هنگامی که همۀ این مقامات را برای او فراهم کرد، فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» این مقام به قدری در چشم ابراهیم بزرگ جلوه کرد که «پرسيد: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پيمان من به ستمگران نمىرسد.» سفیه نابخرد امام متقی نخواهد شد.
3. حدیث دیگر مرحوم کلینی نیز بدین شرح است: علی بن محمد عن سهل زیاد عن محمد بن الحسین عن اسحاق بن عبدالعزیز أبی السفاتج عن جابر عن أبی جعفر قال: سمعته یقول:
إِنَّ اللهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ _ وَ قَبَضَ يَدَهُ _ قَالَ لَهُ: يَا إِبْرَاهِيمُ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ يَا رَبِّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين؛ (همو)
همانا خداوند ابراهیم را بندۀ خود گرفت، پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان نبیّ قرار داد، پیش از آنکه رسول کند و او را رسول کرد، پیش از آنکه او را به عنوان خلیل برگزیند و او را خلیل گرفت، پیش از آنکه به امامت نایلش کند. پس چون همۀ این مقامات برای او جمع شد _ و امام دست خود را مشت کرد [تا کنایه از این باشد که همۀ اینها جمع شد] _ [خداوند به ابراهیم] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» پس این مقام در چشم ابراهیم بزرگ جلوه کرد و گفت: پروردگار من! «از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پيمان من به ستمگران نمىرسد.»
مرحوم مفید، حدیث اول را از این طریق نقل کرده است: «ابی الحسن الاسدی عن ابی الخیر صالح بن ابی حماد الرازی یرفعه قال: سمعت أباعبدالله الصادق یقول: ... ». (مفید، 1413: 22)
4. باز مرحوم کلینی از امام رضا همین مضمون را از طریق «ابومحمد القاسم بن العلاء رفعه عن عبدالعزیز بن مسلم» چنین نقل کرده است:
إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فَقَالَ الْخَلِيلُ سُرُوراً بِهَا: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي؟ قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: لَا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين؛ (کلینی، 1388: ج1، 198)
همانا خداوند بلند مرتبه، ابراهیم خلیل را پس از نبوّت و خلّت در مرتبۀ سوم، به امامت نایل کرد و به این فضیلت تشرف داد و به وسیلۀ آن، نام حضرت را بلندآوازه کرد، به اینکه فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» حضرت خلیل که از این مقام مسرور شده بود عرض کرد: «از دودمانم [چطور]؟» خداوند تبارک و تعالی فرمود: »پيمان من به ستمگران نمىرسد.»
در سند این حدیث از مرحوم کلینی، تعبیر «رفعه» به کار رفته که مرحوم صدوق سند آن را از طریق مرحوم کلینی بدین شرح آورده است: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ [الکلینی] قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِم... » ( صدوق، 1405: ج 2، 675 ؛ همو، بیتا: ج1، 217)
اگر «قاسم بن مسلم» راوی برادرش و مروی «قاسم بن العلاء» باشد این حدیث از رفع، بیرون میآید.
مرحوم صدوق سند دیگری نیز به این حدیث دارد که بدین شرح است: «حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ... » (همو)
ظاهراً این روایات در مقام بیان بلندای رتبۀ امامتند، به اینکه این مقام بسی والاست، نه آنکه شرط احراز امامت، گذر از مقام نبوّت و رسالت و ... باشد.
5. صاحب بصائر الدرجات نیز از طرق خود از امام صادق حدیثی را چنین نقل میکند: سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد بن عیسی و محمد بن عبدالجبار عن محمد بن خالد البرقی عن فضاله بن ایوب عن عبدالحمید بن النضر قال: قال أبوعبدالله:
ینکرون الامام المفروض الطاعة و یجحدونه و الله ما في الارض منزلة عندالله اعظم من منزلة مفترض الطاعة، لقد کان ابراهیم دهراً ینزل علیه الأمر من الله و ما کان مفترض الطاعة حتّی بد الله أن یکرمه و یعظمه فقال: إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً فعرف ابراهیم ما فیها من الفضل فقال: وَ مِنْ ذُرِّيَتِي أي و اجعل ذلك في ذریتي قال الله عزّوجل: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (صفار، 1404: 509، ح 12)
آنان امامی که اطاعتش واجب است را منکرند. به خدا سوگند در زمین منزلتی نزد خدا بزرگتر از منزلت امام مفترضالطاعة نیست. همانا وحی مدتی طولانی بر ابراهیم نازل میشد و هنوز مفترضالطاعة نبود تا آنکه خداوند او را بزرگ داشت و ارج نهاد و فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» حضرت ابراهیم فضیلتی که در این مقام است را شناخت و به همینرو گفت: «و از دودمانم [چطور]؟» یعنی این مقام را در دودمان من قرار ده. خداوند بلندمرتبه فرمود: «پیمان من به ستمگران نمیرسد.»
شبیه به این حدیث که شأن و منزلت امام را نزد خداوند، بزرگترین شأن و منزلت میداند، حدیثی دیگر در تفسیر عیاشی از هشام بن الحکم از امام صادق است که دربارۀ فراز إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً میفرماید:
اگر خداوند نامی برتر از نام امام میدانست ما را به آن نام، مینامید. (عیاشی، بیتا: ج1، 58)
حاصل آنکه مقام امامت حضرت ابراهیم با استناد به دو دسته دلیل قرآنی و روایی از مقام نبوّت و رسالت وی برتر است و آنچه اهلسنّت در اینباره آوردهاند، با کاستیها و مناقشههای جدّی روبهروست. آنان امام را به معنای «نبیّ» دانستهاند. از اینرو میتوان گفت رتبۀ امامت در نزد اهلسنت همرتبۀ مقام نبوّت است.
اهلسنت در این معنا ناگزیر از دو امرند: الف) تبیینی مناسب از زمان ابتلای حضرت ابراهیم به کلمات، با زمان اعطای مقام نبوّت به ایشان، ارائه کنند؛ ب) برای اثبات معنای امامت به نبوّت در آیۀ مورد بحث، دلیل بیاورند.
تا آنجا که جستوجو کردیم، اهلسنت بهطور مبسوط در این دو امر بحث نکردهاند، جز چند نفر از جمله قاضی ابوبکر باقلانی که به نظر میرسد نخستین کسی است که به تبیین زمان ابتلا با زمان اعطای مقام نبوّت پرداخته است. (به نقل از: رازی، 1411: ج4، 38 - 39) و سپس فخر رازی است که کوشیده ادلّهای اقامه و اثبات کند که امامت حضرت ابراهیم در این آیه به معنای نبوّت است (همو: 39) و پس از او، آلوسی است که _ با پیشفرض امامت ابراهیم در این آیه به معنای نبوّت _ درصدد تبیین رابطۀ امامت و نبوّت حضرت ابراهیم برآمده و کوشیده است به این پرسش پاسخ دهد که چرا حضرت ابراهیم در میان انبیا، سمت پیشوایی دارد، یعنی با آنکه ابراهیم پیامبر است و امامت در این آیه نیز معنای نبوّت دارد، چرا تنها او در میان پیامبران متّصف به صفت امام شده است. (نک: آلوسی، 1417: ج1، 591) بررسی کاستیها و مناقشههایی که بر نظریۀ اهلسنت وارد است در جای مناسب خود مطرح شده است. (نک: نجارزادگان، 1389: 253 - 259)
2. سیرۀ حضرت عیسی در اقتدا به امام مهدی در عصر ظهور
فریقین دربارۀ نزول حضرت عیسی درعصر ظهور اتفاق نظر دارند. از دیدگاه مفسّران هر دو فریق نیز آیاتی از قرآن ناظر به این موضوع است، از جمله آیۀ:
وَ إِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ؛ (نساء: 159)
و از اهلِ كتاب، كسى نيست مگر آنكه پيش از مرگ خود حتماً به او ايمان مىآورد.
با آنکه دربارۀ مرجع ضمیر «بِهِ» و «مَوْتِهِ» اختلاف نظر وجود دارد، اما تفاسیر متعدّد کهن و متأخّر سنّی، مفاد این آیه را دربارۀ نزول حضرت عیسی در آخرالزمان میدانند. مانند ابنجریر طبری که در بین اقوال تفسیری دربارۀ این آیه، این قول را برمیگزیند:
هنگامی که حضرت عیسی از آسمان فرود میآید تا دجال به قتل برساند، تمام اهل کتاب به او ایمان میآورند و در آن زمانها همۀ آیینها یگانه میشوند که همان آیین اسلام حنیف و دین ابراهیم است. (طبری، 1408: ج4، 18)
سپس ابنجریر، روایاتی از ابن عباس، ابیمالک، حسن بصری و قتاده در این زمینه نقل میکند و در جمعبندی، این قول را به صواب نزدیکتر میداند. (همو: 21) در تفسیر الدر المنثور روایات بیشتری در اینباره از مصادر سنّی نقل شده است. (نک: سیوطی، 1983: ج2، 733 - 736)
ابنکثیر نیز ضمن آنکه این معنا را برای آیه، قول حق تلقی میکند میگوید: «ادلۀ قاطعی بر این قول دلالت دارد که میتوان به آنها اتکا کرد.» (بصروی دمشقی، 1402: ج1، 576) ابن کثیر، بابی با نام «ذکر الأحادیث الواردة في نزول عیسی بن مریم إلی الأرض من السماء فی آخر الزمان قبل یوم القیامة» گشوده و در آن روایاتی متعدد از ابنعباس و برخی تابعین نقل کرده، (همو) ضمن آنکه سند روایت ابن عباس از طریق سعید بن جبیر، صحیح تلقی شده است. (نک: عسقلانی، 1379: ج6، 492)
قرطبی نیز همین معنا را از ابن عباس، حسن بصری، مجاهد و عکرمه میداند و بر آن تأیید ضمنی دارد. (قرطبی، 1387: ج6، 10-11) برخی مفسّران اهل سنت نیز این قول را آوردهاند، بیآنکه آن را مردود بشمارند. (نک: بیضاوی، بیتا: ج1، 248؛ آلوسی، 1417: ج4، 20)
این قول در نزد مفسّران شیعی نیز پذیرفته شده است و آنان به حدیثی از علی بن ابراهیم استناد میکنند که در آن علی بن ابراهیم با سند خود از شهر بن حوشب چنین نقل میکند: حجاج بن یوسف گفت: در معنای این آیه درماندهام... به وی دربارۀ معنای آیه گفتم:
إنّ عیسی بن مریم ینزل قبل یوم القیامة إلی الدّنیا و لا یبقی أهل ملّة یهوديّ أو نصرانیّ أو غیره إلّا و آمن به قبل موت عیسی و یصلّی خلف المهدی قال: ویحك أنّی لك هذا و من أین جئت به؟ قال: قلت: حدّثنی به الباقر محمد بن علی بن الحسین قال: جئت و الله بها من عین صافیة؛ (قمی، 1404: ج1، 158و نیز نک: طبرسی، 1406: ج3، 211؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1386: ج4، 267)
همانا عیسی بن مریم پیش از برپایی رستاخیز به دنیا فرود میآید و هیچ یهودی و مسیحی و دیگران نیستند، جز آنکه به حضرت عیسی پیش از وفاتش ایمان میآورند و او پشت سر امام مهدی نماز میگزارد. [حجاج چون این سخن را شنید] گفت: وای بر تو! این معنا از کجاست؟ [شهر بن حوشب] میگوید: این را امام باقر محمد بن علی الحسین به من فرموده است. [حجاج] گفت: به خدا سوگند آن را از چشمهای زلال و صاف گرفتهای.
آیه دیگری که در این زمینه مورد توجه مفسّران فریقین قرار دارد، آیهای است که دربارۀ حضرت عیسی چنین میفرماید:
وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَ اتَّبِعُونِ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ؛ (زخرف: 61)
و همانا آن، نشانهاى براى [فهم] رستاخيز است، پس زنهار در آن ترديد مكن، و از من پيروى كنيد؛ اين است راه راست!
شیخ طوسی احتمال میدهد این آیه دربارۀ نزول حضرت عیسی در عصر ظهور امام مهدی باشد. (طوسی، 1402: ج9، 212) طبرسی نیز آیه را چنین معنا میکند:
وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ، یعنی انّ نزول عیسی من اشراط الساعة یعلم بها قربها؛ (طبرسی، 1406: ج9، 82)
«و همانا آن، نشانهاى براى [فهم] رستاخيز است» یعنی، نزول حضرت عیسی از نشانههای بر پایی قیامت است که از طریق آن نزدیک بودن قیامت، دانسته میشود.
وی این معنا را از قول ابن عباس، قتاده، ضحاک و سدی میداند و سپس حدیث ابنجریج از جابر، از پیامبر خدا را نقل میکند که میفرماید:
ينزل عيسى بن مريم فيقول أميرهم: صلّ بنا فيقول: لا إن بعضكم على بعض أمراء تكرمة من الله لهذه الأمة. اوردها مسلم فی الصحیح و فی حدیث آخر: کیف أنتم إذا نزل فیکم ابن مریم و إمامکم منکم. (همو)
تفاسیر صافی (فیض کاشانی، بیتا: ج4، 298) و نمونه نیز بنا به یک احتمال در معنای این آیه، آن را درباره حضرت عیسی میدانند. در تفسیر نمونه میگوید:
نزول حضرت مسیح از آسمان طبق روایات متعدّد اسلامی در آخر زمان صورت میگیرد و دلیل بر نزدیک شدن قیام قیامت است. (مکارم شیرازی و دیگران، 1386: ج21، 111)
تفسیر کنز الدقائق این معنا را برای آیه، متعیّن دانسته است. (قمی مشهدی، 1411: ج12، 89) در روایات شیعی نیز به نزول حضرت عیسی و نماز گزاردن ایشان پشت سر امام مهدی تصریح شده است. (برای مثال، نک: کلینی، 1388: ج8، 50، ح10؛ صدوق، 1405: ج2، 330، ح16)
در تفاسیر اهل تسنّن، معنای آیه دربارۀ نزول حضرت عیسی در عصر ظهور، رونق بیشتری دارد؛ طبری با چند سند از ابن عباس دیدگاه وی را نقل میکند که گفته است آیه درباره نزول عیسی بن مریم است. از جمله حدیث جابر که میگوید:
کان ابن عباس یقول: ما أدری علم الناس بتفسیر هذه الآیة ام لم یفطنوا لها؟ قال: نزول عیسی بن مریم؛ (طبری، 1408: ج13، 90)
ابن عباس میگفت: دانش مردم را دربارۀ تفسیر این آیه نمیدانم یا آنکه آنان معنای آیه را درنیافتهاند؛ آیه دربارۀ نزول حضرت عیسی بن مریم است.
وی احادیثی دیگر از قول ابیمالک، حسن بصری، مجاهد، قتاده، سدی، ضحاک و ابنزید در همین معنا نقل کرده است. (همو: 90 - 91 ) سیوطی نیز بنا به مشی تفسیری خود در در المنثور روایاتی را در اینباره گرد آورده است. (سیوطی، 1983: ج7، 386 - 387) قرطبی نیز ضمن نقل اقوال و احادیث دربارۀ معنای آیۀ مورد بحث، این معنا که آیه مربوط به نزول حضرت عیسی است را تقویت کرده است. (قرطبی، 1387: ج16، 106) وی حدیث مسلم و ابنماجه را از پیامبر خدا نقل کرده که فرموده است:
كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْكُم؛ (همو)
چگونه خواهید بود هنگامی که فرزند مریم در بین شما فرود میآید و پیشوایتان از شما خواهد بود.
این حدیث در صحیح بخاری نیز نقل شده است. (نک: عسقلانی، 1379: ج6، باب نزول عیسی بن مریم، 493، رقم 22339) ابنکثیر در تفسیر این آیه، نظر خود را به صراحت بیان داشته، آیه را دربارۀ حضرت عیسی و فرود ایشان از آسمان برمیشمرد و اقوال دیگر را تضعیف میکند. وی در پی نقل دیدگاه خود مینویسد:
قال مجاهد: وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ أی آیة الساعة خروج عیسی بن مریم قبل یوم القیامة و هکذا روی عن ابی هریرة و ابن عباس و ابی العالیة و ابی مالك و عکرمة و الحسن و قتادة و الضحاك و غیرهم و قد تواترت الاحادیث عن رسول الله _ صلی الله علیه [و آله] و سلم _ أنه أخبر بنزول عیسی قبل یوم القیامة إماماً عادلاً و حکماً مقسطاً. (بصروی دمشقی، 1402: ج4، 132 - 133)
آلوسی در شرح این آیه کوشیده است وجه جمعی برای احادیثی بیابد که دربارۀ هنگامۀ نزول حضرت عیسی در وقت نماز صبح است. چون برخی از روایات سنّی از امامت حضرت عیسی و اقتدای امام مهدی به ایشان و برخی از امامت حضرت مهدی و اقتدای حضرت عیسی به ایشان در این نماز، حکایت دارد. (نک: صدوق، 1405: ج2، 330، ح16؛ قزوینی، بیتا: ح407) احادیث دربارۀ اقتدای حضرت عیسی به امام مهدی قطعی و بنا به قول ابنحجر عسقلانی از ابوالحسن الابدی و نیز بنا به دیدگاه ناصرالدین البانی، متواترند. (نک: عسقلانی، 1379،ج6، باب نزول عیسی بن مریم، 493 - 494؛ بانی، 1405: ح5، 178) آلوسی نیز در اینباره مینویسد:
و الأکثرون علی اقتدائه بالمهدی في تلك الصلوة دفعاً لتوهم نزوله ناسخاً و أما فی غیرها فیؤم هو الناس لأنه الأفضل و الشیعة تابی ذلك؛
بیشتر دانشمندان بر این باورند که حضرت عیسی به امام مهدی در این نماز اقتدا خواهند کرد تا این توهم را از اذهان بزداید که گمان نبرند، نزول حضرت از آسمان برای نسخ شریعت محمدی است، بلکه به آیین مسلمین عمل میکند تا بر دوام این شریعت تأکید ورزند. امّا در نمازهای دیگر، وی امام مردم خواهد بود. چون او [پیامبر اولوالعزم و] برتر [از امام مهدی] است. اما شیعه این را برنمیتابد. ( آلوسی، 1417: ج14، 147)
البته وجه جمعی که آلوسی پیشنهاد کرده ناتمام است؛ چون _ تا آنجا که میدانیم _ روایات متعارض تنها دربارۀ نماز صبح، وقت نزول حضرت عیسی است و نسبت به دیگر نمازها حدیثی نقل نشده است. بیشتر دانشمندان نیز بنا به قول آلوسی بر این باورند که حضرت عیسی در این نماز به امام مهدی اقتدا میکند و نسبت به نمازهای دیگر اظهارنظر نکردهاند؛ چون دلیلی در نفی و اثبات آن در دست نیست. تنها دلیل آلوسی و دیگران افضلیّت حضرت عیسی از امام مهدی است که بر اساس آنچه گذشت، این نیز قابل دفاع نیست و مقام امامت از نبوّت برتر است.
برخی دانشمندان شیعی دربارۀ دلیل این اقتدا و بهطور کلّی همراهی حضرت عیسی با امام مهدی از این آیۀ شریفه مدد گرفتهاند که میفرماید:
وَ إِذْ أَخَذَ اللَهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا...؛ (آل عمران: 81)
و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس شما را فرستادهاى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد، البته به او ايمان بياوريد و حتماً ياریاش كنيد. [آنگاه] فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اينباره پيمانم را پذيرفتيد؟» گفتند: «آرى، اقرار كرديم.»
آنان میگویند: دلیل نماز گزاردن حضرت عیسی پشت سر امام مهدی [و بهطور کلی همراهی ایشان با امام مهدی] به دلیل این پیمانی است که خداوند از پیامبرانش گرفته تا به رسول اکرم ایمان آورند و وی را یاری رسانند و نصرت امام مهدی نصرت رسول خداست. [چون آیین ایشان را بدون هیچ اشتباهی احیا میکند] (جزایری، 1417: ج3، 9)
البته احادیثی دیگر در مصادر اهل تسنّن با سند صحیح وجود دارد که از حاکمیت حضرت عیسی در آن عصر خبر میدهد، مانند حدیث بخاری از ابوهریره از پیامبر خدا که میفرماید:
وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيُوشِكَنَّ أَنْ يُنْزِلَ فِيكُمُ ابْنُ مَرْيَمَ حُكْماً عَدْلًا يَكْسِر الصَّلِيبَ وَ يَقْتُلُ الْخِنْزِيرَ وَ ... ؛ (عسقلانی، 1379: ج6، 491، رقم 3448)
به خدایی که جانم به دست اوست، به زودی عیسی بن مریم در میان شما به عنوان حاکم عدل فرود میآید و صلیب را [که نماد نصرانیت است و آن را تعظیم میکنند] میشکند و خوک را میکشد [که کنایه از تحریم گوشت خوک است].
از وجه جمع بین این روایت و روایاتی که از امامت حضرت مهدی سخن میگوید میتوان زعامت ایشان را در برخی از امور، یا در منطقهای از مناطق، مانند مناطق مسیحینشین که امکان دارد بعداً مسلمان شوند، محسوب کرد وگرنه _ تا آنجا که میدانیم _ در بین امّت، چنین قولی رایج و مشهور نیست که زعامت کلی در عصر ظهور به عهدۀ حضرت عیسی است.
به هر حال، نزول حضرت عیسی و اقتدای حضرت به امام مهدی در نماز، امری قطعی بین فریقین است (نک: صدوق، 1405: ج2، 330، ح16؛ قزوینی، بیتا: ح407؛ مقدسی شافعی، 1416: 292) به همین دلیل، با آنکه حضرت عیسی پیامبر اولوالعزم به شمار میرود، مقام امامت حضرت مهدی از مقام نبوّت او برتر است.
ابنحجر در این زمینه نکتۀ لطیفی دارد و مینویسد:
و في صلوة عیسی خلف رجل من هذه الامة مع کونه فی آخر الزمان و قرب قیام الساعة دلالة للصّحیح من الأقوال أنّ الأرض لا تخلو عن قائم لله بحجّة؛ (عسقلانی، 1379، ج6، 494)
نماز گزاردن حضرت عیسی پشت سر مردی از این امّت که در آخرالزمان و نزدیک برپایی قیامت ظهور میکند، دلیل بر درستی دیدگاهی است که زمین از کسی که به حجّت و دلیل، دین خدا را برپا میدارد، تهی نمیماند.
مضمون همین تعبیر از امام علی به صورت: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ» نقل شده است. (نهج البلاغه: حکمت 139)
ابنابیالحدید در شرح این حدیث از امام علی مینویسد:
چون زمان، از کسی که از ناحیۀ حقتعالی بر بندگانش [ در امر هدایت ] سیطره دارد، خالی نخواهد بود.(معتزلی، 1387: ج18، 351)
به هر روی، مفسّران فریقین نزول حضرت عیسی از آسمان و اقتدا به حضرت مهدی در عصر ظهور را پذیرفتهاند و آیاتی از قرآن را دلیل این امر دانسته اند. این تلقّی از آیات در بین سلف از صحابه و بهویژه تابعین، مطرح بوده است.
با درک رتبۀ امامت حضرت مهدی _ که بنا به دو دلیل ذکر شده، برتر از مقام نبوّت است _ حدیث «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّة» (کلینی، 1388: ج1، 376) و احادیث شبیه به آن، که در مصادر فریقین نقل شدهاند، ژرف و واقعبینانه معنا میشوند. معرفت به این امام، نجات از مرگ جاهلی است؛ چون این معرفت و اعتقاد، لازمۀ ایمان به خدا و کتاب او و نیز تصدیق تعالیمی است که پیامبر خدا از ناحیۀ خداوند آورده است.
نتیجه
در فرآیند شخصیتشناسی امام مهدی بحث از رتبه و مقام امامت آن حضرت است و برتری مقام امامت حضرت مهدی از مقام نبوّت و رسالت با دو دلیل محکم، اثباتشدنی است:
1. آیۀ معروف «ابتلا» دربارۀ امامت حضرت ابراهیم که تأمّل در مفاد آن، این برتری را ثابت میکند. با توجه با مفاد این آیه و سایر آیات قرآن و نیز مفاد روایات در مصادر شیعی، رتبۀ امام در این آیه فراتر از نبوّت است و زمان اعطای این مقام به حضرت ابراهیم پس از رسالت ایشان است. این معنا با تحلیل ساختار ادبی آیه، نزول وحی پیش از امامت، درنگ در آزمونها، تأمّل در زمان دعای ابراهیم و تمسّک به سیاق آیات به دست میآید.
اهلسنّت بهطور مشخص دربارۀ رتبۀ امامت در این آیه، بحث نکردهاند. آنان اساساً «امام» را به معنای «نبیّ» دانستهاند. از اینرو میتوان گفت رتبۀ امامت در نزد اهلسنت، همرتبۀ مقام نبوّت است.
2. فریقین دربارۀ نزول حضرت عیسی درعصر ظهور اتفاق نظر دارند. از دیدگاه مفسّران هر دو فریق نیز، آیاتی از قرآن ناظر به این موضوع است؛ از جمله آیۀ وَ إِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ (نساء: 159) و نیز: وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَ اتَّبِعُونِ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ. (زخرف: 61)
در روایات شیعی نیز به نزول حضرت عیسی و نماز گزاردن ایشان پشت سر امام مهدی تصریح شده است. برخی دانشمندان شیعی دربارۀ دلیل این اقتدا بهطور کلّی همراهی حضرت عیسی با امام مهدی از آیۀ 81 سورۀ آل عمران مدد گرفتهاند. آنان میگویند: دلیل نمازگزاردن حضرت عیسی پشت سر امام مهدی به دلیل پیمانی است که خداوند از پیامبرانش گرفته تا به رسول اکرم ایمان آورند و وی را یاری رسانند و نصرت امام مهدی نصرت رسول خدا است.
منابع
1. آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، به کوشش: محمدحسین العرب، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
2. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تحقیق: علی الفاضلی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت، 1426ق.
3. البانی، محمد ناصرالدین، سلسلة الاحادیث الصحیحة، بیروت، المكتب الاسلامی، چاپ چهارم، 1405ق.
4. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
5. بصروی دمشقی، اسماعیل بن عمر (ابنکثیر)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، 1402ق.
6. بلاغی، محمدجواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، قم، مکتبة الوجدانی، بیتا.
7. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، بیروت، دار الکتب العلمیة، بیتا.
8. جزائری، سیدطیب، البراهین الاثنی عشر علی وجود الامام الثانی عشر، بیروت، مؤسسة دار الکتب، 1417ق.
9. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین، انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق.
10. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، قم، مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1411ق.
11. سیوطی، جلالالدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالفکر، 1983م.
12. شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، 1373ش.
13. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1405ق.
14. ، عیون أخبار الرضا، قم، مکتبة المصطفوی، بیتا.
15. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، تصحیح: محمد کوچهباغی، قم، بینا، 1404ق.
16. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین، بیتا.
17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تحقیق: محلاتی و طباطبایی، بیروت، دار المعرفة، 1406ق.
18. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیات القرآن (تفسیر طبری)، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1408ق.
19. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1402ق.
20. طیّب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، 1378ش.
21. عسقلانی، احمد بن علی (ابنحجر)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، تحقيق: عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دارالفكر، چاپ اول، 1379ق.
22. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی (کتاب التفسیر)، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة الاسلامیة، بیتا.
23. فیض کاشانی، محمد محسن، الأصفی فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدحسین درایتی و رضا نعمتی، قم، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1376ش.
24. ، الصافی فی تفسیر القرآن، تصحیح: شیخ حسین اعلمی، بیروت، دارالمرتضی، بیتا.
25. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، قاهره، دارالکتاب العربی، 1387ق.
26. قزوینی، محمد بن یزید (ابنماجه)، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
27. قمی مشهدی، محمد، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، مؤسسة الطبع و النشر لوزارة الثقافة و الارشاد، 1411ق.
28. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر (المنسوب الی) القمی، تصحیح: سیدطیب موسوی، قم، بینا، 1404ق.
29. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح: علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1388ق.
30. گنجی شافعی، محمد، البیان فی اخبار صاحب الزمان، تحقیق: محمدکاظم محمودی، بیجا، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1431ق.
31. معتزلی، عبدالحميد بن محمّد (ابنابیالحدید)، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387ق.
32. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، کنگرۀ جهانی هزارۀ شیخ مفید، 1413ق.
33. ، اوائل المقالات، تحقیق: ابراهیم انصاری، قم، کنگرۀ جهانی هزارۀ شیخ مفید، 1413ق.
34. مقدسی شافعی، یوسف، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1416ق.
35. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سی و یکم، 1386ش.
36. نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات مهدویت و شخصیتشناسی امام مهدی در دیدگاه فریقین، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1389ش.