تکیه زدی به کعبه و تو دستت
شمشیر عدل علی میدرخشه
آسمونی و توی دستای تو
شمشیر تو مثل یه آذرخشه
(ترانهی برگزیده)
داره دیر میشه
امیر اکبرزاده
26 ارديبهشت 1388 ساعت 14:06
تکیه زدی به کعبه و تو دستت
شمشیر عدل علی میدرخشه
آسمونی و توی دستای تو
شمشیر تو مثل یه آذرخشه
تکیه زدی به کعبه و تو دستت
شمشیر عدل علی میدرخشه
آسمونی و توی دستای تو
شمشیر تو مثل یه آذرخشه
پیچیده توی کوچهها عطر یاس
میچرخونی به هر طرف سرت رو
تو اومدی نشون بدی به عالم
مرقد بینشون مادرت رو
سایهی تو افتاده روی زمین
رنگ از رُخ خورشیدمون پریده!
خورشید ما میدونه خورشید تویی
سایهی خورشیدُ کسی ندیده!
روی زمین جای قدمهای تو
گل دسته دسته میزنه شکوفه
هیچکی نمیدونه که قصدت کجاست
داری به کربلا میری یا کوفه؟
بعد یه عمری انتظار اومدی
حالا بگو تکلیف ماها چیه؟
منتظرای واقعی کدومان؟
تکلیف امروز چیه؟ فردا چیه؟
امروزُ که اومدی، با تو خوشیم
فردا قراره چی بشه... میدونیم؟
تو پسر علی و عدلی... ولی ـ
ما سر حرفامون اگه نمونیم...
از صبحِ گلدسته صدای اذون
منو مییاره به خودم... بیدارم
وضو بگیرم که داره دیر میشه
پاشم برم سجاده رو بیارم!!
کد مطلب: 123