تاریخ انتشارشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۳۹
کد مطلب : ۲۵۵
۰
plusresetminus
امامان شیعه و برخورد با انحرافات / خادميان
مقدمه
هر قدر سرمایه‌ها و دست‌آوردهای مادی و معنوی بشر ارزش‌مندتر باشد، به همان نسبت خطرهای بیشتری او را تهدید می‌کند. از عمیق‌ترین دغدغه‌ها، برای دل‌سوزان در زمینه‌های فرهنگی و معنوی، برخورد مناسب و کارآمد با این خطرها و تهدیدهاست. رهبرانی در این میدان موفق هستند که بتوانند بهترین برنامه را در رویارویی با هجوم انحرافات پی‌گیرند.
ضرورت دارد در تاریکی‌های دوران به انوار قدسی و هدایت‌بخش، تمسّک جوییم و برای واقع نشدن در گرداب‌ هلاکت، به این دلایل الهی نظر افکنیم. امام رضا(علیه السلام) در معرفی راهبران نورانی بشر به این مطلب اشاره می‌فرمایند:
الإمام کالشمس الطالعة المجلّلة بنورها للعالم و هی فی الاُفق بحیث لاتنالها الأیدی و الأبصار الإمام البدر المنیر و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادی فی غیاهب الدجی و أجواز البلدان و القفار و لجج البحار، الإمام الماء العذب علی الظمإ و الدالّ علی الهدی و المنجی من الردی الإمام النار علی الیفاع الحارّ لمن اصطلی به والدلیل فی المهالک من فارقه فهالک؛
امام به خورشید نورافشانی می‌ماند که پرتو نورش، تمام جهان را فرا گرفته و مقام او در افقی است که دستان و دیدگان به آن نرسد. امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره‌ای‌ راه‌نماست در شدت تاریکی‌ها و ره‌گذر شهرها و کویرها و گرداب دریاها (در هر سرگردانی امام، راه‌نماست). امام آب گوارای زمان تشنگی و رهبر به سوی هدایت و نجات‌بخش از هلاکت است. امام آتش روشن روی تپه (نور هدایت‌کننده گم‌گشتگان)، وسیله گرمی سرمازدگان (نور گرمابخش در سرزمین سرد جهالت) و ره‌نمای هلاکت گام‌هاست؛ هر که از او جدا شود، هلاک می‌گردد.
مطالعه موضوع انحرافات، با نگرش راه‌بردی برای موضع‌گیری مناسب در فضای معاصر و آسیب‌شناسی و آسیب‌زدایی، از ضروریات جامعه متعالی به شمار مي‌رود.
این تحقیق محدود به گزارش‌های سه قرن اولیه اسلام (زمان حضور ائمه(علیهم السلام)) و فقط درباره انحرافات جامعه تشیع است. هم‌چنین بیشتر منابع اصلی نوشته شده درباره انحرافات گروه‌های اسلامی، مفقود گشته و گزارش‌های تاریخی در فضای خاص آن زمان بوده که برای نتیجه‌گیری در این زمان باید بیشتر دقت شود. به علاوه، برخی از انحرافات و فرقه‌ها دروغین بوده‌اند و گاهی برای کوبیدن اصحاب خالص ائمه اطهار(علیهم السلام) به آنان دروغ نسبت داده‌اند؛ به خصوص بیشتر کتاب‌های اهل‌سنت که کوشیده‌اند مذهب شیعه را محکوم نمایند و بیشترین انحراف را به این مذهب نسبت دهند. پیش از آغاز این بحث، شایسته می‌نماید که «شیعه» و «انحراف» را از نظر لغت و اصطلاح بررسی کنیم:
شیعه در لغت به معنای «مشایعت» یعنی پیروی، یاری و دوستی کردن است. در قرآن کریم نیز همین معنا به کار رفته:
«فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ»؛
آن کس که از پیروانش بود، برضد کسی که دشمن وی بود، از او یاری خواست.
«وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ»؛
و بی‌گمان، ابراهیم از پیروان اوست.
اصطلاح شیعه و تشیع در تاریخ اسلام و فرهنگ عقاید و معارف آن، به پیروان علی(علیه السلام) اختصاص دارد؛ کسانی که به امامت و خلافت حضرت امیر(علیه السلام) معتقدند. بنابر عقیده آنان، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جا‌نشین‌های خود را با ذکر نام و مشخصات معرفی و با نص جلی تعیین فرموده است.
نوبختی در کتاب فرق الشیعه می‌نویسد:
شیعه به پیروان علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) گفته می‌شود و از زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شیعه علی(علیه السلام) ملقب بوده‌اند. هم‌چنین شیعه کسی است که مودتش با مودت علی(علیه السلام) موافق باشد... سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود و عمار بن یاسر نخستین کسانی بودند که شیعه نامیده شدند.
بر اساس مکتب تشیع، صراط مستقیم و طریق سعادت در پیروی از قرآن و اهل‌بیت است و قرار نگرفتن در این مسیر، خروج از راه اعتدال و رستگاری شمرده می‌شود.
امام علی(علیه السلام) انحراف را چنین تعریف می‌فرماید:
الیمین و الشمال مضلّه و الطریق الوسطی هی الجادّة علیها باقی الکتاب وآثار النّبوة و منها منفذ السنة و إلیها مصیر العاقبة؛
چپ و راست گمراهی، و راه میانه، جاده مستقیم الهی است که قرآن و آثار نبوت، آن را سفارش می‌کند و گذرگاه سنت پیامبر است و سرانجام، بازگشت همه بدان‌سو خواهد بود.
طبق این دیدگاه، گمراه و منحرف کسی به شمار مي‌رود که راه اعتدال اهل‌بیت را که نمونه عینی صراط مستقیم است، طی نکند و در گفتار و عمل از آن فاصله بگیرد. این مطلب در حدیث‌گران‌سنگ «ثقلین» به وضوح آمده است.
واکنش ائمه اطهار در برابر انحرافات اعتقادی
می‌توان روش‌های مبارزه ائمه اطهار با انحرافات اعتقادی را به دو نوع تقسیم‌بندی کرد:
الف) روش پیش‌گیرانه
انوار هدایت‌بخش می‌کوشیدند تا مبانی فکری و فرهنگی جامعه شیعه را تقویت کنند. ایشان به دنبال مقاوم‌سازی ساختمان عقیدتی ـ معرفتی تشیع بودند تا مبادا زلزله‌ها و حمله‌های شبانه، باور‌های اصیل مردم را تخریب و تحریف نمایند.
بررسی تاریخ ائمه اطهار نشان می‌دهد مهم‌ترین دغدغه معصومان حتی در میدان جنگ تفسیر مبانی حقه دین بوده است. آن‌گاه که حضرت علی(علیه السلام) با سپاهیان خود عازم نبرد با اصحاب جمل بودند، یکی از همراهان درباره مسئله توحید از امام سؤال کرد. گروهی از افراد سپاه، وی را برای طرح مسئله در آن موقعیت حساس جنگی مذمّت نمو‌دند، اما آن حضرت نکوهش آنها را ناروا دانست و فرمود:
دعوه فإنّ الذی یرید الأعرابی هو الذی نریده من القوم؛
او را رها کنید! این مرد اعرابی در پی چیزی است که از این قوم می‌خواهیم (و بر سر آن می‌جنگیم).
رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به علی(علیه السلام) درباره قدر و منزلت ارشاد و هدایت می‌فرماید:
وأیم الله لئن یهدی الله عزوجل علی یدیک رجلاً خیر لک ممّا طلعت علیه الشمس و غربت؛
اگر خداوند فردی را به دست تو به راه راست هدایت كند، براي تو بهتر است از تمام آن‌چه در دایره شعاع خورشید قرار دارد.
امام حسین(علیه السلام) نیز هدف قیام خود را ترویج معالم دین و هدایت مردم برمی‌شمرد:
اللّهم إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منا‌فسة فی سلطان و لا التما‌س من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک؛
خدایا تو می‌دانی که جنگ و درگیری ما، برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می‌خواستیم نشانه‌های حق و دین تو را به جایگاه خویش برگردانیم و در سرزمین‌های تو اصلاح را ظاهر کنیم.
بنابر ظرفیت‌های جامعه، ارشاد و هدایت ائمه نیز به روش‌های مختلف صورت می‌پذیرد:
1.جلسه‌های درس و ایجاد مراکز علمی
تاریخ اسلام و سیره عملی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از تلاش‌های فراوان آن بزرگواران برای ترویج علوم و تعمیق معارف دینی و غیردینی، مانند طب و فلسفه در جامعه شیعی حکایت می‌کند. برای تبیین و تأکید مطلب، به نمونه‌ای از عنایت ویژه نبی مکرم اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این موضوع اشاره می‌کنیم که علما و دین‌پژوهان واقعی مورد دعای خاص قرار گرفته‌اند:
اللّهم ارحم خلفائی(ثلاث مرّات) قیل یا رسول‌الله و من خلفائک؟ قال الذین یأتون من بعدی ویروون حدیثی و سنتی و یعلّمونها الناس من بعدی؛
خدایا جانشینان من را رحمت کن (این دعا را سه مرتبه تکرار فرمودند) گفته شد ای رسول خدا، جانشینان تو چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: کسانی که پس از من می‌آیند و حدیث و سنت من را بیان می‌کنند و به مردم پس از من می‌آموزند.
2. برگزاری جلسه‌های گفت‌و‌گو و مناظره
نوپایی دین اسلام در جامعه اسلامی عصر ائمه بستر مناسبی را برای رشد تفکرات و مطرح شدن شبهات متعدد فراهم می‌کرد. از این‌رو، آن انوار قدسی لازم می‌دیدند که در حد امکان سیاست تبیین و پاسخ‌دهی را در فضای گفت‌و‌گو‌های دینی و مناظرات کلامی، پیش گیرند. در این زمینه، هم خود آن بزرگواران به بر‌پایی مناظرات متعدد اقدام می‌کردند و هم شاگردان بسیاری را برای این امر خطیر تربیت می‌نمودند.
مسئله‌ای که به خوبی در مناظرات امامان ‌گرامی به چشم می‌خورد، حق‌گرایی، حق‌گویی، تسامح نکردن و مصلحت‌اندیشی در میدان دفاع از حریم و کیان اعتقادی دین است. آنان حتی در فضای خصومت هم هرگز در بیان واقعیت و دفاع از حریم اسلام نرمش و تسامح نشان نمی‌دادند. مناظره‌ها و احتجاج‌های مهیج و کوبنده امام حسین(علیه السلام) با معاویه و مزدوران و هواداران او نظیر عمرو ‌عاص، عتبة بن ‌ابی‌سفیان، ولید ‌بن ‌عقبه و مغیرة ‌بن‌ شعبه شاهد این مدعاست. به هر حال، آن بزرگواران با توجه به نقش گفت‌وگو در تأثیر‌گذاری و رفع انحرافات از دامن معارف دین، به بهترین شکل از آن بهره برده و روی آن سرمایه‌گذاری جدّی کرده‌اند. واضح است که ائمه اطهار به دنبال فرصت تبیین حق و جلوگیری از انحرافات فکری بوده‌اند. از این رو، خیلی از تهدیدها را به فرصت تبدیل می‌کرده‌اند. در این‌جا به چند مورد اشاره می‌کنیم:
یکم. مناظره امام باقر(علیه السلام) با اسقف مسیحیان
امام در سفری که زمان هشام بن عبدالملک به شام و دمشق می‌رفتند، لحظه‌ای که همراه فرزند گرامی‌شان می‌خواستند از قصر خلافت خارج شوند، در انتهای میدان، مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبه‌رو گردیدند و از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شدند. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده‌اند و طبق برنامه منتظر اسقف بزرگ هستند تا مشکلات علمی خود را از او بپرسند. امام به طور ناشناس به میان جمعیت تشریف بردند و در آن مجمع بزرگ شرکت فرمودند. طولی نکشید که با آمدن اسقف، مناظره جدّی بین آنها صورت گرفت و حضرت مطالب گُهرباری را به آنان فرمودند.
دوم. عصر امام صادق(علیه السلام)؛ برخورد اندیشه‌ها
در عصر امام صادق(علیه السلام) فراهم بودن فضای گفتمان‌های مختلف، سبب پیدایش فرق و مذاهب مختلف شد. بر اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامی با عقاید و آرای فلاسفه و دانش‌مندان یونان، شبهات گوناگونی مطرح گردید. از این رو، امام صادق(علیه السلام) برای معرفی اسلام و مبانی تشیع، چندین مناظره پرهیجان با سران و پیروان آن دیدگاه‌ها ترتیب دادند.
شماری از مناظرات گوناگون آن بزرگوار را یادآور می‌شویم:
ابوحنیفه می‌گوید:
روزی برای ملاقات به در خانه امام صادق(علیه السلام) آمدم. برای ملاقات حضرت، اندکی توقف کردم تا این‌که عده‌ای از مردم کوفه آمدند و اجازه ملاقات خواستند. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتی به حضورشان رسیدم، گفتم: «شایسته است که شما نماینده‌ای برای مردم کوفه بفرستید.» آن‌گاه امام پس از رد تقاضای او از فرصت استفاده کردند و در بحث قیاس، با او به مناظره پرداختند و استدلال‌های محکمی را برای رد آن آوردند.
نیز چنان‌که آورده‌اند، عبدالملک زندیق که مقیم مصر بود با شنیدن نام و آوازه امام صادق(علیه السلام) به قصد مناظره با ایشان رهسپار مدینه شد، ولی در آن هنگام امام با جمعی از اصحاب، برای اجرای مراسم حج در مکه به سر می‌بردند. عبدالملک به مکه آمد. امام را در حال طواف دید. امام نام و کنیه‌اش را پرسید و از او خواست بعد از طواف نزد ایشان بیاید. وی پس از یک‌بار مذاکره کلامی نسبتاً طولانی، ایمان آورد و از امام خواست تا او را در زمره شاگردان خود به شمار آورد. حضرت به هشام بن حکم دستور داد تا او را آموزش دهد. هشام به او تعلیم داد و او در شام و مصر به سمت معلمی انتخاب گردید.
3. تربیت شاگردان و سازمان‌دهی آنان
تلاش ائمه اطهار در این زمینه را می‌توان در یک نگاه به دو بخش تقسیم کرد:
یکم. تربیت شاگردان
آن ستارگان هدایت‌گر الهی، برای پرورش دین‌شناسان مکتبی کوشش فراوانی نموده‌اند که ذکر و بیان آنها به مجالی وسیع نیازمند است؛ افرادی هم‌چون مالک، عمار، مقداد، سلمان، جابر بن عبدالله انصاری، اصبغ بن نباته، حبیب بن مظاهر، ابوحمزه ثمالی، زرارة بن اعین، هشام بن حکم، عبدالله بن جندب، علی بن مهزیار و علی بن یقطین، و هزاران یار شیفته آن بزرگواران که تا پای جان در مقابل انحرافات مختلف انجام وظیفه می‌کردند، شاگردان آن معصومان به شمار می‌روند.
دوم. سازمان‌دهی و مدیریت شیعه
مهم‌ترین مسئله در رهبری هر جامعه‌ای، مدیریت و ارتباط پیشوای آن با افراد است كه اگر در آن خللی پیش آید، ناگزیر آن جامعه دچار انحراف می‌شود.
ائمه اطهار برای حفظ و صیانت بدنه اصلی تشیع از انحرافات، در مقاطعی از رهبری خود، به علل مختلف سازمان وکالت را بنا نهادند تا در قالب آن دیدگاه‌های راه‌بردی خود را در همه جغرافیای اسلامی گسترش دهند. برای ضرورت ایجاد این سازمان، به مسائل زیر می‌توان اشاره کرد:
نخست آن‌که با توجه به نصوص تاریخی و روایی، به طور قطع می‌توان مدعی وجود شیعیان در مناطقی مانند مدینه، عراق، یمن، مصر، ایران و قم و مناطق جبال و خراسان شد.
دوم. آن‌که به دلیل جو خفقان و دشواری ارتباط مستقیم امامان و شیعیان خصوصاً از امام صادق(علیه السلام) به بعد، پنهان‌کاری از ویژگی‌های این نهاد بوده است؛ چنان‌که آورده‌اند، آنان خود را روغن‌فروش و خیارفروش می‌نمودند تا به حضور امامان برسند.
سوم. آن‌که دسترسي نداشتن شیعیان به امامان به سبب حبس و شهادت و غیبت، به ویژه در زمان امام کاظم و امام حسن عسکری(علیهما السلام) واضح‌تر است که ضرورت سازمان را جدی‌تر می‌نماید.
چهارم آن‌که شیعیان همواره می‌بایست برای عصر غیبت آماده گردند.
نهاد وکالت به طرق مختلف فضاسازی می‌کرد تا شیعیان بدون ارتباط مستقیم با امام، بتوانند خود را از انحرافات مختلف حفظ کنند. گاهی برای رسیدن به این هدف، بیشتر ارتباطات از طریق مراسله و مکاتبه پی‌گرفته می‌شد.
4. مدد گرفتن از ابزار دعا
انسان به لحاظ بهره‌مند بودن از عواطف و احساسات استعلایی درباره امر مقدس (حس پرستش)، ضرورت ارتباط با آن را در خود می‌جوید. بشر برای برآورده کردن این نیاز، با محبوب سخن می‌گوید و به بهترین گونه نجوا و گفت‌وگو می‌کند. در این حالت ذکری کارآمدتر است که با نیازهای روحی و واقعی انسان مطابق باشد.
ائمه اطهار به دلیل سیطره علمی و معرفتی، و عصمت الهی و لطافت وجودی، در این فضا به بهترین شکل دست انسان را گرفته‌اند و آن‌چه را برای سعادت دنیا و آخرتش نیاز دانسته‌اند، به او آموخته‌اند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره آن‌چه انسان را مطیع خداوند می‌گرداند، می‌فرماید:
إنّ الله سبحانه و تعالی جعل الذّکر جلاءً للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة؛
همانا خدای سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنی‌بخش دل‌ها قرار داده تا گوش پس از ناشنوایی بشنود، و چشم پس از کم‌نوری بنگرد، و انسان پس از دشمني رام گردد.
طبق این مطلب، آن انوار الهی با ابزار و سلاح دعا به پر کردن خلأ روحی و برطرف کردن ضعف و انحرافات فکری اقدام می‌کردند و به وسیله آن به تبیین مبانی و اعتقادات حقه می‌پرداختند که به چند نمونه در این‌باره اشاره می‌کنیم:
نخست آن‌که بر مقام اعلای ولایت و رهبری اهل‌بیت تأکید می‌شده است:
أشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیّون المعصومون المکرّمون المقرّبون المتّقون الصادقون المصطفون المطیعون لله؛
و گواهی می‌دهم که شما پیشوایان و امامان راهنما و راه‌دان و دارای عصمت و نزد خدا گرامی و مقرب هستید و اهل تقوی و صدق و برگزیدگان و مطیعان خدا می‌باشید.
دیگر آن‌که یکی ازّ عهدهایی که هنگام زیارت آن گوهرهای نورانی به شیعیان سفارش شده، در مورد ولایت است.
حسین بن وشاء از امام رضا(علیه السلام) نقل می‌کند که هر فرد شیعی درباره امامش عهدی دارد که او را زیارت کند و در ضمن زیارت این جمله‌ها را بگوید:
... و أشهد أنّکم الأئمة الراشدون المهدیّون و أنّ طاعتکم مفروضة و أنّ قولکم الصدق... و أنّکم دعائم الدین و أرکان الأرض...؛
و گواهی می‌دهم که شما پیشوایان و امامان راه‌دان و راهنما هستید و همانا طاعت شما واجب و سخن شما حقیقت است... و شمایید ستون‌های دین و ارکان زمین.
از این کلام والا استفاده می‌شود که ائمه تنها مانع انحراف و کج‌روی جامعه شیعه و مسلمانان نبودند، بلکه تمام اهل زمین را از خطا نگاه می‌دارند و آنان را نجات‌ می‌دهند و ارکان معنوی کل زمین به شمار می‌روند. اگر بشر نور و تعالی هم پیدا کند، در پرتو عنایت و هدایت آن انوار قدسی است.
ب) راه‌برد حذفی و سلبی
معصومان به دلیل خلافت رحمانیت و محبت الهی تا حدّ امکان منحرفان را نصیحت و موعظه می‌کردند، ولی گاهی با روش‌های تند و قاطع مجبور می‌شدند تا دین حقه الهی را که زحمت‌ها و خون‌های فراوان نثار آن شده، از خطر اضمحلال حفظ کنند. اين روش‌ها را مي‌تون به اين گونه برشمرد:
1. اعلان خیانت و فساد اعتقادی منحرفان به ویژه مدعیان دروغین بابیت
وقتی ابرهای جهالت بر افکار جامعه‌ای سایه می‌افکند، شجره انحراف فضای مستعدی برای رشد پیدا می‌کند و مانع بهره‌مند شدن مردم از نور حقیقت می‌شود. یکی از روش‌های مقابله جدی با این گونه فضاها، افشاگری و شفاف‌سازی رهبران هدایت‌گر آن جامعه است. گزارش‌هاي زیر شاهد خوبی بر این مطلب به شمار می‌آیند:
یکم. برخورد امام صادق(علیه السلام) با بشاریه
یکی از فرقه‌های انحرافی زمان امام صادق(علیه السلام) بَشاریه (شعیریه) منسوب به شخصی به نام بشار شعیر است که در سال 180 قمری درگذشت. عقاید انحرافی زیادی به این گروه نسبت داده شده که به چند مورد اشاره می‌شود:
1. علی(علیه السلام) را پروردگار می‌دانند؛
2. به عقیده آنان محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبد و رسول علی(علیه السلام) است؛
3. خدایی امام صادق(علیه السلام) را ترویج می‌کردند؛
4. در احکام، اباحه‌گری را رواج می‌دادند.
امام صادق(علیه السلام) در حدیثی پس از لعن بشار به راوی فرمود:
به آنها بگو وای بر شما! به درگاه خدا توبه کنید که شما کافر و مشرک هستید.
آن حضرت در روایتی او را شیطان شمرده است. هم‌چنین به بشار شعیر فرمود:
از نزد من بیرون برو، خدا تو را لعنت کند! سوگند به خداوند که دیگر من و تو زیر یک سقف جمع نخواهیم شد!
وقتی بشار بیرون رفت، امام(علیه السلام) فرمود:
... به خداوند سوگند! هیچ کس مانند این بدکار عظمت خداوند را کوچک جلوه نداده است... . از او بپرهیزید! حاضران شما به غایبان این پیام را برسانند که من بنده خدا و پسر بنده خدا هستم...؛ من خواهم مرد و محشور خواهم شد و سپس می‌ایستم و از من سؤال می‌کنند... . خدا او را دچار رعب کند که آرام بر رخت‌خواب خود می‌خوابد و مرا دچار نگرانی کرده و از خواب بازم داشته. می‌دانید چرا این سخنان را با شما می‌گویم؟ اینها را می‌گویم که در قبرم راحت باشم.
هم‌چنین به نقل شهرستانی، سدیر صیرفی نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت:
جانم به فدای تو باد! شیعیان درباره شما اختلاف کرده‌اند؛ بعضی اظهار می‌کنند که در گوش شما سخن گفته می‌شود، بعضی گویند به شما وحی می‌شود.
امام(علیه السلام) فرمود:
لا تأخذ بشیء من قولهم. یا سدیر نحن حجة الله و أمنائه علی خلقه حلالنا من کتاب الله و حرامنا منه؛
اهمیتی به قول آنها نده. ای سدیر ما حجت و امین خدا بر مردم هستیم، حلال و حرام ما از کتاب خداست.
دوم. موضع‌گیری امام حسن عسکری(علیه السلام) در مقابل صاحب زنج
شورش صاحب زنج به رهبری علی بن محمد در سال 255 قمری در بصره شروع شد و پانزده سال جامعه اسلامی را گرفتار کرد. او به دروغ ادعای ارتباط و انتساب به زید بن حسین(علیه السلام) داشت که امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمود: «صاحب الزنج لیس منّا أهل‌البیت.»
2. ترک ارتباط با غالیان و منحرفان
الگوگیری جزء واقعیت‌ درونی بشر است و ارتباط، نقش مؤثری در پذیرش قلبی افراد دارد و در تاریخ اسلام هم به ویژه در روش‌های تبلیغی قرآن کریم به روش الگویی تأکید زیادی شده است:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛
قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، سرمشقی نیکوست.
در اخلاق اسلامی مباحث بسیاری در مورد آثار دوست خوب و بد وجود دارد. با توجه به این مسئله ائمه اطهار(علیهم السلام) برای حفظ جامعه اسلامی گاهی به متارکه و قطع ارتباط با منحرفان دستور می‌دادند. در روایتی امام صادق(علیه السلام) به مفضل فرموده است:
یا مفضّل لا تقاعدوهم و لا تؤاکلوهم و لا تشاربوهم و لا تصافحوهم؛
ای مفضل با آنها هم‌نشینی مکن و با آنها چیزی نخور و نیاشام و با آنها دست مده.
امام(علیه السلام) در این روایت او را به ترک ابوالخطاب محمد بن ابی‌زینب الاجدع امر می‌کند.
در روایتی دیگر می‌فرماید:
فإنّه ملعون و أصحابه ملعونون فلا تجالس أهل مقالتهم و إنّی منهم بریء و آبائی(علیهم السلام) منهم برآء؛
همانا او (محمد بن ابی‌زینب الاجدع) و اصحابش ملعونند. پس با کسانی که از آنان گفت‌وگو می‌کنند هم‌نشینی نکن که من و پدرانم از آنان بیزاریم.
و در جایی دیگر می‌فرماید:
احذروا علی شبابکم الغلاة لا یفسدوهم. فإنّ الغلاة شرّ خلق الله، یصغّرون عظمة الله و یدعون الربوبیّة لعبادالله؛
مواظب جوانان خود باشید تا مبدا غلوکنندگان آنان را به فساد بکشند. همانا غلوکنندگان بدترین آفریده‌های خداوند هستند، چراکه با ادعای ربوبیت برای بندگان خدا، بزرگی و عظمت خدا را کوچک جلوه می‌دهند.
3. اقتدا نکردن در نماز به آنان
امام جواد(علیه السلام) در برخورد با فرقه‌های اهل حدیث که به تجسد خدا معتقد بودند، به شیعیان اجازه نمی‌دادند پشت سر مانند آنها نماز بخوانند. نظیر همین برخورد را با اهل فرقه واقفیه داشته‌اند.
با توجه به آن‌چه گذشت، امامان هر چیزی را که باعث توجه و اعتماد به این افراد گمراه و یا تشویق و تأیید آنها می‌گردیده، نکوهش کرده‌اند؛ زیرا آن بزرگ‌واران مصداق «وجعلناهم أئمة یهدون بأمرنا» بوده‌اند.
امام حسن عسکری(علیه السلام) در نامه‌ای درباره محمد بن نصیر فَهری و ابن بابای قمی به یکی از یاران خود نوشته است:
أبرأ إلی الله من الفهرّی و الحسن بن محمد بن بابا القمّی فابرأ منهما فإنّی محذّرک و جمیع موالیّ و إنّی ألعنهما علیهما لعنة الله مستأکلین یأکلان بنا النّاس فتّانین مؤذيین آذاهما الله و ارکسهما فی الفتنة رکساً، یزعم ابن بابا أنّی بعثته نبیّاً و أنّه باب، علیه لعنة الله سخر منه الشیطان فأغواه، فلعن الله من قبل منه ذلک؛
من از فهری و حسن بن محمد، فرزند بابای قمی، به درگاه خداوند بیزاری می‌جویم! پس از هر دو بیزاری جوی که من، تو و همه دوستانم را از ایشان برحذر می‌دارم. هر دو را نفرین می‌کنم؛ خدا آن دو را از رحمتش دور فرماید. آنها به نام ما خاندان پیامبر، اموال مردم را می‌خورند و فتنه‌گری کرده، خلق را می‌آزارند. خدا آزارشان دهد و در فتنه سرنگون سازد! ابن بابا ادعا دارد که من او را به پیامبری برانگیخته‌ام و باب است. لعنت خدا بر او باد، شیطان او را مسخره کرده و گمراه ساخته، پس هر که ادعای او را بپذیرد، خدا او را لعنت کند.
4. معرفی منحرفان با لعن کردن
ائمه اطهار(علیهم السلام) در مواردی برای این‌که قداست دروغین سران انحراف را از دل و فکر مردم بیرون کنند، به سلاح لعن متوسل می‌شدند و حتی به آن امر می‌کردند. امام جواد(علیه السلام) درباره ابوالخطاب که از سران غلات بود، فرمود:
لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسانی که بر لعن او توقف یا تردید کنند!
امام هادی(علیه السلام) نیز در روایتی علی بن حسکه و قاسم بن یقطین را لعن کردند و در جای دیگر امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
من قال: إنّا أنبیاء فعلیه لعنة الله و من شکّ فی ذلک فعلیه لعنة الله؛
هرکس بگوید ما پیامبران الهی هستیم، لعنت خدا بر او باد و هر کسی که در این مسئله شک کند، لعنت خدا بر او باد.
می‌توان گفت امام(علیه السلام) با لعن کردن، هم افشاگری و شناسایی غدة سرطانی انحراف را دنبال می‌کردند و هم باعث زدودن مِهر و محبت منحرفان از قلوب مردمی می‌شدند که نقش مهمی در الگوگیری از آنها داشتند.
5. امر به کشتن رهبران انحراف
گاهی بیماری آن‌چنان وخیم می‌شود که برای ادامه حیات بدن، جز حذف و برداشتن عضو صدمه‌دیده‌ چاره‌ای نیست. امامان شیعه برای درمان این غده‌های سرطانی انحراف بعد از طی مراحل گوناگون مجبور می‌شدند به کشتن و از بین بردن عاملان انحراف دستور دهند تا جامعه را از شر آنها برهانند. امام جواد(علیه السلام) به اسحاق انباری فرمودند: ابوالمهدی و ابن ابی‌الزرقاء که خود را از سخن‌گویان امامان برمی‌شمارند، به هر طریقی بايد کشته شوند.
یا امام هادی(علیه السلام) در نامه‌ای از شیعیان می‌خواهد علی بن حسکه و قاسم یقطینی را هر کجا پیدا کردند به قتل برسانند.
امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز در نامه‌ای به یکی از یارانش می‌فرماید:
یا محمد إن قدرت أن تشدخ رأسه [ابن بابای قمی] بالحجر فافعل فإنّه قد آذانی آذاه الله فی الدنیا و الآخرة؛
ای محمد اگر توانستی سر او [ابن بابای قمی] را با سنگ بشکنی، پس این کار را انجام ده. همانا او مرا اذیت کرده، خداوند در دنیا و آخرت او را اذیت کند.
بنابر آن‌چه مطرح شد، آسیب‌زدایی از پیکر فکری اجتماع، از دغدغه‌های حساس هر جامعه‌ای است. در این مسئله مهم، بهره‌گیری از تجربه و دانش گذشتگان رتبه بالایی دارد. برخوردهای مطرح شده در این نوشتار، از انسان کامل سر زده، با موارد انحراف هم‌آهنگی دارد و با کمترین امکانات و هزینه، بیشترین نتایج را در پي مي‌آورد. بي‌گمان، آن ستارگان هدایت بیشترین سعی خود را به فعالیت اثباتی و پیش‌گیرانه معطوف کرده‌اند و با طی مراحلی به سوی حرکت‌های تند و سلبی و حذفی تغییر استراتژی راه‌بردی داده‌اند و از آنها در این مسئله خطیر هیچ تردید و تسامحی را نمی‌توان سراغ گرفت؛ چرا که حیات جوامع بشری در گرو حفظ ثغور و حدود معرفتی ـ اعتقادی است.
همان‌طور که هر موجود زنده‌ای مورد هجوم عوامل مختلف قرار می‌گیرد، پیکر اجتماع هم دچار هجوم، تخریب، بحران، انحراف و افت می‌گردد. گاهی این بیماری به حدی می‌رسد که پزشک دل‌سوز با جسارت لازم بايد بدن را بشکافد و غده فاسد را از حیطه وجود بدن بزداید. در جوامع بشری هم همین وضع به خوبی متصور است. البته اصلاح‌گری کامل و فراگیر در سیطره حاکمیت حکومت مهدوی تحقق خواهد پذيرفت.
امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید:
إذا قام القائم ذهب دولة الباطل؛
هنگامی که قائم قیام می‌کند، دولت باطل و انحرافی از بین می‌رود.
یا در جای دیگر محمد بن مسلم می‌گوید:
از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم: مراد از «وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَى» چیست؟ فرمود: «شب اشاره به آن است که جلوی حکومت حضرت علی(علیه السلام) (حکومت علوی) گرفته شده و روز عبارت از قائم ما است که قیام می‌کند و حکومت او بر دولت باطل چیره می‌گردد.»
شهید مطهری در این زمینه می‌فرماید:
قرآن برای امت‌ها (جامعه‌ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور عمل، طاعت و عصیان قائل است. بدیهی است که «امت» اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصیان معنا ندارد. اینها دلیل است که قرآن به نوعی حیات قائل است که حیات جمعی و اجتماعی است. حیات جمعی صرفاً یک تشبیه و تمثیل نیست؛ یک حقیقت است، هم‌چنان که مرگ جمعی نیز یک حقیقت است. در سوره اعراف آیه 34 می‌فرماید: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا يَسْتَقْدِمُونَ». در این آیه سخن از یک حیات و زندگی است که لحظه پایان دارد.
چنان‌که امام حسین(علیه السلام) می‌فرماید:
إنّی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح فی أمّة جدّی(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛
همانا من به جهت طغیان و سرکشی و ایجاد ظلم و فساد، خارج نمی‌شوم بلکه برای اصلاح امت جدم خارج می‌شوم.
از این روایت به خوبی روشن می‌شود، اصلاح کج‌روی‌ها بر رهبران دینی تا حدی واجب بوده است که جان گران‌قدر خود را برای افشا و برطرف کردن انحرافات نثار کردند.
امام خمینی(رحمه الله) چه زیبا بیان کرده‌اند:
تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده‌اند؛ تمام و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد؛ بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است، در این‌جا وقتی با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا شود. سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خود را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه شود. جامعه باید اصلاح بشود. «لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند.
چنان‌که حضرت امام صادق(علیه السلام) به نقل از صفوان بن مهران در بیان علت جان‌فشانی امام حسين(علیه السلام) فرموده است:
اللّهم إنّی أشهد أنّه ولیّک و ابن ولیّک و صفیّک و ابن صفیّک الفائز بکرامتک، أکرمته بالشهادة... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛
پروردگارا من گواهی می‌دهم که آن حضرت ولی تو و فرزندِ ولی تو و برگزیده تو و فرزند برگزیده توست که به لطف و کرمت رستگار شد. تو او را به فیض شهادت گرامی داشتی... و خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهی نجات دهد.
امام حسین(علیه السلام) جانش را در راه هدایت بندگان نثار کرد تا آنها را از سرگردانی و گمراهی نجات دهد و حتی تساهل را فاجعه جبران‌ناپذیر می‌شمارد و انحراف را باعث از بین رفتن راحتی و خواب امام می‌داند.
و در آخر نیکوست به این مطلب اشاره گردد که برای دل‌سوزان و اندیشه‌وران دینی، چند سؤال از بیشتر جلب توجه می‌نماید.
آیا جوامع اسلامی معاصر هیچ هجومی را برای امحاء اصول و ریشه‌های فرهنگی خود احساس نمی‌کنند؟
آیا مراکز مختلف (حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس و کلیه وسایل اطلاع‌رسانی) که رهبری فکری را به عهده دارند، توانسته‌اند این انحرافات را شناسایی و با آنها برخورد کنند یا دچار تسامح و تساهل گشته‌اند؟
آیا هنگام برخورد با انحرافات، مسائلی مثل حقوق بشر مانع از بین بردن منحرفان شمرده می‌شود که به دنبال آن باید به سقوط همه اجتماع در ورطه تاریکی‌ها و ضلالت‌ها رضایت داد؟
سزاوار است که بیشتر به این اسوه‌های گرامی نظر شود و رهبران دینی را در برخورد با انحرافات حجت و امام خود قرار داد، به‌ويژه در این عصر که دشمنان برای ضربه زدن به پیکر نورانی اسلام و شیعه از خنجر شبهه و فرقه‌سازی بیش از گذشته بهره می‌گیرند.
از طرفی هم عده‌ای با شعار تساهل و تسامح و تحمل مخالف خود، به سکوت نشسته‌اند؛ حتی به سربازان و حافظان ثغور و حدود اعتقادی، رها کردن میدان را به نفع منحرفان توصیه مي‌كنند و از جهتی برخورد با این گونه انحرافات را غیرعقلانی و شرعی معرفی می‌نمايند. پس ضرورت این مسئله و تبیین برخوردهای آن انوار قدسی با این‌گونه مفاسد صد چندان می‌شود.
فأظهر اللّهم لنا ولیّک و ابن بنت نبیّک المسمّی باسم رسولک حتّی لا یظفر بشیء من الباطل إلّا مزّقه و یحقّ الحقّ و یحقّقه و اجعله اللّهم مفزعاً لمظلوم عبادک و ناصراً لمن لا یجد له ناصراً غیرک و مجدّداً لما عطّل من أحکام کتابک و مشیّداً لما ورد من أعلام دینک و سنن نبیّک(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛
پس تو ای پروردگار، ولیّ خود و پسر دختر پیغمبرت را که هم‌نام پیغمبرت است، بر ما از پرده غیب ظاهر فرما تا آن‌که بر هر باطلی ظفر یابد و آن را محو و نابود سازد و حق را ثابت و محقق گرداند و آن حضرت را ای پروردگار، فریادرس بندگان مظلومت و ناصر و یاور آنان قرار ده که جز تو ناصر و یاوری ندارند و آنان را احیاکننده احکامی از قرآن مجیدت بگمار که تعطیل شده و ايشان را استحکام‌بخش شعایر آیینت و سنت‌های پیغمبرت قرار ده.
https://ayandehroshan.ir/vdcfitd0aw6dt.giw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما