از ديرباز انسانها به دنبال آرمانشهري بودند که با امنيت و آسايش کامل و بدون ترس و تبعيض، به زندگي روزمره و به کسب فضايل و سعادت و کمال بپردازند. افلاطون از جمله فيلسوفاني است که چنين تفکري را در سر ميپروراند. اما آيا مدينه فاضله وي تحققپذير بوده است؟ اين تفکر دستکم تاکنون تحقق نيافته و افلاطون هم اصرار به تحققش نداشته است.
اما جامعه ديني الهي و آرماني که فراگير و جهاني باشد و سعادت همه افراد جامعه را تأمين نمايد، وعده خداوند متعال در قرآن به انسانهاست.[1] راستي چنين جامعه ديني چه وقت تحقق خواهد يافت؟
با استناد به آيات و روايات، تحقق آرمانشهر ديني که در آن سعادت افراد جامعه تأمين ميشود، با ظهور امام عصر حضرت مهدي4 تعيين گرديده است. در اين مقاله، به بررسي و تطبيق مدينه فاضله افلاطون با جامعه ديني عصر ظهور پرداختهايم. اميدواريم که اين اثر سرآغاز پژوهشهاي کامل و دقيقتر گردد.
اللّهم عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان واجعلنا من أعوانه و أنصاره و شيعته.
بررسي و تطبيق بين مدينه فاضله افلاطون و جامعه ديني، الهی امام زمان
چکيده
از ديرباز انسانها به دنبال آرمانشهري بودند که با امنيت و آسايش کامل و بدون ترس و تبعيض، به زندگي روزمره و به کسب فضايل و سعادت و کمال بپردازند. افلاطون از جمله فيلسوفاني است که چنين تفکري را در سر ميپروراند. اما آيا مدينه فاضله وي تحققپذير بوده است؟ اين تفکر دستکم تاکنون تحقق نيافته و افلاطون هم اصرار به تحققش نداشته است.
اما جامعه ديني الهي و آرماني که فراگير و جهاني باشد و سعادت همه افراد جامعه را تأمين نمايد، وعده خداوند متعال در قرآن به انسانهاست. راستي چنين جامعه ديني چه وقت تحقق خواهد يافت؟
با استناد به آيات و روايات، تحقق آرمانشهر ديني که در آن سعادت افراد جامعه تأمين ميشود، با ظهور امام عصر حضرت مهدي تعيين گرديده است. در اين مقاله، به بررسي و تطبيق مدينه فاضله افلاطون با جامعه ديني عصر ظهور پرداختهايم. اميدواريم که اين اثر سرآغاز پژوهشهاي کامل و دقيقتر گردد.
اللّهم عجّل في فرج مولانا صاحب الزمان واجعلنا من أعوانه و أنصاره و شيعته.
واژگان کليدي
مدينه فاضله، جامعه ديني الهي، عدالت، امنيت، سعادت ابدي، حکيم حاکم، امام عصر، ساختار مدينه، اوصاف مدينه، اهداف مدينه.
مقدمه
1. براي بررسي و تطبيق مدينه فاضله افلاطون و جامعه ديني عصر ظهور، لازم است به دو سؤال پاسخ داده شود: مباني انديشه مدينه فاضله افلاطون چيست؟ و مباني انديشه جامعه ديني عصر ظهور کدام است؟
افلاطون فيلسوفي دوئاليسم است، يعني به وجود دو عالَم اعتقاد دارد: عالَم واقعي و حقيقي که همه حقايق به صورت ثابت و ازلي در آن مستقرند. وي، اين عالَم را عالَم مُثُل ناميده که آن را عالم صُور و معقولات هم گفتهاند. عالم ديگر، جهان محسوس است که پديدهها در آن متغير و جزئياند.
به نظر افلاطون، شناخت و معرفت (اپيستمه) هنگامي تحقق پيدا ميکند که متعلق معرفت، ثابت و کلي باشد؛ يعني علم فقط به کليات تعلّق ميگيرد. او، کليات ثابت و لايتغير را در عالَم مُثل جاي ميدهد و آنها را مانند قواعد رياضي ميداند. اما عالم محسوسات در نظر او متغير و جزئي است و علم و شناخت واقعي به آن تعلق نميگيرد بلکه آن را ظن و گمان (دوکسا) ميداند.
افلاطون طبق اين اصول و مباني، فضيلت و کمال واقعي را شناخت و رسيدن به حقايق ثابت و ازلي ميداند که در عالَم مُثل موجودند. لذا در بحث معرفتشناسي، قایل به تذکار، يعني يادآوري است. به اعتقاد وي ما در ابتدا، حقايق عالَم مُثل را مشاهده کرده بوديم اما به دليل هبوط و جدايي از آن جهان، دچار فراموشي شدهايم. لذا بايد سير و سلوک عقلي و کوشش فراوان کنيم تا دوباره آن حقايق را مشاهده نماييم.
با توجه به اين اصول و مباني، قصد اصلي افلاطون از تأسيس مدينه فاضله، فراهم کردن زمينهاي براي سهولت در معرفت به حقايق ازلي و ثابت است. وي تأسيس مدينهاي را در نظر داشت که سکاندارش به عالَم مُثل رسيده و به چگونگي رسيدن و سير به آن عالم را کاملاً آگاه است. او تدابير و قوانيني را در آرمانشهر برميگيرد که موجب رشد فکري و آموزش افراد جامعه ميشوند و در نهايت، شناخت به حقايق و رسيدن به کمال نهايي را در پي خواهند داشت.
از ابتداي کتاب جمهوري، چنين به نظر ميآيد که افلاطون از تأسيس مدينه فاضله، پيدايي عدالت حقيقي را براي رسيدن به هدف نهايي (سعادت کامل) در نظر داشته است. سعادت کامل آدمي در شناخت و معرفت عالم مثل و مثال، خير تعريف ميشود. مباني انديشه جامعه ديني امام عصر همان اصول و مباني دين مبين اسلام است که قرآن و سخنان پيامبر مکرم اسلام و امامان معصوم به خوبي آنها را تبيين کردهاند.
اولين و مهمترين اصلي که جامعه ديني و الهي عصر ظهور، سرلوحه کار خود قرار ميدهد، خدامحوري و توحيد است. خداي يگانه همواره حاضر و ناظر امور است. خلقت جن و انس از آن روي بوده که تنها او را بپرستند:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون؛
جن و انس را نيافريدم جز براي آنكه مرا بپرستند.
عبوديت خداي واحد، جز در سايه معرفت و شناخت او، امکانپذير نيست. هنگامي که حقيقت معرفت و حقيقت قرآن و کلام خدا تبيين گردد، شناخت خداي واحد و توحيد تحقق مييابد. تفسير باطن قرآن و تبيين حقيقت کلام خدا، تنها بر عهده پيامبر و معصومان است؛ زيرا ايشان به حقيقت خداوند و صفات او معرفت کامل دارند. شناخت حقيقي در آرمانشهر مهدي موعود تحقق خواهد يافت؛ زيرا در اين آرمانشهر، وليّ خدا و باطن حقيقت، ظهور و حضور مييابد. با چنين معرفتي، تقرب به خدا و وصال او که هدف نهايي اديان الهي و دين اسلام است، محقق خواهد شد.
2. ظهور امام زمان در قرآن وعده داده شده است. همچنین روايات معصومان بر ظهور ايشان دلالت و تصريح دارد. وجود مقدس امام زمان پس از ظهور، حکومت و مدينه فاضلة متناسب با آن حکومت را بنا ميگذارد. اين حکومت و مدينه فاضله، انسانها را از بند ظلم و ستم رها ميسازد. آن حضرت همچنین در قالب برنامههاي ديني و اخلاق اسلامي، انسانها را به سعادت ابدي، به معناي واقعي کلمه رهنمون خواهد نمود. اين سعادت ابدي چيزي جز قرب اليالله نيست.
او ميآيد تا وعده الهي محقق گردد؛ او ميآيد تا بشر طعم واقعي عدالت، سعادت، فضيلت و خير را بچشد؛ او ميآيد تا گمگشتگان راه حقيقت را به سرمنزل مقصود برساند؛ او ميآيد تا شيفتگان به ولايت و اهلبيت را ياري نمايد؛ او ميآيد تا معرفت و علم حقيقي را به دانشپژوهان و تشنگان حقيقت اعطا فرمايد.
آن امام که منصوب از جانب خدا و پيامبرش است، حکومتي الهي دارد. علم و معرفت امام معصوم از جانب خداست. امام عصمت دارد، لذا فعل و قولش الهي خواهد بود. او خليفه واقعي خدا به شمار ميرود؛ نوري خدايي است که عالم را با وجود مقدسش روشن ميکند و حيات واقعي به انسان و عالم ميدهد. نبض حيات عالَم در دست اوست. پس شايسته و لازم مينمايد که در انتظار او باشيم و هر لحظه به ياد او و براي خشنودياش گام برداريم.
3. وقتي سخن از حکومت الهي حضرت وليعصر به ميان ميآيد، اولين چيزي که به ذهن هر مؤمن مسلماني خطور ميکند، عدالتگستري است. در آن مدينه فاضله، هيچگونه ظلم و ستمي راه ندارد يعني هر چيزي سر جاي خودش قرار دارد.
دانشمندان و فلاسفه هم در طول تاريخ انديشه، از دوران باستان تاکنون، در فکر حکومتِ عدالتگستر و مدينه فاضله بودهاند. حتي طرحها و نظريات خودشان را بيان کردهاند. از جملة ايشان افلاطون [427 يا 428 ـ 348 قبل از ميلاد] حکيم يوناني است. او در اثر معروفش جمهوري به تأسيس مدينه فاضله ميپردازد.
در اين مقاله، مدينه فاضله افلاطون را با جامعه ديني مطلوب امام زمان بررسي و مقايسه خواهيم نمود. آنچه در اين مقاله تبيين شده، تطبيق کامل اين دو نيست. اميد است محققان ارجمند با پژوهشهاي بيشتر بتوانند حق مطلب را بهتر ادا نمايند.
4. با توجه به اينکه افلاطون فيلسوفي يوناني است و يونانيان قایل به خلقت نيستند، مقايسه اين نوع تفکر با انديشه الهي اسلامي که شالوده و اصول تفکرش بر خلقت و آفرينش مبتني است، تا حدودي مشکل ميآفريند. اما با وجود اين، وي آرمانشهرش را تا حدودي بر اساس علمِ اخلاق تدوين کرده است، يعني نظريه سياسياش با علم اخلاق او ارتباط نزديک دارد.
به نظر افلاطون، قوانين اخلاقي مطلقي وجود دارد که بر همه آدميان و همه کشورها حکومت ميکند. به نظر وی حقايق تمام اشياء و موجودات در عالم ديگري است و آن را عالم مُثل ناميده است. در آنجا حقايق همه موجودات وجود دارد؛ حقيقت عدالت، حقيقت انسان، حقيقت زيبايي، حقيقت تکتک موجودات و اشياء. افلاطون، هر کدام از اين حقايق را به عنوان «مثال» ناميده است؛ «مثال خير» را بالاترين و باارزشترين حقيقت ميداند، سعادت انسان را رسيدن به مثال خير (خير اعلا) دانسته است.
اگرچه افلاطون در ابتداي جمهوري بدنبال عدالت در جامعه و فرد است ولی در ادامه براي يافتن عدالت، ناگزير ميشود جامعهاي را تأسيس نمايد تا عدالت واقعي در آن ديده شود. اما هدف افلاطون واقعاً و صرفاً اين نبوده است، بلکه افلاطون معتقد است که در چنين دولتشهري، به فضيلت و سعادت ابدي ميرسد.
با توجه به اين نکات اخلاقي و حقيقتيابي در فلسفه افلاطون، توانستيم روزنهاي بيابيم تا وارد بحث و بررسي شويم و عزم خود را جزم نماییم تا بتوانیم بررسی و تطبیق این دو دیدگاه را پیش ببریم.
5. آيا مدينه فاضله افلاطون تحققپذير مينمايد؟ البته اين سؤال از خود افلاطون هم شده است.
افلاطون در کتاب جمهوري بيان کرده که شايد چنين مدينهاي تحقق نيابد و يا بسيار مشکل باشد، اما اين نوع حکومت و دولتشهر، لازمه زندگي سعادتمندانه است و در آن ميتوان به کشف حقايق ثابت و ازلي دست يافت.
بعضي معتقدند که افلاطون با طرح چنين نظريهاي، به اوضاع و احوال سياسي زمانه خودش توجه داشته و کوشش وی براي اصلاح اوضاع جاري و در جهت هدايت جامعه و حکومت بوده است.
عدهاي هم معتقدند که جامعه افلاطون، آرماني بوده است که انسانها بايد در حد توانشان به آن نزديک شوند، اما نمیتوانند به صورت نسخهاي موبهمو از آن تقليد نمايند.
اما شایسته آن است که اين مسئله را از زبان خود افلاطون بشنويم. او در کتاب جمهوري به زبان سقراط با ديگران به بحث و بررسي عدالت و تأسيس مدينه پرداخته است.
از سقراط سؤال کردند: ... از چه راه ميتوان جامعه و دولتي را که وصف کردي به مرحله واقعيت درآورد.
سقراط پاسخ داد: اگر نتوانيم ثابت کنيم که چنان جامعهاي امکان دارد به مرحله واقعيت درآيد، اين امر دليل نارسايي تصوير ماست.
افلاطون معتقد است، فقط فيلسوفِ واقعي ميتواند چنين جامعهاي را هدايت کند، لذا در ادامه ميگويد: ... اگر در روزگاران گذشته، زماني ضرورتي اجتناب ناپذير، فيلسوفان راستين را در کشوري ناگزير ساخته باشند که زمام حکومت را به دست گيرند، يا امروز در کشوري بيگانه، چنين وضعي برقرار باشد، و يا اگر در آينده روزي چنين واقعهاي روي بنمايد، فقط در آن زمان است که ميتوانیم گفت نظام سياسي مورد نظر ما قدم به مرحله واقعيت گذاشته يا خواهد گذاشت، و تنها در چنان وضعي ممکن است خداي فلسفه بر جامعه آدميان حکم براند. تحقق آن وضع به هيچ وجه محال نيست گرچه خود تصديق ميکنم که بسيار دشوار است.
همچنین گفته است: اگر از ميان آنان [فيلسوفان واقعی] يکي پيدا شود و زمام جامعهای را که آماده پیروی از اوست بهدست گیرد، همین کافی خواهد بود که آنچه امروز ناممکن مينمايد تحقق پيدا کند و صورت عمل به خود گيرد.
اما مدينه فاضله عصر ظهور، به گواهي آيات قرآن بدون هيچگونه ترديدي محقق خواهد شد. در سوره انبیاء آیه 105 و 106، خداوند متعال فرموده است:
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِي هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِينَ؛
یعنی «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شایستهام وارث (حکام) زمین خواهند شد. در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندهگان»
در تفسير معروف مجمع البيان در ذيل آيه فوق از امام باقر روايت شده است «هم أصحاب المهدي في آخرالزمان» اينها همان ياران مهدي در آخر زمان خواهند بود.» همان مردان و زنان خودساختهاي که وارث همه ميراثهاي زمين خواهند شد و شايستگي اين رسالت بزرگ را خواهند داشت. البته، گفتنی است که مصلح بزرگ در اديان ديگر هم مطرح شده است، کتب زرتشتيان، هنديان، تورات و انجيل و... وعده به ظهور او دادهاند.
براي نمونه در کتاب جاماسبنامه زرتشت چنين آمده است:
مردي بيرون آيد از زمين تازيان...، مردي بزرگسر، و بزرگتن، و بزرگساق، و بر آيين جدّ خويش و با سپاه بسيار، روي به ايران نهد و آباداني نمايد و زمين را پر داد کند.
آنچه در روايات شيعه و سني آمده، دليل واضح و متقن بر ظهور حضرت وليعصر است. او با قدرت الهي و ياري دوستان و عاشقان باوفايش، حکومت جهانيِ عدالتگستر را تأسيس خواهد کرد و در آرمانشهر و دولت کريمه او، همگان به حقيقت و سعادت ابدي نايل خواهند شد ـ به اميد آن روز.
ساختار مدينه فاضله افلاطون
مسئله اصلي در ابتداي کتاب جمهوري، بحث عدالت بوده است. افلاطون براي بررسي و تعريف عدالت، ناگزير شد که آن را در مقياس بزرگتري جستجو کند، زیرا از نظر وی، شناختِ عدالت در مقياس بزرگتر آسانتر است. لذا معتقد شد که عدالت در جامعه بهتر و آسانتر قابل شناخت و بررسي است. بدين جهت، درصدد ايجاد مدينهاي برآمد تا در آن عدالت به درستي رعايت شود.
افلاطون تأسيس یک جامعه را مبتني بر نياز افراد آن به یکدیگر از لحاظ اقتصادي و معيشتي ميداند. چنانکه ارسطو نیز، مانند استادش معتقد است که انسان بالطّبع اجتماعي است و زندگي جمعي را به زندگي فردي و به دور از روابط اجتماعي ترجيح ميدهد.
نيازهاي هر انساني ـ غذا، مسکن، لباس ـ بیشتر از آن است که خودش بتواند آنها را تأمين کند، از اين رو، تعدادي از آنها در يکجا جمع ميشوند تا در انجام کارهاي لازم، با همديگر همکاري و تعاون داشته باشند، زيرا پيروي از اصل تقسيم کار بهتر از آن است که هر کسي خودش براي انجام دادن تمام کارها اقدام نمايد.
طبیعی است که هر کسی برای برخی از کارها استعداد بیشتری دارد و کسب تخصص هم امری است که بهرهوري صحيح و بهتر، از آن نشات گرفته است. لذا براي معلوم ساختن اينکه «عدالت و ظلم» در کجای اين شهر ابتدايي قرار دارد، بايد در شيوه زندگي آنها تأمل کنیم. نيازهاي افراد در جامعه، مانند خوراک، مسکن و پوشاک، حرفههايي را که میطلبند باید در راستای تجربه و تخصصشان باشد (کشاورزي، آهنگري، بنايي، خياطي، نقاشي و...) . افلاطون در ادامه بررسي جامعه ميگويد: اگر شهر ما کمي پر تجمّل باشد، بايد جامعهاي بزرگتر داشته باشيم تا در آن عدهاي ديگر هم قرار گيرند، مثلاً صنعتگران، بازرگانان، هنرمندان و... لذا احتیاج به آموزش قانون و رعايت به آن، برقراري نظم اجتماعي و همچنین امنيت داخلي و خارجي و حتي توسعه اراضي، نیازمند به جنگجويان و پاسداران هستیم، چون بنا به اصل تقسيم کار و تخصص، بايد طبقه خاصي از پاسداران وجود داشته باشند تا کارهاي مربوط به خودشان را انجام دهند.
طبقه سوم در مدينه فاضله افلاطون، فرمانروايان (حاکمان) هستند. او معتقد است که آنان از طبقه پاسداران و با دقّت بسیار، انتخاب ميشوند.
در نتيجه، دولتشهر آرماني افلاطون از لحاظ ساختاري، شامل سه طبقه بزرگ است: صنعتگران و پيشهوران در پايينترین طبقه قرار دارند؛ پاسداران و نظاميان (مددکاران) در طبقه دوّم و حاکمان و فرمانروايان در رأس قرار گرفتهاند.
ساختار مدينه فاضله (جامعه ديني الهي) امام عصر
1. ساختار مدينه فاضله در حکومت الهي حضرت مهدي موعود برگرفته از الگوي قرآني است. قرآن کتاب الهی است و خداوند متعال، کرامت و ارزشهاي واقعي را در قرآن تبيين فرموده است. هيچيک از مناصب و مشاغل دنيوي و همچنین نژادهاي مختلف و مواردي از اين قبيل، که در هر جامعهای باعث ارزش و مقام اجتماعي است، خط بطلان کشيده است. فقط يک چيز است که کرامت و شرافت و ارزش انسان را از ديگران برتر مينمايد و آن تقواي الهي است.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ؛
یعنی «اي مردم! ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست). گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست».
در فرهنگ قرآن و اسلام، در روابط اجتماعی هيچگونه برتري طبقاتي وجود ندارد، همه انسانها در قبال یکدیگر از حق و حقوق يکسان برخوردارند، لذا همه افراد جامعه در تحصيل و آموزش و در عرصههاي اقتصادي و کشاورزي و صنعت و... به دلخواه خود و از حقوق مساوي بهرهمند هستند. تنها ارزش و برتري براي انسان در دين اسلام، جنبه ايماني و اخلاقي اوست. البته گفتنی است که تخصص در هر چيزی و موفقيت در آن، ارزش خاص خود را دارد، اما مهم در نزد پروردگار، ايمان به او و تقوا و اخلاق الهي است که اگر شخصي داراي چنين صفاتي باشد تخصص و فعاليت اجتماعياش هم، رنگ و بوي خدايي ميگيرد.
2. برخلاف طبقهبندي و ارزشگذاري در مدينه فاضله افلاطون، در جامعه ديني و الهي وليعصر، تمام دستاندرکاران و مجريان از اشخاص شايسته و باتقواي الهي و مؤمنان جامعه انتخاب ميشوند. پس در جامعه و نظامي که امام مهدي بنياد مينهد، مسئوليتهاي امور جامعه در دست طبقات محروم است و مستضعفان بر آن حکم ميرانند و به اداره جامعه ميپردازند؛ همچنانکه در اعصار گذشته مانند عصر حضرت موسي چنين بود. قرآن درباره زوال حاکميت طاغوتي فرعون و تأسيس حکومت مستضعفان به دست حضرت موسي ميفرمايد:
وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ؛
یعنی «و مشرقها و مغربهای پربرکت زمین را به آن قوم به ضعف کشانده شده (مستضعف) واگذار کردیم، و وعده نیک پروردگارت بر بنیاسرائیل، بخاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقق یافت، و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخهای مجلل) میساختند و آنچه بر میافراشتند، ویران کردیم».
آيه ديگر درباره تأسيس حکومت و نجات مستضعفان جزيرةالعرب به دست پيامبرِ اين گروه، حضرت محمد است.
وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمْ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَاََيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنْ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛
«زمانی را به یاد آورید که شماری اندک بودید (در میان دشمنان بسیار) و شما را در زمین (مکه) فرودست (مستضعف) میشمردند، و بیم آن داشتید که با یک هجوم کارتان را بسازند، در آن حال خداوند پناهتان داد، و یاریتان کرد، و روزیهای پاکیزه بخشید، تا مگر سپاس دارید.»
قرآن کريم درباره حکومت مستضعفان در عصر حکومت ديني حضرت وليعصر امام زمانميفرمايد:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛
«خدا به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند وعده داده كه به یقین در روی زمین ایشان را خلیفه کند، همچنانکه مردمی را كه پيش از آنها بودند، خلیفه ساخت و ـ دینشان را ـ که خود برای ایشان برگزیده بود ـ استوار سازد، و وحتشان را به امنیت بدل کند و آنان مرا میپرستیدند و هیچ چیز را با من شریک نمیکنند ...»
منظور از صالحان مؤمن در آيه مذکور همان مستضعفانند. چون صالحان مؤمن، عموماً در طول تاريخ از طبقه محرومان بودهاند. در واقع پيروان انبيا در طول تاريخ، بينوايان و طبقات متوسط جامعه بودند، نه ثروتمندان.
طبرسي، در تفسير اين آيه چنين آورده است:
«از امامان اهلبيت روايت شده که اين آيه، درباره مهدي آل محمد است. شيخ ابوالنضر عياشي، با اسناد خود از حضرت امام زينالعابدين روايت کرده که اين آيه را خواند و فرمود: اينان به خدا سوگند شيعه ما هستند. خدا اين کار را در حق آنان به دست مردي از ما خواهد کرد و اين مرد مهدي اين امت است... و چنين مطلبي درباره اين آيه، از امام محمد باقر و امام جعفر صادق نيز روايت شده است. »
پس در ارکان اصلی جامعه ديني امام عصر، مستضعفان امت اسلامی قرار دارند. یعنی مؤمنان صالح که با حضور و تلاش خود در تشکيل حکومت مهدي موعود از همه وجود خویش مایه گذاشتند.
اما به لحاظ تقسيم کار، نه به لحاظ رتبه و مقام معنوي؛ عدهاي کارورزيده به پاسداري و نگهباني از امت اسلامي خواهند پرداخت. جنگجويان و پاسداران در دولت اسلامي مهدي موعود پرصلابت و خودساختهاند و آگاهي و توانايي فردي و جمعي آنان بيش از حد تصور ماست.
امام سجاد در اينباره ميفرمايد:
إذا قام قائمنا أذهب الله ـ عزّوجلّ ـ عن شيعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزُبر الحديد، و جعل قوَّةَ الرجل منهم قوّةَ أربعين رجلاً و يکونون حکّام الأرض و سنامها؛
«هنگامي که قائم قيام کند، خداوند هر عيب و نقصي را از شيعيان برطرف و دلهاي آنان را چنان پارههاي پولاد ميگرداند. قدرت مردان آنان را به اندازه نيروي چهل مرد قرار ميدهد. و آنگاه آنان حاکمان و فرمانروايان زمين خواهند بود، و سران بزرگوار جهان».
نکته مهم دیگر این است که در مدينه فاضله حضرت مهدي موعود حاکم و فرمانروا از جانب خداوند تعيين خواهد شد، و این به خلاف نظر افلاطون است. وی فرمانروا را از بین پاسدارانی برمیگزیند که مراتب سير و سلوک را گذرانده و به عالم مُثل و کشف حقايق دست يافتهاند. به عبارت دیگر، حاکم مدینه فاضله افلاطون، فیلسوف واقعی است. امام عصر به استناد آيات و روايات، از جانب خداوند متعال منصوب خواهد شد.
نتیجه این فصل آن است که در ساختار مدينه فاضله افلاطون، سه طبقه وجود داشت که اکثریت آن را طبقه سوم از کشاورزان، بازرگانان، آهنگران و... تشکیل میدهند. فعاليت و نقش اين طبقه، خدماتي است و راه يافتن افراد و فرزندان اين طبقه به طبقات بالاتر ناممکن و يا بسيار به سختي صورت ميگيرد.
طبقه دوم، پاسداران هستند که هم مسئول جنگ و نگهباني از مدينه و افراد آن را برعهده دارند. این گروه مسئوليت آموزش و پرورش و تربيت افراد اجتماع را هم دارند.
حاکمان یا حاکم در مدينه فاضله افلاطون در رأس هرم قرار دارند که از طبقه پاسداران که سير و سلوک (سير ديالكتيک، سير از خط) را گذرانده و به مقام فيلسوفي رسيدهاند، ميتوانند به عنوان حاکم و فرمانرواي مدينه قرار گيرند، لذا افلاطون به حاکم حکيم يا حکيم حاکم قایل است.
اما در مدينه ديني الهي امام عصر افراد از حقوق یکسان برخوردارند. مقام و شرف و عظمت هر فرد در گرو اخلاق و تقواي اوست. فرد باتوجه به شايستگيهایش میتواند به هر گروه و طبقۀ اجتماعی و مطابق استعداد و تمايل خویش راه يابد و لذا منعي وجود ندارد. هيچ جنبه وراثتي، نژادي و قومي در روند پيشرفت و تکامل افراد مدينه، تأثیر ندارد.
عدهاي که به امور کشاورزي و پيشهوري و... مشغولند با علاقه و دلخواه خود در آنجا مشغول هستند و مقام و منزلتشان در نزد خدا و مؤمنان، تقوا و ايمان به خدا و عمل صالح است. عدهاي هم به امور حراست و پاسداري میپردازند. اين نکته کاملاً روشن است که حاميان و پاسداران امام عصر ميتوانند از تمام گروهها و سنين مختلف، و از اقوام و نژادهاي گوناگون باشند. شيفته و دلباخته آن حضرت ميتواند در رکابش خدمت کند. این افتخاری بس عظیم برای یک مؤمن واقعی است که حامي و جاننثار آن نور الهي باشد. امام و حاکم علیالاطلاق کسی نیست جز حضرت مهدي که از طرف خدا تعيين و داراي عصمت و علم غيب است. با توجه به مطالب ذکر شده، ساختار اين دو مدينه با هم متفاوت است. اما با وجود اين، افلاطون به دنبال عدالت در مقياس بزرگتري ميگردد که در جامعه، امکانِ شناخت و تعريفش بيشتر است.
اوصاف مدينه فاضله افلاطون
افلاطون معتقد است اگر جامعة خود را نيک تأسيس کرده باشيم بايد از هر حيث به معناي حقيقي باشد، يعني بايد جامعهاي دانا، شجاع، خويشتندار و عادل باشد.
به نظر افلاطون، ويژگيهاي جامعه ايدهآل آن است که چهار مشخصه مذکور را دارا باشد، او به تبيين اين چهار ويژگي پرداخته است. غرض افلاطون از دانایی چیست؟
ويژگي اول دانایی: افلاطون، خود این سؤال را مطرح میکند که در هر جامعه دانشهای گوناگون است، آيا جامعه را به علت بهرهور بودن از دانشی که مثلاً معماران به حرفه خود دارند جامعهای دانا و مدبر نامید؟ یا تمام حرفههای دیگری که در جامعه میتواند باشد. افلاطون ميپرسد: پس آيا در جامعهاي که تأسيس کردهايم، تنها طبقهاي خاصی دارد که موضوعش امري از امور جامعه نيست، بلکه خود جامعه است؟ و آيا آنچه در پرتو اين دانش خاص، ميتوان دانست که جامعه با خويشتن چگونه بايد رفتار کند و در برابر جامعهها و دولتهاي ديگر چه رفتاري بايد پيش بگيرد؟
افلاطون در پاسخ به این پرسش میگوید: این دانش، دانش پاسداری از جامعه است و صاحبان آن زمامدارانی هستند که ما آنها را پاسداران به معناي راستين ناميديم. پس جامعهاي دانا است که حُسن تدبير دارد. همين حسن تدبير، خود نوعي دانايي است؛ زيرا تنها در پرتو دانش ميتوان در هر کار، تدبير نيکو انديشيد، نه در سايه ناداني.
در نتيجه جامعه اگر خوب و مطابق طبيعت تأسيس شده باشد، به سبب کوچکترین جزء خويش، يعني طبقه زمامداران، و در پرتو دانشي که خاص اين طبقه است، دانا ميشود و در ميان همه فنون و هنرها، يگانه دانشي که حق داريم به نام دانش حقيقي بخوانيم، خاص طبقهاي کوچکتر از همه طبقات ديگر؛ فرمانروايان و حاکمان است.
ويژگي دوم: شجاعت
به عقيده افلاطون، شجاعت نوعي استواري است؛ استواري مفهوم «خطرناک» به همان کيفيت که قانون از راه تربيت در ذهن کسي جاي دهد؛ یعنی آدمي بايد در همه احوالي که در زندگي پيش ميآيد، آن مفهوم را استوار بدارد و حفظ کند و هيچگاه خواه در خوشي و ناخوشي، خواه در برابر آرزو و هوس و خواه در حال ترس و گريز، آن را از دست ندهد.
افلاطون میگوید ما در پرورش جسمی و روحی سپاهیان جامعۀ خود، نخست کسانی را برگزیدیم که برای این وظیفه (حراست و پاسداری) مستعدتر از دیگران بودهاند. سپس روح و جسم آنان را به نیکوترین وجه تربیت کردیم تا آماده شوند بر اینکه قوانین را از روی اعتقاد و ایمان بپذیرند و در روح خویش جای دهند. مفهومهایی که از این راه در درون آنان راه مییابد، ثابت و استوار گردد، اعم از مفهوم آنچه باید از آن ترسید یا دیگر مفاهیم.
ولی انتظار چنین ثباتی جایی است که استعداد طبيعي با تربيت درست همراه گردد. در اين صورت جز اطاعت از قانون، چيز ديگري در ايشان اثر نخواهد کرد. اين نيرو و استواري مفاهيم خطرناک و بيخطر را شجاعت گويند.
ويژگي سوم: خويشتنداري
به نظر افلاطون، خويشتنداري به نوعي شبيه «توافق و هماهنگي» است. از نظر وی خويشتنداري در نظر مردم، نوعي نظم و پيروزي بر هوسها و لذتهاست و لذا گفته ميشود: (فلان کس حاکم بر خويشتن است) یعنی روح آدمي دارای دو جزء است؛ يکي عالي و ديگري پست. اگر در کسي جزء عالي روح بر جزء پست حکم براند، ميگويند که آن کس حاکم بر خويشتن است و با اين عبارت او را ميستايند. ولي اگر بر اثر تربيت بد يا معاشرت با بدان، جزء پست بر جزء عالي پيروز شود، چنين کسي را نکوهش ميکنند و از روي تحقير ميگويند: که بندۀ خويشتن شده و بيبند و بار گرديده است. لذا در جامعهاي اگر جزء عالي بر جزء پست حکمروا باشد، خواهی گفت اين جامعه (حاکم بر خويشتن) است و از اين رو آن را خویشتندار خواهی شمرد.
بنابراين، اگر بتوان درباره جامعهاي گفت که بر هوسها و شهوتهاي خود غلبه دارد و حاکم بر خويشتن است، بايد اين جامعه را جامعهاي خويشتندار بناميم.
فرق بین شجاعت و دانایی با خویشتنداری؟
شجاعت و دانایی، هر یک تنها در جزئی از جامعه وجود داشت و همین کافی بود برای اینکه آن جامعه را شجاع یا دانا بنامیم، ولی خویشتنداری خاصیتی است که در تمام جامعه هست و همۀ اعضا و اجزاء آن را، اعم از ضعفا و اقویا و طبقاتی که میان این دو قرار دارند و اعم از کسانی که به سبب بصیرت و خرد یا نیروی بدنی یا توانگری یا به هر علت، برتر از دیگرانند، به هم میپیوندد و هماهنگ میسازد. خویشتنداری به معنی راستین، همین توافق نظر و اتفاق عقیدۀ همه اجزاء است، اعم از عالی و دانی، در اینکه چه در وجود فرد و چه در جامعۀ کدام جزء باید به اجزاء دیگر حکم براند.
ويژگي چهارم: عدالت
افلاطون در ابتداي تأسيس مدينه تبیین کرده بود که عدالت چیست؟ اما در اینجا با توضیح بیشتری به آن پرداخته است. افلاطون معتقد است که در جامعه، هرکس باید تنها به یک کار مشغول باشد، کاری که با طبیعت و استعدادش سازگار است. در واقع عدالت؛ یعنی، هر کس کار خود را انجام دهد و در کار دیگران دخالت نکند. افلاطون عدالت را مهمتر و اساسیتر از اوصاف دیگر در نیکو ساختن جامعه میداند.
افلاطون میپرسد که: اگر کسي که برحسب استعداد طبيعي براي پيشهوري يا بازرگاني ساخته شده است، ثروتي به دست آورد و آنگاه به اتکاي ثروت يا نيروي بدني يا گردآوري آراي عدهاي کثير يا مزيت ديگري از اين دست، بخواهد وارد طبقه دوم (سپاهيان) شود، يا سربازي بخواهد در جرگه فرمانروايان درآيد، بيآنکه صلاحيت آن را به دست آورده باشد و خلاصه اگر طبقات مختلف جامعه بخواهند ابزار کار يا موقعيت و اعتبار خود را با یکدیگر عوض کنند، يا هرکس درصدد برآيد که در آنِ واحد به حرفههاي گوناگون بپردازد، آيا اين بينظمي و آشفتگي مايه تباهي جامعه نخواهد بود؟
افلاطون معتقد است که: این «همهکارگي» و به همآميختگي طبقات سهگانه، بزرگترين مايه تباهي جامعه است و بايد جنايتي بزرگ به جامعه شمرده شود.
پس عدل به نظر افلاطون؛ يعني، هر يک از طبقات سهگانه (پيشهوارن، سپاهيان، حاکمان) تنها به انجام وظيفه خود اکتفا کنند. جامعهاي که چنين وضعي در آن حکمفرما باشد، جامعهاي عادل است.
ویژگیهای شخص عادل
افلاطون در ادامه به تبیین و توضیح شخصی عادل میپردازد. او معتقد است همچنان که جامعه دارای سه طبقه است، روح آدمی هم دارای سه جزء است:
1. جزئي که روح با آن ميانديشد و داوري ميکند که جزء خردمند روح است.
2. جزئي که روح به واسطه آن دوست ميدارد، يا گرسنه يا تشنه ميشود، يا دستخوش ميلهاي ديگر ميگردد که جزء بيخرد و ميلکننده (جزء شهويه) نامیده میشود و خواهان ارضاء لذت و تابع هوسها و آرزوهاست؛
3. جزء سوم روح، خشم است (اراده).
افلاطون معتقد است ما وقتي عادل هستيم که هر جزئي از روح ما تنها به وظيفه خاص خود بپردازد.
او تطبيق اجزاي سهگانه روح با طبقات سهگانه جامعه را به خوبي تبيين و عدالت را در اين بررسي و تطبيق کاملاً روشن ميکند.
پس زمامداري (حکومت) حق خرد است، زيرا خرد جزء داناي روح به شمار ميرود و از راه انديشه همواره در پي آن است که سعادت تمام روح را تأمين کند. وظيفة جزء سوم (خشم و اراده) آن است که دوست و دستيار خرد باشد. وقتي اين دو جزء به درستي تربيت يافتند و آنچه را براي انجام وظيفه خود لازم است، به معناي حقيقي فرا گرفتند، بايد زمامِ جزء ديگر روح، يعني جزء ميلکننده (شهواني) را که بزرگترين و سيريناپذيرترين جزء روح آدمي است، بهدست گيرند و نگذارند از لذايذ شهواني بدان مایه برخوردار شود که روزبهروز بر نيروي خود بيفزايد، وظيفه خاص خود را از ياد ببرد، و درصدد برآيد که آن دو جزء ديگر را زير سلطۀ خود درآورد و بر آنها فرمان براند؛ زيرا فرمان دادن درخور او نيست. اگر عنان به دست او افتد، تمام روح، یکسره تباه ميگردد. در برابر دشمنان خارجي نيز آن دو جزء نخستين، به بهترين وجه ميتوانند روح و جسم را از گزند نگاه دارند. خرد دستور ميدهد و خشم (اراده) نبرد ميکند، در حالي که همواره گوش به فرمان خرد دارد و هر حکمي را که از جانب خرد برسد، به مرحله اجرا در ميآورد.
بررسي چهار ويژگي مدينه فاضله در فرد
شجاع کسی را میتوان نامید که این جزء روحش، یعنی خشم (اراده)، چه در خوشی و چه در رنج، مفهومی را که خرد دربارۀ خطرناک و بیخطر به او داده است، استوار بدارد، از آنچه خرد خطرناک میشمارد بترسد و از آنچه خرد بیخطر میداند نترسد.
دانايي هر کس به واسطه آن جزء کوچک روح است که زمام حکومت را بهدست دارد و دستورهايي را صادر میکند که پیش از این برشمردیم. فقط همين جزء ميداند که براي هر يک از ديگر اجزاء و همچنین براي تمام روح، چه چيزي مفيد و يا مضر است.
کسی را میتوان خویشتندار نامید که جزء فرمانروای روحش با اجزاء زیردست اتفاق نظر داشته باشند در اینکه زمام حکومت باید به دست خرد باشد؛ یعنی، اجزاء دیگر در حال معارضه با جزء خردمند نباشند.
نظر افلاطون درباره عدالت در فرد
افلاطون میگوید: منظور از اينکه میگوییم هر کس بايد کار خود را بکند، کارهاي ظاهري نيست، بلکه فعاليت روحي و دروني فرد هر کسی است، فعاليتي که با خود او و امور مربوط به خودش ارتباط دارد. مرد عادل، کسي است که اجازه ندهد جزئي از اجزاي روحش به کار جزئي ديگر دست يازد، يا همه اجزا در کارهاي یکدیگر مداخله کنند، بلکه همواره در اين انديشه است که هر جزء کاري را که به راستي وظيفهاش است به انجام رساند. بدين ترتيب، بر خود مسلط میشود و در درون خود نظمي زيبا برقرار میسازد. با خود دوست و سازگار میگردد، و سه جزء روح خود را با یکدیگر هماهنگ میکند. از اين راه درون خود را از کثرت و آشفتگي رها ميکند و شخصي واحد به معناي راستين است، نه چندين شخص؛ يعني، خويشتندار با خود همآهنگ است. و در حين انجام دادن کاري که به عهده دارد خواه کسب ثروت باشد، خواه پرورش تن، خواه سياست و خواه امور خصوصي خويش مراقب است که در نظم روحش خللي راه نيابد و در همه احوال تنها عملي را عادلانه و زيبا میشمارد که آن نظم دروني را آشفته نکند بلکه استوارتر سازد و دانايي در نظر او تنها آن نوع بصيرتي است که آدمي را به سوي اينگونه رفتار سوق ميدهد. هر کاري را که به آن نظم دروني آسيبي رساند، ظلم بداند و هر پندار و عقيدهاي را که انگيزه کاري ظالمانه باشد، ناداني و ديوانگي بشمارد.
به نظر افلاطون ظلم در اين موضوع، هنگامي روي ميدهد که اجزاي سهگانه روح با یکدیگر ناسازگار باشند و به انجام دادن وظيفه خود قناعت نورزند، بلکه در کارهاي یکدیگر مداخله کنند و آن جزء روح که بر حسب طبيعتش وظيفهاي جز خدمتگزاري و فرمانبرداري از جزء حاکم ندارد سر به طغيان برافرازد و بخواهد به تمام روح فرمان براند. چنين حالتي را که در درون آدمي روي مينمايد و بينظمي و آشفتگي را که نتيجه آن است، بايد ظلم ناميد. افلاطون بيبندوباري و ترسويي و ناداني را به طور کلي رذيلت مینامد. به نظر او از کار عادلانه، عدالت ميزايد، و از کار ظالمانه، ظلم.
بررسي جامعه ديني الهي عصر ظهور
ويژگي اول:
جامعه ديني امام زمان توحيدي است. از مهمترين اصول بنيادين اعتقادي که محور حرکت همه پيامبران، خصوصاً پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد بوده، اصل توحيد و يگانگي خداست.
توحيد، از اصول اساسي و اوّلين اصل اعتقادي دين مبين اسلام و ساير اديان الهي گذشته بوده است. نخستين پيام همه پيامبران خدا به امتهاي خويش اين بود: اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ؛ یعنی «تنها خداوند یگانه را پرستش کنید که مبعودی جز او برای شما نیست».
البته گفتنی است که ادیان توحیدی که همان ادیان آسمانی الهیاند دارای سه اصل کلی مشترک هستند: اعتقاد به خدای یگانه؛ اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است؛ و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهائی و سعادت دنیا و آخرت.
در واقع این اصول سه گانه پاسخهایی است به اساسیترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح است: مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی میتوان بهترین برنامه زیستن و تعالی را شناخت؟
اما جوامع مختلف هنگامی که فاصله زمانی زیادی با منبع وحی گرفتند، و از طرفی ستارگان ولایت و هدایت الهی، مظلوم واقع شده، و در نهایت، آخرین هادی و ولیّ خدا در خفا و پنهانی بسر میبرد؛ خدامحوری و توحید و بندگی خدای یگانه را از یاد بردهاند. خصوصاً از دورهای که رنسانس در اروپا رخ داد و بعد از آن دورهای آغاز شد که از آن تعبیر به دورۀ مدرن کردند، و تفکر حاکم بر این دوره را «مدرنیته» نامیدند. در دوره مدرنیته تفکر و نگرش دینی متزلزل شد و عصری را، دکارت بنا نهاد که در آن انسان معیار و ملاک وجود است، «سوبژکتیویسم» یا خود بنیادی بشر، که در نهایت به «اومانیسم» ختم شد.
زمانی که ملاک و معیار، انسان شد، خدا و دین او در کجای این عالم قرار دارد؟ وقتی ارزش و ملاک و اعتبار، خواست و اراده انسان شده است، چگونه خدای یگانه معبود انسان باشد، و انسان عبد و بنده او؟!!.
لذا وقتی تمام ارزشهای الهی در غرب از بین رفت، صدای «نیچه» بلند شد که «خدا مرد است» یعنی تمام ارزشهای الهی، دیگر وجود ندارد. نتیجه اینکه در اکثر جوامع مدرن امروز، خدامحوری و دینداری به فراموشی گراییده است.
ويژگي اساسي مدينه فاضله و جامعه ديني الهي امام عصر فراگير شدن اصل توحيد و ايمان به وحدانيت خداوند متعال است؛ در مدينه آرماني عصر ظهور، دينِ خدا و خدامحوري، و نهايت، توحيد و يگانگي خداوندِ واحد قهار در رأس اعتقادات ديني حکومت واحد جهاني، قرار خواهد گرفت.
از موسي بن جعفر درباره اين آيه سؤال شده است: وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا؛ هر که در آسمان و زمین است خواه ناخواه در برابر او تسلیمند.
حضرت فرمودند: أنزلت فی القائم إذا خرج باليهود و النصاري و الصابئين و الزنادقة و أهل الردّة و الکفار في شرق الأرض و غربها، فعرض عليهم الإسلام فمن أسلم طوعاً، أمره بالصلوة و الزکوة و ما يؤمر به المسلم و يجبالله عليه، و من لم يسلم ضرب عنقه، حتّي لا يبقي في المشارق و المغارب أحد إلّا وَحّد الله... ؛
«درباره حضرت قائم نازل شده است؛ وقتي که آن حضرت عليه يهود، نصاري، صابئان، زنديقها واهل ردّه و کفار شرق و غرب خروج کند و اسلام را بر آنان عرضه نمايد، اگر کسي با رضايت سر تسليم فرود و ايمان آورد، او را به نماز و زکات و ساير کارهايي که يک مسلمان بايد انجام دهد، امر ميکند و کسي که ايمان نياورد، گردنش را ميزند تا آنکه کسي در مشرق و مغرب باقي نماند، مگر آنکه توحيد خدا گويد.»
از امام باقر در اينباره روايت شده است، فرمودند:
يقاتلون والله، حتّي يوحّد الله و لايشرک به شيء... ؛ «به خدا سوگند حضرت مهدي و يارانش ميجنگند تا اينکه خداوند به يگانگي خوانده شود و هيچ شريکي براي او قرار نگيرد».
امام عصر در جامعه ايدهآلش، علاوه بر توحيد و يگانگي خدا، دين و آيين جدّ بزرگوارش خاتمالانبیاء و المرسلین حضرت محمد؛ دین مبین اسلام را به عنوان دین رسمي اعلام و آن را ترويج، تبيين و تبليغ مينمايد.
برای نمونه به چند حدیث در اینباره اشاره میکنیم:
1. امام موسي بن جعفر از پدر گرامياش، امام جعفر صادق نقل ميکند که حضرت فرمود:
إذا قام القائم لا يبقي أرض إلّا نودي فيها شهادة أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً رسولالله...؛
هنگامي که حضرت قائم قيام کند، هيچ نقطهاي از زمين نخواهد ماند مگر اينکه شهادت به يگانگي خداوند و رسالت الهي پيامبر در آن طنينانداز خواهد شد.
2. امام باقر در تفسير آيه 33 از سوره توبه هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ آیینها غالب گرداند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند. حضرت فرمودند: إنّ ذلک [يکون] عند خروج المهدي من آل محمدٍ صلوات الله عليه، فلا يبقي أحدٌ إلاّ أقرّ بمحمد؛
اين جريان به هنگام ظهور حضرت مهدي از آل محمد خواهد بود؛ پس هيچ فردي (در آن زمان) باقي نميماند مگر آن که به حضرت محمد ايمان آورد.
2ـ ويژگي دوم: مدينه فاضله امام عصر پرهيزکاري است. در جوامع مختلف امروزي و مدرن، ملاک و معيار ارزش و اعتبارِ اشخاص به عواملي گوناگون مبتنی است. جهان غرب از زماني که علوم جديد و تکنولوژي را به کار گرفت و سوداي تسلط بر زمين و آسمان را در سر پروراند، تمام ملاکات و معيارهاي ارزشي و ديني خود را به فراموشي سپرد و آنچه برايش مهم و باارزش جلوه کرد، ثروت و قدرت و تکبّر و خودبرتربيني و رياست و... که از راه ظلم و ستم به ديگران به دست آورده بود. لذا اختلاف طبقاتي بين افراد جامعه روزبهروز بيشتر شده و اين شکاف، زماني عميق شد که کشورهاي ديگر، مورد ظلم و ستم بسيار قرار گرفتند و از لحاظ علمي و اقتصادي و بهداشتي و رفاهي و نظامي و ... در سطح پاييني قرار گرفتند. هنوز که در قرن 21 و عصر مدرن و ارتباطات پيشرفته هستيم، تظلم و ستم به آنها روا ميشود. شايد کشورهاي پيشرفته توانستهاند بعضي از مشکلات معيشتي و بهداشتي و رفاهي، نظامي و... افراد جامعه خویش را رفع نموده باشند، اما ارزشهايي را از دست دادهاند که سبب شده است بعضي از ناهنجاريهایی در جوامعشان به وجود آيد که در رفع و دفع آن قادر نيستند (مثلاً فقر و تبعيض، عدم ثبات کانون خانواده، بيحرمتي به انسانها، نفي ارزشهاي ديني، اباحهگري و بیمبالاتی اجتماعي و اخلاقي، نژادپرستي، فساد جنسي و...) . انعکاس اين ناهنجاریهاي فردي و اجتماعي و فرهنگ نابخردانه در قالبهای محصولات فرهنگي و غيره به جوامع ديگر، خصوصاً کشورهاي مسلمان، آورده و سبب مشکلات اخلاقي و اعتقادي زيادي شده است. در نتيجه هيچکدام از این جامعههای غربي، جامعهای مرفّه و در عین حال باارزش و ايدهآل نيستند.
تنها عامل اصلي که ميتواند از همه اين معضلات اخلاقي و اعتقادي جلوگيري کند، پرهيز از گناه است. فقط انسان متدينِ توانمند که در نفسِ خود ملکه تقوا (خودنگهداری) را رشد داده، ميتواند مصون از خطاها گردد.
تقوا عبارت از یک نيروي دروني و قدرت ضبط نفساني است که بر اثر تمرين و رياضتهاي مداوم براي نفس حاصل ميشود و نفس را آنچنان نيرومند ميسازد که مطيع فرمانهاي الهي خواهد بود. آنچنان نيرومند است که در برابر خواستهها و تمايلات نامشروع نفساني مقاوم و پايدار و ثابتقدم خواهد بود. تقوا در لغت، به همين معنا آمده و از ماده «وقايه» گرفته شده که به معناي حفظ و نگهداري است. تقوا، «خودنگهداری و کنترل نفس»، يک صفت مثبت و مصونيت دهنده است، نه يک امر سلبي و برنامه منفي، و به معناي تقيّد و تعهّد انسان به اطاعت از قوانين و دستورهاي شرع است. هر ترک گناهي را تقوا نميگويند، بلکه ملکه ترک گناه و نيروي کنترل و ضبط را تقوا ميدانند.
در جامعه دینی و سالم امام عصر تقوا و پرهيزکاري از مشخصههای بنیادین جامعه ديني امام عصر است؛ جامعهاي که حاکم و رئيس آن، دارای عصمت و هدفش هم رسيدن به سعادت ابدي براي تمام افراد جامعه است، یکی از صفات حسنه و ضروري برای چنین جامعهای، پرهيز از هر نوع فساد و گناه است.
به دلیل آنکه جامعه الهي حضرت مهدي جامعه ديني و اسلامي و برگرفته از خواست و اراده الهي بوده و خداوند متعال هم ملاک اعتبار و ارزش هر انساني را در «تقوا» دانسته است: إِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ؛ گراميترين شما نزد پروردگار، پرهيزکارترين شماست.
یک جامعه سعادتمند، هنگامي به کمال ميرسد که بهترين وسيله را براي رسيدن به سعادت داشته باشد و خداوند متعال تقوا را بهترين توشه آخرت و بزرگترين وسيله سعادت معرفي کرده است:
وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى؛
«برای آخرت خودتان توشهای تهیه کنید و بهترین توشهها، تقوا است.»
اهمیت «تقوا» در نزد خداوند متعال بهقدری زیاد است که هدایت قرآن را منحصر به متقین نموده است:
ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ؛
«آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه هدایت پرهیزکاران است».
انسان متقی چه کسی است؟ قرآن میفرماید:
الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ وَيقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ينفِقُونَ؛
«(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب ایمان میآورند و نماز بپا میدارند... .»
پس متقی کسی است که به جمیع آنچه قرآن کریم آن را غیب میداند، ایمان آورد. ایمان به غیب، معنایش آن است که انسان به چیزی که با حواس قابل ادراک نیست، ایمان داشته باشد و خود را همیشه در محضر خدای ـ سبحان ـ بداند.
و از دیگر صفات متقین، اقامه نماز است. اقامه نماز، غیر از خواندن نماز است. اقامه از قوام و قیام است. قیام دائمی در مقابل نشستن است، و گاهی در برابر سجده، و گاهی در برابر اینها نیست، بلکه در برابر انحراف است که قیام به این معنا، واژۀ «مستقیم و استقامت» ساخته میشود و این قیام به معنای ایستادگی است. اینکه خداوند میفرماید: (أقیموا الصلوۀ)؛ یعنی نماز را ایستادگی ببخشید. چون اگر نماز ایستاده باشد، میتواند در برابر فحشا و منکر بایستد. بر اساس قرآن کریم، نماز انسان را از ارتکاب بسیاری از گناهان منع میکند؛
إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ.
حضرت علی درباره صفات متقین، یک خطبه ویژه دارد بنام خطبه «همام» که صد صفت آنان را بیان نموده است. و علاوه بر آن خطبههای دیگری که محتوا تقوا دارد در نهجالبلاغه در حدود 78 مورد در زمینه تقوی و تمجید و تجلیل از آن، و دستور مؤمنین به تقوا، تبیین شده است.
در قرآن کریم نیز در حدود 238 مورد از تقوا، سخن به میان آمده است. به هرحال امام عصر باطن و حقیقت قرآن است، و هدایت قرآن هم که برای پرهیزکاران است، لذا جامعهای که امام معصوم حاکم و رئیس مدینه فاضله است، یقیناً و ضرورتاً یک جامعه پرهیزکار و باتقوا خواهد بود.
از ائمه معصومین احاديثي نقل شده است که ویژگی حکومت امام عصر را حکومتي، هادي و بهترين حکومتها که تقوا و نیز فضايل اخلاقي ديگر در آن محقق خواهد شد، دانستهاند.
حضرت علي ميفرمايد:
يعطِفُ الهوي علي الهُدي، إذا عَطَفُوا الهُدي علي الهوي... ؛
او (حضرت مهدي) خواستهها را تابع هدايت وحي ميکند، هنگامي که مردم هدايت را تابع هوسهاي خويش قرار ميدهند... . در حديثي ديگر آمده است:
دولته آخِر الدُوَلِ و خير الدُوَل، تَعقُبُ جميعَ المُلُوک بحيث لَم يَبق أهلُ بيتٍ لهم دولَة إلّا مَلَکُوا قبلَه لِئلّا يَقُولوا إذا رأَوا سِيرته؛ إذا مَلَکنا سِرنا بسيرةِ هؤلاء، و هُوَ الله عزّوجلّ و العاقبة للمتّقين؛
دولت او آخرين و بهترين دولتهاست؛ پس از همه حکومتها ميآيد؛ هيچ خانداني نميماند که حکومتي براي آن مقدر شده باشد، مگر اینکه پيش از او به حکمراني ميرسد، تا پس از ديدن حکمراني حضرتش، نگويد اگر ما هم به قدرت ميرسيديم به همين روش عمل ميکرديم و اين است معناي کلام الهي که فرموده: عاقبت از آن پرهیزکاران است.
امام صادق میفرمایند: مِن دين الأئمة الوَرَع؛ از دين امامان پرهیزکاری است.
بنابراين، میتوان اذعان داشت امام معصوم داراي علم و حکمت است. علم و حکمت او اقتضای آن را دارد که جامعه خويش را آگاهانه به کمال ابدي و سعادت نهايي برساند و لازمه جامعه ديني الهي که قرآن حاکم بر آن است، پاکي و سالم بودن افراد جامعه و خود اجتماع است. لذا امام زمان در تأسيس مدينه فاضلهاش پرهيزکاري را در رأس امور قرار خواهد داد. همچنین علم و حکمت که لازمه هدايت جامعه ايدهآل است به طور کامل از جانب خداي متعال به ایشان اعطا شده است.
با توجه به آنچه اشاره شد روشن میشود که آن سه ويژگي مدينه افلاطون (شجاعت، دانايي و خويشتنداري) در اين دو خصوصيت مدينه فاضله عصر ظهور کاملاً نمايان است. زیرا جامعهاي که متدين است و دين خدا (اسلام) بر آن جاري و يکي از اصول اساسي آن توحيد و يگانگي خداي متعال است، یقیناً مطیع دستورات دین خود است؛ هرچه خدا و جانشين او بر روي زمين (حجةالله) امر نمايند، مؤمنان و متدينان آن جامعه (جامعه ايدهآل عصر ظهور) بدون هيچگونه ترديدي اطاعت خواهند کرد. اطاعت از دين مقدس اسلام از يک سو شجاعت و از سوی دیگر خويشتنداري را به دنبال دارد. اگر امري سخت و مشکل (خطرناک)، مثل جهاد کردن در راه خدا، تزکيه نفس و مبارزه با هواهاي نفساني و شيطاني پیش آید، آنها مطيع اوامر و نواهي الهي هستند، و همان چيزي که در مدينه فاضله افلاطون، شجاعت و خويشتنداري ناميده ميشد.
و از سوي ديگر، دانايي که افلاطون مدنظر داشت که به واسطه آن جامعه به سعادت کامل ميرسید، يعني حسن تدبير؛ در امام زمان به نحو کاملتري محقق است. چون آنچه را امام ميداند، از جانب خداست. علم امام در طول علم خداست. علم غیب است، علمي است که به امام اعطا شده است.
امام معصوم دارای مقامي است که علم و حکمت به دنبال آن ميگردد. لذا او داراي علم و آگاهي کامل است و ميداند تدبير و صلاح جامعه چيست و چگونه آن را به سعادت ابدي هدايت نمايد. و خداي متعال در معرفي انبيايي که مقام رهبري و امامت داشتهاند، میفرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ آنها را امامانی قرار دادیم که به راه و شیوهای که مقرر کردهایم، هدایتگر باشند.
3ـ ويژگي سوم: مدينه فاضله امام عصر امنيت است. امنيت ستون استوار مدینه، و شالوده اجتماع سالم و با فضيلت است، و آن نیز امنیت اجتماعی و فردی است.
امنيت اجتماعي زمينه همه فعاليتهاي درست و مفيد جامعه اجتماعي است و شرط لازم رشد و تکامل فرد و جامعه است. در جامعهاي که حقوق افراد تأمين ميگردد، یقیناً روابط اجتماعي، بر اصل ضوابط و قانون استوار است. رابطهها، تابع ضابطهها و معيار و ملاک ارزشها و برتريهاي اجتماعي بر محور قانون و ضوابط، مبتني است. در جامعه ديني و الهي، تنها قانون معتبر، احکام و شرایع دینی است. تمام قوانين و ضوابط آن جامعه يا مطابق احکام و شرايع ديني است و يا در مسير آن قرار دارد.
در جامعه امن، ترس، اضطراب، دلنگراني، دلشوره و... وجود ندارد. در چنين جامعهاي همه افراد با آرامش و اطمينان خاطر بدون دغدغه و هراس، به زندگي سعادتمندانه مشغول خواهند بود.
اما چه کسي ميتواند جامعهاي را تأسيس نمايد که امنيت کامل در آن حاکم باشد؟!
آن منجي عالم بشريت که نوری پرفروغ و همه مشتاقان حقيقت منتظر ظهور وجودش هستند و همان انسان کاملي که تمام اديان الهي از آمدنش خبر دادهاند، کسي نيست جز امام عصر حضرت مهدي. اوست که امنيت واقعي را بهوجود خواهد آورد تا ابد، انسانيت را در محمل امن حقيقي خود قرار خواهد داد.
شاهد بر این امر که امام زمان جامعهای امن تأسیس میکند، کلام نورانی خداوند متعال است که فرمود:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْفَاسِقُونَ؛
«خداوند به کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده میدهد كه قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد همانگونه كه به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید، و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت، و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل میکند، آنچنانکه تنها مرا میپرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.»
امام صادق در معنی اين آيه ميفرمايد: نَزَلَت في القائم و أصحابه؛ اين آيه درباره قائم و يارانش نازل شده است.
اين جامعه که مؤمنان عهدهدار امنيت آن هستند و در رأس آن امام عصر حضور دارد، جامعهاي است که دارالسلام و جامعه امن و نمونه زندگي در بهشت جاويد خواهد بود.
در حديث ديگري از امام سجاد درباره مصداق آيه آمده است:
هم والله شيعتنا أهلالبيت، يفعل الله ذلک بهم علي يدي رجلٍ منّا و هو مهدي هذه الأمّة...؛
به خدا سوگند! آنان شيعيان ما اهلبيت هستند؛ خداوند با دستان مردي از اولاد ما، يعني مهدي از اين امت، چنان عظمتي به آنها عطا ميفرمايد.
شاهد ديگر، حديثي است که از امام علي روايت شده است:
«... و بنا يدفع الله الزمان الکلب... ولو قد قام قائمنا... لَذَهبتِ الشحناء من قلوب العباد، و اصطَلحت السباع و البهائم حتّي تمشي المرئة بين العراق إلي الشام... علي رأسها زينتها لاَيِهيجُها سَبعٌ و لا تخافُه...»؛
به دست ما (حکومت ما) روزگار سختيها و تشنهکاميها سپري گردد... و چون قائم ما قيام کند... کينهها از دلها بيرون رود، حيوانات نيز با هم سازگاري کنند. در آن روزگار، زن با همه زيور خويش از عراق درآيد و تا شام برود... و از هیچ چیز نترسد... .
امنیت واقعی چیست
امنيت اجتماعي
در جامعه ديني عصر ظهور در تمام سطوح؛ اقتصادي، سياسي، دفاعي، فرهنگي و اجتماعي و... تحقق مييابد؛ به گونهاي که هيچکس توانايي اقدام به ناامني را ندارد. راستي امنيت اجتماعي در عصر ظهور چگونه محقق خواهد شد؟
پاسخ اين پرسش به شناسايي عوامل ناامني بستگي دارد. علل فقدان امنيت، احتمالاً در سه محور اصلي قابل بررسي است؛
1ـ فقر و محرومیت؛ 2ـ ضعف ایمان به خدا؛ 3ـ ضعف اقتدار دولت.
بيشک بخش عمده تجاوزات به اموال مردم و قتل و غارتها، ناشي از فقر و محروميت قشري از جامعه است. در جامعهاي که اختلاف طبقاتي بسيار باشد، عدهاي به دلیل نداشتن امکانات معمولي زندگي، دست به کارهايي میزنند که موجب ناامني در جامعه ميگردد.
و از طرف ديگر، ضعف ايمان در بعضي از افراد جامعه بر اثر افزونطلبي و افکار پليد، آنها را دچار انحراف میکند و با رفتار و کردار زشت و غيرانساني در ابعاد مختلف جامعه، باعث ناامني و اختلال در نظم اجتماعي میشوند.
و همچنین ممکن است ناامني به دليل ضعف قدرت حکومت و دولت باشد که در این صورت عدهای فرصتطلب و جاهطلب و خودکامه، فرصت را غنيمت شمرده و موجب ناامني در جامعه گردند.
اما در جامعه ديني الهي عصر ظهور، در پرتو حکومت جهاني حضرت مهدي، تمامی این عوامل جاي خود را به نقطه مقابلش واگذار خواهند کرد؛ چون در عصر ظهور مهمترين ويژگي آن که عدالت است به معنی واقعي تحقق مييابد و پرهيزکاري در رأس اخلاق فردي و اجتماعي جامعه قرار ميگيرد. لذا با برچيده شدن بساط فقر و گرسنگي، همگان زندگاني همراه با رفاه و آسايش و فراواني نعمت خواهند داشت. دلهای همه انسانهاي شيفته حقيقت، بر اثر تربيت سالم مربي يگانه، حضرت مهدي، سرشار از نور ايمان به خدا خواهد شد. همچنین با حکومت مقتدر جهاني او که قويترين و قدرتمندترين حکومت است، تمام عوامل ناامني در همه ابعاد آن از بين خواهد رفت و در مقابل آن، امنيت اجتماعي تحقق خواهد يافت. حتی در عصر ظهور، حتی حيوانات هم احساس امنيت و آرامش خواهند کرد. در روايتي از امام علي آمده است:
زماني که قائم ما قيام نمايد، بغض و کينه از دلهاي بندگان برود و چهارپايان و درندگان در حال صلح با یکدیگر بهسر خواهند برد.
گرچه امنيت اجتماعي نقش اساسي در ساماندهي زندگي دنيوي بشر ايفا ميکند و علاوه بر آن، سبب کاسته شدن بخشي از دغدغههاي روحي انسان خواهد شد، حقيقتاً آن امنيتي که انسان را در مسير واقعي و اصلي زندگي جاودانه قرار ميدهد، امنيت از گناه و معصيت است. و چنین امنیتی، ايمني از نارضايتي و عذاب الهي در روز جزا را نيز به دنبال دارد.
چنين تفکري از آیه 82، سوره انعام قابل استناد است، خداوند متعال میفرماید:
الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ؛
کساني که ايمان آوردهاند و ايمانشان را به شرک نيالودهاند، آنانند که امن (و امان) دارند و آنانند که هدایت یافتگانند.
اين توجه به امنيت با اهداف مدينه فاضله عصر ظهور سازگاري کامل دارد. در واقع امنيت اجتماعي، همان امنيت فردي است. اگر افراد جامعه امنيت نداشته باشند، دچار ناهنجاریها، اضطرابها و ترسها خواهند شد و در ادامه نیز امنيت جامعه متزلزل خواهد شد.
4ـ ويژگي چهارم: عدالت
در بحث عدالت به چهار نکته اشاره ميکنيم:
نکته اول:
درباره معنای واژه «عدل» است، راغب اصفهانی میگوید: «عدل و عدالت، معادل واژههايي است که معناي مساوات را دربردارد. پس، عدل تقسيم مساوي است. و بر این اصل، روايت شده: «بالعدل قامت السموات و الأرض» بر پايه و اصل عدل، آسمانها و زمين برپا شده است. اين [مطلب] روشنگر آن معناست که اگر رکني از ارکان چهارگانه عالم، بيشتر از رکن دیگر یا کمتر از آن بود، جهان منظم نبود. عدل بر دو قسم است؛ الف) عدل مطلق (عدل عقلي) که عقل حُسن آن را درک ميکند و در هيچ زماني نسخ نميشود؛ همچون نيکي کردن به کسي که نيکي کرده و نيازردن کسي که از آزار انسان دست برداشته است.
ب) عدلي که در پرتو احکام دين شناخته ميشود (عدل شرعي)، چون اين آيه: إنّ الله يَأمُرُ بِِالعَدلِ وَ الإحسان؛
خداوند به عدل واحسان فرمان میدهد. عدل، مساوات در جزا دادن است؛ کار نيک، به اندازه، پاداش داده ميشود و کار زشت، پاداشي همسان خود دارد. احسان اين است که کار نيک به نيکي بيشتري پاداش داده شود و کار زشت مجازاتي کمتر از خود داشته باشد.
بنابراين، ميتوان چنين نتيجه گرفت که عدل، رعايت دقيق حق و حقوق مردم و برابري همه مردم در برخورداري از حقوق و منافع مشروع و معقول خويش است؛ چنانکه ظلم زير پا نهادن حق و حقوق ديگران و نابرابري و تبعيض در برخورداري هر کس از سهم و حق خويش است.
اين معاني براي واژه عدل در جهات گوناگوني ميتوان بررسي کرد؛
الف) عدل در مسائل مالي و حقوقي که اگر حقي و يا مالي از کسي از بين رفت، به او باز گردانند و يا پرداخت حقوق و مزايايي که بايد بهطور یکسان پرداخت گردد، اما پرداخت نشده است، که عدل اقتضا ميکند آن حقوق و مزايا به کساني که استحقاق آن را دارند، پرداخت گردد؛ يعني در موقعيت یکسان امتيازات و پاداشها بهصورت مساوي به افراد تعلق گيرد.
ب) عدل در برابر حقوق و قوانين اجتماعي و رعايت و يا بيتوجهي به آن که موجب از بين رفتن حقي گردد. افلاطون، عدالت در جامعه را بيشتر در اين جنبه لحاظ کرده است. هر فردي نسبت به افراد ديگر اجتماع، دارای حقوقي است، و اين حقوق میتواند در قالب کار و تخصص، متعين گردد. مثلاً براي ساختن یک ساختمان خوب، لازم است یک مهندس ماهر، چه در نقشهکشي و طراحي ساختمان و چه در ساختوساز آن حضور فعال داشته باشد. اما اگر کسي که تخصص در ساختمان و مسائل مربوط به آن ندارد، به طراحي نقشه ساختمان و همچنین به ساختوساز آن اقدام نمايد، چنين فردي به حقوق ديگران ظلم روا داشته است. زیرا بدون تخصص، کارآموزي و کارداني مناسب، اقدام به کاري نموده است که استحقاق آن را نداشته است. و اگر آن ساختمان بر اثر زلزله و طوفان و يا هر علت ديگري خراب شود و از بین برود و آسیبی به جان و مال مردم برسد، مقصر اصلي همان فردي محسوب ميشود که بدون تخصص، دست به کاري زده و آن کار بهصورت ناقص در آمده است.
در همه موارد و فعاليتهاي اجتماعي به همين منوال است، يعني هر کسي بايد در محدوده تخصص و کار خويش اقدام نمايد، و در غير اين صورت، به حقوق ديگران ستم روا خواهد شد.
ج) عدل، در حقوق قضايي هم مطرح است. اگر کسي جرمي را مرتکب شود، قانون عليه او اجرا میگردد که اجراء درست قانون، به مثابه عدالت و عدل است. در مدينه فاضله امام عصر عدالت در همۀ زمینهها بهطور کامل رعايت ميگردد، به ویژه عدالت در زمینه قضایی، که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم؛
1. امام صادق در حديثي فرمود: إذا قام قائم آل محمد حکم بحکم داود و سليمان، لا يسئل الناس بينة؛
هنگامي که قائم آلمحمد قيام کند، مطابق قضاوت داوود و سليمان حکم ميکند و مردم به دنبال دليل و شاهد ظاهری نميگردند.
2. در حدیث دیگر امام صادق میفرماید:
إذا قام قائم آل محمد حکم بين الناس بحکم داود لا يحتاج إلي بينة يلهمه الله تعالي فيحکم بعلمه. هنگامي که قائم آل محمد قيام کند، در بين مردم طبق قضاوت داوود حکم صادر ميکند و احتياجي به دليل ظاهري پيدا نميکند. (زيرا) خداوند حکم واقعي را به او الهام ميکند و آن حضرت بر طبق آن، حکم صادر مينمايد.
امام عصر با علم غيبي خود حکم میکند، بنابراین خطائی در آن نیست و ظلمی به کسي نخواهد شد و لذا عدالت در حق ديگران به طور کامل رعايت خواهد شد.
نکته دوم:
عدل به معني، امر و تکليف الهي است. در دين مبين اسلام، همین معنای عدل در همه مسائل زندگي مورد توجه ویژه بوده است.
این معنا از عدل و احسان در حدیثی از امام صادق تبیین گردیده است؛
عن اسماعيل بن مسلم: جاء رجلٌ إلي أبيعبدالله جعفر بن محمد الصادق و أنا عنده فقال: يا ابن رسولالله إنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ و الإحسان... و قوله: أَمَرَ الاّ تَعبدُوا إلاَّ إياهُ فقال: نعم! ليس لله في عباده أمر إلّا العَدل و الإحسان... ؛
اسماعيل بن مسلم ميگويد: مردي نزد امام صادق آمد و من حاضر بودم. گفت: اي فرزند پيامبر، خداوند ميفرمايد: خدا به عدل و احسان فرمان ميدهد و در آيه ديگر ميفرمايد: خداوند فرمان ميدهد که جز او را پرستش نکنيد، [معناي اين دو آيه که در ظاهر ناسازگارند چه ميشود؟
امام فرمود: آري خداوند براي مردم دستوري ندارد، جز اجراي عدالت و عمل به احسان.
تأکيد امام صادق آن است که خداوند امر و تکليفي، جز عدل و احسان ندارد. در واقع اين تکليف الهي در مورد انسان است. رابطه انسان با غير خودش در چهار محور مطرح میشود:
1. رابطه انسان با خود؛
2. رابطه انسان با خدا؛
3. رابطه انسان با طبيعت؛
4. رابطه انسان با انسان.
همه اين روابط با مقوله عدل و احسان تطبيق ميشود. عبادت و پرستش خالصانه خدا و توجه به موازين ارتباط مخلوق با خالق، رعايت اصل عدالت در برابر آفريدگار به شمار ميآيد؛ زيرا عبادت خدا و اطاعت از بخشنده نعمتها، مطابق عدل است و از سوي ديگر، احسان به خود، در دستيابي به سعادت ابدي و قرب به خدا محسوب ميشود. هرکس تعهدها و مسئوليتهايي درباره خود دارد، لذا بايد خود را بسازد و در تکامل و رشد خود کوشا باشد. اين تعهدها و تکليفها درباره خود (و حق و حقوق هر کس نسبت به خود که بايد رعايت گردد) و رعايت جانب آنها، عدل است.
نکته سوم:
عدل به معنای طهارت و پاک نمودن زمين از ظلم و ستم. در حدیثی از امام جواد وجود مقدس امام زمان را پاک کننده زمین از اهل کفر و منکران به خداوند دانسته است. و امام زمان کسی است که سراسر عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد.
امام جواد میفرماید:
قلت لمحمد بن علي بن موسي: إني أرجو أن تکون القائم من أهلبيت محمد، الّذي يَملأُ الأرض قسطاً و عدلاً... فقال: يا أبا القاسم! ما منّا إلّا و هو قائم بأمر الله عزّوجلّ... و لکن القائم الّذي يطهّر الله عزّوجلّ به الأرض من أهل الکفر و الجحود، و يملأها عدلاً و قسطاً، هو الّذي تخفي علي الناس ولادته و يَغيب عنهم شخصُه... ؛
عبدالعظیم حسنی میگوید: به امام جواد گفتم: اميد دارم که شما قائم خاندان پيامبر باشي که زمين را از عدل و داد آکنده ميکند... امام گفت: اي ابوالقاسم، همه ما قائم به امر خداي بزرگيم... اما آن قائمي که خداوند به دست او زمين را از کافران و منکران پاک ميگرداند و سراسر گيتي را از عدالت سرشار ميسازد، کسي است که تولد او از مردم پنهان خواهد بود و خود او از چشمها غايب ... .
امام رضا میفرماید: خداوند به واسطه امام زمان زمین را از همه ظلم و ستم و تباهیها پاک میگرداند.
يطهّر الله به [القائم [ الأرض من کلّ جورٍ و يقدّسها من کلّ ظلم... فإذا خرج وضع ميزان العدل بين الناس، فلا يظلم أحدٌ أحداً... ؛
خداوند زمين را به دست قائم از هر ستمي پاک گرداند، و از هر ظلمي پاکيزه سازد... آنگاه که خروج کند، ميزان عدل را در ميان مردم نهد و بدينگونه هيچ کس نتواند به ديگري ستمي کند.
آنچه از این حدیث فهمیده میشود، عدالت واقعی را خود امام عصر مشخص میکند، زیرا عدالت در بسیاری از مسایل و مصادیق بر بشر معلوم گشته است، اما در حقیقت و ذات عدل و عدالت هنوز هم کاملاً مشخص و معین نشده است. از آن روی در حدیثی آمده (وضع ميزان العدل بين الناس) ميزان عدالت ميان مردم نهاده ميگردد. دلالت بر آن دارد که هنوز واقعیت عدل و عدالت معلوم نگشته است.
نتیجه اینکه در این کلام پرارزش امام رضا تصریح شده است که در دوران ظهور، میزان و معیار عدالت را به دست مردمان میسپارد، و همگان از اصول و فروع عدل در روابط اجتماعی و رفتار فردی آگاه میگردند.
نکته چهارم:
از احاديثي موثق و متواتر، استفاده ميشود که زمين پس از آنکه پر از ظلم و ستم شد، امام عصر قيام ميکند و حکومت ديني الهي خود را بر همه بشریت ارائه میدهند و زمين را پر از عدل و داد خواهند کرد.
پيامبر اسلام در اینباره ميفرمايد: اُبشّرکم بالمهديّ يبعث في أمّتي علي اختلافٍ بين الناس و زلزالٍ فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً؛ حضرت محمد میفرماید: شما را به (آمدن) مهدي بشارت ميدهم وي در حالي فرستاده ميشود که ميان مردم اختلاف و اضطراب وجود دارد. سپس زمين را پر از عدل و داد ميکند، چنانکه پر از ظلم و جور شده است.
6ـ حدیث دیگر از سالار شهیدان حضرت حسين بن علی در این خصوص ذکر شده است:
سمِعت رسولالله [أنّه قال]: لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوّل الله عزّوجلّ ذلک اليوم حتّي يخرج رجلٌ من وُلدي، فيملأها عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً، کذلک سمعت رسولالله يقول؛
اگر از عمر دنيا يک روز بيشتر نمانده باشد، خداوند آن را چنان طولاني ميکند تا آنکه مردي از اولاد من خروج کند. آنگاه زمين را پر از عدل و داد ميکند، همچنانکه از ظلم و جور پر شده است. این را از پیامبر شنیدم.
نتیجهای که میتوان گرفت آن است در مدینه فاضله عصر ظهور، عدالت حقیقی، فردی و اجتماعی، در تمام ابعاد آن متحقق خواهد شد. چون ما در دعاها میخوانیم: (السلام علي مهديّ الاُمم و جامع الکلم، السّلام علي القائم المنتظر و العدل المشتهر...)؛ یعنی سلام بر مهدي امتها و يکيکننده ملتها، سلام بر قائم منتظر و عدل همهجا گستر... .
عدالت در نظر افلاطون بخشي از عدالت حقيقي است که امام عصر آن را در مدينه فاضلهاش ايجاد ميکند. يکي از خصوصیات ویژه حکومت حضرت مهدي، عدل و عدالتگستري است. لذا در مدينه فاضله عصر ظهور عدالت در حد بسيار عالي رعايت خواهد شد؛ به طوري که هر انساني طعم واقعي آزادي را ميچشد و از تمام ظلم و بندگيها نجات مييابد. پيامبر اسلام، حضرت محمد در اينباره میفرماید؛
...به (المهدي)... يخرج ذلّ الرقّ من أعناقکم...؛
به دست مهدي ... بندهاي بردگي از گردن همه شما گشوده ميگردد... .
رئيس مدينه فاضله افلاطون
مطالب این فصل در چند نکته بیان میگردد:
1. به نظر افلاطون، بهترين حاکمان مدينه فاضله همان فيلسوفان هستند؛ زیرا اگر فیلسوفان حاکم نشوند يا کساني که امروز حاکم و زمامدار نامیده میشوند براستی دل به فلسفه نسپارند، و اگر فلسفه و قدرت سياسي با یکدیگر توأم نشوند و همۀ طبايع يک جانبة امروزي، که یا تنها به اين ميگرايند، یا به آن، از ميان برنخيزند، بدبختي جامعهها، به طور کلی بدبختی نوع بشر، به پايان نخواهد رسيد و جامعه به صورت جامعه ايدهآل محقق نخواهد شد... .
به نظر افلاطون، فيلسوف، عاليترين ثمره تعليم و تربيتي خواهد بود که کشور به بار آورده است، و تنها او ميتواند طرح واقعي مدينه فاضله را ترسيم و آن طرح را تکميل کند؛ زيرا با «عالَم صُور» آشنايي دارد و ميتواند آنها را در تشکيل شهر واقعي، سرمشق خود قرار دهد.
کساني که نامزدان يا حاکمان احتمالي انتخاب ميشوند، نه تنها در موسيقي و ورزش بلکه در رياضيات و نجوم نيز تعليم و تربيت یافته خواهند بود. اما آنان رياضيات را صرفاً به این منظور فرا نخواهند گرفت که در انجام محاسبات؛ که هر کس برای اجرا باید آن را بیاموزد توانا شوند بلکه بیشتر به این منظور فراخواهند گرفت که در درک معقولات توانا بشوند، آنها رياضيات را ياد ميگيرند تا بتوانند از عالم صورت، بگذرند و به جهان حقيقت و وجود برسند و بتوانند به سوی حقیقت کشانده شوند و روح فلسفي کسب کنند. اما این همه صرفاً مقدمههای خواهد بود برای «ديالکتيک» تا انسان تنها با نور عقل و بدون کمک حواس کشف وجود مطلق را آغاز کند و سرانجام با مشاهده عقلاني به خير مطلق دست یابد. آنگاه انسان به سرحد عالم معقولات ميرسد.
2ـ از نظر افلاطون، فيلسوف حقيقي چه کسی است؟
به نظر افلاطون فیلسوف راستین کسانی هستند که اشتیاق به نظارۀ حقیقت دارند. معرفت و دانستن به حکم طبیعت منحصر است به آنچه هست و خاصیتش این است که آن را بشناسد و بداند و نیز بداند که آنچه هست، چگونه هست.
تعریف فيلسوف: فیلسوف چنان کسي است که ميتواند هستي تغييرناپذير سرمدي را دريابد، در حاليکه ديگران از آن توانايي بيبهرهاند و در عالم کثرت و دگرگوني سرگردانند.
صفات فیلسوفان
صفت اول: فیلسوفان بر حسب طبیعت همواره عاشق شناخت آن هستی یگانه ابدیاند که دستخوش کون و فساد میشود.
صفت دوم: آنان عاشق شناخت تمام هستیاند و از هیچ جزئی از اجزای آن هستی یگانه ابدی، به میل و اختیار خود چشم نمیپوشند. بنابراین به نظر افلاطون، فیلسوفان باید هم دانش نظري و هم تجربه و توانايي لازم براي عمل را در وجود خود جمع کنند و از اين راه هيچ کس جز آنان شايسته زمامداري نيست؛
صفت سوم: فیلسوف بايد اعتدال و خويشتنداري نمايد و همچنین از مالاندوزي بپرهيزد، زيرا انگیزههایی که ديگران را در طلب پول و مال میدواند در او کار نیست.
صفت چهارم: فیلسوف از فرومایگی به دور است، زیرا روحی که همواره به الهیترین چیزها چشم دوخته و هدفش این است که کل طبیعت و کل روح را بشناسد، بزرگترین دشمن فرومایگی است. روحی بزرگمنش که زندگیش وقف نظارۀ هستی ابدی میپردازد، نمیتواند برای زندگی آدمی چندان اعتباری نهد.
صفت پنجم: فیلسوف باید اخلاق و سجایای نیکو داشته باشد و با مردم مهربان باشد.
صفت ششم: فیلسوف سریع فرا بگیرد.
صفت هفتم: فیلسوف بايد دارای حافظهاي قوي باشد؛ کسی که طبعاً کمحافظه است و هرچه ميآموزد از یاد میبرد، بدیهی است که نادان ميماند. پس روح کم حافظه، روح فیلسوف نیست. پس حافظه قوي شرط بسيار مهم است؛
صفت هشتم: روح فیلسوف بايد بالطبع خواهان تناسب و اعتدال و زيبايي باشد؛ زيرا چنين طبيعتي به آساني به سوي ایدۀ هر چيز سوق داده ميشود؛
افلاطون معتقد است که روح آدمي باید اين صفات را دارا باشد، تا بتواند همۀ آنچه را که با «حقيقت مثالي» تعلق دارد، دريابد.
به عقيده افلاطون، تنها کسي را ميتوان دوست حقيقي دانش شمرد که بالطبع در جستجوي هستي واقعي بکوشد و در بند جهان کثرت که هستي ظاهری دارد و نمودی بیش نیست، نماند و فریب ظاهر را نخورد و از جستوجوی حقیقت خسته نشود تا آنگاه که به یاری نیروی خاص روح خود، که همجنس هستی حقیقی و ویژگی آن درک حقایق است، ماهیت ناب و حقیقی هرچیزی را دریابد.
چنان کسی همین که به یاری آن نيروي خاص، به هستي حقيقي پیوست، آن را در آغوش میکشد و از وصال آن برخوردار میشود و از اين طريق، خرد عيني و حقيقت را توليد ميکند و پس از آن که داراي دانش حقیقی شد براي نخستينبار زندگي حقيقي ميکند و روز به روز از اين زندگي حقیقی بهرهورتر ميگردد و آنگاه نه زودتر از آن، از درد زایش رهايي مييابد.
نکته سوم:
به نظر افلاطون، هيچ کشور و هیچ قانون و هیچ فردي به مرحله کمال نخواهد رسید، مگر آنکه فيلسوفان به نحوی از انحاء مجبور گردند که زمام دولت را بهدست گيرند و خود را وقف خدمت به جامعه سازند، يا اينکه خداوند اشتياقي راستين به فلسفه حقيقي را در درون شاهان و يا پسران شاهان و فرمانروايان بدهد.
نکته چهارم:
آيا ممکن است روزي فيلسوفان حاکم شوند و چنين مدينه فاضله را تأسيس نمايند؟
افلاطون معتقد است اگر در روزگاران گذشته زمانی ضرورتی اجتنابناپذیر، فیلسوفان راستین را در کشوری ناگزیر ساخته باشد زمام حکومت را بهدست گیرند، یا امروز در کشوری بیگانه چنین وضعی برقرار باشد، و یا اگر در آینده روزی چنین واقعهای روی بنماید، فقط در آن زمان است که میتوانیم گفت نظام سیاسی مورد نظر ما، قدم به مرحله واقعیت گذاشته است و یا خواهد گذاشت. تنها در چنان وضعی ممکن است خدای فلسفه بر جامعۀ آدمیان حکم براند، تحقق آن وضع به هیچ وجه محال نیست، گرچه تصدیق میکنیم که بسیار دشوار است.
رئيس مدينه فاضله عصر ظهور
در مدينه فاضله عصر ظهور، فقط حضرت مهدي موعود رئیس است.
در این فصل به چند نکته اشاره میکنیم:
1. به اعتقاد شیعه، همچنانکه پیامبران از جانب خداوند متعال تعیین میگردند و انتصابشان از ناحیه ذات اقدس الهی است، امامان شیعه که دوازده نفرند هم از جانب خداوند متعال تعیین و نصب میگردند.
چندین آیه از قرآن کریم دلالت بر ولایت و امامت حضرت علی نازل شده است: الف ـ آیه ولایت؛ طبق احادیث متعددی که توسط محدثین اهل تسنن و شیعه نقل شده، آیه ولایت در خصوص حضرت علی نازل شده است که در حال نماز، انگشتر خویش را به مستمند بخشید:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونََ؛
وليّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آوردهاند: همانها که نماز برپا ميدارند و در حال رکوع، زکات ميدهند.
همچنین آیات دیگر از قبیل: آیه تبلیغ (سوره مائده، آیه 67)؛ آیه مباهله (سوره آلعمران، آیه 61)؛ آیه تطهیر (سوره احزاب، آیه 33) و آیات دیگر. دلالت بر امامت و ولایت حضرت علی و ائمه اطهار دارد.
و نیز در احاديث نبوي که تمام روايات آن را هم محدثین و هم از اهل تسنن و هم از اهل تشیع نقل کردهاند، دلالت بر امامت و ولايت دوازده امام دارد. ما در اينجا به سبب رعايت اختصار فقط حديث ثقلين را بيان ميکنيم. رسول خدا بارها بهويژه در اواخر عمر خود فرمود: إنّي تارکٌ فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتي أهلبيتي ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً و إنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض؛
من در ميان شما دو ميراث بزرگ و گرانبها ميگذارم؛ يکي کتاب خدا و ديگري عترت و اهلبيت من است که شما تا به اين دو تمسک جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو هيچگاه از یکدیگر جدا نميشوند تا در قيامت به من برسند.
احاديث متواتر ديگر، حديث منزلت، حديث سفينه، حديث انذار و... وجود دارد که بهطور صريح، امامان معصوم را امام و جانشين رسول اسلام معرفی کرده است. در خصوص امامت و رهبری امام دوازدهم حضرت مهدی روايات زیادی وارد شده است.
در این خصوص به یک روایت از پیامبر گرامی اسلام استناد میکنیم؛
قال رسول الله:... و جعل من صلب الحسين أئمةً يقومون بأمري... التاسع منهم قائم أهلبيتي، مهديّ اُمّتي، أشبه الناس بي في شمائله و أقواله و أفعاله، يظهر بعد غيبةٍ طويلةٍ و حيرة مضلّة، فيعلن أمرالله و يظهر دين الله... فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً؛
... خداوند از فرزندان حسين، اماماني قرار داده است که امر (راه و روش و آيين) مرا بر پا ميدارند. نهم آنان قائم خاندان من، مهدي امتم است. او شبيهترين مردمان به من در سيما و گفتار و کردار است. پس از غيبتي طولاني و سرگرداني و سردرگمي مردم ظاهر ميشود، آنگاه امر (آيين) خدا را آشکار ميسازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز ميکند، پس از آنکه از ستم و بيداد پر شده باشد.
امام کیست؟
امامان، جانشینان پیامبرند در تبلغ احکام و برپاداشتن حدود الهی و پاسداری از دین خداوند و تربیت کردن بشر.
در اين تعريف امام، عنصر هدايت و رهبر معنوي و تربیت استعدادهاي بشري در راه ارتقا و رشد و تعالي انساني، در کنار عنصر سياسي و مديريت امت اسلامي آمده و امامت به مفهوم «نبوت منهاي دريافت وحي» تلقي شده است.
البته اين تعريف از قرآن و سنت گرفته شده است. قرآن در معرفي انبيايي که مقام رهبري و امامت را داشتهاند، ميفرمايد: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا؛ آنها را امامانی قرار دادیم که به راه و شیوهای که مقرر کردهایم، هدایتگر باشند.
در اين آيه معناي هدايت که بُعد معنوي و وسيع امامت است، محور اصلي امامت معرفي شده است.
در حديثی نبوي، مسئوليت امامت چنين بيان شده است: الإمام راع و هو المسئول عن رعيّته؛ امام پيشوا و مسئول امت است.
مسئولیت امت، ابعاد گستردهای دارد که در مدیریت سیاسی جامعه خلاصه نمیشود. یکی از مهمترین ابعاد این مسئولیت، عهدهداری مسئولیت هدایت و رهبری معنوی در جهت رشد و ارتقای انسانی است. امام علی در نهجالبلاغه، در موارد متعددی به این بعد بسیار مهم امامت اشاره نموده است. و در بیانات اهلبیت نيز بر آن تأکيد شد، یک مورد آن فرمودة امام رضا است که اینجا نقل ميکنيم:
إنّ الإمامة زمام الدين و نظام المسلمين... إنّ الإمامة أسّ الإسلام النامي و فرعه السامي؛
امامت سررشته دين و نظام مسلمانان است، امامت اساس و تنۀ بالندۀ اسلام و شاخۀ بلند آن است.
مقام و منزلت و جايگاه امام و امامت آنقدر گسترده و عظیم است که در حد توان ما انسانهای عادی و معمولی نیست که در صدد بیان آن باشیم، لذا به احادیث نورانی ائمه معصومین تمسک میکنیم و از خرمن فیض آن بزرگواران بهره میگیریم. به جهت اختصار، بخشی از حدیثی را که در کتاب اصول کافی آمده است نقل میکنیم؛ حدیث از امام رضا روايت شده که فرمود: ... امامت گراميتر، بزرگتر، بلندتر، محکمتر و ژرفتر از آن است که مردم با عقلهايشان به آن برسند، و یا با آرايشان به آن دست يابند، يا امامي براي خودشان انتخاب کنند، امامت مقامی است که خداوند عزوجل در مرتبه سوم پس از نبوت و خلّت به ابراهيم خليل داد...؛ امامت، منزلت پيامبران و ارث اوصيا است؛ امامت جانشيني خداوند و رسول است و مقام اميرمؤمنان و ميراث حسن و حسين است.
امامت، ملاک دين و قوام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. امامت اساس محکم و شاخه بلند اسلام است. با امام، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل ميشوند... و با حکمت و موعظه نيکو و برهاني رسا، به طريق پروردگارش ميخواند. امام همچون آفتاب درخشاني است که نورش همه عالم را فرا ميگيرد، در حاليکه خود، در آسمان است و دستها و چشمها به آن نميرسد. امام، ماه تابان و چراغ فروزان و نور گسترده و ستاره راهنما در تاريکيهاي شب و گذرگاه سرزمينها و بيابانها و گرداب درياهاست. امام آب گوارايي براي تشنگي و راهنمايي براي حق و رهاييبخش از نابودي است. امام آتش بر بلنداست؛ گرمابخش کسي است که با آن گرم ميشود و نشانهاي در تاريکي پرتگاههاست که هر کس از آن جدا شود نابود، گردد.
امام، ابري بارنده و باراني شتابنده، آفتابي فروزنده و آسماني سايهسار، زميني گسترده و چشمهاي جوشان و نهر و بوستان است؛ امام همدمي مهربان و پدري دلسوز و برادري از پارة تن و مادري سرشار از محبت به کودک و پناه بندگان در گرفتاريهاي کمرشکن است... .
نکته سوم: صفات و ويژگيهاي امام در رهبری مدينه فاضله
امام خليفه و جانشين پيامبر خدا است، حجت خدا بر روي زمين است و هيچگاه زمين از حجت خدا خالي نيست. حضرت علي ميفرمايد: لا تخلو الأرض من قائم لله بحجّة، إمّا ظاهراً مشهوراً و إمّا خائفاً مغموراً، لئلّا تبطُل حُجَج الله و بيناته... زمين هيچگاه از حجت الهي خالي نيست که براي خدا با برهان روشن قيام کند يا آشکار و شناخته شده، يا بيمناک و پنهان، تا حجتهای خدا باطل نشود، و نشانههايش از ميان نرود... .
1. عصمت
پيامبر خدا از هر گناهي به دور و مصون از خطاست؛ زيرا اقتضاي رسالت، تبليغ، هدايت تکويني، تشريعي و معنوي عصمت را میطلبد. امام نيز جانشين و ادامه دهنده راه رسول خدا و راهنمای تشریعی و معنوی و تکوینی است. و بايد معصوم بهدور از هرگونه خطا و اشتباهی باشد.
عصمت چیست؟
عصمت عبارت است از يک نيروي فوقالعاده باطني و يک صفت نيرومند نفساني که بر اثر مشاهده حقيقت جهان هستي و رؤيت ملکوت و باطن عالم وجود، حاصل ميشود.
اين نيروي غيبي در هر کس باشد از خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف بيمه شده است؛
1. در مقام تلقي حقايق و درک واقعيات، خطا نميکند؛
2. در مقام ضبط و نگهداری احکام و قوانين اشتباه و سهو ندارد؛
3. در مقام ابلاغ و اظهار احکام، مرتکب اشتباه و گناه نميگردد؛
4. در مقام عمل از لغزشهاي عمدي و سهوي مصونيت دارد و هرگز گناه و خطا نميکند.
عصمت امام به دليل رسيدن او به حقيقت دين و باطن احکام است. امام، زشتي و زيان معاصي را با چشم باطن و نيروي ملکوتي مشاهده ميکند. وی چنان ايماني دارد که عوامل گناه در مقابل آن، شکست خورده و بياثر ميگردند. امام در برابر تمام گناهان مصونيت کلي و همه جانبه دارد، اما نه بدان جهت که عوامل گناه اصلاً در وجودش نباشد، بلکه در مقام يقين کامل و مشاهده حقيقت، از روي اراده و اختيار گرد گناه نميگردد.
از آيات قرآن نیز ميتوان عصمت ائمه را استنباط کرد: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ عهد و پيمان من به ستمکاران نميرسد.
قرآن، اعطاي مناصب الهي را به کساني که آلوده به گناه باشند، نفي ميکند. همچنین «آيه تطهير» و «آيه اولوالامر» و آيات ديگر بر عصمت و پاکي امامان معصوم دلالت دارد. عصمت امام، در احاديث فراوان وارد شده است که در اينجا به علت اختصار به نقل يک حديث بسنده ميکنيم:
قال الرضا (في حديث طويل إلي أن قال): و إنّ العبد إذا اختاره الله لاُمور عباده شرح صدره لذلک و أودع قلبه ينابيع الحکمة و ألهمه العلم إلهاماً فلم يعي بعده بجواب و لا يحيّر فيه عن الصواب فهو معصوم، مؤيّد، موفّق، مسدّد، قد أمن الخطايا و الزلل و العثار. يخصّه الله بذلک ليکون حجّۀ علي عباده و شاهده علي خلقه. و ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَن يشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ؛
وقتي خدا کسي را براي اداره امور بندگانش برگزيد، سينهاش را براي آن مقام توسعه ميدهد؛ قلبش را منبع حکمت ميگرداند؛ و علوم خودش را پيوسته به وي الهام ميکند. از جواب هيچ مشکلي عاجز نيست و در پيدا کردن راه حق سرگردان نميشود، پس او از گناه معصوم است و هميشه مؤيد و موفق و در راه راست قرار دارد و از خطا و لغزش مصون است. خدا او را به اين مقام اختصاص داد تا بر بندگانش حجت و بر خلقش شاهد باشد. اين فضيلتي است از جانب خدا که به هر کس خواست عطا ميکند و خدا داراي فضل بزرگي است.
2. علم امام
علم رئیس مدینه فاضله عصر ظهور، علمی است که از جانب خداوند به او افاضه شده است و علم امام یک علم حضوری است. مراد از علم حضوری در اینجا آن علمی است که از ناحیه پروردگار عطا شده و به طریق الهام افاضه میشود.
ائمه اهلبيت از نوعي علوم غيرعادي نيز بهرهمند بودهاند که با «الهام» و «تحديث» به ايشان افاضه میشده است، نظیر علمي که به خضر و ذوالقرنين و حضرت مريم و مادر موسي الهام شد و بعضاً در قرآن کريم تعبیر به «وحي» گرديده که البته منظور از آن، وحي نبوت نيست. از همين روي، برخي امامان از طفوليت به مقام امامت ميرسيدند. آنان از همه چيز آگاه بودهاند و به تعلّم و فراگيري از ديگران نيازي نداشتهاند. خداوند متعال، امامان معصوم را جزء راسخون در علم دانسته است: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ و تأویلش را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند.
اين مطلب از مسلمات سني و شيعه است که پيغمبر گرامي اسلام و جانشينان او، راسخان در علم هستند؛ چنان راسخند که خداوند، علم و دانش آنها را به علم خود مقرون ساخته و عالِم بودن ايشان را به تأويل قرآن مجيد و کتاب آسماني در عرض علم خود، قرار داده است.
در احاديث بسیاری نيز آمده که «راسخون در علم» امامان معصوم هستند. امام صادق میفرماید؛
الراسخون في العِلم أميرالمؤمنين و الأئمّة من بعده؛
راسخان در علم، اميرمؤمنان و ائمه پس از او هستند.
و در حديث ديگري از امام صادق میفرماید؛ نحن الراسخون في العلم و نحن نعلم تأويله؛ ما راسخان در علم هستيم و ماييم که تأويل قرآن را ميدانيم.
3. شجاعت
امام و رهبر جامعه دینی، باید شجاع و دلیر باشد تا در برابر دشمنان و کینهتوزان و توطئهگران داخلی و خارجی جامعه دینی، ایستادگی کند زیرا در غیر این صورت، نه حافظ و مجری احکام دین خواهد بود، و نه مدافع حقوق مردم، چنانکه محقق طوسی گفته است:
و ثالثتها الشجاعةِ الّتي يحتاج إليها في دفع الفتن و قمع أهل الباطل و زجزهم إذ لا یتأتّاه القيام بما يقوم به إلّا بها؛
سومين ويژگي امام شجاعت است که در دفع فتنهها و سرکوب کردن اهل باطل به آن نياز دارد، زيرا بدون داشتن صفت شجاعت از عهدۀ انجام وظایف امامت بر نميآيد.
حضرت علي نیز در اینباره ميفرمايد:
أيّها الناس، إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم عليه و أعلمهم بأمر الله فيه فإن شغب شاغب استعتب فإن أبي قوتل...؛
اي مردم! سزاوارترين اشخاص به خلافت آن کسي است که در تحقق حکومت نيرومندتر و در آگاهي از فرمان خدا داناتر باشد تا اگر فرد آشوبگري به فتنهانگيزي برخيزد، به حق باز گردانده شود، و اگر سر باز زد با او مبارزه شود... .
4. زهد و تقوا
امام، امین مردم در بيتالمال و سرمايههاي عمومي جامعه مسلمانان است، اگر سادهزیستی و قناعت را پیشه نسازد، مغلوب شهوات و اميال نفساني خویش گردیده و خود و وابستگان خود را بر دیگران ترجیح ميدهد و در نتيجه از اجراي عدالت که از آرمانهاي والاي امامت است، باز ميماند.
به علاوه، امام در حقیقت اسوه و الگوی اخلاقی برای افراد جامعه است، هرگاه حریص به مال و ثروت دنیایی شود جامعه را به دنیاگرایی سوق میدهد و در نتیجه، اهداف معنوی و اخلاقی امامت از بین میرود.
حضرت علي ميفرمايد:
ألا و إنّ لکلّ مأموم إماماً يقتدي به و يستضی بنور علمه ألا و إنَّ إمامکم قد اکتفي من دنياه بطُمرَيهِ و من طُعمِهِ بقُرصَيه... ؛
آگاه باش! هر پيروي را امامي است که از او پيروي ميکند و از نور دانشش روشني ميگيرد، آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است... .
5. سلامت جسمي و روحي
امام باید از هرگونه عیب بدنی یا روحی پیراسته باشد، چونکه وجود عیب و نقص، مردم را نسبت به امام بیرغبت و بیاعتنا میکند. امام الگو و سرمشق جامعه است لذا باید از هرگونه عیب و نقص مبرا باشد و در غیر اینصورت به اهداف امام خلل ایجاد خواهد شد. امام، هادی و پیشوای جامعه است، نگاه مردم و قلب مردم جامعه، به امام و حاکمشان است، لذا او باید از هرگونه بیماری و عیوبهای درونی و بیرونی پیراسته باشد.
6. برتري امام بر ديگران
امام نه تنها باید واجد صفاتی باشد که ایفای امر امامت در گرو آن است بلکه باید در این صفات بر دیگران برتری داشته باشد، زیرا او مقتدا و پیشوا و مقدم بر همۀ آنهاست و از نظر عقل، مقدم داشتن فردی که در صفات و ویژگیهای امامت مساوی با دیگران یا پایینتر از آنهاست، ناپسند است، چنانکه خواجه نصيرالدين طوسي گفته است: و قُبحُ تقديم المَفضُولِ معلوم و لا ترجيح في المساوي؛ زشتي مقدم داشتن مفضول بر فاضل [ناقص بر کامل] روشن است و در صورت تساوي، ترجيح يکي بر ديگري وجهي ندارد.
امام و حاکم اسلامي در مدينه فاضله عصر ظهور از تمام صفات رذيله پيراسته است و همه کمالات عالي و فضايل اخلاقي را دارد؛ چون او وليالله محسوب ميشود و ولايت عبارت است از تصرّف در خلق بعد از فنا در حق و بقا به او. اين ولايت خود باطن نبوت است؛ چون ظاهر نبوت؛ إنباء و إخبار و باطنش تصرف در نفوس و اجراي احکام است. لذا عرفا، ولايت را «من حيث هيهي» صفت الهي و از اینرو غيرمنقطع میدانند و ولایت همیشه مظهر دارد وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ.
خلاصه آنکه امام و ولیّ نزد اهل حقیقت، امام اعظم و ولیّ مطلق است که قطب و امام الائمه است و مدار وجود (عالم تکوین)، و (عالَم تشریع) است.
در نتیجه ویژگیهایی که افلاطون برای حاکم و رئیس مدینه فاضله خود مشخص کرده و حاکم را فقط فیلسوف واقعی انگاشته، تا حدودی به رئیس و حاکم مدینه فاضله عصر ظهور نزدیک مینماید. زیرا افلاطون معتقد است فیلسوف راستین کسی است که میتواند هستی سرمدی را دریابد. به نظر افلاطون تنها کسی که میتواند جامعه را سعادتمند کند، فیلسوف است، زیرا او توانایی درک حقایق ازلی و ثابت را داراست.
در مدینه فاضله عصر ظهور، امام زمان به تمام حقایق، علم غیبی و الهی دارد. و قادر است جامعه را به درستی به سعادت ابدی و حقیقی رهنمون نماید. فیلسوف در مدینه فاضله افلاطون، این مقام را از خداوند اخذ نمیکند، و نیز هدف او از تأسیس مدینه، اجرای احکام واقعی خدا نیست بلکه در مدینه فاضله افلاطون سیر و صعود یک انسان به عالم مُثل (صور) است که به نظر افلاطون حقایق هرچیز در آنجا است و فیلسوف با نظاره به آنها میتواند دیگران را به آن حقایق برساند.
از آن سوی، رئیس مدینه دینی الهی عصر ظهور، جانشین و ولیّ خداست، مظهر صفات خداست، خاتمالاولیا است، اگر نبود، زمین و زمینیان وجود و تحقق نداشتند. امام معصوم اساس و بنیان عالم هستی است و از طریق او به تمام موجودات، هستی افاضه میشود. لذا در تطبیق رئیس مدینه فاضله افلاطون با رئیس مدینه فاضله عصر ظهور، اختلافی آشکار مشاهده میگردد. رئیس مدینه فاضله عصر ظهور همه ویژگیهایی را که افلاطون برای رئیس مدینه فاضله خودش بر شمرده، دارا است و علاوه بر آن صفات و ویژگیهایی نیز داراست که به تعدادی از آنها اشاره شده است.
اهداف مدينه فاضله افلاطون
1. هدف نهايي افلاطون از تأسيس مدينه، سعادت ابدي افراد جامعه بوده است. افلاطون سعادت ابدي را شناخت و معرفت مُثل و مثال خير میداند:
هر روحي خواهان خود خير [نيک] است و براي رسيدن به آن از هيچ کوششی دريغ ندارد؛ زيرا به نحوي ابهامآميز احساس ميکند که خير [نيک] والاترين چيزهاست، بيآنکه بتواند ماهيت راستين آن را مانند ماهيت چيزهاي ديگر دريابد و درباره آن، شناسايي اطمينانبخشي به دست آورد.
اما گاتري در اينباره چنين مینویسد: بنابراين، خوب [خير]، به عبارت افلاطون غايت هر کاري است، چيزي است که هر روحي خواهان آن است و وجود آن را امري الهي ميشمارد، اگرچه فهم دقيق چيستي آن را مشکل مييابد، و چون نميتواند با همان اطميناني که درباره چيزهاي ديگر دارد در مورد آن نيز عمل کند، از هر گونه ارزشي هم که چيزهاي ديگر دارند، محروم ميماند.
تبيين دقيق تعريف خير (خوب و نيک) براي افلاطون به آساني مقدور نبوده است. لذا آن را در ذيل چند مثال ذکر ميکند تا بتواند تا حدودي آن را روشن نمايد. در اينجا به ذکر يک تشبيه و مثال از او بسنده میکنیم:
افلاطون با زبان سقراط مقایسهای ميان «خير و خورشيد» ميکند. او پس از يادآوري فرق اساسي ميان جزئيات محسوس و صورتهاي معقول میگوید: همان رابطهای که میان خورشيد و جهان محسوس است، ميان خير و عالم معقول نيز برقرار است. اين دو از چهار جهت به یکدیگر شباهت دارند:
الف) همانطور که چشم، شيء محسوس را فقط با دخالت عنصر سوم، يعني حضور نور (که از خورشيد برميتابد) ميتواند ببيند، عقل نيز فقط هنگامي در ادراک شيء معقول (صورت) موفق ميشود که هر دو در پرتو «خير» قرار گيرند.
ب) همچنانکه خورشید، نه تنها چیزهای محسوس را قابل دیدن میسازد و بلکه عامل پیدایش و رشد آنها نیز هست، «خیر» نیز نه تنها صورتها را معقول میسازد بلکه عامل بقای هستی آنها هم هست.
ج) همان طور که خود خورشید، علاوه بر ممکن ساختن و عمل رؤیت ـ مرئی است، خودِ «خیر» نیز معقول است.
د) همان گونه که خورشید مقدمات پیدایش و رشد را فراهم میکند بیآنکه خود خورشید از این فرآیندها متأثر شود، خود «خیر» نیز هستی نیست بلکه از حیث سزاواری و توانایی حتی از هستی نیز بالاتر است.
بنابراين افلاطون سه مفهوم را در «خير» به هم ميآميزد: الف) غايت زندگي و متعلق والاي ميل و آرزو؛ ب) شرط شناخت، يعني چيزي که جهان را معقول ميسازد و قدرت تعقل را به ذهن انسان ميبخشد؛ ج) علت نگهدارنده صورتها يعني چيزهايي که خودشان در پيدايش اشيای طبيعي و کردارهاي بشري نقش علّي دارند.
2. به نظر افلاطون، تنها فيلسوف میتواند پس از تزکيه و تهذيب، با روش ديالکتيک و تعليم مناسب، به شناخت حقيقي نايل آيد. شناخت حقيقي از نظر افلاطون، شناختي ثابت، پايدار و کلي است. لذا متعلق شناخت حقيقي بايد ثابت و پايدار باشد. امور ثابت و پایدار در این جهان یافت نمیشود. از آن روي که همه چيز در جهان محسوس، جزئي و متغير است، و لذا همیشه ناپایدار و در حال دگرگونیاند، افلاطون حقایق این موجودات جزئی و متغیر را در عالمی دیگر محقق میداند. و عالم مُثل که صور معقولات و مجردات در آنجا وجود دارد، ثابت بودن، پایداری و کلی بودن از صورتهایی معقول و مجرد در آنجا یافت میشود. بنابراین معرفت حقیقی به امور ثابت و پایدار و کلی تعلق میگیرد.
فيلسوف پس از تربيت صحيح و تزکيه نفس با روش ديالکتيک (سير و صعود) ميتواند به آن حقایل برسد. سعادت واقعي، رسيدن به حقايق ازلي و ابدي و عالم معقولات است. عالم مُثل بالاترین و والاترین، مثال خير، یعنی دست یافتن به بالاترین قله عالم معقولات است.
3. به نظر افلاطون، روح انسان داراي سه جزء (و يا سه ويژگي خاص) است: الف) جزء عقلاني (خرد)؛ ب) اراده (غضبيه)؛
ج) شهواني (شهويه).
جزء عقلاني روح، عاليترين رکن يا اصل روح و غیرفانی است، و آن دو جزء ديگر فنا پذيرند. به عقيده افلاطون، جزء اراده از جزء سوم که شهواني است، شريفتر است و یار و ياور عقل است.
افلاطون جايگاه ويژه جزء عقلاني روح را در سر، جزء اراده را در سينه، و جزء شهواني را در شکم قرار داده است.
این مطالب را در اینجا بیان کردیم، بدان جهت که افلاطون این سه جزء روح را در طبقهبندی جامعه خود به کار میبندد. به عبارت دیگر، همچنانکه قبلاً ذکر شد، جامعۀ آرمانی افلاطون از سه طبقه تشیکل شده بود:
طبقه جايگاه فضيلت
1. حاکمان
2. پاسداران
3. پيشهوران، کشاورزان که در پيکر اجتماع به منزله سر هستند؛
که در پيکر اجتماع به منزله سينه هستند؛
که در پيکر اجتماع به منزله شکم هستند؛ فضيلت خاص آنها حکمت است.
فضيلت خاص آنها شجاعت است.
فضيلت خاص آنها عفت است.
اين مطابقت و شباهتی که میان طبقات اجتماع و اندام انسان مشاهده میشود در عالم روحی و اخلاقی نیز مصداق پیدا میکند.
افلاطون براي هر قوهاي (اجزاء روح) جايگاهي خاص در نظر ميگيرد:
قوه جايگاه فضيلت و کمال
1. قوه عاقله (خرد)
2. قوه غضبيه (اراده)
3. قوه شهويه (شهواني) که جای آن سر است؛
که جای آن سينه است؛
که جای آن شکم است؛ کمال آن در حکمت است.
کمال آن در شجاعت است.
کمال آن در عفت است.
به نظر افلاطون، عدالت که عالیترین فضیلت اخلاقی و اجتماعی است و سعادت فرد و جامعه وابسته به آن است عبارتست از هماهنگی میان این اجزاء بهطوری که جزء بالاتر بر جز پائینتر حاکم باشد، و جزء پایینتر از جزء بالاتر اطاعت کند، و افزون بر این، هر یک از اجزا و تنها به عمل خاص و بایسته خود که کمالش در آن است، مشغول باشد.
به عقيده افلاطون، عدالت در جامعهاي تحقق خواهد يافت که حکومت آن با حکمت توأم شود و حاکم حکيم و يا حکيم حاکم در رأس آن قرار گیرد؛ و حکومتش از روي حکمت است و لذا میتواند افراد جامعه را به سعادت و نيکبختي هدايت کند.
اهداف مدينه فاضله عصر ظهور
1. هدف اصلی از بعثت انبیا و انتصاب امامان معصوم کامل کردن شرایط برای رشد و تکامل آزادانه و آگاهانه انسانها بوده که بهوسیله قرار دادن وحی، علوم و معارف الهی در دسترس مردم بوده است. و از طرفي، خدای متعال در کتابهاي آسمانياش وعده تحقق حکومت الهي را در سراسر گيتي داده است:
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ؛ در زبور بعد از ذکر ـ تورات ـ نوشتیم: بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.
تمام انبيا و جانشينانشان سعی و تلاش نمودند تا با دستورات الهي و با رفتار و کردار حکيمانه، انسانها را به سوی کمال و خير هدايت کنند. امام عصر که رئیس علیالاطلاق بر حکومت جهاني است، نيز در راستای همین هدف متعالي قرار دارد. لذا حکومت او به سفارش پيامبر اسلام و امامان معصوم به گونهایی است که انسانها را به اين هدف نهايي و سعادت ابدي رهنمون خواهد کرد.
در آیه 105 سوره انبیاء «عبادي الصالحون» را مصداق اصحاب امام عصر دانستهاند.
امام باقر در اينباره میفرماید: هم أصحاب المهدي في آخر الزمان؛
در آيه ديگر خدای متعال میفرماید:
وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛
ما میخواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.
اين آيه اگرچه درباره بنياسرائيل و به قدرت رسيدن آنان بعد از رهايي از چنگال فرعونيان است، ولي تعبير «و نريد...» اشاره به ارادۀ مستمر الهي دارد و لذا در بسياري از روايات، بر ظهور حضرت مهدي تطبيق شده است.
بنابراین خداوند متعال در کتب آسمانی گذشته و نیز در قرآن، وعده داده است که حکومت مال صالحان است و با توجه به تفاسیر ائمه معصومین که وعدههای الهی بهطور کامل در عصر ظهور عملی خواهد شد، لذا یکی از اهداف عمده مدینه فاضله عصر ظهور، سعادت و کمال تمام افراد جامعه است که با عنایت امام عصر تحقق خواهد یافت.
2. یکی از بزرگترين رسالت جهاني امام زمان در مدينه فاضله، احياي حيات واقعي در پهنۀ زمين است و از جمله ویژگیهای حکومت آن حضرت عدالتگستري به شمار میرود. احاديث بسياري در اينباره وارد شده است. تاجایی که «عدل» آشکارترین صفات نیک آن امام است، و برای همین در دعای شبهای رمضان آمده است: «اللّهم وصلّ علی ولیّ أمرک القائم المؤمّل و العدل المنتظر، خداوندا به ولیّ امر خود که قیام کننده آرمانی و عدل مورد انتظار همه است، درود فرست.
در حدیثی از رسول مکرم اسلام در توصیف امام عصر روایت شده است: «أوّل العدل و آخره» امام موعود آغاز عدل و پایان آن است.
چرا امام عصر را حیات دهنده واقعی در زمین دانستهاند؟
بدلیل آنکه خداوند در قرآن کریم فرموده است: اعملو ان الله یحی الارض بعد موتها.
در احادیث متعدد از معصومین روایت شده است که حیات در اینجا به معنای احیاء بهواسطه عدل است.
امام کاظم میفرماید: في قول الله عزّوجلّ: يُحيِي الأَرضَ بَعدَ مَوتِهَا قال: ليس يحيیها بالقطر، ولکن يبعث الله عزّوجلّ رجالاً فيحيون العدل، فتحيا الأرض لإحياء العدل، و لإقامة الحدّ فيها، أنفع في الأرض من القطر أربعين صباحاً؛
امام کاظم در تفسير آيه «خداوند متعال زمين را پس از مردن، زنده ميکند» فرمود: اين زنده کردن به اين نيست که با باران زمين را زنده کند، بلکه خداوند مرداني را برميانگيزد تا اصول عدالت را زنده کنند، پس زمين در پرتو عدل دگربار زنده ميشود؛ (بيترديد) اجراي حدّ خدا در زمين مفيدتر از چهل روز بارندگي است.
در نتيجه، نخستین اصول براي ساختن جامعهاي توحيدي و آرماني مبتني بر تعاليم وحي عدالتگستري بر پايه معرفت واقعي در همه امور و مسائل فردي و اجتماعي است. از این روی خداوند متعال، انسانِ کامل و وارستهای را که داراي علم غيب و الهي و معرفت در همه مسائل است را مأمور تشکيل چنين جامعهاي فرموده تا در سایه وجود مبارکش همگان بتوانند به معارف اصیل الهی و سعادت ابدی یعنی قرب و وصال حق نایل گردند.
3. یکی از اهداف مدینه فاضله امام عصر، رشد عقلي و تکامل علوم است. کوشش انسان، در راه توسعه و پيشرفت علوم و معرفت، بيشتر به بُعد مادي جهان معطوف بوده است. مسائل غيرمادي و معنوي حيات انساني به خاطر پيچيدگي و دشواريی که دارد، چندان مورد توجه پژوهش قرار نگرفته است.
وی در قلمرو حیات معنوی، ابزار لازم برای شناخت نیز به طور کامل در اختیار ندارد. از این روی میتوان گفت که رشد و پیشرفت علمی و فرهنگی انسان بیشتر در بخش مسائل مادی حیات بوده است و در مسائل ماوراء طبیعی، رشد و پیشرفت چندانی نداشته است. انسان در بخش شناسایی بُعد فیزیکی جهان نیز معرفتهای کاملی بهدست نیافته است. همچنین در حقیقتشناخت انسان از جهان اسرارآمیز بسیار محدود و اندک است و لذا، متخصصان رشتههای گوناگون علوم بشری به دستآوردهای اندک و ناچیز علوم اعتراف دارند.
از سوي ديگر، هدف از خلقت انسان، رشد و تکامل و معرفت و شناخت اوست و بايد روزي فرا رسد که این هدف تحقق يابد. در آن دوران دانشهای حقیقی و خرد بر مجهولات غلبه میکنند. از اين رو، در دوران عصر ظهور که روزگار تحقق همه آرمانهاي انساني و الهي است، شناخت انسان به تکامل ميرسد، و در ابعاد گوناگون به جهانشناسي و انسانشناسي و خداشناسي آگاهي کامل مييابد.
در دوران ظهور امام عصر همه مسائل بشری به هدف اصلی و مرز نهایی خود میرسد و بشریت در تلاش اعصار و قرون خویش که به محضر استاد و معلمی راه مییابد که نکتهای از دیدۀ ژرفنگر و حقیقتبین او پوشیده نیست، و هدف او پرده برداری از حقایق مجهولات است تا سرحد امکان و توان انسانها آنان را به اوج تکامل علمی میرساند.
شاهد بر اين ادعا، احاديثي است که از ائمه معصومین وارد شده است:
پيامبر اکرم ميفرمايد: «... تاسِعهم القائم الّذي يملأ الله عزّوجلّ به الأرض نوراً بعد ظلمتها و عدلاً بعد جورها و علماً بعد جهلها...»؛
«نهمين (امام از فرزندان حسين) قائم است که خداوند به دست او سرزمين تاريک (زندگي) را پس از (دوران) ظلم، نوراني و روشن ميکند و (آن را) از عدل ميآکند، و علم و دانايي را پس از (دوران) جهل و ناداني... فراگير ميسازد.
امام صادق در اينباره میفرماید:
«العلم سبعة و عشرون حرفاً، فجميع ما جائت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتّي اليوم غير الحرفين، فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة و العشرين حرفاً، فبثّها في الناس، و ضمّ إليها الحرفين حتّي يبثّها سبعة و عشرين حرفاً»؛
علم و دانش بیست و هفت حرف است، تمام آنچه پيامبران الهي براي مردم آوردند، دو حرف بيش نبوده و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناختهاند، اما هنگامي که قائم ما قيام کند، بیست و پنج حرف (بیست و پنج شاخه و شعبه) ديگر را آشکار ميسازد، و در ميان مردم منتشر ميسازد؛ و دو حرف ديگر را به آن ضميمه ميکند تا بیست و هفت حرف کامل و منتشر گردد.
4. در مدينه فاضله عصر ظهور، تمامی احتیاجات زندگی سعادتمندانه، از قبیل: رفاه اقتصادي و معيشتي، برقراري عدالت اجتماعي و اجراي اصل مساوات، امنيت اجتماعي و فردي در تمام سطوح، رشد تربيت انساني، تأمين ميگردد.
شاهد روایاتی است که از جانب ائمه معصومین روایت شده است:
پيامبر اسلام حضرت محمد میفرماید: يکون من اُمتّي المهدي... يَتنعَّم اُمّتي في زمانه نعيماً لم يتنعّموا مثله قطّ، البرّ و الفاجر، يُرسل السماء عليهم مدراراً، و لاتّدخر الأرض شيئاً من نباتها
از امت من مهدي قيام کند... و در زمان او مردم به نعمتهايي دست مييابند که در هيچ زماني دست نيافته باشند. آسمان بر همه نيکوکاران و بدکاران ببارد و زمين چيزي از روييدنيهاي خود را پنهان ندارد.
حضرت علي ميفرمايد: ... و اعلموا إنّکم إن اتّبعتُم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول... و کفيتُم مئونة الطلب و التعسُّف، و نبذتُم الثقل الفادح عن الأعناق...؛
... بدانيد اگر شما از قيامکننده مشرق (امام مهدي) پيروي کنيد، شما را به آيين پيامبر درآورد... تا از رنج طلب و ظلم (در راه دستيابي به امور زندگي) آسوده شويد، و بار سنگين (زندگي) را از شانههايتان بر زمين نهيد... .
نکته پنجم:
حاکم و رئیس مدینه فاضله عصر ظهور، امام زمان است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که تا اندازهای مدینه فاضله افلاطون و عصر ظهور، برهم تطابق دارند، زیرا هر دو هدف اساسی را رسیدن به سعادت ابدی دانستهاند و ابزار اصلی آن را عدالت در نظر گرفتهاند. با وجود این، هر دو مدینه در اهداف باهم اختلاف دارند، زیرا سعادت ابدی در مدینه عصر ظهور، وصال و رسیدن به پرودگار یکتاست. در آن مدینه، تمام قوانین و دستورها که سبب رسیدن به کمال ابدی است، از طریق پیامبران، به ویژه پیامبر اسلام بر انسانها ابلاغ شد، و خداوند به واسطه اولیائش که جانشینان بر حق رسول گرامی اسلامند، آنها را ترویج داده است. از این روی، تا حدودی با مدینه فاضله افلاطون انطباق ندارد.
افلاطون معتقد به خدای خالق نیست و لذا دستورهایی نیز در این زمینه ندارد. عصر وی با دوران امام زمان کاملاً متفاوت است و در این زمینه هیچگونه همسنخی ندارند. اما به لحاظ توجهش در هدف رسیدن به کمال مطلوب، تا حدودی به اهداف مدینه فاضله عصر ظهور، میتواند نزدیک شود.
7. انسان کامل
حاکم و رئیس مدینه فاضلۀ عصر ظهور، امام زمان است. و آن حضرت به عنوان ولیالله و خاتمالاولیاء است.
انسان کامل و مظهر ولایت الهی است. حکیم سبزواری در اینباره میگوید: «وليّ» از اسماء خداست و هميشه مظهر ميخواهد، پس انقطاع ولايت جايز نيست و اولياي خدا هميشه در عالم هستند.
در قرآن کریم درباره ولیّ چنین آمده است: وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ؛ همانطور که اسمای الهی باقی و دائمند و مظهر میطلبند اسم شریف «ولیّ» نیز مظهر میطلبد. مظهر اتم و اکمل این اسم شریف، انسان کامل است، و از صاحب ولایت کل است و به لحاظ اینکه «ولیّ» اسم خداوند است، و نبی و رسول از اسماءالله نیستند، ولایت انقطاعناپذیر است. اما رسالت و نبوت منقطع میگردد.
ابنعربي در «فص عزیزی» درباره ولايت میگوید: «بدون تردید، ولایت که همان فلک محیط عالم است هرگز قطع نمیشود، نبوت تشریعی و رسالت با آمدن پیامبر اسلام پایان یافته است.»
عبدالکريم جيلي درباره انسان کامل مینویسد:
پس انسان کامل، آيينه حق است و خداي متعال بر خود لازم کرده است که اسماء و صفات خود را جز در انسان کامل مشاهده نکند.
انسان کامل به لحاظ برخورداری از جامعیت و گستردگی وجودی، نسخه جامع و کامل تمام نظام هستي است، به گونهاي که شناخت او موجب شناخت عالم و آدم خواهد شد. صدرالدين شيرازي میفرماید:
انسان کامل، نسخه مختصر همه عوالم در نظام هستي است و اگر کسي بتواند او را به خوبي بشناسد، همه جهان آفرينش را شناخته است و اگر از معرفت و شناخت او بهرهاي حاصل ننمايد، از شناخت همه عوالم هستي محروم خواهد بود.
ولايت (مطلقه تامه) اصالتاً برای حقيقت محمدي است که اميرالمؤمنين و فرزندان معصوم او که از ناحیه خداوند به امامت و خلافت برگزیده شدهاند تعلق گرفته است. بنابراين، امام عصر خاتم اولياي مقيده است، و خاتم ولایت و کسی است که به وسیله او صلاح دنيا و آخرت، به نهايت کمال ميرسد... .
انسان کامل، واسطه فيض الهي در حفظ عالم هستي است؛ يعني خدای متعال در آيينه انسان کامل تجلی میکند.
بنابراين، هدف نهايي ایجاد عالم و آدم، تحقق انسان کامل است، پس انسان کامل موجودی است که غرض و هدف ایجاد عالم هستی را تأمین میکند اگر وجود او نمیبود، نظام آفرينش پديد نميآمد؛ چنانکه در حديث قدسي آمده است: «لولاک لما خلقت الافلاک.»
مولانا در اينباره در مثنوی مينويسد:
پس به صورت، عالم اصغر تويي پس به معنا، عالم اکبر تویی
در مجموع تنها با توجه و عنايت وليّ خداوند (امام عصر) که واسطه فيض از جانب حق است، امکان رسيدن به حق و سعادت ابدي براي انسان ميسر است، بهویژه برای کساني که در مدينه الهي او جزء یاران و انصارش گردنند. الّلهمّ عجّل لوليّک الفرج، و اجعلنا من أعوانه و أنصاره و شیعته.
نتيجه
در مقايسه و تطبيق اين دو مدينه فاضله ميتوان به چند نکته اشاره کرد:
1. مدينه فاضله افلاطون، به لحاظ ساختاري و قوانين درون جمعياش (مثل مالکيت، ازدواج، فرزندان، نحوه برخورداري از امکانات و مزاياي طبقات مختلف و نيز ارتقاي به طبقات ديگر و...) با ساختار و قوانين مدينه فاضله عصر ظهور متفاوت است و قابل تطبيق نيست.
در چينش افراد مدینه فاضله افلاطونی میتوان آنها را در چند گروه و طبقه قرار داد اما مهم آن است که چه امتيازاتي از لحاظ فردي و جمعي (مالي و رتبه و...) براي آنها در نظر گرفت. گفتنی است که در مدينه فاضله عصر ظهور، اختلاف طبقاتي وجود ندارد و همگان در برابر قوانين و احکام شرع یکسانند، قوانین و احکام آن در چهارچوب خاصی است. احکام دین اسلام که از طرف خداوند متعال برای سعادت انسانها از طریق انبیا به مردم ارسال شد، و قوانین نهایی او بهواسطه پیامبر اسلام حضرت محمد ارسال و ابلاغ گردید و توسط جانشینان آن، یعنی خاندان پاکش دوازده امام معصوم ترویج و تبیین گردید، و در نهایت به لطف و عنایت آخرین ولیّ خدا، یعنی حضرت مهدی تمامی احکام و دستورات الهی در یک جامعه واحد جهانی مستقر خواهد شد. لذا از لحاظ ساختاری و طبقهبندی و قوانین جامعه باهم متفاوتند.
2. از لحاظ ویژگی و مدینه فاضله
در مدينه فاضله افلاطون، چهار ويژگي مهم مطرح بود: عدالت، شجاعت، خويشتنداري و دانايي. به نظر افلاطون، جامعه نیک باید این چهار خصوصيت را دارا باشد تا به کمال و سعادت برسد.
اما در مدینه فاضله امام عصر علاوه بر این فضائل دیگری مانند: تقوا، خدامحوری، تعبد، اطاعت از خدا و... مطرح بوده است. یعنی در این جامعه، بدون تقوا و اطاعت از خدا و دستوراتش و اطاعت از ولیّ خدا، هیچ عملی، درست و پذیرفته نیست. لذا در این زمینه، گرچه تا حدودی در بعضی اوصاف این دو مدینه با هم مطابقت نسب دارند، اما در موارد بسیاری هم، یکسان نیستند.
3. در مدینه فاضله افلاطون، فيلسوف راستين که عالم مُثل (حقايق اشياء) را نظاره کرده، شایسته رياست مدينه را دارد، فقط اوست که ميتواند جامعه را به سعادت برساند (مانند ناخداي کشتي).
اما در مدينه فاضله الهي عصر ظهور، امام معصوم که از جانب خدا تعيين و نصب شده و دارای علم و حکمت و تدبير است، بهعنوان حاکم و رئيس مدينه خواهد بود. علم امام، علم الهي و غيبي است. لذا امام و رئیس مدينه فاضله عصر ظهور با آگاهي کامل از همه حقايق، جامعه را به سعادت ابدي رهنمون مينمايد. فيلسوف راستين در نظر افلاطون، انسان وارستهاي است که توانست به حقايق اشياء (صور معقول و مجرد) برسد، اما از جانب خدا فرستاده نشده و دستورهاي او دستورات خدا نيست؛ در حالي که امام معصوم خليفه خدا، وليّ خدا، وجهالله، عينالله و صفتالله و اسم خدا است. لذا از اینروی رئیس مدینه با هم یکی نیستند.
4. به رغم این تفاوتها، هدف نهایی در مدینه فاضله افلاطون رسیدن به عالم مُثل و نظاره حقایق اشیاء و معرفت حقیقی یافتن است.
که در این ویژگی با مدینه فاضله عصر ظهور مطابقت دارد، اما این تطابق کامل نیست. چون سعادت ابدی برای مدینه فاضله عصر ظهور، همان وصال به حق است یعنی قرب و رسیدن به خدا و هرچهقدر این قرب بیشتر باشد فرد و جامعه سعادتمند خواهند بود.
اما در مدینه فاضله افلاطون خدا به این معنا که واحد و خالق و مدیر امور و برای رسیدن به کمال ارسال رسل کرده و کتاب و دستورات نازل نموده باشد، نیست. از این جهت اختلاف در اهداف این دو دیدگاه وجود دارد.
هدف در هر دو نظریه سعادت ابدی است امری است که میتوان مشابهت و انطباق را تا حدودی در نظر گرفت و نیز عدالت شاخصه اصلی برای رسیدن به آن هدف است. اما در بقیه موارد انطباق و مشابهتی وجود ندارند.