در زمان ظهور امام قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به جهت اصلاح مبادی و پیشفرضهای مؤثر در علم تجربی، در بستر دینی موجود، بین علم، تکنولوژی و دین نسبت گفتوگو یا وحدت خواهد بود و همة اینها وسیلة کمال و تعالی انسان به شمار خواهند رفت.
در سال 1977 میلادی اولین کنفرانس بینالمللی آموزش و پروش اسلامی با شرکت بسیاری از متفکران جهان اسلام در مکة معظمه برگزار شد. در بخشی از قطعنامه این کنفرانس آمده است:
... پس آموزش و پرورش باید به دو هدف واصل شود: اولاً، باید انسان را قادر سازد که خدایش را بشناسد به طوریکه او را با اعتقاد کامل به وحدانیتش عبادت کند، آداب دینی را به جا آورد و از شریعت و دستورهای خداوندی تبعیت کند؛ ثانیاً، باید وی را قادر سازد که راههای خداوند در جهان را بشناسد، زمین را مورد اکتشاف قرار دهد و تمام آنچه خداوند خلق کرده است، بهکار برد تا ایمانش را حفظ کند و دینش را در پرتو آنچه خداوند در قرآن مقرر کرده است، تقویت نماید.
آری در جهانبینی اسلامی، علم تجربی، وسیلهای برای شناخت این راههای الهی در جهان و نهایتاً تقویت ایمان است و به بیان علامه جوادی آملی، اسلام، علم تجربی و مانند آن را تفسیر صحیح کتاب تکوینی خدای سبحان میداند.
مقدمه
روابط علم و دین از مهمترین موضوعات مطرح کلامی است و به گفته وایتهد:
اغراق نخواهد بود که بگوییم سیر آیندة تاریخ مربوط به تصمیم این نسل در مورد رابطة علم و دین است.
چرا که بیشک سابقه علم از جهت دینی یا سکولاری بر اندیشه و صفت انسان فردا مسلط میگردد و به ناچار او را مقهور خود میگرداند. پس همانگونه که آشتی و تفاهم میان علم و دین و زندگی آدمی را پرفروغ و نورانی خواهد نمود، عناد و ناسازگاری آنها نیز او را در تاریکی علم زمینی و عقل جزئی رها و سردرگم خواهد گذاشت.
از این رو شایسته است که قبل از هر داوری دربارة ارتباط این دو، تلفیقهای گوناگون از تعاریف علم و دین تقریر گردد، سپس با عنایت به معانی مختار به بررسی گونههای مواجهه آنها پرداخت.
معانی لغوی و اصطلاحی مختلف علم
مطلق انکشاف، مطلق ادراک و دانستن، صورت حاصل از شیء نزد عقل، تصدیق و حکم به نبوت شیای برای شیء دیگر، تصدیق جازمانه و یقینی، اعتقاد جازم مطابق با واقع، اعتقاد یقینی مطابق با واقعی که از طریق صحیح خود بهدست آمده باشد، مجموعه قضایای مرتبط به هم که مجموعه واحدی را تشکیل میدهد، باور صادق موجه و مجموعه قضایای کلی حقیقی که تجربهپذیر است (science) و... ؛ آنچه از میان این تبینها و اصطلاحات گوناگون در بحث علم و دین بدان توجه میشود، همان معنای اخیر یعنی معرفت تجربی است که با این ویژگیها قابل بازشناسی خواهد بود:
1. روش آن تجربه و مشاهده است؛ تجربهای همگانی، سنجیده و بسامان؛
2. ابتنای بر فرضیهها؛
3. تفسیرهای آن همواره در سایه تئوریها و قانونهای علمی صورت میگیرد؛
4. نظم همیشگی و پایدار، توانایی پیشبینی مشروط، ناممکن اعلامنمودن برخی پدیدهها از مختصات نظریات علمیاند؛
5. گزینشیبودن روش علم.
دین
تعریف دین به دلایلی چون اختلاف در روششناسی تعریف دین، گوناگونی مصادیق آن، فقدان مصداق محبوس و مادی برای دین و... مشکل است، اما پارهای از تعاریف اصطلاحی دین عبارتند از:
ـ آیتالله جوادی آملی: مجموعة عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی که برای ادارة امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد.
ـ آیتالله مصباح یزدی: اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید.
ـ علامه طباطبایی: دین عبارت از سنتی است که بتوانند در جامعه عملی شود.
ـ عبدالکریم سروش: مجموعة ارکان، اصول و فروعی که بر نبی نازل گردیده است، به علاوة تاریخ زندگی، سیره و سنن اولیای دین. دین، یعنی کلام باری و سیره و سنن پیشوایان دین.
ـ سی پی تایل: وضعیتی روحی یا حالتی ناب و حرمتآمیز که آن را «خشیت» میخوانیم.
ـ برادلی: دین، بیش از هرچیز کوششی است برای آنکه حقیقت کامل خیر را در تمام وجوه هستیمان باز نماییم.
ـ جیمز مارتینو: دین، اعتقاد به خدایی سرمدی است، یعنی اعتقاد به اینکه حکمت و ارادهای الهی بر جهان حکم میراند.
ـ شلایر ماخر: دین عبارت از احساس اتکای مطلق است.
ـ مارتین پوپر: دین عبارت از تمسک به ذات باری است.
منظور از دین در این مبحث، با هر یک از چهار تعریف اول درباره ادیان وحیانی که فراتر از جنبههای روانشناختی است و مجموعهای اعتقادی ـ علمی را در بر میگیرد سازگار است.
پس از آشنایی مختصر با تعاریف و تبیینهای گوناگون از علم و دین و اختیار معنای مورد نظر، شایسته است که در این مرحله، ارتباط بین علم و دین را که در غرب ارائه شده بررسی نماییم:
الف) تعارض
بدون شک تعارض میان علم و دین وقتی ممکن است که به گونهای موضوعات، یا غایت یا روشهای آن دو دقیقاً یکسان تصور شوند. برای مثال؛ وقتی موضوعات خاص الهیات شامل همان پدیدههای فیزیکی و طبیعیای باشد که علم بررسی میکند، صحنه برای رقابت مهیاست. نمونهای از این تعارضات، مباحثه دربارة نظریه زیستی تکامل است که از اواسط قرن نوزدهم تاکنون ادامه دارد.
در میان نحلههای مختلف فکری، دو مکتب افراطی یعنی مادهگرایی علمی (مادیون) و لفظمداریِ کتاب مقدس (نصگرایان) به تعارض میان علم و دین معتقدند. این دو، معرفت را با بنیانی یقینی جستوجو میکنند، اما یکی با منطق و دادههای حس و دیگری با کتاب مقدس که مصون از اشتباه تلقی میگردد. هر دو مدعیاند که علم و الهیات هریک گزارههای حقیقی رقیبی را دربارة حوزهای واحد، یعنی تاریخ طبیعت مطرح میسازند که باید از آن میان یکی را برگزید.
در جهان اسلام نیز تعارض علم و دین به صورت مسئله دیگری، یعنی تعارض فلسفه و دین، از اوایل خلافت عباسی و تحت تأثیر ترجمه کتب فلسفی، طبیعی و ریاضی یونانیان، هندیان و ایرانیان مطرح گردیده و تا زمان ملاصدرا ادامه مییابد، تا اینکه وی توانست با پیریزی اصولی، فاصله آنها را بکاهد.
ب) استقلال
عدهای معتقدند که علم و دین، دو حوزه کاملاً مستقل و خودمختارند. موضوع، روش، هدف و به بیان برخی، زبان آنها با یکدیگر تفاوت دارد:
ـ موضوع دین، خدا یا اخلاقیات است، ولی موضوع علم، طبیعت؛
ـ خدا از طریق وحی شناخته میشود و طبیعت از طریق حواس و عقل؛
ـ هدف دین نزدیکی به خداست و هدف علم، فهمیدن طرح جهان آفرینش؛
ـ زبان علم، زبان پیشبینی و نظارت است و زبان دین، زبان نیایش و عبادت.
پس طبق این تفکر، حوزههای مذکور مستقل بوده و تعارضی با یکدیگر نخواهند داشت. پس طرفداران چنین نظریهای برآنند که این دو مشغله، باید کاملاً جدا و مستقل از یکدیگر باشند. از اینرو نهتنها موضوع و محتوای این دو هیچگونه وجه مشترکی ندارد، بلکه شیوههای کسب معرفتشان چندان ناهمانند است که هیچ قیاس و مقایسة مفیدی بین آنها نمیتوان برقرار ساخت. لذا هیچ تعارضی بین آنها متصور نیست و به همین جهت، هیچیک از این دو نمیتواند به آن دیگری مدد مؤثری برساند.
اکثر متفکران و فیلسوفان در این گروه جای میگیرند که طرفداران نوارتدوکسی، اگزیستانسیالیستها از آن جملهاند. همچنین نظریاتی که به نحوی سعی در غیرشناختاری جلوهدادن زبان دین مینمایند، در نهایت موجب استقلال این دو از یکدیگر میگردند، مانند نظریة غیرشناختاری بریث ویت نظریه بازی زبانی ویتگنشتاین و فیلیپس و تفسیر سانتایانا از دین.
بهعلاوه در نظریات کانت که حوزه و وظیفه علم و دین را جدا میکند، ویلیام اکامی، لئوسثتوف (فیلسوف یهودی) و آلپورت نیز میتوان نظریة استقلال را مشاهده نمود.
ج) گفتوگو (تلاقی)
این رویکرد علم و دین را از لحاظ منطقی و زبانی متمایز میداند، اما آنها را در دنیای واقعی به آن سهولتی که رویکرد تمایز فرض میکند، از یکدیگر مجزاپذیر نمیداند. به همین دلیل، رویکرد تلاقی در پی بحث آزاد میان دانشمندان و متکلمان است. واژه «تلاقی» مستلزم آن است که علم و دین در کنار هم جمع شوند، بدون آنکه ضرورتاً ادغامی صورت پذیرد.
ژان پل دوم میگوید:
علم میتواند دین را از خطا و انحراف پاکیزه کند و دین میتواند علم را از بتپرستی و مطلقانگاریهای باطل برحذر دارد. هریک از این دو میتوانند دیگری را به جهان وسیعتر بکشاند؛ جهانی که در آن هر دو بتوانند شکوفا شوند.
برای مثال، جورج شلزینگر مدافع این است که مدلولات مدعیات کلامی در خصوص جهان خارج را استخراج کنیم و سپس آنها را به کمک مشاهده (همان قراین و منطقی که معیار بررسی نظریههای علمیاند) ارزیابی نماییم. او کاملاً قبول دارد که موضوعات، روشها و غایتهای این دو رشته در نفسالامر کاملاً متفاوتند، اما در پی آن است که نتایج حاصل از بررسی مدعیات کلامی را مطابق روش علمی معین کند. بهعلاوه سه نویسنده پیرو مکتب کاتولیک رومی به نامهای ارنان مک مولین، کارل رنر و دیوید تریسی هر یک با تأکیدهای مختلف از مدل گفتوگو حمایت میکنند.
د) وحدت
طرفداران یکپارچگی علم و دین معتقدند که هر دو ادعاهای معرفتشناختی و هستیشناختی دربارة واقعیات ورای جهان انسانها دارند. اگر آنها به یک جهان مربوط میشوند، ما نمیتوانیم با زبانهای نامربوط خشنود باشیم. به عبارتی، اگر بخواهیم از تمامی تجارب خود تعبیری سازگار کنیم، باید به دنبال جهانبینی وحدتبخش برویم. آرتور شالو، فیزیکدان برندة جایزة نوبل، میگوید:
زمینة دین، زمینه بزرگ برای کار عملی است... سؤالات مربوط به مبادی را باید تا آنجا که تواناییها و علایق علما اجازه میدهد دنبال کرد. اما جوابها هرگز نهایی نخواهد بود و سؤالات عمیقتر باید نهایتاً به دین ارجاع داده شوند.
علاوه بر الهیات طبیعی و آثار ریچارد سویینبرن دیدگاه دیگری که به ربط وثیق دین و علم اشاره دارد، فلسفه پویشی است. تفکر پویشی بر وحدت ارگانیک علم و دین تأکید میورزد و مدعی است که میان این دو رابطة تنگاتنگ و همآهنگ برقرار است. متفکران پویشی به تبع آلفرد نورث وایتهد، بر مبنای دادههایی که از تجربه دینی و علمی حاصل کردهاند، تفسیری جامع از واقعیت عرضه میکنند.
حال از آنجا که هرگونه داوری در مورد رابطه علم و دین و اختیار یکی از شقوق چهارگانه مذکور، مسبوق به درک تأثیر نظریههای متافیزیکی به مراحل مختلف کشف و تبیین تئوریهای علمی است، به طور خلاصه به آنها اشاره مینماییم:
1. اثر نظریهها و پیشفرضهای متافیزیکی در تجارب حاصل از مشاهدات علمی
همانگونه که بور اشاره میکند، ما هرگز نمیتوانیم درباره خود یک سیستم اتمی به تنهایی سخن بگوییم، بلکه باید تأثیر متقابل بین ذهن عالم و عین معلوم را در هر آزمایشی در نظر آوریم. پس نمیتوان هیچ خط فاصل دقیقی بین روند مشاهده و شیء مشاهده شده رسم کرد. در صحنه آزمایش، ما «بازیگریم» نه صرفاً «تماشاچی» و خود ابزار آزمایش مورد استفاده را برمیگزینیم. لذا آنچه باید به حساب آید، روند تعاملی (کنشی ـ واکنشی) مشاهده است، نه ذهن یا شعور مشاهدهگر. کوتاه سخن آنکه جدایی قاطع بین مشاهدهگر و شیء مشاهدهشده را که در فیزیک کلاسیک فرض میشد، بسیار باید انکار کرد. براساس نظریه کوانتوم، مشاهدهگر همواره یک شریک و سهیم به حساب میآید.
رابرت یانگ، سردبیر مجله Science as culture مینویسد: کارهای اخیر، برای افراد بصیر روشن کرده است که هیچ جایی در علم، فنآوری، طب یا سایر تخصصها نیست که شما ایدئولوژی را به عنوان یک عامل مؤثر نیابید. بیشک لابلاس به پرسش ناپلئون درباره چرایی نپرداختن به نظام عالم در کتابش، گستاخانه پاسخ گفت: «به این فرضیه احتیاج نداشتهام.» این، نمونهای از مصبوغبودن نظریههای علمی از تفکرات متافیزیکی و پیشفرضهاست. لذا حتی در عمل دیدن ساده، تجارب ادراکی مشاهدهگران، با تصاویر ایجاد شده بر شبکیه آنان تعیین نمیگردد، بلکه تجارب گذشته، معرفت، انتظارات و در نتیجه انطباعات انفسیشان را باید بررسی کرد. پس برخلاف آنچه میپندارند، علم با گزارههای مشاهداتی آغاز نمیشود؛ زیرا تمام گزارههای مشاهداتی به نوعی نظریه مسبوق هستند.
2. تأثیر نظریهها در مبادی و مسلمات علمی
پیشفرضهای متافیزیکی مانند انحصار هستی در ماده، تفکیک معرفتشناختی و هستیشناختی عالم ناسوت و جبروت، امکان شناخت عالم طبیعت یا شکاکیت و نسبیت معرفتشناختی در مبادی علوم تجربی مانند اصل سادگی و افزایش کارکردها، اثر میگذارند. توضیح مطلب اینکه علوم تجربی به ظاهر از آزمایش و مشاهده شروع میشوند، در حالیکه پیشفرضها و زمینههای فلسفی در مبادی علوم اثر میگذارند و پیشفرضهای فلسفی نیز از جهانبینی دینی و معرفتشناسی برگرفته از کتاب و سنت تأثیر میپذیرند. همچنین نظریههایی که مقوم معرفت علمیاند، میتوانند با بحث غفلت مشاهدهگر از یکسری عوامل مهمتر وی را به خطا بیفکنند، لذا مبادی و انگارههایی که در اختیار تجربهگر قرار میگیرد، به شدت از نظریههای پیشین متأثر اوست.
به عبارت دیگر، دانش تجربی امری گزینشی است و لذا آرای متافیزیکی در گزینش فرد تأثیرگذار میگذارد.
3. نقش جهانبینی در جهتگیریها و کاربردهای علم
جهتگیری و کاربرد پژوهشهای علمی میتواند در نظامهای ارزشی مختلف به وضوح متفاوت باشد و چون ارزشهای انسانی غالباً ارتباط ارگانیک با عقاید دینی دارند، اعتقادات دینی را با جهتگیری علم و فنآوری میتوان مرتبط دانست.
4. نقش مبادی متافیزیکی در تفسیر و داوری
همانگونه که ذهنِ عالم در تشکیل نظریهها مؤثر است، در تکوین آن نیز اثر میگذارد؛ چون بسیاری از جنبههای ارزیابی نظریهها به صورت «قواعد صوری» در نمیآید، حتی در تعیین توافق نظریه با مشاهدات، برآورد شواهد مستلزم قضاوت شخصی است.
برای مثال، در خصوص نظریه کوانتوم، یک علم دین ممکن است مستلزم دیدگاه واقعگرا دربارة جهان باشد (جهان مستقل از مشاهدة ما وجود دارد). از همین رو، انیشتین یهودی از نظریة کوانتوم، به آن شکل که فیزیکدانی چون نیلز بور آن را تلقی کرده بودند، ناخرسند بود. علاوه بر این انیشتین نسبت به «عدم تعین» درباره به نظریة کوانتوم مشکلاتی الهیاتی داشت. لذا وی در نهایت معتقد شد که نظریة کوانتوم ناکافی است و باید کنار گذاشته شود.
با توجه به آنچه گذشت، روشن گردید که علم، فعالیتی بشری است و برخلاف تصوری که انسانهای متجدد دارند، فعالیت فارغدلانه و بیطرفانهای نیست که فقط بر عقل خونسرد، محتاط و منطقی مبتنی باشد و به مدد پارهای از قواعد، از دادههایی خاص، استقرارهایی فراهم آورد و از آن استقرارها، نظریهها یا فرضیههایی بسازد و آنها را در معرض آزمونهای عینی تجربی قرار دهد. این نکته دقیقی است که مورخان بزرگ علم مانند چارلز گیلیسپی و تامس کون ، محقق در زبان علم مانند استیفن تولمین، فیلسوفان علمی مانند مایکل پولانی و برنارد لانرگان و فیلسوفان و الهیدانانی مانند کارل رانر و پل تیلیش بدان تفطن یافتهاند. عالمان نهتنها با عقل و نیروی استدلالشان، بلکه با تمام وجود وارد صحنة علم میشوند و علیرغم اظهارات صریح و اکیدشان فرمانبردار اندیشههای متافیزیک و انگیزههای غیرعقلانی بودهاند که در نهان بر آنان فرمان میراندهاند، اما در عیان بدانان چهره نمینمودهاند.
این مبادی که چون خون در تن علم جدید روانند و در حدوث و بقا با آن همراه هستند، از سه دسته بیرون نیستند: یا در زمرة مبادی معرفتشناختیاند، یا جهانشناختی و یا دینی ـ کلامی.
دقیقاً به جهت اهمیت اثرگذاری همین مبادی، برت به فراست میگوید: اگر پیشینیان به راه دیگری در علم رفته بودند و اگر متافیزیک و کلام پیش از نیوتون، صورت و سیرت دیگری میداشت، نیوتون هم علم دیگری را پی میافکند و مابعدالطبیعه دیگری را نهانی در ذهن مقلدان و مشتاقان خود مینشاند، و یا پوپر با اذعان به «متافیزیک اثر آفرین» تهمت «مدافع متافیزیک خطرناک» را از برخی اعضای حلقه دین به جان میخرید؛ چون معتقد بود که بدون چنین الهام متافیزیکی، هیچ اکتشاف علمی امکانپذیر نخواهد بود.
کوتاه سخن آنکه نوع رابطة علم و دین کاملاً مسبوق به دینی یا سکولاربودن علم با عنایت به مبادی و پیشفرضهای مؤثر در مقام کشف تا مقام داوری است. لذا اگر علمی بر گزارههای پیشینی دینی مبتنی بوده و به اصطلاح، علم دینی باشد، بیشک در نسبت گفتوگو یا وحدت با دین خواهد بود، به ویژه در علوم اسلامی که همواره مراتب نازلة وجود را با مراتب عالیتر آن مربوط میسازد و جهان مادی را صرفاً نازلترین مرتبه در واقعیت ذو مراتبِ هستی میداند که بازتابندة حکمت خداوند است.
رابطه علم و دین در عصر ظهور
همانطور که بیان شد، در جهان غرب انواع مختلفی از ارتباط بین علم تجربی و دین ترسیم شده است، اما در دنیای اسلام، همآهنگی و همراهی چشمگیری بین دین و علوم طبیعی و تجربی و نیز تکنولوژی حاصل از این علوم دیده میشود؛ زیرا محیط پیرامون انسان در اسلام، بسان ابزاری است که باید با تسخیر و انتفاع از آن در طریق کمال، حرکت نمود و بیتردید این امر تنها با شناخت هرچه بیشتر موجودات و پدیدههای اطراف محقق میشود.
با این همه، در جهان اسلام نیز معالاسف غلبه تفکرات اشعری یا تصوفی موجب لحظات تاریکی در تاریخ گردیده که نه تنها علوم عقلی بلکه علوم طبیعی را نیز در محاق نامبارکی فرو برده است، آنچنانکه غزالی میگوید:
اما در طبعیات، حق، آلوده به باطل و صواب، مشتبه به خطاست.
ابن تیمیه نیز میگوید:
العلم الموروث عن النّبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هو الّذی یستحق أَن یُسمّی علماً و ما سواه إِمّا أَن یکون علماً فلا یکون نافعاً و إِمّا أَن لا یکون علماً و إن سمّی به، و لئن کان علماً نافعاً فلابدّ أن یکون فی میراث محمّد؛
علم رسیده از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیزی است که سزاوار است «علم» نامیده شود. سوای آن یا علم است ولی مفید نیست و یا علم نیست گرچه به آن موسوم باشد. اگر علم مفید باشد، ناگزیر باید در میراث محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده باشد.
اما با وجود لحظات رکود و فترت، آنچه از مجموعه آیات و احادیث و سیرة ائمه(علیهم السلام) برمیآید، همدلی و تعاملی سازنده بین علم تجربی و جهان درون و پیرامون آدمی با دین دیده میشود. قرآن انسان را به تأمل در آیات آفاقی و انفسی فرا میخواند تا ابعاد صنع الهی را بنمایاند و مبدأ اشیا و تحول آنها، نظم و همآهنگی در خلقت، هدفداری در طبیعت، امکان رستاخیز، یگانگی خداوند و... را گوشزد کند. به عبارت دیگر، در جهانبینی اسلامی، علم و دین مبنای متافیزیکی واحد دارند و نیز هدف دانش وحیانی و معرفت تجربی این است که آثار و صفات خداوند را برای بشر تبیین کنند. درواقع میتوان فعالیت علمی را بخشی از فعالیت دینی به حساب آورد که البته روش و زبان خاص خود را دارد. انسجام و زیبایی جهانِ مخلوق، جلوهای از دانش و قدرت بیپایان الهی است.
در زمان ظهور ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز آنچنانکه آیات و احادیث بیان مینماید، همسویی و همراهی کاملی بین دین حاکم بر جهان و علم (و صنعت حاصل از این علم) وجود دارد. اما برای آنکه این ادعا را کمی روشنتر بیان کنیم، بهطور مختصر به بررسی دین در عصر ظهور و نیز وضعیت علم و تکنولوژی در این زمان خواهیم پرداخت تا بتوانیم تصور روشنی را از نحوة تلائم آنها به دست آوریم:
الف) دین در عصر ظهور
بیشک از عوامل مهم اتحاد انسانها، وحدت دین و مذهب است که میتواند مافوق همة اختلافات باشد، و نژادها، زبانها، ملیتها و فرهنگهای گوناگون را در ظل خود گرد آورد و از آنها جامعة واحدی بسازد که همگی در آن همچون برادر و خواهر باشند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ». البته مذهب با قلب و روح آدمی سر و کار دارد و اجبارپذیر نیست و با توجه به اینکه وسایل ارتباطجمعی پیشرفته آن روز در اختیار حضرت و یارانشان خواهد بود و با عنایت به جاذبههای فوقالعاده اسلام راستین، میتوان پیشبینی کرد که اکثر مردم جهان اسلام را در پی تبلیغی منطقی و صحیح خواهند پذیرفت و وحدت دین (اسلام) عملی میگردد.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
إذ قام القائم لا یبقی أرضٌ إلاّ نودی فیها شهادةُ أن لا إله إلا الله و أنّ محمّداً رسولالله؛
زمانی که قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کند، هیچ سرزمینی نمیماند، مگر اینکه ندای «لا اله الا الله محمد رسول الله» در آن طنینانداز میشود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) با اشاره به قیام حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میفرمایند:
کأنّی أنظر إلی شیعتنا بمسجد الکوفه و قد ضربوا الفساطیطَ یُعلَّمون النَّاس القرآن کما اُنزل؛
گویا شیعیان ما اهلبیت(علیهم السلام) را میبینم که در مسجد کوفه گرد آمدهاند و خیمههایی برافراشتهاند و در آنها قرآن را آنچنان که نازل شده است، به مردم یاد میدهند.
همچنین درباره اوضاع و احوال زمان ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، میفرماید:
(امام مهدی) هوای نفس را به هدایت و رستگاری بر میگرداند، زمانیکه مردم هدایت را به هوای نفس تبدیل کرده باشند و رأی را به قرآن برمیگرداند، زمانیکه مردم قرآن را به رأی و اندیشه مبدل کرده باشند.
در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
زمانیکه حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قیام میکند، مردم را مجدداً به اسلام فرا میخواند و به امری هدایت میکند که فراموش شده و غالب مردم از آن منحرف شدهاند...
مفضل نیز در ضمن حدیثی طولانی از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل میکند:
... به خدا سوگند ای مفضل! اختلاف از میان ادیان برداشته میشود و همه به صورت یک آیین در میآید، همانگونه که خداوند عزوجل میگوید: دین در نزد خدا تنها اسلام است... .
امام موسی کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه: «وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» آن را حاکی از غلبه اسلام در زمان حکومت حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میدانند.
با توجه به احادیث در این باره (که چند نمونة آن ذکر شد)، روشن میگردد که دین حاکم در زمان حضور حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همان دین اسلام به معنای خاص است و اگر هم طبق برخی احادیث، معدودی از معتقدان ادیان و مذاهب دیگر باقی بمانند، به پرداخت جزیه مکلف خواهند بود. البته فهم دیگری از احادیث مبیّن گرویدن همة انسانها به اسلام و در نتیجه عدم وجود دین و مسلک دیگری است.
ب) علم در عصر مهدوی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
علم، 27 حرف است. تمام آنچه انبیا آوردهاند، تنها دو حرف است و مردم تاکنون جز با آن دو حرف [با حرفهای دیگر] آشنایی ندارند و هنگامیکه قائم ما قیام کند، 25 حرف دیگر را بیرون آورده، آن را بین مردم نشر و گسترش میدهد و آن دو حرف را نیز ضمیمه میکند و مجموع 27 حرف را در میان مردم منتشر میسازد.
این حدیث نشانه سرعت بسط و گسترش علوم در زمان حکومت آن حضرت است، به گونهای که در آن مدت مردم بیش از ده برابر آنچه از زمان خلقت تا زمان قیام آن حضرت آموختهاند، به دست خواهند آورد.
از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده است:
هنگامی که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان میگذارد و عقول آنها را با آن کامل نموده و افکارشان را پرورش داده و تکمیل میکند.
امام باقر(علیه السلام) در جای دیگری فرموده:
دانش و آگاهی به کتاب خداوند عزوجل و سنت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قلب مهدی ما (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میروید، چنانکه گیاهی در بهترین کیفیت خود رشد میکند. هرکس از شما که تا روزگار ظهور آن حضرت باقی بود و او را ملاقات کرد، به هنگام دیدار با ایشان بگوید: سلام بر شما ای خاندان رحمت و نبوت و گنجینة دانش و جایگاه رسالت!
ج) تکنولوژی و صنعت در عصر حکومت مصلح(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
تکنولوژی از محصولات و مؤلفههای بارز علم تجربی است. آنچه از مجموعة گفتار ائمه(علیهم السلام) بر میآید، گویای پیشرفت خارقالعاده صنعت در عصر ظهور است.
پیشرفت در حکومت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با جهان کنونی، از آن روی متفاوت مینماید که در زمان ما ترقی علم و صنعت در جهت سقوط فرهنگ و اخلاق جامعة بشری است و هرچه انسانها از نظر دانش تعالی مییابند، از انسانیت و اخلاق دینی فاصله بیشتری میگیرند و به فساد، تباهی و کشتار روی میآورند، ولی در عصر حکومت حضرت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) این شرایط کاملاً برعکس میشود و بشر به همان اندازهای که به بالاترین رشد علمی و صنعتی میرسد، به تعالی اخلاق و کمال انسانی نزدیک میگردد.
برای نمونه به پارهای از احادیث که مؤید رشد صنعتی آخرالزمان هستند، اشاره مینمایم:
امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
هنگامیکه قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن میشود و بندگان خدا از نور آفتاب بینیاز میشوند!
از این تعبیر چنین بر میآید که مسئله نور و انرژی آنچنان حل میشود که در روز و شب از پرقدرتترین نورها که میتواند جانشین نور آفتاب گردد، بهرهگیری میکنند.
ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل میکند:
برای صاحب و دولتگر (مهدی(علیه السلام)) آن وسیلة سرکش ذخیره شده است.» راوی میپرسد: منظور از وسیلة سرکش چیست؟ امام(علیه السلام) فرمودند: «ابری است که در آن غرش رعد و شدت صاعقه یا برق است. او بر این وسیله سوار میشود. آگاه باشید او بهزودی بر ابرها سوار میگردد و به آسمانها و زمینهای هفتگانه صعود میکند.
بیگمان منظور ابر معمولی نیست؛ زیرا ابرهای معمولی وسیلهای نیستند که بتوان با آنها سفر فضایی کرد، آنها در جو نزدیک زمین در حرکتند و با زمین فاصلة ناچیزی دارند و نمیتوانند از آن بالاتر بروند. لذا به ابزاری فوقالعاده و سریعالسیر اشاره دارد که در آسمان به صورت تودهای فشرده از ابر به نظر میرسد، غرشی همانند رعد، قدرت و شدتی همچون صاعقه و برق دارد و به هنگام حرکت، دل آسمان را با نیروی فوقالعادة خود میشکافد و به هر نقطهای از آسمان میتواند حرکت کند. به این ترتیب، وسیلهای مافوق مدرن است که شبیه آن را در وسایل کنونی نداریم، اگر چه بشقابپرندهها تا اندازهای به آن شبیهند.
پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
سوگند به آنکه جانم در دست اوست، قیامت بر پا نمیشود تا اینکه کفش یا چوب تعلیمی یا عصای شخصی به او خبر دهد که خانوادة او پس از خارج شدنش از خانه چه کاری انجام داده است.
همچنین احادیث دیگری که از آنها ایجاد یک سامانه نیرومند و مجهز برای انتقال تصویرها و یا به وجود آمدن وسایل پیشرفته به منظور انعکاس امواج صوتی و... نتیجهگیری میشود، همگی حکایت از پیشرفت مضاعف و چشمگیر تکنولوژی در جامعه است.
نتیجه
در زمان ظهور امام قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به جهت اصلاح مبادی و پیشفرضهای مؤثر در علم تجربی، در بستر دینی موجود، بین علم، تکنولوژی و دین نسبت گفتوگو یا وحدت خواهد بود و همة اینها وسیلة کمال و تعالی انسان به شمار خواهند رفت.
در سال 1977 میلادی اولین کنفرانس بینالمللی آموزش و پروش اسلامی با شرکت بسیاری از متفکران جهان اسلام در مکة معظمه برگزار شد. در بخشی از قطعنامه این کنفرانس آمده است:
... پس آموزش و پرورش باید به دو هدف واصل شود: اولاً، باید انسان را قادر سازد که خدایش را بشناسد به طوریکه او را با اعتقاد کامل به وحدانیتش عبادت کند، آداب دینی را به جا آورد و از شریعت و دستورهای خداوندی تبعیت کند؛ ثانیاً، باید وی را قادر سازد که راههای خداوند در جهان را بشناسد، زمین را مورد اکتشاف قرار دهد و تمام آنچه خداوند خلق کرده است، بهکار برد تا ایمانش را حفظ کند و دینش را در پرتو آنچه خداوند در قرآن مقرر کرده است، تقویت نماید.
آری در جهانبینی اسلامی، علم تجربی، وسیلهای برای شناخت این راههای الهی در جهان و نهایتاً تقویت ایمان است و به بیان علامه جوادی آملی، اسلام، علم تجربی و مانند آن را تفسیر صحیح کتاب تکوینی خدای سبحان میداند.