تاریخچه تعبیر انسان کامل بحث انسان کامل با این مسئله آغاز میشود که یکی از اساسیترین معتقدات باطنی اسلام پس از توحید، تجلّی تام اسماء و صفات حق در مظهر او، یعنی انسان کامل است. به گفته شهید مطهری، تعبیر انسان کامل را نخستین بار در قرن هفتم هجری، عارف نامدار اسلامی ـ محیالدین ابنعربی پدر عرفان اسلامی ـ مطرح کرد. او در کتاب فصوص الحکم خویش در اینباره مینویسد: انسان کامل، نگین انگشتر عالم آفرینش است. همچنین به نقل از سید حیدر آملی، ابنعربی در رسالهای به نام نسخةالحق مینویسد: خداوندی را سپاس میگویم که انسان کامل را معلّم فرشته قرار داده و با نفس او گردش فلک آفرینش انجام میگیرد. این تعبیرهای محیالدین ابنعربی، باعث شد که اصطلاح انسان کامل وارد فرهنگ و ادبیات اسلامی شود، بهطوری که پس از وی پیرامون مکتب عرفانیاش، حقایق و معارف بسیار شگرفی را تحت عنوان انسان کامل در متون عرفانی طرح کردهاند. الف) مقام و عظمت انسان در باب مقام و عظمت انسان، حکما و عرفا مباحثی را بیان کردهاند از جمله اینکه ملاصدرا مینویسد: انسان میوه درخت وجود است و سراسر عالم وجود برای او آفریده شدهاند. انسان موجودی است که از جهت نشئه ظاهریاش کتاب کوچکی است، امّا به حسب نشئه باطنی و کمال و احاطهاش به علوم و معارف گوناگون، کتاب بزرگی است که هیچ موجودی را نمیتوان با او قیاس کرد. انسان بزرگترین آیه و نشانه خداوندی است. وی بزرگترین حجّت الهی بر مخلوقات است. چونان کتاب است که حق تعالی خود نوشته است. وی مسجد جامعی است که خداوند به حکمت خویش او را ایجاد کرده است. انسان لوح محفوظ است و گواه بر هر ستیزگر و مُنکری، وی صراط مستقیمی است که میان بهشت و دوزخ کشیده شده است. در مقام و عظمت انسان همین بس که از نظر کمالات وجودی حد و مرزی ندارد. تمامی موجودات دارای حد و مرز مخصوص به خود هستند و از آن حد نمیتوانند تجاوز کنند. هر موجودی دارای مرتبهای است که آن مرتبه همیشه برای وی ثابت است. جماد در جماد بودن و نبات در نبات بودن و رشد و نمو، حیوان در حیوان بودن و فرشته در فرشته بودن و شیطان در شیطان بودن، همواره ثابت و پردواماند و این تنها انسان است که در کمالاتی که میتواند بدست آورد، حدّ نقیفی ندارد و مراتب وجودی وی میان قوه خالص و فعل محض قرار دارد. از نظر ملا صدرا یکی از نشانههای عظمت انسان پذیرش امانت الهی است. همان امانتی که خداوند بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه نمود. اما همه آنها از حمل آن سرباز زدند، جز انسان که آن را پذیرفت. «إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَينَ أَن يحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا»؛ ما امانت ]الهى و بار تكليف[ را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و]لى[ انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود. حقیقت امانت که گاه از آن تعبیر به فضل الهی شده، عبارت است از فیض و بخشش تمام و بدون واسطه خداوندی که مقصود از آن فنا از تمام اشیاء و امور، و بقای به حق تعالی است. شکّی نیست که صفت را هیچ موجودی جز انسان ندارد. هیچ موجودی استعداد و پذیرش چنین امری را ندارد، چرا که هر یک از آنها از مرتبه وجودی خاصّی برخوردارند و این تنها انسان است که میتواند به مقام فنای فی الله و بقای بالله نائل گردد. تنها انسان، آن هم، انسان کامل است که میتواند در طبیعت از خود فانی شود و به سوی خداوند دگرگونی و تحول پیدا کرده و به او بازگشت نماید و نابود از خود و باقی به بقای الهی شود. معنی عرضه امانت، عرضه تحمّل و پذیرش فیض وجودی است بهصورت عاریه و امانت، که اوّل گرفته میشود و بعد در آخر به اهل آن برگردانده میشود. پس پذیرش فیض وجودی از طرف خداوند بدون واسطه به صورتی که بیان گردید، اختصاص به انسان کامل دارد نه غیر او، لذا عرضه امانت بر تمام موجودات بوده و بر همه مخلوقات گذر کرده است و هیچ یک به همان دلیل که بیان گردید آن را پذیرا نشدند، جز انسان کامل از جهت تهیدستی و درماندگی و ناتوانی و به جهت دوریاش از تمام مشغلههای وجودی و بریدن توجهش از آنچه که غیر محبوب مطلق است. امّا ستم انسان بر خود عبارت است از فنای ذات خویش و میراندن نفس خود به وسیله اراده، و امّا نادان نمودنِ خویش آن است که خودش را نشناخته و ندانسته است که ذات و حقیقت او این حیوان خورنده و آشامنده و ازدواج کنند، و مردنی نیست و همچنین ندانسته است که این صفت حیوانیست پوست ذات اوست و او مغزی دارد که روح است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: مراد از امانت در آیه مزبور «ولایت» است و در حدیث دیگری فرمودند: منظور از امانت، «امامت» است به دلیل آیه «إِنَّ اللّهَ يأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» خداوند فرموده است امانت را به اهلش بسپارید. از این رو در تفسیر «امانت» برخی معتقدند مراد از امانت، کمالی است که از ناحیه اعتقادات صحیح و اعمال صالح و پیمودن راههای کمال و ارتقاء از حضیض ماده به اوج اخلاص به دست میآید، اخلاص آن است که انسان تنها خدا را برگزیند و غیر او را در عقیده و عمل شریک نسازد. از سوی دیگر خداوند هم متولّی تدبیر امور او میگردد و این است ولایت الهی، پس مراد از امانت در آیه مذکور «ولایت الهی» است، لذا خدای سبحان میفرماید: اگر ولایت الهیه را با وضع آسمانها و زمین مقایسه کنی خواهی دید که اینها تاب حمل آن را ندارند، تنها انسان میتواند حامل آن باشد؛ زیرا در انسان استعداد و صلاحیت حمل ولایت الهیه است و در آسمان و زمین با آن حجم بزرگ این استعداد وجود ندارد. یکی دیگر از مفسّران با یک بیان در صدد برآمده میان همه آن معانی را جمع کند از این رو چنین نگاشته است: مراد از امانت، گوهر انسانیت است و در خزینه حق تعالی گوهری درخشندهتر از این گوهر وجود نداشت، خداوند آن را از خزانه غیب خارج ساخت و بر آسمانهای عقول، نفوس و طبیعت عرضه کرد و بر همه نشان داد، سپس بر عناصر زمین، کوهها، نباتات، حیوانات و انسان عرضه داشت، همه جز انسان از حمل آن ابا کردند. این گوهر ذاتاً به جایی امن و نگهبانان فراوان نیاز داشت؛ زیرا سارقان و حسودان کم نبودند، این گوهر همچنین استعداد داشت از تقیّد و حدود خارج شود و به عالم اطلاق راه یابد، همه موجودات چنین استعدادی در خود نیافتند لذا از پذیرفتن آن سرباز زدند و با تضرع از خدا خواستند آنها را از حمل این بار عفو فرماید، مگر انسان که خداوند این گوهر را به انسان عرضه کرد و او را اهل این بار گرانبها یافت، انسان نیز چون به استعداد قوه خود نظر افکند مشتاقانه به سمت آن شتافت و حمل این بار سنگین را پذیرفت، و از درگاه خداوند، نگهبان و معاونانی طلب کرد، خداوند نیز خواسته او را برآورد. و با این بیان میان همه تفسیرهایی که پیرامون امانت گفته شد از قبیل: مطلق تکلیف، نماز، امانت، امارت، خلافت، مقام و منزلت محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و... میتوان جمع کرد. ب) انسان کامل در هستی انسان کامل مظهر مشیّت الهی از دیدگاه اهل معرفت، انسان کامل میتواند مظهر این مقام الهی باشد و محل مشیة الله شود. یکی از بزرگان در اینباره میگوید: انسان کامل دارای مقام مشیة الله است، و به تعبیر دیگر مقام او مقام و محل مشیة الله است، و آیه کریمه «يخْلُقُ مَا يشَاء وَيخْتَارُ» و دیگر آیات مشابه آن که در رابطه با مشیّت آمده همه به او صادق است، و این مظهر مشیّت و اختیار الهی، صاحب ولایت کلیه است که برخوردار از رقایق صفات حق تعالی بوده و محل ظهور و تجلّی جمیع اوصاف کمالیه الهی است. پس وجود انسان کامل ظرف همه حقایق و خزائن الهی است و این اسماء، اعیان حقایق نوریهدار هستی است، نه اسمای لفظی. لاجرم این مقام دارای ولایت تکوینی است که میتواند با اذن و مشیّت الهی در کائنات تصرّف کند، بلکه خود را در خارج از بدن خود ایجاد نماید و موجودات خارجی به منزله اعضای انسان کامل و او به مثابه جان آنهاست، لذا معجزات و کرامات و هرگونه خرق عادت انسانهای کامل از این جهت است. پس همانطور که بیان شد، انسان کامل که محل مشیة الله است، جان جهان بقوه و کل جهان بدن او به حساب میآید، پس نقش و جایگاه انسان کامل در عالم، نقش و جایگاه روح در بدن است، لذا میتواند هر نوع تصرّفی را به اذن الهی در زمین داشته باشد. انسان کامل آینه تمامنمای حق مطلب دیگری که درباره جایگاه انسان کامل در نظام هستی مطرح میشود این است که در تمام عالم امکان تنها انسان کامل است که میتواند مرآت کامل حق سبحانه باشد. زیرا اگرچه حقیقت وجود دارای مظاهر متعددی است و هیچ یک از آنها نمیتوانند آینه تمامنمای حق واقع شوند، اما به لحاظ اینکه براساس ذوق و شهود، انسان کامل دارای مقام جامع احدی تا مرحله کثرت است، میتواند آینه تمامنمای حق تعالی واقع شود. از این رو یکی از عرفا در اینباره مینویسد: چون حقیقت محمدی به اصطلاح اهل معنا، عبارت است از ذات احدیت به لحاظ تعیّن اول و مظهر اسم جامعالله است و الله اسم ذات، و همه اسماء و صفات در تحت اسم الله مندرج است؛ زیرا هر اسمی از اسماء را که در نظر بگیرید، عبارت از ذات به اعتبار صفتی از صفات خواهد بود؛ مثلاً علیم به اعتبار علم یا قدیر به لحاظ قدرت و امثال آن. به خلاف اسم الله که ذات به اعتبار جمیع صفات و به بیانی اسم اعظم الهی است و جمله شریفه «الله اکبر» نیز همان معنا را میرساند. پس همان گونه که اسم شریف الله در حقیقت و مرتبه بر همه اسماء مقدّم و بر جمیع اسماء تجلّی نموده است، انسان کامل نیز که مظهر این اسم جامع است بر همه مظاهر دیگر الهی مقدّم بوده و میتواند به طور کامل آینه حقنما باشد. عارف بزرگ امام خمینی(رحمه الله) با تبیین جایگاه انسان کامل در نظام هستی میگوید: چون نشئه انسانی عمومیّت دارد و شامل همه شئون اسمایی و اعیان عالم است، میتواند آینه شهود تمام حقایق هستی بشود و خدای سبحان عالم را از روزنه وجود او مشاهده نماید، همانطور که انسان با چشم خود جهان و جهانیان را تماشا میکند. انسان کامل مظهر خلیفة الهي یکی دیگر از حقایق لطیف و ظریف در باب جایگاه انسان کامل در عالم، بحث از مقام خلافت الهی است. بزرگان اهل معرفت در باب خلافت انسان، معارف و مطالب بسیار عمیقی مطرح کردهاند از جمله اینکه: خلافت مرتبه جامع جمیع عالم هستی است، لاجرم آدم را آینه الهی گردانیده، تا قابل ظهور جمیع اسماء باشد و این مرتبه برای انسان کامل بالفعل و برای سایرین بالقوه وجود دارد، او قطب است و همه گرد او دور میزنند و بر حول او حرکت دوریه دارند... و قطب در هر عصر و زمان بیش از یک شخص نیست و آن مقام در این زمان، قائم آل محمد مهدی موعود میباشد. به لحاظ اینکه انسان کامل مظهر همه اسماء و صفات حق سبحانه است، دارای مقامی است که هیچ موجودی از موجودات امکانی با هموزن او نبوده و هیچ امری از کائنات در ردیف او نیست؛ زیرا خداوند متعال، گرچه در مقام ظهورات ذاتی وحدت قاهره داشته و در ظهورات متکثره فعلی، تعینات خاصّه را اظهار میدارد، ولی آن وحدت قاهره بدون کثرت فعلی بدون وحدت است، از این جهت برای ارایه ذاتی که در این دو مقام به صورت تفصیلی و وحدت اجمالی و مشتمل بر همه حقایق اسماء ذاتی و افعالی باشد، و این مظهر که همان انسان کامل است، عهدهدار خلافت الهی بر عالم و آدم است. البته از دیدگاه برخی بزرگان و عارفان، همه انسانها به لحاظ خاصّی نصیبی از خلافت دارند، چه افراد ناقص و چه کامل، و هر کدام به اندازه ظرفیت وجودی خود مظهری از صفات حق هستند، چنانکه در قرآن آمده: «هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأرْضِ» اما خلافت عظمی تنها از آن انسان کامل است، افراد ناقص، تنها گاهی جمال صفات الهی را در بعضی از آثار هنری و ذوقی خود، ارایه میکنند، این هم در نوع خود جلوهای از خلافت الهی است که در خلاقیّت آن افراد ظهور کرده است. تطابق کتاب تکوین و تدوین یکی از حقایقی که درباره جایگاه انسان کامل در نظام عالم مطرح شده، هماهنگی و تطابق او به عنوان کتاب تکوین الهی با کتاب تدوین حق، یعنی قرآن کریم است. براساس این هماهنگی از انسان کامل به عنوان وجوه عینی قرآن کریم یاد میکنند. علامه حسنزاده آملی در اینباره مینویسد: این در کتاب تدوین و تکوین، هر دو مطابق هماند و انسان کامل هم با هر یک از آنها مطابق است آنچنان که عالم را و یا انسان را در یک کفه ترازو و قرآن را در کفه دیگر آن قرار دهیم، میبینیم که سر مویی تفاوت ندارد، لذا انسان کامل، عالَم است و انسان کامل قرآن است. انسان کامل که نسخه جامع جمیع کتب اصلی الهی و کتاب جمعالجمع قرآنی است، از آن به «امام مبین و کتاب مبین» تعبیر میشود. این کتاب با وحدت خود شامل جمیع کتب است و به لحاظ تنزل این کتاب از آسمان مطلق به ارض مقیّد، همه کتب موجود در عوالم هستی در او تعین پیدا کرده است. به اعتبار همین جامعیّت، انسان نسخه تام کتاب عالم وجود است، آنچه در عوالم موجودات است از عقل اول تا هیولای اولی در انسان وجود دارد، البته با یک حقیقت زاید که عبارت از فنا و رسیدن به مقام «قاب قوسین» یعنی مقام واحدیت و مرتبه «او ادنی» یعنی مقام احدیت باشد. از این رو اگر کسی صحیفه وجود نفس انسانی را مطالعه کند، تمام حقایق را مطالعه کرده است، بلکه مییابد که جمیع عوالم بسیط ظهور و نحوه ظهور تعیّنات حقیقت انسان کامل است. امام خمینی(رحمه الله) در باب هماهنگی کتاب تدوین و تکوین، مقام و منزلتی برای انسان کامل تبیین و تشریح میکند که بتواند حامل این کلام وزین (قول ثقیل) الهی باشد. از این رو در فرازی از سخنان خود میگوید: صدر المتألهین که به حق صدر حکما و شیخ عرفای الهی است، در اسفار میگوید: قرآن کریم از جانب حق تعالی با هزار حجاب به سوی خلق نازل شده و اگر به فرض تنها «باء» بسم الله با همان عظمتی که در لوح محفوظ است بر عرش نازل میشد، عرش از شدّت نور آن ذوب میشد، چه رسد به آسمان دنیا، امّا من میگویم: کتاب تکوین الهی و قرآن ناطق با هفتاد هزار حجاب از عالم غیب نازل شده تا قرآن تدوین را با خود حمل کرده و بشر را هدایت کند و اگر این کتاب مقدس تکوین (انسان کامل) با یک اشارهای حجاب نوری از چهره بردارد و بر آسمان و زمین و یا فرشتهای مقرّب الهی بتابد، ارکان آسمان و زمین از هم فرو ریخته و هستی ملائکه مقرّب در هم کوبیده میشود. پس این کتاب تکوین الهی، یعنی انسان کامل که پیامبر اسلام و اوصیای آن حضرت باشند، همه آنان کتابهای آسمانی بوده و از نزد خدای حکیم و علیم نازل شده و حامل این قرآن تدوینند و غیر آنها هیچ کس توان حمل احکام و حقیقت معارف قرآن را ندارد. انسان کامل متجلّی در تمامی حقایق انسان کامل، به جهت اتّحاد با اسم اعظم، بر همه مظاهر و تعیّنات، احاطه دارد. تجلّی اول این حقیقت در مقام خلق، وجود عقل اول است و از تجلّیات «عقل اول»، «عقل دوم» و «لوح محفوظ» و سایر حقایق، تحقّق خارجی پیدا مینمایند؛ به همین جهت، تمامی موجودات از عقل اول تا هیولای اولی، تعیّنات انسان کاملند و تعیّن آن حقیقت، بر تمامی تعیّنات، مقدّم است، پیدایی و چهرهگشایی مراتب موجودات، از مراتب تجلّی و فیوضات اوست، چرا که بی هیچ واسطهای کمالات هستی را از آفتاب ذات احدیث دریافت مینماید، امّا حقایق اعیان دیگر که تاریکنشینان ظلمت عدمند، از او نور وجود و پرتو فعلیت و ظهور میگیرند، و پرتو خورشید حقیقت و وجود مبسط است که از اعیان ثابته، ظلمت عدم را میزداید و آنها را از لوث عدم تطهیر میکند. حقیقت او در آسمان رفعت و عزّتی است که به اعتبار ذات، در کمال بطون و خفاء است و به اعتبار سریان، عین هر چیز است. اینکه از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شده است: «اول ما خلق الله نوری» و یا «اول ما خلق الله العقل» بر مراتب و تجلّیات و تنزّلات وجودی، حمل میگردد و این با خفا و بطون اصل ذات و حقیقت او منافات ندارد. مقام باطن ذات او «ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی» و «لی مع الله وقتٌ لا یسعنی فیه ملکٌ مقربٌ و لا نبی مرسل» میباشد و مقام و تجلّی او اول ما خلق الله روحی و اول ما خلق الله العقل میباشد، عقل اول، همان تجلّی حقیقت محمدیه است. مقصود عرفا از استناد جستن به کلام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) «انا اللوح، انا القلم، انا السموات السبع...» در هنگام تجلّی انسان کامل در تمامی حقایق وجودی؛ وحدت در مقام ولایت کلیه آن حضرت با تمامی مراتب وجودی، به حسب ظهور فعلی است. حقیقت انسان کامل به اعتبار وجود جمعی عقلی، آینه تمامنمایی است که حقایق اشیاء در آن شهود میگردد و به اعتبار بدن و قوای جسمانی، حقایقی را که در عالم ناسوت موجود است، در برابر دارد. وجود او دارای نسخه ظاهر و باطن است؛ از جهتی منسوب به حضرت غیب وجود است و از جهتی جامع مراتب وجودی خلقی است. به اعتبار همین تطابق و جامعیت وجود انسان است که بطون مراتب وجود انسان به عدد مراتب بطون قرآن تفضیلی و صفحات و مراتب عالم وجود است. انسان کامل برزخ بین عالم و حق معانی متفرق در عالم وجود، از عالم عقل و مثال و ماده و مراتب آنها در وجود انسانی جمع است و همین ملاک تطابق بین نسخه عالم وجود با نسخه عالم انسانی است: من کل شیءٍ کنهه و لطیفه مستودع فی هذه المجموعه
بر این اساس، انسان کامل به حسب صورت، مرتبه آخر عالم وجود و به حسب مرتبه، مقدّم بر همه مراتب است. انسان کامل، دارای مقام غیب و صورت تفصیلی فرقانی (مجموع عالم از عقل اول تا هیولای اول) و صورت احدی قرآن است، مقصود بالذات و اصل آفرینش است و عالم وجود، مقام ظهور تفصیلی اوست؛ به حسب حیطه و احاطه وجودی، تمامترین موجودات است که علاوه بر داشتن مرتبه امکان که مشتمل بر تمامی ممکنات است، بر جمیع اسماء و صفات نیز مشتمل است، چرا که «خلق الله آدم علی صورته» و هر موجودی که مخلوق بر صورت الهی باشد جامع جمیع اسماء و صفات خواهد بود؛ عالم وجود نیز مقام ظهور تفصیلی اوست زیرا که حقیقت محمدی در تمامی مراتب هستی تجلّی و سریان دارد و به اعتبار سریان و تجلّی، عین هر چیز است، و اصل وجود عالم است. و بدین جهت است که عالم و انسان کامل، از جهت حقایق کلی، مطابق یکدیگر هستند. از این رو میتوان گفت عالم بر صورت انسان کامل (حقیقت محمدی) خلق شده است و در نتیجه حقیقت محمدیه واسطه و برزخ بین حق تعالی و عالَم است، ملا صدرا در اشاره به این حقیقت میگوید: لا یتنور من سواه [ای سوی الله تعالی] الا بتوسطه؛ ما سوای حق تعالی از نور وجود و ظهور، بهرهای نمییابد مگر به واسطه حقیقت محمدیه. وی در جای دیگر چنین مینگارد: فهو الوسط بینهم و بین الحق تعالی؛ حقیقت محمدی واسطه و برزخ حق تعالی و ماسوای اوست. ابن عربی نیز در این زمینه میگوید: عالم، ظهور تفصیلی حقیقت محمدی است... و صورت انسانی نیز، ظاهر و صورت حقیقت محمدی است. میتوان از این رابطه بدین صورت تعبیر کرد که انسان کامل، برزخ بین عالم و حق تعالی است و به تعبیر «ابن عربی» انسان کامل بر صورت حق تعالی خلق گردیده و عالم، به واسطه و برزخیت انسان، مخلوق بر صورت حق تعالی است. انسان کامل از منظر عرفا توصیف عرفانی انسان کامل به لحاظ اینکه عارفان مسلمان از یک منظر فوقالعاده و متعالی و در عین حال، جامع، از کمالات انسانی بحث کردهاند بدیهی است که رهآورد فکری آنان درباره مفهوم انسان کامل و از سایر کسانی که درباره انسانی کامل سخن گفتهاند، جامعتر و متعالیتر خواهد بود. چنانکه متفکر بزرگ شهید مطهری پس از طرح دیدگاههای مختلف درباره انسانی کامل میگوید: من اعتراف دارم که مکتب عرفان از تمام مکتبهای قدیم و جدید، در باب انسان کامل غنیتر است؛ نه قدیمیها توانستهاند به پایه اینها برسند و نه امروزیها. در باب سیمای انسان کامل از دیدگاه عرفای مسلمان، به طور کلی باید گفت وسیلهای که اهل معرفت برای رسیدن به مقام انسان کامل معرفی میکنند، اصلاح و تهذیب نفس و توجّه به خداست هر چه انسان بیشتر به خدا توجه کند و از غیر خدا فاصله بگیرد و هر چه بیشتر به معرفت نفس و تهذیب آن بپردازد، و از سیر در آیات آفاقی وانفسی نه وجودشناسی و خداشناسی بار یابد، به مقام انسان کامل نزدیکتر میشود. کمال نهایی انسان از نظر عارف، رسیدن به حق تعالی است، آنان معتقدند که اگر انسان باطن خود را تصفیه کرده و از خود دیدن به خدا دیدن برسد، به کمال نهایی خود رسیده است. پس از دیدگاه عرفا، اگر انسان با براق عشق حرکت کرده و منازل را زیر نظر انسان کامل طی کند، به کمال نهایی خود میرسد، به طوری که پرده میان او و خدا برداشته شده و به مرکز جهان هستی میرسد، او این راه را با تلاش و تکاپوی مداوم باید بپیماید. «يا أَيهَا الإنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاَقِيهِ»؛ ای انسان به درستی که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد. وقتی انسان به این مقام برسد، به حقیقت هستی رسیده و همه چیز را دارا میشود. چیزی که انسان را به این مقام میرساند، عبودیت است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیه؛ عبودیت گوهری است که باطن آن ربوبیت پروردگاری است. هرگاه انسان به خدا رسید، انسان کامل و مظهر کامل اسما و صفات الهی شده و آینهای میشود که ذات حق دارد تجلّی میکند. این حقایق در صورتی برای انسان حاصل میشود که همه حجابهای ظلمانی و نورانی را خرق کرده باشد، در مناجات شعبانیه ـ که مناجات همه ائمه معصومین است ـ میخوانیم: الهی هَب لی کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا بضیاء. نَظرِها الیک حتّی تخرقَ ابصار القلوبِ حُبُ النّور...؛ خداوندا! مرا انقطاع کامل به سوی خودت عطا فرما، و دیدگان دل ما را به نوری که با آن تو را مشاهده کند، روشن ساز. تا اینکه دیده بصیرت ما حجابهای آن نور را پاره کرده، و به معدن عظمت راه یابد، و ارواح ما را به مقام عزّت قدسی تو بپیوندد. دیدگاه عارف نامی ابنعربی در باب انسان کامل قبلاً اشاره شد که تعبیر لطیف انسان کامل را اولین بار محیالدین عربی، مطرح کردند. بدین گونه که در تعریف انسان کامل مینویسد: آنگاه که خدای سبحان، خواست خود را در کون جامع مشاهده نماید، انسان کامل را به عنوان روح عالم و آینه تمامنمای هستی آفرید، و این کون جامع که انسان کامل و خلیفه الهی نامیده میشود، موجودی است که خداوند متعال به واسطه او به سوی عالم خلقت نظر کرده و آنها را مورد رحمت خود قرار میدهد، پس انسان کامل که همان کون جامع برای خدای سبحان است، به منزله مردمک چشم برای انسان است و نظام آفرینش به وجود او کامل گردیده است پس انسان کامل برای عالم، مانند نگین انگشتری است که محل نقش و علامتی است که خزانه هستی به واسطه او حفظ میگردد، از این رو، او را خلیفه حق نامیده است؛ زیرا خالق هستی در سایه وجودِ او، جهان و جهانیان را حفظ میکند، بنابراین، عالم هستی تا آن هنگام که انسان کامل در آن وجود دارد، حفظ خواهد شد. ویژگیهای انسان کامل 1. وی مینویسد: انسان کامل موجودی است که به وسیله او سرّ حق به حق ظاهر میگردد. مراد از سر حق نیز کمالات ذاتیه خداوند است که تنها انسان قادر است آنها را نشان دهد. چون کمالات ذاتیه خداوند در غیب مطلق بود خداوند خواست تا در عالم شهادت آنها را مشاهده کند لذا انسان کامل را آفرید تا در آیینه وجود او خود را مشاهده نماید: «لکونه متصفاً بالوجود و یظهرُ به سره الیه. 2. ابنعربی انسان کامل را علت غایی میداند از ایجاد عالم، او را سبب وجود عالم معرفی میکند و در فص آدمی چنان فرموده که: «فهو للحق بمنزلة العین من العین» و دلیلش را چنین فرموده که «فانّه به نظر الحق الی خلقه فیرحمهم» یعنی حق به سبب ایشان نظر به خلق کرد و ایشان را رحمت کرد و از عدم به وجود آورد. پس شیخ انسان را علت غایی حق نسبت به عالم دانسته آن چنان که مردمک چشم علت فاعلی دیدن است، پس هر دو در آن شریکاند که علت دیدن هستند و شیخ انسان کامل را به منزله مردمک چشم دانسته از جهت آنکه او علت غایی است نه علت فاعلی. 3. دیگر اینکه شیخ مکی بیان میکند: چون انسان کامل مظهر جمیع اسماء حق تعالی است، پس خدا را باید به وسیله او شناخت یعنی با شناخت انسان کامل است که معرفت به حق پیدا میشود و خداوند نیز آیات خود را که نشانههای وجودیاش میباشد در این موجود قرار داده است. «ثمَّ لتعلَم أنّه لما کان الامر علی ما قلناهُ من ظهوره بصورة احالنا تعالی فی العلم به علی النظر فی الحادث و ذکر انّه تعالی ارانا آیاته فیه.» 4. وی مینویسد انسان کامل متصف به صفات گوناگون است. حتی صفات متضاد نیز در او جمعند از قبیل جلال و جمال، ظاهر و باطن، اول و آخر «فیقبل الاتصاف بالاضداد کما قبل الاصل الاتصاف بذلک کالجلیل و الجمیل و کالظاهر و الباطن و الاول و الاخر». 5. به خاطر فضیلت انسان کامل، موجودات عالم مسخر او هستند، انسان کامل به خاطر برخورداری از اسماء الهی میتواند در عالم تصرف کرده و آن را اداره نماید «کذلک لیش شیء من العالم الاّ و هو مسخَّر لهذاالانسان لما تعطیه حقیقة صورته» و یا بیان میکند که انسان کامل روح عالم است و به خاطر کمالاتی که دارد همه چیز مسخّر اوست. «و جعلَه روحاً للعالم...» 6. چون انسان سبب وجود افراد و غایت خلقت است واسطه میان حق و خلق است، به واسطه او فیض وجود از حق تعالی به موجودات میرسد. به قول برخی از شارحان فصوص حتّی ملائکه فیض وجودی خود را از انسان کامل میگیرند. 7. انسان کامل به صورت در دنیاست و به باطن در آخرت؛ در ظاهر بر روی احکامی که به موطن دنیا تعلّق دارد جاری است، و در باطن قلب وی تعلّق به آخرت دارد. «هذا لا یکون الا مادام فی هذه النشاة الدنیویه محجوباً عن نشاته الاخرویه فی الدنیا...» 8. انسان کامل به حسب سیر در ملکوت و جبروت دارای مراتب و مقامات است. وی متناسب با مقام و رتبه وجودی خود دارای حشر و نشر است. چنین انسانی مشاهده میکند که از خویش مرده و رخت هستی به حق سپرده است. وی چیزهایی مشاهده میکند که محجوبان هیچ گاه قادر به درک و مشاهده آنها نخواهند بود. به طور مثال انسان کامل میتواند کسی را که در قبر معذّب است با منعم، مشاهده کند. او میتواند اموات را در حال حیات برزخی مشاهده کند. «فما عن عارف بالله من حیث التجلّی الالهی الاّ و هو علی النشاة الاخرة قد حشر فی دنیاه و نشر فی قبره، فهو ما یری ما لا ترون، بشهید ما لا تشهدون عنایة من الله ببعض عباده فی ذلک.» 9. ابنعربی در رساله الغوثیه درباره مقام و مراتب انسانهای کامل چنین میگوید: در گفت جل جلاله که: ای غوث! مرا بندگانی هستند غیر از انبیا مرسلین که مطلع نیست بر احوال ایشان هیچ کس از اهل دنیا و هیچ کس از اهل آخرت، و هیچ کس از اهل جنّت و هیچ کس از اهل دوزخ، و نه ایشان را مالک است و نه رضوان و نه به آنچه خلق کردهام از برای اهل جنّت و اهل نار و نه ایشان را ثواب است و نه عقاب، و نه حور و نه قصور نه غلمان، خوشا حال کسی که ایمان آورد بدیشان، اگر ایشان را نشناسد ای غوث تو از ایشانی و از علاماتشان در دنیا آن است که جسمهای ایشان سوخته است از قلّت طعام و شراب، و نفسهای ایشان سوخته است از شهوات و دلهای ایشان سوخته است از شهوات و دلهای ایشان سوخته است از خطرات و جنایات فاسده، و روحهای ایشان سوخته است از خطیئات و ایشان صاحب بقااند که سوختهاند به نور لقا. 10. انسان کامل حافظ عالم است و تا زمانی که انسان کامل در این عالم است و خزاین موجود در آن نیز محفوظ میماند. و چون این انسان از این عالم گام به عرصه آخرت نهد هر چه از خزاین دنیا در آن باشد مانند کمالات و معنویات با خود به آن عالم میبرد به عبارت دیگر با انتقال این انسان از این عالم به عالم دیگر خزاین این عالم به آن عالم انتقال خواهد یافت و این هم به قول شارحان آثار محیالدین به این جهت است که اسرار الهی در وجود این انسان متمکّن گردیده است و هر گاه وجود وی از این عالم رخت بندد خزاین الهی نیز با او به آن عالم خواهد رفت. وی در فصوصالحکم میآورد: لانّه ـ تعالی ـ الحافظ بخ خلقه کما یحفظ الختم الخزائن فمادام ختم الملک علیها لا یجسر احد علی فتحها الا باذنه، فاستخلفه فی حفظ الملک فلا یزال العالم محفوظاً مادام فیه هذا الانسان الکامل...؛ خداوند متعال به وسیله آن (انسان کامل) خلقش را حفظ میکند، همانطور که مهر خزینهها (پادشاه) را نگهداری میکند. مادامی که مهر سلطان بر آن خزینهها باشد کسی را جرأت گشودن آنها نیست مگر به اجازه سلطان. پس در نگهداری ملک، مهر جانشین پادشاه است. مادامی که انسان کامل در دنیاست عالم محفوظ است. آیا نمیبینی هنگامی که انسان کامل از دنیا برود و از خزائن دنیا جدا شود باقی نمیماند هر آنچه را که حق تعالی در خزاین دنیا قرار داده بود و از آن خارج میشود و بعضی بر بعضی دیگر مشتق میشود و امر (خزانهداری و خلافت) به سوی آخرت انتقال مییابد و این انسان کامل همانگونه که در دنیا مهر خزاین دنیوی بود در آخرت مهر خزاین اخروی میشود. مهر ابدی، انسان کامل در واقع مظهر اسم اعظم است، پس اسم اعظم حق تعالی نیز باید در عالم دارای مظهری باشد که انسان کامل چنین مظهری است. هر چند انسان کامل دارای مقام و مرتبهای والاست و ابنعربی او را برخوردار از علوّ مکانی و مکانتی میداند، اما هرگز برای او علوّ ذاتی در نظر نمیگیرد چرا که علو ذاتی منحصر به ذات الهی است. «فما کان علوه ذاته فهو العلی بعلوّ المکان و بعلوّ المکانة.» دیدگاه عزیزالدین نسفی درباره انسان کامل انسان کامل از دیدگاه «نسفی» (انسانی است که از گفتار نیک و کردار نیک و اخلاق نیک و دانش به حدّ کمال برخوردار باشد. چنین انسانی هم در شریعت و طریقت کامل است و هم در حقیقت. شریعت را گفتار انبیا و طریقت را کردار انبیا و حقیقت را دید و بینش انبیا میداند. هر که سخن پیامبر را قبول داشته باشد اهل شریعت است، و هر که عمل پیامبر را انجام دهد اهل طریقت است و هر که ببیند آنچه را که پیامبر دیده اهل حقیقت است.) نسفی انسان کامل را به اسامی گوناگونی یاد کرده است: شیخ، پیشوا، هادی، مهدی، دانا، بالغ، کامل، مکمّل و... و گاهی نیز انسان کامل را عیسی میگوید که مرده، زنده میکند و خضر میگوید که آب حیات خورده است و سلیمان گوید که زبان مرغان میداند. وی در ادامه، درباره انسان کامل مینویسد: انسان کامل همیشه در عالم باشد و زیادت از یکی نباشد، از جهت آنکه تمامت موجودات، همچون یک شخص است و انسان کامل، دلِ آن شخص است و موجودات بیدل نتوان بود؛ پس انسان کامل همیشه در عالم باشد و دل زیاده از یکی نبود. انسان کامل در عالم زیاده از یکی نباشد؛ چون آن یگانه عالم، از این عالَم در گذرد، یکی دیگر به مرتبه او میرسد و جای وی بنشیند تا عالم بیدل نباشد، آدمیان زبده و خلاصه کائنات است و میوه درخت، موجوداتند و انسان کامل زبده و خلاصه آدمیان است، موجودات جمله به یکبار در تحت نظر انسان کاملند. مراتب انسان کامل عزیزالدین نسفی برای انسان کامل مراتبی قائل شده و آنها را به طبقات مختلف تقسیم نموده است. از نظر وی اولیای خدا در عالم سیصد و پنجاه و شش نفرند که همیشه در عالم بودهاند. چون یکی از آنها از عالم برود دیگری به جای وی بنشیند تا از این سیصد و پنجاه و شش نفر کسی کم نشود. آنها همیشه مقیم درگاه خدا هستند و دایم به ذکر خدا مشغولاند. این سیصد و پنجاه و شش نفر به شش طبقه تقسیم میشوند: 1. سیصد تنان، 2. چهل تنان، 3. هفت تنان، 4. پنج تنان، 5. سه تنان، 6. یک تن. این آخرین «قطب» است و عالم به برکت وجود او برقرار میباشد و چون وی از این عالم برود برای حفظ عالم وجود یکی از «سه تنان» به جای وی نشیند و یکی از «پنج تنان» به مقام «سه تنان» میرسد و یکی از مقام هفت تنان به مقام «پنج تنان» میرسد و یکی از «چهل تنان» به مقام «هفت تنان» میآید یکی از «سیصد تنان» هم به مقام «چهل تنان» میرسد و یکی هم به مقام «سیصد تنان» نایل شود تا در عالم همیشه «سیصد و پنجاه و شش نفر» باقی باشند. ایشان درباره مقام اولیای الهی چنین میگوید: سیصد تنان بر دل آدمند، و چهل تنان بر دل موسیاند، و هفت تنان به دل عیسیاند و پنج تن به دل جبرئیل، و سه تنان بر دل میکائیلاند و یکی بر دل اسرافیل است و این سیصد و پنجاه و شش کس در تمام عالم منتشراند تا برکت قدم و نظر ایشان به همه عالم برسد، اما مردم ایشان را نمیشناسند، در اولیایی تحت قبایی «لا غیر فهم غیری» و ایشان چنان زندگانی نکنند که مردم ایشان را بشناسند یعنی خود را به پارسایی و زاهدی و شیخی منسوب نکنند، به ظاهر همچون دیگران باشند و ظاهر خود را از دیگران ممتاز نگردانند، باطن ایشان از دیگران ممتاز باشد. دانش اولیای خدا به مشاهده حضرت حق حاصل میشود. ذوق ایشان نیز در بقای اوست آنها صاحب کرامت و صاحب همت و مستجاب الدعوه هستند همتهای ایشان چون دعاهایشان اثرها دارد؛ زیرا هر چه را که از خدا بخواهند خدا به آنها میدهد. آنها اهل کشف و شهودند و همه حقایق عالم را میدانند. اگر در مشرق باشند اهل مغرب را میبینند و سخنان آنها را میشنوند. اگر در مغرب باشند از اوضاع و احوال مشرقیان باخبرند. اگر بخواهند از یک نقطه عالم به نقطهای دیگر بروند به یک ساعت میروند. در میان اولیای خدا سلسله مراتب است کسانی که در مرتبه بالا هستند افراد مراتب پایین را میشناسند، اما آنها که در مرتبه پایین هستند افراد طبقه بالا را نمیتوانند بشناسند. اولیای خدا چون دایم به ذکر خدا و مشاهده او مشغولاند به دعوت و تربیت خلق نمیپردازند. از نظر نسفی دعوت و تربیت، کار انبیا است. چون انبیا برخلاف اولیا که یک روی دارند، دو روی دارند. یک روی به سوی خدا دارند و غرق در مشاهده حقاند و رویی دیگر در بندگان دارند و مشغول ارشاد آنها. تعداد اولیا در تعداد اولیا و مراتب آنها اقوال دیگری هم وجود دارد. از جمله آنکه میگویند نخست سیصد تنان قرار دارند که به آنها «اخیار» میگویند و برتر از آنها چهل تنان قرار دارند که «رابدال» نامیده میشوند و از آنها بالاتر هفت تنان هستند که «ابرار» نامیده شدهاند و بالاتر از آنها «اوتاد» هستند که چهار تنان میباشند و برتر از آنها دو تنان هستند که «نقباء» نامیده شدهاند و برتر از همه قطب است که کاملترین انسانها میباشند. قیصری در رساله «ولایت» تقسیمبندی دیگری را ارائه کرده است: 1. مقام قطبیت، 2. مقام امین که به منزله دو وزیر پادشاه هستند و این دو امام یکی صاحب یمین است که به اذن قطب بر عالم غیب و ملکوت مسلط است و دیگری صاحب بسیار که بر عالم ملک و شهادت تسلّط دارد. 3. مرتبه چهارتنان، 4. مرتبه هفت تنان، 5. مرتبه اولیای دهگانه مبشره، 6. مرتبه اولیای دوازدهگانه حاکم بر بروج دوازدهگانه، 7. مرتبه بیست تنان و چهل تنان از نود و نه تن مظاهر اسماء حُسنی تا سیصد و شصت تن. لاهیجی نیز این مراتب را براساس حدیثی از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین دانسته است: 1. واحد که همان قطب الاقطاب و غوث اعظم است، 2. افراد که همه سرمستاناند، 3. اوتاد که چهار تناناند، 4. بدلا که هفت تناناند، 5. نجبا که چهل تناناند، 6. نقباء که سیصد تناناند. انسان کامل از دیدگاه عارف جیلی عارف جیلی درباره مفهوم و حقیقت انسان کامل مینویسد: «افراد انسان هر کدام نسخه کامل برای دیگری است، و لکن بعضی استعداد و قوه کمالات اشیا را دارند و عدهای دیگر کمالات در آنها فعلیت پیدا کرده و بالفعل دارای آن کمالات هستند. این دسته دوم همانا انبیا و اولیای کامل هستند که در کمالات خود متفاوتند؛ عدهای کامل و گروهی دیگر اکملاند. امّا آن حدّ نهایی از کمال که برای حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعیّن پیدا کرده است، برای هیچ کس دیگر از افراد انسان تحقق نیافت. پس آن حضرت، انسان کامل است و انبیا و اولیا و افراد کامل دیگر از باب الحاق کامل به اکمل به او ملحق و از باب انتساب فاضل به افضل، به آن حضرت منسوب هستند، امّا او بیان میدارد که: در نوشتههای من هرگاه لفظ انسان کامل بطور مطلق آورده شده مراد حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ زیرا برای انسان کامل اوصاف و کمالاتی ذکر میشود که نسبت دادن آنها به غیر پیامبر اسلام جایز نیست. وی در جای دیگر درباره انسان کامل میگوید: انسان کامل قطبی است که فلک دایره وجود از اوّل تا به آخر برگیرد او میچرخد، و انسان کامل همیشه و در همه اعصار یکی بیش نیست. امّا شاید بیان عارف جیلی درباره تجلّی حقیقت انسان کامل باید اینگونه تصحیح شود که تنها انسان معصوم میتواند جلوهگاه انسان کامل باشد که بعد از رسول خاتم تنها اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) به این مقام دست یافتهاند و هرگز کسی قابل مقایسه با آن ذوات مقدسه نیست. چنانکه امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهجالبلاغه فرمودهاند: لا یقاس بآل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت فعمتهم ابداً، هم اساس الدین و عماد الیقین. و هم موضع سره و لجأ امره و عیبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه؛ از این امّت به آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسی قابل قیاس نیست. زیرا اهلبیت، ولی نعمت و واسطه فیض معنوی بر امت اندر کسی که از سفره آنها بهره برده و هدایت یافته، با آنان برابر نخواهد بود. آنها اساس دین و ستون تعیین بوده و موضع اسرار الهی، پناهگاه احکام حق، گنجینه علم الهی، مرجع حکم، مخزن کتابها و تکیهگاه دین خداوند هستند. حضرت نیز در جای دیگر در بیان منزلت و حقیقت ائمه معصومین(علیهم السلام) که مصادیق بارز انسان کاملند، فرمود: «فیهم کرائم القرآن و هم کنوز الرحمن» آیات قرآن آنچه در مدح و منقبت علم و هدایت است، درباره ایشان نازل شده و آنان گنجهای خداوند بخشنده هستند. و نیز بیان داشت «و هم ازمة الحق و اعلام الدین و النسة الصدق فانزلوهم باحسن منازل القرآن» در آل پیامبر کرامتهای قرآن وجود دارد و آنها گنجینه اسما و صفات الهی هستند و دیگر اینکه همان، اهلبیت زمامهای حقیقت و نشانههای دین و زبانهای راستگو میباشند پس آنان را در بهترین منازل قرآن قرار دهید. از این کلمات نورانی چنین میتوان برداشت کرد که قرآن کریم صورت کتیبه انسان کامل است، و اگر کسی بخواهد اوصاف انسان کامل را بشناسد باید در قرآن بیشتر و بهتر دقّت و تدّبر کند. حکیم بزرگ ملا صدرای شیرازی در اینباره میگوید: بدون تردید، نسخه قرآن کریم شارح کمالات انسانی است و مقامات این خلیفه ربّانی را که در حقیقت جمعی محمدی ظاهر گردید، بیان میکند. انسان کامل از منظر سید حیدر آملی حقیقت انسان کامل همان است که بعضاً از دیدگاه عرفا با نام «انسان کبیر» نام برده شده است. سید حیدر در معرفی این حقیقت با استمداد از کلمات اهل عرفان میفرماید: اما اینکه عقل اول را به عنوان ظل اول قرار دادهاند و گفتهاند «الظل الاول هو العقل الاول» چون او اوّلین صورتی است که با نور حق تعالی ظاهر شده و صورت کثرت را که شئون وحدت ذاتی است، پذیرفته است و چون انسان کامل «انسان کبیر» نام گرفته در حقیقت همین عقل اول است بلکه او، خود عقل اول است که او را «ظل الاله» نامیدند و گفتند که ظل خدا، انسان کامل است که متحقق به حضرت واحدیه شده است. با توجه به این عبارت متوجه میشویم این همان حقیقتی است که جامع اسماء و صفات الهی معرفی شده و کاملترین مظهر الهی است، انسان کامل در واقع همان «حق مخلوق به» است که در کلمات عرفا آمده است و وجود عالم است که به هر موجودی از موجودات عالم فیض میرساند. و این حقیقت از جهت ذات قابل است؛ از جانب احدیه ذاتیه و از جهت کمالات و حقایق مکنون در ذاتش فاعل است. انسان کامل روح عالم، جسد اوست همان گونه که روح به وسیله قوای روحانی و جسمانی به تدبیر بدن و تصرّف در آن میپردازد، همین طور انسان کامل به وسیله اسماء الهی که خداوند آنها را به وی آموخته و در وی به ودیعت نهاده در عالم تصرف میکند. و به همین دلیل در کلمات عرفا بر اینکه به مجموع عالم هستی و مخلوقات، انسان کبیر اطلاق شده است بر این حقیقت کلی که روح عالم است نیز انسان کبیر را اطلاق کردهاند. حقیقت محمدی مظهر انسان کامل انسان کامل که در لسان اهل عرفان، آدم حقیقی نیز نام گرفته است، حقیقت محمدیه است. و این حقیقت نه تنها وجود او ممکن بلکه از آن جهت که مظهر اعظم است، واجب است زیرا هر یک از اسماء الهی مظهری است پس باید اسم اعظم را نیز مظهری باشد و آن مظهر، انسان کامل یا حقیقت محمدی است و تمام آن صفات و خصوصیاتی که در عورد انسان کامل بیان شد در این حقیقت متحقق است و هم اوست که خلیفه بالفعل الهی است و تمام افراد انسانی که در عالم وجوداند همه مظاهر او هستند و با فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه خود میتوانند به مقام خلافت الهی نائل شوند. نکتهای که باید در این مقام متذکّر شویم این است که این حقیقت محمدی غیر از شخص محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که بعد از همه انبیا در این عالم مادی ظاهر گشته و بعد به عالم دیگر انتقال یافته است بلکه موجودی است ماوراء الطبیعی که همان اول مخلوق و اول تعیین الهی است و حقیقتی است سعی و منبسط و این حقیقت دارای همه مراتب نبوّت و رسالت و ولایت است که از حیث نبوت و ولایت در ادوار مختلف به صورت انبیا ظاهر شده و در حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پایان یافته است اما از حیث ولایت همچنان باقی است تا ظهور حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و بعد از آن نیز تا قیام قیامت ادامه خواهد یافت. همان گونه که در کلام پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تعیّن اول این موجود چنین اشاره شده است: کُنتُ نبیاً و آدمَ بینَ الماء و الطین؛ خاتمالانبیاء نبی بود آن زمانی که آدم بین آب و گل بود. و خلاصه از دیدگاه سید حیدر شیخ همان انسان کاملی است که در علوم شریعت، طریقت و حقیقت به حد کمال رسیده باشد. انسان کامل از دیدگاه امام خمینی(رحمه الله) امام خمینی(رحمه الله) میفرمایند: انسان کامل همچنان که آینه حقنماست و خدای سبحان، ذات خود را در آن مشاهده میکند، آینه شهود تمام عالم هستی نیز میباشد. از این بیان روشن میشود که از دیدگاه امام خمینی، انسان کامل مانند آینهای است که دو چهره داشته باشد: در یک چهره آن اسماء و صفات الهی ظهور و تجلّی میکند و حق خود را در آینه حقنمای او شهود مینماید و در چهره دیگر آن، عالم هستی را با تمام اوصاف و کمالات وجودی نشان میدهد. بدین لحاظ حضرت امام با نقد سخنان قیصری در تبیین کلام ابنعربی گفته است: هدف شیخ عربی آن است که چون نشئه انسانی از گستردگی و عمومیت برخوردار است، لذا تمام شئون اسمایی و اعیانی را شامل گردیده و همه حقایق الهی و موجودات هستی را تحت سیطره دارد، پس میتواند که آینه شهود همه حقایق عالم بوده و برای حق سبحانه جهت شهود موجودات هستی به منزله مردمک چشم برای انسان باشد. ایشان در شرح دعای سحر میفرمایند: انسان کامل مثال اعلای خدا و آیت کبرای او و کتاب مستبین حق و نباء عظیم بوده و بر صورت حق آفریده شده است. و با دو دست قدرت او، وجود یافته و خلیفه خداوند بر مخلوقاتش و کلید باب معرفت حق میباشد، هر که او را بشناسد خدا را شناخته است، او با هر صفتی و تجلّی از تجلّیاتش آیتی از آیات خداوند است و از زمره نمونههای بلند مرتبه و گرانقدر برای شناخت کامل خالقش میباشد. و انسان کامل چون وجود جامع وظیفه خدا در زمینهای مخلوقات و نشانه و آیت او بر عالمیان است، گرامیترین آیات خداوند و بزرگترین حجتهای اوست، چنانچه از معصوم(علیه السلام) نقل شده که: إن الصورة الانسانیه اکبر حجة الله علی خلقه و هِیَ الکتاب الذی کتبه بیده و هی مجموع صورة العالمین و...؛ صورت انسانی بزرگترین حجت خداوند بر مخلوقاتش است و او همان کتابی است که حق با دو دست خود نگاشته و او مجموع عالمیان است. پس انسان کامل با وحدت خود واجد همه مراتب غیب و شهود بوده و با سباطقش جامع همه کتابهای الهی است چنانكه در آثار حضرت علی(علیه السلام) است که فرمودند: اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر
آیا میپنداری که تو ذره کوچکی هستی و حال آنکه عالم اکبر در تو پیچیده شده. حکیم ژرفنگر و عارف بلند همت درباره ضرورت وجود انسان کامل میفرماید: عین ثابت انسان کامل در مقام ظهور به مرتبه جامع و در اظهار صور اسمایی در نشئه علمی، خلیفه اعظم الهی است؛ زیرا از آنجایی که اسم اعظم، جامع جلال و جمال و ظهور و بطون میباشد، امکان ندارد که با مقام جمعی خود، در هیچ مظهری تجلّی نماید؛ زیرا او بزرگ است و در آینهای کوچک ننماید. بنابراین، باید مظهر و آینهای وجود داشته باشد که بتوانند جلوهگاه روح او گردیده، و انوار قدسی حق در آن آینه منعکس شود تا زمینه ظهور عالم قضای الهی فراهم گردد و اگر عین ثابت انسان کامل نباشد، هرگز هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمیگردد و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد، هیچیک از موجودات عینی و خارجی ظاهر نشده و فیض وجود را نمیتوان دریافت کرد. بنابراین، با عین ثابتِ انسان کامل است که اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط میگردد و همین عین ثابت انسان کامل است که با همه موجودات معیّت قیومی دارد. ایشان درباره مصادیق انسان کامل میفرمایند: مصادیق انسان کامل یا پیامبر اکرم(علیه السلام) و یا حقیقت محمدیه و یا وجود مبارک علوی(علیه السلام) و ائمه هدی و امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میباشد. بدین گونه که: «رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انسان کاملی است که در رأس مخروطه این عالم واقع است. ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است و مستجمع همه کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم متجلّی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام اسما و صفات و روز بعثت روزی است که خداوند موجود کاملی که از او کاملتر نیست و نمیشود باشد مأمور کرد که موجودات را تکمیل کند. اسم اعظم به حسب حقیقت عینیه، همان انسان کامل است که خلیفه الله در دو جهان است و او حقیقت محمدیه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. وی درباره مصداق انسان کامل بودن وجود مبارک علوی میآورد: چون باء ظهور توحید و نقطه تحت باء سیر آن است تمام کتاب ظهوراً و سیراً در آن باء موجود است و انسانی کامل، یعنی وجود مبارک علوی(علیه السلام) همان نقطه سرّ توحید است . ایشان در ذیل تفسیر آیه اول سوره عصر میفرمایند: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الإنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» «عصر» هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باشد یا «انسان کامل» باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدی(علیه السلام) و در عصر ما حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات است، اینکه فشرده همه عوالم است، یک نسخهای است نسخه تمام عالم. همه عالم در این موجود، در این انسان کامل، عصاره است و خدا به این عصاره قسم میخورد. دیدگاه متعالی صدرا در باب انسان کامل توصیف حکیم ملا صدرا از حقیقت انسان به نظر صدر المتألهین، انسان در آغاز، قوه محض بود، قرآن کریم نیز با عنایت به عدمی بودن او میفرماید: چیزی نبود که سزاوار ذکر باشد. لذا در ابتدا از نظر جسمانی هم فاقد حیات بود تا اینکه به نبات و گیاه دارای رشد و نمو بدل میگردد و بعد صورت حیوانی پیدا میکند و سپس به صورت انسان و بشر و بهرهمند از فکر، تبدیل میشود که میتواند در کارها تصرّف کند. بعد از آن، انسان دارای نفس ناطقه میگردد که اگر عنایت و توفیق الهی یار او باشد جوهری قدسی و روحی الهی میگردد. وی میافزاید: جسم بر نفس تقدّم زمانی دارد و این جوهر مجرد (نفس) از بستر ماده برخاسته و بعد از یک حرکت استکمالی و گذراندن مراتب مادی به مرتبهای مجرد و غیرمادی رسیده است. به تعبیر کاملتر، صدرا بر پایه دو اندیشه ابتکاری خود یعنی «حرکت جوهری» و «تشکیک در وجود» عقیده دارد که «نفس در ابتدای پیدایش خود جوهری جسمانی است امّا در خلال حرکت جوهری پیوسته سیر تکامل خود را از طریق وصول به مراتب برتر ادامه میدهد و با حفظ «وحدت شخصی» خود در نهایت به مرتبه تجرّد راه مییابد و موجودی مجرّد میگردد. سخن او در اینباره چنین است: «انّ نفس الانسان جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء إذا استکملت، خرجَت من القوة الی الفعل» باید توجه داشت که از نظر صدرا حقیقت انسان همین نفس ناطقه که صورت ذاتی او است، میباشد. صدرا در جای دیگر بیان میدارد که: موضوع و هدف از خلقت انسان همان خلیفه الله شدن است؛ یعنی مقصود اصلی از آفرینش تمام هستی و موجودات، انسان کامل است که همان خلیفه و جانشین خداوند است و صلاحیت خلافت و جانشینی خداوند و آبادانی دو جهان را جز انسان کامل هیچ کسی ندارد و او آن انسان حقیقی است که مظهر اسم اعظم است. صدرا در تفسیر آیه «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» بیان میدارد که: حکم سلطنت ذات ازلی و صفات والای واجب تعالی اقتضا میکرد مملکت الوهیت را بسط دهد و با ظاهر کردن مخلوقات و محقق ساختن حقایق و مسخّر ساختن اشیاء، پرچم ربوبیت را برافرازد، این امر بدون واسطه محال است چون ذات حق قدیم است و لذا خداوند جانشینی برای خویش در تصرف و ولایت و حفظ و رعایت قرار داد. این جانشین رویی به قدم دارد و از حق استمداد میجوید و رویی به حدوث دارد که به خلق مدد میرساند و بین عزّت قدیم و ذلت حدوث مناسبتی نیست. پس حق تعالی او را خلیفه خویش در تصرّف قرار داد و کسوت تمام اسماء و صفات خود را بر او پوشاند. حق، این خلیفه را انسان نامید زیرا میان او خلق انس واقع میشود. حق تعالی به حکم اسم باطن و ظاهر خود حقیقتی باطنی و صورتی ظاهری برای او قرار داد تا در ملک و ملکوت تصرّف کند. صدرا در مقام بیان حقیقت انسانیت میافزاید: انسان عالم صغیر است که مشتمل بر سه مرتبت است مرتبت اشرف و اعلای آن نفس است و مرتبت ادنی و اخس آن، بدن. و کلیه موجوداتی که در عالم کبیر تحقّق دارند در عالم صغیر ـ که انسان باشد منطوی هستند و انسان هر گاه در مرتبت علم و عمل به کمال ممکن خود برسد و در طرف علم نفس او به مرتبتی رسد که عقل مستفاد شود و به عقل فعال متصل گردد و در مرتبت عمل بعد از تخلیه و تحلیه و تجلیه، مراتب اسفار اربعه الی الله را در مقام سیر و سلوک طی کرده باشد، آن را انسان کامل و خلیفه الله بر روی زمین میگویند. همانطور که بیان شد انسان کامل مستحق خلافت حق تعالی است. حال جناب صدر المتالهین برای انسان دو خلافت مطرح میکند: 1. خلافت صغری در عالم طبیعت، 2. خلافت کبری در عالم کبیر. جمیع حقایق اعلی و اسفل در انسان جمع شده است. حقایق الهی نیز از اسما و صفات در انسان موجودند و به همین علت انسان، شایسته خلافت کبری در عالم کبیر بعد از خلافت صغری در عالم طبیعت است و به سبب این منزلت رفیع است که ملائک را امر به سجده به آدم فرمود. پس وقتی انسان مسجود ملائک میگردد چهطور مسجود این عالم طبیعت نگردد. صدرا در جای دیگر میفرماید: هدف از خلقت این عالم، برمیگردد به انسان و هدف از خلقت انسان این است که آدمی به مقام و مرتبه عقل مستفاد برسد و مشاهده معقولات نماید و به ملاء اعلی متصل گردد. و بدین صورت است که انسان از یک کرامت خاص برخوردار است و بالقوه خلیفه خداست و مسجود ملائکه ارض و سماست. حکیم ملا صدرا برای نفس ناطقه به عنوان تمام حقیقت انسان ویژگیهایی را بر میشمرد و میگوید: از آنجا که انسان صاحب نفس مجرّده است، از خواص و ویژگیهایی بهرهمند است که در سایر حیوانات یافت نمیشود: 1. نطق ظاهری: از اختصاصات انسان برخورداری از نطق ظاهری است. علّت این فیض به تعبیری استکمال روحی و جسمی است تا به این وسیله بیان اغراض برای دیگران ممکن گردد و نیل به اهداف عالیه میسر شود، هر چند که نطق ظاهری در ابتدا برای فِعل به اغراض جسمانی و تأمین نیازهای جسم به کار میآید، ولی شکل متعالی آن، اغراض عالیه و کسب معرفت است. 2. تعجّب: مقصود از تعجب، انفعالی است که به دنبال ادراک یک امر و پدیده نادر حاصل میشود و خنده را به دنبال میآورد. 3. ضجر: منظور از ضجر آن انفعالی است که در پی ادراک امور مولهه دردناک حاصل میگردد و گریه را به دنبال میآورد. 4. خجلت: از ویژگیهای انسان خجلت است؛ یعنی همان انفعال نفسانی که با پی بردن به امری، درک میگردد. مثلاً علم به اینکه از او فعلی صادر شده و این فعل هرگز سزاوار و شایسته نبوده است، موجب خجلت میگردد؛ یعنی بعد از اطلاع از صدور فعل و آگاهی از شایسته نبودن آن عمل، خجلت محقق گشته و انسان در این حالت قرار میگیرد. 5. خوف و رجا. 6. ادراک معانی عقلی: اخصّ خواص انسان همان در «تصور معانی عقلیه» است؛ یعنی ادراک معانی عقلیه از ویژگیهای اختصاصی انسانی است که کاملاً از ماده مجرد است. آشکار است که انسان دارای شماری قوا و رسائل ادراکی است که هر کدام به سویی کشش دارند و لذّتتان در رسیدن به آن جهت و سویی است که طبع آنها اقتضا دارد. در فنون علمی نیز لذت علوم یکسان نیست و لذت آن وابسته به شرافت معلوم به آن علم است. لذا اگر معلوم مورد توجه، حقیقت حقایق و اصل همه موجودات و کاملترین و شریفترین آنها باشد، لذیذترین است و این همان علم به خداوند سبحان و صفات و افعال او و شناخت تدبیر اوست. در یک کلام آن علمی که مقصود اصلی و کمال حقیقی است و موجب قرب حق تعالی است، علم الهی و علم مکاشفات است نه علم معاملات و سایر ابواب علوم. انسان کامل از دیدگاه ملا صدرا بنابر عقیده ملا صدرا نفس از دو نیرو و قوه نظری و عملی بهرهمند است یکی برای صدق و کذب و دیگری برای خیر و شر در جزئیات؛ یکی برای واجب و ممکن و ممتنع و دیگری برای جمیل و قبیح و مباح. هر یک از این قوا دارای شدّت و ضعف است و در شدّت و ضعف نیز مراتب دارد. برای انسان آن وقت کمال حقیقی تحصیل میگردد که این دو نیروی الهی به ودیعه نهاده نشده در نهاد او، به کمال خود برسند. سعادت و کمال هر قوهای در این است که به آنچه ذاتش اقتضاء میکند برسد. هر یک از این دو نیروی نظری و عملی مراتبی دارد که با پشت سر نهادن آنها به کمال خود میرسند و در غایت کمال آدمی نیز محقّق میگردد؛ یعنی به کمال این دو نیرو که تمام استعداد آدمی است، انسان کامل میشود. به عقیده آن حکیم الهی مراتب تکامل عقل و قوه نظری به قرار زیر است: مرتبه اول: عقل هیولانی (عقل بالقوه) این مرتبه همان مرتبهای از نیروی عقل است که به حسب فطرت برای نفس حاصل است و آن مرحله آمادگی نفس برای ادراک معانی معقوله است و در واقع از خود هیچ ندارد جز اینکه آمادگی و استعداد ادراک را دارد، چنانکه فی ذاته از صور محسوسه خالی است ولی قابل جمیع صور محسوسات است. مرتبه دوم: عقل بالملکه در این مرتبه عقل از بالقوه گذر نموده و به فعلیت درآمده است و اولیات را درک کرده و اینگونه نیست که از مدرکات خالی و عاری باشد بلکه قدرت و ملکه انتقال به مرتبه عقل بالفعل را تحصیل نموده است. مرتبه سوم: عقل بالفعل در این مرتبه قوه عقل و نیروی ادراک علاوه بر تحصیل اولیات (حصول اولیات) به نظریات نیز دست یافته ولی این یافتههای نظری همیشه در نزد عقل حاضر نیستند بلکه باید توجّه نماید تا برای او حاضر شوند و امکان حضور یابند. مرتبه چهارم: عقل بالمستفاد درجه تکامل بعدی عقل آن است که بعد از حصول اولیات و تحصیل نظریات به مرتبهای رسیده است که برای حضور این معلومات نیازی به توجه و التفات ندارد بلکه تمام نظریات بالفعل در نزد او حاصل میباشند و در مشاهد او قرار دارند. این مرحله، مرحله کامل و تام عقل است که در اثر اتصالش به عقل فعّال، صور تمام اشیا در موجودات برای او حاضر و حاصل است. منظور از عقل فعّال آن عقلی (مرتبه عقل) است که از جمیع وجوه، بالفعل است و هیچ شائبه قوه در آن نیست؛ یعنی چیزی نیست که قابل صورت معقوله باشد بلکه ذاتش همان صورت عقلیه قائم به نفس خود است و محلی برای امکان او نیست؛ چون فعلیت محض است و وجودی مفارق از ماده دارد. به تعبیری برای این عقل، وجودی در نفس و ذات خود است و وجودی در نفس ما و برای ما دارد؛ چرا که کمال انسان آن است که عقل فعّال گردد و با او اتّحاد و یگانگی پیدا کند. مراتب کمال قوه عملیه (نیروی عملی) برای این نیرو نیز چهار مرتبه از کمال تصوّر شده است که به اختصار به آن میپردازیم. مرتبه اول: تهذیب ظاهر راه رسیدن به مرتبه اول همان التزام به تکالیف الهیه و شرایع نبویه و احکام شریعت است. مرتبه دوم: تهذیب قلب (باطن) مقصود از این مرتبه آن است که آدمی در تطهیر قلب و باطن بکوشد و آن را از صفات پست و اخلاق دنیّه و اوصاف ردّیه پاک سازد. مرتبه سوم: آراستن نفس ناطقه در این مرتبه آدمی باید نفس ناطقه را که تمام حقیقت انسان است، به صور قدسیه و عملیه و صفات پسندیده بیاراید. مرتبه چهارم: فناء نفس از ذات خود سالک در این مرتبه از هر چیز غیر خداست حتی خود روی برمیگیرد و به ملاحظه ذات ربّ و کبریا و ملکوت میپردازد. البته این مرحله و مرتبه منتهای سفر قوه علمی و تکامل آن نیست و گرنه سفر تکاملی همچنان ادامه دارد. ملا صدرا در جایی دیگر میفرماید: فهذا حال بعض اولیاء الله لکن الولی الکامل من رجع بالوجود الحقانی الموهوب الی الصحو بعد المحو و عاد الی التفصیل بعد الجمع و وسع صدره لغایة الاشراح للحق و الخلق... . انسان کامل بعد از مقام فنا به مقام صحو رجوع میکند و بعد از مقام جمع به مقام تفصیل بازمیگردد و سینهاش نسبت به حق و خلق هر دو گشادگی مییابد و حق و خلق را در سینه خود به هم میرساند و جامع حق و خلق میگردد. و به تفصیلی دیگر در هر چیز که میشنود و میبیند حق را مشاهده میکند؛ در این حالت بهجت او از همه خلق خدا بیشتر است پس به حق همه چیز را میبوید و میشنود نه به گونهای که موجب تکثر و تجسّم گردد. به عقیده صدر الحکماء قوه نظری و کمال آن برتر از کمال قوه عملی است، لذا اندیشیدن را بهتر از عبادت میشمارد. منتهای این دو حرکت همان کمال انسان است بدینسان که انسان اگر به حسب عمل از تمام صفات حیوانی دور گردد ـ هر چند در توان بشر نیست که از تمام آنها جدا گردد ـ و به حسب نیروی علم و نظر به نور ایمان یقینی و در نهایت به ایمان شهودی و علم عینی و یقین حضوری و حقیقی رسد، او انسان کامل است. بنابر عقیده حکیم صدر المتالهین انسان کامل حقیقت واحد است که خود مراتب و درجات عدیده دارد و هر رتبه و درجه آن نیز در یک تنظیر، نامی خاص مییابد. آن مرد الهی در تنظیر اشراف عالم تکوین (انسان) و اشراف عالم تشریع و معنا (قرآن) میفرماید: همان گونه که قرآن بطون و مراتب دارد، انسان کامل نیز هفت مرتبه دارد که عبارتند از: 1. نفس، 2. قلب، 3. عقل، 4. روح، 5. سر، 6. خفی، 7. اخفی. در جایی دیگر صدر المتالهین یکی از آخرین مقام را این گونه بیان میدارد که: «از اسفل سافلین تا اعلی علیین درجات و مقامات افراد بشر میباشد: «لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ» و این درجات بعضی را بالقوه و بعضی را بالفعل میباشد و در بعضی مطوی و در بعضی منشور است. کس باشد که مقامش «إِنَّ الَّذِينَ يبَايعُونَكَ إِنَّمَا يبَايعُونَ اللَّهَ» و «مَّنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» باشد و این آخر مقامات آدمی است و از اینجا گفته شده: «مَن رَآنی فقد رأی الحق ». پر واضح است که تبیین حقیقت انسان کامل و پرداختن به تمام ابعاد وجودی او از دیدگاه آن حکیم بیمثال حداقل نیاز به بحثی عمیق و بررسی کتب آن حکیم دارد که از حوصله این جستار خارج است لذا به همین قدر اکتفا نموده، و در اینجا با ذکر چند ویژگی از انسان کامل کلام را خاتمه میدهیم. ویژگیهای انسان کامل حکیم ملا صدرا از انسان کامل ـ که الگو معیاری برای دیگر افراد هست ـ به چند لحاظ یاد میکند: انسان کامل ـ عارف ـ حکیم راستین. برای انسان کامل ویژگی فراوانی در مکتب ملا صدرا میتوان یافت ولی مهمترین آنها به قرار زیر است: 1. انس به خدا؛ علاقه و انس به خداوند از برجستهترین ویژگیهای انسان کامل است که تمام وجودش مستغرق ذات الهی است و برای او هیچ عملی به میزان عبادت خداوند لذّت ندارد و همیشه و در همه حال ـ خلوت و جلوت ـ به یاد اوست و غیر خداوند هر چه باشد هیچ و پوچ است. حتی اگر اولیا و دانشمندان و مؤمنین را دوست دارد و یا اگر والدین خود و فرزندان خویش را دوست میدارد از این روست که آنها را منتسب به حق میبیند و دوستی آنها را به نیّت امتثال فرمان حق میپذیرد؛ 2. التزام به فرايض و نوافل؛ انسان کامل به آنچه خداوند انجام آن را دوست دارد، ملتزم است و انجام آن را بر خود فرض میشمارد و در تمام حرکات و سکنات خدا را میجوید و از این طریق به حق واصل میگردد و چون در پی وصل به محبوب و لقای حق است از درون او شوق به عبادت و انجام فرائض موج میزند؛ 3. مهربان با خلق خدا؛ 4. عالم به تمام حقایق و علوم ربانی و معالم ربوبی؛ انسان کامل تمام حقایق را به یقین و برهان میداند و هرگز در آنها دچار شک نمیشود؛ 5. زهد حقیقی صفت اوست و اخلاق و خلق و خوی خود را پاک نموده است؛ 6. همیشه در رو حیات و حالات خود اعتدال دارد؛ 7. دوستدار علم و علما و دانشمندان است؛ 8. همیشه به یاد مرگ و دوستدار مرگ است؛ چون مرگ طریق لقاء حق میباشد. 9. دوست دوستان خداوند سبحان است؛ 10. دشمن دشمنان خداوند مانند کفّار، ظالمین، فاسقین و اشرار است؛ 11. دوستدار علم هیئت و شناخت اجرام آسمانی است؛ 12. همیشه به یاد خداوند منّان بوده و ذاکر به او ـ به مراتب ذکر ـ است؛ 13. مواظب بر تهجّد است و از تهجّد غافل نمیشود؛ 14. متنفر از شهوات میباشد؛ 15. به مقدار اندک و میزان ضروری از خوردنیها و آشامیدنیها اکتفا میکند؛ 16. از اهل دنیا و ثروت و صاحبان مناصب دنیوی پرهیز دارد؛ 17. مشغول شناخت رب و افعال و صفات اوست؛ 18. دید و نظر او به افراد فرو غلتیده در شهوات همانند نگاه و نظر علما به بچّهها میباشد؛ 19. مشتاق عزلت و خلوت است و از اعمال بچهگانه مردم عادی دوری میگزیند؛ 20. سخت مراقب اعمال و رفتار خود است که مرتکب خلافی نشود؛ 21. صفای دل و جلای روح دارد؛ 22. از معاصی خبث نفس و شهوات میگریزد؛ 23. متوجّه دریافت یقینی حقیقت است و از تقلید و ظن پرهیز میکند؛ 24. از خشم و حقد و حسد و عداوت و خصومت بسیار پرهیز میکند؛ 25. از مکاشفات ربانی برخوردار است؛ 26. عاشق خداوند است؛ 27. نور توحید در جانش پرتو افکنده است؛ 28. وجودش از حب جاه و ریاست و محبت دنیا و مال و منان آن عاری است؛ 29. ملکات راسخه شجاعت، صبر، شکر، کرم و حلم به مراتب خود در احوال و افعالش ظهور و بروز تام دارد. جمعبندی و نتیجهگیری خلاصه آنکه انسان کامل، موجودی است که نه تنها علت ایجاد عالم، بلکه سبب بقای هستی نیز میباشد و فیض الهی در پرتو چنین موجودی به نظام عالم و آدم فرو میریزد. این نکته در عقاید اصیل اسلامی مطرح است که زمین هیچگاه بدون حجّت حق با بدن عنصری نخواهد بود که در زمان حاضر، وجود مقدس حجتبن الحسن العسکری(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) عهدهدار چنین مقام است. بنابراین، انسان کامل، عبدالله، عندالله و صاحب مقام ولایت، یعنی ولی الله است. قلب او وسیعترین قلبها و قطب عالم امکان و حجتالله و خلیفه الله و منبع علم لدّنی و امینالله است و زمین هیچگاه از وجود چنین انسانی خالی نخواهد بود و تمامی این اوصاف و کمالات وجودی که برای انسان کامل مطرح شد، همه در فرد معصوم تحقق خواهد داشت و اوست که در دعای شریف عدیله در شأنش گفته شده: بِبَقائِهِ بقیت الدنیا و بیمنُه رزِقَ الوری و بِوجودِهِ ثبتتِ الارض و السماء. و از همین جاست که بحث «انسان کامل» به طور عام و در عصر حاضر بحث «امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)» مطرح میشود که به واسطه اینهاست که هستی در حال گردش است و از این جهت است که میگوییم، اگر حجت خدا نباشد، زمین آنچه را که دارد میبلعد، ولی به خاطر حضرت است که سایر انسانها را تحمّل و همراهی میکند. پس اگر هستی برای انسان خلق شده و هر انسانی صلاحیت ندارد که هستی برای او خلق شده باشد، در هر عصری زمین نیاز به حجت الهی دارد و نیاز به انسان کاملی دارد که هستی برای او خلق شده باشد و زمین بر مدار او بگردد. از این جهت، ظهور حدیث «کنتُ کنزاً مخفیاً» در حدّ امام است که معنادار میشود و مثلاً خداوند دوست داشت که به وسیله حضرت علی شناخته شود نه معاویه و در حال حاضر دوست دارد که در جلوه امام زمان خودش را ببیند، به امید ظهور انسان کامل هستی مهدی موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف).
بسم رب المهدی
با عرض سلام و احترام و تشکر بابت زحماتی که کشیده اید. کاش فقط در انتهای هر موضوع آدرس هم قید میشد.
امیدوارم در پناه ولی عصر همواره موید باشید