ماه میخواد تا جون داره به انتظارت بشینهتا شاید ببیندت یه شب، کنارت بشینهآسمون دلش میخواد کبوتر حرم بشهمث پیچکای عاشق رو دیوارت بشینهچی میشد چشمای من، جادهی زیر پات باشهگاهی با تو راه بیاد، گاهی کنارت بشینهتو کجایی که تموم ابرا از خدا میخواناشکاشون رو شونهی پر از بهارت بشینههمه سنگا دوس دارن که پارههای دلشونزیر ...
خسته شدم بس که نگاهت رو باتسبیح بیبی استخاره کردمبس که لب غصهی حوض مغرببغضامو هر شب پاره پاره کردمبابا میگه کوچهی بنبست مااز عشق تو یه عالمه شهید دادیه شب تو خوابِ خادمای مسجدیه خانومی ظهورتو نوید دادمن که دیگه هیچی نموند از دلمبس که امیدام همه ناامید شدهی کوچهها رو آب و جارو زدیمهی چِشِ تاق نصرتا سفید شدهرچی که ...
والّا معصیت داره، از ستاره ترسیدنتو مرام مردی نیس، خواب ماه وُ دزدیدننصف این روزا تاره، نصف این شبا روشنآیههای سرگردون، هی بهونه میگیرنقصه از غم و درده، یک پلان و یک پردهچشمههای خشکیده، چشمهای پف کردهزخم این شبای سرد، تازه تازه میمونهآسمون قسم خورده، از شما چه پنهونهاین زمینیا آقا! کلی ادعا دارناسمشه مسلمونن، اسمشه هوادارندست ...
بیا و از سحر بگواین شبا مهتاب ندارهبرای دیدنت، چشامیه عمره که خواب ندارهستارههای آسمونرو میشمُرَم، دونه دونهشاید یکیشون از چشامراز دلم رو بخونهستارهها خوب میدوننراز دل سپیده رواز توی چشما میخونننگفته رو، ندیده روباید یکی بیاد و بازدلیل روشنی بشهکسی که مثل هیچکی، نیسنه رستمه، نه آرشهباید یکی بیاد و بازپنجرهها ...
بگو کدوم ستارهای سر زده از چشای تو؟کجای بغض آسمون گم شده رد پای تو؟این همه جمعه و غروب، این همه سقف و پنجرهدنبال تو یه شاعر دیوونه تا کجا بره؟حق نداره سر بذاره به دشت و کوهای کبود؟سراغتو بگیره از بنفشههای سُرمه سود؟حق نداره که پشت پا به رسم دنیا بزنه؟دنبال بوی پیرهنت، خیمه به صحرا بزنه؟در به در تواَن همه با گریههای زیر لبکفترای اهل ...
باز عمو نوروز اومدهدوباره باز عید اومدهشکوفهها هزار هزارسیبای سرخ تو سبدههوا بَده، هوا بَدهبیتو هوا خوب نمیشههر روزمون بهار باشهزمستونه باز همیشهسفرههای هفت سینمونعطر شما رو کم دارهتا وقتی که شما نیاینغروب جمعه غم دارهبرای ما که عاشقیمبهار، گل روی شماستتا وقتی که شما نیاینتموم عیدامون عزاستسبزههامون زردِ چرا؟نقشه...
میرم از باغچهی رؤیا گل نرگس بچینمتا تو خوابم پا بذاری وُ کنارت بشینمای تب رسیدنت، دلیل پیچ و تاب منعطر باغ پیرهنت، پیچیده توی خواب مندل من میخواد با تو پر بزنه، چیکار کنه؟اون بالا طرح کبوتر بزنه، چیکار کنه؟چی میشه به خواب من، پا بذاره خیال تونمیشه به آسمون من، ببخشی بالتوسر کوچه میمونم منتظر قرار توشبامو ...
نمیتونم برم از این قصه، عزیزم، چه کنم؟اگه نشم بارون غم، اگه نریزم، چه کنم؟نمیتونم برم از این قصه که سر سپردنهصد دفه جون گرفتن وُ آخر قصه مُردنهنمیشه به خیال تو موند وُ غزل غزل نمردبا غم تو قدم زد و گذشت و لااقل نمرداز تو نوشتنای من، حدیث بد نویسییهرفتی و قصهها هَمَش «او نیومد» نویسییهپشت قلم شکسته...
تو همون میکدهای که عاقلا برات هلاکنصد تا دل، صد تا کبوتر، زیر پاهای تو خاکَنتو همون معبد عشقی که بلند و پر غُرورهمعبدی که بیپرستش، خالی از چراغ و نورهتو بلند هر صدایی رو نُتای گیج و خستهروی پلک انتظار و رو پُلای تن شکستهمن به زندگی حریصم، کمکم کن که بمیرمای حریق چتر خورشید، من تو شبمرگی اسیرمچشم شیشهایمو واکن، تو که منشور ...
یه روزی از همین روزا، یکی باید طلوع کنهغروب تلخ رفتنو یکی باید شروع کنهقصهی عشق و زندگی که اوج خواهش منهتشنهی از تو خوندنه، حریصِ با تو رفتنهاز تو شکوفه میزنه روح کویر بیکسیخنده میشینه رو لب نرگسای دلواپسیمسافر قصهی ما یه عمریه منتظرهیه عمریه با دل خون، چشمای خیسش به درهتو کوچه باغ خیس شب، بوی خوش رها شدننفس می...
یخزده خونِ تو رَگام، میلرزه بیتو، دست و پاممثل یه آدم برفیام که یخ زده حتی صِدامتو سرزمینِ قلب من، هزار ساله زمستونهاز مُژههام قندیلِ اشک میزنه کمکم جوونهخورشید من، بدون تو اَبرا چه حالی میکننمیغرن وُ عُقدَشونو اینجوری خالی میکننرو سرِ این آوارهها، تیرِ تگرگو میبارنرو لب ...
تکیه میزنن به بارون شونههای سنگی منآسمون خیلی حقیره واسهی دلتنگی منچتر دستاتو که بستی لرزه افتاده به شونمخیس میشه پلک خیابون وقتی از بارون میخونمیاد اون روزا میافتم که تو خلوت خیابوندست به دست هم میدادیم زیر چتر خیس باروناون روزا که با من و تو ناودونا غزل میخوندنکاشکی خاطره نبودن کاشکی تا ابد می...
ای مسافر همیشهاز تو با تو گله دارمکاش میشد بگی که با توتا کجا فاصله دارمتو کدوم زمون میگُنجهلحظهی رسیدن تو؟چند تا قاب خالی دارمتو مسیر دیدن تو؟توی این دفتر بیخطروی این سطر نخوندهبه تو ای آیهی موعودبگو چند تا واژه مونده؟بیتو لحظههای تردیدطاقتم رو سر کشیدنبیا سینهها رو پر کنکه دیگه نفس بریدنبیتو نبض ...
جادههای منتظر! پس آخر دنیا کجاس؟آسمونا ابریاَن! خورشید قصهها کجاس؟اونی که اخم همه غنچهها رو وا میکنهمهتابو تو برکهها، غرق تماشا میکنه!تویی اون حاضر غایب که مخاطب منینور جاری ستاره میون شب منی!خدا با عشق تو، تو کاسهی ماه، نور میریزهتوی شاخههای تاک، شراب انگور میریزهخدا، عطر نفست رو ریخته ...
هی غزل پشت غزل، وصفتو میگم تا بیایتو که تا همیشه، چشم منو گریون نمیخوای؟خیلی سخته، تو غزل بمیرم و نبینمتاز تو هِی جواب رد بگیرم و نبینمتدل من خیلی گرفته، دل من پر از غمهواسهی اومدنت، هرچی غزل بگم، کمهبگو با کدوم غزل، دردمو درمون میکنی؟با کدوم جمعه مییای، شهرو چراغون میکنی؟قد سرو شهرمون وقتی شکسّس، آقاجونغزلام، مثنوی...
ـ درویش! ... برو اون وَرتر...درویش پول را از پیرزن افغانی گرفت و داخل کشکول انداخت. نگاه صمد به خادم جوان مسجد افتاد که با آن پر چند رنگ می زد روی شانه های درویش که از سر راه مردم کنار برود. درویش خود را جمع و جور کرده و رفت یک کُنجی دوباره بند و بساطش را روی زمین پهن کرد.خادم با آن قد بلندش، همان طور که از کنار صمد می گذشت با نوک انگشتانش کوبید ...
چرا خطوط باید مودب باشند. بعد خطی کج تر از خطوطی که باز کمی استوارند و بام ها را تشکیل می دهند و خط و باز خط. مناره ها بلندترند و هیچ پرنده ای ندارد. از وقتی بچه بودی فکر می کردی پرنده ها نمادِ پروازند. هر برگ، برگِ اول، برگ دوم و مداد اول و خطوط که بر روی کاغذها می دویدند، همین بود. قرمز و بنفش و سرمه ای (کجا می خواندی که نویسنده ای می ...
چراغ هنوز قرمز بود. ماشین ها ، رو به رویم از عرض چهار راه می گذشتند و در این سوی همه منتظر نوبت خود بودند. اما من به میله ی سفید و بلندی نگاه کردم که چراغ راهنمایی از آن آویزان بود. به دایره ی سرخ چراغ نگاه کردم و بعد به شیارهای میان دایره سرخ ... انگار نیرویی مرا به درون روشنی توی چرا غ می کشید. ناگهان روشنایی پایین افتاد و چراغ زرد روشن ...
با آن که مطمئن بودم انوار در این آخرین عکس هم مثل بیست و سه عکس دیگر محو است، از محلول درش آوردم و دیدم که عکس از وقار انوار خالی است. البته تعجبی ندارد، چرا که انوار موجودی است ماورایی نه زمینی. مگر در عکس هایی که می گیریم، عکس ارواح و فرشته ها می افتد که عکس انوار بیافتد؟ من بی آن که بتوانم هیچ دلیل عقلانی بیاورم، مطمئنم که ارواح و فرشته ها ...