والّا معصیت داره، از ستاره ترسیدن تو مرام مردی نیس، خواب ماه وُ دزدیدن نصف این روزا تاره، نصف این شبا روشن آیههای سرگردون، هی بهونه میگیرن قصه از غم و درده، یک پلان و یک پرده چشمههای خشکیده، چشمهای پف کرده زخم این شبای سرد، تازه تازه میمونه آسمون قسم خورده، از شما چه پنهونه این زمینیا آقا! کلی ادعا دارن اسمشه مسلمونن، اسمشه هوادارن دست توبه رو بستن، گریه سر نمیگیرن وقتی ندبه میخونن، بال و پر نمیگیرن آخرای تحقیره، دمدمای نامردی این دلا پر از خونه، یعنی برنمیگردی؟ هی خدا خدا کردیم، جمعهها دعا کردیم بند آسمونا رو از شما جدا کردیم پای ما کجا گیره؟ آدم از زمین سیره حس بودن و کشتن، زندگی نفسگیره میگن از بلندایی، سهم بهتر از مایی دستتون نمک داره، پس درسته آقایی کاسه کاسهی خونیم، پلک پلک داغونیم این دفه دعامونو بیشما نمیخونیم