علم امام، تام یا محدود؟
سیدعلی هاشمی
چكیدهعلم ویژه و الهی امام، از جمله باورهای اساسی شیعه در مسئله امامت به شمار میرود. قلمرو علوم امام از مباحث مهمی است که به سبب پیچیدگی مباحث آن مورد تفسیرهای گوناگون قرار دارد. این نوشتار به روش توصیفی _ تحلیلی به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که علوم ائمه(علیهم السلام) تام است یا محدودیت دارد؟ این بررسی در مهمترین منابع روایی شیعه انجام شده است که سرچشمه مباحث این موضوع به شمار میآید. بررسیهای این نوشتار، به این نتیجه انجامیده است که درباره هر یک از دو دیدگاه تام و محدود بودن علوم ائمه(علیهم السلام) روایاتی قابل توجه و معتبر وجود دارد. به نظر میرسد این روایات قابل جمع هستند. مهمترین شیوههای جمع این روایات عبارتاند از: عدم علم استقلالی و امکان علم تام غیراستقلالی، علم محدود تفصیلی و علم تام اجمالی، علم محدود فعلی و علم تام شأنی، محدودیت
در بخشی از علوم و تام بودن در بخشی دیگر، محدودیت بنابر برخی شیوهها و تام بودن بنابر برخی دیگر و تقیهآمیز بودن برخی روایات بیانکنندۀ محدودیت علوم ائمه. از میان این شیوهها تنها دو شیوه «علم اجمالی تام
و علم تفصیلی محدود» و «علم شأنی تام و علم فعلی محدود»، تحلیلی فراگیر از چگونگی جمع بین روایات این موضوع ارائه میکنند. این دو شیوه مکمل یکدیگرند.
واژگان کلیدی
علم امام، قلمرو علوم ائمه(علیهم السلام)، علم شأنی، علم اجمالی، علم فعلی،
علم تفصیلی.
مقدمه
از مباحث مهم و اختلافی در بحث قلمرو علوم ائمه(علیهم السلام) اثبات یا نفی تام بودن علوم آنان است. مراد از ائمه(علیهم السلام) در این نوشتار، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و یازده فرزند او(علیهم السلام) است که شیعه دوازدهامامی آنان را به عنوان پیشوایان خود بعد از رسول خدا(ص) میشناسند. درباره قلمرو علوم ائمه(علیهم السلام) میتوان دو دیدگاه اساسی را در میان علمای شیعه مشاهده کرد:
دیدگاه معتقد به تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام)
تام بودن علم امام بدین معناست که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و امام نسبت به آن آگاه نباشد. بنابر این دیدگاه، امام به تمام علوم و جزئیات حوادث جهان و در تمام زمانها _ در محدوده قابل تصور برای غیر خداوند _ آگاه است (لاری، 1418: 21 - 22؛ مظفر، بیتا: 12؛ طباطبایی، 1417: ج18، 192). برخی دانشها که لازمه مقام خداوند است و جز او کسی به آنها آگاه نیست (نک: کلینی، 1429: ج1، 571 و 635)، از فرض این بحث خارج است.
دیدگاه معتقد به محدودیت علوم ایشان
در مقابل دیدگاه پیشین، صاحبان این دیدگاه معتقدند تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) موجه نیست و ضرورتی ندارد که امام به همه امور جهان به طور جزئی و تفصیلی آگاه باشد. برخی نیز به صراحت وجود چنین تمامیتی را نفی کردهاند (مفید، 1413: 69 - 70؛ كراجكى، 1410: ج1، 245؛ آشتیانی، 1425: ج1، 51).
ریشه این اختلاف، ظهور متفاوت برخی روایاتی است که در این موضوع نقل شده است. بنابراین اثبات یا نفی تام بودن علوم آنان، بیش از همه به تحلیل و جمعبندی روایات این موضوع وابسته است.
کتابها و نوشتههای متعدد _ هرچند ناکافی _ درباره علم امامان(علیهم السلام) و قلمرو علوم آنان نگاشته شده است. نگارنده مطالب بسیاری را از آنها استفاده کرده و مطالب این نوشتار وامدار آنهاست؛ اما دستهبندی، تحلیل و نتیجهگیریِ ارائه شده از روایات این موضوع، پیش از این به طور کامل در کتاب یا مقالهای ارائه نشده است. افزون بر آن، سعی شده است ارزش سندی روایات نقل شده نیز مورد توجه قرار گیرد تا در نهایت روشن شود که آیا میتوان نتایج این بحث را بر روایات معتبری مستند ساخت یا خیر؟ در این بررسی کوشیدهایم با شیوه توصیفی و تحلیلی، مهمترین روایات مؤید هر یک از دو دیدگاه را نقل کرده، سپس به جمعبندی و نتیجهگیری از آنها بپردازیم.
1. شواهد روایی تام بودن علم امام
برای اثبات تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) به معنای یادشده، به روایات متعددی استناد شده است. برخی از این روایات، با توجه به تعداد آنها، میتوانند ذیل عنوان یک باب مستقل بیان شوند؛ اما برخی دیگر، روایات پراکنده و واحد هستند. این دو دسته از روایات را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم.
الف) ابواب مؤید تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام)
برخی از بابهای موجود در کتابهای روایی، ظهور در کامل بودن علوم ائمه(علیهم السلام) دارند. مهمترین این ابواب عبارتاند از:
یکم. خزانهداری علوم خداوند
مرحوم کلینی در الکافی، بابی با عنوان «أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیهم السلام) وُلَاةُ أَمْرِ اللهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِه» گشوده و در آن شش روایت را آورده است که روایات 4، 5 و 6 این باب، دارای سند صحیح و روایت دوم موثق است. محتوای کلی این روایات این است که ائمه(علیهم السلام) پس از رسول خدا(ص) خزانهداران علوم خداوند هستند (کلینی، 1429: ج1، 473). مرحوم صفار در بصائر الدرجات نیز بابی با عنوان «أنهم خزان الله فی السماء و الأرض على علمه» گشوده و در آن 16 روایت در این موضوع نقل کرده است (صفار، 1404: 103). روایات این باب مستفیضاند. مجموعه روایات این دو منبع مهم، موجب اطمینان به محتوای کلی این روایات میشوند.
در یکی از این روایات با سند صحیح آمده است که خداوند به رسول خدا(ص) فرمود:
در میان [جانشینان بعد از تو] سنت تو و سنت پیامبران پیش از تو قرار دارد. آنان خزانهداران علم من بعد از تو هستند. (کلینی، 1429: ج1، 475)
در روایتی دیگر از این مجموعه با سند صحیح آمده است که امام صادق(ع) فرمود:
جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ؛ (همو: 476)
خداوند ما را خزانهداران علمش در آسمان و زمینش قرار داد.
«خُزّان» و «خَزَنة» جمع خازن است و به کسی گفته میشود که چیزی را _ اعم از مادی یا معنوی _ در جایی ذخیره و نگهداری میکند (نک: فراهیدی، 1410: ج4، 209؛ ابنمنظور، 1414: ج13، 139). اکنون باید توجه کرد که مقصود از اینگونه روایات چیست؟ تعبیر خزانهدار، به این نکته اشاره دارد که این علوم، علوم ذاتی اهلبیت(علیهم السلام) نیستند؛ چنانکه در این روایات نیز تصریح شده است آنان خزانهداران علوم خداوند هستند. مسئله دیگر آن است که آیا تعبیر یادشده نشان میدهد ائمه(علیهم السلام) به تمام علوم خداوند دسترسی دارند؟ آیا آنان خزانهداران تمام علوم خداوند در آسمانها و زمین هستند یا این عنوان با خزانهداری بخشی از علوم الهی نیز سازگار است؟
داوری در این موضوع، به بررسی کاربردهای عرفی اینگونه تعابیر نیازمند است. به نظر میرسد تعابیری مانند خزانهداران علم خداوند و خزانهداران علم او در آسمانها و زمین، با خزانهداری بخشی از علوم الهی سازگار نیست. از این تعابیر نوعی جامعیت احساس میشود؛ زیرا هم علم خداوند و هم خزانهداری در این تعبیر به طور مطلق بیان شده است. اگر مثلاً تمام علوم خداوند در دو یا چند خزانه قرار گرفته باشد، یا بخشی از علوم خداوند در این تعبیر مقصود باشد، عنوان خزانهداری به طور مطلق درست نبود؛ بلکه باید گفته میشد مثلاً خزانهدار فلان علم خاص است. بهویژه تعابیری مانند خزانهداری علوم خداوند در آسمانها و زمین، بر این فراگیری تأکید میکنند؛ زیرا تعبیر آسمانها و زمین، در تمام علوم الهی و بشری ظهور دارد. بنابراین، این تعابیر بر تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) دلالت دارند؛ هرچند اگر قراینی برای مقید ساختن اطلاق یاد شده بیابیم، این اطلاق از مقید شدن ابا ندارد.
دوم. بهرهمندی از علم الکتاب
خداوند در قرآن از کسی که نزد او علم الکتاب است، به عنوان شاهدی بر درستی نبوت رسول خدا(ص) یاد شده است:
وَ یَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ. (رعد:43)
برخی اندیشهوران، آیه یادشده را اینگونه تفسیر کردهاند که مراد از «الکتاب»، همان لوح محفوظ یا کتاب مبین است (نک: حسینىشاهعبدالعظیمى، 1363: ج6، 407؛ رازی، 1420: ج19، 55). سرچشمه همه دانشها لوح محفوظ است که از آن با نامهای دیگری مانند «کتاب مکنون» (واقعه: 77 - 79)، «أم الکتاب» (رعد: 39)، و «إمام مبین» (یس: 12) نیز در قرآن کریم یاد شده است (نک: طباطبایی، 1417: ج17، 67؛ قرشی، 1371: ج6، 86). بنابراین تفسیر، صاحب علم الکتاب به تمام حقایق هستی دسترسی دارد. در روایات مستفیضی، ائمه(علیهم السلام) صاحب «علم الکتاب» معرفی شدهاند (کلینی، 1429: ج1، 569 - 570؛ همچنین نک: صفار، 1404: 212 - 216). این تفسیر، تأیید کننده تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) است.
سوم. آگاهی از تمام معارف قرآن
در برخی روایات، برای قرآن ظاهر و باطنی معرفی شده است که باطن آن نیز درجات و مراتب گوناگونی دارد (نک: صفار، 1404: 194 - 196؛ فیض کاشانی، 1415: ج1، 31). در کافی بابی با عنوان «أَنَّهُ لَمْ یَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ(علیهم السلام) وَ أَنَّهُمْ یَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه» آمده است (کلینی، 1429: ج1، 566). در این باب، شش روایت نقل شده است که روایت اول و ششم آن دارای سند صحیحاند. در بصائر نیز بابی با نام «أن عندهم جمیع القرآن الذی أنزل على رسول الله(ص)» وجود دارد (صفار، 1404: 193). در این باب، هفت روایت نقل شده است که روایات 2، 4 و 6 دارای سند صحیح هستند. البته روایت شش به دو طریق نقل شده است که از طریق مرازم، صحیح و از طریق موسی بن بکیر، موثق است. در باب بعدی این کتاب، روایاتی نقل شده است که از علم ائمه(علیهم السلام) به تفسیر و تأویل قرآن خبر میدهند (همو: 194). در این باب ده روایت نقل شده که محتوای این روایات مستفیض است. در کافی در بابی دیگر بیان شده است که قرآن دربر دارندۀ تمام علومی است که مردم به آن نیازمندند (نک: کلینی، 1429: ج1، 149 - 157). در این باب، ده روایت نقل شده است که روایات 1، 4، 9 و 10 این باب دارای سند صحیح و روایت هشتم آن موثقاند. در برخی روایات این باب، علم به گذشته و آینده و آسمان و زمین از قلمرو این علوم معرفی شدهاند (نک: همو: ح7، 8 و 9). در یکی از این روایات با سند موثق آمده است که امام صادق(ع) فرمود:
خداوند بر شما کتاب صادق خود را نازل کرده که در آن اخبار [مربوط به] شما، آنچه پیش از شما بوده و آنچه در آینده میآید و خبر آسمان و زمین را بیان کرده است. [با وجود این] اگر کسی بیاید که از آن برایتان خبر دهد، تعجب میکنید. (برقی، 1371: ج1، 267، ح353)
در روایتی با سند صحیح نقل شده است که قرآن از علم گذشته، حوادث جاری و آینده خبر میدهد. همچنین در آن، نام افراد آمده است و هر نام، وجوه شمارشناشدنی دارد که اوصیا آن را میدانند (صفار، 1404: 195؛ عیاشی، 1380: ج1، 12).
از امام کاظم(ع) نیز نقل شده که فرمود:
ما وارث این قرآن هستیم که در آن [علومی است که به وسیله آن] میتوان کوهها را پیمود و شهرها را درنوردید و مرده به وسیله آن زنده میشود... و ما وارثان این کتاب هستیم که در آن، بیان هر چیزی است. (کلینی، 1429: ج1، 560 - 562؛ صفار، 1404: 114 - 115، 47 - 48، 198)
در روایتی آمده است که خداوند دینش را کامل کرد و قرآن را که بیان کننده هر چیزی است، فروفرستاد که در آن حلال و حرام، حدود و تمام چیزهای مورد نیاز مردم بیان شده است. این علوم پس از حضرت رسول(ص) در نسل او از امامان معصوم قرار گرفته است (کلینی، 1429: ج1، 489؛ نعمانی، 1397: 217).
احتمال قویتر در تفسیر این روایات، این است که ائمه(علیهم السلام) از طریق آگاهی از ظاهر و باطن قرآن به خبرهای آسمان و زمین و گذشته و آینده دسترسی دارند. چنین برداشتی از این روایات، بر تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) دلالت دارد. احتمال دیگر آن است که در قرآن، تنها معارف مربوط به هدایت انسانها آمده است. این تبیین، تام بودن علوم قرآنی را نسبت به تمام علوم جهان نفی میکند.
چهارم. تأیید علمی روح القدس
در بصائر الدرجات، بابی با عنوان «أن روح القدس یتلقاهم إذ احتاجوا إلیه» آمده (صفار، 1404: 451) و در آن روایاتی با این محتوا نقل شده است که اگر ائمه(علیهم السلام) از مسئلهای آگاه نباشند، روح القدس علمِ آن را به آنان میدهد. در این مجموعه 13 روایت نقل شده است که 12 روایت بیانگر محتوای یادشده هستند. این روایات مستفیضاند. در کافی این روایات در ضمن بابی با عنوانی دیگر نقل شدهاند (کلینی، 1429: ج2، 323). روایات 3، 4 و 5 این باب در این موضوع است که روایت چهارم موثق است. در کتاب شریف کافی، بابی دیگر نیز با عنوان «ذِكْرُ الْأَرْوَاحِ الَّتِی فِی الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)» آمده است و روایات آن بیان میکنند که در پیامبران و اوصیای آنان، روحی به نام روح القدس قرار داده شده است که گرفتار خواب و غفلت و سرگرمی نمیشود و آنان از این طریق، علوم الهی را دریافت میکنند (کلینی، 1429: ج1، 677 - 680، ج3، 695). سند روایت اول از این چند روایت صحیح است. روایات با این محتوا در بصائر نیز ذیل بابی مستقل بیان شدهاند (صفار، 1404: 445). در این مجموعه، شش روایت نقل شده است که تنها روایت اول آن سند صحیح دارد. در باب دیگری در کتاب کافی از روحی دیگر خبر داده شده که مأمور راهنمایی و تأیید علمی ائمه(علیهم السلام) است (کلینی، 1429: ج1، 681). در این باب، شش روایت نقل شده است که روایات 2، 5 و 6 آن موثق و روایات 1، 3 و 4 سند صحیح دارند. در بصائر نیز این روایات ذیل بابی با عنوان «أنهم یخاطبون و یسمعون الصوت و یأتیهم صور أعظم من جبرئیل و میكائیل» (صفار، 1404: 231). در این باب، هشت روایت درباره این موضوع نقل شده که روایت دوم موثق و روایت سوم این باب دارای سند صحیح است. البته افزون بر آن، چهار باب دیگر نیز در این کتاب، به نقل روایات روحِ تأییدکننده یادشده، اختصاص یافته است (همو: 455 - 464). در این چهار باب، مجموعاً 36 روایت نقل شده است که به صراحت یا به طور ضمنی محتوای یادشده را تأیید میکنند. این روایات مستفیضاند.
مجموعه این ابواب و روایات، نشاندهنده آن است که روح یا ارواح مقدس و ویژهای مأموریت تأیید و راهنمایی علمی ائمه(علیهم السلام) را بر عهده دارند. از اینرو آنان در پاسخ هیچ سؤالی ناتوان نمیمانند و هر دانشی را که بخواهند از طریق روحالقدس دریافت میکنند. این روایات نیز میتواند تأیید کننده جامع بودن علوم ائمه(علیهم السلام) باشد.
پنجم. علم به همه امور گذشته و آینده
در کافی بابی با عنوان «أَنَّ الْأَئِمَّةَ(علیهم السلام) یَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا یَكُونُ، وَ أَنَّهُ لَایَخْفى عَلَیْهِمُ الشَّیْءُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِم» آمده است. در روایات این باب، این مسئله مطرح شده است که ائمه(علیهم السلام) از همه امور گذشته و آینده آگاهاند (کلینی، 1429: ج1، 648 - 650). در این صفحات دو روایت، بیانگر مطلب یادشده هستند که روایت اول دارای سند صحیح و دومی موثق است. به نظر میرسد این روایات، صریحترین روایات مؤید تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) هستند. در بصائر الدرجات بابی با عنوان «فی علم الأئمة بما فی السماوات و الأرض و الجنة و النار و ما كان و ما هو كائن إلى یوم القیامة» وجود دارد که محتوای روایات کتاب کافی را میرساند (صفار، 1404: 127). در این باب، شش روایت نقل شده است که روایت نخست و یکی از طرق روایت دوم و روایات 3 و 5 و6 صحیحالسند هستند. باب بعدی این کتاب «أنهم أعطوا علم ما مضى و ما بقی إلى یوم القیامة» نیز مؤیّد روایات یادشده است (همو: 129). در این باب، سه روایت نقل شده است که روایت اول صحیح و دو روایت دیگر _ که در واقع یک روایتاند _ ضعیف هستند. در روایتِ دارای سند صحیح از امام صادق(ع) میخوانیم:
از آنچه در آسمان و زمین است خبر دارم و از آنچه در بهشت و جهنم است آگاهم. (همو: 128)
این دسته از روایات، قوی هستند و بلکه در تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) صراحت دارند. ابواب مختلف دیگری نیز وجود دارد که مؤید کامل بودن علوم ائمه(علیهم السلام) است؛ اما به سبب آنکه صراحتی در این موضوع ندارند، از بیان آنها صرفنظر شد (به عنوان نمونه نک: همو: 106 و 122؛ کلینی، 1429: ج1، 555 و...).
ششم. داشتن علوم آسمانها و زمین
در بصائر الدرجات بابی با نام «ما لا یحجب من الأئمة شیء من أمر و إن عندهم جمیع ما یحتاج إلیه الأمر» آمده است (صفار، 1404: 122). در این باب و باب بعدی _ که در همین موضوع است _ مجموعاً 15 روایت وجود دارد. بنابراین روایات این موضوع مستفیضاند. محتوای اجمالی روایات این باب این است که اگر خداوند کسی را حجت خود بر مردم قرار داد، چیزی از امور آنان را برای او مخفی نمیگذارد. در کافی بابی با این عنوان وجود ندارد؛ اما برخی از آن روایات در بابی دیگر نقل شدهاند (نک: کلینی، 1429: ج1، 650 - 654). در این صفحات، چهار روایت درباره این موضوع نقل شده است که روایات 4، 5 و 6 آن دارای سند صحیح است. متعلق این علوم در روایات یادشده اینگونه بیان شده است:
كُلُّ مَا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ؛ (همو: 653؛ همچنین نک: صفار، 1404: 123)
هرچه مردم به آن نیازمندند.
و نیز «هرچه از امور مردم است» (صفار، 1404: 122). اینگونه تعابیر، کامل بودن علوم ائمه(علیهم السلام) در قلمرو علوم مورد نیاز مردم را اثبات میکند؛ اما صراحتی در این ندارد که تمام علوم در این قلمرو قرار گیرد.
اما در میان این روایات _ که همه با استدلالی مشابه بر ضرورت گستردگی قلمرو علوم ائمه(علیهم السلام) دلالت دارند _ روایاتی وجود دارد که متعلق علوم ائمه(علیهم السلام) را «أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض» (کلینی، 1429: ج1، 652 و 654؛ همچنین نک: صفار، 1404: 124)، یا «عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ» (کلینی، 1429: ج1، 653 - 654؛ صفار، 1404: 124) بیان کردهاند. در بصائر بابی با همین عنوان «باب ما لا یحجب عن الأئمة علم السماء و أخباره و علم الأرض و غیر ذلك» آمده است (صفار، 1404: 124). در این باب، هفت روایت نقل شده که شش روایت آن محتوای یادشده را بیان میکنند. روایت دوم و سوم این باب دارای سند صحیحاند. در یکی از این روایات، با سند صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود:
عالم هرگز جاهل نمیشود. [ممکن نیست که] به چیزی عالم باشد و نسبت به چیزی جاهل باشد. ... خداوند برتر، عزیزتر و کریمتر از آن است که اطاعت بندهای را واجب گرداند که علم آسمان و زمینش را از او مخفی میکند. ... [هرگز] آن را از او مخفی نمیکند. (کلینی، 1429: ج1، 653 - 654؛ صفار، 1404: 124)
به نظر میرسد، تعبیر «علم آسمانها و زمین» کنایه از کامل بودن علوم ائمه(علیهم السلام)
است؛ بهویژه که در ابتدای این روایت بیان شده است ممکن نیست حجت خدا نسبت به مسئلهای عالم و نسبت به مسئلهای جاهل باشد. چنین تعابیری، تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) را اثبات میکنند.
ب) دیگر روایات مؤید تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام)
گفته شد، افزون بر ابواب مستقلی که ممکن است روایات آن به عنوان شاهد بر کامل بودن علوم ائمه(علیهم السلام) به حساب آیند، روایات متعدد و پراکندهای وجود دارد که ممکن است، در ذیل باب مستقلی نگنجند. به نمونههایی از این روایات اشاره میکنیم:
1. در روایتی منزلت امام به ماه در آسمان تشبیه شده است که بر همه چیز اشراف و آگاهی دارد (صفار، 1404: 443). دو روایت در این صفحه نقل شده است که روایت دوم سند صحیح دارد. در روایتی دیگر آمده که یکی از اصحاب، بر پشت کاغذی نوشت که «دنیا نزد امام همانند دانه گردویی حاضر است»، امام رضا(ع) نوشته او را تأیید کرد (همو: 408). اینگونه تعابیر بر احاطه علمی امام بر همه امور ظهور دارد؛ زیرا وجه تشبیه امام به ماه یا تشبیه جهان به گردویی در نزد امام، آن است که امام، همانند ماه بر همه چیز پرتو میافکند و دنیا همچون گردویی در دست اوست.
2. با سند موثق از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است:
هیچ چیز را که خداوند به او (پیامبر(ص)) آموخته بود از حلال و حرام، امر و نهی، خبرهای گذشته و آینده، تعالیم نازل شده بر پیشینیانش [اعم از] اطاعت یا معصیت فروگذار نکرد و [همه آنها را] به من آموخت. (کلینی، 1429: ج1، 162)
3. در نقلی دیگر از آن حضرت میخوانیم:
از من بپرسید، پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به خدایی که جانم در دست اوست، درباره چیزی از این زمان تا قیامت سؤال نمیکنید، مگر آنکه شما را از آن خبر میدهم و از هیچ گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه میکند [نمیپرسید]، مگر آنکه شما را از فراخواننده آنان، رهبر و حرکت دهنده آنان و محل سوار شدن و محل فرود آمدن آنان خبر میدهم. (شریف رضی، 1414: 137، خ93؛ ثقفی، 1395: ج2، 676؛ همچنین نک: صفار، 1404: 296؛ عیاشی، 1380: ج2، 282)
4. در روایتی از امام رضا(ع) از رسول خدا(ص) چنین نقل شده است:
مَا یَنْقَلِبُ جَنَاحُ طَائِرٍ فِی الْهَوَاءِ إِلَّا وَ عِنْدَنَا فِیهِ عِلْمٌ؛ (صدوق، 1378: ج2، 32)
بال پرندهای در فضا حرکت نمیکند، مگر آنکه نزد ما درباره آن دانشی است.
روشن است که علم به حرکت بال هر پرنده، مثالی است برای کامل بودن و گستردگی علم آن حضرت و به این مورد اختصاص ندارد. از طرفی میدانیم تمام علوم پیامبر(ص) به ائمه(علیهم السلام) منتقل شده است (نک: صفار، 1404: 290 - 296). در نتیجه، این روایت فراگیر بودن علوم ائمه(علیهم السلام) به تمام موضوعات حتی موضوعات عادی و طبیعی مانند پر زدن پرندگان را نشان میدهد.
5. در روایتی گزارش شده است که برای امام زینالعابدین(ع) عسلی آوردند. امام از آن نوشید. سپس فرمود:
به خدا قسم، من میدانم که این عسل محصول کجاست، زمینش کجاست و به درستی که از فلان قریه آورده میشود. (همو: 505)
از قَسَم امام و فضای روایت مشخص است که آن حضرت این خبرها را در نتیجه تجربه یا آموختن از دیگران بیان نکرده، بلکه دانش ایشان، موهبتی الهی بوده است. به نظر میرسد، دانستن چنین جزئیاتی درباره یک عسل، خصوصیتی ندارد، بلکه مثالی است از علم امام به تمام امور، حتی علوم عادی بشری.
6. روایات دیگری نیز وجود دارد که اگرچه در تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) صراحت ندارند، اما با بیان قلمروهای مختلف علوم ائمه(علیهم السلام) مانند علم ائمه(علیهم السلام) به ملکوت، علم به اعمال مردم، دارا بودن علوم تمام پیامبران گذشته و ... میتوانند مؤید تام بودن علوم ایشان باشند (به عنوان نمونه نک: همو: 106، 235، 242، 250 و 431).
2. شواهد روایی محدودیت قلمرو علم امام
در مقابل، محدودیت قلمرو علوم ائمه(علیهم السلام) به برخی از روایات میتواند مستند شود. مهمترین این شواهد روایی عبارتاند از:
یکم. دریافت علوم
روایات متعددی بر آن دلالت دارند که ائمه(علیهم السلام) به شیوههای گوناگون، علومی را دریافت میکردند. اگر علوم ائمه(علیهم السلام) تام و کامل بود، علم آموزی آنان معنایی نداشت. ظاهر این روایات این است که دریافت علوم توسط ائمه(علیهم السلام) تکرار دانستههای پیشین نبوده است. آنان این علوم را از ابتدای تولد یا امامت خود نداشتند، بلکه خداوند در زمانهای مناسب، به تدریج این علوم را به شیوههای مختلف در اختیارشان قرار داده است. به اختصار به برخی از روایات اشاره میکنیم که شیوههایی از دریافت علوم توسط ائمه(علیهم السلام) را بیان میکنند:
علم آموزی از حجت پیشین
اگرچه روایات و بررسیهای تاریخی، دانش آموختن ائمه(علیهم السلام) را نزد انسانهای غیرمعصوم تأیید نمیکنند، اما روایات متعددی دلالت بر آن دارند که هر امامی از امام پیشین، دانشهایی را فرا میگرفته است که در صدر این سلسله، پیامبر اکرم(ص) قرار دارد. در روایات متعددی از ائمه(علیهم السلام) این مضمون نقل شده است که تمام علوم پیامبر(ص) نسل به نسل به آنان منتقل شده است (نک: صفار، 1404: 290 - 296). روایاتی نیز بر آن دلالت دارند که هر امام، علوم خود را به امام پس از خود تحویل میدهد (کلینی، 1429: ج1، 688؛ همچنین نک: صفار، 1404: 476). سند برخی از این روایات معتبر است. در روایتی به صراحت بیان شده است که امام هر زمان، در آخرین لحظۀ عمر امام پیشین، علوم او را دریافت میکند (کلینی، 1429: ج1، 685). سند حدیث دوم این مجموعه موثق است (نک: صفار، 1404: 477). این روایات نشان میدهند علم امام، پیش از تحویل گرفتن آن علوم، کامل نیست.
بهرهمندی از میراث مکتوب ویژه ائمه(علیهم السلام)
روایات متعددی نشان میدهد که کتابها و نوشتههای محرمانهای در اختیار ائمه(علیهم السلام) بوده که نسل به نسل در میان آنان منتقل شده است (نک: کلینی، 1429: ج1، 558 - 560، 564 - 565؛ صفار، 1404: 135 - 138). تعداد این روایت مستفیض و سند برخی از آنها صحیح است. مثلاً روایات 4، 5 و 6 که در صفحات 559 - 560 و روایتی که در صفحات 564 و 565 الکافی نقل شده است، سندی صحیح دارند.
دریافت از روح القدس
اشاره شد که در روایات متعددی بر این مطلب تأکید شده است که هرگاه علم به چیزی نزد ائمه(علیهم السلام) نباشد، روحالقدس آن را برای ایشان میآورد (کلینی، 1429: ج2، 323 - 325؛ صفار، 1404: 451 - 454). روایات این مجموعه مستفیض است. اگرچه بهرهمندی از امداد روح القدس و یا ارواح دیگر، مانع درماندگی ائمه(علیهم السلام) در مسائل مختلف علمی و بهرهمندی از هدایتهای ویژه الهی در تمام حالات میشود، اما به روشنی نشان میدهد آنان این علوم را از ابتدا نداشتهاند، بلکه در زمانهای مورد نیاز از روح القدس دریافت میکردهاند.
دریافت از مخلوقی برتر از جبرئیل و میکائیل
چنانکه گفته شد بنابر برخی روایات، ائمه(علیهم السلام) افزون بر روحالقدس، از خبرها و امداد روح
_ که مخلوقی بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است _ بهره میبرند. این روح، مأمور راهنمایی علمی ائمه(علیهم السلام) است و از ایشان جدا نمیشود (کلینی، 1429: ج1، 681 - 683؛ صفار، 1404: 455 - 458، 460 - 462). روایات این موضوع مستفیضاند.
دریافت قلبی و شنیدن
در روایات متعدد، افکندن در دل یا شنیدن صدا توسط گوش امام از شیوههای دریافت علوم آنان معرفی شده است (نک: کلینی، 1429: ج1، 656 - 658؛ صفار، 1404: 316 - 319). این روایات نیز مستفیض هستند.
اینگونه شیوههای دریافت علم، نشان میدهند که علوم ائمه(علیهم السلام) تام و کامل نبوده است؛ زیرا اگر چنین میبود، نیازی به استفاده از شیوههای یادشده نبود. ظهور این روایات بر این نکته نیز دلالت دارد که ائمه(علیهم السلام) این علوم را نداشتند و علوم دریافتی، تأیید و تکرار علوم موجود نزد آنان نبوده است.
دوم. افزایشپذیری علوم ائمه(علیهم السلام)
برخی روایات به صراحت از افزایشپذیری علوم ائمه(علیهم السلام) سخن گفتهاند. در روایات متعددی از امام باقر و امام صادق نقل شده است:
لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا؛ (نک: کلینی، 1429: ج1، 632؛ صفار، 1404: 395)
اگر بر [علم] ما افزوده نشود، پایان میپذیرد.
در کافی درباره این موضوع چهار روایت نقل شده است که روایات اول تا سوم سند صحیح دارند. در بصائر درباره این موضوع هفت روایت نقل شده است که سند روایات یکم تا چهارم و نیز ششم صحیح و سند روایت پنجم، موثق است. در برخی از این روایات تأکید شده است که هر روز و هر شب بر علم آنان افزوده میشود (نک: صفار، 1404: 395). در روایتی با سند صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است:
عالم ما غیب نمیداند و اگر خداوند عالم ما را به خودش واگذار کند، مانند بعضی از شما خواهد بود؛ ولی به او لحظه به لحظه آموخته میشود. (همو: 325)
چنانکه ملاحظه میشود، این روایات به صراحت از افزایشپذیری و عدم تمامیت علوم ائمه(علیهم السلام) سخن میگویند.
در برخی از این روایات، آمده است که هر شب جمعه علومی بر علوم ائمه(علیهم السلام) افزوده میشود (نک: کلینی، 1429: ج1، 629 - 630؛ صفار، 1404: 130 - 132). همچنین در روایات متعدد از آن حضرت نقل شده است که در شب قدر، از حوادث آن سال تا شب قدر سال بعد به امام خبر داده میشود. این علم شامل تمام خیر و شرهایی است که به بندگان میرسد؛ مرگ یا زندگی، فقر یا ثروت، توفیق زیارت خانه خداوند متعال و خلاصه تمام مقدرات بندگان تا شب قدر سال آینده بر امام عرضه میشود (نک: صفار، 1404: 220). این روایات مستفیضاند. در برخی از این روایات تصریح شده است که اگر این علوم نبود، امام نمیدانست در آن سال چه چیز محقق خواهد شد (صفار، 1404: 222، ح11، 221، ح3).
سوم. تفاضل بین ائمه(علیهم السلام)
در روایاتی از تفاضل علمی بین ائمه(علیهم السلام) خبر داده شده است که چنین روایاتی، در ضمن این مطلب را اثبات میکنند که علوم ائمه(علیهم السلام) تام و کامل نبوده است. نمونههایی از این روایات را مرور میکنیم:
در روایتی با سند صحیح از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
همه ما در اطاعت و امر [امامت] یک حکم داریم و بعضی از ما از برخی دیگر داناترند. (صفار، 1404: 479)
در روایتی دیگر، از آن حضرت سؤال شده است که آیا برخی از ائمه(علیهم السلام) داناتر از برخی دیگرند؟ آن حضرت پاسخ میدهد:
آری، ولی علمشان به حلال و حرام و تفسیر قرآن یکسان است. (همو: 479)
در منبع یادشده، دو روایت با این محتوا نقل شده است که روایت اول دارای سند صحیح و دومی معتبر است؛ زیرا اگرچه حسین بن زیاد که در این روایت آمده، مجهول است؛ اما ابنابیعمیر از او این روایت را نقل کرده و چنانکه مشهور است، ابنابیعمیر از اصحاب اجماع است و جز از ثقه روایت نقل نمیکند (نک: كشی، 1409: 556). اینگونه روایات _ که بیانگر برتری علمی برخی از ائمه(علیهم السلام) بر برخی دیگرند _ کامل بودن علوم ایشان را نفی میکنند؛ زیرا در فرض کامل بودن علوم آنان، تمایز علمی در کار نخواهد بود.
چهارم. شواهدی از عدم علم ائمه(علیهم السلام)
در برخی روایات از عدم علم ائمه(علیهم السلام) به برخی موضوعات خبر داده شده است. این روایات به طور روشن، محدودیت علوم ایشان را نسبت به آن موضوعات اثبات میکند. به نمونههایی از این روایات اشاره میکنیم:
1. در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است:
تمام علم نزد خداوند است؛ اما آن چه چارهای از آن برای بندگان نیست، نزد اوصیاء است. (کلینی، 1429: ج1، 603)
این روایت بر این مطلب دلالت دارد که تمام علوم فقط نزد خداوند است و تنها مقداری از آن در اختیار ائمه(علیهم السلام) قرار دارد که برای هدایت و راهنمایی انسانها مورد نیاز است و مقتضای مقام امامت آنان به شمار میرود.
2. با سند صحیح نقل شده است که امام باقر(ع) غسل کرد، ولی مقداری از پشت ایشان، خشک ماند. فردی از اصحاب به ایشان این مطلب را خبر داد. امام فرمود: «اگر سکوت میکردی، [تکلیفی] بر تو نبود.» سپس آن قسمت را با دست مسح کرد (همو: ج5، 140؛ حر عاملى، 1409: ج2، 259).
3. بنابر روایتی صحیحالسند، ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید: «میگویند شما تعداد قطرههای باران، شمار ستارگان، تعداد برگهای درختان، وزن آب دریا و شمار [ذرات] خاک را میدانید!» امام(ع) دستان خود را به آسمان بلند کرد و فرمود: «منزه است خداوند! منزه است خداوند! نه؛ به خدا قسم! اینها را جز خداوند نمیداند» (کشی، 1409: 299).
4. در روایتی دیگر با سند موثق آمده است که امام کاظم(ع) یکی از خدمتکاران خود را فرستاد تا تخم مرغ بخرد. آن جوان، یک یا دو تخم مرغ خرید و در بین راه با آنها قمار بازی کرد. سپس به نزد امام آمد. امام آن تخم مرغ را خورد. یکی دیگر از خدمتگزاران، از قمار آن فرد خبر داد؛ امام طشتی طلبید و غذای خورده شده را بالا آورد (کلینی، 1429: ج9، 674).
جمعبندی روایات
چنانکه مشاهده میشود، برخی شواهد در دو طرف (کامل بودن و محدودیت
علوم ائمه(علیهم السلام)) قابل توجه است. به نظر میرسد این روایات را میتوان جمع کرد. در ادامه
به مهمترین شیوههای جمع بین این روایات اشاره میشود. البته ممکن است برخی روایات
به یک شیوه و برخی به چند شیوه از شیوههای زیر قابل جمع باشند. برای رعایت اختصار بهطور مستقل درباره یکایک روایات یادشده سخن نمیگوییم و به بیان شیوههای کلی
اکتفا میکنیم.
1. محدودیت در قلمرو علوم ذاتی و استقلالی
بیگمان ائمه(علیهم السلام) علومشان را از خداوند دریافت میکردند و مستقل از خداوند، علمی نداشتهاند. در آیات متعددی بر این نکته تأکید شده است که پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند از خود هیچ دانش مستقلی ندارند:
وَ لَا یُحِیطُونَ بِشىَْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ؛ (بقره: 255)
و به چیزى از علم او احاطه نمىیابند جز به مقدارى [كه او] بخواهد.
این جمله را میتوان یک اصل قرآنی درباره قلمرو علوم برگزیدگان خداوند دانست. آگاهی پیامبران و دیگر انسانها نسبت به علوم الهی، تنها در قلمرویی است که خداوند به آنان عطا کند و آنان بدون اذن و اجازه خداوند، چنین علمی ندارند و قادر به کسب آن نیستند (نک: احقاف: 9؛ اعراف: 188؛ اعراف: 203؛ یونس: 16؛ انعام: 50 و هود: 31). بنابراین یک روش جمع روایات به ظاهر متعارض در بحث تام بودن یا محدودیت علوم ائمه(علیهم السلام) این است که روایات دلالت کننده بر محدودیت یا عدم علم ائمه(علیهم السلام) به علم ذاتی و استقلالی آنان اشاره دارند؛ در حالی که روایات دلالت کننده بر تام بودن علوم ایشان از علوم موهتبی و غیراستقلالی سخن میگویند. مثلاً در روایتی با سند صحیح از امام باقر(ع) در پاسخ به سؤال از آگاهی ائمه(علیهم السلام) از غیب آمده است:
یُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ، وَ یُقْبَضُ عَنَّا، فَلَا نَعْلَمُ؛ (کلینی، 1429: ج1، 636؛ صفار، 1404: 513)
علم برای ما گسترده میشود، پس میدانیم و از ما گرفته میشود، پس نمیدانیم.
بنابراین نفی برخی علوم توسط خود ائمه(علیهم السلام) در برخی روایات و اثبات آن در روایات دیگر میتواند به این شیوه جمع شود.
2. تام بودن اجمالی و محدودیت تفصیلی
ممکن است برخی از روایاتی که از تمامیت علوم ائمه(علیهم السلام) خبر میدهند، به علومی اجمالی نظر داشته باشند که تفصیل آنها در طول زندگی امام به روشهای مختلفی مانند الهام، تحدیث، استنباط از قرآن و... به او عطا میشود. چنین جمعبندی بعید به نظر نمیرسد، بلکه شواهدی بر تأیید آن وجود دارد؛ مثلاً پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) هزار باب علم را آموخت که از هر باب، هزار باب گشوده میشد (نک: صفار، 1404: 302 - 315؛ صدوق، 1362: ج2، 642 - 652). ظاهر این گفتار این است که این دانش، دانشی کلی بوده است که هر باب آن، به شکلی خاص به علوم مختلف دیگری ختم میشده است. بعید نیست روایاتی که ائمه(علیهم السلام) را خزانهداران علم خداوند، آگاه به علوم گذشته و آینده و دارای علم به ظاهر و باطن معرفی میکنند، به علم اجمالی ایشان اشاره داشته باشند؛ زیرا به قرینه روایات دیگر، آنان پیوسته علومی را در موارد مختلف و به شکلهای مختلف دریافت میکردند.
3. تام بودن شأنی و محدود بودن فعلی
احتمال دیگری که میتواند به عنوان راه حلی مهم برای جمع کردن دو دسته روایات یادشده مطرح شود، این است که مقصود روایاتی که ظهور در تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) دارند، فعلیت این علوم نیست، بلکه آن است که ائمه(علیهم السلام) این علم را به طور شأنی دارند؛ یعنی به محض آنکه اراده کنند یا به آن نیاز داشته باشند، در اختیار آنان قرار میگیرد. آنان حجتهای خداوند هستند و خداوند آنان را به شیوههای مختلف یاری میکند. مثلاً اشاره شد که روحی مقدس _ که بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است _ مأمور تأیید و راهنمایی ائمه(علیهم السلام) است و از آنان جدا نمیشود. طبیعی است که فردی که چنین همراهی دارد از هر مطلبی سؤال شود، بلافاصله جواب آن را از طریق آن روح دریافت میکند. همچنین الهام به قلب ائمه(علیهم السلام) یا القا در گوش آنان، شیوههایی است که ائمه(علیهم السلام) را چنان مجهز میسازد که هرگاه دانشی را بخواهند در اختیار آنان قرار میگیرد (نک: کلینی، 1429: ج1، 656؛ صفار، 1404: 316 - 319). با توجه به این امکانات است که ائمه(علیهم السلام) ادعا میکنند دانش همه چیز در اختیار آنان است. در برخی روایات این مطلب با سند صحیح و به صراحت بیان شده است:
إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ؛ (کلینی، 1429: ج1، 640)
هر گاه [امام] اراده کند چیزی را بداند، خداوند او از آن آگاه میسازد.
در روایتی آمده است که یکی از اصحاب امام صادق(ع) از ایشان پرسید: «گاهی از شما سؤالی میپرسیم و شما به سرعت پاسخ میدهید و گاهی تأملی میکنید و سپس جواب میدهید؛ [علت این تفاوت چیست؟]» آن حضرت پاسخ داد: «درست است. در گوش و قلب ما [علومی] افکنده میشود. زمانی که این علوم به ما برسد، سخن میگوییم و زمانی که نرسد، صبر میکنیم» (صفار، 1404: 316). این روایت نیز به روشنی، بخشی از علوم ائمه(علیهم السلام) را وابسته به دریافت آن دانش معرفی میکند که نشان میدهد دانش آنان فعلی نیست.
بنابراین درست است که ائمه(علیهم السلام) به سبب جایگاه رفیع آنان در جهان، علوم بسیاری را بالفعل در اختیار دارند؛ اما با توجه به نکاتی مانند تغییرپذیری حوادث جهان به سبب اعمال اختیاری انسانها و رخدادن بدا، شمارشناپذیر بودن حوادث جهان و نامتناهی بودن علوم و درجات معنوی، برخی از علوم آنان بالفعل نیست. امام حجت خداوند و بنده برگزیده اوست. هرگاه به دانشی نیاز داشته باشد، خداوند آن علم را در اختیار او قرار میدهد، چنانکه در روایات نیز نقل شد که خداوند کریمتر و حکیمتر از آن است که بندهای را حجت خود بر مردم قرار دهد و آنگاه درهای علوم را بر او ببندد (نک: کلینی، 1429: ج1، 650 - 654؛ همچنین نک: صفار، 1404: 122 - 127). در کافی چهار روایت در این موضوع نقل شده است که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. در بصائر روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده است.
توجه داریم که تعبیر علم شأنی همراه با تسامح است؛ زیرا در آن لحظه امام به آن موضوع علم ندارد؛ اما به محض نیاز یا اراده آن، دانش در اختیار او قرار میگیرد که چنین تسامحی در کاربردهای عرفی وجود دارد. اگر کسی پاسخ هر سؤالی را در یک رشته علمی میداند، به او عالم به آن رشته گفته میشود؛ برای عرف فرقی نمیکند که او دانش خود را در همان لحظه به شیوههای خاص مانند الهام دریافت کرده باشد یا از قبل آن را میدانسته است. بنابراین وقتی گفته میشود امام به همه علوم ممکن برای بشر آگاه است، میتواند به این معنا باشد که هرگاه از او سؤالی شود جواب آن را میداند و هرگاه به علمی نیاز داشته باشد یا اراده کند، آن دانش در اختیار او قرار میگیرد. این شیوه به نکتهای اساسی در باب علوم ائمه(علیهم السلام) اشاره دارد که میتواند مبنایی مهم برای تحلیل و جمع بین روایات دال بر محدودیت و تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) باشد.
4. تام بودن در بخشی و محدودیت در بخشی دیگر
افزون بر شیوههای پیشین، به نظر میرسد بخشی از علوم ائمه(علیهم السلام) محدود و بخش دیگر کامل و تام است. بنابر این شیوه، تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) را در بخشی و محدودیت را در بخشی دیگر اثبات میکند.
تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) در بخشهایی مانند علوم حلال و حرام و تفسیر قرآن است (صفار، 1404: 479) و افزایش علوم آنان در علوم تدریجی مانند معارف معنوی و کمالی است.
البته این شیوه نیز جمعبندی کاملی در این موضوع نیست؛ زیرا تحلیلی برای چگونگی
تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) در این بخش ارائه نمیکند. بنابراین این شیوه بیش از آنکه به
ارائه شیوه جدیدی برای جمعبندی روایات بپردازد، به محدودیت علوم آنان در برخی موضوعات اشاره دارد. اگرچه اهلبیت(علیهم السلام) به درجاتی از معرفت خداوند رسیدهاند که غیر
آنان نرسیدهاند، اما از آنجا که کمالات الهی نامتناهی است، علوم مرتبط با آن نیز نامتناهی است و از اینروست که حتی رسول خدا(ص) _ که از بالاترین درجات تقرب به خداوند برخوردار است _ میفرماید:
رَبِّ زِدْنی عِلْماً؛ (طه: 114)
خدایا دانش مرا بیفزای.
روشن است که نمیتوان معتقد شد اعمال ائمه(علیهم السلام) در تقرب آنان به سوی خداوند تأثیری ندارند و آنان در طول عمر شریفشان درجاتی از کمال را طی نمیکنند (نک: مجلسی، 1403: ج26، 21). تفاوت مراتب معنوی پیامبر اکرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) با یکدیگر مؤید همین مطلب است. پیامبراکرم(ص) به نزدیکترین مقام به خداوند متعال رسید که دیگران، حتی امیرالمؤمنین(ع) به آن مقام نرسیدند. خداوند درباره پیامبر(ص) میفرماید:
ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى؛ (نجم: 8 - 9)
سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد، تا [فاصلهاش] به قدرِ [طول] دو [انتهاى] كمان یا نزدیکتر شد.
امیرالمؤمنین(ع) شاگرد آن حضرت است که بنابر روایتی با سند صحیح، خود را اینگونه توصیف میکند:
إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ(ص)؛ (کلینی، 1429: ج1، 225)
من بندهای از بندگان محمد(ص) هستم.
از اینرو در روایاتی که از تساوی علمی ائمه(علیهم السلام) سخن گفته شده (نک: کلینی، 1429:
ج1، 688؛ صفار، 1404: 479)، تذکر داده شده است که پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) برتری ویژه خود را دارند (کلینی، 1429: ج1، 688). استغفار ائمه(علیهم السلام) نیز بنابر همین
وجه، قابل توجیه است؛ زیرا آنان خود را در مراتب کمال ناقص میبینند. بنابر برخی روایات، دانشی که پیوسته بر اهلبیت(علیهم السلام) افزوده میشود، برترین قسم دانش آنان است (همو: ج15، 302). سند این روایت صحیح است. این دانش، ممکن است همان علوم و معارف کمالی باشد که در نهایت قداست و نورانیت است (نک: حیدری، 1390: 339 - 348). روایاتی که از افزایش دانش ائمه(علیهم السلام) در شبهای جمعه (نک: کلینی، 1429: ج1، 629 - 630؛ صفار، 1404: 130 - 132) یا از افزایش درجات آنان با صلوات فرستادن به آنان سخن میگویند (صدوق، 1403: 368؛ طوسی، 1407: ج3، 119) میتوانند به همین علوم و درجات معنوی اشاره داشته باشند.
5. تام بودن بنابر برخی شیوهها و محدودیت به سبب برخی دیگر
برخی به این نکته نیز توجه کردهاند که ممکن است محدودیت بیان شده در برخی روایات، به محدودیت دریافت علوم از شیوه خاصی اشاره داشته باشد (نادم، 1388: 46). مثلاً ممکن است دانشی به شیوههای عادی به دست نیاید؛ اما به شیوه موهبتی در اختیار معصومان(علیهم السلام) قرار گیرد. بنابراین اگر گفته میشود که مثلاً ائمه(علیهم السلام) از زمان مرگ افراد خبر ندارند، شاید مقصود آن باشد که به شیوه عادی خبر ندارند؛ هرچند به شیوههای ویژه، این دانش در اختیار آنان قرار میگیرد.
6. تقیهآمیز بودن برخی روایات محدودیت
وجه جمع دیگری که گاهی برای جمع اینگونه روایات بیان میشود، آن است که مخاطبان ائمه(علیهم السلام) به لحاظ سطح معرفت و فهم متفاوت بودند. افزون بر این، وجود گرایشهای مخالف مکتب اهلبیت(علیهم السلام) مانند غالیان و اهلسنت، به ائمه(علیهم السلام) اجازه نمیداد که با همه به یک گونه سخن گفته و حقایق را در بالاترین سطح بیان کنند. چنین ملاحظاتی سبب میشد ائمه(علیهم السلام) با تعابیر متفاوت و گاه تقیهآمیز از جایگاه علمی خود سخن بگویند. چنین احتمالی نهتنها در این بحث که موضوع آن، حتی در مباحث فقهی نیز پذیرفته شده و روشن است. بنابراین میتوان آن را به عنوان یک احتمال در جمع روایات در نظر داشت.
نتیجه
نتایج این پژوهش به اختصار عبارتاند از:
1. ظاهر روایات قابل توجهی دلالت بر تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) دارند. البته شواهد قطعی و معتبری نیز محدودیت علوم آنان را اثبات میکنند.
2. بررسیهای سندی نشان میدهد که روایات در هر دو طرف، دارای سندهای معتبر و قابل اعتمادی هستند.
3. این روایات به ظاهر متعارض، دارای تفسیرها و توجیهاتی هستند که با توجه به
آنها قابل جمعاند. جمعبندیهای یادشده، شیوههایی است که هر کدام در تفسیر برخی روایات مناسب و دقیق است؛ اما از همه این جمعبندیها نمیتوان برای تحلیل همه روایات استفاده کرد.
4. اگرچه جمعبندی «علم تام غیراستقلالی ائمه(علیهم السلام) و عدم علم استقلالی و ذاتی آنان»، قاعدهای کلی است، اما برای تحلیل همه روایات این بحث کافی نیست؛ زیرا در بسیاری از روایات گذشته، سخن از عدم علم (ذاتی) نیست؛ بلکه سخن درباره محدودیت علوم (غیر استقلالی) است که خداوند به ائمه(علیهم السلام) عطا میکند. از اینرو این جمعبندی نمیتواند به عنوان شیوهای کلی برای جمع بین تمام روایات تام و محدود بودن علوم ائمه(علیهم السلام) به کار آید؛ هرچند برای تحلیل برخی روایات مناسب است.
5. جمعبندی روایات به شیوه «تام بودن بخشی از علوم ائمه(علیهم السلام) و محدود بودن بخشی دیگر» نیز برای تحلیل همه روایات کافی نیست؛ زیرا تنها از تام بودن علوم ائمه(علیهم السلام) نسبت
به حلال و حرام و تفسیر قرآن و محدودیت علوم و درجات کمالی آنان سخن گفته شده است
و علوم بسیار دیگری مانند علم به حوادث و رخدادهای جهان خارج از این دو دسته
باقی میمانند.
6. جمعبندی «محدودیت علوم ائمه(علیهم السلام) به سبب برخی شیوهها و تام بودن به لحاظ برخی دیگر از شیوهها» نیز برای تفسیر همه روایات مناسب و کافی نیست؛ زیرا در بسیاری از روایات، محدودیت علوم ائمه(علیهم السلام) به طور مطلق بیان شده است، نه به جهت شیوهای خاص. به عبارت دیگر، اگرچه ممکن است که محدودیت بیان شده در برخی روایات، به محدودیت برخی شیوهها اشاره داشته باشد، اما تمام روایات دلالت کننده بر محدودیت علوم ائمه(علیهم السلام) را نمیتوان اینگونه تفسیر و با روایات تام بودن جمع کرد.
7. تقیهآمیز بودن برخی روایات مربوط به محدودیت علوم ائمه(علیهم السلام) نیز پذیرفتنی است؛ اما این تحلیل نیز برای تمام روایات این موضوع مناسب نیست.
8. به نظر میرسد دو شیوه از شیوههای یادشده را میتوان به عنوان شیوههای جامع برای جمع بین روایات دو دسته معرفی کرد: علم اجمالی تام و علم تفصیلی محدود و علم شأنی تام و علم فعلی محدود.
9. بنابراین میتوان گفت علم تام ائمه (یعنی به همه امور ممکن) اجمالی است. بنابراین ائمه(علیهم السلام) از همه امور _ نه بخشی از علوم _ به طور تفصیلی آگاه نیستند؛ اما این علم اجمالی به محض نیاز امام یا اراده او به تفصیلی تبدیل میشود؛ زیرا خداوند آن دانش را به شیوههای مختلف مانند الهام، تحدیث، امداد روح القدس و... در اختیار او قرار میدهد. بنابراین، علم اجمالی امام بسیار به علم تفصیلی او نزدیک است. این توضیح مطابق با معنای علم شأنی و فعلی است که بیان شد. بنابراین مراد روایاتی که از علم تام ائمه(علیهم السلام) سخن میگویند، علم تام اجمالی و شأنی است و مقصود روایاتی که از محدودیت علوم ائمه(علیهم السلام) سخن میگویند، علم تفصیلی و فعلی است.
10. از بررسی روایاتِ محدودیت علم امام و سیره عملی زندگی ائمه(علیهم السلام) درمییابیم که امام همواره از شیوههای الهی برای تفصیلی و فعلی شدن علم خود استفاده نمیکند؛ بلکه گاهی مصلحت را در این میبیند که علوم عادی را به شیوهای عادی مانند تجربه کردن به دست آورد؛ هرچند اگر اراده کند یا خداوند مصلحتی در آگاه ساختن امام بداند، آن دانش را به شیوههایی مانند الهام یا القای روح القدس به آنان میرساند.
11. هیچیک از شیوههای یادشدۀ پیشین با این جمعبندی منافات ندارد؛ زیرا یا با آن هماهنگ است مانند اینکه علم تام غیراستقلالی ائمه(علیهم السلام) میتواند به طور اجمالی و شأنی باشد یا آنکه به بخشی از علوم آنان اشاره میکند، نه تمام علومشان. مثلاً «تام و تفصیلی بودن بخشی از علوم ائمه(علیهم السلام)» یا «تام بودن علوم به دست آمده از برخی شیوهها» که در برخی شیوههای جمعبندی بین روایات بیان شد، با این تفسیر منافاتی ندارد؛ زیرا _ چنانکه گفته شد _ مقصود از اجمالی یا شأنی بودن علوم ائمه(علیهم السلام) آن نیست که ائمه(علیهم السلام) هیچ دانش تفصیلی و فعلی ندارند؛ بلکه مقصود آن است که تمام علوم آنان تفصیلی و فعلی نیست.
12. بنابراین در مجموع میتوان به این نتیجه رسید که اگرچه شیوههای یادشده، هر کدام برای تبیین و تحلیل برخی روایات کارآمد است، اما اگر بخواهیم تحلیل کلی درباره مجموعه علوم ائمه(علیهم السلام) داشته باشیم، میتوان از علم تام اجمالی و شأنی و علم محدود تفصیلی و فعلی ائمه(علیهم السلام) دفاع کرد.
منابع
_ ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
_ آشتیانى، محمدحسن بن جعفر، كتاب القضاء، تحقیق و تصحیح: علىاكبر زمانىنژاد، قم، انتشارات زهیر، كنگره علامه آشتیانى1، 1425ق.
_ برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الكتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
_ ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات، تهران، انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1395ق.
_ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، تصحیح: مؤسسة آل البیت:، قم، مؤسسة آلالبیت:، 1409ق.
_ حسینى شاهعبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثناعشرى، تهران، انتشارات میقات، چاپ اول، 1363ش.
_ حیدری، سید کمال، علم الامام، قم، دارفراقد، 1390ش.
_ رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، 1420ق.
_ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان _ سوریه، دار العلم _ الدار الشامیة، 1412ق.
_ شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، تحقیق: صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
_ صدوق، محمـــد بن علـى، الأمالی، تهران، كتابچى، چاپ ششم، 1376ش.
_ _______________________ ، الخصال، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362ش.
_ _______________________ ، عیون أخبار الرضا7، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
_ _______________________ ، معانی الأخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ اول، 1403ق.
_ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد:، قم، مكتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
_ طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طوسى، محمد بن حسن، تهذیب الأحكام، تحقیق: محمدباقر خرسان، تهران، دار الكتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
_ عیاشى، محمد بن مسعود، كتاب التفسیر، تهران، چاپ خانه علمیه،1380ق.
_ فراهیدى، خلیل بن احمد، كتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
_ فیض كاشانى، محسن، تفسیر الصافى، تهران، انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
_ قرشى، سید علىاكبر، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
_ كراجكى، محمد بن على، كنز الفوائد، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق.
_ كشى، محمد بن عمر، رجال الكشی (إختیار معرفة الرجال)، تحقیق: حسن مصطفوى، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409ق.
_ كلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الكافی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1429ق.
_ لاری، سید عبدالحسین، معارف السلمانی بمراتب خلفاء الرحمانی، اکسیر الشهادة، قصائد العربیة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1418ق.
_ مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
_ مصطفوى، حسن، التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش.
_ مظفر، محمدحسین، علم الامام، بیجا، بینا، بیتا.
_ مفید، محمد بن محمد، المسائل العكبریة، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق.
_ نادم، محمدحسن، علم امام (مجموعه مقالات)، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1388ش.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، 1397ق.