جهان پس از امام مهدی(عج) از دیدگاه روایات
محمّدکاظم رحمانستایش
منیره قضاوی
چكیدهمنیره قضاوی
ظهور و قیام امام زمان(عج) _ که در دوره پایانی جهان رخ میدهد _ سببساز تغییرات و دگرگونیهای وسیع میشود و جهان را در جایگاهی مطلوب و ایدهآل قرار میدهد. در روایات، تصویری روشن و شفاف از عصر ظهور ارائه شده است؛ اما درباره وضعیّت جهان پس از پایان زندگی امام(عج) و ماندگاری دولت عدل جهانی تا برپایی قیامت، ابهاماتی وجود دارد. در نوشتار حاضر، وضعیّت حاکمیّت جهان پس از پایان زندگی حضرت مهدی(عج) و بهدنبال آن، پایایی یا عدم پایایی وضعیّت مطلوب عصر ظهور بررسی میشود. در این راستا، سه نظریه «رجعت معصومین»، «جانشینی اولیای صالح»، و «برپا شدن قیامت با پایان یافتن زندگی حضرت مهدی(عج)» مطرح شده و مورد ارزیابی قرار گرفته و در پایان، ماندگاری دولت مهدوی(عج) تا برپایی قیامت به دست آمده است.
واژگان کلیدی
امام زمان(عج)، حاکمیت پس از امام، رجعت، اولیای صالح، قیامت.
مقدمه
از دیرباز عالمان مسلمان _ اعم ار محدّثان، مفسران و متکلمان _ در آثار خود بهموازات دیگر موضوعات و بحثهای علمی، به گفتوگو دربارۀ ظهور مردی از خاندان نبوی، بهنام مهدی(عج) پرداختهاند که در دورۀ پایانی جهان و پیش از برپایی قیامت رخ مینماید و با ظهور او وضعیّت جهان بهیکباره دگرگون میشود.
مطالعه و بررسی روایات اسلامی درباره ظهور و قیام منجی و پیامدهای آن نشان میدهد این پدیده موجبات تغییر و تحولاتی عظیم را در شئون مختلف زندگی بشری فراهم آورده، جامعه را در مسیر نیل به سعادت و کمال قرار میدهد که نتیجۀ آن تحقق مدینۀ فاضله و آرمانشهر موعود خواهد بود.
اما سؤال اینجاست که پس از اینکه جهانیان برکت حضور امام(عج) را از دست دادند، چه روی خواهد داد؟ آیا حکومت سراسر عدلی که در عصر حضور امام تشکیل شد، پس از ایشان پایدار میماند و تا برپایی قیامت ثبات خواهد داشت، یا نه؛ با فقدان امام، موقعیت جهان متزلزل شده، دچار آسیب میشود و سرانجام در اثر روند قهقرایی، قیامت در زمان بدترین مردم برپا خواهد شد؟
واقعیّت این است که اگرچه دربارۀ واقعۀ بزرگ ظهور و مقدّمات و پیامدهای آن پژوهشهای زیادی صورت گرفته، دامنۀ همۀ آنها محدود به زمان حیات منجی شده است و درباره سرنوشت جهان در فاصلۀ پایان زندگی منجی تا وقوع قیامت ابهاماتی وجود دارد. در این پژوهش سعی شده از طریق بررسی وضعیّت حاکمیّت جهان پس از پایان زندگی حضرت مهدی(عج) به پرسشهای مذکور پاسخ داده شود.
اطلاعات مورد نیاز برای نگارش نوشتار حاضر با استفاده از روش کتابخانهای جمعآوری شده و با تجزیه و تحلیل آنها نتیجه حاصل شده است؛ بنابراین شیوه تحقیق از نوع توصیفی _ تحلیلی است.
پایان زندگی امام
پس از اینکه حضرت ولیّ عصر(عج) با برپایی قسط و عدل، سعادت را برای بشر به ارمغان آورد و جهانیان از عطر عدالت مهدوی سرمست شدند، زندگی اینجهانی آن حضرت بهپایان میرسد. در اینکه آیا آن بزرگوار با مرگ طبیعی از این جهان خواهند رفت یا با شهادت، اختلاف وجود دارد. برخی با استناد به روایت امام صادق(عج) که میفرماید: «ما منّا الّا مسموم أو مقتول؛ هیچیک از ما [اهلبیت] نیست، مگر آنکه مسموم یا کشته میشود» (خزاز رازی، 1401: 227؛ مجلسی، 1403: ج27، 217)، بیان میدارند که اهلبیت(علیهم السلام) همگی با مقام رفیع شهادت از دنیا میروند، نه با مرگ طبیعی و حضرت مهدی(عج) نیز از این امر مستثنیٰ نیست. آنان برای تقویت قول خود روایت زیر را شاهد میآورند:
امام صادق(ع) فرمود:
فإذا تمّت سبعون السنةأتی الحجّة الموت فقتلته امرأة من بنیتمیم إسمها سعیدة و لها لحیة کلحیة الرّجل بهاون صخر من فوق سطح و هو متجاوز فی الطریق؛ (یزدی حائری، 1422: ج2، 139)
هنگامیکه هفتاد سال گذشت، مرگ حجت خدا فرا میرسد. پس زنی از بنیتمیم به نام سعیده _ که مانند مردان ریش دارد _ سنگ بزرگ هاون را هنگام عبور امام(عج) از پشت بام بهسوی آن حضرت پرتاب میکند و ایشان را به قتل میرساند.
در ردّ این نظر، شهید صدر، روایت اول را به دلیل مرسل بودن شایستۀ اثبات تاریخی نمیداند (نک: صدر، 1384: 531) و درباره روایت دوم معتقد است:
استفاده از هاون در عصر مهدوی که با تمدّن و مدنیتی پیشرفته شکل گرفته، غیرمحتمل است. شاید کسی مقصود از هاون را ابزاری پیشرفته بداند، همانطور که ما شمشیر را بر هرگونه ابزار جنگی اطلاق کردهایم، ولی سیاق کلی خبر، کشته شدن امام به این وسیله را نفی میکند. (همو: 532)
با این اوصاف، نمیتوان شهادت حضرت مهدی(عج) را قطعی و یقینی دانست؛ زیرا:
اولاً: روایت اول که دلالت بر مرگ غیرطبیعی عموم اهلبیت(علیهم السلام) دارد را میتوان به مورد امام مهدی(عج) تخصیص زد. افزون بر این، گفته شد که این روایت مرسل است.
ثانیاً: نقل إلزام الناصب درباره کشته شدن حضرت توسط زنی به نام سعیده، اساساً شایستگی اثبات تاریخی ندارد؛ زیرا نه از معصوم، بلکه از شخصی ناشناس (نک: یزدی حائری، 1422: ج2، 138) نقل شده و علاوه بر مضامین غریبی که دارد، روایتی مرسل و بدون سند است.
در هر صورت، زندگی زمینی حضرت ولی عصر(عج) پایان مییابد و موقعیت جهان پس از ایشان به نوع حاکمیّت وابسته است.
دربارۀ دوران پس از امام و وضعیت جهان پس از ایشان، تصویر چندان روشنی از روایات به دست نمیآید و تنها با توجه به گزارشهای مختلف روایات از وضعیت حاکمیت پس از امام، میتوان موقعیت جهان را پیشبینی کرد.
حاکمیت جهان پس از امام
بهطور کلی، برای حاکمیت جهان پس از امام مهدی(عج) سه وضعیت مختلف از روایات قابل استنباط است:
1. رجعت یا بازگشت معصومین(علیهم السلام) به دنیا برای به عهده گرفتن رهبری جهان، پس از حضرت مهدی(عج)؛
2. به حاکمیت رسیدن اولیای صالح پس از پایان زندگی امام؛
3. برپایی قیامت، چهل روز پس از پایان زندگی امام.
نظریۀ اول: رجعت معصومان
نظریۀ اول راجع به وضعیت حاکمیت پس از امام، بیانگر رجعت معصومین(علیهم السلام) است.
معنای رجعت
رجعت در لغت بهمعنای «بازگشت» و در اصطلاح به بازگشت و احیای عدّهای پیش از قیامت کبری اطلاق میشود (خرمشاهی، 1377: ج1، 1097).
بهطور کلی، رجعت در گسترۀ خود، شامل معانی زیر میشود:
1. بازگشت برخی اموات به دنیا _ هرچند غیر از امامان معصوم باشند _ بهویژه مؤمنان خالص و ناب، و کافران ستیزهجو و کینهورز؛
2. بازگشت عدهای از معصومین؛ مانند امیرالمؤمنین(ع)، امام حسین(ع) و چهبسا خود پیامبر اکرم(ص). ترتیب این بازگشت، بهسان ترتیب قبلی امامت آنان در دنیا نخواهد بود.
3. بازگشت همۀ امامان معصوم(علیهم السلام) به ترتیب از آخر (صدر، 1384: 541).
بهطور عام، از مهمترین مصادیق رجعت، بازگشت همه یا تعدادی از معصومین(علیهم السلام) به دنیا، و بهدست گرفتن رهبری جهان پس از حضرت مهدی(عج) است.
رجعت در روایات
روایات عدیدهای در باب رجعت از معصومان(علیهم السلام) وارد شده است. علامه مجلسی در جلد 53 بحارالأنوار بیش از دویست حدیث درباره رجعت آورده است و شیخ حرّ عاملی در کتاب پر ارج إیقاظ پانصد و بیست حدیث در اینباره نقل کرده است. تعدادی از آنها به عنوان نمونه در زیر آمده است:
1. امام صادق(ع) فرمود:
أیام الله ثلاثة؛ یوم یقوم القائم و یوم الکّرة و یوم القیامة؛ (فتال نیشابوری، 1375: ج2، 392؛ حلی، 1421: 89؛ فیض کاشانی، 1371: 284؛ مجلسی، 1403: ج53،63)
ایام الله سه روز است؛ روز قیام قائم، روز رجعت و روز رستاخیز.
2. همچنین فرمود:
أَوَّلُ مَنْ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فَيَمْلِكُ حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الْكِبَرِ؛ (حلّی، 1421: 120)
اوّل كسى كه بهدنيا برمىگردد حسينبن على است، بهقدرى سلطنتش طول مىكشد كه ابروانش روى چشمانش را میگيرد.
3. باز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَيْنِ(ع) فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَيْهِمُ الْبَيْضُ الْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَيْطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ(ع) جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) وَ لَا يَلِي الْوَصِيَّ إِلَّا الْوَصِيُّ؛ (کلینی، 1375: ج8، 206؛ حلی، 1421: 165)
تأویل آیۀ مبارکه به خروج امام حسين(ع) است با هفتاد تن از اصحابش كه بر سر آنها كلاهخودهایى طلایى است از دو رو، و به مردم اعلام میکنند كه اين حسين(ع) است که خروج كرده است تا مؤمنان به او شک نكنند که او دجّال و شيطان است، در حالیکه حجّت [بن الحسن] در ميان مردم است. پس از استقرار یافتن معرفت در دلهای مؤمنان که او خود حسين است، مرگ امام دوازدهم كه حجّت است فرا رسد و همان امام حسين(ع) است كه او را غسل مىدهد و كفن میكند و حنوط مىنمايد و به خاک مىسپارد، و متصدى تجهيز جنازۀ وصى نشود جز وصى و امام.
4. و نیز میفرماید:
و یملك أمیر المؤمنین فی کرّته أربعة و اربعین ألف سنة؛ (حلی، 1421: 167)
و امیرالمؤمنین(ع) در رجعت خود، چهل و چهار هزار سال حکومت میکند.
موضوع رجعت، علاوه بر روایات، در بسیاری از ادعیه و زیارات مأثوره هم آمده
است. بهعنوان مثال در زیارت جامعه کبیره _ که از معتبرترین زیارات موجود به شمار میرود _ آمده است:
و جعلنی ممّن ... یحشر فی زمرتکم و یکّر فی رجعتکم و یملك فی دولتکم و یشرف فی عافیتکم و یمکّن فی أیّامکم و تقّر عینه غداً برؤیتکم؛ (صدوق، 1413: ج2، 615)
[خداوند] مرا از کسانی قرار دهد که ... در گروه شما محشور میشود و با شما رجعت میکند و در دولت شما به سامان میرسد و در سلامت و عافیت شما مشرف میگردد و فردا چشمانش به دیدن شما روشن میشود.
در زیارت امام حسین(ع) نیز میخوانیم:
فقلبی لکم مسلّم ... انّی من المؤمنین برجعتکم؛ (ابنقولویه، 1356: 218)
قلب من تسلیم فرمان شماست ... من به رجعت شما باور دارم.
در زیارت رسول اکرم(ص) آمده است:
إنّی لَمِن القائلین بفضلکم، مقّر برجعتکم؛ (طوسی، 1411ب: ج1، 289)
من به مقام والای شما معتقدم، به رجعت شما باور دارم.
دیدگاهها دربارۀ رجعت
دیدگاهها در باب رجعت متفاوت است؛ در حالی که اکثر علما با متواتر دانستن روایات رجعت، آن را از ضروریات تّشیع میدانند، عدۀ دیگری اعتقاد به رجعت را لازمۀ مذهب شیعه ندانسته، انکار آن را بلامانع تلقی میکنند. در ذیل، نظرات هر دو دسته آورده میشود:
شیخ مفید (413ق): نظر شیخ مفید دربارۀ رجعت این است که ایمان به رجعت، به آل محمد(علیهم السلام) اختصاص دارد؛ به این معنا که خداوند مردمی از امّت پیغمبر(ص) را پس از مردن و پیش از روز قیامت زنده میگرداند و این عقیدۀ خاندان پیغمبر و از معتقدات شیعیان آنهاست و قرآن مجید نیز بر آن گواه است (نک: مفید، 1413ب: 32).
سید مرتضی علمالهدی (436ق): وی معتقد است با وجود اینکه گروهی از مخالفان، رجعت را امری ناممکن میدانند، امری ممتنع و محال نیست و این موضوع با اجماع شیعۀ امامیّه و اتّفاق نظر علما ثابت میشود (نک: شریف مرتضی، 1405: ج1، 125).
علامه مجلسی (1110ق): ایشان معتقد است رجعت مسئلهای است که شیعیان در تمام اعصار بالاتفاق به آن معتقد بودهاند و میان آنها همچون آفتاب نیمروز مشهور و معلوم بوده است؛ وی با استناد به قریب دویست روایت _ که بهطور متواتر از چهل و چند نفر از محدثان بزرگ و موثّق و علمای اعلام در بیش از پنجاه کتاب آنها نقل شده است _ در تواتر چنین مسئلهای شک نمیکند (نک: دوانی، 1378: 1228).
شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (1227ق): از نظر ایشان ملازمهای میان تشیّع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد و اعتقاد به رجعت، لازمۀ مذهب تشیع نیست و انکار آن زیانی ندارد. وی رجعت را همانند برخی از اخبار غیبی (پیشگوییها) میداند که وقوع آنها پیش از قیامت صورت میگیرد و امر مشهوری است، مانند نزول حضرت مسیح، ظهور دجّال، شورش سفیانی و... و اینها ربطی به اساس دینداری ندارد و از اصول دین نیست؛ نه انکار آن موجب خروج از دین و ارتداد است، و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دینداران و مسلمانان میشود (نک: کاشف الغطاء، بیتا: 99 - 101).
علامه طباطبایی (1360 ش): علامه درباره روایات رجعت قائل به تواتر معنوی است و معتقد است روایات اهلبیت(علیهم السلام) در این رابطه، به تواتر معنوی به ما رسیده است (نک: طباطبایی، 1374: ج2، 107).
شهید سید محمد صدر (1377 ش): وی اعتقادی به تواتر روایات رجعت ندارد و اجماع شیعه در موضوع رجعت را برای عالمان اسلامی ثابت نشده، بلکه مورد اختلاف میداند. ایشان معتقد است عدّهای از علما رجعت را نه از اصول دین میدانند و نه از فروع آن، و اعتقاد به آن را نیز واجب نمیشمرند و معتقدند دانش آن را باید به خداوند سپرد. ولی در مقابل، عدّهای به استناد روایاتی که علامه مجلسی ادعای تواتر آنها را دارد، معتقد به رجعت شده و آن را بهعنوان یک اصل پذیرفتهاند. ایشان بر این اساس بیان میکند نوعی باور عمومی _ و نه اجماع _ در نتیجۀ این روایات پدید آمده است که نباید در حد یک «اصل مسلم» به آن بها داد (نک: صدر، 1384: 545).
ارزیابی
چنانکه مشخص است هیچیک از علما با اصل رجعت مخالفتی ندارند و اختلافشان در تواتر یا عدم تواتر روایات رجعت و ضروری دین بودن یا نبودن این مسئله است.
نظریۀ دوم: حکومت و رهبری اولیای صالح (دوازده مهدی)
در دستهای از روایات اینگونه بیان شده است که بعد از قائم(عج) دوازده مهدی پشت سر هم در دنیا حکومت خواهند کرد و این دوازده مهدی از اولیای صالح الهیاند.
روایات
امام صادق(ع) از پدران بزرگوارش از امیرالمؤمنین(ع) چنین روایت کرده است:
قال رسولالله(ص) فی اللّیلة الّتی کانت فیها وفاته لعلیّ: یا اباالحسن! أحضر صحیفة و دواة؛ فأملی رسول الله، وصیّته حتّی إنتهی إلی هذا الموضع فقال: یا علی! إنّه سیکون بعدی إثنا عشر اماماً و من بعدهم أثنا عشر مهدّیاً فأنت یا علی أوّل الإثنا عشر اماماً و ذکر النص(ع) فقال: فاذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی إبنه «محمّد» المستحفظ من آل محمد فذلك إثنا عشر اماماً ثمّ یکون من بعده إثنا عشر مهدیّاً فإذا حضرته الوفاةفلیسلّمها إلی ابنه أوّل المقربین له ثلاثة أسامی: اسم کاسمـی و اسم کاسم أبی و هو عبدالله و أحمد و الثالث المهدیّ و هو أوّل المؤمنین؛ (طوسی، 1411الف: 151)
رسول خدا(ص) در شب آخر عمرش به علی(ع) فرمود: ای اباالحسن، کاغذ و دوات حاضر کن! پس رسول خدا، وصیّتش را املا کرد تا به اینجا رسید که فرمود: ای علی، بعد از من دوازده اماماند و بعد از آنها دوازده مهدی خواهد بود. پس تو ای علی، اوّل دوازده امامی ... تا فرمود: و [حسن عسکری هم امامت را] هنگام وفاتش به پسرش «محمّد» که در آل محمد مقام نگهبانی و محافظت دارد تسلیم میکند؛ این است دوازده امام. سپس بعد از آنها دوازده «مهدی» هست. وقتی که مرگ او فرارسید [ولایت را] به فرزندش _ اول مقربان _ واگذارد که سه نام دارد: احمد، عبدالله و مهدی.
ابوبصیر از امام صادق(ع) چنین روایت میکند:
قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع): يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي سَمِـعْتُ مِنْ أَبِيكَ(ع) أَنَّهُ
قَالَ: يَكُونُ بَعْدَ الْقَائِمِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً. فَقَالَ: إِنَّمَا قَالَ: اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ: اثْنَا عَشَرَ اماماً وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِنَا يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَى مُوَالاتِنَا وَ مَعْرِفَةِ حَقِّنَا ؛ (صدوق، 1395: ج2، 27)
به امام صادق(ع) گفتم: ای فرزند رسول خدا، از پدرت شنیدم که میفرمود: بعد از قائم(عج) دوازده مهدی خواهد بود. فرمود: پدرم فرموده است: دوازده مهدی و نفرموده: دوازده امام، و لکن آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به دوستی و معرفت ما دعوت میکنند.
در دعاهای موجود در مصادر شیعۀ امامیّه، بعد از دعا بر مهدی موعود(عج) برای این اولیای صالحین نیز دعا شده است. در آخر دعایی که برای حضرت مهدی(عج) خوانده میشود، آمده است:
وصلّ علی ولیك و ولاة عهده و الائمة من ولده و مدّ فی أعمارهم و زد فی آجالهم و بلّغهم أقصی آمالهم دیناً و دنیاً و آخرة إنّك علی کلّ شیء قدیر؛ (طوسی، 1411ب: ج1، 409)
و بر ولّی خود _ امام زمان _ و سایر اولیا و امامانی که از نسل اویند درود بفرست و عمر آنها را طولانی کن و آنها را به بالاترین آرزوهای دنیا و آخرتشان برسان که تو بر هر چیز توانایی.
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) آمده است:
إن معنا بعد القائم اثنی عشر مهدیاً من ولد الحسین(ع)؛ (نیلی نجفی، 1401: 201)
بعد از حضرت قائم(ع)دوازده مهدی از فرزندان حسین(ع) هستند.
دیدگاهها
برخورد علما در برابر این روایات به دو گونه است؛ در حالی که عدهای به صراحت آنها
را ضعیف دانستهاند، عدهای دیگر تمام تلاش خود را کردهاند تا بههر صورت ممکن آنها را تأویل و توجیه کنند. در ادامه، نظریات تعدادی از اندیشمندان راجع به روایات اولیای صالح میآید.
شیخ مفید (413 ق): او در الإرشاد بیان میکند که روایات دوازده مهدی، با قطعیت و ثبوت وارد نشدهاند (نک: مفید، 1413الف: ج2، 387).
مرحوم طبرسی (548 ق): وی در أعلام الوری نظری کاملاً منطبق با شیخ مفید مطرح میکند (نک: طبرسی، 1390: 466).
علیبن یونس عاملی (894 ق): او در الصراط المستقیم روایات جانشینی فرزندان حضرت مهدی(عج) به جای او را شاذ میداند (نک: عاملی نباطی، 1384: ج2، 254).
شیخ حرّ عاملی (1104 ق): ایشان قائل به عدم دلالت قطعی روایات دوازده مهدی شده، اذعان میکند که روایات بسیاری وارد شده که ائمه را دوازده نفر معرّفی کرده که دولتشان تا قیامت ادامه دارد، و از اولاد حسین(ع) هستند. ضمن اینکه ایشان عقیده دارد اگر بر ما لازم باشد که به امامت دوازده نفر بعد از دوازده امام اقرار کنیم، باید آنها بر اساس احادیث متواتری معرّفی شده باشند که چنین نیست (نک: حر عاملی، 1362: 401).
شیخ حرّ عاملی حدیث اول را _ که دربارۀ وصیّت پیامبر(ص) در شب آخر عمرشان است _ برای ما حجتّ نمیداند؛ زیرا از طریق عامّه به ما رسیده است و این حدیث را فقط در تعیین عدد دوازده امام که با ما موافقت دارد حجّت میداند (همو: 402).
وی درباره احادیث دیگر احتمالاتی مطرح میکند:
نخست اینکه مراد از «بَعد القائم» در این احادیث بَعد زمانی نباشد، بلکه بعد رتبهای باشد؛ نظیر اینکه در قرآن میفرماید: «بعد از خدا که او را هدایت میکند؟»؛ یعنی فرزندانش تحت نظر او حکومت میکنند و نایب او هستند، و در رتبۀ بعدند.
دوم اینکه مراد بعد از تولّد یا غیبتش و اشاره به وکلا و نمایندگان یا علمای شیعه باشد که در زمان غیبت نایب اماماند یا بعد از خروج که ممکن است آن موقع نیز نیابت داشته باشند.
سوم آنکه مربوط به رجعت باشد؛ یعنی امامان هادیِ بعد از او، همان ائمۀ سابق باشند (همو: 402 و 404).
صاحب الإیقاظ تصریح بعضی از این روایات مبنی بر «فرزندان مهدی(عج) بودن» را اینگونه توجیه میکند:
ممکن است کلمۀ «ابنه» (یعنی ولایت را به پسرش وا میگذارد) غلط باشد، و اصلش«ابیه» باشد (یعنی به پدرش وامیگذارد) که مراد حضرت امام حسین(ع) باشد؛ چون روایات بسیاری سابقاً نقل کردیم که میفرماید: حضرت امام حسین(ع) برمیگردد و پس از وفات حضرت مهدی(عج) وی را غسل میدهد... . (همو)
علامه مجلسی (1110 ق): وی این روایات را مخالف روایات مشهور _ یعنی رجعت _ دانسته و کوشیده است تعارض بین این اخبار و قول به رجعت را _ که حاکمیت اسلامی پس از حضرت مهدی(عج) را ویژۀ امامان معصوم(علیهم السلام) میداند _ برطرف سازد. ایشان این روایات را به طرق زیر تأویل کرده است:
مقصود از دوازده مهدی، پیغمبر و سایر ائمه _ غیر قائم _ باشد؛ به این معنا که آنها پس از قائم به دنیا رجعت نموده و به نوبت سلطنت میکنند.
این مهدیها جانشینان قائم باشند که در زمان سایر ائمه که به دنیا رجعت میکنند، مردم را به دین خدا دعوت مینمایند (نک: مجلسی، 1403: ج53، 148).
شهید صدر (1377 ش): مرحوم صدر سخن علامه مجلسی را اینچنین نقد کرده است:
وی (علامه) برای توجیه [این] روایات، دست به تأویل زده، در حالیکه میدانیم تأویل همواره برخلاف ظاهر است و تنها در هنگام ضرورت میتوان به آن دست زد و مجرد امکان و یا احتمال نمیتواند آن را ثابت کند.
به هر روی، علامه مجلسی میکوشد در صورت اول بگوید: اولیای دوازدهگانهای که پس از مهدی(عج) خواهند آمد، همان امامان دوازدهگانهاند. بدینترتیب، تعارض بین روایات اولیا و روایات رجعت برطرف میشود و مراد از امامان دوازدهگانۀ بعد و قبل از مهدی(عج) هماینان خواهد بود؛ ولی این سخن دو اشکال مهم در پی دارد:
1. در شماری از روایات، تصریح شده است که اولیای دوازدهگانه، همگی از فرزندان امام مهدی(عج) هستند؛ در یکی از این اخبار آمده است: «آنگاه پس از او، دوازده مهدی خواهند آمد. وقتی رحلت امام مهدی(عج) فرا برسد، خلافت را تحویل فرزندش که اولین از مهدیهاست خواهد سپرد» (طوسی، 1411الف: 151) و در دعا آمده است «و الائمة من ولده» (همو، 1411ب: ج1، 409)، در صورتی که امامان معصوم، پدران امام مهدی(عج) هستند.
2. در دومین تأویلی که [علامه] از آن یاد کرده است، وی بهطور خلاصه، به وجود همزمان امامان معصوم و اولیای صالح در جامعۀ پس از مهدی اعتراف کرده، اما حاکمیت اصلی را از آن معصومان(علیهم السلام) دانسته و آن اولیای صالح را بهعنوان کارگزاران معصومین در امر هدایت انسانها معرفی کرده و بدینترتیب، کوشیده است تعارض بین این روایات را برطرف سازد.
روشنترین اشکال به این مطلب آن است که روایات صراحت دارند اولیا در بالاترین سطح حاکمیت پس از رحلت امام مهدی(عج) قرار دارند، مانند این سخن که: «وفات [مهدی] که فرا رسد، خلافت را به فرزندش که نخستین از مهدیهاست تسلیم خواهد کرد» (همو، 1411الف: 151). کوتاه آمدن از این سخن صریح نیز تأویلی باطل است. (صدر، 1384: 552)
ارزیابی
پس از طرح دیدگاه علما باید به این نکات توجه شود که:
1. روایات «دوازده مهدی» یا «اولیای صالح» تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمیکند و از نظر صحّت سند و متن هم مورد اشکال و خدشۀ شماری از علما قرار گرفتهاند. در مقابل، روایات «رجعت» هم بهلحاظ تعداد فراواناند و هم به لحاظ صحّت، مورد تأیید. بنابراین، بین این دو دسته از روایات، موازنهای برقرار نیست. با اینهمه، برخی از علما تلاش کردهاند بههر نحو ممکن روایات«مهدیّون» را توجیه یا تأویل کنند.
2. از رجحان روایات رجعت نسبت به روایات«دوازده مهدی» هم که بگذریم، بین روایات «دوازده مهدی» تعارض وجود دارد. در روایتی آمده است که آنها از فرزندان امام حسین(ع) هستند و روایاتی دیگر آنها را فرزندان حضرت مهدی(عج) معرفی میکند.
3. چنانکه گفته شد، امام صادق(ع) درباره دوازده مهدی میفرماید:
آنها دوازده مهدی هستند و نه دوازده امام؛ آنها گروهی از شیعیان ما هستند که مردم را به دوستی و معرفت ما دعوت میکنند. (صدوق، 1395: ج2، 27)
بنابر این روایت، امام تأکید میکند اولاً آنها امام نیستند، و ثانیاً گروهی از شیعیاناند که گویی واسطۀ بین مردم و ائمه در معرفت و دوستی هستند. بنابراین در این روایت، ایفای هرگونه نقش حاکمیتی و رهبری توسط دوازده مهدی منتفی است. از اینرو شاید بتوان نقش اولیای صالح را با نقش ائمۀ معصومین(علیهم السلام) رجعتیافته، در جامعۀ پس از امام مهدی(عج) جمع کرد.
نظریۀ سوم؛ پایان جهان با پایان یافتن حکومت مهدی(عج)
در دستۀ سوم از روایات، وضعیت جهان بعد از حضرت مهدی(عج)، به گونۀ دیگری رقم میخورد و با پایان یافتن زندگی حضرت مهدی(عج)، دنیا نیز بهپایان میرسد و در فاصلۀ چهل روز پس از رحلت آن حضرت، قیامت برپا میشود. در اینصورت، مسئلۀ حاکمیت بعد از ایشان منتفی است.
روایات
پیامبر اکرم(ص) در خطبۀ غدیر، ضمن معرفی همۀ ائمه(علیهم السلام) دربارۀ حضرت
مهدی(عج) میفرماید:
ألا إنّ خاتم الائمة منا القائم المهدی ألا أنه الظاهر علی الدّین ألا إنّه المنتقم
من الظالمین... ألا إنّه الباقی حجّةً و لا حجة بعده؛ (طبرسی، 1403: ج1، 64؛ مجلسی،
1403: ج37، 213)
آگاه باشید خاتم امامان، مهدی قائم از ماست. آگاه باشید که اوآشکار کنندۀ دین و انتقام گیرنده از ظالمان است.... آگاه باشید مهدی حجت باقی و پایدار است و هیچ حجتی پس از او نیست.
پیامبر(ص) در این خطبه حضرت قائم(عج) را آخرین امام برای بشر و حجت باقی و جاودان که حجتی دیگر در پی او نیست، معرفی کرده است.
در حدیث دیگری، سلمان فارسی از پیامبر(ص) چنین نقل کرده است:
قال رسول الله: ألا أبشرکم أیها الناس بالمهدی؟ قالوا: بلی. قال: فاعلموا أنّ الله تعالی یبعث فی أمتی سلطاناً عادلاً و اماماً قاسطاً یملأ الأرض قسطا و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً، و هو التاسع من ولد ولدی الحسین اسمه اسمی و کنیته کنیتی. ألا و لا خیر فی الحیاة بعده و لا یکون انتهاء دولته إلا قبل القیامة بأربعین یوماً؛ (هلالی، 1405: ج2، 959)
رسول خدا(ص) فرمود: ای مردم، آیا شما را به مهدی بشارت دهم؟ گفتند: آری. فرمود: بدانید همانا خداوند پادشاهی عادل و امامی دادگر در امتم برمیانگیزد که زمین را از داد و عدل پر میکند، آنگاه که از ظلم و جور پر شده، و او نهمین فرزند فرزندم حسین است، همنام و همکنیۀ من است. آگاه باشید که خیری در زندگی پس از او نیست و دولتش پایان نمیپذیرد، مگر چهل روز قبل از قیامت.
از امام باقر(ع) روایت شده است:
یملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً... وقت وفاته یکون قبل القیامة بأرابعین یوماً... ؛ (طبرسی، 1422: 116)
زمین را از عدل و داد آکنده میسازد، آنگاه که از ظلم و جور پر شده است... . زمان وفاتش چهل روز قبل از قیامت است... .
عبدالله سلیمان عامری از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود:
ما زالت الأرض إلّا و لله تعالی ذکره فیها حجّةیعرف الحلال و الحرام و یدعو إلی سبیل الله جلّ و عزّ و لا ینقطع الحجّة من الأرض إلّا أربعین یوماً قبل یوم القیامة فإذا رفعت الحجّة اغلق باب التوبة ولن ینفع نفساً ایمانها لم تکن آمنت من قبل أن ترفع الحجّة اولئك شرار من خلق الله و هم الذین تقوم علیهم القیامة؛ (صدوق، 1395: ج1، 229؛ مجلسی، 1403: 53، 146)
همیشه از طرف خدا حجتی روی زمین هست که حلال و حرام را بشناسد و به راه خدا دعوت کند، زمین هرگز از حجت خالی نماند، مگر چهل روز پیش از قیامت، و هنگامی که زمین از حجت خالی ماند در توبه بسته شود و هرکس تا آنوقت ایمان نیاورده باشد یا در ایمانش خیری کسب نکرده باشد، دیگر ایمانش سود ندهد. اینان بدترین خلق خدایند و اینهایند که قیامت بر آنها قیام میکند.
دیدگاهها
شیخ مفید: وی معتقد است در بیشتر روایات نقل شده حضرت مهدی(عج) چهل روز به آخر دنیا وفات میکند، سپس هرج و مرج میشود و نشانههای زنده شدن مردگان و قیام قیامت پدید میآید (نک: مفید، 1413الف: ج2، 387).
شیخ طبرسی: او نیز به این امر اذعان کرده است (نک: طبرسی، 1390: 466).
علیبن یونس عاملی: وی در کتاب صراط المستقیم مینویسد:
در بیشتر روایات آمده که حضرت مهدی(عج) تا چهل روز پیش از قیامت نمیرد، و آن موقعی است که هرج و مرج و نشانههای قیامت پیدا شود. (عاملی نباطی، 1384: ج2، 254)
ارزیابی
نظریۀ شیخ مفید و علامه طبرسی، نظریۀ «رجعت» و «دوازده مهدی» را رد میکند و لذا اشکالات و انتقاداتی که متوجه قائلان به این دو نظریه است، بهکلی مرتفع خواهد شد. اما بهنظر میرسد اشکالاتی متوجه نظریۀ شیخ مفید و علامه طبرسی است، از جمله اینکه در بیان این بزرگان آمده: «اکثر روایات بر وفات حضرت مهدی(عج)، در چهل روز مانده به قیامت» دلالت میکنند، حال آنکه حقیقتاً اینگونه نیست و روایات رجعت بهلحاظ کثرت، نه قابل قیاس با روایات مهدیون هستند، و نه با روایات دستۀ سوم. علاوه بر این، بعضی روایات دستۀ سوم بیان میکنند: «زمین از حجّت خالی نمیماند، مگر چهل روز مانده به قیامت» و هرکدام از ائمه(علیهم السلام) میتوانند مصداق حجّت باشند. از اینرو، شاید بتوان روایات رجعت را با روایات دستۀ سوم جمع کرد، به این معنا که پس از پایان زندگی حضرت مهدی(عج) همه یا تعدادی از معصومین(علیهم السلام) رجعت کرده، حاکمیت بر جهان را بهعهده میگیرند و پس از وفات آخرین حجت، بعد از چهل روز قیامت واقع میشود. همینطور است روایاتی که بیان میکند دولت حضرت مهدی(عج) آخرین دولت است.
شیخ حرّ عاملی میگوید:
شاید مراد از احادیثی که میفرماید بعد از دولت مهدی دولتی نیست، دولت ابتدایی باشد، اما رجعت دولت دوبارۀ گذشتگان است، پس منافاتی با هم ندارند. (حر عاملی، 1362: 400)
به عبارت دیگر، در واقع معصومین(علیهم السلام) پس از امام مهدی(عج) دولتی که ایشان پایهگذاری کردهاند را تحویل گرفته، حاکمیت بر آن را ادامه میدهند. والله اعلم!
پاسخ به دو سؤال
سؤال اول: آیا زمین از حجّت خالی خواهد ماند؟
در منابع مهم و کلیدی روایات فراوانی وارد شده است که اشاره دارد، سنّت ثابت و تغییرناپذیر خداوند ایجاب میکند زمین حتی یک لحظه بدون حجّت الهی باقی نماند و اساساً بقای زمین به وجود حجّت خداوند بستگی داشته باشد و اگر حجت نباشد، زمین از بین رفته، یکسره نابود شود (نک: کلینی، 1375: ج1، 168؛ مجلسی، 1403: ج23، 1)؛
یا آنکه اگر مردم دو نفر باشند، یکی از آنها بر دیگری امام است و آخرین کسی که میمیرد امام است تا احدی به خدا احتجاج نکند که چرا او را بدون امام رها کرده است (نک: 1375: ج1، 180).
با این اوصاف، چگونه ممکن است زمین چهل روز بدون حجت باقی بماند؟
شیخ حرّ عاملی در اینباره معتقد است روایاتی با این مضمون اختصاص به زمان تکلیف دارد؛ یعنی تا مکلف در عالم هست، حجّت هم هست (نک: حر عاملی، 1362: 399).
بهعبارتی، روایات بیان میکند وقتی آخرین حجّت از دنیا میرود، در توبه بسته میشود و دیگر ایمان آوردن سودی ندارد و قیامت برپا میشود؛ گویی با رحلت آخرین حجت، جهان وارد نشئۀ دیگری میشود و آن مقدّمات قیامت است.
سؤال دوم: آیا قیامت در زمان بدترین مردم برپا میشود؟
سؤال دیگری که با دقّت در روایات دستۀ سوم ایجاد میشود این است که: در این احادیث منظور از «شرار من خلق الله و هم الذین تقوم علیهم القیامه» چیست؟ بدترین خلق خدا که قیامت بر آنها واقع میشود کیستند؟
علاوه بر این، روایات دیگری نیز از پیامبر(ص) در اینباره وارد شده است که بهنوعی این روایات را تقویت میکند؛ از جمله:
1. حاکم از انسبن مالک، روایت کرده است که رسول خدا(ص) فرمود:
لایزداد الأمر إلا شدّة و لا الدّین إلّا إدباراً و لا النّاس إلّا شحّاً و لا تقوم الساعة إلّا علی شرار الناس؛ (حاکم نیشابوری، بیتا: ج4، 440)
کارها هرچه پیشتر رود، دشوارتر میشود و همه به دین پشت میکنند و مردم دچار حرص و بخل میگردند و قیامت جز بر مردم شرور و تبهکار برپا نمیشود.
2. لا تقومنّ السّاعة حتی تکون الولد غیظاً و تفیض اللّئام فیضاً و تغیض الکرام غیضاً و یجترئ الصّغیر علی الکبیر و اللّئیم علی الکریم؛ (همو)
قیامت بهپا نشود تا وقتی فرزند مایۀ خشم شود و لئیمان فراوان شوند وکریمان کمیاب گردند و کوچک بر بزرگ جسارت ورزد و لئیم بر کریم جری شود.
3. لا تقوم السّاعة حتّی یکون الزّهد و الورع تصنّعاً؛ (همو)
قیامت بهپا نشود تا وقتی که زهد و تقوی ساختگی باشد.
4. لا تقوم السّاعة حتی یکون أسعد الناس فی الدنیا لکع ابن لکع؛ (همو)
قیامت بهپا نشود تا خوشبختترین مردم جهان، فرومایه پسر فرومایه باشد.
با برداشتی ظاهری از این روایات، درمییابیم که در آستانۀ وقوع قیامت، زهد و تقوا کم میشود، مردم به دین پشت میکنند، اخلاق و اخلاقگرایی جایگاه خود را از دست میدهد و ارزشها جای خود را به ضد ارزشها میدهند. از اینرو مهمترین سؤالی که به ذهن میرسد، این است که آیا قیامت در حالی رخ میدهد که جامعه به فساد میرسد، حالآنکه با ظهور حضرت مهدی(عج)، جامعه با حاکمیت ارزشها به صلاح رسیده، آرمانشهر موعود تحقق یافته و مدینۀ فاضله بنیان نهاده شده است؟
در پاسخ به این سؤال باید اذعان کرد که وجود روایات فراوان و قطعی مبنی بر استمرار حکومت عدل مهدوی تا قیام قیامت _ که در ادامه خواهد آمد _ انکارناپذیر و با روایات بالا در تعارض است. بنابراین، باید به دنبال وجه جمع یا توجیهی پذیرفتنی بود که به رفع این تعارض بینجامد. در این راستا، وجوه گوناگونی قابل تصور است:
1. با دقت در روایات مذکور، مشخص میشود نوع بیان پیامبر(ص) یک بیان تأکیدی است؛ به این معنا که پیامبر(ص) میفرماید: «قیامت برپا نمیشود تا وقتی که زهد و تقوا کم شود، کریمان کمیاب شوند، مردم دچار حرص و بخل گردند و ...» یعنی این اتفاقات حتماً در آینده واقع خواهد شد. به عبارتی، بیان پیامبر(ص) ناظر به تأکیدی بر وقوع فتنهها و ابتلائات و نابسامانیها در آیندۀ پیش روی امّت است، نه الزاماً در آستانۀ وقوع قیامت. نظیر این مطلب در روایات دیگری نیز آمده است؛ مثلاً آنجا که میفرماید:
و الذی بعثنی بالحقّ نبیاً لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم واحد لطوّل الله ذلك الیوم حتی یخرج رجلاً من أهل بیتی یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً؛ (طوسی، 1411الف: 180)
سوگند به خدایی که مرا به حق پیامبر برانگیخت، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی کند تا مردی از اهلبیت من در آن ظهور کند و زمین را از عدل و داد پر کند، همانگونه که از ظلم و جور پر شده است.
روشن است که در این حدیث مشهور، منظور پیامبر(ص) این نیست که حضرت مهدی(عج) یک روز مانده به پایان دنیا ظهور میکند، بلکه مقصود آن حضرت از این بیان، تأکید بر حتمیّت و قطعیّت وقوع ظهور حضرت مهدی(عج) است.
2. در عبارت «لا تقوم الساعة إلّا علی شرار الناس»، چنانکه «عَلی» برای افادۀ ضرر استعمال شده باشد، معنای روایت چنین میشود: «قیامت برپا نمیشود، جز به ضرر (علیه) بدترین مردم»؛ یعنی با برپا شدن قیامت، بساط تکلیف هم برچیده شده، فرصت تقرب و کسب خیر از انسان گرفته میشود و مشخص است در چنین شرایطی، هرچه عمل انسان سبکتر باشد، از وقوع قیامت بیشتر متضرر میشود تا جایی که برای شرار ناس و بدترین مردم، قیامت ضرر محض است.
3. گذشته از این توجیهات، به نظر میرسد وجود انسانهایی تبهکار و شرور هنگام وقوع قیامت، منافاتی با حاکمیت صالحان و استمرار دولت عدل تا برپا شدن قیامت نداشته باشد، زیرا انسان ذاتاً مختار آفریده شده و در دولت مهدوی(عج) هیچ اجبار و اکراهی جز با معارضان و غرضورزان _ برای واداشتن آن افراد به تسلیم شدن در برابر حق _ وجود ندارد.
بنابراین، طبیعی است افرادی _ به هر دلیل _ از حق و حقیقت رویگردان شده، به شرارت و بدی بگروند و به همۀ فرصتهای طلایی که خداوند با ظهور دولت حق برایشان فراهم کرده، پشتپا بزنند و البته وجود آنان هیچگاه به هدایت قاطبۀ انسانها _ که در صراط مستقیم قرار گرفته، از نعمتهای بیشمار الهی نهایت بهرهبرداری را میکنند _ خللی وارد نخواهد ساخت.
نتیجه
بر اساس آنچه گذشت، چنین نتیجه میگیریم:
1. با توجه به روایات، وضعیت حاکمیت جهان پس از امام مهدی(عج) در قالب سه نظریه قابل طرح است:
الف) رجعت یا بازگشت ائمه(علیهم السلام) به دنیا برای جانشینی حضرت مهدی(عج)؛
ب) حاکمیت دوازده مهدی از اولیای صالح؛
ج) پایان دنیا با پایان یافتن زندگی حضرت مهدی(عج).
2. از میان سه حالت مذکور _ مطابق نظر علما _ روایات رجعت از لحاظ تعداد و صحت سند و متن و اتفاق نظر اکثر علما بر دیگر روایات ترجیح دارد.
3. در عین حال، اگر در مقام انتخاب قطعی و یقینی یکی از این نظریات نباشیم، باید اذعان کرد که تحقق هرکدام از این حالتهای سهگانه مذکور، بهطور کلی و اجمالی، بر استمرار حکومت حضرت مهدی(عج) تا پایان جهان دلالت میکند. نظریۀ سوم صراحتاً عنوان میکند که دولت مهدوی تا برپایی قیامت استمرار دارد و نظریّات اول و دوم که هریک مؤیّد جانشینی معصومان یا اولیای صالح پس از مهدی(عج) است، بهطور ضمنی بر استمرار حکومت مهدوی دلالت دارد.
4. بنابراین، ماندگاری و پایایی دولت مهدوی تا برپایی قیامت بهدست میآید و روایات زیر شاهد بر این مدّعاست:
امام باقر(ع) در حدیثی میفرماید:
دولت ما آخرین دولتهاست. (مفید، 1413الف: ج2، 385؛ طوسی، 1411الف: 472)
پیامبر(ص) نیز فرموده است:
در شب معراج ندا شدم: ... حکومت او (حکومت حضرت مهدی(عج)) را تداوم میبخشم و تا روز قیامت، اولیایم را پیدرپی رهبر و حاکم میگردانم. (صدوق، 1395: ج1، 256؛ مجلسی، 1403: ج52، 312)
منابع
_ ابنقولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تصحیح: عبدالحسین امینی، نجف، دارالمرتضویة، چاپ اول، 1356ش.
_ پاینده، ابوالقاسم، نهجالفصاحة، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، 1382ش.
_ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله بن محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
_ حر عاملی، محمد بن حسن، الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، تصحیح: هاشم رسولی محلاتی و احمد جنتی، تهران، نوید، چاپ اول، 1362ش.
_ حلی، حسن بن سلیمان، مختصرالبصائر، تصحیح: مشتاق مظفر، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، 1421ق.
_ خرمشاهی، بهاءالدّین، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، تهران، انتشارات دوستان _ ناهید، چاپ اوّل، 1377ش.
_ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فیالنص الائمة الإنثیعشر، تصحیح: عبداللطیف حسینی کوهکمری، قم، نشر بیدار، 1401ق.
_ دوانی، علی، مهدی موعود، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ بیست و هشتم، 1378ش.
_ شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.
_ صدر، سیدمحمد، تاریخ پس از ظهور، ترجمه: حسن سجادیپور، تهران، انتشارات موعود عصر4، چاپ دوم، 1384ش.
_ صدوق، محمد بنعلی، کمالالدین و تمام النعمة، تصحیح: علیاکبر غفاری، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_ ________________________ ، من لا یحضره الفقیه، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413ق.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ پنجم، 1374ش.
_ طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، تصحیح: سید محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق.
_ ________________________ ، تاج الموالید، بیروت، دارالقاری، چاپ اول، 1422ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، تصحیح: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الاسلامیة، چاپ اول، 1411ق _ الف.
_ __________________________ ، مصباح المجتهد و سلاح المتعبّد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعة، چاپ اول، 1411ق _ ب.
_ عاملی نباطی، علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، تصحیح: میخائیل رمضان، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ اول، 1384ق.
_ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضی، چاپ اول، 1375ش.
_ فیض كاشانى، محمدمحسن، نوادر الأخیار فیما یتعلق بأصول الدین، تصحیح: مهدی انصاری قمی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1371ش.
_ کاشف الغطاء، شیخ جعفر، اصل الشیعة و اصولها، نجف، بینا، بیتا.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ترجمه: محمدباقر کمرهای، قم، اسوه، چاپ سوم، 1375ش.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تصحیح: مؤسسة آل البیت:، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق _ الف.
_ ________________________________ ، المسائل السرویة، تصحیح: کنگره شیخ مفید، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق _ ب.
_ نیلی نجفی، بهاءالدین علی بن عبدالکریم، منتخب انوار المضیئة فی ذکر القائم الحجة، قم، چاپخانه خیام، 1401ق.
_ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تصحیح: محمد انصاری، قم، الهادی، چاپ اول، 1405ق.
_ یزدی حائری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب، تصحیح: علی عاشور، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1422ق.