مقدمه مسئله غیبت از مسائل مهم و اعتقادی شیعه بوده که بُنمایة آن، احادیث حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معصومان(علیهم السلام) است. روایات بسیاری، دو غیبت را برای آن حضرت برشمردهاند: یکی کوتاهمدت و دیگری بلندمدت. مسئله سرداب و محل غیبت حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، از جمله موارد تحریف شده است. این نوشتار، با بررسی تاریخچه سرداب و دیدگاه عالمان شیعه و سنی در اینباره و مطالب پیرامون آن، به تبیین این مهم میپردازد. تاریخچه سرداب مقدس در معجم البلدان آمده است: سامرا شهری است بین بغداد و تکریت، در شرق دجله و در سه فرسخی بغداد و در آن شهر، سردابی است که شیعیان گمان میکنند مهدی آنها از آنجا ظهور خواهد کرد. شهر سامرا (سرّ من رأی) در دوره سلاطین ساسانی، اهمیت بسیاری داشته و به دلیل وجود آب و هوای خوب و مساعد، بزرگان و سلاطین به آنجا توجه میکردهاند و پادشاهان ساسانی در این شهر عماراتی داشتهاند. بعدها این شهر که مرز مملکت ایران و روم بود، به تصرف روم درآمد و مردم بتپرست آن به مذهب عیسوی گرویدند و پس از ظهور اسلام، مسلمین آن شهر را از رومیان جدا ساختند. بر اثر جنگهای متعددی که بین ایرانیان و رومیها و بعد بین رومیان و اعراب روی داد، این شهر خراب شد و جمعیت آن متفرق گردیدند؛ در اواخر قرن دوم هجری، فقط یک دیر در این محل بوده است. در دوره عباسیان، خلفای عباسی در اطراف این محل بناهای متعددی ساختند و چون نوبت به معتصم عباسی، هشتمین خلیفه بنیعباس رسید، در آبادانی این محل کوشید و در اندک مدتی آنجا را آباد ساخت و توسعه داد و در سال 221 هجری بدانجا رفت و شهر سامرا را مرکز خلافت و حکومت اسلامی برگزید. بنا به تأکید خلفا و طبق نقشهای که طرح شده بود، برای این شهر خیابانها و چهارراههایی تهیه نمودند که بزرگترین خیابانهای آن عبارت بودند از: خیابان «سریحه» و به موازات آن خیابان دیگری به نام «شارع ابو احمد» و نیز خیابان دیگری به نام «شارع کوفه» که منزل امام هادی(علیه السلام) در آنجا بود. در طول شصت سالی که هشت نفر از خلفای بنیعباس از معتصم (221قمري) تا معتضد (281قمري) در این شهر خلافت کردند، هر کدام بر عظمت و آبادانی آن به قدر طاقت و وسع افزودند و قصرها و خیابانهای بسیاری ساختند. در قرن دهم میلادی (قرن چهارم هجری) این شهر دوباره به زوال و ویرانی رو نهاد و در آن، غیر از مسجد سامرا که قبر امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) در کنار آن قرار داشت و سرداب واقع در آن، چیزی نماند. در دایرة المعارف الاسلامیه پس از ذکر ویرانی شهر سامرا آمده است: در سامرا به غیر از مسجد و قبور دو امام از ائمه شیعه و سردابی که جانشین امام عسکری(علیه السلام) با نام «مهدی» که در کودکی در آنجا به سال 264هجری غایب شده، چیزی بر جای نمانده است و زوّار شیعی پس از گذشت هزار سال به زیارت سرداب میروند و اعتقاد دارند که «مهدی» در آخرالزمان از آنجا ظهور خواهد کرد. ابن جبیر (539 ـ 614 قمري) سیاح، نویسنده و شاعر عرب اندلسی که در سال 580 هجری از سامرا دیدن کرده، در وصف آن مینویسد: شهر «سرّ من رأی» امروزه عبرتگه کسی است که آن را نظاره میکند. کجاست معتصم، واثق، متوکل و...؟ شهر بزرگی که به ویرانی گرویده و جز امکنه معدودی چیز دیگری ندارد. خانه امام هادی(علیه السلام) در سامرا برخی از مخالفان امام هادی(علیه السلام) کوشیدند تا به متوکل عباسی بقبولانند که افراد فراوانی گرد امام هادی(علیه السلام) جمع شدهاند و اموال زیادی از جاهای مختلف دنیا به سوی او روان شده و بعید نیست که با آن اموال سلاح جنگی بخرد و علیه حکومت قیام کند. آنگاه طی نامه متوکل عباسی، امام به اجبار از مدینه به سامرا فراخوانده شد و پس از ورود به سامرا، خانهای خرید. خطیب بغدادی در ذیل ترجمه حضرت به آن اشاره نموده و مینویسد: در سامرا امام هادی(علیه السلام) از فردی نصرانی به نام دلیل بن یعقوب خانهای خریداری کرد و پس از وفاتش به سال 254 هجری در آن خانه به خاک سپرده شد. این خانه که در نهایت آبادی و وسعت بود، پس از آن حضرت در اختیار فرزندش امام حسن عسکری(علیه السلام) قرار گرفت و در همین خانه، وجود تابناک حضرت ولیعصر حجت بن الحسن (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پا به عرصه گیتی نهاد. علامه مجلسی در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که آن حضرت فرمود: تولد حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در شهری کنار دجله خواهد بود... و آنجا را «سرّ من رأی» گویند. از قسمتهای مهم این خانه سرداب بود که محل عبادت امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام) و در زمان غیبت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) محل ملاقات جمعی از صالحان و نیکان با آن حضرت به شمار میرفت. در تعریف «سرداب» آوردهاند: خانهای که در زمین سازند و حوض آب سرد در آن باشد و در گرمای تابستان آنجا خواب راحت کنند و آن به فتح «سین» است و اعراب آن را معرّب کرده به کسر «سین» خوانند و «سرد» را نیز به «صاد» نویسند. سرداب این خانه، اکنون در طرف غربی صحن عسکریین(علیهما السلام) از جهت شمالی قرار گرفته و در طول این مدت، اصلاحاتی در آن شده و نیز تغییراتی صورت گرفته است. در حدود سال 1203 قمري که ملک مؤید احمدخان دنبلی، متصدی عمارت بقعه مبارکه گردید، دری از طرف شمال بر آن قرار داد و باب قبله را مسدود نمود. پس از احمدخان دنبلی، مرحوم سهم الملک عراقی با صرف مبلغی گزاف، آن در را از نقره نمود و در چوبی قبلی را بر مسجد بالای سرداب نصب نمود. این مسجد از آثار حسین قلیخان دنبلی و به نام «مسجد صاحبالزمان» شهرت دارد. صحن سرداب مطهر، فضای بزرگی به طول تقریباً شصت متر و به عرض بیست متر است. در قسمت جنوبی آن، ایوان کشیده و سپس شبستانی قرار دارد با راهرو و پلهها به سرداب راه مييابد. در داخل سرداب صفهای است که محل حوضی بوده و امامان معصوم در آنجا وضو میگرفتهاند. پس از آنکه اين خانه، مزار و معبد شد، این صفه هم به انداختن عرایض و رقاع حاجات شیعیان به حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اختصاص یافت. چون رفت و آمد شیعیان برای زیارت مقابر ائمة مدفون در این مکان افزایش یافت، برای حرم مطهر و سرداب مقدس خادمانی قرار دادند و آنان چون اشتیاق و رغبت مؤمنان را به زیارت این بقعه شریف بسیار دیدند، خاک سرداب را کندند و آن را در برابر مبلغی به زوار فروختند. این عمل به آنجا انجاميد که در بقعه یاد شده، حفره و چاهی به مقدار دو پله پیدا شد و مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانی آن را پر کرد. خادمان برای جلب نفع و استفاده خود آن را دوباره کندند و آن را «چاه صاحبالزمان» نام نهادند. در دوره مرحوم آیتالله حاج میرزا حسن شیرازی (م1312قمري) بعضی عوام دری از نقره بر دهانه چاه قرار دادند و روزگاری بر آن نگذشت که در را به سرقت بردند و امر به حالت اول برگشت. آیتالله شیرازی با همه قدرت و نفوذ خود در سامرا نتوانست آن را تغییر دهد تا اینکه بساط دولت عثمانی از کشور عراق برچیده شد و مرحوم آیتالله میرزا محمد تهرانی به کمک حکومت وقت، موفق شد چاه را پر کند و زمین سرداب را با سنگ مرمر فرش گسترد. با این همه، خدام شکافی در زیر سنگ مرمر ایجاد کردند تا از آنجا خاک بردارند و به زوار بدهند و پول دریافت کنند. البته برخی معتقدند که این مکان در ابتدا به صورت سرداب نبوده، بلکه محلی ملحق به خانه امام هادی و امام عسکری و حضرت مهدی(علیهم السلام) بوده که بعدها در گذر ایام به صورت سرداب درآمده و شیعيان نيز به دلیل تکریم ائمه(علیهم السلام) آنجا را به صورت هیئت اولیهاش حفظ نمودهاند. سرداب مقدس همراه با حرم مطهر امامین شریفین(علیهما السلام) نزدیک به شانزده بار تجدید بنا و بازسازی شده که مهمترین آنها به شرح زیر، با تغییراتی نیز همراه بوده است: بنای نخستین پس از بنای اولیه خانه امام هادی(علیه السلام) به دست ناصرالدوله از آلحمدان در سال 333 قمري بوده است. وی بنای اولین قبّه را بر قبور شریف نهاد و برای ضریح پرده کشید و اطراف آن خانه شریف، عمارات و ابنیه ساخت. سپس در سال 337 قمري معدالدوله بویهی آن را تکمیل کرد و در قبه و سرداب تعمیراتی نمود. در سال 606 قمري به دستور ابوالعباس احمد الناصر لدینالله، سی و چهارمین خلیفه عباسی، تعمیرات اساسی در بارگاه معصومان و بنای سرداب مطهر انجام گرفت و نام دوازده امام در آن امکنه نگاشته شد. این بنای سرداب، از زمان وی باقی مانده است. محدث قمی در تتمة المنتهی مینویسد: به امر ناصر عباسی در سال 606 هجری در سامرا در میان صفه و سرداب مقدس شباکی با دری از چوب ساج بنا کردند و تا حال که سال 1320 هجری است، آن در موجود است. در سال 1200 قمري تعمیرات صحن، حرم و سرداب مطهر به همت مسدد احمدخان دنبلی که نسب او به برامکه میرسد، انجام یافت. وکیل وی در این کار میرزای سلماسی بود. او روضه منور و سرداب را مرمت کرد و بر صحن و رواق افزود و در سال 1225 قمري آن را به اتمام رسانید. امیر مؤید حسینقلی خان، فرزند احمدخان دنبلی، پس از مرمت حرم مطهر عسکریین(علیهما السلام) مسجدی را بالای سرداب به نام مسجد صاحبالزمان بنا نمود و راه سرداب را از حرم قطع کرد. بعدها نیز تعمیراتی در سرداب مقدس و حرم مطهر صورت گرفت و در زمان علامه مرحوم میرزا محمد تهرانی که ساکن سامرا بود، اولین بار برای روشنایی آن اماکن مقدسه از نیروی برق استفاده شد. این مکان مقدس همان سردابی است که اکثر علمای اهلسنت آنجا را محل غیبت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از نگاه شيعه ميدانند. دیدگاه علما درباره سرداب مسئله سرداب از مواردی است که منابع اهلسنت، هر چند کوتاه در ذیل تراجم حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) و حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به آن اشاره کردهاند، ولی در جاهای دیگر به صورت مبسوط بدان پرداختهاند و تهمتهای ناروایی در این زمینه به تشیع نسبت دادهاند. تأسفبارتر اینکه مؤلفان متأخر عامه با وجود دسترس بودن کتب علمای شیعه، همچنان طبق روند گذشتگانشان و با تبعیت از آنها همان موارد را تکرار کردهاند و بر گفتههای باطل خویش پافشاری نمودهاند. میرزا حسین نوری طبرسی، در بحثی درباره اقوال اهلسنت درباره غیبت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در سرداب سامرا خطاب به علمای عصر و بزرگان روزگار مینویسد: علمای امامیه قبل از ولادت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تا حال کتابهای فراوانی درباره آن حضرت نوشتهاند. حال یک کتاب از علمای سطح متوسط امامیه بیاورید که این مطلب را ذکر کرده باشد؛ چه رسد به کتب علمای بزرگ آنها مانند شیخ کلینی، صاحب کتاب الکافی، کسی که جزری در کتاب جامع الاصول او را مجدد مذهب امامیه در قرن چهارم ذکر کرده است و نیز سیدرضی و سیدمرتضی و استادشان شیخ مفید و نیز شیخ صدوق، شیخ طوسی، ابنشهرآشوب مازندرانی، کسی که سیوطی در کتاب طبقات النحاة مقام او را در فقه و حدیث و رجال ستوده است و علمای بسیار دیگر که درباره غیبت حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) کتابی تألیف نمودهاند که در این تألیفات، از آنچه به شیعیان در مورد سرداب نسبت میدهند، چیزی یافت نمیشود. علامه امینی نیز در پاسخ افرادی چون: ابنتیمیه، ابنحجر، قصیمی و دیگران مینویسد: آنچه اینگونه افراد در مورد سرداب به تشیع نسبت میدهند، در طول تاریخ در هیچیک از بلاد و مجامع شیعه دیده و شنیده نشده است... . اعتقاد شيعيان در سایه احادیث معتبر این است که آن حضرت از مکه و در برابر کعبه ظاهر میشود. هیچ یک از شیعیان سرداب را محل غیبت آن نور مقدس ندانستهاند، بلکه آن مکان را منزل ائمه در سامرا و بنای سرداب را نیز در خانهها برای حفظ از گرما متداول ياد كردهاند. این خانه نیز همانند خانههای دیگر امامان معصوم شرافت و فضیلت دارد. دیدگاه علمای اهلسنت درباره سرداب مقدس علمای عامه درباره قضیه سرداب دیدگاههای متفاوتی دارند. برخی راه معتدلتر و برخی حالت تهاجمی به خود گرفتهاند و در صدد تحریف عقاید شیعه برآمدهاند. ابوالعباس احمد بن تیمیه (م728قمري)، کسی که علمای اهلسنت بر عقایدش خرده گرفتهاند و آنها را باطل و گمراهکننده دانستهاند، درباره سرداب مینویسد: از جمله حماقتهای شیعه این است که برای امام زمانشان در مشاهدی به انتظار مینشینند که از آن جمله سرداب سامراست که گمان میکنند در آنجا امام منتظرشان غایب شده است. در آن سرداب، مرکبی (استر، اسب و یا حیوان دیگری) آماده میکنند تا وقتی آن منتظر خروج میکند، بر آن سوار شود و در دو طرف روز، یعنی آغاز و پایان روز، یا اوقات دیگر، کسی را در آنجا میگمارند تا خروج او را ندا دهد و بگوید: «یا مولانا أخرج؛ ای آقای ما بیرون آی!» آنان سلاحها را برهنه میسازند، در حالیکه کسی آنجا نیست تا با او درگیر شوند و بجنگند. ابنخلدون (732 ـ 808قمري) از علمای اهلسنت، نیز به این موضوع اشاره کرده است. وی نیز همانند ابنتیمیه، از ذکر مطالب غیرواقعی درباره تشیع اجتناب نمیکند و با اختلافی چند در ذکر مطلب مینویسد: اثنا عشریه میپندارند که امام دوازدهم آنان که به مهدی ملقب است، در سرداب خانهاش در حله داخل شده و آنگاه که با مادرش در بند بوده، از همانجا غایب گردیده و معتقدند او در آخرالزمان خروج میکند و زمین را از عدل و داد پر میسازد. آنان تا حال در انتظار اویند و او را به همین جهت «منتظر» مینامند و هر شب بعد از نماز مغرب بر در این سرداب میایستند و مرکبی فراهم میآورند و او را به اسم صدا میزنند و به خروج دعوت میکنند تا پاسی از شب بگذرد و ستارهها نمایان شوند. آنان پیوسته به این کار مبادرت میکنند. ابنبطوطه (704 ـ 779قمري) برخلاف ابنتیمیه که سرداب را در سامرا دانسته و نیز بر خلاف ابنخلدون که محل غیبت را در سردابی در شهر حلّه ذکر کرده، محل غیبت را مسجدی به نام مسجد صاحبالزمان در شهر حله دانسته است. وی همانند دیگر علمای اهلسنت افسانه دیگری را نقل میکند و در نهایت مثل دیگر مؤلفان عامه، آن را به تشیع نسبت میدهد؛ آنجا که مینویسد: در نقطهای از شهر حلّه و در کنار بازار بزرگ شهر، مسجدی است که درش را با حریر پوشانیدهاند و آن را مشهد صاحبالزمان گویند و از عادات آنها این است که هزار مرد از اهل شهر که در دستهای خود شمشیر دارند، بعد از نماز عصر به طرف منزل امیر کوفه میروند و از او اسبی زین شده و آماده میگیرند و در پشت سر این حیوان بر طبل میکوبند. پنجاه مرد پشت سر حیوان و پنجاه مرد دیگر در جلوی آن و بقیه در طرف چپ و راست آن راه میروند و به طرف مشهد صاحبالزمان میآیند و در جلوی مسجد ایستاده، میگویند: «بسم الله یا صاحبالزمان خارج شو که فساد آشکار شده و ظلم بسیار گشته است و حال، زمان خروج توست که خداوند به وسیله تو بین حق و باطل جدایی میاندازد.» آنها از جلوی در مسجد جدا نمیشوند و مدام بر طبل میکوبند تا نماز مغرب. آنها معتقدند که امام حجت بن الحسن العسکری(علیه السلام) داخل این مسجد شده و در آن غایب گشته است و از آنجا خروج میکند و اوست امام منتظر در نزد امامیه. اینگونه داستانسرایی در بین علمای عامه منحصر به مقطع خاصی نبوده، بلکه اکثر آنان در قرون متمادی در تألیفاتشان به تکرار مطالب واهی گذشتگانشان پرداختهاند و با افزودن اکاذیبی چند، اینگونه خرافات را عقاید شیعیان برشمردهاند. نمونهای از این داستانپردازیها را به وضوح میتوان در گفتار احمد قرمانی (939 ـ 1019قمري) دید. وی پس از ذکر اینکه شیعیان گمان میکنند امام منتظرشان در سردابی در شهر بغداد غایب شده، مینویسد: از عادات شیعیان بغداد این بود که هر روز جمعه با اسبی آماده و زین کرده، بر در سرداب رفته آن حضرت را به اسم میخواندند تا آنکه حکومت بغداد به دست سلیمان خان از بنیعثمان رسید و او شیعیان را از این کار بازداشت. برخی دیگر از مؤلفان عامه، نه تنها به ذکر اینگونه موارد بیاساس پرداختهاند، بلکه ادب را در مقام گفتار کنار گذاشتهاند و با بیانی توهینآمیز درباره عقاید شیعیان سخن گفتهاند. در این زمینه، به گفتار عبدالله قصیمی میتوان اشاره کرد. وی درباره مسئله سرداب و عقاید شیعه درباره مهدویت مینویسد: از همه کودنها کودنتر و از تمامی اهل جمود، جامدتر و خشکمغزتر کسانی هستند که امامشان را در سرداب غایب کرده و قرآن و مصحفشان را همراه او در سرداب، مخفی داشتهاند. کسانی که همه شب با اسبها و الاغهایشان کنار سردابی که امامشان در آنجا غایب شده میروند و به انتظارش مینشینند و او را برای خروج میخوانند و بیش از هزار سال است که آنان پیوسته چنین میکنند. علامه امینی در قبال گفته قصیمی مینویسد: ای کاش قصیمی این عادت (رفتن همه شب کنار سرداب) را بیش از هزار سال قید نمیآورد تا لااقل عصر حاضر را شامل نمیشد؛ زیرا امروزه سرداب در برابر دید همه مسلمانان قرار دارد و آنچه او ذکر کرده و نقل میکند در آن مشاهده نمیشود. در بین مؤلفان عامه، افرادی چون ابوعبدالله محمد بن یوسف گنجی شافعی (م658قمري) هستند که نه تنها قضیه سرداب را نفي نمیکنند، بلکه درصدد اثبات حقانیت آن برآمدهاند. گنجی در کتاب البیان خویش در نفي عقیده منکران حیات و طول عمر امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و سرداب مینویسد: اما درباره طول عمر آن حضرت باید گفت که منعی بر بقا و حیاتش نیست؛ به دلیل حیات حضرت عیسی، الیاس، خضر(علیهم السلام) از اولیاءالله و نیز بقا و حیات دجال، ابلیس ملعونین از اعداءالله که همه از طریق کتاب و سنت ثابت شدهاند. و اما اینکه چگونه آن حضرت در سرداب مانده، بدون آنکه کسی طعام و آبی برایش فراهم کرده باشد، باید گفت: اولاً عیسی(علیه السلام) که همچون مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بشر است، در آسمانها بدون طعام و آب بوده و زنده مانده است، پس مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم میتواند در سرداب بدون آب و طعام باشد. اگر گفته شود عیسی(علیه السلام) از خزاین الهی در تغذیه خویش بهره میبرد، باید گفت که خزاین الهی در فراهم کردن تغذیه مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تمام نمیشود، پس به او هم از غیب میرسد و اگر کسی بگوید عیسی(علیه السلام) از طبیعت بشر بودن خارج شده، باید گفت این دعوای باطلی است؛ چرا که خداوند در قرآن بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ» و ثانیاً اگر بقای دجال بنا به نقلی در «بئر موثوق» شده، بدون غذا ممکن است، پس منعی ندارد که مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز با این بزرگواری و مقام الهی خود بدون تنگی و سختی باقی بماند. متأخران از اهلسنت نیز همانند گذشتگان خود، همان مطالب کذب را به شیعیان نسبت میدهند و در اطراف این بحثها بدون تحقیق و بررسی دقیق، تنها گفتههای آنان را نقل میکنند. احسان الهی ظهیر، با تکرار مطالب گذشتگان، اینگونه مطالب را خرافات میخواند. محمد بن عبدالرحمن (م1407قمري)، در کتاب خویش که تلخیصی بر کتاب منهاج السنه ابن تیمیه است، پس از ذکر اینکه بسیاری از مورخان چون طبری، عبدالباقی بن قانع و دیگران از اهل علم انساب قائل به عدم وجود نسل از امام حسن عسکری(علیه السلام) هستند، با بهکارگیری الفاظ نامناسب مینویسد: با این همه باز شیعه معتقد است که امام دوازدهم آنها یعنی فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) داخل سرداب شده و غایب گشته است. شیخ محمد خضری هم در ضمن ذکر وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) در سال 260قمری در ایام معتمد عباسی مینویسد: وی پدر مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دوازدهمین امام از ائمه شیعه است. آنان میگویند امامشان داخل سردابی که در خانه پدرش در سامرا بود، وارد شده و در حالی که مادرش ناظر این واقعه بوده، از آن خارج نشده است. او روزی ظهور میکند و دنیا را پر از عدل خواهد کرد، در حالی که پر از ظلم و ستم شده باشد و شیعیان وی را منتظر، قائم و مهدی مینامند و منتظر ظهور وی از سردابند. به غیر از موارد ذکر شده، مؤلفان سنی دیگر اعم از متقدم و متأخر در کتب خویش بدین مسئله پرداختهاند و همه این نوشتهها تکرار مطالبی است که خود، آنها را ساختهاند و سپس به تشیع نسبت دادهاند. در اینجا به برخی دیگر، فقط به صورت فهرستوار اشاره میکنیم: ـ شمسالدین محمد بن احمد ذهبی (م. 748قمري) در کتابهای تاریخ اسلام، سیر اعلام النبلاء؛ ـ ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ؛ ـ ابن خلکان (م. 608قمري) در کتاب وفیات الأعیان؛ ـ محمد بن رسول حسینی برزنجی، در کتاب اشاعة لإشراط الساعه؛ ـ محمد بن احمد سفارینی حنبلی در کتاب لوامع الأنوار البهیه و سواطع الأسرار الأثریه؛ ـ ابن عماد حنبلی (م. 1089قمري) در کتاب شذرات الذهب فی أخبار من ذهب؛ ـ احمد کمال شعث در کتاب «الشیعة الامامیه»؛ ـ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی در کتاب نورالابصار فی مناقب آلبیت النبی المختار؛ ـ علی بن محمد بن صباغ مالکی (م 855قمري) در کتاب الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمه(علیهم السلام)؛ ـ خیرالدین زرکلی در کتاب الاعلام، قاموس التراجم؛ ـ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی در کتاب المهدی المنتظر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)؛ ـ شیخ نعمان افندی آلوسیزاده در کتاب غالیة المواعظ؛ ـ جعفر خلیلی در کتاب موسوعة العتبات المقدسه. اختلاف علمای عامه در محل وقوع غیبت به غیر از سرداب سامرا که علمای اهلسنت به غلط آن را «سرداب غیبت» نامیدهاند و به گفته علامه امینی، شنیعترین تهمتها به تشیع است، علمای اهلسنت سردابها و مساجد دیگری را در کتب خویش ذکر کردهاند و همان افتراها را که در سرداب سامرا به تشیع نسبت دادهاند، در این اماکن نیز تکرار کردهاند که موارد زیر از آن جمله است: ابن بطوطه (703 ـ 779قمري) در شرح حال کوفه و اطراف آن، درباره مسجد شهر حله مینویسد: در کنار بازار بزرگ شهر حله، مسجدی است که درش را با حریر پوشانیدهاند و آن را مشهد صاحبالزمان گویند... آنان معتقدند که امام حجت بن الحسن العسکری(علیه السلام) داخل این مسجد شده و در آن غایب شده است و از آنجا خروج میکند و اوست منتظر در نزد امامیه. ابنخلدون گفتة ابنبطوطه را در مقدمه کتابش ذکر میکند، ولی بر خلاف وی که محل غیبت را مسجد ذکر کرده، غیبت را از سردابی در شهر حله میداند و مینویسد: آن حضرت در شهر حله با مادرش در سرداب یا حفرهای، در خانهای که در آن سکونت داشتهاند، رفته و در آنجا غایب گشته و در آخرالزمان ظهور میکند و همه جا را پر از عدل و داد خواهد کرد. احمد بن یوسف قرمانی در اخبار الدّول و آثار الاُول فی التاریخ درباره محل غیبت میگوید: شیعه گمان کرده است که حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در سردابی در بغداد غایب شده و او صاحب سیف و قائم قبل از قیام ساعت است. از دیگر مکانهایی که مؤلفان عامه به نام مکان غیبت ذکر کرده و آن را به تشیع نسبت دادهاند، شهر مدینه است. احمد بن حجر هیثمی(899 ـ 974قمري) در کتاب صواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقه در ذیل ترجمه کوتاهی که برای امام دوازدهم ذکر کرده، آورده است: عمر آن حضرت در زمان پدرش پنج سال بود، لکن خداوند در این کودکی به او حکمت عطا نمود و او قائم منتظر است. گفته شده که در مدینه مخفی و سپس غایب شد و کسی نمیداند که کجا رفته است. رافضه معتقدند که او «مهدی» است. دهخدا در لغتنامه خود طایفهای را در شهرری با نام «سردابیه» ذکر میکند که منتظر ظهور حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از سردابی در آن شهرند. وی مینویسد آنها از غلاتند و هر بامداد جمعه پس از نماز اسبی را لگام میکنند و به آنجا میبرند و سه بار میگویند: «یا امام بسمالله!». دهخدا منبعی برای این سخن خویش ذکر ننموده است. دیدگاه علمای شیعه درباره سرداب مقدس به طور قطع هیچ یک از علمای امامیه به آنچه علمای عامه مطرح میکنند، اعتقاد ندارند و طرح چنین مباحثی را دلیل ناآگاهی عالمان اهلتسنن به عقاید تشیع میدانند. علامه اربلی در اینباره مینویسد: قضیه سرداب و وجود حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در آن مکان بدون طعام و آب، قول عجیب و تصور غریبی است؛ چرا که قائلین به وجود حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به هیچ عنوان معتقد به حضور آن حضرت در سرداب نیستند، بلکه بر این عقیدهاند که آن حضرت زنده است و در روی زمین سیر میکند و به خانهها و خیمهها سر میزند و خیلی از موارد دیگر که شرح آنها به درازا میکشد. آیتالله سیدصدرالدین صدر در کتاب المهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مینویسد: از سنن جاریه در گذشته و حال این بوده که خانههای بزرگان دین مورد علاقه و زیارت مردم قرار میگرفت و شیعه هم بر این اساس که خانه امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام) و سرداب واقع در آن که سالها آن حضرات در آنجا به عبادت مشغول بودهاند و شب و روز در آنجا نماز گزارده و تلاوت قرآن مینمودند، به زیارت آن اماکن مقدس رفته و آنجا را بزرگ میشمارند و این امر آن چیزی است که برخی با برداشت غلط از آن، این گونه به شیعه تهمت میزنند. کامل سلیمان نیز گفتههای علمای تشیع را در اینباره اینگونه ذکر کرده است: اینکه میگویند غیاب آن حضرت در سرداب بوده و در آنجا باقی است تا خروج کند، حرف دروغی است که جهال گفتهاند. آری آن حضرت در سرداب نیست، بلکه در بین مردمان است و در مراسم دینی شرکت میکند و هر کس که از دنیا میرود و یا اینکه به دنیا میآید، میبیند. بهترین نظر در زیارت سرداب توسط شیعه این است که آنها، خانه و سرداب را به دليل سه تن از ائمه(علیهم السلام) که در آنجا زندگی کردهاند، زیارت میکنند و در سرداب امتیاز دیگری وجود ندارد که آن را از سایر امکنه مقدس جدا سازد. در ادامه بحث به روایات چندی از سرداب که احتمالاً منشأ چنین تحریفاتی شده، اشاره میکنیم تا با بیان آنها به عقیده شیعه بپردازیم که به قسمتی از آن اشاره شد. در عصر غیبت صغرا، خانه امام هادی(علیه السلام) که در تصرف حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بود، برای دستگیری آن حضرت سه بار بازرسی شد. درباره نوبت اول گفته شده است: پس از آنکه کاروان قمیها از دیدار امام مأیوس شدند و از سامرا خارج گشتند، آن حضرت توسط غلامش با آن کاروانیان ارتباط برقرار میکند که جعفر عموی حضرت این خبر را به دربار خلیفه ميرساند که آن روزها به شدت به دنبال این بودند که امام عسکری(علیه السلام) از خود فرزند یا نایبی بر جای گذاشته یا خیر و معتمد مأموران خود را به خانه امام عسکری(علیه السلام) میفرستد و آنها پس از فحص و جستوجو، چون کسی را در خانه به غیر از صقیل یا صیقل «مادر حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)» نمییابند، دست به غارت اموال خانه میزنند و حضرت که در آن موقع کودک خردسالی بود، از غفلت مهاجمان استفاده کرده، از در خارج میشود، بدون آنکه کسی او را ببیند و سپس غایب میشود. چنانكه اشاره شد، در این مورد فقط خروج حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از در قید شده است که هم در خانه میتواند باشد و هم در سرداب، ولی در دو روایت بعدی مطالب منحصر در خود سرداب است که به آنها اشاره میکنیم. شیخ الطائفه، از فردی به نام رشیق، صاحب مادرانی که گويا از افسران بلندپایه و عناصر حکومتی در دستگاه عباسیان در عصر معتضد بوده، حکایتی نقل میکند که میگوید: ما سه نفر بودیم که معتضد عباسی به سراغمان فرستاد و گفت که هر کدام از ما اسبی سوار شویم و مرکبی را همراه آوریم و هیچ کس با ما نباشد و سبکبار در حالی که جز روپوش بالای زین چیزی بر مرکب نگذاشته باشیم، به سرعت حرکت کنیم و به سامرا برویم. در آنجا محلهای برای ما توصیف کرد و خانهای را ياد آورد و گفت وقتی به آنجا رسیدید، بر در خانه خادمی سیاه میبینید، ولی با شدت و قهر وارد شوید و هر کس را دیدید، سر از پیکرش بردارید و برای من بیاورید. به سامرا رفتیم و آنچه را گفته بود، یافتیم. در مدخل آن خانه غلامی سیاه دیدیم که مشغول بافتن بندی بود. از او جویای خانه و ساکنش گشتیم و پرسیدیم در خانه کیست؟ گفت صاحبش و به ما هیچ اعتنایی نکرد. ما وارد خانه شدیم و تمام خانه را جستوجو کردیم. پردهای زیبا در آن خانه آویخته بودند. من آن را بالا زدم، دیدم اتاقی است بزرگ ولی گویی پر از آب است و در انتهای آن حصیری که فکر کردم روی آب آن را پهن کردهاند و بر روی آن حصیر مردی که از همه مردم زیباتر مینمود، به نماز ایستاده بود که به ما و سلاحهای ما اعتنایی ننمود. یکی از همراهان ما به نام احمد بن عبدالله قدم پیش نهاد تا وارد اتاق شود، ولی در آب فرو رفت. دستش را گرفتم و نجاتش دادم، در حالی که بیهوش شده بود. ساعتی بعد همراه دیگر ما اقدام کرد و همانند احمد به همان وضع مبتلا شد. من مبهوت ماندم که این آقا کیست. پس به صاحبخانه گفتم که از خدا و شما معذرت میخواهم، به خدا سوگند من بیخبر بودم و نمیدانستم که به کجا میآیم، اینک توبه میکنم و به سوی حق برمیگردم، ولی باز او به ما توجهی نکرد. آنچه دیدیم ما را به هراس انداخت و بازگشتیم. معتضد در انتظار ما بود و ما شب هنگام به بغداد رسیدیم و بر خلیفه وارد شدیم. او ماجرا را از ما پرسید. ما هم به طور تفصیل واقعه را برای او بازگو کردیم، خلیفه گفت وای بر شما آیا قبل از من هم کسی شما را دیده و سخن شما را شنیده است. گفتیم خیر. گفت من فرزند جدم نباشم که اگر کسی از این داستان باخبر شود و شما را گردن نزنم و به زندگیتان خاتمه ندهم. ما هم جرئت نقل این ماجرا را نداشتیم تا معتضد از دنیا رفت. هر چند شیخالطائفه در کتاب الغیبه و علامه مجلسی در بحارالأنوار به نقل از شیخ، آن مکانی را که پر از آب بوده، با قید «اتاق» ذکر کردهاند، ولی قطب راوندی (م. 573قمري) در کتاب الخرائج و الجرائح و علامه اربلی در کشف الغمه از آن مکان با نام «سرداب» یاد میکنند و مینویسند: که رشیق گوید چون من پرده را بالا زدم، دیدم سردابی است پر از آب. راوي درباره دومين حمله در عصر معتضد که افراد بسیاری نیز در آن حضور داشتند، میگوید: وقتی سربازان وارد خانه شدند، از سرداب صوت قرائت قرآن شنیدند. پس بر در آن جمع شدند تا کسی داخل یا خارج نشود. فرمانده گروه ایستاد تا همه گروه رسیدند و مستقر شدند. حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از در سرداب خارج شد و از مقابل لشکریان گذشت و پس از آن غایب شد. فرمانده گروه گفت وارد شوید و او را بگیرید. آنها گفتند مگر آنکه از مقابل شما رد شد، همان نبود. فرمانده گفت من کسی را ندیدم شما که دیدید چرا نگرفتید. گفتند ما فکر کردیم شما هم او را میبینید. در هر سه روایت یاد شده که لشکریان عباسی وارد خانه آن حضرت میشوند، آمده است «آن حضرت از در خارج شده و سپس از چشمها غایب گردیده است.» حال این در، در سرداب یا در اتاق و یا در خانهای که به هر سه اشاره شده، میتواند باشد. بیگمان، آن حضرت خارج از سرداب یا اتاق دیده شده و بیرون از آنها غایب گردیده است که در بیشتر این موارد، مؤلفان عامه پس از ذکر این روایات و بدون دقت در مضامین آن فقط دو لفظ «سرداب» و «غیبت» را در نظر گرفتهاند و پس از بیان اینکه حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در سرداب غایب گشته، این عقیده را به شیعه نسبت دادهاند و آن را خرافات نامیدهاند. پس از بیان این مطالب، این پرسش باقی است که آیا برای غیبت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مبدئی تصور میشود و اگر هست از چه زمانی است؟ تا با رسیدن به جواب این سؤال، کذب آغاز غیبت از سرداب آشکار گردد. از بیان علمای شیعه برمیآید که از ابتدای تولد حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، پدر بزرگوارش برای حفظ جان وی و نرسیدن خبر تولدش به دارالخلافه، وی را مخفی نمود و جز به عدهای از خواص خود، او را نمایان نساخت و این امر بعد از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) در سال 260 قمري نیز به صورت مخفی باقی ماند و فقط خواص و سفرای آن حضرت به آن آگاه بودند. سیدمحمد صدر در تحقیقی جالب درباره غیبت صغرای امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مینویسد: اینکه میگویند حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از آنکه به سرداب وارد شد، از دیدگان غایب شد و غیبت از آنجا آغاز گردید، جز حرف کذب و اعتقاد خرافهای بیش نیست؛ چراکه لازمه این حرف آن است که قبل از ورود آن حضرت به سرداب، همه مردم او را دیده باشند و پس از رؤیت مردم و علم مردم به وجود آن حضرت، غیبت آغاز شده باشد. در صورتی که چنین نیست و این حرفها بدون پایه و اساس است و حجب و اختفای آن حضرت توسط پدرش صورت گرفته، نه در حادثه سرداب و اما اینکه مبدأ غیبت صغرا را بعد از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) ذکر میکنند، به دلیل این است که حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از شهادت پدر بزرگوارش به مقام الهی و بزرگ امامت رسیده و امامت مسلمین بر عهده وی نهاده شده است و آن حضرت پس از آنکه اولین وکیل خود (یعنی عثمان بن سعید سمری) را نصب نموده و نیز پس از آنکه کاروان قمیها به خدمتش مشرف شدهاند، از دید مردمان غایب شده است. پس در حقیقت اصل مطلب این است که امام حسن عسکری(علیه السلام) در روز هشتم ربیعالاول سال 260 قمری شهید شد و قبل از ظهر همان روز کاروان قمیها به خدمت امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) رسید و در همان روز بر بدن مطهر امام حسن عسکری(علیه السلام)، فرزند بزرگوارش نماز گزارد و پس از آن غیبت آغاز شد. با وجود این، از روی مسامحه مبدأ غیبت را از حین وفات امام عسکری(علیه السلام) ذکر میکنند. البته در تشرف قمیها به محضر امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دو روایت وجود دارد که یکی از آنها روایت ابوالادیان است. به نظر میرسد، بنابراین روایت، خادم حضرت اموال را پس از ذکر اوصاف آنها از قمیها میگیرد، ولی بنابر روایت دیگر که به نقل از علی بن سنان از پدرش است، قمیها خود به محضر آن حضرت میرسند و موفق به زیارت آن حضرت میشوند. جالب توجه اینکه برخی از منابع اهلسنت نیز به این وقایع اشاره نمودهاند. نکته پایانی بحث اینکه، مباحث مطرح شده از طرف اهلسنت در اذهان مستشرقان بیتأثیر نبوده و آنها نیز به آنچه اهلسنت ذکر کردهاند، پرداختهاند. دونالدسون در کتاب عقیدة الشیعه پس از بیان مطالبی درباره غیبت، در ذیل واقعه وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) در خانه خود در شهر سامرا که حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز در آنجا حضور داشت، مینویسد: روشن است که آن کودک در همین زمان مخفی و غایب گردیده است، یعنی بعد از وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) در سال 260 هجری، در خانه آن حضرت این امر اتفاق افتاده است. وی سپس در باب شهر سامرا و اماکن شریفه در آن، درباره سرداب آورده است: این مشهد محل غیبت امام غایب، و آن سردابی است که گفته شده امام در کودکی به آنجا رفته و در آن غایب گردیده است. وی همچنین به ادعیه مخصوصی که در آنجا خوانده میشود، اشاره نموده است. از آنچه دراین نوشتار ذکر شده، به خوبی میتوان دریافت که مسئله سرداب غیبت ساخته و پرداخته افرادی است که دید مغرضانهای به تشیع داشتهاند و با وجود تألیفات فراوان علمای بزرگ شیعه در خصوص امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که به سهولت نیز میتوان به آنها دست یافت، باز راه عناد را در پیش گرفتهاند و با پشت پا زدن بر منطق و وجدان خویش بر گفتار کذب خود پافشاری کردهاند؛ چگونگی بیان و ذکر مطالب متضاد آنها، دلیل این مدعاست. آنان در نوشتههای خود، غیبت امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در سرداب از عقاید شیعه میدانند و آن را در سامرا، مدینه، بغداد، حله (مسجد صاحب الزمان یا سرداب غیبت) و... ذکر میکنند. علمای اهلسنت در هیچ یک از نوشتههای خود، منابع مورد استفاده خود را ذکر نکردهاند و اگر بدان اشاره کردهاند، آن منبع نیز از کتب اهلسنت بوده، یعنی آنان به هیچ وجه نوشتههای خود را از منابع شیعی نگرفتهاند. مسائلی که در سرداب رخ داده، از جمله روایت رشیق و نیز حمله نیروهای عباسی و شنیدن صوت قرآن از سرداب، هیچگونه ارتباطی با مسئله غیبت حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ندارد و مسئله اساسی که از این گونه روایات میتوان دریافت، قطعیت وجود آن حضرت و حضور وی در میان مردم است. بر خلاف ادعای برخی از مؤلفان عامه چون طبری و عبدالباقی بن قانع و دیگران از اهلسنت که به عدم وجود حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) قائلند، برخی علمای اهلسنت، از جمله قندوزی حنفی در ینابیع الموده، روایاتی را ذکر کردهاند که قطعی بودن وجود آن حضرت را ثابت میکند. خانه امام هادی(علیه السلام) در سامرا و سرداب واقع در آن، به جهت اینکه مسکن سه تن از امامان معصوم شیعه بوده و آن معصومان سالها در آن زندگی کردهاند و به عبادت و راز و نیاز با خدای خویش پرداختهاند، در نزد شیعیان جایگاه والا و بالایی دارد. تقدس و احساس علاقه و الفت به این مکان شریف، فقط به جهت حضور آن ستارگان آسمان امامت و ولایت در آنجاست و هیچ امتیاز دیگری بر مشاهد مطهر دیگر ائمه(علیهم السلام) ندارد. علمای شیعه در تألیفات خود بر این نکته تأکید کردهاند.