یمانی؛ درفش هدایت مقدمه نشانههای ظهور از جذابترین و پرطرفدارترین بخشهای معارف مهدوی است. اختصاص بخش عمدهای از روایات مهدویت به این موضوع، بهترین گواه بر این مسئله است. این جذابیت از سویی باعث افزایش اقبال عمومی به این مسئله و در نتیجه اصل اندیشه مهدویت میشود، اما از سوی دیگر، افزون بر ایجاد زمینه مناسب برای ورود خرافات، طمع شیادان را برای جعل و تحریف روایات دو چندان میکند. از اینرو، نظر به فقدان پژوهشهای مستند در این زمینه، شایسته است با انجام تحقیقات مبتنی بر اصول و قواعد فهم حدیث و با جداسازی احادیث صحیح از ضعیف و مطالب مستند از غیرمستند، علاوه بر پالایش معارف مهدویت از خرافات، زمینههای سوءاستفاده از این موضوع از میان برداشته شود. بر این اساس، در این نوشتار کوشیده خواهد شد تا ابعاد مختلف حادثه قیام یمانی که از نشانههای مهم ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، به صورت مستند بررسی شود. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تکریم اهل یمن از دیرباز، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیشوایان دینی، یمن و اهل آن را تکریم مینمودهاند. از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این خصوص چنین روایت شده است: مَن أحَبَّ أهلَ الیَمَنَ فَقَد أحَبَّنی وَ مَن أبغَضَ أهلَ الیَمَنِ فَقَد أبغَضَنی؛ کسی که اهل یمن را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که با اهل یمن دشمنی ورزد، با من دشمنی ورزیده است. و نیز فرمودهاند: رِجالُ أهلَ الیَمَنِ أفضَلُ ألایمانُ یَمانیٌّ وَالحِکمَةُ یَمانیّةٌ؛ مردمان یمن با فضیلتترند. ایمان و حکمت یمنی است. آنان یمن را از آنروی تکریم و تعظیم مینمودند که مهد پرورش انسانهای وارسته و پارسایی چون اویس قرنی بوده است، هم چنانکه در آخرالزمان اهل یمن علیه پلشتیها و تباهیها بپاخواهند خاست و در راه اقامه دین الهی و گسترش معنویت، مجاهدت خواهند کرد. رسول گرامی اسلام، به هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن، به وی فرمودند: بَعَثتُکَ إلی قَومٍ رَقیقَةٌ قُلُوبُهم یُقاتِلوُنَ عَلَی الحَقِّ مَرَّتَینِ؛ تو را به سوی مردمی فرستادم که قلبهایشان رقیق است و بر سر حق دوبار جنگ میکنند. جابر بن عبدالله انصاری، در روایت دیگری از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، چنین روایت میکند: گروهی از سرزمین یمن بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شدند، آن حضرت فرمود: قَومٌ رَقیقَةٌ قُلوُبُهم راسِخٌ ایمانُهم و مِنهُم المَنصُور یَخرُجُ فی سَبعَینَ الفاً یَنصُرُ خَلَفی و خَلَفَ وَصیّی؛ مردم سرزمین یمن قلبهایی رقیق و ایمانهایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام میکند و جانشین من و جانشین وصی مرا یاری میدهد، از آنهاست. از آنجا که چنین حادثهای برای پیشوایان گذشته رخ نداده، منظور پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جانشین وصی ایشان کسی جز امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نخواهد بود. براین اساس اهل یمن در آخرالزمان، زمینهسازان ظهور و یاریکنندگان آخرین وصی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهند بود. رهبریِ نهضتِ زمینهسازان یمن، بر عهدۀ شخصی است که روایات از او با نام «یمانی» یا «قحطانی» یاد کردهاند. یمانی در آینه روایات و تاریخ اصل ظهور مردی از سرزمین یمن در آخرالزمان، مسلّم است و روایات متعددی نیز بر آن دلالت میکنند که برخی از آنها معتبرند. این روایات، از پیامبر اکرم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، امام علی(علیه السلام)، امام باقر(علیه السلام)، امام صادق(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) و نیز تعدادی از صحابه، همچون عمار یاسر نقل شده است؛ مثلاً امام صادق(علیه السلام) در روایت صحیحهای در پاسخ به این سؤال که فرج شیعیان شما چه زمانی خواهد بود، فرمودند: ... وَ ظَهَرَ الشّامیٌ وَ أقبَلَ الیَمانیُّ و تَحَرَّکَ الحَسَنیُّ خَرَجَ صاحِبُ هذا الامرِ مِنَ المَدینَةِ الی مَکَّةَ؛ ... هنگامیکه شامی ظاهر شود و یمانی آشکار گردد و حسنی جنبش خود را آغاز کند، صاحب این امر از مدینه به سمت مکه برود. از نخستین کتابهای روایی که این روایات را ذکر کردهاند، میتوان به مختصر اثبات الرجعة از فضل بن شاذان، کافی، الغیبة نعمانی، کمالالدین و تمام النعمة، الغیبة و امالی شیخ طوسی، و در منابع اهل سنت به صحیح بخاری، صحیح مسلم و الفتن نعیم بن حماد اشاره کرد. بیگمان تعدد این روایات و قدیمی بودن منابع آن و نیز وجود احادیث معتبر در میان مجموعه این روایات، جای هیچگونه تردیدی در اصل این مسئله باقی نخواهد گذاشت. این مسئله آنقدر مسلم بوده که در طول تاریخ، افراد مختلفی با عنوان قحطانی (یمانی) دست به قیام زدهاند. مسعودی دراینباره مینویسد: از حوادث بزرگ عهد عبدالملک بن مروان، خلع او توسط عبدالرحمان بن اشعث بن قیس بن معدی کربکندی در سال 81 بود. چون لشکریان عبدالرحمان زیاد شدند و بسیاری از مردم عراق از رؤسای قبایل، قاریان و عابدان، به او پیوستند، عبدالملک را خلع کرد و مردم نیز عبدالملک را خلع کردند. این واقعه نزدیک اصطخر فارس به وقوع پیوست. وی پس از خلع عبدالملک خود را «ناصرالمؤمنین» نامید و مدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظار اویند؛ همو که زمامداری را به اهل یمن باز میگرداند. فخر رازی علاوه بر ابناشعث، از یزید بن ملهب نیز به عنوان کسی که مدعی قحطانی موعود است، یاد میکند. ابن خلدون نیز در ضمن حوادث مربوط به قرن چهارم هجری مینویسد: آنگاه که المظفر (بن محمد بن عبدالله بن عامر) مُرد، برادرش عبدالرحمان جانشین او (وزیر هشام بن الحکم، المؤید بالله) شد و ملقّب به «الناصر لدین الله» گردید. وی راه پدر و برادرش را در پیش گرفت و مانند آن دو، خلیفۀ وقت، هشام را از تصرف در امور منع میکرد و با او مستبدانه رفتار مینمود و او را در فرمانروایی دخالت نمیداد. سپس از هشام خواست که وی را ولیعهد خود معرفی کند...، و هشام نیز چنین نوشت: ... امیرالمؤمنین بر آن شد تا ولی عهدش قحطانی باشد؛ همو که عبدالله بن عمر بن العاص و ابوهریره دربارهاش از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین نقل کردهاند: «لاتَقُومُ السّاعَةُ حتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِن قَحطانَ یَسُوقُ النّاسَ بِعَصاه؛ قیامت برپا نمیشود تا اینکه مردی از قحطان که مردم را با عصایش رهبری میکند، خروج نماید.» ابن خلدون در جایی دیگر ضمن بیان حوادث مربوط به قرن هفتم مینویسد: عبدالرحیم بن عبدالرحمان بن الفرس که از طبقه علمای اندلس بود، روزی در مجلس منصور حاضر شد. سخنی تند بر زبان راند و پس از آن از مجلس خارج شد و مدتی مخفیانه زندگی کرد. پس از مرگ منصور، در منطقه «کزوله» ظاهر شد و ادعای امامت کرد و مدعی شد که همان قحطانی است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهاش فرموده: «قیامت برپا نمیشود تا اینکه مردی از قحطان (یمن) قیام کند و مردم را با عصایش رهبری نماید و زمین را همچنانکه پر از ظلم شده از عدل سرشار سازد.» ناصر بن منصور سپاهی را به سوی او روانه کرد. عبدالرحیم در این نبرد پس از شکست، کشته شد و سرش به مراکش فرستاده و در آنجا به دار آویخته شد. شخصیت دیگری که در زمان ما با ادعای یمانی بودن پیروانی یافت، شخصی به نام سیدمحمود حسنی است که رسانهها درباره وی، بدین صورت گزارش دادهاند: تعدادی از افراد عراقی در نماز جمعة گذشتة شهرهای تهران، قم، قزوین و همدان در حالی که لباسهای سیاه بر تن و چفیههای سبز بر سر داشتند، مدعی ظهور سیدحسن یمانی که به گفته آنان نایب امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میباشد، بودند، توسط مأموران دستگیر شدند. این افراد در میان نمازگزاران با صدای بلند و لهجه عربی فریاد زدند: ای مؤمنین! سید یمانی ظهور کرده به یاری ما بشتابید. سید یمانیِ مورد ادعای این افراد احتمالاً شخصی به نام سیدمحمود حسنی سرخی (ساکن عراق) است که خود را نایب امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) معرفی کرده و هوادارانی نیز داشته است. این شخص چندی قبل یک امریکایی را در شهر کربلا کشت و سپس ناپدید شد که پس از آن هوادارانش ادعا کردهاند که او در غیبت به سر میبرد. آخرین شخصیتی که او را مدعی یمانی دانستهاند، سیدحسین بدرالدین الحوثی است. وی از سال 1993 تا 1997 نماینده مجلس یمن بود و ریاست گروه جوانان مؤمن را برعهده داشت و در سال 1997 از یک گروه اسلامی به نام «الحق» جدا شد. الحوثی سال گذشته با اعتراض به حمایت دولت یمن از امریکا علیه آن وارد جنگ شد و دولت یمن که برای دستگیری یا کشتن وی 54 هزار دلار جایزه تعیین کرده بود، پس از مدتها درگیری او را به همراه عدهای از یارانش در غاری در منطقه کوهستانی مران، نزدیک منطقه مرزی با عربستان، به قتل رساندند. مشروح این جریان را دکتر عصام العماد، رئیس مجلس اعلای شیعیان یمن اینگونه شرح داده است: سیدحسین الحوثی فرزند علامه سیدبدرالدین الطباطبایی الحوثی است که در شهریور گذشته پس از نود روز مقاومت در کوههای محاصره شدة استان صعده به فیض شهادت نایل آمد. شهیدحسین الحوثی طبق عادت همیشگی، شبهای جمعه همراه حدود هفتاد تن از شاگردانش به دامنه کوهها پناه میبرد و با خواندن دعای کمیل با خدای خویش راز و نیاز میکرد که نظامیان یمن با محاصره نود روزه وی و هفتاد تن از یارانش او را به شهادت رساندند. حکومت یمن ابتدا برای جلوگیری از افزایش محبوبیت روزافزون الحوثی، مدعی شد که وی ادعای نبوت کرده است. ولی این راهکار نتوانست مردم را فریب دهد. آنگاه گفتند وی ادعای امامت کرده اما این ترفند هم کارآیی نداشت. سپس تلاش کردند تا با کمک رسانههای دولتی اینگونه شایعه کنند که وی ادعای یمانیت کرده است، ولی این هم نتوانست در علاقه شیعیان یمن به وی خللی ایجاد کند. در برخی از احادیث معصومین(علیهم السلام) آمده است؛ شخصی که در آستانه ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از یمن قیام میکند و مردم را به سوی هدایتیافتهترین مذاهب فرا میخواند، حسن یا حسین نام دارد. حکومت یمن با استناد به این احادیث، ادعا کرده بود که سیدحسین الحوثی همان یمانی موعود است، زیرا نامش حسین و مذهبش شیعه دوازده امامی است. در حالیکه خود وی هیچگاه چنین ادعایی نکرده بود. با توجه به ویژگیهایی که در ادامه برای یمانی واقعی برخواهیم شمرد، در بطلان دعاوی مدعیان یاد شده نمیتوان تردید کرد، اما اصل طرح این ادعا در تاریخ و پذیرش آن نزد عده فراوانی از مسلمین، ریشهدار بودن اعتقاد به قیام مردی از یمن در آخرالزمان را نشان میدهد. این ارتکاز ذهنیِ مسلمین، تنها از کلمات پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سرچشمه میگیرد، همچنانکه از وجود مدعیان دروغین مهدویت و روی آوردن بسیاری از افراد جامعه اسلامی به آنان، به اصالت اندیشه مهدویت میتوان پی برد. دلایل متعددی به موضوع یمانی و کندوکاو درباره ابعاد مختلف این شخصیت و زوایای زندگی و جنبش او اهمیت بخشیده است، از جمله: 1. تعداد زیادی از روایات در میان مجموعه احادیث علائم الظهور، فقط حدود پنج پدیده را به شکل مستقل، نشانههای ظهور برشمردهاند. بعضی از این پنج نشانه، در اندکی از روایات جای خود را به نشانههای دیگری میدهند، اما معمولاً در اصل پنجشماری آن نشانهها، تغییری ایجاد نمیشود. تأکید پیشوایان معصوم(علیهم السلام) بر این علائم که در برخی روایات از آنها با عنوان علائم حتمی تعبیر شده و جداسازی آنها از سایر نشانههای ظهور، دلیل بر اهمیت این نشانههاست که توجه ویژهای را میطلبد. یمانی یکی از این نشانههاست که معمولاً در زمره پنج علامت یاد شده، به شمار میرود. امام صادق(علیه السلام) دراینباره فرمودهاند: خَمسٌ قبلَ قیامِ القائِم(علیه السلام) الیَمانِیُّ وَالسُّفیانیُّ، وَالمُنادی مِنَ السَّماءِ وَ خَسفٌ بِالبِیداءِ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ؛ پیش از قیام قائم پنج نشانه رخ خواهد داد: یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن [سپاه سفیانی] در سرزمین بیداء و کشته شدن نفس زکیه. 2. همچنانکه خواهد آمد، قیام یمانی، فضیلت محور و اصلاحگر است و روایات، بر کمک به او تأکید کردهاند. بیگمان جانبداری از این حرکتِ ارزشی و تقویت آن، زمانی امکانپذیر خواهد بود که این شخصیت و جزئیات مربوط به جنبش او تا حد ممکن شناسایی شود. 3. وجود ویژگیهای مثبت در شخصیت یمانی و تکریم و تجلیلی که در کلمات پیشوایان دین از او شده، میتواند انگیزهای برای وسوسه شیادان و فرصت طلبانی باشد که برای جلب عواطف و احساسات مذهبی مردم، از آن استفاده کنند. لذا، این احتمال همواره وجود داشته است که افرادی خود را یمانی معرفی کنند و از این رهگذر، عواطف، احساسات و امکانات مردم را به سوی خود جلب کنند و چه بسا با این عنوان تا مرز تشکیل حکومت نیز پیش بروند. از اینرو، بجاست تا در حد ممکن جزئیات این حادثه براساس اصول علمی شناسایی شود تا بتوان در مقام تعیین مصداق، مدعیان دروغین را از یمانی واقعی شناسایی کرد. با جزئیات یاد شده اگر نتوان یمانی واقعی را شناسایی کرد، دستکم این معیار برای تشخیص مدعیان دروغین کفایت میکند، و همین مقدار، اهمیت کندوکاو پیرامون این موضوع را به خوبی مینماید. 4. از دیگر ثمرات این بحث اثبات آن است که امامان معصوم(علیهم السلام) قیامهای اصلاحطلبانه را در عصر غیبت تأیید کردهاند. همچنانکه خواهد آمد، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) از یمانی و جنبش او جانبداری کردهاند. بنابراین، میتوان گفت که از نظر معصومان(علیهم السلام) در عصر غیبت، جنبشهای نظامیِ تأیید شده نیز وجود دارند. بنابراین، دیدگاه معروفی که حرکتهای اصلاحی را در عصر غیبت محکوم به شکست و بر خلاف میل و ارادۀ پیشوایان دینی میداند، پذیرفتنی نیست، و در صورت وجود روایاتی که این اندیشه را تأیید میکنند، باید آنها را به صورتی که با روایات یمانی جمعپذیر باشد، تأویل کرد. حتمی یا غیرحتمی بودن جنبش یمانی یکی از تقسیمات معروف نشانههای ظهور که ریشه در روایات دارد، تقسیم علائم به حتمی و غیرحتمی است. نشانههای حتمی، حتماً پیش از ظهور تحقق مییابند، اما در نشانههای غیرحتمی احتمال عدم تحقق نیز وجود دارد. آیا جنبش یمانی نیز از نشانههای حتمی ظهور است، یا غیرحتمی؟ در میان مجموعه احادیثی که نشانههای ظهور را به حتمی و غیر حتمی تقسیم کردهاند، در دو روایت به حتمی بودن قیام یمانی تصریح شده است. شیخ نعمانی روایت اول را به سند خود و در کتاب الغیبة، از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل کرده است: النِّداءُ مِنَ المَحتومِ والسُّفیانیُّ مِنَ المَحتومِ وَالیَمانیُّ مِنَ المَحتومِ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّةِ مِنَ المَحتومِ وَ کَفٌّ یَطلَعُ مِنَ السَّماءِ مِنَ المَحتُومِ؛ ندای آسمانی از نشانههای حتمی است و سفیانی و یمانی و کشته شدن نفس زکیه و کف دستی که از افق آسمان نمایان میشود نیز از نشانههای حتمی هستند. در نسخۀ کتاب الغیبة نعمانی که مرحوم غفاری آن را تصحیح کرده، روایت به شکل فوق آمده، اما در کتابهای بحارالانوار و اثبات الهداة که این روایت را از الغیبة نعمانی روایت کردهاند، جمله «الیَمانِیُّ مِنَ المَحتُومِ» وجود ندارد. براین اساس، روایت یاد شده علاوه بر ضعف سند از مشکل اختلاف نسخ نیز رنج میبرد، و از این رو، نمیتوان بر مبنای آن قاطعانه قضاوت کرد. حدیث دوم را که شیخ صدوق در کتاب کمالالدین و تمام النعمة به سند خود از عمر بن حنظله و او از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده، چنین است: قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ ألیَمانِیُّ وَ السَّفیانِیُّ وَ الصَّیحَةُ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّةِ وَ الخَسفُ بِالبَیداءِ؛ پیش از قیام قائم(علیه السلام) پنج علامت حتمی وجود خواهد داشت: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه و فرورفتن در سرزمین بیداء. علاوه بر شیخ صدوق، شیخ کلینی در کافی و شیخ نعمانی در الغیبة نیز همین روایت را به اسناد خود از عمر بن حنظله از امام صادق(علیه السلام) روایت کردهاند، اما در این دو کتاب واژۀ «محتومات» وجود ندارد. به احتمال بسیار، از آنجا که همگی سه روایت یاد شده را از عمر بن حنظله از امام صادق(علیه السلام) نقل کردهاند، نمیتوان آن را بیش از یک حدیث دانست. از میان این سه نقل، روایت نعمانی سند معتبری ندارد، اما روایت کافی معتبر است، همچنانکه به نظر میرسد، نقل شیخ صدوق نیز از نظر سندی اطمینانپذیر است. بنابراین، در برابر ما یک روایت با دو نقلِ متفاوت وجود دارد: در یک نقل «خمس علامات قبل قیام القائم» است و در نقل دیگر « قَبلَ قِیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتُوماتٍ». در پاسخ به این سؤال که کدام یک از آنها بر دیگری ترجیح دارد، باید گفت: الف) سند روایت کافی از سند روایت کمالالدین معتبرتر است، زیرا در سند کمالالدین، حسین بن حسن بن ابان وجود دارد که این شخصیت در کتابهای رجالی قدما توثیق نشده است، اما علامه وی را توثیق کرده است. مرحوم آیتالله خویی نیز بر اساس وقوع در اسناد کامل الزیارات ایشان را توثیق کرده، لیکن از مبنای خود عدول نمودهاند. تردید در وثاقت شخصیت یاد شده، باعث میشود که روایت کتاب کافی از روایت کتاب کمالالدین، دستکم معتبرتر باشد. ب) بر فرض که اعتبار سند این دو روایت به یک اندازه باشد، باز هم روایت کتاب کافی ترجیح دارد، زیرا مطلب مورد نظر از موارد دوران امر بین زیاده و نقیصه است و بر اساس بنای عقلا در اینگونه موارد، اصلِ عدم زیاده، بر اصل عدم نقیصه مقدم است. آیتالله خویی دراینباره میفرماید: [هنگامی که یک حدیث به دو صورت روایت شده باشد، به گونهای که یک روایت مشتمل بر زیاده و دیگری فاقد آن زیاده باشد] بنای عقلا بر عمل به زیاده است، چون گاهی انسان یک یا دو کلمه را فراموش میکند، اما اینکه از روی فراموشی یک یا دو کلمه را به روایت اضافه کند، بسیار بعید است. اما علیرغم بنای عقلا بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه، به نظر میرسد موضوع مورد بحث ما از مصادیق قاعدة یاد شده نباشد، چون با نگاهی گذرا به روایاتِ علائم الظهور به سادگی میتوان دریافت که در بسیاری از این روایات تعدادی از علائم، محتوم خوانده شدهاند. برای نمونه امام صادق(علیه السلام) دراینباره فرمودهاند: مِنَ الأمرِ مَحتُومٌ وَ مِنهُ ما لیسَ بِمَحتُومٍ وَ مِنَ المَحتُومِ خُروجُ السُّفیانِیُّ فی رَجَبٍ؛ برخی از امور حتمی و برخی غیر حتمیاند و یکی از امور حتمی خروج سفیانی در ماه رجب است. مسئله تقسیم نشانههای ظهور به حتمی و غیرحتمی، آنقدر مسلم بوده است که گاهی اصحاب ائمه(علیهم السلام) از حتمی یا غیرحتمی بودن برخی از نشانهها سؤال میکردند. این سؤالات نشاندهنده مسلم بودن اصل تقسیم نشانهها به حتمی و غیرحتمی است. افزون بر این، از میان نشانههای ظهور معمولاً پنج علامت در کنار هم ذکر میشوند و گاهی این پنج علامت به حتمیت توصیف شدهاند، مثلاً ابوحمزه ثمالی میگوید: از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردم: آیا خروج سفیانی از حتمیات است؟ فرمودند: نَعَم وَ النِّداءُ مِنَ المَحتُومِ وَ طُلُوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِها مَحتُومٌ وَ اختِلافُ بَنیالعَباسِ فِی الدَّولَةِ مَحتُومٌ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیَّةِ مَحتُومٌ وَ خُرُوجُ القائِمِ مِن آلمحمدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَحتُومٌ؛ بله و ندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، اختلاف بنیعباس بر سر حکومت حتمی است، کشته شدن نفس زکیه حتمی است و خروج قائم آلمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حتمی است. از آنچه گذشت، روشن شد که توصیف بخشی از علائم ظهور به محتوم، در فرهنگ روایات متداول و شایع بوده و گاهی پنج نشانه به حتمیت توصیف میشدهاند، و از آنجا که در روایت مورد بحث، پنج نشانه در کنار هم ذکر شده، و بسیاری از این علائم در جاهای دیگر به محتوم توصیف شدهاند، بعید نیست که یکی از راویان این حدیث بر اساس مرتکزات ذهنی خود و از روی سهو، واژه محتوم را به روایت افزوده باشد. نظیر این مطلب را مرحوم نائینی در مورد حدیث «لاضَرَرَ وَ لاضِرارَ» بیان کردهاند. ایشان دراینباره میگوید: روایتی که نزد شیعه و اهلسنت شهرت دارد، این کلام رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است: «لاضَرَرَ وَ لاضِرارَ»، بدون افزودن کلمه «فی الاسلام» یا «علی المؤمن»، زیرا در مقام تعارض میان زیاده و نقیصه، بنای اهل حدیث و درایه بر تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه است، یعنی حکم بر اینکه آن زیاده در واقع وجود داشته و از روایت دیگری که آن زیاده را ندارد، ساقط شده است، و بسیار بعید مینماید که راوی از پیش خود چیزی را بر حدیث اضافه کند، اما سقوط کلمهای از حدیث خیلی بعید نیست. لذا بر اساس اصل عدم غفلت، حجیت هر دو اصل،منافاتی ندارد، اما در این بحث خصوصیتی وجود دارد که به دلیل آن، اصل عدم نقیصه بر اصل عدم زیاده مقدم است، زیرا اگر منشأ حجیت این دو اصل، بنای عقلا باشد و اگر منشأ تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه همان چیزی باشد که توضیح داده شده، (غفلت یکی از راویان و اضافه کردن چیزی بر حدیث بعیدتر است از اینکه راوی دیگری غفلت کند و چیزی را فراموش نماید)، این مطلب مخصوص زیادههایی است که از ذهن دور است، نه معانی و واژههای مأنوس و متداول. بر این اساس، کلمه «فی الاسلام» یا «علی المؤمن» از مصادیق قاعدهای نیست که نزد اهل حدیث و درایه مسلم است (تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه). اما واژه اول (فی الاسلام): اگر نقل به معنا در احادیث مربوط به احکام شرعی، نه خطبهها و دعاها، جایز باشد این امکان وجود دارد که راوی هنگامی که قضیهای را از پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند واژه فی الاسلام را به آن بیفزاید، زیرا نفی ضرر از آنجا که از مجعولات شرعی است راوی گمان میکند که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را در اسلام نفی کردهاند؛ خصوصاً با توجه به اینکه این واژه در غالب احکام آن حضرت وجود دارد؛ مانند: لارُهبانِیَّةَ فِی الإسلامِ، لا صَرُورَةَ فِی الإسلامِ، لا إخصاءَ فِی الإسلامِ و امثال آن. پس راوی از پیش خود نفی ضرر را با نفی صرورة قیاس کرده است... .» از کلمات مرحوم نائینی چنین برمیآید که تقدیم اصل عدم زیاده در مواردی است که این زیاده، شایع و متداول نباشد. به نظر میرسد که در فضای روایات علائم الظهور، واژة محتوم از واژههای شایع و مأنوس بوده، و از اینرو، قاعدة تقدیم اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه در آن جاری نیست. ج) کتاب کافی نسبت به تمام کتابهای حدیثی و از جمله کمالالدین ضابطتر است. از اینرو، روایت کافی بر روایت کمالالدین ترجیح دارد. خلاصه، بر اساس این قراین سهگانه، روایت کتاب کافی که واژه محتومات در آن نیامده بر روایت کمالالدین ترجیح دارد و از اینرو حتمی بودن جنبش یمانی، اثباتپذیر نیست. نام یمانی در مورد نام واقعی یمانی حدیثی از پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت میتواند به دلیل حفاظت از جان او و در امان ماندن او از سوء قصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام رساند. اما در کلمات غیر معصومان و در منابع اهل سنّت اشارههایی به نام این شخصیت شده است، از جمله: علامه مجلسی از کتاب مشارق الانوار برسی از کعب بن حارث از سطیح کاهن چنین روایت میکند: ... ثُمَّ یَخرُجُ مِن صَنعاءِ الیَمَنِ أبیَضُ کالقُطنِ اسمُهُ حسینٌ اَو حَسَنٌ فَیُذهَبُ بِخُروجِهِ غَمرُ الفِتَنِ فَهُناکَ یَظهَرُ مُبارَکاً زکیّاً و هادیاً مهدیّاً؛ ... سپس از صنعای یمن مردی سفید، بسان پنبه به نام حسین یا حسن قیام میکند و با قیام او سختی فتنهها پایان مییابد. در این هنگام شخصیت مبارک و پاک و هدایت کننده و هدایت شده ظهور میکند. ابن حجر در شرح حدیث: «لاتقوم الساعة حتی یخرج رجل من قحطان» از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مینویسد: نام این شخصیت را پیدا نکردم، لیکن قرطبی احتمال داده است که نام وی جهجاه باشد، زیرا مسلم پس از نقل روایت فوق با سند دیگری از ابوهریره از پیامبر چنین نقل کرده است: «لاتَذهَبُ الایّامُ واللیالیُّ حَتّی یَملُکَ رَجُلٌ یُقالُ له جَهجاه؛ روزها و شبها به پایان نمیرسند تا مردی که به او جهجاه گویند به حکومت رسد.» ابن حجر در جای دیگر در مورد نام قحطانی (یمانی) مینویسد: در کتاب التیجان ابن هشام مطالبی یافتم که نشان میدهد نام و سیرة قحطانی و زمان قیام او مشخص بوده است. ابن هشام مینویسد: عمران بن عامر، کاهن و پادشاهی بزرگ بود که عمری طولانی داشت. وی هنگام مرگ به برادرش عمر بن عامر، معروف به مزیقیا گفت: خداوند دو غضب و دو رحمت برای اهل یمن دارد: غضب اول: ویران شدن سد مآرب و در نتیجه خراب شدن شهرها بود، غضب دوم: تصرف یمن توسط حبشه. اما رحمت اول: مبعوث شدن پیامبری از تهامه با نام محمد است که به رحمت مبعوث میشود و بر مشرکان پیروز میگردد، رحمت دوم: زمانی است که خانه خدا ویران شود. در آن حال خداوند مردی را که به او شعیب بن صالح گفته میشود بر میانگیزد و ویران کنندگان را از آنجا بیرون کرده و نابود مینماید، تا اینکه در دنیا جز در سرزمین یمن ایمانی یافت نشود. مسعودی نیز پس از اینکه سر بر تافتن عبدالرحمان بن محمد بن اشعث را از فرمان عبدالملک مروان نقل میکند، میگوید: او خود را ناصرالمؤمنین نام نهاد و مدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظارش هستند. اوست که زمامداری را به اهل یمن باز میگرداند. وقتی به او گفته شد که نام قحطانی بر سه حرف است، در پاسخ گفت: نام من عبد است و «الرحمان» جزو اسم من نیست. آنچه گذشت، تنها برای آشنایی با دیدگاه دانشمندان و محدثان در مورد نام یمانی بود، اما از نظر ضوابط علمی نمیتوان به مطالب یاد شده اعتماد کرد، زیرا از معصوم صادر نشده و از اسناد متقنی برخوردار نیستند. بنابراین، در مورد نام یمانی نمیتوان اظهارنظر قاطعانهای کرد. حال سؤال اساسی این است که اگر در روایات نام این شخصیت نیامده، با چه واژههایی به او اشاره شده و دربارۀ او سخن گفته شده است؟ در پاسخ باید گفت، واژههایی که برای اشاره به این شخصیت به کار رفتهاند، عبارتاند از: 1. یمانی: در اکثر قریب به اتفاق روایات ائمه(علیهم السلام) این واژه به کار رفته است، مثلاً وقتی از امام باقر(علیه السلام) سؤال شد که قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد، فرمودند: إذا تَشَبَّهَ الرجالُ بِالنِّساءِ ... وَ خُرُوجُ السُّفیانیِّ مِنَ الشّامِ وَالیَمانیِّ مِنَ الیَمَنِ وَ خَسفُ بِالبَیداءِ...؛ هنگامیکه مردان شبیه زنان شوند ... و سفیانی از شام و یمانی از یمن قیام کند و فرورفتن در سرزمین بیداء رخ دهد... . 2. منصور الیمانی و منصور: از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده است: إذا ظَهَرَ السُّفیانیُّ علی الابقعِ والمنصورِ الیمانیِّ، خَرَجَ الترکُ والرومُ فظهر علیهم السفیانیُّ؛ چون سفیانی بر ابقع و منصور یمانی پیروز شود، ترک و روم قیام میکنند و سفیانی بر آنها نیز پیروز میشود. در حدیث دیگری فرمودهاند: ... ثم یسیر الیهم منصورُ الیمانیُّ من صنعاءَ بجنوده؛ ... سپس منصور یمانی همراه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آنها رهسپار میشود. در روایتی از خروج مردی از یمن که یاریدهندۀ جانشین پیامبر است، با عنوان منصور یاد میشود. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این روایت در وصف اهل یمن فرمودهاند: قوم رقیقةُ قلوبُهم راسخٌ ایمانُهم و منهم المنصورُ یخرُجُ فی سبعین الفاً ینصُرُ خَلَفی و خلف وصیّی؛ مردم سرزمین یمن قلبهایی رقیق و ایمانهایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام میکند و جانشین من و جانشین وصی مرا یاری میدهد، از آنهاست. عبدالله بن عمر بن عاص نیز خطاب به اهل یمن چنین گفته است: ای اهل یمن! شما گمان میکنید منصور از شماست؟ سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، چنین نیست، بلکه پدر او قریشی است... . به نظر میرسد منظور عبدالله از منصور همان مرد یمنیِ معروف (قحطانی) باشد که ابوهریره دربارهاش از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین روایت کرده است: لاتقوم الساعةُ حتی یخرُجَ رجلٌ من قحطانَ؛ قیامت برپا نمیشود تا اینکه مردی از یمن قیام کند. همچنانکه خواهد آمد، قحطانی تعبیر دیگری از یمانی است. واژه منصور نیز به همین شخصیت اشاره دارد. البته نمیتوان ادعا کرد که واژۀ منصور در تمامی روایات به یمانی اشاره دارد، اما این مطلب حداقل در بخشی از روایات پذیرفتنی است و آنچه در این میان معیار قضاوت است، قراین داخلی و خارجی روایات است. 3. الخلیفة الیمانی: از ارطاة چنین نقل شده است: علی یَدَی ذلک الخلیفةِ الیمانیُّ الذی تُفتَحُ القسطنطنیةُ و رومیّةٌ علی یدِه یخرج الدجالُ و فی زمانه یَنزلُ عیسی بنُ مریمَ(علیه السلام)؛ در زمان آن پیشوای یمانی که استانبول و روم به دست او فتح میشود، دجال ظهور میکند و عیسی بن مریم(علیه السلام) از آسمان نزول مینماید. واژۀ یاد شده در کلمات پیشوایان دینی به کار نرفته است. 4. قَحطانی: به جز واژۀ «یمانی» و «منصور الیمانی» و «الخلیفة الیمانی» که به مردی از اهل یمن تصریح دارند، به احتمال قوی واژه «قحطانی» که در روایات متعددی خصوصاً در منابع اهل سنت آمده نیز به همین شخصیت اشاره دارد، زیرا قحطانی تعبیر دیگری از یمانی است. ابن منظور مینویسد: «قحطان پدر اهل یمن است و منسوب به آن طبق قیاس قحطانی است.» طریحی نیز مینویسد: «یعرب بن قحطان اولین کسی است که به عربی سخن گفت و او پدر تمام یمنیهاست.» ابن حجر نیز در این باره مینویسد: «نسب تیرههای مختلف یمن از حمیر، کنده، همدان و دیگران به قحطان منتهی میشود.» علاوه بر آنچه گذشت، از روایات متعددی نیز مطلب یادشده اثبات میشود. برای نمونه، در روایتی قحطان و یمن در کنار هم ذکر شده و شخصیت مورد نظر به هر دو نسبت داده شده است: ابن حماد به سند خود از کعب چنین روایت میکند: یکون بعد المهدی خلیفةٌ من اهل الیمنِ من قحطانَ اخوالمهدیَّ فی دینه یَعمَل بعمله و هوالذی یفتح مدینةَ الرومِ؛ بعد از مهدی حکمرانی از اهل یمن از قحطان خواهد بود که در دینداری شبیه مهدی خواهد بود و مانند او رفتار خواهد کرد. او همان کسی است که روم را فتح خواهد کرد. مناوی از بسطامی چنین نقل میکند: «قبل از نزول عیسی(علیه السلام) مردی که به او اصهب گفته میشود در منطقه جزیره خروج میکند و مردی از شام به نام جرهم بر او میشورد. پس از آن مردی از یمن به نام قحطانی خروج میکند. در همین زمان به ناگاه سفیانی از غوطۀ دمشق قیام میکند. نام او معاویه بن عنبسه است... . اولین کسی که با او مقابله میکند، قحطانی است ولی او شکست میخورد.» باز از کعب چنین روایت شده است: «اولین کسی که خروج میکند و مناطق مختلف را به تصرف در میآورد، اصهب است. او از منطقۀ جزیره قیام خود را آغاز میکند. پس از او جرهمی از شام و قحطانی از یمن خروج میکنند. در حالی که این سه نفر با ستم درصدد تسلط بر مواضع خود هستند، سفیانی از دمشق قیام میکند.» روایات یاد شده از معصوم صادر نشدهاند و در جزئیات مسئله با آنچه بعد اثبات خواهد شد تفاوت دارند، لیکن این مسئله را ثابت میکنند که بر اساس برداشت محدثان و راویان، قحطانی همان یمانی است، چون خصوصیات یمانی همچون قیام از یمن، هم زمانی با سفیانی، جنگ و درگیری با سفیانی و برخورداری از شخصیتی مثبت که در روایات اهلبیت(علیهم السلام) از خصوصیات یمانی شمرده شده، در این روایات به قحطانی نسبت داده شده است. بنابراین، به نظر می رسد در ترسیم ابعاد مختلف جنبش یمانی میتوان از روایات قحطانی نیز بهره جست. این برداشت را برخی از علمای معاصر نیز تأیید کردهاند. علیرغم دیدگاه برخی از دانشمندان معاصر و نیز قراینی که بر اتحاد قحطانی و یمانی دلالت میکردند، در میان مجموعه سخنان پیشوایان دینی یک حدیث نیز وجود دارد که بر تفاوت شخصیت یمانی و قحطانی دلالت میکند. روایت یاد شده بدین قرار است: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: اولٌ مَن یخرُجُ منهم رجلٌ یقال له اصهَبُ بن قیس... ثم یخرج الجرهمیُّ من الشامِ و یخرج القحطانیُّ من بلاد الیمن و لکل واحد من هؤلاء شوکةٌ عظیمةٌ فی ولایتِهم و یَغلِبُ علی اهلها الظلمَ و الفتنةَ منهم فبیناهم کذلک یخرج علیهم... السفیانیُّ من الوادی الیابسِ... و قد یکون خروجُه و خروجُ الیمانی من الیمن مع الرایاتِ البیضِ فی یومٍ واحدٍ و شهرٍ واحدٍ و سَنَةٍ واحدةٍ. فاوّلُ من یقاتلُ السفیانیَّ القحطانیُّ فینهزمُ و یرجع الی الیمن و یقتله الیمانیُّ... فینهَضُ الیمانیُّ لدفع شرّه فینهزم السفیانیُّ بعد محاربات عدیدةٍ و مقاتلاتٍ شدیدةٍ فیتبعُه الیمانیُّ فتکثر الحروبُ و هزیمةُ السفیانیِّ فیجده الیمانی فی نهرِ اللّو مع ابنه فی الاُساری فَیُقَطِّعُهما إرباً إرباً ثم یعیش فی سلطنته فارغاً من الاعداءِ ثلاثینَ سَنَةً ثم یُفَوِّضُ المُلکَ بإبنِه السعیدِ و یَأوی مکةَ و ینتظر ظهورَ قائمنا(علیه السلام) حتّی یَتَوفّی فَیَبقی ابنُه بعد وفاةِ ابیه فی مُلکه و سلطانِه قریباً من اربعینَ سَنَةً و هما یرجعانِ الی الدنیا بدعاء قائمنا علیه السلام. قال زراة: فسئلتهُ عن مدةِ ملکِ السّفیانیِّ قال(علیه السلام) : تَمُدُّ عشرینَ سَنَةً؛ اولین فردی که خروج میکند، مردی است که به او اصهب بن قیس گفته میشود... سپس جرهمی از شام و قحطانی از مناطق یمن بپا میخیزند. هر یک از این سه در سرزمینهای خود دارای شوکت و عظمتاند و به مردم سرزمین خود ظلم و ستم روا میدارند... پس از آن سفیانی از سرزمین خشک خروج میکند... . خروج او با خروج یمانی از یمن با پرچمهای سفید در یک روز و یک ماه و یک سال خواهد بود. اول کسی که با سفیانی جنگ میکند، قحطانی خواهد بود، اما قحطانی شکست میخورد و به یمن میگریزد و به دست یمانی کشته میشود... پس یمانی برای دفع شرّ سفیانی قیام میکند و سفیانی پس از جنگهای فراوان و درگیریهای شدید میگریزد. در نهایت که جنگها و گریختن سفیانی بسیار میشود، یمانی، او و پسرش را نزد رود «لو» در میان اسیران مییابد و آنها را قطعه قطعه میکند. سپس یمانی فارغ از دشمنان، سی سال حکومت میکند و پس از آن، حکومت را به فرزندش سعید واگذار مینماید و در مکه سکنا میگزیند و منتظر ظهور قائم ما خواهد بود تا اینکه در آنجا رحلت میکند. حکومت فرزند او نیز نزدیک به چهل سال طول میکشد و آن دو به دعای قائممان(علیه السلام) به دنیا باز میگردند. زراه میگوید: از آن حضرت در مورد مدت حکومت سفیانی پرسیدم؛ فرمودند: حکومت او بیست سال طول میکشد. روایت یاد شده تنها در کتاب مختصر اثبات الرجعة فضل بن شاذان وجود دارد. علاوه بر تردیدی که در انتساب کتاب مختصر اثبات الرجعة موجود به فضل بن شاذان وجود دارد، این روایت از نظر محتوایی، به دلیل تعارض با مجموعههای مختلفی از روایات، مناقشهپذیر است؛ از جمله: 1. بر اساس روایت یاد شده، سفیانی حداقل هفتاد سال پیش از ظهور، به دست یمانی کشته میشود، در حالی که بر اساس روایات متعدد در زمان ظهور زنده است و یکی از دشمنان سرسخت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. 2. بر اساس روایت یاد شده حکومت سفیانی بیست سال طول میکشد، در حالی که طبق روایات متعددی که در میان آنها حدیث معتبر نیز وجود دارد، مدت حکومت او هشت یا نه ماه بیشتر به طول نمیانجامد. 3. بر اساس این روایت، قیام سفیانی حداقل نود سال پیش از ظهور خواهد بود، در حالیکه بر اساس روایات متعدد، قیام سفیانی از نشانههای متصل به ظهور خواهد بود. به دلیل نکات یاد شده، روایت مورد نظر اطمینانپذیر نخواهد بود و به مضمون آن نمیتوان اعتماد کرد. از اینرو شواهدی که بر اتحاد یمانی و قحطانی دلالت میکردند، همچنان پابرجا خواهند بود. با توجه به آنچه گذشت، ما از این پس در ترسیم تصویر شخصیت یمانی و جنبش او، از روایاتی بهره خواهیم برد که در آنها واژههای «یمانی»، «المنصور الیمانی»، «الخلیفة الیمانی»، «قحطانی» و یا «منصور» به کار رفته باشد. زمان قیام یمانی تعیین زمان دقیق قیام یمانی نیز مانند زمان ظهور و سایر نشانههای آن برای ما میسور نیست، لیکن روایات متعددی به پیوستگی جنبش یمانی با قیام سفیانی دلالت دارند، از جمله: امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند: الیمانیُّ والسفیانیُّ کَفَرسَی رِهانٍ؛ یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقهاند. این مطلب آن قدر مسلم بوده که امام صادق(علیه السلام) برای نفی قیام سفیانی در زمان خود بر عدم قیام یمانی استدلال فرمودهاند. هنگامی که در محضر آن امام از خروج سفیانی سخن به میان آمد، فرمودند: أنّی یخرج ذلک و لمّا یخرج کاسر عَینیه بصنعاءَ؛ کی و چگونه سفیانی قیام میکند، در حالی که کسی که چشم او را از کاسه در میآورد، هنوز از صنعا خروج نکرده است. ابن حماد نیز از امام باقر(علیه السلام) چنین روایت کرده است: اذا ظهر السفیانیُّ علی الابقع والمنصورِ الیمانیِّ خرج الترکُ والرومُ فظهر علیهم السفیانیُّ؛ چون سفیانی بر ابقع و منصور یمانی پیروز شود، ترک و روم خروج میکنند و سفیانی بر آنها نیز غلبه مییابد. در روایت دیگری فرمودهاند: ثم یسیرُ الیهم منصورُالیمانیُّ من صنعاءَ بجنوده ... فَیلتَقی هو والأَخوص... فیکون بینهما قتالٌ شدیدٌ ثم یظهر الأخوصُ السفیانیُّ علیه؛ سپس منصور یمانی همراه با سپاهیانش از صنعا به سمت آنها رهسپار میشود... او با اخوص روبهور میشود... میان آن دو جنگی سخت درمیگیرد و سفیانی اخوص بر او غلبه مییابد. از مجموع این روایات و روایاتی که خواهد آمد، به تلاقی جنبش یمانی و سفیانی حداقل در بخشی از زمان میتوان مطمئن شد و از آنجا که بر اساس روایات متعدد و معتبر خروج سفیانی از علائم سال ظهور است، قیام یمانی نیز از نشانههای نزدیک به ظهور خواهد بود. از جمله روایات معتبری که بر پیوستگی قیام سفیانی با ظهور ـ و در نتیجه پیوستگی قیام یمانی با ظهور ـ دلالت دارند، این روایت از امام باقر(علیه السلام) است: ... فَینزِلُ امیرُ جَیشِ السفیانیِّ البیداءَ فیُنادی منادٍ من السماءِ «یا بیداءَ أبیدی القَوم» فیخسفُ بهم... والقائمُ یومئذٍ بمکةَ قد أسنَد ظهرَه الی البیتِ الحرامِ مستجیراً به فیُنادی یا ایها الناس...؛ امیر سپاه سفیانی در منطقۀ بیداء فرود میآید، پس ندا دهندهای از آسمان ندا میدهد: «ای بیداء این گروه را در خود فرو ببر»، پس آنها در زمین فرو میروند... قائم(علیه السلام) در آن روز در مکه حضور دارد و در حالی که به خانه کعبه پناهنده شده و به آن تکیه کرده ندا میدهد: ای مردم... . نکته یاد شده (پیوستگی قیام سفیانی با ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)) را میتوان از این روایت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز به دست آورد: ما القحطانیُّ بدون المهدیِّ؛ قحطانی بدون مهدی نخواهد بود. در مجموعۀ روایاتِ نشانههای ظهور، سه روایت وجود دارد که علاوه بر دلالت بر تلاقی قیام یمانی با خروج سفیانی، آغاز این دو جنبش و جنبش خراسانی را دقیقاً در یک سال و یک ماه و یک روز بیان کرده است. امام باقر(علیه السلام) در این خصوص فرمودهاند: ... خروجُ السفیانیِّ و الیمانیِّ والخراسانیِّ فی سَنَةٍ واحدةٍ فی شهرٍ واحدٍ فی یومٍ واحدٍ؛ خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز است. از امام صادق(علیه السلام) نیز چنین روایت شده است: و قد یکونُ خروجُه و خروجُ الیمانیِّ من الیمنِ مع الرایاتِ البیضِ فی یومٍ واحدٍ و شهرٍ واحدٍ و سنةٍ واحدةٍ؛ خروج سفیانی و خروج یمانی با پرچمهای سفید از یمن در یک روز و یک ماه و یک سال خواهد بود. آن حضرت در روایت دیگری فرمودهاند: خروجُ الثلاثةِ الخراسانیِّ والسفیانیِّ والیمانیِّ فی سَنَةٍ واحدةٍ فی شهرٍ واحدٍ فی یومٍ واحدٍ؛ خروج سه نفری خراسانی، سفیانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز است. به وثاقت تمامی راویان این سه حدیث، در کتابهای رجالی تصریح شده است، تنها در حدیث اول حسن بن علی بن ابی حمزه وجود دارد که عموماً او را به دلیل اینکه از سران واقفه بوده، تضعیف میکنند. حدیث دوم از کتاب مختصر اثبات الرجعة منسوب به فضل بن شاذان است. روایت سوم را شیخ طوسی در کتاب الغیبة بدون واسطه از فضل بن شاذان روایت میکند. به احتمال قوی منبعی که در اختیار شیخ طوسی بوده و این روایت را از آن نقل کرده کتاب اثبات الرجعة فضل بن شاذان است. همچنانکه این روایت با همین سند در مختصر اثبات الرجعة نیز وجود دارد. از سوی دیگر، شیخ طوسی در فهرست خود پس از اشاره به حدود سی کتاب از مصنفات فضل بن شاذان ـ که یکی از آنها اثبات الرجعة است ـ و تذکر این نکته که وی کتابهای دیگری نیز دارد که اسم آنها معلوم نیست، برای خود دو طریق به روایات و کتابهای فضل بن شاذان نقل میکند که یکی از آنها طریق صحیحی است. شیخ طوسی پس از ذکر مصنفات فضل بن شاذان مینویسد: «ابوعبدالله مفید [شیخ مفید] از محمد بن علی بن حسین بن بابویه [شیخ صدوق] از محمد بن حسن از احمد بن ادریس از علی بن محمد بن قتیبه از فضل بن شاذان، از روایات و کتابهای فضل بن شاذان به من خبر داد.» افراد یاد شده که در طریق شیخ طوسی به کتابهای فضل بن شاذان قرار دارند، همگی ثقه و مورد اطمینان هستند. بر این اساس، روایت سوم از نظر سندی معتبر و اعتمادپذیر خواهد بود. به هر تقدیر، از مجموعۀ روایات یاد شده تلاقی قیام یمانی و سفیانی و همچنین هم زمانی دقیق آغاز حرکت یمانی و سفیانی و خراسانی نیز اثبات میپذیرد. در این صورت قیام یمانی در ماه رجب آغاز خواهد شد، زیرا امام صادق(علیه السلام) در حدیث معتبری فرمودهاند: إنّ امرَ السفیانیِّ من الأمرِ المحتومِ و خروجُه فی رجبٍ؛ حرکت سفیانی از نشانههای حتمی است و در ماه رجب روی خواهد داد. البته محمد بن مسلم بدون اینکه کلام خود را به معصوم(علیه السلام) نسبت دهد، چنین گفته است: یخرج قبلَ السفیانیِّ مصریٌّ و یمانیٌّ؛ پیش از سفیانی مصری و یمانی خروج میکنند. در این روایت قیام یمانی پیش از قیام سفیانی دانسته شده است و این مطلب با آنچه پیشتر آمد، در تعارض است. صرف نظر از اینکه این کلام از معصوم صادر نشده و قابلیت تعارض با روایات پیشین را ندارد، برای حل تعارض ظاهری این روایت با روایاتی که قیام سفیانی و یمانی را همزمان میدانستند، راه حلهای مختلفی میتوان ارائه داد، از جمله: 1. یمانی مذکور در روایت محمد بن مسلم غیر از یمانی معروف است، زیرا در تمام روایات از شخصیت موردنظر با عنوان «الیمانی» یاد شده، اما در این روایت از یمانی، به صورت نکره، یاد شده است. بنابراین، چه بسا پیش از قیام سفیانی یک شخصیت یمنی خروج کند، اما جنبش یمانی معروف همزمان با جنبش سفیانی باشد. 2. قیام یمانی و سفیانی در یک سال و یک ماه و یک روز، کنایه از شدت پیوستگی این دو رخداد است و این امر منافاتی با وجود فاصله اندک میان آن دو ندارد. قرینهای که نکته فوق را تأیید میکند، جملهای است که در ذیل حدیث امام باقر(علیه السلام) آمده است. آن حضرت پس از بیان اینکه قیام یمانی و سفیانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز است، فرمودهاند: نِظامٌ کنظامِ الخرزِ یتبع بعضُه بعضا؛ با نظام و ترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده و هر یک از پی دیگری. تصریح به این مطلب که این حوادث چون رشتهای منظم، پی در پی رخ خواهند داد، نشان از آن دارد که میان این سه حادثه فاصلهای هر چند اندک وجود دارد. از دیگر حوادثی که با قیام یمانی تلاقی دارد، جنبش خراسانی است. علاوه بر دو روایت سابق که بر همزمانی قیام یمانی و خراسانی و سفیانی دلالت میکردند، از امام علی(علیه السلام) نیز چنین روایت شده است: ... إذ أقبلت خیلُ الیمانیِّ والخراسانیِّ یستبقان کانَّهما فَرَسَی رهانٍ؛ ... در این هنگام سپاه یمانی و خراسانی که همچون دو اسب مسابقه بر یکدیگر پیشی میگیرند، نمایان میشوند. اگر چه روایت اخیر مرفوعه است، اما یکی از دو روایت پیشین معتبر بود. بر این اساس، همزمانی قیام یمانی و خراسانی نیز اثبات میپذیرد. تلاقی قیام خراسانی و یمانی خود قرینۀ دیگری بر قرب زمانی جنبش یمانی و ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، چون در روایت معتبری تلاقی قیام خراسانی و ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) گزارش شده است. در روایت معتبری امام باقر(علیه السلام) پس از اشاره به قتل و غارت کوفیان توسط سپاه سفیانی فرمودهاند: فبیناهم کذلک اذ أقبلت رایاتٌ من قِبَلِ خراسانَ؛ در حالی که سپاه سفیانی مشغول تاراج کوفه است، به ناگاه پرچمهایی از سوی خراسان روی میآورند. آن حضرت در ادامه از فرورفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء و ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مکه مکرمه در همان روز گزارش دادهاند. بنابراین، به تصریح این روایت، قیام خراسانی از حوادث متصل به ظهور است و با اثبات پیوستگی قیام یمانی با جنبش خراسانی میتوان پیوستگی قیام یمانی با ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را نتیجه گرفت. در پایان تذکر این نکته مناسب است که روایات اهل سنت در مورد زمان قیام قحطانی (یمانی) به شدت با یکدیگر اختلاف دارند. دستهای از این روایات قیام قحطانی را پس از حیات امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دانستهاند، مثلاً از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین روایت کردهاند: القحطانیُّ بعد المهدیِّ والذی بَعَثنی بالحقِّ ما هو دونَه؛ قحطانی پس از مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت مقام او کمتر از مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیست. دستهای دیگر قیام قحطانی را پیش از ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دانستهاند. از ارطاة دراینباره چنین نقل شده است: بلغنی أنّ المهدیَّ یعیش اربعینَ عاماً... ثم یخرج رجلٌ من قحطانَ ... ثم یموت ... ثم یخرجُ رجلٌ من اهل بیت النبیِّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مهدیُّ حُسنُ السیرةِ یَفتح مدینةَ قیصرَ و هو اخرُ امیرٍ من امةِ محمدٍ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ثم یخرج فی زمانِه الدجالُ و ینزلُ فی زمانه عیسی بنُ مریم؛ برای من چنین روایت شده که مهدی چهل سال زندگی می کند... سپس مردی از قحطان قیام می کند... سپس میمیرد... سپس مردی از خاندان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قیام میکند. او مهدی و نیکو سیرت است و شهر قیصر را میگشاید. او آخرین امیر از امت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. در زمان او دجال خروج میکند و عیسی(علیه السلام) از آسمان فرود میآید. در این روایت پیش از ذکر خروج قحطانی به قیام مهدی اشاره شده است، اما به قرینۀ خروج دجال و نزول عیسی(علیه السلام)، مهدیِ پس از قحطانی همان امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. دسته سوم روایات اهل سنت، قیام قحطانی را همزمان با امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میداند، از جمله از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده: ما القحطانیُّ بدونِ المهدیِّ؛ قحطانی بدون مهدی نخواهد بود. بدون مهدی نبودن قحطانی ظهور در همزمانی حیات این دو شخصیت دارد. نیز از ارطاة چنین نقل شده است: علی یَدَی ذلک الخلیفةِ الیمانیِّ الذی تُفتَحُ القسطنطنیةُ و رومیةٌ علی یدیه یخرج الدجالُ فی زمانه و ینزل عیسی بنُ مریمَ فی زمانِه؛ خروج دجال و نزول عیسی(علیه السلام) در زمان آن فرمانروای یمانی است که استانبول و روم به دست او فتح میشود. این روایت به دلیل روایات متعددی که بر نزول حضرت عیسی(علیه السلام) در زمان امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت دارند، از همزمانی خروج قحطانی و امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) حکایت دارد. دستۀ چهارم روایات اهل سنت نیز بر اتحاد قحطانی و امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت دارند. از ابن سیرین چنین روایت شده است: القحطانیُّ رجلٌ صالحٌ و هو الذی یُصَلّی خلفَه عیسی و هو المهدیُّ؛ قحطانی مرد نیکوکاری است. او همان کسی است که عیسی(علیه السلام) پشت سرش نماز میگذارد. او همان مهدی است. علاوه بر اینکه عمده این روایات از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل نشدهاند، به لحاظ ضعف سند نیز برای ما حجت نیستند و آنچه امر را سهل میکند، وجود روایات اهل بیت(علیهم السلام) است که قیام قحطانی را از علائم ظهور و پیش از آن دانستهاند و این روایات معیاری برای انتخاب و گزینش روایات اهل سنّتاند. مکان قیام یمانی روایات متعددی، مکان قیام یمانی و محل پیدایش جنبش او را یمن دانستهاند که عبارتاند از: امام باقر(علیه السلام) در پاسخ این سؤال که قائم شما چه زمانی قیام میکنند، فرمودند: ... و خروجُ السفیانیِّ من الشامِ والیمانیِّ من الیمن و خسفٌ بالبیداءِ؛ ... هنگام خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و فرو رفتن [سپاه سفیانی] در سرزمین بیداء. از امام صادق(علیه السلام) نیز چنین روایت شده: ... و خروجُ السفیانیِّ من الشام والیمانیِّ من الیمن و خسفٌ بالبیداءِ؛ ... هنگام خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و فرو رفتن در سرزمین بیداء. آن حضرت در حدیث دیگری فرمودهاند: و خروجُ الیمانیِّ من الیمنِ مع الرایاتِ البیضِ؛ قیام یمانی از یمن همراه با پرچمهای سفید خواهد بود. در کتاب کمالالدین به تصحیح مرحوم غفاری نیز حدیثی از امام باقر(علیه السلام) به این صورت نقل شده است: ... و إن من علاماتِ خروجِه خروجُ السفیانیِّ من الشام و خروجُ الیمانیِّ [من الیمن] و منادٍ ینادی مِن السماءِ؛ ... و از نشانههای خروج امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خروج سفیانی از شام و خروج یمانی [از یمن] و ندا دهندهای است که از آسمان ندا میدهد. روایت دیگری که احتمالاً مضمون یاد شده را تأیید میکند، این حدیث امام باقر(علیه السلام) است: ... و خروجُ رجلٍ من وُلد عَمّی زیدٍ بالیمنِ؛ و قیام مردی از خاندان عمویم زید در یمن. آن حضرت در حدیث دیگری فرمودهاند: ... ثم یسیرُ الیهم منصورُ الیمانیُّ من صنعاءَ بجنودِه؛ ... سپس منصور یمانی همراه سپاهیانش به سوی آنها روانه میشود. در هفتمین روایت، محل قیام شخصی که چشمان سفیانی را از کاسه در میآورد، صنعا معرفی شده است. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است: أنّی یخرج ذلک و لمّایخرج کاسرِ عَینَیه بصنعاءَ؛ کجا و چگونه سفیانی خروج میکند در صورتی که آن کس که چشم او را از کاسه در میآورد، هنوز از صنعا خروج نکرده است. همانطور که گذشت، شخصیت یاد شده به قرینه سایر روایاتی که از همزمانی و درگیری یمانی با سفیانی یاد کردهاند، همان یمانی است. علاوه بر آن، برای تأیید این موضوع میتوان از روایاتی که در منابع اهل سنّت آمده و به خروج قحطانی از یمن تصریح کرده است نیز بهره برد. برخی از نویسندگان بر این باورند که واژه «یمانی» به تنهایی علاوه بر دلالت بر انتساب این شخصیت به یمن، بر آغاز جنبش او از یمن نیز دلالت میکند. لذا همچنانکه بر اساس متفاهم عرفی قیام خراسانی به معنای قیام شخصی خراسانی از خراسان است، قیام یمانی نیز به معنای قیام مردی یمنی از یمن است. به تعبیر دیگر، اطلاق واژه یمانی به شخصیت مورد نظر صرفاً بیان تابعیت او نیست بلکه محل قیام او نیز هست. بر این اساس، از تمامی روایاتی که بر قیام یمانی دلالت داشتند، میتوان به شروع قیام از یمن نیز پی برد. یمانی درفش هدایت با بررسی روایات نشانههای ظهور، به سادگی میتوان این نکته را برگرفت که در میان شخصیتهای عصر پایانی غیبت نام دو شخصیت وجود دارد که هر دو پرچمدار تحولات وسیع اجتماعیاند. این دو شخصیت که در دو قطب مخالف با یکدیگر قرار دارند و یکی پرچمدار هدایت و فضیلت و دیگری پرچمدار انحراف و تباهی است، یمانی و سفیانی نام دارند؛ سفیانی مدیریت جریان انحطاط را بر عهده دارد و یمانی فرماندهی جریان فضیلت محور را. ابعاد مختلف شخصیت منفی سفیانی و حوادث مربوط به او را در جای خود باید جستوجو کرد. مثبت بودن شخصیت یمانی تاکنون به اثبات رسیده، اما بجاست به لحاظ اهمیت این موضوع در بخش مستقلی به آن پرداخته شود. امام باقر(علیه السلام) در این باره فرمودهاند: ... و لیس فی الرایاتِ رایةٌ أهدی من رایةِ الیمانیِّ هی رایةٌ هُدًی ِلأنّه یدعو الی صاحبِکم؛ در میان پرچمها پرچمی هدایت یافتهتر از پرچم یمانی نیست او پرچم هدایت است، زیرا به سوی صاحب شما دعوت میکند. از امام صادق(علیه السلام) نیز در حدیث معتبری چنین روایت شده: فلیس فیها رایةٌ بِأهدی من رایةِ الیمانیِّ تَهدی الی الحقِّ؛ در میان پرچمها پرچمی هدایت یافتهتر از پرچم یمانی نیست، او به حق دعوت میکند. در روایت دیگری هشام بن سالم میگوید: چون طالب حق، قیام کرد به امام صادق(علیه السلام) عرض شد ما امیدواریم این شخص همان یمانی باشد. آن حضرت فرمودند: لا الیمانیُّ یَتوالی علیاً و هذا یَبرَأُ منه؛ خیر، یمانی از محبّان علی(علیه السلام) است ولی این شخص از علی(علیه السلام) برائت میجوید. امام صادق(علیه السلام) در روایت دیگری فرمودهاند: ...ثم یُفَوِّضُ الملکَ بابنه سعیدٍ و یَأوی مکةَ و ینتظر ظهورَ قائمنا حتّی یَتَوَفّی... و هما یرجعان الی الدنیا بدعاءِ قائِمنا(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)؛ یمانی زمامداری را به فرزندش سعید میسپارد و در مکه به انتظار ظهور قائم ما اقامت میگزیند تا اینکه رحلت میکند... او و فرزندش به دعای قائم ما به دنیا باز خواهند گشت. اصبغ بن نباته نیز از امام علی(علیه السلام) در خصوص شخصیت اصلاحگر یمانی چنین روایت میکند: ... َ إِذْ أَقْبَلَتْ خَيْلُ الْيَمَانِيِّ وَ الْخُرَاسَانِيِّ يَسْتَبِقَانِ كَأَنَّهُمَا فَرَسَيْ رِهَانٍ شُعْثٌ غُبْرٌ جُرْدٌ أَصْلَابُ نَوَاطِي وَ أَقْدَاحٍ إِذَا نَظَرْتَ أَحَدَهُمْ بِرِجْلِهِ بَاطِنِهِ فَيَقُولُ لَا خَيْرَ فِي مَجْلِسِنَا بَعْدَ يَوْمِنَا هَذَا اللَّهُمَّ فَإِنَّا التَّائِبُونَ وَ هُمُ الْأَبْدَالُ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِين»؛ ... در این هنگام سپاه یمانی و خراسانی نمایان میشوند. آنها سوار بر اسب تیرهایی محکم به دست در حالی که ژولیده موی، غبارآلود و قوی دلاند، مانند دو اسب مسابقه، بر یکدیگر پیشی میگیرند. چون به پاهای خود نگاه کنند، میگویند بعد از امروز خیری در نشستن ما نیست. بار خدایا ما به درگاه تو توبه میکنیم و اینها همان ابدالی هستند که خداوند در کتاب عزیزش آنها را چنین توصیف کرده است: «خداوند توبهکاران و پاکیزگان را دوست میدارد». تعبیراتی چون: «هی رایةُ الهُدی»، «تهدی الی الحق»، «الیمانی یتوالی علیاً»، «هم الابدالُ و یرجعانِ الی الدنیا بدعاءِ قائِمنا»، به وضوح بر شخصیت مثبت یمانی دلالت دارند. در روایات اهل سنّت هم از یمانی به نیکی یاد شده است که میتوان به این موارد اشاره کرد: چون گروهی از اهل یمن بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شدند، آن حضرت فرمودند: قومٌ رقیقةٌ قلوبُهم راسخٌ ایمانُهم و منهم المنصورُ یخرج فی سبعین الفا یَنصُرُ خَلَفی و خَلَف وصیّی؛ اهل یمن قلبهایی رقیق و ایمانهایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام میکند و جانشین من و جانشین وصیّ مرا یاری میدهد از آنهاست. آن حضرت در حدیث دیگری چنین فرمودهاند: یکونُ بعدَ الجَبابرةِ رجلٌ من اهلِ بیتی یملأ الارضَ عدلاً ثم القحطانیُّ بعدَه والذی بعثنی بالحق ما هو دونَه؛ پس از ستمگران مردی از خاندان من خواهد بود که زمین را از عدل سرشار میکند و پس از او قحطانی خواهد بود. سوگند به آنکه مرا به حق برانگیخت، او از نظر مقام و منزلت از مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) کمتر نیست. از کعب نیز چنین روایت شده است: یکونُ بعدَ المهدیِّ خلیفةٌ من اهلِ الیمنِ من قحطانَ اخوالمهدیِّ فی دینه یَعمَل بعمله؛ پس از مهدی فرمانروایی از اهل یمن از قحطان خواهد بود. او برادر مهدی در دین است و همچون او رفتار میکند. ارطاة نیز در این باره چنین میگوید: ... ثم یخرج رجلٌ من قحطانَ... علی سیرةِ المهدیِّ؛ ... سپس مردی از قحطان قیام میکند... او طبق روش مهدی عمل میکند. با توجه به مجموعه روایات یاد شده، در مثبت بودن شخصیت یمانی و نیز اصلاحی بودن جنبش وی نمیتوان تردید کرد. تذکر این نکته ضروری است که در دو روایت اول (روایت امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)) پس از بیان قیام سفیانی، یمانی و خراسانی، پرچم یمانی هدایت یافتهتر شمرده شده است. وصف هدایتیافتهتر به یقین در قیاس یمانی با سفیانی نیست، زیرا به دلیل روایات متواتر، سفیانی شخصیتی منحرف است. بر این اساس، هدایتیافتهتر بودن یمانی در قیاس با خراسانی خواهد بود. بر مثبت بودن شخصیت خراسانی علاوه بر این دو حدیث که پرچم او را پرچم هدایت معرفی کردهاند، میتوان به روایت معتبر امام باقر(علیه السلام) نیز استدلال کرد. آن حضرت در این حدیث پس از بیان قتل و غارت کوفیان توسط سپاه سفیانی فرمودهاند: فبینا هم کذلک اذ أقبَلت رایاتٌ مِن قِبَلِ خراسانَ و تَطوِی المنازلَ طیّاً حثیثاً و معهم نَفَرٌ من اصحابِ القائم؛ در حالی که سپاه سفیانی مشغول قتل و غارت اهل کوفه است، به ناگاه پرچمهایی از سوی خراسان روی میآورند که به سرعت و شتابان منازل را میپیمایند. در میان آنان تعدادی از اصحاب امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز حضور دارند. حضور اصحاب امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در میان سپاه خراسانی بهترین دلیل بر فضیلت محور بودن قیام خراسانی است، اما این سؤال وجود خواهد داشت که چرا پرچم یمانی در مقایسه با پرچم خراسانی هدایتیافتهتر است؟ پاسخهای مختلفی به این سؤال داده شده است، از جمله یکی از نویسندگان دراینباره مینویسد: 1. ممکن است انقلاب یمانی از این رو هدایتبخشتر به شمار آید که سیاست اجرایی آن قاطع باشد و نیروهای مخلص و مطیعی در اختیار داشته باشد و پیوسته رسیدگی شدید نسبت به آنها کند... در حالی که ایرانیان براساس چنین سیاستی عمل نمیکنند، مسئول مقصّر یا خیانتکارِ به مصالح مسلمانان را در ملأ عام جهت عبرت دیگران مجازات نمیکنند، زیرا میترسند این عمل باعث تضعیف دولت اسلامی که مظهر موجودیت اسلام است گردد. 2. احتمال دارد درفش یمانی از این جهت هدایتکنندهتر باشد که در ارائه طرح جهانی اسلام رعایت عناوین ثانوی فراوان و ارزیابیها و مفاهیم کنونی (و مقررات بینالمللی) را نمیکند، در حالی که انقلاب اسلامی ایران معتقد و ملتزم به رعایت آنهاست. 3. آنچه به عنوان دلیل اساسی پسندیده مینماید این است که انقلاب یمانی اگر هدایتگری بیشتری دارد، به این دلیل است که مستقیماً از رهنمودهای حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برخوردار میگردد و جزو جداییناپذیر قلمرو و طرح نهضت آن حضرت به شمار میآید. همچنین یمانی به دیدار آن حضرت نائل میشود و کسب شناخت و رهنمود میکند. اما در روایات انقلابِ زمینهساز ایرانیان بیش از ستایش رهبران آن، ستایش از عموم گردیده است. یکی از فضلای معاصر به سؤال پیشین اینگونه پاسخ داده است: 4. دلیل این مطلب به قرینۀ روایات دیگر، این است که در میان سپاه خراسانی کسانی حضور دارند که معتقدند منصب امامت به نصب الهی نیست، بلکه این جایگاه برای کسی است که علناً سرپرستی امور مسلمین را به عهده بگیرد و در مسیر اصلاح آن بکوشد. این اندیشه در اصلاح روایات، اندیشۀ زیدی خوانده میشود. البته مقصود از واژه زیدی فرقۀ زیدیه نیست، بلکه معنای وصفی آن مراد است؛ یعنی کسانی که به اختصاص امامت به کسی که علناً سرپرستی مسلمین را به عهده بگیرد، اعتقاد دارند. به تعبیر دیگر، حسنی و خراسانی مبنای امامت را عهدهداری علنی امور و پرداختن به اصلاح آن میداند، در حالیکه یمانی اساس امامت را نص الهی بر امامان دوازدهگانه و آخرین آنها امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میداند. فرضیه اول و دوم بر اساس تطبیق قیام خراسانی بر انقلاب اسلامی ایران و با توجه به شرایط فعلی نظام اسلامی ایران است. صرف نظر از مناقشاتی که در قضاوتهای یاد شده درباره نظام اسلامی ایران وجود دارد، تطبیق جنبش خراسانی بر انقلاب اسلامی ایران قطعی نیست، و از اینرو، نمیتوان آن را مبنای تفسیر و توضیح روایات قرار داد. فرضیه سوم و چهارم، فرضیههایی هستند که برای اثبات آنها راهی جز استناد به روایات نیست، در حالیکه روایات این موضوع، خالی از هرگونه اشاره به ارتباط ویژۀ یمانی با امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و یا وجود رگههای اندیشة زیدی در میان سپاه خراسانی است. نویسندۀ دیگری در پاسخ به سؤال پیشین مینویسد: 5. میان این دو جریانی که به سوی امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دعوت میکنند، تفاوت آشکاری وجود دارد. اولی که جنبش اصلاحی یمانی است، در حالی که از هرگونه شائبه سیاسی پیراسته است، به حق دعوت میکند. بنابراین، درفش هدایت و صلاح است، زیرا به شکل مستقیم و بر اساس اصلاح خواهی عقیدتی مردم را به سوی امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرا میخواند. اما دیگری (درفش جوان خراسانی) آرمانی است که به مکتب اهلبیت، به شکل سیاسی ـ رقابتی دعوت میکند. این بدان معنا است که شاید خراسانی مردم را مستقیماً به سوی خود دعوت میکند، اما دعوت به خود را دعوت به سوی مکتب اهلبیت(علیهم السلام) میشمارد و نصرت خود را نصرت آنها میداند، در حالی که یمانی بدون اینکه مردم را به سوی خود یا دیگری بخواند بر دعوت به سوی امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پای میفشارد. به تعبیر دیگر، انگیزۀ یمانی تنها یاری کردن امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، بدون ملاحظات دیگری که به شکل غیر مستقیم به یاری کردن امام(علیه السلام) بینجامد. 6. به تحلیلهای پیشین میتوان این تحلیل را افزود که اصولاً قیامهای اصلاح طلبانه و جنبشهای ارزشی در آغاز از نظر پایبندی به ارزشها و آرمانها در اوج هستند، اما با به بار نشستن انقلاب و فاصله گرفتن مسئولان و تودۀ مردم از شور و هیجان حاکم بر فضای دوران انقلاب از یک سو و دسترسی مهرههای انقلاب به پستهای حساس و کلیدی و در نتیجه سرازیر شدن امکانات مادی به سوی مدیران انقلابی از سوی دیگر و نفوذ نیروهای ناخالص در بدنه مدیریت انقلاب از دیگر سو، با گذر زمان اصول و آرمانهای انقلاب در میان بخشی از مردم و شماری از مدیران انقلابی کمرنگتر میشود. بنابراین، دلیل ضعف جنبش خراسانی در امر هدایت را میتوان گذر زمان و طولانی بودن عمر انقلاب و عوارض ناشی از آن دانست. اما جنبش یمانی از آنجا که نزدیک ظهور شکل میگیرد و تا زمان ظهور فاصلۀ اندکی بیش ندارد، از لحاظ پایبندی به آرمانها طلاییترین دوران خود را طی میکند. به همین دلیل، در مقایسه با قیام خراسانی هدایتیافتهتر خوانده شده است. در پاسخ به این مطلب که در دو روایتی که بر هدایتیافتهتر بودن قیام یمانی دلالت داشتند، قیام خراسانی و یمانی همزمان دانسته شده است، پس عمر جنبش خراسانی را نمیتوان طولانیتر از یمانی دانست، باید گفت: با توجه به سایر روایاتی که به وضعیت ایران پیش از ظهور پرداختهاند، به نظر میرسد قیام خراسانی یک حلقه از حلقههای مختلف جنبش ایرانیان است، نه اینکه لزوماً قیام آنها با خراسانی آغاز شود، اما در روایات برای قیام یمانی پیشینهای ذکر نشده است. نکتۀ آخری که از روایات پیشین به دست میآید، وجوب اعانت و همراهی با یمانی است. امام باقر(علیه السلام) در ادامه روایت قبلی فرمودهاند: و إذا خرج الیمانیُّ فَانهَض إلیه فَإن رایتَه رایةٌ هُدًی ولایَحلُّ لمسلمٍ أن یلتوی علیه فَمَن فَعَل ذلک فهو مِن اهلِ النارِ لانه یدعو الی الحق و الی طریقٍ مستقیمٍ؛ چون یمانی خروج کرد به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست که با او مقابله نماید. پس هر کس چنین کند، او اهل آتش خواهد بود، زیرا او به حق و راه مستقیم فرا میخواند. مطلب یادشده گرچه تنها در یک روایت آمده است، اما از آنجا که روایات متعددی بر شخصیت مثبت و اصلاحطلبانة جنبش او دلالت داشتند، لزوم همکاری و مساعدت او بر اساس موازین دینی ثابت میشود و اثبات آن نیاز به روایت مستقلی ندارد. البته به نظر میرسد، جانبداری و حمایت از یمانی که وظیفۀ همۀ مؤمنان است، لزوماً به معنای پیوستن به یمانی و حضور در میان سپاهیان وی نیست، زیرا در روایات متعددی به مؤمنان سفارش شده است تا هنگام قیام سفیانی که با قیام یمانی هم زمان است، برای یاری امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به سوی مکه بشتابند، از جمله امام باقر(علیه السلام) در روایت معتبری فرمودهاند: کفی بالسفیانیِّ نقمةً لکم مِن عدوِّکم ... من أرادَ منهم ان یخرجَ یخرج الی المدینةِ او الی مکةَ اوالی بعضِ البلدانِ ثم قال: ما تَصنعون بالمدینةِ و انما یَقصُدُ جیشُ الفاسقِ الیها و لکن علیکم بمکةَ فانها مَجمَعُکم؛ سفیانی برای عذاب دشمنان شما بس است... شیعیانی که میخواهند از دست سفیانی بگریزند، به مدینه یا مکه یا دیگر شهرها بروند. سپس فرمودند: به مدینه نروید، زیرا سپاه مرد فاسق (سفیانی) به آنجا حمله خواهد کرد، بلکه بر شما باد مکه، زیرا آنجا محل اجتماع شماست. امام صادق(علیه السلام) نیز در حدیث معتبری فرمودند: یا سُدَیرُ ألزِم بیتَک و کُن حَلَساً من احلاسِه واسکُن ما سَکَن اللیلُ والنهارُ فإذا بَلَغَک أنّ السفیانیَّ قد خرج فَارحَل الینا و لو علی رِجلِک؛ ای سدیر از خانهات بیرون نیا و چون گلیمی از گلیمهای خانه باش و تا شب و روز آرام است تو نیز ساکت باش، همین که خبر قیام سفیانی به تو رسید، به سمت ما کوچ کن، گرچه با پای پیاده باشی. بر این اساس، حمایت مادی و معنوی و تقویت و تأیید حرکت یمانی وظیفه همه مؤمنان است، لیکن پیوستن به یمانی را نمیتوان وظیفۀ همۀ مومنان دانست، بلکه «این مسئولیت بر عهده کسانی است که در مناطقی حضور دارند که حوزۀ فعالیت یمانی است». و البته از آنجا که اگر یمانی زمان ظهور را درک کند او نیز برای یاری امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به سمت مکه خواهد شتافت، مؤمنانی که در مناطق تحت نفوذ او حضور دارند، با پیوستن به یمانی و حرکت دستهجمعی برای یاری امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مکه معظمه، هم وظیفه حرکت به سمت مکه برای یاری امام(علیه السلام) را انجام دادهاند و هم مسئولیت حمایت از یمانی را. سیر حرکت یمانی سیر حرکت یمانی و فعالیتهای او به صورت دقیق در روایات مربوط، منعکس نشده است. البته احتمال دارد که جزئیات این مسئله در کلمات پیشوایان معصوم بیان شده باشد، اما به دست ما نرسیده است. اما اگر محدود بودن روایات این موضوع، از نپرداختن پیشوایان دینی به آن سرچشمه میگیرد، احتمالاً این پنهانکاری، عمدی و به منظور پیشگیری از برنامهریزی قبلی دشمنان برای مقابله با جنبش یمانی بوده است. از اینرو، پیشوایان معصوم(علیهم السلام) کوشیدهاند تا علاوه بر بیان اصل حادثه قیام یمانی ـ که کارکردهایی چون دلالت بر نزدیک بودن ظهور، ایجاد آمادگی در مؤمنان برای همراهی با یمانی و ... دارد، از بیان جزئیات این رخداد مهم خودداری نمایند. در عین حال، در روایات محدودی که البته به جز چند مورد در منابع اهل سنّت آمده و گاه سند آن به معصوم نیز نمیرسد، و به همین دلیل اعتمادپذیر نیستند، به چند بخش از این واقعه اشاره شده است، از جمله: 1. درگیری با سفیانی: عبید بن زراره میگوید: در محضر امام صادق(علیه السلام) از سفیانی سخن به میان آمد، آن حضرت فرمودند: أنّی یخرج ذلک و لمّایخرج کاسِرُ عَینَیه بصنعاء؛ کجا و چگونه خروج میکند در صورتی که آن کس که چشم او را از کاسه در میآورد، هنوز از صنعا خروج نکرده است. از آن حضرت در روایت دیگری چنین نقل شده است: فَیَنهضُ الیمانیُّ لدفع شرِّه فینهزم السفیانیُّ بعد محارباتٍ عدیدةٍ و مُقاتلاتٍ شدیدةٍ فیتبعه الیمانیُّ فتکثر الحروبُ و هزیمةُ السفیانی فیجده الیمانیُّ فی نهر اللو مع ابنه فی الاُساری فَیُقَطِّعُهما إرباً إرباً؛ پس یمانی برای دفع شر سفیانی بپا خیزد و پس از جنگهای فراوان و درگیریهای سخت سفیانی میگریزد. یمانی او را دنبال میکند و جنگها و گریختن سفیانی بسیار شود. پس یمانی، سفیانی و پسرش را نزد رود «لو» در میان اسیران مییابد و آنها را تکه تکه میکند. ابن حماد نیز از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است: اذا ظهرَ السفیانیُّ علی الابقعِ والمنصورِ الیمانیِّ...؛ چون سفیانی بر ابقع و منصور یمانی پیروز شد... . وی در حدیث دیگری از آن حضرت چنین نقل میکند: ثم یسیرُ الیهم منصورُ الیمانیُّ من صنعاءَ بجنوده... فَیَلتقی هو و الأخوص... فیکون بینهما قتالٌ شدیدٌ؛ سپس منصور یمانی همراه با سپاهش از صنعا به سوی آنها روانه میشود... او با اخوص (سفیانی) ملاقات میکند ... پس میانشان جنگ شدیدی رخ میدهد. در میان چهار روایت یاد شده، دو روایت نخست که به ترتیب از کتاب الغیبة نعمانی و مختصر اثبات الرجعة فضل بن شاذان است، در کارزار میان یمانی و سفیانی، یمانی را پیروز میدان معرفی کردهاند، اما دو حدیث دیگر که در کتاب الفتن ابن حماد نقل شدهاند، سفیانی را به عنوان نیروی غالب یاد کردهاند. این تفاوت در قضاوت میتواند به این دلیل باشد که هر کدام از این روایات گزارشگر درگیری میان سفیانی و یمانی در منطقهای خاص و یا زمانی خاص هستند. البته از دو روایت نخست استفاده میشود که یمانی مانعی جدی در برابر زیاده خواهیهای سفیانی است. به هر تقدیر، به دلیل مناقشات سندی و محتوایی متعددی که در حدیث مختصر اثبات الرجعة وجود دارد و نیز ضعف سند سایر روایات، این روایات برای ما اعتمادپذیر نیستند، اما با توجه به تقابل شدیدی که میان این دو شخصیت وجود دارد، به اندازهای که هر یک از آنها درصدد شکست دادن جریانی است که دیگری برای حمایت از آن شکل گرفته است، و از سوی دیگر، با توجه به نزدیکی مناطق تحت نفوذ آنها، وجود درگیری میان این دو طبیعی و انکار نمیپذیرد؛ گرچه جزئیات آن اثباتپذیر نیست. 2. فتح روم، هند، استانبول...: از ارطاة روایت شده است: علی یَدَی ذلک الخلیفةِ الیمانیِّ و فی ولایَتِه تُفتَحُ رومیة؛ در زمان حکومت فرمانروایی یمانی، روم به دست او فتح میشود. همچنین روایت شده: علی یَدَی ذلک الخلیفةِ الیمانیِّ الذی تُفتَحُ القسطنطنیةُ و رومیةٌ علی یدیه یخرج الدجالُ و فی زمانِه ینزلُ عیسی بنُ مریمَ(علیه السلام) و علی یَدَیه تکونُ غزوةُ الهند؛ دجال در زمان آن فرمانروای یمانی که استانبول و روم به دست او گشوده میشود، خروج میکند و جنگ هند را آغاز میکند و عیسی(علیه السلام) در زمان او از آسمان فرود میآید. از کعب نیز چنین نقل شده است: علی یَدَی ذلک الیمانیِّ تکون مَلحَمَةُ عَکا؛ حادثۀ بزرگ عکا به دست آن یمانی رخ خواهد داد. صرفنظر از اینکه روایات یاد شده از معصوم نیستند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد، به نظر میرسد این روایات بر فرض صحت، گزارش کنندة فعالیتهای یمانی پس از ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هستند، زیرا علاوه بر اینکه فتح مناطق یادشده در روایات دیگر به امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نسبت داده شده است، انجام این کار مهم به نیرو و امکانات فراوانی نیاز دارد و التزام به فراهم شدن چنین نیرو و امکاناتی که بتوان به کمک آن چند کشور را فتح کرد، برای یک شخصیت ارزشی و اصلاحگر در عصر فتنه و انحراف آخرالزمان بسیار بعید است. البته از مجموعه روایات مربوط به یمانی و به قرینۀ اهتمام و تأکید پیشوایان دینی بر طرح این موضوع میتوان این نکته را دریافت که جنبش یمانی جنبشی ضعیف و محدود نیست، بلکه شعاع بسیاری از مناطق را در برخواهد گرفت و در ایجاد فضای مناسبی برای ظهور و فعالیتهای آغازین امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نقش تعیین کنندهای خواهد داشت. فرجام جنبش یمانی در اینباره که آیا قیام یمانی پیش از ظهور به شکست منتهی میگردد، یا تا زمان ظهور ادامه مییابد و آیا یمانی محضر مبارک امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را درک میکند یا خیر، به دلیل فقدان روایات معتبر، نمیتوان قاطعانه قضاوت کرد. در عین حال، در میان احادیث اشارههایی به اتصال نهضت یمانی به زمان ظهور و رسیدن یمانی به فیض درک محضر امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد، از جمله آنکه از امام علی(علیه السلام) روایت شده است: ... وَ تُقْبِلُ رَايَاتٌ مِنْ شَرْقِيِّ الْأَرْضِ غَيْرَ مُعْلَمَةٍ لَيْسَتْ بِقُطْنٍ وَ لَا كَتَّانٍ وَ لَا حَرِيرٍ مَخْتُومٌ فِي رَأْسِ الْقَنَاةِ بِخَاتَمِ السَّيِّدِ الْأَكْبَرِ يَسُوقُهَا رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ تَظْهَرُ بِالْمَشْرِقِ وَ تُوجَدُ رِيحُهَا بِالْمَغْرِبِ كَالْمِسْكِ الْأَذْفَرِ يَسِيرُ الرُّعْبُ أَمَامَهَا بِشَهْرٍ حَتَّى يَنْزِلُوا الْكُوفَةَ طَالِبِينَ بِدِمَاءِ آبَائِهِمْ فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَتْ خَيْلُ الْيَمَانِيِّ وَ الْخُرَاسَانِيِّ... وَ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ يَسْتَجِيبُ لِلْإِمَامِ فَيَكُونُ أَوَّلَ النَّصَارَى إِجَابَة؛ پرچمهایی بینشان از مشرق زمین نمودار میشود که نه از جنس پنبه است و نه از کتان و نه از حریر و بر آن مُهر سرور بزرگ حک شده است و مردی از خاندان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن را حمل میکند. این پرچمها در مشرق نمایان میشوند و عطرِ همچون مشکِشان در مغرب نیز به مشام میرسد تا اینکه برای خونخواهی پدران خویش در کوفه فرود میآیند. در این حال سپاه یمانی و خراسانی هویدا میشوند... مردی از اهل نجران از شهر خارج میشود و دعوت امام را اجابت میکند. او اولین فرد مسیحی است که به دعوت امام پاسخ مثبت میدهد. پرچم اشاره شده در صدر این حدیث، پرچم امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ به قرینۀ اوصافی که برای آن بیان میشود. افزون بر این، در ذیل روایت به پیوستن مردی از مسیحیان نجران به امام(علیه السلام) تصریح شده است. بنابراین بدون تردید شخصیت موردنظر ما در این روایت کسی جز امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیست و به تصریح این روایت یمانی در این زمان حضور دارد. از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز در وصف اهل یمن چنین روایت شده است: منهم المنصورُ یخرج فی سبعین الفاً ینصُرُ خَلَفی و خلف وصیّی؛ منصوری که با هفتاد هزار نفر قیام میکند و جانشین من و جانشین وصی مرا یاری میدهد از آنهاست. نصرت یک شخص، گرچه میتواند به شکل زمینهسازی و یا تلاش در راه تحقق آرمانهای او و غیره باشد که در این صورت «ناصر» و «منصور» میتوانند در دو افق زمانی مختلف حضور داشته باشند، اما به نظر میرسد ظهور عرفی جملۀ «ینصر خلفی و خلف وصیی» این است که یمانی، امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را درک میکند و در رکاب آن حضرت برای تحقق منویات امام(علیه السلام) تلاش میکند. حذیفه نیز در روایتی، به رسیدن سپاه هفتادهزار نفری یاد شده به محضر امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح کرده است: ... و یَبعثُ إمامُهم الی الیمن أعینُونی فَیُقبِلُ سبعونَ الفاً من الیمنِ علی قَلائصِ عدنٍ حَمائلُ سیوفِهم المَسَدُ و یقولون نحن عبادُالله حقاً حقاً لانرید عطاءً ولارزقاً حتّی یأتوا المهدیَّ بعمق انطاکیةَ؛ امام مسلمین از اهل یمن درخواست کمک میکند. هفتاد هزار نفر از جانب یمن از سوی رودهای عدن در حالی که بند شمشیرشان از لیف است به سمت او حرکت میکنند. آنها در حالی که این زمزمه بر لبانشان نقش بسته «ما حقیقتا بندگان خداییم و از او مزد و رزقی طلب نمیکنیم» در ژرفای انطاکیه به مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) میپیوندند. علاوه براین، برای تأیید دیدگاه یاد شده میتوان به روایاتی که بر همزمانی قیام قحطانی با ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت میکردند و نیز روایات فتوحات یمانی تمسک جست. البته در برابر روایت قبلی تنها یک روایت وجود دارد که بر اساس آن یمانی پیش از ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از دنیا رحلت میکند. این روایت از کتاب مختصر اثبات الرجعة است و علاوه بر ضعف سند محتوای آن از جهات متعددی با مجموعههای مختلفی از احادیث، همخوانی ندارد، لذا به محتوای آن نمیتوان اعتماد کرد. روایت یاد شده از امام صادق(علیه السلام) است که میفرماید: ثم یعیش الیمانیُّ فی سلطنتِه فارغاً من الأعداءِ ثلاثین سَنَةً ثم یُفَوِّضُ الملکَ بابنه السعیدِ و یَأوی مکةَ و ینتظر ظهورَ قائِمنا(علیه السلام) حتی یَتَوفّی... و هما یرجعان الی الدنیا بدعاءِ قائِمنا(علیه السلام)؛ پس یمانی فارغ از دشمنان به مدت سی سال حکومت میکند و پس از آن حکومت را به فرزندش سعید واگذار مینماید و در مکه سکنا میگزیند و منتظر ظهور قائم ما میماند تا اینکه از دنیا رحلت میکند... و آن دو (یمانی و فرزندش) به دعای قائم ما به دنیا باز خواهند گشت. معیارهای تشخیص یمانی آنچه گذشت، تصویری از شخصیت یمانی و حوادث پیرامونی او بود که با رعایت موازین علمی و بر اساس روایات پیشوایان دینی ترسیم شد. آخرین نکته مهمی که تذکر آن ضروری مینماید، تبیین معیارهایی است که به کمک آن میتوان یمانی واقعی را از مدعیان دروغین شناسایی کرد. بیگمان، زمانی میتوان به هدفی که پیشوایان دینی از طرح این موضوع داشتهاند دست یافت که یمانیهای دروغین نتوانند خود را به نام یمانی واقعی قالب کنند و این مهم تنها در سایة وجود معیارهای عینی برای تشخیص یمانی واقعی حاصل خواهد شد. پیش از بیان معیارهای یاد شده باید توجه داشت که علائم ظهور، از جمله یمانی، نشانههای ظهورند که به کمک آنها میتوان به نزدیک شدن ظهور پی برد و مدعیان دروغین مهدویت را شناسایی کرد و بیتردید چیزی میتواند علامت و وسیلۀ شناسایی باشد که خود قابل شناسایی باشد. در صورتی که نشانههای ظهور قابل تشخیص نباشند، قرار دادن آنها به عنوان علامت، لغو و بیثمر خواهد بود. بر این اساس، گرچه در تعیین مصداق همواره دغدغۀ احتمال اشتباه و عواقب زیانباری همچون سست شدن باور مردم به تمامی علائم ظهور و بلکه اصل وجود امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد، وجود این آسیبها و مانند آن که با دقت و پرهیز از قضاوتهای عجولانه و با دقت کامل در تعیین مصداق قابل پیشگیری است، هرگز نمیتواند دلیل انکار اصل مسئله شود ـ گرچه ممکن است معیارهایی که به دست ما رسیده است نیز برای این مهم کافی نباشد. به هر تقدیر معیارهایی که در روایات آمدهاند، بدین قرارند: 1. قیام یمانی از سرزمین یمن آغاز خواهد شد. 2. این جنبش با خروج سفیانی در شام همزمان خواهد بود. بر این اساس، قیامی که آغازش از یمن باشد و یا با خروج سفیانی همزمان نباشد، قطعاً قیام یمانی نیست. علاوه بر این دو ویژگی ملموس که برای همگان به سادگی قابل شناسایی است، ویژگی دیگری نیز برای تشخیص یمانی میتوان ارائه کرد که به کارگیری آن علاوه بر دقت، به گذر زمان هم نیازمند است: یمانی واقعی، فضیلتگرا و ارزش محور است. این شاخصه نیز میتواند معیار مناسبی برای شناسایی یمانی واقعی باشد. بیگمان بر اساس این معیار وجود رگههای انحرافی همچون فاصله گرفتن از معیارهای دینی، انحراف از مسیر عدالت، سوء استفاده از امکانات و ... در کسی که خود را یمانی میخواند، بهترین گواه بر دروغگو بودن اوست. البته از آنجا که عموماً رهبران حرکتهای اجتماعی در آغاز تصویر مطلوبی از خود به نمایش میگذارند، ارزیابی دقیق شخصیت آنها در کوتاه مدت امکانپذیر نیست، لیکن با دقت در سخنرانیها، واکنشها و موضعگیریهای آنان در دراز مدت میتوان تا حدودی از چهرۀ واقعی آنان پرده برگرفت. معیارهای یاد شده علاوه بر اینکه از جنبه سلبی آن مفید بوده و میتوان با توجه به آنها مدعیان دروغین را شناسایی کرد؛ اگر برای تعیین دقیق مصداق یمانی واقعی کافی نباشد، دستکم به کمک آنها میتوان به تشخیص یمانی واقعی نزدیکتر شد. رهیافتها 1. تعطیلی احکام و آداب دینی، فاصله گرفتن انسانها از ارزشهای اخلاقی و انسانی، گسترش تباهی و ... از شاخصههای عصر آخرالزمان است. افزون بر اینکه آدمی مظاهر این واقعیت را همه روزه در محیط پیرامون خود و جهانی که در آن زندگی میکند، مشاهده مینماید، پیشوایان دینی نیز مکرراً از تحقق این واقعیت خبر دادهاند و شاید تعبیر پر شدن دنیا از ظلم و ستم که در روایات متواتری آمده، جامعترین بیان در تبیین وضعیت اسفبار دنیای آخرالزمان باشد. واقعیت یادشده این تلقی را در عدهای به وجود آورده است که زیستن با فساد و کژی و خو گرفتن با تباهیهای دنیای آخرالزمان یک واقعیت اجتناب ناپذیر است و در این شرایط سالم زیستن و پاک زندگی کردن و در محیط پیرامون خود تأثیر مثبت گذاردن غیرممکن است. وجود شخصیتهای صالح و پاک نهادی همچون یمانی که نه تنها در برابر فشار محیط پیرامون خود سر تسلیم خم نکرده، بلکه مسیر سعادت را پیموده و پرچمدار جنبش اجتماعی فضیلت محور هستند، بهترین گواه بر بطلان تلقی یاد شده است. 2. دومین پیام جنبش یمانی، بطلان اندیشه انتظار منفی است؛ اندیشهای که انتظار را به سکوت، سکون، کنار آمدن با بدیها و بلکه دامن زدن به آنها تفسیر میکند و به گمان خود اینها زمینهساز ظهورند. جنبش یمانی که دعوت کننده و زمینهساز ظهور مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است، به ما میآموزد که زمینهسازی به معنای ایجاد فضای سالم برای ظهور است و این جز با همت و تلاش را برای گسترش ارزشها به دست نمیآید، و از همین رو، یمانی خود در این مسیر گام مینهد و شایستۀ تکریم و تجلیل امامان معصوم(علیهم السلام) میشود. 3. سومین درسی که از قیام یمانی میتوان برگرفت، این است که در اندیشۀ پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نه تنها اصلاح فردی در عصر غیبت مطلوب است بلکه جنبشهای اجتماعی سالم نیز درخور تکریم و حمایتاند. بیگمان جانبداری امامان معصوم(علیهم السلام) از حرکت یمانی را نمیتوان به دلیل وجود خصوصیتی ناشناخته در یمانی و در نتیجه انحصار این حمایت در شخص یمانی دانست، زیرا تعبیراتی چون «لأنه یدعوا الی صاحبکم»، «لانه یدعوا الی الحقِّ و الی طریقٍ مستقیمٍ» و «تهدی الی الحقِّ» که در مقام تجلیل از این جنبش در احادیث آمده است، نشان از آن دارد که حمایت پیشوایان معصوم از جنبش یمانی به دلیل دعوت به امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و بر حق و صراط مستقیم بودن اوست. از اینرو، هر قیامی که به انگیزه زمینهسازی برای ظهور امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) شکل بگیرد و براساس معیارهای دینی به حق و حقیقت فراخواند، شایسته تکریم و سزاوار حمایت خواهد بود.