تاریخ انتشارشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۱۶
کد مطلب : ۲۹۴
۰
plusresetminus
کاروان قمی‌ها و ملاقات با امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) (1)
ولادت مصلح جهانی
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی غیبی، از مسائلی است که در اصول عقاید ما شیعیان جایگاه مهمی دارد. از جمله مباحث زیربنایی که در همین باره مطرح شده و میان فرقه‌های مسلمانان دچار اختلاف گردیده، موضوع ولادت این منجی است که در اسلام با نام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) یاد می‌کنند. پس از ظهور اسلام، پیامبر گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان شیعه(علیهم السلام)، همگی به نوعی آمدن این منجی را بشارت داده‌اند، نام، اصل و نسب و صفات ظاهری وی را بیان کرده‌اند و به صراحت او را نهمین فرزند با واسطه امام حسین(علیه السلام) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری(علیه السلام) خوانده‌اند. شیعه با صدها دلیل و برهان و بنابر اجماع، عقیده دارد که آن حضرت در سال 255هـ .ق پا به عرصه وجود گذاشته است. اما اهل سنت در این باور تردید کرده‌اند. آنها آن را انکار می‌کنند. با وجود این، عده زیادی از ایشان نیز بر این باور شیعه تأکید کرده‌اند و با همان رویکرد به بیان دلیل و اثبات ولادت و حیات امام مهدی(علیه السلام) پرداخته‌اند. در میان دلایل اثبات وجود امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) گواهی کسانی که بر ولادت حضرت شهادت داده‌اند و یا او را بعد از ولادت دیده‌اند، از امتیاز بیشتری نسبت به دیگر دلایل برخوردار است.
دیدار با منجی عالم
موضوعی که در این نوشتار به شرح و تحلیل آن می‌پردازیم، ماجرای ملاقات کاروان بزرگان اهل قم با امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان حیات امام حسن عسکری(علیه السلام) است. این داستان برای نخستین بار در کمال‌الدین صدوق و دلائل الامامة طبری شیعی از دانشمندان بنام و بزرگ قرن چهارم هجری با اندکی اختلاف در متن و سندی کاملاً متفاوت نقل شده، و به سبب آن‌که کمال الدین از مهم‌ترین منابع روایی شیعیان به شمار می‌رود، جایگاه و اعتبار ویژه‌ای دارد و داستان به صورت کامل‌تری در آن ذکر شده، نقل صدوق بررسی و تحلیل می‌گردد و روایت طبری نیز در کنار آن مطرح می‌شود.
شیخ صدوق با پنج واسطه از سعد بن عبدالله قمی نقل می‌کند: «سعد گفت: من به گردآوری کتاب‌هایی که پیچیدگی‌ها و مشکلات خاصی داشت، علاقه‌مند بودم و برای فهم و درک آنها بسیار حرص داشتم. به سبب آن‌که به مذهب امامیه تعصب می‌ورزیدم، از مخالفان خود از اهل سنّت عیب‌جویی و پیشوایان آنها را سرزنش می‌کردم. تا آن‌که روزی گرفتار فردی از مخالفان شدم و از پاسخ‌گویی به پرسش‌های وی درماندم. هر پاسخی برای سؤالات وی ارائه می‌کردم، آن را نقض می‌کرد و باطل می‌ساخت. تا این‌که از وی جدا شدم و در حالی که خشم و اندوه سراسر وجودم را فرا گرفته بود، طوماری مهیا ساختم و سؤالات بی‌پاسخ خود را که چهل و اندی بود، در آن گرد آوردم تا از بهترین دوستان و هم‌شهریانم احمد بن اسحاق قمی بپرسم. هنگامی که به درِ منزل او رفتم، خبر دادند او به قصد زیارت امام حسن عسکری(علیه السلام) از قم خارج شده و راهی سامرا است. من نیز به قصد یافتن او از شهر بیرون رفتم در یکی از منزلگاه‌های میان راه او را یافتم و مقصود خود را برایش باز گفتم. هر دو به منظور ملاقات امام عسکری(علیه السلام) و حل مشکلات پیش آمده، راهی سامرا شدیم. وقتی به درِ خانه حضرت رسیدیم، اجازه ورود خواستیم. امام(علیه السلام) اجازه فرمود.
احمد بن اسحاق، انبانی از اشرفی و پول‌های نقره در زیر عبایش پنهان ساخته بود. وقتی حضور امام عسکری(علیه السلام) شرف‌یاب شدیم و جمال نورانی آن حضرت را مشاهده کردیم، طفلی خردسال چون ستاره مشتری بر زانوی راست حضرت نشسته بود. پیش روی امام(علیه السلام) اناری طلایی قرار داشت که بر آن طرح‌های بدیعی نقش بسته بود و از جانب یکی از رؤسای بصره برای حضرت فرستاده شده بود. در دست امام هم قلمی بود که با آن می‌نوشت. هرگاه آن حضرت مشغول نوشتن می‌شد، کودک انگشتان امام(علیه السلام) را می‌گرفت و مانع نوشتن او می‌گردید. امام عسکری(علیه السلام) برای جلوگیری از کار او، انار را می‌چرخاند و طفل را به بازی گرفت تا مانع نوشتن وی نشود. همین که امام(علیه السلام) از نوشتن فراغت یافت، احمد بن اسحاق، انبانی را که زیر عبایش پنهان کرده بود، بیرون آورد و خدمت امام عرضه کرد. امام(علیه السلام) نگاهی به کودک انداخت و فرمود: پسر جانم، مُهر را از هدایای شیعیان و دوستانت بردار.
کودکِ خردسال جواب داد: مولای من! چگونه دست پاک خود را به اموال ناپاک بیالایم؟
آن‌گاه، امام عسکری(علیه السلام) فرمود: احمد بن اسحاق! هر آن‌چه در انبان است، بیرون بیاور، تا این طفل حلال آنها را از حرامشان جدا سازد.
سعد بن عبدالله می‌گوید: همین‌طور که احمد بن اسحاق تک‌تک کیسه‌ها را از انبان بیرون می‌آورد، آن کودک تمام محتویات درون آن را با تمام نشانه‌ها و صاحبان اموال و سبب حرمت پول‌های حرام را بیان می‌کرد و امام عسکری(علیه السلام) گفته‌های وی را تأیید می‌فرمود.
سعد سپس ادامه می‌دهد: بعد امام عسکری(علیه السلام) به احمد بن اسحاق فرمود که این اموال حرام است، آنها را به صاحبانش برگردان و به ایشان سفارش کن آن را به دست نیازمندان برسانند.
سپس فرمود: ای سعد! برای چه به این‌جا آمده‌ای؟
گفتم: احمد بن اسحاق ما را تشویق کرد.
فرمود: آن مسائلی که می‌خواستی بپرسی، چه شد؟ آنها را از فرزندم (آن‌گاه به کودک خردسالش اشاره کرد) بپرس.
در این حال کودک گفت: ای سعد! هرچه می‌خواهی، بپرس.
سعد می‌گوید: من هر سؤالی که داشتم، پرسیدم و آن کودک خردسال نیز پاسخ فرمود و گفت: ای سعد! چرا در جواب آن مخالف که با تو به مناظره برخاست، این گونه پاسخ نگفتی. آن‌گاه خود پاسخ را به صورت کامل بیان فرمود.
سعد می‌گوید: چون هنگام نماز فرا رسید، امام عسکری(علیه السلام) و آن کودک خردسال برای نماز برخاستند. ما نیز به طور موقت حضرت را ترک کردیم. پس از آن، تا چند روز به منزل امام(علیه السلام) رفت و آمد می‌کردیم؛ اما دیگر آن کودک را ندیدیم. تا این‌که سرانجام هنگام وداع فرا رسید. من و احمد بن اسحاق و دو مرد میان‌سال دیگر که از قم همراه ما بودند، بار دیگر خدمت امام عسکری(علیه السلام) شرف‌یاب شدیم تا با حضرت خداحافظی کنیم. وقتی وارد شدیم، احمد بن اسحاق به امام(علیه السلام) گفت: یابن رسول‌ الله! وقت وداع فرا رسیده و ما از این جدایی غمگینیم. سپس بر حضرت و اجداد طاهرینش سلام و درود فرستاد و دعا کرد: خداوند این ملاقات را آخرین ملاقات ما قرار ندهد! امام عسکری(علیه السلام) از شنیدن این سخن، اشک در چشمانش حلقه زد و بر گونه‌های مبارکش جاری شد و آن‌گاه به احمد بن اسحاق فرمود: تو در این سفر خدا را ملاقات خواهی کرد. احمد بن اسحاق با شنیدن این سخن بیهوش شد! وقتی به هوش آمد، از امام(علیه السلام) کفنی طلبید. حضرت به او وعده داد به موقع برایش کفن خواهد فرستاد. آن‌گاه سیزده درهم نیز برای رفع نیازهایش به وی عطا فرمود.
سعد می‌گوید: در راه بازگشت به قم، در سه فرسخی حلوان احمد بن اسحاق به تب شدیدی مبتلا شد. چون وارد شهر شدیم، در یکی از کاروان‌سراها فرود آمدیم. شب فرا رسید. بنابه خواهش احمد بن اسحاق، هر یک به خوابگاه خود رفتیم و وی را تنها گذاشتیم. هنگام صبح بود که فکری به ذهنم آمد، اما همین که چشم باز کردم، «کافور» (خادم امام عسکری(علیه السلام)) را دیدم که مرا به مرگ احمد بن اسحاق تعزیت گفت و بیان داشت: ما هم‌اکنون از غسل و کفن کردن دوستتان فارغ شدیم. برخیزید او را به خاک بسپارید؛ زیرا او مقامی بسیار والا نزد مولایتان امام عسکری(علیه السلام) دارد. سپس از چشم ما غایب گشت. ما نیز در پی دفن وی برآمدیم و با اندوه و حسرت فراوان، او را به خاک سپردیم.»
‌بررسی روایت
این روایت با دو سند متفاوت در منابع ذکر شده است. شیخ صدوق آن را با پنج واسطه از سعد بن عبدالله قمی نقل کرده، در حالی که ابن رستم طبری با سه واسطه و طریقی جداگانه به نقل آن پرداخته است. سلسله راویان صدوق به این قرار است:
محمد بن علی بن محمد بن حاتم نوفلی کرمانی از ابوالعباس احمد بن عیسی الوشاء، او از احمد بن طاهر قمی، وی از محمد بن بحر بن سهل شیبانی، او از احمد بن مسرور و او هم از سعد بن عبدالله قمی.
نخستین راوی که شیخ صدوق بدون واسطه از او روایت نقل می‌کند، ابوبکر محمد بن علی بن محمد نوفلی معروف به کرمانی است. تذکره‌نویسان و رجالیان در مورد وی گزارشی نداده‌اند؛ اما آن‌چه مسلم است این‌که، وی از مشایخ حدیث صدوق بوده و در آثار خویش بارها از وی روایت نقل کرده است. هم‌چنین، او استادی مورد اعتماد بوده و صدوق از وی اظهار رضایت کرده و از خداوند برایش آمرزش طلبیده که دلیل بر وثاقت اوست. دومین و سومین واسطه، ابوالعباس احمد بن عیسی الوشاء البغدادی و احمد بن طاهر قمی هستند. این دو نیز مهمل بوده و منابع رجال شرح حالی از وی ارائه نکرده‌اند؛ اما به دلیل آن‌که صدوق به نقل ایشان اعتماد کرده و در آثار خویش به آنها استناد جسته، می‌توان اطمینان حاصل کرد که ایشان از راویان نیک بوده‌اند.
در مورد محمد بن بحر بن سهل شیبانی که چهارمین فرد از راویان این حدیث است، رجال‌شناسان دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند.
نجاشی می‌نویسد: «برخی از علمای امامیه وی را غالی دانسته‌اند؛ اما منشأ این قول معلوم نیست.» وی سپس اظهار نظر می‌کند: «احادیث شیبانی به سلامت نزدیک است.» همین دیدگاه را در نوشته یاقوت حموی نیز می‌توان یافت.
شیخ طوسی نیز در اظهار نظر خود، شیبانی را فردی متکلم، فقیه و عالم به اخبار خوانده است؛ اما در عین حال، همانند نجاشی اتهام غلو را درباره وی مطرح کرده است.
علامه مامقانی در پاسخ به این اتهام می‌نویسد: «به نظر می‌رسد منشأ این نسبت، گفته ابن غضائری است و در جای خود ثابت کرده‌ایم که تضعیفات وی به خصوص در موردی که رمی به غلو شخصی باشد، مسموع نیست. به‌علاوه آن‌که، در امامی بودن شیبانی هیچ تردیدی وجود ندارد و نتیجه آن‌که، تصدیق نجاشی بر سلامت روایات وی و تأکید شیخ طوسی بر آگاهی شیبانی از اخبار و مرتبه فقهی وی، سبب پذیرش احادیث او و حکم به صحت آنهاست».
احمد بن مسرور نیز از راویان مهمل در این روایت است که ذکر او تنها در طریق صدوق آمده است؛ اما آقابزرگ احتمال داده وی عموی جعفر بن محمد بن مسرور بن قولویه بوده که وی نیز از سعد بن عبدالله روایت کرده است.
همان‌گونه که اشاره شد، رجال سند این روایت، بعضی مهمل و بعضی مجهولند. علاوه بر این، واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله اشعری در همه کتاب‌های صدوق تنها پدر صدوق یا استادش ابن ولید است، در حالی که در این روایت، میان صدوق و سعد بن عبدالله پنج واسطه ذکر شده است و در روایت ابن رستم طبری در دلائل الامامة سه واسطه وجود دارد و ابهامات سندی آن کمتر از روایت صدوق است؛ چرا که دو تن از راویان آن از شیوخ مورد اعتماد بزرگانی هم‌چون محمد بن علی طرازی استادِ ابن طاووس، ابن غضائری، شیخ طوسی، ابن جید قمی، ابن طاووس و صدوق بوده و فرد سوم نیز گرچه مهمل است، از آن‌جا که در سلسله اسناد ابن طاووس واقع شده و از سویی قدح یا ذمّی درباره‌اش ذکر نشده، می‌توان به نقل وی اعتماد کرد.
علاوه بر آن‌چه گذشت، در روایت صدوق مطالب و برخی احکام فقهی هست که بعضی ادعا کرده‌اند بعید است از معصوم(علیه السلام) صادر شده باشد. از جمله مطالب آن‌که در روایت آمده هنگام نوشتن امام عسکری(علیه السلام) آن کودک خردسال انگشت امام(علیه السلام) را می‌گیرد و مانع نوشتن حضرت می‌شود یا این‌که امام(علیه السلام) طفل خردسال را با اناری به بازی می‌گیرد. این در حالی است که طبق روایتی که کلینی از صفوان جمّال و او از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده: «امام معصوم(علیه السلام) اهل لهو و لعب نیست.» در پاسخ به این سخن باید گفت: اول این‌که روایت کلینی با روایات بسیاری که در این زمینه نقل شده، منافات دارد. روایاتی که به صراحت دلالت دارد امامان معصوم(علیهم السلام) و حتی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان کودکی مانند خردسالان دیگر بازی می‌کردند. دوم این‌که سند این روایت به سبب معلّی بن محمد بصری که به ادّعای نجاشی و علامه حلّی ، فردی مضطرب الحدیث و المذهب بوده، مخدوش است. از جمله احکام فقهی که در این روایت هست و فقها بدان حکم نمی‌کنند و یا با اجماع علمای امامیه منافات دارد، این‌ است که این روایت حدّ سحق را نیز مثل حدّ زنا ذکر کرده یعنی رجم! در حالی‌که حدّ سحق، پایین‌تر از حدّ زنا است و یا این‌که فاحشه مبیّنه را در آیه شریفه به سحق تفسیر کرده است، در حالی که مفسران و فقهای شیعه آن را به آن‌چه موجب حدّ است و یا اذیت زبانی و فعلی کردن زن به شوهر و بستگان شوهر تفسیر کرده‌اند.
مورد دیگری که در روایت آمده این است که وقتی کودک خردسال (امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در خردسالی) به دستور امام عسکری(علیه السلام) اموال حرام را از حلال جدا ساخت، امام عسکری(علیه السلام) به احمد بن اسحاق فرمود: «هنگامی که به قم بازگشتی، این اموال را به صاحبانش برگردان تا آن را به دست نیازمندان واقعی آن برسانند.» این در حالی است که طبق این روایت، حضرت مرگ وی را در همین سفر پیش‌گویی فرموده بود. به هر حال در این روایت نکات و مطالبی مطرح شده که سبب گشته برخی اصل آن را زیر سؤال ببرند و آن را جعلی قلمداد کنند. اما علامه مامقانی ضمن اشاره به مطالب شهید ثانی که مدعی جعل این حدیث است، می‌نویسد: متن و محتوای روایت، از صدور آن از معصوم(علیه السلام) حکایت دارد و ادعای شهید قابل قبول نیست.
اشکال دیگری که در روایت صدوق مطرح شده، پیش‌بینی مرگ احمد بن اسحاق توسط امام عسکری(علیه السلام) هنگام بازگشت به قم است که طبق روایت، در حلوان اتفاق افتاد و این در حالی است که ما روایات و ادله فراوانی بر بقای وی تا اوایل عصر غیبت صغرا داریم. مثل روایتی که شیخ طوسی درباره توقیعات ذکر کرده که جعفر کذّاب پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام) به احمد بن اسحاق نامه‌ای نوشت و خود را قیّم امام(علیه السلام) معرفی کرد؛ یا روایتی که کشی نقل کرده و طبق آن، امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هزینه سفر حج احمد بن اسحاق را تأمین کرد. و ادلّه بسیار دیگری که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
این بود مجموعه‌ای از انتقادها و اشکال‌ها که بر سند و متن روایت وارد شده است. گرچه برخی از آنها قابل دفاع بوده و ما نیز به آن پرداختیم، حق این است که برخی از این انتقادها قابل دفاع نیست و مشکل می‌توان پاسخی برای آن یافت؛ مثل برابری حدّ سحق با حدّ زنا. با تفسیر «فاحِشَةٍ مُبَیّنةٍ» به سحق یا پاسخ واحد امام(علیه السلام) به مسئله‌ای که از جهات بسیار اجمال دارد و احکام هر یک از نظر ضمانت متفاوت است، در حالی که هیچ یک از این احکام را فقها انجام نمی‌دهند. با وجود این، بسیاری از بزرگان به سبب اعتمادی که به مرحوم صدوق و بزرگانی چون وی دارند، به صحت روایات وی عقیده دارند و اشکالات برخی از آنها را یا توجیه می‌کنند و یا از آن چشم می‌پوشند. علّامه مجلسی ضمن تأیید این روایت می‌نویسد:
صدوق به صحت اخبار و وثوق آنها آگاه‌تر است از دیگرانی که احوال ایشان بر ما معلوم نیست و اطمینان به این‌گونه روایات، نتیجه‌ای جز بی‌اعتمادی به افرادی مانند صدوق و در نهایت کوتاهی کردن در شأن و منزلت ائمه(علیهم السلام) نیست.
مجلسی اول نیز با استناد به اعتماد صدوق و شیخ طوسی به این روایت، می‌فرماید: «متن و محتوای روایت به گونه‌ای است که سبب می‌شود به صدور آن از معصوم(علیه السلام) اطمینان پیدا کنیم».
هدف از نقل روایات
پیش از پرداختن به محتوای روایت، شایسته است به صورت اجمالی به بررسی اهداف کسانی که به نقل این گونه روایات تاریخی پرداخته‌اند، اشاره شود.
ظهور منجی و منجی‌گرایی از موضوعاتی است که در تمام ادیان مطرح است و عقیده بر آن است که در نهایت در این جهان مادی، شخصی به عنوان منجی ظهور خواهد کرد، انسان‌ها را از ظلم و بی‌عدالتی رها خواهد ساخت. کژی‌ها را راست و ناهماهنگی‌ها را هماهنگ خواهد نمود.
روشن است که هر آیینی برای این منجی مصداق خاصی را معرفی کرده است. از جمله ادیانی که این موضوع به صورت بسیار پررنگ‌تری در آن مطرح شده، دین مبین اسلام است که در میان فرقه‌های آن، شیعه عقیده و دیدگاه ویژه‌ای نسبت به این موضوع دارند. شیعیان، برخلاف اهل سنت که منکر ولادت و وجود امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هستند، عقیده دارند این منجی که به آن بشارت داده شده، از نسل پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و از فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام) و امام حسین(علیه السلام) است و نامش مهدی است. در سال 255هـ.ق متولد شده و نام پدرش امام حسن عسکری(علیه السلام) است. او آخرین وصی و جانشین پیامبر خاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رهبر و هدایت‌گر واقعی جامعه اسلامی است و هم‌اکنون در قید حیات است؛ اما بنا به دلایلی غایب است. او روزی به امر خداوند ظاهر خواهد شد و طبق وعده الهی زمین را سرشار از عدل و داد خواهد کرد، پس از آن‌که ظلم و بیداد پر شده باشد. در همین راستا می‌توان به هدف‌دار بودن نقل این‌گونه روایات در آثار بزرگانی چون مرحوم کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی پی برد. تردیدی نیست که گردآوری انبوهی از این روایات و قراین و شواهد تاریخی به دست این بزرگان، بدین سبب است که اولاً ولادت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که واقعه مسلم تاریخی است، نقل گردد و پس از آن، وجود و حیات آن حضرت در این زمان طولانی به اثبات برسد. روایت صدوق که در این گفتار بررسی شده است و بر ملاقات کردن تنی چند از شیعیان قم از امام عصر حکایت دارد، نمونه‌ای کوچک از این گونه ادله است.
محتوای روایت را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1. افراد حاضر در کاروان و جایگاه اجتماعی آنها؛
2. مسیر حرکت کاروان؛
3. سفر به قصد زیارت امام عسکری(علیه السلام) و تحویل اموال و دریافت پاسخ مشکلات صورت گرفته؛
4. مکان ملاقات منزل امام عسکری(علیه السلام) در سامرا؛
5. پاسخ‌گوی تمام سؤالات امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بود؛
6. وضعیت هدایا و اموال را امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تعیین فرمود؛
7. امام عسکری(علیه السلام) مرگ احمد بن اسحاق را پیش‌بینی فرمود؛
8. طبق این روایت احمد بن اسحاق در حلوان به خاک سپرده شد؛
9. افراد کاروان چند روزی در سامرا اقامت داشتند و بارها امام عسکری(علیه السلام) را ملاقات کردند.
در این روایت، جز نام دو شخصیت برجسته شیعه که هر دو از مردم قم و از راویان بنام بودند، کسی به چشم نمی‌خورد؛ اما در ذیل روایت آمده که دو مرد میان‌سال دیگر از اهالی قم در هنگام خداحافظی با امام عسکری(علیه السلام) حضور داشتند و با حضرت ملاقات کرده‌اند. هر چند نصوص، ما را در شناسایی این افراد و این‌که از چه زمانی به همراه کاروان بوده‌اند، یاری نمی‌دهند، از ظاهر روایت و الفاظ و عباراتی که در آن به صورت جمع به کار رفته، آشکار است که آن دو نیز از افراد کاروان بوده‌اند و اگر تصور شود که از آغاز سفر همراه ایشان نبوده‌اند، به گمان قوی، در ادامه سفر و هنگام بازگشت به وطن در جمع آنها حضور داشته‌اند.
احمد بن اسحاق صحابی برجسته
نخستین شخصیت معروفی که در این کاروان حضور داشته و نقش اصلی را عهده‌دار بوده، احمد بن اسحاق قمی است. نسبت وی در منابع چنین آمده است: احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک الاحوص الاشعری ابوعلی القمی. شیخ طوسی در کتاب رجالش می‌نویسد: «وی از جمله اصحاب امام جواد و امام عسکری(علیهما السلام)بود.» وی هم‌چنین در فهرستش می‌نویسد:
وی از صحابی خاص امام عسکری(علیه السلام) بود و امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدار کرده بود. او شیخ قمی‌ها و رابط میان ایشان و امام بود و آثار و تألیفاتی هم از وی برجای مانده است.
نجاشی نیز درباره او گفته است: «او رابط قمی‌ها و امام بود، از امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) روایت کرده است و از صحابی امام عسکری(علیه السلام) بود».
از این عبارات استفاده می‌شود که وی معاصر با امام جواد، امام هادی و امام عسکری(علیهم السلام) بوده و به نمایندگی از سوی مردم قم به حضور ائمه(علیهم السلام) مشرّف می‌شده و وجوه شرعی و نامه‌های آنان را عرضه می‌کرده است.
در تاریخ قم به نقل از ربیع الشیعه آمده است: «احمد بن اسحاق ابتدا وکیل امام عسکری(علیه السلام) در اوقاف قم بود.» طبری شیعی نیز به وکالت وی از جانب امام عسکری(علیه السلام) و امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح کرده است. به‌علاوه نشانه‌های فراوان دیگری بر وکالت وی وجود دارد که به برخی از آنها به صورت اجمال اشاره می‌شود.
الف) نام وی در ردیف چند تن از وکلای دیگر ذکر شده؛
ب) در روایتی نقل شده که امام هادی و عسکری(علیهما السلام) وی را هنگام بروز مشکلات به ابوعمرو عثمان بن سعید، وکیل ارشد خود ارجاع داده‌اند که این کار از رابطه میان دو وکیل حکایت دارد؛
ج) کمک‌های یکسانی که امام هادی(علیه السلام) به وی و وکلای دیگر خویش عطا فرمود، بر وکالت وی دلالت دارد.
تردیدی نیست که جایگاه احمد بن اسحاق نزد ائمه(علیهم السلام) جایگاه والایی است و تأثیر وی در تشکیلاتی که به نام سازمان وکالت سامان یافته بود، برجسته و غیر قابل انکار است. در این سازمان که فعالیت در آن به صورت رسمی از زمان امام صادق(علیه السلام) پدید آمده است و وکلای ائمه(علیهم السلام) کم و بیش در آن فعال بوده‌اند، روابط شیعیان با امامان معصوم(علیهم السلام) از این طریق مدیریت می‌شده است.
طبیعی است نقش وکلا در این سازمان به فراخور مقتضیات زمان و مکان و شخص وکیل متفاوت بوده و از سلسله مراتب خاصی برخوردار بوده است. وکیلان و نمایندگان به میزان شأن و جایگاه اجتماعی خود، مقدار معلومات، توان مدیریت، ظرفیت نگهداری اسرار ائمه و شیعیان و از همه مهم‌تر امین و ثقه بودن هر یک سِمَت و اختیارات تعریف شده‌ای را دارا بودند و در محدوده همان اختیارات تفویض شده، فعالیت می‌کردند. افراد فعال در این تشکیلات از سروکیل و وکیل ارشد گرفته تا دستیار وکیل، هر یک به‌گونه‌ای در حفظ این تشکیلات و اداره امور آن دخیل بودند و به کار خود می‌پرداختند. جایگاه وکالت احمد بن اسحاق در این سازمان، بنا به قراین و شواهد فراوانی که در دست است، در رده بالا بوده است. بدین جهت، بارها توسط ائمه(علیهم السلام) توثیق گردیده و از ناحیه امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در مدح او توقیع صادر شده است. وی چنان مورد اعتماد و عنایت امام عسکری(علیه السلام) قرار گرفته که حضرت تولد فرزند گرامی‌اش را به او بشارت فرموده. هم‌چنین در سفری که پس از آن به سامرا رفت، موفق شد جمال نورانی حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را در سن سه سالگی مشاهده کند و کلام معجزه‌آسای وی را بشنود که فرمود: «من ذخیره خداوند در زمین و انتقام‌گیرنده از دشمنان اویم. ای احمد بن اسحاق، پس از مشاهده کردن عین به دنبال اثر آن نگرد.» تمام این روایات و مطالب دلالت دارد که وی نزد امام عسکری(علیه السلام) موقعیت ممتازی داشته است.
درباره تاریخ وفات احمد بن اسحاق دو نوع روایت متعارض وجود دارد:
1. بنابر روایت صدوق، وی پس از ملاقات با امام عسکری(علیه السلام) و مشاهده امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در راه بازگشت به قم در منزلگاه حلوان از دنیا رفت و پس از مراسم غسل و کفن به دست «کافور»، خادم امام عسکری(علیه السلام)، در همان‌جا به خاک سپرده شد و این در حالی بود که امام(علیه السلام) پیش‌تر مرگ وی را پیش‌بینی فرمود و به خودش گفته بود.
2. گروه دیگری از روایات، هم‌چنین گفته‌های رجالیان حاکی از آن است که وی مدت‌ها پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام)، در قید حیات بوده و از ناحیه امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) توثیق شده و توقیع دریافت کرده است. از جمله روایات متعارض با روایت صدوق، روایت شیخ طوسی و طبرسی از عبدالله بن جعفر حمیری است. در این روایت حمیری چنین نقل می‌کند: پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام) در بغداد احمد بن اسحاق را به همراه عثمان بن سعید، اولین نایب و سفیر امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مشاهده کرده است.
روایت دیگری که با روایت صدوق تعارض دارد و قرینه‌ای بر بقای احمد بن اسحاق تا زمان غیبت صغری است، روایت کلینی از سعد بن عبدالله اشعری است. وی در این جریان مأمور می‌شود اموال را به منزل امام عسکری(علیه السلام) که محل ملاقات با امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بوده، برساند و در این ملاقات، دو قطعه پارچه از امام دریافت می‌کند که در حقیقت کفن او بوده است. در همین راستا است نامه‌ای که او به ناحیه مقدسه ارسال کرد و همراه آن، نامة جعفر کذاب را که به یکی از شیعیان ارسال کرده و خود را قیّم و جانشین امام عسکری(علیه السلام) معرفی نموده نیز ضمیمه نمود. توقیع امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در پاسخ این دو نامه، به دست احمد بن اسحاق واصل شد که در آن به نام کامل احمد بن اسحاق تصریح شده است.
افزون بر روایات یاد شده، گفته‌های رجال‌شناسان نیز بر بقای احمد بن اسحاق تا عصر غیبت صغرا دلالت دارد. برخی از محققان اظهار کرده‌اند: احمد بن اسحاق در عصر سفیر اول از قم به بغداد انتقال یافت و به عنوان دستیار وی مشغول به کار شد. بنابر نقل کشی، وی هنگام برگشت از حج در منزلگاه حلوان از دنیا رفت و با کفنی که امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برایش فرستاده بود، کفن گردیده و در همان‌جا به خاک سپرده شد. قبرش امروزه زیارتگاه عاشقان اهل‌بیت(علیهم السلام) است و بر آن بارگاه و قبه‌ای کوچک بنا شده است.
طبری شیعی چگونگی وفات احمد بن اسحاق را به گونه دیگر و در ماجرایی غیر از داستان ملاقات نقل کرده و می‌نویسد:
در یکی از روزها که وی عزم سفر به قم را داشت، از امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) کسب اجازه کرد. امام(علیه السلام) ضمن اجازه به سفر، مرگ او را در این سفر پیش‌بینی فرمود و همان طور که امام فرموده بود، او در حلوان از دنیا رفت و در همان‌جا مدفون شد.
این گفته طبری با آن‌چه درباره احمد بن اسحاق گفته شده، کاملاً سازگار و هماهنگ است؛ زیرا هم بر بقای وی تا عصر غیبت صغرا دلالت دارد و این مطابق با اجماع رجالیان است و هم بر وکالت وی از ناحیه امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که خود فصل مهمی از زندگی اوست، دلالت می‌کند. به‌علاوه، در این گفته پیش‌بینی مرگ احمد بن اسحاق از جانب امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) صورت گرفته و این در حالی است که در روایت صدوق، امام عسکری(علیه السلام) مرگ وی را پیش‌بینی فرموده بود. چنان که اشاره شد، ذیل روایت که ماجرای خداحافظی احمد بن اسحاق و سعد بن عبدالله با امام عسکری(علیه السلام) بیان شده، در نقل طبری نیامده است. با در نظر گرفتن این نکته و با توجه به معاصر بودن طبری و مرحوم صدوق و این‌که اسناد و طریق دو روایت کاملاً با یکدیگر متفاوتند، ادعای این احتمال بعید نیست که ذیل روایت صدوق، دنباله ماجرا و داستان دیگری بوده و ذکر آن در این روایت بر اثر غفلت یا اشتباهی رخ داده است، وگرنه توجیه دیگری برای آن متصور نیست.
شخصیت برجسته دیگری که در این کاروان نقش اصلی را دارد و خود راوی داستان ملاقات است، سعد بن عبدالله می‌باشد.
سعد بن عبدالله و چگونگی ملاقات وی با امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
نسب وی در منابع چنین آمده است: سعد بن عبدالله بن ابی‌خلف الاشعری القمی ابوالقاسم. شیخ طوسی در رجالش وی را از صحابی امام عسکری(علیه السلام) به شمار آورده؛ اما یادآوری کرده که نمی‌دانم از امام عسکری(علیه السلام) روایتی نقل کرده یا خیر، از این رو، نام وی را در باب کسانی که از ائمه(علیهم السلام) روایت نکرده‌اند، ذکر کرده است. هم او در فهرستش می‌نویسد:
وی فردی ثقه، جلیل‌القدر و دارای اطلاعات و اخبار گسترده‌ای در روایت بود و تصنیفات فراوانی داشت.
نجاشی نیز درباره وی گفته است:
او از مشایخ و فقهای بزرگ قم بود، با اهل سنت به ویژه بزرگان آنها رفت و آمد داشت و بسیاری از احادیث و روایات آنها را استماع کرده است.
وی سپس می‌افزاید: سعد با امام عسکری(علیه السلام) نیز ملاقات کرده است، گرچه برخی از بزرگان امامیه آن را منکر شده و مردود شمرده‌اند، به هر حال دارای آثار و تألیفات بسیاری بود و در 301 یا 299هـ.ق از دنیا رفت. از این عبارات استفاده می‌شود که سعد بن عبدالله، معاصر با امام عسکری(علیه السلام) بود و از محدثان و فقهای مورد اعتماد و برجسته روزگار خویش به شمار می‌رفت. نکته‌ای که در این‌جا مطرح است و نجاشی به نقل از بعضی بدان اشاره کرده، تردید در ملاقات وی با امام عسکری(علیه السلام) است.
داستان ملاقات سعد با امام عسکری(علیه السلام)، نخستین بار در روایت صدوق مطرح شده و به نظر می‌رسد با قراین و شواهدی که وجود دارد، این ملاقات صورت گرفته است. از جمله این قراین، جایگاه علمی و اجتماعی سعد و تلاش بی‌وقفه وی در راه اعتلای مذهب امامیه و پاسخ‌گویی به شبهات و پرسش‌هایی است که از سوی مخالفان مطرح می‌شد، چنان که خود در حدیث بیان کرده است. به طور معمول، چنین فردی اشتیاق فراوانی برای ملاقات امام عسکری(علیه السلام) داشته است تا بتواند پرسش‌های بی‌پاسخ خود را از این طریق جواب دهد. قرینه دیگر، قرار گرفتن نام وی در زمره اصحاب امام عسکری(علیه السلام) است. چنان‌که پیش‌تر گفتیم، شیخ طوسی به صراحت به این نکته اشاره می‌کند. معاصر بودن وی با احمد بن اسحاق، وکیل برجسته امام عسکری(علیه السلام)، خود شاهد دیگری است که وی با امام(علیه السلام) ملاقات کرده است، چرا که دوستی و رفاقت در این سطح، خواسته یا ناخواسته می‌تواند مشوق و زمینه‌سازی خوبی برای ملاقات باشد. به هر صورت، طبق گفته علامه مجلسی: مردود شمردن این‌گونه روایات که متون آنها حکایت از صدور آن از معصوم(علیه السلام) می‌کند، توجیهی ندارد، گرچه ممکن است با مشکلاتی نیز همراه باشد. طبق این روایت، سعد بن عبدالله این فقیه و محدث وارسته، به همراه احمد بن اسحاق خدمت امام عسکری(علیه السلام) شرف‌یاب شد و بنابر نقل راوندی، پاسخ چهل مسئله خود را از زبان مبارک امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دریافت کرد. این امر، علاوه بر آن‌که نشانگر میزان اعتقاد وی به مسائل کلامی و فقهی است، بر اهتمام و پایداری وی به ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام) و شیعه امامیه دلالت دارد. در هر صورت، بنابر نقل برخی معاصران، سعد بن عبدالله در قم درگذشت و در جوار مقبره زکریا بن آدم و زکریا بن ادریس اشعری به خاک سپرده شد.
قم، سامرا ـ مبدأ، مقصد
مسیر حرکت کاروان از جمله نکاتی است که در روایت به آن اشاره نشده و نصوص تاریخی و روایی دیگر نیز ما را در معرفی دقیق آن یاری نمی‌دهند، گرچه قراین و شواهدی وجود دارد که مسیر کاروان شاهراه بزرگ و کاروان‌رو خراسان بوده است. بنابر گفته برخی محققان، این شاهراه از بغداد شروع می‌شد و تا ماوراءالنهر ادامه داشت. با بررسی کلی در منابع جغرافیایی، تعداد منزلگاه‌های مهم در این شاهراه بیش از بیست و دو منزلگاه بوده و حلوان محل دفن احمد بن اسحاق که در روایت به آن اشاره شده، یکی از آن منزلگاه‌های مهم بوده است و این خود قرینه‌ای است بر این‌که مسیر حرکت کاروان از همین راه بوده است.
قرینه دیگری که ادعای فوق را تأیید می‌کند، عبور کاروان‌های دیگر قم و منطقه جبال از همین شاهراه و ذکر برخی منزلگاه‌های واقع در این مسیر است. از این گذشته، محدودیت‌های راه‌های ارتباطی در آن روزگار، به طور طبیعی عملاً فرصت استفاده از راه‌های دیگر را از کاروان‌ها سلب می‌کرده و در آخر این‌که، اگر مسیرهای ارتباطی دیگری غیر از آن‌چه بدان اشاره شد، وجود داشت، باید به آن اشاره می‌شد. و حال آن‌که در منابع جغرافیایی چیزی به چشم نمی‌خورد.
آخرین دیدار
در هر حال، کاروان احمد بن اسحاق و همراهان پس از روزها سختی و طی مسیر، وارد سامرا شدند و به محضر امام عسکری(علیه السلام) در خانه آن حضرت شرف‌یاب گشتند. بنابه گفته سعد بن عبدالله که هم ناقل این داستان است و هم در کاروان حضور دارد، هنگام ورود به منزل امام عسکری(علیه السلام) فرزندش حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز کودکی خردسال بود، کنار حضرت حضور داشت، مشکلات ایشان را پاسخ می‌داد و به حل و فصل امور می‌پرداخت. گذشته از رؤیت کردن کاروان قمی‌ها از حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که خود دلیلی بر اثبات وجود و حیات آن حضرت است، پاسخ دادن وی به سؤالات فراوانی که سعد بن عبدالله از قم به سامرا آورده بود و هم‌چنین، مشخص کردن تکلیف اموالی که وکیل حضرت، احمد بن اسحاق، از جانب قمی‌ها خدمت حضرت عرضه کرد، دلیل محکمی بر مقام امامت و ولایت امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است که قرار بود در آینده‌ای نزدیک به جای پدر بزرگوار خویش بنشیند و رهبری جهان اسلام را بر عهده گیرد. بدیهی است این‌گونه پاسخ‌گویی به انبوهی از سؤالات و تفکیک اموال مخلوط به حرام، بدون هیچ‌گونه آگاهی قبلی از وضعیت آنها، از فردی غیر از امام معصوم انتظار نمی‌رود؛ زیرا چنین عملکردی اعجاز است و اعجاز مخصوص مقام عصمت است.
یادآوری این نکته لازم است که این ملاقات در موقعیتی اتفاق افتاد که سامرا هم‌چنان مرکز خلافت عباسیان بود و امام عسکری(علیه السلام) تحت کنترل و نظارت حکومت قرار داشت. این شرایط ایجاب می‌کرد که ملاقات به صورت مخفیانه صورت گیرد، همان‌طور که برخی برای رساندن پول و وجوهات به امام(علیه السلام) به شگردهای مختلفی دست می‌زدند. به‌طور مثال، آن را در ظرف روغن مخفی می‌کردند و به امام(علیه السلام) می‌فروختند. از این رو، به نظر می‌رسد با توجه به جوّ حاکم و اختناق شدیدی که بر خانواده امام عسکری(علیه السلام) وجود داشت، این ملاقات بسیار محرمانه انجام گرفته و از آن مهم‌تر، دیدار امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز فقط در همان ساعت‌های آغاز ملاقات بوده و هم‌چنان که در روایت آمده، کاروانیان در چند روز اقامت، تنها یک‌بار امام را دیده‌اند.
در پایان باید گفت که هدف از این گفتار نشان دادن ریشه‌دار بودن اندیشه شیعی مبنی بر وجود امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و تأکید بر این باور است که بشارت‌های پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه هدی به منصه ظهور رسیده و مولودی که از سالیان پیش وعده ظهورش به جهانیان داده شده تا جهان را پر از عدل و داد کند، در نیمه شعبان سال 255هـ.ق قدم به عرصه وجود نهاده و هم‌اکنون نیز در قید حیات است. هرچند این حقیقت انکار ناپذیر هم‌چون خورشید، نیازمند دلیل نیست اما برای پاسخ‌گویی به یاوه‌سرایانی که منکر وجود چنین خورشید شده‌اند و برای راهنمایی ساده‌دلانی که امکان انحراف آنها از اندیشه‌های صحیح میسر است، آوردن دلیل برای اثبات موضوع لازم می‌نماید. از این رو، در این نوشتار به بررسی یکی از این ادله که از جانب شیخ صدوق ارائه شده و بر وجود و حیات امام مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دلالت دارد، پرداختیم؛ چرا که در حقیقت بیان این‌گونه وقایع تاریخی از سوی افراد مورد اعتمادی همانند شیخ صدوق و امثال وی که از طلایه‌داران و سردمداران اندیشه ناب مهدویتند، خود بر وقوع آن رخدادها دلالت دارد و چنان است که جای تردید برای هیچ کس باقی نمی‌گذارد. از این باب است که گفته‌اند: روایت و نقل مطالب در آثار این بزرگان خود گواه صدق مدّعاست.
https://ayandehroshan.ir/vdcic5ar2t1a3.bct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما