مقدمه هنگامی که به مطالعة موضوعی در مسیحیت میپردازید یا حقیقتی را در زندگی یک مسیحی بررسی میکنید، تحقیق در این که موضوع مورد مطالعة شما چه جایگاهی در کتاب مقدس دارد یا به چه کیفیتی از آن سخن گفته شده، به شما کمک زیادی خواهد نمود که آن موضوع را بهتر درک کرده و متوجه شوید که این موضوع در کل تفکر مسیحی از چه موقعیت و زوایایی برخوردار است. مسیحیت در این ویژگی که بر محور شخصیت ممتاز بنیانگذار خود استوار است، از همه ادیان دیگر متمایز است. مسیحیت تنها دینی است که بر اساس انتظار تاریخی یک ملت و آموزه مؤکّد یک دین و اشتیاق دم افزون پیروان آن برای ظهور منجی و موعود شکل گرفته است. به همین دلیل، میتوان حدس زد که انتظار و موعودباوری تا چه میزان میتواند موضوع قابل توجهی برای کتاب مقدس باشد. نوشته پیش رو، تلاشی است برای به تصویر کشیدن چهرههای انتظار و موعودباوری در عهد جدید؛ امید است مقدمهای برای مطالعات بیشتر پژوهشگران در این عرصه باشد. درنگی اندک در متون مقدس مسیحیان ما را با سه گونه انتظار روبهرو میکند که در ادامه با آنها بیشتر آشنا میشویم. الف) انتظار اول: یهودی ـ مسیحی نخستین تصویری که از انتظار در عهد جدید نمایان است، تصویر به سرآمدن انتظار دیرپای ملت یهود است که با معرفی عیسی به عنوان ماشیح و موعود بنیاسرائیل به پایان رسید. مسیحیت در بستری کاملاً یهودی و بر اساس باورهای دینی یهودیان شکل گرفت. به همین دلیل، آیین عیسی را به درستی میتوان نحلهای از یهودیت دانست. مسیحیان تا سالیانی پس از پایان زندگی زمینی عیسی خود را یهودی دانسته و تمام رسوم و آداب شریعت یهود را رعایت میکردند و همه روزه مرتباً به معبد رفته، و مانند دیگر یهودیان آیین موسوی را به جای میآوردند. اگر کسی به دین ایشان درمیآمد و مختون نبود او را الزام میکردند که عمل ختان را (که نخستین و مهمترین نماد پذیرش یهودیت است) انجام دهد. تنها چیزی که در این دوره آنها را از دیگر یهودیان جدا میکرد آن بود که اعتقاد داشتند که عیسی همان ماشیح، موعود بنیاسرائیل است که پیشتر انبیای این قوم به ظهور او بشارت داده بودند. مسیحیان اولیه خود را یهودیالاصل میدانستند و باورهای آنان در تاریخ یهودیت ریشه داشت. عیسی نیز خود یک یهودی بود. حواریون او نیز یهودی بودند. آنان داستانهای کتاب مقدس در خصوص ابراهیم، اسحاق و یعقوب را کاملاً میدانستند و به آنها ایمان داشتند. آنان مطلع بودند که پیامبران بنیاسرائیل به صورت دمافزونی با تأکیدات بسیار این تشنگی را در ملت یهود پدید آوردهاند که فرزندی از نسل داود دوران طلایی و شکوه سلطنت پدرش را دوباره برای یهودیان به ارمغان خواهد آورد، به همین دلیل، وقتی عیسی مسیح را یافتند از روستا زادگیاش چشم پوشیدند، و به او کسوت شهریاری داده و همان موعود خواندند. به همین دلیل این انتظار، انتظاری کاملاً یهودی است که در شخصی به نام عیسی توسط جماعتی از یهودیان که بعدها پایهگذار مسیحیت شدند خاتمه یافت. آموزه موعود باوری در میان یهودیان فراز و فرودهای بسیاری داشت و مصادیق بسیاری به خود دید اما این بار عیسی مصداق متمایزی بود و از چنان جذبهای برخوردار بود که گروههای زیادی را از طبقه پایین جامعه به سوی خود جذب کرد و باور ماشیح بودنش در ذهن همه ریشه دواند و این ریشهها چنان سترگ شدند که در شکل آیین جدیدی سر برآورد و عالمگیر شد. در خصوص این تصویر از انتظار در کتاب مقدس نکاتی بایسته گفتن است: یکم: مسیحا دانستن عیسی مطلبی نبود که یهودیان به عنوان صاحبان اصلی اندیشه موعودگرایی به آسانی به آن تن دهند و بپذیرند که او همان موعودی است که اشعیای نبی در فضای یأسآلود آن روزگار آمدنش را به بنیاسرائیل بشارت داد. به همین سبب عیسی و شخصیت او برای همیشه برای یهودیها معما مانده و همیشه با این پرسش همراه است او مرتد است یا ماشیح؟ کسوت شهریاری برای عیسی با برخورد بسیار سخت یهودیان اولیه همراه بود همه آزارها و سختیهایی که تاریخ از آنها حکایت میکند، مصادیقی از برخورد کاهنان یهودی بود که در برابر این ادعا بر عیسی و پیروانش جبههگیری میکردند. وقتی عیسی در اورشلیم محاکمه شد تنها جرمش این بود که ادعا میکرد که «پسر انسان» یعنی همان ماشیح است. برای یهودیان منکر، سخت بود باور کنند انسانی روستایی و فقیر که زبانش زبان ماهیگیران است و ادبیاتش ادبیات کشاورزان و همواره با مَثَل سخن میگوید بتواند همان شاهزاده و شهریاری شهری باشد که اشعیا وعده کرده بود که مجد و عظمت سلطنت داوود را دوباره به یهودیان باز خواهد گرداند. به همین دلیل او را انکار کرده و خود و پیروانش را به سختی آزار و اذیت کردند. دوم: از تلاش چشمگیر پیروان عیسی در برابر انکار یهودیان نمیتوان گذشت. آنان علیرغم تحمل سختی و شکنجههای بسیار با جدیت تمام این آموزهها را تبلیغ میکردند که مرشدشان همان موعود مورد نظر اشعیا است. این تلاش به اندازهای نمایان است که برخیها استدلال کردهاند که «اناجیل بدان دلیل نوشته شدهاند که ثابت کنند عیسی همان موعود بنیاسرائیل است». وقتی اولین کلمه از عهد جدید را از نظر میگذرانید، با این جمله روبهرو میشوید: «کتاب نسبنامه عیسی مسیح بن داود». تلاش متی برای پسر داود خواندن عیسی بدان منظور بود که پیشتر ارمیای نبی وعده داده بود که شهریاری از جنس بشر و نهالی از خاندان داود خواهد آمد. بیان داستان تولد عیسی از زنی باکره (متی 1 : 18) همان چیزی است که در باب هفتم، آیه 14 اشعیا آمده است و البته او خود به این نکته تصریح میکند که: «و این همه واقع شد تا کلامی را که خداوند به زبان نبی (منظور او اشعیا است) گفته بود تمام گردد». متی وقتی میخواهد ماجرای ورود عیسی را به اورشلیم تصویر کند (متی 21 : 1ـ7) او را سوار بر الاغی نشان میدهد که به همراه یک کره الاغ وارد اورشلیم میگردد. امری که بیشتر نقادان اعتقاد دارند که داستانی ساختگی و البته فرعی و خارج از موضوع است و بدان دلیل آورده شده است که عیسی را بر الفاظ پیشگویانه زکریا (9 : 9) منطبق سازد. سوم: موضع عیسی در برابر این ادعا: پرسش اساسی مبحث ما در این مرحله آن است که آیا عیسی خود به آنچه حواریونش دربارهاش ادعا میکردند اعتقاد داشت؟ آیا او نیز خود را ماشیح بنیاسرائیل میدانست و به دیگران میآموخت که او را با این عنوان بشناسند؟ واقعیت آن است که عیسی اعلام آشکاری بر مسیحا بودن خود ندارد و از اینکه خود را موعود بنیاسرائیل بداند گریزان است. با این همه گاه در جمع شاگردانش اعلام میکند که مسیح بنیاسرائیل خود اوست: «و هنگامی که عیسی به نواحی قیصریه فیلپس آمد از شاگردان خود پرسیده گفت: مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی میدانند؟ گفتند: بعضی یحیای تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یکی از انبیا. ایشان را گفت شما مرا که میدانید؟ شمعون پطرس در جواب او گفت: تویی پسر خدای زنده. عیسی در جواب وی گفت: خوشا به حال تو ای شمعون بن یوحنا، زیرا جسم و خون تو این را بر تو کشف نکرده است بلکه پدر من که در آسمان است (به تو آموخته است). البته پس از این ادعا «شاگردان خود را قدغن فرمود که به هیچ کس نگویند که او مسیح است» اگرچه آنان این نصیحت عیسی را گردن ننهاده و به تبلیغ مسیحا بودنش پرداختند و در نهایت مورد آزار و اذیت همکیشان خود قرار گرفتند. در کنار این صراحت، عیسی گاه خود را به القابی خوانده است که در حقیقت از اوصاف مسیحای بنیاسرائیل بود و این خود، میتواند دلیل این باشد که او خود را مسیحا میداند. از القابی که عیسی خود را به آن خوانده است، میتوان به «پسر انسان» اشاره کرد. این دو کلمه که شاید آشکارترین ادعای عیسی درباره مسیحا بودن اوست، یکی از بحثانگیزترین مباحث الهیاتی عهد جدید است و الاهیدانان نتوانستهاند بر مفهوم آن اتفاق نمایند. این کلمه یکصد و هفت بار در عهد عتیق به کار رفته است و بیشتر به معنای انسان است. این عبارت درحقیقت یکی از کنایههای زبان عبری است و معمولاً مترادف با بشر یا انسان به کار میرود. مردم نیز به هنگام سخن گفتن بیآنکه خود را معرفی کنند و به عنوان خود اشاره کنند خود را پسر انسان میخوانند. در حقیقت کاربرد این واژه مانند کلمه «اینجانب» و یا «بنده» در ادبیات فارسی است. با این همه این کلمه در پارهای از متون مقدس عبری و سرودهای مذهبی به چیزی جز این یعنی مسیحا و موعود بنیاسرائیل دلالت دارد. در کتاب دانیال این معنا به خوبی قابل درک است: «در رؤیای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمده و نزد قدیم الادیان (خداوند) رسید و او را به حضور وی آوردند و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع اقوام و امتها و زبانها او را خدمت کنند. سلطنت او جاودانی و بیزوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد». کلمه فرزند انسان 83 بار در اناجیل به کار رفته که 69 بار آن در اناجیل همدید (متی 30بار، مرقس 14بار و لوقا 25بار) و نیز ده بار در انجیل یوحنا است. این 83 استعمال، جز در مواردی اندک، از قول خود عیسی نقل شده است. اگرچه معنای این واژه در عهد جدید به مانند عهد قدیم همان «مدری» و یا «انسانی» است با این حال گروهی بر این باورند که عیسی با به کار بردن این واژه پیامهای مشخص مذهبی را اراده میکرده و مقصودش این همانی خود با چهره مسیح گونهای است که در دانیال وعده داده شده بود. او درباره خود میگوید: «پسر انسان نیامد تا مخدوم شود بلکه تا خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا کند». چهارم: آیا عیسی و موعظههایش موافق این ادعا بودند؟ یهودیان هنوز در انتظار آغاز عصر مسیحاییاند، چون ادعای مسیحیان را مبنی بر اینکه عیسی همان موعود خداست قبول ندارند. از نظر آنان بسیاری از وعدههای مسیحایی در عیسی تحقق نیافت. برای مثال اشعیا در توصیف زمان آمدن ماشیح میگوید: «گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم خواهند خوابید و طفل کوچک آنها را خواهد راند.» ولی این اتفاقات با آمدن عیسی تحقق نیافتند. او به راحتی بر صلیب شد بیآنکه اتفاقی بیافتد. پس از مرگش نیز یهودیها به قدرت سیاسی نرسیدند و در کل او نتوانسته بود انتظارات یهودیان از مسیحا را برآورده کند. علاوه بر آن علیرغم تلاش حواریون عیسی در انطباق ویژگیهای ماشیح بر او باز هم خیلی از مشخصههای مسیحا را نمیتوان در عیسی یافت. ویژگیهایی که یهودیان با برشمردن آنها که عمدتاً در سرودههای آنان آمده است از پذیرش مسیحا بودن عیسی سر باز میزنند. از ویژگیها که بگذرید، ماشیح و موعود بنیاسرائیل به گفته اشعیا برای اقامه حکومتی میآید که در سایه آن: «مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد» اما در تمام آنچه حواریون عیسی از او نقل کردهاند، هیچ طرح و ایده سیاسیای که بتواند زیر بنای تأسیس یک حکومت معرفی گردد وجود ندارد. در مجموعة گفتههای او نمیتوان طرح یا ایدهای سیاسی یافت یا الگویی برای تشکیل یک حکومت سیاسی به دست آورد. بلکه او بسیار ساده سخن میگوید. به زبان روستائیان و کشاورزان؛ کلمات او سرشار از سلاست و عمیقاً قابل فهم است. او مهمترین آموزههای خود را که عمدتاً اخلاقی و تربیتی است با زبان تمثیل که زبان مردم مخاطب اوست بیان میکند. او هیچ ادعایی برای فرمانروایی ندارد و تلاش نمیکند تا برای رهایی قوم حکومتی تشکیل دهد بلکه مدعی است که آمده است تا در نقش و مقام بنده بلاکش خدا تاوان گناهان آدمی گردد و با رنجی که میکشد بار گناه را از دوش مؤمنان بردارد. اناجیل چهارگانه نیز فرضیه نجات بخشی عیسی را برپایه تشکیل یک حکومت یا تز سیاسی اجتماعی بنا نکردهاند و تنها نقش او را تحمل درد و رنج و نجات انسانها از این راه میدانند. نجاتی که کاملاً شخصی و فردی است. البته پارهای از شاگردان او گرایشهای سیاسی داشتهاند و به نوعی ضد رومی بودهاند که بعدها به فدائیان معروف شدهاند ولی خود او تأییدی بر این مشی سیاسی نداشته است. ب) انتظار دوم: انتظار مسیحی مراد از انتظار دوم، باور بازگشت دوباره عیسی مسیح به جهان است. بر اساس این باور عیسی که همان ماشیح بنیاسرائیل بود و نوید رهایی انسان را داده بود طولی نمیکشد که پس از آنکه بر صلیب شد، دوباره به جهان بازگردد تا ملکوتی را که از آن سخن گفته بود برقرار سازد. برای پیروان او بسیار سخت بود که بپذیرند مرشدشان به همین سادگی بر صلیب شود. به همین دلیل آنان در این زمینه موضع روشنی گرفتند و آن اینکه: عیسی مسیح از میان مردگان برخاسته است. بر اساس این اعتقاد، عیسی پس از آنکه بر صلیب شده و دفن شده است سه روز بعد از میان مردگان برخاسته، مدت چهل روز بر روی زمین اقامت گزید و سپس به آسمانها صعود کرد. به راحتی میتوان حدس زد که این اعتقاد فارغ از همه آنچه در پیرامون آن میتوان گفت، تا چه اندازه میتواند برای حواریون سرمست کننده و خوشایند باشد و تا چه اندازه میتواند ناامیدی را از آنها دور کند. برای همین بود که طولی نکشید این آموزه به کلیدیترین آموزه مسیحیت بدل شد. آموزهای که تمام ماهیت و معنای کلیسا بر آن استوار است. کتاب مقدس بیش از سیصد بار به این موضوع پرداخته است. و چندین باب کامل به تبیین این آموزه اختصاص یافته است که از آن جمله است: متی 25 و 24 ـ مرقس 13 و لوقا21. فراتر از آن، گاه رسالههایی صرفاً به بیان و توصیف این موضوع همت گماشتهاند مانند تسالونیکیان اول و دوم و مکاشفه یوحنا. با توجه به همین حقیقت است که میتوان ادعا کرد: رجعت مسیح مهمترین جزء تعالیم کتاب مقدس است. علاوه بر آن بسیاری از مفاهیم مطرح شده در کتاب مقدس بدون درک مفهوم رجعت مسیح قابل فهم نیستند. مفاهیمی مانند کاهن و پادشاه بودن عیسی، نجات در آینده و شمار فراوانی از آموزههای کتاب مقدس تنها زمانی معنادار میشوند که آموزه رجعت عیسی پذیرفته شود. تعالیمی چون تعمید و عشاء ربانی با این آموزه پیوندی عمیق برقرار ساختهاند. بر اساس این اعتقاد، عیسی خود بارها اعلام کرده که شخص او به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی در جلال و هیبت پدر و به همراه فرشتگان و همراه با پیروزی و فتح خواهد آمد. پرداختن به اشارات کتاب مقدس در مورد مسئله بازگشت عیسی مسیح کار دشواری است و ارائه تنها فهرستی از تمام آیاتی که به این موضوع پرداخته، فهرست بلندی خواهد بود. در این آیات گاه عیسی خود وعده بازگشت میدهد مانند: «اما به شما میگویم که بعد از این از میوه مو دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در ملکوت پدر خود تازه آشامم» و گاه رسولان امید و انتظار را در جامعه مسیحی زنده میکنند: «ای حبیبان الآن فرزندان خدا هستیم و هنوز ظاهر نشده است آنچه خواهیم بود لکن میدانیم چون او ظاهر شود مانند او خواهیم بود.» مراحل بازگشت عیسی اگرچه بازگشت مسیح به نظر دارای مفهوم روشنی است ولی گاه تفاسیری درباره آن به چشم می خورد که به کلی غیر هماند. در این تفاسیر گاه سخن از آن است که او به آسمان باز خواهد گشت: «تا خداوند را در هوا استقبال کنیم.» و گاه از بازگشت او به زمین سخن رفته است: «همین عیسی که از سوی شما به آسمان بالا برده شد باز خواهد آمد.» با مشاهده این تفاسیر و آیاتی که در تأیید هر یک وجود دارد میتوان دریافت که آمدن دوباره مسیح دو مرحله دارد. مرحله نخست بازگشت او به هوا یا آسمان است و مرحله دوم رجعت ملکی و زمینی او. اهداف بازگشت مسیح با مطالعه مجموعه کتاب مقدس میتوان دریافت که در بازگشت مسیح اهدافی چند نهفته است که در زیر به پارهای از آنها اشاره میشود: 1. پذیرش ایمانداران: یکی از اهداف آمدن دوباره عیسی عبارت است از جمع کردن ایمانداران به گرد خویش: «باز میآیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من میباشم شما نیز خواهید بود». این هدف و اجتماع ایمانداران با مسیح از مفاهیم کلیدی و پراهمیت عهد جدید است که در رسایل پولس دامنه بیشتری یافته است و پرداختن به آن از حوصله این نوشته خارج است. 2. دادرسی و پاداش دادن: یکی دیگر از اهداف آمدن دوباره مسیح که اهمیت فراوانی دارد و بسیار برجسته در عهد جدید به آن پرداخته شده است، داوری در میان ایمانداران است و در نهایت پاداش دادن به آنها: «و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند. و در آن وقت هر کس را موافق اعمالش جزا خواهدداد.» بر اساس شمار فراوانی از آیات کتاب مقدس، و به ویژه رسایل پولس، شخص ایماندار به واسطه ایمان آوردن به مسیح آمرزیده شده و در مقابل گناهانش مورد بازخواست قرار نمیگیرد: «آمین آمین به شما میگویم هر که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد حیات جاودانی دارد و در داوری نمی آید»؛ با این حال بر اساس آموزههای کتاب مقدس مسلم و بیتردید است که عیسی به هنگام بازگشت در مقام مسیحا در میان ایمانداران داوری خواهد کرد: «اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش آید آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشت و جمیع امتها در حضور او جمع میشوند و آنها را از یکدیگر جدا میکند». بر اساس شمار فراوانی از آیات کتاب مقدس، مراد از داوری عیسی در میان ایمانداران یافتن گناه و نافرمانی آنها و پس از آن تعیین عقوبت نیست بلکه مراد آن است که شخص ایماندار را بر اساس فرصتهایی که در اختیار داشته داوری نمایند، و نیز داوری ایماندار است در مورد استعدادهایی که داشته است. و البته پس از داوری است که پاداش داده خواهد شد: «زیرا پسر انسان خواهد آمد... و در آن وقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد.» 3. نجات بنیاسرائیل: آنگونه که پیش از این گفته شد، اندیشه موعود در مسیحیت در حقیقت تداوم یک باور یهودی است؛ باوری که در طول سالیان متمادی هم به لحاظ مفهوم و هم به لحاظ مصادیق نمود و ظهورهای متفاوتی داشته است. باور این نکته که آنان قوم برگزیده خدایند و خدا به آنها وعده نجات داده است و آنان روزگاری نجات خواهند یافت، اندیشه ریشهداری بود؛ به همین دلیل است که آنان باور دارند که وقتی مسیح رجعت فرماید اول اسرائیل را از دشمنانش رهایی خواهد داد. و البته به همین هم بسنده نخواهد کرد بلکه تمام اسرائیل را جمع خواهد کرد و خاندان اسرائیل و یهود را با هم متحد خواهد ساخت و در نهایت آنها را نجات خواهد داد و عهدی جدید با آنها استوار خواهد کرد. همه این باورها بدون حتی اندکی کاستی در نگاه مسیحیان برای بازگشت دوباره مسیح ذکر شدهاند. آنان حتی در تصاویری که برای مسیح به هنگام بازگشت کشیدهاند او را با هیئتی مانند داود، با کلاه پادشاهی چنانکه در نوشتههای یهودیان به چشم میخورد، تصویر کردهاند. آموزههای عهد جدید نیز یکی از اهداف آمدن دوباره مسیح را همان نجات موعود بنیاسرائیل میداند: «و همچنین همگی اسرائیل نجات خواهند یافت چنانکه مکتوب است که از صهیون نجاتدهنده ظاهر خواهد شد.» ناگفته نماند که مراد از نجات بنیاسرائیل به وسیله مسیح نجات همه آنها نیست بلکه تنها کسانی موفق میشوند از موهبت نجات مسیح به هنگام بازگشت بهره گیرند که به او ایمان آورده باشند و الا چون بی ایمانان از دنیا خواهند رفت. 4. داوری در میان همه امتها: بر اساس عهد جدید یکی از کارهای مهم عیسی هنگام بازگشت، داوری او در میان همه امتها است. البته این باور مثل باور پیشین یک اعتقاد صرفاً مسیحی نیست بلکه ریشه در آموزههای عهد عتیق دارد. لباس داوری در حقیقت لباسی است که در عهد عتیق بر تن مسیحا شده است. بر اساس عهد جدید، عیسی به هنگام بازگشت خود بر تخت پر جلالی خواهد نشست و در میان امتها داوری خواهد کرد: «اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملایک مقدس خویش آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا میکند.» 5. آزاد ساختن و برکت دادن: بر اساس آموزههای عهد جدید، دیگر مطلبی که به هنگام بازگشت عیسی به وقوع خواهد پیوست، آزادی خلقت از قید فساد است: «... امید که خود خلقت نیز از قید فساد خلاصی خواهد یافت». در زمین تغییرات متعددی روی خواهد داد و زمین برکت خواهد یافت: «و ایشان را و اطراف کوه را برکت خواهم ساخت و باران را در موسمش خواهم بارانید و بارشها برکت خواهد بود.» بر اساس عهد جدید، آینده پر جلال بنیاسرائیل که تمام باب یازدهم اشعیا به آن اشاره دارد و رستگاری خلقت و برکت زمین و وعدههایی چون «بیابان مثل گل سرخ خواهد شکفت و آبها در بیابان و ... در صحرا خواهد جوشید و مکانهای خشک به چشمههای آب مبدل خواهد گشت؛» وقتی انجام خواهد شد که پسر انسان بر تخت پر جلال خود بنشیند. پایباش (متوفای 155 میلادی) در توصیف این برکت میگوید: «روزهایی فرا خواهد رسید که تاکها رشد خواهند کرد، هر کدام ده هزار شاخه بزرگتر خواهند داشت و دو شاخة بزرگ ده هزار شاخة کوچک و دو شاخة کوچک ده هزار خوشه انگور و هر خوشة انگور ده هزار انگور...» 6. برقراری ملکوت: یکی دیگر از اموری که به هنگام ظهور مسیح و بازگشت دوبارة او محقق خواهد شد «برقراری ملکوت خدا است». اصطلاح ملکوت خدا واژة پر دامنهای است که در حقیقت و بر اساس اناجیل همدید (متی، لوقا، مرقس) هستة مرکزی تعالیم و آموزههای عیسی را تشکیل میدهد. با این حال در این نوشتار نمیتوان بحث فراوانی دربارة آن ارائه کرد. ملکوت خدا در حقیقت تحقق همان وعدهای است که خداوند به داود داده بود مبنی بر اینکه «سلطنت او را تا ابد پایدار خواهد ساخت» و بارها آن را با سوگند تأیید نمود . این وعده و سوگند با آمدن مسیح محقق خواهد شد. آموزة بازگشت دوباره عیسی به جهان و برقراری حکومت یکپارچهای بر روی زمین، نزدیک به 2000 سال است که جماعت مسیحی را به انتظار فرو برده است. انتظاری که گاه سبب شده است که تحولات عظیم سیاسی و اجتماعیای در پی داشته باشد. ظهور نهضتهای مسیانیزم (مسیحایی) که عنصر اصلی و مشترکشان رسیدن به وضع مطلوبتر است یکی از نمایانترین آثار آن است. در سراسر این دو هزار سال، شور و هیجان این انتظار همیشه مسیحیان را همراهی کرده است؛ به گونهای که در آستانه سال دو هزار میلادی در ایالات متحده فرقههای مذهبی فراوانی ظهور کردند که همه بر بازگشت دوبارة عیسی و انتظار آمدنش تأکید داشتند. شماری از افراطیها در این فرقهها برای پیوستن به عیسی مسیح خودکشی کردند. این انتظار به حدی قوت گرفته بود که در ایالت ماساچوست آمریکا مرکزی با نام «مرکز مطالعات هزارهای» شکل گرفت. این مرکز با نصب یک ساعت کسرشونده مردم را به ساعت صفر یعنی آغاز سال دو هزار میلادی و ظهور مسیح بشارت میداد. ماهیت انتظار و موعود مسیحی: دربارة ماهیت این انتظار که مهمترین و برجستهترین مفهوم موعود در مسیحیت است، نکاتی بایستة گفتن است که به پارهای از آنها اشاره میرود: 1. با توجه به آنچه که پیش از این درباره اهداف آمدن دوبارة مسیح شمرده شد، مسیحباوری در چهره و معنای دوم آرمانی آیندهساز است که برخلاف موعود پیشین، صرفاً در یک فرایند روحی و معنوی تأثیرگذار نیست. این «داور جهانی» که از جمله رفتار او تشکیل حکومت، برقراری ملکوت الهی یا همان وعدة پادشاهی خدا به داود، داوری در میان بنیاسرائیل و سایر امتها و نیز پاداش دادن به ایمانداران است، کارکردی اجتماعی دارد. او با این کارکرد اجتماعی ـ که البته تلاش شده است سیاسی نگردد ـ میکوشد تا آیندة روشنی برای مسیحیان به ارمغان بیاورد. 2. کارکرد این موعود یک کارکرد اجتماعی است و با تشکیل حکومت و برقراری حکمیت همراه است، با این حال نمیتوان از بعد معنوی آن چشم پوشید، چه این که ظهور این موعود و بازگشت او تنها برای افرادی کارگر میافتد که پیش از این به باوری ویژه و ایمانی خاص دست یافته باشند، و عیسی را به عنوان مسیحا بپذیرند، با ایمانی که گاه به زندگی کردن در مسیح تعبیر شده است و از این جهت میتوان ادعا کرد که موعود مسیحی کارکرد فردیِ قویتر و برجستهتری دارد. 3. نکته دیگر آن است که این موعود برخلاف چهرة نخستِ موعود عهد جدید نه یک موعود ملی و نژادی بلکه موعودی کاملاً غیرقوم مدار، جهانشمول و فراملی است و به همین سبب است که او به عنوان داور تمام امتها معرفی شده است خواه بنیاسرائیل و خواه غیر آنها؛ تنها شرط، همان ایمان است که پیش از آن یاد شد. البته گاهی از نجات بنیاسرائیل سخن به میان میآید یا داوری در میان آنان. اما این دلیل پذیرفته شدهای بر انحصار نجات به بنیاسرائیل نیست؛ این جملات را باید به حساب تأثیر عهد عتیق و تلاش مسیحیان برای تطبیق عیسی بر پیشگوییهای عهد عتیق دانست. 4. نکتة چهارم این است که در مجموعة عهد جدید هیچگونه کارکرد فراکیهانی برای عیسی به هنگام بازگشت ترسیم نشده است ـ به این معنا که او به گونهای تصویر نشده که با انجام اعمال فراعادت، هستی را به انقیاد خویش درآورد و تصرفاتی را در عالم کیهانی پدید آورد. تمام آنچه به عنوان کارکرد مسیح در عهد جدید مطرح شده رفتاری است که در چهارچوب قوانین و قواعد هستی جریان دارد و اگر از رستاخیز و بازگشت او بگذریم هیچ رفتاری خارج از قوانین طبیعت در دستور کار او نیست. 5. برخلاف تصویری که از موعود و منجی در پارهای از ادیان و یا مکاتب وجود دارد، نجاتبخشی موعود مسیحی به گونة یاد شده هرگز در محدودة زمان به انحصار کشیده نمیگردد و به عصر یا دورهای خاص اختصاص نمییابد. در این چهره از موعودگراییِ کتاب مقدس، نجاتِ موعود مقولهای سیال و همیشگی بوده و تنها کافی است آدمی به موعود (= مسیح) ایمان بیاورد تا نجات یابد. هرگز نجات در گرو زمان خاص یا جغرافیای ویژهای قرار نمیگیرد و آدمی هرگاه به این ایمان دست یابد به رستگاری رسیده است. البته این ویژگی را میتوان شاخصة اصلی موعودگرایی مسیحی دانست چه این که در چهرة نخست از موعود مسیحی نیز چنین امتیازی وجود دارد. 6. نکته دیگر که بایسته است به آن اشاره شود نامشخص بودن زمان بازگشت عیسی است و این عدم تعیین سبب میشود تا چراغ امید برای همیشه فروزان بماند. او خود بارها بر این نکته تأکید میکند که: «اما از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد حتی... آسمان جز پدر من و بس. و به همین دلیل به آنها یادآور میشود که همیشه امیدوار و آماده باشند و «پس بیدار باشید زیرا که آن روز و ساعت را نمیدانید.» 7. بازگشت دوبارة مسیح برخلاف ظهور نخستین او بازگشتی عیان و آشکار است: از آنجا که بازگشت دوبارة او برای مجد و سیادت کلیسا تصویر و تفسیر شده است لازم است در بازگشتی آشکار این مهم را عملی سازد. به همین دلیل گفته شده است که: «مؤمنان صدای آمدنش را خواهند شنید و هر کس و هر چیز دیگر را ترک خواهند کرد». او خود بازگشت دوبارة خود چنین توصیف میکند: همچنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر میشود ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد.