تاریخ انتشارشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۴۵
کد مطلب : ۳۲۰
۰
plusresetminus
ولایت؛ مهم ترین شاخصه امام / رحیم لطیفی
اشاره: عنصر ولایت به ولیّ خدا جنبهء آسمانی و نیروی تصرف درتکوین را می دهد، ولیّ الله در چهره نبیّ ورسول، افزون برمقام ولایت، مقام دریافت وابلاغ وحی، تبیین وتوضیح وحی، مرجعیت دینی، رهبری و ریاست حکومت دینی را نیز عهده دار است، ارشاد، هدایت ودستگیری بندگان و نیز تصرف در جان انسان ها ودر برخی از امور طبیعت در قالب معجزه و کرامت گوشه های از نمایش شأن ولایت است. ولیّ الله در چهره امام وحجت از تمام آن مقامات، جز دریافت وحی، بر خوردار است و تا عالم وآدم است این شخصیت الهی در میان آن ها حضور دارد، تا حکمت ولطف الهی نیاز انسان ها را بی پاسخ نگذارد.
اهل سنت به تداوم مقام رهبریت سیاسی وحکومتی پیامبر بسیار اهمیت دادند ونسبت به تداوم دیگر وظایف پیامبر بی مهری کردند در حالی که شؤن ولایت ومرجعیت دینی وتفسیر وتبیین معصومانه دین بسیار مهمتر بود.
نوشتار حاضر طی دو بخش و در هشت فصل به تقریر این مهم پرداخته است:
در بخش نخست، معرفی اجمالی امام و بیان جایگاه آن به عنوان تنها مصداق ولیّ الله درعصرحاضر، واژه و اصطلاح شناسی ولایت، ماهیت ولایت، ولایت تکوینی و تشریعی، تاریخچه مباحث ولایت و مصادیق ولیّ، بیان شده و سپس به نقد و بررسی دیدگاه های افراطی و تفریطی درباره ی امام باوری پرداخته وخاطر نشان شده است که اعتقاد به ولایت امامان با عقیده به تفویض و غلو فاصله ی زیادی دارد.
در بخش دوم، ابتداء مبنا و اساس تصرفات تکوینی ولیّ خدا با استفاده از قواعد هستی شناسی فلسفی تبیین و سپس به اثبات ولایت از منظر متون دینی (قرآن و روایات) پرداخته و در خاتمه مهم ترین ویژگی های ولایت (خصایص ولایت) بیان می شود.










ولایت؛ مهم ترین شاخصه امام:-
بخش یکم:
نگاه رسمی اهل سنت به ویژه سلفیه، اهل حدیث واشاعره به امام وامامت یک نگاه زمینی است ازدید آنان امامت یک مقام ومنصب اعتباری است که تمام شؤن وفلسفهء آن دررهبری ظاهری حکومت سیاسی خلاصه می شود، معتزله دیگر فرقهء کلامی جهان اهل سنت با این که با گروه های پیشین درمباحث کلامی تفاوت های جوهری دارد، ولی در بحث امامت و شؤن آن همان دیدگاه سنتی دیگر فرقه های اهل سنت را برگزیده اند، معتزله با دیدگاه باز عقلی به تبیین صفات وآموزه های اسلام پرداخته اند، درسایهء پذیرش حسن وقبح عقلی انسان را موجود مختار وانجام لطف را بر خداوند واجب می دانند ولی با یک تغییر جهت ناگهانی نصب امام را از جانب خداوند لطف نمی دانند، می توان گفت این تغییر جهت مهمترین عامل جدایی عقیدتی معتزله از مشرب امامیه است.
در منابع کلامی شیعه که مقارن با منابع کلامی اهل سنت نگارش یافته است، به بعد دنیایی وحکومتی امام بسیار توجه شده است وهرچند دیگرابعاد وجودی امام طرح شده ولی این توجه کامل ومشروح نیست، ازنظرقرآن امام، حجت ونماینده ی خدا، دارای دوشأن ووظیفه ی محوری است ؛ یکی مقام خلیفة الهی درزمین ودیگری مقام امامت وپیشوایی بشریت ،وهر گاه چنین موجودی دارای سه شأن دیگر می شد نبیّ ورسول خوانده می شد یکی در یافت وحی وشریعت ودیگری مقام ابلاغ آن به بشر، وسوم مقام تبیین وتفسیر معصومانهء وحی وبیان احکام موضوعات وپاسخ به پرسش های امت.
در پرتوی خاتمیت رسول اکرم  دو شأن و وظیفه ـ دریافت وابلاغ وحی ـ به اتمام رسیده است یعنی دیگر حجت وخلیفه ی الهی درقالب نبیّ ورسول نخواهد آمد ، بلکه پیشوا وحجت الهی با سه مقام خلیفة الهی، رهبری بشرومبیّن ومفسر معصوم در جهان هستی همچنان موجود است چون:
اولاً - انسان های امروز با انسان های عصر انبیاء فرق عمده ی ندارند تا جانشین این موهبت الهی باشد وعناصرعقل وفطرت وامیال حیوانی در همه یکسان و شیطان رهزن همچنان وبا تلاش ودام های جدید در کمین است.
ثانیاً - قرآن از پایان سلسله ی خلفاء وپیشوایان وامامان الهی سخن نمی گوید بلکه از استمرار آن در میان صالحان خبر می دهد. برهمین اساس اگراز مباحث وادله ی حسن و لزوم نبوت وبعثت یا ویژگی های نبیّ برای بحث امامت بهره گیری می شود ازآن مباحث وادله ای استفاده می شود که مربوط به شئونات ووظایف عام نبیّ و رسول است که مربوط امام هم می شود.
جامع این اوصاف ووظایف "ولایت" است که حد مشترک میان همهء أولیاء الاهی است، خواه پیامبر باشند یا صرفاً امام باشند، از همین روی بحث ولایت در این نوشتار شامل ولایت أنبیاء وأئمه است که در عصرحاضرحضرت مهدی وارث این مقام وولیّ دوران است.
هرگاه مقام ولایت برای امام ثابت شود، دیگر مناصب وشؤنات ازجمله جانشینی بلا فصل پیامبرورهبریت حکومت وخلافتی که مورد اختلاف شیعه وسنی است، برای امام ثابت می شود، پس اثبات این مقام از اهمیت ویژهء برخوردار است.
مهم ترین جنبه ی امامت که حد مشترک با نبوت است، عنصرولایت است، بلکه مراتب بالای ولایت از مقام نبوت نیز فراتر است وهر نبی ورسولی شمهء ازولایت را دارا است.
مقام ولایت هم اساس پدیده ی نبوت است و هم اساس پدیده ی امامت ، از نظر عرفا و صدر المتألهین ولایت با طن نبوت وجنبهء حقی آن است ونبوت جنبهء ظاهری وخلقی ولایت است، ولایت مانند حقیقت ووجود دارای مراتب ومدارجی است و به اصطلاح یک حقیقت مشکک می باشد. ولاء تصرف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است، نوعی اقتدار وتسلط فوق العاده تکوینی است.
موضوع ولایت مهم ترین ویژگی امام ومهدویت ومحور اصلی در تبیین جایگاه امام و فلسفه خلقت است، عنصرولایت دروجودخلیفة الله به اوجنبه الهی وفراطبیعی می دهد، به او قدرت تصرف ویژه درعالم تکوین و تشریع می دهد، اورابرخوردار ازقدرت وعلم و تقوا و...درحد برترمی سازد.
دربحث ولایت، جنبه های واقعی وجایگاه امام در نظام هستی محور توجه است.
مباحث پیرامون ولایت امام بیشتر درمنابع تفسیری، روایی وعرفانی قابل پیگیری است.
این نوشتار طی چند فصل به سامان می رسد.

فصل یکم ـ واژه واصطلاح ولایت:
بررسی معانی لغوی و اصطلاحی واژه ولایت، زمینه فهم دقیق و درست معانی ولایت که درقرآن و روایات در حق نبیّ و امام بکاررفته است را آماده می سازد.
واژه شناسی ولایت-
ازحیث معنای لغوی واصطلاحی کمترواژه ی همانندولایت دارای گستره ی معنایی است چون اوج معنایی آن ویژه ی حق تعالی است ومراتب نازله ی آن شامل حال همه ی مومنان است ومرتبه ی عالی ترآن مربوط نبّی وامام می شود.
کلمات ولاء، ولایت، ولّی، والی، مولی وأولی ازریشه ی(و- ل- ی) است؛ «ولّی»درمتون لغوی به معنای، قرب ونزدیکی، باران بهاری که پس ازباران معروف به «وسمی» می آید وموجب سرسبزی می شود، حاصل شدن دوم بعدازاول، آمده است "تباعد بعد ولی" (پس ازنزدیک شدن دورشد)"جلس مما یلینی" (نزدیکم نشست)" الدارولیه أی قریبه، داره ولییّ داری" (منزلش نزدیک منزلم است) از کاربردهای این واژه است.
ولی ومولاه به معنای دوست نیز به همان معنای قرب ونزدیکی برمی گردد چون محب و محبوب همواره قرب ونزدیکی مادی یامعنوی دارند؛ چنان که ابن فارس می گوید: والباب کلّه راجع الی القرب.
نتیجه- ازسخن اهل فن دونکته نتیجه می شود یکی این که معنای قرب و نزدیکی معنای جوهری ولایت وولی است ودیگراین که این قرب ونزدیکی تنهاشامل نزدیکی فیزیکی، مادی ومکانی نمی شود بلکه مطلق وعام است وشامل قرابت های معنوی نیزمی شود.
طریحی نیزمی گوید: انّ اولی الناس بابراهیم یعنی،أحقّهم به وأقربهم منه.
ولایت به کسرواو مصدر «والی» به معنای امارت وسلطنت است، اما به فتح واو مصدر«ولّی» ضد "عدوّ" و به معنای محب ودوست است . لسان العرب ازابن اثیر نقل می کند که؛ ولایت به کسرواو، مشعربه تدبیروقدرت وفعل است ومادامی که هرسه درولایت جمع نباشند اسم والی براو اطلاق نمی شود. بستانی ولایت به کسر واو وبه فتحه ی واورا به معنای قرابت می گیرد.
نتیجه- قرابت، محبت، امارت وسلطنت معانی لغوی ولایت است که همه ی این موارد به معنی اصطلاحی بسیارنزدیک است.
مجمع البحرین برای ولایت معنایی ذکر می کند که کاملاً درمقام تطبیق است؛ ولایت به معنای محب اهل بیت وتبعیت وتأسّی به آن ها در اعمال و اخلاق است.
علامه طباطبایی ضمن حفظ معنای قرب در لغت ولایت، امارت وتصرف را نیز ازدل آن استنباط می کند؛ فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هونحو من القرب، یوجب نوعاً من حق التصرف و مالکیّة التدبیر و می افزاید که نخست "ولایت"به قرب ونزدیکی های زمانی ومکانی بکارمی رفته وسپس به گونه های قرب ونزدیکی معنوی ، استعمال شده است ولازمه قرب وولایت بین دو موجود این است که ولیّ نسبت به متولیّ خود صاحب شوءن وتصرفاتی است که دیگران ندارند، مانند ولیّ میت و ولیّ صغیر، خداوند ولیّ مؤمنان است یعنی امور دنیایی و اخروی عباد خود را تدبیر وسرپرستی می کند، در ادامه، علامه مواردی از ولایت تکوینی وتشریعی خداوند رایادآور می شود.
درقرآن وروایات نیز به این معنی استعمال شده است" فهب لی من لدنک ولیّا یرثنی ؛ وأیما امرأه نکحت بغیراذن ولیّها فهوباطل." ولایت به معنای نصرت و یاری نیز به کارمی رود و ازآنجا که درقرآن ولیّ بمعنی مالکیت تصرف وسرپرستی با معانی نصرت در کنارهم استعمال شده است معلوم می شود که نصرت ویاری تنها معنای ولیّ و ولایت نیست" والله اعلم بأعدائکم وکفی بالله ولیّا وکفی بالله نصیرا.
می توان گفت نصرت و یاری رسانی ازتبعات ولایت است چون تا قدرت وجوازتصرف نباشدیاری رسانی بی موضوع است.
مولی که مصدر میمی"ولیّ" است مانند ولی دارای معانی گوناگونی است که بارز ترین آن ها سر پرستی و تصرف درامور است . ذلک بان الله مولی الذین آمنوا وانّ الکافرون لامولی لهم.
سخن رسول خدا(ص)در معرفی امام علی به همین معناست ؛ من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه.
ماهیت ولایت- ازتعاریفی که برای ولیّ و ولایت متکلمان وعارفان آورده اند، چهار شأن و مقام برای ولیّ به دست می آید (علم ومعرفت عالی ، طاعت وتبعیت عالی از خدا ، انجام برخی تصرفات ؛ قرب و نزدیکی ویژه باخدا) برهمین اساس تعاریف وارده ناظر به یک یاچند شأن می باشد.
عبارة عن العرفان بالله وصفاته وقرب منه زلفیً وکرامة.
هی القربة والتصرف، مرتبة عالیة لخواص المومنین المقربین فی الحضرة الصمدیة تحصل بالمواظبة علی الطاعات والاجتناب عن السیئات.
الولیّ من کان متحققاً بتدبیرکم والقیام بامورکم وتجب طاعته علیکم.
ولیّ رادومعنی است یکی متصرف دوم دوست وناصر.
هو العارف بالله وصفاته المواظب علی الطاعات المجتنب عن المعاصی.
قیصری شارح فصوص ابن عربی وتائیّه ابن فارض که با جامعیت وانسجام سخن میگوید،درتعریف
ولایت چنین می گوید : ولایت از(ولیّ) به معنی نزدیک بودن است، دوست رابه این دلیل ولیّ می گویندکه به دوستش نزدیک است، دراصطلاح عرفان ولی یعنی قرب ونزدیکی به خدای سبحان که بردوقسم است: عامّ وخاص، ولایت عام، فراگیر وشامل همه ی کسانی است که به خدا ایمان داشته وعمل صالح انجام می دهند چنانکه درقرآن آمده است ؛ ولایت خاص، فنای انسان درخداونداست ازنظرذات وصفات وافعال ، بنابرین ولی کسی است که درخداوند فانی شده وقیامش به خداوند بوده ومظهرهمه ی اسماءوصفات خدا باشد.
ولایت دوقسم است یکی عطایی که بدون کسب وتنها به واسطه ی جذبه وکشش خداوند است که دارنده ی این ولایت رامحبوب نامند وازقسم دوم برتراست ویکی کسبی که بدنبال مجاهده کسب می شود ودارنده ی آنرا محبّ خوانند.
سید حیدر آملی می گوید : الولایة هی التصرف فی الخلق بالحق علی ما هو مأمورون به من حیث الباطن والالهام دون الوحی، لانهم متصرفون فیهم به لا بانفسهم.
صدرالمتألهین می گوید: ولایت از ولی به معنای قرب گرفته شده است دراصطلاح نزدیکی به حق است که دوقسم عام وخاص است ، ولایت عام برای هرکسی که ایمان وعمل صالح دارد ثابت است ولایت خاص یعنی فناء درخدا ازلحاظ ذات وصفت وفعل، ولی یعنی فانی در خدا متخلق به اسماء وصفات خدا، ولایت خاصه گاهی عطایی وگاهی کسبی است ، عطایی انجذاب به حق است وکسبی از راه مجاهده است ؛ اصل الولایة العلم بالله وصفاته وآیاته وملائکته وکتبه ورسله والیوم الآخر علماً شهودیاً برهانیاً...
در بحث ولایت امام، مراد ولایت خاص وعطایی است، هر چند ائمه  در طول حیات دنیایی به نهایت ولایت عام و کسبی هم می رسند.
علامه طباطبایی می فرماید: ولایت سرپرستی خدا به بنده وتحت تدبیر الهی قرار گرفتن بنده وفانی شدن اراده ی او درارادهء خدا، به گونه ی که ازخود هیچ ارادهء نداشته باشدخواست او خواست خدا شود.
درجای دیگر می فرماید:
الولایة هی الکمال الاخیر الحقیقی الانسان وانها الغرض الاخیر من تشریع الشریعة الحقة الالهیة.
در المیزان می فرماید : ولکنّ الاصل فی معنا ها ارتفاع الواسطه الحائلة بین الشیئین بحیث لا یکون بینها مالیس منهما.
نتیجه نهایی-
معانی دوستی، نزدیکی، سرپرستی و تصرف، از واژه های ولیّ، مولاو ولایت بدست آمد که دربحث ولایت امام همین معانی مراد است ومی توان گفت، مراد اصطلاحی با معانی لغوی همخوانی دارند و این حقیقت در بررسی ماهیت ولایت روشن شد.
بنابرین مقصود از جنبه ی ولایتی امام یعنی تصرفات خاص در عالم که بخاطر قرب ونزدیکی او به خدا وبه اذن خدا این مقام را دریافت کرده است، لازمه ی چنین جایگاهی سرپرستی نظام اجتماعی و تشریعی جامعه نیز است.
از آن جا که نگاه اصلی این نوشتار، امامت از زاویه ی بعد ولایتی است و ولایت مفهوم پیچیده دارد، مناسب است برخی از مباحث ولایت پی گیری شود تا اساس وجود امام در نظام تکوین وتشریع روشن شود، مرحوم مطهری در همین زمینه می فرماید: اساساً مساله امامت و ولایت در اسلام یک مساله لبیّ بوده یعنی افراد عمیق آن را درک می کند؛ دیگران دعوت شده اند که به این عمق برسند

فصل دوم ـ ولایت تکوینی وتشریعی:
ولایت تشریعی وتکوینی بالذات و بالاستقلال تنها حق خداوند است که خالق و شارع است ، مخلوقات را می آفریند وبرای عبادش شریعت وآیین قرار می دهد وجز او کسی حق تشریع شریعت راندارد وگرنه ظالم خواهد بود ام لهم شرکاء شرعوا لهم من الدین مالم یأذن به الله ولولا کلمة الفصل لقضی بینهم وان الظالمین لهم عذاب الیم.
پیامبر هم حق ندارد حلال راحرام و حرام راحلال کند؛ یاایّها النبیّ لم تحرم ما احلّ الله لک تبتغی مرضات ازواجک.
ولایت تکوینی امام در محدودهء راهنمایی انسان ها یعنی باتصرف درضمیر وجان انسان ها به هدایت، رهبری وسرپرستی آنان بپر دازد، ولایت تشریعی امام یعنی با استفاده از دستورات دینی وشریعت به انجام وظیفهء پیشین بپردازد.
میرزای نائینی ضمن توضیح دوقسم ولایت (تکوینی وتشریعی)، هردوقسم را [بالعرض و به اذن خدا] برای ائمه ثابت می داند؛ مرتبهء نخست این ولایت، ولایت تکوینی است که عبارت است از، رام بودن موجودات در برابر اراده و خواست ائمه  ، به حول وقوه ی الهی، چنانکه در زیارت حضرت حجت  آمده است که چیزی ازما نیست، جز آن که شما سبب آن هستید (مامناشی الاوانتم له السبب )... مرتبه ی دیگراین ولایت ، ولایت تشریعی است.
آیت الله میلانی دراین باره می نویسد: یک قسم از ولایت تکوینیه مجرای فیض بودن به کائنات فی الجمله است که عموم انبیاءواوصیاءداشته اند .
قسم دیگر عبارت است از ولایت کلیّه تکوینیه که مجرای فیض بودن است نسبت به جمیع عالم امکان، که درحق پیامبر  وائمه اطهار  ثابت شده است.
استاد مطهری می نویسد: نظریه ی ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در این موجودی که به نام انسان در روی زمین پدید آمده است وکمالاتی که این موجود شگف بالقوّه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است، واز طرف دیگر مربوط است به رابطه ی این موجود باخدا مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان دراثر پیمودن صراط عبودیت ، به مقام قرب الهی نایل می گردد، و اثر وصول به مقام قرب ــ البته در مراحل عالی آن ــ این است که معنویت انسانی که خود حقیقت وواقعیتی است ، در وی متمرکزمی شود وبا داشتن آن معنویت ،قافله سالار معنویت ، مسلط برضمائر وشاهد براعمال وحجت زمان می شود. زمین هیچ گاه از ولی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگراز انسان کامل خالی نیست ...
از نظر شیعه، درهرزمان یک انسان کامل وجوددارد که نفوذغیبی برجهان وانسان دارد، و ناظر بر ارواح ونفوس وقلوب و دارای نوعی تسلط تکوینی برجهان وانسان است وهمچنان که گفته اند: آیه ی کریمه ی "النبیّ اولی بالمومنین من انفسهم" ناظر براین معنا از ولایت نیز بوده باشد... .
ولایت تکوینی اولیاء الهی برگرفته ازولایت مطلقه ی خداوند و به اذن او است، این اذن الله، اذن قولی نیست، بلکه اذن تکوینی منشعب از ولایت کلیه مطلقه الهیه است "واذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً باذنی وتبرئی الأکمه والابرص باذنی واذتخرج الموتی باذنی".
درقرآن کریم تسخیرمطلقاً به خداوند متعال منسوب است، هرچند درظاهراز مظاهر می نماید" و سخرنا مع داود الجبال یسبحن والطیر ... و لسلیمان الریح عاصفه تجری بامره الی الارض التی بارکنا فیها".
این ولایت که اقتدار نفس برتصرف درماده ی کاینات است ولایت تکوینی است.
حاصل سخن ـ
از مطالعه دقیق معانی لغوی و موارد کار برد لفظ"ولیّ و ولایت" همان سخن مرحوم طباطبایی نتیجه می شود و این نتیجه مورد تأیید قرآن وروایات نیز است ، پس ولایت مورد بحث یکی از شئون مهم ومبادی تصرفات خلیفة الله ووجود امام است که به این معنا است؛ نحومن القرب، یوجب نوعاً من حق التصرف ومالکیة التدبیر.
نه این که ولایت صرفاً یک مقام و منصب اعتباری باشد که بتوان آن را به هر کسی واگذار کرد، بلکه این موهبت ریشه در تکوین دارد. بنابرین ولایت انبیاء و اولیاء الهی را با ولایتی که برای عموم مردمان ثابت است مانند ولایت پدر بر فرزند و ... ناشی از غفلت مبانی بحث و موارد کاربرد قرآنی ولایت است.

فصل سوم ـ تاریخچه مباحث ولایت:
در فرهنگ اسلام نخستین نظریه پرداز موضوع ولایت قرآن مجید بوده است، ولایت و مباحث پیرامون آن، درکتب تفسیری ذیل آیات مربوط به ولایت ودرکتب روایی وکلامی ذیل مباحث صفات امام مورد بحث قرار گرفته است.
پس ازآن روایات به صورت متواترو مشروح به تصرفات ائمه(ع) درتکوین، ونقش آنان درفرایند انتقال فیض ازکانون فیّاض هستی(خدای متعال)به اجزای آفرینش اشاره دارند، درمیان دانشمندان اسلامی نخستین بار" حکیم ترمذی" در کتابی بنام"ختم الولایه"موضوع ولایت را به صورت مستقل مورد بحث قرارداد. پس ازاو دیگردانشمندان درباره ی ولایت تکوینی پیامبروائمه معصومین(ع)ومبانی نقلی وعقلی وحسی و شهودی آن، به اجمال یاتفصیل سخن گفته اند.همچون: علامه محمدباقرمجلسی ،فیض کاشانی، آقانجفی اصفهانی، حاج میرزاحبیب خراسانی، آقامحمدرضاقمشه ای(حکیم صهبا)، سیدمحمدقزوینی مشهوربه بحرالعلوم، میرزامحمدحسین نائینی، حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهان مشهوربه کمپانی، حاج شیخ محمدعلی شاه آبادی(استادامام خمینی)، میرزامهدی اصفهانی، حاج سیدمحمدهادی میلانی، حاج سیدابوالحسن رفیعی قزوینی، ابوالحسن شعرانی، علامه امینی(صاحب الغدیر)، امام خمینی، علامه طباطبایی (صاحب المیزان)، مرتضی مطهری، میرزاجوادتبریزی، سیدجلال الدین آشتیانی، سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، محمدتقی مصباح یزدی، جعفرسبحانی، محمدیزدی، ناصرمکارم شیرازی، حسن زاده ی آملی، عبدالله جوادآملی و…
دراین میان دلایل الولایه نوشته آیت الله حجت، الولایه نوشته میرزااحمدآشتیانی والولایه نوشته علامه طباطبایی ازآثارمتأخرین درخورتوجه است.
عرفادرتحلیل های عرفانی خویش، بیشتر از مفسران و متکلمان و فیلسوفان تاکید روی منصب ولایت کرده اند.
فصل چهارم ـ ماهیت ومصداق ولیّ :
ولایت بااین کارآیی هایش ازدوجهت قابل بحث است.
الف ـ آیا از نظرآنتولوژیکی(هستی شناسی) تصورموجودی که دارای سعه ی وجودی باشد ودرعین حال ممکن هم باشد درست است یاخیر؟ آیا چنین موجودی توجیه وتحلیل متافزیکی دارد؟
قواعد و مبانی فلسفی تصویر چنین موجودی را نه تنها ممکن بلکه لازم می دانند، از نظرمشهور فلاسفه مشاء وحکمت اشراق وعرفان وحکمت متعالیه، مبدءاول، واجب الوجود، نورالانواروخداوندمتعال، بسیط محض ویگانه ی بی مانند است و براساس قاعده ی الواحد و عدم تکراردرتجلی از چنین موجودی تنها وتنها یک موجود که بیشترین نزدیکی را بامبدءاول دارد صادرمی شود، وهمین مخلوق یا صادرنخست است که خلیفه الهی می شود وبه اذن خدا ودرطول فاعلیت اوکارهای تکوینی را انجام می دهد.
مبنای فلسفی تصرفات تکوینی امام بنابرمکتب مشاء(عقل اول) بنابرحکمت متعالیه و براساس اصل وحدت وجودومراتب تشکیکی آن و بنابر مکتب عرفان (وجودمنبسط) است که وجود او دررأس هرم کائنات (ماسوی الله) قرارمی گیرد وچنین جایگاهی برای امام وخلیفة الله حاکمیت تکوینی برسراسر کاینات ونظارت برجریان حوادث راعطا می کند.
اهل معنا وعرفان ، تصرفات و مقاماتی راحتی برای کسانی که پایین تر از ائمه  هستند ثابت می کنند که امامان بعنوان خلیفه الله پس از ختم نبوت تصرفات و جایگاه بسیار بلندی دارند.
از نظروحی نیزتوانایی های وسیع مانند علم سعی ، تصرف سعی و... به انبیاء وامامان به عنوان جانشین های خداوند در عالم هستی داده شده است. وأبری الاکمه و الأبرص وأحیی الموتی باذن الله.
پس تا اینجا جنبه ی نخست بحث ولایت که یک بحث هستی شناسانه وبیرون دینی بود حل شد (اثبات موجود سعی برخوردارازتصرفات ومقامات ویژه ودرعین حال مخلوق وممکن ).
ب ـ این وجود سعی صاحب مقام ولایت ، از آغاز آفرینش تا پایان آن در قالب نبیّ یا ولیّ همواره وجود دارد ازآدم تا شیث وتانوح وابراهیم وموسی وعیسی (علیهم السلام) تاعصر خاتمیت درچهره ی کامل ترین انبیاء حضرت محمد بوده است، اصل خاتمیت دین اسلام وخاتم بودن پیامبراسلام (ص) مسلم و قطعی است ، پس از رحلت رسول اکرم مقام ولایت الهی به امامان  منتقل می شود ، به این ترتیب جنبه ی دوم بحث ولایت این می شود که ؛ مصداق بارز واتم ولایت وولی الله درعصرحاضر(خاتمیت ) امامان اثنی عشر ودرعصرغیبت حضرت مهدی (عج) است جنبه ی دوم که مقام تطبیق امامت عام برامامان دوازده گانه  است ،ارتباط مستقیم به موضوع تحقیق حاضر ندارد ،چون موضوع بحث ، بررسی امامت عام وشامل نبی ولی وامام در روند خلقت است ،هر چند بحث استمرار خلقت وهدف خلقت رابطه ی تنگاتنگی با مباحث امام حاضر  دارد.
بنابراین هرچند بحث امامت خاصه مستقیماً موردبحث این مقاله نیست اما چون عصر،عصرخاتمیت نبوت وغیبت امام است وپرسش های زیادی مربوط به مقام تطبیق ولایت وولی الله برامام حاضر مطرح می شود، ازاین روبه صورت فشرده طی یک بحث امام شناسی، مقام ولایت الهی امامان اثنی عشرخاطر نشان می شود.
پیشتربیان شد که مراد ازامام موجودی است که افزون برجنبه بشری، جنبه ی الهی وماوراء الطبیعی دارد، درعصرخاتمیت تمام شئون، مقامات و وظایف رسول اکرم  جزدر یافت وحی ومقام تشریع، بنابرضرورت استمرارحجت الهی به امامان اثنی عشرداده شده است .
در همان صدراسلام که مقام امامت با سیاست وحکومت گره خورده بود برخی برای تصدی حکومت، امام را درحد جانشینی ظاهری وصرفاً یک حاکم سیاسی که می تواند عادل هم باشد تنزل دادند، لباس بلند امامت را برابر قامت خود کوتاه کردند وبا شعار" حسبنا کتاب الله" یک ثقل را برثقل دیگرترجیح دادند وبرای مشروعیت این دیدگاه به مبنا سازی وتئوری پردازی تلاش کردند، کارتا آنجا پیش رفت که به مردم باورانیدند که پس از رسول اکرم (ص) درب های آسمان بسته شده و بشرتنها با کتاب قانون و بدون قانون دان و قانون شناس رها شده اند، بشر ناچار است با دردست داشتن اصل برنامه (کتاب) و بدون راهنما راهپیمایی کنند و غافل از این که کتاب پزشکی بدون پزشک حاذق هیچ سودی ندارد.
جای این پرسش جدی تا هنوز باقی است که ازمیان دیگر وظایف پیامبرچرا صرفاً روی تداوم رهبریت سیاسی وحکومت تأکید شد، وحال آنکه وظایف دیگر او مهم تربود، بی توحهی به تفسیر معصومانهء دین که وظیفه امام وجانشین پیامبر بود، موجب پیدایش این همه فرقه هاوگروه هاشد، چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!!
دراین میان گروهی از نزدیکان اهل بیت  واصحاب راستین رسول اکرم  که سخنان صریح پیامبررا درباره مقام ، جایگاه و حقانیت علی ابن ابیطالب واولادش بارها شنیده بودند و ازنزدیک شاهد کرامات وبزرگواری ائمه  بودند، ائمه  را واجد مقامات الهی می دانستند ،عباد صالحی که به اذن خداوند وبه عنوان خلیفة الله هدایت مادی ومعنوی انسان هارا عهده دارند.
گروهی نیز دربرابر تفریط های حاکمان جور وتنزل دادن شدید مقام امامت در یک عکس العمل شدید راه افراطی را پیمودن درحق ائمه غلو کرده وآنان را درحد مقامات خدایی بالا بردند.

فصل پنجم ـ ولایت باوری تفویض وغلونیست:
ازاین گزارش کوتاه روشن شد که"امام" درعصر پس ازخاتمیت با سه دیدگاه مواجه است؛ تفریطی، افراطی، متعادل.
دیدگاه تفریطی ؛ این دیدگاه بیشتردر میان اهل سنت رایج بود که امام را صرفاً یک حاکم سیاسی می دانستند که می تواند عادل باشد ازآنجا که متون کلامی اهل سنت برای خلفاءوقت ( ازخلفای راشدین تاخلفای جایراموی وعباسی) مبنای مشروعیت درست می کنند درنهایت می گویندحتی اگرکسی با قهروغلبه هم زمام امور رابه دست گرفت وحتی اگرجایروستم پیشه هم باشد اطاعت ازاوواجب وخروج علیه او حرام است.
دیدگاه افراطی؛درهمان عصرائمه گروهی راه غلودرحق ائمه راپیمودندکه به شدت بامخالفت امامان  روبروشدند، این عده معتقد بودند خداوند برخی اموررابه امامان واگذارکرده است (تفویض) به نحوی که امامان در تصرف مستقل اند.
نقطه ی عطف جدایی دیدگاه افراطی با دیدگاه معتدل شیعی درحد و مرز تفویض خوابیده است یعنی کیفیت تبیین معنای تفویض بسیار مهم است.
تفویض، خواه درتکوین باشد یا درتشریع هرگاه به گونه ی باشد که برای پیامبریا امام، نوعی تأثیر استقلالی درعرض خالقیت وربوبیت تکوینی وتشریعی خداوند اثبات گردد، شرک وباطل است، چنان که اگرکسی برای ائمه شأن تشریع قایل شودهرچندآنرامستندبه وحی یا الهام کند باطل و منافی خاتمیت است.
تفویض حلال وحرام به پیامبروامام به صورت مستقل ودرعرض خداوند، تفویض امرخلقت یا تدبیر کلی وجزئی جهان و...از مصادیق تفویض نادرست و باطل است.
نشانه های تفویض وغلوکه موجب کفروشرک می شود درروایات این گونه معرفی شده است:
الف- اعتقادبه الوهیت پیامبر یایکی ازامامان  ،
ب- اعتقادبه شریک بودن پیامبر درمعبودیت،خالقیت یارازقیت باخداوند،
ج- اعتقادحلول خداونددروجودپیامبر یاامام  ،
د- اعتقادآگاهی ازغیب بدون وحی والهام (اعتقادبه علم غیبی بالذات به غیرخدا)،
ه- اعتقادبه پیامبری همه یایکی ازامامان  ،
و- تناسخ ارواح ائمه  دربدن های یکدیگر،
ز- بی نیازی ازاطاعت خداوندبامعرفت امام .
علامه ی مجلسی پس ازذکرمواردیادشده گفته است: اعتقادبه هریک از آنها، سبب الحاد، کفر و خروج از دین است، اگراحیاناً درروایات مطلبی یافت شد که موهم یکی ازاقسام غلو باشد درصورت امکان تأویل می گردد ودرغیراین صورت ازافترائات غالیان است.
اما اگر کسی درتکوین معتقد باشدکه خداوند جهان وانسان را به خاطر وجود انسان های کامل که پیامبر اسلام وامامان اند،آفریده است وبه برکت وجودآنان به مخلوقات رزق وروزی می دهدوآنان می توانند به اذن ومشیت الهی کارهای خارق العاده انجام دهند،هیچ یک ازمواردیادشده ازاقسام غلو نبوده وشرک وکفر نیست" آنچه گفته شدمضمون روایات ائمه  است.
تفویض؛ بدون این که نظام اسباب ومسببات انکارشود،
تفویض؛ تحقیق پاره ی ازحوادث واموربه دعا و درخواست پیامبر یا امامان مانند توسل و شفاعت،
تفویض؛ تشریع پیامبربه این معنا که او از خدا بخواهد و خداوند چنین تشریع کند مثلاً رسول اکرم در خواست تغییر قبله کند و خداوند موافقت کند که فرض النبی نام دارد، تفویض امرهدایت و رهبری وتعلیم و تربیت مردم به پیامبروامام و...ازمصادیق تفویض صحیح است.
تفویض دارای معانی گوناگون است که طبق برخی معانی مساوی باغلو وشرک است وطبق برخی دیگر معنای صحیح و مناسب با توحید افعالی ونظام اسباب دارد، برهمین مبنا نسبت برخی ازامور به غیر خدا وازجمله انبیاءواولیاء وحتی جمادات مشکلی ایجاد نمی کند.
پس ردّ یا قبول تفویض به طورمطلق وبدون توجه به معنای آن نه مثبت غلووشرک است ونه مثبت یا نافی توحیدافعالی.
درروایات بی شمارکه توسط نقادان حدیث (همچون کلینی،صدوق،مفیدو...) نقل شده است، در مجموع پیامبر و امامان را درجایگاهی رفیع ازنظام می نشاند که ازصرف"ابلاغ" وحتی اجرای احکام در بین انسان ها فراتربرده وحکایت ازحضورآنان (به اذن الهی) دررأس کارگزاران الهی درتکوین دارد، حتی روایاتی که با لحن بسیار کوبنده نهی ازغلو وتفویض می کند، خود حاکی از عظمت فوق العاده مقام آنان است، دراین گونه روایات ضمن ردّ پندارهای نادرست غلات ومفوضه درباره ائمه خاطر نشان می گردد که: ائمه را همچون مسیحیان خدا یا فرزند او نشمارید، آنگاه هرفضیلتی راکه می خواهید برای آنها ثابت کنید و بدانید که هیچ گاه به کنه فضائل ما اهل بیت نمی رسید.
درواقع، پیامبروخاندان مکرّم وی ، همان گونه که درحوزه ی تشریع،"لسان ناطق حق" اند، در عرصه ی تکوین نیز"دست عطا" و"بازوی قدرت" خداوند می باشند؛ محل ظهور قدرت کامله ی الهی و مظهرسلطنت قاهره ی ربوبی. بدین ترتیب ، دنیا وآخرت ، به لحاظ نظام اسباب ومسببّات ، بایکدیگر سنخّیت وانطباق داشته و"تشریع " با "تکوین " هماهنگ است : اگر درآخرت (به اذن وفرمان الهی) حسابرسی وبررسی پرونده ی حق وتقسیم وسوق افراد به سوی بهشت ودوزخ، زیرنظر پیامبر و علی انجام می گیرد، دردنیا نیز این بزرگواران،"جنود پروردگار" وواسطه ی جریان فیض ربوبی به مخلوقات بوده وکار گزاران خداوند در هستی (فرشتگان و...)، "به اذن خداوند" تحت نظارت عالیه ی ایشان خدمت می کنند در عین حال ، آن بزرگواران از خود مستقلاً هیچ چیزی نداشته وصرفاً دردایره ی قدرت ومشیّت الهی عمل می کنند به تعبیر دیگر: خالق و ربّ ومعبود ورازق و مُحیی و مُمیت و همه چیز، خدای متعال است و اینان، مخلوق،مربوب، مرزوق،حیات یافتهء حق،عبد، مأمور وکاگزار اویند، و(به فرمایش امام باقر ) مصداق اکمل این آیه ی شریفه اند که فرمود: عبادٌ مُکرَمون لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون.
شهید مطهری می فرماید: مقصود از ولایت تصرف یا ولایت تکوینی این نیست که بعضی جهّال پنداشته اند که انسانی سمت سرپرستی وقیومیت نسبت به جهان پیدا کند بطوری که او گرداننده زمین وآسمان وخالق ورازق ... باشد
قیاس ائمه  با بتها درست نیست:
برخی بخاطر بی خبری ازحد ومرز شرک و یا بی خبری ازعقایدحقه شیعه ویا بی خبری ازمقامات اولیای الهی، پنداشته اند عقیده به جایگاه وجودی وولایت اولیاءالهی یک نوع بت پرستی است درحالی که قیاس انبیاء وائمه با بتها نابجا است، ازقیاسش خنده آمد خلق را...! زیرا بتها جزمشتی سنگ وچوب نبوده و با حس ووجدان دیده می شودکه هیچ نقش وتأثیری درتکوین ندارند وحتی شعوردرک خطروتوان حفظ خویش ازآن را ندارند، چه رسدبه حفظ دیگران! نه گوش شنوایی، ونه پنجه ی مشکل گشایی... یکی از پیام های مهمّ داستان ابراهیم خلیل در ماجرای شکستن بتها نیز، تأکید بر همین امر است.
ولی انبیاء واولیاء ـ آن گونه که قرآن تصریح داردـ به اذن الهی، همچون صالح ازدل کوه ناقه بیرون می آوردند، همچون موسی به ضرب عصادریا را می شکافند وازدل سنگ دوازده چشمه بیرون می آورند، همچون عیسی کوروأبرص راشفا می بخشند، ازآنچه درپستوی پنهان خانه ها ذخیره شده خبرمی دهند، از توده ی گل تندیس مرغ ساخته دراو می دمند وروح می یابد وحتی در گهواره سخن می گویند، همچون آصف برخیا تخت بلقیس را از500 فرسنگ راه به یک اشاره به بارگاه سلیمان می آورند، وهمچون پیامبر اکرم شقّ قمرمی کنند و افلاک راـ درشب معراج ـ درمی نوردند، وهمچون امیرالمؤمنین علی به علم کتاب آشنا بوده وشاهد بر رسالت اند.
بتها دست ساخت بشرند، واولیای الهی، مصنوع برگزیده ی الهی. بتهاکروکورولال وگنگند، واینان به منزله ی چشم وگوش و زبان خداوند (عین الله واذن الله ولسان الله)؛ وسائل واسباب الی الله اند و مظهراسماء و صفات حسنای او: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة. اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب ویرجون رحمته ویخافون عذابه. ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها. مقام اولیاء الهی چنان است که، با ما انسانها نیزقابل قیاس نیستند: لایقاس بآل محمد من هذه الامّة احدو لایسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابداً؛ هم اساس الدین وعماد الیقین، الیهم یفیءالغالی وبهم یلحق التالی،ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة.
راه معتدل ؛ بیشتر دانشمندان شیعه بااستناد به قرآن وروایات متواتر از حضرت رسول اکرم  و سخنان اصحاب او، که درباره ی جایگاه وجودی ائمه  سخن گفته اند ، معتقد اند امامان  واجد همان مقامات رسول اکرم  هستند جزء دریافت وحی وتشریع دردیدگاه متعادل سه منصب وشأن عمده برای امام ثابت است؛ رهبری اجتماعی، مرجعیت دینی وولایت ، ازآنجاکه مرجعت دینی یک رسالت پیامبرانه است لازم است امام معصوم باشد وتنها عدالت کفایت نمی کند چون عدالت بانسیان، غفلت وخطاء قابل جمع است وتنهاعصیا ن عمدی را کنارمی زنددراین دیدگاه نقش ائمه درجهان هستی به گونه ی ترسیم شده است که هیچ منافاتی با توحید واقسام آن ندارد که ذیل دیدگاه افراطی توضیح داده شده.
سردسته ی این جایگاه وشئونات، منصب ولایت است.
ازعلامه طباطبائی نقل شده است که : ولایت و انسان کامل وجه مشترک شیعه و تصوف است و متصوفه مفهوم ولایت وانسان کامل را ازشیعه گرفته ومتأثرشده اند.
شهید مطهری می فرماید: اعتقاد به مطلب اساسی دارم وآن این که درپیامبروامام علاوه برعصمت و
علم والا چیزهای دیگری هم بوده است مانندعرض اعمال به آنها حضور وناظربودن برمردمان، وحی و میت نداشتن.
اولیاء راهست قدرت ازاله تیرجسته بازآرندش زراه
درزیازت جامعه ی کبیره که توسط شیخ صدوق  نقل شده است، گوشه های از ولایت امامان بیان شده است، بکم بدأ الله وبکم یختم، بکم یمسک السماءان تقع علی الارض.
برخی از فضلا دراین که"باء"بای وساطت باشد شک می کردند ومی گفتند "باء"برای غایت است یعنی"به حق شما" خداوند آغا وانجام راسامان داد، درحالی که تردیدی نیست که این معنا خلاف ظاهر تعابیر فوق است. «بکم بداءالله »؛ به شما این عالم نگه داشته شده است.واین درست است، به خاطر این که صادر نخستین بامخلوق اول و...به لحاظ سعه ی وجودی طوری است که بقیه ی عالم به او قائم هستند و ائمه(ع) همه یک حقیقت واحد هستند، درهمان زیارت جامعه می خوانیم «ان ارواحکم ونورکم وطینتکم واحده» یعنی نورحقیقتشان وطینت شان واحداست.
واین تصویراز مجموع بحث های فلسفی وکلامی به اضافهء بحث های درون دینی به دست میآید.
زیارت جامعه ی کبیره ، نزد عالمان امامیه از شهرت واعتبار خاصی برخوردار است عموماً آن ر اتلقی به قبول کرده وقوت مضمون آن را گواه براصالت آن گرفته اند.
شیخ الطائفه وشیخ صدوق این زیارت را از امام هادی  نقل کرده اند.
علامه مجلسی درباره ی زیارت جامعه کبیره می گویند: انها اصح الزیارات سنداً وافصحها لفظاً و ابلغها معناً واعلاها شأناً.
بخش های اززیارت جامعه ی کبیره دردیگر روایات ودعا ها وارد شده است که دلیل برتایید بیشتر آن می باشد.
درزیارت مطلقه ی امام حسین  مروی از امام صادق  آمده است: بکم فتح الله وبکم یختم و بکم یمحوما یشاء ویثبت وبکم ...
پایان بخش اول


بخش دوم
ولایت؛ مهم ترین شاخصه امام ـ رحیم لطیفی 2932410
اشاره: در بخش نخست بیان شد که عنصر ولایت به ولیّ خدا جنبهء آسمانی و نیروی تصرف درتکوین را می دهد، ولیّ الله در چهره نبیّ ورسول، افزون برمقام ولایت، مقام دریافت وابلاغ وحی، تبیین وتوضیح وحی، مرجعیت دینی، رهبری و ریاست حکومت دینی را نیز عهده دار است، ارشاد، هدایت ودستگیری بندگان و نیز تصرف در جان انسان ها ودر برخی از امور طبیعت در قالب معجزه و کرامت گوشه های از نمایش شأن ولایت است. ولیّ الله در چهره امام وحجت از تمام آن مقامات، جز دریافت وحی، بر خوردار است و تا عالم وآدم است این شخصیت الهی در میان آن ها حضور دارد، تا حکمت ولطف الهی نیاز انسان ها را بی پاسخ نگذارد.
اهل سنت به تداوم مقام رهبریت سیاسی وحکومتی پیامبر بسیار اهمیت دادند ونسبت به تداوم دیگر وظایف پیامبر بی مهری کردند در حالی که شؤن ولایت ومرجعیت دینی وتفسیر وتبیین معصومانه دین بسیار مهمتر بود.
در بخش نخست، معرفی اجمالی امام و بیان جایگاه آن به عنوان تنها مصداق ولیّ الله درعصرحاضر، واژه و اصطلاح شناسی ولایت، ماهیت ولایت، ولایت تکوینی و تشریعی، تاریخچه مباحث ولایت و مصادیق ولیّ، بیان شد. و سپس به نقد و بررسی دیدگاه های افراطی و تفریطی دربارهء امام باوری پرداخته وخاطر نشان شد که اعتقاد به ولایت امامان با عقیده به تفویض و غلو فاصله ی زیادی دارد.
در بخش دوم، ابتداء مبنا و اساس تصرفات تکوینی ولیّ خدا با استفاده از قواعد هستی شناسی فلسفی تبیین و سپس به اثبات ولایت از منظر متون دینی (قرآن و روایات) پرداخته و در خاتمه مهم ترین ویژگی های ولایت (خصایص ولایت) بیان می شود.
پنج فصل ولایت در بخش نخست تحریر شد واین بخش از فصل ششم آغاز می شود:









فصل ششم ـ مبنای تصرفات تکوینی ولیّ :
پس ازاینکه واقعیت موجودی به قدرت های سعی وفوق العاده درعالم ممکنات پذیرفته شد، مناسب است به مبانی وعلل چنین تصرف ووسعت آثارآن اشاره شود.
نفس مجرد وقوی، ملازم باتصرف –
ابن سینا امکان تأثیربرطبیعت را، ازلوازم نفوس انبیا می داند، به این معنی که نفس انسان، درمرحله از کمال، قدرت تصرف درطبیعت را پیدا می کند، یعنی نفوس انسانی، درمرحله ازکمال وتجرد، ازمحدوده بدن خود فرا تررفته،دراجسام دیگرنیز،منشاء أثرواقع می شودودارای قدرت تغییر عناصروایجادحوادث می گردند بطورکلی اراده اودرجهان طبیعت نفوذ می یابد.
درکتاب اشارات طی چندین مقدمه منشاء أثرگذاری نفوس عارفان بر اجسام خارجی را تبین میکند و این حقیقت عرشی را با بیان فرشی ملموس میکند؛ این که عارف مدتها غذای نمی خورد،با نیروی محدود کارهای بیرون ازتوان آدمی راانجام میدهدویا ازغیب وآینده خبرمیدهد، همه این مواردتبیین های طبیعی دارد ومراتب ضعیف آنها را هرانسانی درخود می یابد، نیروهای طبیعی انسان قابلیت شدت وضعف دارد، روح انسانی می توانددر بدن تأثیراتی بگذارد که اورا نیرومند کند وروح انسانی باارتباط باعالم بالا به حقایق غیبی دست رسی پیدا کند.
بهمنیارشاگردابن سینا ازارسطو نقل می کند؛ دست یافتن به حکمت و شناخت حقیقت های ماورای طبیعی وقتی ممکن است که انسان به تولد دوباره برسد.
شیخ اشراق، معتقد است که هرکسی به درجه خاصی ازتجرد دست یابد می تواند"جوهرمثالی بیافریند او این درجه ومقام رادرمراتب کمالات انسان، مقام (کن) می نامد".
از نظر سهروردی اصولا دست یافتن به حکمت به معنای دانایی برتر نسبت به اسرار هستی ، پیش از تحصیل ملکه ی "خلع بدن " غیرممکن است ، به این معنا که تاانسان نتواند بااراده ی خود روحش را از تعلق بدن رها سازد با مسایل حکمت آشنا نخواهد شد.
ملاصدرا با بیان سینوی وجودتصرفات درمواد عالم را برای امام مستدل وبرهانی ساخته است وی انسان کامل را دارای سه جزء (طبیعت،نفس وعقل) می داند وکمال طبیعت انسان کامل را تصرف درمواد عالم می داند که می تواند مواد عام را دگرگون یا متحرک سازد.. وی انسان کامل رادارای یک ویژگی نفسانی می داند که به واسطه ی قوه عملیه ی نفسانیه در هیولای عالم در هوا درباران درتوفان و... تصرف می کند؛ وی مبدء تصرفات ولیّ درعام ماده را با مبانی الهی وتجربی مستدل می کند:
اذ قد ثبت فی العلوم الالهیة ان المواد خاضعة للنفوس الکلیة الفلکیة وان النفوس الانسانی من جوهر تلک النفوس...؛ وکذ لک نفس الانسانی تؤثرفی هیولی العالم و لکن الغالب ان لا یتعدی تأثیرها عن عالمه الخاص ... ولذلک اذا حصلت فی النفس صورة مکروهة استحال مزاج البدن وحدثت رطوبة العرق ... و قد یتعدی اثر بعض النفوس الی بدن آخر ...
روایات نیز روی این نکته تکیه دارند که عبادات خالصانه بنده را از قید ماده وطبیعت رها می سازد و به او وسعت وقدرت فوق العاده می دهد که نتیجه اش دریافت مقامات ولایت است" العبودیة جوهرة کنهها الربوبیّة" معلوم است که عبادت هیچ کسی به عبادت نبی اکرم وائمه  نمی رسد پس مقام ولایت وتصرف آنان نیز عالی است.
فیض روح القدس ارباز مددفرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد " حافظ.".
امام صادق  از رسول اکرم نقل می کند : ماتقرب الیّ عبد بشی احبّ الیّ مما افترضت علیه وانه لیتقرب الیّ بالنافله حتی احبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصر به ...
ولایت همان تقرب به خدا بود وکسی مانند پیامبروائمه موفق به ادای فرایض و نوافل نشده است پس قرب وولایت آنان دراوج است؛ مولوی همین حقیقت رادر قالب مثنوی بیان می کند:
ازجمادی درجهان جان شوید غلغل اجزای عالم بشنوید
پس قیامت شو، قیامت راببین دیدن هرچیزراشرط است این
تا نگردی آن ، نداینش تمام خواه آن انوار باشد یا ظلام
مرتبه بالای وجودی ملازم با تصرف درمراتب پائین –
حکمت متعالیه وعرفان با مبانی خاصی که دارند،سرّتصرفات ولیّ الله را بسیارعمیق وگسترده بیان کرده اند، که این جا به صورت فشرده بیان می شود؛
از نظرمشهور فلاسفه ومکاتب، هیچ پدیده ازجهان فزیک به بیرون راه ندارد ازعمرکوتاه شبنم تاعمر چندین ملیارد ساله فلان ستاره وفات را به دنبال دارد اگرروح انسان جاوید ونامیرا است ربطی به عالم ماده
ندارد، چون روح انسان دراصل یک پدیده مجرد وغیرمادی است.
اما ازنظرعرفان اسلامی وحکمت متعالیه، ماده وروح ازیک جنس وهردوجلوه یک حقیقت و مظهر
یک لطیفه اند، دوجهان بی ارتباط نیستند بلکه حاصل ومحصول اند ورابطه ظاهر وباطن ورویه وتویه دارند، ماده جلوه رقیقه ونمودی از روح است جهان مجموعه پراکنده و بی ارتباط نیست ؛ بنا برسه اصل اساسی فلسفه صدرالمتألهین، که با براهین متعدد اثبات شده وبا کشف وشهود مورد تأیید قرار گرفته اند،یعنی:
اصالت وجود، .
وحدت وجود، .
تشکیک دروجود. .
سراسر جهان هستی(از مبدأ جهان یعنی ازفعلیت نامتناهی تاماده المواد عالم اجسام که قوه نامتناهی است) به صورت رشته واحدومتصلی است که هیچ مرتبهء از مرتبهء دیگرجدا نیست.
بنابراصالت وجود، منشأهمه آثار وخواص ولوازم موجودات، همان وجود است چون وجود دارای مراتب ودرجات متفاوت است، این آثاروخواص ولوازم نیزمختلف ومتفاوت اند.پس اوصاف و لوازم گوناگون ازقبیل حیات، علم، ادراک، اراده، قدرت، فاعلیت وتأثیر، اولاً ناشی ازذات وجودبوده وازآن غیرقابل انفکاک اند.زیرا جزوجود، واقعیت جداگانه ی دیگری، بنابر اصالت وجودقابل تصور نیست، ثانیاً براساس تفاوت درجات وجود، این آثار نیزازلحاظ شدت وضعف ونقص وکمال متفاوت اند. انسان از دیدگاه عرفان وحکمت متعالیه "کون جامع" است،همه مراتب هستی بالقوه درآن تححق دارد. کمالات وجودی انسان مانند؛علم واراده وخلاقیت وابداع و... محصول درجات وجودی او است،این که انبیاء وحی راازباطن خودمی گیرندیعنی بخاطرجنبه ی کمالات ولایت وقرب آنان به خدااست ونه تنهاوحی بلکه همهء هنرهاوخلاقیت هاو...ازباطن اومی جوشد.
بنابرین انسان، درعین این که یک موجودمادی است، امکان عبورازمرزماده راداردچون دروجود انسان بدنبال کسب یا اعطاء کمالات تولد دوباره انجام می گیرد، یعنی از بطن ماده یک موجود مجرد زایده می شود.
تن چومادر، طفل جان راحامله مرگ، دردزادن است وزلزله
انسان درسیرتکاملی خود به مرتبه ی برتراز وجود دست می یابد وچون به مرتبه ی جدید وکامل تری ازوجود دست یافت، طبعاً به خاصیت وآثارجدید متناسب با این مرتبه نیزنایل می شود وهرگاه مرتبه ی
وجود، یک مرتبه ودرجه ی غیرعادی باشد، خاصیت وآثارآن نیز خارق العاده ومعجزه خواهد بود.
این جااست که معرفت درحدّ اعجاز(وحی والهام) وتأثیردرحدّ اعجاز(معجزه وکرامت)واراده و رفتاردر حدّ اعجاز(خلق عظیم وعصمت) به هم می پیوندند، اما این پیوندوارتباط، یک پیوندکلامی واعتباری نیست، بلکه یک پیوندفلسفی وحقیقی است، پیوندی براساس هستی و واقعیت وبه اصطلاح پیوندی بر اساس «است ها»نه «بایدها» واین است مبنای فلسفی ارتباط وپیوند صفات ائمه باوجودامام وپیوندصفات آن ها با یکدیگر.
جان نباشد جز خبردر آزمون هرکه راافزون خبر، جانش فزون
جان ما، از جان حیوان بیشتر از چه زآن روکه فزون دارد خبر
پس فزون ازجان ما،جان ملک کو منزّه شد ، از حسّ مشترک
از ملک جان خداوندان دل با شد افزون ، تو تحیّر را بهل
زآن سبب آدم بودن مسجودشان جان اوافزون تراست ازبودشان
جان چون افزون شدگذشت ازانتهاء شد مطیعش جان جمله چیزها.
این کمال وجودی خواه ازمحبوبیت (ولایت) به دست آمده باشد، یا ازتلاش ومجاهده (که مربوط انسان های غیرولّی ونبّی یعنی محبان)، منشاء اوصاف وآثارمتناسب می گردد.این آثاردرانبیاءواولیاء، تعلیمی وکسبی نبوده بلکه الهامی ولدنی است واین است معنای سخن عرفا است که می گویند نبی وحی را ازباطن خویش دریافت می کند.
بنابرین علم وهنرواخلاق و...مایه ی کمال انسان نبوده ـ آنگونه که فلاسفه می گفت ـ بلکه از نتایج وآثارکمال او هستند، به عبارت دیگردانش وفرهنگ ورفتارازکمالات عارضی انسان نیست بلکه کمال جوهری وذاتی انسان سرچشمه ی آ ن ها است.
دانش من جوهرآمدنی عرض آن بهائی نیست بهر هر غرض
کان قندم نیستان شکرم هم زمن میرویدو من می خورم
آنان که از درجه ی وجودی بالاترین برخوردارند به همان نسبت دارای آثار و اوصاف برتری هستند.
وبالجمله اهل تحقیق برمبنای رصین وحدت شخصی وجود براین عقیدت راسخ اندکه مراتب تمامی موجودات درقوس نزول از تعینات نفس رحمانی وحقیقت ولایت است، ودرقوس صعود حقیقت انسان کامل دارای جمیع مظاهروجامع جمیع مراتب است پس تمامی حقائق عقلانیه ورقائق برزخیه آنها که گاهی به عقل وگاهی به شجره وگاهی به کتاب مسطور، به عبارات واسامی مختلفه مذکورمی شود تماماً نفس حقیقت انسان کامل و ازاجزاء ذات اوهستند، ودرواقع حقیقت انسان کامل است که برحسب هردرجه ای ازدرجات، تعیین خاص واسم مخصوص حاصل نموده و بدین جهت حقیقت انسان کامل را جائز است که آثارتمامی آن تعینات را به حقیقت خود اسناد دهد چنانکه درخطب منتسبه به حضرت امیرالمؤمنین وسید الموحدین آمده است که:
اناآدم الأول، انانوح الأول، انا آیة الجبار، انا حقیقة الاسرار، اناصاحب الصور، انا ذلک النورالذی اقتبس موسی منه الهدی، اناصاحب نوح ومنجیه، انا صاحب ایوب المبتلی وشافیه.
"جوهراول دوکارمی کند، اول آن که از خدای فیض قبول می کند و دوم آن که به خلق خدای می رساند و اگرگویند حضرت محمد دوکارمی کند ازخدای می گیرد وبه خلق می رساند هم راست باشد از جهت آنک چون جوهراول روح حضرت است هر دو یکی باشد.
اکنون بدان که طرف جوهراول را که ازخدای می گیرد نامش ولایت است و این طرف جوهر اول که به خلق خدای می رساند نامش نبوت است پس ولایت باطن نبوت آمد، ونبوت ظاهرولایت آمد و هردو صفت حضرت محمد است.
چون ولایت ونبوت را دانستی اکنون بدان که شیخ سعد الدین حموی می فرماید که هردوطرف جوهر اول را دراین عالم دو مظهر می باید که باشد، مظهر این طرف که نامش نبوت است خاتم انبیاء است و مظهرآن طرف که نامش ولایت است صاحب الزمان است وصاحب الزمان اسامی بسیاردارد چنانچه جوهر اول اسامی بسیاردارد".
صاحب الزمان علم به کمال و قدرت به کمال دارد وعلم وقدرت را باوی همراه کرده اند چون بیرون آمد تمامت روی زمین را ازجور وظلم پاک گرداند وبه عدل آراسته گرداند ومردم درآسایش باشد. شیخ سعد الدین حموی درحق این صاحب الزمان کتاب ها ساخته ومدح وی بسییار گفته است...
علم برترموجب حاکمیت بر جامعه و ملازم با تصرف:
حکومت واجتماع نیزازمظاهرولایت تکوینی است، یعنی رهبریت اجتماع وریاست حکومت سیاسی به معنای واقعی وموفق آن تنها باداشتن دیگرشئونات الهی امامت میسوراست.
درمقام مقایسه، میان دانایی(علم)، توانایی(قدرت) وفرمانروایی(حکومت) درجهان خارجی و عینی، توالی و ترتب هست به این معنا که دانایی مقدم برتوانایی وتوانایی مقدم برفرمانروایی است، اماتقدم دانایی بر توانایی، یک مفهوم ظاهری وعرفی دارد که برهمه گان روشن است.همان مفهوم که فردوسی می گوید: «توانابود، هرکه دانابود» وهمان مفهوم که می گویند دانستن، توانستن است.بی تردیدعلم به نوعی، سرچشمه ی قدرت وتوانایی است ، ویک معنی ومفهوم باطنی و حقیقی دارد،درزبان احادیث واخبار، نکته ای مبنی بر تقدم علم برقدرت از لحاظ علیت مورد تأکید قرارگرفته است؛ یعنی این که قدرت وتوانایی معصوم ، محصول علم وآگاهی اوست.
امام هفتم، حضرت موسی بن جعفر می فرماید: پیامبراسلام از پیامبران پیشین دانا تربود.و ما وراث علومی هستیم که مارا افزون برکارهای انبیای پیشین، برکار های دیگر نیزتوانامی سازد: ما وارث قرآنی هستیم که می توان با آن کوه هاراحرکت داد وشهرهارا درنوردید ومردگان رازنده ساخت.
درقرآن کریم به این نکته نیزاشاره شده است که: «آن که بهره ای ازدانش کتاب آسمانی داشت، به حضرت سلیمان گفت: من می توانم تخت بلقیس را زودترازیک چشم برهم زدن حاضر کنم. »دراین جا کار فوق العاده ی آن شخص، به بهره مندی او ازدانایی به کتاب مقدس ارتباط یافته است. علیت و منشأیت علم ، نسبت به قدرت رامی توان براساس اصول و مبانی حکمت متعالیه، چنین تبیین کرد: چنانچه در بحث صفات حق تعالی مطرح شده است، علم حق تعالی علم فعلی است نه انفعالی؛ یعنی برخلاف علم ما که از موجودات جهان به دست می آید، علم خداوند انعکاس وتصویری حاصل ازپدیده های جهان نیست، بلکه علم حق تعالی مبدأ و منشأ پیدایش پدیده هامی باشد، ودرنتیجه علم ما تابع پدیده ها است، درحالی که پیدایش پدیده های عالم تابع علم خداست.
جهان ازعلم خداسرچشمه گرفته وموجودات عالم براساس معلومات الاهی پدیدار می شوند، و به اصطلاح، خداوند «فاعل بالعنایه» است. بنابرین چون امام ازنظردرجه ی وجودی، نزدیک ترین وجود عصرخود به حق تعالی است ولذا وجود وآثاروجودش، جنبه ی الاهی دارد، ازاین جاست که علمش نیز همانند علم خدا، یک علم فعلی است نه انفعالی، ولذاعین قدرت واراده است ؛ چنانچه درحضرت حق چنین است. یعنی علم امام نیز برحوادث جهان تقدم دارد.وحوادث پدیده های جهان بدان گونه پدیده آمده وجریان می یابندکه امام ازپیش برآن آگاه بوده، مانند رابطه ی احساس شاعرونقاش باشعروتابلوی نقاشی ، نه اینکه مانند علم ما باحوادث جهان حادث شود، رابطه ی علم ما باحوادث جهان ، مانند رابطه ی خواننده وتماشاگر باآن شعروتابلوی نقاشی است .صدرالمتألهین دراین باره می گوید: بدان که علم و قدرت ونفس، جدا از یکدیگرند .ولی در عالم الالهی وقلمروعقل ، علم عین قدرت وقدرت عین علم است. یعنی علم آنان عین ایجاد پدیده هاست. وچون انسان کامل شود و ازجهان ماده رهاگردد، علم وقدرت او هم، عین یکدیگرشده، فرمانش درملک وملکوت،جریان یافته وهمهء مراتب بهشت وملکوت آسمان ها رادربرمیگیرد. واین سلطه وحاکمیت گسترده ، درعینیت واصالت، به انسان کامل تعلق دارد وحاکمیت های دیگرسایه ومثالی از آن حکومت تکوینی اند.
کل شیئ احصیناه فی امام مبین ؛ وعلّم آدم الاسماء کلّها ؛ وزاده بسطه فی العلم والجسم ؛ می رساند که علم یکی از ابزارتوانایی وتوانمندی خلیفه الله است، که خداوند آنرا دراختیاراو قرارداده است تا در راستای ولایت از آنها بهره بگیرد.
هدایت انسان ها نیازمند ولایت و تصرف –
ارشاد و راهنمایی برخی انسان ها باسخن وتبلیغ ظاهری میسورنیست،" لذاولایت مقام ارشادورهبری خلق بطریق فلاح باقدرت تصرف درنفوس واصلاح اخلاق وتطهیردرون از پلیدی است.
امام کاظم با یک نگاه ولایی، زن بدکاره را که در زندان قصد اذیت امام را داشت، اصلاح کرد.
به حرکت درآمدن درخت توسط امام کاظم  ،سخن گفتن عصا به دست امام هادی  وروشن کردن اتاق با انگشت مبارک توسط امام رضا  نمونه های ازولایت تکوینی ائمه درراستای هدایت و ارشاد انسان ها است.
مقام انسان کامل وخلیفة الهی ملازم با ولایت و تصرف –
قیصری شارح زبردست تعالیم ابن عربی درباره ی حاکمیت تکوینی خلیفه الله می گوید: خلیفه باید جز صفت وجوب ذاتی، به تمامی صفات حضرت حق، موصوف باشد واستثنای وجوب ذاتی بدان جهت است که فرقی میان خلیفه وذات واجب باشد که ذات واجب دارای صفت وجوب، وذات خلیفه دارای صفت امکان است.
صدر المتألهین با ترسیم دو جنبه بشری و الهی رسول اکرم به عنوان ولیّ خدا تصرفات او را این گونه مستند می سازد: و هذه الربوبیة من جهة حقیقته لا من جهة بشریته... و لما کانت هذه الحقیقة مشتملة علی جهتین الالهیة و العبودیة لا یصح لها ذلک بالاصالة بل بالتبعیة و هی الخلافة، فلها الاحیاء و الاماتة و اللطف و القهر و جمیع الصفات لیتصرف فی العالم... و الحاصل انّ ربوبیته و تصرفه فی العالم بالصفات الالاهیة التی له من حیث مرتبته و قربه... .
از نظر امام خمینی ائمه  پرده های ظلمت و نور را دریده و به معدن عظمت الهی رسیده و دارای خلافت کلی الهی اند، که خلافتی است تکوینی که به موجب آن، جمیع ذرات در برابر "ولی امر" خاضع اند .
مراد از سریان ولایت که در السنه اهل تحقیق دائراست، همین سریان وجود منبسط و نفس رحمانی و فیض مقدس است چنان که فرموده اند: وجود و حیات جمیع موجودات به مقتضای قوله تعالی و من الماء کل شیء حی به سریان ماء ولایت یعنی نفس رحمانی است که به منزلت هیولی و به مثابت ماده ساری در جمیع موجودات است... تصرف او در ماده ی کاینات بخاطر این است که جمیع موجودات عینی به منزله اعضاء و جوارح وی می گردد البته تأثیر در عالم سفلی تحقق نمی یابد مگر به تأیید از عالم علوی... .
مظهریت اسماء و صفات الهی ملازم با تصرف ـ
می توان ولایت تکوینی پیامبر و ائمه را بگونه دیگر و براساس نظرعرفا این گونه تبیین کرد: آنان مظاهر اسما و صفات الهی اند و فعل و قول شان، فعل و قول حق است، این مقام از اقتضائات ذات نورانی و نفوس مقدس آنها است که هیچ کس به آن دست رسی ندارد.
امام خمینی تخمیر طینت اولیای معصوم و تعلم حقایق اسماء و صفات را بر آنان تبیین عرفانی و هستی شناسانه می کند: حق تعالی با دو دست قدرت جمال و جلال خود تخمیر طینت آنها را کرده و در تجلی ذاتی اولی به جمیع اسماء و صفات مقام احدیت جمع، در مرآت کامل آنها ظهور نموده و تعلیم حقایق و اسماء و صفات را در خلوت گاه غیب هویت فرموده .
آل محمد  بندگان خاص و خالص خدایند و تمام آثار شئون خدایی که در امور، علوم و معجزات از ایشان ظاهر گردیده و می گردد در برابر"ذات" خدا، به منزله ی صفت نسبت به موصوف است؛ همان طور که صفت هرگز به قدر یک چشم بر هم زدن بدون موصوف قوامی ندارد و همیشه قائم به موصوف است به قیام صدور، آل محمد  با این شئون و فضائل و کلمات و خصایصی که خداوند به ایشان عطا فرموده است نسبت به او کمال فقر و ذلت و احتیاج را دارند و در آنچه خدا به آنها عطا نموده، نه تنها هیچ استقلالی از خود ندارند بلکه ادعای استقلال را نکرده و نمی کنند و آنچه از اسما و افاضات آل محمد  است، اسمای حسنی و امثال علیای الله بوده و ایشان بدون امر و فرمان خداوند هیچ فعلی را انجام نداده و از خود به هیچ وجه اراده ای ندارد. خوف و ترسشان از خدا از همه ی مخلوقات بیشتر است و مثل آنها مثل آهنی است که در اثر مجاورت و نزدیکی با آتش سرخ و تفدیده شده عمل آتش را از خود نشان می دهد و می سوزاند، لکن آهن گرم شده است نه آتش، سوزندگی آن از ذات خود آن نیست و از آتش است، هیچ وقت ممکن الوجود، واجب الوجود نمی شود ولی هر چه تقرب او به خداوند بیشتر می شود صفات الهی بیشتر در او جلوه می کند. روایت ذیل، مبنای الهیاتی این حقیقت را بیان می کند.
بنده ام مرا طاعت نما تا آنکه تورا نمونه و مثال خویش نمایم که هرگاه به چیزی گویی"بشو"بشود .
دائماً بنده به واسطه انجام مستحبات به سویم نزدیک می گردد تا آنکه من گوش او شوم که با آن می شنود و چشمش که با آن می نگرد و دستش که با آن می گیرد.
"آل محمد" صورهایی هستند برهنه از لباس های مادیت و خالی از استعداد که خدا برای آنها تجلی کرد و بر آنها تابید و آنها را بیرون آورد، پس درخشنده شدند، و او در ذلت آنها مثال خود را انداخت و امور خود را از ایشان آشکار گردانید.
تذکرـ تا این جا مبانی و علل تصرفات ولیّ بیان شد، اما این که گستره و دایره ی تصرفات تا کجا است؟ پرسشی است که پاسخ آن مشکل است "مجموع قراین قرآنی و علمی که نزد ما است اجمالاً وصول انسان را به مرتبه ی که اراده اش بر جهان حاکم باشد را ثابت می کند، اما در چه حدودی، مطلبی است که از عهده ی ما خارج است" .
فصل هفتم ـ ولایت در متون دینی:
(اثبات ولایت ائمه )
قرآن:
ولایت به حقیقت، به اصالت و بالذات از آن خداوند است: الله ولی الذین آمنوا فالله هو الولی  مالکم من دون الله من ولی و لا نصیر ولیّ به صورت مطلق و بدون قید و شرط از صفات خداوند است.
اما خداوند گاهی برخی اوصاف یا شئون خود را در مراتب ضعیف و مناسب حال ممکنات و به اذن خود به برخی انسان های برگزیده می دهد، مانند مقام و شأن شفاعت که درگام نخست و بالذات شفاعت مطلقاً از آن خداوند است، اما برای تکریم جایگاه انبیاء و اولیاء، برخی مراتب شفاعت را به آنها داده است؛ من ذی الذی یشفع عنده الّا باذنه .
همین طور آگاهی از غیب، علم غیب مستقلاً و بالذات و به صورت مطلق از آن خداوند است، اما خداوند این موهبت را در مراتب مناسب شأن اولیاء به آنها داده است، فلا یظهر علی غیبه احداً الا لمن ارتضی من رسول ... .
مقام ولایت نیز به اذن خداوند به انبیاء و اولیاء داده شده است، و ولایت غیر خداوند مقید، محدود، مأذون و در طول ولایت خداوند است .
انسان در مقام نبی، ولی و امام شایستگی دریافت مقام ولایت را پیدا می کند و از آنجا که تفاضل میان انبیاء و ورسولان و اولیاء مسلم است، مراتب ولایت آنان نیز متفاوت است، برترین مراتب ولایت امکانی از آن برترین انبیاء  (خاتم) می باشد، چون مقام خاتمیت یک جایگاه واقعی و برتر است و پس از رسول خاتم این ولایت برتر مربوط اوصیاء و اولیا ء خاتم است که همان ائمه اثنی است .
ولایت در کاربرد قرآنی دارای مراتبی است، پایین ترین مرتبه ی آن مربوط به همه ی مؤمنان است که بر دیگر مؤمنان ولایت دارند؛ المؤمنین و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر اولئک بعضهم أولیاء بعض مرتبه بعدی آن را به کسانی داده است که؛ ایمان آورده، هجرت کرده، با مال و جان در راه خدا جهاد کرده، به بی پناهان پناه داده و دین را یار کرده اند، اولئک بعضهم أولیاء بعض بالاترین مرحلهء ولایت، ولایت خداوند است،و الله ولیّ المؤمنین طبق صریح قرآن، خداوند مرتبهء از ولایت خویش را به پیامبر داده است، النبی اولی بالمومنین من انفسهم علامه طباطبایی بایک استدلال زیبا اثبات می کند که ولایت نبیّ برمردم از نوع ولایت تصرف و دوستی است نه به معنای یاوری ویاری رسانی.
ازآنجا که مودّت ومحبت موجب قرابت ونزدیکی میان ولیّ ومولی علیه می شود قرآن مجید صریحاً از انسان ها مودّت آل محمد را خواستار شده است ، تا به این ترتیب پایه های ولایت تحکیم یابد؛ قل لا اسئلکم علیه اجر الّا الموده فی القربی درآیه دیگر قرآن مجید از واقعیت وملازمه محبت باپیروی که مهمترین اثر ولایت است پرده برمی دارد؛ ان کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله.
نبیّ اکرم بنا به روایات متواتر درغدیر، نخست به آیه ولایت اشاره میکند؛ ألست أولی بکم؟ و پس از اعتراف مردم، می فرماید: من کنت مولاه فعلیِ مولاه وبر اساس احادیث متواتر میان فریقین خط ولایت الهی وقرآن در اهل بیت و امامان معصوم  استمرار دارد. خداوندتمام زحمت های دوران رسالت پیامبراکرم(ص)را، منوط برابلاغ ولایت می کند یا ایّّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فمابلغت رسالتک والله یعصمک من الناس، وپس ازانجام این فرمان الهی دین اسلام که آخرین، کاملترین وزبده ی همه ی شرایع پیشین است کامل وتکمیل می شود؛ الیوم اکملت لکم دینکم...
اطاعت، تبیعیت وپیروی مهم ترین شاخصه ی ولایت است، خداوند که ولی مطلق است مومنان را به طاعت مطلق از رسول خود واز اولی الامر فرا می خواند وبه این ترتیب شاخصه ی ولایت برای پیامبران و اولی الامر ثابت می شود. یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول واولی الامر منکم... از آن جا که دستور پیروی از اولی الامر در ردیف دستور پیروی از خدا ورسول او قرار گرفته واین دستور مطلق وشامل تمام امور دنیایی و اخروی است به خوبی عصمت والهی بودن اولی الامر را ثابت می کند وگرنه خداوند بندگان را به سوی خطا وجهالت سوق داده است.
بر اساس روایات متواتر در منابع شیعه و روایاتی در برخی منابع اهل سنت مصداق اولی الامر، امامان اهل بیت معرفی شده اند.
قراین وشواهد مسلم وقطعی می گوید مراد از مؤمنان در این آیه که ولایتی درطول ولایت نبوی و الهی را دریافت کرده است امام علی است.
روایات :
ابوهریره ازپیامبر روایت می کند که فرمود: روزحساب، روزی است که همه از همدیگر فرار می کنند جز کسانی که بر محور ولایت علی بن ابیطالب حرکت کرده اند.
شیعه و سنی از پیامبر نقل کرده اندکه: هر که بر دوستی [ولایت] آل پیامبر بمیرد شهید مرده است.
در روایات از ولایت و به ویژه ولایت امام علی به عنوان یکی از فرایض مهم الهی یاد شده است که خداوند اصل این فرض را در آیه ولایت بیان فرموده و تفصیل آن را به عهده رسول اکرم  گذاشته مانند دیگر واجبات و فرایض و رسول اکرم این فرضیه مهم را در حجه الوداع توضیح داد که بدنبال آن دین اسلام به کمال و اتمام رسید.
در روایات سخن از عرضه ی ولایت پیامبر و علی بر تمام موجودات (انبیاء، فرشتگان، انسان ها، حیوانات و جمادات) است و این که خداوند (در عالم ذر) از همه ی انسان ها از جمله انبیاء، پیمان گرفته تا ولایت علی و اولاد او را بپذیرند، ولایت مولا علی  در همه ی صحف انبیاء درج شده است.
در روایات، پذیرش ولایت علی  بر اهالی زمین و آسمان واجب شده است .
در این فصل به همین مقدار از دلایل قرآنی و روایی که اثبات مقام ولایت برای ائمه  می کند بسنده می شود و مشروح این بحث به منابع مربوطه ارجاع می شود.

فصل هشتم ـ خصایص ولایت:
رسالت ونبوت ختم وقطع می شود اما ولایت استمرار دارد ولی از اسماء الله است وهو الولی الحمید واسماءالله همچون ذات خدا پاینده وباقی اند، پس مقام ولایت نیز باقی و دائم است؛ فاطر السماوات والارض انت ولییّ فی الدنیا والآخرة.
اما رسالت ونبوت ازصفات کونیه زمانیه که به انقطاع زمان ومکان قطع می شود، پس ولایت همواره است وچون شامل رسالت ونبوت تشریعی ونبوت عامه غیر تشریعی می باشد ازآن به فلک محیط عام تعبیر شده است.
درفص عزیزی فصوص الحکم آمده است: واعلم الولایة هی الفلک المحیط العالم ولهذالم ینقطع ولها الانباء العالم واما النبوة التشریع الرسالة منقطعة وفی محمد قدانقطعت فلابنی بعده مشرعا. ولایت برتراز نبوت ورسالت است ، درانبیاء جنبه ی ولایتی شان برترازجنبه ی نبوتی آنان است، این برتری ازدو جنبه قابل تحریراست:
الف- جهت ظاهری ، لازمه ولایت ریاست وسرپرستی جامعه وهدایت مستعدان است، اما لازمه نبوت، تنها ابلاغ وحی ومعارف غیبی است که دربسیاری موارد، نبیّ ولیّ وامام هم است.
ب- جهت باطنی – ولایت باطن نبوت است وهرپیامبری با جنبه ی ولایتی حقایق ومعانی را از حضرت حق می گیرد و با جنبه نبوتی آنرا به مردم ابلاغ می کند پس ولایت روی ارتباط با خالق ونبوت روی ارتباط با مخلوق است.
خاتم ولایت مطلقه همان حضرت علی وخاتم ولایت مقیده حضرت مهدی است، کل نبیّ یکون ولیّا ولاعکس وکل نبیّ اوله کان ولیّاً .
ولایت باطن نبوت ورسالت است.
















فهرست منابع:
قرآن کریم.
نهج البلاغه
ابن بطریق الاسدی الحلی، العمدة، چاپ اول، جامعه مدرسین، 1407ق، قم.
ابن سینا حسین ابن عبد الله ، الشفاء، الطبعیات.
ـــــــــــــــــــــــــ ، النجاۀ من الغرق فی بحر الضلالات، تحقیق محمد تقی دانش پژوه، دانشگاه . تهران 1364ش .
ــــــــــــــــــــــــ ، الاشارات والتبنیهات، چاپ اول، نشرالبلاغه، قم1375ش.
ــــــــــــــــــــــــ ، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق حسن زاده آملی، چاپ اول، دفتر . تبلیغات اسلامی،1418ق،قم.
ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق اساتذۀ النجف، مطبعۀ الحیدریة، نجف 1376 ق.
ابن عربی محی الدین العربی، فصوص الحکم، تعلیقه ابوعلاعفیفی، چاپ اول، الزهرا، تهران1366ش، بی تا، . . بی جا.
ـــــــــــــــــــ ، تحقیق عثمان یحی، الهیۀ المصریه،1410ق.
ـــــــــــــــــــ ، تصحیح احمد شمس الدین، چاپ اول، دارالکتب، بیروت،1420ق .
ـــــــــــــــــــ ، فتوحات المکیۀ، دارالصاد، بیروت.
ابن فارس زکریا ، مقاییسس الغۀ.
ابن منظورجمال الدین محمد، لسان العرب، چاپ اول، دارالصاد، بیروت، 2000م.
ابوالحسنی علی منذر، شیخ ابراهیم، چاپ اول، موسسه مطالعات، تهران1384ش.
ازهری محمدبن احمد، تهذیب اللغۀ.
اصفهانی حسین بن محمدراغب، المفردات فی غریب القران تحقیق گیلانی، مکتبۀ الرضویه.
اصفهانی شیخ محمدحسین، حاشیۀ المکاسب، تحقیق عباس محمدآل سباع، چاپ اول، انوارالهدی، . . 1418ق.
اصفهانی، شیخ محمدحسین، الانوارالقدسیه، تحقیق علی نهاوندی، موسسۀ المعارف.
آلوسی بغدادی محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن، چاپ چهارم، احیاء التراث، بیروت1405ق.
امام خمینی روح الله، اربعین حدیث، چاپ سوم، طه، قم.
آملی سید حیدر، مقدمات برکتاب نص النصوص.
باقی محمدرضا، مجالس حضرت مهدی (عج)، چاپ دوم، نصایح،1379ش .
بخاری محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، افست از چاپ استانبول، بیروت 1401ق.
بهمنیار بن مرزبان ، التحصیل، تحقیق استاد مطهری،
ترمذی ابو عبد الله محمد بن علی الحکیم، کتاب ختم الولایۀ، تصحیح عثمان یحیی ، چاپ اول،. . . معهد الآداب الشرقیه، بیروت ، بی تا.
تفتازانی سعد الدین بن مسعود، شرح العقاید النسفیه ،
ــــــــــــــــــــــــــــ ، شرح المقاصد، تحقیق عبد الرحمن عمیره، چاپ اول، منشورات . . الرضی، قم1370ش .
ـــــــــــــــــــــــــــ ، شرح العقاید النسفیه، تحقیق احمد حجازی سقاء، چاپ اول، کلیّات . . الازهریه، قاهره،1408 ق.
جرجانی میر شریف علی ابن محمد، شرح المواقف، حاشیه سیاکلوتی، چاپ اول، منشورات . الرضی، قم ،1325 ق .
حاجی سبزواری ملاهادی، شرح المنظومه، تحقیق حسن زاده، چاپ اول، نشرناب،1413ق، بی جا.
حسن زاده آملی حسن، یازده رساله ی فارسی، چاپ اول موسسه مطالعات فرهنگی،1363ش، بی جا.
حویزی عبدعلی بن جمعه، تفسیرنورالثقلین، تحقیق علی عاشور، چاپ اول، موسسۀ التاریخ العربی، بیروت، . 1422ق.
دماوندی رازی ملاعبدالرحیم ، شرح اسرار اسماءحسنی (منتخاباتی از آثار حکمای الهی ، جلال . . . . الدین آشتیانی ، چاپ دوم ، دفتر تبلیغات اسلامی ،قم ، 1378 ش.)
راغب اصفهانی حسین بن محمد، تفصیل النثأتین وتحصیل السعادتین(فلسفه آفرینش) ترجمه زین . . . العابدین قربانی، چاپ اول، نشرسایه، 1372ش، بی جا.
ـــــــــــــــــــــــــــــ ، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق گیلانی،مکتبۀ الرضویه.
ربانی حکیم محمدرضا، جلوات ربانی، چاپ اول، موسه کیهان، تهران 1379ش.
ربانی گلپایگانی علی ، شا خص های امامت درتفکرشیعی ،افق حوزه ، سال چهارم ، شماره 103 . . . فروردین 1385ش.
ربانی گلپایگانی علی ، گفتمان سوم مهدویت، مؤسسه فرهنگی انتظار نور، چاپ اول، 1381 ش.
رخ شاد حسین، در محضر علامه طباطبایی، چاپ اول، نهاوندی، قم.
سهروردی شهاب الدین یحی بن حبش، کتاب التلویحات (مجموعه مصنفات) جلد،1 تصحیح . هزی کربن ، چاپ دوم ، پژوهشگاه علوم انسانی ، تهران، 1373 ش.
سیوطی جلال الدین عبد الرحمن، الدّرالمنثور، چاپ اول، دارالفکر، بیروت .
ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الدرالمنثور فی التفیسر المأثور، تصحیح محمد امین دمج، موسسۀ . . الرسالۀ، بیروت .
شریف مرتضی علم الهدی، الانتصار، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415 ق.
شیخ الصدوق محمد بن علی ابن بابویه، کمال الدین وتمام النعمۀ، چاپ اول، دارالحدیث، قم،1380 ش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، من لایحضره الفقیه.
شیخ طوسی محمدبن حسن، تهذیب الاحکام.
ــــــــــــــــــــــــ ، رسائل العشر، چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم 1414 ق.
ــــــــــــــــــــــــــ ، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، چاپ سوم، دارالکتب . . الاسلامیه، قم، 1349ق .
صدرالدین شیرازی محمد بن ابراهیم، الحکمۀ المتعالیه، چاپ سوم، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1981م.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، شرح اصول الکافی، تصحیح محمد خواجوی، چاپ اول،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مفاتیح الغیب، تعلیقه ی ملاعلی نوری، چاپ اول، موسسه . . تاریخ العربی، بیروت، 1419ق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الحکمۀالمتعالیه فی الاسفارالاربعۀ، چاپ چهارم، داراحیاء . . التراث العربی، بیروت 1410ق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مفاتیح الغیب، موسسه مطالعات علمی فرهنگی، چاپ اول، . . تصحیح خواجوی، سال1379ش تهران.
طباطبایی علامه محمدحسین، نهایۀالحکمۀ، قم، جامعه مدرسین.
ــــــــــــــــــــــــــ ، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، موسسۀاعلمی، بیروت، 1411 . . دارالکتاب الاسلامیۀ، آخوندی مطبعۀالحیدری 1377ق.
طبرسی امین الاسلام، الاحتجاج ، چاپ نجف.
طریحی فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق محمودعادل، چاپ دوم، دفترنشر.
عبده شیخ محمد، شرح نهج البلاغه، چاپ مصر.
علامه حلی حسن بن یوسف ، مناهج الیقین فی اصول الدین، چاپ اول، دارالاسوۀ بیروت 1415ق.
علامه مجلسی محمد باقر، مرآۀ العقول، تصحیح سید هاشم رسولی، اشرف مرتضی عسکری.
ـــــــــــــــــــــ ، بحارالانوار، موسسة الوفا، چاپ دوم، بیروت، 1402ق.
ـــــــــــــــــــــــ ، رسالۀ للعلامۀ المجلسی(شرح باب حادی عشر)، خط عبد الرحیم، مرکز . . نشرالکتاب،1370ق، سنگی، حبیبی.
فخررازی فخرالدین محمد بن عمر، التفسیرالکبیر(مفاتیح الغیب) چاپ دوم داراحیاء التراث، بیروت . . 1411ق.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسیرکبیر، چاپ سوم، رحلی وچاپ اول، دارالکتب العلیه، . . بیروت، 1421ق.
فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی، دارومکتبۀ الهلال..
فیروزآبادی مرتضی، فضایل الخمسه من صحاح السته، اعلمی، بیروت.
فیض کاشانی ملا محمدمحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، چاپ دوم، مکتبۀ الصدر، . تهران، 1416ق.
قمی علی بن ابراهیم، تفسیرالقمی، تصحیح موسوی جزائری، چاپ اول، دارالسرور، بیروت1411ق.
قیصری محمد داود ، اصول تصوف یامقدمه ی شرح تائیّهء ابن فارض.
ـــــــــــــــــ ، شرح فصوص الحکم، تصحیح جلال الدین آشتیانی، چاپ اول بیدار، قم،1363ش . . علمی فرهنگی.
کلینی ثقۀ السلام، الاصول الکافی، تحقیق علی اکبرعفاری، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه . . (آخوندی) 1365ق.
لاریجانی صادق، اهل بیت علمای ابرار، وسایط فیض(مجله ی موعودویژه نامه ی جشن میلاد)
لاریجانی صادق، مجله ی موعود، مصاحبه، مسلسل ده ویازده.
مطهری مرتضی ، امامت ورهبری، چاپ بیست وچهارم، صدرا، 1379ش، قم، تهران.
ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، چاپ یازدهم، صدرا.
ــــــــــــــ ، ولاءهاولایتها، (مجموعه آثارجلد3، چاپ 7، صدرا، قم1420ق).
میلانی سیدمحمدهادی، صدوده پرشس ازفقیه اهل بیت (ع)، ازکتاب منذرابوالحسنی ص24.
مولوی جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، چاپ نیلکسون.
نائینی میرزامحمدحسین غروی، المکاسب والبیع من تقریرات بحث الاستادالنائینی(تقریرمحمدتقی . . آملی).
نمازی شاهرودی علی، مستدرک سفینۀ البحار، جامعه مدرسین، قم، 1419ق.
همایی، جلال‌الدین، مولوی نامه، چاپ نهم، هما.
یثربی یحی، فلسفه ی مشاء، چاپ اول، بوستان کتاب، قم 1383ش .
ــــــــــ ، فلسفه ی امامت، چاپ اول، وثوق، 1378ش.


https://ayandehroshan.ir/vdcicuap2t1ar.bct.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما