تاریخ انتشارسه شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۴۸
کد مطلب : ۳۳
۰
plusresetminus

تجربه دینی و تشرفات

محمدرضا متقیان
1. هر تعريف و هويتي که براي تجربه ديني فرض گردد، ديدارها و تشرفات به ساحت مقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نوعي تجربه ديني است. بنابر اين قضيه تشرفات تجربه ديني است، صادق است. 2. تجربه ديني، در بنيش اسلامي و نگرش قرآني مطرح و مورد تاکيدهم واقع شده است. 3. تشرف و ملاقات امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر غيبت کبری هم صورت گرفته است. 4. راه به سوي تشرف و ملاقات حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همچون لقاء الله بر روي مشتاقان باز است. 5. تجربه ديني و تشرفات حق وصحيح، داراي ملاک ومعيار مشخصي است.
تجربه دینی و تشرفات
مقدمه
«اللهم عجل لوليک الفرج وجعلنا من انصاره و اعوانه والذابين عنه والمسارعين اليه في قضاء حوائجه والمتثلين لاوامره والمستشهدين بين يديه»
بنمای رخ که باغ وگلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن دمی برون آ ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
«شمس تبريزي»
از جفا و گناهان خود سراپا می‌گريستم!‌ اندوهي جان‌کاه در سينه داشتم تا آن‌که به راهي رهسپار شدم، در راه نزديکي دمشق ناگهان نوري خيره کننده پيرامونم بدرخشيد، طوري که برزمين افتادم و ندايي شنيدم که مي‌گفت، «‌شائول، شائول، چرا اين قدر مرا آزار می‌دهي؟» پرسيدم؟ آقا شما کيستيد؟» و آن صدا پاسخ داد، «‌من عيسي مسيح(عليه السلام) هستم، همان کسي که تو به او جفا می‌کني. اکنون برخيز و به درون شهر برو و منتظر دستور من باش» همسفرانم مات و مبهوت مانده بودند. چون صدايي می‌شنيدند، اما کسي را نمی‌ديدند. هنگامي که به خود آمدم و از زمين برخاستم متوجه شدم که چيزي نمي‌بينم. همراهانم دستم را گرفتند و به دمشق بردند درآنجا سه روز نابينا بودم و دراين مدت چيزي نخوردم و نياشاميدم.» [آري، شائول نورآسماني را مشاهده کرد و صدائي اورا شنيد؛ او همان عيسي مسيح(عليه السلام) را تجربه کرده بود. و اين تجربه ديني موجب شد تا شائول آزاردهنده به پولس رسول تبديل گردد.]
روزي شخصي از سيد بحرالعلوم در بارة تشرفات پرسيد :« آيا در زمان غيبت کبرا می‌توان به ديدار امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) رسيد؟» آن بزرگوار فرمود: « کيف و قد ضمني الي صدره چگونه نمی‌توان رسيد، در حالي که آن حضرت مرا به سينه خود چسبانيده است» و روزي ايشان را ديدند که ناگاه در مقابل حرم اميرالمومنين(عليه السلام) ايستاد و چنين سرود : «چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنيدن!» بعد که علت را جويا شدند، فرمود: «چون خواستم وارد حرم مطهر بشوم، چشمانم به وجود نوراني حضرت(عليه السلام) افتاد که در قسمت بالاي سر نشسته‌اند و قرآن تلاوت می‌فرمايند. چون آن نواي جانفزا را شنيدم، کلمات آن مصرع بر زبانم مترنم گشت و چون وارد حرم شدم، حضرتش قرائت کلام الله را پايان دادند و از حرم بيرون تشريف آوردند».
کتابها و مقالات فراواني در باره اين احوال دروني يا تجربه‌هاي ديني در جهان غرب وشرق نگاشته شده است و اين خود يک بحث مهم و جنجالي در حوزه فلسفه دين و کلام جديد به شمار می‌آيد. تجربه ديني (Religious Experience) به لحاظ احوال و حالات دروني (نوعي تجربه عرفاني و براساس قلب، چشم ‌و گوش باطني است که به مراتب قوي تر از ظاهري و مورد تاييد و تاکيد آيات و روايات متعددي واقع شده است) فراگير و انديشه آن (به عنوان يک بحث فلسفي ـ کلامي) جديد و در اواخر قرن هيجدهم بيشتر تحت تاثير شلايرماخر و در واکنش به پديده نوظهور مدرنيته که علم گرايي را شاخصه اصلي خود می‌داند مطرح شده است و به لحاظ تاريخي هم ابتداء در قلمرو پديدارشناسي دين، توسط شلايرماخر و اتو و سپس در روان شناسي دين توسط جميز و بالاخره، دردوره معاصر درقلمرو معرفت شناسي توسط آلستون ، سوئين برن ، گاتينگ و ديگران بيان شده است.
از سوي ديگر درجهان اسلام و تشيع، تشرفات به ساحت مقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) رواج زيادي درميان عام وخاص يافته و کتابها و مقالات فراواني نيز دربارة آن به زيور طبع آراسته شده است. اين ملاقات‌ها و تشرفات بر سه گونه است:
1. ملاقات با چشم و گوش ظاهري: از آنجا که امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) با بدن عنصري و خاکي در عالم جسماني به حيات با برکت خود ادامه می‌دهند پس می‌توان اين گونه حضرت(عليه السلام) را ملاقات کرد.
2. ملاقات امام(عليه السلام) با چشم قلبي و ملکوتي در عالم کشف و شهود.
ملاقات در عالم رويا.
3. محل بحث در تجربه ديني نوع دوم (ديدار با چشم قلبي و ملکوتي )و سوم است ولي با توجه به دو نکته ذيل نمی‌توان محل بحث رامنحصر در نوع اول کرد تا در نتيجه تجربه ديني شامل آن نشود.
الف) نه تنها هيج دليل معتبري ارائه نشده است که محل بحث در تشرفات، نوع اول و با چشم ظاهري باشد بلکه برعکس دلايلي داريم مبني براينکه محل بحث اعم است.
ب) ملاک و ميزان روشني براي تشخيص نوع تشرفات در دست نيست و خصوصا تعين تشرفات در عالم رويا يا در حال کشف و شهود براي اغلب مردم مشکل می‌باشد.
بنابر اين ما در اين مقاله مي کوشيم تا يک بحث نوظهور و مهم فلسفه دين و کلام جديد (= تجربه ديني) در جهان غرب را با يک موضوع پررونق در جهان اسلام و تشيع (= تشرفات) پيوند بزنيم.پس بايد اجزاء قضيه (موضوع ، محمول ، رابطه ، و حکم ) را کاملا روشن کرده و به پرسشهاي ذيل پاسخگو باشيم :
● تاريخچه تجربه ديني وتشرفات به ساحت مقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چيست؟
● تجربه ديني يعني چه؟
● ديدگاههاي گوناگون در بارة هويت تجربه ديني کدام است ؟ و رابطه آنها با بحث تشرفات چيست ؟
● آيا تشرفات ممکن است؟ و اگر امکان پذير است راهي براي آن وجود دارد يا خير ؟
● آثار تجربه ديني و تشرفات چيست؟
● راه تمييز تشرفات صحيح از سقيم کدام است؟ و به عبارت ديگر محک تجربه ديني وتشرفات چيست؟
● چه آفات و آسيبي بحث تشرفات را تهديد می‌کند؟

تاريخچه تجربه ديني و تشرفات به ساحت مقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف):
1. تاريخچه تجربه ديني:
تا پيش از زمان هيوم(1711- 1776) و کانت (1804- 1724)، تقريبا عقل در عرصه شناخت يکه تاز ميدان بود و تمام تلاش انديشمندان ديني مصروف براهين عقلي اثبات خداوند (= الهيات طبيعي) می‌شد اما در قرن هيجدهم ميلادي مناقشات سنگيني بر اين براهين وارد گرديد.
ديويد هيوم (David Hume) بيش از همه در مخالفت الهيات طبيعي نقش داشت او با تکيه بر مبناي تجربه گروي ارکان اين الهيات مانند برهان نظم وبرهان معجزه را مورد ترديد قرار د اد و از اين طريق آن را با انتقاد جدي مواجه ساخت.
کانت همه براهين را که از سوي دينداران براي اثبات وجودخداوند اقامه شده بود را به سه برهان اصلي برگرداند : برهان وجود شناختي، جهان شناختي وغايت شناختي و معتقد بود که براهين ياد شده، توان چنين امري راندارند. ازهمين روي با مايوس شدن از عقل نظري به سراغ عقل عملي رفت و درصدد برآمدتا از اين راه وجود خداوند را اثبات نمايد، عقل عملي را منشاء ايمان به مبداء و معاد می‌دانست که بنياد عقايد ديني و اخلاقي را استوار سازد. وي هم با ناکارآمد دانستن عقل نظري در اثبات امورمتافيزيکي، ضربه ديگري بر الهيات وارد ساخت.
در اين هنگام حفظ دين وارائه توجيه معقولي از ديانت نيازمند طرح جديدي بود. شلايرماخر (1768-1834) که او را پدر تجربه ديني بايد دانست، با طرح جدي نظريه تجربه ديني، قلب وهسته دين را تجربه دانست و در سخنراني‌هايي که در انجمن رومانيست‌ها ي جوان ترتيب داد، گفت : آنچه شما ازآن فرار می‌کنيد دين نيست دين همان چيزي است که شما به دنبال آن هسستيد. گوهر دين همان تجارب باطني وعاطفي است. به نظر وي مبناي دين نه تعاليم وحياني است چنان که در اديان الهي مطرح است ونه عقل نظري است چنان که در الهيات طبيعي مطرح است و نه عقل عملي و اخلاق است چنان که کانت وپيروان وي معتقد ند بلکه اصل واساس دين تجربه ديني است و تجربه ديني احساس وابستگي عاطفي به مبداء وقدرتي متمايز از جهان است. بنابر اين شلايرماخر يک حوزه محافظتي مستقل از عقل نظري و عملي براي دين پديد آورد و آن را از انتقادات علم جديد و عقلاينت انتقادي مصون نگاه داشت.
پس از شلايرماخر فيلسوفاني مانند ويليام جميز (1842- 1910) و ردولف اتو (1869- 1937) راه اورا ادامه دادند. جميز در اثر مشهور خود به نام انواع تجربه‌هاي ديني شهرت فراواني به اين بحث داد. به اعتقاد اين فيلسوفان آنچه در دين مهم است، احساس وابستگي و ارتباط شخصي با خداوند است که از طريق تجربه ديني بدست می‌آيد و. ت استيس هم در کتاب مشهور خود به نام فلسفه و عرفان سعي بليغ دارد تا هسته مشترک تجربه‌هاي عرفاني را بيابد و براساس تفکيک ميان تجربه وتعبير و امکان دستيابي به تجربه ناب، برذهني نبودن تجربه‌هاي عرفاني صحه بگذارد؛ وي معتقد است که اين تجارب نه ذهني اند ونه عيني بلکه از مقوله اي ديگرند.
در نقطه مقابل استيون کتز (1944-) با تاثير پذيري از کانت، مدعي است که هيچ تجربه اي وجود ندارد که بدون وا سطه مفاهيم و اعتقادات حاصل شود؛ ساختار پيشين ذهن در حصول تجربه وشکل دادن به آ ن موثر است. به عبارت ديگر باورها علت تجربه‌ها هستند وين پراودفوت پا را ازاين هم فراتر نهاد و گفت مفاهيم و باورهاي پيشين، جزئي ازتجربه اند. تاريخ بحث تجربه ديني به همين جاختم نمی‌شود. هم اکنون نيز بسياري از فيلسوفان مغرب زمين مانند جان هيک، ويليام آلستون، ريچارد سويين برن، استيس، پراودفوت درآثارشان به اين بحث پرداخته اند.
در ميان متفکران مشرق زمين هم، اولين کسي که به بحث تجربه ديني در جهان اسلام پرداخته است محمد اقبال لاهوري (1938- 1877) است وي از تجربه ديني ويليام جميزمتاثر است و سعي کرده است در سايه اين مفهوم قرائت جديدي از انديشه ديني را در اسلام ارائه کند.
2. تاريخچه تشرفات:
ملاقات و تشرفات به ساحت مقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را می‌توان به دو دورة کلي غيبت صغري و کبري تقسيم کرد.
1/2- غيبت صغري: امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)در شعبان 255 هجري قمري متولد شد و به سال 260 به امامت رسيد؛ آغاز ولادت آن حضرت، همچون موسي(عليه السلام) پنهاني بود تااز خطري که ازسوي دستگاه حاکم متوجه آن حضرت بود، در امان باشد بي گمان عده اي در اين دورة حضرت(عليه السلام) را ديده اند در دوران امامت امام حسن عسگري(عليه السلام) تا آغاز غيبت کبري گروهي از ياران خاص و شيعيان، موفق به زيارت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شدند تا امام(عليه السلام) رابه ديگران معرفي کنند و از خطر فرقه گرايي نجات يابند .وهمچنين در دوران امامت حضرت حجت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شيعيان، از مناطق گوناگون جهان، براي درک حضور آقا(عليه السلام) به عراق و حجاز سفر می‌کردندوگروهي موفق به ديدار می‌شدند که اولين آنها عده اي از مردم ايران زمين از شهر عش آل محمد(عليهم السلام) قم بودند عده اي هم توفيق ملاقات با نمايندگان ويژة حضرت(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را می‌یافتند؛ در اين دوره چهار نفر نيابت خاص امام(عليه السلام) را به عهده داشتند که هريک، پس از فوت ديگري اين وظيفه مهم و خطير را به انجام رساندند.
ابو عمرو عثمان بن سعيد عمري: وي از نمايندگان امام علي النقي و امام حسن عسکري(عليهما السلام) و مورد اطمينان بود. احتمال می‌رود در سال 265 فوت کرده است.
ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري.
ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي (م : شعبان سال 326).
ابوالحسن علي بن محمد سمري (م : شعبان 329)
اين دورة با مرگ آخرين سفير امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ابوالحسن سمري در شعبان 329به پايان می‌رسد و در پاسخ به اين سوال که نايب بعد از شما کيست؟ می‌گويد : « خدا را فرماني است که خود به انجام می‌رساند »؛ شش روز پيش از مرگ وي توقيعي صادر می‌شود مبني بر اين که کسي را به عنوان جانشين خود برنگزيند.
2/2- غيبت کبري : محل بحث در ديدار امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در همين دورة است چون بزرگان و عالمان دين بر رويت حضرت در دوران غيبت صغري اذعان دارند. در اينجا اين پرسش اساسي وجود دارد که آيا شيعيان از امکان ديدار امام(عليه السلام) برخودارند و می‌توانند از محضر آن حضرت(عليه السلام) بهره برندوجمال بي مثالش را ببينند و مسائل علمي و ديني خويش را از حضورش بپرسند يا چنين امکاني وجود ندارد ؟ دو ديدگاه کلي در اين مسئله وجود داردکه ما آن را در بحث« امکان ديدار» بررسي خواهيم کرد ؛ بعونه وکرمه.
اندر چيستي تجربه ديني:
بعد ازبحث تاريخچه به سراغ تعريف و هويت تجربه ديني می‌رويم وسپس آن را با بحث تشرفات مورد مقايسه و سنجش قرار می‌دهيم.
تعريف دقيق مفهوم تجربه ديني (Religious Experience) سهل ممتنع (=مشکل) است؛ سهل است چون همه وقت در زندگي روزمرة واژهاي تجربه، مجرب، دين و ديني را بكار مي بريم و مشكل است زيرا وقتي درصدد تعريف اين واژه‌ها برمی‌آييم مواجه با مشکلات زياد و معرکه آراء می‌شويم.
براي تعريف و تبين اين مفهوم، ابتدا مفهوم « تجربه » و بعد به تعريف و سپس به هويت «تجربه ديني »‌ خواهيم پرداخت.
واژه شناسي تجربه:
داور سوت مسابقه را می‌زند و احمد و بهمن بر روي تشک کشتي براي کسب عنوان قهرماني شروع به کشتي می‌کنند و گاهي هم در سالن کشتي براي ديدن مسابقه حاضر می‌شوند و گاهي هم آن را از تلويزيون مي بينند يا از راديو می‌شنوند؛ حال به نظر شما کداميک تجربه کشتي دارند؟
تجربه واقعه اي است که شخص از سر مي گذارند (خواه به عنوان عامل و خواه به عنوان ناظر) و نسبت به آن آگاه و مطلع است. بنابراين قطعا حالت اول و دوم که حضوري و بدون واسطه است تجربه است. اما اگر تجربه به معناي گسترده و با واسطه در نظر گرفته شودحتي حالت سوم و چهارم هم تجربه محسوب می‌شود.
واژه تجربه (Experience) در فرهنگ لغت: فرهنگ انگليسي وبستر، اين کلمه را مشتق از واژه لاتيني Exprienta به معناي امتحان وآزمايش کردن، اثبات کردن و در معرض آزمايش قراردادن دانسته است. فرهنگ انگليسي آکسفورد اين معاني را ذيل واژه Experience آورده است:
بدست آوردن علم يا مهارت خاص در اثر مدتي تمرين.
واقعه فعاليت يا حالتي که به گونه اي بر نحوه تفکر يا رفتار صاحب تجربه موثر است.
وجود يک احساس فيزيکي با شور خاص و آگاهي از آن.
تفاوت تجربه وعلم حضوري: گاهي گفته می‌شود تجربه همان علم حضوري در فلسفه اسلامي است ولي بايد توجه کرد که چنين تطبيقي، تقريبي است و نظر دقيق و درستي نيست، اگر چه در تجربه هم شخص تجربه کننده دريافتي بيواسطه دارد، اما تنها دريافت بي واسطه ملحوظ نيست تجربه به اين معنا در حقيقت از دو مولفه (دريافت بي واسطه، حالات وهيجانات روحي خاصي مانند دلهره، شادي و هيبت) فراهم آمده است که درمورد بعد عاطفي وهيجاني تجربه نمی‌توان اصطلاح علم حضوري را به کار برد لذا علم حضوري تنها يک مولفه از تجربه به اين معنا را نشان می‌دهد.
تعريف تجربه ديني :
1. مايکل پترسون : «تجربه ديني را غير ازتجربه‌هاي متعارف می‌دانند، يعني شخص، متعلق، اين تجربه را موجود يا حضوري مافوق طبيعي می‌داند (يعني خداوند يا تجلي خداوند دريک فعل) يا آن را موجودي مي انگارد که به نحوي با خداوند مربوط است (مثل تجلي خداوند يا شخصي نظير مريم عذرا).»
2. به نظر شلايرماخر تجربه ديني « احساس اتکاء مطلق و يکپارچه به مبداء يا قدرتي متمايز از جهان است.
3. ويليام جميز تجربه ديني را چنين تعريف کرده است تجربه ديني، تجربه اي است که درآن فرد حضور لحظه اي هويتي ماورائي را احساس کند.
4. «تجربه ديني، تجربه اي است که فاعل تجربه در توصيف پديدار شناختي آن از حدود و واژه‌هاي ديني استفاده مي‌کند.»
توضيح مطلب : در توصيف پديدارشناختي، ‌تنها نحوة ظهور شيء در تجربه بيان می‌شود اين گونه توصيفات گزارش‌هايي صرف هستند و هيچ گونه ادعاي وجودي و داوري درآنها نسبت به ماوراي نحوه ظهور در کار نيست. مهم ترين ويژگي توصيف‌هاي پديدار شناختي، بداهت و يقيني بودن آنهاست. اگر شخص تنها به صرف گزارش از آن چه برايش ظاهر شده است اکتفا کند و عنصر داوري مربوط به ماوراي نحوه ظهور را در آن نگنجاند، توصيف اش ازخطا مصون است؛ مثلا می‌گويد : « اين ديوار براي من سفيد ظهور کرده است» و هيچ ادعايي نسبت به عالم خارج ندارد که آيا واقعا ديوار سفيد است يا نه».
البته فيلسوف دين بااستفاده از روش‌هاي معرفت شناختي می‌تواند توصيفات غير پديدار شناختي تجارب ديني را به توصيفات پديدار شناختي تبديل کند. نحوه کار فيلسوف دين اين است که توصيفاتي مانند «واقع اين گونه است» را به توصيفاتي مانند«واقع چگونه براي من – فاعل تجربه – اين گونه ظهور کرده است»‌تبديل می‌کندکه اين ‌توصيفات پديدار شناختي اند.
5- ويليام آلستون : تجربه ديني به جامع ترين معناي آن، بر هر تجربه اي اطلاق می‌شود که آدمی‌در محيط ديني خود دارد.
همانطوركه ملاحظه كرديددر تمام تعاريف پنجگانه، تشرفات نيز مشمول بحث تجربه ديني می‌شود؛ البته در تعريف پديدار شناسانه بايد بگوييم امام(عليه السلام) اين چنين براي من ظاهر شد نه اينكه من امام(عليه السلام) را ديدم.
هويت تجربه ديني:
حال بايد روشن کرد حقيقت و هويت تجربه ديني چيست ؟ تجربه ديني از چه سنخي است؟ آ يا می‌توان تجربه ديني را از سنخ تجربه‌هاي حسي به شمار آورد ؟ آيا بايد تبيني مابعدالطبيعي ازآن به عمل آورد ؟ يا آنکه تجربه ديني نوعي احساس و عاطفه بيش نيست ؟ آيا تجربه ديني همان تجربه عرفاني است؟
تفاوت تجربه ديني و عرفاني : با توجه به اينكه خصوصا در عصرجديد عرفان غيرديني نيز باب شده است نمی‌توان تمام تجارب را تجربه ديني دانست، بنابر اين، تجربه ديني قسمي از تجربه عرفاني است يعني تجربه عرفاني به ديني وغيرديني تقسيم می‌شود ولي از آنجا كه اكثرا تجربه‌هاي عرفاني در قلمرو دين به وقوع مي پيوندد و طبعا رنگ و بوي ديني به خود مي گيرد به تجارب عرفاني نيز تجربه ديني گفته می‌شود. مباحث فلسفه دين و فلسفه عرفان هم نشان می‌دهد كه اين دو از يك سنخ اند مثلا تجربه ديدن احوال بهشتيان و دوزخيان و مشاهده تجلي خداوندو تجليات او [همچون امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) و مريم عذرا] در جهان به عنوان تجربه ديني ديدار و هم به عنوان تجربه عرفاني ديدار شناخته می‌شود.
در باب هويت وسرشت تجارب ديني چهار نظريه مهم مطرح شده است که عبارت نداز:
1/2 - مافوق طبيعي پنداشتن تجربه ديني: اين ديدگاه از وين پراودفوت است؛ وي براي تجربه‌هاي ديني قائل به هسته مشترکي نيست چون آنها را با يکديگر متعارض می‌داند و در اين مطلب با کتز هم عقيده است که تجربه ديني در قيد و بند فرهنگي است که درآن تجربه رخ می‌دهد پس هيچ تجربه اي بدون مفاهيم و اعتقادات حاصل نمی‌شود و ساختار پيش ازتجربه در شکل دادن به آن موثر است بلکه پراودفوت آن ساختار را جزئي از تجربه می‌داند. استدلال پراودفوت بر اينکه تجربه ديني از سنخ تجربه حسي نيست اين است که اگر اين دو از يک سنخ باشند لازم می‌آيد که متعلق تجربه هم درخارج موجود باشد و علت پيدايش تجربه شده باشددر حالي که در مورد تجربه ديني به دليل تنوع و تعارض متعلقات آن دچار تناقض خواهيم شد. پس يکي از آنها صحيح است چون ممکن نيست مثلا خداي يگانه مسلمانان و تثليث مسيحيان و خدايان متعدد اديان شرک آلودرا دريک جا جمع کرد بنابر اين بسياري از اديان داراي تجربه ديني نمی‌باشند.
پراودفوت براي حل اين مشکل (= عدم جامعيت تجربه ديني) اين نتيجه رسيده است که از يک سو بايد ديگران را هم صاحب تجربه‌هاي ديني بدانيم و از سوي ديگر ملزم نباشيم که متعلقات مافوق طبيعي اين تجربه‌ها را تصديق کنيم. بر اين اساس تجربه اي، ديني است که شخص صاحب تجربه، آن را ديني مي فهمد. اين برداشت نسبتا نزديک به تعريف جميز است: «‌دين، چنان که اينک از شما می‌خواهم داوطلبانه آن را اختيار کنيد براي ما به معناي احساسات، اعمال و تجارب اشخاص در تنهايي خود است به طوري که آنها خود را در ارتباط باچيزي مي فهمند که آن را مقدس می‌دانند.»
به عبارت ديگر تجربه ديني را بايد از نگاه صاحب تجربه توصيف کرد. تجربه ديني، تجربه اي است که صاحب آن، آن را ديني درک کند يعني منطق حاکم بر مفاهيمي که مردم با آن مفاهيم، تجارب خود را تفسير می‌کنند، تجارب آنان را مي سازد.و ديني دانستن يک تجربه بدان معناست که شخص صاحب تجربه معتقد باشدتبين آن برمبناي امور طبيعي نارسا و غيرکافي است.
طبق اين ديدگاه، تجربه ديني بودن يک تجربه، وابسته به توصيف و تفسير تجربه گر است اما ممکن است ديگران با تبيني مادي از اين تجربه وجود متعلق ماوراء طبيعي آن را انکارکنند. مثل اينکه آن حالت را به فرايند‌هاي گوارشي يا اثر طبيعي داروئي مستند کنند يا آن را معلول تلقين فرد بدانند يا بگويند او خيالاتي شده است؛ بنابر اين براي شناخت تجربه ديني رابطه تجربه و تفسيرو تعبيري که ازآن می‌شود بايد معلوم شود؛ آيا تجربه دروني با تفسير يک چيزند يا نه؟ به عقيده استيس نفس يک تجربه يا حالت عرفاني، با تعابير و تفاسيري که در قالب مفهوم از آن تجربه ارائه شود، از يکديگر متمايزند. اصل نظريه اين است که بايد ميان تجربه و تفاسير تفکيک قائل شد. چنان که می‌توان ميان يک تجربه حسي و تفسيري که از آن ارائه می‌شود، تفکيک افکند، يا آن که هرگز نمی‌توان يک تجربه حسي بدون تعبير وتفسير داشته باشيم. اما شکي نيست که متن تجربه چيزي است، و تعبيري که از آن ارائه می‌شود چيز ديگر .
2/2 - احساسي بودن تجربه ديني
فردريک شلايرماخر در اثر پرنفوذش « ايمان مسيحي»‌ مدعي است که تجربه ديني حاوي بار معرفتي و عقلاني نيست بلکه نوعي ارزش شهودي، عاطفي واحساسي دارد. طبق ديدگاه وي تجربه ديني « احساس وابستگي مطلق و يکپارچه به مبداء يا قدرتي متمايز از جهان است» پس اين تجربه، تجربه شهودي است که اعتبار خود را از بيرون دريافت نمی‌کند و مستقل از مفاهيم ذهني، اعتقادات و اعمال ديني است و به عبارت ديگر اعتقادات و اعمال ديني مفسر تجربه و موخر از آن است پس تجربه ديني مقوله اي فرا مفهمومي است که توصيف ناپذير است و بايد آن را با نوعي احساس شناخت. ردولف اتو تحت تاثير اين نظريه قرار گرفت به اعتقاد وي خداوند داراي حيثيتي است که عقل می‌تواندآن را دريابد. مثلا داراي اوصافي روشني نظير اراده خير، قدرت مطلق و هويت شخصي است. تماي اين اوصاف را عقل درک می‌کند و می‌تواند تحليل، تعريف و بررسي کند اما حيثيتي از خدا که مربوط به ذات و حقيقت اوست عقلا قابل فهم نيست و بايد آن را با نوعي احساس دريابيم
اشکال : مدافعان اين ديدگاه در باره ماهيت احساسات و عواطف دچار سوء فهم شده اندچون عواطف نيز مانند اعتقادات و اعمال، قائم به مفاهيم اند؛ آيا خود« احساس وابستگي يا احساس مدهوش شدن در مقابل راز هراس انگيز » مستقل از مفاهيم اند ؟ احساس کننده بايد مفهومي از وابستگي، راز و.... داشته باشد.
3/2 - فوق طبيعي بودن تجربه ديني
در اين نظريه، تجربه اي ديني است که نه تنها در اعتقاد صاحب تجربه بلکه در واقع هم بر اساس امورطبيعي غيرقابل تبين باشد و براي تبين آن، نيازمند موجودي ماوراء طبيعي هستيم. البته تصديق يا انکار ماورائي بودن تجربه ديني، مبتني بر اصل وجود يا عدم ماوراءطبيعت است. کساني که منکر ماوراءطبيعت هستند، فوق مادي بودن تجربه ديني را نيز نمي پذيرند. درحالي که هيچ استدلال صحيحي بر اين انکار ندارند. ولي به صورت‌هاي گوناگون درپي استناد آن به علتي طبيعي هستند. اما مومنين که ماوراءطبيعت را اثبات می‌کنند و به آن ايمان دارند دراينجا نيز تجربه ديني را فوق مادي می‌دانند؛ بر اين اساس به نظر می‌رسد می‌توان تجربه ديني را اين گونه تعريف کرد : « تجربه ديني، تجربه اي است که تجربه گر آن را ديني بداند و براساس امورطبيعي تبين پذير نباشد و براي تبين آن، نيازمند موجود ماوراي طبيعي هستيم». به عبارت ديگر، هم درمقام توصيف تجربه ديني، وجود موجودي مافوق طبيعي مفروض است و هم در مقام تبين آن. پراودفوت نيمي از راه را درست آمد، اما درنيمه دوم به خطا رفت؛‌زيرا حتي اگر در مقام تبيين تجربه ديني، چنانچه پراودفوت گفته بود، از نظام باورها و گرايشهاي شخصي تجربه گر بيرون بياييم، نمی‌توانيم علت پديد آمدن اين تجربه‌ها راصرفا اموري طبيعي بدانيم.
4/2 - تجربه ديني نوعي تجربه حسي
ويليا م آلستون معتقد است که تجربه ديني ساختي همانند تجربه حسي دارد. تحليل او نشان می‌دهد که ادراکات حسي سه ضلعي است: اول، شخصي که احساس می‌کند (=مدرک) دوم، چيزي (مثلا درختي) که مشاهده می‌شود (= شي مدرک) وسوم، جلوه و ظاهر آن چيز (= پديدار) بر همين قياس وي می‌گويد که در تجربه ديني هم سه جزء داريم : اول صاحب تجربه يا شخصي که تجربه ديني را از سر مي گذارند؛ دوم متعلق آن (خداونديا تجليات او) که به تجربه در می‌آيد وسوم پديدار تجربي يا ظهور و جلوه خداوند در دل صاحب تجربه. بنابر اين همانطور که ما از تجربه حسي به باورهائي دست می‌یابيم، با تجربه ديني نيز می‌توانيم اعتقادهائي را توجيه کنيم يعني همانطور که از تجربه‌هاي حسي به واقعيت عالم مادي معتقد می‌شويم به همين ترتيب از تجارب ديني به خداوند و تجليات او باور پيدا می‌کنيم. دليل اين ادعا آن است که مولفه قطعي و مهم در آگاهي حسي، ظهور متعلق ادراک حسي (اشياءفيزيکي )در آگاهي و فاعل شناسا ظاهر می‌شود به همان نحو متعلق ادراک عرفاني (خداوند و تجليات او) نيز بر آگاهي شخصي صاحب تجربه، تجلي می‌کند.
توضيح مطلب ويليام آلستون: ما معمولا براي توجيه اعتقادتمان درباب جهان از ادراکات حسي استفاده می‌کنيم براي مثال وقتي که پرنده اي را در چمنزارمي بينيم در اين اعتقاد که پرنده اي درچمنزار هست موجهيم وهيچ دليلي وجود ندارد که فکر کنيم ادارکات حسي مان نامتعارف اند بر همين قياس، دينداران بر مبناي تجربه‌هاي دين خود حق دارند معتقد باشند که خداوندو تجليات او وجود دارد، آنها را دوست دارد يا دعاهايشان را مستجاب می‌کند بنابر اين اعتقادات مبتني بر تجربه حسي و باورهاي مبتني برتجربه ديني، در بادي امر، در بادي امر موجه صحيح هستند مگر اينکه دليل معتبري بر کاذب بودن آنها داشته باشيم مثلا وقتي خودکار را در آب ليوان مي بينم بنظر می‌رسد که خودکار شکسته است اما ساير باورهايمان اجازه نمي‌دهد اين مطلب را تصديق کنيم. تجارب نيز در بادي امر صادق هستند مگر اينکه دليل معتبري بر کاذب بودن آنها پيدا کنيم.
مقايسه تجربه ديني و تشرفات
تاکنون ديدگاههاي گوناگوني از متفکران مغرب زمين در بارة هويت تجربه ديني مطرح شد و حال به بررسی و مقايسه هرکدام با بحث تشرفات خواهيم پرداخت.
مافوق طبيعي پنداشتن تجربه ديني : در بررسی آن که عمدتا از« ساخت گرايي» پراودفوت نشات مي گيرد باید گفت که براساس این دیدگاه زبان، معلومات و فرهنگ صاحب تجربه هرکدام در تجارب ديني موثرند و اگر اين را بپذيريم تجارب وحياني هم از اين اصل مستثنی نيست پس بايد باورها و انتظارات پيامبردر آن دخالت داشته باشد در حالي که تجارب پيامبران تجارب ويژه اي هستند بطوري که آنان پيرو تجربه وحياني هستند نه اينکه وحي تابع عقايد فرهنگ آنان باشد شاهد ما بر اين مدعي اين است که آنان نه تنها متاثر از فرهنگها زمانه خود نبودند بلکه عليه افکار و عقايد حاکم بر فرهنگ و زمان خود قيام می‌کردند و نه تنها افکار، عقايد و بينشها ي حاکم بر جامعه را دگرگون می‌کردند بلکه ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي را نيز متحول مي‌ساخته‌اند.
در هرحال براساس اين ديدگاه باید توجه داشت که تشرفات وابسته به خيال و توصيف تجربه گر است، بنابر اين ممکن است عده اي آن را تجزيه و تحليل مادي کنند ياآن را خرافي بدانند و عده اي هم آن را واقعي و حقيقي توصيف کنند.
احساسي بودن تجربه ديني: در بررسی این دیدگاه هم بایدگفت که شلايرماخر نمی‌خواهد نفي مطلق توصيف و بار معرفتي تجربه ديني کند؛ اگر چنين بود وي نمی‌توانست اين همه در باره تجربه ديني بگويد و بنويسد؛ اگر تجربه ديني مطلقا غير قابل توصيف بود شلايرماخر نمي گفت تجربه ديني احساس وابستگي مطلق به قدرتي فراتر از جهان است؛ با اينکه اينها همه توصيف است پس چگونه می‌توان گفت که تجربه ديني غيرمعرفتي است ظاهرا منظور شلايرماخر از غير معرفتي و غير قابل توصيف بودن اين بود که اين تجربه به اندازه يک تجربه حسي عادي معرفت بخش و براحتي قابل توصيف نيست، بنابر اين مراد وي از احساسي بودن تجربه ديني اين است که اين تجربه سنخ ديگري از تجربه است و با تجارب متعارف متفاوت است. به هر حال بر فرض قبول این ديدگاه نیز با اقامه يک برهان بنام اسوة برتر می‌توان ديدارهاو تشرفات را ثابت کرد. اين برهان از مقدمات ذيل فراهم آمده است:
● در علوم رفتاري وتربيتي ثابت شده است که آدميان نياز به يک اسوة برتر را در نهاد خود احساس می‌کنند؛ قرآن کريم نيز آن را تاييد ورسول الله را به عنوان يک اسوه نيکوو برتر به ما معرفي می‌کند. « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »
● نهاد وفطرت آدميان کمال طلب و مطلق جوست پس آن الگو بايد داراي کمالات نهايي باشد.
● نظم و قانون حاکم بر جهان حکم می‌کند که اگر در انسان احساس نياز به چيزي فعلي هست آن امر هم بطور واقعي و فعلي وجود داشته باشد مثلا اگر احساس نياز به غذا (= گرسنگي) در انسان هست واقعيت غذا هم بايد باشد و اگر احساس نياز به آب (= تشنگي) وجود دارد واقعيت آب هم بايد باشد و اگر احساس نياز به مهر و محبت پدر، مادر ودوستان وجوددارد همگي آنها بايد واقعا موجود باشدو در غير اين صورت وجود چنين احساساتي در انسان مستلزم لغويت در فعل و صنع الهي خواهد بود. «تعالي الله من ذلک» به قول نورمن گيسلر:« نظم و ناموس طبيعت اقتضاءمی‌کند که امر متعالي در خارج موجود باشد. اين حقيقت که انسان‌ها نيازمند آب هستند و توقع دارند که در جائي قابل دسترسي باشد ناظر به اين است که واقعا در جائي آب وجود دارد.»
● ما آدميان نياز فعلي به يک الگو برتر در خود احساس می‌کنيم آن الگو هم بايد بطور فعلي و واقعي موجود باشد.
● الگو نهايي آدمي بايد مظهر حکمت وصداقت،منبع دانايي وتوانايي، مجري عدالت و منزه از لغزش و خطا و بالاخره داراي تمام صفات نيک و مبراء از صفات قبيح باشد تا آن الگو شکل بگيرد.
● اين الگو برتر حتما بايد پيشوا و امام باشد و الا مستلزم تقدم فروتر بر برتر خواهد شد که عقلا قبيح است.
● تنها مذهبي که قائل است اين الگو وجود دارد و به قول هانري کربن رابطه زمين و آسمانش قطع نيست، شيعه اثني عشري است «اين السبب المتصل بين الارض و السماء» مذهبي که معتقد است ما داراي امام حي، حاضر که تمامي اسماء نيک الهي را درخود دارد « وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا » امام صادق(عليه السلام) ذيل آيه شريفه فرمود: «‌نحن والله الاسماء الحسني»؛ به خداقسم ما ئيم اسماي حق تعالي پس اين الگو مظهر حکمت و صداقت منبع دانايي وتوانايي ومبرا از هوي وهوس و مصون از لغزش در گفتار ورفتار است اين کسي نيست مگر امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف).
● از آنجا که اين اسوه حي وحاضر است ومظهر صفات و اسماء نيکويي الهي است وهيج گونه بخلي در آستان بلندش راه ندارد پس از هم اکنون می‌توان از طريق راز ونياز و دعا با او ارتباط داشته باشيم و نقص‌ها و ضعف‌هاي خود را با آن ا اصلاح کرد همانطور که در دعاي ندبه می‌خوانيم « واجعل صلوتنا به مقبوله و ذنوبنا به مغفوره و دعائنابه مقبوله و...» .ودر صورت فراهم شدن شرائط به فيض ديدارش نائل آييم.
پرسش:آيا اين امکان وجود دارد که در احساس نياز به اسوه برتر دچار خطا شويم ؟
پاسخ:اين احساس وجداني و حضوري است پس امکان خطا در آن نيست جون اگر اين يافته‌هاي حضوري خطا ناپذير باشد هيج معرفت يقيني خطا ناپذيري براي انسان حاصل نخواهد شدچرا که معرفت‌هاي حصولي انسان در يافته‌هاي حضوري او ريشه دارد بايد دقت شود که سخن در احساس نياز است نه تصور يا تخيل آن تا گفته شود تخيل يا تصور چيزي بر واقعيت داشتن آن دلالت نمی‌کند. به عبارت ديگر در برهان اسوه دچار تناقضات و تعارضات نيستيم چون احساس نياز به الگو برتر همگاني است و ترديدي هم در آن نيست چون بر شهود حقيقتي خارج از واقعيت خود مبتني نيست تا گفته شود آنچه که شهود شده، تخيلي و غير واقعي است بلکه تکيه گاه اين برهان تجربي، احساس نياز به الگو برتر است؛ احساسي که بر اساس يک واقعيت دروني است که انسان بي واسطه آن را در خود می‌یابد و در درستي آن ترديدي به خود راه نمی‌دهد زيرا همانطور که گفته آمد اولا، نياز به الگو برتر بدون واقعيتي که متعلق آن باشد محال است و ثانيا اين احساس فعلي است بنابر اين بايد آن الگو هم بالفعل و حيّ وحاضرباشد وهو المهدي ارواحنا له الفداء.
فوق طبيعي بودن تجربه ديني: اين ديدگاه هم می‌تواند منطبق بر بحث تشرفات گردد زيرا غيبت، طول عمر و قيام حضرت(عليه السلام) هر چند براساس نظام علي ومعلولي به پيش می‌رود ولي امور فوق العاده اي هستند که با تبين مادي جور در نمی‌آيد البته اينطور هم نيست که چون اين مسئله مادي نيست و ايشان در پرده غيبت بسر مي برد، راه ديدار آقا بر روي همگان بسته باشد بلکه شايد تحت شرايطي بتوان به حضور ايشان شرفياب شد.
تجربه ديني نوعي تجربه حسي: ديدگاه آلستون می‌تواند توجيه کننده تشرفات به منجي موعود باشد. البته همانطور که ايشان در نهايت بين تجربه‌هاي ديني متعارض پذيرفته است، چاره اي جز توسل به قرائن نيست. وي می‌نويسد : «‌يک مسيحي هوشمند و آگاه...... بايد در جستجوي مبنائي عام براي داوري در باره تفاوت‌هاي بنيادين اديان جهان با يکديگر باشد يعني راهي بيابيد که به شيوه اي « غير دوري » نشان دهد کداميک از رقبا بر حق اند. » پس تجربه ديني و تشرفات هر چند به دليل تنوع و تعارض تجارب، موجه خداوند متعال و تجلياتش همچون عیسی مسیح و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيست ولي در مجموع و في الجمله توجيه کننده بعضي از باورهاست هما نگونه که مجموعه تجارب حسي- هرچند تجربه حسي نادرست مانند سراب نيز وجود داشته باشد- اعتقاد به وجود جهان مادي را موجه می‌کند، مجموعه تجارب ديني نيز با وجود برخي تجارب ناسازگار و متناقض در ميان آنها، حداقل اعتقاد به واقعيت متعالي و منجي موعود را موجه می‌گرداند. بنابر اين نبايد بدون دليل قاطعي از توصيف عارفان و دينداران در باره تجربه‌هاي مشترک خود، چشم پوشي کرد؛ آنان عموما از هوشمندترين، دقيق ترين و صادق ترين افراد زمان خود بوده اند پس نمی‌توان بدون ارائه هيچ شاهدي، همه آن تجربه‌ها را به نوعي فرافکني يا خيال پردازي تاويل کرد. علاوه بر اينکه بسياري از عارفان وپيامبران مخالف ارزش‌ها و فرهنگ حاکم بر زمانه خويش هستند و باآن به مبارزه برخاسته اند و جامعه خويش را به آرمان‌هاي متفاوتي دعوت کرده اند. پس چگونه می‌توان همچون وين پرادفوت و کتز مدعي شد که تمام تجارب آنان در چارچوب نظام‌هاي فکري و متاثر از فرهنگ غالب زمانه شکل مي گيرد.

امکان تشرف به ساحت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف):
ديدگاههاي گوناگوني از متفکران مغرب زمين در باره ماهيت تجربه ديني مطرح و رابطه آن با بحث تشرفات و ملاقات با امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بررسي شد حال به اين مساله از منظر متفکران اسلامي بپردازيم که آيا اساسادر دوران غيبت کبري ديدارو تشرف به ساحت بقيه الله الاعظم که خود نوعي از تجربه ديني به شمار می‌آيد امکان پذير است ؟ آيا می‌توان با خليفه و حجت خدا بر روي زمين وامام حي و حاضر ملاقات داشت يا خير ؟در مورداين امکان ذکر دو نکته ضروري مي نمايد:
ديدارها و تشرفات از سه طريق کشف، خواب و بيداري صورت مي گيرد ولي محل بحث در تجربه ديني در بيداري نيست بلکه فقط شامل ديدارها در روياو کشف که از راه چشم قلبي صورت مي پذيرد، می‌باشد و چشم قلبي هم به مراتب قوي تر از چشم ظاهري است چون با آن می‌توان خدا راهم ديد؛ همانگونه که اميرالمومنين علي(عليه السلام) می‌فرمايد:« مارايت شيا الا و رايت الله قبله و بعده ومعه» و در فرازديگري می‌فرمايد « لم اعبد ربا لم اره» آيات وروايات فراواني صريحا اين قلب، چشم و گوش باطني را تاييد می‌کند؛ مانند« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ » و« أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ » و « أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ. »
شرح وتوضيح آيات فوق مجال ديگري را طلب می‌کند واز روايات هم براي نمونه به کلام گوهر بار اميرالمومنين علي اشاره دارم « ان الله سبحانه تعالي جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره و تبصربه بعد العشوه ...» البته هرچند ديدارها وتشرفات در فضاي مهدويت در محيط چشم ظاهري هم مطرح است (چون حضرت(عليه السلام) بر خلاف ديگر امامان و پيامبران(عليهم السلام) با بدن عنصري وخاکي همچون ما به زندگي با برکت هزار وصدو هفتادساله خود ادامه می‌دهند) ولي نمی‌توان محل بحث را منحصر درآن کرد زيرا بزرگاني همچون آيت الله سيد علي قاضي و آيت الله العظمي بهجت محل بحث را اعم از رويت قلبي وظاهري می‌دانند. و تشخيص وتعيين ديدارهاي ظاهري از باطني در مورد ديدارها و ملاقاتي که با امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صورت مي‌گيرد مشکل است.
متفکران اسلامی‌دو ديدگاه کلي در موردامکان تجربه ديني ديدارامام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دارند:
الف - ديدگاهي که ديدارو تشرف به ساحت امام حي و حاضر را امکان پذير نمی‌داند و لزومي هم بر آن نمي بيند.
ب - ديدگاهي که اين امکان را مهر تاييد مي‌زند ما ادله و مستندات هر دو گروه را مطرح مي‌کنيم و سپس به ديدگاه مختار خود مي پردازيم.
ديدگاه نخست: عدم امکان ديدار:
1/1: مهم ترين و معتبرترين دليل بر نفي رويت و مشاهده امام زمان در عصر غيبت، توقيعي است که شش روز پيش از مرگ علي بن محمد سمري، آخرين سفير خاص امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) صادر شده است. برابر اين توقيع، مدعي مشاهده دروغگوست وادعاي وي قابل پذيرش نيست. اين توقيع را بسياري از علماء در کتابهاي روايي خود آورده اند : شيخ صدوق در کمال الدين، شيخ طوسي در الغيبه شيخ طبرسي د راعلام الوري سيدبن طاووس در ربيع الشيعه طبرسي در احتجاج مجلسي در بحارالانوار و مرآه العقول فيض کاشاني در نوادر الاخبار و....
شيخ صدوق، در کمال الدين و تمام النعمه، توقيع را چنين نقل می‌کند:ابومحمدحسين بن احمد مکتب براي ما حديث کرد : درسالي که شيخ علي بن محمد سمري، قدس الله روحه، وفات کرد در مدينه السلام بغداد بودم. چند روز پيش از مرگ وي، نزد او رفتم،‌اوتوقيعي را براي مردم بيرون آورد که نسخه آن چنين است:
«‌بسم الله الرحمن الرحيم. يا علي محمد السمري. اعظم الله اجراخوانک فيک فانک ميت مابينک و بين سته ايام فاجمع امرک ولا توص الي احد يقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغيبه الثانيه [التامه] فلاظهور الا بعد اذن الله عزوجل، و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا. وسياتي شيعتي من يدعي المشاهده الا فمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو کاذب مفتر، و لاحول و لاقوه الا بالله العلي العظيم.»
تقريب استدلال: اين توقيع صراحت براين دارد که : هرکس ادعاي ديدار و مشاهده با حضرت حجت را بکند، سخنش پذيرفته نيست و در ادعاي خود دروغگوست، در نتيجه نمی‌توان اورا تصديق کرد و بايد به تکذيبش برخاست زيرا جمله «فلاظهور الا بعد اذن الله» «لا» نفي جنس، همراه با استثناء است؛ يعني هيچ ظهوري ندارد و افراد، وي را مشاهده نمی‌کنند مگر پس از اذن خدا وند بنابر اين کساني که پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني، ادعاي رويت و مشاهده کنند، « کذاب مفتر» خواهند بود و تکذيب آنان لازم است.
2/1: بخشي از روايات، به طور مطلق نفي رويت می‌کنندو تصريح دارند که حضرت درميان مردم است وآنان را مي بيند و می‌شناسد، ولي آنان اورا نمی‌شناسند؛ از جمله اين روايت که امام صادق از حضرت امير المومنين علي(عليه السلام) نقل می‌کند : « لو خلت الارض ساعه واحده من حجه الله لساخت باهلها و لکن الحجه يعرف الناس و لايعرفونه کما کان يوسف يعرف الناس و هم له منکرون.»
و اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) مي‌فرمايد : « ان حجتها عليها قائمه ماشيه في طرقها، داخله في دورها و قصورها جواله في شرق هذه الارض و غربها تسمع الکلام و تسلم علي الجماعه تري و لاتري الي الوقت والوعد و نداء المنادي من السماء الا ذلک يوم فيه سرور ولد علي و شيعته.»
نعماني در کتاب غيبت، پس از نقل روايات می‌نويسد : « پس مثال زد براي آنان درباره يوسف که امام(عليه السلام) موجود است، جز اينکه در اين زمان، مي بيند و ديده نمی‌شود، آن گونه که اميرالمومنين(عليه السلام) فرمود : تاروز ظهور و وعده الهي و زماني که ندا از آسمان برآيد.
از اين روايات استفاده می‌شود که زمين بدون حجت، باقي نمی‌ماند وحضرت بقيه الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در ميان مردم کوچه و بازار است، مانند يوسف که برادرانشان او را نمی‌شناختند ولي او آنان را می‌شناخت. سخن مردم را می‌شنود و برآنان سلام می‌کند، درمراکز آنان حاضر مي‌باشد از اين روي، در بحث امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، سخن از روح مجرد و حضور غيرفيزيکي نيست بلکه حضرت مانند ديگران در مجامع حضورمی‌یابد، منتهي افراد او را نمی‌شناسندو وقتي او را خواهند ديد که صيحه آسماني بلند شود و خبر ظهور حجت اعلام گردد و تا آن زمان، کسي ايشان را نخواهد ديد.
ديدگاه دوم : گروهي ازعلماي شيعه بر اين باورند که در غيبت کبري، امکان تشرف و ملاقات، امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجود دارد وحديثي که مدعي مشاهده را کاذب معرفي می‌کندهمانطور که مرحوم علامه مجلسي فرموده است منظور از مشاهده، نيابت خاصه است چون که حضرت درمقام پايان دادن به دوران نيابت خاصه هستند و لذا به علي بن محمد سمري توصيه می‌کنند که تو بعد ازخودت به کسي در باره نيابت خاصه وصيت نکن که هر کس بخواهد آن را ادعا بکند، دروغگوست و افتراء مي بندد.
ديدگاه مختار: به يکي ازبزرگان گفتند آيا ممکن است در زمان غيبت، خدمت امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مشرف شد؟ ايشان در پاسخ فرمودند«‌خدمت خدا می‌توان رسيد چطور خدمت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) که بنده خداست نمی‌توان رسيد. به قول عارف سترگ، آيت الله سيد علي قاضي كه فرمود : كور است هر چشمي كه صبح از خواب برخيزد و دراولين نظر نگاهش به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيفتد.
به نظر می‌رسد به دلائل ذيل فيض ملاقات وديدار امام مهدي امکان پذيراست:
1 - تواتر اجمالي : « ادل دليل علي امکان شي وقوعه» روشن ترين دليل براي امکان چيزي رخ دادن آن است وقتي صدها داستان از ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل شده است پس همين می‌تواند بهترين دليل بر امکان ديداروارتباط و تشرف به محضر ايشان باشد. حاج علي بغدادي حسن بن مثله جمکراني ، سيد مهدي بحر العلوم ، سيدبن طاوس ، شيخ انصاري واز علماي اهل سنت همچون سيد بحر العلوم يمني واز کشورهاي غير اسلامي همچون يولي دختري از چين و بسياري ديگر از مردان الهي نه يکبار و دو بار، بلکه آن قدر خدمت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) رسيده اند که مي گفتند : « اگر آن حضرت از پشت ديواري راه بروند و صداي کفش مبارکشان به گوشمان برسد، تشخيص می‌دهيم که آقا است که را ه می‌روند». آيا با اين همه نقل که می‌توان گفت تواتر اجمالي برآن استوار است جاي اين پرسش باقي می‌ماند که «‌در عصر غيبت نمی‌توان خدمت امام زمان مشرف شد و به ديدار او نايل آمد » ؟!
2- آفتاب تابان: امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همان انسان کامل و خليفه خدا برروي زمين و يکي ازاسماء نيک حق تعالي است که سفارش شده باآن اسماء حضرت حق را بخوانيم؛«وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا » امام صادق(عليه السلام) ذيل آيه شريفه فرمود: «‌نحن والله الاسماء الحسني » ؛ به خداقسم ما ئيم اسماي حق تعالي واين اسماءهمه جارا پر کرده است؛ « اللهم اني اسئلک باسمائک التي ملات ارکان کل شي.»‌ علاوه بر اينکه امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وجه خداست؛« اين وجه الله الذي يتوجه اليه الاولياء » و به هر جا که بنگري وجه خدا درهمان جاست « ... فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ.»‌ بنابراين امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) که خليفه و وجه خداست همچون خورشيدي همه جارافرا گرفته است اگرديدگان ما از ديدار آن نازنين محروم است عيب ز آفتاب مجوي.
گفتم که روي خوبت از من چرا نهان است
گفتا توخود حجابي ورنه رخم عيان است

آري بايد آن چشمان را مداوا کرد؛تا بتواند نشانه‌ها و اسماي حق را ببيند؛ چون ما ازکنار نشانه‌هاي الهي مي گذريم ولي به آن توجه نداريم « وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» اي بسا حضرت(عليه السلام) از کنار ما بگذرد ولي ما اورا نبينيم. اميرالمومنين علي(عليه السلام) می‌فرمايد : « ان حجتها عليها قائمه ماشيه في طرقها، داخله في دورها و قصورها جواله في شرق هذه الارض و غربها تسمع الکلام و تسلم علي الجماعه تري و لاتري...» و امام صادق(عليه السلام): می‌فرمايد: « ...الحجه يعرف الناس و لايعرفونه کما کان يوسف يعرف الناس و هم له منکرون.»
تاکنون مقتضي ديدار و مشاهده امام زمان بيان شد و مانع جديّ هم سر راه آن نيست مگر روايتي که مدعي مشاهده را کاذب معرفي کرده است. در مورد اين روايت دو مطلب حائز اهميت می‌باشد.
منظور از مشاهده فقط در امور محسوسه و ظاهري نيست بلکه همانطور که التحيقيق آورده است؛ مشاهده اعم از شهود در امور محسوسه و غير محسوسه است.
اين روايت سندا ودلاله مخدوش است؛ از حيث سندمخدوش است چون محدث نوري (ره) می‌فرمايد :« انه خبر مرسل غير موجب علما» يعني خبر مذکور، مرسل است و موجب علم نمی‌شود پس با دلائل مسلم تاب معارضه ندارد. از نظر دلالت هم مخدوش است (البته وجه خدشه ديدگاه گروه دوم که از مرحوم علامه مجلسي نقل شد قابل قبول نمی‌باشد زيرا می‌توان درجواب آن بگوييم که اين توقيع صراحت براين دارد که : هرکس ادعاي ديدار و مشاهده با حضرت حجت را بکند، سخنش پذيرفته نيست و در ادعاي خود دروغگوست، در نتيجه نمی‌توان اورا تصديق کرد و بايد به تکذيبش برخاست پس اين سخن ربطي به ادعاي مشاهده همراه با نيابت ندارد، زيرا ختم نيابت خاصه با جمله «‌ ولا توص الي احد يقوم مقامک بعد وفاتک» در صدرروايت مطرح شده است.)چون هر چند در صدر روايت صراحتا در باره پايان نيابت خاصه امام است « ولا توص احد يقوم مقامک بعد وفاتک » و در ادامه روايت می‌فرمايند غيبت کبري شروع شده است و وجود نازنينش ديگر ظهوري ندارد مگر اينکه خداوند بخواهد. درذيل روايت هم می‌فرمايد هر کس قبل از خروج سفياني و صيحه آسماني مدعي مشاهده و ديدارشود دروغگواست. ولي بايد در مشاهده نيک توجه کردکه منظورازآن، مشاهده ظهور است چون سياق و چينش روايت علائم ظهور را نشانه رفته است بنابر اين اگر کسي قبل ازاين علائم مدعي ظهورو مشاهده حضرت(عليه السلام) گردد دروغگوست مويد مطلب مذکور حديثي است از حضرت امام صادق(عليه السلام) که فرمود: «‌نمي بيند او را چشمي هنگام ظهور مگر اينکه همه چشم‌ها او را خواهد ديد پس هرکس غير از اين بگويد اورا تکذيب کنيد.»‌بنابر اين مقتصاي غيبت وبناي آن بر اين است که حضرت(عليه السلام) ديده نشود وگرنه غيبت معني نداشت و طبق اين روايت هم مشاهده ظهور قبل ازعلائم آن ممنوع شده است ولي نه اينکه راه ديدار امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) امکان‌پذير نباشد.

راه تشرف و ديدار:
« هل اليک يابن احمد سبيل فتلقي... »

كشتي نشتگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد كه باز بينيم ديدار آشنا را

آدمي مسافر« عالم ديدار» است، ديدارحضرت دوست اورا رها نمي سازد و آتش بر خرمن او می‌زند و از او بي قراري ناآرام مي سازد بسان مرغي در ققس که پرو بال بر در وديوار مي کوبد تا شايد رها شود و در دشت فراخ و سرسبز ديدار صورت يار را تماشا کند. آتش اين فراق نه تنها در دل محبين و شعيان حضرت بقيه الله الاعظم شعله ور است بلکه حضرات معصومين(عليهم السلام) ¬ نيز از اين فراق بي تابي می‌کردند و بر ايشان خيلي سخت بود که مردم را ببينند ولي اورا نبيند؛ « عزيز عليّ ان اري الخلق ولاتري»؛ در غم دوري او اشک فراق مي ريختند و آه سرد از شوق او مي کشيدند. اميرالمومنين علي(عليه السلام) مي‌فرمايد: « هاه !‌ وبادست به سينه خود اشاره نموده و شوق خود را به ديدار آن حضرت [مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)] اظهارمی‌داشتند.»
تمام عمر دوختم دو چشم خود به راه تو
بيا، بيا که سوختم زهجر روي ماه تو

آري آرزوي ديدار آقا حجه ابن الحسن براي همگان بوده است ولي سوال اساسي اينجاست که آيا می‌توان به اين آرزوجامه عمل پوشيد؟و اگرمی‌توان اين راه کسبي واختياري است يا غيراختياري و اضطراري ؟ آيا راه مشخص و معيني دارد ياخير؟ وبالاخره آيا راهي هست تاديدگان ما به جما ل آقا و مولايما ن روشن گردد؟ « هل اليک يابن احمد سبيل فتلقي... »
بعضي می‌گويند: مسلما، اين آرزو در مورد عده اي تحقق يافته ولي افتخار ملاقات تنها وتنها با عنايت حضرت بقيه الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) است که آن هم از روي حساب وبه دليل نامعلومي صورت مي گيرد. به قول اهل معنا، « تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد.»
بعضي ديگر هم براين مطلب مهر تاييد زده اند و می‌گويند که ملاقات حضرت تنها با عنايت ايشان است و اگرچله گيري و اعمال مخصوص به قصد ورود باشد بدعت است مگر اينکه به قصد رجا اتيان گردد؛ در اين صورت هم نبايد عمل خود را علت ملاقات بدانيم بلکه بايد ببينيم آيا حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ديدار را مصلحت می‌دانند يا خير؟
به نظر می‌رسد که ملاقات و تشرفات در مورد امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به يکي از سه نوع ذيل شکل مي پذيرد:
کشف اختياري: قيصري در مقدمه فصوص الحکم در تعريف کشف می‌گويد: « اعلم ان الکشف لغه رفع الحجاب يقال کشفت المراه وجههااي رفعت نقابها. واصطلاحا هو الاطلاع علي ماوراء الحجاب من المعاني الغيبه و الامور الحقيقه وجودا او شهودا»
خواجه عبدالله انصاري می‌گويد : « المکاشفه مهاداه السر بين المتباطنين و هي في هذا الباب بلوغ ماوراء الحجاب وجودا.» بنابر اين کشف همان پرده برداري غيبي است به طوري که ناديدها و ناشنيدها به عرصه ديد و شنود می‌آيند؛ پس کشف، رفع حجاب از جان است نه اينکه استعداد رويت را به نفس تزريق کنيم.
غبارچهره جان می‌شود غبار تنم
خوش دمي کزين چهره پرده برفکنم

آري، تمام شرائط ديدار فراهم است ولي اگر پارچه اي برچشم خود بستيم يادست خود را جلوي چشم گرفتيم رويت حاصل نمی‌شود. براي کشف و ديدار کافي است که پرده را کنار بزنيم. عارف تمام گستره و پهنه هستي را قابل کشف می‌داند مگر ذات حق که به آن مقام غيب الغيوب و کنز مخفي اطلاق می‌شود؛ چنانکه پيامبر فرمود« ما عرفناک حق معرفتک » بنابر اين با همين چشم دل که محل بحث تجربه ديني است می‌توان به ديدار دلدار و مولاي خود نائل شويم و اين چشم تقدم رتبي بر چشم سر دارد چون رويت از آن نفس يا چشم باطني است و شرايط رويت ظاهري مثل داشتن چشم، نور کافي و ... فقط زمنيه سازو معد است پس اگرنفس بينده است می‌تواند آنچه را که با چشم سر نيز قابل رويت نيست ببيند؛ مانند همان داستان ابوهارون که ازحضرت آيه الله بهجت نقل شده که ايشان فرمودند« يکبار که وارد حرم امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) مي‌شدم نابينايي را ديدم که دم درورودي نشسته است. ناگهان به من الهام شد که از اين نابينا بپرسم امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از کدام در وارد حرم شدند؟ با خود گفتم : عجب الهامي ! بيناها هم نمی‌دانند، چشم دارها هم خبر ندارند که ايشان از کجا وارد می‌شوند....اما جلو رفتم و سلام کردم و پرسيدم : « به نظر شما امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) از کدام در وارد می‌شوند؟ گفت : ايشان هم اکنون از همين در تشريف بردند!» يک نابينا مي بيند و بر سر راه آن امام(عليه السلام) مي نشيند اما بينا‌ها نمي بينند !
طريق کشف اختياري:
پرسش مهمي که در اينجا جلوه می‌کند اين است که چگونه می‌توان بينا شد و چشم دل خود را باز کرد ؟ به عبارت ديگرراه کشف اختياري کدام است؟ اگر بخواهيم تمام راهها با ريزکاري‌ها و جزئيات آن را در اين مقال بگنجانيم، مثنوي هفتاد من کاغذ شود لذا به چند راه فقط اشاره کوتاهي می‌کنيم:
الف- انقطاع و دل دادگي:
بايدزنگارهاي قلبي را زدود« كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ» و از دنياي زودگذر و پست مادي گذشت تا به امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود برسيم؛ ‌«‌سيدي اخرج حب الدنيا من قلبي واجمع بيني و بين المصطفي و آله خيرتک من خلقک و خاتم النبين » همانطور که در اين فراز از دعاي ابوحمزه ملاحظه می‌فرماييد وصال رسول الله و آل طاهرينش(عليهم السلام) متفرع بر خروج دنيا ازقلب شده است و همين سرّ ديدار و لقاي حق تعالي نيز می‌باشد؛ در مناجات شعبانيه می‌خوانيم «‌الهي هب لي کمال اللانقطاع اليک و انر ابصارقلوبنا بضياءنظرها اليک حتي تخرق الابصار حجب النور فتصل الي معدن العظمه» پس با انقطاع کامل از مظاهر دنيوي ودوري ازآنچه که مارااز امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) جدا می‌کند، می‌توان شاهد جمال و حضور ش باشيم؛ ديو چوبيرون رود، فرشته درآيد.
اجتهاد و تلاش مستمر :
بايد شبانه روز در جهت آرمانهاي امام(عليه السلام) کار کرد وسر از پانشناخت تاراهها بسوي ما باز شود « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» ودر اين مسير استقامت داشت اينطور نباشد که بدون برنامه ريزي به جلو برويم يا اگر برنامه داريم در راه پياده کردن آن دچار روز مرگي‌ها شويم ونتوانيم به اهداف الهي و مهدوي خود برسيم اگر هدف وجهت گيري مادرست باشد و در طي کردن آن استقامت به خرج بدهيم ناظر نزول ملائکه در زندگي خود می‌شويم « إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ » وبا اين اجتهادوکوشش سعه وجودي خود را فراخ، موجب رضايت مولاي خودرا فراهم و زمينه وصال و رويت را به روي خود بازخواهيم کرد همانطور که در دعاي عاشقانه ندبه می‌خوانيم « واعنا علي تاديه حقوقه اليه والاجتهاد في طاعته واجتناب معصيته وامنن علينا برضاه وهب لنا رافته ورحمته و دعائه و خيره ما ننال به سعه من رحمتک»
ج – ذکر : بايد تمام ذکر وحواس ما در هر کار ي که شروع مي کينم از کوچک وبزرگ با ياد وبرآورده شدن اهداف او باشيم در اين صورت است که می‌توانيم رقم فيض را بر خاطر خود بنشانيم.
خاطرت کي رقم فيض پذيرد هيهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کني

شايد دليل اينکه در قرآن کريم بعد از ترغيب به ذکر ودوري از غفلت دعوت به اسماي الهي شده ايم همين نکته باشد که با غفلت نکردن از ياد خداوند وتجليات واسماي نيکويش زمينه اين دعوت فراهم می‌شود؛ « وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (179) وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» اين آيه کريمه می‌فرمايد عده اي هستند با اين که قلب معنوي دارند ولي آن را به کار نمي اندازند ودر نتيجه از چشم و گوش باطني خود محروم اند وعلت اين که آنان به اين مرحله (که از رتبه حيوانات هم پست تر است) رسيده اند به دليل غفلت است وبا اين يادآوري که شما داراي قلب،چشم و گوش باطني هستيد مارا به اسماي نيکوي خود که طبق روايات به امامان(عليهم السلام) تفسير شده اند دعوت می‌کند. پس اگر غافل نبوديم و همواره ذاکر حق وتجليات او (که يکي از آنها اکنون امام حيّ و حاضر حضرت بقيه الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌باشد، باشيم زمينه دعوت و وصال به او را براي خود فراهم می‌کنيم.
کشف غير اختياري: اين كشف اضطراري ممكن است براي هر كسي حتي كافرهم وقتي مثلادر درياي طوفاني گرفتار شود رخ دهد وخدا رادرآن حالت بيابد و اورا بخواند ولي وقتي نجات پيدا كرد بازهم به اعمال ورفتارقبلي ادامه دهد«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ» اين كشف درآخرت هم رخ می‌دهد « لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» و جالب اين است كه حتي درآنجا هم اگرآنان به دنيا برگردند به كفر و شرك عود خواهند كرد؛ «.... وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ » عده اي هم ممكن است از روي اضطرارآقا را بخوانند و امام هم كه كانون مهر محبت است طبق مصلحت به ديدار ايشان بشتابد و آنها را دستگيري كند ولي بعد از برآورده شدن حاجت خود، بازهم به كفران و طغيان خود ادامه دهند.
مشاهده در خواب : در اين طريق وجود مثالي حضرت را مي بينيم كه براي بسياري اتفاق افتاده است. ولي با توجه به اختصار اين مقال از طرح و نقد آنها نيز معذوريم.
آثارتشرفات و تجربه ديني :
تجربه ديني و تشرفات می‌تواند تا مدتها آثار شگفت آوري در روحيه و رفتار افراد داشته باشد. البته ميزان قدرت و ضعف آن بستگي به حالات آنها دارد در بعضي از موارد آن قدر قوي است که تمام زندگي را متحول می‌کند. براي نمونه به سه مورد از آنها اشاره می‌کنيم:
1. پولس رسول: از جفا وگناهان خود سراپا می‌گريستم !‌ اندوهي جانکاه در سينه داشتم تا آنکه به راهي رهسپار شدم، در راه نزديکي دمشق ناگهان نوري خيره کننده پيرامونم بدرخشيد، طوري که برزمين افتادم و ندايي شنيدم که مي گفت، «‌شائول، شائول، چرا اين قدر مرا آزار می‌دهي؟ » پرسيدم ؟ آقا شما کيستيد ؟ » و آن صدا پاسخ داد، «‌من عيسي مسيح(عليه السلام) هستم، همان کسي که تو، به او جفا می‌کني. اکنون برخيز و به درون شهر برو و منتظر دستور من باش » همسفرانم مات و مبهوت مانده بودند. چون صدايي می‌شنيدند، اما کسي را نمی‌ديدند. هنگامي که به خود آمدم و از زمين برخاستم متوجه شدم که چيزي نمي‌بينم. همراهانم دستم را گرفتند و به دمشق بردند درآنجا سه روز نابينا بودم و دراين مدت چيزي نخوردم و نياشاميدم.» [آري، شائول نورآسماني را مشاهده کرد و صدائي اورا شنيد؛ او همان عيسي مسيح(عليه السلام) را تجربه کرده بود. و اين تجربه ديني موجب شد تا شائول آزاردهنده به پولس رسول تبديل گردد.]
2. سيد بحر العلوم يمني:« يارا يارا گاهي دل ما را به چراغ نگاهي روشن کن.... ». سيد يمني نه تنها با يک نگاه حضرت(عليه السلام) زنده و شيعه اثني عشري می‌شود بلکه هزاران نفر از پيروان خود را نيز شيعه می‌کند؛ وي از علماي متعصب زيديه و به شدت منکر حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده است بنحوي که از دانشمندان آن زمان خواستار برهان ودليل می‌شود ولي هرچه مراجع شيعة از کتب اخبار و تواريخ عامه و خاصه اقامة دليل می‌کنند اثري براو نداردو قانع نمی‌شود تا اينکه آيت‌الله اصفهاني در جواب نامه اش می‌نويسد جواب شمارا بايد حضوري بدهم، ايشان به اتفاق فرزندش سيد ابراهيم و چند نفر از مريدان خاص ايشان به نجف اشرف مشرف می‌شوند و وقتي به آنجا می‌رسند منتظر جواب می‌شوند آيت الله اصفهاني می‌فرمايد شمابا سيد ابراهيم همراه من بياييد و بقيه بمانند، فرزندشان سيد ابراهيم ماجرا را اينگونه تعريف می‌کند : ما که از منزل بيرون آمديم نمی‌دانستيم به کجا می‌رويم، تا اينکه از شهر خارج و وارد وادي السلام شده و در وسط وادي، جايي بود که آن مقام مهدي مي گفتند. چراغ را از مشهدي حسين گرفته و خود ايشان به اتفاق پدرم و من وارد آن محيط شديم، پس آقاي اصفهاني از چاه آنجا، آب کشيد و وضو تجديد کرددر حالي که ما به عمل او مي خنديديم؛ آنگاه وارد مقام شد وچهار رکعت نماز خواند و کلماتي گفت؛ ناگاه ديديم آن فضا روشن گرديد؛ آنگاه پدرم را طلبيد؛ وقتي وارد آن مقام شد، طولي نکشيد که صداي گرية پدرم بلند شد و صحية اي زد و بيهوش شد؛ نزديک رفتم ديدم آقاي اصفهاني شانه‌هاي پدرم را مالش می‌دهد تا به هوش آمد؛ وقتي از آنجا برگشتيم، پدرم گفت : جمال نازنين حضرت ولي عصرحجه ابن الحسن العسکري(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را مشاهده کرده و شيعه اثني عشري شده است. سيد بحرالعلوم بعد از چند روز از نجف اشرف به يمن مراجعت نمود و چهار هزار نفر از مريدان يمني خود را، شيعه اثني عشري نمود.
آنان که خاک را به نظر کيما کنند
آيا شود که گوشة اي چشمي به ما کنند

3. يولي دختري از چين: اين دختر از کوچکي به دنبال سلطان آسمان مي گشت ولي در کشور خود به‌‌آن نمی‌رسد تا يک دوست مسيحي او را با خدا آشنا می‌کند يولي هم به اميد سلطان آسمان‌ها، مسيحي می‌شود و به کليسا می‌رود و چون صداي خوشي داشته در گروه کر کليسا شرکت می‌کند. روزي وقتي می‌خواهد با تاکسي براي اجراي مراسم به کليسا برود تاکسي اشتباهي او را در مقابل مسجدي پياده می‌کند. خانمهايي که با چادر سفيد بودند توجه يولي رابه خود جالب می‌کنند ا وکنجکاو می‌شود و با آنان وارد مسجد می‌شود و حرکات آنان را تقليد می‌کند خودش می‌گويد «نمی‌دانستم چرا نماز می‌خوانم ولي از کارهايي که انجام دادم، لذت بردم و احساس شادي عجيبي پيدا کردم»؛ «يولي» تحت تاثير معنويت محيط قرار مي گيرد، انس جديدي احساس خدا جويش را مي لرزاند اما زبان نمی‌داند. هيچ نمی‌داند! او هرگاه دلش مي گيرد چادري را به سر مي کشد ونمازمی‌خواند و عجيب آرامشي بر وجودش مستولي می‌شود. دعا می‌کند خدايا ‍! اگر تو هستي لطفا نشانه اي به من نشان بده تا باورت داشته باشم. وي در طي سفري با قرآن آشنا می‌شود و مسلمان می‌شود ونام اولين زن شهيد اسلام «سميه» را بر خود مي گذارد. در بارة قرآن می‌گويد : از خواندن قرآن به شوق آمده بودم و متوجه شدم که خدا مرا دوست دارد و انتخابم کرده تا هدايتم کند. روزي با خانمي که در سفارت ايران اور ا با قرآن واسلام آشنا کرده می‌گويد: می‌خواهم با دين خودم بيشتر آشنا شوم. او پشنهاد می‌کند که به ايران برو؛ شور وعشقي که دراو بوجود آمده بود او را از چين به ايران رهسپار می‌کند.
وقتي براي خريد بليط رفتم کمي ترسيده و نگران بودم. مرتب به خداوند مي گفتم : دارم يک ريسک بزرگ می‌کنم، در کشور خودم آدم مفيدي هستم و اين تغيير زندگي نمی‌دانم چه بلايي به سرم می‌آورد. غمگين بودم. بالاخره بليط خريدم و موقع برگشتن به هتل با مردي برخورد کردم، اواز گذشته من و اينکه دلم مي جوشد سخن گفت : تعجب کردم و پرسيدم شما ازکجا می‌دانيد ؟ او گفت به مستمندان کمک کن، آنگاه از دوران بچگي تا آن روز مرا يک به يک بازگو کرد؛ حرف‌هاي آن مرد مرا به شدت شگفت زده کرد، حتي گفت تو در کودکي به دور از چشم خانواده ات هميشه به آسمان نگاه می‌کردي و مي گفتي که اي کسي که سلطان آسمان‌ها هستي می‌خواهم با توآشنا شوم؛ اين جمله اي را که از دوران کودکي ام گفت هيچکس نمی‌دانست واو سرنوشتم را سخت ولي روشن تصوير کرد. بعد هم گفت : من براي هدايت مردم آمدم، تا گناه نکنند.گفتم لطفا آدرس به من بدهيد که با شما تماس بگيرم، او گفت که آدرس ندارم.
می‌خواهم شما را باز هم ببينم.
نمی‌تواني، اما من به ياري ات می‌آيم.
در را ه ايران چه اتفاقي مي افتد ؟
مشکل بزرگي ايجاد می‌شود ولي تحمل داشته باش ازمشکلات نترس اين مسايل براي تو روشنايي دارد.
چه مشکلي ؟
چيزي نگفت و رفت.
وقتي که به ايران آمدم و در مورد امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) شنيدم متوجه شدم اين مشخصات همان مردي است که در پکن ديدم؛ آنگاه فهميدم آن مردي که ديدم آقا امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده اند وايشان راه را براي مسلمان شدنم هموار کردند. اميدوارم که باز به ديدار ايشان نائل آيم.
کشتي نشستگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد که باز بينيم ديدار آشنا را

محک تجربه ديني و تشرفات :
يکي از بحث‌هاي بسيار مهم در بارة تجربه ديني که مورد توجه اکيد فيلسوفان دين و متکلمان الهي قرار گرفته، بحث در بارة محک ذهني يا عيني بودن تجربه‌هاي ديني است يعني بحث در اين که آيا تجربه‌هاي ديني و تشرفات بر واقعيت يا واقعيت‌هايي واري احساس وشهودي که بر صاحبان چنين تجربه‌هاي رخ می‌دهد دلالت دارد يا ندارد ؟ والتر استيس اين بحث راچنين مطرح می‌کند.
« اين تجربه [عرفاني] فقط تجربه اي ذهني در ذهن خود عارف است .... لکن در جهان خارج وجود ندارد اين حالت را می‌توان نگرش ذهني گرايانه به عرفان ناميد نگرش ممکن ديگر اين است که تجربه‌هاي عرفاني، متضمن چيزي عيني است، يعني متضمن آن است که موجودي در عالم خارج واقعيت دارد موجودي که آفريدگار جهان است. اين نگرش است که بيش تر اديان و بيش تر عارفان اتخاذ کرده اند. اين نگرش را می‌توان نگرش «عيني گرايانه» ناميد.
زمينه طرح اين بحث اين بوده است که احساس‌هاي روحي و رواني پديد آمده در عالم بيداري و غير آن (کشف و عالم رويا) دو گونه اند : برخي، موهوم و پنداري اند که آنها را ذهني مي نامند و برخي ديگر حقيقي و واقعي اند که آن را عيني می‌گويند بنابر اين با توجه به اين دوگانگي حالت‌هاي روحي و رواني انسان اين پرسش‌ها مطرح می‌شود که آيا تمام تجارب ديني ديدار واقعي است ؟ چه محک وميزاني براي تشخيص تجربه واقعي از پنداري و خيالي داريم؟ آيا اتفاق نظر می‌تواند معيار درستي باشد ؟ يا بايد به سراغ ملاک ديگري برويم؟
اتفاق نظر: يکي از ملاک‌ها می‌تواند اتفاق آراء در بارة يک مورد خاص باشد مثلا در طول تاريخ عدة بسياري خبر از خانةخدا داده اند وديگران هم آن را تلقي به قبول کرده اند، در توحيد ذاتي حق تعالي هم همه اديان و حتي اديان غير الهي و مشرکان هم اعتراف به آن داشته اند « وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ » در مورد اصل منجي موعود هم اين اتفاق راي را حداقل بين اديان بزرگ دنيا (‌يهوديت، مسيحيت و اسلام) شاهديم بنابر اين می‌توانيم بگويم اصل و اساس مورد متفق عليه في الجمله صحيح می‌باشد.
نقدوبررسي: اين راه نمی‌تواند به عنوان ملاک و معيار صدق تجربه ديني ديدار باشد چون خطاپذير است؛ مثلا در تاريخ گذشته هم مردم به اتفاق آراء مي گفتند که خورشيد به دور زمين می‌گردد و لي بعد معلوم شد که عکس آن صحيح است؛ بله ما هم قبول داريم که تجربه و تفسير آن در اينجا خلط شده است. ولي اين تفکيک در مورد تجربه‌هاي ديني بسيار مشکل است؛ بنابر اين می‌توان گفت که اتفاق نظر اگر هم شرط لازم براي تجارب ديني باشد ولي مسلما شرط کافي نمی‌باشد.
وحي وبديهيات عقلي : وحي و عقل خطا ناپذيرند پس اگر گزارش افراد در تجارب ديني (ديداري وغير ديداري) خود با آن منطبق بود، معتبرند؛ ولي اگر مغاير بود فاقد اعتبار است.
نقد و بررسي: درست است که علوم برهاني و نظري درحل و فصل بسياري از تجارب رهگشاست ولي به قول ابن ترکه عقل، تمام تجارب ديني را نمی‌تواند ارزيابي کند زيرا درک بعضي از آنها از طاقت بشري و درک مفهومي خارج است؛ بنابر اين بايد به سراغ وحي براي ارزيابي کل تجارب ديني برويم و منظور ما از وحي، کشف و شهود معصوم(عليه السلام) نيست؛ چون تطبيق آن هم براي همگان ميسور نيست؛ مثلا رويت و مشاهدة ظاهري امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را چگونه می‌توان با آن تطبيق داد؟ ! در نتيجه براي ارزيابي نهايي می‌توانيم به سراغ آياتي که بر قلب نازنين رسول الله وحي شده و روايات معصومان که به تاييد آيات رسيده برويم.
آسيب شناسي تشرفات:
همانطور که می‌دانيد کتابها وسخنان بسياري در باره ديدار و ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) رواج يافته است که برخي از آنها شمه اي از حقيقت دارد و برخي هم نادرست و برخاسته ازتصورات و خيالبافي است. نقل اين داستانهاباعث شده که يک عقيده درست و صحيح به ناصوابها يي آميخته گردد و عقايد خرافي و ناصحيح و غيرمستدل در ميان مردم رواج يابد و رواج اينگونه مطالب هم موجب شده در بعضي از مناطق کشور شاهد حوادث نابخردانه و اتفاقات عوام فريبانه خرافي باشيم؛ کسي در منطقه اي مدعي می‌شود که قطره اي ازخون سر امام حسين(عليه السلام) ريخته و ديگري اظهار می‌کند سر مبارک حضرت را ديده، يا چوپاني مدعي می‌شود که غلام شاه چراغ است واز وي دستورهايي دريافت کرده است و خانمي که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستايي می‌رود و مدعي می‌شود که امام عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را ديده است و هرمريضي که اينجا بيايد شفا پيدا می‌کند در مورد ديگر، دختر، يا زني نظر کرده می‌شود و حاجت مردم را برآورده می‌کند و .... اينها برخاسته از ديدارها و حکايتهائي است که بدون هيچ ضابطه و قاعده اي رواج می‌یابد و جوي ناسالم و به دور از حقيقت به وجود می‌آيد و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستين به دور می‌کنند و در باتلاق خرافات فرو مي برند بنابر اين بحث ديدار امام مهدي نياز به يک آسيب شناسي جدي دارد که متاسفانه تاکنون صورت نگرفته است در اين آسيب شناسي توجه شما را به نکات ذيل معطوف می‌داريم:
معرفت و اطاعت :در دوران غيبت کبري که با فقدان ولي الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مواجه ايم بايد سعي کنيم تا تمام اسباب رضايت و خشنودي آن سرور کائنات را فراهم کنيم. البته همه پيروان او از هجر رخش مي سوزند و شوق ديدار و ملاقات آقا در تمام جان‌هاي مشتاقان رسوخ دارد ولي وظيفه ما معرفت و اطاعت از تمام فرامين آقا است؛ آنگاه اگر وجود نازنينش مصلحت بداند ديدار جمال تابناکش هم حاصل خواهدشد وگرنه نبايد از ادامه طريق امام که همان راه خداست لحظه اي درنگ به خود راه داد چون يکي از اسرار غيبت، امتحان بندگان در را ه اوست. اميرالمومنين علي(عليه السلام) می‌فرمايد: « للقائم منا غيبه احدها طويل کاني بالشيعه يجولون النعم في غيبته، يطلبون المرعي فلا يجدونه. الا فمن يثبت منهم علي دينه لم يقس قلبه لطول امد غيبه امامه فهي معي في درجتي يوم القيامه.» و در روايتي ديگر می‌فرمايد « ولکن بعد غيبته وحيره فلا يثبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين.» شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمه روايات فراواني مانند اين روايت، نقل می‌کند
غرور و تشرفات : با توجه به اينکه افراد گوناگوني (از علماء بزرگ، افراد صالح و متقي، افراد معمولي غير صالح، اشخاص معمولي با تقوي، افرادي که ازهمه جا نااميد شده اند و حتي افراد ي از اهل سنت) به حضور آقا شرفياب شده اند به اين نتيجه می‌رسيم که اولا تشرف مخصوص هيچ قشري نيست و ثانيا هر کس به فيض ديدار رسيد لزوما فرد متقي و کاملي نخواهد بود پس اگر کسي به فيض ديدار شرفياب شد نيايد مست عجب و غرور گردد بلکه بايد براين نعمت شکر کند و بردرجه معرفت خود نسبت به امام مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) هر چه بيشتر بيفزايد.
راه معرفت: معرفت به امام(عليه السلام) از ميوه درخت عقل ونقل بدست می‌آيد؛ (« ... كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ (8) قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا ..... وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»‌ ) نه ازکثرت تشرفات و ديدارها زيرا بسياري بودند که گل سرسبد عالم امکان، رسول الله را ديدند و از اصحاب و ياران او هم بودند (مانند طلحه و زبير) و حتي اندرون خانه اوجاي گرفتند (همچون عايشه) ولي دراثر انحراف از جاده قرآن وعترت و پيروي از هوي وهوس، چشم و گوش‌هايشان از درک حقايق هستي بسته شد؛« أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ. » ودرنتيجه درمقابل امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود (اميرالمومنين علي(عليه السلام)) ايستادند ودر پايان هم بعضي از آنها با شمشير معصوم(عليه السلام) رهسپار درک شدند.
کتمان سرّ: اينطور نيست که هر کس به ملاقات بقيه الله الاعظم(عجل الله تعالي فرجه الشريف) رسيد بازگو کند بلکه عده اي (همانند کساني که به لقاءالهي رسيده اند يا صحنه اي از قيامت و باطن افراد را هم اکنون مي بينند) کتمان سرّ می‌کنند؛ پس از هر بزرگي اين انتظار را نبايد داشته باشيم که ديد وبازيدهاي خود را بازگوکند.
تجربه ديني و اعمال خارق العاده: نبايد تجربه ديني را با اعمال خارق العاده اي از قبيل سحر، جادو، شعبده بازي، هيپنونيزم، تله پاتي، تسخير جن، يا تسخير ارواح مساوي دانست، زيرا انجام اين اعمال گرچه ازسوي اندکي صورت مي گيرد، اما افراد ديگر نيز می‌توانند از طريق برخي آموزش‌هابه چنين قدرتي دست يابند، اما تجارب ديني را نمی‌توان از طريق آموزش‌ها به دست آورد بلکه بيشتر وهبي واعطايي است تا کسبي و مهارتي پس بايد طبق وظيفه در جهت رضاي خداي متعال و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ثابت قدم به جلو رفت؛« تايار که را خواهد وميلش به که باشد.»

نتيجه:
از مباحث ارائه شده می‌توان به نتيجه‌هاي زير رسيد:
1. هر تعريف و هويتي که براي تجربه ديني فرض گردد، ديدارها و تشرفات به ساحت مقدس امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نوعي تجربه ديني است. بنابر اين قضيه تشرفات تجربه ديني است، صادق است.
2. تجربه ديني، در بنيش اسلامي و نگرش قرآني مطرح و مورد تاکيدهم واقع شده است.
3. تشرف و ملاقات امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در عصر غيبت کبری هم صورت گرفته است.
4. راه به سوي تشرف و ملاقات حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) همچون لقاء الله بر روي مشتاقان باز است.
5. تجربه ديني و تشرفات حق وصحيح، داراي ملاک ومعيار مشخصي است.

فهرست منابع:
1. استيس والترترنس، عرفان وفلسفه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، تهران: سروش (انتشارات صدا و سيما )، چاپ اول.
2. آلستون ويليام، ترجمه علي اسلامي، مقاله، کيان، ش 50.
3. باقي اصفهاني محمد رضا، عنايات حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به علما و طلاب، چ اول، قم : انتشارات صالح.
4. بيات عبدالرسول وهمکاران، فرهنگ واژها فلسفه وکلام جديد، قم موسسه انديشه و فرهنگ ديني.
5. پترسون مايکل و .... عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و... چ چهارم، تهران، ‌طرح نو، 1383.
6. پرا ودفوت، تجربه ديني، ترجمه مرحوم عباس يزداني، چ اول، قم، طه
7. پورسيدآقائي مسعود، مير مهر، چ اول، قم، حضور، 1382.
8. پورسيدآقائي مسعود، تاريخ عصر غيبت، قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي حضور، 1379
9. تهراني سيد حسين حسييني، روح مجرد، ص 513.[ به نقل از پادشه خوبان، سيد عباس موسوي مطلق، ]
10. حافظ شيرازي محمد، ديوان حافظ.
11. خسرو پناه، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه ي علميه، چ اول، 1379.
12. خواجه عبدالله انصاري، شرح منازل السائرين، تهران، کتابخانه علميه حامدي،
13. رباني گلپايگاني، علي، مقاله : تجربه ديني و مسالة عينت، قبسات ش،26، سال 81.
14. سيدعطاء انزلي، ساخت گرايي، سنت وعرفان، قم، آيت عشق، 1383.
15. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 340، موسسه آل البيت
16. صادقي هادي، درآمدي بر کلام جديد، قم؛ کتاب طه و نشر معارف، 1382.
17. صادقي هادي، دين و تجربه، نقد ونظر سال ششم ش 3-4.
18. طباطبائي محمد حسين، الميزان،
19. طبرسي امين الاسلام، « اعلام الوري »،، دارالمعرفه، بيروت، 1399ق.
20. طبرسي ابومنصور احمد بن علي بن ابي طالب، «الاحتجاج »، تحقيق خرساني ج 2/، موسسه الاعلمي، بيروت.
21. طبرسي نوري، ميرزا حسين، نجم الثاقب، قم، آستان مقدس صاحب الزمان، چ دوم 1412ق.
22. طوسي، ابي جعفر، محمد بن حسن،« کتاب الغيبه» بيروت، موسسه المعارف الاسلاميه، قم المقدسه، چ اول، 1411ق.
23. عاصمي مهدي، آ ماده باش ياران امام زمان، مجالس استاد شيخ حسين گنجي، انتشارات طوباي محبت، دوم، 1383
24. عبدالله جوادي آملي، تحرير تمهيد القواعد، تهران، الزهراء، زمستان 1372، صص 272-274.
25. فروغي محمد علي، سير حکمت در اروپا، چ اول، تهران: نشر البرز، 1375.
26. فعالي محمد تقي، مکاشفه يا تجربه عرفاني، نقدو نظر،ش 3و4، ص170.
27. فيض کاشاني، «وافي»، مکتبه الامام اميرالمومنين، اصفهان.
28. قائمي نيا، عليرضا، تجربه ديني و گوهر دين، صص 28-27.
29. قاضي زاهدي، احمد، شيفتگان حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، قم نشر حاذق، 1373.
30. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان.
31. گاتيننگ وتجربه ديني، ترجمه رضا اکبري، نقد ونظر ش23-24.
32. لگنهاوسن محمد، « اقتراح»‌ در نقد ونظر ش 3-4، سال 1379، ص 7.
33. مازيار امير، ترجمه مقاله ويليام آلستون نقد و نظر، ش 3-4، ص 147.
34. مايلز توماس ريچارد، تجربه ديني، ترجمه جابر اکبري، تهران: دفتر پژوهش ونشر سهروردي، 1380، ص 7.
35. مجلسي محمد باقر، مرآه العقول، ج 4، ص 52.
36. مجلسي، محمد باقر، «‌بحارالانوار» تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1362.
37. محمد تقي موسوي اصفهاني، مکيال المکارم، مترجم حائري قزويني، قم نگين، 1381.
38. محمد حافظ شيرازي، ديوان حافظ.
39. محمدبن علي بن بابويه، صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، تهران،1390ق.
40. محمدبن يعقوب کليني، کافي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت.
41. محي الدين عربي، فصوص الحکم، با مقدمه قيصري، قم، انتشارات بيدار.
42. مظفر محمد رضا، المنطق، ج سوم، ص 317.
43. مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه.
44. موسوي مطلق سيد عباس، پادشه خوبان
45. نعماني، محمد بن ابراهيم بن جعفر الکاتب، « کتاب الغيبه »‌،تهران؛ نشر صدوق، 1418ق.
46. نهاوندي حاج شيخ علي اکبر، برکات ولي عصر (عبقري الحسان)‌، سيد جواد معلم، چ 1، مشهد؛ انتشارات تکسوار حجاز، بهار 1382.
47. نورمن گليسر، فلسفه دين، ترجمه حميد رضا آيت اللهي، تهران، حکمت، 1375.
48. والترترنس استيس، دين و نگرش نوين، مترجم احمدرضا جليلي، ويراستار مصطفي ملکيان، تهران، حکمت، 1377.
49. ولي الله عباسي، وحي و تجربه ديني، فصلنامه حوزه ودانشگاه، ش 38
50. ويليام رو، ترجمه اسماعيل سلیمانی فركي، نقدونظر، ش 3-4، تابستان 1379.
51. Oxford: Oxford University press, 2000
52. Merriam, Webster collegiate Dictionary, Tehran: Ebtede, 1378-2000
https://ayandehroshan.ir/vdcbp.bfrrhbfuui.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما