تاریخ انتشاريکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۲۸
کد مطلب : ۶۳۸
۰
plusresetminus
تأثيرگذاري انديشههاي اسطورهاي در شكلبندي اذهان بشر، عمري به درازاي حيات جمعي انسان بر روي زمين دارد. اسطوره به لحاظ داشتن نيمنگاهي به طبيعت و نگاهي ديگر به فراطبيعت، فزايندهترين نقش را در زندگي انسان داشته است. مطالعه كنش‌هاي شهروندان جهاني معاصر، باورمندي بشر آخرالزمان را در اوج مدنيت مدرنيته به نوعي از انديشه‌هاي اسطوره‌اي نشان مي‌دهد. مسيحيت صهيونيستي، آميزه‌اي از باورهاي طبيعي و فراطبيعي است كه معطوف به قدرت و منعطف از قدرت بودن ويژگي آن به شمار مي‌رود. اوتوپياي قدرت برتر در اين جنبش بسيار رنگين بوده و از اهدافي است كه وسيله‌هاي متنوع را براي رسيدن به خود توجيه مي‌كند. براي فهم اين جنبش، ناگزيريم ضمن كندوكاو مفاهيمي چون بنيادگرايي، پروتستانتيزم و اسطوره‌گرايي مغرب زمينيان، به جريان‌شناسي آن از پس زمينه تاريخي تا شكل‌گيري و فربه شدن در بافت غرب مدرن و انديشه انسان غربي بپردازيم. باورهاي هفت‌گانه هواداران اين جنبش به مباحث سياسي ـ ديني معطوف به آخرالزمان و تلاش براي عملياتي سازي آن باورهاي اساطيري، اين گروه را به تهديدي جدي براي صلح و امنيت جهاني تبديل كرده و تقابل آن را با جهان اسلام در حوزه باورها و كاركردها به طور روز افزون نمايان كرده است.
اسطوره صهيونيسم مسيحي و انگاره منجي‌گرايي
چكيده
تأثيرگذاري انديشههاي اسطورهاي در شكلبندي اذهان بشر، عمري به درازاي حيات جمعي انسان بر روي زمين دارد. اسطوره به لحاظ داشتن نيمنگاهي به طبيعت و نگاهي ديگر به فراطبيعت، فزايندهترين نقش را در زندگي انسان داشته است. مطالعه كنش‌هاي شهروندان جهاني معاصر، باورمندي بشر آخرالزمان را در اوج مدنيت مدرنيته به نوعي از انديشه‌هاي اسطوره‌اي نشان مي‌دهد.
مسيحيت صهيونيستي، آميزه‌اي از باورهاي طبيعي و فراطبيعي است كه معطوف به قدرت و منعطف از قدرت بودن ويژگي آن به شمار مي‌رود. اوتوپياي قدرت برتر در اين جنبش بسيار رنگين بوده و از اهدافي است كه وسيله‌هاي متنوع را براي رسيدن به خود توجيه مي‌كند. براي فهم اين جنبش، ناگزيريم ضمن كندوكاو مفاهيمي چون بنيادگرايي، پروتستانتيزم و اسطوره‌گرايي مغرب زمينيان، به جريان‌شناسي آن از پس زمينه تاريخي تا شكل‌گيري و فربه شدن در بافت غرب مدرن و انديشه انسان غربي بپردازيم.
باورهاي هفت‌گانه هواداران اين جنبش به مباحث سياسي ـ ديني معطوف به آخرالزمان و تلاش براي عملياتي سازي آن باورهاي اساطيري، اين گروه را به تهديدي جدي براي صلح و امنيت جهاني تبديل كرده و تقابل آن را با جهان اسلام در حوزه باورها و كاركردها به طور روز افزون نمايان كرده است.
واژگان كليدي
اسطوره، صهيونيسم مسيحي، بنيادگرايي، پروتستانتيزم، آرماگدون، كتاب مقدس، عيسي، پولس، امريكا، مبلغان انجيلي، هزاره‌گرايي، اسرائيل، فلسطين، امام مهدي، علائم ظهور، ضد مسيح، آخرالزمان و منجي‌گرايي.


مقدمه
موضوع «اسطوره صهيونيسم مسيحي» در نگاه اول معما‌گونه به نظر مي‌رسد. بسياري معتقدند كه بر اساس تقسيم‌بندي دوران‌هاي تاريخي به اسطوره، فلسفه و علم، عصر اساطير به دوران پيش از فلسفه مربوط مي‌شود كه بشر همواره در اوهام و ايده‌پردازي‌هاي ذهني خويش اسير بوده و از واقعيت زندگي، تعريفي وهم‌آميز داشته است. انسان اسطوره‌اي با اعتقاد به خدايان و رب‌النوع‌هاي گوناگون، بدون استفاده از علم و عقل، همه چيز را به گونه‌اي در پيوند با آسمان مي‌دانست. اما آيا ممكن است تاريخ بشر حركت قهقرايي به خود بگيرد و قرن 21 در اوج توسعه و مدنيت خويش به دوران اساطير بازگردد؟ در اين‌صورت، اسطوره صهيونيسم مسيحي به چه معناست؟
به باور ما، صهيونيسم مسيحي جنبشي مي‌نمايد كه با خارج‌شدن مسيحيت از مسير راستين خويش و پيدايش پروتستانتيزم تولد يافته و با استفاده ابزاري از مفاهيم ديني مانند «منجي‌گرايي» و دخالت انگيزه‌هاي سياسي و گسترش ابر‌قدرتي چون امريكا بارور شده است. اسطوره، تركيب ذهني اعضاي چند موجود با هم‌ديگر و آفرينش موجودي جديد است كه بدان باور مي‌يابند. اين جنبش نيز معجوني از موجوداتي به نام مسيحيت، يهوديت و صهيونيسم است كه موجود جديدي به نام صهيونيسم مسيحي را ساخته و براي رسيدن به هدف‌هاي اسطوره‌اي خويش، دست به تغيير واقعيت به نفع خود زده است. اين اسطوره‌ها، با واقعيت همراه شده‌اند و مي‌توانند تأثيرگذار باشند و جهان را به آشوب كشند و خود بر سرير قدرت بنشينند و در آرزوي نيرويي فزاينده باشند.
اساطيري كه در عصر جديد پديد مي‌آيند، ويژگي مشتركي دارند كه مي‌توان آن را «اساطير معطوف به قدرت و منعطف از قدرت» ناميد؛ معطوف به قدرت از اين جهت مي‌نمايد كه همواره هدف اصلي فعاليت‌هاي اين گروه‌ها، رسيدن به قدرت بيشتر بوده است، منعطف از قدرت نيز به اين دليل مي‌نمايد كه قدرت‌ها براي اِعمال هژموني خويش بر سرتاسر دهكده جهاني و توجيه اين اعمال خويش در اذهان عمومي، از اسطوره‌ بهره مي‌گيرند. هدف ما شناساندن اسطوره‌اي برجسته در سال‌هاي اخير است كه هر دو صفت معطوف و منعطف بودن از قدرت را در خود دارد؛ اسطورة پايان تاريخ فوكوياما، برخورد تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون، نظم نوين جهاني و جهاني‌سازي بوش پدر، مبارزه با تروريسم بوش پسر به دنبال حوادث ساختگي يازدهم سپتامبر 2001 و از همه مهم‌تر، اسطوره جنبش صهيونيسم مسيحي. در اين مقاله به بررسي جنبه‌هاي متفاوت اين جنبش مي‌پردازيم و استفاده ابزاري از مفاهيم ديني چون موعودگرايي، رستگاري، امت برگزيده، جنگ خير و شر آرماگدون، آزادي جهان از ظلم و فساد و زمينه‌سازي براي آمدن دوباره مسيح را بررسي خواهيم كرد.
كسب قدرت فزاينده و توسعه آن در بخش‌هاي گوناگون سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي، به صورت يك اصل براي بازي‌گران عرصه بين‌الملل و ره‌يافت رئاليسم به شمار مي‌رود. لازمه كسب قدرت، گاه ايجاد واسطه‌اي است كه به وسيله آن اعمال قدرت و توسعه آن، در نظر عامه توجيه‌پذيرتر و مقبول‌تر مي‌نمايد. جنبش صهيونيسم مسيحي از جنبش‌هايي است كه ساخته و پرداخته قدرت‌هاي بزرگ بوده و حلقه ميان آنها در اعمال قدرت به شمار مي‌رود. اين جنبش، كاركردي قدرت‌محور دارد و وسيله رسيدن به آن، مفاهيم پذيرفته شده در نزد اذهان عمومي است. موعودگرايي، آموزه نجات، جنگ جهاني خير و شر در پايان دوران و آزادسازي جهان از يوغ خشونت و استبداد، از مفاهيمي هستند كه صهيونيسم مسيحي از آنها براي آسان‌تر رسيدن به اهداف و منافع خويش ياري مي‌جويد.
با نگاهي به چگونگي پيدايش و كاركرد اين جنبش، درستي مطلب بالا تصديق خواهد شد. از اين‌رو، لازم است سه واژه كليدي «بنيادگرايي»، «پروتستانتيزم» و «اسطوره‌گرايي» كه در فهم جنبش صهيونيسم مسيحي تأثيرگذار به شمار مي‌رود، توضيح داده شود.
الف) بنيادگرايي
بنياد‌گرايي از ريشه لاتين «Fundamentalism» به لحاظ لغوي، به پيروي سرسختانه از هر نظر يا اصول بنيادي گفته مي‌شود و در اصطلاح، به جنبشي در پروتستانتيزم امريكايي اشاره دارد كه در اوايل قرن بيستم (1920 ـ 1925ميلادي) در واكنش به مدرنيسم به‌پا خاست. پروتستان‌ها تأكيد داشتند ظاهر كتاب مقدس هم در امور مربوط به ايمان و اخلاق حجت به شمار مي‌آيد و هم به عبارات تاريخي دقيق آن مي‌توان استناد نمود كه اساس باور ديني مسيحي در آموزه‌هايي نظير خلقت گيتي، بكرزايي، معاد جسماني، كفاره به وسيله مرگ فديه‌وار مسيح و بازگشت دوباره او نهفته است.
واژه «بنيادگرايي» نخستين بار درباره پروتستان‌هاي امريكايي به كار برده شد. ايشان با انتشار جزوه‌هايي به نام «Fundamentals» خود را بنيادگرا خواندند. مسيحيت انجيلي كه نام ديگري براي بنياد‌گرايان است، در دهه دوم قرن بيستم به جرياني سياسي و ديني در برابر اصول و آموزه‌هاي مدرنيسم تبديل شد. مهم‌ترين آموزه‌هاي بنيادگرايي ديني مسيحي در امريكا عبارت بودند از:
1. متن و الفاظ كتاب مقدس به همان‌گونه مي‌نمايد كه خداوند فرستاده است. اين عقيده با باورهاي رايج مسيحيان امروز كه كتاب مقدس را نوشته حواريون و رسولان، پس از به صليب كشيده شدن عيسي مي‌دانند، تعارض دارد؛
2. مبارزه با الهيات مدرن و هرگونه اقدام براي سكولاريزه كردن جامعه مسيحي؛
3. زندگي تحول‌يافته با شاخصه‌هاي معنويت، رفتارهاي اخلاقي و تعهدهاي شخصي، مانند قرائت كتاب مقدس، دعا و نيايش، تعصب به مسيحيت و مأموريت‌هاي ديني.
بنيادگرايي مسيحي ‌كه در برابر مدرنيسم شكل گرفت، همه مظاهر مدرن را طرد كرد و كوشيد تا جمودي خاص بر ظاهر تحريف شده كتاب مقدس داشته باشد. به عبارت ديگر، بنيادگرايان مسيحي گروهي قشر‌گرايند كه با پيشرفت علوم مادي و به ظاهر متضاد با كتاب مقدس مخالفند. با اين‌كه بنيادگرايان امروز با بنيادگرايان اوليه تفاوت اساسي دارند، رخ‌دادهاي بين‌المللي و پيش‌گويي حوادث آينده را بسان بنيادگرايان نخستين، با تأكيد بر كتاب مقدس تفسيري ظاهري مي‌كنند. برخي از مستشرقان و به پيروي از آنها روشن‌فكران مسلمان غرب‌زده، اين واژه ارتجاعي را در مورد گروه‌هاي اسلامي به كار مي‌برند كه براي مبارزه با غرب به اوج بيداري رسيده‌اند و دست به قيام و مقاومت در برابر نمودهاي تمدن غرب زده‌اند. امروزه اسلام‌گرايان كه با اسلام سياسي به مبارزه با امپرياليسم نو اقدام مي‌كنند، بنيادگرا و مرتجع شمرده مي‌شوند. نويسندگاني چون ساگال و ديويس تلاش كرده‌اند از بنيادگرايي به مثابه يك مقوله تحليلي استفاده نمايند و سه ويژگي عمده را براي آن برشمارند تا همه قسم بنيادگرايي از جمله بنيادگرايي اسلامي را شامل شود:
1. طرح كنترل بدن زنان؛
2. شيوه‌اي كار سياسي براي رد كثرت‌گرايي؛
3. حمايت قاطع از ادغام دين و سياست به منزله ابزاري براي پيش‌برد اهداف.
بابي سعيد پس از نقل اين ويژگي‌ها به نقد و بررسي آنها مي‌پردازد و در نهايت چنين جمع‌بندي مي‌كند كه نمي‌توان اين ويژگي‌ها را مخصوص بنيادگرايي دانست، بلكه اين ويژگي‌ها عام و كلي به نظر مي‌رسند:
يكم. حكومت‌هاي گوناگوني هم‌چون حكومت رضاخان در ايران و آتاتورك در تركيه به كشف حجاب زنان دست زدند. هم‌چنين قانون‌هاي منع حجاب در برخي از كشورهاي مدعي دموكراسي و آزادي، مانند كشور فرانسه كه از ورود زنان باحجاب به مدرسه‌ها و محل كار جلوگيري مي‌نمايند، به نوعي كوشش‌هايي براي نظارت بر بدن زنان به شمار مي‌روند. از اين‌رو، اين مورد از ويژگي‌هاي انحصاري بنيادگرايي نيست.
دوم. جزم‌انديشي و نپذيرفتن كثرت‌گرايي تنها از ويژگي‌هاي بنياد‌گرايان نيست. به تعبير بابي سعيد، جزم‌انديشي در تمام امور زندگي امروز و در بسياري از مكتب‌ها مشاهده مي‌شود. اساساً نگاه غرب از برتري تكنولوژيك، اقتصادي و نظامي خود به شرق به ويژه كشورهاي اسلامي، همين‌گونه توجيه‌ مي‌پذيرد. ادعاي سردمداران امريكا كه در دنيا يا افراد با ما هستند يا برضد ما، حاكي از نگاه مطلق به خود و عقب‌ماندگي و نافرهيختگي ديگران است. امريكا تلاش مي‌كند با اجراي پروژه‌هاي گوناگون هم‌چون جهاني شدن و طرح خاورميانه بزرگ، مطلق‌انديشي خود را در عرصه‌هاي سياسي (دموكراسي‌سازي امريكايي)، اقتصادي (سرمايه‌داري غربي)، اجتماعي و فرهنگي به تمام دنيا از جمله كشورهاي مسلمان‌نشين خاورميانه اعمال كند.
سوم. روند سكولاريزاسيون و تفكيك دين از سياست و به تعبير ديگر، جدايي حوزه عمومي از حوزه خصوصي، فرآيند دوره مدرن غرب است كه با اين قرائت توانست دين را به حوزه فردي منحصر كند و عرصه سياست را با آزادي لجام‌گسيخته و رها از هر قيد ديني و اخلاقي در پيش گيرد. روشن است تفكيك بدين معنا با آموزه‌هاي كليسا (حاكميت كليسا بر غرب در قرون وسطا) و هم‌چنين با اصول پسا‌مدرن سازگار نيست .
لذا اين سه ويژگي كه براي بنيادگرايي برشمرده‌اند، به اين مورد منحصر نيست و شامل گروه‌هاي ديگر، دولت‌ها و اديان گوناگون نيز مي‌شود. همواره در عرف سياست به كساني «بنياد‌گرا» مي‌گويند كه قائل به ظاهر كتاب مقدس بدون استفاده از عقل و دانش هستند و از آن تفاسير قشري دارند. مسيحيان صهيونيست از مصداق‌هاي بارز اين تفكر هستند. واژه مناسب براي جنبش‌هاي اسلامي كه از اصول و بنيان‌هاي ديني خود دفاع مي‌كنند، اصول‌گرايي به معناي پاي‌بندي به مسلّمات دين اسلام و استفاده از مظاهر تمدني دنيوي است، تا جايي كه به اصول و ارزش‌هاي ديني آسيبي نرساند.
ب) پروتستانتيزم
نطفه اوليه صهيونيسم مسيحي، هم‌زمان با پديدار شدن جنبش اصلاح ديني مارتين لوتر در قرن شانزدهم، بسته شد. واژه پروتستانتيزم از ابتكارات مجمع دوم اشپاير در فوريه سال 1529 است. در اين مجمع، تصميم گرفتند به مدارا و تساهل با پيروان لوتر در آلمان پايان دهند. در آوريل همان سال، شش تن از شاه‌زادگان آلمان با همراهي مردم چهارده شهر، ضمن دفاع از آزادي انديشه و حقوق اقليت‌هاي ديني، به اين تصميم سركوب‌گرانه اعتراض كردند. اصطلاح پروتستانتيزم از اين اعتراض گرفته شده است. از اين‌رو، «كاربرد اصطلاح پروتستان (معترض) در مورد افراد يا حوادث پيش از آوريل سال 1529 كه پديد‌آورندگان نهضت اصلاح‌گرايي پروتستاني بودند، تا حدي نادرست است»، هرچند نهضت اصلاح ديني نيز خود از عوامل بسياري متأثر بوده است. براي نمونه، آليستر مك گراث در كتاب درآمدي بر انديشه اصلاح ديني استدلال مي‌كند كه دو جريان فلسفه مدرسي قرون وسطا و اوج‌گيري اومانيسم هم‌گام با عصر نوزايي غرب، در پيدايش نهضت اصلاح ديني بيشترين تأثير را داشته‌اند.
چنان‌كه گفتيم، تبار جنبش بزرگ مسيحيان يهودي در اصل به جنبش «اصلاح ديني» در اروپاي قرن شانزدهم برمي‌گردد. از اين جنبش معمولاً به «رستاخيز عبري» يا يهودي تعبير مي‌شود؛ به گونه‌اي كه نگرش‌هاي جديد به گذشته، حال و آينده يهوديان از آن نشأت مي‌گيرد. امروزه ديگر كسي يهود را سزاوار لعن نمي‌داند و آنان را سركش و قاتلان حضرت عيسي مسيح برنمي‌شمارد.
پس از قرن شانزدهم و اصلاح ديني، اختلاف عميق فكري ميان دو شاخه مسيحيت سنتي (كاتوليك) و مسيحيت جديد (پروتستان) پديد آمد. پروتستانيزم در اروپا سرآغاز بزرگ‌ترين انحراف در دين مسيحيت بود. مارتين لوتر، رهبر جنبش اصلاح ديني، در زندگي خود بسيار تأثيرپذير از كتاب عهد قديم (تورات) بود. وي سعي مي‌كرد تفسيري از كتاب عهد جديد (انجيل) بياورد كه برابر با نظريه‌هاي تورات باشد ـ در حالي‌كه انجيل بايد تورات را تفسير كند، نه بالعكس. اين مسئله در زمان خود لوتر نيز سر و صداي بسياري ايجاد كرد. لوتر در كتاب خود به نام مسيح يك يهودي، زاده شد (1523 ميلادي) نوشت:
يهوديان، خويشاوندان خداوند ما (عيسي مسيح) هستند و برادران و پسر عموهاي اويند. روي سخنم با كاتوليك‌هاست. اگر از اين‌كه مرا كافر بناميد خسته شده‌ايد، بهتر است مرا يهودي بناميد.
اساسي‌ترين اختلاف ميان كاتوليك‌ها و پروتستان‌ها، شيوه برداشت آنان از يهود و عمل‌كردشان بود. بنابر باور كليساي كاتوليك، دوران «امت يهود» به پايان رسيده و پروردگار براي مجازات يهوديان به علت كشتن مسيح، آنان را از فلسطين به بابل تبعيد كرده است. كليساي كاتوليك پيش‌گويي‌ درباره بازگشت يهود را بازگرداندن آنان از بابل توسط كورش پادشاه ايران مي‌دانست، ولي جنبش اصلاح پروتستان با مطرح كردن آيين «خود كشيشي» و طرد قرائت واحد كليسا از متون ديني مقدس، به نوعي پلوراليسم ديني انجاميد كه يهوديان در كنار آنان به رسميت شناخته شدند و قدرت فراواني يافتند. پروتستان‌ها، يهوديان را قوم برگزيده دانستند و عهد قديم را مرجع اصلي اعتقادات خويش به شمار آوردند. هدف لوتر هدايت يهوديان به آيين پروتستان بود، ولي در عمل، مسيحيان جذب يهوديان شدند و بر هواداران يهود روز به روز افزوده شد. لوتر بعدها در كتاب ديگر خود به نام دروغ‌گويي‌هاي يهود (1544 ميلادي) نفرت خود را از يهوديان بيان كرد و خواهان اخراج آنان از آلمان شد.
ج) اسطوره‌گرايي غرب
انديشه اسطوره‌اي همواره ميان غربي‌ها حتي پس از گذر از قرون تاريك وسطا و رسيدن به خرد مدرنيته، وجود داشته است. كريستف كلمب معتقد بود سفرهاي او بخشي از سناريوي هزاره مسيحايي است كه نهايتاً به آزادي قدس از دست مسلمانان و بازسازي معبد خواهد انجاميد. امريكا از اولين روزهاي كشف قاره امريكا تا امروز كه نظم نوين جهاني و جهاني‌سازي مطرح شده، در انديشه اسطوره‌اي و غيرواقع‌بينانه خويش گرفتار است و جهان را به سوي آينده‌اي مجازي پيش مي‌برد كه نظارت بر آن در دستان ايالات متحده است. كلمب در يكي از تأليف‌هاي خود به نام پيش‌گويي‌ها مي‌نويسد:
او به ملكه ايزابل گفته است طلاهايي را كه در سرزمين جديد مي‌يابد، براي بازسازي هيكل سليمان اختصاص خواهد داد تا اين معبد به كانون كره زمين تبديل شود.
در واقع، مي‌توان سرچشمه اسطوره‌گرايي مسيحي را اصل الهيات تثليثي مسيحيت دانست. نگاه اسطوره‌اي به عيسي، پذيرفتن مقام الوهيت براي او و پسر خداوند خواندنش، به عقيده بيشتر مؤمنان مسيحي درست به نظر مي‌رسد. كساني مثل آرچيبالد رابرتسون تلاش كرده‌اند تا با استناد به اناجيل اربعه و ديگر متون موجود از صدر مسيحيت، اجماعي بودن الوهيت عيسي را زير سؤال ببرند و دليل‌هايي بر تاريخي بودن وي بياورند كه بر انسان بودن عيسي دلالت مي‌كند. با وجود اين، عمده مسيحيان بر اين‌گونه شخصيت اسطوره‌اي عيسي اصرار مي‌ورزند.
همان‌گونه كه اشاره شد، انديشه اسطوره‌اي بر سرتاسر زندگي غرب سايه افكنده است. در دوران نوزايي و از همان ابتداي شكل‌گيري پروتستانتيزم، گونه‌اي نگاه اسطوره‌اي به لوتر، رهبر جنبش اصلاح ديني، در آلمان شكل گرفت تا او را منجي مردم از تسلط كليسا معرفي كنند. اومانيست‌هايي كه تأثير فزاينده‌اي بر نهضت اصلاح ديني داشتند، اين نهضت به رهبري لوتر را تحت الهام و هدايت الهي مي‌دانستند. صهيونيسم مسيحي كه خود از اسطوره‌هايي چون نژاد برتر، زمينه‌سازان عصر مسيح، آماده شدن براي جنگ نهايي مقدس و كمك به استقرار دولت اسرائيل در سرزمين موعود از نيل تا فرات برآمده، تلاش مي‌كند تا با شناسايي كانون‌هاي قدرت در جهان و نفوذ در آنها، به اساطير خويش تحقق عيني بخشد و با كسب قدرت و اعمال هژموني بر جهان، طرح‌ها و ايده‌هايي را عرضه كند كه منافع مشترك قدرت‌هاي بزرگ و اسرائيل را برآورده سازد.
پس‌زمينه تاريخي صهيونيسم مسيحي
همواره به مسيحيت از قرن اول تا سوم ميلادي از دريچه يهود نگريسته مي‌شد. يهوديان به مسيحيان اجازه نمي‌دادند از دين جديد پيروي كنند تا اين‌كه در قرن سوم، فعاليت‌هاي ضد يهودي پولس به رهايي مسيحيان از چنگال يهوديان انجاميد. پيروزي آيين مسيحيت پولسي به ظهور روحيه جديدي در قرن سوم و چهارم منجر شد؛ روحيه‌اي كه كليسا را برآن داشت تا خود را «اسرائيل جديد» بنامد و جانشيني قوم برگزيده خداوند را مطرح كند. كليسا سقوط اورشليم و فروپاشي دولت يهودي را مجازات خداوند براي يهوديان مي‌دانست، زيرا به اعتقاد كليسا، يهوديان، مسيح را به صليب كشيدند و به دليل بي‌ايماني و خيانت، سزاوار لعن و نفرين الهي بودند. به اين ترتيب، كليسا همه فضايل و بركت‌هايي را كه پيش از اين به قوم اسرائيل تعلق داشت، به نفع خود مصادره كرد.
در سال 339ميلادي، بازگشت به آيين يهود، جرمي سنگين شمرده مي‌شد و عامل به آن تحت تعقيب قانون قرار مي‌گرفت. مسيحيان در طول قرون وسطا، يهوديان را در تنگنا قرار داداند. تلخ‌ترين دوره تاريخي يهود كه هرگز از ذهن آنها پاك نخواهد شد، همين دوره است. آنها يهوديان را وادار ساختند تا به صورت گروه‌هاي منزوي و محاصره شده در شهر‌ها زندگي كنند و لباس‌هايي متفاوت با مسيحيان بپوشند و كلاه خاصي بر سر بگذارند. اين كارها براي آن صورت مي‌گرفت تا همگان، آنها را بشناسند و در برخوردهاي اجتماعي با آنها، آن‌گونه كه شايسته نمايد، رفتار نمايند. يهوديان با عناويني چون «شياطين» و «قاتلان مسيح» مورد خطاب قرار مي‌گرفتند. آنان متهم بودند كه كودكان مسيحي را مي‌كشند تا از خون آنان به جاي شراب در مراسم عيد فصح استفاده كنند.
در سال 1095ميلادي هنگامي كه پاپ اريان دوم، آغاز حمله صليبي را اعلام كرد تا قدس را از دست مسلمانان برهاند، يهوديان خائن مورد ظلم و ستم صليبي‌ها قرار گرفتند و هزاران نفر از يهوديان به دليل آن‌كه از پذيرفتن غسل تعميد سر باز زدند، كشته شدند. خانم باربرا توچمان، مورخ يهودي، در كتاب خود به نام كتاب مقدس و شمشير به دشمني گسترده با يهوديان در اروپا اشاره مي‌كند كه در طول جنگ‌هاي صليبي به نقطه اوج خود رسيد. در پايان قرن يازدهم، تشكل‌هاي يهودي در اروپا متلاشي شدند؛ يهود در سال 1290 ميلادي از انگلستان رانده شد. در نيمه قرن سيزدهم تلمود را در پاريس سوزاندند؛ در پايان قرن چهاردهم همه يهوديان از فرانسه اخراج شدند؛ يهودياني كه در شبه جزيره ايبري از پذيرش مسيحيت خودداري كردند، در سال 1492 از اسپانيا و در سال1497ميلادي از پرتغال اخراج گشتند. در آلمان و ايتاليا نيز يهوديان در اردوگاه‌ها محاصره شدند تا نتوانند با مسيحيان ارتباط برقرار كنند و بسياري از فعاليت‌هاي آنان ممنوع شد. يهوديان دوره سياهي را در جهان سپري نمودند و روزنه‌هاي اميدي را در آن سوي رنسانس براي خود مشاهده كردند. اقدام مارتين لوتر در نوزايي علمي و صنعتي اروپا و تولد مكتب جديدي به نام پروتستانيسم زمينه صدرنشيني تدريجي يهوديان شد.
پراكندگي يهوديان در سرتاسر جهان و تلاش پي‌گير ايشان براي توسعه و گسترش باورها و آموزه‌هاي يهوديت و از سوي ديگر، هم‌زماني اين كوشش‌ها با دوره اصلاحات در اروپا، موجب شد اقداماتي مانند ترجمه و شرح كتاب مقدس از زبان اصلي عبري و گسترش عرفان و فلسفه يهودي و ترويج آيين يهود شتاب بيشتري به خود بگيرد. شايد بتوان گفت يهود در به وجود آمدن رنسانس بسيار مؤثر بوده است، حتي برخي از مسيحيان جديد هم‌چون جان لوئيس فيف تأثير بسياري در نهضت رنسانس اروپا در ميان متفكران ليبرال اروپايي داشته‌اند. در واقع، پيوند‌هاي اوليه مسيحيان با يهوديان كه هسته ابتدايي جنبش صهيونيسم مسيحي را شكل مي‌دهد، در پايان قرن پانزدهم و ابتداي قرن شانزدهم رخ داد.
يهوديان با شروع عصر نوزايي در ابتداي قرن شانزدهم فرصت بيشتري براي نشان دادن خويش يافتند و خود را «مسيحيان جديد» ناميدند. به اعتقاد آنان با آمدن مسيح در ابتداي هزاره خوش‌بختي، تاريخ الهي نيز به زودي آغاز خواهد شد. از اين‌رو، در ميان الهيون و متفكران مذهبي، تفسيرهاي جديدي از كتاب دانيال (عهد عتيق) و مكاشفه يوحنا (عهد جديد) صورت گرفت. به تصور مسيحيان جديد، روي‌آوردن يهوديان به مسيحيت و ظهور دوباره قبيله‌هاي ناپديد شده اسرائيل، آخرين گام‌هاي پايان تاريخ بشر است. از اين‌رو، حوادث بزرگي هم‌چون بازگشت يهود به سرزمين صهيون، بازسازي معبد و تأسيس دوباره حكومت خداوند بر زمين در اورشليم را به اين امر مربوط دانستند. به اين ترتيب، مسيحيان يهودي كه باور داشتند فرارسيدن هزاره نزديك است، يهوديان را شريكاني پنداشتند كه براي پديد آوردن حوادث بزرگ پيش از آمدن حضرت مسيح از آنان بي‌نياز نيستند. بنابراين، همكاري و هم‌گرايي هرچه بيشتر اين دو آيين، خاستگاه ديني عميقي دارد كه از تحريف تورات و انجيل و تبليغ آن سرچشمه مي‌گيرد.
تفكر بنياد‌گرايانه صهيونيسم مسيحي، بسيار كهن‌تر از دولت مدرن اسرائيل و حتي جنبش صهيونيست يهودي وجود داشته است. چنان‌كه اشاره شد، بارور شدن عقايد اين جنبش به قرن‌هاي پس از ترجمه كتاب مقدس به زبان بومي برمي‌گردد كه آن را خارج از سلسله مراتب كليسا در دست‌رس مردم قرار دادند تا آن را بخوانند و پيغام‌هاي آن را دوباره تفسير كنند. طرح تأسيس دولت يهودي در فلسطين، در گفتارها و نوشتار‌هاي رهبران پروتستان در قرن هفدهم رسميت يافت.
از قرن نوزدهم، مسيحيان پروتستان اين طرح‌ها را به صورت ره‌يافتي پيش‌داورانه در برابر پيش‌گويي‌هاي كتاب مقدس و تأسيس چنين دولتي آوردند. لورد آنتوني آشلي كوپر، صهيونيست بزرگ انگليسي نخستين بار گفت:
فلسطين كشوري بدون ملت براي ملتي بدون كشور است.
بعد‌ها صهيونيست‌هاي يهودي با الهام از سخن كوپر اين شعار را براي خود قرار دادند:
سرزميني بدون مردم براي مردمي بدون سرزمين.
جنبش اصلاح پروتستان هنگامي كه از تبديل آيين يهودي به پروتستانتيزم مأيوس شد، شعار بازگشت يهوديان به فلسطين را براي رهايي از دست آنان مطرح ساخت و اين در واقع اعلان تأسيس مسيحيت صهيونيست بود. پروتستان‌ها در نيمه سال 1600ميلادي، شروع به نوشتن پيمان‌نامه‌هايي كردند كه در آنها به همه يهوديان گوش‌زد شده بود اروپا را به مقصد فلسطين ترك كنند. اليور كرامول متولي كشورهاي مشترك‌المنافع بريتانيا كه به تازگي تأسيس شده بود، اعلام كرد:
حضور يهوديان در فلسطين زمينه را براي آمدن دوباره مسيح آماده خواهد ساخت.
جان لاك در كتاب تعليقات بر رساله‌هاي پولس قديس مي‌نويسد:
پروردگار قادر است همه يهوديان را در كشور واحدي جمع كند و آنان را در ميهن خود در رفاه و شكوفايي قرار دهد.
اسحاق نيوتون در كتاب ملاحظاتي درباره پيش‌گويي‌هاي دانيال و مكاشفات يوحناي قديس نوشته است:
يهوديان به وطنشان باز خواهند گشت ... نمي‌دانم چگونه اين كار انجام خواهد شد. بايد بگذاريم زمان اين امر را تفسير كند.
هم‌چنين ژان ژاك روسو در كتاب اميل (1762ميلادي) آورده است:
ما انگيزه‌هاي دروني يهود را هرگز نخواهيم شناخت، مگر اين‌كه ايشان صاحب كشوري آزاد باشند و خود، مدارس و دانشگاه‌هايشان را اداره كنند.
امانوئل كانت نيز يهوديان را فلسطيني‌هايي مي‌داند كه ميان آلماني‌ها زندگي مي‌كنند.
صهيونيسم مسيحي پديده جديد ديني ـ سياسي در مسيحيت بود كه نخستين بار كليساي انگليس در اواخر قرن نوزدهم ميلادي آن را بنياد نهاد. پروتستان‌هاي ساكن امريكا و انگليس اين جريان نوظهور را «عملي نمودن خواسته‌هاي مسيح» و «عملي نمودن پيش‌گويي‌هاي انجيل» نيز مي‌نامند. در اين زمينه، در اواخر قرن نوزدهم يكي از مفسران معروف امريكايي به نام سايرس اسكوفيلد مطابق افكار جديد جان داربي انگليسي انجيل را تفسير كرد. اين تفسير، امروزه معتبرترين تفسير انجيل براي پروتستان‌هاي سراسر جهان به شمار مي‌آيد و بهترين مرجع براي انجيل شناخته شده است.
پيروان اين مكتب خود را از تبليغ‌كنندگان انجيل مي‌دانند و معتقدند پيروان اين مكتب، مسيحيانِ دوباره متولد شده‌اند و فقط اينان اهل نجات خواهند بود و ديگران هلاك خواهند شد. اعتقاد راسخ و تعصب خاص به صهيونيسم، از ويژگي‌هاي ممتاز پيروان اين مكتب است. اين مسيحيان بيش از صهيونيست‌هاي يهودي ساكن اسرائيل و امريكا به صهيونيسم تعصب دارند.
عمده‌ترين كتابي كه هدف صهيونيست را از تشكيل دولت آپارتايد اسرائيل به نقد كشيده، اثر يوري ديويس است. صهيونيسم مسيحي معاصر، واكنشي به اين نقد جهاني از صهيونيسم به شمار مي‌آيد. براي مثال، در سال 1967ميلادي در پي تصويب قطع‌نامه 242 سازمان ملل در اعتراض به اشغال كرانه باختري و بيت‌المقدس، در حالي‌كه جامعه بين‌الملل سفارت‌خانه‌هاي خود را در اورشليم بستند، سفارت مسيحيت بين‌الملل براي نشان دادن حمايت خود از اسرائيل به اورشليم منتقل گرديد. مي‌توان گفت كه صهيونيسم مسيحي، ابزاري ايدئولوژيك به شمار مي‌رود تا حمايت بين‌المللي را از تنها دولت يهودي در فلسطين به وجود آورد. نبايد فراموش كرد كه مجمع عمومي سازمان ملل چگونه در سال 1975ميلادي، قطع‌نامه 3379 را كه در آن صهيونيسم به نژادپرستي و تبعيض نژادي تعريف شده، تصويب كرد.
مسيحيت صهيونيست در پايان قرن نوزدهم به صورت جريان عميقي در فرهنگ غرب نفوذ نمود و از آن زمان به بعد از ميدان كلام، فلسفه، ادبيات و رمز و راز، به صحنه سياست تغيير جهت داد.
اصول فكري جنبش صهيونيسم مسيحي
صهيونيست‌هاي مسيحي، به دفاع از كيان اسرائيل سرسختانه باور دارند. آنان بر اين باورند كه دولت مدرن اسرائيل و به طور كلي صهيونيسم، فرمان الهي و تكميل وعده خداوند به ابراهيم است.
من كساني را كه تو را تقديس كنند، تقديس خواهم كرد و هر آن كس كه تو را دشنام دهد، او را لعنت خواهم كرد و همه مردمان به واسطه تو تقديس خواهند شد.
براي همين، هيل ليندسكي ادعا كرده است:
كانون همه پيش‌گويي‌هاي وحياني، دولت اسرائيل است.
به عبارت ديگر، صهيونيست‌هاي مسيحي خود را به مثابه مدافعاني براي ملت يهود به خصوص دولت اسرائيل مي‌دانند. اين حمايت، آنها را در برابر كساني قرار مي‌دهد كه به فكر نقد و يا دشمني با اسرائيل هستند.
اين جنبش، دفاع از اسرائيل را در قالب دو واژه هزاره‌گرايي و تقديرگرايي تحليل مي‌كند كه توجه به آنها، به راحتي مي‌تواند معرف باورها و طرز فكر صهيونيسم مسيحي باشد. هزاره‌گرايي بر اين امر تأكيد دارد كه خداوند در ابتداي هر هزار سال، يك منجي مي‌فرستد تا دينش را نصرت دهد و مؤمنان را از دست ظالمان رها سازد. بر اين اساس، مبلغان اين جنبش آمدن مسيح را در ابتداي هزاره سوم ميلادي پيش‌گويي نموده‌اند و جهان را در آستانه ظهور پنداشته‌اند. واژه ديگري كه مي‌تواند به خوبي دكترين صهيونيست‌هاي مسيحي را توضيح دهد، تقديرگرايي يا اعتقاد به خواست الهي است. به نظر تقديرگرايان، خداوند براي پايان جهان طرح دارد و همه بايد تسليم تقدير و طرح الهي باشند. ايشان بر اين باورند كه هفت گام بلند در پيش‌گويي‌هاي كتاب مقدس براي آينده جهان مطرح شده است:
1. بازگشت يهوديان به فلسطين؛
2. تأسيس دولت يهودي؛
3. جهاني بودن مواعظ انجيل كه شامل اسرائيل نيز مي‌شود؛
4. سرخوشي مؤمنان كليسا هنگام ورود به بهشت؛
5. رنج و محنت هفت ساله مؤمناني كه در زمين باقي مانده‌اند، ستم شدن به يهوديان و نبرد خوبان با نيروهايي كه «ضد مسيح» آنها را رهبري مي‌كند؛
6. برپايي نبرد آرماگدون در دشت «مجيدو» در اسرائيل؛
7. شكست ضدمسيح و ارتش او و به دنبال آن ايجاد پادشاهي سرشار از صلح مسيح به مركزيت اورشليم. يهودياني كه همگي مسيحي شده‌اند و مسيحيان مؤمن، اين پادشاهي را اداره خواهند كرد.
رهبران برجسته تقديرگرا ـ بنيادگرا به كتاب سياره بزرگ و فقيد زمين اثر هال ليندسي كه بهترين شارح اين عقيده است، تمسك كرده‌اند. ديگر باور اسطوره‌اي اين گروه، جبران «يهودي‌سوزي» و پيشينه «سامي‌ستيزي» در مسيحيت است. اين باور از آن روي اسطوره‌اي مي‌نمايد كه صهيونيسم مسيحي از سويي مسيحيان را برتر از يهوديان مي‌داند و لازم برمي‌شمرد كه همه يهوديان در پايان جهان بايد به مسيحيت ايمان داشته باشند تا زنده بمانند و مشمول الطاف حضرت عيسي شوند و از سوي ديگر، به يهوديان به مثابه ملت برگزيده خداوند نگاه مي‌كند و آنان را ابزاري براي آمدن دوباره حضرت مسيح مي‌داند.
باور هفت مرحله‌اي بودن پايان تاريخ از نظر اين جنبش، مستلزم تحقق حوادثي است كه بايد تا ظهور دوباره مسيح به وقوع پيوندد و پيروان اين مكتب وظيفه ديني دارند تا براي تسريع در عملي شدن اين حوادث بكوشند. اين حوادث عبارتند از:
1. يهوديان از سراسر جهان بايد به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در گستره‌اي از رودخانه نيل تا فرات به وجود آيد و يهودياني كه به اسرائيل مهاجرت نمايند، اهل نجات خواهند بود؛
2. يهوديان بايد دو مسجد «اقصي» و «صخره» در بيت‌المقدس را منهدم كنند و به جاي اين دو، معبد بزرگ را بنا نمايند؛ از سال 1967ميلادي تا به حال يهوديان و مسيحيان صهيونيست بيش از صد بار به اين دو مسجد حمله كرده‌اند.
3. روزي كه يهوديان دو مسجد اقصي و صخره را در بيت‌المقدس منهدم كنند، جنگ نهايي مقدس (آرماگدون) به رهبري امريكا و انگليس آغاز مي‌شود؛ در اين جنگ جهاني تمام جهان نابود خواهد شد.
4. روزي كه جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامي مسيحيان پيرو اعتقادات «عملي نمودن خواسته‌هاي مسيح» كه مسيحيان دوباره تولد يافته هستند، حضرت مسيح را خواهند ديد و توسط يك سفينه عظيم از دنيا به بهشت منتقل خواهند شد و از آن‌جا همراه با او نظاره‌گر نابودي جهان و عذاب سخت در اين جنگ مقدس خواهند بود؛
5. در جنگ آرماگدون زماني كه پيروزي ضدمسيح (دجال) نزديك است، مسيح همراه مسيحيان دوباره تولديافته در جهان ظهور خواهد كرد و ضدمسيح را در پايان اين جنگ مقدس شكست خواهد داد و حكومت جهاني خود را در مركزيت بيت‌المقدس برپا خواهد ساخت. آن‌گاه معبدي كه مسيحيان و يهوديان قبل از آغاز جنگ آرماگدون به جاي مسجد اقصي و صخره در بيت‌المقدس ساخته‌اند محل حكومت جهاني حضرت مسيح خواهد شد؛
6. دولت صهيونيستي اسرائيل با كمك امريكا و انگليس، مسجد اقصي و مسجد صخره در بيت‌المقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در اين مكان ساخته خواهد شد و اين رسالت مقدس به عهده آنهاست.
7. اين حادثه پس از سال دوهزار ميلادي حتماً اتفاق خواهد افتاد؛
8. قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه امريكا و اروپا را فراخواهد گرفت؛
9. قبل از ظهور دوباره مسيح، صلح در جهان هيچ معنايي ندارد و مسيحيان براي تسريع در ظهور ايشان بايد مقدمات جنگ آرماگدون و نابودي جهان را فراهم نمايند.
با توجه به پيش‌گويي‌هاي كتاب مقدس و حوادثي كه مقدمه ظهور حضرت مسيح است، اين جنبش ره‌يافت‌هايي را مطرح كرده كه به سه مورد كلي آن اشاره مي‌كنيم:
1. احساس برگزيدگي الهي: آنان معتقدند خداوند آنان را برگزيده تا همه انسان‌ها را نجات دهند و راه نجات آنها از بلاياي آخرالزمان پيروي از مسيحيت است. بوش كه هوادار صهيونيست‌هاي مسيحي به شمار مي‌رود، ايالات متحده را فراخوانده‌اي مي‌داند تا آزادي را كه موهبت الهي است، به تمام مخلوقات در سراسر جهان ارزاني كند.
2. احساس عميقِ در آستانه آخرالزمان بودن: از سال 1916ميلادي رؤساي جمهور امريكا تحت تأثير اين گروه، با اين مفهوم آشنا و به آن معتقد شدند. ويلسون اولين رئيس جمهوري بود كه به اين مفهوم ايمان آورد. رؤساي جمهور ديگر نيز به صورت جدي آن را دنبال مي‌كردند. مي‌گويند آرزوي ريگان آغاز جنگ آرماگدون به دست او بوده است.
3. بنيادگرايي؛ تنها راه فهم و درك كامل و مطلق و اشتباه ديگران در اين‌باره: چنان‌كه گذشت، صهيونيست‌هاي مسيحي به دو نكته عقيدتي بسيار پافشاري مي‌كنند:
1. بازگشت يهود به فلسطين و تأسيس دولتي به نام اسرائيل در سرزمين موعود است. شايد علت آن را به نظرگاه مسيحيان به جايگاه يهود بتوان ارتباط داد. ايشان معتقدند:
يكم. يهوديان‌ امت‌ برگزيدة‌ خدا هستند، لذا خدا به همه‌ كساني‌ كه‌ براي‌ يهوديان‌ دعا مي‌كنند، بركت‌ مي‌دهد؛
دوم. خدا در طرح‌ كلي‌ خود دربارة هستي‌، جايي‌ براي‌ اعراب‌ فلسطيني‌ در نظر نگرفته‌ و توجه‌ او تنها به‌ يهوديان‌ معطوف‌ است‌؛
سوم. خداوند در همه‌ كارهايي‌ كه‌ اسرائيل‌ انجام‌ مي‌دهد، دستي ‌دارد، يعني‌ هميشه‌ طرف‌دار‌ اسرائيل‌ است‌؛
چهارم. اسرائيل‌ را دوست‌ دارند؛ زيرا خدا آن را دوست‌ دارد و چنان‌چه عرب‌ها دشمن ‌اسرائيل باشند، پس‌ دشمن‌ خدا خواهند بود؛
پنجم. خداوند به‌ اين‌ دليل‌ با امريكا مهربان است‌ كه‌ امريكا با يهوديان‌ مهرباني مي‌كند؛
ششم. اگر پشتيباني‌ از اسرائيل‌ را رها كنند، اهميت‌ خود را در نزد خداوند از دست‌ مي‌دهند.
2. ايشان بر جنگ جهاني آرماگدون تأكيد دارند و خود را پيروز اين نبرد مي‌پندارند و معتقدند مسيح ضدمسيح را در اين جنگ شكست خواهد داد. شايسته است مباحثي در مورد محور آرماگدون آورده شود تا زواياي تاريك آن براي خوانندگان روشن گردد.
واژه يوناني «آرماگدون» يا «هارمجدون»، به معناي نبرد نهايي حق و باطل در آخرالزمان است. هم‌چنين شهري در منطقه عمومي شام چنين نامي دارد كه بنابه آن‌چه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا در عهد جديد آمده، جنگي عظيم در آن‌جا رخ خواهد داد و زندگي بشر در آن زمان به پايان خواهد رسيد.
عمرو سلمان در مقاله خود، «رسالت آرماگدون»، عقيده دارد كه طبق عقايد اعضاي جنبش تدبيري، ريشه اين كلمه عبري و به معناي «تپه شريفان» است؛ تپه بزرگي كه در شمال فلسطين قرار دارد.
مسيحيان صهيونيست، عبارت يوحنا را كه گفته: «و ايشان را به موضعي كه آن را به عبراني «هارمجدون» مي‌خوانند، فراهم آوردند»، به نفع خود تفسير مي‌كنند و هارمجدون را منطقه‌اي در بين اردن و فلسطين اشغالي مي‌دانند كه نبرد آخر‌الزمان در آن‌جا به وقوع مي‌پيوندد. به تعبير برخي از تفاسير ايشان، منطقه تا دهانه اسب‌ها پر از خون خواهد شد كه بنابر شواهد چنين نبردي هسته‌اي خواهد بود. همه اين عقايد و نشانه‌ها بدعتي است كه خود صهيونيست‌هاي مسيحي براي نيل به اهداف سياسي و قدرت‌مآبانه‌شان، در دين ايجاد نموده‌اند. نبودن هيچ سخني از آرماگدون و جنگ پايان تاريخ در عهد عتيق، بهترين شاهد بر اين مدعاست.
كتاب آرماگدون؛ تدارك جنگ بزرگ، از برجسته‌ترين كتاب‌هايي است كه در اين باب مي‌توان بدان اشاره نمود. خانم گريس هال سل، نويسنده بنيادگراي مسيحي اين كتاب، از مفهوم آخرالزماني آرماگدون كتاب سياره بزرگ و فقيد زمين هال ليندسي بهره برده كه در طول دهه هفتاد، از پرفروش‌ترين كتاب‌ها بوده است . وي در اين كتاب از سفر كوتاه خود به سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين گزارش مي‌دهد و به اين جمع‌بندي مي‌رسد كه هارمجدون از تركيب «هار» به معني كوه و «مجدو» به معني شهري باستاني در كرانه غربي رود اردن شكل يافته كه در طول تاريخ، نبردگاه ميان اقوام مختلف از جمله اسرائيليان و كنعانيان بوده است. واژه آرماگدون با اين‌كه در عهد قديم به چشم نمي‌آيد و تنها يك‌بار در عهد جديد ذكر شده، توجه عموم صهيونيست‌هاي مسيحي را به خود جلب كرده است. نكته جالبي كه هال سل آن را باور غالب تقدير‌گرايان و كشيشان انجيلي مي‌داند، هسته‌اي بودن جنگ آرماگدون است. اين گروه به عبارت سفر حزقيال نبي استناد مي‌كنند كه مي‌گويد:
باران‌هاي سيل‌آسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، تكان‌هاي سختي در زمين پديد خواهند آورد؛ كوه‌ها سرنگون خواهد شد و صخره‏ها خواهد افتاد و جميع حصارهاي زمين منهدم خواهد گرديد؛ رويارو در برابر هرگونه وحشت.
هم‌چنين از كشتار دو سوم يهوديان در اين جنگ خبر مي‌دهد كه اين موضوع در كتاب زكرياي نبي آورده شده است:
و خداوند مي‏گويد در تمامي زمين دو حصه منقطع شده، خواهند مرد و حصه سوم در آن باقي خواهد ماند و حصه سوم را از ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مانند قال گذاشتن نقره، قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت كه ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت يهوه، خداي ماست.
گريس هال سل معتقد است كه كشيشان مسيحي چون فالول، كلايد و ليندسي از فساد هرچه بيشتر براي زمينه‌سازي ظهور مسيح استقبال مي‌كنند:
با مسيح، به راه راست برو و روح خداوند در قلب تو تجلي خواهد كرد و بعد، پيش از آن‌كه تهديد ويران شدن جهان صورت بگيرد، تو به عنوان يك نفر رستگار شده، از زمين به ملكوت اعلا برده مي‏شوي. به نظر كلايد، نيازي نيست كه انسان براي از ميان بردن آلودگي محيط زيست شهرهاي خود و يا قحطي و گرسنگي همه‌گير در هندوستان و افريقا كاري بكند. ما نبايد نگران گسترش يافتن سلاح‌هاي اتمي در دنيا باشيم. نيازي نيست كه سعي كنيم از جنگ ميان عرب‌ها و اسرائيل جلوگيري كنيم، بلكه به جاي همه اينها، بايد دعا كنيم كه اين جنگ دربگيرد و همه دنيا را در كام خود بكشد؛ زيرا اين، بخشي از طرح‌هاي آسماني است.
تلاش براي به دست آوردن قدرت هرچه بيشتر با شعار هميشگي «هدف وسيله را توجيه مي‌كند» و استفاده ابزاري از باورهاي مذهبي مردم براي راضي نگه‌داشتن آنان از وضع موجود، از مشخصه‌هاي بارز صهيونيسم مسيحي است. تجويز مسابقه تسليحاتي از جمله سلاح‌هاي كشتار جمعي و هسته‌اي بين كشورها يكي ديگر از پي‌آمدهاي اعتقاد به الهيات هارمجدون به شمار مي‌رود. صهيونيست‌هاي مسيحي به صراحت اعلام مي‌كنند:
هارمجدون، در دنيايي كه خلع سلاح شده باشد، نمي‌تواند تحقق پذيرد.
دولت‌ها و در رأس آنها ايالات متحده، در فكر اتخاذ سياست‌هاي توليد و تكثير فزاينده تسليحات استراتژيك هستند. بر اساس آماري كه در كتاب ميدان‌هاي نبرد هسته‏اي اثر ويليام ام. آركين و ريچارد دبليو. فيلد هاوس ذكر شده، ايالات متحده داراي 670 جنگ‏افزار هسته‌اي در چهل ايالت است كه جمع كلاهك‌هاي آنها به 14599 مي‏رسد. آلمان غربي ميزبان 3396 جنگ‏افزار هسته‏اي امريكايي است، انگليس 1268، ايتاليا 549، تركيه 489، يونان 164، كره جنوبي 151، هلند 81 و بلژيك 25. امروزه توسعه سلاح‌ها، تنها از نظر كمّي نبوده بلكه از لحاظ كيفي نيز قدرت تخريبي آنها به مراتب بيشتر از گذشته شده است. چنان‌كه وزير سابق دفاع، كلارك كليفرد، در چهاردهم اوت 1985، در باشگاه ملي مطبوعات در واشنگتن دي.سي. اظهار كرد:
امروز قدرت ويران‌گري نيروهاي هسته‌اي جهان، يك ميليون بار نيرومندتر از قدرت بمبي است كه ما بر هيروشيما افكنديم.
صهيونيسم مسيحي در امريكا
مطالعه صهيونيسم مسيحي در ايالات متحده امريكا، ويژگي خاص اين جنبش اسطوره‌اي يعني معطوف بودن و منعطف‌بودن از قدرت را به خوبي تبيين مي‌كند. نكته‌ مهم اين است كه جمعيت يهوديان در كشورهاي مسيحي، به ويژه امريكا علي رغم اندك بودنشان، به لحاظ كاركردي و نفوذ در دواير دولتي تأثيرگذار، اكثريت به شمار مي‌آيند. تا آن‌جا كه ديويد لوچينز معاون اتحاديه ارتدوكس جامعه يهوديان امريكا، مي‌گويد:
يهوديان در امريكا ديگر اقليت نبوده بلكه بخشي از اكثريت هستند و اكنون در جامعه امريكا پذيرفته شده و توانايي دست‌يابي و پيشرفت دارند.
يهوديان از كجا به اين موقعيت اجتماعي به مثابه يك گروه اقليت فشار در جوامع مسيحي رسيده‌اند و توانسته‌اند بر امورات آن كشورها فائق آيند؟ رضا هلال در كتاب‌هاي خود به نام مسيحيت صهيونيست و بنياد‌گراي امريكا و مسيح يهودي و فرجام جهان (1383شمسي) به تفصيل زمينه شكل‌گيري و اهداف و برنامه‌هاي جنبش مسيحيت صهيونيست را به طور خاص در غرب، به ويژه ايالات متحده بررسي كرده است. وي در آثار خود، بعد ديني و مذهبي اين جنبش را برجسته نموده و ادعا كرده كه دو تحليل «حمايت استراتژيك غرب از اسرائيل» كه روشن‌فكران عرب مطرح كرده‌اند و «تأثير لابي يهودي» در تصميم‌گيري‌ها و حمايت از يهود كه عقيده عموم اعراب است، ساده‌لوحانه و كوته‌بينانه بوده و اين پيوند بيش از اين‌كه سياسي باشد، خاستگاهي فرهنگي دارد كه در دين آنها نهفته است.
براي اين‌كه جامع نبودن استدلال هلال را ثابت كنيم، به نحوه تعامل كشورهاي بزرگ با صهيونيسم مي‌پردازيم. امروزه انگليس از هواداران صهيونيسم مسيحي به شمار مي‌آيد، در حالي كه پيش‌تر، با يهود مبارزه مي‌كرده و يهوديان را در تنگنا قرار مي‌داده است. محدوديت‌هاي انگليس در سال 1939ميلادي و در دوران نخست وزيري ارنست بون به اوج خود رسيده بود. تلقي يهوديان از اين عمل انگليس، طرد شدن يهود از اين كشور و روي‌آوردن به اعراب بود كه اين تلقي سبب گرايش آنها به امريكا گرديد. آلمان كشور ديگري است كه مهد پروتستانتيزم بوده و با صهيونيسم مسيحي كاملاً هم‌گرايي فرهنگي دارد. با وجود اين، بدترين فاجعه تاريخي برضد يهود به تعبير خودشان، در كشور آلمان رخ داده است. كشور روسيه كه از مهم‌ترين مراكز ارتدوكس جهان به شمار مي‌آيد و بيشترين تلاش را براي استقرار دولت اسرائيل نموده، به اندازه امريكا با صهيونيسم مسيحي تعامل ندارد. همكاري روسيه با اسرائيل به حدي بود كه «برخي امريكا و روسيه را به مثابه والدين اسرائيل دانسته‌اند. به اين صورت كه امريكا به عنوان پدر، پول در اختيار اين فرزند قرار مي‌دهد و روسيه به عنوان مادر، فرزندان خود را به اين كشور تازه تأسيس گسيل مي‌دارد. » از شواهد تاريخي فوق چنين استفاده مي‌شود كه اگر عامل تنگاتنگ‌شدن روابط امريكا و اسرائيل، تنها علقه‌هاي مذهبي و فرهنگي باشد، پس بايد در كشورهاي ديگري نظير آلمان، انگليس و روسيه نيز چنين روابطي به چشم آيد. به باور ما هم‌گرايي صهيونيستي ـ امريكايي علاوه بر عامل مذهب، نوعي هم‌گرايي استراتژيك و سياسي است كه به مدد آن منافع مشترك دو كشور برآورده مي‌شود.
صهيونيسم مسيحي براي كسب قدرت بيشتر، امريكا را به عنوان ابر‌قدرت بلامنازع جهان، به تسخير فكري و سياسي خويش درآورده و اهداف خويش را از طريق هژموني امريكايي در خاورميانه بازمي‌يابد. شايد مقاله سيد علي طباطبايي تحت عنوان «خاستگاه‌هاي قدرت يهوديان امريكا» علت برفراز نشستن يهوديان امريكا و زواياي مختلف اين هم‌گرايي را به خوبي تبيين نمايد. وي چهار خاستگاه را علت به قدرت رسيدن يهوديان امريكا برمي‌شمرد:
الف) ويژگي‌هاي دروني قوم يهود
ويژگي اول به خود يهوديان برمي‌گردد. يهوديان با توجه به گذشته سرشار از درد و رنج خويش و احساس هميشگي اقليت‌ بودن در كشورها و نيز گذار از دوران مهاجرت‌ها و تحقيركردن و آزارهاي مسيحيان، روحيه‌اي سخت و انعطاف ناپذير يافته‌اند كه سبب پيدايش انسجام، سازمان‌دهي سريع، برخورداري از سطح نخبگي بالا و دانش فراوان براي رهايي از وضعيت انفعالي به وضعيت فعال گشته است. يهوديان همواره براي متحد ساختن قوم يهود، موضوعاتي هم‌چون آوارگي و پراكندگي يهوديان، سامي‌ستيزي و كوره‌هاي يهودي سوزي را علم كرده و درباره اين موضوعات تبليغاتي مي‌كنند.
قدرت سازمان‌دهي بالا از ويژگي‌هاي برجسته يهوديان است كه محصول تلاش لابي‌هاي يهودي و صهيونيستي در كشورها است. براي مثال، آمار در ايالات متحده امريكا نشان مي‌دهد حدود نود درصد از يهوديان در انتخابات شركت مي‌كنند، در حالي كه متوسط حضور امريكاييان در انتخابات بين چهل تا پنجاه درصد است. پناهندگي و مهاجرت دانش‌مندان بزرگ يهودي چون آلبرت اينشتين، اوتو اشترن، اريك فروم، اريك اريكسون، هانا آرنت، هربرت ماركوزه، پاول لازارفلد و هلن دوچ به امريكا باعث شد كه از دهه شصت به بعد، يهوديان تأثير شگرفي در اقتصاد، فرهنگ و سياست امريكا داشته باشند. در حالي كه حدود 5/2 درصد جامعه امريكا يهودي‌اند، نيمي از ميلياردر‌هاي امريكا و يازده درصد نخبگان جامعه امريكا يهودي هستند.
ب) لابي‌گري يهوديان
گروه‌هاي داراي منفعت يا فشار در كشورها بيشترين نفوذ و تأثير را در نهاد‌هاي قدرت دارند و به صورت غيرمستقيم، سياست‌هاي خرد و حتي كلان دولت را به علاقه خود تغيير مي‌دهند. لابي‌هاي يهودي و صهيونيستي از پر‌نفوذ‌ترين گروه‌هايي هستند كه مهم‌ترين مراكز تصميم‌گيري كشورهاي اروپايي و به طور مشخص امريكا را به انحصار خود درآورده‌اند و سياست‌هاي مالي، نظامي و سياسي آن كشورها را به نفع اسرائيل عوض مي‌نمايند. آيپك (AIPEC) از مهم‌ترين لابي‌هاي يهودي در واشنگتن است. اين كميته ساليانه اقدامات زير را انجام مي‌دهد:
1. نظارت بر دو هزار ساعت جلسات كنگره؛
2. برگزاري بيش از هزار ملاقات با دفترهاي كنگره؛
3. صدها ملاقات با نامزدهاي انتخاباتي ديگر؛
4. همكاري با پنجاه كميته و زيركميته در كنگره و صد اداره و آژانس فدرال.
اهدافي كه آيپك در پي تحقق آن تلاش مي‌كند:
1. حفظ امنيت اسرائيل با گسترش همكاري استراتژيك امريكا ـ اسرائيل و رويارويي با تهديدات فعلي و آينده منافع امريكا و اسرائيل؛
2. تضمين همكاري امريكا و اسرائيل براي تحقق صلح ميان اسرائيل، فلسطيني‌ها و اعراب؛
3. تغيير سياست امريكا براي به رسميت شناختن بيت‌المقدس و پايتخت‌شدن آن شهر تقسيم‌ناپذير براي اسرائيل؛
4. ادامه كمك‌هاي ايالات متحده به اسرائيل و تضمين آينده اقتصادي اسرائيل با گسترش روابط تجاري، سرمايه‌گذاري و تحقيق و توسعه ميان امريكا و اسرائيل.
ج) رسانه‌ها
رسانه‌ها همواره به‌ويژه با تولد فن‌آوري اطلاعات (IT) و دست‌رسي آسان به داده‌هاي دل‌خواه از طريق شبكه گسترده جهاني اينترنت تأثيري بس شگرف در «جامعه شبكه‌اي» و «دهكده جهاني» دارند. كتاب فرهنگ و سياست در عصر اطلاعات گردآورده فرانك وبستر، از نوعي سياست و فرهنگ جديد سخن مي‌گويد كه محصول رسانه‌هاي ارتباطي و اطلاعاتي است. اين كتاب به شكل‌گيري طرز تلقي و نگاه مردم به زندگي و يافتن هويت جديد توسط اينترنت اشاره مي‌كند و چگونگي هم‌انديشي جهاني را در سايه‌سار شبكه جهاني اينترنت برمي‌رسد.
با توجه به اين‌كه رسانه‌ها اهميت فراوان دارند و به همه شئون زندگي بشري جهت مي‌دهند و چگونه زندگي‌كردن، انديشيدن و سياست ورزيدن را به انسان مي‌آموزند، كساني كه بر اريكه قدرت رسانه‌ها تكيه مي‌زنند، در رسيدن به آمال سياسي و فرهنگي خويش شانس بيشتري دارند. لذا يهوديان به اهميت رسانه‌ها پي برده‌اند و همه رسانه‌هاي پرقدرت جهان، اعم از ديجيتال و غيرديجيتال را در دست خود گرفته‌اند. وحدت يهودي ـ مسيحي در امريكا و نفوذ يهود بر رسانه‌ها نسبت به جمعيت اندكشان در امريكا، نخبگي آنان را نشان مي‌دهد. «بر اساس آمارهاي موجود، با آن‌كه حدود پنج درصد نيروي كاري مطبوعاتي امريكا يهوديان هستند، بيش از 25درصد نويسندگان، دبيران، سرمقاله‌نويسان و توليد‌كنندگان مطبوعات اصلي و نخبگان امريكا يهودي هستند.»
شبكه‌هاي ABC، CBS، CNN و NBC همگي در اختيار امريكا قرار دارند. يكي از ابرمؤسسات يهودي در بخش چندرسانه‌اي كه به كليت جامعه امريكا شكل مي‌دهد، مؤسسه نيوهاوس است. اين ابر مؤسسه، 31 روزنامه، دوازده ايستگاه محلي، 87 سيستم تلويزيون كابلي، هفته‌نامه پارايد با 22 ميليون شمارگان در هفته، دوازده مجله مهم شامل نيويوركر، مادمازل، گلامور و ديگر رسانه‌ها را در مالكيت خويش دارد. ساموئل نيوهاوس مهاجر يهودي ـ روسي اين امپراتوري رسانه‌اي را تأسيس كرد.
د): حضور در قواي مقننه و مجريه امريكا
مشاركت فعال جامعه يهودي امريكا در انتخابات كنگره و رياست جمهوري و تأثير فزاينده لابي‌هاي يهودي بر نتيجه انتخابات، آنها را در كليه ادارات حكومتي داراي نفوذ كرده است. همين امر سبب شده كه هيچ نامزد رياست جمهوري بدون جلب رضايت يهود نتواند به پيروزي برسد.
همه اين خاستگاه‌ها اهميت فراواني دارد و بخشي از زواياي هم‌گرايي صهيونيسم مسيحي در امريكا را نشان مي‌دهد. در جمع‌بندي كلي مي‌توان گفت كه همه عوامل فرهنگي و سياسي، در روند اين هم‌گرايي دخيل هستند و غفلت از هر كدام، ما را در فهم دقيق رابطه امريكا و اسرائيل دچار مشكل خواهد نمود. امروزه نفوذ اسرائيل در امريكا باعث ايجاد طرح‌هايي به نفع اسرائيل در منطقه شده است، مانند طرح امريكايي خاورميانه بزرگ كه در زمينه تحقق سرزمين موعود از نيل تا فرات قرار دارد. امريكا به طور نا‌خود‌آگاه در دستان لابي‌هاي صهيونيستي اسير گشته و آنها عقايد جنبش صهيونيسم مسيحي را به مقامات اين كشور ديكته مي‌كنند. هال ليندسي در كتاب خود، در پيش‌گويي‌هاي انجيل، جاي امريكا كجاست؟ كه از پرفروش‌ترين كتاب‌هاي سال 2001ميلادي امريكا بود، نقش ايالات متحده را در جنگ جهاني آرماگدون بررسي نموده است. نويسنده اثبات مي‌كند كه دولت امريكا جنگ نهايي مقدس را رهبري خواهد كرد و مخالفان مسيح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز اين جنگ باعث ايجاد ترس و وحشت در جهان شده‌اند، شكست خواهد داد و دولت انگليس در اين جنگ مقدس، همكار امريكا خواهد بود. حتي دولت امريكا در اوج زمان جنگ سرد بر ضد شوروي سابق، موشك‌هاي هسته‌اي قاره‌پيماي خود را «شمشير‌هاي جنگ مقدس» ناميده است.
مسيحيان صهيونيست فرقه پروتستان در امريكا و انگليس، اعتقاد دارند كه مسيح در امور خاورميانه همواره به سود دولت اسرائيل مداخله كرده و اعلام مي‌دارند كه خواست دولت اسرائيل بزرگ از رود نيل تا فرات، خواست مسيح محسوب مي‌شود كه به زودي عملي خواهد شد و امروز صهيونيسم مسيحي از راه حكومت صهيونيستي امريكا خود را به فرات رسانده است. صهيونيست‌هاي يهودي نيز مطابق اعتقاد به تلمود، مجموعه قوانين ديني خود، به مكتب «خواسته‌هاي خدا» اعتقاد دارند و طبق این اعتقاد، آنها برنامه‌ای اجر می‌کنند که به کمک دولت‌های امریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی بتوانند دو مسجد مقدس اقصی و صخره را در بیت‌المقدس تخریب کنند و کشور اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات را با نابودی کامل کشورهای اسلامی به وجود آورند. به همین منظور، میان صهیونیست‌های یهودی و صهیونیست‌های مسیحی از فرقه پروتستان‌ها، اتحاد و هم‌آهنگی کاملی وجود دارد و مسیحیان پیرو اعتقاد «خواسته‌های خدا» همواره اظهار می‌دارند هر عمل دولت اسرائیل، در حقیقت طراحی مسیح بوده است و مسیحیان سراسر جهان باید از آن حمایت کنند.
اسرائیل همواره به دلیل داشتن حکومت نامشروع در فلسطین، از سوی اعراب و عموم مسلمانان احساس خطر کرده و برای بقای خود در سریر قدرت، اتحاد با رفقای بین‌المللی قدرت‌مند خویش هم‌چون امریکا را برگزیده است. وجود ترس همیشگی از حمله مسلمانان و نابودی، اسرائیل را به حالت «امنیتی» درآورده؛ واژه امنیت از مهم‌ترین دل‌مشغولی‌های اسرائیل به شمار می‌رود. امروزه برای رژیم اشغال‌گر قدس چند فرض اساسی امنیتی وجود دارد که عبارتند از:
1. تهدید برای اسرائیل، تهدید وجود است. براین‌اساس، خطرهایی که اسرائیل را تهدید می‌کند، متوجه اصل وجود و بقای این دولت است؛
2. اسرائیل محدودیت‌های گسترده‌ای دارد؛ محدودیت سرزمینی، جمعیتی و اقتصاد کوچک و تحریم شده توسط کشورهای منطقه و جهان، این رژیم را جزیره‌ای کوچک در میان مجموعه گسترده و پهناور کشورهای مسلمان و عرب و در محاصره آنها ساخته است؛
3. مفهوم امنیت در اسرائیل از دیگر مفاهیم مستثناست.
این فرض‌ها باعث شکل‌گیری چند اصل در اسرائیل شده که از مسلمات یهودیان به شمار می‌آید و برای ایشان جنبه حیاتی دارد:
1. ایجاد استراتژی امنیت ملی که بر همه چیز سایه افکنده است؛
2. ایجاد ملتی مسلح، به طوری که همه مردم سربازانی پنداشته می‌شوند که سالی یازده ماه در مرخصی به سر می‌برند؛
3. اصل خود‌‌اتکایی؛ آثار روانی و فرهنگی تاریخ یهودیان و انزوای آنها در اروپا به نوعی خود‌‌اتکایی بدبینانه انجامیده است؛
4. با وجود روحیه بالا، ضرورت یافتن یک هوادار بزرگ خارجی هیچ‌گاه از نظر صهیونیست‌ها دور نمانده است.
از عمده‌ترین و مؤثرترین سازمان‌های صهیونیست مسیحی که به برآوردن نیازهای امنیتی اسرائیل اقدام و تلاش عمده خود را در استمرار بقای دولت اسرائیل در منطقه مصروف می‌کند و امروزه در سرتاسر اروپا و امریکا فعال هستند، عبارتند از: سفارت بین‌المللی مسیحی در اورشلیم (ICEJ) ، وزارت‌خانه کلیسا در میان مردم یهودی که معروف است به تراست اسرائیلی کلیسای انگلیس در اسرائیل (CMJ) یا (ITAC) ، دوستان مسیحی اسرائیل (CFI) ، میانجی‌گران مربوط به بریتانیا (IFB) ، دوستان نیایش مسیحیت برای اسرائیل (PFI) ، پل‌های صلح (BFP) ، دوستان امریکایی در انتظار مسیح (AMF) ، اتحادیه یهودی در انتظار مسیح امریکا (MJAA) ، یهودیان طرف‌دار عیسی (JFJ) و خواهران پروتستانی مریم مقدس و شورای مسیحیان و یهودیان (CCJ) . این سازمان‌ها در رتبه‌بندی‌های متنوع و به ادله مختلف و گاه متناقض، بخشی از ائتلاف بزرگی هستند که امروزه محتوای دستور جلسه صهیونیست مسیحی را شکل می‌دهند.
لوئیس هامادا، در پی یافتن هم‌گرایی بین یهودیت و صهیونیسم مسیحی است. به اعتقاد وی،
واژه صهیونیسم به جنبش سیاسی یهودی اشاره دارد که به دنبال تأسیس سرزمین ملی در فلسطین برای یهودیانی است که پراکنده شده‌اند. از سوی دیگر، صهیونیست مسیحی کسی است که علاقه‌ دارد خداوند را در تحقق پیش‌گویی‌هایش به وسیله اسرائیل سیاسی و خارجی استعانت نماید، به جای این‌که به وسیله بدن مسیح، طرح خداوند را که در اناجیل چهارگانه آمده، مدد کند.
در یک جمع‌بندی کلی، می‌توان باورهای جنبش صهیونیسم مسیحی را به انگاره کلیدی منجی‌‌گرایی معطوف دانست. منجی‌گرایی واژه‌ای است که به اعمال اسرائیل و حمایت قدرت‌های بزرگ از آن، مشروعیت می‌بخشد. همه فعالیت‌های صهیونیست‌های مسیحی اعم از ترور مبارزان فلسطینی، ریختن بمب‌های ده تنی بر سر مردم بیدفاع افغانستان و کشتار شیعیان عراق توسط امریکا، برای بسترسازی جنگ جهانی آرماگدون است که آن هم مقدمه ظهور منجی، حضرت مسیح خواهد بود.
امروزه امریکا، اشغال عراق را برای خود رسالتی الهی تلقی کرده و آزادسازی جهان از تروریسم و استبداد و نهایتاً برقراری دموکراسی را اموری مقدس می‌داند که ظهور منجی را تسهیل می‌نماید. مسابقه تسلیحاتی نیز روند نزدیک شدن دولت‌ها به برافروختن آتش جنگ جهانی سوم و آرماگدون را امری شایسته می‌انگارد. جری فالول و بیلی گراهام، مبلغان برجسته صهیونیسم مسیحی، به نزدیک شدن ظهور مسیح اذعان دارند و معتقدند که نسل کنونی آخرین نسلی خواهد بود که قبل از ظهور مسیح در این جهان زندگی خواهد کرد. فالول می‌گوید:
آرماگدون یک واقعیت است، اما شكرخدا این پایان روزگار امت‌های غیریهودی و مسیحی محسوب می‌شود؛ زیرا پس از آن، صحنه برای سلطنت پادشاه ما، خداوندگار، عیسی مسیح، در نهایت افتخار و قدرت آماده می‌شود. تقریباً تمام تعلیم‌دهندگان كتاب مقدس كه من می‌شناسم، بازگشت بسیار نزدیك مسیح را پیش‌بینی می‌كنند و من شخصاً ایمان دارم كه بخشی از آن آخرین نسل هستیم؛ آن آخرین نسلی كه تا سلطان ما مسیح نیاید، نخواهد مرد.
از سوی دیگر، توجه به این مسئله جالب است كه چگونه امکان دارد داعیه‌داران یك حكومت سكولار، مدعی زمینه‌سازی برای ظهور مردی شوند كه نه یك سكولار بلكه پیامبری الهی به شمار می‌آید و آن‌چه عملی خواهد نمود،‌ حكم الهی است. به واقع، هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه می‌تواند اعمال خشن و سرشار از بی‌رحمی امریکا و اسرائیل را تأیید نماید. در این‌جا نگاهی نیز به متون اسلامی خواهیم داشت تا چشم انداز یهود را در آخرالزمان از دیدگاه آیات و روایات اسلامی از نظر بگذرانیم. تلاش ما این است تا به سه مؤلفه یهود در آخرالزمان، جنگ جهانی در آستانه ظهور و بازگشت عیسی هم‌زمان با ظهور حضرت مهدی بپردازیم.
چشم‌انداز یهود در متون اسلامی
بررسی اجمالی مباحث تاریخی قرآن و روایات و پیش‌گویی‌های آنها از آخرالزمان که با منجی‌گرایی مسیحی ـ یهودی پیوند می‌خورد، به عمق فهم ما در مورد جنبش صهیونیسم مسیحی و آینده یهود خواهد افزود. نگاهی به آیات نخست سوره اسراء که به سرگذشت یهود اشاره دارد، ما را به جمع‌بندی کلی سوق می‌دهد که نکات ذیل را در بردارد:
نکته اول: یهودیان در طول تاریخ تا فرارسیدن هنگامه مجازات، در جامعه فساد می‌نمایند و خداوند در این زمان، افرادی را از ناحیه خود برمی‌انگیزد كه بر آنان چیره خواهند شد. سپس خداوند بنابر مصلحت، یهودیان را بر آنان پیروز گردانیده، به ایشان اموال و اولاد عطا می‌کند و به طور فزاینده‌ای، طرف‌دارانشان را در جهان وسعت می‌بخشد. اما یهود از این اموال و یاران بهره‌برداری صحیح نمی‌کنند و برای بار دوم در روی زمین فساد می‌نمایند. این بار علاوه بر فساد، گرفتار خوی تكبر و برتری‌طلبی می‌شوند و خود را برتر از دیگران می‌پندارند. زمانی كه وقت كیفرشان فرا می‌رسد، خداوند بار دیگر آن قوم را بر آنان چیره ساخته، کیفری سخت‌تر از مرحله قبل بر آنان وارد می‌کند.
نکته دوم: قومی را كه خداوند بار دوم بر ضد آنان بر می‌انگیزد، به آسانی بر آنان چیره گشته، به جست‌وجوی خانه‌به‌خانه می‌پردازند. آن‌گاه داخل مسجد اقصی شده، نیروهای نظامی آنان را متلاشی می‌كنند. سپس خداوند بار دوم آنها را می‌فرستد و بر خلاف غلبه یهودیان بر آنها و زیادی یاران و هوادارانشان، ضربات شدیدتری را در سه نوبت بر آنها وارد می‌سازند.
مفسران درباره این موضوع که آیا دو نوع فسادی كه یكی همراه با برتری‌طلبی است، پایان یافته و دو كیفر وعده داده شده بر آنان واقع گشته یا در آینده رخ خواهد داد، نظر یک‌سانی ندارند. ره‌یافتی که به مدد روایات آن را قوی‌تر تلقی می‌کنیم، این است كه اولین كیفر در برابر نخستین فساد، در صدر اسلام به دست مسلمانان انجام پذیرفته و آن‌گاه كه مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند، خداوند یهودیان را بر آنان چیره ساخت. در این مرحله نیز بار دوم، یهودیان در زمین فساد و طغیان کردند و هرگاه كه مسلمانان دوباره به اسلام روی آورند، زمان كیفر دوم فرا رسیده، به دست مسلمانان انجام خواهد شد. روایاتی که ره‌یافت فوق را تأیید می‌کند، بر غلبه حضرت مهدی و یاران وی از اهل قم دلالت دارد که بار دوم بر یهود فائق می‌آیند. در تفسیر عیاشی از امام باقر روایت شده كه حضرت بعد از قرائت آیه شریفه بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فرمود:
مراد از این آیه حضرت قائم و یاران اوست كه نیرومند و دارای صلابت می‌باشند.
هم‌چنین در تفسیر نورالثقلین، به نقل از روضه كافی از امام صادق روایتی نقل شده كه آن حضرت در تفسیر آیه شریفه فوق فرمود:
خداوند قبل از خروج حضرت قائم، قومی را برانگیزد كه دشمنی از دشمنان آل‌محمد را رها ننموده، مگر این‌كه او را به هلاكت می‌رسانند.
از آن حضرت سؤال کردند: «آنها چه كسانی هستند؟» امام سه بار فرمود:
آنان به خدا سوگند اهل قم‌اند؛ آنان به خدا سوگند اهل قم‌اند؛ آنان به خدا سوگند اهل قم‌اند.
بنابر روایات فوق، کیفر دوباره یهود پس از برتری آنها، به دست مسلمانان در زمان ظهور خواهد بود. امروزه بنا بر وعده خداوند، یهود در عرصه بین‌المللی با اتکا بر قدرت‌هایی چون امریکا و انگلیس برتری دارد که طبق آن وعده، دومین كیفر فراخواهد رسید و آنان را نابود خواهد ساخت.
وعده خداوند به تسلط بر یهودیان در قرآن كریم چنین آمده است:
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَیبْعَثَنَّ عَلَیهِمْ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ مَن یسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ * وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیئَاتِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ؛
و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت اعلام داشت که تا روز قیامت بر آنان [یهودیان] کسانی را خواهد گماشت که بدیشان عذاب سخت بچشاند. آری، پروردگار تو زود کیفر است و همو آمرزنده و بسیار مهربان است؛ و آنان را در زمین به صورت گروه‌هایی پراکنده ساختیم: برخی از آنان درست‌کارند و برخی از آنان جز اینند. و آنها را به خوشی‌ها و ناخوشی‌ها آزمودیم، باشد که ایشان باز گردند.
بر اساس آیات شریفه، خداوند به زودی كسی را بر یهودیان مسلط می‌گرداند که تا روز رستاخیز آنان را مجازات و شكنجه دهد. قرآن، پراكندگی یهودیان را نوعی مجازات برای آنها معرفی می‌کند. این وعده الهی درباره كیفر یهودیان، در تمام دوران‌های تاریخی آنان به استثنای دوران حكومت پیامبرانی چون موسی و یوشع و داوود و سلیمان مشاهده می‌شود؛ خداوند اقوام مختلفی را بر آنها مسلط گردانیده كه آنان را شكنجه و مجازاتی دردناك نموده‌اند. حس همیشگی اقلیت بودن در کشورهای مختلف، بدترین شکنجه روحی برای یهودیان در طول تاریخ بوده است. این‌كه یهودیان در هیچ برهه‌ای مجاز به تشکیل حکومت یهودی نبوده و مجبور بوده‌اند به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تسلیم حكومتی گردند كه خداوند بر آنان مسلط ساخته، از مصادیق درد و رنج یهودیان به شمار می‌آید.
آیات دیگری در قرآن از فرونشستن فتنه یهودیان در آخرالزمان حکایت می‌کند، از جمله:
وَلَیزِیدَنَّ كَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَّبِّكَ طُغْیانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَینَا بَینَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ؛
و قطعاً آن‌چه از جانب پروردگارت به سوی تو فرود آمده، بر طغیان و کفر بسیاری از ایشان خواهد افزود و تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم. هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت. و در زمین برای فساد می‌کوشند. و خدا مفسدان را دوست نمی‌دارد.
این آیه همان وعده الهی است که خداوند به مستضعفان و مسلمانان جهان بشارت داده است. خداوند، آتش جنگ‌هایی كه یهودیان برمی‌افروزند ـ خواه مستقیماً خود آنان جنگ افروزی نمایند و یا این‌كه دیگران را به این عمل تحریك كنند ـ خاموش خواهد کرد.
پیشینه یهودیان، حاکی از آن است كه آنها همواره در پی جنگ‌افروزی بوده‌اند، اما وعده خداوند درباره شکست یهود تحقق یافته و مكر و حیله آنان باطل شده است. شاید بزرگ‌ترین آتش جنگی كه آنان برضد مسلمانان و جهانیان برافروخته‌اند، حمله امریکا به افغانستان و عراق باشد که همه اینها برای عملی شدن طرح خاورمیانه بزرگ از نیل تا فرات است که اسرائیل بخشی از خاک خاورمیانه بزرگ به حساب می‌آید. طبق وعده الهی مسلمانان در انتظار نابودی کامل یهود به دست یاران مهدی آل محمد هستند.
گرد آمدن یهودیان در فلسطین قبل از جنگ نابودكننده نهایی، از دیگر پیش‌گویی‌هایی به شمار می‌آید که در کتاب و سنت بدان اشاره شده است:
وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْكُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِیفًا؛
و پس از او به فرزندان اسرائیل گفتیم: «در این سرزمین ساکن شوید، پس چون وعده آخرت فرا رسد، شما را همه با هم محشور می‌کنیم.»
روایات ذیل را به مثابه تفسیر آیه فوق ذکر می‌کنیم تا با جزئیات بیشتری از سکنی گزیدن یهود آشنا شویم.
پیامبر در حدیثی می‌فرماید:
آیا شنیده‌اید نام شهری را كه بخشی از آن درون دریاست؟ (عرض كردند: آری.) فرمود: قیامت به پا نمی‌شود مگر آن‌كه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به شهر یورش می‌برند.
امیرالمؤمنین نیز در این مورد می‌فرماید:
در مصر منبری بنا نموده، دمشق را قطعاً تخریب خواهم كرد و یهودیان را از شهرهای عربی بیرون می‌رانم و با همین چوب اعراب را خواهم راند.
راوی این حدیث (عبایه اسدی) پرسید:
ای امیرمؤمنان، شما به گونه‌ای خبر می‌دهید كه به یقین پس از مردن زنده خواهید شد؟
فرمود:
ای‌ عبایه، به روشی غیر روش ما صحبت كردی. مردی از تبار من (حضرت مهدی) این كارها را انجام می‌دهد.
امیر‌المؤمنین در روایت دیگری «کشف معبد» را در شمار نشانه‌های ظهور بیان می‌کند كه ظاهراً همان معبد سلیمان است. صهیونیست‌های مسیحی نیز آن را یکی از پیش‌زمینه‌‌های ظهور حضرت مسیح می‌دانند.
ظهور آن حضرت نشانه‌ها و علاماتی دارد: نخست محاصره كوفه با كمین كردن و پرتاب سنگ، و ایجاد شكاف و رخنه در زوایای كوچه‌های شهر، تعطیلی مساجد به مدت چهل شب، كشف معبد و به اهتزاز درآمدن پرچم‌هایی گرداگرد مسجد بزرگ (مسجد الحرام)؛ كشنده و كشته‌شده هر دو در آتش‌اند.
روایات درباره بیرون آوردن تورات اصلی از غار انطاكیه، توسط حضرت مهدی و استدلال آن حضرت بر یهودیان به وسیله آن، نیز از جمله همین روایات است. از پیامبر اسلام روایت شده كه درباره حضرت مهدی فرمود:
تورات و انجیل را از سرزمینی كه انطاكیه نامیده می‌شود بیرون می‌آورد.
صندوق مقدس را از غاری در انطاكیه و بخش‌های تورات را از كوهی در شام بیرون می‌آورد و با آن كتاب، با یهودیان به استدلال می‌پردازد که سرانجام بسیاری از آنها اسلام می‌آورند.
صندوق مقدس از دریاچه طبریه به دست وی آشكار می‌شود و آن را آورده، در پیش‌گاه او در بیت‌المقدس قرار می‌دهند و چون یهودیان آن‌ را مشاهده می‌نمایند، به جز اندكی بقیه آنان ایمان می‌آورند .
درباره تابوت سكینه (صندوق مقدس) در قرآن کریم نیز آمده است:
و پیامبرشان بدیشان گفت: «در حقیقت، نشانه پادشاهی او این است که صندوقِ [عهد] که در آن آرامش خاطری از جانب خدا پروردگارتان، و بازمانده‌ای از آن‌چه خاندان موسی و خاندان هارون [در آن] برجای نهاده‌اند ـ در حالی‌که فرشتگان آن را حمل می‌کنند ـ به سوی شما خواهد آمد. مسلماً اگر مؤمن باشید، برتی شما در این [روی‌داد] نشانه‌ای است.»
در تفسیر آیه فوق آمده است كه این صندوق مقدس كه میراث پیامبران را دربرداشت، نشانه‌ای برای بنی‌اسرائیل بود تا شایسته فرمان‌روایی را بشناسند. از این رو، فرشتگان آن را آوردند و از میان جمعیت بنی‌اسرائیل عبور دادند و آن‌گاه در پیش روی طالوت گذاشتند، سپس طالوت آن را به داوود و او به سلیمان و او به وصی خود آصف‌ بن ‌برخیا تسلیم کرد. بنی‌اسرائیل بعد از وصی حضرت سلیمان به علت این‌كه از او فرمان‌برداری نکردند و دیگری را اطاعت کردند، آن صندوق را از دست دادند.
الف) جنگ جهانی پیش از دوران ظهور
روایات بسیاری در حد تواتر اجمالی بر وقوع جنگ جهانی، قبل از ظهور حضرت مهدی دلالت دارد. ویژگی‌هایی که برای این جنگ در روایات ذکر گردیده، به ویژه تعداد وسیع قربانیان و زمانش كه نزدیك به ظهور حضرت خواهد بود، آن را از جنگ‌های پیشین جهانی متمایز می‌نماید.
امیرمؤمنان فرمود:
نزدیك زمان قائم دو نوع مرگ وجود دارد: مرگ سرخ و مرگ سفید و ملخ‌‌هایی كه به رنگ خون بوده و گاه و بی‌گاه آشكار می‌شوند اما مرگ سرخ یعنی شمشیر و مرگ سفید، طاعون است.
امام باقر به جزئیات بیشتری از جنگ نهایی اشاره می‌فرماید:
قائم قیام نمی‌كند مگر در پی ترس و وحشت و زلزله‌ها و فتنه و آشوب و بلاهایی كه مردم گرفتار آن شوند كه پیش از آن گرفتار طاعون و بعد از آن، جنگ و خون‌ریزی بین اعراب و ایجاد اختلاف بین مردم و پراكندگی در دینشان و دگرگونی احوال آنان واقع شود، به گونه‌ای كه بر اثر مشاهده درگیری مردم، هركس در صبح و شام، آرزوی مرگ می‌نماید.
امام صادق فرمود:
ناگزیر قبل از قیام قائم، سالی خواهد بود كه مردم در آن، دچار گرسنگی می‌شوند و ترس و وحشتی سخت در اثر كشتار، آنان را فرا می‌گیرد.
روایت بعدی حاکی است كه شدت نبرد و حالت جنگ تا زمان صیحه آسمانی كه در ماه رمضان نزدیك ظهور حضرت مهدی واقع می‌شود، ادامه خواهد یافت. امام باقر فرمود:
اهل شرق و غرب و اهل قبله(مسلمانان) نیز با یك‌دیگر اختلاف پیدا می‌كنند، و مردم با ترس و وحشت طاقت‌فرسایی روبه‌رو خواهند شد و به همان حال به سر می‌برند تا زمانی كه منادی از آسمان ندا دهد... زمانی كه بانگ زند: پس كوچ كنید، كوچ!
ابوبصیر از امام صادق حدیثی را در مورد تلفات این جنگ نقل می‌کند:
«این امر نخواهد بود تا دوسوم مردم از بین بروند.» سؤال كردیم: «اگر دوسوم مردم از بین بروند پس چه كسی باقی می‌ماند؟» حضرت فرمود: «آیا دوست ندارید كه در یك‌سوم باقی‌مانده باشید؟»
به نظر می‌رسد خطبه امیرمؤمنان، بهتر از رویات دیگر، وقت و عامل این جنگ را مشخص می‌سازد:
آگاه باشید ای مردم! از من بپرسید پیش از آن‌كه فتنه و فساد مانند شتری كه در اثر رم كردن، مهارش زیر سم او قرار گیرد و بر ترس و اضطرابش افزوده شود، سرزمین شما را پایمال نماید و یا این‌كه در مغرب‌زمین آتش جنگ بزرگی را با موادی قابل اشتعال دامن می‌زند، در حالی كه با فریاد بلند بانگ می‌زند. وای بر او از انتقام‌جویی و خون‌خواهی و مانند آن... . آن‌گاه مردی از اهل نجران خارج شده، امام را اجابت می‌كند. او اولین مرد نصرانی است كه دعوت آن حضرت را لبیك می‌گوید، صومعه خود را خراب می‌كند و صلیبش را می‌شكند و به اتفاق عجم‌ها و مردم مستضعف، سوار بر مركب و با درفش‌های هدایت به طرف نخیله حركت می‌كند. محل تجمع مردم از همه جای زمین، در منطقه‌ای به نام فاروق قرار دارد. (منطقه‌ای در سر راه حج رفتن امیرمؤمنان که بین برس و فرات واقع شده است.)
شاید جمله «قبل از این‌كه با پایش فتنه‌ای در شرق ایجاد كند»، حاکی از آغاز این جنگ به دست روسیه و یا اسرائیل در خاورمیانه بوده و به درگیری در منطقه شرق اشاره داشته باشد. عبارت«آتش جنگ بزرگی را با مواد قابل اشتعال، در غرب می‌افروزد»، دلالت بر مركزیت غرب در جنگ دارد که زرادخانه‌ها و پایگاه‌های نظامی هم‌چون انبار بزرگی از مهمات به دنبال بهانه‌ای برای شعله‌ور شدن است. امروزه اغلب کشورها جایی برای انبار کردن محصولات کارخانه‌های اسلحه‌سازی ندارند و منتظر روزی هستند که از این مهمات در جنگی خانمان‌برانداز استفاده نمایند. امام صادق در روایتی، تعداد کشته‌شدگان نهایی این جنگ را از هر هفت نفر پنج نفر، معرفی می‌کند.
از روایات می‌توان نتیجه گرفت که هم‌زمان با نزدیک شدن ایام ظهور حضرت مهدی، ترس و وحشت جهان را فرامی‌گیرد و خسارت‌های سنگینی بر مردم و به‌طوركلی بر غیرمسلمان‌ها وارد خواهد شد. این امور را می‌توان محصول جنگ فراگیر جهانی و استفاده از ادوات جنگی پیشرفته با قدرت نابودكنندگی بالا دانست. جنگ آینده به لحاظ آمار تلفات و خسارت‌رسانی بسیار بالا، با جنگ‌های قبلی مقایسه‌شدنی نیست. شاید بتوان ادعا کرد که جنگ نهایی آرماگدون که در بخش اصول باورهای صهیونیست‌های مسیحی بدان اشاره شد، با این جنگ هم‌پوشی و هر دو به یک جنگ اشاره دارند.
ب) بازگشت دوباره حضرت عیسی مسیح
شاید فلسفه بازگشت دوباره حضرت مسیح (موعود صهیونیست‌های مسیحی)، به منظور هدایت گروه زیادی از یهودیان و مسیحیان در آخر‌الزمان به دین خاتم اسلام باشد که در روایات اسلامی نیز بدین امر اشاره شده است. مسلمانان در فرود آمدن حضرت مسیح از آسمان، در آخرالزمان اتفاق نظر دارند و بیشتر مفسران این آیه را كه:
و از اهل‌کتاب، کسی نیست مگر آن‌که پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان می‌آورد، و روز قیامت [کسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.
به همین معنا تفسیر كرده‌اند.
منابع شیعه و سنی، روایات فراوانی در مورد فرود آمدن مسیح از آسمان ذکر کرده‌اند. از جمله آنها روایات ذیل است که به حتمی بودن این امر اشاره دارد. پیامبر اکرم فرمود:
چگونه خواهید بود آن‌گاه كه عیسی بن مریم در میان شما فرود آید و پیشوای شما از خود شما باشد.
این روایت را بخاری و دیگران در باب «فرود آمدن عیسی» آورده‌اند.
ابن حماد حدود سی روایت ذیل عنوان «فرود عیسی بن مریم و روش او» و «مدت زندگانی آن حضرت بعد از فرود آمدن وی» آورده که از جمله آنها، روایتی است كه در صحاح و بحارالانوار از پیامبر اکرم نقل شده:
سوگند به آن‌كه جانم به دست اوست، به طور یقین عیسی بن ‌مریم که داوری عادل و پیشوایی دادگر است، در میان شما فرود خواهد آمد و صلیب را شكسته، خوك را می‌كشد و مالیات (جزیه) وضع می‌كند و آن‌قدر مال می‌بخشد كه دیگر كسی نمی‌پذیرد.
پیامبران با یك‌دیگر به سبب‌هایی برادرند و آیینشان یكی و مادرانشان مختلف است. سزاوارترین ایشان به من عیسی بن مریم است؛ چراكه بین من و او پیامبری نیست. او در میان شما فرود خواهد آمد، پس او را بشناسید: مردی چهارشانه و درشت اندام و سرخ و سفید گونه است، خوك را می‌كشد، صلیب را می‌شكند، مالیات وضع می‌كند و آیینی را به جز اسلام نمی‌پذیرد. دعوت او یك جهت داشته كه منحصر به پروردگار جهانیان است.
در بعضی از روایات آمده كه حضرت مسیح پشت سر امام مهدی نماز می‌گزارد و هر سال به خانه خدا مشرف می‌شود و مسلمانان به همراهی وی با یهود، روم و دجال می‌جنگند. آن حضرت مدت چهل سال زندگی می‌كند و آن گاه خداوند جان او را می‌گیرد و مسلمانان وجود مقدس او را به خاك می‌سپارند. در روایتی آمده كه حضرت مهدی مراسم دفن او را به طور آشكار و در برابر دیدگان مردم برگزار می‌كند كه دیگر مسیحیان حرف‌های گذشته را بر زبان نیاورند و پیكر او را با پارچه‌ای كه دست‌باف حضرت مریم است، كفن می‌کند و در كنار قبر مادر در قدس به خاك می‌سپارد.
به نظر می‌رسد، نخستین اثر سیاسی پدیده ظهور مسیح، كاهش خصومت دنیای غرب و نهایت گرایش آنها به اسلام و مسلمانان باشد. به شهادت روایات، اقتدای آن حضرت به نماز حضرت مهدی، می‌تواند اعلان موضع صریح حضرت عیسی باشد که وی در جبهه اسلام قرار دارد و کسانی که حقیقتاً منتظر مسیح بوده‌اند، با دیدن این کنش از موعود خویش، به اسلام خواهند گروید.
https://ayandehroshan.ir/vdcakani149ne.5k4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما