پرسش از هدف تاریخ، حرکت و مکانیسم آن، مسیر و منازل برجسته حرکت و آینده جوامع از جدیترین پرسشهای جامعه شناسان و فیلسوفان تاریخ است. در تاریخ فلسفه، بسیاری از اندیشمندان و متفکران در صدد بودهاند تا به پرسشهای بنیادین فلسفه تاریخ پاسخ دهند و نگرش خود را نسبت به این پرسش ها بیان کنند. در این راستا پارهای از اندیشمندان، معتقد به حرکت دوری یا حلزونی تاریخ بودهاند و عده ای دیگر هم به حرکت خطی تاریخ معتقد بوده اند، عده ای نگاه بدبینانه به آینده تاریخ داشتهاند و عدهای نیز همچون ادیان نگاه مثبت اندیشانه به آینده افکندهاند.
از جمله عوامل مهم که موجب شده تا در چند دهه گذشته پاسخ به پرسش های اساسی فلسفه تاریخ از اهمیت دو چندان برخوردار شود، تحولاتی است که در عرصه نظریه پردازیهای جهانی پیرامون وضعیت آینده جهان پدید آمده است، که از مهمترین عوامل زمینهساز این توجه به آینده و بازنگری نسبت به تئوریهای معرفتی و شناختی، شکست علم گروی افراطی بیکنی و خردگرایی افراطی دکارتی، منفعل شدن رویکرد پوزیتیویستی به معرفت و شکست کمونیسم است.