چكيده
در طى دهههاى گذشته، نظرية مسيحيت صهيونيستى تكامل يافته و اينك، به انديشة مسلط، بر سياست و حكومت امریکا و اسرائيل تبدیل شده است. در اين نظريه، مؤلفههاى هفتگانهاى وجود دارد كه مهاجرت يهوديان و تأسيس دولتی يهودى در ارض موعود، اولين و مهمترين سازة آن به شمار مىرود. از اساسىترين آرمانهاى انقلاب اسلامى نیز كه از سال 1322 شمسی و در پی نشر کتاب كشف اسرار، یا به عبارت دقیقتر، از سال 1341 شمسی و با تشکیل انجمنهاى ايالتى و ولايتى آغاز شد، مبارزه و مخالفت با پديدة مهاجرت يهوديان و دولت يهوديان است. مقاله حاضر مىكوشد ارتباط بين آن دو را به تصوير كشد.
نظريه، مسيحيت، صهيونيسم، انجیل، اسرائيل، امریکا، انقلاب اسلامى، امام خمينى(ره)، ايران و تشیع.
براى پرهيز از اشتراك لفظى، ارائة تعريف واژههای «نظريه»، «مسيحيت»، «صهيونيسم» و «مسيحيت صهيونيستى» ضرورت دارد. به علاوه، گشودن فضاى بحث، به مقدمهاى دراینباره نياز دارد. «مسيحيت صهيونيستى»، واژه جديد و نیازمند تعريف است. بنابراین، نخست باید واژههاى به كار رفته در اين مقاله تعریف شود:
تئورى (نظريه): در عنوان مقاله، «مسيحيت صهيونيستى» را تئورى و نظريه ناميديم، زیرا نظريه يا تئورى، به معناى رأى و انديشه است. نيز تئوری و نظریه، كوششى را مینماید كه براى فهم يك پديده يا علل رابطه متقابلِ ميان چند پديده صورت مىگيرد. در واقع، تئورى در پى تشريح چرایی پديدهای مشخص است. به عبارت ديگر، تئوری مجموعهای يكپارچه از روابطى به شمار میرود كه داراى سطح معينى از اعتبارند. همچنين، نظريه مجموعهاى از قاعدههاست كه به رفتار يا پديده خاصى مربوط مىشود. البته نظريه اثباتپذیر نيست، اما مىتوان به آن معتقد بود و در نتیجه فرضيهاى ثابت نشده است. [2]
مسيحيت صهيونيستى را به دو دليل مىتوان يك نظريه دانست:
اول) تعاريف مربوط به نظريه و تئورى درباره آن درست است، از جمله: مسيحيت صهيونيستى، يك انديشه است. از سوی ديگر، تلاشى براى درك موعودگرايى مسيحى و يهودى است و نیز درستى و نادرستى آن به روشنى اثباتپذیر نيست؛ صحت و سقم آن، هنوز تحقق نيافته است، [3] و افزون بر آن سياستهاى جناح حاكمِ دست راستى امریکا و اسرائيل را توضيح مىدهد.
دوم) برخى از نويسندگان، نام نظريه را بر آن نهادهاند، برای مثال:
الف) نظرية مسيحيت صهيونيستى كه تشكيل دولت يهودى را نشانهاى بر بازگشت مجدد مسيح میداند، اولين بار در سخنان و نوشتههاى اليوركرامول و پاول فگلن هاور، از رهبران و ايدئولوگهاى پروتستان قرن هفدهم مطرح گردید. [4]
ب) با توجه به ظهور مسيحيت بنيادگرا در كشور امریکا و جنگ امریکا با عراق، نظريهپردازان مسيحى (مسيحيت صهيونيستى) همچون جرى فالول، مورگان استرانگ، گرى فريزر و . . . نظریات خود را كه غالباً مبتنى بر مكاشفات يوحنا (بخش پايانى كتاب مقدس) است، به مخاطبان القا مىكنند. [5]
ج) هزاران مسيحى، از جمله كشيشان كه در تمام زندگى خود به بازگشت قريب الوقوع مسيح ايمان آورده بودند، از اين پس، كشيشهاى ديگرى را تحسين مىكردند كه آنها نيز در تمام عمر خود به اين نظريه (مسيحيت صهيونيستى) در جهان فانى باور داشتند. [6]
در نتیجه، مسيحيت صهيونيستى را يك نظريه يا تئورى مىتوان به شمار آورد.
مسيحيت: مسيحيان، از مسيحيت پيروى مىكنند. دین مسيحيت، به عيسى مسيح7 منسوب است و البته مانند هر دين ديگرى مشخصههايى دارد. از جمله، عيسى مسيح، پسر خدا يا تجسد واقعى خالق هستى، خوانده مىشود كه عدالت، آسايش و الگوى خوب زيستن را براى بشر به ارمغان آورده است. او آمد تا فقيران را بشارت دهد، اسيران را رستگار سازد، كوران را بينا کند و سركوب شوندگان را به آزادى رهنمون شود. از اين رو، عيسى مسيح7، محورىترين عنصر اعتقاد مسيحيت است. آيا بايد او را پرستيد، يا تنها گرامىاش داشت و از او اطاعت نمود، يا فقط او را تحسين كرد؟ مسیحیان، به این پرسشها، پاسخهای متفاوتی میدهند، ولى بنابر باور همه مسيحيان ايمانى كه از آن دم مىزنند، بدون عيسى مسيح بىمعناست. همچنین آنان عقيده دارند كه عيسى به دليل مخالفت با دستگاه سياسى روم، دستگير و مصلوب شد، اما او زنده است و روزى باز مىآيد. آنها، كريسمس (روز تولد مسيح)، جمعه مقدس يا روز به صليب رفتن عيسى، عيد پاك يا هنگامه رستاخيز مسيح و جشن باردارى پاك مريم را گرامى مىدارند و كتاب عهد قديم (تورات) و جديد (انجيل) و به علاوه، رساله پولس و چهار انجيلِ متى، مرقس، لوقا و يوحنا را حجت دينى میدانند. [7]
مسيحيت به سه شاخة كاملاً جدا و مخالف با يكديگر، يعنى كاتوليك (جنوب اروپا و امریکاى لاتين)، ارتدكس (اروپاى شرقى) و پروتستان (شمال اروپا و امریکا) تقسيم شده است. پروتستان بر پايه انديشة مارتين لوتر آلمانى و ژان كالونِ انگليسى شكل گرفته است و طى پنج سدة گذشته، با كاتوليكها نزاع کردهاند. نمونه بارز اين جدال، ايرلند شمالى به شمار میآید. از ديگر ويژگىهاى پروتستان، رابطه بسيار نزديك آنها با دولتهاست تا آنجا كه در انگليس، ملكه اليزابت، در رأس دولت و كليسا قرار دارد. [8]
صهيونيسم: «صهيون» چهار معناى لغوى، جغرافيايى، دينى و سياسى دارد: صهيون در عبرى، به معناى پُر آفتاب، و همچنین، نام كوهى در جنوب غربى بيتالمقدس است كه زادگاه داوود نبى7 و جايگاه سليمان پيامبر7 بود، البته گاه اين واژه نزد يهوديان به معناى شهر قدس، شهر برگزيده خداوند و شهر مقدس آسمانى به كار مىرود، و به طور اعم، به سرزمين مقدس، صهيون گفته مىشود، ولى در متون دينى يهود، صهيون، به آرمان و آرزوى ملت يهود براى بازگشت به سرزمين داوود7 و سليمان7 و تجديد دولت يهود اشاره دارد. [9]
به عبارت ديگر، صهيون براى يهود، سمبل رهايى از ظلم، تشكيل حكومت مستقل و فرمانروايى بر جهان به شمار میرود، ولى آنان زمان بازگشت به سرزمين موعود را براساس شيوهاى میدانند كه خدا مشخص کرده است. یهودیان معتقدند كه اين كار به دست بشر انجامپذير نيست.
صهيونيسم دينى و فرهنگى: پيروان اين انديشه، گروهى يهودى (صهيونيسم يهودى) و شمارى عيسوىاند (صهيونيسم مسيحى). اما به نهضتی که از «صهیون» مشتق میشود صهيونيسم میگویند و خواهان مهاجرت و بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين (ارض موعود) و تشكيل دولت يهود است. پیروان اين نوع از صهيونيسم (صهيونيسم لائيك)، با تكيه بر استدلالهاى تاريخى، سياسى و علمى، بر اسكان يهوديان در فلسطين، مشروعيت مىبخشند. تئودور هرتزل (متوفاى 1904 میلادی)، واژه صهيونيسم را نخستينبار به كار برد و سپس، ناحوم ساكولو (متوفاى 1932 میلادی) مورخ صهيونيستى، این واژه را در كتاب تاريخ صهيونيسم یاد کرد. [10]
مسيحيت صهيونيستى: در واقع، ترکیبی از مسيحيت و صهيونيست است. به بيان عميقتر، مسيحيان، يهوديان و هر آنچه را به ايجاد دولت يهودى بينجامد، طرد مىكنند و پیروان تأسيس دولت يهودى (صهيونيستها) دشمن اين مسيحياناند كه با تأسيس دولت يهودى مخالفت میکنند، در حالى كه مهمترين مشخصة مسيحيت صهيونيستى، حمايت از بازگشت يهوديان به ارض موعود (فلسطين) و تأسيس دولتی يهودى در آنجاست. مسيحيان صهيونيست، این انديشه را با اعتقادات مسيحى و يهودى و با متون عهد عتيق ( تورات) و جديد (انجيل) گره زدهاند؛ يعنى، مسيحيت صهيونيستى از يك سو، با الهيات مسيحى درگير است و از طرف ديگر، چشم به لاهوت توراتى دارد و با مراجعه به منابع توراتى، خواستة تأسيس دولت يهودىِ صهيونيستها را تأييد مىكند. [11]
بنابراين، بر پاية شالودههاى فكرى مسيحيت صهيونيستى، تأسيس دولت يهودى، خواست مسيح است، و از اين رو، در حقیقت دولت اسرائيل، به خواست مسيح عمل خواهد کرد و هر عملى که دولت اسرائيل انجام دهد، از سوى مسيح طراحى شده است. مسیح ظهور نمیکند مگر آنکه اسرائیل تأسیس شود، از این روی، بر بنیان نهادن آن دولت تأکید میکنند. البته، اسرائيلی كه متون دينى بدان وعده دادهاند، از نيل تا فرات است، لذا مسيحيت صهيونيستى با هرگونه مذاكرة صلح يا اعطاى هرگونه امتياز به فلسطين كه به عدم تحقق اسرائيل بزرگ مىانجامد، مخالفت میکند. پس مسيحيت صهيونيستى، جريانی فكرى سياسى است كه با رويكردى خاص به عالم و آدم، از آموزههاى توراتى و انجيلى براى آينده بشر و ظهور مسيح پیروی میکنند.
مسيحيت صهيونيستى با مسيحيت يهودى و صهيونيسم مسيحى تفاوت دارد؛ پیروان صهيونيسم مسيحى، مسيحيانىاند كه با حفظ باورهاى مسيحى، تنها خواهان تأسيس دولتی يهودىاند، و پیروان مسيحيت يهودى، يهوديانی هستند که رنگ و بوى مسيحى گرفتهاند و هيچ گاه به دنبال خلق دولتى يهودى نبودهاند. [12]
نظرية مسيحيت صهيونيستى، انديشهاى دینی است كه از انتقال يهوديان به فلسطين و تأسيس يك دولت يهودى و اينك از اسرائيل، حمایت میکند. بنابراین نظریه، میکوشند تا با گسترش مرزهاى اسرائيل فعلى، به مرزهاى توراتى نيل تا فرات، مقدمات ظهور حضرت مسيح را فراهم آورند. گذشته از درستى يا پروژه و پروسه بودن آن، واقعیت مسيحيت صهيونيستى در دهههاى اخير به اوج بالندگى خود دست يافته است و اکنون در پيشروى ما قرار دارد.[13]
برای تبیین رابطه بین مسیحیت انجیلی و تشیع ایرانی، یا به عبارتی دیگر، مسیحیت صهیونیستی، نهضت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی، پس از بررسی چیستیِ مفاهیم نظریه، مسیحیت، صهیونیسم و مسیحیت صهیونیستی، به تاریخچهای از شکلگیری مسیحیت صهیونیستی پرداخته خواهد شد و آنگاه به بنیانیترین خواستههای آن، و سرانجام به تضادهای اندیشهای و تئوریک مسیحیت صهیونیستی و انقلاب اسلامی اشاره میگردد.
هيچ يك از كسانى كه درباره گرايشهاى مختلف مسيحى ـ يهودى قلم زدهاند، تاريخى كهنتر از عصر اصلاح دينى براى مسيحيت يهودی نيافتهاند. پس از آن، پوريتنها علاوه بر حفظ و تأكيد تئوريك و آكادميك بر لزوم شكليابى دولت يهودى، آن را به عرصه عمل سياسى صهيونيسم مسيحى آوردند. سرانجام، آنان با پايان یافتن جنگ جهانى دوم و با پديد آمدن دولت يهودى اسرائيل، به ایجاد دولت یهودی جامه عمل پوشاندند. از آن رو كه تحقق اولين مرحله ظهور مسيح تأسیس دولت اسرائیل است، تحولى شگرف در انديشه صهيونيسم مسيحى به وجود آمد. يكى دیگر از مهمترين تحولات برای تحقق ظهور مسیح، زايش و سپس به عرصه قدرت رسیدن مسيحيت صهيونيستى است که پسامسيحيت صهيونيستى را نمایان میسازد. [14]
مسيحيت يهودى: نهضت اصلاح دينى، با لوتر و آراى اعتقادى جديد او آغاز شد. وى پيش از آغاز نهضت، از آموزههاى عبرانى تأثیری شگرف پذیرفت و از اين رو، بخشى از اصلاحِ دين مسيحيت را بر آن آموزهها استوار ساخت؛ مانند رويكرد به بهشت دنيوى يهودى که به جاى آخرتگرايى كاتوليكى نشست. ربا كه در مسيحيتِ كاتوليك، حرام و در يهوديت جایز بود، در پروتستان هم جایز شناخته شد. به علاوه، بزرگداشت و برتر شمردن قوم يهود و تعلق سرزمينهاى فلسطينى يا ارض موعود به اين قوم، از ديگر مشخصههاى وام گرفته لوترىها از عهد عتيق به شمار مىآيد. لوتر در ستايش و تمجيد از قوم برگزيدة خدا، به اندازهاى پيش رفت كه شبهة يهودى بودن او مطرح گرديد. [15]
لوتر در کتاب مسيح؛ يك يهودىزاده شد (چاپ 1523 میلادی) يهوديان را خويشاوندان (برادران و پسرعموهاى) عيسى مسيح و از كاتوليكها خوانده است. بنابراین، بهتر آن شاید که وی را یهودی بخوانند، نه کافر. چنین شبههای، سبب گرديد كه برخى، پروتستانيسم را مسيحيتى بدانند كه بر بنيادها و شالودههاى يهودى شكل گرفته است. شايد از اين نظر، بتوان به گونهای پيدايى مسيحيت يهودى را توضيح داد. [16] خاخام آبراهاى لوى در تأييد چنين نگرشى مىگويد:
لوتر در پنهان يهودىاي بود كه تلاش مىكرد تا آرام آرام مسيحيان را به انعطاف و انحراف وا دارد.
البته، لوتر در سالهاى پايانى عمرش با نوشتن مطالبى عليه يهوديان، تنها اندكى از اين شبهه را از لوترىها دور ساخت، در حالى كه يهوديان از مجموعه اقدامات يهودگرايى لوتر خرسند بودند، و از اين رو، به دفاع از نهضت اصلاح دينى پرداختند. در نتيجه، پروتستان، كليساى كاتوليك، دشمن ديرينه يهوديان را از اريكه قدرت مذهبى به زير كشيد. [17]
صهيونيسم مسيحى: حدود صد سال پس از لوتر، فرقه پوريتنِ كالونى، بيش از ديگران در گسترش و نهادينهسازى آموزههاى توراتى کوشید. پیروان اين فرقه پروتستانى كه هنجارهاى اخلاقى آن با تورات منطبق بود، يهودىگران انگليسى شناخته مىشدند که با سرنگونى پادشاه انگليس توسط كرامول، در اين كشور قدرت و قوت گرفتند. در آن زمان اعلام كردند که حضور يهوديان در فلسطين، مقدمة دومين ظهور مسيح است. وابستگى پوريتنها به يهوديت به آنجا رسيد كه از تمامى مذاهب پروتستانى پيشى گرفتند. لذا نباید از انتخاب نامهاى يهودى چون ساموئل، آموس، سارا و جوديت برای فرزندانشان تعجب كرد. بنابر باور پوريتنهاى انگليسى، یهودیان میبایست قبل از بازگشت مجدد مسيح، به سرزمينهاى مقدس باز گردند. در اين راه، انگليس اولين كشورى است كه يهوديان را به سرزمينهاى ابراهيم، اسحاق و يعقوب، انتقال خواهد داد. عقايد پوريتنها، پس از گسترش بىمانند در انگليس، به امریکا هم راه يافت و نقشى ويژه در تأسيس امریکا یافت تا آنجا كه ممکن بود به اين دليل، نام امریکا را از نيوانگلند به نيواسرائيل تبديل كنند. پس از آن، افكار پوريتنى، چه امریکايى و چه انگليسى كه تا عرصههاى قدرت سياسى و نيز، مذهبى گسترده شد، نقشى مهمى در پيدایش صهيونيسم ايفا كرد،[18] از جمله:
1. كتاب دو سفر به قدس، نوشتة ناتانيل كروچ مسيحى (چاپ 1704 میلادی) از نمونههاى مهم در بسترسازى صهيونيسم قبل از هرتزل است. او تنها راه تبديل سرزمين مقدس (فلسطين) را از وضعيت بيابانى و بىعلفى به سرزمين شير و عسل وعده شده تورات، باز پسگيرى آن به دست يهوديان مىدانست. [19]
2. لرد، شاه فتسبرى از رجال انگليسى در 1839 میلادی نوشت: زمان انتظار دومين ظهور مسيح، وقتى به پايان مىرسد كه يهوديان در فلسطين گرد هم آيند. شاه فتسبرى درباره اين استدلال كه هر ملت بايد داراى وطن باشد و سرزمين كهن از آنِ ملتِ كهن است، مشوق نظرى و عملى مهاجرت يهوديان به فلسطين گرديد. [20]
3. ويليام بلاكستون كه به پدر صهيونيسم مسيحى امریکا مشهور است، در اواخر سدة نوزده ميلادى معتقد بود سالى كه کشور صهیونیستی اسرائیل در فلسطين تأسيس گردد، مسيح دوباره ظهور خواهد كرد. قبل از اين، وى از دولت امریکا خواسته بود كه دولت اسرائيل را در فلسطين تشكيل دهد. [21]
4. در همين دوره، چهره مشهور ديگر صهيونيسم مسيحى، سايروس اسكوفيلد امریکايى است كه با نگارش تفسير عهد عتيق (انجيل آخر الزمان) بر پايه افكارِ جديدِ كشيش، جان داربى انگليسى، بر افكار پوريتنها تأكيد ورزيد. اين كتاب معتبرترين تفسير و بهترين مرجع براى انجيل شناخته مىشود. [22]
5. با چاپ كتاب دولت يهودى (1894 میلادی) و برگزارى كنگرة بال (1897 میلادی)، مسيحيان گامهای مؤثری در جهت شكل بخشيدن به دولت يهودى برداشتند، مانند پيمان سايكس پيكو (1914 میلادی) اعلامية بالفور (1917 میلادی)، پيمان ورسا (1919 میلادی)، قيموميت بر فلسطين (1923 میلادی) و طرح تقسيم فلسطين (1947 میلادی). [23]
مسيحيت صهيونيستى: سال 1948 میلادی را بايد آغاز قواميابى انديشة مسيحيت صهيونيستى دانست، چرا كه دو پيشبينى آن، يعنى مهاجرت يهوديان به ارض موعود و تشكيل دولت يهودى به دست يهوديان مهاجر، تحقق يافت. پيروزى در جنگهاى اعراب و اسرائيل، به ويژه جنگ 1967 میلادی، ارزشهاى مذهبىِ مسيحيت صهيونيستى را بيش از بيش آشکار ساخت. موشه دايان، وزير دفاع، در همين سال گفت: «هر كس مذهبى نبود، امروز مذهبى شده است»، زيرا مرزهاى اسرائيل به سبب اشغال قدس با مرزهاى ارض موعود، مطابقت بيشترى داشت، و همچنین زمينه ديگر ظهور مسيح را كه تخريب مسجدالاقصى و قبةالصخره بود، فراهم مىآورد. به علاوه، اشغال جنوب لبنان، بار دیگر مرزهاى اسرائيل را در جهت اسرائيل بزرگ يا توراتىِ از نيل تا فرات، توسعه بخشيد. [24]
البته جنبش مسيحيت صهيونيستى در فاصلة سالهای 1948 تا 1982 میلادی، از تأسيس و توسعة ارضى اسرائيل خرسند و از طرف ديگر، از تسلط غيرمذهبىهاى صهيونيست بر دولت ناخرسند بود. تلاش اين جنبش براى مسيحى صهيونيستىسازى دولت به دليل پيروزىهاى نظامى دولت لائيك اسرائيل و حمايت امریکا از آن، ناكام ماند. بنابراين، جنبش كوشيد تا مسيحى صهيونيستىسازى را از پايين (جامعه) آغاز كند و با دولت به مخالفت و مجادله برنخيزد، چرا که به اعتقاد خاخام كوك: «همين دولت غيرمذهبى صهيونيستى، ابزار ناخودآگاه تحقق اراده مسيح موعود به شمار مىآيد.» به هر حال جنبش يهودىسازى از پايين در اسرائيل و مسيحىسازى از پايين در امریکا، از وجوه مشتركى در فعاليتهاى مذهبى برخوردارند. آنها با طرح شعار پارسايى شخصى و پاىبندى به موازين اخلاقى، جهتگيرىهاى سياسى، اجتماعى مسيحيان و يهوديان غيربنيادگراى حاكم را زير سؤال میبردند و آن را به ضرر رستگارى و تكاپوى اخروى و ظهور حضرت مسيح میدانستند و آنها را متهم مىكردند كه مسئوليت ابتدايى خود در تبليغ كلام خداوند در عهد عتيق و عهد جديد را كنار نهادهاند. هفتهنامههای تايم و نيوزويك، سال 1976 میلادی را سال مسيحيان و يهوديان بنيادگرا يا مسيحيت صهيونيستى ناميدند، زيرا مطبوعات افزون بر پی بردن به اهميت اين پديده، پس از طى يك دوره تجدد حيات اخلاقى و بلوغ اخلاقى، خود را برای ورود به سياست آماده کرده بودند.[25]
پسا مسيحيت صهيونيستى: از سال 1982 میلادی دورة پسا مسيحيت صهيونيستى آغاز میشود، چرا كه مسيحيت صهيونيستى در امریکا و اسرائيل، به قدرت رسید و از جنبشی مذهبى به يك حزب سياسىِ حاكم تبديل شد و كارِ يهودى و مسيحىسازى از بالا (حكومت) را آغاز كرد. مسيحيت صهيونيستى در اين دوره، دو مرحله را گذرانده است:[26]
مرحلة اول) در دوره نخست، كارتر و بيگن با برپايى كمپ ديويد به آرمانهاى اين جنبش خيانت كردند که عقبنشينى از صحراى سينا را در پی داشت و با هدف باز يافتن راه رستگارى و با فرا رسيدن قلمرو توراتى اسرائيل، مغايرت داشت. به عبارت ديگر، به قدرت رسيدن جيمى كارترِ انجيلگرا (1976 میلادی) آغاز مرحله ورود مسيحيان صهيونيست به سياست است و مناخيم بيگن هم (1977 میلادی) از حزب ليكود به قدرت رسيد، ولى آن دو با برپایی كمپ ديويد، آرمانهاى جنبش، انديشه و نظريه مسيحيت صهيونيستى را تا زمانی ناديده گرفتند، اما با انتخاب رونالد ريگان و اسحاق شامير، فضاى عمومى و سياسى، بيش از گذشته در اختيار مسيحيان صهيونيست امریکايى و اسرائيلى قرار گرفت. شايد به این علت، ريگان 1983 میلادی را سال كتاب مقدس ناميد. [27]
مرحلة دوم) انتخاب شارون از ليكود (2001 میلادی) و بوش از جمهورىخواه (2001 میلادی) باعث تکمیل پروژه قدرتیابی مسیحیت صهیونیستی شد. هم زمان با انتخاب این دو، هال ليندسى در كتاب پيشگويىهاى انجيل؛ جاى امریکا كجاست؟ اثبات كرد كه دولت امریکا، رهبرى جنگ آرماگدون (ضميمه 1) يا نبرد آخرالزمان را بر عهده دارد. نوردونر، استاد دانشگاه شيكاگو و پروفسور تاريخ خاور نزديك نيز از شدت شباهت سياست خارجى بوش و شارون، شگفت زده شد و با صراحت بيان کرد كه بين اين دو رابطهای طبيعى وجود دارد. در حقيقت، گروه بنيادگرايان مسيحى (ضميمه2) بر هيئت حاكمه امریکا تسلط يافتهاند. اينان نه تنها عهدهدار مناصب كليدى در دولت بوش هستند، بلكه تشكيلدهندة هسته و حلقههاى مشاورانىاند كه با شكل دادن به سياستِ امریکا و با تنظيم تأثيرگذارترين و مهمترين روزنامهها و نشريههاى امریکايى، عليه سقط جنين، همجنسبازى، هرزهگرى و مواد مخدر به مقابله پرداختند. ایشان با به قدرت رسيدن بنيامين نتانياهو در اسرائيل (1996 میلادی) در مورد نحوه مقابله اسرائيل با اعراب و لزوم سرنگونى صدام، به وی پيشنهادهايى دادند. [28] مسيحيت صهيونيستى هدف نخست خود را «مبارزه با شر اجتماعى» برگزید و از 1990 میلادی به بعد، به «مبارزه با شر بينالمللى» روى آورد. آورى آنروى، روزنامهنگار و نويسنده اسرائيلى با تأكيد بر مطالب فوق مىگويد: «امریکا جهان را تحت تأثير قرار داده، و يهوديان امریکا را. »[29]
پسامسيحيت صهيونيستى، مراحلى را در شکلگیری طى كرده است. برای مثال، لوتر آموزههاى توراتى را به ميان مسيحيانِ پروتستان آورد. او به پيشگويى تورات دربارة نجات بنىاسرائيل به منزلة يك امت، ايمان آورد و گفت: «چه كسى مىتواند روى از يهود برتابد و مانع بازگشت آن به سرزمين خويش در يهودا (فلسطين) شود.» در نيمه اول سده شانزده، پروتستانهاى پوريتنى پيمانهايى منعقد کردند كه بر پايه آن، همه يهوديان مىبايست، اروپا را به قصد فلسطين ترك كنند، و به اين ترتیب، مسئله بازگشت يهودىها رنگ و بوى سياسى يافت. شكلگيرى رسمى صهيونيسم در 1897 میلادی نقطة اوج صهيونيسم مسيحى بود. تأسيس دولت اسرائيل (1948 میلادی) آغاز ظهور نظريه مسيحيت صهيونيستى است، چرا که ايجاد دولتی يهودى، تحقق پيشگويىهاى توراتى به شمار مىآمد كه اشغال قدس در سال 1967 میلادی، آن را به مرزهاى توراتى نزديك ساخت. [30] خاخام، مارك آرتانِنِ بااوم (رابط مشهور مسيحيان و يهوديان) این واقعه را عامل مؤثرى در حيات مسيحيت صهيونیستى مىداند: «از جنگ 1967 میلادی به بعد، پروتستان به علت همدردى با فلسطين، از صهيونيستها دور شد كه اين خلأ توسط مسيحيان بنيادگرا، مبلغان انجيلى (مسيحيان صهيونيست) پُر گرديد.»[31] قدرتيابى تدريجى جناح افراطى دست راستى در امریکا (بوش ـ ضميمه3) و در اسرائيل (شارون) مسيحيت صهيونيستى را از عرصة فعاليتهاى مذهبى به قدرت سياسى رسانيد. پروفسور اسرائيل شاهاك استاد دانشگاه عبرى و رئيس انجمن اسرائيلى حقوق بشر و حقوق مدنى اين واقعه را اینگونه بیان میکند:
حالا، صهيونيسم به طور كامل دنبال امریکا و وابسته به آن است، يعنى اين اتفاق و اتحاد با مسيحيان راست نوين كه هر اقدام نظامى يا جنايتكارانهاى كه اسرائيل مرتكب مىشود، صحه مىگذارد، برقرار شده است. [32]
مسيحيان صهيونيستی، ويژگىهاى خاصى دارند: تشويق گفتوگوهاى يهودى و مسيحى، مقابله با افكار ضد يهودى، آموزش با نگرش به ريشههاى يهودى دين مسيح، مخالفت با مقامات يهودى ميانهروىاسرائيلى که خواهان روش مصالحهجويانه برای حلِ بحران خاورميانهاند، و به ويژه شناختن آخرالزمان با نگاه به كتاب مقدس. پيروان اين مكتب، خود را از مبلغان انجيلى مىدانند و اعتقاد دارند هوادارانِ مذهب مسيحيت صهيونيستى، مسيحيان دوباره متولد شدهاى هستند كه فقط آنها اهل نجاتاند و ديگران هلاك خواهند شد. آنها تعصب ويژهاى به صهيونيسم نشان مىدهند. تعصب اين مسيحيان، بيش از صهيونيستهاى مقيم اسرائيل و امریکاست. جستوجوی بيشتر در انديشه مسيحيت صهيونيستى، جنبههاى ديگرى از عقايد آنان را به اين شرح روشن مىسازد.[33]
دوره سرخوشى: مسيحيان صهيونيست، معتقد به هفت مرحله يا هفت مشيّت الهىاند كه به اين ترتيب در آخرالزمان به وقوع مىپيوندد:
1. بازگشت يهوديان به فلسطين؛
2. ايجاد دولت يهود در آنجا؛
3. موعظه شدن بنى اسرائيل و ديگر مردم دنيا به وسيله انجيل؛
4. دوره وجد يا سرخوشى؛ بهشت رفتن كسانى كه به كليسا ايمان آوردهاند؛
5. دورة هفت ساله حكومتِ دجال يا آنتىكراست (ضد مسيح) و بدبختی يهوديان و دیگران؛
6. وقوع جنگ آرماگدون يا جنگ همهگير كه در آن، همة زمين به سختى نابود خواهد شد؛
7. شكست لشكريان دجال و ايجاد حكومت مسيح به پايتختى قدس (اورشليم). در اين دوره، يهوديان به مسيح ايمان مىآورند.
گروهی معتقدند كه مرحله اول (تا سال 1948 میلادی) و دوم (در سال 1948 میلادی) تحقق يافته است و اکنون دنيا در مرحله سوم (كليساى تلويزيونى) به سر مىبرد و بقيه مراحل تا سال 2007 میلادی و به اعتقاد برخى تا سال 2026 میلادی تحقق خواهد يافت. گرچه در مرحله چهارم اين نظريه اختلاف است، ولى يكى از روايتهای اين مرحله چنین است: مسيح در دورهاى مىآيد و در برابر مسيحيان صهيونيست ظاهر مىشود و عدهاى (به روايتى 144 نفر) را با سفينه به بهشت مىبرد و نابودى جهان طى جنگ آرماگدون را مشاهده میکند. ولى مسيح در گيرودار نابودى جهان به زمين برمىگردد و در جنگ آرماگدون بر سپاه شر، پيروز مىشود و حكومت هزارساله خود را بنياد مىنهد. [34]
هفت سال بدبختی: نويسندهاى ديگر، مراحل هفتگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى را اين گونه برمىشمارد:
1. بازگشت يهوديان به ارض موعود (فلسطين)؛
2. ايجاد دولت يهودى در ارض موعود؛
3. موعظه شدن بنىاسرائيل و ديگر مردم دنيا به انجيل؛
4. بهشت رفتن كسانى كه به كليسا ايمان آوردهاند؛
5. دوران هفت ساله بدبختی. در اين مرحله دجال به يهوديان و ديگر مؤمنان، ظلم میکند؛
6. وقوع جنگ آرماگدون؛ جنگى كه در صحراى مگيدو يا هرمجدو و در اسرائيل فعلى به وقوع مىپيوند؛
7. شكست لشكريان دجال و استقرار هزار ساله مسيح در اورشليم؛ اين پادشاهى به وسيله يهوديان مسيحى شده اداره مىشود. دجال در نیمه اول دوره هفت ساله بدبختی، صلح ظاهرى ايجاد مىكند، و در نيمه دوم، بر اسرائيل میشورد و بيتالمقدس را به محاصره در مىآورد. آنگاه صحنه را براى نبرد نهايى يا جنگ آرماگدون فراهم مىسازد. در اين زمان، عيسى، سوار بر اسبى سفيد به زمين مىآيد و مؤمنان به دنبال او، از ابرها سرازير مىشوند و جنگ را به نفع خود پايان مىدهند، و عیسی حكومت هزار ساله خود را آغاز مىكند. برخى هم وقوع هفت ساله رنج و محنت را هم زمان با آغاز آرماگدون مىدانند، يعنى اين جنگ، هفت سال طول مىكشد. پس از هفت سال، مسيح وارد عرصه كارزار میشود و به پيروزى نهايى دست مىيابد. [35]
جنگ آرماگدون: بر اساس اعتقادات مسيحيان صهيونيست، بايد حوادث زير صورت گیرد تا مسيح دوباره ظهور كند. البته پيروان انديشة مسيحيت صهيونيستى وظيفه دارند براى تسريع در عملى شدن اين حوادث، كوشش نمايند:
1. بايد يهوديان از سراسر جهان به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در گسترهاى از رودخانة نيل تا فرات به وجود آيد؛ يهوديان مهاجر، اهل نجات خواهند بود؛
2. يهوديان بايد مسجدالاقصى و صخره در بيتالمقدس را منهدم كنند، و به جاى آن، معبد بزرگ يهوديان را بنا نهند؛
3. روزى كه يهوديان، مسجدالاقصى و صخره را منهدم نمايند، جنگ نهايى مقدس (آرماگدون) به رهبرى امریکا و انگليس آغاز میشود. در اين جنگ، تمام جهان نابود خواهد شد؛
4. در روز آغاز جنگ آرماگدون، تمامى مسيحيان، توسط سفينهای از دنيا به بهشت منتقل مىشوند و از آن جا همراه مسيح، نظارهگر نابودى جهان و عذاب سخت خواهند بود؛
5. زمانى كه در جنگ آرماگدون ضد مسيح يا دجال در حال پيروزى است، مسيح همراه مسيحيان به بهشت میرود و ظهور مىكند، ضد مسيح را شكست مىدهد و حكومت جهانى خود را که مركز آن بيتالمقدس است، برپا خواهد كرد.[36]
از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشة مسيحيت صهيونيستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. جنگ آرماگدون در درة مجدو در دشت خزرال واقع در شمال اسرائيل و در ساحل غربى رود اردن روى مىدهد. گفته مىشود كه آيه زير در صحيفه خزيقال و زكرياى نبى دربارة اين جنگ است:
الف) بارانهاى سيلآسا و تگرگهاى آتش و گوگرد، موجب تكانهاى سختى در زمين خواهد شد. كوهها سرنگون میشوند، صخرهها خواهند افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم خواهند شد؛
ب) گوشت پاهاى ایشان در حالت ایستاده، كاهيده خواهد شد و چشمهای آنها گداخته میشود و زبانهایشان در دهانشان كاهيده خواهد شد.
مسيحيان صهيونيست با كنار هم قرار دادن اين دو آيه، نتيجه مىگيرند که اين جنگ، اتمى و نوترونى خواهد بود. [37]
هزارهگرايى: گريس هالسل در دومين سفر خود به اسرائيل، از براد، مسيحى صهيونيست خواست تا رويدادهايى را كه پيش از دوران هفتم روى مىدهد، بیان کند. براد گفت:
اول، بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين؛ دوم، تأسيس دولت يهود، استقرار دوباره يهوديان در ارض موعود، و تشكيل اسرائيل نشانِ اجرای نقشه الهى و اینکه دومين ظهورِ منجی مسيحيان قطعى است. ايجاد دولت اسرائيل، مهمترين رويداد تاريخ معاصر است. اين رويداد، معرف نخستين گام، يعنى آغاز آخرالزمان است؛ سوم، تبليغ كلام خدا براى همة ملتها از جمله اسرائيل؛ چهارم، ربودگى يا عروج به ملكوت كليسا؛ پنجم، آزمايش سخت كه دوران رنج و محنت عظيمى خواهد بود. در مدت هفت سال همه كسانى كه به بهشت نرفتهاند و در زمين ماندهاند، گرفتار زجر و آزارهای دجال خواهند شد؛ ششم، نبرد هارمجدون؛ یهودیان در اين نبرد، سرزمين اعطایی خداوند به عبرانيان را آزاد مىسازند؛ يعنى قبل از آن كه مسيح باز گردد؛ مرحله هفتم، يهوديان بايد مالك تمام سرزمينهايى شوند كه خداوند به آنان وعده داده است. عربها بايد از اين سرزمينها بروند، چرا كه اين زمينها تنها به يهوديان تعلق دارد. خداوند همة اين سرزمينها را به يهوديان داده است.
همة اين حوادث بايد در آغاز هزاره سوم ميلادى روى دهد. از اینرو، نظرية مسيحيت صهيونيستى را هزارهگرايى هم ناميدهاند، چرا كه كتاب مقدس (تورات) بر وقوع جنگ آرماگدون در هزاره سوم اشاره کرده و يا اينكه چنين تفسيرى از آن نمودهاند. البته گاه هزارهگرايى به اين مفهوم است: زمانى كه عيسى مسيح از آسمان به زمين مىآيد، دجال را مىكشد و هزار سال حكومت مىكند و گاه نيز، هزارهگرايى مسيحى بر اين تفكر استوار است كه در ابتداى هر هزاره، اتفاق مهمى روى مىدهد. [38]
نظرية مسيحيت صهيونيستى علىرغم تناقض شكلى و محتوايى مراحل ظهور مسيح و نيز گذشته از ترديدهاى جدى درباره انطباق آن با آموزههاى توراتى و انجيلى، چند ويژگى مشترك دارد. مهمترين ویژگی آن به دليل وقوع مرحلة اول و دوم، يعنى گرد آمدن يهوديان در ارض موعود و تأسيس دولتی يهودى به مركزيت بيت المقدس است. مسيحيان صهيونيست، از آن روی به مهاجرت يهود و دولت يهود توجه میکنند که:
1. يهوديان امت برگزيدة خدا هستند، لذا همه كسانى كه به يهوديان دعا مىكنند، خدا به آنها بركت مىدهد؛ 2. خدا در طرح كلى خود درباره هستى، جايى براى اعراب فلسطينى در نظر نگرفته، توجه خدا تنها معطوف به يهوديان است؛ 3. خدا در همه كارهايى كه اسرائيل انجام مىدهد، دستى دارد؛ يعنى خداوند هميشه در طرف اسرائيل است؛ 4. اسرائيل، تو را دوست مىداريم، چون خدا تو را دوست دارد، و اگر عربها دشمن اسرائيلاند، پس دشمن خدايند، 5. خداوند به اين دليل با امریکا مهربان است كه امریکا نسبت به يهوديان مهربان است؛ 6. اگر ما پشتيبانى از اسرائيل را رها كنيم، اهميت خود را نزد خداوند از دست مىدهيم.[39]
جورج بوش در مبارزه انتخاباتى براى تصدى پست فرماندارى ايالات تگزاس كسانى را كه به عيسى مسيح7 ايمان ندارند، دورماندگان از بهشت خواند. اين سخن، اعتراض يهوديان را برانگيخت. از اينرو، بوش مسیحی بودن را شرط ورود به بهشت یاد کرد. بوش در سال دو هزار میلادی با حمايت كشيش پت روبرتسون، رهبر ائتلاف راستگرايان مسيحى، با پيروزى بر رقيب خود جان مكين، نامزد حزب جمهورى خواه معرفى شد. راستگرايان محافظهكار از حاميان اسرائيل معتقدند كه حمايت از اسرائيل بر اساس دستورهای انجيل است كه سرانجام آن، به جنگ بزرگ آرماگدون و سلطنت هزارساله مسيح منتهى مىشود. اكنون بيشتر اعضاى وابسته به اين جريان فكرى، سمتهاى مهمى در دولت بوش دارند؛ سیاستهاى داخلى و خارجى امریکا، تحت سيطره آنان قرار دارد. حتى اگر بگوييم بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، راستگرايان مسيحى به ترسيم نقشه جهان پرداختند، سخن اغراقآميزى نگفتهايم، چنانكه امریکا امروز به مداخله بی چون و چرای بحرانها و مسائل منطقهاى و بينالمللى تمام جهان مىپردازد.
اكنون رهبرى جريان صهيونيسم مسيحى را در امریکا، كشيش پت روبرتسون عهدهدار است و بر مؤسسات بزرگ رسانهاى مانند شبكه خبرى فاكس نيوز، ان. بى. سى (N.B.C) و سى. ان. ان (C.N.N) تسلط دارد. صهيونيسم مسيحى، مكتبى افراطى است كه در قرن نوزدهم ميلادى از دل پروتستانيزم بیرون آمد. این مکتب در آغاز، به نام نهضت مبلغان انجيل يا ايونجليزم شناخته مىشد. در حال حاضر، بيش از 1500 فرقه مختلف مسيحى در جهان به صهيونيسم مسيحى گرايش پيدا كردهاند و مبلّغ آن هستند. شمار پيروان اين مكتب در امریکا به صد میليون نفر تخمين زده مىشود. در پیش از سده گذشته، انجيل جديد با عنوان انجيل پايان جهان توسط شاپرى اسكوفيلد تحت تأثير نظرات جان داربى نوشته شد. اين انجيل، مبناى تئورىپردازى صهيونيسم مسيحى در باب آخرالزمان قرار گرفت. عقايد صهيونيسم مسيحى بر سه محور استوار است:
1. ايمان به بازگشت مسيح7 و اينكه بازگشت حضرت مسيح، مشروط به برپايى دولت اسرائيل است؛
2. تشكيل دولت اسرائيل منوط به بازگشت يهوديان به فلسطين است؛
3. تنها شريعت خدا، تورات است.
از مهمترين و خطرناكترين جنبشهاى اصولگراى صهيونيسم مسيحى «جنبش تدبيرى» است. اين جنبش، به اخبار كتاب مقدس درباره چگونگى تدبير خداوند در جهان هستى و سرانجام آن، استناد میکنند که به برپايى دولت اسرائيل و بازگشت يهوديان به آن میانجامد؛ آنگاه دشمنان خدا به اسرائيل حمله میکنند و جنگ اتمى آرماگدون شعلهور میشود که ويرانىهاى بسيار و میليونها كشته بر جاى مىگذارد. پس از اين رخداد، حضرت مسيح ظهور مىكند تا پيروان خود را نجات دهد. سپس صلح و آرامش در حكومت مسيح استقرار مىيابد. اين حكومت، هزار سال در زير آسمان و روى زمين جديد ادامه پيدا خواهد كرد. اعضاى اين جنبش معتقدند كه تشكيل حكومت يهودى در كشور فلسطين نشانه نزديك شدن ظهور حضرت مسيح است. تا زمانىكه يهود به طور كامل بر فلسطين تسلط پيدا نكرد و دو مسجد اقصى و صخره، معدوم و معبد بزرگ يهود به جاى آن بنا نگردد، ظهور حضرت به تأخير خواهد افتاد.
از نكات مهم نظريه صهيونيسم مسيحى در باب آخرالزمان عبارت است از:
1. رهبرى جنگ به عهده امریکا و انگليس خواهد بود؛
2. آغاز و پايان آن از هزارة سوم به مدت هفت سال است و همه مسيحيان موظف به تلاش براى سيطره يهود و راهاندازى جنگ آرماگدون براى تسريع ظهور حضرت مسيح هستند. كمك به سيطره نيروهاى شرّ بر كل جهان از طريق اعمال ظلم بر جهان و تلاش براى اسكان يهوديان در فلسطين و نسلكشى مسلمانان، از مهمترين استراتژىهاى تعريف شده اين مكتب است. برای نمونه، برخى گروهها براى تعجيل در ظهور مسيح و برپايى و رستاخيز، دست به عمليات خودكشى دسته جمعى مىزنند، مانند گروههای نژادپرستان كوكلس كلان، نازىهاى جديد، كلهپوستىها، گروه دانكورش كه گروه اخير در چند سال قبل در ايالت تگزاس به دستور رهبر خود كوُرِش خودكشى دسته جمعى کردند. اين اعتقادات چرایی اصرار امریکا به مسلح كردن اسرائيل به سلاحهاى پيشرفته، اعطاى فنآورى جديد و حمايت همهجانبه از اقدامات آنان را در سرزمينهاى فلسطينى و خارج از آنجا پاسخ میگوید.
1. كشيشهای انجيلى: بيلى گراهام، جرى فالول، پت رابرتسون، هال ليندسى، مايك ايوانس، جورج كارى، جيمى سواگارت، اليور كرامول، پاول فلگنهاور، كارتيس، پالووس قديس، ويليام تيندل، جان. ن. داربى، ويليام ميلر، جوزف اسميت، اورسون هايد، جان توماس، ترى رسينهو، رالف ريد، جيم باكر، جرى واىنز، پاستور جانهاگى، جان كوتون، جان وينتروپ، ديويد آلنلوييس، دى. ال. مودى، ويليام بلاكستون، فرانكلين گراهام، جيم رووينسون، اورال رابرتس، رابرت شولر، گرى فريزر، الوا مارتين، آروين بكستر، كشيش جونز.
2. كتابهاى انجيلى: مرگ كره زمين از هال ليندسى، دنياى نوينى دارد فرا مىرسد از هال ليندسى، در تدارك جنگ بزرگ از گريس هالسل، جنگجوى انجيل از گريس هالسل، عيسى مسيح، يهودى زاده شد از مارتين لوتر، تكاپوى 2000 از جان نسبيت و پارشيا البردين، جنگ مقدس از آرمسترانگ، دوسفر به قدس از ناتانيل كروچ، بر جاى مانده از تيم لاهه(12 جلد)، آموزههاى خداوند با نظر به اسرائيل از يك مسيحى بنيادگرا، در پيشگويىهاى انجيل؛ جاى امریکا كجاست؟ از هال ليندسى، مسيح مىآيد از بلاكستون، جنگ براى بيت المقدس از جان هاگى، معبد روزهاى آخرالزمان از جان شميت، معبد مسيح كه مىآيد از كارل لانى، خيانت به بيت المقدس و آيا اين آخرين قرن است؟ از وبروهات چينگز، انجيل مرجع اسكوفيلد، اراده خداوند از ژيل كپل.
3. فيلمها و مراكز آموزشى انجيلى: فيلم آرماگدون، ماتريكس، شمارش معكوس تا آرماگدون، امگاكد (يامگيدو)، اسرائيل؛ كليد نجات امریکا، قدس- د- س، نوستر آداموس، فيلم اكسودوس (مهاجر بنى اسرائيل از مصر به كنعان)، مردى كه آينده را مىدانست، روز استقلال.
دانشگاه هاروارد، دانشگاه باب جونز كاليفرنياى جنوبى، انستيتوهاى پژوهشى مانند: هاوسن انيستيتوت، هرى تيج خونديش، امریکان انتر پرايز اينستيتوت، دانشكده پيشگويىهاى لاهايه در لينچ برگ.
4. خلاصهاى از عقايد مسيحيت صهيونيستى: بازگشت يهوديان به فلسطين، ايجاد دولت يهود، موعظه انجيل به بنىاسرائيل و تمام مردم دنيا، حصول به مرحله وجد Rapture (به بهشت رفتن كليه كسانى كه به كليسا ايمان آوردند)، دوران فلاكت به مدت هفت سال؛ در اين مرحله يهوديان و ديگر مؤمنان ظلم خواهند ديد و سرانجام صالحان با پيروان دجال به نبرد خواهند پرداخت، وقوع جنگ آرماگدون، شكست لشكريان دجال و استقرار پادشاهى مسيح به پايتختى اورشليم، مشروعيت يافتن بهره و ربا، مبارزه با ليبرالها، مبارزه با سقط جنين، مبارزه با فمنيسم، مخالفت با شبيهسازى انسان، مخالفت با بيمارى ايدز، مخالفت با عقيمسازى و جلوگيرى از حاملگى، هدايت و نجات انسانها، مخالف مالياتگيرى از مؤسسات آموزش خصوصى، تأكيد بر نيايش در مدارس، اصرار بر ابلاغ پيام مسيح، بسط ارزشهاى دموكراتيك، پس زدن ارزشهاى غيرمذهبى، موافق با دگرگونى عميق در اخلاق اجتماعى، مخالفت با آموزش جنسى در مدارس، تلاش در راه اعتلاى انجيل، لزوم پاسخگويى به نيازهاى روحانى مؤمنان مسيحى، حمايت از خانواده و مدارس مذهبى، تبليغ كتاب مقدس، مبارزه با شرّ اجتماعى، مخالفت با سكس و خشونت رسانهاى، ضرورت روى آوردن دوباره به آيين مسيح، مخالف با آزادى بيان امور جنسى، هويت بخشيدن به خانواده و لزوم رعايت اخلاق در آن، اعتقاد به لزوم اشاعه بدون مانع عقايد دينى، ضرورت مسيحى كردن دوباره مردم، بىاعتمادى به دولتهاى عرفى (غير مذهبى): نخست نجات فرد و سپس رفاه آن، حمايت از جامعه مذهبى نه جامعه مدنى، اداى نماز و آداب دينى به زبان محلى نه به لاتين، مخالف فعاليت جنسى كودكان.
5. ابزارها و روشهاى تبليغى: سايتهاى اينترنتى، خبرنامهها، نوارهاى ويدئویى، نوارهاى صوتى، تلويزيون، مطبوعات، راديو، كتابها، كنفرانسهاى تعليمى، تورهاى زيارتى، دانشگاهها، سينماى هاليوود، روزنامهها و خبرنامهها و فيلمهاى رايگان، اداره امور سمينارها، سازماندهى فعاليتهايى براى حمايت مالى از اسرائيل و افزايش فروش محصولات آنها، دعا براى اسرائيل، شبكههاى ديدارى و شنيدارى، مؤسسات پژوهشى، ستاديومهاى ورزشى، گردهمايىهاى مردمى، استفاده از تلفن براى تبليغ، شوى تلويزيونى، نوارهاى كاست، كليسا، مدارس، سازمانهاى كلوپها، جمعآورى كمكهاى مالى ملى، فاكس، تماس با اعضاى كنگره، احداث مراكز آموزشى انجيلى و جذب و تربيت دانشجو.
موعظه نمودن، القا كردن، تشويق حاميان و تبليغ انديشهها، وعدهدادن به بهشت اخروى، تحريف واقعيتهاى دين، توهين به مقدسات اديان ديگر، تشويق به دعا براى اسرائيل، فريب و نيرنگ و استثمار، تأثيرگذارى در سياستهاى خارجى، روشهاى نظامى، حمايتهاى اقتصادى از معتقدان به اين انديشه، ايجاد گروههاى مذهبى، جذب افراد از ديگر فرهنگها و كشورها از راه اعطای كمكهاى اقتصادى، دورسازى شيطان از انسان، غسل تعميد دوباره بزرگسالان، اتحاد با راست افراطى.
6. برنامههاى راديويى و تلويزيونى: برنامه تلويزيونى از جكوان ايمپ، پت رابرتسون، و جرى فالون از شبكه تلويزيونى كلوپ 700، برنامه تلويزيونى اسرائيل رمز بقاى امریکا از شبكه تلويزيونى سى. بى. اس، بزرگترين مركز راديويى يهودى به نام j.m in the A.m متعلق به سگال، شبكه جيم بيكر، شبكه جيمى سوهرت، شبكه تلويزيونى مسيحيان امریکا، برنامه روز اكتشاف از كنت كوپلند و ريچارد دوهان، ايستگاه تلويزيونى جنوب لبنان، شبكه تلويزيونى فاكس نيوز، لحظات يهودى در صبحگاه، ساعت بشارت از جرى فالول، خانواده در مركز توجه از رابرتسون.
7. رهبران و شخصيتهاى سياسى انجيلى: جيمى كارتر، رونالد ريگان، جرج بوش، مورتيمر زوكرمن، رابرت وكسر، استانلى گولدفوت، آرتور بالفور، برانديس، ويلسون، آنتونى اشلى، لويد جرج، واردر كرسون، ادويس شرمن واليس، جوسياوگ وود، جان وان، دوايت گيبسون، جيميس وات، الينگ وود، مالكوم هوئنلين، گرى بوئر، ويليام پينت، ليندون لاروش.
8. نشريات انجيلى: واشنگتن تايمز، نيويورك تايمز، خبرنامهاى كه توسط دارل يانگ از كليساى گت سمين باپتسيت در دانويل كنتاكى منتشر مىشود، نشريه و ماهنامه جهان اورشليم، گروه خبرى حقيقت اورشليم، مجله گزارش خاورميانه از ICEJ، روزنامه سازمان CFICDF، گاهنامههايى مانند: نشتال ريويو، كمانترى، نيوريپابليك، هفتهنامه ويكلى استاندارد، وال استريت ژورنال و... .
9. اسامى مختلف مسيحيت صهيونيستى: انجيلگراى تودهاى، بخشودهشدگان، مسيحيان دوباره، بنيادگرايان مسيحى، جناح راست جديد مسيحى، انجيلگرايان مسيحى، مسيحيان احياشده، صهيونيسم مسيحى، نهضت انجيلگرايى امریکايى، جناح راست افراطى، گروه متعصب مسيحى، مسيحيان دوباره متولد شده، راست مسيحى، موعظهگرايى انجيلى، هزارهگرايى.
10. جمعيت مسيحيان صهيونيست: درباره جمعیت آنها در امریکا به صورتهای مختلف گفته شده است، مانند:جمعيت آنان بين چهل تا هفتاد و گاه تا صد میليون تخمين زده مىشود. حدود بیست درصد جمهورىخواهان داراى انديشه انجيلى هستند. گاهی بیست و پنج درصد و يا يك چهارم جمعيت امریکا را مسيحى صهيونى مىدانند. بر اساس نظرسنجى مجله تايمز در 1998 میلادی، پنجاه و یک درصد مردم امریکا داراى اين انديشهاند. از هر چهارده اصول گراى مسيحى سه نفر مسيحى صهيونيست است. تعداد نه تا شانزده ميليون خانواده، برنامههاى مسيحيان صهيونيستى را مىبينند. تعداد1200 جنبش و گروه امریکايى به نوعى آرماگدون را قبول دارند.
امام خمينى(ره) کشف اسرار اولين نوشته سياسى خود را در سال 1322 هجری شمسی منتشر کرد و يك سال بعد، نخستين بيانيه سياسىاش را منتشر نمود، اما هيچگاه از تئورى به عمل سياسى پا نگذارد، زیرا اعتقاد داشت هر حركت سياسى بايد از راه مرجعيت عامه صورت گيرد. اگر چه امام غالباً در دوره مرجعيت آيتالله بروجردى، مشاور يا نماينده سياسى وی در مجلس مؤسسانِ (1328 شمسی) بود، اندكى پس از فوت آيتالله بروجردى (فروردين 1340 شمسی) و با تصویب طرح انجمنهاى ايالتى و ولايتى (مهر 1341 شمسی) به عرصه مبارزه با رژيم پا نهاد و تا بهمن 1357 شمسی به اين مبارزه پاىبند ماند. يكى از دلايل جدال طولانى امام و شاه، مسئله فلسطين، اسرائيل، يهود سياسى(صهيونيست) و مسائل مرتبط با آن، مانند تصدى و يا بهكارگيرى بهائيان اسرائيلى در پُستهاى مملكتى و نظاير آن بوده است. [40] درستی اين مطلب با مرورى به گفتار و مواضع امام خمينى(ره) در همان سالهاى آغازين نهضت اسلامى مردم ايران، روشن مىشود.
يهود: يهوديان در نظريه مسيحيت صهيونيستى، برگزيده خداوند هستند. به همين دليل، خدا هيچگاه مردم يهود را رها نكرده است. اگر زمانی آنان را متفرق ساخت، دوباره آنها را در ارض موعود جمع كرد. در واقع، خداوند، يهود را برگزید تا برنامة رستگارىبخش خود را براى تمام جهان آشكار سازد و بدون ملت يهود، اهداف خداوند به كمال نخواهد رسيد. از اين رو، اشارة امام خمينى به يهود و تأكيد بر آن، در نيمه اول دهه 1340 شمسی، معنا مىيابد:[41]
حاجىهاى بدبخت كه وقتى مىخواهند به آنها تذكره بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، وقتى هم مكه مىروند در منا، حتى آن نماينده بىعُرضه شكايت مىكند كه فلان آقا را بگيريد، چون كه حرف حقى زده... و گفته اسلام از دست يهود در خطر است. آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، مملكت يهود است. [42]
تنها يهوديان ايرانى كه اغلب آنها بر آرمانهاى ملى (ايرانى) باقى ماندهاند، مراد از يهود در اين كلام نیستند بلكه مراد يهوديانى هستند كه همواره خطرى بزرگ براى اسلام به شمار میروند. واكنش مخالفان امام به اين سخن كه: «اسلام از دست يهود در خطر است»، تأیید میکند که يهوديان به نابودى اسلام مىانديشند. بنابراین سخن، نظريه مسيحيت صهيونيستى نیز تأييد مىشود؛ قدرتمندی و افزایش جمعیت يهوديان در عصر قبل از ظهورِ مسيح تا در ركاب مسيح بر سپاه شر و سياهى يعنى لشكر غيريهودى ـ مسيحى پیروز شوند.
آقايان علماى اعلام، خطبای طلاب، همه با هم، همصدا بگويند كه آقا ما نمىخواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند و مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان شود.[43]
همپيمانى يهود سياسى (صهيونيسم) با ايران در دوره پهلوى دوم از جهاتى تأملپذیر است:
الف) فريب بود؛
ب) ضعيفسازى ايران را در عرصههاى مختلف دنبال مىكرد؛
ج) آنان را در حمايت ايرانيان هواخواه نظريه مسيحيت صهيونيستى و دفع مخالفان يارى میکرد؛
د) به قدرتيابى بنىاسرائيل ختم میشود.
البته از كلام امام هم مىتوان فهمید كه هدف همپيمانى يهودِ سياسى با ايرانِ پهلوى، تسلط بر مقدرات كشور و مملكت بود.
3. «در دو سه روز پيش از اين، در شانزده شهريور در تهران، دروازه دولت با يهودىها بساطى درست كردند، چهار صد، پانصد نفر دور هم جمع شدند و خلاصه حرفشان اين بوده كه... مجد، مال يهود است، يهود برگزيده خدا، و ما ملتى هستيم كه بايد حكومت كنيم. بدبختى يك مملكت اسلامى و مسلمين است كه با دولتى كه الان دشمن اسلام است و در مقابل اسلام ايستاده است و فلسطين را غصب كرده است اتكا يا ارتباط پيدا كنند، و يا پيمان ببندد. من به دول اسلامى مىگويم كه آقا چرا سر نهر دعوا مىكنيد؟ اى بىعرضهها، فلسطين مغصوب است، يهود را از فلسطين بيرون كنيد. »[44] در نظريه مسيحيت صهيونيستى، ابتدا، يهود بايد مجد يابد و بدون آن، مسيح نمىآيد؛ مجد يهود با تأسيس دولت يهودى در فلسطين محقق میشود. اگر فلسطين از دست يهود سياسى خارج شود، مجدى براى يهود نخواهد بود. به علاوه، سخن امام در لعن يهوديان سياسى است، در حالى كه خداوند در نظرية مسيحيت صهيونيستى، كسانى را كه برای يهوديان دعاى خير كنند، بركت مىدهد و افرادی كه يهوديان را لعن و نفرين كنند، لعنت خواهد كرد.
4. امام خمينى (ره) دراينباره میفرماید:
اگر شاه با يهود صهيونيست، ائتلاف نكرده، چرا نمىگذارد كه در مخالفت با ايدة صهيونيستىِ تشكيل دولت يهودى، سخن بگوييم. يهوديان صهيونيست مىگويند حكومت مال ماست، بايد يك سلطنت و حكومت جديدى به وجود بيايد... اينها در حكومت (ايران) نفوذ كردهاند، از آنها بترسيد، مىترسم روزى چشمهاىتان را باز كنيد كه هستى شما را از بين بردهاند، من از اين مىترسم. خودتان اينها را از بين ببريد، اگر نمىبريد، بگذاريد ما آنها را از بين ببريم. بالاخره يك روزى من آنها را از بين مىبرم. [45]
اين سخنان به دو مسئله مهم اشاره دارد: اولاً، شكلگيرى نهضت اسلامى ايران ارتباط مستقيم با يهود، اسرائيل و صهيونيست دارد و از اينرو يكى از هدفهاى آن، نابودسازى يهود سياسى خواهد بود؛ ثانياً، تشكيل دولت يهودى، ايدة حكومتسازى يهودى، نفوذ آنان در حكومتها، تأسيس حكومت جديد، از شاخصههاى برجسته نظريه مسيحيت صهيونيستى هستند. حكومتى كه به دنبال آن هستند، از این جهت جديد است كه: الف) عمرى هزار ساله دارد؛ ب) در رأس آن، پيامبرى الهى قرار مىگيرد؛ ج) پر از عدل و داد است. البته، امام خمينى(ره) بهائيان ايرانى را جزئى از همين يهوديان مىدانست، بنابراین فرمودند:
ما حاضر نيستيم، استانهاى اين كشور تحت تصرف بهايىهاى يهود در آيد. خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر يهود است و حزب يهود... همين حزب بهائيت است. امروزه بهائيت را در ادارات راه مىدهند و با يهودىها ارتباط برقرار مىكنند. [46]
از سخنان امام چنین استنباط میشود كه: يهود سياسى، مؤلفه نخست و برجسته نظريه مسيحيت صهيونيستى است. امام خمينى (ره)، از آن جهت كه اين ايده به دنبال حكومت و بقاى خود بر فلسطين هستند، و فکر سلطه بر جهان را در سر دارند، به آن حمله مىكند، ولى ظاهراً امام در پى مبارزه با ايدة مسيحيت صهيونيستى است؛ ايدهای که اسرائيل بر اساس آن شكل گرفته بود.
اسرائيل: عنصر كليدى ديگر در نظرية مسيحيت صهيونيستى، تأسيس دولت يهودى در ارض موعود، متشكل از يهوديان مهاجر به ارض موعود است، زيرا به اعتقاد آنان خداوند سرزمين فلسطين را به يهوديان بخشيده است و فلسطينىها حقى بر آن ندارند. به علاوه، عدم حمايت از اسرائيل مجازات خدا را به دنبال دارد و نيز باعث خشم مسيح میشود. مسيح حامى اسرائيل است و هميشه در امور خاورميانه به سود دولت اسرائيل مداخله مىكند. [47] بنابراين، سخنِ امام در مورد اسرائيل، سخن از مهمترين مؤلفه اعتقادى مسيحيت صهيونیستى است. بخشی از سخنان امام در اين باره چنین است:
1ـ نخستين بار امام خمينى(ره)، نام اسرائيل را در سخنرانى 29 اسفند 1341 شمسی به زبان آورد و در آن فرمود:
مربى ما امریکا و انگليس و اسرائيل نيست، مربى ما خداست، پس براى چه بترسیم؟[48]
در اين سخن، سه نكته مرتبط با مسيحيت صهيونیستى وجود دارد: الف) اين نظريه در پى مربىگرى جهانيان است؛ يعنى با تبليغ، افكار عمومى را به سوى حقانيت و فراهم آوردن حاكميت خويش بر كل جهان جلب میکند، ولى امام، مربى و ارباب خود و نهضتش را خدا مىداند؛ ب) كنار هم قرار دادن امریکا، انگليس و اسرائيل، نشانه آگاهى از تأثير انگليس و امریکا به مثابه زايشگران اوليه نظريه مسيحيت صهيونیستى و جدىترين حاميان مهاجرت يهوديان و تأسيس اسرائيل در ارض موعود است؛ ج) نظريه مسيحيت صهيونيستى با جنگ آغاز مىشود (1945 میلادی) و با جنگ ادامه مىيابد (دوره محنت) و با جنگ پايان مىپذيرد (آرماگدون)؛ يعنى در پى ترساندن ديگران و سلطه بر آنان است، اما امام مىگويد ما از اين چيزها نمىترسيم.
2. در سخنرانى دیگری، بود و نبود اسلام، روحانيت و قم را به اسرائيل پيوند مىزند:
قم موى دماغ بود، منتها نمىتوانستند به صراحت لهجه بگويند، قم، نه، مىگفتند: نجف آره، مشهد آره، دنيا از آن وقت براى نابودى روحانيت و دنبال آن، نابودى اسلام و نفع رساندن به اسرائيل نقشه مىكشيدند. [49]
از نگاه نظريه پردازان مسيحيت صهيونيستى، اسلام، روحانيت و قم مىتوانند سه مانع براى آمدن مسيح باشند. زيرا اسلام و به ويژه شيعه، نظريهاى براى پايان تاريخ دارد كه در تعارض با نظريه پايان تاريخى مسيحيت صهيونيستى است و روحانيت، مهمترين مبلغان چنين انديشهاى هستند. همچنین از مراكز مهم توليد و بازتوليد سياسى نظريه موعود اسلامى، حوزه علميه قم است؛ حوزهاى كه در ناخرسندى از حوزه غير سياسى نجف و مشهد پديد آمد و قوام يافت.
3. سخنرانى عصر عاشوراى سال 1342 شمسی امام، نيز درباره سد راه بودن اسلام، روحانيت، قم و... براى نظريهاى كه اسرائيل ركن مهم آن است، اینچنین بود:
اينها با اساس مخالفند، اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت دانشمند باشد، اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت قرآن باشد، اسرائيل نمىخواهد در اين مملكت علماى دين باشند، نمىخواهند احكام اسلام باشد. اسرائيل با دست عمال سياه خود، مدرسه را كوبيد، مىخواهند اقتصاد شما را قبضه كنند، مىخواهند زراعت و تجارت شما را از بين ببرند، مىخواهند ثروتهاى اين مملكت را به دست عمال خود تصاحب كنند و اين چيزها را كه سد راه هستند، بشكنند، قرآن سد راه است، بايد شكسته شود، روحانيت سد راه است، بايد شكسته شود، مدرسه فيضيه سد راه است، بايد خراب شود. طلاب علوم دينى ممكن است بعدها سد راه شوند، بايد از پشت بام بيفتند و سر و دست آنها شكسته شود، براى اين كه اسرائيل به منافع خود برسد، دولت ما به تبعيت اسرائيل ما را اهانت مىكند. [50]
اين سخن و به ويژه عبارت: «اسرائيل به دست عمال سياه خود، مدرسه را كوبيد و... » میگوید كه اسرائيل دشمن شماره يك مردم ايران است، چرا که اسرائيل در مقابل نهضت امام خمينى(ره) ايستاده است مقابله با اسرائیل مهمترين علت نهضت امام خمينى(ره) به شمار میرود. در این سخنان از امریکا، انگليس و شاه سخنی نیست، زيرا همانگونه كه گريس هال سل مىگويد: «نظام اعتقادىِ كسانى كه خداشناسى هارمجدون را تبليغ مىكنند، بر روى سرزمين انجيلى صهيون و دولت صهيونیستى اسرائيل متمركز است»، بنابراین وقتى امام سخن از اسرائيل مىگفت، گویی سخن از كسانى بود كه به خداشناسى هارمجدون اعتقاد داشته و دارند. [51]
4. اقدام و اصرار ساواك در دور نگاه داشتن مبارزان اسلامى و پيروان امام خمينى(ره) از حمله به اسرائيل، میتواند مؤيد اين تحليل باشد كه آنها هم مبارزه امام را بيش از آن كه متوجه امریکا بدانند، عليه اسرائيل مىديدند. امام در اينباره میگوید:
امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را به سازمان امنيت بردهاند، شما سه چيز را كار نداشته باشيد و ديگر هر چه مىخواهيد، بگوييد: يكى، شاه را كار نداشته باشيد، يكى هم اسرائيل را كار نداشته باشيد و ديگر اينكه نگوييد دين در خطر است. خوب اگر ما اين سه تا امر را كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟ ما هر چه گرفتارى داريم، از اين سه تا هست. [52]
چرا در اين سخنان، از امریکا كه ظاهراً بزرگترين حامى شاه است، سخنى نيست، چرا سازمان امنيت به جاى آن كه بگويد، عليه امریکا سخن نگوييد، از اهل منبر مىخواهد كه عليه اسرائيل، سخن نگوييد، به علاوه، روابط بين شاه و اسرائيل چگونه بود كه ساواك آن دو را در كنار هم مىگذارد، آيا به نظر سازمان امنيت، شاه، اسرائيلى است، چرا امام از رابطه شاه و اسرائيل ناراحت است، آيا همه اينها، با نظريهاى كه با تأسيس دولت يهودى، در پى سلطه بر جهان است، پيوند نمىخورد، جهانى كه در آن از اسلام خبرى نيست و مسلمانى در آن ديده نمىشود؟[53]
5. امام خمينى(ره)، برنامههاى اصلاحى شاه را از جانب اسرائيل مىدانست، از استفادة شاه از كارشناسان نظامى اسرائيل نگران بود و با اعزام محصلين ايرانى به اسرائيل مخالفت مىکرد اين سؤال را مىپرسد که چرا شاه در كنار تركيه بايد از اسرائيل حمايت كند؟ امام، اينها را به صلاح مملكت نمىدانست و احتمال مىداد كه با حمايت شاه از اسرائيل، مسلمانان سنى، شيعيان ايرانى را يهودپرست بخوانند. نهضت اسلامى از پيمان ايران و اسرائيل تبرّى مىجويد و عقيده دارد كه دين اسلام اقتضا مىكند با سلطه اسرائيل موافقت نكند. در حالىكه امام مطمئن است تمام اقتصاد مملكت در دست اسرائيل است، عُمّال اسرائيل، اقتصاد ايران را قبضه كردهاند، بيشتر كارخانهها، تلويزيون، كارخانه ارج و پپسىكولا از سوى آنها اداره مىشود. [54]
چرا اسرائيل در پى سلطه بر ايران بود؟ يكى از پاسخها اين است كه ايران در طرح آرماگدون، نقش برجسته دارد، به دو جهت: اول) انبوهى از ايرانيان در نبرد آرماگدون، در نقطة مقابل سپاه مسيحى يهودى قرار دارند؛ دوم) سپاهى كه از شرق مىآيد و از فرات عبور مىكند و خود را به آرماگدون مىرساند، از ايران مىگذرد. پس بايد از همين امروز، ايران را كنترل كرد و آن را ضعيف ساخت تا خطر آن در نبرد آخرالزمان، كاهش يابد. ضرورت ضعيف نگاه داشتن ايران در نظريه مسيحيت صهيونيستى، در سخنان رايس، وزير خارجه امریکا آمده است: «اسرائيل كليد امنيت ديروز و فرداى جهان است. »[55]
6. آنچه امام از آن سخن مىگفت، پديده جدیدی نبود، بلكه ريشه در تاريخ داشت، ولى بالندگى آن به جنگ جهانى دوم و به ويژه به 1945 میلادی (تأسيس اسرائيل) برمىگشت، امام دراينباره فرمودهاند:
من [آنچه] به شما عرض مىكنم، مطلبى نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين مطلب ريشه داراست. مطلبى است كه مال چند سال پيش از اين است. اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين، لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشهشان، اين بود كه قم نباشد... اينها از آن وقت نقشه كشيدند براى نابودى روحانيت و دنبالش نابودى اسلام و دنبالش نفع رساندن به اسرائيل و عمال اسرائيل. [56]
در واقع، يهودسوزى افسانهاى هيتلر (1942 میلادی)، اعلاميه تأسيس اسرائيل (1948 میلادی) و اشغال بيتالمقدس (1967 میلادی) حوادثى هستند كه تابلوى راهنماى بازگشت دوباره مسيح را تصوير مىكند؛ يعنى بدون اسرائيل، برنامههاى مبتنى بر پيشگويى مسيحيان صهيونيست از بين خواهد رفت. گام اول در تأسيس اسرائيل، همان اسرائيل كوچك يا سرزمينهاى اشغالى 1948 میلادی است. در مرحله بعد، اسرائيل ميانى تأسيس يافت كه دربر گیرنده كل خاك فلسطينى است كه در 1967 میلادی اشغال شد. اسرائيل ميانى مىتواند محل فرود آمدن مسيح باشد، چون مسجد صخره و قدس را در اختيار دارد. ولى بى شك اسرائيل از نيل تا فرات به مرزهاى توراتى نزديكتر است و زمينه بيشترى را براى آمدن مسيح فراهم مىآورد.
در سالهاى نخستين دهة چهل، موضعگيرى نيروهاى مذهبى و امام خمينى(ره) نسبت به اسرائيل منحصر به فرد است، [57] از اين رو، آیا اگر اسرائيل به نابودى اسلام همت نمىبست و در واژگونى اقتصاد و سياست ايران نمىكوشيد، در این صورت انقلاب اسلامى شكل مىگرفت؟ اگر تأثير منحصر به فرد عامل اسرائيل در پيدايى انقلاب اسلامى را اغراقآميز بدانيم، آيا نمىتوان اسرائيل را يكى از چند مؤلفه اصلى پيدايى انقلاب اسلامى دانست؟
در كنار تضاد آشكار مهاجرت يهود به ارض موعود و تأسيس دولتى يهودى در آن با نهضت امام خمينى (ره)، مشخصههاى ديگرى نیز در نظريه مسيحيت صهيونيستى به چشم مىخورد كه در تباين با حركت اسلامى دهه چهل و پيامها و آرمانهاى آن قرار مىگيرد:
1. تأكيد وافر اين نظريه بر دو مؤلفه مهاجرت يهوديان و تأسيس دولت يهود در ارض موعود، اصلاً به معناى مذهبى بودن آن نيست، در حالى كه نهضت امام خمينى و انقلاب اسلامى پديدهای مذهبى است و احياى مذهب در جهان را ارمغان آورده است؛ يعنى نظريه و انديشه مسيحيت صهيونيستى، علىرغم ظاهرى مذهبى، باطنى غير مذهبى دارد، از اين رو، گريس هالسل پيروان آن را ضد خدا میداند. طبيعتاً آنها مخالف مسيحيان فلسطينى خواهند بود.
... همچنين، نبايد تعجب كرد كه در سفرهاى زيارتى از موعظه مسيح، كردار مسيح و از پيام صلحش سخنى نباشد. [58]
2. چگونه نظريه و انديشهای كه ادعاى مذهبى بودن دارد، طبل جنگ مىكوبد و در تمام پیکرة آن جنگ موج مىزند. از اينرو، رابرستون در برنامة باشگاه 700، تبليغ مىكند كه همه شرايط براى نبرد هارمجدون مهيّاست. در كنگره سال 1985 میلادی مسيحيان صهيونيست، سخنى از صلح نيست. فالول، شارونِ جنگ طلب را از زمره بزرگترين مردان جهان دانست. مسيحيان صهيونيست معتقدند كه اسرائيل به سلاح نياز دارد نه صلح و علاقه ندارند که كشورى دشمنان اسرائيل را مسلح كند. آنان میگویند اسرائيل دو راه حل بيش ندارد: يا جنگ يا نابودى. نظريه مسيحيت صهيونيستى، انديشة نابودى ايران و روسيه را در طرح كلى خود دارد و به همين جهت، وقوع آرماگدون يا جنگ آخرالزمان را در خاورميانه مىداند. پيام خداشناسى هارمجدون جنگ را اجتنابناپذير میداند، در واقع در ادبيات آنها، جايى براى صلح وجود ندارد، زيرا هر صلحى موجب به تأخير افتادن واقعه ظهور مجدد مسيح7 مىشود. [59]
3. زالمن شووال سفير سابق اسرائيل در امریکا، علت دشمنى مسيحيان صهيونيستى با اسلام را این مىداند كه هدف بنيادگرايى اسلامى، نابودسازى عقايد و رسوم يهودى مسيحى است و نيز آنان نماد دجال يا ضد مسيحاند، از اين رو جرى فالول در 2002 میلادی، پيامبر اسلام را تروريست خواند و نيز به طعنه و با اشاره به هلال، نماد مسلمانان، گفته است كه مسلمانان خداى ماه را مىپرستند، در حالى كه مسيحيان صهيونيست، خداى آفرينش را عبادت میکنند. رابرتسون، اسلام را دين منحوسين و مجوسين توصيف كرده است و ابراز تعجب مىكند که چرا بعضی از امریکاییها اسلام را برگزیدهاند در حالیكه انحرافش بيشتر از مسيحيت و يهوديت است. جان اشكرافت، وزير دادگسترى دولت بوش پسر، اسلام را آیين مرگ ناميد، زيرا خداى مسيح، فرزند خود را به سبب زندگى قربانى مىكند، اما خداى مسلمانان به آنان دستور مىدهد براى دين، فرزندان خود را قربانى كنند. مجلة «موسر» وابسته به ادارة فرهنگى امریکا، پيشنهاد جایگزینی كتاب ديگرى به جای قرآن را میدهد، چون قرآن منبع شر است و تروريست توليد مىكند. [60]
نهضت امام خمينى( ره)، از آغاز با سكولاريستىسازى اجتماعى(مورد1)، جنگ طلبىهاى هواپرستانه(مورد2)و ستيز با قرآن الهى و اسلام الهياتى(مورد3) مخالف بود و در مخالفت با اين انديشههاى غيردينى شكل گرفت، قوام يافت، به پيروزى رسيد و پس از آن، دين را به عرصة سياست آورد، باجنگ طلبىهاى زورگويانه قدرتها مخالفت ورزيد و اسلام را از ارض به عرش برد.
با توجه به مطالب پیشین سه نكته مهم و مرتبط بين نظرية مسيحيتِ صهيونيستى و انقلابِ اسلامى وجود دارد که عبارتاند از:
اول) امام خمينى(ره) بين يهوديت و بين امریکا و اسرائيل و... پيوند برقرار مىكند، آنها را يك مؤلفه معرفى مىكند. سخنان زير مؤيّد ادعاى فوق است:
1. «از اين به بعد، بايد [در] اعراض و نفوس مسلمين، يهود و نصارى و دشمنان اسلام و مسلمين دخالت كنند.»[61]
2. «الآن هم يهود و نصارى مانع هستند كه اسلام را آن طور كه هست، معرفى كنند.»[62]
3. «مابه نفع يهود، امریکا و فلسطينى هتك شويم، به زندان برويم.»[63]
4. «محافل لامذهب بهايىهاى يهودى الاصل ايران و امریکا و... حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به حريم مذهب رسمى اين مملكت قرار[دادهاند. ]»[64]
5. «آقا تمام گرفتارىها از اين امریکا و اسرائيل است. اسرائيل هم از امریکاست.»[65]
در اين سخنان امام، تعرض، تباين و تضاد نهضت امام خمينى( ره) با پديدة يهود سياسى آشکار است.
دوم) نظرية مسيحيت صهيونيستى پس از طى مرحله مسيحيت يهودى، صهيونيسم مسيحى، قوام يافت( 1948میلادی) و پس از سال 1982 میلادی به مرحله پسامسيحيت صهيونيستى رسید. بنابراين، مرحله قواميابى و اوجگيرى مسیحيت صهيونيستى به دورهاى اختصاص دارد كه نهضت امام خمينى( ره) شكل گرفت و به پيروزى رسيد. به علاوه، مهمترين اعتقاد از هفت اعتقاد مسيحيت صهيونيستى به مهاجرت يهوديان به ارض موعود( فلسطين) و تشکيل دولتی يهودى در آن مربوط مىشود و انقلاب اسلامى نيز، يكى از اساسىترين شعارها، خواستهها و آرمانهاى خود را مبارزه با مهاجرت سياسى يهوديان به فلسطين و مبارزه با اسرائيل و تلاش براى حذف اين غده سرطانى قرار داد. [66] در هر صورت، هدفِ انقلاب اسلامى، اسلام، استقلال ممالك اسلامى و طرد عمال اسرائيل بود. [67]
بنيادگرايان(1920 میلادی)
+
انجيلگرايان(1925 میلادی)
+
بنيادگرايى مذهبى(1930 میلادی)
+
بنيادگرايى سياسى(1935 میلادی)
+
بنيادگرايى مسيحى(1940 میلادی)
+
بنيادگرايى صهيونيستى(1945 میلادی)
=
مسيحيت صهيونيستى(تأسيس اسرائيل 1948 میلادی/1327 هجری شمسی)= آغاز حركت سياسى امام خمينى(1943 میلادی/1322 هجری شمسی)
مسيحيت يهودى (1600-1500 میلادی)
=
صهيونيسم مسيحى(1948-1600 میلادی)
=
مسيحيت صهيونيستى(1982-1948 میلادی)=آغاز حركت سياسى امام خمينى(1943 میلادی/ 1322 هجری شمسی و پيروزى انقلاب اسلامى 1979 میلادی/ 1357 هجری شمسی)
مقدمه(پرده اول): آرماگدون يا هارمَجِدُّون واژهاى یونانی است، كه براساس تعريف واژهنامههاى امریکايى، همچون فرهنگ وبستر به معناى نبرد نهايى حق و باطل در آخرالزمان است. همچنين، اين واژه نام شهرى در شام است و بنا به آنچه در باب شانزدهم مكاشفات يوحنا در عهد جديد آمده است، جنگى عظيم در آنجا رخ مىدهد و زندگى بشر در آن زمان به پايان مىرسد. نبرد مذكور مقدمه تحولى بزرگ به شمار میرود كه سرنوشت نهايى آدمى بر روى كره زمين به آن بستگى دارد. درة مجدو، در حدود 55 مايلى شمال تلآويو و 20 مايلى جنوب حيفا قرار دارد و فاصله آن از درياى مديترانه حدود 15 مايل است و البته مجدو دشت مرتفع و در زبان عبرى، (هار) به معناى تپه و گاه كوه است و مجدو؛ يعنى اشراف و بلندى، پس هارمجدو يا هارمجدون به معناى تپه اشراف يا كوه بلند است. مجدو در زمانهاى بسيار دور، شهر بسيار مهمى بود. اين شهر در محل تقاطع دو جاده مهم استراتژيك نظامى و كاروانرو قرار داشت. جاده ماريس، جاده باستانى ساحلى كه مصر را از راه مجدو به دمشق و مشرق مربوط مىساخت، از اين دره مىگذشت. اين محل، هميشه ميدان جنگ بوده است و لذا برخى تاريخنويسان هم عقيده دارند كه در هرمجدو بيش از هر جاى ديگر در جهان، جنگ روى داده است، از اين رو فاتحان كهن همواره مىگفتند، هر فرماندهى كه مجدو را در اختيار داشته باشد، در برابر همه مهاجمان پايدارى مىكند. يوشع و بنىاسرائيل، در هرمجدو، كنعانيان را شكست دادند، دو سده پس از آن، باز بنىاسرائيل، زير فرماندهى براق، در نبردى بر سيسرا(سردار كنعانيان) چيره شدند. در سال 1918 میلادی ژنرال انگليسى آلن بى، در هرمجدو به پيروزى قاطعى بر تركهاى عثمانى دست يافت. دره حزرال يا دشت حزرال، كه به سوى شمال غربى تا دور دست اشراف دارد، فضايى را ايجاد مىكند كه ميدان آخرين نبرد بشر است. واژه هارمجدون يكبار در انجيل يا همان مكشفات يوحناى قديس، باب شانزدهم به اين صورت آمده است: و ايشان را به موضعى كه آن را در عبرانى، هارمجدون مىخوانند، فراهم آوردند، اما در كتاب عهد عتيق، هيچ ذكرى از اين واژه نشده، مسيحيان صهيونيسم بيشترين اطلاعات خود را از مكاشفه يوحنا مىگيرند و بر آن هستند كه او تصوير كاملى از آخرين نبرد بشر را به تصویر کشیده است:
بلدان امتها خراب شد... و هر جزيره گريخت و كوهها ناياب گشت. يك ارتش 200 ميليونى شرقى، ناشى از اتحاد نيرومندى از ملتها در طى يك سال به سمت غرب به حركت درمى آيد و پر جمعيتترين نواحى جهان را پيش از رسيدن به رودخانه فرات، ويران خواهد ساخت. فرشتهاى پياله خود را بر نهر عظيم فرات مىريزد، آبش خشك مىشود تا راه ارتش بزرگ پادشاهانى كه از مشرق آفتاب مىآيند، باز شود. اين امر باعث مىشود كه پادشاهان، رهبران و سران دولتها سرزمين اسرائيل را فتح کنند و بزرگترين ارتش تاريخ جهان را به مجدو آورند. ارتش ملتها در زير فرمان دجال بر ضد عيسى مىجنگند، اين جنگ هستهاى است، زيرا هيچ مصداق ديگرى براى اين گفته حزقيال نبى نيست: بارانهاى سيلآسيا و تگرگ سخت و آتش و گوگرد، تكانهاى سختى در زمين پديد خواهند آورد، كوهها سرنگون خواهند شد، صخرهها خواهند افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم مىشود. در اين جنگ، (خونينترين نبرد تاريخ)، ميليونها نفر از ميان خواهند رفت و دجّال را به قتل خواهند رسانيد، عيسى ظهور خواهد كرد. مسيح در اين جنگ، سلاح جدیدی به كار مىبرد اين سلاح همان اثرى را خواهد داشت كه بمبی نوترونى ايجاد مىكند، زيرا در كتاب چهاردهم زكرياى نبى آمده:
گوشت ايشان در حالىكه بر پاهاى خود ايستادهاند، كاهيده خواهد شد و چشمشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبانشان در دهانشان كاهيده خواهد گشت. در اين جنگ همه مسلمانان كشته مىشوند و در آن، آنقدر خون جارى مىگردد كه خداوند آن را به چرخ شرابگيرى كه خون مىگيرد، تشبيه مىنمايد و تا 200 مايل خون است تا به دهانه اسبها بالا مىآيد.
متن(پرده دوم): دكتر عبدالكريم زبيدى در نوشتهاى كوتاه، به بررسى اعتقاد غربيان به اين حادثه، پرداخته و بهطور خلاصه از رابطه اين واقعه با حادثه عظيم ظهور حضرت مهدى4، سخن گفته است. اين مقاله گرچه در برخى موارد، حاوى تحليلى سطحى است اما در عين حال، دارای نكات مهمى است كه در شرايط سياسى كنونى منطقه قابل توجه نيست.
حادثه شريف ظهور، حادثهاى بزرگ است و قدرتهاى بزرگ جهان، سياست خارجى خود را بر مبناى حوادثى كه پيش از آن رخ مىدهد، جهت دادهاند و نقشههاى نظامى خود را به شكلى سامان دادهاند كه آمارگيرىهاى لازم براى اين حادثه، در آن ملحوظ باشد، اين در حالى است كه مؤسسات دينى و رسانههاى اين دولتها نيز، مردم خود را براى استقبال اين حادثه آماده مىسازند. اين مؤسسات دينى به همراه رسانههاى ديدارى و شنیدارى دولتى، از سالهاى دهه 1980 ميلادى، مردم خود را به ايمان به وقوع حادثهاى بزرگ در سرزمين شام كه به نبردى هستهاى خواهد انجاميد، توجه دادهاند. اين مؤسسات پيوسته مردم خود را به ايمان به اين نكته فرا مىخوانند كه به زودى لشكرى از آنتى كريستها (دشمنان مسيح) كه بدنه اصلى آن از ميليونها نظامى تشكيل يافته، از عراق حركت مىكند و پس از گذشتن از رود فرات كه در آن زمان به خشكى گراييده است، به سوى قدس رهسپار مىشود، اما نيروى مؤمن به مسيح راه اين لشكر را سد كرده است و همگى در آرماگدون با يكديگر برخورد خواهند كرد و در جنگ بين آنها، صخرهها ذوب مىشوند، ديوارها بر زمين فرو مىغلتند، پوست تن انسانها در حالىكه ايستادهاند، ذوب شده و تنها، اسكلتى از آنها مىماند، ميليونها نفر از بين مىروند، سپس مسيح براى بار دوم از جايگاه بلند خود بر زمين فرو مىآيد و پس از چندى زمام رهبرى جهان را در دست میگیرد و صلح جهانى را برقرار مىكند. او دولت صلح را بر زمين نو و زير آسمان تازه بنا مىكند و اين مهم را از مركز فرماندهى خود در قدس عملى مىسازد. در بررسى انجام گرفته از سوى مؤسسه تلسن كه در اكتبر سال 1985 ميلادى به چاپ رسيده است، نشان مىدهد كه در حال حاضر 61 ميليون امریکايى در انتظار واقعه آرماگدون هستند؛ به علاوه، مؤسسات و رسانههاى فراوانى كه آرماگدون را تبليغ مىكنند.
مؤسسات دينى امریکايى اين نكته را روشن ساختهاند كه سپاهى كه از عراق به سوى قدس رهسپار خواهد شد، بنا به پيشگويى حزقيال (فصل 38ـ39)، از عراق، ايران، ليبى، سودان و قفقاز در جنوب روسيه خواهند بود. دانستن اين موضوع به ما در تحليل سياست خارجى دولتهاى غربى درباره مردم كشورهاى ياد شده، کمک میکند. مدارس انجيلى در امریکا بر پايه اين تحليل كه واقعه آرماگدون تنها حادثهاى است كه بازگشت دوباره مسيح را به زمين ممكن مىسازد و اين واقعهاى بسيار نزديك است و به تبليغ اين ديدگاه پرداختهاند.
آرماگدونى كه اين عده از آن سخن مىگويند، همان حادثه عظيم پيش از ظهور مهدى4 است؛ حادثه بزرگى كه ائمه ما نام قرقيسيا را بر آن اطلاق كردهاند. ائمة ما: از اين نكته خبر دادهاند كه ميليونها نظامى از امریکا، اروپا، روسيه، تركيه، مصر و دول مغرب عربى به اضافه سربازانى از سرزمين شام، شامل كشورهاى سوريه، اردن، لبنان، فلسطين و اسرائيل همگى در ناحيهاى در اين محدوده تحت عنوان قرقيسيا با يكديگر برخورد میکنند و پس از حصول درگيرى، اين سفيانى است كه در پس آنكه همگى را چونان كشتزارى درو شده درهم مىكوبد، از صحنه نبرد پيروز بيرون مىآيد.
امام باقر7 فرمودند: اى ميسّر! از اينجا تا قرقيسيا چقدر راه است؟ عرض كرد: همين نزديكىها در ساحل فرات قرار دارد. پس فرمودند: اما در اين ناحيه واقعهاى اتفاق خواهد افتاد كه از زمانى كه خداوند متعال آسمانها و زمين را آفريده بىسابقه بوده است، چنانكه تا وقتى آسمانها و زمين برپا هستند، هم واقعهاى همچون آن اتفاق نخواهد افتاد. سفرهاى گشوده مىشود كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مىشوند (مطابق با سوره واقعه). حادثه قرقيسيا، پيش از ظهور حضرت مهدى4 رخ مىدهد که همان حادثه بزرگ است. و از آنجا كه اين حادثه به سفيانى ارتباط دارد و سفيانى از علائم حتمى ظهور امام زمان4 است، وقوع اين حادثه حتمى است، چون امام مهدى4 پس از حادثه قرقيسيا با سفيانى برخورد خواهد كرد و پس از شكستهاى سفيانى و فرو رفتن سپاه او، ما بين مكه و مدينه براى ديدار با مسيح7 رهسپار قدس خواهد شد.
به هر صورت زمان به سرعت مىگذرد و حوادث سياسى، اقتصادى و اجتماعى به همراه نشانههاى طبيعى به نزديك بودن اين حادثه عظيم اشاره دارند، اما هنوز ما، خود و نسل آينده را براى آن آماده نكردهايم. اين آمادگی در سطوح روانى، عقلى و بدنى به منظور استقبال از حادثه شريف ظهور، امرى بىنهايت مهم است. بى گمان ايمان يك نفر به يك قضيه و پافشارى و ايمان او به لزوم به كرسى نشاندن آن، نقش مهمى در به كرسى نشاندن آن خواهد داشت و روانشناسان این نکته را تأييد مىكنند. مؤسسات دينى ـ انجيلى امریکا و اروپا آنچه را روانشناسان در قضيه بازگشت دوباره مسيح به زمين و در حادثه آرماگدون گفتهاند، به كار بستهاند، بىگمان امكان تحقق هر نوع پيشگويى در وهلة نخست به ايمان مردم به آن و به پافشارى آنها بر ضرورت به كرسى نشستن آن و همچنين به شمار نفرات آنها و شمار افرادی بستگى دارد كه رهبرى كاروان تبليغاتى به راه افتاده براى تحقق بخشيدن به آن پيشگويى را بر عهده دارند. پيشگويى صادقانهاى كه پيامبر و ائمه در پاك شدن زمين از انواع ستمها و گرفتارىها و برپايى اسلام فرمودهاند، افق جديدى از فعاليتها را به روى ما مىگشايد، تا اينبار با يك نگاه ژرف به حادثه ظهور حضرت مهدى4 بنگريم و خود را آماده حادثهاى كنيم كه جهان در انتظار آن است.
نتيجه(پرده سوم): افزایش افرادى كه به پيشگويىهاى كتاب مقدس ايمان داشتند (سال 1998 میلادی). در يك نظرسنجى كه توسط مجله تايمز به عمل آمده است، نشان مىدهد، 51 درصد ملت امریکا به اين پيشگويىها ايمان دارند كه در بين آنها تعداد زيادى از نخبگان حاكم بر ايالات متحده به چشم مىخورند. از آن جمله مىتوان برخى وزيران، اعضاى كنگره و فرمانداران محلى را در ميان آنان ديد. افزون بر اين، چندين رئيس جمهور امریکا، مثل: جيمى كارتر، رونالد ريگان و جرج بوش به اين پيشگويىها ايمان دارند، به طورى كه ريگان مهمترين تصميمات سياسى خود را در زمان رياست جمهورياش، بر اساس پيشگويىهاى كتاب مقدس (عهد قديم) اتخاذ مىكرد. در سراسر ايالات متحده، تعداد 200 مؤسسه و مركز آموزشى وجود دارد كه دانشجويان فارغ التحصيل از آنها به انديشهها و ديدگاههاى جنبش تدبيرى از جمله به نزديك بودن وقوع جنگ هستهاى آرماگدون ايمان دارند و از هر چهارده اصولگراى انجيلى، تعداد سه نفر از آنان به جنبش تدبيرى گرايش يافتهاند. آنان نيز، معتقدند فاجعهاى به وقوع خواهد پيوست و اين تنها راه ظهور حضرت مسيح(ع) به روى زمين است. به غير از اين، هر روز هشتاد هزار قديس انجيلى كه بيشتر آنان به جنبش تدبيرى گرايش دارند، از 1400 مركز دينى برنامهاى تحت رسالت آرماگدون آينده، پخش مىكنند. مفاد برنامههاى فوق بر اين اساس است:
هرگز صلح و آرامش در جهان مستقر نخواهد شد تا اينكه حضرت مسيح7ظهور كند، و هر بشارتى درباره صلح قبل از ظهور آن، حضرت، سخنى كفرآميز و ضد خدا و مسيح7 خواهد بود.
پت روبرتسون از برجستهترين اصولگراهاى انجيلى امریکا، در برنامههاى تلويزيونى زيادى به تبليغ آرماگدون مىپردازد. شبكه تلويزيونى مسيحيان امریکا، داراى 3 ايستگاه است و سالانه 200 ميليون دلار درآمد دارد. همچنين مسيحيان (راستگراى) امریکايى در شبكه تلويزيونى خاورميانه (جنوب لبنان) سهيم هستند. شانزده ميليون خانواده امریکايى برنامههاى اين شبكه را مىبينند. نوارهاى صوتى و تصويرى از برنامههاى حاميان يهود در ميان قشر متوسط جامعه امریکا شديداً رواج دارد، بيشتر كسانى كه به اين پيشگويىها اعتقاد و ايمان دارند، در طبقه متوسط جامعه امریکا هستند و تعداد آنان به ميليونها نفر مىرسد. افزون بر این، كتابهاى ويژهاى در زمينه برنامههاى فوق وجود دارد كه در خيابانهای شهرهاى بزرگ امریکا به فروش مىرسد. مثلاً كتاب مرگ كره زمين نوشته هول ليندسى (از حاميان يهود) كه در چند روز اوليه انتشارش 25 ميليون نسخه از آن به فروش رسيد. حاميان يهود كه در شبكههاى تلويزيونى كار مىكنند، در حقيقت نماينده صهيونيزم مسيحى هستند كه توانستند از طريق فعاليت خود كه بزرگترين و مهمترين جنبش نصرانى در تاريخ مسيحيت (امریکا) به شمار مىرود، ساختارى تحت نام (كمربند تورات) در سراسر ايالتهاى جنوبى و مركزى امریکا ايجاد كنند. در اين مناطق، گروههاى گستردهاى از مسيحيان تندرو و مؤمن به پيشگويىهاى آرماگدون (هارمجدون) يا پايان جهان يا ظهور حضرت مسيح7 سكونت دارند. آنان معتقدند مسيح7 جهان را از شرّ و گناه نجات خواهد داد. با اين وجود بايد گفت صهيونيسم مسيحى بيش از 1200 جنبش افراطى مذهبى آماده کرده است كه اعضاى آنها به پيشگويىهاى مرتبط با جنگ آرماگدون ايمان دارند. اين جنبشها فيلمهايى سياسى بر اساس محورهاى دينى ساختهاند، كه اين فيلمها رايگان پخش مىشوند، اين فيلمها بر محور حمايت از اسرائيل قبل از ظهور مسيح(ع) دور مىزند؛ مثل فيلم اسرائيل نجات امریکا و قدس د. س.
الف) در سال (1375هجری شمسی/1996 میلادی)، نتانياهو از حزب لیکود به نخست وزيری اسرائيل رسيد. اندكى بعد، هشت تن از چهرههاى يهودى نومحافظه كار امریکايى، يادداشتی شش صفحهاى براى او ارسال كردند كه از اسرائيل مىخواست به مثابه يك حكومت تهاجمى ظاهر شود. در آغاز اين يادداشت، لزوم سرنگونى صدام و جايگزينى او با پادشاه تحت نفوذ اردن، قرار داشت. مطابق اين يادداشت كه نوعى نظريه دومينو را به تصوير مىكشيد، حكومتهاى سوريه و ديگر كشورهاى عربى، يكى پس از ديگرى و در پى سقوط صدام، سرنگون خواهند شد. رهبرى نويسندگان اين يادداشت را ريچارد پرل يهودى برعهده داشت كه در دولت بوش پسر به مسئوليت مهمى چون رئيس دفتر سياست دفاعى دست يافت. سيمور هرس از نويسندگان نيويورك تايمز، به دليل رهبرى تنظيم اين يادداشت از سوى پرل، وى را به جنگ افروزى براى منافع شخصى متهم كرده، زيرا حداقل شركتى كه پرل در آن نقش مهم مديريتى دارد، از جنگ، سود سرشارمىبرد.
فورد دونر، استاد دانشگاه شيكاگو و پروفسور تاريخ خاور نزديك از شدت شباهت دستورالعملهاى سياست خارجى بوش و محتواى يادداشت مذكور، شگفت زده شد و با صراحت بيان کرد كه رابطهای طبيعى در اين ميان و بين اين دو وجود دارد. روبرت لوئنبرگ از ديگر امضاكنندگان اين يادداشت، اين ارتباط را با اين سخنان تأييد مىكند:
كل آن يادداشت در مورد بركناركردن حاكمان عرب بود، ولى قرار نبود امریکا اين كار را انجام دهد، بلكه مطابق يادداشت قرار بود اسرائيل چنين كارى را انجام دهد.
با اين وصف، بسيارى در تلاشاند كه رابطه بين سياست خارجى و اين يادداشت را نفى كنند:
الف) كويپيد جرالد چستر نماينده مينپوليس مىگويد: بوش، چنى و رامسفلد هر سه پروتستان هستند. آيا مىشود مدعى شد اين سه تن، مسئول جنگ بودهاند كه اسرائيل از تز آن نفع مىبرد؟
ب) رابى الايزر موسكين نماينده لوس آنجلس مىگويد: امریکا هرگز براى حمايت از اسرائيل، سرباز گسيل نكرده، اين حرفها كاملاً يهودستيزى است، زيرا امریکا براى سود اسرائيل به جنگ نرفته است.
اما جاى تعجب است، كسانى كه بر وجود رابطه بين يادداشت شش صفحهاى و سياست خارجى امریکا تاكيد مىورزند، از كار بركنار مىشوند. مثلاً جيمزموران نماينده ويرجنيا در مجلس نمايندگان، پس از حمايت از مسئول بودن جامعه يهود، در جنگ عراق مقام خود را در رهبری دموکراتها از دست داد. شايد اصرار بوش و دستيارانش چون پل ولفويتس، داگلاس قيث، اليون آبر و ديويد ورمسر بر نفى وجود اين رابطه، آنها را بيشتر در معرض اين اتهام قرار داده است كه بوش تحت تأثير مشاوران يهودىاش به جنگ صدام رفته است.
2. گروه كوچكى متشكل از بنيادگرايان مسيحى بر هيئت حاكمه امریکا تسلط يافتهاند. اینها تشكيلدهنده هستهها و حلقههاى مشاورانى هستند كه در شكل دادن به سياست امریکا و تنظيم مطالب تأثيرگذارترين و مهمترين نشريههاى امریکايى، بازيگر اصلىاند. برای ساليان متمادی اين گروه، در همه عرصهها به منزله گروهی حاشيهاى بودند. آنها در اين دوران، عليه سقط جنين، هم جنس بازى، هرزهگرى و مواد مخدر به مقابله پرداختند و با به قدرت رسيدن بنيامين نتانياهو در اسرائيل، در مورد نحوه مقابله اسرائيل با اعراب، پيشنهادهايى به وى ارائه نمودند. اعضاى اين گروه تقريباً همه يهودىاند:
1. ریچارد پرل، مدير سابق كميته سياست وزارت دفاع
2. اليوت كوهن، عضو كميته سياست وزارت دفاع
3. دون كراس، عضو كميته سياست وزارت دفاع
4. پل ولفووتيز، مرد شماره 2 وزارت دفاع
5. داگلاس قيث، مسئول برنامه ريزى پنتاگون
6. جان بولتون، عضو كميته برنامه ريزى پنتاگون و مشاور وزير خارجه
7. اليوت آبرامز، مسئولمسائلخاورميانهدرشوراىامنيت ملى
8. داوز اكئيم، مسئول امور مالى وزارت دفاع
9. ديك چنى، معاون رئيس جمهورى
10. دونالد رامسفلد، وزير دفاع
11. ميراو ورمسر، مدير مركز سياستهاى خاورميانه درمؤسسه تحقيقاتى هوسون
12. ديوس ورمسر، مسئول مطالعات مرتبط با خاورميانه در مؤسسه تحقيقاتى هوسون
13. چارلز كهاثامر، روزنامه نگار در روزنامه واشنگتن پست
14. ویليام سفاير، روزنامه نگار در روزنامه نيويورك تايمز
15. ژنرال جى گاردنر، رئيس سابق دولت غير نظامى عراق
الف)جوزف شارتون؛ ب) مايتو اسكالى؛ ج) جان مك كونل.
آورى آونرى، روزنامه نگار و نويسنده اسرائيلى، با ارائه آمار فوق میگوید امریکا، جهان و یهودیان امریکا را تحت تأثير قرار داده است. تاكنون هيچگاه يهوديان از چنين نفوذ عظيمى بر اين مركز قدرت جهانى، يعنى امریکا برخوردار نبودهاند. با اين وصف، آونرى، نگران شکست بوش در انتخابات آينده است. در صورت شکست وی گروه نومحافظهكاران رها مىشوند، آنگاه چه اتفاقی برای اسرائيل كه هماينك خود را با سياستهاى اين گروه كاملاً منطبق مىبيند، خواهد افتاد.
[1] . عضو هیئت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی.
[2] . توماس اسپريگمن، فهم نظريههاى سياسى، ترجمه فرهنگ رجايى، ص 18، نشر آگاه، تهران: 1365.
[3] . آلوين استانفورد كوهن، تئورىهاى انقلاب، ترجمه علىرضا طيب، ص 50 ـ 53، نشر قدس، تهران: 1369.
[4] . http://www.mouood. org
[5] . همان.
[6] . ژيل كِپل، اراده خداوند؛ يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در راه تسخير دوباره جهان، ترجمه عباس آگاهى، ص 194، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران: 1370.
[7] . حيدررضا ضابط، «صهيونيسم مسيحى»، ماهنامه معارف، شماره 20 (آبان 1383)ص 15ـ6.
[8] . ديويد هاروى، مسيحيت، ترجمه عبدالرحيم سليمانىاردستانى (قم: مركز مطالعات اديان و مذاهب، 1378) ص57ـ38.
[9] . مرتضى شيرودى، فلسطين و صهيونيسم (قم: تحسين، 1382)ص 28ـ27.
[10] . عبدالوهاب المسيرى، صهیونيسم، ترجمه لواء رودبارى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1374) ص7؛ روژه گارودى، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسى، ترجمه نسرين حكمى (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369) ص8.
[11] . http://www. mouood. org.
[12] . http://www. icro-euroamerica. Com.
[13] . همان.
[14] . اسماعيل شفيعىسروستانى، «رسانه، مهدويت و مسيحيت صهيونيستى»، فصلنامه گل نرگس، شماره 12 (پاييز1383)ص56ـ52.
[15] . همان.
[16] . رضاهلال، «مسيح يهودى و فرجام جهان»، ترجمه قبس زعفرانى، ماهنامه موعود، شماره 41، آذر 1382، ص21.
[17] . رضا هلال، «مسيح يهودى امریکايى»، ترجمه قبس زعفرانى، ماهنامه موعود، شماره 42، دى 1382، ص 35.
[18] . همان، شماره 43، بهمن 1382، ص 25.
[19] . همان.
[20] . همان. شيرودى، همان، ص 39.
[21] . همان.
[22] . همان.
[23] . «پوریتنها و صهيونيسم مسيحى»، ماهنامه موعود، شماره 41 (آذر 1382) ص 20.
[24] . نصير صاحبخلق، «مسيحيت صهيونيستى؛ پيدايش و ظهور آن»، ماهنامه موعود، شماره40، همان، ص 21.
[25] . ضابط، همان.
[26] . استفان ساكيور، «مسيحيان صهيونيست جديد امریکا»، ترجمه فاطمه شفيعى سروستانى، ماهنامه موعود، شماره 44 (اسفند 1382) ص 18.
[27] . «تشكيلات مسيحى حامى اسرائيل»، ترجمه فاطمه شفيعى سروستانى، ماهنامه موعود41 (آذر 1382) ص 51.
[28] . مرتضى شيرودى، «پسا يهوديسم و يهوديان تلاشگرا»، پگاه حوزه، شماره 148 (7 آذر 1383) ص 4.
[29] . محمد ماضى، سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه غلامرضا تهامى (تهران: سَناء، 1381) ص 203.
[30] . همان.
[31] . گريس هالسل، در تدارك جنگ بزرگ، ترجمه خسرو اسدى (تهران: رسا، 1377) ص 256 و 234.
[32] . مرتضى شيرودى، «گرايش بنيادگرايان مسيحى به يهوديسم»، پگاه حوزه، شماره 137 (6 تير 1383)، ص 4.
[33] . على فهيمدانش، «مسيحيان صهيونيست را بهتر بشناسيم»، ماهنامه موعود، شماره40، همان، ص 45.
[34] . نصير صاحب خلق، «بهشت زمينى: رؤياهاى عهد عتيقى لوتر در پروتستانتيزم»، ماهنامه موعود، شماره 49 (مرداد1383) ص 32.
[35] . پيشارا اواد، «مسيحيت صهيونيستى»، ترجمه فاطمه شفيعىسروستانى، ماهنامه موعود، شماره 40، همان، ص 15.
[36] . حيدررضا ضابط، «احداث معبد بزرگ در بيت المقدس»، ماهنامه موعود، شماره 46 (ارديبهشت 1383) ص 31.
[37] . روزنامه جمهورى اسلامى (28 مهر 1382) ص 15؛ در تدارک جنگ بزرگ، ص 19.
[38] . همان، ص 142؛ رحيم كارگر، آينده جهان (قم: بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود، 1383) ص 107 ـ 100.
[39] . حيدررضا ضابط، «اينك آخرالزمان»، ماهنامه معارف، ص 8.
[40] . محمدرضا دهشيرى، درآمدى بر نظريه سياسى امام خمينى (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1379) ص 337.
[41] . «مسيح يهودى و فرجام جهان»، ماهنامه موعود، شماره 41، ص 21.
[42] . كوثر، ج 1، ص 8.
[43] . همان، ص 9.
[44] . همان، ص 26.
[45] . همان.
[46] . صحيفه امام، ج 1، ص 216.
[47] . اراده خداوند؛ یهودیان، مسیحیان و مسلمانان.
[48] . كوثر، ج 1، ص 5.
[49] . صحيفه امام، ج 1، ص 221.
[50] . همان، ص 207.
[51] . هالسل، همان.
[52] . همان، ص 346ـ 248.
[53] . كوثر، ج 1، ص 15 و 11.
[54] . همان، ص 18 و 12.
[55] . همشهرى ديپلماتيك (3 ارديبهشت 1384) ص10.
[56] . كوثر، ج 1، ص 7؛ صحيفه امام، ج 1، ص 207.
[57] . حميد پارسانيا، حديث پيمانه؛ پژوهشى در انقلاب اسلامى (قم: معارف، 1379) ص 305.
[58] . در تدارک جنگ بزرگ، ص 26.
[59] . همان، ص 241 و 88.
[60] . «مسیحیت صهیونیستی؛ پیدایش و ظهور آن»، ماهنامه موعود، ش 40، ص 21؛ در تدارک جنگ بزرگ، ص 207.
[61] . صحيفه امام، ج 1، ص 143.
[62] . كوثر، ج 1، ص34.
[63] . صحيفه امام، ج 1، ص 153.
[64] . همان، ص 193.
[65] . كوثر، ج 1، ص 31.
[66] . دن لايدينز، «بازتاب بنيادگرايى امریکايى در سياست خارجى امریکا»، ترجمه قبس زعفرانى، ماهنامه موعود، شماره 44، همان، ص 65.
[67] . اشاره به سخن امام است. ر. ك: صحيفه امام، همان، ص 267.