چكیده
در این نوشتار، مفاهیم، ریشههای تاریخی و مؤلفههای تربیت دینی به عنوان تربیتی زمینهساز برای دستیابی به ایمان و ثمرات آن، و مقایسۀ این نوع تربیت با آموزههای سکولار برای شناخت بهتر چالشها و آسیبها بررسی میشود. از آنجا که در جامعۀ اسلامی ایران، آموزه و تربیت سکولار جایگاهی نداشته و ندارد، چندان هم شناخته شده نیست. معرفی تربیت سکولار و مقایسۀ آن با تربیت دینی بهویژه تربیتساز با محوریت امام _ که ریشهای کهن در تاریخ و فرهنگ کشور ما دارد _ مهمترین هدفی است که در این نوشتار پی گرفته میشود. روش تحقیق در این کار، مطالعۀ نظری _ تطبیقی است که بررسی و نتیجهگیری مطالب، پایههای اصلی آن را تشکیل میدهند. نتایج به دست آمده از تحقیق، بیانگر این حقیقت است که سکولاریسم و برخی تبعات آن مانند تربیت سکولار، ریشه در فرهنگ مغربزمین دارند. اساساً تربیت سکولار بر آموزش و گسترش علوم تأکید دارد و در برنامههای درسی خود، آموزش تعالیم دینی را نمیگنجاند. برعکس تربیت دینی در کشورهای اسلامی، بهویژه کشور ما ریشههای عمیق دارد و بین آموزش تعالیم دینی و علوم گوناگون مغایرتی نمیبیند. مقایسۀ بین مؤلفهها و دستاوردهای این دو نوع تربیت، مقصد اصلی این نوشتار است.
واژگان کلیدی
تربیت دینی، تربیت زمینهساز با محوریت امام، تربیت اسلامی، تربیت سکولار.
مقدمه
تربیت، اصطلاحی قدیمی است که در متون کهن زبان و ادبیات فارسی به کار رفته است. شاید بتوان گفت که این اصطلاح نخستینبار در یکی از این متون کهن و معتبر زبان فارسی یعنی احیاء علوم الدین اثر امام محمد غزالی به کار رفته است که نزدیک به هزار سال از تألیف آن میگذرد. مسلّم است که در طول این مدت، واژۀ «تربیت» معانی گوناگونی نیز یافته است؛ اما مهمترین معنایی که در مفهوم تربیت از گذشته تا به حال تقریباً ثابت مانده، توجه به کمالات نفسانی و روانی است که خود حاصل تربیت به شمار میآید. در تطور معنایی تربیت میتوان به کاربرد این واژه در موارد خاص مانند تربیت اخلاقی، معنوی و دینی اشاره کرد. بیگمان این نوع کاربرد تأکید بر تعالی نفس و روان را مضاعف میکند. تعالیم عالیۀ اسلام از آغاز بر تربیت نفوس برای تقرب به خداوند و کسب اخلاق حسنه تأکید فراوان داشته است و ایرانیان همیشه _ چه در تربیت رسمی و چه غیررسمی _ بر این امر عنایت خاص داشتهاند. نکتۀ جالب توجه اینکه در جوامع گذشته _ اعم از شرق و غرب _ نظامهای آموزشی عمدۀ همت خویش را به تربیت انسانها در راستای تربیتهای دینی، معنوی، اخلاقی و کسب آداب پسندیده معطوف میداشتند. اما در دو قرن گذشته به سبب رشد صنعت و انواع فناوریها، نخست در جوامع غربی توجه به آموزش علوم و فنون برای به حرکت درآوردن چرخهای صنعت و تکنولوژی بر آموزش تعالیم دینی پیشی گرفت. البته این تحول بسیاری از جوامع شرقی را هم دنبالهرو خود کرد. افزون بر این، به دلیل پیشرفت بعضی بینشهای آزادیطلب و توجه به آموزش و پرورش لیبرال، نوعی تربیت به نام تربیت سکولار در جوامع اروپایی و امریکا به ظهور پیوست که به حذف دروس و تعلیمات دینی از برنامۀ درسی مدارس دولتی انجامید. اما نکتۀ درخور توجه، این است که جوامع شرقی بهویژه کشورهای اسلامی از این تغییر پیروی نکردند و هماکنون در بسیاری از این جوامع از جمله کشور ما، آموزش تعلیمات و معارف دینی در نظامهای تربیت رسمی و غیررسمی مورد توجه و عنایت خاص است. روشن است که تربیت سکولار _ همانگونه که از نام آن پیداست _ دنیویگروی و دوری از دیانت همراه با تبعات سخت آن چون محرومیت از آرامش معنوی و سستی بنیان مقدس خانواده را به همراه داشته است. اما در مشرقزمین و عمدتاً در بین مسلمانان، این موهبت الهی هنوز جلوهگر است. این نوشتار در پی آن است که مفاهیم تربیت، education، سکولاریسم و تربیت سکولار را از لحاظ معنا و خاستگاههای تاریخیشان معرفی کند و پس از آن برتری تربیت دینی را با معرفی تربیت اسلامی و تربیت اسلامی را با بررسی تربیت زمینهساز با محوریت امام همراه با مؤلفههای اصلی آن همچون کسب آرامش، سلامت اجتماع و زمینهسازی برای نجات ابدی و سیطرۀ دین حق بر همۀ ادیان باطل را نشان دهد.
مفهوم تربیت
تربیت که از لحاظ ریشهشناسی کلمهای عربی است، به لحاظ اصطلاحشناسی واژهای فارسی با کاربردی کهن در بین دانشمندان ایرانی و اندیشمندان زبان و ادبیات فارسی است (نک: غزالی، بیتا: 61؛ همو، 1362: 87). تربیت در زبان فارسی در تطور معنایی و کاربردهای گوناگون مراحل پر فراز و نشیبی طی کرده است. به نظر میرسد این اصطلاح تا اواخر قرن پنجم هجری در متون زبان فارسی و همچنین در زبان متعارف، به کار نرفته است. نزدیکترین اصطلاح به تربیت که در متون پیش از قرن پنجم فراوان به کار رفته، تأدیب است. کلمۀ ادب و همۀ مشتقات آن، کلماتی عربی هستند که خاستگاه اصلی آنها احادیث و روایات نقل شده از امامان معصوم(ع) است. به نظر میرسد پس از پذیرش اسلام توسط ایرانیان و نقل سخنان پیامبر(ص) و ائمۀ اطهار(ع) در محافل علمی و دینی، اندیشمندان مسلمان اصطلاح ادب و مشتقات آن را در آثار خود به کار گرفتهاند. برای نمونه، کلمات «ادب» و «تأدیب» در قابوسنامه اثر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر _ که کتابی دربارۀ تربیت اخلاقی و اجتماعی است _ فراوان دیده میشود، ولی از واژۀ «تربیت» در آن کتاب خبری نیست. همچنین رسالۀ قشیریه اثر ابوالقاسم قشیری که در نیمۀ اول قرن پنجم نگارش یافته است، کتابی دربارۀ تربیت دینی، معنوی و عرفانی است که از کلمۀ «ادب» و مشتقات آن بهرۀ بسیاری برده است، اما در آن نیز واژۀ «تربیت» دیده نمیشود.
در اواخر قرن پنجم، امام محمد غزالی واژۀ تربیت را به همین معنایی که امروز مصطلح است در آثار خود به کار برد و پس از آن در قرون بعدی این واژه کاملاً متداول گشت که هم در متون فنی مانند اخلاق ناصری اثر خواجه نصیرالدین طوسی و هم در متونی که به زبان عامه مردم نزدیکترند مانند گلستان و بوستان سعدی فراوان به چشم میخورد. معنا و مفهوم تربیت از قدیمیترین آثار تا جدیدترین آنها نسبتاً ثابت است و اساساً بر زدودن اخلاق ناپسند (غزالی، 1362: 87)، ایجاد کمالات عقلانی توسط معلم (سعدی، 1382: 141) و رسیدن به ارزشهای والای انسانی (نقیبزاده، 1375: 18) دلالت دارد.
تربیت در معانی خاص
منظور از مفهوم تربیت در معانی خاص، بهکارگیری این واژه برای مقاصد ویژه است که عمدتاً به صورت صفت و موصوف بیان میشود؛ مانند تربیت دینی، تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی، تربیت اسلامی، تربیت ایرانی، تربیت رسمی، تربیت سکولار، تربیت زمینهساز و... . به نظر میرسد بهکارگیری واژۀ تربیت برای منظورهای خاص از کاربردهای جدید این واژه باشد؛ چون در متون کهن مانند کیمیای سعادت و اخلاق ناصری و حتی معراجالسعادة که در دورۀ قاجار نگاشته شده است، واژۀ تربیت به تنهایی به کار رفته است که عمدتاً به معنای روشی برای دستیابی به کمالات نفسانی است. شاید بتوان گفت همانگونه که اصطلاحاتی چون تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش عمدتاً در کمتر از صد سال گذشته و تحت تأثیر مکاتب تربیتی غرب وارد ادبیات تربیتی کشور ما شدهاند (دفتر همکاری... ، 1372: 338)، مفاهیم خاص تربیت نیز از این قاعده مستثنیٰ نباشند. کاربرد تربیت در منظورهای خاص، دستیابی به معنای آن را آسانتر میکند؛ زیرا مفهوم تربیت را در قیود خاصی شکل میدهد که بیان حدود آن، از واژۀ تربیت _ که طیف گستردهای از معنا را دربر میگیرد _ را راحتتر میکند. از جمله کاربردهای خاص از مفهوم تربیت، تربیت دینی و تربیت سکولار و تربیت زمینهساز با محوریت امام است که از موضوعهای اصلی و قابل بحث در این نوشتار هستند.
مفهوم education
پیش از هر توضیحی دربارۀ «تربیت سکولار» لازم است به مفهوم دقیق واژۀ «education» توجه شود؛ زیرا در مقایسۀ مفهوم این واژه، با واژۀ تربیت تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. شاید بهترین معادل فارسی برای «education» آموزش و پرورش باشد، اگرچه در ادبیات تربیتی کشور ما و بسیاری از متون ترجمه شده از زبان انگلیسی معادل فارسی تربیت برای این واژه به وفور دیده میشود.
در بیان تفاوت مفهومی باید به این نکته اشاره کرد که در مفهوم تربیت در زبان فارسی، تعالی بعد روانی انسان از جنبههای مذهبی، اخلاقی و معنوی امری کاملاً پذیرفته شده است، اما چنین برداشتهایی در مفهوم education را تنها در معانی خاص آن مانند moral education, religious education (تربیت دینی، تربیت اخلاقی) و مواردی از این قبیل میتوان مشاهده کرد. برای فهم بهتر تطور معنایی در واژۀ education لازم است به نظر متخصصان این فن توجه شود:
واژۀ education دارای دو ریشۀ اصلی است. نخست واژۀ educere که معمولاً _ اما نه همیشه _ برای رشد جسمانی به کار رفته است. دیگری واژۀ «educare» که در زبان اصیل لاتینی برای پرورش گیاهان، حیوانات و کودکان استفاده شده است. در زبان انگلیسی مخصوصاً در کاربردهای کهن، واژۀ «education» برای بزرگ کردن یا پرورش جسمانی حیوانات و کودکان به کار گرفته شده است. هنوز هم در زبان انگلیسی این واژه در مفهوم کلی آن که عمدتاً ناظر بر رشد جسمانی است کاربردهایی دارد، اما با رشد صنعت و افزایش تقاضا برای دانشها و مهارتها، واژۀ «education» با آموزش مدرسهای و کارآموزی پیوند یافت. این امر سبب شد که امروزه بتوانیم این واژه را برای اشاره به درک و دانش و نه صرفاً رشد جسمانی به کار ببریم. امروزه بین پرورش دادن، مهارتآموزی و آموزش و پرورش تمایز قائلیم و از آن در دقتهای مفهومی برای پرورش گیاهان و حیوانات استفاده نمیکنیم (هرست و پیترز، 1970: 23). بنابراین میتوان برای education سیر تحولی معنایی در نظر گرفت که در جدیدترین و اختصاصیترین مفهوم آن، گستردگی، عمق و مطلوبیت دانش و درک آدمی مدنظر است (همو: 50).
سکولاریسم
الف) ریشهشناسی
سکولاریسم از واژۀ لاتینی sacularis (به معنای زمان، دوره و دنیا) گرفته شده است. اصطلاح سکولار مبتنی بر رویکردی معین به زندگی است که از تأثیر مذهب جداست و بنابراین با ملاحظات غیرروحانی و دنیوی تشخص مییابد (رزی، 1996: 693). سکولاریسم از واژۀ لاتینی sacularum به معنای عصر یا زمان حاضر گرفته شده است. تأکید معنا به صورتی طبیعی و منطقی بر یک جهان پیوسته و در حال تغییر دلالت دارد که در آن نسبی بودن ارزشهای بشری حصول پیدا میکند (عطاس، 1374: 14).
ب) از دیدگاه تاریخی _ اجتماعی
در یک تطور معنایی واژۀ سکولاریزاسیون برای اولینبار در 1648 در پایان جنگهای سیسالۀ اروپا به کار گرفته شد که منظور از آن انتقال داراییهای کلیسا به شاهزادگان یا به دولت برای کنترل و چگونگی دخل و تصرف در آن بود. شاید بتوان گفت این بینش برگرفته از مفهوم آیۀ 21 از باب 22 انجیل متّی باشد که میگوید:
مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. (جعفری، 1379: 10)
سپس هنگامی که جاکوب هولایک این واژه را در سال 1851 برگزید و نهضتی اعتراضی و خردگرا را در انگلستان هدایت کرد، سکولاریسم به عنوان یک ایدئولوژی در حال رشد درآمد. پس از آن در فرایند مفهومی این واژه، پیتر برگر آن را به معنای فرایندی که در آن بخشهایی از جامعه و فرهنگ از غلبۀ مؤسسات مذهبی و نمادهای مذهبی خارج میشوند به کار برد (مادان، 1387، 732).
اگرچه این توضیح کوتاه ورود واژۀ سکولار به ادبیات سیاسی اجتماعی را به قرن هفدهم نسبت میدهد، ولی بسیاری از تحلیلگران، تاریخی کهن برای ظهور این اندیشه در
دنیای یهودیت و مسیحیت در نظر میگیرند. ظاهراً اینگونه به نظر میرسد که در جوامع نخستین هم در مغربزمین و هم در شرق تفکیک بین وجوه دینی و دنیوی حیات اجتماعی غیرممکن بوده است. در مغربزمین تا زمان پذیرش دین مسیحیت توسط امپراتور روم، شخص امپراتور عنوان بالاترین مرجع دینی را نیز داشت و خود موضوع پرستش و همچون خدایی بر روی زمین بود. جدایی بین حکومت و دین اگرچه عمدتاً به دنیای مسیحیت مربوط میشود، ولی میتوان گفت این اندیشه با یهودیت آغاز شده است. با سقوط اورشلیم در سال 586 میلادی یهودیان در طول قرون متمادی هرگز از یک جامعۀ مستقل سیاسی برخودار نبودند، بدین معنا که یک اقلیت دینی یهودی در دل یک حکومت غیریهودی جای داشت و لذا مجبور بودند دربارۀ عضویت در جامعۀ دینی خود و شهروندی غیردینی به صورت دو امر جداگانه بیندیشند.
در عالم مسیحیت _ یعنی از قرون اولیۀ میلادی و پس از آن _ همیشه بین اقتدار روحانیون مسیحی و حاکمان روابط گوناگونی، گاه حاکی از تضاد و گاه حاکی از همسویی وجود داشته است. از آغاز قرن سیزدهم، منازعات بین پاپ و امپراتور روم غربی شدت گرفت تا جایی که برخی روحانیون مسیحی به قدرت بلامنازع کلیسا ایراد وارد کردند. شاید یکی از این نظریات افراطی به پاپ بونتیفاس هشتم با استناد به آیۀ 38 باب 22 از انجیل لوقا مربوط میشود که میگوید:
حضرت عیسی(ع) به پطر مقدس و جانشینان او دو شمشیر داد، گفت: این دو شمشیر نماد قدرت معنوی و مادی هستند که قدرت معنوی از آنِ پاپها و قدرت دنیوی از آنِ افراد غیر روحانی است. (جعفری، 1379: 14)
با ظهور رنسانس و جنبش اصلاح دینی در مغربزمین سکولاریسم قدرت بیشتری یافت. مارتین لوتر به محدودیت قدرت کلیسا اعتقاد داشت که با پذیرش اندیشههای او در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی عملاً سرپرستی و نظارت اسقفهای کاتولیک در بسیاری مناطق به حکومتها و شاهزادگان واگذار شد (همو).
با ظهور رنسانس و نهضت انسانگرایی و پس از آن جنبشهای خردگرا، توجه به انسان و تواناییهای او در کسب تجربهها و دانشها عملاً در کانون توجه قرار گرفت و بیگمان از قدرت محافل دینی مغربزمین در عرصههای اجتماعی و سیاسی کاسته شد. شاید بتوان گفت که این رویه هماکنون نیز ادامه دارد و توجه غربیان به سکولاریسم برگرفته از این دیدگاه نسبتاً کهن و سابقهدار است. اکنون با گسترش اندیشههای تکثرگرا که به بسط فرهنگهای فردگرا انجامیده است به این مسئله در عرصههای سیاسی و اجتماعی کمک میشود و به قول بوکر، آنچه امروزه به نام سکولاریسم خوانده میشود، بهانهای است برای افزایش قدرت و اختیار آدمی و همچنین ایجاد آن نوع دموکراسی که قدرت انتخاب را در انسانها و گروههای اجتماعی بالا ببرد (بوکر، 1997: 872).
ج) مفهوم سکولاریسم در اندیشههای معاصر
ویلسون معتقد است در فرایند سکولاریزاسیون، اندیشهها و فعالیتهای دینی و همچنین نهادهای مذهبی اهمیت خود را از دست میدهند و این بدان معنا نیست که مردم خود را با دین جدیدی وفق میدهند یا علاقۀ خود را نسبت به دین از دست میدهند، بلکه این بدان معناست که از عملکرد مذهب در نظامهای اجتماعی کاسته میشود (همو: 872).
هربرگ معتقد است فرهنگ سکولار فرهنگی است که در آن دین مرسوم دیگر قابل اجرا نیست (ینگر، 1967: 18). به نظر ینگر در این تعریف نشانهای از تغییر یا اصلاح مذهب به چشم میخورد، بهطوری که میتوان نهضت پروتستان، یهودیت محافظهکار و شوراهای واتیکان (تأسیس در 1960) را پدیدههایی سکولار دانست.
در برداشتی دیگر از این مفهوم، لاکمن معتقد است که سکولاریسم امری خیالی است. او در کتاب زندگی، دنیا و واقعیتهای اجتماعی (1983) میگوید:
دین را در قالب نهادهای اجتماعی دیدن اشتباه است. رفتارهای دینی در آدمیان مبنایی بیوژنتیک دارد و به این نکته ساختارگرایان بیوژنتیک نیز اشاره کردهاند. بنابراین باید به رفتارهای مذهبی از پیش تعیین شده (فطری) در آدمیان توجه کرد. او بر این نکته اصرار میورزد که یکی از جلوههای فرهنگی که در همۀ جوامع در طول قرنها و در فراز و نشیبهای تاریخی شکل گرفته، مذهب است. بین مذهب و سکولار شدن تضادی وجود ندارد. من سکولاریسم را چیزی جز تحول مذهب نمیدانم. (بوکر، 1997: 872)
آنچه در تعریف لاکمن از سکولاریسم و مذهب آشکار است، فردی دانستن اعتقادات مذهبی است. صورت دیگر این بینش معنویت سکولار نام دارد که این اصطلاح نیز امروزه در مغربزمین کاربرد فراوانی یافته است. برای توضیح معنویت سکولار و تعریفی از آن لازم است بیان شود که معنویت و دینداری دو اصطلاح نزدیک به هم هستند و شاید بتوان گفت یکی بدون دیگری میسر نباشد یا اینکه این دو اصطلاح در معنا و مفهوم، همپوشی فراوان دارند؛ در عین حال تفاوتهای بارزی نیز درخور تأمل است. دین در هر جامعهای از ارکان مهم فرهنگ به شمار میآید که در طول تاریخ شکل گرفته و نهادینه شده است و حتماً با متون مقدس و مناسک معین همراه است؛ در حالیکه معنویت امری غیر نظاممند، فردی و همراه با تجربههای شخصی است. کراسمن در تعریف معنویت سکولار میگوید:معنویت سکولار به عناصر مشترک و قابل تعمیم در بین ادیان بزرگ، بدون برتری یک دین بر دین دیگر اشاره دارد. (کراسمن، 2003: 505)
در پایان این مبحث، بجاست اشاره شود که آنچه در مفهوم سکولاریسم از آغاز شکلگیری این بینش تا کنون وجود داشته و دارد، نوعی جدایی بین دین از دولت است و اساساً سکولاریسم به معنای ضدیت با دین نیست و نباید آن را با لائیسم _ به معنای اعتقاد نداشتن به امور روحانی _ و آتهایسم _ به معنای عدم اعتقاد به وجود پروردگار _ اشتباه گرفت. در دنیای امروز به علت پدیدۀ جهانی شدن، سکولاریسم و مخصوصاً سکولاریسم معنوی، بیشتر در مفهوم توجه به معنویتهای مشترک در بین ادیان و همچنین سجایای اخلاقی آدمی مدنظر قرار میگیرد تا نوعی تفاهم بین فرهنگها و جوامع گوناگون را به وجود آورد، گرچه بسیاری از دینداران و مؤمنان وفادار به ادیان خاص و همچنین جامعهشناسان فرهنگی آن را به نفع مذاهب و فرهنگهای بومی و منطقهای نمیدانند.
تربیت سکولار
باید اذعان کرد همانگونه که سکولاریسم ریشه در فرهنگ مغربزمین دارد، تبعات آن از جمله تربیت سکولار هم برگرفته از همان فرهنگ خاص است، بهطوری که در مشرقزمین و از جمله در کشور ما این مفهوم جایگاه پررنگی نداشته و ندارد.
در نگاهی کلی میتوان تربیت سکولار را دنبالۀ تربیت لیبرال دانست. تربیت لیبرال در اندیشههای فلسفی یونان باستان ریشه دارد که از آن، دو برداشت کلی میشود: نخست اهمیت دانش به عنوان دستاورد ذهن، و دوم ارتباط بین دانش و واقعیت. در حقیقت این دو برداشت دربر دارندۀ یک ایدۀ کلی، یعنی در نظر آوردن اهمیت ویژهای برای دانش و هدایت آموزش و یادگیری به سمت آن است. بنابراین در تعریف تربیت لیبرال، آموزش و پرورشی مدنظر است که از لحاظ ساختار، محتوا و وسعت به اشکال گوناگون دانش هدایت کند. باید در نظر داشت که در این معنا دانش به خودی خود مورد توجه است، نه آن دانشی که مثلاً از لحاظ شغلی سودمند باشد یا فضیلتهای اخلاقی را دربر گیرد. در حقیقت آنچه مدنظر است خودِ دانش است و نه تبعات آن (هرست، 1965، در پیترز، 1987: 87 - 88).
این توضیح کوتاه نشاندهندۀ نوعی قرابت بین تربیت لیبرال و تربیت سکولار است. تاریخنگاران اندیشههای تربیتی غرب، بنیانگذار تربیت سکولار را فردی به نام جورج کمب میدانند. وی فردی بریتانیایی است که در قرن نوزدهم (بین سالهای 1816 - 1850) تحت تأثیر پیشرفت علوم، نهضت روشنگری، همچنین سفر به امریکا و تأثیرپذیری از بینشهای دموکراسیخواهی در آنجا، مدارس ملی را در انگلستان بنیانگذاری کرد. وی در برنامۀ دروس مدارس، تأکید فراوانی بر آموزش علوم داشت. دروسی چون ریاضیات، زبان، اقتصاد، بدنشناسی، جمجمهشناسی، علوم فیزیکی و برخی دانشهای دیگر در آن مدارس تدریس میشد، ولی در آنجا هیچ شکلی از آموزش مذهب وجود نداشت. البته کمب مخالف آموزش مذهب نبود، بلکه وی به تأسی از ژان ژاک روسو معتقد بود که کودک در طول مراحل رشد و تحت تأثیر تربیت طبیعی خود به مذهب روی خواهد آورد. مورخان تربیتی او را بنیانگذار آموزش و پرورش علمی و همچنین مدارس سکولار میدانند (گرنت، 1968: 314).
تربیت دینی
همانگونه که گفته شد در مفهوم تربیت، رسیدن به کمالات نفسانی امری آشکار است. حال اگر این واژه در کاربردهای خاص آن مانند تربیت اخلاقی، تربیت معنوی یا تربیت دینی مدنظر قرار گیرد، بر کمالات نفسانی تأکید مضاعف خواهد داشت. اگرچه میتوان گفت دستکم در یک یا دو قرن گذشته _ و نه پیش از آن _ در نظامهای آموزشی مغربزمین بر تعلیم و تربیت سکولار تأکید میشود، در مشرقزمین، بهویژه در کشورهای اسلامی و با تأکید هرچه تمامتر در نظام آموزشی ایران این بینش مورد پذیرش واقع نشده است. ایرانیان حتی پیش از اسلام بر تربیت دینی فرزندان خود اصرار فراوان داشتهاند و این خصلت نیکو در طول هزارهها چه در نظامهای آموزش رسمی یا غیررسمی همچنان پا برجا مانده است. زبان، مذهب و برخی ویژگیهای دیگر در فرهنگ ایرانی مانند حفظ سنن کهن و وفاداریهای ملی، قومی و گروهی، سبب آن شده است که تعلیم و تربیت ایران در طول قرون متوالی از نوعی انسجام و وحدت رویه برخودار باشد. این ویژگی در تربیتهای غیررسمی و رسمی قابل ملاحظه است. ایرانیان باستان در آموزش دیانت و تعالیم اخلاقی مبتنی بر آیین زرتشت تعصبی خاص داشتند (صدیق، 1354: 57).
پس از ورود اسلام به ایران تربیت کودکان و نوجوانان ایرانی نیز بر مبنای علم و دیانت همچنان ادامه یافت. گویی پذیرش دین اسلام توسط ایرانیان دوگونه تعلیم و تربیت را در کشور رواج داد؛ یکی مخصوص کسانی بود که به دین نیاکان خود باقی مانده بودند. این افراد آموزش و پرورشی شبیه عصر ساسانیان داشتند و زبان پهلوی و اصول دین را از کتاب اوستا و سایر کتب فرا میگرفتند. کسانی هم که به اسلام گرویده بودند، پس از فراگیری تعالیم دینی، چنانچه از طبقۀ اشراف بودند علاوه بر خواندن و نوشتن و حساب کردن، تاریخ و زبان پهلوی نیز میآموختند (تاجبخش، 1382: 398). در دورۀ شکوفایی تمدن اسلامی در عصر عباسیان و پس از آن _ یعنی سلسله حکومتهای سلاطین ترکنژاد مانند غزنویان و سلجوقیان _ تا دوران صفویه، قاجاریه و پس از آن تا حال حاضر زبان فارسی، زبان عربی و اصول دیانت اسلام عامل مهم وحدتگرایی در پیشرفت علوم، هنر و تعلیم و تربیت ایران به شمار آمده است. گفتنی است پس از ورود اسلام به کشور ما و پذیرش دین جدید توسط ایرانیان، مکانهای مقدسی چون مساجد و مکتبخانهها که در جایجای این مرز و بوم وجود داشتند، آموزش تعالیم دینی را به کودکان و نوجوانان را از هر قشر و گروهی که بودند عهدهدار شدند. مکتبخانهها تا دهۀ چهل در ایران فعالیتی چشمگیر داشتند و پس از آن در پرتو آموزش تعالیم دینی در مقاطع مختلف ابتدایی، راهنمایی و متوسطه از فعالیت آنها کاسته شد. اما باید اذعان نمود که هنوز هم در شهرها و روستاهایی از کشور ما زنان و مردانی یافت میشوند که نه برای منفعت دنیوی، بلکه برای خشنودی خداوند و عشق به تعالیم آسمانی دین مبین اسلام بر همان روال مکتبخانهها به آموزش قرآن و برخی تعالیم دینی توجه دارند.
رمز ماندگاری این تعالیم در طول قرون و اعصار را باید در این نکتۀ ظریف جستوجو نمود که تربیت دینی در اشکال گوناگون تربیت رسمی و غیررسمی نتایج بسیار سودمندی برای مردم کشور ما به همراه داشته است. اندیشمندان مسلمان و صاحبنظران تربیتی به تأسی از آیات الهی و کلام معصومین(ع) هرگز علم و دین را (برخلاف اندیشههای سکولار) از هم جدا ندانستهاند. در نظر آنان هر علم سودمندی که سعادت دنیوی و اخروی انسان را تضمین کند خود نوعی دیانت است که به فرمودۀ نبی مکرم اسلام(ص) بر هر زن و مرد مسلمانی واجب است. همچنین آموختن و آموزش دادن علوم دینی اسلامی مصداق واقعی علمپژوهی به شمار آمده است.
مفهوم تربیت زمینهساز
همانگونه که در مبحث مفهوم تربیت بیان شد، زدودن اخلاق ناپسند و رسیدن به کمالات نفسانی از مهمترین مقاصدی هستند که در مفهوم تربیت نهفته است و این برداشت اساساً به ثمرات حاصل از تربیت اشاره دارد. اما از آنجا که برای تربیت، تعریفهای گوناگونی در متون تربیتی ارائه شده است، به صراحت میتوان گفت در متداولترین و آشناترین آنها تربیت، زمینهسازی برای رشد استعدادهای آدمی تعریف شده است. هانری ژولی _ روانشناس فرانسوی _ تربیت را مجموعه تلاشهایی تعبیر میکند که هدف آنها برخوردار ساختن فرد از همه قوایش و آماده کردن او برای استفادۀ صحیح از آنهاست (شکوهی، 1369: 23). مسلّم است که زمینهسازی برای رشد و تعالی استعدادهای آدمی به برنامهریزی و تعیین مقاصد از طرف مربیان، معلمان، کارگزارانِ امر تعلیم و تربیت و پیشوایان دینی و معنوی جامعه بستگی دارد. تربیت زمینهساز با محوریت امام، خود نوعی تربیت است که باید اهداف و برنامههای آن توسط کارگزاران تربیتی و پیشوایان دینی و معنوی جامعه مشخص شود و مراحل اجرایی آن قدم به قدم پیش رود تا برای تربیتشوندگان سودمند باشد. برای روشنتر شدن این بحث بهتر است به مثالی دربارۀ تربیت مهدوی اشاره کنیم. در مفهوم تربیت مهدوی بر این امر تأکید فراوان شده است که پیروان امام عصر(عج) هرگز در انتظاری منفعلانه نیستند. پیروان راستین آن حضرت، انتظاری پویا نسبت به ظهور آشکار میکنند. انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانۀ زمینههای ظهور است. بنابراین میتوان گفت مهدویت یکی از زندهترین و پویاترین آرمانهای دینی است؛ زیرا افراد را در ارتباط با رخدادی قرار میدهد که در پیش است. رخدادهای مربوط به آینده از توانایی ویژهای برای آمادهسازی افراد برخوردارند. مهدویت در میان اینگونه رخدادها یکی از برجستهترین آنهاست؛ زیرا در عرصهای وسیع، یعنی در عرصۀ حیات بشری رخ میدهد و چون نقطۀ روشنی در پایان حیات تاریخی بشر است. سهلانگاری در تربیت مهدوی که زیرمجموعهای از تربیت دینی است، به منزلۀ از دست نهادن این تأثیر عظیم تحولبخش در شخصیت افراد است (باقری، 1384: 355). زنده و پرنشاط ساختن این اعتقاد زیبا جز با زمینهسازی درست از طرف کارگزاران، مربیان و پیشوایان دینی جامعه میسّر نیست.
تفاوت و نسبت تربیت دینی با تربیت زمینهساز
در شناخت بیشتر تربیت دینی میتوان بر این نکته تأکید کرد که علمپژوهان این عرصه شاخهها و زیرمجموعههای بیشماری از تربیت دینی به ما معرفی کردهاند؛ بدین معنا که تربیت دینی دایره وسیعی از انواع تربیتها را دربر میگیرد. برای مثال تربیت اسلامی بر آن نوع تربیت دینی تأکید دارد که قید اسلامیت را به همراه داشته باشد. همچنین تربیت اسلامی میتواند زمینهساز انواع مختلفی از تربیت شود؛ مانند تربیت زمینهساز با محوریت اخلاق، معنویت، توحید و همچنین اعتقاد به امام و منجی. در اینجا به شرح آخرین مورد، یعنی تربیت زمینهساز با محوریت امام میپردازیم. تربیت زمینهساز با محوریت امام نوعی تربیت اسلامی است و تربیت اسلامی زیرمجموعۀ تربیت دینی به شمار میآید.
ضرورت تربیت زمینهساز
در دین مبین اسلام اعتقاد به نبوت یکی از اصول سهگانۀ دین به شمار آمده است. برخلاف بسیاری از مکتبهای بشری و تربیت برخاسته از آنها مانند تربیت سکولار، در دین اسلام بشر هرگز به تنهایی قادر نیست راه خود را بشناسد و بدون هادی و پیشوا مصلحت خود را در این جهان و رستگاری خود را در جهان آخرت تضمین کند. آیات قرآن کریم در وصف نبیّ مکرم اسلام(ص) و رسالت او بیشمار است. آیۀ شریفۀ 158 سورۀ اعراف و نیز آیۀ 80 سورۀ نساء دلیلهایی روشن بر این ادعا هستند. در بینش اعتقادی ما شیعیان، رسالت پیامبر(ص) پس از آنجناب در خاندان او و امامان بلافصل(ع) ادامه مییابد. از رسول خدا(ص) نقل است که فرمود:
از فرزندان من یازده نفرند که نقیب و نجیب و محدث و مفهّماند و آخرین آنها قائم به حق است که زمین را از عدالت پر کند، چنانکه از ستم پر شده باشد. (کلینی، بیتا: 482)
همچنین حضرت علی(ع) در نخستین خطبۀ نهج البلاغه میفرماید:
رسول گرامی اسلام در میان شما جانشینانی برگزید، همانگونه که پیامبران پیشین برای امتهای خود برگزیده بودند؛ زیرا آنان هرگز انسانها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راهی روشن و نشانههایی استوار از میان مردم نرفتند. (شریف رضی، بیتا: 25)
به فرمودۀ علی(ع) زمین هرگز از حجت الهی خالی نمیماند و این پشتوانۀ هدایت و سعادت بشر، برای مؤمنانی است که حجت الهی را بشناسند و بر فرمان او گردن نهند. بنابراین مهمترین ضرورت بر شناخت امام و پیروی از او در این نکته نهفته است که اعتقاد به اصل امامت، ریشه در اصل اعتقاد به نبوت دارد که یکی از اصول سهگانۀ دین است و باز تأکیدی بر این ضرورت است که انسان خود به تنهایی نمیتواند راه صواب را از ناصواب تشخیص دهد. او پیوسته به هدایت و ارشاد هادیان آگاه و دلسوز نیاز دارد تا او را از تقلیدهای کورکورانه نجات دهند و صراط مستقیم الهی را به وی بنمایانند.
آثار و فواید تربیت زمینهساز
تربیت زمینهساز با محوریت امام دربر دارندۀ فوایدی است که هم از بُعد فردی و هم جمعی درخور تأمل است. در اینجا به برخی از این موارد اشاره میشود:
1. امنیت روانی با پیروی از امام
تربیت زمینهساز با محوریت امام، قدم نهادن در مسیری است که اتکای آدمی را به حصنی محکم و پشتوانهای اصیل و ثمرات حاصل از آن میسر میگرداند. ایمان به خداوند، فرستادۀ او و پیشوایان دینی لازمه دستیابی به این سکون روانی است. کلمۀ «ایمان» در تعالیم عالیۀ اسلام، خود از مادۀ «امن» به معنای سکون و آرامش روانی است. علامه بحرالعلوم(ره)در رسالۀ سیر و سلوک که کتابی دربارۀ تربیت معنوی و عرفانی است، ایمان را مرحلۀ بعد از اسلام (پذیرش دین اسلام) برشمرده است. این عالم جلیلالقدر، ایمان را به دو مرحلۀ ایمان اکبر و ایمان اصغر تقسیم میکند، که ایمان اکبر مرحلهای بعد از ایمان اصغر است. ایمان اکبر گذر کردن از مرتبۀ تسلیم و انقیاد و اطاعت، به مرتبۀ شوق و رضا و رغبت و تعدی اسلام از عقل به روح است. آیۀ شریفۀ (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ) ، دلیل بر این موضوع است؛ چرا که مؤمنان را به ایمان دیگر امر فرموده است (بحرالعلوم، 1361: 69). همچنین آیۀ شریفه، مؤمنان را تنها به ایمان مجدد به خداوند متعال دعوت نفرموده، بلکه ایمان به رسول خدا(ص) نیز در کنار آن قرار داده است. امام محمد باقر(ع) نیز در تفسیر آیۀ 68 سورۀ آل عمران میفرماید:
منظور از آنانی که ایمان آوردهاند ائمه(ع) و پیروان آنها هستند. (کلینی، بیتا:283)
این آیۀ شریفه آرامش روانی را در گرو پیروی از ابراهیم(ع)، نبیّ مکرم اسلام(ص) و مؤمنان راستین (یعنی ائمۀ اطهار(ع)) میداند. بنابراین هر نوع امیدواری و لذّات معنوی که لازمۀ آرامش روحی است، در پرتو این نوع ایمان مذهبی قابل احراز است و آنچه در قرآن زندگی سخت و پرفشار خوانده شده، ناشی از عدم ایمان به خداوند و فراموشی اوست:
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً)؛ (طه: 124)
و هر کس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت.
کلمۀ «ذکری» در این آیه، تنها یاد خداوند نیست، بلکه پیروی از پیامبر را نیز دربر میگیرد؛ چنانکه میفرماید:
(إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ)؛ (غاشیه: 21)
تو تنها تذکّردهندهاى.
روی گرداندن از نبی(ص) نیز زندگانی سخت را در پی خواهد داشت.
آنچه بیان شد، آرامش روحی در بُعد فردی بود. مسلّم است که این نوع آرامش در جنبۀ اجتماعی نیز در پرتو ایمان دینی و تربیت ناشی از آن حاصلشدنی است. خداوند در سورۀ فتح تأکید فرموده است که سکون و آرامش، توسط او به قلوب مؤمنان نازل میشود:
(هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ)؛ (فتح: 4)
اوست آن کس که در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.
علّامه طباطبایی در تفسیر این آیۀ شریفه مینویسد:
ظاهراً مراد از «سكينت» آرامش و سكون نفس و ثبات و اطمينان آن به عقایدی است که به آن ايمان آورده. و لذا علت نزول سكينت را اين دانسته که ايمانی جديد به ايمان سابق خود بيفزايند. (طباطبایی، بیتا: ج36، 96)
ازدیاد ایمان در این آیه از لحاظ تاریخی به خروج پیامبر(ص) از مدینه به سوی مکه در سال هفتم هجری و صلح حدیبیه مربوط میشود. در حقیقت آیۀ شریفه در مدح مؤمنانی است که از آن حضرت در این امر اطاعت کردهاند و اطاعت آنان به این سکون و آرامش منتهی شده است (همو: 87). نکتۀ قابل ذکر در پایان این بحث، اشاره به نوعی کجفهمیها دربارۀ تبعیت از امام است. پیروی از امام هرگز به معنای پذیرش بیچون و چرا و تقلید کورکورانه نیست. بهترین کلام در اینباره کلام امیرمؤمنان علی(ع) است که میفرماید:
مپندارید که گفتن حق بر من گران میآید. من نخواهم که مرا بزرگ انگارید. هرکس که شنیدن حق بر او گران آید یا نتواند اندرز کسی را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق یا رأی دادن به عدل باز نایستید؛ زیرا من در نظر خود بزرگتر از آن نیستم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود ایمن باشم، مگر آنکه خدا مرا با آنچه با نفس من ارتباط دارد کفایت کند؛ زیرا او تواناتر از من به من است. من و شما بندگانی هستیم در قبضۀ قدرت پروردگار که پرورشدهندهای جز او نیست. (شریف رضی، بیتا: خ207)
2. سلامت اجتماع
اجتماع آدمیان حاصل حضورشان در زیر لوای اعتقادی معین، فرهنگی مشخص و دادوستدهای بینشی، عقلانی و عاطفی است. تربیت اسلامی اجتماع و وفاق بین مسلمانان را با اعتقاد مذهبی، اطاعت از فرامین الهی و رهنمودهای پیشوایان دینی تضمین میکند. حضرت علی(ع) در خطبۀ 97 میفرماید:
مردم، به اهلبیت پیامبرتان بنگرید؛ از آن سو که گام برمیدارند بروید؛ قدم جای قدمشان بگذارید. آنها شما را هرگز از راه هدایت بیرون نمیبرند و به پستی و هلاکت نمیکشانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید؛ اگر قیام کردند قیام کنید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه میشوید و از آنان عقب نمانید که نابود میگردید.
آن حضرت در فرازی دیگر در خطبه 154 نیز فرموده است:
مردم، ما اهلبیت پیامبر(ص) چون پیراهن تن او و یاران راستین او هستیم. ما خزانهداران علوم و معارف وحی و درهای ورود به آن هستیم. هیچکس جز از در به خانه وارد نخواهد شد و هرکس از غیر آن در وارد شود، دزد نامیده میشود.
همچنین در خطبۀ 152 میفرماید:
کسی به بهشت نمیرود مگر آنکه امامان خود را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند و کسی به جهنم وارد نمیشود مگر کسی که منکر آنان باشد و آنان او را نیز انکار کنند.
از راهکارهای عملی در تربیت زمینهساز برای شناخت و ارادت به ائمه اطهار(ع) رویهای است که پیشنیان ما در تربیت فرزندان خود به کار گرفتهاند. همانگونه که بیان شد، ایرانیان در تربیت نسلهای متوالی هرگز از تربیت دینی و معنوی غفلت نکردهاند و روشن است که این توجه همیشه با عشق و ارادت به خاندان نبوت و اهلبیت پیامبر(ص) همراه بوده است. کتابها و تعالیم دینی در تربیت رسمی همیشه از سخنان پیشوایان دینی و سیرۀ آنان بهترین رهنمودها را ارائه داده است و این روش در تعلیم و تربیت ایران سابقۀ هزارساله دارد. جامعهشناسان فرهنگی معتقدند زوال رویکردهای فرهنگی و اعتقادی که سالهای طولانی در بین جامعهای پایدار بماند، تقریباً امری محال و ناشدنی است. مسلم است که ما نیز باید همانند نیاکان خود این روش پسندیده را ادامه دهیم.
3. نجات و پیروزی
تربیت در ادیان توحیدی از جمله دین مبین اسلام، بر اصولی حاکم است که بدون توجه به آنها نمیتوان از ایمان و وفاداری به تعالیم آسمانی سخن گفت. از جمله مهمترین اصول در اینباره، ایمان به خداوند و توکل محض به اوست. توکل دربر دارندۀ صفات پسندیدهای چون امید، خوشبینی، انتظار، نجات، پیروزی، پایداری، بهروزی، معناطلبی و کمالخواهی است. این موارد تشکیلدهندۀ اجزای اصلی شخصیت و هویت دینی مؤمنان و معتقدان به شمار آمدهاند. گفتنی است در بینشها و تعالیم غیر آسمانی نیز بر این اجزا و ویژگیهای شخصیتی _ چه در بعد فردی و چه اجتماعی _ تأکید شده است. این موضوع در نظامهای فلسفی و دیدگاههای روانشناختی به روشنی مشاهده میشود. مدینۀ فاضلۀ افلاطون، تکامل جوامع در اندیشههای بیکن، هگل و اگوست کنت و بسیاری اندیشمندان دیگر حاکی از این خصلتهای بشری است. در دیدگاههای روانشناختی نیز به روشنی میتوان مواردی از این قبیل صفات برای آدمیان جستوجو کرد. امروزه با پیشرفت علم روانشناسی، نظریههای روانشناختی دربارۀ انسان خودشکوفا یا کمالیافته از جالبترین و پرطرفدارترین نظریههاست. روانشناسانی مانند یونگ، آدلر، مزلو و بسیاری دیگر برای انسانهای خودشکوفا ویژگیهایی چون جهتگیری واقعگرایانه، پذیرش خود و دیگران، قدرت ارادۀ قوی، مبارزه با مشکلات، قدرت خلّاقیت قوی، پرمعنایی و اندیشیدن در ماورای شرایط محیطی برشمردهاند (راس، 1996: 134).
آنچه در اینجا از بینشهای فلسفی و روانشناختی که صورتی تقربیاً غیردینی دارند بیان شد، اشاره به این نکته بود که بشر فطرتاً _ چه در زندگی فردی و چه زندگی جمعی _ کمالخواه است و در اندیشههای غیردینی هم این خواستهها مورد توجه بوده و هست. مسلّم است
که ادیان توحیدی همۀ این صفات را کاملتر، معنویتر و زیباتر، آن هم نه در عصر حاضر،
بلکه در طول قرنها به بشر عرضه کردهاند. همۀ این خصلتهای نیکو در بین ما شیعیان
در جامعۀ کمالیافتۀ دینی و عصر نورانی امام عصر(عج) قابل دستیابی است. البته در زمان غیبت نیز منتظران راستین آن حضرت از برکات انتظار بیبهره نمیمانند؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرماید:
زمانی بندگان به خدای _ جل ذکره _ نزدیکترند و خدا از ایشان بیشتر راضی است که حجت خدا از آنان، در میان آنان غایب باشد و آشکار نگردد و جای او را هم ندانند و از طرفی هم بدانند که حجت و میثاق الهی باطل نشده است. پس در آن حال صبح و شب در انتظار فرج باشید. (کلینی، بیتا: 127)
نتیجه
تربیت واژهای کهن در زبان و ادبیات فارسی است که بهرغم گذشت زمان مهمترین عنصر معنایی آن _ یعنی فراهم نمودن بستر لازم برای رسیدن به کمالات نفسانی _ تقریباً ثابت مانده است.
تربیت در کاربردهای خاص حیطۀ معنایی آن را محدودتر میکند و در حقیقت به آن وضوح میبخشد؛ مانند تربیت دینی، تربیت اخلاقی، تربیت رسمی، تربیت زمینهساز و... سکولاریسم را در صورت افراطی، ضدیت با دین معنا کردهاند که معنای درستی نیست، بلکه غیردینی معنای متداولتری است.
تربیت دینی و تربیت سکولار دو نوع تربیت خاص هستند که در اولی آموزش تعالیم دینی مورد تأکید است و در دومی از آموزش تعالیم دینی بهویژه در برنامۀ درسی بهطور عمدی غفلت میشود.
آموزش و پرورش رسمی در مغربزمین تربیت دینی را وظیفۀ مراکز دینی و اجتماعات مذهبی میداند که این تلقی از تربیت با آنچه در کشور ما جریان دارد متفاوت است.
تربیت دینی در مشرقزمین، کشورهای اسلامی و کشور ما همیشه مورد توجه بوده است و هنوز هم در بسیاری از این جوامع بر آموزش تعالیم دینی _ چه در تربیت رسمی و چه غیررسمی _ تأکید میشود.
از زمان ورود اسلام به کشور ما تربیت دینی در صورتهای گوناگون تربیت اسلامی در آموزشهای رسمی و غیررسمی ظاهر شده است و ایرانیان در تربیت اسلامیِ فرزندانشان در طول این چهارده قرن همت فراوان داشتهاند.
تربیت اسلامی را میتوان از محورهای گوناگون مورد مطالعه و بررسی قرار داد. مانند تربیت اسلامی با محوریت اعتقاد به امام و نقش او در هدایت انسانها. تربیت زمینهساز با محوریت امام به این نوع از تربیت اسلامی اشاره دارد.
زمینهسازی یکی از متداولترین برداشتها در مفهوم تربیت است که در مقاصد گوناگون انجام میشود. تربیت زمینهساز با محوریت امام و منجی جز از طریق برنامهریزی و تعیین اهداف آن هم از طرف کارگزاران تربیتی و پیشوایان دینی جامعه میسر نیست. مبنا و ضرورت تربیت زمینهساز با محوریت امام، همان اعتقاد به نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان بلافصل اوست که این اعتقاد محور اصلی در این نوع تربیت به شمار میآید. تربیت زمینهساز با محوریت امام دربر دارندۀ فواید بیشمار برای مؤمنان راستین و معتقدان بدان است.
یکی از فواید تربیت زمینهساز با محوریت امام، امنیت روانی است. این امنیت در سایۀ ایمان به خداوند، رسول او و جانشینان وی به دست میآید. تربیت زمینهساز با محوریت امام، تضمینکنندۀ سلامت جامعه است؛ زیرا وفاق بین مردم، جامعه را میسر میگرداند و از تفرقه جلوگیری میکند و در حقیقت این نیز نوعی امنیت روانی را بعد اجتماعی به ارمغان میآورد.
تربیت زمینهساز با محوریت امام، امید و نشاط همراه با تلاش برای رسیدن به انسان کامل و جامعۀ کمالیافته را در بین مؤمنان و معتقدان راستین فراهم میکند. ویژگیهایی چون امید، تلاش، پیروزی، نجات، آرمانطلبی و کمالخواهی از مهمترین نشانههای سلامت فردی و اجتماعی یک جامعۀ مسلمان است.
منابع
_ باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، انتشارات مدرسه، 1384ش.
_ بحرالعلوم، سید محمدمهدی، رسالة فی السیر و السلوک، تهران، انتشارات مولی، 1361ش.
_ پیترز، ریچارد؛ هرست، پل، منطق تربیت، ترجمه: فرهاد کریمی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389ش.
_ تاجبخش، احمد، تاریخ تمدن و فرهنگ ایران (از اسلام تا صفویه)، شیراز، انتشارات نوید، 1382ش.
_ جعفری، علّامه محمدتقی، سکولاریسم یا حذف دین از زندگی دنیوی، گردآودری: محمد رضا جوادی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379ش.
_ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران، انتشارات سمت، 1376ش.
_ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، فلسفۀ تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات سمت، 1372ش.
_ راس، آلن، روانشناسی شخصیت، ترجمه: سیاوش جمالفر، تهران، نشر روان، 1378ش.
_ سراجزاده، حسین، چالشهای دین و مدرنیته، تهران، انتشارات طرح نو، 1383ش.
_ سعدی، مصلحالدین، کلیات سعدی، تهران، انتشارات زوار، 1382ش.
_ شریف رضی، محمّد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی، قم، انتشارات بکا، بیتا.
_ شکوهی، غلامحسین، مبانی و اصول آموزش و پرورش، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1369ش.
_ صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ ایران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354ش.
_ طباطبایی، علّامه سید محمدحسین، ترجمه: تفسیر المیزان، تهران، انتشارات محمدی، بیتا.
_ عطاس، محمدنقیب، اسلام و دنیویگروی (سکولاریسم)، ترجمه: احمد آرام، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، 1374ش.
_ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، انتشارات دارالقلم، بیتا.
_ غزالی، محمد، مکاتیب فارسی غزالی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات علمیۀ اسلامیه، بیتا.
_ نقیبزاده، عبدالحسین، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، تهران، انتشارات طهوری، 1375ش.
_ Bowker. J, The Oxford Dictionary of World Religions, U.K. Oxford University Press, 1997.
_ crasman. J, Secular Spritual Development in Education from International and Global Perspective, Journal of Oxford Review of Education, Vol. 29. No.4, pp. 503-520, 2003.
_ Hirst. P.H, Liberal Education and The Nature of Knowledge, 1965, at Peters. R.S.(ed), Philosophy of Education, Oxford University Press, 1987.
_ Hirst. P.h, Peters. R.S, The Logic of Education, Londan, Routeledge & Kegan Paul, 1970.
_ Grant,C, A Note on Secular Education in Nineteenth Century, at British Journal of Educational Studies, vol. 16. No. 3, pp 308-317, 1968.
_ Peters. R.S.(ed), Philosophy of Education, Oxford University Press 1987.
_ Reese. W. Dictionary Of Philosophy and Religion, New Jersey, Humanities Press, 1996.
_ Madan. T.N, Secularism in its Place, The Journal of Asian Studies, vol.16. no. 4. pp 747-759, 1987.
_ Yinger. M, Pluralism, Religion, and Secularism, Journal for the Scientific Study, vol.6. no.1. pp 17-28, 1967.
در این نوشتار، مفاهیم، ریشههای تاریخی و مؤلفههای تربیت دینی به عنوان تربیتی زمینهساز برای دستیابی به ایمان و ثمرات آن، و مقایسۀ این نوع تربیت با آموزههای سکولار برای شناخت بهتر چالشها و آسیبها بررسی میشود. از آنجا که در جامعۀ اسلامی ایران، آموزه و تربیت سکولار جایگاهی نداشته و ندارد، چندان هم شناخته شده نیست. معرفی تربیت سکولار و مقایسۀ آن با تربیت دینی بهویژه تربیتساز با محوریت امام _ که ریشهای کهن در تاریخ و فرهنگ کشور ما دارد _ مهمترین هدفی است که در این نوشتار پی گرفته میشود. روش تحقیق در این کار، مطالعۀ نظری _ تطبیقی است که بررسی و نتیجهگیری مطالب، پایههای اصلی آن را تشکیل میدهند. نتایج به دست آمده از تحقیق، بیانگر این حقیقت است که سکولاریسم و برخی تبعات آن مانند تربیت سکولار، ریشه در فرهنگ مغربزمین دارند. اساساً تربیت سکولار بر آموزش و گسترش علوم تأکید دارد و در برنامههای درسی خود، آموزش تعالیم دینی را نمیگنجاند. برعکس تربیت دینی در کشورهای اسلامی، بهویژه کشور ما ریشههای عمیق دارد و بین آموزش تعالیم دینی و علوم گوناگون مغایرتی نمیبیند. مقایسۀ بین مؤلفهها و دستاوردهای این دو نوع تربیت، مقصد اصلی این نوشتار است.
واژگان کلیدی
تربیت دینی، تربیت زمینهساز با محوریت امام، تربیت اسلامی، تربیت سکولار.
مقدمه
تربیت، اصطلاحی قدیمی است که در متون کهن زبان و ادبیات فارسی به کار رفته است. شاید بتوان گفت که این اصطلاح نخستینبار در یکی از این متون کهن و معتبر زبان فارسی یعنی احیاء علوم الدین اثر امام محمد غزالی به کار رفته است که نزدیک به هزار سال از تألیف آن میگذرد. مسلّم است که در طول این مدت، واژۀ «تربیت» معانی گوناگونی نیز یافته است؛ اما مهمترین معنایی که در مفهوم تربیت از گذشته تا به حال تقریباً ثابت مانده، توجه به کمالات نفسانی و روانی است که خود حاصل تربیت به شمار میآید. در تطور معنایی تربیت میتوان به کاربرد این واژه در موارد خاص مانند تربیت اخلاقی، معنوی و دینی اشاره کرد. بیگمان این نوع کاربرد تأکید بر تعالی نفس و روان را مضاعف میکند. تعالیم عالیۀ اسلام از آغاز بر تربیت نفوس برای تقرب به خداوند و کسب اخلاق حسنه تأکید فراوان داشته است و ایرانیان همیشه _ چه در تربیت رسمی و چه غیررسمی _ بر این امر عنایت خاص داشتهاند. نکتۀ جالب توجه اینکه در جوامع گذشته _ اعم از شرق و غرب _ نظامهای آموزشی عمدۀ همت خویش را به تربیت انسانها در راستای تربیتهای دینی، معنوی، اخلاقی و کسب آداب پسندیده معطوف میداشتند. اما در دو قرن گذشته به سبب رشد صنعت و انواع فناوریها، نخست در جوامع غربی توجه به آموزش علوم و فنون برای به حرکت درآوردن چرخهای صنعت و تکنولوژی بر آموزش تعالیم دینی پیشی گرفت. البته این تحول بسیاری از جوامع شرقی را هم دنبالهرو خود کرد. افزون بر این، به دلیل پیشرفت بعضی بینشهای آزادیطلب و توجه به آموزش و پرورش لیبرال، نوعی تربیت به نام تربیت سکولار در جوامع اروپایی و امریکا به ظهور پیوست که به حذف دروس و تعلیمات دینی از برنامۀ درسی مدارس دولتی انجامید. اما نکتۀ درخور توجه، این است که جوامع شرقی بهویژه کشورهای اسلامی از این تغییر پیروی نکردند و هماکنون در بسیاری از این جوامع از جمله کشور ما، آموزش تعلیمات و معارف دینی در نظامهای تربیت رسمی و غیررسمی مورد توجه و عنایت خاص است. روشن است که تربیت سکولار _ همانگونه که از نام آن پیداست _ دنیویگروی و دوری از دیانت همراه با تبعات سخت آن چون محرومیت از آرامش معنوی و سستی بنیان مقدس خانواده را به همراه داشته است. اما در مشرقزمین و عمدتاً در بین مسلمانان، این موهبت الهی هنوز جلوهگر است. این نوشتار در پی آن است که مفاهیم تربیت، education، سکولاریسم و تربیت سکولار را از لحاظ معنا و خاستگاههای تاریخیشان معرفی کند و پس از آن برتری تربیت دینی را با معرفی تربیت اسلامی و تربیت اسلامی را با بررسی تربیت زمینهساز با محوریت امام همراه با مؤلفههای اصلی آن همچون کسب آرامش، سلامت اجتماع و زمینهسازی برای نجات ابدی و سیطرۀ دین حق بر همۀ ادیان باطل را نشان دهد.
مفهوم تربیت
تربیت که از لحاظ ریشهشناسی کلمهای عربی است، به لحاظ اصطلاحشناسی واژهای فارسی با کاربردی کهن در بین دانشمندان ایرانی و اندیشمندان زبان و ادبیات فارسی است (نک: غزالی، بیتا: 61؛ همو، 1362: 87). تربیت در زبان فارسی در تطور معنایی و کاربردهای گوناگون مراحل پر فراز و نشیبی طی کرده است. به نظر میرسد این اصطلاح تا اواخر قرن پنجم هجری در متون زبان فارسی و همچنین در زبان متعارف، به کار نرفته است. نزدیکترین اصطلاح به تربیت که در متون پیش از قرن پنجم فراوان به کار رفته، تأدیب است. کلمۀ ادب و همۀ مشتقات آن، کلماتی عربی هستند که خاستگاه اصلی آنها احادیث و روایات نقل شده از امامان معصوم(ع) است. به نظر میرسد پس از پذیرش اسلام توسط ایرانیان و نقل سخنان پیامبر(ص) و ائمۀ اطهار(ع) در محافل علمی و دینی، اندیشمندان مسلمان اصطلاح ادب و مشتقات آن را در آثار خود به کار گرفتهاند. برای نمونه، کلمات «ادب» و «تأدیب» در قابوسنامه اثر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر _ که کتابی دربارۀ تربیت اخلاقی و اجتماعی است _ فراوان دیده میشود، ولی از واژۀ «تربیت» در آن کتاب خبری نیست. همچنین رسالۀ قشیریه اثر ابوالقاسم قشیری که در نیمۀ اول قرن پنجم نگارش یافته است، کتابی دربارۀ تربیت دینی، معنوی و عرفانی است که از کلمۀ «ادب» و مشتقات آن بهرۀ بسیاری برده است، اما در آن نیز واژۀ «تربیت» دیده نمیشود.
در اواخر قرن پنجم، امام محمد غزالی واژۀ تربیت را به همین معنایی که امروز مصطلح است در آثار خود به کار برد و پس از آن در قرون بعدی این واژه کاملاً متداول گشت که هم در متون فنی مانند اخلاق ناصری اثر خواجه نصیرالدین طوسی و هم در متونی که به زبان عامه مردم نزدیکترند مانند گلستان و بوستان سعدی فراوان به چشم میخورد. معنا و مفهوم تربیت از قدیمیترین آثار تا جدیدترین آنها نسبتاً ثابت است و اساساً بر زدودن اخلاق ناپسند (غزالی، 1362: 87)، ایجاد کمالات عقلانی توسط معلم (سعدی، 1382: 141) و رسیدن به ارزشهای والای انسانی (نقیبزاده، 1375: 18) دلالت دارد.
تربیت در معانی خاص
منظور از مفهوم تربیت در معانی خاص، بهکارگیری این واژه برای مقاصد ویژه است که عمدتاً به صورت صفت و موصوف بیان میشود؛ مانند تربیت دینی، تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی، تربیت اسلامی، تربیت ایرانی، تربیت رسمی، تربیت سکولار، تربیت زمینهساز و... . به نظر میرسد بهکارگیری واژۀ تربیت برای منظورهای خاص از کاربردهای جدید این واژه باشد؛ چون در متون کهن مانند کیمیای سعادت و اخلاق ناصری و حتی معراجالسعادة که در دورۀ قاجار نگاشته شده است، واژۀ تربیت به تنهایی به کار رفته است که عمدتاً به معنای روشی برای دستیابی به کمالات نفسانی است. شاید بتوان گفت همانگونه که اصطلاحاتی چون تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش عمدتاً در کمتر از صد سال گذشته و تحت تأثیر مکاتب تربیتی غرب وارد ادبیات تربیتی کشور ما شدهاند (دفتر همکاری... ، 1372: 338)، مفاهیم خاص تربیت نیز از این قاعده مستثنیٰ نباشند. کاربرد تربیت در منظورهای خاص، دستیابی به معنای آن را آسانتر میکند؛ زیرا مفهوم تربیت را در قیود خاصی شکل میدهد که بیان حدود آن، از واژۀ تربیت _ که طیف گستردهای از معنا را دربر میگیرد _ را راحتتر میکند. از جمله کاربردهای خاص از مفهوم تربیت، تربیت دینی و تربیت سکولار و تربیت زمینهساز با محوریت امام است که از موضوعهای اصلی و قابل بحث در این نوشتار هستند.
مفهوم education
پیش از هر توضیحی دربارۀ «تربیت سکولار» لازم است به مفهوم دقیق واژۀ «education» توجه شود؛ زیرا در مقایسۀ مفهوم این واژه، با واژۀ تربیت تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. شاید بهترین معادل فارسی برای «education» آموزش و پرورش باشد، اگرچه در ادبیات تربیتی کشور ما و بسیاری از متون ترجمه شده از زبان انگلیسی معادل فارسی تربیت برای این واژه به وفور دیده میشود.
در بیان تفاوت مفهومی باید به این نکته اشاره کرد که در مفهوم تربیت در زبان فارسی، تعالی بعد روانی انسان از جنبههای مذهبی، اخلاقی و معنوی امری کاملاً پذیرفته شده است، اما چنین برداشتهایی در مفهوم education را تنها در معانی خاص آن مانند moral education, religious education (تربیت دینی، تربیت اخلاقی) و مواردی از این قبیل میتوان مشاهده کرد. برای فهم بهتر تطور معنایی در واژۀ education لازم است به نظر متخصصان این فن توجه شود:
واژۀ education دارای دو ریشۀ اصلی است. نخست واژۀ educere که معمولاً _ اما نه همیشه _ برای رشد جسمانی به کار رفته است. دیگری واژۀ «educare» که در زبان اصیل لاتینی برای پرورش گیاهان، حیوانات و کودکان استفاده شده است. در زبان انگلیسی مخصوصاً در کاربردهای کهن، واژۀ «education» برای بزرگ کردن یا پرورش جسمانی حیوانات و کودکان به کار گرفته شده است. هنوز هم در زبان انگلیسی این واژه در مفهوم کلی آن که عمدتاً ناظر بر رشد جسمانی است کاربردهایی دارد، اما با رشد صنعت و افزایش تقاضا برای دانشها و مهارتها، واژۀ «education» با آموزش مدرسهای و کارآموزی پیوند یافت. این امر سبب شد که امروزه بتوانیم این واژه را برای اشاره به درک و دانش و نه صرفاً رشد جسمانی به کار ببریم. امروزه بین پرورش دادن، مهارتآموزی و آموزش و پرورش تمایز قائلیم و از آن در دقتهای مفهومی برای پرورش گیاهان و حیوانات استفاده نمیکنیم (هرست و پیترز، 1970: 23). بنابراین میتوان برای education سیر تحولی معنایی در نظر گرفت که در جدیدترین و اختصاصیترین مفهوم آن، گستردگی، عمق و مطلوبیت دانش و درک آدمی مدنظر است (همو: 50).
سکولاریسم
الف) ریشهشناسی
سکولاریسم از واژۀ لاتینی sacularis (به معنای زمان، دوره و دنیا) گرفته شده است. اصطلاح سکولار مبتنی بر رویکردی معین به زندگی است که از تأثیر مذهب جداست و بنابراین با ملاحظات غیرروحانی و دنیوی تشخص مییابد (رزی، 1996: 693). سکولاریسم از واژۀ لاتینی sacularum به معنای عصر یا زمان حاضر گرفته شده است. تأکید معنا به صورتی طبیعی و منطقی بر یک جهان پیوسته و در حال تغییر دلالت دارد که در آن نسبی بودن ارزشهای بشری حصول پیدا میکند (عطاس، 1374: 14).
ب) از دیدگاه تاریخی _ اجتماعی
در یک تطور معنایی واژۀ سکولاریزاسیون برای اولینبار در 1648 در پایان جنگهای سیسالۀ اروپا به کار گرفته شد که منظور از آن انتقال داراییهای کلیسا به شاهزادگان یا به دولت برای کنترل و چگونگی دخل و تصرف در آن بود. شاید بتوان گفت این بینش برگرفته از مفهوم آیۀ 21 از باب 22 انجیل متّی باشد که میگوید:
مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. (جعفری، 1379: 10)
سپس هنگامی که جاکوب هولایک این واژه را در سال 1851 برگزید و نهضتی اعتراضی و خردگرا را در انگلستان هدایت کرد، سکولاریسم به عنوان یک ایدئولوژی در حال رشد درآمد. پس از آن در فرایند مفهومی این واژه، پیتر برگر آن را به معنای فرایندی که در آن بخشهایی از جامعه و فرهنگ از غلبۀ مؤسسات مذهبی و نمادهای مذهبی خارج میشوند به کار برد (مادان، 1387، 732).
اگرچه این توضیح کوتاه ورود واژۀ سکولار به ادبیات سیاسی اجتماعی را به قرن هفدهم نسبت میدهد، ولی بسیاری از تحلیلگران، تاریخی کهن برای ظهور این اندیشه در
دنیای یهودیت و مسیحیت در نظر میگیرند. ظاهراً اینگونه به نظر میرسد که در جوامع نخستین هم در مغربزمین و هم در شرق تفکیک بین وجوه دینی و دنیوی حیات اجتماعی غیرممکن بوده است. در مغربزمین تا زمان پذیرش دین مسیحیت توسط امپراتور روم، شخص امپراتور عنوان بالاترین مرجع دینی را نیز داشت و خود موضوع پرستش و همچون خدایی بر روی زمین بود. جدایی بین حکومت و دین اگرچه عمدتاً به دنیای مسیحیت مربوط میشود، ولی میتوان گفت این اندیشه با یهودیت آغاز شده است. با سقوط اورشلیم در سال 586 میلادی یهودیان در طول قرون متمادی هرگز از یک جامعۀ مستقل سیاسی برخودار نبودند، بدین معنا که یک اقلیت دینی یهودی در دل یک حکومت غیریهودی جای داشت و لذا مجبور بودند دربارۀ عضویت در جامعۀ دینی خود و شهروندی غیردینی به صورت دو امر جداگانه بیندیشند.
در عالم مسیحیت _ یعنی از قرون اولیۀ میلادی و پس از آن _ همیشه بین اقتدار روحانیون مسیحی و حاکمان روابط گوناگونی، گاه حاکی از تضاد و گاه حاکی از همسویی وجود داشته است. از آغاز قرن سیزدهم، منازعات بین پاپ و امپراتور روم غربی شدت گرفت تا جایی که برخی روحانیون مسیحی به قدرت بلامنازع کلیسا ایراد وارد کردند. شاید یکی از این نظریات افراطی به پاپ بونتیفاس هشتم با استناد به آیۀ 38 باب 22 از انجیل لوقا مربوط میشود که میگوید:
حضرت عیسی(ع) به پطر مقدس و جانشینان او دو شمشیر داد، گفت: این دو شمشیر نماد قدرت معنوی و مادی هستند که قدرت معنوی از آنِ پاپها و قدرت دنیوی از آنِ افراد غیر روحانی است. (جعفری، 1379: 14)
با ظهور رنسانس و جنبش اصلاح دینی در مغربزمین سکولاریسم قدرت بیشتری یافت. مارتین لوتر به محدودیت قدرت کلیسا اعتقاد داشت که با پذیرش اندیشههای او در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی عملاً سرپرستی و نظارت اسقفهای کاتولیک در بسیاری مناطق به حکومتها و شاهزادگان واگذار شد (همو).
با ظهور رنسانس و نهضت انسانگرایی و پس از آن جنبشهای خردگرا، توجه به انسان و تواناییهای او در کسب تجربهها و دانشها عملاً در کانون توجه قرار گرفت و بیگمان از قدرت محافل دینی مغربزمین در عرصههای اجتماعی و سیاسی کاسته شد. شاید بتوان گفت که این رویه هماکنون نیز ادامه دارد و توجه غربیان به سکولاریسم برگرفته از این دیدگاه نسبتاً کهن و سابقهدار است. اکنون با گسترش اندیشههای تکثرگرا که به بسط فرهنگهای فردگرا انجامیده است به این مسئله در عرصههای سیاسی و اجتماعی کمک میشود و به قول بوکر، آنچه امروزه به نام سکولاریسم خوانده میشود، بهانهای است برای افزایش قدرت و اختیار آدمی و همچنین ایجاد آن نوع دموکراسی که قدرت انتخاب را در انسانها و گروههای اجتماعی بالا ببرد (بوکر، 1997: 872).
ج) مفهوم سکولاریسم در اندیشههای معاصر
ویلسون معتقد است در فرایند سکولاریزاسیون، اندیشهها و فعالیتهای دینی و همچنین نهادهای مذهبی اهمیت خود را از دست میدهند و این بدان معنا نیست که مردم خود را با دین جدیدی وفق میدهند یا علاقۀ خود را نسبت به دین از دست میدهند، بلکه این بدان معناست که از عملکرد مذهب در نظامهای اجتماعی کاسته میشود (همو: 872).
هربرگ معتقد است فرهنگ سکولار فرهنگی است که در آن دین مرسوم دیگر قابل اجرا نیست (ینگر، 1967: 18). به نظر ینگر در این تعریف نشانهای از تغییر یا اصلاح مذهب به چشم میخورد، بهطوری که میتوان نهضت پروتستان، یهودیت محافظهکار و شوراهای واتیکان (تأسیس در 1960) را پدیدههایی سکولار دانست.
در برداشتی دیگر از این مفهوم، لاکمن معتقد است که سکولاریسم امری خیالی است. او در کتاب زندگی، دنیا و واقعیتهای اجتماعی (1983) میگوید:
دین را در قالب نهادهای اجتماعی دیدن اشتباه است. رفتارهای دینی در آدمیان مبنایی بیوژنتیک دارد و به این نکته ساختارگرایان بیوژنتیک نیز اشاره کردهاند. بنابراین باید به رفتارهای مذهبی از پیش تعیین شده (فطری) در آدمیان توجه کرد. او بر این نکته اصرار میورزد که یکی از جلوههای فرهنگی که در همۀ جوامع در طول قرنها و در فراز و نشیبهای تاریخی شکل گرفته، مذهب است. بین مذهب و سکولار شدن تضادی وجود ندارد. من سکولاریسم را چیزی جز تحول مذهب نمیدانم. (بوکر، 1997: 872)
آنچه در تعریف لاکمن از سکولاریسم و مذهب آشکار است، فردی دانستن اعتقادات مذهبی است. صورت دیگر این بینش معنویت سکولار نام دارد که این اصطلاح نیز امروزه در مغربزمین کاربرد فراوانی یافته است. برای توضیح معنویت سکولار و تعریفی از آن لازم است بیان شود که معنویت و دینداری دو اصطلاح نزدیک به هم هستند و شاید بتوان گفت یکی بدون دیگری میسر نباشد یا اینکه این دو اصطلاح در معنا و مفهوم، همپوشی فراوان دارند؛ در عین حال تفاوتهای بارزی نیز درخور تأمل است. دین در هر جامعهای از ارکان مهم فرهنگ به شمار میآید که در طول تاریخ شکل گرفته و نهادینه شده است و حتماً با متون مقدس و مناسک معین همراه است؛ در حالیکه معنویت امری غیر نظاممند، فردی و همراه با تجربههای شخصی است. کراسمن در تعریف معنویت سکولار میگوید:معنویت سکولار به عناصر مشترک و قابل تعمیم در بین ادیان بزرگ، بدون برتری یک دین بر دین دیگر اشاره دارد. (کراسمن، 2003: 505)
در پایان این مبحث، بجاست اشاره شود که آنچه در مفهوم سکولاریسم از آغاز شکلگیری این بینش تا کنون وجود داشته و دارد، نوعی جدایی بین دین از دولت است و اساساً سکولاریسم به معنای ضدیت با دین نیست و نباید آن را با لائیسم _ به معنای اعتقاد نداشتن به امور روحانی _ و آتهایسم _ به معنای عدم اعتقاد به وجود پروردگار _ اشتباه گرفت. در دنیای امروز به علت پدیدۀ جهانی شدن، سکولاریسم و مخصوصاً سکولاریسم معنوی، بیشتر در مفهوم توجه به معنویتهای مشترک در بین ادیان و همچنین سجایای اخلاقی آدمی مدنظر قرار میگیرد تا نوعی تفاهم بین فرهنگها و جوامع گوناگون را به وجود آورد، گرچه بسیاری از دینداران و مؤمنان وفادار به ادیان خاص و همچنین جامعهشناسان فرهنگی آن را به نفع مذاهب و فرهنگهای بومی و منطقهای نمیدانند.
تربیت سکولار
باید اذعان کرد همانگونه که سکولاریسم ریشه در فرهنگ مغربزمین دارد، تبعات آن از جمله تربیت سکولار هم برگرفته از همان فرهنگ خاص است، بهطوری که در مشرقزمین و از جمله در کشور ما این مفهوم جایگاه پررنگی نداشته و ندارد.
در نگاهی کلی میتوان تربیت سکولار را دنبالۀ تربیت لیبرال دانست. تربیت لیبرال در اندیشههای فلسفی یونان باستان ریشه دارد که از آن، دو برداشت کلی میشود: نخست اهمیت دانش به عنوان دستاورد ذهن، و دوم ارتباط بین دانش و واقعیت. در حقیقت این دو برداشت دربر دارندۀ یک ایدۀ کلی، یعنی در نظر آوردن اهمیت ویژهای برای دانش و هدایت آموزش و یادگیری به سمت آن است. بنابراین در تعریف تربیت لیبرال، آموزش و پرورشی مدنظر است که از لحاظ ساختار، محتوا و وسعت به اشکال گوناگون دانش هدایت کند. باید در نظر داشت که در این معنا دانش به خودی خود مورد توجه است، نه آن دانشی که مثلاً از لحاظ شغلی سودمند باشد یا فضیلتهای اخلاقی را دربر گیرد. در حقیقت آنچه مدنظر است خودِ دانش است و نه تبعات آن (هرست، 1965، در پیترز، 1987: 87 - 88).
این توضیح کوتاه نشاندهندۀ نوعی قرابت بین تربیت لیبرال و تربیت سکولار است. تاریخنگاران اندیشههای تربیتی غرب، بنیانگذار تربیت سکولار را فردی به نام جورج کمب میدانند. وی فردی بریتانیایی است که در قرن نوزدهم (بین سالهای 1816 - 1850) تحت تأثیر پیشرفت علوم، نهضت روشنگری، همچنین سفر به امریکا و تأثیرپذیری از بینشهای دموکراسیخواهی در آنجا، مدارس ملی را در انگلستان بنیانگذاری کرد. وی در برنامۀ دروس مدارس، تأکید فراوانی بر آموزش علوم داشت. دروسی چون ریاضیات، زبان، اقتصاد، بدنشناسی، جمجمهشناسی، علوم فیزیکی و برخی دانشهای دیگر در آن مدارس تدریس میشد، ولی در آنجا هیچ شکلی از آموزش مذهب وجود نداشت. البته کمب مخالف آموزش مذهب نبود، بلکه وی به تأسی از ژان ژاک روسو معتقد بود که کودک در طول مراحل رشد و تحت تأثیر تربیت طبیعی خود به مذهب روی خواهد آورد. مورخان تربیتی او را بنیانگذار آموزش و پرورش علمی و همچنین مدارس سکولار میدانند (گرنت، 1968: 314).
تربیت دینی
همانگونه که گفته شد در مفهوم تربیت، رسیدن به کمالات نفسانی امری آشکار است. حال اگر این واژه در کاربردهای خاص آن مانند تربیت اخلاقی، تربیت معنوی یا تربیت دینی مدنظر قرار گیرد، بر کمالات نفسانی تأکید مضاعف خواهد داشت. اگرچه میتوان گفت دستکم در یک یا دو قرن گذشته _ و نه پیش از آن _ در نظامهای آموزشی مغربزمین بر تعلیم و تربیت سکولار تأکید میشود، در مشرقزمین، بهویژه در کشورهای اسلامی و با تأکید هرچه تمامتر در نظام آموزشی ایران این بینش مورد پذیرش واقع نشده است. ایرانیان حتی پیش از اسلام بر تربیت دینی فرزندان خود اصرار فراوان داشتهاند و این خصلت نیکو در طول هزارهها چه در نظامهای آموزش رسمی یا غیررسمی همچنان پا برجا مانده است. زبان، مذهب و برخی ویژگیهای دیگر در فرهنگ ایرانی مانند حفظ سنن کهن و وفاداریهای ملی، قومی و گروهی، سبب آن شده است که تعلیم و تربیت ایران در طول قرون متوالی از نوعی انسجام و وحدت رویه برخودار باشد. این ویژگی در تربیتهای غیررسمی و رسمی قابل ملاحظه است. ایرانیان باستان در آموزش دیانت و تعالیم اخلاقی مبتنی بر آیین زرتشت تعصبی خاص داشتند (صدیق، 1354: 57).
پس از ورود اسلام به ایران تربیت کودکان و نوجوانان ایرانی نیز بر مبنای علم و دیانت همچنان ادامه یافت. گویی پذیرش دین اسلام توسط ایرانیان دوگونه تعلیم و تربیت را در کشور رواج داد؛ یکی مخصوص کسانی بود که به دین نیاکان خود باقی مانده بودند. این افراد آموزش و پرورشی شبیه عصر ساسانیان داشتند و زبان پهلوی و اصول دین را از کتاب اوستا و سایر کتب فرا میگرفتند. کسانی هم که به اسلام گرویده بودند، پس از فراگیری تعالیم دینی، چنانچه از طبقۀ اشراف بودند علاوه بر خواندن و نوشتن و حساب کردن، تاریخ و زبان پهلوی نیز میآموختند (تاجبخش، 1382: 398). در دورۀ شکوفایی تمدن اسلامی در عصر عباسیان و پس از آن _ یعنی سلسله حکومتهای سلاطین ترکنژاد مانند غزنویان و سلجوقیان _ تا دوران صفویه، قاجاریه و پس از آن تا حال حاضر زبان فارسی، زبان عربی و اصول دیانت اسلام عامل مهم وحدتگرایی در پیشرفت علوم، هنر و تعلیم و تربیت ایران به شمار آمده است. گفتنی است پس از ورود اسلام به کشور ما و پذیرش دین جدید توسط ایرانیان، مکانهای مقدسی چون مساجد و مکتبخانهها که در جایجای این مرز و بوم وجود داشتند، آموزش تعالیم دینی را به کودکان و نوجوانان را از هر قشر و گروهی که بودند عهدهدار شدند. مکتبخانهها تا دهۀ چهل در ایران فعالیتی چشمگیر داشتند و پس از آن در پرتو آموزش تعالیم دینی در مقاطع مختلف ابتدایی، راهنمایی و متوسطه از فعالیت آنها کاسته شد. اما باید اذعان نمود که هنوز هم در شهرها و روستاهایی از کشور ما زنان و مردانی یافت میشوند که نه برای منفعت دنیوی، بلکه برای خشنودی خداوند و عشق به تعالیم آسمانی دین مبین اسلام بر همان روال مکتبخانهها به آموزش قرآن و برخی تعالیم دینی توجه دارند.
رمز ماندگاری این تعالیم در طول قرون و اعصار را باید در این نکتۀ ظریف جستوجو نمود که تربیت دینی در اشکال گوناگون تربیت رسمی و غیررسمی نتایج بسیار سودمندی برای مردم کشور ما به همراه داشته است. اندیشمندان مسلمان و صاحبنظران تربیتی به تأسی از آیات الهی و کلام معصومین(ع) هرگز علم و دین را (برخلاف اندیشههای سکولار) از هم جدا ندانستهاند. در نظر آنان هر علم سودمندی که سعادت دنیوی و اخروی انسان را تضمین کند خود نوعی دیانت است که به فرمودۀ نبی مکرم اسلام(ص) بر هر زن و مرد مسلمانی واجب است. همچنین آموختن و آموزش دادن علوم دینی اسلامی مصداق واقعی علمپژوهی به شمار آمده است.
مفهوم تربیت زمینهساز
همانگونه که در مبحث مفهوم تربیت بیان شد، زدودن اخلاق ناپسند و رسیدن به کمالات نفسانی از مهمترین مقاصدی هستند که در مفهوم تربیت نهفته است و این برداشت اساساً به ثمرات حاصل از تربیت اشاره دارد. اما از آنجا که برای تربیت، تعریفهای گوناگونی در متون تربیتی ارائه شده است، به صراحت میتوان گفت در متداولترین و آشناترین آنها تربیت، زمینهسازی برای رشد استعدادهای آدمی تعریف شده است. هانری ژولی _ روانشناس فرانسوی _ تربیت را مجموعه تلاشهایی تعبیر میکند که هدف آنها برخوردار ساختن فرد از همه قوایش و آماده کردن او برای استفادۀ صحیح از آنهاست (شکوهی، 1369: 23). مسلّم است که زمینهسازی برای رشد و تعالی استعدادهای آدمی به برنامهریزی و تعیین مقاصد از طرف مربیان، معلمان، کارگزارانِ امر تعلیم و تربیت و پیشوایان دینی و معنوی جامعه بستگی دارد. تربیت زمینهساز با محوریت امام، خود نوعی تربیت است که باید اهداف و برنامههای آن توسط کارگزاران تربیتی و پیشوایان دینی و معنوی جامعه مشخص شود و مراحل اجرایی آن قدم به قدم پیش رود تا برای تربیتشوندگان سودمند باشد. برای روشنتر شدن این بحث بهتر است به مثالی دربارۀ تربیت مهدوی اشاره کنیم. در مفهوم تربیت مهدوی بر این امر تأکید فراوان شده است که پیروان امام عصر(عج) هرگز در انتظاری منفعلانه نیستند. پیروان راستین آن حضرت، انتظاری پویا نسبت به ظهور آشکار میکنند. انتظار پویا به معنای فراهم ساختن فعالانۀ زمینههای ظهور است. بنابراین میتوان گفت مهدویت یکی از زندهترین و پویاترین آرمانهای دینی است؛ زیرا افراد را در ارتباط با رخدادی قرار میدهد که در پیش است. رخدادهای مربوط به آینده از توانایی ویژهای برای آمادهسازی افراد برخوردارند. مهدویت در میان اینگونه رخدادها یکی از برجستهترین آنهاست؛ زیرا در عرصهای وسیع، یعنی در عرصۀ حیات بشری رخ میدهد و چون نقطۀ روشنی در پایان حیات تاریخی بشر است. سهلانگاری در تربیت مهدوی که زیرمجموعهای از تربیت دینی است، به منزلۀ از دست نهادن این تأثیر عظیم تحولبخش در شخصیت افراد است (باقری، 1384: 355). زنده و پرنشاط ساختن این اعتقاد زیبا جز با زمینهسازی درست از طرف کارگزاران، مربیان و پیشوایان دینی جامعه میسّر نیست.
تفاوت و نسبت تربیت دینی با تربیت زمینهساز
در شناخت بیشتر تربیت دینی میتوان بر این نکته تأکید کرد که علمپژوهان این عرصه شاخهها و زیرمجموعههای بیشماری از تربیت دینی به ما معرفی کردهاند؛ بدین معنا که تربیت دینی دایره وسیعی از انواع تربیتها را دربر میگیرد. برای مثال تربیت اسلامی بر آن نوع تربیت دینی تأکید دارد که قید اسلامیت را به همراه داشته باشد. همچنین تربیت اسلامی میتواند زمینهساز انواع مختلفی از تربیت شود؛ مانند تربیت زمینهساز با محوریت اخلاق، معنویت، توحید و همچنین اعتقاد به امام و منجی. در اینجا به شرح آخرین مورد، یعنی تربیت زمینهساز با محوریت امام میپردازیم. تربیت زمینهساز با محوریت امام نوعی تربیت اسلامی است و تربیت اسلامی زیرمجموعۀ تربیت دینی به شمار میآید.
ضرورت تربیت زمینهساز
در دین مبین اسلام اعتقاد به نبوت یکی از اصول سهگانۀ دین به شمار آمده است. برخلاف بسیاری از مکتبهای بشری و تربیت برخاسته از آنها مانند تربیت سکولار، در دین اسلام بشر هرگز به تنهایی قادر نیست راه خود را بشناسد و بدون هادی و پیشوا مصلحت خود را در این جهان و رستگاری خود را در جهان آخرت تضمین کند. آیات قرآن کریم در وصف نبیّ مکرم اسلام(ص) و رسالت او بیشمار است. آیۀ شریفۀ 158 سورۀ اعراف و نیز آیۀ 80 سورۀ نساء دلیلهایی روشن بر این ادعا هستند. در بینش اعتقادی ما شیعیان، رسالت پیامبر(ص) پس از آنجناب در خاندان او و امامان بلافصل(ع) ادامه مییابد. از رسول خدا(ص) نقل است که فرمود:
از فرزندان من یازده نفرند که نقیب و نجیب و محدث و مفهّماند و آخرین آنها قائم به حق است که زمین را از عدالت پر کند، چنانکه از ستم پر شده باشد. (کلینی، بیتا: 482)
همچنین حضرت علی(ع) در نخستین خطبۀ نهج البلاغه میفرماید:
رسول گرامی اسلام در میان شما جانشینانی برگزید، همانگونه که پیامبران پیشین برای امتهای خود برگزیده بودند؛ زیرا آنان هرگز انسانها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفی راهی روشن و نشانههایی استوار از میان مردم نرفتند. (شریف رضی، بیتا: 25)
به فرمودۀ علی(ع) زمین هرگز از حجت الهی خالی نمیماند و این پشتوانۀ هدایت و سعادت بشر، برای مؤمنانی است که حجت الهی را بشناسند و بر فرمان او گردن نهند. بنابراین مهمترین ضرورت بر شناخت امام و پیروی از او در این نکته نهفته است که اعتقاد به اصل امامت، ریشه در اصل اعتقاد به نبوت دارد که یکی از اصول سهگانۀ دین است و باز تأکیدی بر این ضرورت است که انسان خود به تنهایی نمیتواند راه صواب را از ناصواب تشخیص دهد. او پیوسته به هدایت و ارشاد هادیان آگاه و دلسوز نیاز دارد تا او را از تقلیدهای کورکورانه نجات دهند و صراط مستقیم الهی را به وی بنمایانند.
آثار و فواید تربیت زمینهساز
تربیت زمینهساز با محوریت امام دربر دارندۀ فوایدی است که هم از بُعد فردی و هم جمعی درخور تأمل است. در اینجا به برخی از این موارد اشاره میشود:
1. امنیت روانی با پیروی از امام
تربیت زمینهساز با محوریت امام، قدم نهادن در مسیری است که اتکای آدمی را به حصنی محکم و پشتوانهای اصیل و ثمرات حاصل از آن میسر میگرداند. ایمان به خداوند، فرستادۀ او و پیشوایان دینی لازمه دستیابی به این سکون روانی است. کلمۀ «ایمان» در تعالیم عالیۀ اسلام، خود از مادۀ «امن» به معنای سکون و آرامش روانی است. علامه بحرالعلوم(ره)در رسالۀ سیر و سلوک که کتابی دربارۀ تربیت معنوی و عرفانی است، ایمان را مرحلۀ بعد از اسلام (پذیرش دین اسلام) برشمرده است. این عالم جلیلالقدر، ایمان را به دو مرحلۀ ایمان اکبر و ایمان اصغر تقسیم میکند، که ایمان اکبر مرحلهای بعد از ایمان اصغر است. ایمان اکبر گذر کردن از مرتبۀ تسلیم و انقیاد و اطاعت، به مرتبۀ شوق و رضا و رغبت و تعدی اسلام از عقل به روح است. آیۀ شریفۀ (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ) ، دلیل بر این موضوع است؛ چرا که مؤمنان را به ایمان دیگر امر فرموده است (بحرالعلوم، 1361: 69). همچنین آیۀ شریفه، مؤمنان را تنها به ایمان مجدد به خداوند متعال دعوت نفرموده، بلکه ایمان به رسول خدا(ص) نیز در کنار آن قرار داده است. امام محمد باقر(ع) نیز در تفسیر آیۀ 68 سورۀ آل عمران میفرماید:
منظور از آنانی که ایمان آوردهاند ائمه(ع) و پیروان آنها هستند. (کلینی، بیتا:283)
این آیۀ شریفه آرامش روانی را در گرو پیروی از ابراهیم(ع)، نبیّ مکرم اسلام(ص) و مؤمنان راستین (یعنی ائمۀ اطهار(ع)) میداند. بنابراین هر نوع امیدواری و لذّات معنوی که لازمۀ آرامش روحی است، در پرتو این نوع ایمان مذهبی قابل احراز است و آنچه در قرآن زندگی سخت و پرفشار خوانده شده، ناشی از عدم ایمان به خداوند و فراموشی اوست:
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً)؛ (طه: 124)
و هر کس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت.
کلمۀ «ذکری» در این آیه، تنها یاد خداوند نیست، بلکه پیروی از پیامبر را نیز دربر میگیرد؛ چنانکه میفرماید:
(إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ)؛ (غاشیه: 21)
تو تنها تذکّردهندهاى.
روی گرداندن از نبی(ص) نیز زندگانی سخت را در پی خواهد داشت.
آنچه بیان شد، آرامش روحی در بُعد فردی بود. مسلّم است که این نوع آرامش در جنبۀ اجتماعی نیز در پرتو ایمان دینی و تربیت ناشی از آن حاصلشدنی است. خداوند در سورۀ فتح تأکید فرموده است که سکون و آرامش، توسط او به قلوب مؤمنان نازل میشود:
(هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ)؛ (فتح: 4)
اوست آن کس که در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.
علّامه طباطبایی در تفسیر این آیۀ شریفه مینویسد:
ظاهراً مراد از «سكينت» آرامش و سكون نفس و ثبات و اطمينان آن به عقایدی است که به آن ايمان آورده. و لذا علت نزول سكينت را اين دانسته که ايمانی جديد به ايمان سابق خود بيفزايند. (طباطبایی، بیتا: ج36، 96)
ازدیاد ایمان در این آیه از لحاظ تاریخی به خروج پیامبر(ص) از مدینه به سوی مکه در سال هفتم هجری و صلح حدیبیه مربوط میشود. در حقیقت آیۀ شریفه در مدح مؤمنانی است که از آن حضرت در این امر اطاعت کردهاند و اطاعت آنان به این سکون و آرامش منتهی شده است (همو: 87). نکتۀ قابل ذکر در پایان این بحث، اشاره به نوعی کجفهمیها دربارۀ تبعیت از امام است. پیروی از امام هرگز به معنای پذیرش بیچون و چرا و تقلید کورکورانه نیست. بهترین کلام در اینباره کلام امیرمؤمنان علی(ع) است که میفرماید:
مپندارید که گفتن حق بر من گران میآید. من نخواهم که مرا بزرگ انگارید. هرکس که شنیدن حق بر او گران آید یا نتواند اندرز کسی را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق یا رأی دادن به عدل باز نایستید؛ زیرا من در نظر خود بزرگتر از آن نیستم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود ایمن باشم، مگر آنکه خدا مرا با آنچه با نفس من ارتباط دارد کفایت کند؛ زیرا او تواناتر از من به من است. من و شما بندگانی هستیم در قبضۀ قدرت پروردگار که پرورشدهندهای جز او نیست. (شریف رضی، بیتا: خ207)
2. سلامت اجتماع
اجتماع آدمیان حاصل حضورشان در زیر لوای اعتقادی معین، فرهنگی مشخص و دادوستدهای بینشی، عقلانی و عاطفی است. تربیت اسلامی اجتماع و وفاق بین مسلمانان را با اعتقاد مذهبی، اطاعت از فرامین الهی و رهنمودهای پیشوایان دینی تضمین میکند. حضرت علی(ع) در خطبۀ 97 میفرماید:
مردم، به اهلبیت پیامبرتان بنگرید؛ از آن سو که گام برمیدارند بروید؛ قدم جای قدمشان بگذارید. آنها شما را هرگز از راه هدایت بیرون نمیبرند و به پستی و هلاکت نمیکشانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید؛ اگر قیام کردند قیام کنید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه میشوید و از آنان عقب نمانید که نابود میگردید.
آن حضرت در فرازی دیگر در خطبه 154 نیز فرموده است:
مردم، ما اهلبیت پیامبر(ص) چون پیراهن تن او و یاران راستین او هستیم. ما خزانهداران علوم و معارف وحی و درهای ورود به آن هستیم. هیچکس جز از در به خانه وارد نخواهد شد و هرکس از غیر آن در وارد شود، دزد نامیده میشود.
همچنین در خطبۀ 152 میفرماید:
کسی به بهشت نمیرود مگر آنکه امامان خود را بشناسد و آنان نیز او را بشناسند و کسی به جهنم وارد نمیشود مگر کسی که منکر آنان باشد و آنان او را نیز انکار کنند.
از راهکارهای عملی در تربیت زمینهساز برای شناخت و ارادت به ائمه اطهار(ع) رویهای است که پیشنیان ما در تربیت فرزندان خود به کار گرفتهاند. همانگونه که بیان شد، ایرانیان در تربیت نسلهای متوالی هرگز از تربیت دینی و معنوی غفلت نکردهاند و روشن است که این توجه همیشه با عشق و ارادت به خاندان نبوت و اهلبیت پیامبر(ص) همراه بوده است. کتابها و تعالیم دینی در تربیت رسمی همیشه از سخنان پیشوایان دینی و سیرۀ آنان بهترین رهنمودها را ارائه داده است و این روش در تعلیم و تربیت ایران سابقۀ هزارساله دارد. جامعهشناسان فرهنگی معتقدند زوال رویکردهای فرهنگی و اعتقادی که سالهای طولانی در بین جامعهای پایدار بماند، تقریباً امری محال و ناشدنی است. مسلم است که ما نیز باید همانند نیاکان خود این روش پسندیده را ادامه دهیم.
3. نجات و پیروزی
تربیت در ادیان توحیدی از جمله دین مبین اسلام، بر اصولی حاکم است که بدون توجه به آنها نمیتوان از ایمان و وفاداری به تعالیم آسمانی سخن گفت. از جمله مهمترین اصول در اینباره، ایمان به خداوند و توکل محض به اوست. توکل دربر دارندۀ صفات پسندیدهای چون امید، خوشبینی، انتظار، نجات، پیروزی، پایداری، بهروزی، معناطلبی و کمالخواهی است. این موارد تشکیلدهندۀ اجزای اصلی شخصیت و هویت دینی مؤمنان و معتقدان به شمار آمدهاند. گفتنی است در بینشها و تعالیم غیر آسمانی نیز بر این اجزا و ویژگیهای شخصیتی _ چه در بعد فردی و چه اجتماعی _ تأکید شده است. این موضوع در نظامهای فلسفی و دیدگاههای روانشناختی به روشنی مشاهده میشود. مدینۀ فاضلۀ افلاطون، تکامل جوامع در اندیشههای بیکن، هگل و اگوست کنت و بسیاری اندیشمندان دیگر حاکی از این خصلتهای بشری است. در دیدگاههای روانشناختی نیز به روشنی میتوان مواردی از این قبیل صفات برای آدمیان جستوجو کرد. امروزه با پیشرفت علم روانشناسی، نظریههای روانشناختی دربارۀ انسان خودشکوفا یا کمالیافته از جالبترین و پرطرفدارترین نظریههاست. روانشناسانی مانند یونگ، آدلر، مزلو و بسیاری دیگر برای انسانهای خودشکوفا ویژگیهایی چون جهتگیری واقعگرایانه، پذیرش خود و دیگران، قدرت ارادۀ قوی، مبارزه با مشکلات، قدرت خلّاقیت قوی، پرمعنایی و اندیشیدن در ماورای شرایط محیطی برشمردهاند (راس، 1996: 134).
آنچه در اینجا از بینشهای فلسفی و روانشناختی که صورتی تقربیاً غیردینی دارند بیان شد، اشاره به این نکته بود که بشر فطرتاً _ چه در زندگی فردی و چه زندگی جمعی _ کمالخواه است و در اندیشههای غیردینی هم این خواستهها مورد توجه بوده و هست. مسلّم است
که ادیان توحیدی همۀ این صفات را کاملتر، معنویتر و زیباتر، آن هم نه در عصر حاضر،
بلکه در طول قرنها به بشر عرضه کردهاند. همۀ این خصلتهای نیکو در بین ما شیعیان
در جامعۀ کمالیافتۀ دینی و عصر نورانی امام عصر(عج) قابل دستیابی است. البته در زمان غیبت نیز منتظران راستین آن حضرت از برکات انتظار بیبهره نمیمانند؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرماید:
زمانی بندگان به خدای _ جل ذکره _ نزدیکترند و خدا از ایشان بیشتر راضی است که حجت خدا از آنان، در میان آنان غایب باشد و آشکار نگردد و جای او را هم ندانند و از طرفی هم بدانند که حجت و میثاق الهی باطل نشده است. پس در آن حال صبح و شب در انتظار فرج باشید. (کلینی، بیتا: 127)
نتیجه
تربیت واژهای کهن در زبان و ادبیات فارسی است که بهرغم گذشت زمان مهمترین عنصر معنایی آن _ یعنی فراهم نمودن بستر لازم برای رسیدن به کمالات نفسانی _ تقریباً ثابت مانده است.
تربیت در کاربردهای خاص حیطۀ معنایی آن را محدودتر میکند و در حقیقت به آن وضوح میبخشد؛ مانند تربیت دینی، تربیت اخلاقی، تربیت رسمی، تربیت زمینهساز و... سکولاریسم را در صورت افراطی، ضدیت با دین معنا کردهاند که معنای درستی نیست، بلکه غیردینی معنای متداولتری است.
تربیت دینی و تربیت سکولار دو نوع تربیت خاص هستند که در اولی آموزش تعالیم دینی مورد تأکید است و در دومی از آموزش تعالیم دینی بهویژه در برنامۀ درسی بهطور عمدی غفلت میشود.
آموزش و پرورش رسمی در مغربزمین تربیت دینی را وظیفۀ مراکز دینی و اجتماعات مذهبی میداند که این تلقی از تربیت با آنچه در کشور ما جریان دارد متفاوت است.
تربیت دینی در مشرقزمین، کشورهای اسلامی و کشور ما همیشه مورد توجه بوده است و هنوز هم در بسیاری از این جوامع بر آموزش تعالیم دینی _ چه در تربیت رسمی و چه غیررسمی _ تأکید میشود.
از زمان ورود اسلام به کشور ما تربیت دینی در صورتهای گوناگون تربیت اسلامی در آموزشهای رسمی و غیررسمی ظاهر شده است و ایرانیان در تربیت اسلامیِ فرزندانشان در طول این چهارده قرن همت فراوان داشتهاند.
تربیت اسلامی را میتوان از محورهای گوناگون مورد مطالعه و بررسی قرار داد. مانند تربیت اسلامی با محوریت اعتقاد به امام و نقش او در هدایت انسانها. تربیت زمینهساز با محوریت امام به این نوع از تربیت اسلامی اشاره دارد.
زمینهسازی یکی از متداولترین برداشتها در مفهوم تربیت است که در مقاصد گوناگون انجام میشود. تربیت زمینهساز با محوریت امام و منجی جز از طریق برنامهریزی و تعیین اهداف آن هم از طرف کارگزاران تربیتی و پیشوایان دینی جامعه میسر نیست. مبنا و ضرورت تربیت زمینهساز با محوریت امام، همان اعتقاد به نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان بلافصل اوست که این اعتقاد محور اصلی در این نوع تربیت به شمار میآید. تربیت زمینهساز با محوریت امام دربر دارندۀ فواید بیشمار برای مؤمنان راستین و معتقدان بدان است.
یکی از فواید تربیت زمینهساز با محوریت امام، امنیت روانی است. این امنیت در سایۀ ایمان به خداوند، رسول او و جانشینان وی به دست میآید. تربیت زمینهساز با محوریت امام، تضمینکنندۀ سلامت جامعه است؛ زیرا وفاق بین مردم، جامعه را میسر میگرداند و از تفرقه جلوگیری میکند و در حقیقت این نیز نوعی امنیت روانی را بعد اجتماعی به ارمغان میآورد.
تربیت زمینهساز با محوریت امام، امید و نشاط همراه با تلاش برای رسیدن به انسان کامل و جامعۀ کمالیافته را در بین مؤمنان و معتقدان راستین فراهم میکند. ویژگیهایی چون امید، تلاش، پیروزی، نجات، آرمانطلبی و کمالخواهی از مهمترین نشانههای سلامت فردی و اجتماعی یک جامعۀ مسلمان است.
منابع
_ باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، انتشارات مدرسه، 1384ش.
_ بحرالعلوم، سید محمدمهدی، رسالة فی السیر و السلوک، تهران، انتشارات مولی، 1361ش.
_ پیترز، ریچارد؛ هرست، پل، منطق تربیت، ترجمه: فرهاد کریمی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389ش.
_ تاجبخش، احمد، تاریخ تمدن و فرهنگ ایران (از اسلام تا صفویه)، شیراز، انتشارات نوید، 1382ش.
_ جعفری، علّامه محمدتقی، سکولاریسم یا حذف دین از زندگی دنیوی، گردآودری: محمد رضا جوادی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379ش.
_ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران، انتشارات سمت، 1376ش.
_ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، فلسفۀ تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات سمت، 1372ش.
_ راس، آلن، روانشناسی شخصیت، ترجمه: سیاوش جمالفر، تهران، نشر روان، 1378ش.
_ سراجزاده، حسین، چالشهای دین و مدرنیته، تهران، انتشارات طرح نو، 1383ش.
_ سعدی، مصلحالدین، کلیات سعدی، تهران، انتشارات زوار، 1382ش.
_ شریف رضی، محمّد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی، قم، انتشارات بکا، بیتا.
_ شکوهی، غلامحسین، مبانی و اصول آموزش و پرورش، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1369ش.
_ صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ ایران، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354ش.
_ طباطبایی، علّامه سید محمدحسین، ترجمه: تفسیر المیزان، تهران، انتشارات محمدی، بیتا.
_ عطاس، محمدنقیب، اسلام و دنیویگروی (سکولاریسم)، ترجمه: احمد آرام، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، 1374ش.
_ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، انتشارات دارالقلم، بیتا.
_ غزالی، محمد، مکاتیب فارسی غزالی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات علمیۀ اسلامیه، بیتا.
_ نقیبزاده، عبدالحسین، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، تهران، انتشارات طهوری، 1375ش.
_ Bowker. J, The Oxford Dictionary of World Religions, U.K. Oxford University Press, 1997.
_ crasman. J, Secular Spritual Development in Education from International and Global Perspective, Journal of Oxford Review of Education, Vol. 29. No.4, pp. 503-520, 2003.
_ Hirst. P.H, Liberal Education and The Nature of Knowledge, 1965, at Peters. R.S.(ed), Philosophy of Education, Oxford University Press, 1987.
_ Hirst. P.h, Peters. R.S, The Logic of Education, Londan, Routeledge & Kegan Paul, 1970.
_ Grant,C, A Note on Secular Education in Nineteenth Century, at British Journal of Educational Studies, vol. 16. No. 3, pp 308-317, 1968.
_ Peters. R.S.(ed), Philosophy of Education, Oxford University Press 1987.
_ Reese. W. Dictionary Of Philosophy and Religion, New Jersey, Humanities Press, 1996.
_ Madan. T.N, Secularism in its Place, The Journal of Asian Studies, vol.16. no. 4. pp 747-759, 1987.
_ Yinger. M, Pluralism, Religion, and Secularism, Journal for the Scientific Study, vol.6. no.1. pp 17-28, 1967.